میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 25

812 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    هستی گفته:
    مدت عضویت: 3580 روز

    درود و سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته بی نظیر

    سپاس بابت تک تک جملات این فایل ، یعنی پیش میاد دقیقا چند وقتی فکرت درگیر یه مسئله ای باشه ، مثلا انگار یه کلیدی گم کردی ، کارات رو پیش می بری و زندگی روزمره ات رو می کنی ولی مدام یه گوشه ذهنت مشغوله که کلید کجاس و … بعد از چند روز کلیدت رو پیدا می کنی ، این فایل دقیقا این داستان رو برای من داشت ، خدایا مهربان سپاسگزارم ، استاد عزیزم ازتون متشکرم که با مثال و تجربه زندگی تون این قدر قابل درک مسئله رو بیان کردین ، خوشحالم و سپاسگزارم ، چندین سال پیش موردی رو باهاش مواجه بودم و با زجر تحمل می کردم شکر خالق یکتا با آموزه های استاد عزیزم موفق شدم از پس اون مورد با لطف خداوند بربیام ، فکر نمی کردم دیگه اجازه بدم چنین شرایطی رو تحمل کنم ولی بعد از گذشت 5 سال ، دیدم طور دیگه صورت مسئله کاملا متفاوت با مسئله قبل بود ولی شرایطی که من داشتم مشابه اون زمان ها در حال زجر کشیدن و پذیرش شرایط موجود ، وقتی به قول استاد متوجه می شی که طبیعی نیست ، و راه حلی باید باشه و شروع می کنی به جست و جو در خودت و کنکاش مسئله تازه درهای هدایت باز می شه که تو اونا رو می دونستی و حتی در لابه لای افکارت بهشون فکر کرده بودی ولی وقتی ریشه مسئله برمیگرده به عزت نفس تا روی اون مورد کار نکنی باز در جاهای مختلف زندگیت خودی نشان خواهد داد ، وقتی می فهمی اون مسئله داره از کجا آب می خوره ، راه حل پیدا می شه و می تونی بری دنبالش ، شکر خالق زیبایی ها ، به خاطر همه زیبایی هایی که شاهدش هستیم سپاسگزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    ساری گفته:
    مدت عضویت: 2424 روز

    سلام به استاد عزیز ودوست داشتنی و دوستان خوب سایت، من هم ی خاطره از تحمل رو در دوره نوجوانی زمانیکه سال چهارم دبیرستان بودم و برام خیلی زجر آور بود با شما به اشتراک بذارم من برای رفتن به دبیرستان چون مسافت زیادبود با دوچرخه میرفتم در فصل زمستان که هوا سرد هم بود من دچار ی سردرد شدیدی شدم وبه تمام دکترها شهر مراجعه کردم فقط چندتا داروی مسکن و آرامبخش میدادن میگفتن مشکلی نیست این داروها روبخور خوب میشی و من همچنان سردرد خفیف نیز با همان مصرف مسکن ها داشتم و فقط تحمل میکردم ولی معلوم بود ی جای کار اشکال داره همانطوری که استادنازنین گفتن نبایستی اینطوری باشه خلاصه نه عکسی نه آزمایشی فقط دارو میدادن و من یکسال تحمل کردم تا ی روز پیش یکی از دکترهای تهران رفتم و شرح حالم که چطور شد که این سردرد سراغ من اومد توضیح دادم وایشون به من گفت برو ی عکس از سینوس هات بگیر بعد بیا ، که من عکس سینوس گرفتم و ایشون دیدند و گفتند که سینوسهای پیشانی تان التهاب داره وبا دادن یک نوع قرص آنتی هیستامین مشکل من حل شد به همین سادگی وبا همان مصرف دو ، سه روزه خوب خوب شدم و سردرد تمام و داشتم بمدت یکسال زجر و سردردی که آسایش من را بهم زده بود و فقط تحمل میکردم را خاتمه داد.ممنون از دوستانی که وقت گذاشتن و کامنت من را خواندن امیدوارم همیشه سالم وتندرست در پناه حق باشید دوستتان دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    ساره موذنی گفته:
    مدت عضویت: 2721 روز

    سلام به استاد عزیزم

    و سلام به مریم جان عزیزم

    و سلام به همه ی خانواده ی صمیمی عباسمنش

    من با دیدن این فایل متوجه شدم که سالهاست دارم یه کمبود را تحمل میکنم و با اینکه واقعآ زجر آوره پذیرفتنش و اون کمبود مسائل عاطفی هست.

    از دیشب دارم بهش فکر میکنم و میگم چرا چند ساله این موضوع را پذیرفته ام ،با اینکه من ازدواج کرده بودم ولی خودم را لایق اینکه همه ی چیزهایی که دوست دارم در مورد مسائل عاطفی اتفاق بیفته ،نمی دونستم.

    فکر میکردم و هنوز هم فکر میکنم که نمیشه که همه چیزهایی که میخوای برات انجام بشه و همه چیز همیشه راضیه راضی باشی!

    به خاطر همین باور ، افرادی که تو زندگیم اومدند و رفتند و حتی همین فردی که الان توی رابطه ی عاطفی هستم باهاش ، هم فردی هست که اصلآ رومانتیک نیست و مهر و دوست داشتنش را باید از روی رفتارها و کارهاش بفهمم.

    من متآسفانه سالهاست که دارم این رنج را تحمل میکنم و نیاز عاطفی خودم را خودم یا با ارتباطهای کوتاه رفع میکنم ، یا خودم را مجبور میکنم که اون رابطه ی عاطفی یک طرفه که من را راضی نمی کنه را بپذیرم.

    من توی رابطه ی عاطفی حتی اگه خودم میل نداشته باشم ،اما طرف مقابلم میل داشته باشه ،برای اینکه دوست داشته بشم ، خودم را موظف می‌دونم که اونو راضی کنم.

    همه ی اینها از خانواده ی من و رفتار پدر من سرچشمه میگیره ،

    پدر و مادر من سالها پیش از هم جدا شدند و چون اون زمان ،مادر من نمی تونست کمبود عاطفی را علت جدایی بگه به مردم ، چیزهای دیگه ای که فقط بهونه بودند عنوان کرد و از نظر همه مقصر شناخته شد.

    من الان با رفتار پدرم و صحبت های زن پدرم متوجه شدم که موضوع چی بوده و متوجه شدم که چرا من پذیرفتم که عمری با کمبود عاطفی زندگی کنم.

    چون از همه شنیده ام همه ی مردها اینجوری اند و مادر من و من بیش از اندازه احساساتی و رومانتیک هستیم و باید خاموش بمونیم.

    اما از دیشب که این فایل را دیدم ، دیگه نمی خوام این رنج را تحمل کنم.

    دیگه نمیخوام قربانی باشم

    نمی خوام دوری و فاصله و کمبود عاطفی را توی رابطه تحمل کنم.

    من خلق کردم این زندگی را.

    امروز میفهمم که چطور شد و با چه باورهایی خلق کردم.

    حالا خودم می‌خوام ترمیم کنم این قسمت از زندگیمو.

    خداوند هیچ کمبودی را در جهان برای ما انسانها به عنوان واقعیت نداشته و نگفته که این کمبود را باید تحمل کنید.

    من امروز می‌خوام با منطق های دیگه ای با باورهای قشنگ ذهنم را تغذیه کنم.

    من لایق این هستم که زندگی پر از عشق و عاطفه و مهر و ثروت و آرامش را همزمان تجربه کنم.

    این باور که تو مغز من کردند که :« نمیشه هر چی که میخوای برات فراهم باشه»یا « هیچ وقت توی زندگی زناشویی همه چیز نمی شه با هم باشه»یا « مردها همشون مثل هم هستند،ذاتآ بی عاطفه و سفت و سخت هستند» فقط واقعیت های انسانهای اطراف من بوده.

    من می خوام این منطق ها را جایگزین کنم که

    *خداوند هیچ انسانی را شبیه انسان دیگه ای از هر لحاظ خلق نکرده و خودت میبینی که آدمها در همه چیز با هم متفاوت هستند

    ما مردهایی را میبینیم که فوق العاده عاشق پیشه اند و تا سالهای سال پر از مهر و عاطفه هستند نسبت به همسر و فرزندانشون

    مگه ندیدی که شوهر خاله کوچیکه با اینکه بچه هاشون بزرگ شدند ولی هنوز نگاه‌های عاشقانه به همسرش داره هنوز کنارش میشینه ،دست میندازه دور گردنش و عاشقانه باهاش حرف میزنه؟

    پی هیچ ذاتی برای هیچ انسانی نیست.

    و من لیاقت دارم مردی مکمل من را خداوند در زندگی من قرار بده.چون من دیگه نمی پذیرم این کمبود عاطفه را.

    * هر آنچه من علاقه دارم و نیاز دارم ،خداوند دروجود من قرار داده و متقابلآ همان طور که در قرآن گفته ما جفت جفت آفریدیم ، پس برای من هم جفت آفریده .

    از وقتی که من درخواست کنم رابطه ای را میخوام که جفتم از هر نظر مکمل من باشه ، کنار هم زندگی عاشقانه ای را تا سالهای سال داشته باشیم مثل استاد عباسمنش و مریم جان ، خداوندم با کمال میل برام چنین رابطه ای را فراهم می‌کنه.

    *من مجبور نیستم به تحمل هیچ رنجی، پس من نمی پذیرم ،هیچ رنج دیگه را از امروز.

    من لایقم که بچشم لذت تشکیل یک خانواده ی پر از عشق و احساسات قشنگ و خاطرات زیبا را تا آخر عمرم.

    *هیچ محدودیتی نیست ، همه چیز فراوان در جهان هست «عشق شرطی نیست ، تاریخ انقضا نداره»

    وجود من ارزشمنده

    وجود من دوست داشتنیه

    وجود من قابل ستودن و احترامه

    وجود من لایقه دوست داشته شدن بدون قید و شرطه

    *من می‌خوام فردی را خداوند وارد زندگی ام کند که مثل استاد که توی دوره ی عشق و مودت می‌گفت بدون اینکه من بخوام ازش ،بدون اینکه من بگم که چجوری دوست دارم باشی ،به چی علاقه دارم ، خودش همون که همیشه میخواستم باشه و همه ی رفتارها و حرفها و احترامها و عشق ورزیها ،دونه به دونه همون جور که من همیشه میخواستم باشه.

    من لایق چنین زندگی هستم چون من انسانم ، من سالم زندگی میکنم و پاک هستم چون من یک زن واقعی هستم با تمام ظرافت ها و احساسات زنانه و

    چون من یک زن زیبا هستم که خداوند آفریده

    نیاز نیست خودم را سفت نشون بدم .

    نیاز نیست دیگه این را تحمل کنم.

    چون دیگه نمی پذیرم چنین رنجی را تو زندگیم.

    من خالقم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 1322 روز

    سلام به استاد عزیزم خانم شایسته مهربون و دوستان گل

    چه سوالات هوشمندانه و عالی

    من یاد گذشته خودم افتادم ک چقدر تحمل میکردم

    یه نمونه از مواردی ک من شرایط رو پذیرفته بودم و تحمل میکردم این بود ک سال 99 به مدت سه ماه رفتم سرکار و اولین تجربه کار من بود، کسی که واسطه قرارگرفته بود تا منو به کارفرما معرفی کنه کسی بود ک من بشدت احترامشون رو میگرفتم و خیلی برام مهم بود ک اون شخص اصلا ازم ناراحت نشه به همین دلیل هرسختی و حرف زوری رو میپذیرفتم و تحمل میکردم

    اینکه مبلغی ک قرار گذاشته بودیم رو بهم ندادن و هرماه ازش کم میکردن

    اینکه کارهای بیرون از دفتر با من بود درحالی ک این طبق قرار ما نبود

    خیلی حرفای تحقیرآمیز بهم زدن و من فقط سکوت میکردم و تحمل میکردم

    اولین و مهم ترین دلیلی ک من وارد محیط کار شدم ترس از بی پولی بود و همین ترس باعث شد توی اون مدتی ک من سر کار میرفتم به طور عجیبی فشار روی من زیاد شد فشار کار، حرف کارفرما و ارتباطم با پدرم بد شد و ایشون همون ماهیانه ک هرماه بهم میدادن هم ندادن و قطع شد و شرایط سخت تر شد طوریکه با پولی ک از سر کار میگرفتم میگذروندیم و این منو وابسته تر میکرد و ترسم بیشتر میشد

    یه دلیل بزرگترش هم این بود ک میگفتم وقتی قبول کردم دیگ باید تا تهش برم همینه ک هست و چون وابسته به نظر اون شخص بودم ک ازم ناراحت نشه، نگه من براش کار پیدا کردم اما کارو رها کرد و رودربایستی شدیدی که داشتم باعث میشد تحمل کنم و سکوت کنم

    من فقط دعا میکردم، درحالی ک غرق در اون شغل و شرایط سختش شده بودم و راهی رو جلوی پای خودم غیراز این نمیدیدم ک حداقل باید تا یکسال تحمل کنم درحالی که من هیچ قراردادی ننوشته بودم و میتونستم راحت بگم نمیام

    تا جایی ک خواهرم بهم گف بیا بیرون مهم نیس چی میشه از کار استعفا بده

    توی این سه ماه به قدری از کارفرما میترسیدم به قدری وابسته به نظر اون شخصی بودم ک واسطه شده بود ک نکنه براش بد بشه یا هر فکر و باور اشتباه دیگه که لحظه ایی حتی ب این فکر نکردم از سرکار بیام بیرون و میگفتم باید تحمل کنم وقتی خواهرم گف کنارتم بیا استعفا بده و بگو دیگه نمیام با وجود اینکه خیلی برام سخت بود اما انجامش دادم و اتفاقا هم رابطه ام بااون شخصی ک خیلی برام مهم بود کمرنگ و بد شد

    اما خداوند خیلی زود منو نجات داد و یاد گرفتم تحمل نکنم

    اصلا چرا باید من شرایطی رو که دوس ندارم تحمل کنم؟ این اقدام به من این جسارت رو داد که قدم بعدی رو بردارم

    توی یه موسسه خیریه کار میکردم درحالتی ک من اصلا علاقه ای به این کار نداشتم و باز هم به دلیل اینکه شخصی مدیر این موسسه بود که اتفاقا من براشون احترام زیادی قائل بودم و باید به حرفاشون طبق باورهای اشتباهم گوش میدادم و خیلی برام مهم بود ازم ناراحت نشه و وابسته به تایید و نظر ایشون بودم :(

    مدت ها کاری ک دوس نداشتم رو انجام دادم از ساعت خواب خودم میزدم میرفتم اونجا و هزاران کار دیگه و اون قدمی که من برای مورد قبل برداشتم باعث شد من جسارت بگیرم و در مقابل این شرایط هم بایستم و تحمل نکنم قطع کردم رابطمو و دیگه کوچیک ترین قدمی برای اون موسسه برنداشتم چون اصلا اصلا روندشو قبول نداشتم و دوس نداشتم خدمتی کنم مدت زیادی رو تحمل کردم اما خداوند خیلی عالی من رو هدایت کرد ک رابطمو کمرنگ کنم و کاری ک دوس نداشتم رو انجام ندم و باج ندم

    مورد بعدی توی رابطه ام بود یه سری رفتارها میدیدم اما تحمل میکردم و باخودم میگفتم من به این رفتارش اهمیت نمیدم توجه نمیکنم و حل میشه، درست میشه تمرکزمو میذارم روی رفتارهای درستش اما ته دلم وابسته بودم و میترسیدم از دستش بدم که اتفاقا هم رابطه تموم شد اما بعد تموم شدن رابطه من خیلی رشد کردم، خودمو بهتر شناختم، پیشرفت کردم و بزرگ شدم

    دلیل اینکه توی رابطه موندم و ادامه دادم و تحمل کردم وابستگی و ترس از دست دادن اون شخص بود

    یه بار ب خودم گفتم الهام این شخصی ک کنار تو هست رو خدا کنارت قرار داده همون خدا میتونه بهترین شخص رو کنار تو قرار بده این شخص تا یکسال پیش کنار تو نبود و تو زندگی خودتو داشتی چطوری اینقدر برات مهم شد رهاش کن

    من مدام تلاش میکردم که رها کنم و آزاد بشم از بند وابستگی که خداروشکر موفق شدم :)

    درحال حاضر یه شرایطی هست ک دارم تحمل میکنم و بابتش دعا میکنم و از خدا هدایت میخوام اینکه من از لحاظ مالی ب پدرم وابسته هستم و من گاهی بدقولی های پدرم رو برای پول دادن دارم تحمل میکنم و فعلا درحال یادگیری یه مهارت هستم و امید دارم ک خدا کمکم میکنه

    براتون بهترینارو آرزو میکنم دوستای عزیزم

    استاد ممنونم واقعا فایل فوق العاده ایی بود خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    کوثر گفته:
    مدت عضویت: 962 روز

    سلام استاد عزیزم

    چه بارون فوق العاده ای بود .من عاشق آسمون این رنگی و این سایه ای که روی درخت ها و آب میندازه هستم خیلی زیبا بود خیلی بی نظیر بود در مورد تحمل کردن شرایط ناجالب .من این کارو قبلا انجام دادم به مدت 10 سال ولی به خاطر ترس ها و وابستگی ها تحملش کردم ولی بعد از ده سال به خودم اومدم چرا باید تحمل کنم چرا این همه آسیب و بپذیرم و من ارزش آن بیش از این حرف هاست باید کسی که حالم و بد می‌کنه باوجود وابستگی از زندگی ام حذف بشه .و خذفش کردم .چه لذتی داشت کم‌کم عزت نفسم بیشتر شد حالم بهتر شد آرامشم بیشتر شد و اظطراب از زندگی ام حذف شد ..اگه زودتر اون کارو انجام میدادم اندازه ده سال آسیب نمی‌خوردم ولی بعد از اون تجربه دیگه نه موقعیت نه فرد نه شرایطی رو تحمل نمیکنم.استاد جان ازتون ممنونم بابت آگاهی های که به ما می‌دین بابت تجربه های زیبایی که با حس خوب خالقش هستیم زندگی مو دوست دارم و عاشقش هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2962 روز

    سلام به استاد عزیز

    عاشقتم با اون تیپ خوشگلت چقدر ماه شدی ماشاالله

    عشق میکنم با دیدن شما و این اندام زیبایی که ساختی استاد جان مبارکت باشه.

    وای چقدر دلم برای پرادایس زیبا تنگ شده بود برای دوباره دیدن این دریاچه اینه ای زیبا که انگار با تصویری که از پرادایس توش می افته بهشتمون وسعتش بیشتر میشه بیشتر خودش رو نشون میده وای استاد یه پرنده دیدن اومد نشست رو شاخه درخت همون جایی که مریم جون اول فیلم داشتند تصویرش رو میگرفتند فکر کنم لک لکی چیزی بود.خدای من خدای من چه سبز خوش رنگی چقدر هوا تمیز بود همه چیز میدرخشید.

    چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟

    اون زمانهایی رو به یاد میارم که تو روابط چقدر تحقیر میشدم اذیت میشدم اما میگفتم همینه دیگه مردها همینند عصبی هستند پرخاشگر هستند زور میگند همشون همینجورند ذاتشون خرابه مشکل دارند اون خوب خوبشون هم ایرادات خودش رو داره

    چقدر از نظر وضعیت مالی به خودم میگفتم همینه دیگه باید سختی بکشی زجر بکشی مرد و زن به کار تا بگردد چرخ روزگار مسافرت نری خوب نخوری خوب نپوشی یه قرون دو قرون کنی تا به یه جایی برسی بابا و مامانمم همین بودند خواهرم همه همینجورند زندگی سخته

    چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟

    باورهایی که خانواده و فرهنگ و جامعه به خوردم داده بودند اینکه تو زندگی باید یکی سنگ من باشه یکی نیم من و زنم باید اینجور باشه زن باید بساز باشه زن خوب زنی که صورتشو با سیلی سرخ نگه داره کسی از سر زندگیش با خبر نشه زن خوب زنیه که عیب مردشو بپوشونه تحمل کنه زن خوب زنیه که سازگار باشه بساز باشه با خوب و بد مردش بسازه.زندگی شیرین و قشنگه که زن و شوهر از صفر و نداری باهم شروع کنند سختی بکشند و یواش یواش زندگیشون رو بسازند به همه جا برسند ما هم همین کارو کردیم اصلا لذتی ندارها وارد زندگی بشی که همه چیز امادست.

    پول کمه پول بسختی به دست میاد باید جون کند تا دو قرون پول ساخت پول حلال به راحتی به دست نمیاد باد آورده رو باد می‌بره آدم باید قانع باشه همیشه به زیر دستهای خودت نگاه کن تا توقعت بالا نره تا زیاده خواه نشی

    چه باورهایی را اگر تغییر می‌دادید، باعث می‌شد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟

    باورهایی که در مورد به سختی بدست اومدن پول میگفتند باورهایی که مدام کمبود رو فریاد میزد باورهایی که توجه ما رو روی نداری و فقر و آدم بدبخت بیچاره ها می‌گذاشت که مبادا توقعم بره بالا مبادا زیاده خواه بشیم مبادا از راه خدا دور بشیم مبادا دل یکی بسوزه از اینکه ما داریم اونا ندارند

    همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟

    از وقتی با استاد و آگاهی هاشون آشنا شدم از وقتی توجه و تمرکزم تغییر کرد و آروم آروم بهتر شد از وقتی سعی کردم آگاهانه فراوانی ها رو در جهان ببینم زیبایی ها رو ببینم در روابط و ببینم آقا هستند زندگی هایی که چقدر شیرین سالهاست دارند زندگی میکنند چقدر احترام عزت عشق هست چقدر افراد هستند که سختی نمی‌کشند زجر نمی‌کشند و پول می‌سازند چقدر میتونی رفاه داشته باشی چقدر آدم بهتری میشی وقتی ثروتمند میشی هم از لحاظ روحی روانی هم شخصیتی هم سلامتی هم معنوی اصلا پول تو رو خوب یا بد نمیکنه پول فقط اون چه هستی اون شخصیتی که داری رو بلدتر می‌کنه پر رنگتر میکنه

    و در نهایت به چه شکل مسئله‌ای که سال‌ها آن را تحمل می‌کردید، حل شد؟

    والان که چند سال داره میگذره از بودن با استاد گوش دادن به آگاهی هاشون و البته کار کردن و اجرا کردن به نسبتی که درک کردم و تونستم درک کنم تو زندگیم تقریبا کسی نیست که بمن نگفته باشه چقدر تو عوض شدی چقدر کیفیت زندگیم بهتر شده چقدر آرام تر شدم چقدر از لحاظ شخصیتی بهتر شدم چه حرکت‌هایی زدم که تمام عمرم فکر میکردم نمیشه نمیتونم تواناییش رو ندارم عرضش رو ندارم آخه چطوری.چقدر روابط بهتر و با کیفیت تری رو تجربه کردم تقریبا هر بار که بهتر و قوی تر روی خودم کار میکنم میبینم که کلی آدم از اطراف من حذف میشه و جاش افرادی میاند که بهتر از قبل هستند چقدر از لحاظ مالی نگرانی ها و ترسهام کمتر شد و بهمون نسبت شرایط مالیم بهتر شد پول وارد زندگی من شد خواسته های بیشتری رو بهش رسیدم خوابم آرام تر و راحت تر شد سلامت تر شدم هم جسمی و هم روحی روانی زیبا بین تر شدم و می‌دونم بخوبی که هنوز که هنوزه باز جای کار دارم باید همچنان و تا آخر عمرم روی خودم و ساختن و قدرتمند تر کردن این باورهای مثبت توی وجودم وقت و زمان و انرژی ذهنی بگذارم اما ارزشمندی خیلی خیلی ارزشمندتر از هر زمان دیگه ای که برای هر کار دیگه ای میگذارم.نتیجش داره بوضوح تو زندگیم خودش رو نشون میده.

    پیاز باران با ترانه میزند بر بام خانه استاد از زمانی که گفتید که توی فلوریدا تابسوناش روزی نیم ساعت بارون میاد هوا رو تیون می‌کنه شده خواسته من که خدایا منم دلم میخواد جایی باشم که روزی یک تا دو ساعت بارون شدید بیاره همه جا رو بشوره تمیز کنه هوا بشدت فرش بشه و من لذت ببرم از اون بارون و از اون هوا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    زهرا رضی گفته:
    مدت عضویت: 2752 روز

    سلام ب استاد عباس منش عزیزم

    استاد الان ک فک میکنم من همین الانم دارم خیلی چیزها رو تحمل میکنم چون اکثرا فراموش میکنم انسانی هستم ک خلق میکنه جهان خودش رو .فکر میکنم برگی در باد هستم و هیچ اراده ایی از خودم ندارم.برا همین دارم تحمل میکنم.تحمل میکنم چون فکر میکنم لیاقت ندارم.اصلا استاد من انقدر ب خواسته هام نرسیدم .دیگه نمیدونم چ خواسته ایی دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سارا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 761 روز

    سلام استاد عزیزم

    سارا هستم و باز هم از فایل های شما نشانه گرفتم

    پدرم داد های زیادی می زنه یعنی چند ساله

    من کل این 4 سال داد زدناشو تحمل کردم ولی هنوز که هنوزه رفتارش به این شکله

    تا اینکه با مامانم راجب به این موضوع صحبت کردم و مامانم گفت که باهاش حرف بزنی من بهش گفتم که رفتارت رو درست کن اما نکرد

    دقیقا همین دیروز بود که من باهاش صحبت کردم و اتفاقی نیوفتاد .همان مدلی موند

    من همین طور تاااا همین حالا با گوشی آسمان نگاه کردم و به خودم گفتم من این رفتار رو تحمل نمی کنم!

    و ایده ها را خداوند بهم داد

    یک ایده ای که خداوند بهم داد یک چیز ارزشمند بود که حتی دوستان عزیزم می توانند ازش استفاده کنم

    بازی عصبانیت یا نه

    این بازی به این صورته که داخل روز باید داد ها و رفتار های تشونت یا پرخاشگری کمتری داشته باشیم هرکسی که رفتار هوی بهتری داشت باید روز بعد یک رفتاری که غیر خشونتی رو اگر کم کرد خب باید همین روند رو ادامه بده تا یک هفته بعد یک هفته بدون هیچ دنگ و فنگی باید با کسی و جایی که دوست داره بره

    و اما کسی که بیشتر رفتار خشونتی و پر خاش بیشتری داشت روز بعد باید سعی کنه اگر روز قبل 10 تا داد و خشونت به خرج می داد بکنتش 5 بار داد زدن و خشونت و اگر نتونست باید ظرف های یک هفته رو اون بشوره

    استاد عزیزم ممنونم که روز ها و شب های ما رو پر از زیبایی می کنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1807 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی، مریم بانوی عزیز که اینقدر زحمت میکشن در تدوین این فایلهای ارزشمند، و خدمت دوستان توحیدی ام… صحبت از تحمل شد یاد موضوع جالبی افتادم که این روزها خیلی بر سر زبان ها افتاده و ارتباطش با این موضوع… هوش مصنوعی.. هوش مصنوعی مبتنی بر یادگیری ماشین هست و ماشین از طرق مختلف خودش الگوریتم هایی رو خلق میکنه (مثل ایجاد پیوندهای نورونهای مغزی) و ارتباطات مختلفی رو بین مفاهیم مختلف ایجاد میکنه که در نهایت باید خروجی اون با نمونه هایی که از قبل بهش داده شده بسیار منطبق باشه تا بتونه در موارد مشابه حدث درست بزنه یا در تشخیص چهره و انجام عملیات هایی روی اون درست عمل کنه. ماشین از طریق آزمون و خطا خودش الگوریتم هایی میسازه که ما ازش خبر نداریم و چیزی که ما میبینیم اینه که چند درصد خروجی کار با یافته های قبلی مطابقت داره… خیلی جالبه… ما انسان ها هم در ارتباط با شرایط و اتفاقات باورهامون بصورت پیوندهای نورونی ساخته میشه و در دنیای بیرون تاثیر میزاره… مثلا یکی به پزشکی علاقه داره اما بخاطر اینکه پدرش که پزشک بوده و از مادرش جدا شده پیوند نورونی ایجاد شده بین پزشکی و طلاق و این باعث شده سالها واس پزشکی میخونه و قبول نمیشه… یعنی یه جورایی ما آدم ها قرن هاست داریم از این مدل هوش مصنوعی بطور طبیعی استفاده میکنیم. فقط یه تفاوت هایی هست… در هوش مصنوعی ماشین از مقایسه خروجی هاش با بانک های اطلاعاتی یا در مثلا مسیریابی از برخوردها یاد میگیره و الگوریتم هاشو میسازه اما ما یه نیروی هدایت گر فرا زمانی داریم که قبل از برخورد داره درست و غلط بودن رو بهمون نشون میده و مسیر اصلاح الگوریتم های مغزیمونو نشون میده و اون احساسه… احساس… مشکل اینجاست که ماها با احساسمون یکی میشیم و بخاطر همین رصدش نمیکنیم و نتیجه این میشه که میشیم همون هوش مصنوعی… با تعاملاتمون قوانین رو میسازیم و واقعیت ها رو تعریف می کنیم و درش زندگی میکنیم… این میشه که برای بدست آوردن موقعیت ها با هم میجنگیم… حسادت میکنیم تکبر میورزیم … تمام رذائل اخلاقی یجور ماشینیزه شدنه… وقتی با احساس مسیرو پیدا میکنیم هر روز لطیف تر میشیم … هر روز پیوندهای مغزیمون به اون آگاهی مطلق ما رو نزدیک تر میکنه و باز اصلاح میشه و باورها هر روز بهتر میشن…به قول اکهارت توله مشکل از اونجا شروع میشه که ما با ذهن یکی میشیم و ذهنی به جهان نگاه میکنیم و این ذهن نیمه هشیار با الگوهای خودش درد ایجاد میکنه… امید اینکه به جای تحمل کردن که نشانه همون ذهنی عمل کردنه با نگاه توحیدی و نگاه درست به احساسمون راه درستو بسازیم و از شهود الهیمون تبعیت کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    ایسن خرمالی گفته:
    مدت عضویت: 881 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به روی ماهت استاد عزیزم، سلام به صدای دلنشینت، سلام به پیامبر دوره

    سلام به مریم بانو زیبا که شدی الگوی به تمام معنای زندگیم

    سلام به تک تک دوستان الهی و توحیدی این سایت بزرگ و بسیار ارزشمند خودشناسی و خداشناسی

    استاد جانم ، صحبت شما ،کلام شما،سخنان گوهربار شما عجیب خیلی خیلی عجیب به دلم میشینه جوری که دوست دارم صبح تا شب بشنوم و لذت ببرم.

    من نمیدانم چطور از شما تشکر کنم ازشما استاد بینظیرم و مریم بانو مهربانم که اینقدر جانانه و با عشق اینهمه آگاهیهای مفید را به اشتراک می‌گذارید و مسیر زندگی را برامون هموار و لذت‌بخش میکنید. استاد جان،مریم جان همینکه این جمله را داشتم می‌نوشتم بهم الهام شد که «با نتایجت از استاد و مریم بانو تشکر کن ».

    خدای خوبم ،یا رب

    چشم ،نهایت تلاشم را می‌کنم از این نعمت بسیار بزرگ که بهم عطا کردی نهایت استفاده را ببرم و در تمام ابعاد زندگیم ازش استفاده کنم.

    استاد جان ، من در خیلی جاها تو زندگیم شرایط نا جالب را پذیرفتم و تحمل کردم .

    من در خیلی از مراحل زندگیم درحال تحمل شرایط بودم به انواع مختلف.

    استاد جان ، یه دلیل خیلی خیلی مهم که باعث میشد همیشه شرایط سخت را تحمل کنم و ادامه بدم این بود«راضی نگه داشتن اطرافیان و خوشحال کردن دیگران».

    من از خودم دور بودم و همیشه فکر میکردم باید در خدمت دیگران باشم ،همیشه فکر میکردم اگر همه را خوشحال کنم خدا ازم راضی میشه و من بنده خوب خدا میشم. خودمو اونقدر اذیت میکردم تا شرایط خوب برای دیگران فراهم کنم.

    بارزترین نمونه تحمل شرایط ناجالبِ من ، ادامه دادن مسیر کارمندی بود.

    رشته تحصیلی من ، آموزش زبان انگلیسی هست، مدتی زبان تدریس میکردم تا اینکه اتفاقی افتاد و من وارد ارگان دولتی شدم و استخدام قراردادی شدم که با رشته تحصیلیم خیلی غیر مرتبط بود.

    از اونجایی که من همیشه دوست داشتم کارمند دولت بشم به دلیل اینکه همه میگفتن ، کارمندی خیلی خوبه ، همیشه حقوق داری حتی زمان بازنشستگی ، همیشه احترام داری ، همیشه پیش مردم سربلندی و و و .

    منم با این باورهای نادرست وارد اداره دولتی شدم، درابتد همه چیز عالی بود و من خوشحال که به آرزوم رسیدم و خیلی راحت استخدام شدم و الان کارمندم و حقوق دارم و برای خودم کسی هستم و مستقلم و حرفی برای گفتن دارم ، که همه ی این باور ها را از جامعه و اطرافیانم برای خودم ساخته بودم .

    یکسال گذشت ، دو سال گذشته ،سه سال گذشت و من داشتم با تجربه تر میشدم در همه ابعاد زندگیم.

    چشمم به جهان بازتر میشد و درک من از زندگی و خواسته هام واضح تر میشد.

    آرام آرام به وضوح دیدم که باورهایی که جامعه داشت و منم باور کرده بودم هیچکدام درست نبوده و من میتونم بدون کار کارمندی هم به موفقیت برسم، حتی بیشتر از این موفقیتی که تا الان کسب کردم.

    تضادهایی در اداره مشاهده میکردم ، تحمل شرایط که داشت اوضاع را برام سخت میکرد.ولی ترمز بزرگی بود که من استعفا بدم و از دل این اداره بیام بیرون ،باورهای نادرست و ترس‌های زیادی که داشتم و تازه داشتم رسمی میشدم ، حتی رفتم مصاحبه .

    شرایط غیر قابل تحمل تر میشد روز بروز سخت تر میشد.من تو اون دوران از قوانین جهان به این شفافی اطلاعی نداشتم و فکر میکردم که شرایط سخت را باید تحمل کنم و میگذره و بالاخره به شرایط خوب و خوشایند به زودی میرسم.

    نمیدانستم که این تضادها دارن با من صحبت میکنند و خواسته ام را دارن بهم نشان میدن‌.

    تحمل کردم ، خیلی تحمل کردم.

    شش سال گذشت ، چند ماه دیگه رسمی میشدم ،کارمند رسمی کشور ، و بعد از رسمی شدن ، پست و مقام بالا.

    با خودم خلوت کردم و در تنهایی صحبت کردم .با ترسهام روبرو شدم و شکستشون دادم. گفتم من آیسن هستم و تا الان به خودم ثابت کردم که میتونم و از عهده خیلی کارها براومدم ،باوجود اینکه رشته ام زبان بود ولی تونستم در بخش مالی اداره موفق بشم ، منی که از حرف زدن و صحبت در جمع مرد ها خجالت می‌کشیدم الان میتونم در جلسه چندین نفره با همکاران ،نظر شخصیمو بیان کنم و حرفم را بزنم ، منی که توانستم همزمان هم خانواده ام را مدیریت کنم هم به کارهای اداری به نحو احسن برسم پس چرا ترس دارم از اینکه استعفا بدم؟!

    «آیسن تو تواناییها و قابلیتهای زیادی داری ،ذهنتو آزاد کن و رها زندگی کن و برو دنبال آرزوهات» دائم در قلبم و وجودم این جمله بهم گفته میشد.

    بالاخره قلبم پیروز شد ، نجواهای شیطانی را لگدمال کردم و پرچم پیروزی را به دست گرفتم.

    سال 1401 ،سال تحول زندگیم بود ،سالی که به خودم نشان دادم که من عاشق️ خودم هستم .

    گفتم من خدا را دارم و خدا تا الان منو هدایت کرده و دوستم داشته پس من نباید شرایط سخت را تحمل کنم.

    بله من شرایط سخت را نپذیرفتم چون جو اداره برام مناسب نبود و مطابق اصول و ارزشهای زندگیم نبود،اصلا با روحیاتم ،زمین تا آسمان متفاوت بود.

