می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
1403/8/2
روز109
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد ومریم عزیز ودوستان گل
خدایا شکرت بخاطر یه روز عالی پراز آگاهی های ناب
چه زمانهایی دنیا نشانه هارو نشون داد و تغییر کردم یا نکردم؟
توی روابط عاطفی همیشه شرایط و تحمل میکردم و میگفتم درست میشه بخاطر باورهای اشتباه و اینکه اصلا نمیدونستم اینا نشانه ای که باید تغییر کنم
توی رابطه ی عاطفی نشانه ها با سنگ کوبیدن توی سرم تا به خودم اومدم و شروع کردم به تغییر دادن باورهام و شخصیت و نگاهم به رابطه (یه نکته مهم: اینکه ما نشانه هارو درک نمیکنیم بخاطر کمبود عزت نفس و شرک به خدا هست) هرچی عزت نفس بالاتر و به خدا نزدیکتر باشیم زودتر متوجه نشانه ها میشیم و شروع به تغییر میکنیم.
درمورد سلامتی و تناسب اندام :
همیشه تناسب اندام داشتم و هیچ نگرانی هم نداشتم و هرچی که دوست داشتم میخوردم وقتی سنم رفت بالاتر و رفتم دانشگاه یه شهر دیگه خب غذای مناسب نمیخوردم وقتی درسم تموم شد یهو به خودم اومدم و دیدم هروقت میخوام خرید کنم مجبورم 2سایز بزرگتر بپوشم و حسم خیلی بد میشد شکم آورده بودم و یه روزی یه نفر توی مهمونی بهم گفت چرا اینقدر شکم داری ! ازاون روز به بعد اینارو به عنوان نشانه درک کردم و شروع کردم به رژیم گرفتن و ورزش کردن و خداروشکر تبدیل شدم به یک ورزشکار حرفه ایی با تناسب اندام فیت
درمورد مسائل شغلی:
همیشه نشانه ها میومد سمتم که باید نرم افزار بلد باشم اما من گوش نمیکردم و فرار میکردم حتی یادمه یکبار یه دوره آموزشی خیلی گرون خریدم اما چندقسمت دیدم و استفاده نکردم و به قول شما استاد فاسد شد و ازبین رفت . هروقت کسی بهم میگفت پروژه امو طراحی کن مجبورم بودم به یه نفر که با نرم افزار بلده کارکنه پول بدم وکلی هم استرس بکشم تا کار تموم بشه و درنهایت اونی که میخواستم نمیشد و یا اینکه اصلا اعتماد به نفس پروژه گرفتن دیگه نداشتم این شد که خیلی دیر اما خداروشکر بازم فهمیدم و شروع کردم به یادگیری مهارتها
سلام معبوده بی همتایم!
سلام مهربان ترین و هدایت گرترین…
سپاسگذارت هستم برای اینکه مرا هدایت کردی و بذر شجاعت را در دلم کاشتی تا معنی ترس از وجودم برود و ایمان و عمل جایگزین آن شود!
مهربانم!
وقتی با آن تضاد رو به رو شدم لرزه در وجودم نشست و هر بار با یاد آوریش،نجواها شروع شدند و با هر بار که خواست احساسم بد شود،رو کردم به هر آنچه که استاد در طول این چند سال یادم داده بود و دوباره اعراض کردم تا اندازه ی ترس بیشتر نشود تا ممانعت کند از انجام اینکار،اعراض کردم و با هر چیزی که بقول استاد یه ذره حالم را بهتر میکرد مشغول شدم و مصمم شدم از این تضاد تا عمل کنم،از اینکه بخواهم از وابستگی جدا شوم،از اینکه بخواهم کمی رشد کنن،نسبت به دیروزم یک قدم آنهم قدم بسیار بزرگ که در طول چندین سال،جرات انجامش را نداشتم،از اینکه طعم خوش مستقل بودن را بکشم و قلبم گسترده تر شود از انجام اینکار،از اینکه ایمانم رو بخدا نشان دهم و رشد کنم،حرکت کردم…
قبل از انجام کار ترس و دلهره داشتم و اصلا مسیر رو بلد نبودم ولی همان شعر معروفی که استاد همیشه می گویند:
تو پای در راه بنه و هیچ مپرس
که خود راه گویدت که چون باید کرد
رو هر بار زمزمه کردم و شروع کردم و به امید الله مهربان آنقدر مسیر برایم پر از نشانه و زیبایی بود که لذت بردم از انجام اینکار و انگار اون نیرویی که بهش وصلی تو رو تا بی نهایت قویتر می کند که دیگه نه تنها نمی ترسی بلکه یقین داری کار درست همینه!
پا گذاشتن روی ترس هایی که سالیان سال هست که مثل کابوس با تو هستند و رهایت نمی کنند…
من به لطف الله مهربان،انتخاب کردم که جزوء کدام گروه باشم!
اگه می ترسیدم و همان ترس همیشگی رو داشتم عمرا چنین کاری رو انجام میدادم ولی خداوند مرا آنقدر در این مسیر رشد داده که به کمک خودش از پس بزرگترین ترس زندگیم بر آمدم و خدا را هزاران هزار بار در هر لحظه شاکرم…
سلام به همه ی همراهان.
من نبوغ مالی بسیار بالایی دارم و هروقت ایده ی پولسازی به دوستانم میدم کاملا شگفت زده میشن و با انجام دادنش سودهای بسیار بالایی میکنن. اما این نبوغ برای خودم کار نمیکرد و اصلا برای خودم هیچ ایده ی پولسازی نداشتم و تعجب میکردم چطور این همه ایده به کسایی حتی بعضیاشون هیچی ندارن جواب میده اما ایده پولسازی برای خودم نمیاد، و بعد متوجه شدم دلیل اینکه برای خودم هیچ ایده ای به ذهنم نمیاد اینه که من بسیار از خودم دور شدم و دیگران برای من خیلی مهم شده و دلیل اینکه بهدیگران بیش از اندازه اهمیت میدم اینه که من چند سال درگیر روابط عاطفی بودم که هربار شکست میخوردم و فک میکردم دلیل شکستم اینه که من به اون افراد اهمیت کمی قائل بودم و سعی میکردم دفعه بعد اهمیت بیشتری بدم و اتفاقآ دفعه بعد شکست سنگینتری میخوردم و حتی کار بجایی کشید که فکر کردم من لایق زنده بودن نیستم و قصد خودکشی داشتم.زندگی من کاملا تباه شده بود و تقریبا دیگه هیچ دوستی دور و برم نبود.حوصله هیچ کاری نداشتم و به لحاظ مالی کاملا به ته دیگ رسیده بودم و تا جایی پیش رفت که دچار افسردگی شدید شدم و حدود 4 سال به این منوال گذشت.اما دیگه واقعا تحمل این وضعیت برام سخت شده بود. من روزی آدم خیلی شادی بودم و دوستان زیادی داشتم و وضعیت مالی نسبتا خوبی، واسه همین یه روز بیخیال همه چیز شدم و گفتم هرچه بود گذشت.هر شکستی که توی روابط عاطفیم خوردم و فراموش میکنم و دیگه هیچ وقت به دنبال این روابط نخواهم رفت و حتی دیگه ازدواج هم نخواهم کرد. و این شروع تغییر در من شد. تغییرات خیلی خیلی به کندی پیش میرفت چون هربار اون اتفاقا مجدد وارد ذهنم میشد اما باز هم ادامه دادم تا اینکه بصورت معجزه آسایی با آقای عباس منش و کلیپ حزن در قرآن ایشون آشنا شدم و دانلودش کردم. فقط خدا میدونه این کلیپ در اون شرایط بهترین هدیه خدا به من بود. شاید بیشتر از صدها بار گوش گرفتمش و هربار حالم بهت میشد. قسم میخورم که به از شنیدن اون کلیپ که تقریبآ یک سال و نیم قبل بود، منی که هر روز خوراکم غصه خوردن و گریه کردن بود تا الان دیگه من حتی برای یک بار هم قطره ی اشکی از چشمام سرازسر نشده.و دقیقا بعد از اینکه حالم بهتر شد تصمیم گرفتم بجای دوری از روابط نحوه ی ارتباط خوب رو یاد بگیرم و توی این زمینه خیلی مطالعه کردم و کتابهای زیادی خوندم و از فایلهای 7 تا 10 قانون آفرینش استاد عباس منش که 9 و 10 این فایلها در باره روابط بود خیلی استفاده کردم و البته بعد از کلی تحقیق به این نتیجه رسیدم تنها کسی رو که باید دوست داشته باشم خودم هستم و با این دیدگاه که با ارزش قائل بودن برای خودم و عشق ورزیدن به خودم و پذیرفتن این موضوع که من مسئول تغییر دیگران نیستم و فقط باید خودم را تغییر بدم به رهایی رسیدم.و قتی فهمیدم وقتی من روی خودم کار کنم و باورهای درست رو جایگزین باورهای قبل کنم ، اون کسی که وارد زندگیم میشه همفرکانس منه و قطعآ بهترینه ، به آرامش رسیدم.و وقتی فهمیدم خداهمواره با منه و هیچ کسی هیچ قدرتی نداره که بد من رو بخواد مگر اینکه من این قدرت رو بهش بدم، قوت قلب گرفتم. الان فقط عاشق خودم هستم و فقط به دمبال تغییر باور و تغییر خودم هستم.خدارو شکر روابطم با دوستان خیلی عالی شده و دوستای خیلی خوب و زیادی دارم و از لحاظ شغلی هنوز تغییرات چندانی نداشتم اما نشانهای بسیار زیادی رو دارم میبینم. پیشنهاد معلمی برای یک مدرسه غیر انتفاعی که از اول مهر شروع میشه.پیشنهاد همکاری در دفتر فنی مهندسی که اونم از ماه بعدی شروع میشه.اطرافم از ادمهای ثروتمند پر شده که نشانه اینه که توی مسیر درستم. و خداروشکر پولهای خوبی هم از طریق هنرهایی که دارم مثل تدریس خوشنویسی و موسیقی تا حالا گیرم اومده. درواقع من متوجه شدم دلیل اینکه من از پول دورم بخاطر درگیری در روابط عاطفی بود که با درست کردن این موضوع و رها شدن خودم ، پول و ایده های پولساز مجددآ وارد زندگیم شده
باسلام به استاد عزیزومریم مهربان ودوستان عزیزم
درمورد تمرین اول تغییراتی که در زمان مناسب اتفاق افتاد در زندگی من
ادامه تحصیل من در مقطع کارشناسی وکارشناسی ارشد
تغییری که منو مجبور به تغییر کرد
تضادی در باورهای من بوجود اومده بود که منو مجبور به تغییر کردو اون هم این بود که روی غیر خدا حساب باز کرده بودم که به یاری الله یکتا با دوره عزت نفس دارم روی خودم کار میکنم این تضادرو بر طرف کنم
خدایا همه چیز میشود همه کس را به شرط اعتقاد به شرط پاکی دل به شرط طهارت روح
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
112. دومین رد پای من از روز شمار تحول زندگیم
هویچ
وقتی نوشتمش یه لبخند عمیق به لبم اومد
نه فقط نوشتن هویچ
بلکه یادآوری تمام گفتگو هایی که با خدا دارم و وقتی ازش میپرسم و آروم و ملایم جوری بهم میگه که حالمو خوب میکنه
صبح که بیدار شدم میخواستم صبحانه بخورم
گفتم خب خدا بگو چی برای الانم ، که بدنم لازم داره مناسبه
رفتم تا از یخچال نخود ،لوبیا یا عدس بردارم به خواسته خودم و گفتم کدومشو بخورم تا دستمو بردم سمت هر کدوم که تو فریزر بود ، یه نه شنیدم
و دوباره پرسیدم و همین که در یخچال و بستم یهویی شنیدم هویچ
تعجب کردم گفتم مگه هویچ داریم
دوباره در یخچال و باز کردم هویچ نارنچی نداشتیم ولی هویچ بنفش مادرم خریده بود و هنوز نخورده بودیم برداشتم و دو قسمتش کردم و خوردم
وقتی میخوردم رنگ بنفش هویچ تمام دستامو رنگی کرد چنان جوهری داشت که واقعا تحسین کردم که خدای قدرتمندی که خوب بلده بهم بگه چیکار کنم و درسایی که لازمه رو بگیرم هر لحظه یادم میده
انقدر هویچ بوی خوب و رنگ خاصی داشت که واقعا سپاسگزارش بودم وقتی تموم شد تو آینه نگاه کردم دیدم کل لبام و دندونام بنفش شدن
خندیدم گفتم وای خدا چقدر هنرمندی
رفتم خاصیتاشو نگاه کردم فوق العاده بود
بعد که خواستم شروع به نقاشی بکنم ، یه صدایی باز بهم یادآور کرد امروز سه شنبه هست قول دادی به قولت عمل کن
و یادم اومد که به خواهر زاده ام گفته بودم سه شنبه بعد مدرسه ات بیا خونمون بریم پارک و ذهنم میخواست منصرفم کنه ولی آیه ای که جدیدا خونده بودم یادم اومد
که به عهد و پیمان عمل کنید
و دقیق یادم نیست ولی چند تا سوره تکرار شده
بعد زنگ زدم به خواهرم و گفتم از مدرسه اومد بگو بیاد که بریم پارک
قبلش من شروع کردم طراحی نقاشیم رو که فرشته و ققنوسی که قرار بود رو یه بوم دایره بکشن
وقتی شروع کردم من قبل بدون نگاه کردن به عکس نمیتونستم صورت بکشم، شروع کردم یه فرشته رو طراحی کنم یهویی دیدم گوشیمو گذاشتم کنار و انقدر سریع داشتم طراحی میکردم که خودمم متعجب شده بودم که چقدر خوب داره طراحی میشه واقعا زیبا شد
از وقتی با خدا حرف میزنم و ازش کمک میخوام برای طراحی نقاشیامم فرق کرده حتی طراحیمم خیلی متفاوت تر شده
بعد وقتی رفتیم پارک ، انقدر زیبایی های پارک زیاد بود از لحظه ای که از خونه بیرون اومدم تا خود پارک واقعا لذت بردم چندین بار گفتم خود بهشته اینجا و کلی عکس گرفتم انقدر گل های زیبایی با بوهای خاص و زیبا بود که فوق العاده بود و کلی سپاسگزار خدا شدم اون لحظه که من در مداری بودم که طبیعت زیبا رو دیدم که پارک نزدیک خونمون که خیلی خیلی بزرگه و سمت دیگه اتوبانه ما این وقت سال نرفته بودیم تا این همه زیبایی هارو ببینم
صدای پرنده های مختلف و کلی قشنگی های دیگه
الان که مینویسم میفهمم که در مدار دریافت طبیعت و دیدن این همه عظمت و شکوه و قدرت خدا قرار گرفتم
و متوجه شدم خیلی پیشرفت کردم چون متوجه شدم زیبا بین شدم و از لحظه ای که میرم از خونه بیرون فقط تحسین میکنم سپاسگزاری میکنم از دیدن همه چیز لذت میبرم
در صورتی که قبلا دقت نمیکردم به اطرافم
با خواهر زاده ام کلی خوش گذروندیم و زمین فوتبال که داشتن بازی میکردن نشستیم و خوراکی که بورده بودیم تخم مرغ و نون باهم خوردیم واقعا لذت بخش بود وقتی داشتم اونجا با خواهر زاده ام عکس میگرفتم و فیلم میگرفتم یه لحظه حس کردم خونه خودمه که تو پاور پوینت گوگل نوشتمش
واقعا حس داشتن اون خونه ای که عکسشو گذاشتم رو داشتم و سپاسگزاریشو میکردم خیلی حس خوبی بود
زمین آسمون درختا که همه و همه از خداست و بی نظیر بودن و هر بار به یادم میاوردم که طیبه همه چی برای خداست تو هیچی نداری هیچی
تو فقط یه ثروت عظیم داری که رب و صاحب اختیارت هست خدای خاصی که تو رو به اینجا آورده تا ببینی زیبایی هاش رو
وقتی از پارک برمیگشتیم خواهر زاده ام صدام کرد رو چمنا یه سیاهی اندازه کف دست بود نزدیک شدم دیدم مورچه ها جمع شدن و انقدر زیاد بودن انگار یه خیابون تشکلی داده بودن ازشون عکس گرفتم وفتی اومدم خونه داشتم عکسارو نگاه میکردم یهویی دیدم گقتم خدای من
کلمه الله جوری از حرکت مورچه ها تو عکس دیده میشد وقتی زوم کردم واضح تر دیده میشد به داداشم نشون دادم گفت آره به چشم دیده میشه وقتی دقت میکنی
خیلی جالب بود برام
خدایا شکرت سپاسگزارم که امروز 21 فروردین ماه این همه زیبایی رو شاهد بودم و چشم هام دیدنش و شکر که چشمام میبینن و توانایی تشخیص رنگ رو دارن که این همه زیبایی رو با رنگ های مختلف ببینم
سلام و ارادت خدمت استاد عباس منش
23 سالمه و دانشجوی کارشناسی ارشد رشته مهندسی منابع طبیعی گرایش جنگلشناسی و اکولوژی جنگل.
دوره کارشناسی، دانشگاه تهران قبول شدم. ولی انتخاب رشته ام را شخص دیگری برام انجام داده بود. از قبولی تو دانشگاه تهران خوشحال بودم ولی اصلا هیچ آشنایی با رشته ام نداشتم و ازش زیاد خوشم نمیومد و چندین بار میخواستم تغییر رشته بدم. 3 سال از دوره کارشناسی ام گذشت و اصلا نفهمیدم چی دارم میخونم و خبری از هدف و چشم انداز آینده نگر نبود. پیش خودم گفتم: خدایا نمیخوام اینجوری زندگی کنم. یه کمکی یه راهی بهم نشون بده، سه سال از عمرم تلف شد. از طرفی هم خیلی ها رشته ام رو مسخره میکردند و اکثر همکلاسی هایم هم از این رشته خوششون نمیومد و از طرفی دولت چندین سال بود هیچ استخدامی تو این زمینه نداشت و تقریبا هنوز هم نداره. و انگیزه ها خیلی خوشکل خوابیده بودند. تو همین زمان ها بود که پوستر کلاس تند خوانی استاد عباس منش رو تو تابلو اعلانات دانشگاه دیدم. از اونجا آشنایی من با استاد و فعالیت هاشون شروع شد و با دنبال کردن سایت و دانلود های رایگان و محصولات ایشانون، این مغز من تکون خورد و کامل دید من عوض شد و به رشته ام و کاربردهای اون تو ایران و خارج از کشور عمقی تر نگاه کردم و دیدم که چه سرمایه و ثروت های عظیمی از این رشته میشه کسب کرد. با اینکه اینها جلوی چشم اطرافیانم هم هست چرا اونا نمی بینند. خلاصه علاقه ام روز به روز بیشتر شد. به نحوی که من داشتم لیسانس میخونمدم در عین حال موضوع پایان نامه فوق لیسانسمو مشخص کرده بودم. نه پول داشتم نه مکان و نه گلخانه. از باغچه حیاطمون شروع به انجام آزمایشات کردم. باز جا کم آوردم و رفتم با کلی صحبت با مسئول اداره، از باغچه اداره مخابرات شهرمون استفاده کردم. باز جا کم آوردم به عنوان کسب تجربه و آزمایش اطراف رودخانه شهرمون یک سری درختان خاص کاشتم. و همینطور از آزمایشگاه دانشگاه گرفته تا به باغچه همسایه و فامیل ها دست رد نمیزدم. یادمه هم کلاسی ام میگفت: تو توی این رشته به هیچ جا نمیرسی و خودش هم رشته اش را تغییر داد و من اون روز بهش گفتم: ببین تا از همین رشته میلیونر نشم، ول کن ماجرا نمیشم و یه روز همدیگرو میبینیم که من به کجا رسیدم و تو به کجا. خلاصه این ماجرا پیش رفت تا اینکه خدا وقتی سمج بودن منو که دید، یه چند وقتی میشه که یه هدیه خوبی بهم داد. یه شخص سرمایه داری تو شهرمون هست که رفتم پیشش و گفتم من رشته ام اینه این کارهارو تا الان انجام دادم و ازتون میخوام شماره تلفن برادرتون که تو کار فضای سبز هستو بهم بدین تا باهاش صحبت کنم و کمکم کنه. گفت این کارایی که تو میگی رو برادرم انجام نمیده و باید بیای پیش خودم. ایشون جدیدا یک مجتمع گل و گیاه 4000 متری با کسب پروانه ایجاد گلخانه راه اندازی کرده و بهم گفت تو به عنوان مهندس من برو هر کاری دلت میخواد اونجا انجام بده و هر چی خواستی اونجا تولید کن و من خودم اونارو ازت میخرم.
خواستم تغییر کنم و راه برایم باز شد. هدفمند، تلاش و پیگیری مستمر انجام دادم؛ حتی بعضی موقع ها زمین خوردم ولی نا امید نشدم و ادامه دادم و راه های دیگر برایم باز شد، و به لطف الله این مسیر ادامه دارد…
خدایا شکرت.
سلام .. موفقیت هایتان را تبریک می گویم.
یک سوال شما در کلاسهای تند خوانی استاد شرکت کردید؟ اگر اره نتیجه هم گرفتید؟
البته این نکته رو یادآور بشم که شرایط سخت و گمراهی بدون هدف زندگی کردن، باعث شد تا در تنگا قرار بگیرم و بالاخره راهم را پیدا کنم. ولی حالا که الحمد الله تو مسیر قرار گرفتم، آگاهانه در حال کسب تجربه هستم برای موفقیت در حال و آینده. به طور مثال در حوزه کاری خودم، در حین تحصیل در دانشگاه، گیاهان مد نظرم را در شرایط مختلف در ابعاد کوچک کشت میدم تا بهترین روش برای کشت هر گیاه خاص با شرایط آب و هوایی منطقه ای که در آن زندگی میکنم را بدست آورم و بیاندازم تو کوله تجربیاتم تا بتوانم هم الآن در ابعاد کوچک و هم بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه، تمام وقت و در ابعاد بزرگ تولید داشته باشم. و این کارو آگاهانه انجام میدم تا بعد از دوران دانشگاهی تازه به فکر این نیافتم که چه کار باید بکنم یا چه کار نباید بکنم.
بنام رب العالمین.
سلام به عزیزان دلم به استاد وخانم شایسته عزیزم😘
سلام به دوستان وهم فرکانسی های گلم.😘
استاد امروز که این فایل گوش می کردم چند بار گذاشتم تکرار شد از اول تا آخر قشنگ گوش کردم همون که گوش می کردم به فکر فرو رفتم آره درسته من قبلا نمی خواستم یک رابطه تمام بشه بعد چند سال باکلی مشکلات بازور نگه می داشتم و صادقانه میگم هم خسته شده بودم از اون رابطه ونه شاد بودم دراصل عذاب بود ومن مقاومت می کردم ویا اون طرف برمی گشت زودقبول می کردم باز ادامه بدیم ولی درهر صورت خوشحال نبودم الان فکر می کنم میگم چرا من نمی خواستم تغییر کنم آنقدر ادامه داشت تا به قول شما استاد عزیزم جهان مجبورم کرد حرکت کنم ودل بکنم یا این که اون طرف دلم بشکنه بزار بره.ویا بعد از اون کارم بود ۲سال جای کار می کردم خیلی سنگین بود حقوق کم از صبح تا شب چون خوب کار می کردم واز همه لحاظ اخلاقی ورفتار و حساب وکتاب درست بودم سوءاستفاده شروع شد دیگه نه استراحت داشتم تحت فشار بودم ولی کار دوست داشتم انجام می دادم تا این که یک روز ۲ساعت دیرتر رفتم اون طرف خیلی بهش برخورد واز اونجا بود که رفتارش عوض شد دیگه اون همه زحمتی که براش کشیدم کمرنگ شد ومن هم ازش دلسرد شدم ولی طبق قرارداد چندماه داشتم تحمل کردم بعد درآمدم وخدا من را بعد چندماه هدایت کرد به شغلی که از همه لحاظ خیلی بهتر خداراشکر چه حقوق چه محیط ساعت کار سبک بودن کار واین که می توانم راحت روی خودم کار کنم خیلی برام باارزش واقعا خوشحالم وسپاسگزار خدایم هستم پیش خودم گفتم ببین پارسال این موقع چقدر عذاب وسختی می کشیدی حرف ها بهت گفته شد الان با اون موقع خیلی متفاوت خدا راشکر تغییر چقدر خوب واین که خودمان زودتر تغییر کنیم تا جهان مجبور مان نکنه استاد واقعا بخاطر این درسهای بزرگی که به ما میدی ازت سپاسگزارم من چیزهای یاد گرفتم ومی گیرم که فکر نکنم کسی توی دنیا باشه بتونه مثل شما به خانوادش چیزی یاد بده این چنین با عشق وصداقت بی نهایت ممنونم استاد گلم بهترین آرزوها را برایتان دارم. درپناه رب تنها قدرت مطلق جهان 🤗🤗
من باعمل سعی کردم درشرایطی که در ووشو
بایدنمایشی تالو یادمیگرفتم مبارزه نمایشی
مشت شائولین به پنج جهت رایادبگیرم.
که نتیجه خوب آن شد که یکی ازقدیمی های
موفق آن باشگاه شوم گرچه به پنج جهت ضربه نزدم وهیچوقت بدبختی ندیده ام.😌🤗
عرض ادب و احترام ، طبق فرمایشات شما عرض شود که بنده نیز شغل دولتی عالی داشتم که برای خیلی ها شاید آرزو بود و جالب بود مه یک احساسی به بنده میگفت که باید این شغل رو رها کنم و البته آن زمان هیچ ایده و نظری در مورد شغل یا فعالیت جدید نداشتم ، تا اینکه از شرکتمان استعفا دادم و وارد بعد از مدتی وارد یک فعالیت متفاوت و جدید شدم و جالب اینجا بود که گاهی اوقات درآمد یک روز من با تقریبا نصف درآمد ماهانه من در شغل قبلی ام برابری می کرد ، با سپاس و تشکر از سایت عالی و پر معنای شما 🙏🙏
به نام خدای مهربان،، سلام خدمت شمااستادگرامی که دست خداهستیدبرای ماومن دست خدارومیبوسم… این فایل نشانه امروزم بود.. خداوندسرنوشت هیچ قومی راتغییرنمیدهدتاآنکه خودسرنوشت خودراتغییردهند.. به نظرمن پایه واصل تمام پیشرفت ها وموفقیتهاازتغییرشروع میشه یک میل درونی که تورومیبره به سمت تغییر، من بعدازدواجم باهمه تحقیرهاوتوسری خوردنهاادامه دادم وفکرمیکردم کارم درسته و۶سال تقریبااین روندطول کشیدولی ازروزی که تصمیم گرفتم که دیگه بسه وبه خداتوکل کردم همه چیزیکهوتغییرکرد… انگارجهان منتظربوداون آدم بره اززندگیم یامن رهاش کنم چون مث کنه بهش چسبیده بودم… خداروشکروچه قدرکارناپسندیه کسی روبه زورنگه داری ایشون خیلی سریع بعد۴ماه ازدواج کرد،ومن هم تواین مسیرقرارگرفتم و آگاهی هابمب بمب واردزندگیم میشدپشت سرهم.. توخواب شبم هم نمیدیدم تواین مسیرقراربگیرم.. خدایاسپاسگزارم 🙏❤️ازوقتی شروع کردم به پالایش درون ورهاکردم همه چیزراباتوجه به اینکه هرکسی سرجای خودشه تغییرات زیادی ایجادشد، آرامش درون، شادی درون، روابطم خیلی بهترشده،وخیلی چیزهایه دیگه… میدونم زندگیم خودم خلقش میکنم، الان خداروشکردرآرامش هستم ونعمت فراوانی که خدابه سویم سرازیرمیکند، ازازدواج میترسیدم اماازوقتی روباورهام کارمیکنم وبه این نتیجه رسیدم که «همه آدمهاروی کره زمین خوبند» ترسم ازبین رفته وحتی به یک ازدواج ورابطه عاشقانه فکرمیکنم به لطف خداوهی خداوندهم نشونه هاروسرراهم قرارمیده همش کلیپ ویاعکسایه زوجهایه عاشق سرراهم قرارمیگیره،ولی الان که همه چیزخوبه بازهم به فکرتغییرم سرکارنمیرم امامشغول بهترین کاری هستم که من بهش نیازدارم واون کسب آگاهیه.. خیلی سعی کردم سرکاربرم توشهرمون امانشد… ومیفهمم خوب بودنشده چون نیازداشتم به یک گوشه دنج وواردسایت abasmanesh. comشدن وروی توحیدم کارکردن… خداجونم دیگه میشناسم.. آرزوهامونوشتم وبهش سپردم ومیدونم راهش بامن نیست باخودشه.. ومیدونم به هرشکلی من بخوام اون انرژی مثبت خالص درمیادوالان فقط دارم روی ذهنم کارمیکنم وباورهام.. این باشدردپایی تاان شاءالله این کارکردنهاروی خودم واین تغییرات نتایج بزرگتری رابرایم به لطف خدارقم بزند.. 🙏❤️🕊️راستی هنوزوارددوره نشدم ولی خیلی دوست دارم امامیدونم وقتش برسه خداخودش پول دوره رومیفرسته،اینم بگم وقتی قبلادعامیکردم باشک وحال بدبودولی الان دعامیکنم واستجابت شده میبینم واین یک تغییربزرگه واسم.. الهی شکرت 💖