میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 38
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-13.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-24 07:07:592023-07-24 07:09:55میزان تحمل شما چقدر است؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم .مثل همیشه عالی .دقیقا درسته منم حدود یک سال پیش بی پولی اذیتم میکرد وفکر میکردم همینه زندگی من تا این حد هست.وخسته شدم از این وضع و از خدا خواستم کمکم کنه ی راهی بهم نشان بده .وما ی ماشین داشتیم که همیشه کنارم بود و به ذهنم نمیرسید که میشه از این ماشین پول در بیارم .تا اینکه توسط عزیزی دعوت به سرویس مدرسه شدم ویکسله که سرویس مدرسه هستم و اوضاع من بهتر از قبل شده البته انشاالله خدا کمک میکنه و ایده های بهتری بهم میده و پول و ثروت بیشتر وارد زندگیم می شود مطمئن هستم ثروت به سمت من در حرکت است الهی شکر بابت آشنایی با استاد عزیزم آقای عباس منش و سایت بی نظرشون هر وقت استاد جان وارد سایتتون میشم کلی انرژی میگیرم و ایده میگیرم وچه جای زیبا و بی نظیری زندگی میکنید استاد شاد و سلامت و ثروتمند باشید الهی .خدا یا شکر شکر شکر
سلام استاد سلام به همه بچه های سایت
استاد میخوام یه چیزی بگم که الان داشتم با خانومم این فایل رو گوش میدادیم من هدایت شدم به خواندن کامنت سید علی خوشدل عزیز که تو کامنتش نوشته که درد معده داشته و چجوری خوب شد بزارید یکم برگردم به عقب ما الان نزدیک به دو هفته میشه که خانومم دقیقا همون دردهای که سید علی داشته خانوم منم داشت و همیشه با حس بد و ترس زیاد میگفت من سنگ صفرا دارم من میترسم عمل قرار باشه بکنم از اونجایی که قانون این جهان اینه هر فرکانسی که بفرستی از همان جنس فرکانس وارد زندگیت میشه حالا به شکل اتفاقات به شکل افراد یا شنیده ها یا هرچیز دیگه ای دیروز خانومم بعد از چند روز میره خونه مادرم اونجا باید از زبان مادر من بشنوه که یه نفر دیروز زیر عمل سنگ صفرا فوت میکنه چرا باید مادرمن این حرفو بزنه به خانومم؟؟ درسته چون خانومم فرکانس حال بد و مریضی سنگ صفرا رو به جهان هستی فرستاده و از همان جنس وارد زندگیش شده حالا به چه شکل!! از زبان افراد حالا اینجارو گوش کنید این دیگه مهر تایید بر این قانون فوق العاده خداوند که درست همون دیروز که خانوم من میره خونه مادرم باید خواهرم بره دکتر!! حالا دکتر چی؟؟؟ دکتر برای سنگ صفراااا وای خدا که چقدر این قانونمندی جهان هستی درسته که همونجور که استاد همیشه داره تو تمام فایلهاش میگه که آقا احساس خوب =اتفاقات خوب و احساس بد=مساوی با اتفاقات بد وارد زندگیتون میکنه استاد شما یه حرف دیگه ای روهم همیشه میزنین که شما از هر لحظه که شروع کنین به تغییر فرکانستون جهان هم زندگی شمارو تغییر میده دیشب بعد از اومدن از خونه مادرم خیلی حال خانومم بد بود راستی اینم بگم من دارم از دوره 12 قدم استفاده میکنم و خیلی از فایلهای رایگان استاد رو دیدم و کلی باهاش حرف زدم از قانون این جهان و فایلهای استاد که این جهان چجوری عمل میکنه فرکانس باور ورودی های ذهن رو واسش گفتم ولی خانومم خیلی پیگیر نبود تا این اواخر که داریم سریال سفر به دور آمریکا رو که روی سایت میاد باهم میبینیم استاد شاید باورتون نشه خانومم امروز نشست چندین صفحه شکر گزاری نوشت و چسبوند به دیوار خونمون و از تو شکر گزاری که داشت از خدا خواست که قانون این جهان هستی رو بهش بگه و بایت سلامتیش شکر گزاری کرد از اونجایی که با احساس خوب این خواسته رو خواست بهش الهام شد بیا آب ولرم بخور جای آب خنک و الان که ساعت 12 شب دارم این کامنتو مینویسم ی ساعت داره از دیدن این فایلتون میگذره من اصلا عادت به خواندن کامنتهای فایلهای رایگان رو نداشتم ولی بهم الهام شد بیام کامنت بچها و بخونم که طبق قانون جهان هستی هدایت شوم به خواندن کامنت علی جان خوشدل که باید دقیقا همون علائم رو از مریضیش بگه که خانوم من داره انگار خانوم من این قسمت کامنت علی رو نوشته که توضیح مریضی رو میده و باید علی دقیقا همون راه و روش درمانی رو بگه که خانومم از صبحش شروع بخوردن آب ولرم کرده بود. وشب با این کامنت روبرو شد اگر این مهر تایید خداوند برای درمان این بیماری نیست پس چیه؟؟؟ اگر همان خواستن و هدایت شدن نیست پس چیه؟؟؟ اگر همان قانون جهان هستی که احساس خوب=با اتفاقات خوب نیست پس چیه؟؟؟ من نمیخواستم این کامنتو بنویسم ولی خانومم اصرار کرد بنویس که شاید یک نفر دیگه ام مثل ما حالش خوب بشه و با دلیل و مدرک ثابت بشه واسش این عدل خداوند این قانون خداوند این بزرگی و بخشنده بودن خداوند که خودش میگه از من بخواهین تا بهتون بدم آیا خداوند برای بندگانش کافی نیست؟؟؟ معلوووومه که هست معلومه که همه چی دست خداست معلومه که این جهان هستی با این عظمتش داره طبق قانون بدون تغییرش کارمیکنه خدایا هزاران هزار بار شکرت
بنام خدای هدایتگرم
حتما راهی وجود داره، حتما راهی پیدا میشه، فقط ایمان داشته باش، باور کن راه داره، و اونوقت راه ها باز میشن و پیدا میشن
.
این پاسخی بود برای پرسش و هدایت امروزم
از سه سال قبل یا روبرو شدن با تضادی خواسته ای در من شکل گرفت که تا امروز آهسته آهسته خداوند من رو به مسیرهای مناسب هدایت کرد و برام کارهای بسباری انجام داده و بارها رو برام بدوش کشیده و اسان کرده و هرقدمی که هدایتم کرد رو با ایمان به خودش برداشتم و امروز هم بخش عملی کار هم انچه که مربوط به ایمان و باورم برای خواسته ام است بسیار عالی داره پیش میره و من حالا که کار به اینجا رسید از او خواستم قدم بعد رو هدایتم کنه
گفتم خدایا اگه لازمه صبر کنم بگو
اگه لازم کاری کنم واضح بگو
و خداوند اینگونه پاسخم داد
واضح و روشن مانند همین خورشیدی که دراسمان درحال درخشیدنه
خدایاشکرت
واضح به من گفتی حتما راهی هست صبور باش و اعتماد کن و باور داشته باش
ارام باش
که بی شک خداوند برایت حل کرده است و با ارامشت ان را میبینی
.
خدایا شکرت
من عاشقتم
که اینقدر زیبا با من حرف میزنی
باور دارم راه داره
انهم راه اسان و الهی
خدایاشکرت
سلام به استاد عزیز
سلام به خانم شایسته گرامی
و سلام به جمع صمیمی خانواده عباسمنشی
استاد چند سال هست درگیر مسایل خانوادگی هستم یعنی تحمل میکنم ،که حدود دوازده سال هست ازدواج کردم، ولی هرروز درگیر مسایل عاطفی با همسرم هستم
چون خانواده همسرم که عمویم هست و وضعیت روحی و روانی بسیار بد داشتن و دارن و من هم در ذهن خودم نشخوارهای ذهنی داشتم که من باید این دختر را نجات دهم و خلاصه مثل فیلم های قدیمی میخواستم فردین بازی در بیارم و با هر مشکلی بود رفتم خاستگاری با اینکه تازه از خدمت اومده بودم و وضعیت کاری مشخصی نداشتم و عملا دیگه پولی هم که قبل خدمت به دست آوردم دیگه نداشتم و شرایط مالی پدرم هم با اینکه متوسط بود هیچ کمکی نکرد چون موافق نبودن و همش به دنبال سرکوفت زدن بودن با این شرایط ازدواج کردم مدتی هم در خونه پدرم زندگی کردم ، روز اول آشنایی ،گفتم که منم نمیخوام اینجا با پدر مادرم زندگی کنم ،ولی از همون اوایل فهمیدم یا دنبال این بود که لجبازی کند و کلی فکر و خیال واهی به هم ریختن روابط که از اطرافیان فامیل نزدیک برداشت میکرد و واقعا حتی سال اول هم زندگی شیرین نداشتم
میدونم خودم مشکل داشتم ،ولی بعد مدتی رفتم روی ماشین کار کردم و دوباره مدتی خوب و بعد رفتارهای قبل ،حتی خیلی بد تر ،باز هم شروع شد .
نه میتونست غذا درست کند نه مرتب کردن و کلی کمبود های دیگه که حتی پیش مشاوره رفتیم ولی باز هم لجبازی و ……..
و در طی این دوازده سال از همه نوع تحمل داشتم مثل عاطفی روانی مالی حال بد و …
و با دو فرزند دختر چند ماه پیش جدا شدم پذیرفتم که خودم اشتباه کردم و تحمل و صبر بیش از این هم باعث حال بد خودم و فرزندها و حتی خودش هم میشد
در این مدت متاسفانه همیشه از لحاظ مالی همیشه پر و خالی میشد و ثبات نداشت و با اینکه شغلی داشتم که پتانسیل بالایی دارد برای پول دراوردن متاسفانه نمیشد
تصمیم گرفتم که جدا بشویم و میخواست بچه ها را ببرد خونه پدرش بعد یک هفته متوجه شد که واقعا خودش به زور میتونه اون خانواده را تحمل کنه تلفن زد بیا بچه ها ببر ، منم بچه شیر خوار و دختر بزرگ تر را بردم محل کار خودم با عشق مثل دسته گل مواظب کردن
بگذریم که چقد سخت هست با شیشه شیر دادن یا مای بیبی عوض کردن ولی باز هم لذت میبردم از زندگی داخل این مدت بود فهمیدم پدر بودن چقد میتونه شیرین و لذت بخش باشه ولی این چند سال نتونستم از وجود دو تا نعمت خداوند سپاسگذار باشم چون همش میخواستم دیگران را تغییر بدهم
بعد یک هفته همسرم تلفن میزد و گریه واقعی که اولین بار بود احساس کردم داره با صداقت حرف میزنه و میگه اشتباه کردم و من بد کردم ولی دیگه گفتم دوازده سال فرصت داشتی هرروز التماس کردم خواهش کردم جلوت زانو زدم که بیا درست زندگی کنیم بیا غرور لعنتی را کنار بزار مهربون باش بیا بهتر مشورت بگیریم و …..
نشد و نخواستی الان دیگه چی میخوای ؟
زندگی من هم استاد عباسمنش عزیز دقیقا از موقعی که رفتم جنوب کشور از یک اتاق سیمانی شروع شد و بعد از حدود یکسال میتونستم حداقل زمین یا خونه بخرم و حتی اقدام هم کردم ولی اتفاقات و رفتارهای همسرم را که میدیدم گفتم پول نمیخوام فقط روابط خوب و حال خوب برای ایشون فراهم کنم شروع کردم به مشاوره رفتن ، ماهیگیری رفتن و دو نفری با ماسک و عینک غواصی رفتن ، ولی همیشه اول هر چیزی مقاومت شدید داشت ولی باز هم نمیشد متوجه شدم ذهن خودم داره نابود میشه ، همون اوایل شغل عوض کردم و حدود سه چهار سال بعد با سایت استاد آشنا شدم با اینکه میدونستم همسرم نمیخواد تغییر کنه ولی من روی خودم کار میکردم و ایشون همیشه در مورد سایت بد و منفی صحبت میکرد
الان هم که حدودا به خاطر جدایی چند ماهی نتونستم داخل سایت سر بزنم کامنت بزارم و یا حداقل کامنت های دوستان بخونم
ولی همیشه سپاسگذار خداوند هستم که استاد را سر راهم قرار داد که بتونم راه مشخص و واضح را برای خود انتخاب کنم
نمیدونم چطور و چی نوشتم و از خدا خواستم خودش هدایتم کنه و بنویسم ،چون نیاز داشتم این همه دغدغه را با یکی مطرح کنم ذهنم سبک بشود
و برای همه دوستان آرزوی سلامتی عشق و ثروت را دارم
الله اکبر
من امشب حالم خیلی بد بود و داشتم اه و ناله میکردم و کلی گریه
البته الان 24 ساعت که حالم خوب نیست حالا چرا ؟؟
من دیروز غروب بابت یه کاری که مادرم ازم خواست رفتم بازار و هشت شب اینطورااا بود که مادرم پیام داد که ای وای کجایی و چرا نیومدی پدرت خیلی اعصبانی شده که چرا این هنوز خونه نیومد
من بگم که 36 سالمه و هنوز پیش پدر و مادرم زندگی میکنم
من از این پیام مادرم خیلی ناراحت شدم و عصبانی به حدی که میخواستم بیام خونه جنگ راه بندازم
اومدم خونه دیدم که هر دو نفر به حالت قهر نشستن که ای وای این چه وضعیتی
این اولین بار نیست که این اتفاق میفته
من میدونم که این منم که گذاشتم این اتفاق ها بیفته چون ترس هام زیاد چون فقط میخوام تحمل کنم بعد کلی ناراحت بودن از این اوضاع که چرا گذاشتم به اینجا برسه و چرا تحمل دارم میکنم اومدم از خدا راه حل خواستم که کمک کنه که قادر مطلق فقط خداست
یه صدایی بهم گفت برو توی سایت و یه نشانه برام فرستاد این فایل اومد و من شگفت زده شدم
خدایا شکرت
امیدوارم که بتونم این مسیر به خوبی و خیر پشت سر بذارم
سلام به استادعزیز دست طلایی خدا راهنمایً راه ما
درودبرشما که این مسیرعالی ازچشمه ی وجودت جوشید
بی شک وجودی خاص داشتی که توانستی دراین دنیای عجیب این چنین ابشاری ازهدایت وعشق روان کنی
الهی که سیصدسال شاد وسالم وقوی باشی وهیی باشی
همراه بااون فرشته زیبا که وجودش کنارت همه چی روعطرخاصی داد
می خوام به این سوالات جواب بدم وخودم ارزیابی کنم
چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
من بخاطر چهارچوب خانواده وسن پایین که درگیرباورهای اطرافیان ومیشه گفت وهم زوراطرافیان بودم
واردشرایط نادلخواهی شدم
همیشه روحیه ساختن داشتم وتلاااااش کردام وازخودم ازعزت نفسم ازخواسته هام ازحق طبیعیم گذشتم
وتلاش کردام برای عوض شدن شخصی
مثل یه مادرشدم مثل یه پزشک شدم مثل یه عاشق شدم
مثل یه دوست شدم
٢۶ سال به روشهای دیگه قهررهای طولانی
ودراخربه رهاشدن رسید ومن تنهاچیزی که بدست اوردم اینکه اعصاب ضعیف روحیه حساس اونقدددکارکردام وبه خودم فشارعوردم که درسن پایین مشکلات زیادی پیداکردام
واون ادم بدددترشدددد که بهتررررنشددددد
چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
دیگه چاره ای نیست این زندگی منه من می تونم عوضش کنم
من زندگی می سازم واونم مجبورمیشه خوب بشه و.
چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
مثلا اینکه من توان تعقیرررهیییج کس روندااارم
من فقط می تونم روی خودم کارکنم
اگه ازدرون تعقیرمی دادم خودمو
اگه باورهای توحیدیم قویتربود
اگهبرای خودم ارزش قاىل بودم
اگه خودمومی دیدم ومی فهمیدم که این شخص ابزاری نیست برای همایت بقیه
این شخص هم حق وحقوقی داره
اینکه طلاق چهره ی زشتی داره
اینکه زشته یکی بفهمه ومردم چی می گن درموردمن
خانواده ام طردم می کنن
بچه هام ناراحت میشن
ترسهاا
وازقدرت خدابی خبربودن
ازقوانین بی اطلاع بودن
همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
وقتی کارکردام ورشدکردام ودیدم که نه زنها برای خودشون ارزش قاىل هستن وهمش هم لازم نیست به فکربقیه باشی شجاعت گرفتم نجواهم شروع شد
وازخداخواستم همینجورکه منوتوی کارم موفق کرده کمکم کنه چاره ای پیداکنم
لااقل ارامش روبه بدن خودم بیارم
چون من هییچ وقت نفهمیدم ارامش چیه بی خیالی چیه
چون کودکی پرازترس ورننجهای عجیبی داشتم
حتی شبها راحت نبودم
تنها کاری که شاایدبه من ارامش سطحی می دادخسستگی ناشی ارکارزیادبود
بالاخره الله مهربان درخواست منو که منتظرش بودشنید
ومنودعوت کردبه خودشناسی
به جاهای مختلفی سرکشیدم
تا به اقیانوس اراام عباسمنش عزززززیززززم رسیدم
والان من فوق العاده حالم عالیه
و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟ مسعله روهنوزدرگیرشم
ولی خییلی شرایطم بهترشده
مثلا باتعقیرباورهام
من ارام ترشدم
به ندرت عصبانی میشم
باخودم درصلحم
امیدم وعشقم به پروردگارجوریه که همش احساس می کنم حاله ای ازعشق اطرافموگرفته
بسیااارامیدوارتررشدم بسیااار
خودمو
ااخ خودمو
اون کوزت روپیداکردام. وچندسال باهاش حرف زدم تاوسایل خدماتی که به دیگران می داد روازش بگیرم
مگه می داد؟!!
گرفتم
وبهش گفتم که تودخترخداهستی عزیزدردونه ی خدا
پاشوبه خودت(روحوروانت)برس
توبسیاررارزشمند وزیبایی هنرمندی
لایقی
لایق زندگی عاالی هستی لایق عشق واحترامی
لایق همسری شایسته هستی که هم سطح وهم فکر وهم دلت باشه
وفکرنکن نیست براات
هسسست کافیه کدبدی
بنویسی وبخوااهی
مسیروعباسمنش نورانی بهت میده توفقطط توی این سایت باش شب وروز
والان اطرافیان من همه درشگفتی هستن
خیلیاشون قهرن که خیلی خوشحالم ازم دورشدن
وبقیه احترااام
البته اونها باورهای خودشون رودارن
ومن راااسخ محکم واماده مثل کوهنوردی که می خوادقله فتح کنه ارام واماده درحال پیش روی هستم
به لطف الله واین بهشت زیبا
برای همتون خیروخوبی
وارامش درپرتونورو عشق می خوام
وای باران عزیز
باران عزیز و بزرگوار
نمیدونی با خوندن کامنتت چطور اشک از چشمام جاری شد ، امروز سرگشته و حیرون بودم . کامنتها خوندم اما آروم نشدم . دلم قرص نشد تا اینکه کامنت تو رو خوندم … نور امید تو دلم زنده شد … دمت گرم دختر قوی … ممنونم ازت … دست به خاک بزنی طلت بشه برات
به نام رب العالمین
سلام
از وقتی که دخترم به دنیا اومده خیلی اذیت میشم و دارم شرایط رو تحمل می کنم. از نوزادیش که همش گریه می کرد و شب ها نمی خوابید یادمه بردمش دکتر گفت بچه گریه می کنه اگه می خواستی گریه نکنه می رفتی عروسک می گرفتی چرا بچه دار شدی. الان هم که بزرگتر شده و همش جیغ میکشه و اگه چیزی می خواد باید بلافاصله براش بیارم وگرنه خیلی جیغ میکشه و اطرافیانم میگن طبیعیه ولی من خیلی دارم اذیت میشم و امروز فهمیدم که باید به دنبال راه حل باشم و زجر نکشم بلکه از وجود دخترم لذت ببرم. از وقتی دخترم به دنیا اومده ازادیم خیلی محدود شده .نمیتونم برم سرکار یا نمیتونم زمانهایی رو راحت با همسرم باشم و با هم بریم پیاده روی نمیتونم راحت بخوابم. نمیرسم به خودم بیشتر توجه کنم و برسم.
من شرایط بد اقتصادیم رو دارم تحمل می کنم و فکر می کنم که همینه دیگه باید تحمل کرد ولی اذیت میشم. قبلا همسرم رو مقصر میدونستم و همش با اون درگیر بودم ولی الان دیگه این شرایط رو پذیرفتم.
خانواده ام به همسرم زیاد توجه نمی کنند و بارها پیش اومده که داداشم و پدر و مادرم بهش بی احترامی کردن ولی من تحمل می کنم و اما دارم اذیت میشم.
من بی احترامی ها ی همسرم رو به خودم رو تحمل می کنم ولی زجر می کشم
در مورد دخترم بگم که من خیلی از مادر شدن بدم میومد و همش احساس می کردم که بچه مساوی با بدبختی و دقیقا هم همین ها برام رخ دادن و این بخاطر حرفهایی است که از اطرافیانم شنیدم که همیشه می گفتن بچه بده بچه دردسر بچه فلان بچه بهمان و من نباید حرفهای اونها رو بپذیرم و باور کنم
من باید باور کنم که همسرم و خودم عرضه ی اینو داریم که پول بسازیم.
من باید احترام خودم رو نگه دارم تا همسرم هم احترام منو نگه داره
من نباید بپذیرم که شرایط اقتصادی جامعه بده بخاطر اون هم شرایط من بده و ببینم افرادی که با هیچ شروع کردن و الان میلیاردها دلار پول ساخته اند و این افراد انسان های خیلی زرنگ و باهوش عجیب غریبی نیستن.
من باید با تمام وجودم بخوام که به آزادی مالی برسم و بدونم که می تونم و پتانسیلش رو دارم.
من نباید خیلی همه چیز رو به خودم بگیرم و بدونم که منم که باعث میشم خانواده ام به همسرم بی احترامی کنند چون خیلی حساسم روی رفتار دیگران و همش دنبال مشکل می گردم و من به خودم احترام بذارم تا دیگران یاد بگیرند به من و همسرم احترام بذارن.
نوجوان که بودم و خواهرام که از من بزرگتر بودن و ازدواج کرده بودند هر کدوم به شکلی با همسرشون اختلاف داشتن و اون رابطه ی عاشقانه ای که توی فیلم ها دیده بودم اصلا نبود و همه می گفتن مردا همینن ازدواج که می کنی مسائلی به وجود میاد و طبیعیه ولی من نپذیرفتم و توی ذهنم همش به خواسته هام فکر می کردم و دقیقا چیزی رو تجربه کردم که می خواستم. پس الان هم نباید بپذیرم و هیچ چیزی رو نباید تحمل کنم.
درود و سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته جانم
و درود سلام میفرستم بر ساکنین این سایت توحیدی که هر کدام همچون الماس درخشان و شفاف و درخشنده ای که سوسو میزنید
خدارو شکر گذارم که در چنین بستر الهی هدایت شدم خدا رو شکرگذارم ممنون و سپاس
خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که به کامنت من هدایت شدید و بهترین دعاها و تحسین ها رو به تک تک دوستان عزیزم می فرستم که قطع به یقین این دعای زیبا و تحسین ها همانند بومرنگی بسمت هر یک از ماها برگشت خواهد داشت . خدایااااا شکرت .. خدایاااا شکرت
بخدا قسم قدرت فرکانس خیلی نیرومند هستش … باور کنید !!!.
میزان تحمل شما چقدر است ؟؟؟
استاد جان واقعاااا یک دنیا ممنون و سپاسگذارم که چنین فایل با محتوایی رو برامون تدارک دیدید..
من همش فکر می کردم صبر کردن خیلی خوبه ولی به اشتباه در مسیر تحمل کردن بودم و زمان برام زجر آور شده … یعنی اصلا هیچوقت فکر نمی کردم که تفاوتی بین صبر کردن و تحمل کردن وجود داره … وقتی احساس مون داره میزنع به جاده خاکی یعنی داریم ی چیزی رو بیهوده براش وقت و زمان میزاریم .. و در واقع داریم تحمل می کنیم و این تحمل کردن اصلا خوب نیست..
ولی برای یک موضوعی احساس مون خوبع و باید زمانی رو براش صرف کنیم تا به بار بشینه .. مثل رسیدن میوه بر روی شاخه ی درختی ولی اگر اون درخت بیش از حد مقرر میوه نداد و به ثمر نرسید دیگه نباید بازم صبر کنیم که شاید میوه بده…
استاد جان .. و دوستان عزیزم
من یک کامنتی رو تقریبا کمتر از یکسال پیش در قسمت چگونه درآمد خود را در یکسال سه برابر کنیم نوشتم و تعهد نامه هم نوشتم و شکر خدا هر روز برام بهتر شد …
این کامنت تقریبا برای یکسال گذشته ی منع… یعنی دقیقا آخر شهریور سال 1401 قرار داد اجاره رو بسته بودم و بعد از جابجایی در خانه ی جدید این کامنت رو مکتوب کردم. و الان دقیقا یکماه دیگه موعد قرار داد سال جدیدم هستش …
از آنجایی که باید برای قرار داد جدید مبلغ هشتاد میلیون جور کنم و اضافه کنم و بعلاوه اجاره بهای پرداختی رو هم اضافه کنم .. چند وقتیه که یک جورایی ذهنم مشغول فکر کردنه .. با اینکه فعلا تا این لحظه. یک ریال هم هنوز جور نشده خیلی هم این در و اون در زدم حتی دخترم خودش دنبال وام هستش و منو هم بر خلاف میل باطنی ام فرستاد دنبال وام ( اصلا وام و قرض رو از زندگیم حذف کردم و خدا رو شکر اصلا هم این وام ها هم جور نمیشه لا اقل برای من اینطوری شد .) ولی نمیدونم چرا اصلا نگران نیستم… اصلا و به هیچ عنوان دلشوره ندارم .. اصلا نمیدونم چطوری باید پول تمدید رو جور کنم .. ولی دخترم تا دلت بخواد داد و هوار می کنه .. از استرس تا صبح نمی خوابه .. همش غر میزنع .. دنبال وام و قرض هستش ولی من همچنان صبور هستم نه اینکه تظاهر کننمااااااا نه اصلا نمی تونم ظاهر متظاهری داشته باشم.. بلکه از اعماق قلبم خیالم راحته.. حتی خواهرم از استرس این شرایطم از کرج اومد پیشم که ببینه دارم چیکار می کنم .. ولی انگار صبوری منو دید کلی فکر و خیال کرد و قضاوتم کرد .. فکر میکنه من پشتم به جایی گرمه که اینقدر بی خیالم ( البته درست فکر می کنه .. پشتم فقط و فقط به خدا گرمه و فقط و فقط روی خدا حساب باز کردم فقط خودش )… همش میگه خب اگر وام تون جور نشد اونوقت می خوایی چیکار کنی؟؟؟؟؟
هی استر س و دلشوره و موج منفی میده … منم در جواب خیلی صبورانه می گم خدای من بزرگه بلاخره ی طوری میشه …. بعدش کلی مسخره ام می کنه و هزار غرغر های دیگه … ولی من خیلی خیلی صبورانه برخورد می کنم و انگار نه انگار که موعد سر رسیدم .. روز شمار شده…
ولی ایندفعه این تضاد پولی داره باهام صحبت می کنه … امروز رفتم بیرون بخاطر همین کارای وامی که دخترم مدام منو میفرستاد.. ولی توی مسیر همش بخودم می گفتم برسم خونه باید برم اون سه فایل چگونه در آمد خود را در یکسال سه برابر کنیم استاد رو دقیقا از اولین فایل ببینم و باز نویسی کنم ….
. شاید باورتون نشه….
ولی میدونم باورتون میشه چون بچه های این سایت همه شون توحیدی هستند و درک می کنند من چی میگم.. بعد از اینکه رسیدم خونه کارهامو انجام دادم اومدم دفترمو برداشتم که شکرگذاریمو بنویسم که چه چیزهایی برام پیش اومده و خریدهامو بنویسم و شکر گذاری هامو نوشتم .. بعدش گفتم برم توی سایت .. دقیقا بیام همین قسمت از فایل چگونه در یکسال در آمد مون رو سه برابر کنیم قسمت یک رو ببینم و کامنت ها بخونم…. ولی چون لیست ارسالی و اون دایره آبی خوشگل رو دیدم به خودم گفتم برم ببینم کیا برام ایمیل و پاسخگویی فرستادن با کمال تعجب دیدم آقا بهزاد سیفی عزیز از همین قسمت برام کامنت فرستادند باورتون میشه!!!!!!!
میبینید چقدر همزمانی بود..!!!!؟؟؟
میبینید چطوری به کامنت سال گذشته ی خودم هدایت شدم!!!!؟؟؟؟
یعنی خدا دستمو گرفت و صاف آورد توی همون کامنتی که باید میدیدم … چقدر چقدر چقدر و بازم میگم چقدر خوشحال شدم . دقیقا خنده ای سرشار از امید و شادی بر چهره ام نشست… فهمیدم که خدا داره میگه.. یادته قبلش چقدر ناراحت بودی ولی با کنترل ذهنت تونستی آن خواسته آت رو خلق کنی پس دوباره همون کارها رو بکن بازم می شود .. ولی با این تفاوت که بعد از دیدن فایل جدید استاد عزیزمون در قسمت میزان تحمل شما چقدر است فهمیدم که انگار دیگه نمی خوام این شرایط رو تحمل کنم… انگار باید از خداوند اصل کاری رو بخوام … و چند روزی هستش که همش بلند بلند فریاد میزنم و میگم .. خدایااآاا من دیگه تحمل خانه ی مساجری رو ندارم .. باید بهترین خونه رو بهم بدی که مالکش باشم * خدایی که مالک و فرمانروای این جهان هستی است….. منو خالق آفریدی .. پس باید منم مالک قصر جادویی خودم بشم همراه با آرامش ذهنی و آسایش و رفاه روز افزون و آزادی پولی و مالی و آزادی عمل در انجام دادن هر کاری و وفور و فراوانی خیر خوشی و نعمت و برکت و سلامتی رو از تو می خوام.. از تو می خوام آسان کنی آسانی مالکیت قصر جادویی ام را.بر من رویا مهاجر سلطانی..
از تو می خوام آسان کنی آسانی های نعمت هایت را بر من
از تو می خوام آسان کنی راحتی های زندگی ام را بر من ….
خدایا من هیچ ایده ای ندارم ..
هیچی نمیدونم … من بلدش نیستم .. خودت دستمو محکم توی دستان خودت گره بزن … خودت برام بفرست .. خودت دستمو بذار توی جیب خزانه ی الهی خودت..
خودت بدون واسطه منو ببر به منبع خزانه ی الهی پول و ثروت این جهان هستی ..
اگر آگاهی خداوند در وجود من جاری شود دیگر هیچ محدودیتی برای این اتصال به انرژی منبع وجود ندارد چون منبع این انرژی پول و ثروت های الهی خودش نامحدود است …من دیگه نمیی فهمم هرکاری که فکر میکردم باید بکنمو انجام دادم…
مننننننننننننن نمی دووونم
توووو میدونی تو بهم بگو تو برام بیار تو برام رخ بده توبرام شکل بده توبرام بفرست.. تو مسیر رو برام کوتاه کن .. تو زمان رو کوتاهتر کن..
تو فرصت ها ی دریافت و جذب پولی و مالی و آزادی پولی و مالی رو برام مهیا کن …
تو منو از مادیات این جهان هستی اشباع کن و به بی نیازی هدایت ام کن….تا لذت بیشتری ببرم و شاد زندگی کنم..
تووو تووو تووو
هرکار میخوای بکنی بکن من چیزی نمی دونم.. خدایا من بلدش نیستم
خدایاا دست منو بگیر … امروز و هر روز و هر لحظه و همیشه دستمو محکم توی دست خودت گره بزن … خدایا منو روی شانه های خودت بنشاند
دستمو میدم به دست تو که منو ببری به جایی که باید ببری…
به مسیر کسانی که به آنها وفور و فراوانی پول و ثروت و شادی و شادمانی و خیر و برکت داده ای…
خدایا خودت آسان کن آسانی های نعمت هایت را بر من ..
خدایا خودت آسان کن راحتی های دریافت و جذب اهداف و خواسته ها و آرزو های مقدس الهی ام را بر من….
چقدر کلمات تاکیدی نوشتم و باورسازی درست کرده باشم خوبه…
چقدر دفترها نوشتم .. و شکر گذاری ها نوشتم که واقعا این شکر گذاری ها از اعماق و صمیم قلبم نوشتم چون بیشتر از همیشه به نعمت های بیکران خداوند پی بردم و الان هم همینطور هستم .. و آنقدر به اون خدای بزرگ ایمان دارم که سحر خیزی و عبادت و مدیتیشن های سحرگاه مو با هیچ چیزی عوض نمی کنم.. آنقدر لحظه ی طلوع درخشان خورشید رو از پشت اون کوه ها برام زیبا و دلپذیره که برای دیدنش لحظه شماری می کنم .. و خدا رو شکر لطف خداوند شامل حالم شد و از بالکن اتاق خوابم بدون هیچ مشرفیتی می توانم تا او دوردست ها و طلوع خورشید رو ببینم که یکی از خواسته ها و آرزوهایم بود خدا رو شکر همراه با دیدن صبحگاه یا شلنگ آب به گلدون های عزیزم آبپاشی می کنم و اون بالکن رو می شورم و طراوت آن آبیاری گلدون های خسیس شده و هوای مطبوع و اون آسمان زیبا رو روز و شب تحسین می کنم و شکرگذاری می کنم..
با تمام این نعمت های که خداوند در اختیارم گذاشته شکرخدا ولی یک الگوی تکرار شونده ی تضاد مالی برام پیش میاد .. البته شکر خدا خرج و مخارج زندگیم در حد خودم کاملا ردیف شده است شکر می گویم و حتی اجاره بهاء دادن با همین شرایطم برام خیلی راحت و آسونه ولیییییی نکته ای که می خوام بهش اشاره کنم اینه که دیگه تحمل مساجری رو ندارم ….
یعنی یک جورایی دیگه نمیخوام مستاجر باشم و استرس تمدید قرداد و نحوه ی جور کردن پول پیش بیشتر رو نمی خوام داشته باشم…
وبه خداوندی خدای خودم قسم وقتی از ته دلم این احساس ناتوانی وعجزو رو گفتم.. و احساسش کردم…. هدایت شدم به این قسمت از فایل و فهمیدم که مراحل تکامل من طی شده و جهان میخواد به من بگه .. برو بالاتر … وقتشه….. زمان تغییرات جدید فرا رسیده … این وضعیت رو نباید تحمل کنم .. البته همش پیش خودم می گفتم باید صبر کنم یا وضعیت به نفع من رقم بخوره … ولی انگار نفهمیدم که دیگه کار از. صبر کردن گذشته … بلکه باید اعلام کنم که بابا …. صبر هم اندازه ای داره …. دیگه داره تبدیل میشه به تحمل کردن زمان …. اینکه اگه قرار باشه برای رسیدن به هر خواسته ای این همه زمان ببره که من عمر نوح ندارمممممم ….
آقا دیگه تحمل نمی کنم… من از قانون نفی برای تغییرات بهتر و قشنگتر استفاده می کنم … من این وضعیت مستاجر بودن رو دیگه تحمل نمی کنم . من هم می خوام مانند خداوند می خوام مالکیت خانه و قصر طلایی و جادویی خودم را داشته باشم و به کمتر از بهترین ها هم رضایت نمی دهم
یکی از گفته های استاد عزیزم که در دفتر کلمات تاکیدی ام نوشته بودم امروز کشیدم بیرون و آوردم اینجا نوشتم و از امروز این جمله ی طلایی استاد رو سرلوحه ی دفتر خواسته ها و شکرگذاری هایم گذاشتم و هر روز خواهم نوشت…
خدایاااااا من می خوام با اجرای قوانین کیهانی تووؤووو به مسیر و برنامه ها و ایده ها و راهکارهایی هدایت شوم که نتیجه اش تحقق …. مالکیت قصر طلایی و جادویی ام همراه با سلامتی و آرامش و آسایش و رفاه و آزادی پولی و مالی و آزادی عمل در انجام دادن هر کاری رو داشته باشم
خدایاااا من اینجا اعلام می کنم .. که برای تمام نعمت ها و موهبت های الهی روز افزونم شکرگذارم شکرگذارم شکرگذارم خدایاااا شکرت ولی من به کمتر از بهترین ها رضایت نمیدهم .. به سادگی به راحتی به آسونی و سهولت و به زیبایی و عزتمندانه و از کوتاه ترین مسیر منو به خواسته و هدف و آرزوهای مقدس الهی ام هدایت کن
خدایاااا سپاسگذارم مرسی . شکرگذارم و قدردان این موهبت هایم هستم
ارادتمند همیشگی شما عزیزان
رویال مهاجر سلطانی
IN GOD WE TRUST
سلام رویا جان
تحسینتون میکنم خیلی لذت بردم از نوشتنتون و ابراز احساسات کردنتون و صحبت هاتون با خدایی که بی انتهاست
از خیلی قبلتر من گامنتهاتون رو دنبال میکنم و لذت میبرم از قلمتون . حسمو هر بار زیباتر میکنه .
آرزوی بهترینهارو براتون دارم
در پناه خدا باشین
به نام خداوند مهربانم
با اینکه چند وقت از انتشار این فایل گذشته ولی من میخواستم با نتیجه بیام در مورد این فایل بنویسم که ایمان خودم و بقیه دوستان قوی تر بشه که هیچ شرایط سختی را نپذیریم
داستان از این قرار بود دختر من 6 سالشه و همیشه توی خواب بدون استثنا یک بار تا دوبار جیش میکرد با اینکه شب دستشویی هم میبردمش ولی باز هر شب ما این مسئله را داشتیم، یه مدت پمپرز پاش کردم دیدم شدیدا به پمپرز وابسته شده و بدون پمپرز نمیخوابه، گفتم این روش اشتباهه باید از پمپرز بگیرمش، آقا ما پمپرز پاش نمیکردیم و یه پلاستیک بزرگ زیر پاش میزاشتم ولی همیشه کلی پتو و تشک و فرش خونه جیشی میکرد چون زیاد توی خواب غلت میخورد تا یک سال این جریان ادامه داشت و من هر صبح باید کلی پتو جیشی میشستم، یه روز خسته شدم گفتم ببرمش دکتر ببینم قضیه این جیش کردن دخترم چیه، چون تمام بچه های فامیل هم هسن دخترم از 2 تا 3 سالگی هیچ وقت شب ها جیش نکردن، و بعد با دکتر کودکان مسئله دخترم در میان گذاشتیم و ایشون گفتند اول چکاب کلی انجام بدید بعد نظرم را میگم، خلاصه صبح زود با همسرم و دخترم بلند شدیم که بریم ازمایشگاه بخاطر چکاب، و توی راه دیدیم استاد فایل جدید گذاشته و هم زمان گوش دادیم اصلا شوکه شدم گفتم چه هم زمانی، من هم تصمیم گرفتم نپذیرم این شرایط رو و با گوش دادن به این فایل فهمیدم تصمیم درستی گرفتم و چقدر قشنگ خداوند پلن ها و هم زمانی ها را رخ میده چون دقیقا روزی که من تصمیم گرفتم نپذیریم همینی که هست که من کلی صجر و سختی بکشم و کلی پتو و لباس بشورم، و گفتم این فایل به من فهماند که چیزی که داره سخت و بد پیش میره را نپذیرم، زمان انتشار این فایل میخواستم کامنت بزارم بعد گفتم نه بزار نتیجه بگیرم که تصمیم درسته بعد بیام کامنتش کنم، نتیجه این شد بعد از چکاب کلی دکتر یک نوع قرص داد و توی این 3 هفته فکر کنم تا الان فقط دوبار جیش کرد که اون هم بخاطر خوردن زیاد مایعات در شب بود
امیدوارم این نپذیرفتن شرایط سخت را و همیشه در هر مسئله ای به دنبال بهبود شرایط باشم و اگه نپذیریم شرایط سخت را و باور داشته باشم راه آسون تری وجود داره، بخاطر این باور موجب می شود هدایت سوم به ایده ها و راه های اسن تر برای حل مسئله ام
خدایا شکرت بخاطر این قانون ثابت که بر جهان حاکم کردی و خدایا شکرت بخاطر وجود استاد عزیزم و این سایت الهی که همیشه در حال خیر رساندن به ما هست
سلام دوست عزیز منم دقیقا همین مسئله رو با دخترم دارم و هر روز باید پتو و تشک و ملافه بشورم و واقعا خسته شدم از این وضعیت ولی هیچ وقت به ذهنم نرسیده بود که ببرمش دکتر چون تو فامیل دیده بودم و هم شنیده بود بعضی بچه ها شب ادراری دارن تا 8،9سالگی و بعدش درست میشه و منم همیشه تحمل میکردم و میکنم اتفاقا همین هفته گذشته بردم یه چک آپ کامل ازش گرفتن ،وقتی دکتر به شما گفتن بعد آزمایش بهتون راهکار میدن ینی تو آزمایشش چی غیره طبیعی بود که بهش اون قرص رو داد و شب ادراریش درست شد و اینکه اسم اون قرص چی بود
سپاسگزارم از پاسخگوییتون
به نام خدا
سلام
فرق صبر وتحمل از دیدگاه عباسمنش:
صبر برمبنای = پشتکار، استقامت،پیوستگی،تکامل است
دلیل تحمل کردن چیست؟ به نظر من کمبود احساس لیاقت
احساس لیاقت را بالا ببر و عقیده ی انّ مع العسر یسرا را در خود تقویت کن همچنین اعتقاد به فراوانی را
یک مثال کلی از دلایل تحمل کردن: مثلا می خواستیم فرار کنیم نتوانستیم پس دیگه مجبور شدیم تحمل کنیم.
بیص راه حل برای تحمل نکردن شاید این باشه که می خواهم بگم ،چند مدل تجربه هم ازش دارم.
اول باید ذهن وافکار را تغییر بدی والگوی مطلوبتا پیدا کنی بعد واکنش را عوض کنی وبعدش اعمال درست تری پیش بگیری وتصمیم جدید و بهتری لحاظ کنی
نمونه هایی از تحمل کردن:
پدرم کشاورز هست سال ها خرمن نداشت وباید محصولا کشاورزی خود را با تراکتور چند کلیومتر انور تر می برد وبه سختی از کسی خرمن قرض می کرد ان هم با منت و دردسر های خودش و هرسال این رویه را تحمل میکرد ان هم ببینید با چه نگرشی!
معمولا خرمن ها در نزدیکی شهر واقع شده وهمه محصولات خودرا از صحرا چندین کلیومتر اورده وبر خرمن های خود میریزند وچون همه ایجوری عمل کردند والگوی دیگه ای نبود پدر من هم که خرمن نداشت چشم وگوش بسته این سبک را ادامه می داد وهر سال بحث پیدا کردن خرمن معظلی بود.
یه بار که از جاده خالی در صحرا های اطراف میگذشتیم
متوجه شدیم زارعی در اطراف مزرعه ی خود خرمن درست کرده بعد پدرم احتمالا به این فکر افتاد مگر ساختن خرمن چه قدر کار دارد!؟ که این همه سال به خواطرش اینقدر زجر کشیدیم.
حالا من که تو ذهنش نبودم ولی از اونجا به بعد بود که پدرم تو مزرعش یه خرمن ساخت
همین دیروز داشتیم می خندیدیم ودر موردش صحبت میکرویم که این همه سال چشم وگوش بسته عمل میکردیم .بعد از اون چند نفر هم از ما الگو برداری کردن و در نزدیکی زمین های کشاورزی شون خرمن درست کردن. با این کار دوتا مشکل حل شد
اول کسانی که خرمن ندارند در اطراف شهر دیگه نیاز نیست دنبال خرمن بگردند و دوم دردسر حمل نقلش کمتر میشه.
بحث فرق تمحل نکردن با فرا نکردن از رنج:
من چنتا کارگاه روانشناسی برای حفظ تمرکز نظم وانعطاف ذهنی و تقویت اراده رفتم که از دستاورد تمرینیش هم مدیتیشن (ذهن اگاهی) بود؛در اون کارگاه ها یه نکته وجه مشترک بود:
1ببینیم ،بپذیریم و بگذریم
2 همه چیز در این دنیا واقعی است،عینی نیست و گذراست
3 واینکه ما در این دنیا امدیم که رنج ولذت را تجربه کنیم ونباید از رنج یا بهر بگم سختی فرار کنیم مثلا درس خوندن سختی داره ،تمرکز سختی داره و…
درواقع مواد مخدر ومشروبات هستند که دارن باعث میشن افراد از رنج فرار کنن تا رنجی را تجربه نکنن
خیلی دوست دارم بدونم به صورت عملی مرز بین تحمل نکردن(اینکه استاد میگن شرایط بد را تحمل نکنید) با فرار نکردن و پذیرفن رنج چیه؟؟؟
چون که پذیرفتن رنج مهمه و نشانگر اقتدار هست البته این پذیرفتن که به نوعی شفقت هم گفته میشود به این معنا نیست که رنج را تثبیت کنیم؛ در واقع مفادش اینکه بپذیریم وبگذریم.
در واقع ما با 3تا کلید واژه سر وکار داریم:
تحمل صبر تاباوری
من خودم در مواردی صبر وحوصله ام بیشتر ازقبل شده ولی در مواردی مثل بازی کردن با کودکان و راه امدن با رفتار انان پرخاشگر شدم
از نظر من تقویت اراده وتنظیم هیجان کلید واژه ی راهکار عملی برای بالا بردن استقامت ، صبر وتاباوری هست.