چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1 - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)

343 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد علی گفته:
    مدت عضویت: 1353 روز

    سلام ودرود فراوان

    خدمت استاد عزیزم و دوست داشتنی ام،عزیز دلم من شما را خیلی دوست دارم و شما خیلی خیلی بزرگوار هستید که واقعاً من هر چی در موردخوبیهای شما بگم کم گفتم انقدر که شما استاد بی نظیر هستید واُمیدوارم که بتونم این احساسم را بتونم برای شما توصیف کنم

    واقعاً که شما پیامبر خدا،‌ابراهیم زمان ما هستید که انقدر به نحوه احسن قوانین جهان را درک کردید ودارید خالصانه و متواضعانه دارید به ماهم اموزش می دید

    سلام و عرض ادب واحترام دارم خدمت خانم شایسته عزیز وبزرگوار و تشکر میکنم از اینهمه زحماتی که می کشید برای این خانواده صمیمی،سپاس فروان.

    استاد جان خیلی دوست داشتم که کامنت بنویسم خیلی،ولی دوست داشتم که وقتی نتیجه گرفتم صحبت کنم با شما وبنویسم

    استاد عزیزم

    انقدر بگم که من خیلی دوست داشتم تغیر بدم شرایط زندگیم رو

    (گریهام نمی زاره بنویسم عزیزدلم)

    عزیز دلم شما، به قول آزاده جان شما یک نابغه هستید واصلا نمی تونم وصف کنم شما را

    من حدود 5مرتبه ویا 7 مرتبه مهاجرت کردم اما دوباره برگشتم به شهر خودم

    تقرباً هر باری که برگشتم یه درسی را گرفتم،و بعد که برسی میکردم خودم رو می دیدم که چقدر حرف های شما درست ومنطقی و دلسوزانه بوده عزیز دلم

    من که تقریبا از 1398/10‌‌‌‌ با این مسائل اشنا شدم

    و انگار که یه جهان دیگه هست، شروع کردم به کار کردن روی خودم، شاید یه سال اول رو توی در و دیوار بودم که بیشتر از این هم بود. ومنی که کمی درس رو دوست داشتم اولش و بعد دلسرد می شدم ،ولی وقتی به این مسیر هدایت شدم از صبح تا شب داشتم گوش میدادم،می نوشتم و تکرار می کردم و میگفتم و تجسم می کردم به حرف هاشما و فکر می کردم خلاصه هر کاری که از دستم بر میومد،و اصلا محو حرف های شما شده بودم یعنی از امروزصبح تا صبح فردا یعنی نه خواب داشتم و نه خوراک

    خُب،سعی می کردم حرکت کنم ، سعی میکردم یاد بگیرم و بفهمم ودرک کنم وعمل کنم و خودم را متعهد کنم به انچه که یاد می گرفتم

    یعنی از دوری روانشناسی ثروت1 که دو بار و بعد عزت نفس هم یه بار و بعد راهنمایی عملی دو بار که کار کردم که از اول این مسیر رو یاد بگیرم وحرکت کنم به صورت درست و برم و خلاصه که دو تا سه تا کارتن موزی دفتر نوشتم که حتی بیشتره ، و100٪ خودم رومقصر می دونم که نتیجه ای که میخواستم رو نگرفتم و قشنگ نشانه ها را میدیدم تائید وتحسین و شکر گزاری میکردم بابتشون

    وبه وضوح صدای خداوند روشنیدم که می گفت نرو وایسا تهران ونرو اردستان ولی این وابستگی کار خودش رو می کرد،وابستگی به خانوادم به شهرم و همچنین کنترل ذهن نکردنم

    استاد عزیزم من چندین بار رفتم تهران حتی نگهبان سرویس بهداشتی حرم امام هم شدم و نمی گم سخت بود ولی می دونستم شرایط عوض می شه و کارهای دیگه هم کردم که من راه رو بلد نبودم و درست نفهمیدم که باید چطوری عمل کرد.

    خلاصه چند بار رفتم تهرون دوباره برگشتم اردستان و دوباره رفتم اصفهان دوباره و باز دوباره رفتم تهران وبرگشتم ودوباره سه ماه رفتم منطقه 3 و دوباره برگشتم اردستان یعنی می خوام بگم که من هم کار کردم اما به هر دلیلی که خودم مقصرش بودم ،نشده وباید کارکنم و دارم کار میکنم

    و اینم بگم که من نتیجه اش رو دیدم به وضوح اما ادامه دار نبوده ، چرا‌؟ چون من متعهد نبودم و یا خودم رو درست نشناختم ویا درست متوجه نشدم که باید چه عملی را انجام بدم ویا چطو ری باید باور هام روتغییر بدم و بعد برم سراغ باور بعدی

    که خوب دارم هرچی کار میکنم بهتر دارم می فهمم

    استاد عزیزم میشه خواهش کنم از شما که برای برطرف کردن این عواملی که خودتون گفتید ، برای برطرف کردن هرکدام از این ها یه توضیح و یه تمرین بدید

    ممنونم از لطف شما عزیز دلم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1721 روز

    سلام استاد عزیزم.

    خداروشکر میکنم. دقیقا هر سوالی دارم، خداوند از طریق استاد عباس منش عزیزم که از صمیم قلبم دوستش دارم به من پاسخ میدهد.

    استاد بینهایت از شما سپاسگزارم به خاطر این فایل شگفت انگیز.

    چون چنند وقتی بود این موضوع مهاجرت ذهن مرا درگیر کرده بود به دلایل زیر:

    1. من محدودیت ها را دوست ندارم و دوست دارم در مکانی باشم که آزادی باشه.

    این ازادی میتونه در دسترسی به شبکه های اجتماعی باشه، این آزادی میتونه در نوع پوشش باشه، یا در نوع خودرویی که میتونی استفاده کنی. یا دسترسی به امکاناتی که هست، بدهی است برای یه سری از نقاط جهان ولی در مکان فعلی سخت تر هست رسیدن بهش و من نمیخوام دیگه تحمل کنم. میخوام بهم فشار بیاد که حرکت کنم.

    2. من عاشق مسافرت کردن، دیدن، تجربه کردن، لذت بردن هستم.

    قبل از ازدواجم من خیلی مسافرت میرفتم. واقعا میتونم بگم توی 4 ماه ابتدای سال 98 حدود 10 مسافرت رفتم. واقعا دوست دارم برم شهر های جدید. کالچر های جدید. اماکن تاریخی، موزه ها، مخصوصا طبیعت را ببینم.

    خیلی دوست دارم بگردم. خیلی دوست دارم تجربه کنم. خیلی دوست دارم همه جای دنیا را ببینم.

    3. این مورد در من تو این 2 سال ساخته شد. من عاشق ارتباط برقرار کردن با انسانهای جدید هستم. اینکه مثلا برم ترکیه و یا برم امارات و یا آمریکا و مردم را بشناسم. باهاشون دوست بشم. باهام تعامل داشته باشیم.

    من از بودن توی جمع و صحبت کردن با مردم لذت میبرم. حالا هرچی این افراد از فرهنگ ها متفاوت باشند. من لذت بیشتری میبرم.

    حالا این میان یه سری سد های ذهنی دارم:

    1. کار؟ کسب درآمد؟ اساسا انسانی نیستم بخوام برای کسی کار کنم. خیلی برام آزادی ام مهمه و خیلی دارم تلاش میکنم این آزادی را امسال بهش برسم. به کمک دوره‌های روانشناسی ثروت 1، شیوه حل مسائل، احساس لیاقت و عزت نفس. دوره های عالی از شما دارم. ولی من فهمیدم بزرگترین نشتی انرژی من عدم وجود اجساس لیاقت و خود ارزشمندی و عزت نفس پائین بود.

    بنابراین توی این یکسال اخیر بالاترین تمرکز من ساختن عزت نفس بود. که خداروشکر میتونم بگم به میزان 80 درصد بهتر از پارسال شده ام.

    2. یه مورد شخصی خانوادگی که این هم یه مورد ذهنی است و دارم با باورهای مناسب روش کار میکنم تا درستش کنم.

    3. چطور؟

    که میدونم این سم هست برای من. هر بار ذهنم میگه چطور؟ سعی میکنم داستان شما و داستان انسان هایی که میشناسم و به راحتی محاجرت کرده اند را بیاد بیاورم.

    حالا موضوع اصلی کجاست؟

    من تا الان هیچ مهاجرتی انجام نداده ام!!!!

    من سال 93 به مدت 7 ماه اجبارا سرباز بودم تهران. الان 34 سالم شده و تا الان هیچ مهاجرتی انجام نداده ام.

    بسیاری از فاکتورهایی که شما در این فایل فرمودید را دارم و شامل حال من میشه.

    من روزگاری با تعداد زیادی از افراد در ارتباط بودم. الان در حد 1 الی 2 نفر از دوستانم و فقط خانواده خودم و همسرم.

    میزان ارتباط من با دیگران بسیار کم است و فکر نمیکنم هیچ مسئله ای داشته باشم که برای بلند مدت ایشان را نبینم.

    اینقدر کار دارم و اینقدر ذوق رشد و پیشرفت کردن دارم که خدا میدونه وقت نمیکنم. یعنی هیچ چیزی لذت بخش تر از رشد خودم نیست فعلا.

    حس میکنم یک فنری شده ام که آماده پرش هست و چندتا باور نامناسب دیگه را اصلاح کنم تغییرات در شغلم به وجود می آید و به راحتی همانطوری که مثل قانون سلامتی تونستم تو 50 روز نزدیک به 18 کیلوگرم وزن کم کنم، میتونم همینطوری رشد کنم. رشدی پایدار و عالی.

    من اصلا وابسته به شهرم نیستم. اما وابسته به خانه ام شده ام. یعنی خیلی دوست دارم توی خونه خودم باشم. اینو تغییر میدهم.

    استاد خدا میدونه. تقریبا هرکسی منو میشناسه میدونه که چقدر راحت تغییر میکنم. منتهی من قوانین را درست درک نمیکردم. توی این دوسال درک من از قوانین خیلی بیشتر شده است. میدونم که هنوز خیلی جای تغییر دارم و امیدوارم بتونم امسال از لحاظ مالی اون تغییرات (که برای الان من عظیم هست و دارم تو ذهنم منطقی میکنم) را ایجاد کنم.

    ولی من یه تفاوت بزرگ با استاد عباسمنش دارم.

    خیلی زیاد دارم تلاش میکنم تا در این مورد تغییر کنم.

    من به دنبال شرایط استیبل هستم. یعنی من اینقدر هنوز ایمان ندارم که حرکت کنم و ریسکش را بپذیرم و مثلا از کارم جدا بشم و بزنم تو کار مورد علاقه ام. منطورم چیه؟ من تا قبل ازدواجم راحت شغل عوض میکردم. الان یک ترس دارم که میدونم واهی است. اون هم اینکه متاهل هستم. این ایمان را در خودم زنده نگه دارم که: «تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس؛ خود را بگویدت که چون باید کرد.»

    واقعا چنان ذوقی دارم که باورتون نمیشه. وقتی تصورش میکنم که بشه انگار یه کودک 5 ساله ام که از اعماق وجودش داره از بستنی ای که میخواسته و لراش خریده شده لذت میبره. خیلی ذوق دارم رشد کنم.

    استاد چقدر من به موضوع مهاجرت مثل شما فکر نکرده بودم. و چقدر برام مهم شده که بتونم این انگیزه ها و این اهرم رنج و لذت را برای خودم بنویسم و تلاش کنم تغییر کنم و مهاجرت کنم. چون واقعا دوست دارم تغییر کنم.

    استاد با اشک چشمم که حاصل از همون ذوق هست مینویسم. عاشقتونم. واقعا ازتون سپاسگزارم بخاطر دیدگاهی که به من دادید.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید استاد عشقم و مریم خانم عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    Qudrat G Yasamin گفته:
    مدت عضویت: 888 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته

    استاد خیلی لذت بردم از صحبت های شما

    خیلی خوب در مورد مهاجرت توضیح دادن و شناخت خود در مورد مهاجرت یکی از موارد بسیار خوب است،

    من خیلی علاقه دارم ب مهاجرت کردن اینم ب خاطر شرایط ک در حال حاظر دارم

    من یک پسر افغانستانی هستم ک حدود 3 سال میشه ب ایران مهاجرت کردم تهران زندگی میکنم ولی در حال حاضر به خاطر ممنوعیت مثل اینکی ما مهاجران ک در ایران زندگی میکنیم نمتوانیم هر کاری بیخواهیم انجام بیدیم ماشین خانه ووو را نمتونیم ب نام خود بیزنیم و یک شرایط است ک نمتوانم از زندگی رضایت داشته باشم یک دوست داشتم حدود یک سال میشه ب امریکا مهاجرت کردن منم خیلی دوست دارم مهاجرت کنم ولی شرایط مهاجرت فعلا برام جور نیست خیلی دوست دارم مهاجرت کنم و یک زندگی آزاد داشته باشم و الان هم دارم رو خودم در حوزه اعتماد بنفس کار میکنم از خدا میخوام شرایط را برام ب وقتیش جور کنه تا هدایت شوم ب سمت کشور ک خوب است خدارو صد هزار مرتبه شکرت بابت استاد عزبز و تمام دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    حاتم خُرم گفته:
    مدت عضویت: 645 روز

    بنام خدای رزاق .

    سلام ب استاد عزیزم و مریم خانم زیبا .

    خداروشکر میکنم ک استاد در زندگی من وجود داری و خداوند از طریق تو داره این اگاهی هارو ب من میده .

    دقیقا من هم وقتی خواستیم ب هدف مهاجرت کنیم از خدا نشانه خواستم و زدم روی من را ب سوی نشاته ام هدایت کن و از طریق شما خداوند منو هدایت کرد این صجبت برای برج 7 سال 1402 هستش و از کلام شما شنیدم ک اول باید تویشهر و کشور خودت موفقدبشی بعد مهاحرت کنی و الان ک دارم این فایل و میبینم متوجه شدم ک کاری و ک انجام ندادم درست بوده و درست ب الهانات درونم توجه کردم و گوش دادم چون هر کاری و عجله ترس و نگرانی توش باشه کار شیطانه و هدایت نیست و کاری و با شرایط فعلی الانت سازکار نیست بازم برای تو نیست .

    واقعا تمام اون دلیل هایی ک برای مهاحرت گفتین باید یک شخص داشته باشه من دارم و عاشق سفر کردن ب شهر ها و کشور های محتلف هستن و دوس دارم ک قومیت هارو ببینم غذاشونو ببینم و فرهنگ هاشونوو ببینم و عاشق اینم ک زبان های مختلف و یاد بگیرم برم قدم بزنم صحبت کنم با افراد جدید اشنا بشم توی شهر ها و کشور های مختلف و همیشه اینو ب خودم میگم از اونجایی ک مهانرت کردی اونارو داری و اونجارو کاملا بلدی برو ی حای دیگه ی جای دیگه رفیق میدا کن زندگیتو بساز ب درامد برس . شاد باش لذت ببر موفق شو بعد دوباره برو جای دیگه لذت ببر. من واقعا آزادی برام مهم ک چس بپوشم زملنم در اختیارم باشه . و لذت ببزم از روی خودم کار کردن استدد من الان یک روز روی اموزه های شما کار نکم انگار که ی چیزی گم کردم .و نمیتونم تصمیم بگیرم . با اینکه هر روز دارم روی خودم کار میکنم و فایل گوش میدم .بازم هزاران سال دیگه این کارو انحام میدم و من پولی ک پس انداز میونم از محصولات شما میخرم و آرامش میگیرم منی ک اصلا نمیتونستم یک فایل پولی از شما بخرم الان مرتبا دارم فایل های شمارو میخرم.وهدف بعدیم دوره قانون سلامت هستش ک باید ب راحتی بخرنش الانم دارم روری دوره 12 قدم و عزت نفس کار میکنم ک فوق العاده هستن این دوره ها ینی تنام دوره های شما .

    و مهاجرت هم خیلی شیرینه استاد فرهنگ های جدیدو یاد گرفتن . زبان یاد گرفتن . شهر هاو کشور های جدیدو دیدن مردم حدید با لباس های جدید . با باورهای جدید . با طرز برخورد جدید واقعا لذت بخشه خدارو صد هزار مرتبه شکر ک این فایل و دیدم دوستون دارم در پنله الله یکتا هم خودن دوس دارم ب شدت و هم استاد و خانم شایسته شما رو دوس دارم و هم اعضا صمیمی خانواده ام ک شما ها هستید و عاشقتونم . در پناه الله یکتا شاد و. سالن باشید در دنیا و اخرت و از خدای مهربان میخوان ک منو ب راه کسانی ک ب آنها نعمت داده هدایتن بکنه و نه راه کسانی و ب انها غذب کرده و نه راه گمراهان . خدای . شکرت که من انسان فوق العاده. بینظیرو خلاقی هستم .و اینم بگم استادکه شما با کلامتون یک ایده عالی ب من دادی من در رابطه با یک موضوعی خسته شدم بودم و به تضاد برخورده بودم ک راه حلشو خداوند از کلام شما ب من گفت و خیلی سبک شده بودم ک گفتن هر چیزی ک فیلتر شده باشه من توش نمیرم منم واتساپ و تمام فیلتر شکن هارو پاک کردم دیگه ب کارم نمیان و تمرکزم و میزارم روی خودم عاشقتونم 1403.04.22

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    مهران سرگزی گفته:
    مدت عضویت: 914 روز

    سلام استاد

    مهاجرتو دوست دارم خوشم میاد

    از وقتی که یادمه مهاجرم

    اصفهان به دنیا اومدم چند ماه بعد خونمونو بردیم قائم شهر یک سال بعد رفتیم ساری سال بعد مینودشت سال بعد دلند 4 سال بعد مشهد بعد از 8 سال زندگی کردن در مناطق مختلف مشهد بعد رفتیم گنبد کاووس یک سال بعد دوباره مینودشت 6 سال بعد آزادشهر 2 سال بعد تهران 4 سال بعد دوباره آزادشهر و 2 سال بعد نگین شهر

    الانم چند ماهی میشه که نگین شهر دارم با مادرم و برادرم زندگی میکنم

    خوشم میاد از مهاجرت همیشه درحال جستجوی اون شهرو روستا هستم

    هنوز وسیله نقلیه ای نگرفتم اما با پای پیاده یا با تاکسی میگردم و لذت میبرم

    مخصوصا از زمانی که با فایل های شما اشنا شدم بیشتر دارم از زندگیم لذت میبرم کنجکاو تر شدم

    در گذشته زیاد مهاجرتو درک نمیکردم مجبوری بود. اما الان حسابی دارم لذت میبرم

    ایمان دارم یک روزی از کشور بدون مهاجرت میکنم

    از خداوند بابت اشنایی من با سایت شما سپاسگزارم خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    محمدجواد گفته:
    مدت عضویت: 1728 روز

    سلام به استاد بزرگ و همه دوستان عزیز

    امروز یه اتفاق به ظاهر خیلی بد برام افتاد و اومدم داخل سایت که روی گزینه نشانه ای برای هدایت من بزنم که ببینم چطوری ذهنمو‌کنترل کنم که با بنر این فایل روبه رو شدم.

    حالا جالب اینجاست که من چند وقت فکر مسافرت خارج کشور زده به سرم و کلا دو روزه تازه پاسپورتم رو‌گرفتم و منتظر قدم و نشانه بعدی ام برای مسافرت.

    حس کردم این فایل انگار برای من دقیقا روی سایت اومد و همه چی در مکان و زمان درست. زمانی که من ب فکر مسافرت هستم و این فایل قبل رفتن سر راهم قرار گرفته که بهتر و راحت تر مسیرم رو طی کنم.

    اینکه استاد گفتن برای مهاجرت باید هدف داشته باشی من یک سری هدف ها دارم اما یه حس هایی دارم که اینا هدف نیستند. مثلا دوست دارم درامد بیشتری داشته باشم و زندگی زیبای تری تجربه کنم و زیبایی های بیشتری ببینم. اما ذهنم میگه تو اول باید ایران به اون درامد عالی برسی بعد بری. و اینکه زیبایی های اینجا اگه نبینی پس هیجای دیگ هم نمیبنی. در راستای توضیحات استاد اینکه شهر های ایران اول رفتند من خودم خیلی شهر ها رو نرفتم جایی هم رفتم یا دانشگاه بوده یا سربازی یا تهران برای کار بوده که رفتم.

    و اما برای تغییر و انعطاف پذیری تقریبا خوب هستم.

    بی صبرانه منتظر قسمت دوم فایل و از اون مهم تر آزمون هستم که بهتر خودمو بشناسم که در این زمانی که من دقیقا پاسپورت و فکر رفتند هستم این فایل سر مسیرم قرار گرفته خودم رو بهتر بشناسم.

    استاد یه فایل عالی دارند در مورد پیروی از هدایت الهی و پدید همزمانی دقیقا با این اتفاقی که افتاده برام یاد اون فایل افتادم و از خداوند درخواست هدایت کردم و به لطف خودش به مسیر عالی هدایت میشم.

    سپاسگزار خداوند هستم و استاد عزیز.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3565 روز

    استاد جانم سلام و صد سلام. چه فایل خوبی …. چه موضوعی که من سال هاست باهاش درگیرم و اعتراف میکنم که در شرایط متفاوت زندگی ام، پاسخ های متفاوت در این سوالات داشته ام ..‌‌‌‌‌. .

    وابستکی:

    اول ازدواج با اینکه دختری شدیداً وابسته به خانواده بودم که در دوره فوق لیسانس در مجردی، در شهر قزوین که بسیار به تهران نزدیک بود، برام سخت بود، اما بعد از ازدواج با همسرم در کرج ساکن شدیم و بعد از گذشت چند ماهی من حتی دو هفته یکبار به خانه مادرم در تهران می آمدم و خیلی راحت می‌گذراندم. دوست صمیمی ام که در کرج بود و خانواده در تهران، خیلی براش سخت می‌گذشت و همش غصه میخورد و اما من می‌گفتم ای بابا اینجا که خیلی خوبه و انصافا وابستگی ام به خانواده خودم خیلی کم شد و اما وابسته به همسر …..و بعد از به دنیا پسرم، چون محل کارم تهران بود، به اصرار من رفتیم نزدیک خانواده ام به تهران و تا الان نزدیک آنها هستیم …. و یک جورایی وابسته شدم، چون تقریبا هفته ای یکی دو بار میبینیم همو…..اما اینطور هستم که اگر أخر هفته ای همه خواهر برادرها دور هم خانه پدر جمع هستند، من نرم و با خانواده خودم به تفریحات بپرداریم. اما بعد از تضادی که بین من و همسرم بعد از تولد پسرم ایجاد شد و من با دنیای شما با خدا جون آشنا شدم و زندگی را از نوع ساختم …. خیلی فکر کردم و به جورایی در ذهنم از همه کندم…. چون به خودم میگفتم من که عاشق همسرم بودم و این ضربه را ازش خوردم، دیگه به هیچ عزیزم دوست ندارم تکیه کنم و همینطوری با آموزه های شما، وابستگی ام کم کم کمتر شد که همانطور که در کامنت ها بارها گفته ام، دو سال بدون همسرم در ایران زندگی کردم که همسرم مجبور شد به خاطر رفع بدهی هایش به کشور چین برود و کار کند ….. حتی در اون دوران پدرم اصرار کرد که شب ها بیاین اینجا بخوابین، اما من اصلا قبول نکردم و گفتم یه شب که نیست …. و حتی اخیرا هم چهار ماهی دوباره رفتند و باز ما تنها با پسرم خوش گذروندیم …. این عدم وابستگی به جورایی از دید بقیه خوب هم نیست …. چون استاد جان، من اصلا وقتی همسرم نیست بعد از یه مدت خیلی خیلی کوتاه، اصلا فراموش میکنم که ای بابا …. یه کس دیگه هم با ما بود تا همین دو هفته پیش …. اما این دیگه دست خودم نیست. اما اما …. باز هم ادعا نمیکنم که اگر به یه کشور دیگه برم برای زندگی، چقدر دلتنگی به خانواده ام بکنم و چه مدت طول بکشه که آپدیت بشم …. خوب الان سال هاست که تقریبا هر روز خانواده ام را میبینم و سر میزنم …. چون پدرم نازنینم که عجیب و غریب، پدر خوب و عالی برام بوده، سه سال است که بیماری سختی گرفته اند و خیلی به کمک همه بچه ها نیاز دارند ….

    کنجکاوی:

    چرا استاد، خیلی دوست دارم فرهنگ آدم های متفاوت حتی در کشور خودمون رو ببینم و بفهمم و در این موضوع نسبتا کنجکاو هستم. حتی در سفر به چین، سعی به تست کردن غذاهای متفاوت، تلاش به صحبت با آدم های متفاوت و …. را داشتم و الان هم تا حدودی دارم.

    دور شدن از نقطه امن زندگی ام:

    خیلی دوست دارم خودم رو بیشتر تست کنم که از نقطه امن زندگی ام دور بشم و بیشتر رشد کنم و تلاش برای بهتر و بهتر شناختن خود و خدای خود رو داشته باشم.

    واقعیتش من و همسرم در این سال های زندگی با هم، بازه هایی، تلاش های داشته ایم برای مهاجرت و یه زمان هایی هم نه …. مثلا ابتدای ازدواج چون هر دو فوق لیسانس فیزیک دستگاه های لیزر هستیم و انصافا همسرم خیلی دست به آچار و کار بلد است، برای دکترا تلاش کردیم ….اما نشد. بعد از بچه که زندگی مان تغییر کرد، این موضوع کامل رفت کنار، بعد که همسرم به چین رفت، دوباره در ذهنمون اومد و همسرم هی اصرار که تو کارت را رها کن و بیا اینجا …. اما من هم کارم را دوست داشتم و یه جورایی از نقطه امن در اومدن، برام سخت بود و همش بهش میگفتم اگر یه کشور بهتر بود، باز من تلاش میکردم که کارم را رها کنم….حتی پارسال که پالیسی مهاجرت برای ایرانی ها به کانادا شروع شد و دوست همسرم با خانواده رفت، ما خودمن بدون وکیل اقدام کردیم و اما جواب نگرفتیم و گفتیم خیره …. خلاصه که تا خود الان هم این داستان برامون هست ….و هی فکرش برامون میاد و می‌ره ….

    اعتراف میکنم که واقعا مرد عمل در این موضوع نبودیم و اگر واقعا می‌خواستیم بریم، تا الان رفته بودیم و انگیزه قوی برای این موضوع نداریم ….. حداقل من بسیار کمتر از همسرم.

    آپدیت شدن با شرایط:

    بله استاد، وقتی موضوعی را خودم خواسته باشم، اگر هم به سختی بر بخورم، تلاش به آپدیت کردن خودم با شرایط میکنم. مثلا در سفرمون به چین با فرزندم، وقتی به خانه همسرم که شر هوس بود، رسیدیم و دیدیم، اینقدر بدم اومد از اون خونه که زنگ زدم که بلیط را کنسل کنم و زودتر برگردیم به ایران، اما …. با گذشت چند روز تلاش کردم و خودم رو آپدیت کردم و کلی خوش گذروندیم ….

    استاد جان ممنون از این فایل، چون باعث میشه حداقل شیما بانو، با خودش کنار بیاد که این موضوع را رها کنه یا نه …. چون الکی ازم انرژی میگیره ….. اصطلاحا هم از زندگی در ایران لذت میبرم و اصلا مثل اکثریت جامعه از شرایط قرقر نمی‌کنم و هم تجربه زندگی در کشور دیگر را هم دوست دارم و در فکرش هستم.

    خیلی خیلی ممنون از این فایل و کامنت دوستان که از تجربه هاشون گفتند.

    خدا قوت به همگی

    در پناه خودش باشین

    شیما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    صفورا و نگار گفته:
    مدت عضویت: 1149 روز

    بهنام خدا اجببب فایلیییی بود چقددد بهم چسبید استاد چقدشما الگوی 100 منید چقد از زندگیتون تک تک فایل هاتون میتونم الگو بگیرم استاد عزیزم من خیلی خیلی خوشحالم که با شما اشنا شدم چقدر به ارامش رسیدم استاد چقدر زندگیم بهتر شده و هر روز داره بهتر میشه چقدر حرفاتون درست بود من واقعا میخام که مهاجرت کنم اما قدم به قدم باید تکاملمو طی کنم باید بتونم خودمو با شرایط سازگار کنم طوری ک ازش لذت ببرم خدایا شکرت بابت این همه اگاهیی️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    لیلی کرمی گفته:
    مدت عضویت: 2120 روز

    خدایا سلام

    وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا ۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ

    و هر کس (از بندگان) به عملی که کرده رتبه خواهد یافت، و خدای تو از عمل هیچ کس غافل نخواهد بود

    استاد توحیدی من و مریم بانو سلام

    منم خیلی دلم میخواد مهاجرت کنم مهاجرت همیشه خیلی خوبه حتی اگه از یه خونه به خونه دیگه و یا از یه محله به محله دیگه و بهترینش اینه که از یه شهر به یه شهر دیگه مهاجرت کنی البته اینها درسته مهاجرت فیزیکیه ولی توی دل این مهاجرت فیزیکی روح آدم بزرگ میشه تغییرات شخصیتی به وجود میاد دنیای آدم عوض میشه با آدمها و روشهای متفاوت زندگی آشنا میشی غذاهای متنوع دیگه رو تجربه میکنی پوشش های متفاوت دیگه رو تجربه میکنی و خیلی چیزهای دیگه و این خیلی عالیه

    و همه اینها باعث میشه که حس و حال آدم عوض بشه و حال آدم خوب میشه و نتیجه ش جذبهای بهتر خواهد بود

    خدا خودش گفته سیرو فی الارض پس به نظر من مهاجرت واجبه حتی برای اون کسی که خیلی مقاومت داره و حتی اون کسی که براش مناسب نیست اولش سخته ولی بعدش آسون میشه

    خدا جونم میبینی چقدر مهاجرت خوبه میبینی چقدر منم دلم میخواد مهاجرت کنم خدا جونم تو میدونی من دلم میخواد یه جایی برم هواش معتدل باشه سر سبز یاشه بارون داشته باشه آدمهاش در نهایت صلح و دوستی باشن

    خدا جونم من دلم میخواد یه جایی برم نعمت فروان باشه من دلم میخواد یه جای برم پر از آرامش و با آدمهای آرامشبخش

    وبه یه خونه ای بسیار بزرگ مهاجرت کنم با حیات بزرگ با درختهایی که من دوستشون دارم منم دلم میخواد توی حیات این خونه همیشه یه چشمه آب گوارا و تمیز و شیرین از دل خاک بیرون بیاد و جاری بشه توی حیات این خونه سبزی کاری کنم و هر چی که دلم میخواد بکارم خدای من چقدر حس خوبیه ازت ممنونم برای این تصورات و حس این لحظات توی این خونه

    و توی این خونه انسانهایی در نهایت مهربانی و صلح وصفا با من زندگی کنن

    خدا جونم میدونی من چی میخوام پس دست منو بگیر و هدایتم کن به یه مهاجرت عالی در کنار افراد عالی خدایا شکرت سپاسگزارم ازت که منو آسون میکنی برای آسونی ها

    استاد عزیزم ازت ممنونم و سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    Nassrin_abbasi گفته:
    مدت عضویت: 1956 روز

    سلام به استاد عزیزم ،مریم جون و بچه های خوب مرکز تحقیقاتی عباس منش.

    چقدر جالب که چند وقتی هست که دارم به مهاجرت به طور جدی فکر میکنم و این سوال در ذهنم که چرا با اینکه از نظر عوامل بیرونی من همه کاری کردم ولی مهاجرت انجام نمیشه . در همین افکار بودم که شما این فایل رو گذاشتید و یکی یکی عوامل را بررسی کردید. و من پاشنه آشیلم را فهمیدم . وابستگی

    هر چند خیلی روی خودم کار کردم که این نقطه ضعف کمتر بشه ولی باز هم اثراتی ازش هست و کامل دل نکندم.

    وقتی شما عوامل را توضیح می‌دادی ، اونها را از خودم می‌پرسیدم و با خودم میگفتم که آیا آدم مهاجرت هستم یا نه.

    به طرز عجیبی هدایت شدم به مسیری که بهم کمک کنه که آیا میتونم مهاجرت کنم ؟

    دوستم و همسرشان لیلی جون و علی آقا که از بچه های عباس منشی هستند ، من را به یه سفر دو روزه به دل طبیعت دعوت کردند و با اینکه ذهنم می‌گفت که تو کار داری و نمی‌خواد بری ، قبول کردم. چون حس کردم که این سفر را خدا برام گذاشته تا خودم را بسنجیم که آیا میتونم یا نه؟

    این سفر، همون سفری بود که شما در این فایل توضیح دادید، سفر به طبیعت ، بدون هیچ امکاناتی. طبیعت بکر و دست نخورده. شب وسط جاده تو دل تاریکی توی چادر خوابیدیم، نجواها بود که سراغم اومد، ولی با این جمله که همیشه خودم را باهاش آروم میکنم، خودم را آروم کردم و خوابیدم. وقتی خدا پیش منه، هیچ خطری منو تهدید نمیکنه. وقتی رسیدیم، هیچ خبری از دستشویی نبود و این برای من سخت بود، چون قبل از این من این را تجربه نکرده بودم ولی یاد حرف استاد افتادم که اگر میخوای مهاجرت کنی باید از پس همه سختی‌ها بر بیای. و فهمیدم که نه اونقدر ها هم سخت نیست. بعد از اون رفتیم به سمت آبشار، چقدر زیبااااا بود. ولی اگر میخواستی زیبایی‌های بیشتر را ببینی، باید می‌رفتی تو دل خطر و از صخره ها و از دل آب میگذشتی و من دوباره به خودم گفتم اینجا باید خودت را نشون بدی و با تمام وجودم جونم را گذاشتم کف دستم و رفتم جلو. اقرار میکنم که بعضی جاها میترسیدم ولی رفتم و بعدش بود که پاداشها را می‌دیدم، زیبایی‌های بیشتر

    این سفر بهم نشون داد که برای مهاجرت نباید بترسی ، از ناشناخته نترسی و بری جلو . قدم به قدم فقط کافیه که قدم بعدی را برداری و لازم نیست که کل مسیر را ببینی و به احتمالات بعدی فکر کنی، فقط یه قدم برو جلوتر و چقدر قشنگ خدا با من حرف میزد و به الهاماتش گوش میدادم که پات رو روی این سنگ نزار، لیز میخوری، پات را بزار روی اون سنگ. دقیقاً برای مهاجرت هم همینه.

    فقط باید قدم بعد را بردارم لازم نیست کل مسیر را ببینم و بدونم چه اتفاقی قراره بیوفته.

    تو اون سفر به وابستگی‌هام فکر کردم و توی دلم با خودم گفتم وقتی تو مهاجرت کنی با آدمهای جدیدی که در مدارت هستند آشنا میشی و باید از بقیه خانواده دل بکنی که تقریبا این کار را کردم.

    و تصمیم گرفتم که مهاجرت کوچیکی انجام بدم و از خانواده دور بشم و برم برای خودم یه خونه اجاره کنم ، ببینم آیا تو همین شهر و همین کشور میتونم اینکار را انجام بدم که میخوام برم یه قاره دیگه با آدمهای دیگه، بدون بودن خانواده و اطرافیان.

    این تصمیمم ترس داره و نگرانی که چه اتفاقی ممکنه بیوفته ولی این کار را انجام میدم که خودم را محک بزنم.

    تست را انجام دادم و خداروشکر ️ من انسان مناسبی برای مهاجرت هستم و به زودی مهاجرت خواهم کرد

    ممنونم از خدای مهربونم که من را به این فایل و این سفر هدایت کرد.

    ممنونم از دوستان عزیزم علی آقا و لیلا جونم .

    ممنونم از دوستان در مسیر عشق و فراوانی و ثروت و مهاجرت.

    و استاد عباس منش عزیزم که با اینهمه آگاهی زندگی خیلی از ما فارسی زبانان را تغییر داد

    به امید جهانی شدن مرکز تحقیقاتی عباس منش و تغییر زندگی خیلی از انسانهای این کره خاکی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: