میزان تحمل شما چقدر است؟ - صفحه 6
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-13.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-24 07:07:592023-07-24 07:09:55میزان تحمل شما چقدر است؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
﷽
سلام به استاد جان و خانم شایسته مهربون و دوستان عزیز
استاد جان من دو تا فرزند دارم یه دختر و یه پسر
دخترم فرزند بزرگه
وقتی دخترم 5 سالش شد ما دوست داشتیم فرزند دوم داشته باشیم
و خود من خیلی بیشتر لز همسرم دوست داشتم فرزند دوم داشته باشم ک فاصله سنی شون زیاد نباشه
و من رفتن دکتر یه پرونده باز کردم به دکتر توضیح دادم ک میخوام بچه دوم داشته باشم اگه ازمایشی دارویی یا حالا هر چیز دیگه که لازم بخورم یا انجام بدم انجام بدم و دکتر بهم گفت باشه و من پرونده رو تشکیل دادم و دارو برام نوشت من برگشتم خونه
یه سال زمان برد من باردار نشدم
دوسال زمان برد همین طور که گذشت 4 سال گذشت
و من رفتم به دکتر گفتم چرا من بارادر نمیشم
من که کلی ازمایش دادم همه جا هم بهم گفتن سالمم
دلیلش چیه دکترم گفت طبیعی خیلی ها بد 20 سال
باردار میشن من این حرف دکتر اصلا قبول نکردم
از جام بلند شدن درو باز کردم بهم گفت شاید همسرت مشکل داره اونم باید بره پیش پزشک آزمایش بده
و ادرس یه پزشک داد
اومدم به همسرم گفتم خیلی زیاد مقاومت کرد
گفت من برای چی برم پیش پزشک بد چند هفته با همسرم صحبت کردم گفتم اگه میشه یبار برو بزار خیالمون راحت باشه
فرداش وقت گرفتم برای همسرم رفت و دکترم کلی آزمایش نوشته بود همسرم هموشو انجام داد
و همسرمم سالم بود
من چند ماه دکتر نرفتم کلی گریه میکردم میگفتم خدایا ازت می خوام تو کمکمون کنی ما تمام راه ها رو رفتیم خودت دستمونو بگیر
چند روز بد رفتم پیش دو ستانم اونام دوست داشتن
بچه دون داشته باشن و سنشون از من خیلی بیشتر بود
گفتن بخاطر تعیین جنسیت بریم دکار بچه مون پسر بشه
من خیلی زیاد مقاومت داشتم گفتم من نمیام من سپردم بخدا یه فرزند سالم از خدا میخوام و جنسیتش
اصلا مهم نیست
استاد یه روز که نماز میخوندم بخدا گفتم من دیگه هیچ کاری نمیکنم من بچه دوم از خودت میخوام
خودت یه کاری بکن چون من اون موقع با افراد خیلی مذهبی میگشتم اونام بهم گفتن چله زیارت عاشورا بردار
استاد من نماز شب میخوندم چله زیارت عاشورا همه کار کردم ولی خبری نبود
یه روز خیلی عصبی بودم بخدا گفتم اصلا نمی خوام
فرزند دوم خسته شدم دیگه هیچی نمیخونم انجام نمیدم دادی ک دادی ندادیم ک هیچ و من یه سر گیجه شدید گرفتم خوابم برد
تو خواب دیدم تو یه صحرا هستم همسرم اومد با یه لباس خیلی تمیز و یه بچه بغلشه بهم گفت این بچه ماست این هدیه خداست و من گفتن بهت بگم ما صاخب فرزند میشیم بزودی واونم پسر و من هیچ سختی نمیکشم و پسرم خیلی سالم بدنیا میاد یه سفری قرار برم برم بر گردم باردار میشم
و همسرم تو خواب بچه رو گذاشت بغلم و من بیدار شدم
ب همسرم گفتم من یه همچین خوابی دیدم خوابم تعریف کردم
وقتی بلند شدم منشی خانوم دکترم تماس گرفت گفت فردا بیا خانم دکتر با شما کار داره
فرداش رفتم گفت چی شد ازمایش همسرمو نشون دادم گفت سالمه و بهم یه دارو داد گفت یک ماه دیگه
بیا میشم دوباره
استاد دو هفته بد من و همسرم و دخترم یه سفره عالی داشتیم فوقالعاده بود
من 24 آذر ماه برگشتم
و 24اسفند ماه دوستم تماس گرفت بهم گفت دیشب خواب دیده من بار دار هستم و بهم اسرار میکرد ک برم آزمایش بدم و من رفتم ازمایش دادم دیدم مثبت بود
و من 9 ماه یه بار داری خیلی خیلی راحت داشتم که انگار ن انگار بار دار هستم و در یکی از عالی ترین بیمارستان تهران پسرم بدنیا اومد
من یادمه دلمو سپردم بخدا و از اون کمک خواستم
و دوستانم اسرار داشتن برم دکتر و فرزندم پسر بشه
بخدا گفتم میسپارم بخودت من دوس دارم فرزند دومم پسر باشه ولی میخوام خودت بهم بدی
و همین طور شد پسرم بدنیا اومد و الان 6 سالشه
سلام یکتا جان دوست همفرکانسی عزیز باور کن اشک اومد تو چشمام میدونی چرا یه زمانی همین مشکلو داشتم وچندین دکتر رفتم ولی نتیجه نداد تا اینکه یه نفر بهم کسی رو معرفی کرد که برم پیشش اون خانمه بهم گفت طبع بدنت سرد شده وباید چیزای گرم بخوری خلاصه شروع کردم چهل روز گفته بود ولی من سر سی روز نکشیده خسته شدم و گذاشتم کنار وبه خدا گفتم همین حرفی که شما گفتین خدایا من دوست دارم بچه دوم داشته باشم دادی که دادی ندادی که دیگه هیچ سپردمش به خودش چون دیگه خسته شده بودم وشد همون دختری که توی تصوراتم داشتم ودختر منم شش سالشه انشاالله که همیشه سالم و تندرست باشید در پناه الله
سلام
️️️میخوام از باور مخربی بگم که مخفیانه درگیرش بودیم و دست رد به روزی خدا میزدیم
من هنوز فایل رو ندیدم اما از اونجایی قدرت رد پا رو دیروز دیدم تصمیم گرفتم از خودم مرتب رد پا بزارم و این کمالگرایی برای گذاشتن پیام رو توی ذهنم بکشم و بدونم کسی که تو مسیره میتونه گاهی پایین و گاهی بالا باشه و این مربوط به تمریناییه که انجام میدیم در واقع ضعف خودمون نه ضعف قانون
میخوام از باور مخرب و ترمزی که این روزا درگیرش هستم بگم و بگم چطوری با دست خودم نعمت خدا رو پس میزدم با این باور مخرب
من این وضعیتی که الان هستم رو دوبار تجربه کردم یکی سال 99 یکی هم 02 و هر دو مربوط به این باور میشه
من با همسرم که سال 99 دوست بودیم و هر دو رو قانون کار میکردیم و به یک استقلال مالی نسبی رسیدیم یعنی خرید چیزایی که قبلا برامون سخت بود خرید کردنش تو این وضعیت دیگه راحت میتونستیم بخریم راحت میتونستیم مسافرت بریم رستوران بریم چیزایی که صرفا دوست داشتیم داشته باشیم رو بخریم و نگران هزینه ها نبودیم. میدونی دیگه نگران خرده خریدا نبودیم و مبلغی همیشه توی حسابمون بود هر دو
خب این وضعیت خیلی خوبی بود برای هردمون و تو این جور مواقع دیگه آدم خیلی بزرگتر میتونه فکر کنه به قدمهایی که قبلا میشد فقط در موردش تجسم کرد تو این جور وضعیتها آدم میتونه براشون جدی تر حرف بزنه و یا پلن بریزه.
همسرم که اون موقع دوستم بود این عادت رو داره که همزمان با خودش دوست داره دوستاش و یا خانواده اش رو هم بالا بکشه و انگاری بهش مزه نمیداد مثلا اگه خودش تنهایی لباسهای گرون بپوشه. اون شروع کرد برای خانواده اش خرید کردنها خریدهایی که اونا خودشون خودشونو تو اون سطح نمیدیدن لباسهای برند و یا تصمیم برای خرید ماشین نو برای پدرش و یا دوستاشو مسافرت بردن و اینا. نمیگم که خیلی ولخرجی بود اما میشد نباشه یعنی لزونی نداشت اونم برای کسایی که مدارشون پایین بودن. یعنی اگر همین مسافرتها با کسایی بود که مدار بالاتری داشتن خیلی هم عالی بود اما اینطور نبود و من چون اون وضعیت رو میدیدم و چون خیلی اهل مخالفت نبودم تو دلم از این موقعیت مالی ناراضی بودم یعنی اینکه اون استقلال نسبی که داشتیم برای من دیگه لذت بخش نبود و از اینکه اون پولا برای غیر خرج میشد من اصلا احساس رضایت نمیکردم. و میخواستم دوستم یه جورایی دیگه دستش پول نداشته باشه.
و اما اتفاق دقیقا مشابه دیگه سال 1402 که اینجا دیگه دوستم نبود بلکه همسرم بود و ما باز به استقلال مالی نسبی رسیده بودم و برای خودمون پول داشتیم مسافرت خرید رستوران همه ی اینا به راه بود و اما همسرم دوباره فکرای جدید به سرش میزد که میخوام برای پدرم مغازه بگیرم و یا برای فلانی که کاری نداره یه کاری رو باهاش شروع کنم که هم اون کار داشته باشه هم من کسی رو داشته باشم که برام کار کنه و مبلغی برای من برگرده و این حرفها.
و دوباره من ناراضی از این وضعیت که اگر ما پولی دستمون باشه اون پول از دست میره و برای غیر از ما دوتا خرج میشه و من این استقلال مالی رو نمیخوام چرا؟ چون رنج اون ولخرجیا برای من بیشتر از رنج بی پولی بود. باید همسرم دنبال پول باشه تا اینکه غرق پول باشه حتی کلی تشویقش کردم ماشین رو عوض کنه با وام که درگیر وام دادن باشه و اون پولا یه جورایی تو زندگی خودمون حفظ بشه تا اینکه از دست بره. یعنی همسرم بدهکار باشه برای یه چیز بزرگتر بهتر از اینه که پول اضافه داشته باشه.
بعد از این دوتا موقعیت چه اتفاقی افتاد. ما بعد از چند ماه رسیدیم به وضعیتی که برای خودمون پول دیگه نداشتیم و حتی مایحتاج زندگیمون داره سخت میگذره و الان تو این موقعیت هستیم در حال حاضر
خب از اونجایی که هر دو قانونی هستیم و شروع کردیم با هم کلی حرف زدن که چطور شد که به اینجا رسیدیم اینکه سینوسی داریم حرکت میکنیم از چه باوریه
و هر دو رسیدیم به باورهای مخربی که داشتیم.
اینکه همسرم گفت من بخاطر نیاز به تایید خانواده ام سعی میکردم که تا نیازهای اونا رو هم تامین کنم در حالی که هنوز خودم یک سری نیازها دارم.
و باور مخرب من که نبود پول بهتر از بودن پولیه که بخواد الکی خرج بشه و نه پس انداز بشه و نه سرمایه گذاری و اینکه بدهکار باشی بیشتر پولت رو حفظ کردی.
اره دو تا باوری که هر دو داشتیم و دقیقا تو هر دو موقعیت مالی خوبی که داشتیم و سریع بالا اومد. دیدیم چقدر راحت میتونیم نعمت خدا رو پس بزنیم و دست رد به روزی خدا بزنیم با باورهای خودمون.
از امروز شروع کردیم به کار کردن رو این دو تا باور
راستش نمیدونم چطوری باید رو این باور کار کنم اما میدونم خدا کمکم خواهد کرد تا از این باور مخرب و یا پاشنه آشیل رد بشیم چون هر دو دیدیم این باور از ریشه کودکیمون بوده و این دو تا ترس که در حالت فراغت مالی سراغمون میاد سالهاس که با ماست.
یک) اینکه خواستم این ردپا رو بزارم برای خودم
دو) اینکه اگر از دوستان و یا استاد کسی میتونه در رابطه با این باور کمکی بهمون بکنه خوشحال میشم.
خدایا هر آنچه از تو برسه من بدان فقیرم.
به نام الله
سلام استاد عزیزو مریم جون
خداروشکر به خاطر قانون های همیشه ثابت
خداروشکر به خاطر حل ها ساده
خداروشکر به خاطر دستای جادویی برا اجرای خواسته ها
تحمله ناخواسته ها
استاد من این فایل دیدم منم یه درسی تازه ی
بیشتر از گزشته ام گرفتم
من که ازدواج کردم هر جا میرفتم باید به همسری میگفتم و جایی نمیرفتم چون ترس داشتم چون میگفتن من نمتونم راحت هر جا میخام برم جدی میخاستم از خونه در بیام برم خونه عموم همسایمون بود یا الکی باید میگفتم یا سختی میکشیدم همه میرفتن راحت مهمونی خوشمیزروندن من باید به آقایی میگفتم اگه دلی میگف برو میرفتم تازه همیشه میگف نه نرو کلی هم باهم بحث داشتیم
دیگه یه روز که میخاستم برم دیگه خسته شدم دیدم همه راحت میرن منم باید راحت باشم میرم میام باید آزاد باشم باید رها هر جا میخام برم بیام راحت دیگه آروم آروم پامو رو ترسیم گزاشتم پامو رو ترس نگاه مردم گزاشتم
پامو رو ترس بحث و دعوا با آقایی گزاشتم و حرکت کردم
چون قبلش دیگه خیلی استرس داشتم هر جا میرفتم حاظر بودم تو خونه بمونم جایی نرم ولی نیام بگم نیام اجازه بگیرم برم بیرون الان خیلی راحت خیلی آزاد تازه رابطه مونم باهم خیلی اوکیه
مسله اون موقعه امو حل کردم چون میدونستممیشه آزاد باشی چون میدونستم میشه رها باشی میشه همه چی خوب پیش بره ووقتی قبول نمیکنی احساس بد تسلیم در برابر نشدن ها
فرق میکنه یه گیاهی میکاری صب میکنی یه نقاشی میکشی صب میکنی خشک بشه
من هیچ بی احترامی تحمل نمیکنم
من هیچ چیز ناجالب تحمل نمیکنم
من هیچ کمبود رو تحمل نمیکنم
من هیچ ناخواسته رو تحمل نمیکنم
چون میدونم راه داره چون میدونم روش ساده داره چون میدونم اصلش اینه تحمل نکنی مسله رو حل کنی چون میدونم خدا کمک میکنه
و خداروشکر به خاطر قاب های زیبایی که کلی درس هاتو هس و نوش جان میکنیم شکرت خداجون میدونم هستی و ازت میخام یه زره تحمل در مورد مسله هام برداری و به سوی حل اون سوقم بدی چه صحنه قشنگی بود مرسی براونی اووف واقعا دیشب میگفتم خدایا دلم بارون میخاد میدونم که هس چقد لذت بردم قشنگ تو دلم پر از برکت شد شکرت خداجون عاشقتونم
به نام خداوند بخشنده بخشایشگرِمن
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و همه ی اعضای خانواده سایت.
استاد عزیز همین که وارد سایت شدم و این فایل رو دیدم کلمه ی تحمل رو که خوندم یک هفته ی اخیرم جلوی چشمانم رد شد که شرایطی در خانواده ام هست که تحمل کردنش سختِ.
به اینصورت که مادرم بیماری دیابت داره و انسولین تزریق میکنه قبلا که استاد و نمیشناختم واقعا افت شدید قند مادرم عذاب آور بود به تنهایی با پدر بیمارم نمیتونستم از عهده ی بیماری مادرم بربیام ولی با آشنایی استاد و استفاده از فایلهای مفید گوناگون و مطالب ارزشمند به خودم گفتم مادرم خدایی دارد که من باتمام وجود به او ایمان دارم و میدانم که نگهدار مادرم هست و هربار که به خانه ی پدرو مادرم میرفتم خداراهزاران مرتبه شکر که با حال خوب مادرم را ملاقات میکردم و اگر احیانا افت قند پیدامیکرد زود متوجه شده و با رسیدگی زود خوب میشد، قبلا چون به آگاهی نرسیده بودم هرروز و هرلحظه حتی اگر درخانه ی خودم بودم هم خبر میرسید که حال مادرم خراب شده افت قند داشته و…. خداروشکر که الان و تا امروز روی خودم کارکرده ام و نیازی به تحمل سختی خراب شدن حال مادرم نیستم ولی استاد عزیز من که به راحتی رسیده ام پدرم به اندازه ی من حال خوب ندارد و همیشه میبینم که تحمل حال خراب مادرم برای او سختر و سختر است، با مادرم که صحبت میکنیم رسیدگی میکنیم متاسفانه به ما جبهه میگیرد و دیگر نمیدانیم چه باید بکنیم به هرحال امیدم به خدای مهربان و بخشنده ام است و از او میخواهم که راهی جلوی مادرم بگذارد اورا هدایت کند به راهی که واقعا قدرسلامتی خودش رابداند و همیشه مواظب خودش باشد.
من از کودکی آدم پرتحملی بودم با سن کمم همیشه میگفتند که تو صبرایوب داری و من این را نکته ی مثبت میدانستم ولی همیشه تحمل کردم و صبرکردن برایم سخت بود سختتتت خداراهزاران مرتبه شکر که با آگاهیهای استاد دیگر نیازی به تحمل کردن ندارم جایی که چیزی سخت و طاقت فرساست یعنی مشکلی وجود دارد و باید درست شود دقیق رسیدگی شود.
استاد از شما نیز سپاسگذارم در پناه خدای یکتا، شاد سلامت خوشبخت ثروتمند و سعادتمند باشید
وبشّر الّذین ءامنوا وعملوا الصَّلحت أنّ لهم جنَّت تجرى من تحتها الأنهر…. بقره/آیه25
و الّذین ءامنوا وعملوا الصَّلحت لنبوّئنّهم مّن الجنّه غرفا تجرى من تحتها الأنهر …؛. عنکبوت/آیه58
لکن الّذین اتّقوا ربّهم لهم غرف مّن فوقها غرف مّبنیّه تجرى من تحتها الأنهر … زمر/آیه20
به نام خدایی که بشدت کافیست
سلاااامی به طراوت باران فلوریدایی برهمه عزیزانم در این سایت بینظیر از همه لحاظ:)))
چقدر زیبایی دیدم در این فایل از آبیترین آسمانی که گوشه گوشهاش تزئین شده با پاکی و سفیدی ابرها تا رودی تمیز و پرآب بر زیر خانه ای چوبی با پنجره های فراوان برای دیدن و لذت بردن از سبزبودن زیبای یک جنگل شصت هکتاری که انتها ندارد و فواره ای برروی رودخانه که عاشقانه خودنمایی میکند و پرنده ای کوچک که دقیقا بر درختی در نزدیکی فواره با شور و شعف وصف نشدنی به تماشا و لذت بردن از خنکی فوار مینشیند…و در انتها بارانی که تمام این زیبایی هارا کامل میکند و براونی زیبا در دل سبزی جنگل و… و….
خدایاشکرت:)))
خداجونم من هم ازت مثل استاد کم نمیخوام ! حالا که میبینم میتوان در هم همین دنیا بهشت برین را داشت و هم در جهانی دیگر بهشت را ازت با حال خوب درخواست میکنم … همان خانه ای را میخواهم که طبق قرآن نهرها از زیرش جاری شوند و من آپارتمان نشینی را تحمل نخواهم کرد …
دیدن این فایل های فوقالعاده باعث میشه آدم در مسیر خواسته هاش ثابت قدم تر بشه خداجونم ممنونم بابت هدایت من به این فایل…
قشنگ میتونم تصورکنم راه رفتنم رو زیر چنین بارانی در دل تابستان و درون جنگلی انبوه و بعدش یک شنای مفصل در دل چنین رودخانه بی نظیری:)))
و اما پاسخم به این سوال اساسی رو میخوام با این آیه آغاز کنم:
إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا ﴿97﴾ سوره نساء
هروقت از بچگی اسم کنکور و تعریفایی که ازش میشد رو میشنیدم یه گارد عجیبی نسبت بهش داشتم اما حاضر نبودم بخاطر وابستگی هایی که به محل زندگیم و اطرافیانم داشتم تصمیم به مهاجرت بگیرم و میگفتم همه با کنکور روبهرو شدن بعضیا با شکست و اونایی هم که پدرشون دراومده با موفقیت..!تا اینکه ازونجاییکه درسم خیلی خوبه بعد از چندین مرحله آزمون ورودی های عجیب غریب دادن برای کلاس دهم و یازدهم وارد یه مدرسه بسیار معروف و سطح بالای کنکوری شدم از همون اول که برای اولین مصاحبه ها وارد شدم شنیدم که بهم گفتن تو باید برای قبول شدن در رشته پزشکی این سه سال مخصوصا سال آخرو قیر بریزی روی زمین و بشینی و فقط و فقط کل زندگیت درس بخونی اون وقت برای قبولی یه امیدی هست قشنگ این اصطلاح قیر ریختن و نشستن و چسبیدن به زمین برای درس خوندن رو یادمه یعنی اینکه فقط و فقط بخون بخون بخون سرتم تکون نده البته اینم بگم من کلا درس رو دوست دارم و از خوندنش خیلی لذت میبرم خلاصه که من کلاس دهم نفراول شدم کلاس یازدهم نفراول شدم تاجاییکه همه میگفتن این برای ما رتبه تک رقمی میاره درسهارو دوست داشتم اما خود کنکور و اینکه باید پدرم دربیاد تا در دانشگاه هایی قبول بشم که کشوری مثل کانادا حتی مدرکشون رو قبول نداره درس بخونم رو نمیتونستم قبول کنم انگار دوست داشتم برم یه جایی که سطح علمیش خیلی خیلی بالا باشه حتی یادمه معلم شیمیم میگفت یکی از اقوامشون برای اینکه دانش،اه تهران یا بهشتی قبول بشه انقدر خونده بوده که زخم بستر گرفته بوده یا اصلا شعار مدیر مدرسهمون این بود که شما باید خیلیییی سختی بکشید این چند سال و هیچکس با زیاد درس خوندن نمرده
بنظرم اینا لذت بردن از زندگی رو ازم میگرفت و فشارروانی زیادی روم داشت که دوسال تحمل کردم اما در حین این دوسال هم تصمیم به مهاجرت هم گرفتم که با یاری خدا حداقل دیگه سال دوازدهم رو اینجا نمونم چون به قول استاد شما اگه بخواید شرایطی رو تحمل نکنید باید خودتون رو تغییربدید نه کشورتون و قوانین رو و اگر مدارتون تغییر کنه به جای بهتر هدایت میشید…و ما اقدام کردیم و الان درسال دوازدهمم هستم درصورتی که از یکی از مدارس کانادا پذیرش گرفتم و منتظورم که هفته دیگه برم برای انگشت نگاری به ترکیه و با هدایت الله ویزام روهم بگیرم
حالا خیلیا میگفتن ریسک نیست تو که هنوز ویزاتو نداری مدرسه به این خوبی که انقدر دوازدهمش برای کنکور عالیه دیگه ثبت نام نکردی و اومدی بیرون از اون مدرسه؟!و اما فکر من چیز دیگه ای من نباید فشاردوازدهم اون مدرسه رو تحمل کنم بلکه میخوام با هدایت الله به جایی دیگه که پر از نعمت و فراوانی دانشگاه های عالی رتبه هست برم و برای اینکار باید این کاری که بقیه اسمشو میذارن ریسک اما خودم اسمش رو میذارم توکل رو انجام بدم و فقط و فقط تمرکزم رو بذارم روی هدفم یعنی مهاجرت …خدایاشکرت
راستی یکی از دلایلم برای شرکت کردن در آزمون آیلتس این بود که حداقل با ترسم از آزمون های بزرگ مثل کنکور و آیلتس مقابله کنم و ترمزی دراینباره نداشته باشم چون آیلتس هم یهجورایی مثل کنکوره و من بین اون همه شرکت کننده تنها کسی بودم که زیر هجده سال بود و باید باخودش رضایت نامه میبرد سر آزمون آیلتس:))))
انشاالله بعد از مهاجرتم با هدایت الله این داستان خودم در پروفایل شخصیم مفصل توضیح میدم
خدایاشکرت:)))))
عاشقتونم راستی استاد جونم و مریم جونم و همه دستاندرکاران سایت که دستی از دستان خداوند هستید سپاسگزارم بابت این فایل زیبا
عاشقتونمممممم
سلام وصدسلام به شما استادعزیز ومریم جون وهمه دوستان عزیزم
وای خدا شکرت بخاطر اینکه منو هدایت کردی به این فایل منو هدایت کردی به دوره کشف قوانین،
خداجونم مرسی که هروقت ازت کمک خواستم جوری راهنماییم میکنی که حتما حداقل یه قدم به خواسته ام نزدیکتر میشم
استاد عزیز ،من اول که فایلو گوش کردم گفتم اصلا من چیزی یادم نمیاد که اینجور تحمل کرده باشم.وقتی فقط یه ذره فکر کردم دیدم اوووووو من کل زندگیم داشتم یه سری چیزها رو تحمل میکردم حالا دو9موردشو اینجا عنوان میکنم
1.اون موقع که نوجوون بودم مادرم یه جوری بارمون آورده بود که همه کارهای خونه رو ماخواهرا بین خودمون تقسیم میکردیم من مسئول آشپزخونه وپخت وپز بودم همیشه هم خونمون پرازمهمون بود وماباید همه جوره سنگ تموم میذاشتیم تامهمونا راضی باشن ودست به سیاه وسفید نزنن. خلاصه طوری بود که مهمونا کلی حال میکردن وکلا خونمون مثل کاروانسرا شده بود این میرفت ،اون میومد وماهم که مدام مشغول کارکردن بودیم اینا زیاد مشکل نبود ،بااینکه خیلی زیادی شده بود واذیت میشدیم، مشکل از جایی شروع میشد که هروقت جایی دعوت میشدیم باید زودتر میرفتیم وبه صاحبخونه کمک میکردیم وپذیرایی وشستن ظرفها و… بازم باما بود،چرا؟ چون به گفته مادرم ماتعدادمون زیاد بود واون خجالت میکشید که خونه کسی بره وبچه هاش ردیف بشینن وصاحبخونه ازشون پذیرایی کنه. خلاصه این وضعیتو سالها داشتیم تااینکه بزرگ شدیم ودانشگاه قبول شدم وروم یه حساب دیگه باز کردند( فامیلا) اما بازم مامانم همون اعتقادرو داشت اینجابود که دیگه تحمل نکردم گفتم مامان بسه دیگه تاکی میخوای مارو خرد کنی،تاکی ماباید هم توخونه کلفتی کنیم هم وقتی یه جایی میریم؟ یادیگه هیچ جایی نمیاییم یا بیاییم دست به هیچ کاری نمیزنیم .
مامانم چون بانیومدن ما به مهمانی هم مشکل داشت ویه داستان دیگه درست میکرد به زور قبول کرد اما مشخص بود که اصلا راضی نیست البته اینو بگم برای ماهم خیلی سخت بود که بریم جایی وهیچ کاری نکنیم امابالاخره تونستیم .وقتی ازفعل جمع استفاده میکنم بخاطر اینه که من بزرگتر بودم و4تاخواهر کوچکتر ازمنم دقیقا همین حال رو داشتند اما ازوقتی که تونستم اینکارو بکنم اعتمادبه نفسم به جرات میتونم بگم نسبت به قبل70 ،80درصد بالا رفت اصلا تااونموقع چیزی بنام اعتماد به نفس نداشتم خیلی خجالتی بودم،اجازه میدادم هرکسی به من زور بگه،فکرمیکردم اینکه توجواب دیگران رو ندی یه جور اخلاق خوبیه یعنی اگه میخوای بقیه تورو خوب بدونن باید به حرفشون گوش کنی وراضیشون نگه داری که البته این موضوع تا چندوقت پیش هم ادامه داشت ولی کمرنگتر وبصورت ترمز مخفی بود که با دوره کشف قوانین هرروز دارم بیشتر وبیشتر اونارو کشف میکنم وباورهامو تغییر میدم
2. یه مورد دیگه از تحمل کردنم مربوط میشه به زندگی بعدازازدواجم من طبق گفته های بازم مادرم که همیشه توگوشمون میخوند که قانع باشید واز شوهرتون چیزی نخواهید واذیتش نکنید وکاری نکنید که شرمنده بشه وکلی حرفهای دیگه که تبدیل به باور شده بود برام ،ویسری اعتقادات مذهبی که همه اینارو ثابت میکرد وبیشترم دامن میزد کلا توزندگیم خیلی قانع بودم وهمه جوره باشوهرم راه میومدم بابیکاریهاش ساختم ویه جوری مدیریت میکردم که همون مقدار کم درآمد زندگی رو پیش میبردم وحتی جوری بود که توخانواده زبانزد بودم که ببین چه مدیریتی داره باوجوداینکه شوهرش اکثرا بیکاره ولی هیچوقت ازکسی تقاضا نداره وجالب اینه که حتی به بقیه هم پول قرض میده ومنم ذوق میکردم بابت این قضیه واینم یه ترمز جدید که الان فهمیدم که یه جورایی این تحمل کردنو اینجوری زندگی کردنو دوست دارم چون الگو شدم برای بقیه وبازم حرف مردم برام مهم بود واااای خداجونم چه آگاهیهایی امروز دارم میگیرم مرسی مرسی
خلاصه این قضیه تواین 20سال زندگی مشترک ادامه داشت دوسه بار مشغول به کار شدم درجاهای مختلف تابتونم زندگیمو تغییر بدم فکر میکردم باتلاش کردن میتونم،اما توهرکدوم بعداز مدتی خسته میشدم وناامید میشدم ودقیقا اون تایمی که من مشغول بکار میشدم شوهرم بیکار میشد ودرآمدم بازم صرف هزینه های روزمره میشدوبه این نتیجه رسیده بودم که حالا که من ایقدر تلاشم میکنم بازم همونه که هست لابد تقدیرم همینه ودیگه نمیشه کاریش کرد ومن باید بسوزم وبسازم اماته دلم میخواستم به آرزوهام برسم وحدود 3،4ساله که جسته گریخته تواینستا پیجای انگیزشی رو میدیدم دنبالشون کردم خیلی نسبت به قبل فکرم بهتر شد که الان میدونم باید این راه تکاملی رو طی میکردم وهمونموقع بعضی از فایلهای استاد رو توی اینستا دنبال میکردم تااینکه شهریور پارسالباخرید دوره قانون سلامتی وانجام موبه موی این دوره ونتیجه عالی که گرفتم تصمیم گرفتم 12قدمو تهیه کنم تادوره چهارمشو گرفتم دیدم باز استپ دارم راهنمایی شدم به دوره حل مسائل بعدشم دوره بی نظیر کشف قوانین زندگی که به نظرم دوره فوق العاده ایه من تواین دوره بااینکه هنوز اوایل دوره هستم ولی نتایج خیلی بزرگی گرفتم والان که چندماهیه بااستاد هستم میفهمم که باید چه تغییرات اساسی بدم تاباورهای سمیمو درست کنم وثروت واردزندگیم بشه حالا فهمیدم هرچی که هست ذهنه وباور،ربطی به یه شغل خاص یاتلاش فیزیکی خاص نداره اینبار عزممو جمع کردم و گفتم که دیگه تحمل جایز نیست وشروع کردم به انجام تمرینات دوره ونتایجی که گرفتم نشون میده که من مسیردرست رو انتخاب کردم وبزودی نتایج بهتروعالیتری میگیرم اصلا همینکه من اکثر اوقات حال خوب دارم واز کوچکترین چیزها شکرگزاری میکنم وحسم عالیه خودش بهترین نتیجه هست هرروز دارم میبینم که پیشرفت میکنمهم توارتباط گرفتن بامشتری هم باهمکا رانم وانقدر پرانرژی وپرنشاط هستم که همکارام وحتی غریبه ها وقتی باهام برخورد میکنن میگن ماازت انرژی میگیریم چقدر انرژیت مثبته،من همه اینارو نشونه میدونم که دارم مسیر درست رو طی میکنم ولذت میبرم از لحظات زندگیم
استاد بی نهایت از شما سپاسگزارم بخاطر این آگاهیهای بی نظیری که به ما دادین وخوشحالم که دوستان خیلی خوبی تواین سایت هستند که کامنتهاشون یه کلاس درس جداگانه هست واز مریم جونم ممنونم که تواین دوره انقدر موشکافانه تمریناتو توضیح دادند وباعث شدند که مطالب استاد عمیقتر توذهنمون جابگیرن
فعلا ساعت استراحتم تموم شده وباید برگردم به کارم. خوشحالم که امروز این فرصت بهم دست داد تابتونم برای این فایل یه کامنت بذارم
مراقب خوبیهاتون باشین همه شمارو به الله یکتا میسپارم .
درپناه الله یکتا شاد،پیروز،قدرتمند،ثروتمند وسالم باشید
خدانگهدار
سلام بر استاد عزیزم و خدای مهربان بی نهایت سپاسگذارم از این هدایت از این فایل از این بهشت بی نظیر
اول اینکه عجب بارونی الهی شکر از این همه ثروت و نعمت
بی پایان
اول بگم بی نهایت سپاسگذارم از این آگاهی هایی که به ما میدید
استاد من اینقدر این فایل های که رو سایت میزارید رو ارزشمند میدونم و در ستاره قطبیم که حتی یک روز هم عقب نیافتاده مورد سپاسگذاری قرار میدم
با افتخار و شوق مثال نزدنی شما رو شب و روز در ایر پادم دارم و وصلم
اینقدر دوستانی بودن که باهم شروع کردیم ولی عمیقا کسی بخواهد تو مسیر بمونه فایل گوش کنه بنویسن مرور کن کامنت بخونن و کامنت بزارن دیدم نیستن و در این مسیر فقط و فقط خودم هستم و بَس و البته کم چوب معرفی این اگاهی به دوستانی که فضای درک قانون نداشتن هم خوردم
به قول اقا ایلان ماسک عزیز که میگه هر جا نتیجه نداشتی تو فقط علاقه داشتی نه (تعهد) عجب جمله نافذی هست
از کنترل ذهن گرفته
تا ایمان و ایمانی که عمل بیاره که منتج به نتیجه بشه و که منجر تغییر رفتار بشه و فرموده بودین که اقا نشین عالم بی عمل و سعی کردم و کار کردم و اعراض کردم و ایمان داشتم و رها کردم و رها کردم و سعی کردم در مسیر درست بمونم که کار اسونی نیست
و اول از اینکه دنبال نتیجه باشم سعی کردم شرایط نپذیرفتم و زندگی که پر از کمبود و اگاهی باشه رو تغییر دادم فایل به فایل گوش کردم دور ها رو خریدم
اوضاع دقیقا هر لحظه ارتباط مستقیمی داره با ارسال فرکانس کانون توجه و کانون توجه ،کنترل ذهن و بهتر شدن ما در هر زمینه ای عزت نفس روابط ثروت تغییر باور تاکید تمرین و استمرار و استمرار
من پارسال بعد از اینکه دنبال نتیجه روابط بودم و فقط میدونستم باید فقط روی خودم کار کنم نتیجه رو حدودا و بدون مقاومت گرفتم
ولی چون بعدش برگشتم به اعمالی از قبل داشتم
و مدار و فرکانسم رو از دست دادم و دوباره شرایط برگشت به قبل فوق العاده راحت
رها کردم گفتم ایرادی نداره حتما مسیر همین بوده من بهت ایمان دارم تا این تضاد های من تکامل پیدا کنن و درسم در بگیرم و اگاه باشم که نیاز به تکامل بیشتری دارم
و واقعا در حوزه روابط دوست دارم به عزیزان هم فرکانسم بگم اگر ٢٠ مورد تجسم میکنید از روابطی که میخواهید حداقل 5 مورد اساسی رو از استاندارد نگه دارید و تسیلم نشید و رد نشید از این استانداد ها و درگیر بزرگی کاذب افراد هم نشید که خودش هم خیلی تمیز و بی صدا یه شرک مخفی هست که خط قرمز خداست و به راحتی سراشیبی رو فراهم میشه برامون در مسیر جاسه ٣۵ ثروت که اقا دنیا تعهدی نداره و شما اول بابد بهتر و بهتر و بهتر بشید
من مجدد رو خودم کار کردم شروع کردم و نتیجه ها دیگه به شکل عالی شروع به رخ دادن کردن و همچنان در مسیر و تحمل نکردم اون شرایط رو و روی عزت نفس و احساس لیاقت خودم کار کردم و این رو از جنس افراد و مشتریانی که در مسیرم قرار میگیرن میفهمم و جنس اتفاقات
مسله روابطم عاشقانه دیگه رها کردم و دادم به الله ،گفتم وقتی یه بار شده بازم میشه اینبار راحتره دقیق تر هم میشه چرا؟چون به تضاد های جدید خوردم و دقیق تر متوجه شدم چی میخوام و باگ های رفتاریم بیشتر در امد و بیشتر متوجه شناخت خودم شدم و به خدا گفتم ایراد نداره حالا که من مورد بزرگی میخوام حتما قربانیش هم قطعا بزرگتر تعهد دادم و صبر و ایمان سمت خودم خوب انجام دارم میدم و مطمءنم طرف معامله ای که خدا باشه کم نمیزاره و ضرر توش نیست و ازش هدایت و الهام میخوام
و فقط میدونم باید روی خودم کار کنن تا انعکاسشو در بیرون از خودم با تغییر شرایط ببینم
بی نهایت دوست دارم استاد بی نهایت ما رو با خدای وهاب بینا بخشنده اشنا کردی
قابل توصیف نیست حِسم بهتون،
خدا بهتون برکت و سلامتی بده و من عاشقتونم ️️️️️
حسام الدین از کرمان 🫶
درودبیکران به استادی که قطره قطره های باران هدیه خداوندمی شودبرایش به لطف قدم زدن درهوای گرم واین فایل زیباودرس آموزبه همراه مریم عزیزم
ودرودبه همه دوستان عالیم
خدایادیدن این پارادایس زیباورویایی،عظمتت راچه زیبانمایان می کندوچه خاطراتی برایم زنده می شوندازلحظه های ابتدایی که مراهدایت کردی به سمت دوانسان توحیدیت واین سایت ارزشمندتادیگرزانوزده به درگاهت وبگویم خدایاتحمل کردن دیگربس است می خواهم برای هرچیزی صبرکنم چراکه شنیده بودم (صبراوج احترام به قدرت توست)چقدراین کلمات راشنیده بودم ولی نمی دانستم درآنها رازهایی قرارداده ایی که کشف آنهاقانون من درآوردی زندگیم رابهم می ریزندوروزی بایک دوره ای عالی مراهدایت می گردانی تاگنج هایی ازاین صحبتهای ناب استخراج کنم وزندگی راباتمام مسائلش به خدایی بسپارم که درنشانه امروزم بایدفقط روی خودش حساب کنم وبارهای سنگین تحمل راپایین گذاشته ودراین مسیرلبریزازآگاهی باآرامش،لذت،صبوری وشکرگزاری هرلحظه ام ،بهشت رابرای خودم خلق کنم.
خدایاچه قدردرموردهرمسئله ای که پیش می آمدبه خودم سختی می دادم وهررفتاری که بامن می شدتحمل می کردم وچقدرترس داشتم انگارآن موقع هاتونبودی چرایک لحظه نمی اندیشیدم ،چراخودم راحقیرکرده بودم وباهرخفت وخواری زندگی می کردم،کارمی کردم و…..چقدرباخودم درگیربودم وزندگی رابرای خودم جهنم کرده بودم.
مریم ناآگاه دیروزبایدتفاوتی کندباامروزش وحتی باثانیه قبلش، بله ازخودم انتظار دارم بایدگذشته هایم راجبران کنم برای خداوندی که مرااشرف مخلوقاتش کردوبه واسطه استادم درمسیری قراردادکه پرازراهکاراست پرازصبوری درهراتفاقی که برایم به وجودمی آیدوخواهدآمد،مسئولیتم دلپذیراست ومحصولش یک زندگی عالی وخدایی، فقط کافیست باشم نفس به نفس استادم که نفسش حق است وجزاین ازاوچیزی نشنیدم وندیدم، گوش هایم راتیزترمی کنم وذهن وقلبم راهرلحظه بازوپاک تاهمه آنچه که به آرامش ورشدوپیشرفتم تابه امروزکمک شایانی کرده آغوشم را بازکنم ومنتظرمعجزات خداوندباشم، آن قدرآرامم که دروصف نمی گنجدوآن قدرخونسردکه می دانم خداهست وخداهست وخداهست …..واین همان مزدصبوری هایی است که درهرشرایطی برایم پیش آمدومی آید،آگاهانه آن رابه سمت خداوندم سوق می دهم که درذهن وقلبم راهکارش راجاری می کندومن فقط می گویم چشم ووجودم لبریزازآرامش می شودچون مراکنارانسانی قرارداد که عمل به تک تک صحبتهایش دراین چندماه یک زندگی جدیدورویایی با قوانین ساده وزیباپیش رویم قرارگرفت ودرهای هرگونه توجیهی درهرزمینه ای رابه رویم بست تاهرروزباباورهاوفرکانس های عالی زندگیم راخلق کنم ولذت ببرم.
میکائیل عزیزم ان شاالله هرجاهستی همیشه شادو سلامت وموفق باشی وامروزنقش پررنگی شدی برای مرورخاطرات استادعزیزم وبهره مندی من ازاین فایل بی نهایت عالی.
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش و خانم شایست عزیز
بینهایت خداوند رو سپاسگزارم بابت این باران رحمت الهی این اسب و بز زیبا این پرادایس زیبا و بزرگ این دریاچه و این کلبه چوبی روی اب و اسمان ابی با ابرهای سفید بسیار زیبا و فواره زیبا و پرنده زیبا که گوشه تصویر فواره روی درخت نشسته بود
خدایا شکرت بابت این همه نعمت و فراوانی که تو این دنیا بوجود اوردی
خدایا صد هزار مرتبه شکرت بابت همزمانیها
در مورد تمرین این جلسه
میزان تحمل شما چقدر هست ؟ و چرا؟ و چطور تونستید اون شرایط نادلخواه رو با افکار درست برطرفش کنید ؟
من میخوام مثال از بیزنسم بزنم که اتفاقا دیروز در موردش تو دوره کشف قوانین کامنت گذاشتم
من تو بیزنسم بارها این الگو برام رخ میداد که تو چند معامله که انجام میدادم میدیدی تو یکی از معاملات یکی از کشاورزها که قرار بود محصول رو برام بفرسته بار بیکیفیت برام ارسال میکرد و وقتی بار دست مشتری من میرسید مشتری کلی شاکی میشد و باعث میشد اعتبار من زیر سوال بره
اون زمان من تحمل میکردم به این دلیل که میگفتم همین دیگه کشاورزها همشون اینجوریند و چون تو بازار قیمت محصول برای کشاورز برای فروش قیمت مناسب نداره بنابراین زیاد دل به کار نمیده و دقت نمیکنه و هر کاری کنید باز بار بیکیفیت برات میفرستند
البته اوایل کار باورهام خیلی خراب بود و یه جورایی خودم رو مسئول فروش بار کشاورزها میدونستم که انگار وظیفه انسانی منه هر جور شده بهشون کمک کنم تا جنسشون رو بفروشم حتی اگر بار بیکیفیت هم میداشتن
حالا چرا این باور رو داشتم ؟
چون دوست داشتم تو بازار اعتبار بدست بیارم
و بدست اوردن اعتبار رو تایید گرفتن نظر اونها میدیدم حتی اگر با تحمل کردن سختی و فروش محصول بیکیفیت باشه
مثلا اینکار رو انجام میدادم کشاورزها بین خودشون میگفتن اره ما محصولمون رو نمیتونستیم بفروشیم مثلا اقای نوری اومد کمک کرد تا ما راحتر بفروشیم
این نوع رفتار تنها بمن کمک نکرد حتی همون کشاورز سالهای بعد وقتی که محصول خوب برای فروش داشت با اختلاف قیمت بسیار ناچیزی حاضر میشد به کسی دیگه بفروشه و بمن بار نمیدادن
حالا حساب کن قبلا که همین کشاورز مشکل فروش داشت التماس منو میکرد ولی الان …
البته این هم بخاطر باورهای شرک آلود من بود که بجای اینکه من از خدا بخوام کمکم کنه تا تو بازار اعتبار خوبی بدست بیارم به اشتباه میاومدم از دیگران انتظار داشتم بمن تایید بدن تا تو بازار شناختهتر بشم
بنابراین وقتی وارد دوره کشف قوانین شدم دیگه این شرایط رو تحمل نکردم
و گفتم هر جور شده من راهش رو پیدا میکنم اوضاع رو تغییر میدم و شرایط رو بابت میل خودم در میارم
اولا اومدم این ذهنیت رو تو خودم درست کردم که من هیچ مسئولیتی نسبت به هیچ کسی ندارم
اگر کشاورزی بار بیکیفیت داره و نمیتونه بفروشه بمن هیچ ربطی نداره مقصر خودشه که نتونسته خوب رسیدگی کنه و چون معامله کردن برای من هیچ منفعت و سود نداره بنابراین خیلی راحت با اعتماد بنفس خوب بهش جواب رد میدم حتی اگر جز کشاورزهای قدیمی من باشه
( اتفاقا دیروز روی یکی از کشاورزهام اجراش کردم )
بنابراین از این بعد تو معاملاتم قبل از اینکه از کشاورز خرید کنم ازش میخوام از محصول و کیفیت بار قبلش کلی فیلم و عکس بفرسته و بعد اگر اوکی بود تو مرحله بعد باهاش قرارداد میبندم و ازش میخوام طبق تعهداتی که تو قرارداد ذکر شده باید طبق همون محصول رو اماده کنه برام بفرسته وگرنه هر اتفاقی رخ بده مسئولیش با خودشونه
وقتی اینکار رو انجام دادم اولا کشاورز تعجب کرد که چرا اینقدر من سختگیری دارم میکنم ( چون قبلا کامل منو میشناخت )
دوما این ایده رو وقتی که اجرا کردم خداشکر به طرز جادویی کیفیت بار چندین برابر افزایش پیدا کرد چرا ؟
خود کشاورز بیشتر از من محتاطتر شد که کار درست و دقیق انجام بشه که ایرادی تو کار در نیاد و بهانه دست کسی نده که باعث بشه خودش متضرر بشه
در صورتی قبلا اینجوری نبود من با اعتماد کردن بیجا و تمرکز کافی نذاشتن روی کار همین جوری بصورت زبانی از کشاورزها خرید میکردم و هر چندبار در میان که بار ارسال میشد ، میدیدی یه بار بیکیفیت ارسال میشد که باعث میشد مشتریام بپرند و خرید نکنند و یا سفارششون رو کمتر کنند
بنابراین من با افکار و باورهای درست دیگه اوضاع رو تحمل نکردم و نگفتم همینی که هست
و گفتم حتما راهش بهتر وجود داره که با همین شرایطی که من دارم بشه بدون هزینه ، بدون نیاز به تلاش فیزیکی بیشتر ، کار با دقت و کیفیت بالاتر انجام بشه
و اینو همیشه با خودم تکرار میکردم که بعدش هدایت شدم قبل از خرید از کشاورز ازش بخوام عکس و فیلم برام بفرسته و اگر اوکی بود باهاش قرار داد ببندم و طبق اون چیزی که من میخوام بار رو برام اماده و ارسال کنه
تمام این کارها بصورت غیرحضوری و انلاین خیلی راحت و اسون قابل اجرا بود برای من
و من کلا با همین تغییر کوچولو تو بیزنسم خیلی خیلی بهتر دارم کارم رو کنترل میکنم که باعث شد کیفیت کار من خیلی بالاتر و بهتر شود و از اون طرف بخاطر کیفیت محصول و فروش با قیمت مناسب باعث شد من تو بازار اعتبار خیلی خوبی بدست بیارم تا حدی که دیروز خود صاحب کارخانه بمن گفت اقای نوری شما خودتون کلا تامین محصول بار کارخانه ما رو برعهده بگیرید و ما فقط از شما خرید میکنیم
خدایا شکرت این دقیقا چیزی بود که من قبلا میخواستم که تامین کننده کارخانهها باشم
و از وقتی که ترمزهام رو به لطف دوره بینظیر کشف قوانین پیدا کردم و برطرفش کردم این نعمت خیلی راحت و طبیعی بمن داده شد بدون اینکه من اصلا هیچ زوری بزنم
دوست داشتم تو این تمرین در مورد اینکه وقتی که شرایط رو تحمل کردم چه بلاهایی سرم اومد و وقتی که اومدم با افکار و باور درست قبول نکردم که همینی که هست با انجام چند کار و ایده ساده شرایط رو تغییر دادم براتون تعریف کنم
که نتیجه چندین برابر از همه لحاظ به نفع من شد که حتی خودم هم تعجب کردم از اینکه چرا زودتر نیومدم اینکار رو انجام بدم
عاشق همه تون هستم
انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
فعلا
یا حق
سلام خدمت استاد عزیز و گرامی و مریم جان عزیز
اول هر حرفی از شما تشکر میکنم بخاطر فیلمی که از این فضا و طبیعت زیبا گرفتین برامون از خونه زیبا از ویو زیبا در یاچه و جنگل و فروانی امکانات ماشین ها و انبار از دیدن اسب و بز زیبایی که دارین و از هوای ابری از آسمان زیبا آبی از بارانی که نشان برکت و فروانی خداوند در زندگی مون هست خدایا شکرت بابت هدایتم به این فایل استاد خواسته ای که دارم خدا خونه ای بهم بده مثل این خونه شما با همین فضا با طبیعت دریاچه با طبیعت جنگل با هوای بارانی با آرامشش الله اکبر
چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
وقتی حدود 18 سالم بود ازدواج کردم همیشه دستم خالی بود وفقط بحث خورد و خوراک خوب بود تا این که بعد ازدواج هم دوره هام پیشرفت مالی اون ها نحوه لباس پوشیدن ها خونه و لوازم خونگی و …دیدم و تا مدتی پذیرفتم که این شرایط زندگی من هست چون بچه دار نمیشدیم میگفتم خوب همه شرایط زندگی من به همین شکل جلو میره و من آدم بد شانسی هستم تا اینکه یه چند سالی یکی از اقوام اومد در نزدیکی من زندگی کرد دیدم که چطور راحت و فراوون پول میسازه چطور واسه آسایش زندگی خرید وخرج میکنه دیدم که املاک و ماشین زیر پاش پیشرفت کرد ولی سخت کار میکنه منظورم اینه ساعات زیادی کار میکنه و خواب و استراحت کمه این خواسته در من شکل گرفت استاد و میگفتم کاش مثل این آدم سخت کار میکردم ولی تو زندگی هر چی میخاستم بدست میآوردم تا این که سابت شما دیدم و خواستم مثل اون آدم بشم و شد حالا من شرایطی مثل اون آدم ساختم زمان زیادی کار میکنم و هنوز به مرحله خرید ماشین و املاک نرسیدم ولی آسایش زندگی فراهم میکنم یه ایرادی هست که باید برطرفش کنم این که با زمان کمتری کار کردن درآمدم بیشتر کنم اینو دارم با بودن و دیدن فایل های شما کامنت های دوستان و استمرار در شغلم رو خودم کار میکنم درستش کنم
چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟ میترسیدم از منطقه امنم خارج شم و همونم از دست بدم به همین خاطر وارد سایت شما شدم آرام آرام همه چی خود بخود تغییر کرد من الان مشکل خرید ماشین و ملک دارم ولی با ادامه دادن تو سایت شما بودن میخام حلش کنم
چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟ باور من شانسم همینه و همیشه کمتر از بقیه هستم از نظر همه مسائل زندگی
همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟ به کلاس های آموزشی فنی حرفهای ای به مغازه گرفتن به آموزش دادن…… در های نعمت و ارامش و بدست آوردن پول پول واقعی
و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟ از خدا خواستم هدایتم کنه و به اسم شما و بعدتر ها به سایت شما هدایت شدم