    ارزش من در زندگیم ، رسیدن به پول و استقلال مالی و استقلال شخصیتی با ازبین رفتن اعتماد بنفس و عزت نفسم نیست ،با کسب پست و مقام نیست، ارزش و اصول من در زندگیم رسیدن به آرامش الهی در تمام ابعاد زندگیم هست ، رسیدن به ثروت بینهایت اونم در شرایط عالی ،به راحتی و با شادی هست نه با شکستن غرورم،نه با شکستن عزت نفسم ،نه با ازبین رفتن اعتماد بنفسم.

    استاد جان و مریم جان و دوستان عزیزم

    من شرایط نادلخواه را تحمل نکردم و استعفا دادم .

    انگار بار سنگین چند هزار کیلویی از آهن و فلزات از دوشم برداشتم اونقدر سبک بال و آزاد و رها شدم که هرچقدر بگم کم گفتم.

    بعد از تنها چند روز ، درهایی از نعمت ،فراوانی،سلامتی ،شادی ،آرامش و سعادت برام باز شد. معجزه ای فراتر از تصوراتم برام رخ داد .

    خداوند یکتا را همیشه برای این هدایت و این معجزه های بزرگ سپاسگزارم.

    خداراشکر اونقدر سالمم اونقدر شادم اونقدر ثروت و نعمت هرروز داره برام بیشتر و بیشتر میشه که دوست دارم بلند داد بزنم و بگم «خدایااااااااا شکرت»«خدایاااااااا شکرت»«خدایاااااااا شکرت»

    من واقعا تحسین میکنم این جسارت و شجاعتی که نشان دادم و به این حد از ایمان به خدا رسیدم.

    الان اونقدر آرامش دارم ،اونقدر ذهنم آرام هست که به راحتی به اهداف زندگیم تمرکز کردم و به راحتی میتونم ذهنمو کنترل کنم . هرروز دارم برای پیشرفت هام قدم برمیدارم و زندگیم شده بهشتی . سرشار از حس خوب هستم و دارم برای خودم زندگی میکنم و برای اهدافی که عاشقشون هستم ، هرروز قدم برمیدارم اونم با عشق ،عشق ،عشق.

    متشکرم از شما استاد عزیزم ،در وصف شما واژه ای نمیتونم پیدا کنم .استاد جان قول میدم با انجام دادن درسهایی که از آموزه هاتون یادگرفتم بتونم سپاسگزارتون باشم.

    مریم جانم، می‌بوسمت و ازت بی نهایت متشکرم که زندگی و برام به معنای درست تعریف کردی.

    دوستان عزیزم دوستان بی نظیرم ازجمله «آقا سید علی خوشدل عزیز» ، «خانم سعیده شهریاری عزیز» «خانم سارا مرادی همت عزیز» «آقای حمید امیری عزیز» «آقای حامد امیری عزیز» «خانومها مهشید عزیزو شیرین عزیز» و« آقا سعید صادق زاده عزیز» و و و بقیه دوستان عزیزم برای کامنت های بسیار بسیار زیبا که پر از درسهای بزرگ زندگی هستند نهایت تشکر را دارم.

    به امید دیدار دوستان توحیدی در پارادایس زیبای استاد بهشتیمان و بانو بهشتیمان مریم جان.

    دوستتان دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      امیرحسین ترکمان گفته:
      مدت عضویت: 2069 روز

      سلام ایسن عزیز دوست پر از عشق و جسور من

      چقدر کلمات و جملات دیدگاهات پر از عشق خدایی بود و من جسارت و شجاعت شما رو تحسین میکنم شما یک سوپر استار واقعی هستی

      در کشوری که 95 درصد آدماش توی جنبو جوش پیدا کردن یه کار اداری با درآمد ثابتن و بخاطرش به چندین نفر رو میزنند و حتی حاضرند چند سال کارآموزی و رایگان کنند و چندین سال بشینن تحصیل برای فقط رسیدن به اون شغل ثابت داشته باشند

      شما موفق شدی از چالشی ترین قسمت زندگیت سر بلند بیرون بیای و بقول خودت پرچم شجاعتت رو تا ابد توی زندگیت هک کنی

      به تو دوست خوبم تبریک میگم که بهای موفقیتت رو پرداخت کردی و تحسینت میکنم بابت این عمل گرا بودنت، از خدا بابت شما سپاس گزارم که امروز دستی بودی برای من ، برای درس شجاعت ، برای درس جسور بودن و برای درس عمل کردن

      امیدوارم هر کجای این جهان زیبا هستی در پناه خدای مهربانمون سعادتمند ، سلامت و ثروتمند و شاد باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        ایسن خرمالی گفته:
        مدت عضویت: 881 روز

        سلام امیر حسین جان

        دوست توحیدی مهربونم

        متشکرم از کامنت خیلی خیلی زیبایتان ،چقدر انرژی بهم داد.

        مخصوصا واژه «سوپر استار» ،واقعا ممنونم ،بی نهایت متشکرم که این حس زیبا را با این کامنت بسیار زیبا بهم هدیه دادید.

        الان اونقدر خوشحالم که حد نداره ، خوشحالم که چنین دوستان توحیدی خوب، خداجانم بهم عطا کرده .

        متشکرم برای وقت ارزشمندتان و کامنت بسیار زیبایتان.

        در پناه جان جانان ، همواره در بهترین زمان ،مکان و شرایط ،در کنار توحیدی ترین انسانها شادکام ،سلامت،ثروتمند و سعادتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: