چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1 - صفحه 4

343 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ماهان جاهدی گفته:
    مدت عضویت: 1209 روز

    سلام به استاد عزیزم

    در ابتدا تشکر میکنم از گفته های بی‌نظیری که از تجربیاتتون با ما در اشتراک گذاشتین

    و بعد اون منم دوست داشتم در مورد تجربه سفرم که با دوستانم داشتم بگم

    اولین سفر دوستانه ای که با دوستام رفتیم فقط یک خوابگاه دوستم رو برای جا خواب داشتیم و هیچ نظری در مورد جا هایی که میخوایم بریم وسیله نقلیه و یا هیچ چیزه دیگه نداشتیم

    و فقط سرچ میکردیم جاهای دیدنی رو پیدا میکردیم و میرفتیم

    خیلی وقتا برای برگشتمون از مکان های دیدنی که اکثرا خارج شهر بودن تا خوابگاه هیچ تاکسی پیدا نمیشد

    ولی چون ما خودمون رو رها میدونستیم چندین بار شد که وانت نگه می‌داشت و مارو بصورت رایگان تا مقصدمون می‌برد

    و تو اون چند روزی که مت اونجا بودیم انقدر جاهای جدید و دیدنی رفتیم که دوستم که چندساله اونجا خوابگاه داره میگفت من تا حالا جاهایی که با شما رفتم و حتی اسمشم نشنیده بودم

    توی شهر خودمون هم تمام جاهای دیدنی که بوده رو تقریبا رفتیم ودیدیم تجربه های بینظری رو از همینجاام که هستیم داریم

    و قصدم در آینده اینکه بزودی ماشینی تهیه کنم و تبدیل به کمپرش کنم و تمام نقاط ایران رو برم و از نزدیک ببینم و لذت ببرم

    و مطمئن هستم که همین زیبایی های کوچیک و بزرگ منو هدایت میکنه به جاهای بهتر و زیبا تر و تجربه های خاص تر و قطعا وقتی زمانش برسه به آسون ترین و لذت بخش ترین روش ممکن مهاجرت میکنم به اون کشوری که مناسب من و در راستای خواسته های من هست

    به امید خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    پارسا گفته:
    مدت عضویت: 778 روز

    به نام آفریننده یکتا

    استاد واقعاً من با شما موافقم افرادی هستن که اساسا گمان می‌کنن که با مهاجرت کردم زندگی تبدیل به بهشت می‌شه من با این موضوع شدیداً مخالفم اکثر افرادی که در کشور زیبای خودمون سگ دو می‌زنن و شب و روز در حال گریه و ناله کردن از شرایط هستند اگر مهاجرت کنند -من خودم با چشمای خودم دیدم-وضعیتشون بدتر میشه اما افرادی که تنوع طلب هستند و در کشور خودمون احساس خوشبختی می‌کنن و مهمتر از این به موفقیت بسیار عالی علمی یا مالی رسیدن خداوند به سمت زیبا تری هدایتشان می‌کند مهم نیست شهر دیگری یا کشور دیگری یا اروپا آمریکا هرکجا ..

    ملاک مهاجرت خیلی مهمه من عاشق تنوع هستم وقتی به تهران مهاجرت کردم عاشق زیبایی های تهران شدم و هر روز دوست دارم با مردم و استاد هام صحبت کنم عاشق مناظر زیبای تهران شدم اما مادرم وقتی اومد گفت من شهر خودمون رو دوست دارم خرابه شهر خودمون عالی تر از بهشت تهرانه و..

    که دیدگاه اشتباهی هست ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    نرگس گلی گفته:
    مدت عضویت: 1829 روز

    سلام به استاد عزیزم چقدررررر این فایل به موقع و به جا بود واقعا سپاسگزارم از شما و خدای مهربون که هدایت کرد شمارو که این فایلو برای ما بگیرید و خداروشکر که منم در مدار شنیدنش بودم

    همین امروز قبل اینکه بیام اینجا داشتم به دوستم میگفتم من نمیدونم چرا شما از امریکا برگشتین چون قرار بود مهاجرت کنن اونجا اما اول به عنوان سفر دوماهه رفتن برگشت بهم گفت اخه ما که دیدنی های اونجارو دیدیم دیگه چیزی نداره که منم دیگه بحث نکردم چون وضع مالی به شدت خوبی هم دارن یعنی میتونستن در رفاه کامل اونجا زندگی کنن بعد که حرفامون تموم شد همون موقع من اومدم تو سایت و وقتی عنوان فایلو دیدم واقعا میخکوب شدم

    یادمه همیشه از راهنماییم عاشق مهاجرت بودم و همیشه تو ذهنم فضایی بود که من بورسیه قبول میشم و میرم اونجا درس میخونم همیشه هم تو ذهنم مالزی بود در حالی که من تو عمرم نه مالزی رفتم نه کسی اون موقع رفته بود که بخواد ازش حرف بزنه و هروقتم بارون میومد من این حسو داشتم و همیشه موقع بارون سرمو میگرفتم بالا و میگفتم خدایا من مال اینجا نیستم من بچه خارج از کشورم و عاشق خارج بودم همین دوستم که الان گفتم با خواهرم عاشق ایران بودن یعنی همیشه تو مکالمه هامون من داشتم از خارج میگفتم و عشقم اوناهم از ایران فقط یکمی دختر خالم حرفمو میفهمید چون عاشق دانمارک بود میگف اونجا مردم شادن من نمیدونستم علت اینکه انقدر عاشق اونجام چیه حتی هنوزم نفهمیدم

    شاید اگه من این فایلو اون موقع گوش میدادم میگفتم اره من تقریبا همه گزینه هارو دارم اما الان میگم من تقریبا هیچکدومو ندارم چون ترس های من بیشتر شده انگیزه هام کمتر الان اگه بخوام مهاجرت کنم انگیزه بزرگه من سرعت اینترنته استاد وقتی فایل شمارو گوش دادم گفتم نرگس تو حتی نمیتونی کاری که الان توش هستی و دوسش نداریو ازش بیای بیرون چطور میخوای بری خارج زندگی کنی

    استاد منم مثل شما خانوادم جوری هست که روابط احساسی توش نداریم خیلی اگرم هست فقط بین منو خواهرمه که هم مسیر منه با تقریبا مامانم خب منو خواهرم تقریبا مسافرت باهم میریم بدون مامانم و این برامون اذیت کننده نیس شایدم چون تصویر ذهنمون اینه که برمیگردیم نمیدونم شاید اگه قرار به مهاجرت بود قضه فرق میکرد

    ما موقعی که از سمت مادر بزرگم به مامانم ارث رسید با پولش هیچ جار نمیتونستیم بخریم و دوستی داشتیم در گرجستان که پیشنهاد داد راجع به اون کشور و همه چیو گف تو ویدیو کال برای ما و ما تصمیم گرفتیم بریم اونجا خونه بخریم و گفتیم ماهم میریمپیش شوهرش دفتر اونا کار میکنیم اما وقتی فرداش شد سه تایی به نتیجه رسیدیم که اینکارو نکنیم و تو همین تهران خونه گرفتیم ما سالهای سال تو شرق تهران زندگی کردیم اما وقتی از شرق اومدیم غرب تهران همون شب اسباب کشی وسایلو ول کردیم و اومدیم رفتیم پارک و کلی بهمون خوش گذشت قبل ترشم که دوباره رفتیم کافه و محله اونجارو گشتیم با اینکه کلی برای ما غریب بود اما بی نهایت عاشق غرب شدیم

    خب استاد جان من بخوام از خودم بگم دغدغه اصلی من برای تردید نداشتن پوله و همیشه به خودم دارم اینو میگم اول تو کشور خودت عشقو حال کن به همه چی برس بعد هرجا دلت خواست برو همون طور شمارو براش مثال میزنم من تو همین کشور خودم کلییییییی جا هست که نرفتم با دوستام تصمیم گرفتیم بریم برای مسافرت قشم و دوستام گفتن وای اونحا کجا بخوابیم وای چطور بریم وای فلان وای بمان فقط من و ابجیم گفتیم که اقا بریم یه چیزی میشه دیگه تجربه اولمونه اما هیچکس گوش نکرد و نرفتیم :)

    خیلی فایل هشدار دهنده ای بود واقعا بازم سپاس گزاری میکنم که جهان ذهنی منو باز کرد که بیشتر بخوام خودشناسی کنم و واقعا باز سپاس گزارتونم استاد عزیزم مرسی واقعا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    شادی گفته:
    مدت عضویت: 510 روز

    سلام خدمت استاد بزرگوار و مریم جان

    دوست داشتم تجربه خودم رو از مهاجرت بگم

    سه یا چهار سال پیش وقتی شروع کردم به توجه به زیبایی ها در بندرعباس همسایه های بشدت بد و کوچه هایی که هیچ وقت تمیز نبود و بی نظمی در شکل و شمایل خانه ها و خیابان ها و من و اذیت میکرد و خواسته در من ایجاد شد و من همون بندرعباس شروع کردم توجه به خانه های زیبا ماشین هاوخیابان های زیبا درختان و طبیعت زیبای بندرعباس، تمیزی بخش های که بسختی پیدا میکردم .شروع کردیم با خانواده به پیشنهاد من تمام طبیعت اطراف بندرعباس رو گشتیم لذت بردیم زیبایی ها همین طور داشت بیشتر و بیشتر میشد که کسی باور نمی‌کرد اینهمه زیبایی در بندرعباس وجود داره ،سفر به قشم و هرمز و جاهای دیگه رو شروع کردیم واقعا طبیعت های بکر رویایی داشت که فاصله زیادی به خونه ما نداشت.اینقدر این کار توجه به زیبایی ها در همان شهری که هستم رو ادامه دادم تا این که تو بهترین شرایطی که در بندرعباس بودیم و احساس رضایت داشتیم و همه چیز عالی تر شده بود تصمیم گرفتیم بیایم کیش من برخلاف همسرم موقع تصمیم های اینچنینی خیلی مسایل رو میسنجم روحیه خودم رو حتی،من به همسرم گفتم کیش همه چیزی که من می‌خوام رو داره ،با دوری از خانواده مشکل ندارم اما دوسه ماهی یک بار دوست دارم بریم و خانواده ها رو ببینم ،طبق روحیه ای که داشتم میدونستم بیشتر از این دلتنگ میشم د ازش خواستم اون هم دلایلش رو بگه و مطمئن باشه به تصمیمش و شرایط کاریش رو چقدر بررسی کردم گفتم اگه یه ذره باعث میشه رفت و آمدت برای کار سخت بشه ،مهاحرت نکنیم و خلاصه من همه چیو قبل تصمیم بررسی کردم و مشورت کردیم هر چند همسرم خیلی سربسته گفت بریم من از کیش خیلی خوشم میاد.

    خلاصه ،ما تصمیم گرفتیم به کیش مهاجرت کنیم چون میدونستم همه اون چیزی که من می‌خوام رو داره طبیعت زیبا ،نظم ،خونه ها و ماشین ها ی زیبا ،خلاصه ،ارامش و آسایش بیشتر نسب به بندرعباس. ما بسادگی و عزتمندانه اومدیم کیش و پاداش بزرگتری از توجه به زیبایی های بندرعباس و کنترل ذهن که اونجا انجام داده بودم،گرفتم.واقعا جزیره زیبای کیش همه ی اون چیزهایی که من میخوام رو داره هم جنگل داره هم دریا هم بازار داره و امکانات رفاهی .و از نظم و تمیزی و شکل زیبای خونه ها و خیابان های منظم با ماشین های زیبا، کیشوندان با فرهنگ و بی نظیر ،همسایه های بشدت مومن درستکار سرشون تو لاک خودشون هست ،خدایا شکرت.همه چیز عالی هست و من الان اون همه تلاش ذهنی که در بندرعباس بودم نیاز نیست انجام بدم .کوچه ها خود به خود تمیز هست محیط خود به خود تمیز هست همسایه ها خود به خود بی نظیر هستند .

    اما از همون اول میدونستم باید ادامه بدم و به آموزه های استاد متعهد باشم .و متعهد نبودن به آموزه های استاد رو یک تحدید و خطر می‌دیدم .

    و مهاجرت ما توحیدی بود افرادی که اینجا با ما برخورد می‌کردند تعجب میکردند که ما در کیش مثل عموم که خیلی کار میکنند و از شرایط سخت و گرانی و این مسائل صحبت میکنند ما اصلا درکش نمی‌کنیم و واقعا دنیای ما خیلی متفاوت هست اصلا هیچ گرانی حس نمی‌کنیم،یعنی واقعا کیش برای زندگی اومدیم .نه برای کار کردن .

    ((((((نکته ای رو داخل پرانتز بگم فکر میکنم زیاد مرتبط با مبحث مهاجرت نباشه و به روابط و ثروت مربوط باشه

    متاسفانه همسر من خیلی این تعهد رو ندارن و میبینم چقدر گاهی می‌ترسه آرام نیست و همیشه حساب و کتاب می‌کنه همیشه میگه قانون کشور قانون سازمان و….درصورتی که کلی معجزه خداوند در مهاجرت به ما نشان داد و اتفاقا نتایج بزرگی همسرم گرفته.آدم ها میان سمتش بهش پیشنهاد های پولساز میدن .با کار فیزیکی صفرکه با تلفن انجام میده در کنار شغل خودش فقط با ارتباط برقرار کردن با اعتماد به نفس بالاش پول میسازه ،اما همسرم همیشه در نهایت شکست میخوره یعنی به پول میرسه اما انکار قسم خورده پولش رو دور بریزه و خودش رو بدخت کنه اصلا همسر من خوشی رو خودش پس میزنه و یک جریان عجیبی داره یعنی پول خوب بدست میاره با اون پول ماشین هم میفروشه می‌ره ارز دیجیتال میخره و میخواد یهویی ثروتمند بشه چقددددددددر بهش گفتم این راهش نیست ولی واقعا دیگه خسته شدم و رهاش کردم با اینکه چندین بار سرمایه ش رفته اما باز هم مثل کسی که اعتباد داره به ارز دبجیتال اون کار رو دوباره تکرار می‌کنه .دلیلش هم اینه اصلا اصل قانون رو درک نکرده و خیلی جدی نگرفته.و اخبار دیدن وبا هر کی نشستن و دوستانی که دیگه شرایط همسر من رو رویایی و خود بهشت می‌دونن و الان دارم میبینم که همسرم بجای تلاش ذهنی چقدر با کارهایی که داره انجام میده پس رفت می‌کنه و می‌دونم این اصلا خوب نیست و می‌دونم نمیتونم هیچ کاری بکنم عوامل زیادی باعث شده همسر من شرایط رو هم برای خودش و ما سخت کنه در مسائل اقتصادی)))))

    تصمیم گرفتم فقط روی مهارت خودم کار منم در زمان 3 یا 4سال که با استاد آشنا شدم

    99درصد روی خودشناسی و باورهام کار کردم 1درصد روی علاقه و مهارتم و اصلا باورم نمیشه الان اولین کتابم رو نوشتم و همه ی کارهاش مجوز کتابم توحیدی پیش رفت خدا مجوز کتاب من رو گرفت چون برای مجوز کتاب های تخصصی زبان انگلیسی باید مدرک داشته باشی من مدرک معتبر خاصی نداشتم اما فقط هر چی خدا گفت انجام دادم سه سال پیش بهم گفت فاطمه این کتاب رو بنویس بعد انتشارات پارس چاپ میشه و بعد من تو رو راضی میکنم چون اون موقع ها دنبال شاگرد بودم .من توی دفتر رویاهام نوشتم انتشارات پارس که یادم نره .چند ماه پیش که کتابم تموم شد سرچ کردم توی اینترنت و دیدم واقعا ما انتشارات پارس داریم .یعنی پارس کتاب بود اسمش .شماره تماس برداشتم .با اینکه استرس داشتم و میدونستم باید محکم حرف بزنم تماس گرفتم و کتابم رو معرفی کردم و از اونجایی که صداقت خط قرمز من بوده همیشه از خدا خواستم کمکم کنه که با صداقت عالی بتونم صحبت کنیم .من از اون روز تا وقتی که مجوز چاپ کتابم در وزارت ارشاد چاپ شد ،فط سه بار تلفنی صحبت کردم و دیدم خداوند همه رو صف کرده بود که چقدر عزتمندانه کار گرفتن مجوز کتاب من رو انجام بدن.

    در این مدت نجواها میومد اما من فقط ذهنم رو کنترل کردم نوشتم جمله تاکیدی گفتم وفقط به توکل کردم. …

    و همینطور دارم ادامه میدم و ایده های پولسازی که طولانی میشه درموردشون بخوام صحبت کنم از طریق علاقه خودم .

    من با آموزه های استاد یاد گرفتم که 99درصد تلاش ذهنی کنم تا یک تلفن یک حرکت یک صحبت ،برکت بسیار داشته باشه و الان همین اتفاق رو دارم تو زندگی خودم میبینم

    با اینکه دوستان من خیییییییلی عزت نفس و اعتماد به نفس پایین داشتم با اینکه من بسیار آدم وابسته و مشرکی بودم

    با اینکه من 99درصد باورهام در زمینه روابط ایراد داشته

    یعنی همزمان همه ی اینها بوده و من در مدت 3سال این نتایج رو گرفتم

    پس اینها می‌تونه برای من نتایج بزرگی باشه

    هر چی جلوتر میرم میبینم داره راحت تر میشه همه چی دارم خودم رو میبینم که همه چیز آروم شده و فقط دارم روی باورهای ثروت کار میکنم تمرکزی

    چون من تا الان همه ی مسائل رو نیاز داشتم با هم پیش ببرم یعنی توحید عزت نفس اعتماد بنفس رو با هم نیاز داشتم ،پس میتونید فکرش و بکنید چقدر زمان می‌بره این سه تا مبحث رو بخوای در وجود خودت نهادینه کنی

    حالا مسئله روابط با همسر و دیگران هم وجود داشت که باید درست میشد

    و مسایل ثروت .

    در نهایت می‌خوام بگم اصل مهاجرت که ما انجام دادیم خیلی تمیز انجام شد و واقعا خداوند هدایت کرد و داره حمایت می‌کنه.

    حالا در دل مهاجرت ممکنه مسائل پیش بیاد که به مهاجرت ربط نداشته باشه به موضوع روابط،ثروت ،عزت نفس و ..مرتبط باشه.

    به قول استاد عباسمنش بنظرم زمانی که تونسته باشی در همون جایی که هستی به حس خوب به زیبایی ها به آسایش و آرامش برسی و بعد خیلی آرام و خیلی راحت با یک تلفن یک حرکت شرایط مهاجرت اتفاق میفته.

    امسال فکر میکردم میتونم ذره بینی روی مسائل ثروت کار کنم اما خداوند تمام شرک های من و نقص های عزت نفس من رو واضح خط به خط با اتفاقات بهم نشون داد گفت اینا رو درست کنم خودم راضیت میکنم .

    و من هم مثل یک شاگرد حرف گوش کن دارم هدایت پروردگار رو دنبال میکنم .

    خدایا شکرت بابت وجود استاد عباسمنش عزیزم که هیچکس به غیر ایشان نمی‌توانست من را قانع کند که میتوانم بسمت خوشبختی حرکت کنم .چقدر دلسوزانه چقدر با فداکاری چقدر با عشق برای ما گفت توضیح داد و هر آنچه لازم بود که واقعا من را به این فهم برساند که میتوانم و داستان موفقیت اینه و نتایج استاد و مستندات استاد اگر نبود خدایا من مثل تمام سخنرانان دیگر در حوضه موفقیت قانع نمی‌شدم برای زندگی ام کاری کنم .

    استاد با خدا عهد بستم روزی که ثروتمند شدم و می‌دونم اون روز خیلی دور نیست ،کامیون کامیون گل بفرستم برای شما که لایق تمام گل های جهان هستید

    استاااااااااااااااااااد دوستت دارم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      رسول خانکی گفته:
      مدت عضویت: 1119 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربانم

      الذاریات

      إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ

      ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎ ﻭ ﭼﺸﻤﻪ ﺳﺎﺭﻫﺎﻳﻨﺪ .(١5)

      الذاریات

      آخِذِینَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذَٰلِکَ مُحْسِنِینَ

      ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻋﻄﺎ ﻛﺮﺩﻩ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ; ﺯﻳﺮﺍ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ .(١6)

      سلام و درود به خانم شجاعی عزیز

      بسیار لذت بردم از کامنت پر از آگاهی شما و تبریک میگم بهتون که بعد از کار کردن روی خودتون و شخصیتتون و کنترل ذهنتون لاجرم شما هدایت شدید به جزیره زیبای کیش

      اما در مورد همسرتون و باورهای ثروت باید اشاره کنم که همون طور که شما به زیبایی‌های شهر بندرعباس ذوم کردید و جاهای دیدنی و قشنگش را آگاهانه دنبال کردید و باورهای خوبی در مورد شهرتون رسیدید و هدایت شدید به مهاجرت به جزیره کیش ،

      همین کار را آگاهانه در مورد همسرتون انجام بِدید

      اینکه همسرتون نشتی درمورد ثروت داره مربوط به خودِشه

      و اینکه شما از این رفتار ناراحت میشید و حتی عنوان می‌کنید مربوط به شماست.

      پس سمتِ خودتون اینه که مثل الگوی شهرتون بیاید و فقط و فقط روی محاسن و زیبایی‌های همسرتون کار کنید

      بعدِ چند وقت می‌بینید به میزانی که شما خودتون و سمتِ خودتون را درست کردید جهان و خدای وهاب سمت همسرتون را خود به خود درست میکنه.

      چون این تجربه را خودم داشتم و انجامِش دادم .

      براتون سلامتی و ثروتمندی و شادی درونی را آرزومندم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        شادی گفته:
        مدت عضویت: 510 روز

        سلام و درود بی نهایت سپاسگزارم از راهنمایی شما که پر از نور و هدایت بود برای من که بشدت به چنین هدایتی نیاز داشتم چون هرگز با این زاویه بهش نگاه نکرده بودم و اکنون میتوانم در این زمینه هم بسمت موفقیت حرکت کنم .از خداوند متشکرم بابت حضور و وجود شما و تمامی انسان های پاک جهان

        در پناه خدا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1081 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    و همه ی دوستای بهشتی

    فایل جدید درباره مهاجرت

    و پرسیدن سوالات مناسب از خودمون

    تا رسیدن به شناخت بهتر خودمون .

    بریم سراغ ویژگی ها

    انگیزه ی درونی درست درباره مهاجرت ندارم

    باید روراست بگم هرچی به این سوال فکر کردم که برای چی میخوام مهاجرت کنم ؟

    پاسخ های ذهنم فیک بود …

    چون خیلی هم به مهاجرت فکر نکرده بودم

    یا حتی مهاجرت به شهرهای دیگه تو ذهنم نبود

    شاید واسه اینکه تو کرج وتهران نیازهام

    یا خواسته هام برآورده میشده

    درمورد مهاجرت به کشور دیگه

    مثلا تو ذهنم دوستام میان که دوتاشون رفتن استرالیا یا پسرعموم که رفته انگلیس

    خب زندگی اونهارو میبینم خوشم میاد

    دوست دارم یا سریال های شما رو میبینم لذت میبرم اما انگیزه درونی شدید و درست

    که بخواد منو به سمت مهاجرت سوق بده

    درونم ندارم و بارها این جمله میاد که باید

    تو همین ایران اول نتیجه بگیرم وپیشرفت کنم

    بعد به مهاجرت بتونم فکر کنم

    این باور خیلی قوی تو ذهنم پیداکردم

    درست یا غلط نمیدونم چون باید خیلی بیشتر ریشه ای رو این باور فکر کنم و

    این یه آلارم قشنگ داد به ذهنم که بیام و انگیزه ی درست وبهتری جایگزین کنم

    و باید دراین زمینه واقعا کارکنم ….

    اما تو سفر کردن خیلی انعطاف پذیر هستم

    بارها شده که تو زمان مجردی سفرهای خانوادگی رفتیم باهم واوکی بودم

    یا دانشگاه با دوستام سفر مشهد وکاشان رفتم عالی بود واردو رفتم و بارها شد که امکانات اون مکان خیلی پرفکت نبوده اما من و دوستام خیلی لذت بردیم و هنوز هم یادم میافته کیف میکنم وحس خوبی دارم

    روحیه کنجکاوی دارم مثلا تو زمان دانشگاه

    یادمه دوستام فقط دانشگاه می موندن اما من تایم خالی بین کلاسم اگه داشتم

    میرفتم بیرون از دانشگاه

    مرکز خریدها و رستورانها و سینما و کافه

    یا حتی اون زمان تونستم با خیلی از بچه های رشته های دیگه ارتباط برقرارکنم

    یه بار سر ظهر رفته بودم مرکز شهر و در راه برگشت سوار ماشین شدم

    راننده پرسید اهل این شهری ؟؟

    گفتم نه دانشجو هستم از کرج میام

    گفت از شرایط دانشگاه راضی هستی؟

    گفتم ما دانشگاهمون عالیه

    رییس دانشگاه ما با تموم وجودش داره تلاش میکنه و از ما کلی نظر میخواد

    اما بودجه ندادن که دانشگاه داخلش

    فضا سبز بسازن یا اطرافش آسفالت کنن

    جلو دانشگاه پیاده شدم که برم داخل

    گفت من رییس شورای شهرم …

    یه آقا هم کنارش بود که ایشون هم

    نماینده شهرداری بودن و گفت دیدم

    تو جاده تنها هستین وظیفه خودم دونستم که شمارو به مقصد برسونم و حکمتش الان فهمیدم ..

    ممنون از اینکه درخواست های دانشگاه بیان کردین و همراهم اومد پیش رییس دانشگاهمون اون زمان آقای جهانخواه نام داشت و رییس ایشون شناخت و داستان براش تعریف کردم و ما در عرض دوماه

    هم مسیر دانشگاهمون اسفالت شد

    هم فضای محیط مون سرسبز شد

    حالا این درصورتی بود که چقدر رییس دانشگاه ما رفته بود تا بهش نوبت بدن با رییس شورای شهر بتونه صحبت کنه …

    یا تو سفر عمره دانشجویی پونصدتا دانشجو بودیم از هر نقطه وشهر کشور دورهم

    جمع میشدیم و کلی لذت میبردیم

    باز تو این سفر هم من به اینکه حتما باید با مدیر کاروان این ور و اون ور برم راضی نشدم تایم هایی که استراحت گروه بود

    با چندتا از بچه ها میرفتیم گردش و تفریح

    فقط اون سفر برای من در قالب زیارت نبود

    تو اون سفر خیلی چیزهای جالب دیدیم

    یه بار گم شدیم و آدرس هتل به هر ادمی نشون دادیم هیچی نمیگفتن

    بعد یکی از ادمها اشاره کرد به یه پلیس

    رفتیم و اون آقا آدرس دید و راهنمایی کرد و با ما اومد و به راننده ماشین هم گفت مارو برسونه هتل و هزینه ی اون مسیر هم به راننده پرداخت کرد

    تازه فهمیدیم که تو شهر مکه مردم حق ندارن به زائران آدرس بدن و فقط پلیس و ماموری که تو خیابونها هستن وظیفه شون راهنمایی کردن زائران هست .

    همچنان به سفرهامون خداروشکر داریم ادامه میدیم اما هنوز سفربه شهرهای جنوبی رو تجربه نکردم ..

    آدم مستقلی هستم خداروشکر

    وابستگی عاطفی و خانوادگی ندارم

    دراین زمینه خیلی کامل و مطمئن پیش رفتم خداروشکر.

    تو سفر خیلی اهل گزارش دادن به

    خانواده م نیستم و خیلی راحت گوشیم از دسترس خارج میکنم

    دیگه مامانم یا بابام میدونن که به مقصد رسیدم یه زنگ میزنم در قالب اینکه رسیدیم نگران نباشن و بعداز سفرهم همین طور یه زنگ که به خونه برگشتیم.

    خیلی آدم احساسی نیستم که بخوام دلتنگ خونه وخانواده م باشم

    نمیدونم من از اول هم جوری رفتار کردم که مامان وبابام به امنیت خاطر ذهنی برسن که حالم خوبه و هرگز از مشکلاتم حرف نزدم بهشون و یه جورایی خیالشون از جانب من راحته که فاطمه خداروشکر میتونه از عهده کارهاش بربیاد

    یا از اول ازدواج چهارچوپ داشتیم که رفت و آمد هامون سنجیده تر باشه

    با اینکه نزدیک هم هستیم تو کامنتم نوشتم هرچی اومدیم رو خودمون کار کردیم ناخوداگاه بدون تلاش ما روابط محدود تر شده

    ما ظاهرا مهاجرت نکردیم به مکان دیگه اما واقعا خودمون میفهمیم و تغییرات زندگیمو میبینیم که مدارمون تغییرکرده

    مثلا مامانم چندتا شاگرد اومد براش تا بافتنی وگلیم بافی یادبده بهشون و حالا سرگرم کاری شده که دوست داره

    یا خواهرم با باشگاه رفتن پسرهاش دوستهای جدید وهم مدار پیدا کرده

    یا جاری من با دخترهاش سالن آرایشگاه زدن و عملا نمیبینم شون

    یا مادررسول جان تصمیم گرفت بره شهرستان تنها و مستقل زندگی کنه مادری که سه سال بچه هاش نوبتی میرفتن پیشش ، چی شد این تصمیم گرفت و حالا دوهفته یکبار اونم یه روز میریم بهش سرمیزنیم وبرمیگردیم

    چی میشه این اتفاقات رخ میده

    پس به اندازه تغییرات من ، جهان هم داره از لحاظ فرکانسی روابط مارو محدود میکنه بدون تلاش من.

    آدمهای هم مدارتری وارد زندگیم میشن

    خداروشکر هزاران بار شکر.

    من ایمان دارم به این مسیر و میدونم که باید تکاملم طی بشه ، مهاجرت درونیم درحال شکل گیریه و تو مرحله ی خوبی ام و اگه این تکامل با باورهای مالی پایدارتر

    شکل بگیره صد البته ذهنم به مهاجرت بیرون هم فکر میکنه

    و انگیزه های درونی محکم تر میسازم .

    پاسخ بقیه سوالها :

    با شرایط هماهنگ میشم وانعطاف پذیری خوبی دارم و این هم بعداز آگاهی های دوره مقدس 12قدم و دوره لیاقت هست

    که آدمها رو همین طور که هستن دارم آگاهانه میپذیرم بدون اینکه بخوام تغییرشون بدم کاری که قبلا ساعتها وساعتها زمان وانرژی میذاشتم تا دیگران رو تغییربدم و گاری به ذهنم میبستم

    اینکه تونستم تو سفر آسون بگیرم به خودم

    دنبال هماهنگی مکان نباشم

    کولرباشه یا نباشه

    دستشویی وحموم باشه یا نباشه

    با این ها هماهنگم

    بارها شده تو سفرهامون که آب آشامیدنی نبوده باید از بیرون میگرفتیم

    یا دستشویی دربین مسیر نبوده

    اما همچنان خلوت بودن مکان

    خیلی برام مهمه یعنی مکانی که میرم تو زمان تعطیلات رسمی نیست و نسبت به شلوغی و سر وصدا مقاومت دارم

    نسبت به گرمای هوا مقاومت دارم

    این موارد به ذهنم میرسید میدونم که هرچی فایل گوش کنم موارد بیشتری

    یادم میاد .

    آخر این فایل رسید به احساس خوب

    خوشبختی

    من این احساس رو الانم تو زندگیم دارم

    واقعا از داشته های زندگیم دارم تازه لذت میبرم ، یه عمر درمسیری بودم که نعمتهامو ندیدم و همش دنبال رسیدن به خواسته هام بودم و حالا این روزها دارم یاد میگیرم با آرامش بدون رقابت بیام توجه کنم به زیبایی های زندگی خودم

    بیام و دست بردارم از زندگی بقیه

    حتی نتایج دیگران هم با خودم مقایسه نکنم مگر برای انگیزه گرفتن .

    دیگران قضاوت نکنم وخودمو سرزنش نکنم

    با خودم دوست باشم و حال کنم از زندگی

    خوشبختی ادامه دادن همین مسیر توحیدی قشنگه .

    سپاسگزارم استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم بابت این فایل سرشار از آگاهی

    خیلی دوستتون دارم وعاشقتونم

    خدا حفظ تون کنه ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 154 رای:
    • -
      نجیب زاده گفته:
      مدت عضویت: 1124 روز

      سلام به فاطمه جان

      دختری که هروقت کامنتهاشو میخونم آرامش میگیرم.

      همیشه با خودم میگفتم کاش فاطمه یکم بیشتر در مورد زندگی شخصیش بگه.. اینکه دیدگاهاش راجع به تمرینات ، اینکه مثال های شخصی در مورد خودش یا در مورد رابطه با اطرافیانش از جمله همسر و فرزندان و دیگران…

      چون احساس کردم آدم عجولی نیستی.

      من خودم سه تا بچه دارم و خانه دار هستم.

      البته که با همسرم مهاجرت هم چندین بار داشتیم.

      استاد وقتی از تغییر میگن و اینکه ایمانی که عمل می آورد حرکت هم داره.

      همش توی ذهن من کارهای فیزیکی از جمله مهاجرت خیلی بولد میشه.

      دائم توی تکاپو هستم. اما احساس رضایت درونی که باید داشته باشم رو ندارم. این حس رضایت توی شما رو واقعا دارم میبینم. چون همیشه کامنتهاتو میخونم و پیگیر هستم.

      میگم این دختر چطور میتونه حال خودشو با همینی که هست، با بچه‌هاش با همسرش خوب کنه. بعد میگم شاید من اینطوری برداشت میکنم و شاید برنامه‌هایی علاوه بر کار کردن روی خودت داری…

      که دوست دارم بیشتر ازت بدونم.

      اینکه از تکامل میگی… اینکه اول همین جایی که هستی رو باید نتیجه بگیری و پیشرفت کنی.

      من وقتی این حرفا رو به خودم میگم یه صدایی بهم میگه نکنه کمالگرا هستی و میخوای شرایط خوب واسه حرکت بوجود بیاری.

      یا اینکه نکنه تنبل هستی و حرکت شاقّی نمی‌زنی.

      اگر که اینطوری باشی جهان با مشت و لگد وادارت می‌کنه که حرکته رو بزنی.

      از جایی که ترس مشت و لگدهای جهان رو دارم. هی مدام حرکت فیزیکی میکنم .

      یا میگم نکنه توحیدی نیستم و وابسته ام به بقیه که حرکتی نمیکنم.

      خلاصه اینکه خیلی به خودم سخت میگیرم. این آرامشی که تو داری برام قابل تحسینه.

      میگم کاش منم بتونم اینطوری به قضایا نگاه کنم. بتونم با درونم کنار بیام که لازم نیست اینهمه بدو بدو …

      لازمه یکم هم حواست به اینجایی که هستی باشه. لازمه الان رو هم تجربه کنی.

      فاطمه جان مرسی که از خودت میگی.

      بازم بنویس…. که ما هم یاد بگیریم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1081 روز

        سلام رفیق جاااااانم

        سپاسگزارم از مهر و لطفت عزیزم

        خداروشکر برای آرامش وحال خوب

        که از جانب خدا در قالب کامنتم گرفتی .

        استاد میگه هرچی رو‌خودتون و باورهاتون کار کنید فرکانس تون پایدارتر میشه

        خب منه فاطمه چیکارکنم ؟؟؟

        حرفی که استاد داره میگه بدون چون و چرا باید گوش کنم و باور کنم و انجام بدم .

        استاد میگه ورودی هاتونو کنترل کنید میام انجام میدم چه جوری ؟

        آگاهانه و کم کم .

        میگه به زیبایی ها توجه کنید انجام میدم بازم اگاهانه و آهسته .

        میگه از نازیبایی ها اعراض کنین

        انجام میدم آگاهانه و ذره ذره.

        طبیعیه ذهن چموش نجوا کنه

        خب که چی ؟ با این کارها نتیجه

        چی حاصل شده ؟؟

        ذهن منطق میخواد

        با منطق ساکت میشه

        چه منطقی بدیم بهش ؟

        منطق اینکه ببین زندگی استاد و نتایجش از دل همین کارها بوجود اومده .

        ببین مثلا من امروز با بچه م بهتر حرف زدم ،یا صبح با آرامش بیشتر به خودم و زندگیم لبخند زدم

        چای با دل خوش دم کردم

        اگه ده بار عصبی میشدم و واکنش نشون میدادم مثلا امروز دوبار کمتر شده همینو ببینم و ببینم وببینم

        همینو نتیجه بدونم وادامه بدم

        اگه سلامتی وشادی بچه هامو دیدم وبهتر تونستم نعمتهامو ببینم

        اینها رو همشو نتیجه بدونم

        و تو یه لیست بلند بالا تقدیم ذهنم بکنم .

        طبیعیه اوایل ذهن مقاومت داره

        اما کم کم تغییر میکنه همراه میشه

        یه وقتایی بارها وبارها نشستم

        ویژگی های خوب بچه هام و همسرم و خانواده م رو نوشتم

        تا ذهنم بپذیره باورش بشه .

        اگه این مدت دارم فرصت اشتباه کردن به خودم به بچه هام میدم

        وخودمو یا بچه هامو سرزنش نمیکنم خودش نتیجه است دیگه .

        اگه دارم حتی اگاهانه زندگی مو با دیگران مقایسه نمیکنم نتیجه است

        اگه دارم نعمتهامو بیشتر میبینم

        از داشته هام لذت میبرم نتیجه است .

        اگه دارم آگاهانه احساس مو خوب نگه میدارم و دنبال حال خوب خودم هستم نتیجه است

        احساس خوشبختی یه چیز ذهنی هست که خودت بهش شکل میدی

        با چی ؟با باورهات با ذهنت .

        همینکه داری برای سه تا فرزندت مادری میکنی یعنی توانمندی یعنی خوشبختی و فرصت داری که بارها وبارها در کنار بچه هات رشد کنی

        همزمان به سه تا بچه از دوست داشتنهات بگی

        بغلشون کنی و بوسه بارونشون کنی و

        بازی کنی و حال خوب بدست بیاری

        اینکه خونه داری میکنی یعنی توانمندی

        اینکه داری با همسرعزیزت زندگی میکنی یعنی توانمندی .

        کمالگرایی اکثرمون درونمون هست

        یه شبه هم از بین نمیره

        کم کم باید تغییر کنه

        منم پرفکت وعالی خودمو نمیدونم هرگز

        بوده که تمرکزم کم شده یا اشتباه کردم ، بالاخره

        همه دنبال یادگیری وتغییرهستیم دراین مسیر و داریم از همدیگه یادمیگیریم و آگاهی بدست میاریم

        طبیعتا شما هم تو یه چیزهایی از منم بهتری و

        تونستی بهتر عمل کنی .

        اما تو اون قسمت که کمالگرایی داری اهرم رنج ولذت درست کن

        که اگه قدم بردارم برای انجام چه لذتهایی نصیبم میشه و اگه قدم برندارم چه رنجهایی باید بکشم

        نوشتن اهرم رنج ولذت عالیه

        در هرزمینه ای .

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره

        ان شاالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    سارا صمدی پور گفته:
    مدت عضویت: 1538 روز

    فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ

    پس پایداری کن همانا وعده خداوند حق است…

    به نام الله صمد

    سلام دوستان، چقدر این عادت شروع کامنت با قران زیباست که من از خانم شهریاری عزیز، یکی از شاگرد زرنگای همین سایت یاد گرفتم

    چند روز پیش کامنت گذاشتم و گفتم تو چه شرایط سختی بودم بعد مهاجرت و منی که با اون غرور و کبکبه و دبدبه مهاجرت کردم ، در اثر ناسپاسی ، شرک، وابستگی و ترس به روزی افتادم که دیگه غذای درست حسابی برای خوردن نداشتم تا اینکه یکم خودمو جمع و جور کردم و ترس هارو دور کردم

    و چند روزی مهمون دستای خدا بودم بهترین غذاهارو خوردم و بهترین مهمونیا رفتم و بعدشم از کار ایرانم یکم درامد برام رسید که بتونم وضع بهتری داشته باشم

    خب ، دوستان

    بعد از این قضیه من یکم به خدا ایمان اوردم شاید بگم یک میلیونیوم درصد، چون من همیشه ترسم از بی خونه بودن و بی غذا بودن بود که دیدم خدا ردیفش کرد

    بعدش دوره هایی که خریدم رو ول کردم و چسبیدم به فایل های رایگان فقط و با اونا پول ساختم که بهم ثابت بشه قانون جواب میده

    خدا هم یه بار بهم گفت این دوری طولانی نیست صبر کن وعده ی من حقه

    گفتم خب چشم

    بعد یه مدت، همهههه جا نشونه ی قدم دوم از دوازده قدم میومد هر صفحه نتایجی که باز میشد راجب قدم دوم لود هر کامنتی چشمم میخورد

    یه بار به شوخی به خواهرم گفتم کم مونده وقتی اب میخورم لیوان اب به صدا دربیاد بگه برو قدم دوم

    من صبر کردم تا پول قدم یک و دو رو دوباره از اول بسازم و بعد قدم دوم رو شروع کنم، وقتی شروعش کردم جلسه اول رو اشک ها بود که میریخت، چرا؟ چون من از اولین روزی که مهاجرت کردم، دنبال نکاتی بودم که استاد تو فایل اول از قدم دوم اموزش میدن و هرچی کل محصولاتمو میگشتم فایلشو پیدا نمیکردم چون فکر میکردم تو قدم پنجم هست و من 5 ماه دنبال این فایل گشتم و پیداش نکردم

    وقتی اگاهی های بینظیر این قدم رو گوش کردم به چنان ارامشی رسیدم که تو عمرم تجربه ش نکردم

    ترس هایی که منو فلج میکرد ترس از اینده و بی پولی تو کشور غریب که زبون سوم باید بلد باشم واسش و انگلیسی بلد نیستن، چقدر منو زمینگیر میکرد یک ماه که مریض شده بودم و افتاده بودم رو تخت

    همون سارا، انگار یه ادم دیگه شده راه میره میگه خدایاشکرت نفس میکشه خدایا شکرت حشره و سوسک میبینه میگه خدایا شکرت اصلا اون فایل، نیمه ی گمشده ی مهاجرت من بود

    خب ، دیروز من کلی خوراکی خوشمزه دستم رسید و هوس کردم فیلم ببینم، از قضا هدایت شدم به یه فیلم بامزه با کمترین میزان باور نامناسب و کلی لذت بردم و شکر کردم، شبش خبر دادن خواننده ای که از نوجوانی طرفدارش بودم کنسرت رایگان گذاشته یه شهر دیگه و دستای خدا منو رایگان بردن درصورتی که پول رفت و امدش نزدیک یک میلیون میشد برام با دویست تومن تونستم برم و چقدر لذت بردم

    نکته ش کجاست؟ من داشتم اماده میشدم برم کنسرت، قبل کنسرت در اثر بی دقتی خودم، پایه دوربینم که تنها ابزار کارمه شکست

    اگه وقت دیگه بود گریه میکردم حال بد ، شکایت به خدا ، قربانی بودن، و شب خودمو و دوستامو خراب میکردم

    ولی من حتی راجبش حرف نزدم، چند ثانیه ناراحت شدم و بعدش گفتم الخیر فی ما وقع ( شاید خوندش برای شما اسون باشه بچه ها، ولی سارایی که اینو‌گفت سارایی بود که یک ماه از افسردگی از تختش بلند نمیشد)

    رفتم تا تونستم خوش گذروندم و شکر خدا کردم و ستاره قطبی شبمم نوشتم و خوابیدم

    صبح بیدار شدم بعد از یک ماه که من دنبال کار گشتم از این مغازه به اون مغازه و تحقیر شدم و خیلی اذیت شدم اخرش هم کار پیدا نکردم

    یه کار بهم پیشنهاد شد مرتبط با رشته ام، اسون ولی پر از چالش جالب که حوصله سر بر نباشه، با یه حقوق معقول که حداقل بتونم خرج اجاره و خورد و خوراکمو بدم و خیلی کار خوب و با پرستیژ

    حالا نمیدونم بشه یا نه، روش نبستم چون قراره جز خدا رو هیچکس حساب نکنم

    ولی همین که کسی خودش اومد و من فردا وقت مصاحبه دارم در صورتی که این یک ماه هرجا رفتم از همون اول گفتن نمیخوایمت

    این یعنی تغییر

    یهو به سرم زد، گفتم نکنهههه این نتیجه اون کنترل ذهن دیشبم باشه؟ چون من تنها ابزار کارمو از دست دادم ولی باز شکر خدا کردم و گفتم ایمان دارم بهت

    حتی یادمه یه صدای ضعیفی تو گوشم گفت پاداش کنترل ذهن ، بسیار بزرگتر و سریع تر از چیزی که فکرشو کنی تو زندگیت میاد

    ولی من خیلی محلش ندادم باورم نشد

    تا اینکه این درخواست کار اومد… و من حس کردم بعد چند ماه که اره شاید منم بتونم شاد زندگی کنم و خودم با کمک خدای خودم یه زندگی مستقل و زیبا بسازم

    هنوز اول راهم و نمیدونم چی میشه، ولی همین که انقدر تغییر کردم و نشونه ها دارن میان خیلی خوشحالم میکنه

    در نهایت بگم که من متاسفانه هیچ کدوم از شرایطی که استاد گفتن برای مهاجرت رو نداشتم، اما الان دارم سعی میکنم ایجاد کنم اونم تجربی بهشون رسیدم و هرچی بیشتر سعی میکنم زندگیم زیباتر میشه

    پس دوستانی که هنوز مهاجرت نکردین یا حتی مهاجرت کردین، این اگاهی هارو روی چشماتون بذارید و عمل کنین، منم شک کردم ولی وقتی با فایل های رایگان دوباره پول ساختم بعد دو ماه بی پولی ایمان اوردم

    شما هم برگردین ببینین چی هدفتون هست با اگاهی های فایل های رایگان بهش برسین، ایمانتون رو تقویت کنین بعد با ایمااااان ، از خدا بخواین به دوره ها هدایتتون کنه

    و بعدش بوم بوم بوم

    زندگی تون انقدر عوض میشه که باورتون نشه

    به امید روزای بهتر که با نتیجه بزرگتر بیام و دست پر براتون کامنت بذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 79 رای:
  7. -
    حامد امیری گفته:
    مدت عضویت: 2460 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان عزیز

    این فایل خیلی ارزشمنده و کلید‌هایی رو در دست من میذاره که باعث میشه عامل اصلی تغییر و حرکت کردن رو به خودم یادآوری کنم. البته به نظرم این فایل فراتر از فقط موضوع مهاجرت هست و اون هم اینه که من کلا چقدر جسارت دارم برای تغییر؟ و اصلا چه موقع‌هایی تغییر می‌کنم؟ آیا زمان‌هایی دست به تغییرات میزنم که انقدر تغییر نکردم که به مشکل میخورم و اجازه میدم اوضاع بد بشه؟ یا زمان‌هایی هم که همه چیز خوبه من باز هم به دنبال تغییر هستم؟ این اون موضوع مورد علاقه منه. و کلا افرادی که همیشه با کنجکاوی به دنبال تغییر هستند و دوست دارند ناشناخته‌ها رو تجربه کنند و با اشتیاق سراغ امتحان چیزهای جدید میرن مهاجرت کردن اتفاقا براشون هم خیلی راحت و لذت بخش میشه. که استاد این ویژگی رو دارند و تا جایی که من میدونم آزادی برای شما استاد جان اولویت هست و همین ویژگی هم باعث شده که نخواهید محدودیتی رو بپذیرید.

    من وقتی با استاد آشنا شدم شهرستان توی شهری که به دنیا اومده بودم داشتم زندگی می‌کردم. از همون شهر خودم هم، همیشه به دنبال تغییرات جدید بودم. کلا هر چیزی که برای من تکراری بشه و طوری پیش بره که نشه چیز جدیدی ازش یاد گرفت برام حوصله سربر میشه خیلی زود به دنبال راهی می‌گردم که شرایط رو تغییر بدم و ناشناخته و چیز جدیدی رو برای خودم به وجود بیارم. نمیتونم یکجا ثابت باشم که از خودم هم مثال میزنم که من تقریبا میشه گفت ویژگی‌هایی که در این فایل گفته شد رو دارم و خیلی مشتاق هستم که حتی این ویژگی‌ها رو بهتر و بهتر کنم برای تغییرات و مهاجرت بعدی. و انقدر هم از شنیدن این فایل لذت بردم که دو ساعت پیاده روی کردم و در موردش فکر کردم.

    وقتی با استاد جان آشنا شدم و فهمیدم که کل اتفاقات زندگی من رو داره باورهای من رقم میزنه خیلی سریع به دنبال این بودم که باورهام رو عوض کنم و مهاجرت کنم به جای دیگه که اون موقع میخواستم به تهران بیام. یعنی خیلی از مواقع واقعا دیگه می‌بینی که باید شرایط رو تغییر بدی، ولی باورهای ما اجازه نمیده که حرکت کنیم. مثلا ممکنه ترس باشه: همین مثال‌هایی که استاد زدن، اینکه تنها بشیم یا وابستگی عاطفی داشته باشیم، نگران هزینه‌ها باشیم و… که همه اینها باورهای ناهماهنگ با خواسته رو ایجاد میکنه. اما این ویژگی‌هایی که استاد گفتن رو هر کسی داشته باشه باورهای محدود کننده کمتری داره و جسارتش بیشتره.

    با اینکه من با دست خالی و از صفر اومدم تهران ولی باورهام هماهنگ با این خواسته بود چون اشتیاق و انگیزه شدیدی برای تجربه‌ و امتحان کردن چیزهای جدید داشتم. البته نمیخوام بگم صد در صد ایمان بوده، نه ترس هم میومد ولی این باورها رو داشتم میساختم که من میرم و حرکت میکنم خداوند من رو هدایت میکنه من خالق شرایط خودم هستم و میرم و از هر نقطه‌ای که باشه شروع میکنم و میسازم. روی این باورها داشتم کار می‌کردم. زمانی که نزدیک میشید به اون کار جدید که میخواید انجام بدین انگار ترس هم میاد ولی اگر اون اشتیاقه شدیدتر باشه میری توی دل ترس‌ها و اتفاقا می‌بینی که چقدر خوب بود و چقدر من رشد کردم و چقدر خوب شد که انجامش دادم و اگر هم برگردم باز هم همین تصمیم رو می‌گیرم. اون موقع هم من الگویی توی فامیل نداشتم که بگم یکی رفته تهران و موفق شده منم برم. ولی وقتی استاد توی فایل‌های از خودشون مثال میزدن که چطور از بندرعباس به تهران و از تهران به امریکا مهاجرت کردن من تازه یه الگویی برام پیدا شده بود که بله یکی مهاجرت کرده و موفق شده. یا اگر کسی بود که مهاجرت کرده بود اون چیزی که من میخواستم نبود و به خاطر همین بهش توجه نمیکردم به اشخاصی توجه میکردم که مهاجرتشون همراه با موفقیت و پیشرفت بوده مثل استاد عباسمنش. کسانی که مهاجرت میکنن و پل‌های پشت سرشون رو خراب میکنن نه اینکه بریم فلان جا ببینیم چه خبره اگه خوب بود میمونیم اگه نبود برمی‌گردیم و یه راهی بذاری برای برگشت. یکی از کارهایی که خودم انجام میدم اینه که وقتی میخوام یه تصمیمی مثلا همین مهاجرت بگیرم اینه که پل‌های پشت سرم رو کامل خراب میکنم و هیچ راهی برای برگشت نمیذارم. به خودم میگم ببین اگر من بخوام واقعا تغییر کنم دیگه راهی برای برگشت وجود نداره فقط حرکت به جلو داریم.

    در مورد اینکه چقدر ما می‌تونیم خودمون رو با شرایط جدید تطبیق بدیم: من توی خود همین تهران خیلی از تغییرات برام جدید بود ولی من میتونستم خودم رو تطبیق بدم. علاوه بر مسائل شخصی خودم و اینکه کجای تهران باید باشم و کجا زندگی کنم و … توی چند تا از بهترین شرکت‌های ایران کار که می‌کردم و واقعا فرهنگ سازمانی در هر کدوم از این شرکت‌ها متفاوت بود و من باید خودم رو با قوانین اون سازمان تطبیق میدادم. و حتی اون خواسته‌هایی که شرکت‌ها داشتن برای پیشرفت و از من انتظار داشتند ممکن بود چند پله بالاتر از مهارت‌ها و تخصص‌های من می‌بود ولی من یه راهی پیدا میکردم که خودم رو تغییر بدم و بهتر و بهتر بشم. از اونجایی که به کارم خیلی علاقه داشتم و دوست داشتم چیزهای جدید امتحان کنم اینکارو به خوبی انجام میدادم. من توی هیچکدوم از این شرکت‌ها اخراج نشدم یا اینکه شرایطی پیش بیاد که مجبورم کنند تغییر کنم بلکه خودم وقتی به یک نقطه‌ای میرسیدم که احساس میکردم باید یک پله پیشرفت کنم بلافاصله برنامه‌های خودم رو می‌چیدم و تغییرات رو انجام میدادم و از شرکت‌ها استعفا میدادم و به جای دیگه میرفتم. تا اینکه به این شناخت از خودم رسیدم که من اصلا استایل کارمند بودن ندارم که ساعت مشخصی بیام و برم و باید کار خودم رو داشته باشم و آزادی برای من اولویت بالاتری داره. راه اندازی همین کار خودم هم برام بازم یه تغییر جدید بود اون هم توی یک شهر جدید که هیچکس رو نمیشناختم و هیچ دوست و فامیل نزدیک نداشتم و حتی در شروع مشتری خاصی نبود. ولی توی ذهنم میساختم که خداوند من رو هدایت میکنه. که به لطف خداوند تا الان هم همینطور بوده و همیشه بهترین آدم‌ها بهترین مشتری‌ها و بهترین شرایط اینجا برام بوجود اومده و اتفاقا با باورهای خوبی که ساختم و با تمرکزی که روی خوبی‌ها و نکات مثبت این شهر داشتم الان در بهترین لوکیشن تهران زندگی میکنم و از خداوند خیلی سپاسگزارم که هر کاری بوده من روی خودم کار کردم و اون برام بوجود اومده.

    البته من از همون روز اول مهاجرت آگاهانه روی خودم کار می‌کردم. از قدم اول دوره دوازده قدم شروع کردم تا وقتی که رسیدم به قدم 12 دیدم اصلا من از هر نظر هیچ ربطی به اون موقع که از صفر شروع کردم ندارم. انقدر پیش رفتم که خواسته‌هام تغییر کرد و الان دیگه خواسته من شده یک کشور دیگه و به خودم همیشه میگم به لطف خدا این همه تغییرات و پیشرفت ایجاد شده چرا نخوام برم سراغ مهاجرت بعدی؟ خداوند که این همه من رو هدایت کرد پس بذار کشور رو تغییر بدیم. که البته تا زمانی که نتایجش پایدار نشه در موردش نمیگم و تا همین حد بدونید که استارتش زده شده.

    خیلی از مواقع شما با استفاده از موفقیت‌هایی که در گذشته داشتین مثلا مهاجرت موفقیت آمیز، کسب و کارتو راه انداختی، مشتری‌های خوبی داری، درآمد بهتر و بهتر شده میتونی باورهای قدرتمند کننده‌تری بسازی برای کارهای بزرگتر و همینجوری پیش بری.

    اما همیشه برای من کسانی که آگاهانه تغییر میکنن و مهاجرت میکنن قابل تحسینه. مثلا یه زمان‌هایی می‌بینی که طرف به خاطر مسائل سیاسی یا هر چیز دیگه‌ای مجبوره که مهاجرت کنه. من بیشتر دوست دارم کسانی رو ببینم که آگاهانه و خودشون دست به تغییر میزنن. مثلا استاد توی این مورد باز هم الگو هستند.

    در مورد وابستگی به اعضای خانواده و فامیل و یا اینکه توی جای جدید آشنا داشته باشیم که کمکمون کنه من باز هم توی این مورد من این ویژگی رو دارم که اصلا به کسی وابسته نمیشم و خیلی آدم مستقلی هستم. هیچوقت هم به اعضای خانواده خودم و فامیلی وابستگی نداشتم و اتفاقا وقتی هم که اومدم تهران به هیچکس نگفتم و خیلی چراغ خاموش وسایلم رو جمع کردم و خداحافظ شما. بعدش فقط پدر و مادرم زنگ میزدن و نگران میشدن ولی من اصلا احساس خاصی نداشتم که نگرانی‌های و دلتنگی‌های اونها روی من تاثیر بذاره و منم نگران بشم. مخصوصا مادرها که خوب احساساتی‌تر میشن. با اینکه مادرم همیشه قربون صدقه من می رفت به این خاطر که خوب یه بخشی برمیگرده به اینکه من تک پسر خانواده هستم. ولی باز من احساس خاصی نداشتم و این برای خیلی‌ها ممکنه به این معنا باشه که شما سنگدل هستی. ولی من باورم این بود که همینطور که خداوند از من حمایت میکنه و مواظب من هست مواظب پدر و مادرم من هم هست. اینجا هم کسی برای من فرش قرمز پهن نکرده بود و هیچ دوست و آشنایی نداشتم. خداوند آروم آروم من رو هدایت کرد و انسان‌های خوب از همه جای نه تنها تهران بلکه ایران و حتی خارج از ایران سر راه من قرار داد و مشتری‌ها و دوستای من الان از همه جا هستن. یعنی میخوام بگم که واقعا این چنین تصمیماتی مثل تغییر لوکیشن و تغییر شهر پاداش‌های خوبی داره و همانطور که تصمیمش بزرگه به نظرم به همون نسبت پاداش‌هاش هم خیلی خوبه.

    خدایا شکرت به خاطر این فایل ارزشمند و باورهای که به ما کمک میکنه برای پیشرفت‌های بعدی. مشتاقانه منتظر قسمت بعدی هستم.

    بسیار سپاسگزارم از شما استاد جان بابت این فایل ارزشمندی که تهیه کردید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 70 رای:
  8. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1341 روز

    بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ ۖ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ ۚ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا ۚ فَأُولَٰئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَسَاءَتْ مَصِیرًا (نساء ٩٧)

    قطعاً کسانى که بر خویش ستم کردند [هنگامى که] فرشتگانْ آنان را قبض روح مى کنند، به آنان مى گویند: در چه حالى بودید؟ مى گویند: ما در زمین، مستضعف بودیم فرشتگان مى گویند: آیا زمین خدا وسیع و پهناور نبود تا در آن مهاجرت کنید؟! پس جایگاهشان دوزخ است و آن بد بازگشت گاهى است

    ======================================

    سلام و سلامتی و رحمت الله یکتا به استاد عباسمنش بزرگوار و سلام و درود فراوان به استاد شایسته عزیز

    سلام و نور پر خیر و برکت الله یکتا به تک تکِ دوستان ارزشمندم

    استاد عزیز واقعاً موندم از نشانه ها و هدایت های خدای توانمندم ، خدایی که همه چیزه

    بذارید براتون بگم که الان ما در چه وضیعتی هستیم و این فایل الهی و صحبت های ارزشمند شما استاد عزیز که کاملاً توسط الله یکتا برای من به موقع بود ، چقدر باعث خوشحالی من شد

    استاد ما توی یک شهری که بیش از 22 سال هستش که ازش میگذره داریم زندگی میکنیم یعنی حومه تهران

    بعد از آشنایی با شما و کار کردن روی خودم و تغییر مداری که داشتم نشانه ها سر رسید از اینکه ما دیگه با این شهری که سال ها توش زندگی کردیم هم مدار نیستیم ، دقیقاً چیزی که شما در فایل شماره 16 مصاحبه با استاد میگید ، زمانیکه شما روی خودتون کار میکنید و باورهاتون رو تغییر میدین جهان شمارو از لحاظ فیزیکی به یک جایی که با شما هم مدار هستش جابجا میکنه ، این چیزیه که ما الان توی مسیرش افتادیم

    حدود دو سه هفته پیش به غیر از کلی نشانه های واضحی که برامون امد که باید آماده مهاجرت بشیم ، یک نشانه ی بسیار واضح از جانب خدا برامون امد که باید بخشی از وسایل های خونمون رو تا جاییکه میشه جمع کنیم و ما به این پیام الهی عمل کردیم و شروع کردیم به جمع کردن وسایل های خونمون مثل ظرف و ظروف هامون رو دفترهامون و یکی از فرش هامون هم لول کردیم انداختیم توی راه پله حتی سینما خانگی مون رو هم دادیم رفت

    الان فقط یخچال فیریزِر و میز دِراوِر و یکی دو تا کمد لباس و یک تلویزیون که باهاش فقط سریال های زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا رو میدیدم مونده که تصمیم گرفتیم به آقای سمساری محترم بفروشیم و البته بعضی از وسایل هامون هم تصمیم گرفتیم کاریشون نداشته باشیم و بذاریم توی همین خونه بمونه مثل ماشین لباسشویی و گاز

    ما در بهترین شرایطی که هستیم داریم مهاجرت میکنیم یعنی همه ی این شهر تقریباً مارو میشناسند و این خونه ای که بیش از 10 ساله توش هستیم درسته مال ما نیست ولی رسماً با صاحب خونه هیچ فرقی نداشتیم و در کل همه چیز خوب بوده ولی من کاملاً میفهمم که این موندن برامون چقدر یک منطقه امن برامون ساخته که هیچ کار جدیدی هیچ آدم جدیدی هیچ جای جدیدی رو نمیتونم تجربه کنم و عملاً این شهر برام بسیار بسیار بسیار کوچک شده

    استاد عزیزم تمام کارهایی که تا الان برای مهاجرتمون انجام دادیم در حالی هستش که ما هنوز نمیدونیم قراره کجا بریم !! چه شهری ، چه جایی

    هیچی هیچی 

    اصلاً نمیدونم چی میخواد بشه 

    ولی استاد به طرز عجیبی قلبم آرامش داره ، خیلی ذوق و شوق این تغییری که قراره بعد از سال ها در زندگیم ایجاد میشه رو دارم

    هر روز دارم تجسمش میکنم و در مورد ویژگی های اونجایی که دوست دارم برم با خدا صحبت میکنم

    ما آماده ایم برای یک جهاد اکبر

    برای رفتن به دل ناشناخته ها

    هر روز دارم به خدا میگم خدایا من نمیدونم تو میدونی ، من در مقابل تو ناتوانم توئی که توانایی انجام هر کاری رو داری ، به قول خانم شایسته من بدون هدایت های خدا هیچی نیستم

    استاد در مورد وابستگی به فامیل گفتین ، باید بگم که من از وقتی مدارم تغییر کرد از تمام خاله هامو و شوهرخاله ها و پسرخاله ها و دختر خاله ها و عموهامو و پسر عمو و عمه و دختر عمه هامو و دوست هایی که قبلاً باهاشون در ارتباط بودم از همه و همه شون استاد دور شدم یا اونا از من دور شدن و بسیار خوشحالم که اینقدر روی خودم خوب دارم کار میکنم که از تمام اون آدم های غیر هم مدای که یه روزهایی بود منو مسخره میکردند و الان هیچکدومشون رو خدارو صد هزار مرتبه شکر نمیبینم و این من نبودم که بخوام بابتش تلاشی کنم خودش خود به خود اتفاق افتاد ،  مگر سالی یکبار خاله ها رو ببینم که حرفی هم برای گفتن نداریم اصن اونا توی یک دنیای دیگه ای هستند

    یاد این آیه از قرآن میوفتم که میگه:

    الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ ۖ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ ۚ أُولَٰئِکَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا یَقُولُونَ ۖ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ

    زنان پلید برای مردان پلید و مردان پلید برای زنان پلیدند، و زنان پاک برای مردان پاک و مردان پاک برای زنان پاک اند، این پاکان از سخنان ناروایی که درباره آنان می گویند، مبرّا و پاک هستند، برای آنان آمرزش و رزق نیکویی است

    و الان من در این مدار قرار گرفتم

    بنابراین اگر هم قبلاً وابستگی هم در روابطم بوده کاملاً از بین رفته و با فراق بال میتونم به این مهاجرت توحیدیم عمل کنم

    البته دوران راهنمایی و دبیرستان من دور از مادرم و خانواده بودم ، یعنی مدرسه که میرفتم ، اونجا خوابگاه داشت بابت همین دیگه همونجا میموندم و فقط هفته ای یکبار خونه میومدم و بعدش هم که دانشگاه رفتم که اون دیگه دورترین نقطه از محل زندگی خانواده ام بود که تقریباً هر 4ماه یا 5 ماه یکبار خونه میرفتم ، البته که یک ترم مونده بود تا کاردانیمو تموم کنم کلاً دانشگاه رو ترک کردم و رفتم دنبال پول ساختن و بعد از اینکه با شما و قوانین الهی آشنا شدم به مسیر کاری مورد علاقه ام هدایت شدم

    میخوام بگم که این تکامله هم در زندگی من به این شکل طی شده

    از خدا میخوام خودش هدایتم کنه و یاری ام کنه بر هر ترسی که در زندگیم هست غلبه کنم و اجازه ندم محدود بشم

    استاد من از وقتی که زندگی سرشار از آزادی که شما دارین تجربه اش می کنید رو دیدم خیلی این خواسته توی وجودم شعله ور شد که منم میخوام یک زندگی سرشار از آزادی رو تجربه کنم که به لطف الله در حال حاضر آزادی زمانی و مکانیم رو دارم و درعین حال کارم هم دارم انجام میدم و پولم هم میسازم

    من 22 سال بود که یک ترسی داشتم که همین دیروز با ایمان به الله رفتم تو دلش که حالا اگر خدا هدایت کرد در کامنت های بعدیم در موردش مینویسم چی بوده و چیکار کردم!

    تصمیم گرفتم به اون چیزهایی که خدا به من میگه عمل کنم ، پس اگر هر ترسی هست باید زیر پا بذارم یا حتی با وجود ترس هم باید به اون چیزی که خدا بهم میگه عمل کنم

    این ردپا رو از خودم گذاشتم تا به امید الله که مهاجرت توحیدیمون کامل اتفاق افتاد ، بیام و از معجزاتش براتون بگم

    استاد عزیز ازتون سپاسگزارم که با این حرف هایی از قلبتون بهمون گفتین چراغ راهی شد برای ادامه مسیر زندگیم

    استاد عزیز من به اون پیامی که از جانب الله به زبونتون اوردین رو شنیدم و دارم سعی میکنم که هر روز بهش عمل کنم

    به امید دیدار روی ماهتون در بهترین زمان و مکان

    ======================================

    رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ (آل عمران 193)

    پروردگارا! بی تردید ما [صدای] ندا دهنده ای را شنیدیم [که مردم را] به ایمان فرا می خواند که به پروردگارتان ایمان آورید. پس ما ایمان آوردیم. پروردگارا! گناهان ما را بیامرز، و بدی هایمان را از ما محو کن، و ما را در زمره نیکوکاران بمیران

    رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَىٰ رُسُلِکَ وَلَا تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَهِ ۗ إِنَّکَ لَا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ (آل عمران 194)

    پروردگارا! آنچه را که به وسیله فرستادگانت به ما وعده داده ای به ما عطا فرما و روز قیامت، ما را رسوا و خوار مکن؛ زیرا تو خلف وعده نمی کنی

    فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ ۖ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ ۖ فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ (آل عمران 195)

    پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [که] یقیناً من عمل هیچ عمل کننده ای از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرند تباه نمی کنم؛ پس کسانی که [برای خدا] هجرت کردند، و از خانه هایشان رانده شدند، و در راه من آزار دیدند، و جنگیدند و کشته شدند، قطعاً بدی هایشان را محو خواهم کرد و آنان را به بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، وارد می کنم [که] پاداشی است از سوی خدا و خداست که پاداش نیکو نزد اوست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      علی برزگر گفته:
      مدت عضویت: 1027 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ ﴿19﴾

      (سلیمان) از سخن او تبسمی کرد و خندید و گفت: پروردگارا! شکر نعمتهائی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته‏ ای به من الهام فرما و توفیق مرحمت کن تا عمل صالحی که موجب رضای تو گردد انجام دهم و مرا در زمره بندگان صالحت داخل نما. (19) نمل

      سلام خداقوت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان خسته نباشید

      استاد من تو دفتر سپاس گذاریم از شما یاد میکنم و همیشه قدر دان شما هستم در محضر خداوند متعال

      هرجا هستید سرتون سلامت استاد جان

      حسن اقا سلاممممم

      برادر خدا قوت

      آقا من چند روزه نمیدونم چطور هدایت میشم ب کامنت های پرمحتوای شما چقد لذت میبرم از مهاجرت کردنت

      از ایمانت از عمل ب الهاماتت خدا قوت داداش ……………………………………………………………….

      داداش این فایل استاد منو یاد حرف دوستم انداخت

      من 5سال پیش با این دوستم مواد مصرف میکردیم متاسفانه

      گذشت و گذشت من با قانون جذب آشنا شدم روی خودم دست و پا شکسته کار میکردم یه شب تصمیم گرفتم مواد و ترک کنم ولی از ترس خانواده که یه وقت نفهمند مهاجرت کردم خونه مادر بزرگم که یک زن تنها بود (استاد راست میگه وقتی تصمیم میگیری تغییر کنی جهان ب کمکت میاد )

      مادر بزرگم کلید خونه رو داد بهم گفت من میرم خونه مادرم ( مادر مادر بزرگم اون سال ها در قید حیات بود )

      استاد هیچ وقت یادم نمیره دقیقا تیرماه بود دمای هوای 37 38 بود من شب اول ترک موادم بود استاد خداشاهده تو اون گرما از پادرد رفتم اجاق گاز خونه رو روشن کردم (چون بخاری در دسترس نبود وسط تابستون)

      ……………………………………………………………

      استاد انقد پاهام یخ شده بود نمیتونستم راه برم چقد تغییر سخت بود اما پای حرفم ماندم شب اول و رد کردم شب دوم خیلی سخت شد الان دارم میگم بدنم از ترس میلرزه

      استاد هر شب اروم اروم ترک کردم

      لازم ب ذکر است من 40شب نخوابیدم

      اما روز 41 احساس کردم آزاد شدم از قفس انقد انرژی داشتم با اون فرکانس پاییینم از خدا تشکر کردم

      و گذشت و گذشت سال پیش رفیقم و دیدم من ب کل فراموشش کرده بودم کجاس چیکار میکنه

      ……………………………………………………………..

      منو دید گفت چطوری داداش گفتم هادی چه خبر ؟؟

      بلافاصله شروع کرد گفت علی من ترک کردم مواد و ووووووو

      وای این و شنیدم انقد کیف کردم گفتم

      داداش چی شد تصمیم گرفتی ترک کنی

      یه جمله طلایی بهم گفت لذت بردم

      گفت 20سال خلاف کردیم زندگیمون اینه

      یه 20 سال (مهاجرت) کنیم ب سالم زندگی کردن ببینیم چه میشه

      استاد این فایل شما منو ب گذشته برد که از کجا رسیدم ب کجا

      تصمیم ما برای ترک کردن هم یه جور مهاجرت کردن میمونه

      خدارو سپاس گذارم بعد از 10سال مواد و ترک کردم و از روزی که با استاد آشنا شدم سیگار هم ترک کردم بعد از 13 سال (الان یک سال و نیم میشه لب ب قلیون و سیگار نزدم )

      استاد یه جوری تغییر کردم الان آدم سیگاری میبینم باور نمیکنم روزی منم سیگاری بودم ب خودم میگم نه بابا اون روز ها خواب بوده حتما

      من خیلی تغییر کردم استاد از وقتی که از زندگی نکبت بار مهاجرت کردم ب زندگی توحیدی چقد خوبه ایمان چقد خوبه قران خوندن

      استاد چند شب پیش با همکارم نشسته بودیم حرف از قران شد بهم گفت من متوجه نمیشم قران چی میگه یکم بهش توضیح دادم گفت کاش قران داشتم الان دقیقا توضیح میدادی

      قران و از کیفم در اوردم یک صفحه از سوره بقره رو بهش توضیح دادم

      از فایل های قرآنی 12 قدم الگو برداری کردم بهش توضیح دادم بهم گفت وای چقد شیرینه علی چقد حالم خوب شد استاد اونجا یادت کردم گفتم اینا رو استاد بهم آموخته من سپاسگزارش هستم

      ………………………………………………………………

      بگذریم استاد عزیزم

      من تا روز قیامت قدر دان لطف شما خواهم بود انشاله نور خدا همیشه تو وجود شما بدرخشه آمین……

      داداش حسن ببخشید کامنتم مثل کامنت های خانم شهریاری و اقای ظاهری و آقا اسد و آقا رسول زیبا نوشته نشده

      خواستم بگم منم مهاجرت کردم سخت بود اما الان لذت شو میبرم

      امیدوارم هممون به به سمت خدا مهاجرت کنیم

      آمین ……………..

      صدای منو از شیفت شب میشنوید از شهر اشتهارد (کرج)

      امیدوارم هرجا هستی داداش حسن دلت آرام باشه و تسلیم خدا باشی

      دست همه بچه های سایت و ب مهربانی میفشارم

      تا یادم نرفته بگم

      امشب داشتم غصه میخوردم مو توش بود نخوردم ….

      مو تو غصه هاتون (یه عالمه استیکر خنده)

      در پناه خداوند مهربان باشید دوستان

      ببخشید اگه پراکنده صحبت کردم

      یا حق ……

      علی برزگر تابستان 1403

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        حسن گرامی گفته:
        مدت عضویت: 1341 روز

        سلام بر علی آقای عزیز و دوست داشتنی ام

        اینقدر این کارت تحسین برانگیز بود که من نتونستم برات چیزی ننویسم داداش توحیدیم

        دقیقاً این همون عمل کردن ست دیگه ، چی میتونه باشه ، که خودِ همین هم از همون ایمان میاد

        ایمان ، ایمان به خدایی که دانش هر چیزی رو داره و توانایی انجام هر کاری رو داره ، اینه که آدم دلش قرص میشه ، اینکه خدا هدایت میکنه

        به خدا همینه ، خدا هدایت میکنه

        درها رو از جایی برات باز میکنه فکرش هم نمیکردی

        قدرت و اراده ای که برای تغییر به خرج دادی رو تحسین میکنم علی جان

        به الله قسم همه چیز با خدا شدنیه

        نه تنها شدنی هستش بلکه خیلی هم آسون انجام میشه

        تو فقط بهش وصل بشو

        تو فقط از اون بخواه

        همه کار میکنه برات ، اینو دارم به خودم میگم به خدا

        از خدای توانا برات بهترین ها رو آرزو میکنم علی عزیز و توحیدیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    Mahdi Atharipour گفته:
    مدت عضویت: 2086 روز

    سلام

    در مورد مهاجرت چقدر زیبا و موشکافانه استاد ریز نکات‌رو باز کردند و تکلیف اکثریت‌رو روشن کردند.

    بنظر منم کسی ک ب حاشیه امن زندگی خودش چسبیده ب حقوق ماهیانه و زندگی آروم و بی دغدغه‌ای ک برای خودش ایجاد کرده، کسی ک نمی‌تونه حتی بصورت شغل آزاد برای خودش درآمد داشته باشه و ریسک پذیری پایینی داره اصلا نباید ب مهاجرت و این حرفها فکر کنه.

    کسیکه توان دوری از دلبستگی‌هاش‌رو نداره کسیکه ترس‌های زیادی داره کسیکه ریسکش پایینه وابستگی زیاد داره کسیکه حرفهای منفی زیادی شنیده و تحت تاثیره، کسیکه نمی‌تونه تغییر کنه و هرجابره می‌خواد اونجارو با افکار خودش تغییر بده نه خودش و طرز فکرش‌رو ، همون جایی ک هست بمونه خیلی بهتره در نهایت 2 تا سفر بره و برگرده ببینه میتونه اونجا باشه یا بمونه یا نه؟

    درصد خیلی کمی هم فقط می‌خوان از ایران برن ک راحت مشروب بخورن، آزادی براشون راحت لباس پوشیدن و مشروب خوردنه فقط این چیزا براشون مهمه وگرنه با همه‌چیز جاییکه دارن توش زندگی می‌کنند اکی و راحتند.

    مهم بنظر من نیازهای اساسی و پایه‌ای زندگیه ک باید تو جاییکه می‌خوایم درونش زندگی کنیم اونجا بهشون برسیم و پیداش کنیم.

    من خودم قبلا کارم دریافت اقامت قانونی اروپا بود و برای نزدیک ب 350 نفر اقامت گرفتیم، همون موقع هم افراد زیادی ب ما مراجعه می‌کردند و پس از بررسی مدارک و پیش نیازهای اونها ب همه اعلام می‌کردیم ک کسانیکه کارمند و حقوق بگیر هستند اصلا نباید برای اقامت حتی اگر در حال حاضر توان مالی دارند اقدام کنند، ب چندین دلیل :1- اونها از پس هزینه‌های دریافت، و تمدید اقامت ، بلیط پرواز ، رفت و آمد و موندن تو کشور مقصد برنمیان 2- کسیکه تا الان با دریافت حقوق زندگی خودش‌رو گذرونده، اکثرا توانایی ساخت و ایجاد پول تو محیط خارج از اون اداره و شرکتی ک بوده‌رو نداره 3- کسیکه تو شهر و کشور خودش اونقدر ریسکش پایینه، رفتن ب جاییکه برای اولین بار داره میره زبانش رو بلد نیست منطقه‌رو بلد نیست درآمد نداره ارتباط نمی‌تونه برقرارکنه و … اصلا کار درستی نیست و براش ما اقدام نمی‌کردیم.

    مثلا همون مواقع من ک از اولین سفرم از اروپا برگشته بودم پسرعموم ک با حقوق کارمندی برای خودش راحتی نسبی‌ای رو فراهم کرده اومد پیش من و خیلی استقبال کرد و ماهم از خیلی وقته ک می‌خوایم مهاجرت کنیم و این کشور جای موندن نیست و …. مدارک اولیه‌رو برای خودش خواهر برادر پدر مادر و کل خانواده‌رو داد ک ما همه می‌خوایم از ایران بریم برای ما از سفارت وقت بگیر و … ولی وقتی ب مبلغ اقامت ک رسید همه‌ی اون خواستن و اون مشکلات جامعه‌ی ایران همه از بین رفت و ….

    مثل چند نفر دیگه از دوستان و همبازی های دوران بچگیم ک همه دوست داشتن هرچی ک الان دارن حفظ بشه هیچی تکون نخوره و اقامت اروپا و امریکا و کل جهان هم براشون مفت و مجانی بدون کوچکترین تغییر در زندگیشون براشون ایجاد بشه و برن عشق و حال کنن.

    درسته ک استاد اینجا گفتند ک هیچی نفروختند و تمام املاک و دارایی‌های خودش‌رو اینجا حفظ کرده ولی کلی پول خرج کرده کلی ریسک کرده ، شرکتش منبع درآمدش‌رو ازبین برد و پاشد ریسک کرد رفت همه‌جارو گشت و در نهایت تو امریکا ساکن شد، مهاجرت دل می‌خواد جرات می‌خواد پول می‌خواد ریسک کردن داره ولی در نهایت برای کساییکه آمادگی و اشتیاقش‌رو داشته باشند بهشت رو خواهند دید در رویاهای خودشون زندگی خواهند کرد.

    من خودم 3/5 سال اقامت اروپارو داشتم سفرهای زیادی‌رو داشتم و الان دارم باورهای خودم‌رو برای راحتتر رسیدن ب امریکا گسترش می‌دم باورهای مناسب می‌سازم روی خودم کار می‌کنم و تا الان ک اقدام نکردنم فقط بخاطر موانع پول بوده چون دوست دارم با پول برم با آزادی مالی و خاطر برم دوست نداشتم هرگز جایی پناهنده بشم مثل وقتی اروپا بودم هم آزادی داشتم هم آرامش هم سرم بالا بود و پررو بودم کسی نمی‌تونست اونجا ب من حرفی بزنه، چون مالیات می‌دادم پول تو اونجا تزریق کرده بودم و شرکت خودم‌رو داشتم.

    شرایط رو باید ایجاد کرد باور باید ساخت هزینه باید پرداخت و از زندگی لذت برد

    ب امید رسیدن ب رویاهامون

    ب امید مهاجرت برای خودم و اونهایی ک واقعا دوست دارن

    ب امید موفقیت‌های روزافزون ک معمولا اوناییکه مهاجرت کردند جزو موفقت‌ترین افراد جامعه بودند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  10. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2785 روز

    بنام خدا

    سلام

    استاد جانم من دیشب خواب دیدم که شما فایل جدید قراردادی در سایت .

    صبح وقتی بیدارشدم طبق عادت هر روز رفتم سراغ سایت و دیدم خوابم تعبیر شده . اون هم چه فایلی . خدای من دوباره شما هدایت شدین به موضوعی که حتما درخواست ما بوده و خداوند شما را هدایت کرد تا بیایین و در آر وی زیبا بشینین و این فایل ارزشمند را ضبط کنید.

    شمارا تحسین می کنم برای اینکه هر بار با ایده ای جدید فایل ضبط می کنید. شما را تحسین می کنم که فایلی ارزشمند وبا زمان طولانی را به رایگان روی سایت گذاشتین . شما را تحسین می کنم برای مطلب مفید وارزشمندی که در این فایل بیان کردین .

    موضوع خودشناسی که شما بارها در دوره احساس لیاقت خیلی وسیعتر توضیح دادین و تمامی هم ندارد.

    مدتی میشه که هدایت شدم تا در مسیر اصلاح شخصیتم و رفع ضعف های شخصیتی و ایجاد عادت‌های مناسب در خودم ، قدم های اساسی بردارم.

    این الگو را از کامنت دوستان عزیزم متوجه شدم. دیدم یک الگو تکرار شونده ی خوب در مسیر موفقیت دوستانم دارد تکرار می‌شود.

    هرکجا که روی شخصیت خودشان کار کردن و از خودشان یه شخصیت بهتری ساختن که باعث تغییر مدا ر هم می‌شود ، به موفقیتی رسیدن و این شد که من این پیغام دوستان را نشانه ای از طرف خدا دیدم که ادامه ی مسیر موفقیت من از این راه ادامه دارد.

    خیلی مطالب مهم وارزشمندی در همین فایل عنوان شد.

    من بایکسری از آنها هم مسیر هستم ولی در یکسری موارد نه و پاشنه آشیل من هستن و باید خودسازی اساسی در خودم ایجاد کنم. مثل روحیه ی انعطاف پذیری .

    خداراشکر به لطف خدای مهربان و آموزشهای شما زندگی خوبی دارم ولی هنوز کار دارم تا بهتر شوم و ثروت ساز شوم ولی همین زندگی به نسبت خوب برای من یک منطقه ی امنی شده که حاضر به حرکت نیستم .

    من باید بتوانم خودم را به چالش بکشم تا کمی

    شخصیت انعطاف پذیری داشته باشم و بتونم تحت هر شرایطی زندگی ام را بسازم.

    یادمه شما در قسمت 2 مصاحبه با استاد گفتین آمریکا مدینه ی فاضله نیست .

    من میگم هیچ کجای دنیا ، مدینه فاضله نیست.

    باید اهرم رنج و لذت را در ذهنم درست کنم که مسائل همیشه در زندگی من هست چون اساس جهان رشد وپیشرفت و مسائل هم آمدن تا مرا رشد دهند .پس اینکه فکر کنم اگر فلان جا مهاجرت کنم دیگه همه چیز گل و بلبل و هیچ مسئله ای هم نیست کاملا اشتباه هست.

    باید نگاهم را به مسائل و مهاجرت درست کنم و باورهای خوبی برای خودم بسازم.

    من خوشبختانه انگیزه های خوبی برای مهاجرت دارم .

    همیشه هم دوست داشتم بروم یه جای دور گه از خانواده و فامیل دوربان. چون شخصیت مستقلی دارم و وابسته نیستم .

    به واسطه شعل پدرم در بچگی خیلی شهرهای ایران رفتم و زندگی کردم و از یه جایی به بعد مستقر شدیم تهران و بعد من ازدواج کردم و همسرم اهل شما هستن و من 20 سال است که مهاجرت کردم به شمال.

    سالهاست که من دور از خانواده و فامیل هستم و این تنهای را دوست دارم.

    من مسیر تکامل شما درمهاجرت را بارها از زبان خودتان شنیدم و می دانستم که من هم باید این مسیر شما بروم یعنی اول شروع کنم به سفرهای داخل کشور بروم و لذت ببرم و بعد مسافرت‌های خارج از کشور تا بیشتر با جهان اطرافم آشنا شوم و بعد نسبت به تجربه هایی

    که به دست می آورم شروع به مهاجرت کنم.

    واین مسیر میخواهم شروع کنم به زودی و توکل به آلله یکتا.

    خیلی لذت بردم از این فایل .

    استاد بی نهایت از شما سپاسگزارم .

    از همه دوستان بابت کامنت‌های عالی شون ممنون و سپاسگزارم .

    دوستتون دارم .

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: