میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 49
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-13.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-24 07:07:592023-07-24 07:09:55میزان تحمل شما چقدر است؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسگزارم
سلام عزیزان جان
روز147
فایل عالی میزان تحمل شما چقدر است ؟
خدایا شکرت که امروز قشنگ حس کردم مدارم بالا رفته با درک کمی که درونن احساس کردم بهتر شده امروز کمی بهتر فهمیدم و متوجه شدم درکم از این فایل نسبت به چند روز پیش که بهش گوش داده بودم بهتر شده بودم
خدایا شکرت
معنای تحمل :یعنی سختی کشیدن وشرک و بی ایمانی و اعتماد نداشتن به عدل بینهایت خداوند
صبر:یعنی روند تکاملی و رشد و پیشرفت و اعتماد بخدا و ایمان و توکل و باور داشتن به عدل خداوند و پیدا کردن راهکارها و تغییر باورها و هر بار بهتر شدن است
خدایا شکرت که راه حل ها وجود داره
خدایا شکرت که هیچ عاملی بیرون از من نیست من نباید بپذیرم که تحمل کنم و همینی که هست نه
حتما یه راهی برای مسائلی که دارم وجود دارد
اگر من نپذیرم که این مشکلی که الان در زندگی ام هست طبیعی نیست خداوند ایده ها و راهکارهای متناسب با حل اون مسئله را بهم الهام میکند
استاد من الان در روابطم گاهی اوقات یه مسائلی رخ میدهد و با اینکه پذیرفته ام که من خالق زندگی خودم هستم و تمام اتفاقات بر اساس باورها و افکار و فرکانس های خودم داره خلق میشود ولی یجای کارم میلنگه که همین امروز که فایل رو بعد از سه بار گوش دادن متوجه شدم آره من این باور رو دارم که باید گاهی وقتها تحمل کنم بخاطر شرک حرف مردم نگاه دیگران طرد شدن و و
الله واکبر از این شرک که مثله مورچه سیاه در شب روی سنگ سیاه پنهان است و بزور باید دیده بشه
تا من واضح تر نشوم در قوانین محاله که درک کنم بعضی از مسائل رو
این مدتی که نزدیکه 1/5ساله دارم با عشق و استمرار روی خودم هر روز کار میکنم و روزی چند ساعت در سایت هستم و کلی دوره بلطف خداوند خریدم و بارها دارم گوش میدهم ولی هر بار که فایلی رو با اینکه چندین بار گوش دادم ولی الان که گوش میدم یه چیز جدیدتری ازش یاد میگیرم یه باور قدرتمند توشون پیدا میکنم خدایا شکرت
پس ایراد از خودم هست دنبال مقصر و عوامل بیرونی نباشم
باید تکاملم را طی کنم و از تمام لحظاتم لذت ببرم و با عشق همین مسیری که خداوند. هدایتم کرده ثابت قدم و متعهد تر باشم تا درهای رحمت و ثروت و فراوانی. برکت خدا برویم باز شود
چون منم که باید تغییر کنم هیچ عاملی بیرون از من نیست اگر میبینم مشکلی دارم از جنبه های مختلف زندگی تحمل نکنم نگم دیگه برا من اینجوریه نهههه
باید بگم یه راهی حتما هست در درون خودم باید دنبال راه حل بگردم وقتی خودم را لایق دریافت الهامات الهی بدانم و دنبال حل کردن مسئله در درون خودم باشم قطعاً خداوند درها رو باز میکنه ایده ها و الهامات مناسب با اون شرایط فعلی ام را به من الهام میکند
خداوند نیروی خیر حاکم برجهان هستی است
و هر چقدر من بخواسته هام برسم خدا را بخواسته هاش رسانده ام
و خداوند عاشق کسانی است که مسئله ای را کل کنند و وجسارت داشته باشند و عمل کنند به آنچه که به آنها گفته میشود خداوند وعده پاداش بی حساب داده به شجاعان
استاد کلی ازتون سپاسگزارم همین که متوجه شدم باید در خودم دنبال راه حل ها باشم چنان سبک بال شده ام که حس پرواز دارم بخدا
نصف راه را رفته ام فقط با درک همین جمله
بخدا که جان جانانم داره باهام مستقیم حرف میزنه و باران رحمت الهی همیشه در حال بارش است من باید ظرفم را بزرگتر کنم
اتفاقا استاد جونم همینطور که همزمانی تمام فایل و شروع باران رحمت الهی برای شما رخ داد و با ما به اشتراک گذاشتین این نعمت و زیبایی خداوندرا
منم دوست دارم یه همزمانی از همین الان خودم با شما به اشتراک بزارم
امروز ظهر طبقه پایین ما که خانواده همسرم هستند مهمون داشتند و من یه سر رفتم پایین یه ساعت پیش برای عرض ادب و مهمونمون گفت که قرار بود پول یه ایده که خداوند چند وقت پیش بهم گفته بود و من به ایده ی خداوند عمل کردم که تو کامنت های قبلم نوشتم این بنده خدا ازم خرید و گفت ماه بعد پولشو میدم گفتم باشه و امروز تو تمربن ستاره قطبی به جان جانانم گفتم امروز حساب بانکی ام باش
همین که رفتم پایین بعد از سلام و احوالپرسی بهم گفت یه کار برام انجام میدی گفتم بفرما گفت کارت رو ببر از دستگاه پول برام اومده بزن به حسابت منم گفتم خدایا شکرت میدونم کاره خودته تویی که دل بنده هاتو نرم میکنی برام
رفتم سر خیابون پول رو جابجا کردم و در برگشت هم یه پول پیدا کردم و فقط حین راه رفتن با تمام وجودم خدارو شکر میکردم که خودش داره از اون بالا همه چی رو میبینه و قشنگ داره مدیریت میکنه
جالبه که از روی پل هوایی که رفتم یه مکثی کردم و نگاهی به اطراف و پایین انداختم گفتم خدایا شکرت من همین یه ذره ارتفاع اومدم بالا چقدر اون پایین زیبا و دراز نعمت و رحمت و ثروت و فراوانی هست و تو که اینقدر بزرگی و اون بالا بالا تر ها هستی و تمام کیهان تمام خلقت آفرینش زیبای خودتو داری میبینی و همه جوره هوای ما رو داری بوووووس به کلت خدا جونم همینطوری داشتم باهاش عشق بازی میکردم و راه میرفتم و لذت میبردم و کلی بهم نشونه داد که در مسیر درست هستی و استاد یه باور دیگه هم برام قدرتمندکرد که دیدی شد دیدی ایده خداوند جواب داد پس میشود ازش بیشتر بخواه تکاملت رو الهام خانم طی کن
همینطور که از صفر و حتی زیر صفر تا سه برابر. بیشتر هم رشد کرده ای یعنی اینکه میشود همین راه را با ساختن باورهای قدرتمندتر و صبر و آرامش و آسایش و تکاملی پیش رفتن رو طی کن همین مسیر درست الهی است که خودش هدایتت کرده الهام جون
خدایا شکرت پر از شور و نشاط هستم چون قانون داره بهم جواب میده بقول استاد که تو قدم اول میگه اگه خیلی ذوق کردید یعنی اینکه هنوز باور نکردین وقتی چند بار تکرار بشه اونوقت داره یواش یواش تبدیل میشه به باور
آره استاد من اون اوایل ذوق میکردم ولی الان مدتی هست که این روند داره بهم جواب میده و امروز ازش خواستم که مدارم بالاتر ببره درآمدم رو بیشتر کنه وقتی تا این مقدار شده پس بیشتر هم میشود
آره استاد امروز احساس میکنم ظرف وجودم ظرف دریافتم بزرگتر شده بلطف الله یکتا
خودش داره کارها را برام پیش میبرم بخدا من تسلیمم من هیچی نمیدانم من در برابر اقیانوسش قطره ای هم نیستم
فقط لایق شدم لایق دریافت الهامات و نعمتهای الهی
لایق بندگی کردن شدم
استاد خدارو شکر دارم یاد میگیرم همین الان اول راه قدم بر میدارم و عمل میکنم به ایده های الهامی خداوند سهم خدا را هم بپردازم
تا هر چقدر که بهم داده میشود هر چقدر بیشتر شود ذهنم عادت کند به پرداخت سهم خدا نه به این دلیل که کسی نیازمند من باشد ن
به این دلیل که خداوند هزار برابر بیشتر بهم میدهد خودش قول داده
پس منم یاد میگیرم که سهم خدا را بپردازم چون خدا وهاب و بخشنده و مهربان است وهمه کاره خداست
خدا بهم ایده داد
خدا سنگ انداخت من نبودم خدا ایده داد خودش هم مشتری شد خودش هم فروختش
من فقط عمل کردم به ایده خداوند. و بقیه کارها را جان جانانم انجام داد.
خدایا شکرت که مرا ارزشمند آفریدی
خدایا شکرت که من هر روز دارم روی بهبود شخصیتم کار میکنم
خدایا شکرت که من همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط قراردارم خدایا من نمیدونم من تسلیمم
خدایا شکرت که دارم میوفتم روی ریل قطار خداوند
خدایا شکرت استاد همین الآنم که دختر از مدرسه اومد یه پول پیدا کرده بود .
خدایا شکرت که نشانه های واضح برای درست بودنم در مسیر الهی را بهم پشت سرم هم میدهی
الله واکبر
خدایا شکرت
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
سلام به همه دوستان عزیز دوست دارم
تجربه ای که من هم داشتم براتون به اشتراک بگذارم و سپاس گذارم استاد عزیز اقای عباس منش که تمام توضیحات رو کامل دادن من کارم رو با شاگردی شروع کردم من طبق عادت های درستی که خداوند به من عطا فرموده بود هیچ کاررو نمی تونستم تحمل کنم که دوست نداشته باشم یا با علاقه انجام ندهم همه کار ها رو رها میکردم تا اینکه شاگرد برادرم شدم اونجا یک چالش خیلی بدتر بود من رو جایگاهی قرار داده بود که سخت تر میشد ازیین چالش خارج شد اما به لطف خدا من با باور های درستی که از خداوند داشتم تونستم از بردارم جدا بشم و خداوند منو هدایت کرد سپاس گذار پروردگار هستم من الان بعد از شیش ماه برگشتم پیش بردارم و با شرایط متفاوت روبه رو شدم که تمام احترامم حفظ شده و دوست دار من هستند امیدوار خود و خانواده در این دنیا و اخرت سعادتمند باشید .
درود بی پایان استاد عزیز
چقدر این فایل عالی بود هم از لحاظ اگاهی هایی که داشت و هم از لحاظ فضای عالی و زیبایی که در این فایل بود، چقدر من انرژی مثبت گرفتم از این فضا و بارون اخر فایل هم که تیر خلاص بود! خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت این همه زیبایی و نعمت
در مورد تحمل و صبر بله من هم تحمل کردم اونم به بدترین شکل، 10 سال از عمرم در زندگی تلف شد که به امید واهی درست شدن ،شرایط رو تحمل میکردم ،رسما متاهل بودم ولی در واقعیت با یه بچه تنها زندگی میکردم و منتظر مردی بودم که شاید از اشتباهی که کرده پشیمون بشه و زندگیمون از سر گرفته بشه ! ترس از حرف مردم، از بد بودن طلاق در خانواده، از عدم حمایت خانواده ،داشتن باور اشتباه جنگیدن برای پس گرفتن زندگی ،همه باعث شد در شهر غریب تنها شرایط خیلی سخت رو 10سال تحمل کنم و هرروز اعصاب خوردی و دعوا و جنگ اعصاب که شاید اتفاق خوبی بیفتد که نیفتاد و اوضاع بدتر شد و بلاخره بعد از 10 سال اتفاقی که قبلا باید میفتاد افتاد و من از اون زندگی خارج شدم دست خالی با روحیه داغون و 10سال عمر تلف شده ! تجربه خیلی بدی بود ولی به خودم قول دادم دیگه هیچ شرایط بدی رو تحمل نکنم !! و همین هم اتفاق افتاد
دوسال پیش من در شرکتی مشغول به کار شدم که 25 تا کارمند داشت، یکی دوماه اول اوضاع شرکت روبراه بود بچه ها با شورو شوق سر کار میومدن، کم کم اذیتهای مدیر به بهانه های مختلف شروع شد وبه هر نحوی همکارارو زبانی تحقیر میکرد و جالب بود تحمل میکردن چون میگفتن به حقوقش نیاز داریم، ولی چون این شرایط برای من قابل تحمل نبود و به شدت به اینکه روزی رسان خداست نه مدیر و به توانایی های خودم باور داشتم ، و به خودم قول داده بودم شرایط بد رو تحمل نکنم خیلی محترمانه یک ماه قبل از اتمام قرارداد درخواست قطع همکاری رو دادم، و جالب اینکه مدیریت قبول نمیکرد چون از نظر ایشون من یکی از بهترین کارمندا بودم و پتانسیل مدیریت یکی از شعبه های شرکت رو داشتم ولی اینکه میدیدم چطور بقیه همکاران رو تحقیر میکرد و لذت میبرد روح و روان من رو اذیت میکرد، من با شرکت خیلی محترمانه قطع همکاری کردم، ولی بقیه دوستان که موندن و تحمل کردن شاید اوضاع بهتر بشه به بدترین شکل از شرکت اومدن بیرون،با دعوا حتی برخورد فیزیکی، شکایت و عدم تسویه حساب که هنوزم که هنوزه درگیره شکایت اداره کار هستن و نتونستن حق وحقوقشون رو بگیرن، و بعد از بیرون اومدن از اون شرکت به خاطر اینکه طی فعالیتم دایره روابطم گسترده شده بود پیشنهاد کاری زیادی بهم شد حتی خارج از شهری که هستم ،
تحمل کردن واقعا باعث فرسایش و نابودی میشه ولی صبر کردن یه جور انتظار کشیدن برای به نتیجه رسیدن و این هیچ وقت بد نیست
سلام به دوستای عزیزم
و استاد گرامی
بله من داشتم تحمل میکردم…
تحمل میکردم رفتار نامناسب اطرافیان رو…
تحمل میکردم ترس از حرکت کردن به سمت پول ساختن رو…
از یه جایی این ترس از پول نداشتن توی وجود من ریشه پیدا کرد و من به جای صبر ( به راه انداختن جهاد اکبر برای یادگیری یه مهارت و تمرکز لیزری گذاشتن روش و بهای خواسته هام رو پرداختن) تحمل کردم،
ترسیدم و از ترس توی لاک خودم فرو رفتم، به جای اقدام عملی، مسئله رو پوشوندم،
آشغالا رو گذاشتم زیر مبل و مسئله رو ندیدم. تا به رکود کامل رسیدم. الان صفر شدم و دوباره دارم از صفر شروع میکنم،
در حالی که میتونستم از 50 یا حتی خیلی زودتر شروع کنم…
ولی نکردم چون ترس داشتم، ترس داشتم از حرف مردم، از حرف خانواده ام، پدرم مادرم،
میخوای بری کار کنی؟؟؟
مردم چی فکر میکنن.
تحمل کن…
خرج نکن به جای اینکه بیشتر بخوای…
و اشتباه از خودم بود که گوش دادم، پذیرفتم…
اشتباه از خودم بود…
مسئولیتش با خودم بود…
اونا فقط عقاید خودشون رو ابراز کردن، چیزی که با ذهن منطقی خودشون فکر میکنن درسته،
من مسئول این بودم که تصمیم درست برای زندگیم بگیرم…
من باید مسیر زندگی خودم رو زودتر و محکمتر انتخاب میکردم،
این منم که باید خیلی چیزا رو زودتر یاد میگرفتم و چشمامو باز میکردم تا این فشار ذهنی رو از خودم بردارم و با دید باز و منطقی به مسئله ام نگاه کنم و وقتی که هنوز شرایط خوبه شرایط رو تغییر بدم، فریادهای جهان رو بشنوم و نشونه هاش رو جدی بگیرم…
ولی اشکال نداره…
همه ی اونا گذشته و رفته، تموم شده… من باید الان صبر کنم،
به دنبال راه حل برای حل مسئله ام سرمو بکنم توی کار خودم و مهارتی رو هر روز ببرم بالا، روی خودم کار کمم، روس باورهای کار کنم، خواسته هام رو کشف کنم، احساسم رو خوب نگه دارم و ذره ذره نتایج رو تصدیق کنم، به خداوند اعتماد کنم و فقط سمت خودم رو انجام بدم، فقط روی خودم تمرکز کنم و روی دوره هایی که دارم کار کنم، و از داشتنشون با استفاده درست ازشون قدردانی کنم و بگم خدایا شکرت بابت همین نعمت هایی که همین الان بهم دادی که کم هم نیست…
برای همین اینترنت عالی ای که تونل ارتباطی من با این مامن بینظیره…
و از مقصر دونستن بقیه هم دست بردارم و انگشت مبارکم رو روی کله خودم بذارم و بگم این منم که مسئولم اگه شرایط مالیم دلخواه نیست، این منم که باید مهارت کسب کنم، این منم که باید خودم رو تغییر بدم و کوچکترین انتظاری از دیگران نداشته باشم. این یعنی توکل…
برم که به توکلم جامه ی عمل بپوشونم،،،
استاد ازتون سپاسگزارم بابت آگاهی ای که با این فایل بهمون دادین و نهیبی که بهمون زدین…
باشد که بیدار بشم و دیگر هرگز به این خواب غفلت و بی ایمانی نروم…
خدایا شکرت،
خدایا من رو به راه راست،
به راه راست آگاهان، کسانی که به آنها نعمت دادی نه کسانی که بر آنها غضب کردی و نه گمراهان هدایت کن…
آمین،
به نام الله هدایتگربه سوی خواسته ها
سلام دوستان خوبم
ردپای من درفایل147
میزان تحمل شماچقدرهست
من یادمه درسال96دریکی ازدفاتراملاک کارمیکردم ونزدیک8ماه تواون دفترکارکردم ولی چی باتحمل واین روهم بگم اون روزااصلاشرایط روحی خوبی نداشتم ویکی ازافرادی که اونجاکارمیکردوحتی مدیددفترمنواذیت میکردندومن تحمل میکردم وازاونجانمیرفتم وهرروزبدتروبدترمیشدویک روزدیگه گفتم بایدبرم ازاونجاوبعدکه رفتم به یک جای خیلی بهترهدایت شدم وبسیاربرخوردخوبی بامن داشتندودرامدهم داشتم وخیلی روابطم بهترشدوازاون موقع هرروزازهرجهت بهترشدم واین بودهدایت الله مهریان وسال99هم که بااستاداشناشدم
وقتی داری تحمل میکنی یعنی توشرک داری یعتی باوربه فراوانی نهمت هاوفرصت هانداری وفکرمیکنی توهمین مکانی که کارمیکنی اگربری بیرون جای دیگه ای نیست وترس داری وایمان نداری
دنیاپرازفرصت هاست کافیه باورش کنی
صبریعتی امیدواری یعنی رعایت قانون تکامل یعنی هرروربهترازدیروز
اگراین شرایط روبپذیری وفقط بگی همینی که هست ومن نمیتونم شرایط روتغییربدم اونوقت بایدبدونی که نابودمیشی
من میتونم زندگیموخلق کنم
من میتونم قدم بردارم
من میتونم بهترین خودم باشم
وقتی صبرداشته باشی واحساس عالی داشته باشی خداوندتوروبه مسیرهای بهترهدایت میکنه
ترس ازبی پولی ترس ازتغییرترس ازحرکت نکردن
ترس ازاینده همه این هاازباورمخربی به نام کمبودوعدم فراوانی میادکه وقتی این باوررودرست کنیم به شرایط بهترهدایت میشیم
چون بینهایته همه جیزتواین جهان هستی
فراوانی فرصت ها
فراوانی شغل
فراوانی همسر
فراوانی ثروت
فراونی روابط عالی
وووو
خدایاشکرت که من روهمیشه درزمان ومکان مناسب قرارمیدی
شادوموفق باشید
درود بر شما استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
استاد عزیزم واقعا که خدا چه اندازه ما را دوست داره!
میدونین، دیروز داشتم بخش پنجم از قدم چهارم را از دوازده قدم را با جان دل نگاه میکردم و اشک میریختم و کامت میگذاشتم که خدایا آخه من این همه سال در کج راه بودم و مانند بیشتر مردم فکر میکردم که باید برای بهدست آوردن خواستههایم پدرم دربیاید و دم نزنم؟! و چه جوری تو که خدای ناز من هستی این همه به من لطف داری که من را به این استاد گل هدایت کردی تا بتونم با قوانین تو که تنها فرمانروای جهانیان هستی آشنا بشم و راهم را آسون آسون طی کنم و از لحظه به لحظهی زندگیم لذت ببرم! خدا جونم عاشقتم دوست دارم و باهات زندگی میکنم.
انگار که تا حالا من هیچ حقی را تو زندگی برای خودم نمیدونستم و باید که همیشه همه چیز را تحمل میکردم. آره من خودم را محکوم به داشتم سرنوشتی میدونستم که توی اون هیچ چیزی برای خودم نبود و من باید برای دیگران( همسر، فرزند، خویشاوندان، همکاران و اعضای گروهم در کسب و کارم و غیره) کار میکردم و ناز اونا را میخریدم و خودم هیچی که هیچی.
خدایا برای ستمی که در حق خودم کردم اینهمه سال، ازت معذرت میخوام. خودت میدونی که چقدر زجر کشیدم و حالا که من رو به راه راست هدایت میکنی که همیشه هدایت میکردی ولی من کور و کر بودم، دیگه چیزی را تحمل نمیکنم!!! دیگه حاضر نیستم چیزی را با زجر بهدست بیارم و براش جون بکنم! دیگه همیشه به گفتهی شما استاد بزرگوارم باید بهدنبال راههای آسون و آسونتر باشم تا همیشه اونا برام با یک بشکن حل بشن!!!
من تو دورهی تحصیل دکتری تخصصی در سال 1383، همین تجربه را داشتم. وقتی که استاد راهنمای من نتوانست برای پروژهای که خودش بهم داده بود کاری برام انجام بده، از زبان یکی از همکلاسیهام شنیدم که یک میزگرد اینترنتی بینالمللی برای اون نرمافزاری که باهاش کار میکردم و استادم لیسانسش را داشت هست، رفتم و جستجو کردم و با استادی در دانشگاه هاروارد آشنا شدم که ایشان بدون هیچ انتظاری پذیرفتند که به من کمک کنند! پس از اون روز زیبا، هر روز به اون استاد بزرگوارم ایمیل میزدم و ایشان هم با انسانیت تمام پاسخ میدادند! خدا هر جا که هست بهترینها را براش پیش بیاره! و من در کمال ناباروری کار پایاننامه را به پایان رساندم. ختا به یاد دارم که استاد دیگری از دانشگاه تهران بودند که در اجرای بخش پایانی پایاننامه به من بسیار کمک کردند که از ایشان هم سپاسگزارم! خدایا اگر اون موقع اونجوری شد، حالا هم تو همون خدایی دیگه! و البته حالا که من را به این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت راهبری کردهای، که خدای بهتری هستی و هر روز هم بهتر و بهتر میشی تا من را روی شانههای خودت میگذاری که من فقط از مسیر زیبای زندگیم لذت ببرم و این خودت باشی که همهی کارهای من را انجام میدی!!!
دوست دارم خدای گلم!!!
دیگه بیا با هم تقسیم کار کنیم. من عشق و حالها را میکنم و تو همه کارها را از صفر تا صد انجام بده قربونت بشم!!!
استاد دیگه به خودم میگم:
– خدایا وقتی من دلم میخواد که یه همسر بسیار همراه داشته باشم که برای من بمیره و مثل حضرت خدیجه همهی وجود و سرمایهاش را با جان و دل در اختیار حضرت محمد بگذارم و تازه منتشر را هم بکشه و هیچگاه گله و شکایت نکنه!!! اونقدر زیبا و خوش اندام باشه که همه بهش غبطه بخورن و جونش برام در بره!!! و همهی ناز من رو به جون و دل بخره و خم به ابرو میاره. خانوادهاش هم بهترین و اصیلترین باشن و همهی نیازهای مالی من را برای پیشرفتم در کسب و کارم فراهم کنند!!! و میدونم که تو اونو بهم میدی و با فرزندان من هم از مادرشون مهربانتره!!!
– خدایا با اطمینان میدانم که شما چنان کسب و کار جهانی من را رونق میدی که با آسانی بینظیر بهترین سرمایهگذاران و اعضای بسیار بسیار بسیار فعال، با انگیزه و آموزشپذیر که صد درصد خود را برای کارشان بگذارند به گروهم میافزایی که تازه منت کن را هم بکشند و من را به اهدافم برسانند!!!
– خدایا من مسافرتهای دور دنیا را بسیار دوست دارم و با اطمینان میدانم که شما اونا رو به آسانی به مد میدهی!!!
– خدایا با اطمینان میدانم که شما من را در مسیری گذاشتهای و هدایت میکنی که از همین لحظه، همهی آنچه که میخواهم به سادگی آب خوردن برای من فراهم میشود و من اصلا لازم نیست تا برای اونا زجر بکشم و سختی را تحمل کنم بلکه، راه را با لذت و شادی و شادکامی روزافزون و سروری روزافزون طی کنم!!!
خدا جونم عاشقتم دوست دارم!!!
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
استاد عزیزم و بانو شایستهی عزیز و همراهان گرامی من، از همتون برای این درسهای عالی سپاسگزارم!!!
ارادتمند شما
رد پای روز 147
روز شمار تحول زندگی من فصل پنجم
میزان تحمل شما چقدر است؟
سپاسگزار خداوندی هستم که هر لحظه با هدایت و حمایتش مرا از طریق این فایل های گرانبها و ارزشمند استاد عزیزم در مسیر مستقیم خودش ثابت قدم نگه می دارد.
خدایاااا شکرت برای اون باران و برکت نعمت الهی که در آخر این فایل برامون گذاشتید چقدر این صدای باران رو دوست دارم خدا رو شکر البته استاد جان شهر پردیس منم داره بارون رحمت الهی میباره . چقدر همزمانی خوبی در این فصل اردیبهشت با این فایل داشتم خدایااآاا ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت
استاد جان همش برای من یک همزمانی های بوجود میاد که سر تایید و تحسین رو تکونی میدم و میگم واقعا خداوند داره بهم میگه کارت درسته همین طوری ادامه بده .
استاد عزیز ممنونم که فرق بین تحمل کردن و صبر کردن رو اینقدر دقیق و قشنگ توضیح دادید سال گذشته زمانی این فایل بر روی سایت قرار گرفته بود که دقیقا انگار برای من بود .. زمانی بود که دقیقا یکماه زمان داشتم برای تمدید قرار داد منزل مسکونی ام خیلی خیلی تمرکزم رو گذاشته بود برای راه حل اون وضعیت .. که خدا رو شکر اون مسعلع هم بلطف معجزه های خداوند دو سه روز قبل از تمدید قرار دادم شرایط آنقدر قشنگ درست شد که خودم از اون همه آرامشم حیرت زده بودم ولی بعد از تمدید قرار داد به خودم تعهد دادم که تا سال آینده دیگه مستاجر نباشم و مالک و صاحب و ساکن منزل مسکونی الهی خودم باشم و در همین قسمت هم کامنتی در رابطه با همین خواسته ام نوشته بودم که لینک شو اینجا گذاشتم
abasmanesh.com
وقتی داشتم کامنت های این قسمت از فایل روز شمار رو می خواندم یک جمله ای از آقای خوشدل توجه ی منو جلب کرد اینکه ..
تحمل کردن بدترین و بدترین حماقت دنیاست! ولی صبر بهترین و بهترین زکاوت دنیاست! جالبه هر دوتاشون از ذات منتظر موندن میاد ولی می بینی باهم خیلی فرق داره! دقیقا خیلی هم این دو با هم تفاوت دارند ؟
وقتی دوباره رفتم کامنت خودم رو خواندم خیلی خیلی خوشحال شدم که چنین تعهدی رو به خودم دادم و اینکه به یکی از هدف هام دارم با لذت تمرکز می کنم خیلی خوشحالم .. چون سختی و تحمل زجری در کار نیست .. بلکه با شوق و ذوق دارم برای این هدفم تلاش می کنم و بعبارتی صبوری می کنم و از مسیرم لذت میبرم و با روند این صبر کردنم دارم لذت می برم چون میدونم خداوند با صابرین هست.. چون توی این چند ماهی که از تمدید قرار دادم گذشته با آرامش و افکاری زیبابین صبورانه بدنبال هدفم هستم و از خداوند کمک طلبیدم که در این مسیر هدایتم کنه و خدا رو شکر تا این لحظه هم دارم با آرامش در همین خانه ای که تمدید کردیم با دخترم زندگی می کنم و خدا رو شکر هر روز بیشتر و بیشتر از وجود این خونه تشکر و قدردانی می کنم و لذت میبرم و مطمعن هستم در بهترین زمان و در بهترین شرایط به خواسته ام میرسم چون من دارم تلاشم رو می کنم و بقیه ی کارها رو با خداوند تقسیم کردم وقتی طرف حسابت خداوند باشه پس باید منتظر بهترین راه حل و مسیر باشم
اگر من در مدار درست قرار بگیرم
اگر من در مدار فرکانس درست قرار بگیرم
اگر ایمان و باور و یقین داشته باشم که خداوند همیشه راه حلی برامون داره .. کوچه ی بن بست هر چقدر هم بسته باشه ولی سقفی نداره
و خداوند از جاهایی که من فکرش رو نمیکنم میتونه بهم روزی برسونه.
از استاد عزیزم شنیدم که میگفتن:
موفقیت و اعتماد به نفستون و به نتایج گره نزنید ، اگر موفق نشدی تلاش کردی ، تلاش کردن و ببین نه نتیجه رو ، چون این جوری ادامه میدی ادامه میدی تا نتیجه هم خودشو نشون میده و این همون صبوری است که سبب میشه ادامه بدم و از خودم مدام سوال می کنم که
چیکار کنم که من در مدار درست ومناسب و شرایط درست قرار بگیرم و این روند صبوری رو برای به نتیجه رسیدن ادامه بدم تا بتونم به هدف ام برسم و مالک و ساکن خانه ی الهی خودم باشم
خدایاااا ممنون و سپاسگذارم برای وفور و فراوانی تمام موهبت های که به نوبت وارد تجربه ی زندگیم کرده ای .. زودتر از آنچه که تصورش را می کنم … آسانتر از آنچه که بنظر می رسد .. خودت هماهنگ کن … خودت چیده مان کن … خودت سرو سامان ببخش… خودت تنظیم کن
خدایا خودت حلش کن
خودت بیار سر راهم
خودت برنامه ریزی کن
خودت منو هدایت کن بسمتش ..یا آن هدایت ها رو بسمت من هدایت کن
خودت شفا بده
خودت فرمان زندگی مو بسمت آن بهترین ها بچرخون
خودت دستمو محکم توی دست خودت بگیر و گره بزن و روی شانه هایت بنشان
خودت به قدم هام نور بده .. برکت بده.. عشق بده … نعمت بده .. آسانی بده و حرکت هامو سرعت ببخش بسمت رسیدن اهداف و خواسته ها و آرزوهای مقدس الهی ام..
خدایا خودت الهام کن بر من
خودت شهودم را شنوا و بینا کن
خودت منو به دانش درونی ام هدایت کن تا بهترینع بهترین تصمیمات درست و مناسب و سازنده و عاقلانه را بگیرم..
خودت صدای قلبم را رسا تر کن
خودت نشانه ها رو پر رنگ تر کن تا ببینم و بشنوم و بفهمم و درک کنم و آگاهانه بی درنگ اطاعت کنم
خدایاااا شکرت که همه ی کارهایم و همه ی امورات زندگی ام رو به سادگی براحتی به آسونی و سهولت و به زیبایی و عزتمندانه و از کوتاهترین مسیر سر و سامان بخشیدی قبل از اینکه من برسم قبل از اینکه من نگرانش باشم قبل از اینکه ضرر و زیانی باشد قدرتمند و توانگرم کن وهمیشه خداوند پشتیبان و حامی و محافظ و هدایتگر من است خدایا شکرت ..
لطف الهی موجب شفای درونی و بیرونی من شده است..
محبت خداوند به من کمک می کند تا غیر ممکن ها رو ممکن سازم..
خداوند فضل خودش را هذه من فضل ربی با عزت و احترام و ارزشمندی و سلامتی و تندرستی کامل به عمرم مرا راضی خواهد کرد لعلی ترضی
خدایاا من به هر خیری که از جانب تو بر من فرو فرستی نیازمندم
خدایااا خودت هدایت ام کن بسمت آن تسلیم بودن در برابر خودت.. آمین
خدایا شکرت که امروز هم روی باورها و قوانین جهانت کار کردم و ذهنم رو تربیت کردم برای ایجاد باورهای درست و توحیدی نه برای اینکه سختی را تحمل کنم بلکه برای اینکه تو پشتیبان صابرین هستی
از دوستان عزیزی که با اون چشمان خوشکل شون این کامنت منو خواندن بهترین ها هدیه ی راه تان باد..سپاسگذارم که جملات من چشمان زیبایت رو نوازش کرد ونوازش پلک هایت جملات من را .
خدایا شکرت هم اکنون من احاطه شدم به مسیرها و مدارهای درست و مناسب
من به دنیا آمدهام تا زندگی عالی در این دنیا داشته باشم،آبرومند باشم،عزتمند باشم،ثروتمند باشم،شاد باشم،قوی باشم،سلامت باشم،زیبا باشم،آرامش داشته باشم،در رفاه باشم،لذتهای مختلف رو تجربه کنم،موفق باشم،عاشق باشم،مورد عشق واقع بشوم،تا خوشبخت زندگی کنم،به دنیا آمدهام تا به گسترش این جهان زیبا و سخاوتمند کمک کنم،تا اثر خوبی از خودم به جا بزارم، و لذت ببرم و شکرگزار باشم.
خدایا تنها فقط و فقط تو را می پرستم و تنها فقط و فقط از تو یاری می جوییم
IN GOD WE TRUST
درود بر شما بانو مهاجرسلطانی گرامی
بهبه، بهراستی که یک اثر ادبی پر از نکات مثبت و هدایت کننده از خود برجای گذاشتهاید! آفرین بر شما که این چنین همهی امور زندگی را به خداوند سپردهاید و با امیدی خللناپذیر به راه و مسیری که خداوند یگانه و تنها فرمانروای جهانیان برای شما گذاشته است، به سویی اهدافتان پیش میروید!
چه خواستههای زیبایی را از خداوند یگانه و تنها فرمانروای جهانیان خواستهای که دلم میخواهد بهعنوان سرمشق از آنها استفاده کنم.
خدایا شما بسیار بزرگ و مهربان هستی که با هر زبانی و هر دستی ما را هدایت میکنی. خدایا سپاس که دستانت را برای هدایت ما قرار دادهای.
با خودم فکر میکردم که وجود تی میگوییم خدایا همه امور زندگیام را به تو میسپارم، بهراستی که درست است زیرا برای نمونه وقتی میخواهیم یک مشتری احتمالی را برای محصولاتی که میفروشیم پرزنت کنیم، این را میدانیم که در واقع همهی خرید بر پایهی احساس شکل میگیرد که بخش بزرگ آن احساس اعتماد به ماست. ولی، آیا ما از آنچه پیش از آن برای خریدار پیش آمده و از اثر آن رویدادها بر احساس آن لحظهی مشتری خبر داریم؟ آیا ما از مسائلی که خریدار احتمالی در چند روز گذشته برایش پیش آمده و احساس ایشان را در هنگام پیشنهاد ما برای خرید کنترل میکند، خبر داریم؟ آیا میدانیم هنگامی که ظاهراً خریدار احتمالی تصمیم به خرید گرفته است، مطلب منفی پیش نخواهد آمد که ما را با تمام باورهای مثبت و حتا تجسم مثبتی که از تصمیمگیری خریدار برای خرید میگیرد را برهنه نزند با خبریم؟ به نظر من که پاسخ همهی این پرسشها منفی است! بنابراین درست است که ما تلاشی عاشقانه انجام میدهیم ولی بازهم از پایان کار بیخبر هستیم! برای همین است که باید همهی امور را به خدای یگانه و تنها فرمانروای جهانیان بسپاریم و هیچ نگرانی به دل راه ندهیم! و بدانیم که همه چیز به هنگام درست خود انجام میشود، به شرط آنکه در مسیر باشیم و به آن اعتماد کنیم!
از شما برای این نوشتههای بسیار سودمند و پندآموز سپاسگزارم.
ارادتمند شما
با درود و سلام خدمت شما دکتر کاوه عزیز
خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم که در این سایت الهی ساکن هستید و به این مسیر الهی هدایت شدید و براستی ما همه از هدایت شدگانیم که در مسیر چنین استاد گرانقدری هدایت شدیم ..
ممنون و سپاسگذارم که وقت ارزشمندتون رو گذاشتید برای نوشتن و بازخورد ی که از کامنت من داشتید و از اینکه این کامنت برای شما سرمشقی شده خوشحال شدم که البته خداوند قلم دستم بوده و تماما به قلبم الهام کرد و من نوشتم . خدا رو شکر که همه ی کارها رو باو میسپرم چون خودش بهترین چیده مان کننده و برنامه ریز ماهری است
وقتی خودش بچینه خوشکل میچینه بی نقص میچینه ..
امید دارم خداوند خواسته های شما رو خوشکل بچینه
خواستم تشکر و قدردانی کنم بخاطر اینکه چراغ پیام رسان آبی رنگ کنار پروفایلمو روشن کردید و پیامی از کامنت ی برام داشت که دوباره به کامنت خودم بک آپ کنم و مرور کنم و بخونمش .. ممنون و سپاس موفق و پایدار و سلامت باشید
روز و روزگار خوش و سلامت باشید
از خداوند بی نهایت سپاسگذاری میکنم که هدایت شدم به سایت و دریافت آگاهی ، یه مدت طولانی میگذره که مسئله ای رو دارم تحمل میکنم که غیر قابل حل شدن بود و این مسئله باعث میشد که نفس بر من چیره بشه و روی عملکردم تاثیر بگذاره ، همواره در تلاش هستم که تغییر پیدا کنم اما این مسئله باعث میشد روی عملکردم تاثیر گذار باشه به طوری که تخریب داشته باشم و کم کم از مسیر خارج بشم ، اما به یکباره هدایتی دریافت کردم که مجدد به سایت وارد بشم و آگاهی دریافت کنم و ترمز زندگیم رو پیدا کنم ، یکی از باورهای دخیل در این مسئله باوره بد شانس بودنم هست فکر میکردم اگر این مسئله حل نشود امنیت مالی من به خطر میوفته در صورتی که تحمل این مسئله بیش از بیش تاثیر گذار بودم بر بخطر افتادن امنیت مالی ….
اگر باورهای غلط خودم را یک هرم تصور کنم باور بدشانس بودن سره هرم هست و تغییر این باور میتونه خیلی تاثیر گذار باشه در ادامه دادنم به مسیر
در شغلم زمانی که شرایط نادلخواهم رو تحمل نکردم و تصمیم گرفتم تغییر بدم خداوند من رو هدایت کرد به این مسیر و افرادی که تغییرات عظیمی را هم در زندگیم و هم شغلم ایجاد کردن ، با آگاهی که دریافت کردم مسیره زندگیم تغییر پیدا کرد ، آدم های سمی زندگیم حذف شد و جایگزین آن آدم های موفق شدن ، با دنیای درونم آشنا شدم و نیازم از دنیای بیرون کم شد و واقعا این حرف درست هست وقتی از ته دل و صدقانه بخوای تغییر کنی خدا صدات رو میشنوه و به مسیری هدایتت میکنه که در اون مسیر پر از نعمت و آگاهی هست
به نام خدایی که هر لحظه ما رو هدایت میکنه به عالیترین شکل.
سلام استاد عزیزم چقدر به زیبایی آخر این فایل و در ادامه موضوع تحمل نکردن ، دوره زندگی ساز کشف قوانین رو معرفی کردید آگاهی هایی که هر کسی ذره ای از اون رو داشته باشه و کاربرد این آگاهی هارو در عمل هر روز تمرین کنه میتونه بهترین موفقیتها رو با استفاده از قانونی که خدا برای این جهان زیبا گذاشته ، خلق کنه چون همه چیز همینه همه چیز اینه که ما قدرت خلق کنندگی داریم فقط باید بلد باشیم که چطور ازش استفاده کنیم و با استفاده از این قدرت میتونیم همیشه و در هر جنبه ای از زندگیمون به موفقیتهای چشمگیری برسیم که تا قبلش در باور خود ما هم نمیگنجید ولی با احساس خوب و ایمان به خدا نوشتیم ساختیم و شد.
اگه بخوام یادآوری کنم برای خودم جاهایی که بجای تحمل کردن از این ابزار فوق العاده ارزشمند استفاده کردم و براحتی به موفقیت توی اون کار یا موضوع رسیدم باید بگم من از این قدرت بسیار زیاد استفاده کردم و در عین حال شاید خیلی کم ، بسیار زیاد نسبت به قبلا که اصلا از این قانون و قدرتی که خدا به ما داده خبر نداشتم و خیلی کم نسبت به چیزی که واقعا میشد و میتونستم استفاده کنم یعنی باور دارم خداوند این قدرت و این قابلیت رو در من بسیار بیشتر از چیزی که الان من فکر میکنم، قرار داده .. و من میتونم با هماهنگ کردن خودم با بهترین چیزی که میخوام همواره در زندگیم موفقیت و روونی و خواسته هامو تجربه کنم به لطف خداوند .
من شاید در موارد کوچیکتر و روزمره خیلی خوب از این قانون استفاده میکنم طوری که در طول روز همه چیز روونه و همه چیز همونطوریه که میخوام یعنی میسازم براحتی و میشه اما وقتی پای مسائل بزرگتر زندگیم وسط میاد انگار این قانونو نمیشناسم یا خیلی کم میشناسم یعنی مهارتم توی استفاده از این قانون کمه هنوز و خیلی جا داره که بیشتر بشه و باید یاد بگیرم که ایمان داشته باشم به قانون در تمام مسائل زندگیم چه کوچیک و چه بزرگ.
باید بدونم چطور از خداوند بخوام و شکل درست دعا کردن چطوریه؟ شکل درست دعا( به معنی خواستن از خدا) اینه که من خودمو هماهنگ کنم با بهترین شکل خواسته ام . باید بدونم تا این خواستنه نباشه اتفاقی هم در دنیای بیرون نمی افته.
قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامًا ﴿77﴾ سوره فرقان
بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگارم هیچ اعتنایى به شما نمى کند در حقیقت شما به تکذیب پرداخته اید و به زودى [عذاب بر شما] لازم خواهد شد (77)
به نظرم توی این آیه خدا داره میگه اگه قانون رو تکذیب کنی و ازش استفاده نکنی خودت دچار سختی میشی، خود من بارها تجربش کردم چقدر بارها و بارها توی بعضی از مسائل زندگیم( همون مسائل بزرگتر که گفتم) خواستم همه چیز رو از بیرون حل کنم و نتیجه فقط سردرگمی بیشتر و گره خوردن همه چیز در هم بوده در حالیکه کسی که به درجه ای از مهارت در استفاده از قانون رسیده که یاد گرفته بجای زور زدن های بیرونی بسازه اونجه رو که میخواد..در آرامش خلق میکنه اونچیزی رو که میخواد فارغ از اینکه چه چیزی در دنیای بیرون میبینه یعنی یاد گرفته همیشه شرایط بیرونی رو کنار بذاره و تمرکز و توجهش رو بذاره روی چیزی که میخواد، چیزی که شما همیشه توی آموزه هاتون گفتین .
خداروشکر برای هدایتهاش این مطالبی که نوشتم در واقع هدایتهای خدا بود برای من که حالمو عالی کرد چون واقعا به این آگاهی نیاز داشتم و خودش گفت برگرد به این فایلی که چند روز پیش دیدی و این مطالب رو به یاد بیار.
استاد عزیزم ، خانم شایسته عزیزم سپاسگزارم برای تلاشتون در این مسیر زیبا و الهی. در پناه خدای مهربان باشید.
با عشق.
به نام خداوند بخشنده ی مهربان.
سلام استاد جان و سلام به همه ی شما عزیزان
امشب هدایت شدم که به این فایل، و سوالات این فایل پاسخ بدم.
وقتی دوره ی کشف قوانین رو شروع کردم به کار کردن، (البته بروز رسانیش) اون نکته ی اساسی و اولی رو تازه داشتم مزه مزه می کردم که نپذیر همینی که هست رو. بعد یه نگاه به زندگیم کردم و خواسته هایی که زیر خروار خروار خاک مدفون شده بودن فقط و فقط به این دلیل که من پذیرفته بودم.
می خوام جریان جالبی بگم
از اینکه باور عدم لیاقت و شرک چقدر می تونه زندگی رو سخت کنه و برعکسش چقدر می تونه لذتبخش باشه.
از بچگی القا شده بود که همینی که هست. شرایط زندگی اینه، شرایط خونه اینه، شرایط خانواده و و و اینه و باید بپذیری.
مثلا سیستم تک پسری و پسر پرستی
مثلا این باور که به هیچ کسی نباید خوبی کنی و اعتماد کنی و و و
و این شده بود که یه سری اتفاقات تکراری در قالب های متفاوت برای من رخ داده بود.
و وقتی نشستم بهش فکر کردم، گفتم چرا این اتفاق، زمانی که خواهرم توی این خونه بود و من توی یه شهر دیگه درس می خوندم، اتفاق نیفتاد
دقیقا همزمان با اومدن من به خونه این شرایط پیش اومد.
شرایط چی بود؟
شرایط کاری برادرم و اینکه قسمتی از خونه درگیر شده بود
یا خواسته ی برادرم برای پوش کردن خونه
یا خواسته ی برادرم برای فلان. …
و همه ی اینارو من پذیرفته بودم
تا اینکه با کشف، گفتم بیا این خواسته رو اجابت کنیم. و واقعا هم سخت بود اما با نوشتن خواسته، تجسمش و بیرون زدن ترمزهام یکی یکی باورهای منطقی رو با خودم تکرار کردم و تکرار کردم و صفحه ها نوشتم
یعنی برای هر باور نوشتم
بخصوص این باور که دیگران در خواسته ی ما دخیل هستن.
بلند شدم مقاله ی خانم شایسته رو (با عنوان آیا خواسته ی من به تغییر فکر دیگران بستگی دارد). ضبط کردم و بارها و بارها و بارها گوش دادم و منطق سازی کردم و دلیل آوردم
دونه دونه ترمزهام رو نوشتم و تکرار کردم.
توی یه شرایطی قرار گرفته بودم که انصافا کنترل ذهن سخت بود
اما چه اتفاقی افتاد و کِی اتفاقات رخ داد.
خب دو سه خواسته بود که رقم خورد
یکیش بعد از چهار سال تحمل کردن بود که با قدرت ایمان و قدرت رو از بقیه گرفتن توی دو روز تمام شد. یعنی پوش خونه که من چهار سال تحملش کردم، برداشته شد و من دوباره رنگ آفتاب و بارون و آسمون رو دیدم از پشت بام
و یک خواسته هم یک سال بود اتفاق نمی افتاد که با کشف قوانین توی دو هفته یا سه هفته، تیک خورد
و زمانی این اتفاق رخ داد که من با اون شرایط به صلح رسیدم.
یعنی من اگر کسی بهم می گفت که باید این کارهارو انجام بدی نمی پذیرفتم ولی وقتی روی ترمزها کار کردم، الهام ها و هدایت ها قشنگ می اومد و من ناخودآگاه انجامشون می دادم.
چنان به صلح و آرامش رسیده بودم که خودم متعجب بودم
جالب تر اینکه برای خواسته ی دوم من چند بارررر تقلا کردم. چند بار تذکر دادم، چند بار اومدم حرف زدم که فلان مورد رو درست کنین و و… ولی به این نتیجه رسیدم که اگر کار داره سخت پیش می ره، یعنی من دارم انجامش می دم و اگر می خوام آسون باشه، اگر می خوام راحت به خواسته م برسم، اگر می خوام واقعا روی خدا حساب کنم، و قدرت رو از بقیه بگیرم، پس بسپارم تا اون به خوبی کارو جلو ببره. و همینم شد. اصلا اتفاقاتی رخ می داد که قدم به قدم اون خواسته رو به بهترین شکل ممکن طوری که هیچ اثری از اون ناخواسته دیگه نبود انجام شد.
و بعدها توی دفتر خواسته هام که نگاه کردم، دیدم دو خواسته ی دیگه م رو هم به همین شکل تیک زدم.
این باور که من خالق صد در صد زندگیم هستم و هیچ عاملی بیرون از فرکانس های من وجود نداره، که قدرتی داشته باشه یه دره. از این در که رد بشیم، این در رو که باز کنیم، و فتحش کنیم، خالق زندگیمون می شیم. من هنوز مقاومت دارم
هنوز گاهی می گم این خواسته ی من، بالاخره دیگران، بالاخره خانواده و و و
ولی منطقش اینه که وقتی خواسته ای برای من وضح شد دیگه کار تمامه.
وقتی خداوند می گه من به اندازه ی پوسته ی نازک هسته ی خرما به کسی ظلم نمی کنم، وقتی می گه وقتی ما بهتون یه بخششی فضلی می کنیم خوشحال می شین و اگر بخاطر اونچه از پیش فرستادین، به زودی نومید و مأیوس می شین، یعنی همه چیز منم.
یعنی اونچه الآن باعث ناراحتی و ناخواسته ی من شده، بی شک بخاطر افکار، باورها، شرک ها و فرکانس های خودم بوده
اگر رحمتی به من رسیده، از جانب خداوند بوده.
واقعا همینه، تمام خواسته هایی که من راحت بهشون رسیدم، و کلا تمام خواسته هایی که بهشون رسیدم، رد پای خدا رو توشون دیدم. و اونایی که راحت رسیدم، خواسته هایی بود که من سپردم به خدا تا برام انجامشون بده. من فقط سمت خودم رو انجام دادم، رها کردم،. آرام بودم. توکل کردم و تمام. همین. انجام می شد. چون باور داشتم خواسته به محض خواستن، توی کائنات تیک می خوره، اجابت شدم، بقیه ش مرحله ی دریافته. من چقدر دریافت کننده هستم. همین.
من خیلی چیزارو پذیرفتم ولی از وقتی با قانون هی بیشتر و بیشتر اشنا شدم، و کمی بیشتر درکش کردم، فهمیدم نباید بپذیرم همینی که هست رو.
استاد جان، خانم شایسته ی عزیز هر دوی شمارو می بوسم و براتون سلامتی و طول عمر از خداوند طلب می کنم.
و از تمام دوستان بخاطر کامنت های آگاهی دهنده شون و حضورشون از صمیم قلب سپاسگزارمممگ
در پناه رب العالمین باشید.
یا رب