چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 2 - صفحه 10

246 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1286 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّهٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ

    در آفرینش آسمانها و زمین، و در آمد و شد شب و روز، و در کشتیهایى که در دریا مى‌روند و مایه سود مردمند، و در بارانى که خدا از آسمان فرو مى‌فرستد تا زمین مرده را بدان زنده سازد و جنبندگان را در آن پراکنده کند، و در حرکت بادها، و ابرهاى مسخّر میان زمین و آسمان؛ براى خردمندانى که در مى‌یابند نشانه هاست.

    ===================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم

    سلام به استاد شایسته جانم

    سلام به انسان های توحیدی ارزشمند،رفیق های نازنین غار حرای من

    سلام و سلامتی و نور و عشق و مودت و رحمت الله از رووووشنی قلبم به قلب همتون

    چقدر من دوستون دارم،چقدر این جهانی که برای خودم ساختم قشنگه،تا چشم کار می‌کنه زیباییه،تا چشم کار می‌کنه خوبی و قشنگی و لطافت و مهربونی و نوره…

    داشتم به جلسه ١ احساس لیاقت گوش میکردم همون ٢٠ دقیقه ی اولش چنان آرامش کلام استاد قلب و روح منو جلا داد که انرژی اون احساس خوب من رو هل داد برای نوشتن …

    نوشتن و نوشتن و نوشتن ،نوشتن اون چیزی که روح من رو ازین جسم خاکی جدا می‌کنه و به پرواز درمیاره و احساس خوب من رو صد هزار برابر می‌کنه …

    چرا ننویسم؟چرا از عشق خدا نگم،چرا ازش برای تموم این زندگی که بهم بخشیده سپاسگزاری نکنم؟هرچقدر شیطان میخواد منو از آینده بترسونه من لبخند خدارو میبینیم که برام دست تکون میده و میگه سعیده من همینجام،من فراموشت نکردم،من کنارتم،من از رگ گردن بهت نزدیکترم،من توی قلبتم سعیده

    به خدا اون چیزی که به من جسارت حرکت کردن،تغییر کردن ،پا توی دل ترس ها گذاشتن داده، فقط و فقط و فقط این انرژی بوده که توی قلبم حسش میکردم،وگرنه من کجا و این همه جسارت کجا؟اعتبار همه ش با خداست همه ش و همه ش و همه ش…

    من همون دختر خداناباور،ظلم پذیر،قربانی شده که انقدر ترسو بود که میخواست با چندتا قرص زندگیش رو تموم کنه،اونی که هیچ احساس ارزشمندی نداشت،اونیکه خودشو قربانی تموم زندگیش میدید،اونیکه همیشه می‌گفت اگر من مردم روی سنگ قبرم بنویسید سعیده ای که هیچ وقت سعیده نبود!

    اون همه ترس ،اون همه احساس قربانی شدن،اون همه احساس بی ارزشی ،کو؟کجاست؟کی میتونست این همه زخم روحی رو شفا بده؟

    وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا ۚ وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِکَ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ

    خدا به کسانى از شما که ایمان آورده‌اند و کارهاى شایسته کرده‌اند وعده داد که در روى زمین جانشین دیگرانشان کند، همچنان که مردمى را که پیش از آنها بودند جانشین دیگران کرد. و دینشان را استوار سازد. و وحشتشان را به ایمنى بدل کند. مرا مى‌پرستند و هیچ چیزى را با من شریک نمى‌کنند. و آنها که از این پس ناسپاسى کنند، نافرمانند.

    خداست که با ایمانش وحشت ها رو از بین میبره

    خداست که با صلحش ،جنگ و دعواها و محو می‌کنه

    خداست که با ثروتش ،فقر رو ریشه کن میکنه

    کجا دنبال چی بگردم؟

    به قول استاد سپاسگزارترین آدم های دنیا هم نمی‌تونند حق سپاسگزاری گوشه ای از نعمت های خدا رو به جا بیارند…منِ سعیده چی دارم از خودم؟چشم و گوش و قلب و مغز و دست و پا اینارو کی داده؟اینا تازه توی اسکیل بزرگتره…یادمه اون موقع که مریض سکته ی مغزی برامون میاورند،فوق تخصص مغزواعصاب که سال ها تموم عمرش رو گذاشته بوده توی اینکار،میگفت فلان رگ توی فلان نقطه‌ی مغز بیمارخونریزی کرده و ما بهش دسترسی نداریم و نمیشه عملش کرد …

    چند میلیون سلول و رگ و خون و ….همه باهم در لحظه دارند کار میکنند که من الان اون چیزی که توی مغزم هست رو با انگشتام بنویسم و با چشم هام ببینم و با قدرت مغزم تحلیل کنم؟

    اوووبیخیال کی می‌ره این همه راه رو!اصلا تصورش ترسناک چه سیستم عظیمی برای نوشتن هریک خط این کامنت داره مثل ساعت کار می‌کنه ،تازه چی؟خدا توی قرآن میگه :

    لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ

    قطعاً آفرینش آسمانها و زمین بزرگتر از آفرینش مردم است، ولى بیشتر مردم نمى‌دانند.

    آدم این آیه هارو میخونه چطور دیوانه ی این قدرت نشه؟چطور تسلیم نباشه؟چطور خودش رو به این جریان نسپاره؟

    همین آیه ها منو دیوونه کرده دیگه،نور همین ها قدم های منو استوار کرده …همینا منو عاشق کرده،عاشق و سرگشته ی خدا …که با این همه قدرتش …با این همه عظمتش … کارو زندگیش رو ول کرده داره به تک به تک ما انسان ها پاسخ میده و اجابتمون میکنه…

    بعد انسان چی ؟

    إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ

    [که] قطعاً انسان نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است

    با تاکیید إن و اون لَ دیگه به صورت مصدری گفته ما کلا ناسپاسیم،هستیم دیگه خداوکیلی،من خودم دوشب پیش از استرس و نگرانی ها و اضطراب و فشار های عاطفی بچه ها،واقعا کم اورده بودم و از خونه زدم بیرون و انقدر گریه کردم که دیگه نفسم بالا نمیومد،چرا؟چون نشسته بودم با عقل منطقی خودم دودوتا چهارتا میکردم و می‌دیدم هیچ کاری از دستم برنمیاد،برای همین تا مرز خفقان پیش رفتم …

    راه رفتم و راه رفتم و راه رفتم و صداش زدم…قرآن خوندم،قران گوش کردم …گریه کردم،گیواپ کردم ،بهش گفتم اصلا من می‌خوام اعلام شکست کنم و برگردم ،تو الکی گفتی بهم که همه چیز رو درست می‌کنی ،تو فراموشم کردی،اصلا معلوم نیست کجایی …

    تا جایی که دیگه صدام درنمیومد،به قول استاد دیگه اشک چشمام خشک شده بود …نشستم گوشه ی خیابون …

    ساکت شدم،حرف نزدم،گریه نکردم، ویکبار تسلیم شدم

    و خدایی که بازهم با نورش من رو آروم کرد و گفت :

    وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ

    وعده خداست که او هرگز وعده خود را خلاف نمی کند و لیکن بیشتر مردم نمی دانند

    همچین با نورش بغلم کرد که تا فردا صبح هیچ اثری از زخم های روحم نبود جز پلک های ورم کرده که اونم از ظلمی بود که خودم به خودم کردم ….

    همون نور کمکم کرد که یکبار دیگه دستامو بزارم روی پام خودم و بلند شم و بگم الله اکبر …

    خدای من از نگرانی های من بزرگتره…

    مگه تا اینجاش رو چه جوری اومدم؟

    بقیه ش رو هم خودش درست می‌کنه …

    من وظیفه م بندگیه،اون اربابه،ارباب قدرت داره،خودش همه چیز رو درست می‌کنه …

    از دیروز تا امروز من صدتا فرکانس اومدم بالا،اصلا رها شدم،دوباره آزاد ،دوباره احساس خوشبختی بی قیدو شرط…دوباره کلی اتفاق خوب …

    دخترها آروم تر شدند،دیگه گریه نمیکنند،بی قراری نمیکنند،خدا فک و فامیل هارو دورشون جمع کرده تا سرگرم باشند همین لطف خدا چقدر نعمته؟

    اصلا قدرت همین آیه چقدر قوت قلب آدمه؟

    قَالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلَّا کَمَا أَمِنْتُکُمْ عَلَىٰ أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ ۖ فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا ۖ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    خداست که حافظ و نگهدار همه ست؟من چیکاره م؟

    صاحب و خالق و مالک دخترای من اونه،خودشم به بهترین شکل نگهشون میداره،اینو هم از اسوه و الگوی قرآن یاد گرفتم،بچه رو رها کرد توی بیابون بی آب و علف و گفت خدایا من میرم پی ماموریت تو،توهم آدم هارو دورشون جمع کن …

    بعد بعد ٢٠سال برگرده نتنها بچه سالم باشه،که بدون سرپرست صالح بار بیاد انقدر که سرشو بزاره پایین و به باباش بگه ماموریتت رو انجام بده ،سر منو ببر،انشالله که من صبورم.

    فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَىٰ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَىٰ ۚ قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ۖ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ

    آن گاه که با او به سعی و عمل شتافت ابراهیم گفت: ای فرزند عزیزم، من در عالم خواب چنین می‌بینم که تو را قربانی (راه خدا) می‌کنم، در این واقعه تو را چه نظری است؟ جواب داد: ای پدر، هر چه مأموری انجام ده که ان شاء اللّه مرا از بندگان با صبر و شکیبا خواهی یافت.

    خدای ابراهیم مگه مرده؟

    خدا هیچ وقت نمیمیره،خدا هیچ وقت گمراه نمیشه،خدا هیچ وقت فراموش نمیکنه،خدا هیچ وقت یادش نمیره،خدا هیچ وقت خوابش نمی‌بره..

    همون خدا،من رو هم مثل ابراهیم هدایت میکنه،همون خدا دخترای منو مثل اسماعیل سالم و صالح بارمیاره،همون خدا همه چیز به ما میده …

    إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّهً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِیفًا وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿١٢٠﴾

    بدون تردید، ابراهیم [به تنهایی] یک امت بود، برای خدا از روی فروتنی فرمانبردار و [یکتاپرستی] حق گرا بود واز مشرکان نبود.

    شَاکِرًا لِأَنْعُمِهِ ۚ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ﴿١٢١﴾

    سپاس گزار نعمت های او بود، خدا او را برگزید وبه راهی راست راهنمایی اش کرد.

    وَآتَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً ۖ وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ﴿١٢٢﴾

    و به او در دنیا [زندگی نیکویی] دادیم، و بی تردید در آخرت از شایستگان است.

    خدا کارش رو درست انجام میده،من باید فقط سمت خودم رو درست انجام بدم،به قول استاد توی اینکه خدا کار‌ش رو‌درست انجام میده شک نداشته باشید،شما سمت خودتون رو درست کنید،روی ایمان و‌توکل خودتون کار کنید

    این‌یعنی چی؟

    یعنی بهبود شخصیت دائمی،یعنی پرورش یک شخصیت شکرگزار و تلاش برای زندگی در لحظه،حفظ توکل و ایمان و احساس خوب،ایمان به غیب،روی توانایی های خدا حساب کردن،کار کردن روی باور ها به صورت دائمی و عمل به دانسته ها…

    چرا من امروز انقدر حالم خوبه؟

    چون اولا دیشب رو خیلی خوب تموم کردم و ذهنم رو قبل از خواب گذاشتم روی اتفاقات خوب دیروز وهمچنین به محض بیدار شدن قبل ازینکه بزارم شیطان بخواد نجوا کنه،با گوش دادن به سوره حدید و سجده،درجا با نور قرآن از خونه پرتش کردم بیرون.

    بعد صفحه ها با خدا حرف زدم و نوشتم و ازش سپاسگزاری کردم.ستاره ی قطبیم رو نوشتم،بعد توی سایت گشتم و یک بار دیگه کامنت های خودمو خوندم ،بعد رفتم تو عقل کل پاسخ های امتیاز بالا رو خوندم، با خودم عبارت تاکیدی هارو تکرار کردم ،بعد احساسم گفت برو جلسه ١ احساس لیاقت مخصوصا اون ٢٠دقیقه ی اولش که انگار واقعا خدا داره از دهان مبارک استاد صحبت می‌کنه رو گوش کن…

    می‌خوام بگم این استمرار در مسیر درست ،در بهبود شخصیت ،اینا باعث پایدار شدن موفقیت هاست،به خدا امروز صدبار به خدا گفتم خدایا شکرت که منو هدایت کردی روی شخصیتم کار کنم،ممنونم که هدایتم کردی به سایت استاد،ممنونم که هر روز بهم سعادت میدی تا باگ های شخصیتیم رو برطرف کنم و توحیدی تر بشم.ممنونم برای تک به تک رفیق های بهشتی که بهم بخشیدی،خدایا شکرت برای این مداری که توش دارم زندگی میکنم.

    دوروز پیش مدیرعاملم اطلاع داد تاسوعا عاشورا شرکت تعطیله،نمیخواد جایی بری،این یعنی همون دوسه ساعت کار هم پر …

    استاد توی جلسه ١ احساس لیاقت میگه عاشقانه می‌خوام اون احساس ارزشمندی درونیتون رو پیدا کنید تا ببینید چطور آسون میشید برای آسونی ها…

    اگر این مدار،مدار آسونی ها نیست پس چیه؟

    یادمه پرستار که بودم همیشه همکارام غر میزدن که چرا همیشه تعطیلات همه جا تعطیله،ما شیفتیم!

    منم توی دلم میگفتم خدایا شکرت،خیلی هم خوب،شیفت های توی تعطیلات خلوت تره،اقا بالاسر کمتره،تازه من مشغول کارم کلی مهمونی های الکی از سرم رفع میشه …

    خو اون بنده های خدا هنوز همونجان…احتمالا زیاد الآنم شیفتند…

    منم دارم از صبح از هر لحظه ی این زندگی لذت میبرم،برنامه ریزی میکنم،به امید خدا قصد دارم امروز برم غروب خورشید رو هم ببینم …

    واقعا کی میتونست این همه زندگی من رو تغییر بده ؟

    استاد تو جلسه ٣ ثروت میگه شما با کانون توجهتون هدایت میشید،این آخر عدل الهیه،ازین عدالت بیشتر؟میگه به هرچی توجه کنی من بهش هدایتت میکنم،فرمون رو تو داری ،من باز کننده ی مسیرم …

    میشه تعبیر همین آیه ی قشنگ :

    کُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا

    همه را، چه آن گروه را و چه این گروه را، از عطاى پروردگارت پى در پى خواهیم داد، زیرا عطاى پروردگارت را از کسى باز ندارند.

    یک جمله ی جادویی دیگه هم استاد میگه که من خیییلی دوسش دارم ،میگه هی نپرسید خب حالا من دارم به ثروت و نعمت توجه میکنم،اینا چطور میخواد وارد زندگیم بشه؟

    مگه دستتون زخم میشه،هی سوال میکنید حالا چیکار کنم خوب بشه؟نه،میگید زخم شده خودش خوب میشه،خودشم خوب شده !!!وقتی کانون توجهتون رو کنترل می‌کنید دقیقا همینجوری ثروت و نعمت به صورت طبیعی وارد زندگیتون میشه …

    به الله قسم پشت همین یک مثال ساده،یک دنیا آگاهیه…

    اینجاست که حافظ میگه:

    نگارِ من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

    به غمزه مسأله‌آموزِ صد مُدَرِّس شد

    فکر کنم دیروز بود نشسته بودم به این مثال استاد فکر میکردم که یعنی چی،دستمون زخم میشه،خودش خوب میشه،پس ثروت هم باید طبیعی وارد زندگیمون بشه …

    بعد رسیدم به همون مفهومی که استاد همیشه میگه و اینجوری برای خودم منطقیش کردم :

    طبیعی اینکه ما پوستمون سالم،یک دست،بدون خط و خش باشه و به محض اینکه یک برش کوچیک روش ایجاد میشه،و به اصلاح پوستمون زخم میشه،کل سیستم بدن شروع می‌کنه به رفع این مشکل،و سریع زخم رو میبنده و با عناصری که طبیعی در خون وجود داره ترمیمش میکنه.

    توی زندگی ما هم همینه،طبیعی اینکه ما ثروتمند ،خوشبخت،سلامت،با آرامش زندگی کنیم.

    طبیعیش اینه ،هرچیزی غیر ازین غیر طبییعه

    فقر و کمبود پول غیر طبیعیه

    احساس بدبختی غیر طبیعیه

    روابط عاطفی ناهماهنگ غیر طبیعیه

    بیماری غیر طبیعیه

    اضطراب و استرس غیر طبیعه…

    خب پس

    اگر فقر و کمبود پول بشه اون زخمی که روی تمامیت پوست من اتفاق افتاده ،دیگه به من چه که جوری باید خوب بشه؟

    طبیعیش اینکه درست بشه دیگه،طبیعیش اینه،ذات جهان اینه،خداوند و جهانش اینجورین که درحالت طبیعی و مدار درست شما باید ثروتمند باشی

    اگر نیستی یک اشتباهی شده،تو سمت خودت رو درست کن،خدا سمت خودش رو به صورت طبیعی درست انجام میده!کاری براش نداره،خدایی که مالک و مدیر این کیهان و کهکشانه ،خواسته های ما براش تیله بازی هم نیست…

    هرچند بهرحال ذهن منطقی مقاومت می‌کنه ،بیخیال چطوری چطوری نمیشه،ما که هیچی،برای ذکریای پیامبر هم این چطوری ها بوده،تو صدسالگی خدا بهش میگه بهت بچه میدم،بعد اون با اون همه ایمان و پیامبری و دریافت وحی و این داستان ها باز به خدا میگه :عه؟اگر راستی میگه چطور؟

    بعد خدا هم با یک جواب ساده ناک اوتش می‌کنه:

    که این کار برای من ساده ست،همونجوری که خودتو از هیچ خلق کردم :))))

    می‌خوام بگم اون بزرگوار که پیامبر بوده،با اون همه سن وسال و تجربه و کلی معجزه که دیده ،باز حریف ذهن منطقیش نشده،دیگه منِ سعیده باید از خودم راضی باشم که دارم تلاش میکنم ذهنم منطقی رو ساکت کنم و ایمانم رو به غیب حفظ کنم.

    اصلا انرژی این کامنت نوشتن،از اجرای اصل بهبود گرایی در عمل که از استاد شایسته توی دوره ی حل مسئله یاد رفتم به وجود اومد …

    ازین سپاسگزاری های کوچیک اما پر از نور

    خدایا شکرت که امروز حالم بهتره.

    خدایاشکرت که امروز بچه هام آروم ترند.

    خدایاشکرت که امروز بهتر و بیشتر روی بهبود شخصیتم کار میکنم.

    خدایا شکرت که تونستم بیشتر شکرگزاری کنم.

    خدایا شکرت که امروز روز بهتری از دیروزه.

    و …..

    وشد این کامنت طولانی …که من میخواستم تمرین ستاره ی قطبی بنویسم ولی بازم یک چیز دیگه از توش درومد :)

    در هرصورت…خداروصد هزار مرتبه شکرررر

    برای همین جای زندگیم

    برای تک به تک این ثانیه ها

    برای این تنهایی توحیدی دلچسب

    برای اینکه کلی رفیق توی سایت دارم یکی از یکی بهتر.

    برای دوستان بیرون از سایتم که توی قلبم عاشقانه دوسشون دارم و برام عطر بهشت دارند.

    برای اینکه دیشب همکارم بهم زنگ زد گفت آبجی زنگ زدم بگم هرکاری داشتی بهم بگو،ما همه اینجا غریبیم،باید هوای همو داشته باشیم.

    برای اینکه پسرداییم هرچند روز زنگ میزنه میگه کاری نداری؟بیام دنبالت ببرمت خرید؟

    برای اینکه میتونم کامنت بنویسم و کامنت بخونم و نور قلبم رو بیشتر و بیشتر کنم.

    برای اینکه دخترام هر روز زنگ میزنند و میگن مامانی ما عاشقتیم،ما دیوونتیم.

    برای اینکه مادرم منو پذیرفته ،دیگه نتنها باهام مقاومتی نداره که سعی میکنه نگرانی هام رو ازم بگیره و غصه ی بچه ها رو نخورم.

    برای اینکه پدرم دیگه باهام مخالفتی نداره،دیگه آروم شده،دیگه نگران زندگیم نیست و بهم اجازه ی رها شدن داده.

    برای اینکه خودم رو توی مداری احساس میکنم که همه ش نور و نور ونوره…

    من دارم قدم به قدم به وعده‌ی حق الهی نزدیک میشم …هیچ عجله ای هم ندارم،از همینجای زندگیم راضی راضیم …و حاضر نیستم این رضایت رو،این نور رو ،این توحید رو با هیچ چیز عوضش کنم.

    نور قمری در شب قند و شکری در لب

    یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانی

    هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر

    بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی

    از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن

    زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی

    راستی اینم بگم و برم،به باور من حتی فایل هایی که هر روز پیشنهادی میاد روی صفحه ی سایت هم هدایتیه و برای من نشونه داره ،امروز یک قسمتی از سریال سفر به دور آمریکا روی صفحه بود که من از کامنتی که فروردین ماه پارسال نوشتم کلی هدایت دریافت کردم ،احساسم میگه لینکشو بزارم اینجا،منم میگم اطاعت …

    abasmanesh.com

    “سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ، رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَالرُّوحِ”

    خدایا عاشقتم و دیوونتم و دوستت دارم و جان منی و ازین حرفا :)

    راستی …درجریانی که ؟

    ما تنها تورا میپرستیم و تنها از تو کمک میخوایم!

    پس!

    مارا به راه راست،به راه بندگانت که به آنها نعمت داده ای ،هدایت کن.

    صلات طولانی ای بود،خدا قبولش کنه …

    و اینکه :

    دوستون دارم از روشنی قلبم !

    در پناه نور باشید همیشه

    قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان

    جزیره ی زیبای توحیدی کیش

    ظهر تاسوعای محرم ١446 قمری

    راهی بی پایان داری ای عشق

    در رگ ها جریان داری ای عشق

    با سرها پیمان داری ای عشق

    میدانم

    من پریشانم از آن زلف در باد

    در دلم نینوایش نغمه سر داد

    شوق آن عطر گیسو مرا میخواند

    او ز هر سو به آن سو مرا میخواند

    او مرا او مرا او مرا میخواند

    میآیمَ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 186 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1342 روز

      سلام و صد سلااااام به سعیده عزیزم

      خداروشکر امروز حالت خوب بوده انشالله که همیشه اینطور باشی

      دیگه شعر و قرآن و جملات الهامی خودتو قَرِقاطی برامون مینویسی تا یه معجون توحیدی خفن مثل بمب هیروشیما توی وجودمون ایجاد کنه

      خواستم ازت تشکر کنم بابت این همه هنری که از انگشت های توحیدی شما داره میباره:)))

      یکیش همین ترکیب جادویی که از نوشته هات میبینم

      همین دوست داشتم فقط تحسینت کنم:))

      در پناه خدا همیشه دلت شاد باشه خواهری

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      آقای خاص گفته:
      مدت عضویت: 1871 روز

      چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون

      دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

      چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید

      چو کشتی‌ام دراندازد میان قُلْزُم پرخون

      چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم

      که خوردم از دهان‌بندی در آن دریا کفی افیون

      به نام خدای مهربان

      سلام خدمت خواهر توحیدی از قلب پایتخت ایران به جزیره ی توحیدی زیبای کیش

      بابا ماشاالله به این همه ردپا گذاشتن هنوز کامنت اولت رو نخوندیم نوتیفیکیشن ایمیل میاد که خانم سعیده شهریاری کیشوند محترم کامنت بعدی رو گذاشته دمت گرم خیلی نظراتت زیبا و قابل تحسینه…

      وقتی کامنتت رو خوندم ناخودآگاه یاد این شعر زیبای مولانا افتادم که اول کامنتم نوشتم واقعا این سایت همه‌مون رو مجنون کرده…

      خواستم ازت تشکر کنم که اینقدر ردپاهای عالی و مستند میزاری فرق تو با بقیه اینه که بچه های دیگه موفق شدن بعد اومدن از موفقیت هاشون میگن این‌هم خیلی خوبه ها ولی میدونی چیه ذهن لامصب خیلی بازی در میاره …

      مثلاً فیلم موفقیت های آقا رضا عطار روشن رو میبینم و کلی کیف میکنم بعد ذهنم میگه خوب آقارضا تونسته یکسره به طور عالی روی خودش کارکنه پس الان حقشه که این همه نتیجه عالی بگیره چرا ذهن این بازی رو درمیاره؟

      چون من نجواهای آقا رضا رو ندیدم و فقط موفقیتش رو دیدم و این نوع الگوبرداری حداقل برای ذهن من یکم سخته …

      البته که آقا رضا یک الگوی تمام عیار برای من هست و اصلا من با دیدن آقا رضا بود که تصمیم گرفتم وام‌هام رو صفر کنم و خداروشکر موفق هم بودم و الان هیچ‌بدهی ندارم ولی خوب این نحوه نوشتن شما برام خیلی باورپذیرتره که هم حال خوبت رو مینویسی هم مواقعی که ذهنت بازی درمیاره

      از روزی که از شمال برگشتی سه‌تا کامنت نوشتی

      اولی خوشحال بودی

      دومی ناراحت بودی و در حال دست و پنجه نرم کردن با نجواها

      و الان که سومین کامنتت رو میخونم میبینم که موفق شدی بر ذهن غلبه کنی

      دیدن این کامنت ها و گذاشتن این ردپاها باعث میشه من هم برام باورپذیر بشه که سعیده هم‌یکی مثل من و داره ذهنش رو کنترل می‌کنه پس اگر فردا روزی به موفقیت رسید یادم باشه که حریف چه نجواهایی شد و این کامنت ها هم سند حرفم هست…

      فقط آبجی توحیدی عزیز بیا و خانومی کن و یه قول زنونه بده من مطمئنم که به زودی زود یکی از موفق ترین افراد سایت میشی …

      قول بده وقتی موفق شدی باز هم بیای و برامون کامنت بنویسی نه مثل بعضی بچه های سایت که اوایل خیلی کامنت می‌نوشتن بعد که موفق شدن رفتن و دیگه کامنت نمیزارن مثل آقا رضا عطار روشن مثل سید علی خوشدل مثل عادله و شکیبا کیانی فر یا قبل تر از این بچه ها مثل خانم شب خیز مثل علی جوان و… ای دوستان عزیز موفق سایت خداروشکر بخاطر موفقیت هاتون دمتون گرم و نوش جونتون درسته شاید دارید سایت رو دنبال میکنید درسته سرتون شلوغ شده ولی استاد چقدر تاکید داره که بابا کامنت بنویسید

      پس ای سعیده خانم عزیز تو بیا و سنت شکنی کن بیا و خانمی کن و بعد موفقیتت هم کامنت نوشتن رو فراموش نکن بنویس

      بعد ما هم کیف کنیم و به ذهنمون بگیم ببین ببین این همون سعیده است ها که از پرستاری استعفا داد بعد رفت کیش بعد هی نجوا میومد هی کنترل ذهن میکرد و برامون کامنت میذاشت ببین الان چه موفق شده خدایا شکرت پس ای ذهن چموش تو هم بشین یکم از این سعیده خانم یاد بگیر…

      باز هم ازت تشکر میکنم و به قول خودت به امید دریافت یک نقطه آبی پربرکت از قلب کیش به قلب تهران

      والسلام علی عبادالله الصالحین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

        وَالَّذِینَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ

        (همچنین) کسانی که بعد از آنها [= بعد از مهاجران و انصار] آمدند و می‌گویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینه‌ای نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحیمی!»

        ===================================

        سلام به برادر عزیزم آقا احمد

        سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله،به جسم و جان و قلب سلیم و روح توحیدی ارزشمندت

        از همین اول کار بهت اطلاع بدم احتمالا این کامنت طولانی خواهد شد:)چون اولین صلات من امروز توی سایته،هم می‌خوام با نوشتن،حال خوبم رو حفظ کنم،هم به این فرکانس خوب شدت بدم، هم قانون و قرآن رو باهاش مرور کنم و انشالله برای شما برادر عزیزم هم بنفیتی توش باشه،ضمن اینکه وقتی از خدا طلب هدایت کردم با کدوم آیه کامنتم رو برای شما شروع کنم آیه ١٠ حشر به بعد رو تقدیم قلب سلیمت کرد که واقعا نوش جانت…من فقط ایه اول رو نوشتم،مابقیش رو خودت بخون و از عشق بازی خدا لذت ببر.

        داداش احمد عزیزم ،همیشه توی کامنت هام گفتم که اون چیزی که من رو جسور کرده برای قدم برداشتن اون انرژی هست که توی قلبم احساسش میکنم و بهم میگه تو ادامه بده و من همیشه حواسم بهت هست،گاهی به شرایط الآنم نگاه میکنم و میگم من چطور میتونم توی این شرایط حال خوبم رو حفظ کنم؟درصورتیکه هنوز بچه موسی روی آبه و تا دور دست ها ساحل دیده نمیشه؟

        ولی چیزی که دارم میبینم اینکه مدت زمان هایی که حالم خوبه خیلی بیشتره،نجوا هست،ترس هست،همزات شیطان هست گاهی انقدر زیاد که احساس میکنم زیر این فشار داره استخونام خورد میشه ولی هیچ وقت خورد نشده،به مو رسیده ولی پاره نشده…

        توقع کاملا بی جاییه که بخوای این همه تغییر رو انجام بدی و انتظار داشته باشی هیچ نگرانی به سمتت نیاد …

        اینکه نگران بشم،گریه کنم،بترسم،مضطرب بشم،بگم جواب نمیده،دیگه نمیتونم پیش برم ،اینا طبیعیه

        اما نباید بزاری تورو از مسیر خارج کنه،یک آیه ای هست که توی سوره ی حدید که میگه :

        یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿٢٨﴾

        ای مؤمنان! از خدا پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا دو سهم از رحمتش را به شما عطا کند، و برای شما نوری قرار دهد که به وسیله آن [در میان مردم] راه سپارید و شما را بیامرزد، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

        من اینجوری ازش استنباط میکنم که تسلط من روی آموزش های استاد شبیه این نوری که قرآن میگه چون دقیقا در بزنگاه ها و تضاد های زندگیم اون چیزی که به کمکم اومده آموزش های استاد والبته نور قرآنه.

        اینکه کجا باید برم توی دل ترسم هام؟

        کجا فقط ذهنم رو کنترل کنم؟

        کجا موضوع حل نشده رو رها کنم و به چیز دیگه فکر کنم؟

        کجا باید خود مسئله رو حل کنم؟

        کجا با عزت نفس درخواست کنم؟

        کجا با توحید اجازه بدم خدا خودش کار هارو پیش ببره؟

        اینا همون نوری که من رو تا اینجا آورده،درواقع اون چیزی که مهم تره اول ایمانه ،بعد عمل!

        استاد میگه ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.

        همه ی ما تا اینجا جمله رو میشنویم سریع دنبال تقلاییم که یک عملی انجام بدیم،اما آیا جمله رو درست شنیدیم؟

        ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است.

        آیا به اندازه‌ی کافی به خدا و فرستاده ش ایمان آوردیم؟

        آیا به اندازه‌ی کافی روی آموزش های استاد تمرکز گذاشتیم؟

        آیا به اندازه‌ی کافی توی این سایت دنبال آگاهی های بیشتر بودیم؟

        آیا تموم نشتی های انرژی و ورودی هامون رو بستیم؟

        آیا به اندازه ی کافی ذهنمون رو کنترل کردیم ؟

        آیا شخصیتمون رو به اصل صدق بالحسنی نزدیک کردیم؟

        آیا به اندازه‌ی کافی با قلب روشن خواسته هامون رو تجسم کردیم؟

        آیا به اندازه‌ی کافی از خودمون ردپا گذاشتیم؟

        چکاب فرکانسی داریم؟کامنت مینویسیم و می‌خونیم و تحسین میکنیم؟

        آیا به اندازه‌ی کافی با خدا رابطه‌ی صمیمی برقرار کردیم؟

        یک صحبت از استاد توی قدم ٨ رو میگم و بعد یک مثال از خودم میزنم،استاد تو قدم ٨ میگه رفته توی کلاس های قانون جذب توی آمریکا ببینه اینجا چه خبره و بعد میگه اینا اصلا داشتن تیله بازی می‌کردن…و میگه از خدا که پنهون نیست از شما پنهون نباشه خیلی به خودم افتخار کردم.

        حالا چیزی که میخواستم از خودم بگم:

        توی یکی از کامنت های قبلیمم نوشتم که تو جام دستاوردهای من زده 5٠٠تا پاسخ مفید،٢5٠تا کامنت مفید این یعنی چی؟

        یعنی دوبرابر کامنت مفیدی که من نوشتم،به بچه ها پاسخ مفید دادم،تازه این مقداری که از نظر امتیازی توی سایت کوآلیفای شده،معلوم نیست چقدر من نوشتم که این تعداد شده یکی از جام دستاورد های من.

        حالا همین الانشم من در شروع روز،توی ستاره ی قطبیم مینویسم خدایا برام نقطه ی آبی پربرکت بفرست،و خداوند می‌دونه در روز چند بار سایت رو فقط به هدف اینکه پاسخی اومده یا نه من رفرش میکنم و اگر نقطه‌ی آبی بیاد من روی هوا میگیرمش،یعنی در اکثر مواقع فاصله ی بین تأیید استاد و خوندن من به یکی دو دقیقه است …مگر من خواب باشم …یا به دلیل خاصی اون لحظه مشغول یک کار مهم تر باشم!!!!

        بعد کامنت بچه ها رو جوری میخونم که انگار اینو خدا نوشته و برای من هدایت داره!

        بعد اومدم اینو چک کردم ببینم بچه ها چطورین!؟

        چه جوری؟مثلا پاسخ نوشتم برای بچه ها بعد که تایید شده میام تا چندساعت چک میکنم میبینم طرف اصلا نخونده پاسخ رو هنوز …

        بعد اینجا میرسم به حرف استاد ،به خودم میگم خب طبیعی پس من انقدر زندگیم تغییر کرده،این اتفاقات خوب زندگی من طبیعیه،هرجایی هستم جای درستشم،چون دارم تموم تلاشمو میکنم برای بهبود زندگی و شخصیتم برای دریافت جریان هدایت،برای گوش کردن به فایل های استاد ،برای کامنت نوشتن و خوندن…

        من هرچیزی رو که مینویسم اون چیزی که به قول استاد تموم تلاشمو کردم بهش عمل کنم،من جدا از حرفام نیستم،جدا از اعمالم نیستم.

        منم آدم کاملی نیستم ،اشتباه میکنم،هنوز خیلی جاها نتیجه دستم نیست ولی اینکه اوضاع داره برای من روز به روز بهتر میشه بخاطر این نیست که من شانس آوردم یا خدا منو بیشتر دوست داره یا به قول سید علی خوشدل عزیز دست من شیش تا انگشت داره …نه ،من فقط بیشتر تمرکز گذاشتم روی قانون ،بیشتر باورش کردم،بیشتر سعی کردم بهش عمل کنم.

        حالا برسم به چیزی که خودم همین الان درگیرشم،تقلای بیرونی ،حالا چیکار کنم اوضاع بهتر شه!

        درصورتیکه استاد تو جلسه ٢ قدم ٧ میگه بچه ها با تقلا و اینکه چیکار کنم اوضاع بهتر بشه ،کار پیش نمیره

        وقتی برای مسئله ای راه حل نداری،داری تقلا می‌کنی حلش کنی،شبیه یک ماشینی که گیر کرده توی شن داره گاز میده،میخواد بیاد بیرون ولی بیشتر فرو می‌ره!

        اما کار درست چیه؟

        توجهت‌ رو‌از‌روی‌مسئله ای که الان ایده ای براش نداری بردار،به ناخواسته توجه نکن،روی خودت کار کن،باورهات رو درست کن،خواسته هات رو تجسم کن،ورودی هات رو ببند،تمرکزت رو بزار روی آموزش های استاد،حال خوبت رو حفظ کن‌و‌سمت خودت رو خوب انجام بده،و حل این مسئله رو‌بسپار به خدا،اون کارش رو عالی انجام میده.

        خب ؟

        پس کی عمل کنیم ؟

        اینو استاد تو جلسه ٧ حل مسئله جواب میده:

        زمانی که ایده ای بهت الهام شد!

        اون موقع دیگه عمل کن! اون موقع دیگه وقت عمل صالحه!وقت رفتن تو دل ترس هاته،وقت نشون دادن ایمان و توکلته!

        شاید ایده ترسناک باشه ولی اصلا سخت نیست.

        و نشونش اینکه قلبت آرومه،احساست خوبه،میدونی این کارو انجام بدی نتیجه میگیری.

        اتفاقی که دقیقا برای خودم افتاد:

        از اسفند تا آخر فرودین مگه چقدر زمان بود؟

        این دوماه رو من فقط روی خودم کار کردم،لیزر فوکس!

        سایت رو شخم زدم،فقط صدای استاد،فقط تجسم خواسته ها،انجام تمرین ها،شکرگزاری،ستاره ی قطبی ،قران ،خلوت با خدا،کنترل نجواها،کنترل ترس ها،توجه نکردن به ناخواسته ها …

        خب بعدش چی شد؟

        ایده ی الهامی اومد!

        همه چیز دست به دست هم داد و که صدای قلبم به قدرت انفجاری و ممتد بشنوم که فقط می‌گفت برو کیش ،برو کیش ،برو کیش ….

        من میدونستم کیش چه خبره ؟نه!

        من میدونستم قراره چه کاری انجام بدم؟نه!

        من سرمایه ی اولیه داشتم ؟نه!

        من حامی داشتم ؟نه!

        باهام مخالف بودن؟بله!

        جلوم وایسادن؟بله!

        مسخره م کردن؟ بله!

        (درکنار همه ی این ها،خانواده ی به شدت سختگیر و مذهبی،شریک زندگی ناهماهنگ،دوتا بچه،جنسیت زن،دست خالی بودن و …همه ی اینارو در نظر بگیر)

        چی باعث شد من برم توی دل ایده؟

        که فارغ ازینکه بیرون زندگی من چه خبره،من به قلبم اعتماد کنم؟

        اون ایمانی که مثل کوه ساخته بودم …

        اگر اون ایمان نبود،من نمیتونستم به قول آقای ظاهری چشم بسته از روی دایو بپرم…

        اون ایمان به من جسارت داد.

        اون بکگراند محکم از آموزش های استاد …

        و وقتی من حرکت کردم کمک های خداوند از همه طرف رسید که من رو به این شرکت بزرگ و توحیدی و ثروتمند وصل کنه …

        الان هم اون ایمان داره کار رو پیش می‌بره،که خدا دیر نمیکنه،خدا قدم بعدی رو بهم میگه،من فقط باید روی خودم کار کنم …

        اون شبی که اولین قرار کاری رو داشتم،توی ماشین پر از اضطراب و استرس بودم …گفتم خدایا آرومم کن،باهام حرف بزن،بگو تو مسیر درستی ام،و بعد با گوشی از قرآن هدایت خواستم ،میدونی چه آیه ای اومد داداش؟

        قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

        گفتیم: همه از بهشت فرو شوید؛ پس اگر از جانب من راهنمایى برایتان آمد، بر آنها که از راهنمایى من پیروى کنند بیمى نخواهد بود و خود اندوهناک نمى‌شوند.

        هنوز که هنوزه وقتی کم میارم و درگیر نجواهای شیطان میشم یاد این آیه میفتم که شب اولی که قرار بود مدیرعاملم رو ببینم و هیچی ازش نمیدونستم خدا با این آیه بهم آرامش و اطمینان داد.

        آیا قرآن ابرازی که فقط من دارمش؟یا برای همه قابل استفاده ست؟ایا قرآن فقط با من می‌تونه حرف بزنه؟یا با هرکسی که بهش دل ببنده و باهاش انس بگیره می‌تونه ارتباط برقرار کنه ؟

        قطعا همه ی ما به یک اندازه به این معجزه ی الهی دسترسی داریم.

        حالا این انس من با قرآن از کجا اومد؟

        از جلسات قرآنی دوره ی مقدس دوازده قدم …

        پس بازم میرسم به اون ایمانی که پشت این عمل بود…

        اون درست بشه،عمل خود به خود اتفاق میفته

        اصلا موقعیت ها پیش میاد،هدایت ها میاد،آدم ها میان و که یک جریان طبیعی رو‌میبینی که داره آروم آروم تورو به سمت خواسته هات پیش می‌بره …

        برای همین استاد همیشه میگه:

        باید پارو نزد، وا داد

        باید دل رو به دریا داد

        خودش میبردت هرجا دلش خواست

        به هرجا برد بدون ساحل همونجاست

        ازت معذرت می‌خوام کامنت داره خیلی طولانی میشه ولی اونیکه به این نوشتن ها احتیاج داره منم ،من به این صلات و این کنترل کانون توجه نیازمندم.

        یک چیزی توی کامنتت نوشتی که اگر بعدا به نتایج بزرگتر رسیدی قول بده حتما کامنت بزاری،من خیلی به این حرف فکر کردم،درواقع از استاد یاد گرفتم همه چیز رو با دید قانون تحلیل کنم.

        فکر میکنم دوره روانشناسی ثروت رو داری نه؟

        توی جلسه ٣ ثروت استاد میگه این باور کمبود همه جوره داره شیره ی مارو میمکه!مثل اینکه داریم به یک رودخونه ی قشنگ و پرآب نگاه میکنیم میگیم چه فایده؟تابستون بشه این خشک میشه …هیچ خبری ازین همه آب نیست …

        داریم آب و رودخونه رو میبینما…ولی تمرکزمون روی نداشتنشه…

        این گره توی مغز منم هستا،مشکل اساسی منه،حتی درمورد همین موضوع که گفتی،مثلا میگم تو که عاشق سایت و کامنت نوشتن و خوندنی،اگر به یک موفقیتی برسی بعد از سایت دور بیفتی چی؟بعد این فکر چی کار میکنه؟

        میاد رسیدن به موفقیت رو برای من رنج آور می‌کنه که اگر به ثروت و خوشبختی های پایدار برسی تو ازین سایت و توحید و این جو توحیدی دور میمونی …

        بعد همین فکر همین باور نمیزاره من راحت به سمت موفقیت ها هدایت بشم …

        درصورتیکه به جای اینکه من تمرکز بزارم روی این موضوع باید به خودم بگم چرا من اونی نباشم که حتی بعد از موفقیت ها همچنان مثل استاد روی شخصیت خودم کار کنم؟و این مسیر تا آخر عمرم ادامه بدم؟

        اتفاقا من می‌خوام فقط مثل استاد عمل کنم.

        الگو ؟

        مثلا آقای ظاهری عزیز،نه احتیاج مالی داره،نه عاطفی،نه خواسته ای که بهش نرسیده باشه …ولی هنوز داره مثل کوه روی خودش و شخصیتش و باورهاش کار میکنه

        چرا من ایشون رو الگو قرار ندم؟چرا بهش توجه نکنم؟چرا تحسینش نکنم؟

        وقتی می‌دونم کل کار جهان اینکه من رو به سمتی که دارم بهش توجه میکنم هدایت کنه،چرا ازین قانون ساده به نحو احسنت استفاده نکنم؟

        این تمرین من برای منطقی به باور محدود کننده حمله کردن …

        وحالا شما برادر عزیزم ،اینو منطقی به خودت بگو،چه سعیده چه هر شاگرد استاد کامنت بنویسه یا ننویسه،جهان توحیدی و سایت استاد فراوان هست از انسان های شایسته که در بهترین زمان و مکان دست خدا میشن تا آگاهی های توحیدی رو بدست بچه ها برسونند…

        من بینهایت از قلب مهربونت سپاسگزارم،این حرفی که شما زدی همه ش مهربونی و زیبایی و تحسین قلبت بود،من اینو میفهمم،من ازت ممنونم برای تموم لطف و محبتت

        ولی میخواستم خواهرانه طبق قانون بهت کمک کنم ببینی چطور باید همه جا حواست به باور کمبود باشه …

        خدا بده برکت …چقدر نوشتم …

        الهی که در بهترین زمان و مکان به دستت برسه …

        قلبِ فراوان به همراه صدای دلنشین پرنده ی کنار پنجره ی خونه،پیچیده در هوای گرم دم کرده ی جزیره ی زیبای توحیدی کیش از خواهرت به قلب ایران،تهران

        مرسی هستی و مرسی که مینویسی

        به امید دریافت یک نقطه‌ی آبی پربرکت دیگه ای ازت

        در پناه نور باشی همیشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 85 رای:
        • -
          فاطمه و رسول گفته:
          مدت عضویت: 1082 روز

          سلاااااااااام عزیزدلم

          بنوش از باده ی اکنون

          خوشا اکنون …

          خوشا اکنون …

          من که میدونم چقدر عاشق این نقطه آبی های بهشتی هستی

          بفرما تحویل بگیررررررر

          نوش جانت رفیق دلبررررمن

          این همه

          کنترل ذهنت

          تمرکز به زیبایی ها

          تعهدت به قانون و

          عمل گرایی هات ..

          سعیده جااااااانم

          چقدر این روزها

          رها و ازاد شادی و میخندی

          خداروشکر هزاران بار شکر که

          لذت میبری از قانون

          ساعتها حرف میزنی با خودش

          گپ میزنی با هدایتهای خداوند

          و باورمیکنی احساس خوب الان ما

          بزرگترین پاداش خداست ..

          احساس خوبی که با خودش اتفاقهای خوب رو به همراه میاره

          جوری که خانواده ت هم درکت میکنن و متوجه تغییر

          فرکانس هات میشی ..

          حتی جنس دلتنگی نیلا ونیکا هم بهتراز قبل میشه و

          خودت از اینهمه پلن های خوشگل خدا متحیر

          می مونی

          آره قشنگم

          آره خدا خوب حواسش هست

          جنس شکرگزاری قلبی

          جنس رضایت مندی درونی

          با نتایج همراهه …

          اصلا فکر کردی بهش که

          این روزها چرا ما

          نورخورشید از لای پنجره وپرده هم حالمون خوب میکنه

          یا آسمون و حرکت ابرها ذوق زده مون میکنه !!!

          چرا ما با دیدن ماهی تو دریا

          از خود بی خود میشیم

          به ماه دست تکون میدیم ..

          میتونیم ساعتها از لونه ساختن پرنده ها حرف بزنیم

          یا با دیدن زیبایی های پروانه هیجان زده

          شکرگزاری کنیم که خدایا چقدر خودت زیبایی…

          خب معلومه جواب سوال ،چون

          کم کم داریم باور میکنیم که

          زندگی همین قدر ساده است

          زیبا و شگرف ومقدس و گران بها

          چون توحید قشنگترش میکنه و

          قشنگترین نکته ی توحید پذیرفتن خودمون و روبه رو شدن با ترس های خودمونه ..

          استاد عزیزم دمت گرررم که

          مارو با خودمون آشتی دادی و

          داریم تو این بهشت باهم یاد میگیریم

          مراقب سه تا چیز باشیم افکارمون و رفتارمون وگفتارمون.

          یاد میگیریم که مبادا به سبب یک غم ، هزاران نعمت را فراموش کنیم ..

          این روزها بارها وبارها

          توکل کردیم به خودش وشنیدیم

          خدات منم ، بی خیال بقیه ..

          متوجه شدیم که درهیچ جای زمین کسی بقچه ای همراهش نیست که برای ما حال خوب یا دل خوش بیاره

          ما باید یادبگیریم خودمون حالمون خوب کنیم با افکارمون .

          حال این روزهای ما مثل این شعرهست:

          دلت را بتکان

          اشتباهت وقتی افتاد روی زمین

          بگذار همان جا بماند

          فقط از لابه لای اشتباه هایت

          یک تجربه را بیرون بکش

          و قاب کن

          و بزن به دیوار دلت

          اشتباه کردن اشتباه نیست،

          در اشتباه ماندن اشتباه است .

          الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشی و زندگی خوشگلت

          در بهترین مدارها قراربگیره

          ان شاالله بهترین رفیق جانم .

          کلی بووووووس وقلب فراوووون

          از کرج تا کیش …

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
        • -
          آقای خاص گفته:
          مدت عضویت: 1871 روز

          یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿١٨﴾

          ای اهل ایمان! از خدا پروا کنید؛ و هر کسی باید با تأمل بنگرد که برای فردای خود چه چیزی پیش فرستاده است، و از خدا پروا کنید؛ یقیناً خدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است. (18)

          19

          وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ۚ أُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ﴿١٩﴾

          و مانند کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشی کرد؛ اینان همان فاسقانند. (19)

          20

          لَا یَسْتَوِی أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّهِ ۚ أَصْحَابُ الْجَنَّهِ هُمُ الْفَائِزُونَ ﴿٢٠﴾

          دوزخیان و بهشتیان یکسان نیستند، بهشتیان همان رستگارانند. (20)

          21

          لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ ۚ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ﴿٢١﴾

          اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم، قطعاً آن را از ترس خدا فروتن و از هم پاشیده می دیدی. و این مثل ها را برای مردم می زنیم تا بیندیشند. (21)

          به نام خدای رحمان

          سلام و سلامتی و نور و عشق و محبت و دلگرمی از شهروند قلب پایتخت زیبا و ثروتمند ایران به کیشوند جزیره زیبا و آزاد و آباد کیش

          سلام و سلامتی از بنده ی خدا احمد به بنده ی مخلص خدا سعیده ی عزیز

          آبجی جان خدا بده برکت کاسه ای کامنت تقدیم قلب مهربانت کردم و ظرفی بزرگ پر از مهر و محبت و عشق و صفا بهم پس دادی انشالله خیرش رو ببینی و خدا به مال و کامنتت برکت بده…

          یه چیزی بگم که از دیروز غروب که کامنت زیبات به دستم رسید تا الان که دارم برات جواب مینویسم منو دیوانه کرده و بهم ثابت کرد که افراد این سایت شاید از نظر فیزیکی از هم دور باشند اما از لحاظ فرکانسی بهم وصل هستند و همه به یک ریسمان که همان ریسمان الهی است چنگ زده اند

          دیروز بیمارستان شیفت بودم ساعت 4 عصر برای رست و صرف چایی به اتاق رست رفته بودم و در محل کار من اتاق رست ام رو از بقیه جدا کردم و میرم یه گوشه کامنت میخونم قرآن گوش میدم یا کامنت مینویسم اومدم سایت رو رفرش کردم دیدم هنوز خبری از کامنتت نیست چون منتظر و چشم به راه بودم،، گفتم بزار قرآن گوش کنم توی تلگرام یه کانال دارم که قرائت های ناب عبدالباسط رو میزاره همینجوری حسم‌گفت سرچ کن سوره انشراح و این سوره رو گوش کن نوشتم انشراح و سرچ رو زدم یهو سرچ تلگرام رفت روی سوره حشر پیش خودم گفتم عههه من نوشتم انشراح چرا حشر اومد؟!؟

          خلاصه ساعت 7 عصر شیفت رو تحویل دادم و پیش خودم گفتم من چشم براه یک‌ پیک هستم که قراره یه نامه از کیش برام بفرسته قبل از اینکه سوار موتور بشم و به سمت منزل حرکت کنم بزار یه بار دیگه سایت رو رفرش کنم و انجام دادم و دیدم بله چشم ما روشن یک‌ نقطه ی آبی به زیبایی آب های نیلگون خلیج فارس کنار اسمم پیداست گفتم شک ندارم که پیک سایت نامه آبجی سعیده رو برام آورده و باز کردم و اول کامنت رو که خوندم گفتم یاااخدا خدایا داری با من چیکار می‌کنی پس حکمت اون سرچ تلگرام این بود یعنی آبجی خود خدا 3 ساعت قبل از اینکه کامنتت به دستم برسه بهم گفته بود که از سوره حشر قراره درس هایی بهم داده بشه…

          این معجزه نیست پس چیه؟

          چه کسی جز الله می‌تونست این برنامه شگفت انگیز رو ایجاد کنه؟

          الهی شکرت خیلی لذت بردم از جوابی که برام فرستادی چقدر هدایت خدا زیباست من با منظور دیگه ای اون کامنت رو برات فرستادم و تو از زاویه‌ ی دیگه ای جوابم رو دادی زاویه ای که باعث شد من متوجه چندتا از ترمز های خودم‌بشم ترمزهایی که در لایه های زیرین مغزم بود و من متوجه اش نبودم و اون زیر میرا داشت واسه خودش یه باورهایی رو ران میکرد و موجب یه رفتارهایی از من میشد که خودمم خبر نداشتم دارم از کجا میخورم…

          اولیش درباره ی جمله معروف استاد:

          ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

          بله من اعتراف میکنم که جمله رو درست نشنیدم

          من اعتراف میکنم که با شنیدن این جمله تو هول و‌ولا بودم که یه کاری بکنم همش تقلا همش بدو بدو همش فکر اینکه باید یه ایده خفن پیدا کنم و تهش هم هیچی به هیچی غافل از اینکه من از کلمه اول این جمله پرمغز غافل شدم آیا من واقعا ایمان دارم؟

          نه اگر ایمان داشتم کم کم آماده ی استعفا از کارمندی چیزی که قلبم پس میزنه میشدم

          اگر ایمان داشتم خیلی کارها رو نمی‌کردم و خیلی کارها رو‌ انجام میدادم

          شاید باورت نشه من هنوزم به این جمله که تمام اتفاقات زندگی من به واسطه ی فرکانس هام رقم میخوره ایمان نیاوردم اینو از رفتارهام میفهمم در زبان چرا باور کن یه جوری سخنرانی میکنم که این اتفاق زیاد برام‌ افتاده هرجا صحبت میکنم همه میگن به به چقدر خوب حرف میزنی مدرکت چیه چیکار می‌کنی و کجا درس خوندی و…

          اما در عمل نه در عمل خیلی خیلی ضعیفم.

          اولین درسی که از کامنتت گرفتم این بود

          روی ایمانت کار کن اصلا اگر ایمان به حدی برسه عمل خود به خود اتفاق میفته.

          اما درس دوم رو با دوره زیبای روانشناسی ثروت یک بهم دادی بله آبجی جان من این دوره رو دارم یک بار هم مرور کردم ولی هیچی ازش نفهمیدم میدونی چرا چون اونقدر اون دوره باورهای خالص داره که باید خیلی عالی روش کار بشه باید اول زیرساخت هام رو آماده میکردم بعد میرفتم دنبال اون دوره و از خدا طلب هدایت کردم و خدا بهم گفت برو اول از دوازده قدم شروع کن که داستان این هدایت رو در کامنت هام توضیح دادم و وقتی دوازده قدم رو خریدم و دیدم خانم‌ شایسته هم گفته دوازده قدم یکی از دوره های پایه است و کار رو با این دوره شروع کن خدارو بابت این هدایت شکر کردم الان قدم دهم هستم و خدا می‌دونه چقدر از نظر درک و فهم تغییر کردم و دارم فوندانسیون رو آماده میکنم که به کمک الله بعدش آماده بشم برای روانشناسی ثروت و ساخت یک عمارت مجلل روی فونداسیون دوره ارزشمند دوازده قدم….

          چقدر زیبا چقدر استادانه و چقدر ماهرانه و چقدر زیرکانه یک باور محدود کننده و یک باوری که ذهنم داشت ازش زجر میکشید رو برام واضح کردی …

          راست میگی والا من حدود 400‌روز از شما زودتر وارد این سایت شدم و اون موقع که شما تو سایت نبودی من داشتم کامنت بقیه‌ی بچه‌ها رو می‌خوندم و لذت میبردم حالا اون بچه ها نیستن و دارم از کامنت های آبجی سعیده لذت میبرم فردا ممکنه آبجی سعیده به‌هر دلیلی نخواد کامنت بنویسه خدا از طریق دست دیگه اش کامنت های زیبا رو روی سایت می‌نویسه و این روند بی نهایت ادامه داره و این قانون جهان‌هستیه همه چی هرروز بیشتر و بهتر میشه حتی افراد و نفرات سایت …

          ببخشید کامنت داره طولانی میشه ولی من فقط نویسنده ام و کس دیگه ایه که داره مطالب رو مثل دیکته میخونه و من فقط دارم مینویسم و نمیدونمم تا کی ادامه داره فعلا که داره میگه بنویس…

          مثلاً از طریق کامنت شما هدایت شدم به پروفایل آبجی شهرزاد بیک مراد دیدم ایشون 400روز هم زودتر از من داخل سایت بوده اما من هرگز یک دونه از کامنت هاش رو هم نخوندم و دیروز چند ساعت وقت گذاشتم و لیزری همه ی کامنت هاش رو خوندم و گفتم خدایا این دختر چقدر بی نظیره عجب الگویی پیدا کردم اصلا تصمیم گرفتم هرروز کامنت هاش رو مرور کنم چون دقیقا اون زندگی داره که توی رویاهای منه…آره درست میگی خدا خدای فراوانیه و هرروز ما رو به سمت فراوانی هدایت می‌کنه چرا چون خودش سرپرستی مارو قبول کرده

          الله ولی الذین آمنوا…

          یه روز از طریق کامنت آبجی سعیده بهمون کمک می‌کنه یه روز از طریق آقارضا

          یه روز از طریق سید علی

          یه روز عادله

          یه روز شهرزاد

          و….

          درس بعدی که بهم دادی این بود که این جور صحبت ها داره به طور ناخودآگاه در ذهن من یک‌اهرم رنج‌میسازه از اون جا که من عاشق سایت هستم دارم میگم فلان دوستم به موفقیت رسیده و دیگه در سایت فعالیت نمیکنه و این‌‌شده اهرم رنج من که باعث میشه خیلی ریز من خیلی دنبال موفقیت نباشم…

          حالا به قول استاد چرا من اولین نفر نباشم بیام به خودم بگم آقا داداش تو برو موفق شو بعد بیا صبح تا شب کامنت بنویس تو بشو الگوی بقیه تو این سنت رو بشکن آره داداش چیکار داری به بقیه …

          ببین حکمت اینکه خدا میگه بقیه رو قضاوت نکنید که بهترین قاضی خداست همینه ها ما با قضاوت فقط از مسیر درست منحرف میشیم ظاهرش اینه داریم قضاوت میکینم اما در باطن داریم اهرم رنج‌ تو مغزمون‌ می‌سازیم

          باطنش اینه داریم باور کمبود رو در ذهنمون گسترش میدیم

          یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَىٰ أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَىٰ أَنْ یَکُنَّ خَیْرًا مِنْهُنَّ ۖ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ ۖ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ ۚ وَمَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ

          ای اهل ایمان! نباید گروهی گروه دیگر را مسخره کنند، شاید مسخره شده ها از مسخره کنندگان بهتر باشند، ونباید زنانی زنان دیگر را [مسخره کنند] شاید مسخره شده ها از مسخره کنندگان بهتر باشند، و از یکدیگر عیب جویی نکنید و با لقب های زشت و ناپسند یکدیگر را صدا نزنید؛ بد نشانه و علامتی است اینکه انسانی را پس از ایمان آوردنش به لقب زشت علامت گذاری کنند. و کسانی که توبه نکنند، خود ستمکارند.

          یا خود خدا ببین الله منو به چه آیه ای هدایت کرد چه جواب دندان شکنی!!!!

          خداروشکر شروع کامنت با آیات اعجاب انگیز بود و پایانش هم با آیاتی زیبا و زندگی آموز…

          آبجی سعیده عزیزم

          ممنون از توصیه های خواهرانه ات

          ممنون از جواب های حکیمانه ات

          ممنون از صداقت بی نهایت ات

          ممنون از روح بلند توحیدی ات

          بی نهایت تحسینت میکنم امیدوارم در مسیر ایمان و توحید به هرآنچه که خواسته ی دل و قلبت هست برسی که تو نشون دادی که لایق این نوع زندگی هستی یعنی زندگی سایر برکت و نعمت و ثروت و توحید…

          به امید دریافت یک نقطه آبی پر برکت دیگه ازت به آبی ای وزلالی آب های ساحل مرجان…

          خیلی خانمی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
        • -
          مرضیه گفته:
          مدت عضویت: 2406 روز

          إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ

          مسلما در آفرینش آسمانها و زمین و در پى یکدیگر آمدن شب و روز براى خردمندان نشانه‏ هایى [قانع کننده] است

          الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ ﴿191﴾

          همانان که خدا را [در همه احوال] ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد مى کنند و در آفرینش آسمانها و زمین مى‏ اندیشند [که] پروردگارا اینها را بیهوده نیافریده‏ اى منزهى تو پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار.

          سعیده عزیزم سلام

          اول از همه ازت تشکر میکنم که هستی، که اینقدر مسلط شدی به آموزش های دوره، و اینقدر مسلطی که میدونی هر کدوم از جلسات هر دوره روی چه موضوعی کار شده. دمت گرم که اینقدر متعهدانه داری گوش میدی و با ایمان، عمل میکنی. یه بار دیگه بهت میگم تو آلردی به هدفت که اشاعه توحید بوده رسیدی دختر.

          اینو مینویسم که بدونی که این تو بودی که با کامنت هات منو بشدت موتیویت کردی که کامنت بذارم ( که شروعش با آیه قرآن باشه)، کامنت بخونم، قرآن بخونم و از انجام همه اینکارا لذت ببرم. و نمیدونی چقدر فیدبک خوب گرفتم از اینکارا. خدا 100 هزار برابرش رو برگردونه توی زندگیت.

          اما بریم سر اصل مطلب. دختر تو دیگه با این جملاتت ترکوندی اصلا.

          ‎اینکه کجا باید برم توی دل ترسم هام؟

          ‎کجا فقط ذهنم رو کنترل کنم؟

          ‎کجا موضوع حل نشده رو رها کنم و به چیز دیگه فکر کنم؟

          ‎کجا باید خود مسئله رو حل کنم؟

          ‎کجا با عزت نفس درخواست کنم؟

          ‎کجا با توحید اجازه بدم خدا خودش کار هارو پیش ببره؟

          ‎اینا همون نوری که من رو تا اینجا آورده،درواقع اون چیزی که مهم تره اول ایمانه ،بعد عمل!

          سعیده قشنگم این در و گوهری که تقدیم ما کردی، چکیده همه دوره های استاده. تو این دوره ها رو حفظی و عالی داری پیادشون میکنی تو زندگیت. اینقدر کامنتت به دلم نشست که خواب از چشام پرید. امروز روز کاری سنگینی داشتم، حدود 10 ساعت کار سنگین فکری که البته لیدرش خدا بود، تو راه فقط به این فکر میکردم که برم خونه یه خواب سنگین خودمو مهمون کنم که برخوردم به کامنت سنگین و‌پر محتوات. این شد که بدون اینکه به این فکر کنم که برنامم چی بوده، شروع کردم نوشتن برات. امیدوارم که در زمان مناسب دریافتش کنی.

          سعیده عزیزم، دختر توحیدی درجه یک، کلیییییی بوس و بغل از کانادا، کبک، به جزیره توحیدی کیش. به قول خودت به امید دیدارت در بهترین زمان در بهترین مکان.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          نسرین سیفی گفته:
          مدت عضویت: 1050 روز

          سلام سعیده عزیزم من به طور اتفاقی به کامنت تو توی یه فایل دیگه هدایت شدم بعد دیدم چقدر بازخورد داشته رفتم پروفایلت داستان‌هدایتت رو خوندم اما انگار به روز رسانی نکردی برام داستانت‌ قلمت خیلی قشنگ بود و میفهمم‌ حرفات رو دوس دارم بدونم از پرستاری چه جوری به جزیره کیش هدایت شدی اینطور که متوجه شدم فرزند داری چجوری تونستی دور باشی ازشون میشه داستانت‌ رو به روز رسانی کنی

          البته منم بیکار ننشستم دارم کامنتاتو‌ تو جاهای دیگه میخونم

          در پناه خدا باشی دختر جسور و مهربان

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نرگس حلوایی زاده گفته:
      مدت عضویت: 902 روز

      سلام و عرض ادب و احترام خدمت تمامی بزرگواران

      و سلام خدمت خواهر قشنگ و توحیدی ام سعیده جان

      این کامنت گذاشتن شما یکبار از شمال کشور یکبار از جنوب منو یاد زبل خان میندازه:))))

      سعیده اینجا

      سعیده اونجا

      سعیده همه جااااا؛))))))

      گذشته از شوخی خواهرانه منم یک مادرم و درک میکنم دور بودن از جگرگوشه ها چقدر میتونه سخت و نفس گیر باشه

      و بسیار بسیار تحسینت میکنم بابت این همه کنترل ذهن و خودداری و توکل بی نظیرت که خیلی عالی و به بهترین شکل تکاملی داری پیش میری و از صمیم قلب برات حال خوش و استقامت و پیروزی از خدای مهربونم طلب میکنم

      چقدر زیبا استاد توی قدم اول گفتن تو کارت رو درست انجام بده خدا کارشو بلده تو وظیفه عبد بودنتو انجام بده وظیفه رب ارباب بودنه اصلا خدا وظیفه خودش کرده ارباب بودن رو

      و این مثال قشنگت در مورد ثروت و مثال استاد در مورد زخم دست که خودش خوب میشه

      یه مطلبی چندوقت پیش خوندم در مورد یه شهروند آمریکایی که به طور غیرطبیعی (البته از نظر ذهن منطقی)پول وارد حسابش شده بود و دولت بهش شک کرد وقتی دنبال کارش رو گرفتن فهمیدن که یارو با تخیل و قدرت تجسمش تونسته انقدر پول جذب کنه اینه قدرت ذهن و باور

      مشکل از اونجایی شروع میشه که مثا منی این قدرت رو که هیچ حتی ذهنم نمیتونه باور کنه که از طریق شغلم هم بتونم انقدر پول و ثروت کسب کنم

      چه برسه به اینکه من تجسم کنم و پول بیاد

      یعنی اینکه توی این جهان امکان داره کسی با تخیل هم بتونه پول دربیاره اگر باورش کنه

      یعنی طبیعی پول در جریانه ولی ذهن من پذیراش نیست مدار من باهاش یکی نیست پس بهش برخورد نمیکنم و چقدر استاد زیبا گفتن و توضیح دادن تو قدم اول قدرت باور و طریقه ی باور پذیر کردن رو

      چی میشه که یه چیزی رو باور میکنی؟؟؟ راهش رو پیدا کن و از همون راه برای تقویت باورهات و باور پذیر کردن خواسته هات استفاده کن

      سعیده ی مهربونم البته که شما خودت تو استفاده کردن از دوره ها و فایلها استادی و من این کامنت رو برای رد پا از خودم به جا گذاشتم تا در آینده مثل خودت یه جایی بدردم بخوره

      خیلی زیباست انس با قرآنت

      خیلی زیباست کلامت قدرت نوشتنت ساده نگیر این قدرت رو

      اصلا یه چیز دیگه تو ذهنم بود یه چیز دیگه نوشتم

      چطور شد که ایطور شد نمیدونم:))))

      به قول خودت عشق و نور و ثروت و سلامتی همراه هر لحظه ت

      خدا ی قادر و توانا پشت و پناهتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      آقای نیکو گفته:
      مدت عضویت: 3074 روز

      سلام به سعیده خانم توحیدی

      یار غار حرای سایت استاد عباسمنش

      چقدر لذت بخشه خوندن کامنتهای زیبای شما

      و چه قلم شیوایی دارین

      راستش من اصولا کامنتهای طولانی رو نیم کاله ول میکنم و تا انتها نمیخونم چون حوصلم سر میره، اما یه سری کامنتهای خوندنش احساسم رو خوب میکنه و دوست دارم تموم نشه، مثل کامنتهای زیبا و توحیدی شما

      لینکی که از کامنت فروردین پارسال گذاشته بودین رو باز کردم و چه خوب که لینک کامنتتون رو اینجا گذاشتین،

      عجب متنی رو برای برادرتون فرستادین،

      کپی کردم که بتونم هر شب قبل خواب بخونم

      اینجا هم این متن زیباتون رو میزارم که دوستان دیگه هم استفاده کنن:

      اخرشب نگرانی هات رو به خدا بسپار

      تو میخوابی ولی اون هیچ وقت خوابش نمیبره

      تو از دستت برنمیاد ولی اون قدرت مطلقه

      تو فراموش میکنی ولی اون هیچ چیزو یادش نمیره

      تو نمیدونی چه جوری ولی اون تموم مسیرهار‌و بلده

      تو ذهنت محدوده ولی اون قدرتش نامحدوده

      تو فکر میکنی نمیشه ولی اون هیچ چیز براش نشد نداره

      تو فکر میکنی بی ارزشی ولی اون عاشق توعه

      تو فکر میکنی فراموش شدی در حالیکه اون همیشه تو قلبته

      تو فکر میکنی رها شدی ولی اون گفته ماودعک ربک وماقلی(پروردگارت هرگز فراموشت نکرده و با تو دشمنی نکرده)

      قبل خواب بهش بگو،من ضعیفم،تو قوی ای،من فقیرم،تو غنی ای من نادانم تو علم کلی،من ناسپاسم ولی تو بخشنده ای

      من خودمو به دستان تو میپسارم ،خودت زندگیمو مدیریت کن

      دمت گرررررم با این قلم زیبات

      بهترینها رو براتون آرزومندم

      خدانگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1286 روز

        سلام به برادر عزیزم آقای نیکو

        از لطف و‌محبت شما که تجلی مهربونی ها و روشنی قلبتون هست بی نهایت سپاسگزارم.

        ممنونم که لطف میکنید دست نوشته های من رو‌هم میخونید و‌هم برام مینویسید…

        خاصیت جملات هدایتی اینجوریه…حتی وقتی شما همونا رو کپی کردید و‌نوشتید من جوری میخوندمشون که انگار بار اوله دارم این کلمات رو کنار هم میبینم…

        الهی که نور این جملات،به همه ی ما کمک کنه،مسیر رو‌بهتر و‌واضح تر ببینیم و به سمت توحید و‌ایمان بیشتر حرکت کنیم.

        بازم ازتون سپاسگزارم و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمتون.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
      • -
        فاطمه گفته:
        مدت عضویت: 2003 روز

        آقا اصغر عزیز سلام

        چقدر لازم بود اینجا باشم در این لحظه.

        عصر درباره تضادی با کنترل و تلاش زیاد تونستم تسلیم بشم و توکل کنم… سبک شدم! به خودش قسم سبک شدم… ولی بعدش دوباره بعد از یک تماس ترس ها اومدن، نگرانی ها اومدن،دوباره از درون سنگین شدم ولی اینبار کمتر بود خدارو شکر و این خودش یک قدم پیشرفته.دوباره فایل مصاحبه با استاد قسمت21 رو گوش کردم، اولش که درباره تسلیم بودن صحبت میکنه… هنوز سنگینم… اومدم جیمیلم رو چک کردم برای فعالیت جدید سعیده جان. و اومدم اینجا و پاسخشون به شما رو خوندم و خطوط بالا، این جمله به چشمم خورد: من خودمو به دستان تو میسپارم ،خودت زندگیمو مدیریت کن.

        واو! این برای من نبود؟ اومدم و کامنت شما رو کامل خوندم… خیلی خیلی حرف بود توش. خدا داشت تلاش میکرد من رو آروم کنه و بهم بگه لطفا مثل عصر آروم شو فاطمه…

        خدایا عاشقتم.

        تک تک جملات حس و حال و نیازمندی مبرم من بودن به حس حمایت ربّ. خدایا شکرت.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          آقای نیکو گفته:
          مدت عضویت: 3074 روز

          سلام به فاطمه خانم

          ممنونم از شما که برام کامنت گذاشتین

          و خداوند رو شاکرم که دو نقطه آبی ارزشمند از دو همراه عزیز

          یکی از خانم شهریاری عزیز و یکی از شما دوست عزیز به فاصله چند ساعت برام روشن شد و این برای من یه معنای خاص داره

          معناش اینه که دارم خودم رو به فرکانس‌های بالاتر نزدیک میکنم،

          خداروشکر میکنم اگه کامنت من که کپی قسمتی از نوشته های خانم شهریاری بود تونسته باشه به شما کمک کنه

          تضادها میان که به رشد ما کمک کنن،

          انشالله شما هم با احساس خوبی که در خودتون ایجاد کردید به راحتی از پس تضادها برمیاین و پاداش‌ها رو دریافت می‌کنید.

          با تشکر خدانگهدار

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      علی اسدی گفته:
      مدت عضویت: 1346 روز

      هم اکنون خوشحالم وشکر گزارکه همینک بودنم ادامه دارد و قوطوردرعضمت عشق خداهستم

      سلام خدمت خانم شهریاری عزیز مارکوپلو سایت عباس منش

      واقعا چقدکامنتون زیبابود وچقدمیشه ازش درس گرفت

      بخصوص اون جمله که گفتی وقتی جایی ازبدنمون زخمی میشه مگه ماتلاشی میکنیم برای بهبود

      واقعا چقدرهمچیز ساده هست چقدرماسخت میگیریم

      چقدراین جمله آرومم کرد فقط کافیه ما اززخم مراقبت کنیم بهش آب زیادنزنیم تمیزنگه داریم خودبخود خوب میشه طبق قانون بدون تقییر خداوند

      واین یعنی من وقتی طرف خودمو درست انجام بدم خداوندبدون شک طرف خودشو درست انجام میده

      ممنونم ازت انشالله هرچه زودتر بادخترات دربهترین زمان ومکان بهم برسین

      درپناه الله یکتا شادوثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      زهرا و صدیقه گفته:
      مدت عضویت: 1925 روز

      به نام خداوند یکتا

      سلام سعیده جان

      سپاسگزارم بابت تک تک نوشته هات که با این حجم از خواب الودگی نتونستم بگذرم ازش.

      چون این کامنت ها رو یک سعیده واقعی و کاملا باقلبی که خدا توش فرمانروایی میکنه مینویسی و خود اصل صلاته.

      اگر درست خاطرم باشه تو صفحه 8 فایل روزشمار تحول زندگی فایل قسمت 171 یک کامنتی نوشتی بهت پیشنهاد میدم بخونیش چقدر اشک شوق از چشمانت جاری بشه و چقدر بیشتر به خودت افتخار کنی.میدونی سعیده جان از اون شب که یه بار تو کامنتم هم نوشتم برات که قبل خواب به خدا گفتم چرا جای سعیده عوض شد جای من هنوز عوض نشده و سریع کنترل ذهن کردم خواب بسیار تکون دهنده ای دیدم و تمام تلاشم اینکه عمل کنم و انصافا دارم تو این چند ماهی که تمرکز گذاشتم رو ایجاد فاصله فرکانسی نتایج خیلی خوبی رو دنیا تکانلی به لطف خدا داره بهم نشون میده.شاید باورت نشه قبلا حتی سر نماز هم یه وقتایی دستام رو تو گوشهام فرو میبردم شبها رو تا نزدیک صبح بیدار میموندم که رو قوانین کار کنم که در سکوت باشم اما الان به لطف خدای یکتا برنام به شکل زیبایی تغییر کرده و خیلی وقته دست تو گوشهام نمیزارم و کنترل ذهن تکانلی داره برام آسون و آسونتر میشه و اهرم لذتش نتایج شماست وقتی دیدم خدا چجوری خودش با عزت جای شما رو تغییر داد اروم تر و امیدوار تر شدم.خدا میدونه مهاجرت من به چه شکلی اتفاق می افته.همین چند روز پیش به خدا گفتم خدا جون من 6 سال برگشتم و صبر کردم و تمام تمرکزم رو روی بهبود شخصیتم گذاشتم چه کاری و حرفه ای چه تغییر خودم من ازت مهاجرت به اون شکلی که از بچگی عالم و ادم بهمون گفتند برای خانواده شما نمیشه من همون رو میخوام اما باز هم اگر بگی همین الان پاشو برو با همون پس انداز کمم پا میشم میرم دلشو دارم مگه تو سعیده جان رو ول کرده که من رو ول کنی ؟مگه اون همه سال از این شهر به اون شهر رفتم ولم کردی از همه جا برام برکت میرسونیدی تازه اون موقه نمیشناختمت الن که همه مونس شب و روزم تویی مگه میشه تنهام بزاری خدا درجوابم گفت صبرو سپاس الان فقط صبر و سپاسگذاری کن.گفتم این هنون کاریه که سعیده عزیز کرد واقعا من شرایطم نسبت به شما خیلی بهتره کار کردن تو اون محیط واقعا خودش یه روحیه خوب میخواد چه برسه به اینکه کنترل ذهن هم لازم باشه.ایمان دارم که باغهای فراوانی رو خدا برای خودت و دخترات در دنیا و اخرت همونطور که دوستتون تو خواب دیدن پیش رو داری که شایسته اش هستی.سپاسگزاریم که مینویسی که صلاتت اشک ها رو در چشمانمام به شوق نور خدا جاری میکنه.خیلی خوشحالم امشب از اینکه اومدم و نوشتم برات. خدا رو بابت حضور استاد و خانم شایسته عزیز و این جمع توحیدی و دوستان بی نظیری چون شما و این که تو این مسیر هستم سپاسگزارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      افروز گفته:
      مدت عضویت: 1904 روز

      سلام به سعیده توحیدی عزیزم من واقعا از خواندن کامنت های تو حیدی شما لذت می برم و هر وقت حس میکنم نور خدا در درونم کم شده میام سراغ فایل های استاد و بعد کامنت های توحیدی شما.الان دلم گرفته بود و دوست داشتم با خدا حرف بزنم و اومدم کامنت شما را خواندم انگار داشتید از زبان من با خدا حرف میزدید و چقدر با خواندن این کامنت آرامش گرفتم خدایا شکرت خدایا ممنونم بخاطر این سایت و وجود استاد و کامنت های بچه های سایت.سعیده ی مهربانم امیدوارم که همیشه حال دلت خوب باشه و در مسیر توحید باشی به امید دیدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1158 روز

    به نام خدای قادر و توانایم

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    سلام به دوستان و همراهان همیشگی

    به نظر من تنها دلیل موفق بودنم توی مهاجرت های کوچک به شهر های مختلف این بوده که

    نه دنبال کلاس گذاشتن بودم نه به دنبال اینکه حرص کسی رو در بیارم که بگم دیدی من تونستم یا من پیش رفت کردم

    خیلی‌ ساده و بی ریا ، وجالب اینکه من و عشقم و فرزندم ،اینقدر باهم پایه هستیم که هر کدوم تصمیم بگیریم تصمیم مون یکی هست اجباری توی اون نیست

    و همیشه هر کجا رفتیم با لذت و خوشی بوده

    چون تنوع فرهنگ و محیط خیلی‌ واسمون مهمه

    و از یکجا موندن زود خسته میشیم،

    ما یک جمع سه نفره ای هستیم که اگه کل دنیا رو باهم دور بزنیم خسته نمیشیم و هر سری یک خاطرات جدید رو ثبت میکنیم،و هیچکدوم وابستگی به خانواده و دوستان نداریم ،

    نه اینکه واسه خانواده دلمون تنگ نشه یا مهم نباشن ،بلکه لذت مهاجرت و شهر جدید و فرهنگ جدید اولیت بیشتری برای ما دارد

    وهدف بزرگترمون هم مهاجرت به خارج از کشور است در آینده ،

    توی این دوتا فایل عالی استاد خیلی‌ بیشتر امیدوار شدم به آینده و موارد خیلی‌ خوبی رو آموختم وبعد از تستی که انجام دادم و ترمز های مخفی ذهنم رو فهمیدم ،، اون قسمتی رو که گاهی اوقات مانع تصمیم گیری من میشه رو میتونم به راحتی بر طرف کنم و با امید به خدا رو به جلو حرکت کنم

    و بدون شک به هدفم میرسم ، به هر نحوی که باشه

    در نا امیدی ،بسی امیدی ست

    خدایا هزاران بار شکرت

    دوستان عزیز ،موفقیت و پیروز و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  3. -
    فیروزه محسنی گفته:
    مدت عضویت: 1167 روز

    به نام خداوند آفریننده زیبایی ها

    سلام ودرود فراوان براستادعزیز ومریم جان نازنین وهمه خانواده صمیمی والهی عباسمنش

    موضوع مهاجرت بیشتر آدم رایاد مهاجرت به خارج ازکشور می اندازد ولی مهاجرت می‌تونه ازیک شهر به شهر دیگری درکشور خودمان هم باشد

    من درسن 19 سالگی بعدقبولی درکنکور بیش از سی سال قبل برای تحصیل به شهری دورازشهر محل زندگی رفتم وچون انگیزه تحصیل بسیار قوی بود براحتی شرایط راپذیرفتم وبادوستان جدید آشنا شدم وتونستم بخوبی خودم رااداره کنم وبا دوری ازخانواده کناربیام وحتی میشد 5 ماه هم اونها رانمی دیدم ومجددا برای ادامه تحصیل به تهران رفتم وبعد ازدواج کردم وهمان تهران مستقر شدم وخیلی راحت باشرایط دوری از خانواده کنار اومدم وفقط به پیشرفت کاری وتحصیل فکر می‌کردم وسپس برای ادامه کار 17 سال درشهرستان کنار خانواده‌ خودم بودم وازحضور والدینم برای نگهداری فرزندم بهره بردم وسپس بدلیل موقعیت کاری بهتر به تهران اومدم وهربار باتغییر مکان وضعیت من بهتر شد وپیشرفت کردم وتجربیات خوبی داشتم ولذت بردم وشادبودم

    انگیزه هرفردی برای مهاجرت شخصی است وبستگی داره هدف چی باشه واگر هدف برای آدم مهم باشه وشرایط بهتری داشته باشه راحت با تضادها کنار میاد برای من هربار مهاجرت با یک استرس وهیجان حضور در مکان وموقعیت جدید وهمکاران جدید همراه بوده ولی زود به اوضاع مسلط شدم وحال خوبی پیدا کردم وتوانستم رشد وپیشرفت زیادی بکنم

    به مهاجرت کردن خارج کشور اصلآ فکرنمیکنم چون شرایط کاروزندگی الانم رادوست دارم وممکن است بعضی شرایط ناجالب هم باشه ولی اونقدر انگیزه زیادی برای مهاجرت درمن ایجادنمیکه

    انگیزه اینکه یک زبان جدید رایادبگیرم تابخواهم مدرک بالای زبان بگیرم ودرکارم لازم هست اگر بخوام برم خارج کشور راندارم وکارمن طوری است که اگر بخوام برم کشور دیگه باید چند آزمون مختلف بدهم وازسطوح پایین دوباره شروع کنم تامدرک دوباره بگیرم ومجوز کاربگیرم واین مراحل سالها طول می‌کشه ودلیلی نمی‌بینم کارخوبی راکه دارم رها کنم وبروم یک کار دیگری درخارج کشور انجام بدهم

    دوست دارم توانایی این را پیدا کنم که سفرهای دوردنیا بروم وکشورهای مختلف راببینم وشهرهای زیبا ومشهور دنیا راببینم ولی برای زندگی کردن دائم درکشورهای دیگه انگیزه ندارم

    دوربر خودم دراقوام وهمکاران ودوستان افراد زیادی مهاجرت کردند که بعضی راضی هستند وتعداد کمتری هم ناراضی

    درمحیط کارم افرادزیادی بخصوص جوان‌ترها درحال خواندن زبان آلمانی ویاانگلیسی هستند وقصد مهاجرت دارند وتعدادی هم درفکر مهاجرت هستند یعنی سه دسته هستند:

    یامهاجرت کردند ورفتند دراین سه چهار سال اخیر

    یا درحال زبان خواندن هستند وکارهایش رامیکنند تابروند

    یادرفکر مهاجرت هستند وبابقیه مشورت می‌کنند که چکارکنند ودرحال تصمیم گیری هستند

    دراین سه دسته ازحرفهایشان معلوم میشه بیشترشان ازشرایط کاروزندگی فعلی درایران راضی نیستند وبه امید درامدبیشتر ورفاه بیشتر وازادی بیشتر قصد مهاجرت دارند

    یکی ازهمکاران خانم حدود 32 ساله ویک فرزند کوچک 4 ساله داره ودرحال خواندن آلمانی هست باهم صحبت کردیم ومیگفت خیلی به خانواده ووالدین وابسته‌ است ولی بخاطر آینده بهتر فرزندش قصد مهاجرت داره ولی وقتی به تنهایی وغربت اونجا فکر میکنه گاهی مردد می‌شه وهنوز تصمیم جدی نگرفته

    من باچندتا ازافراد که مهاجرت کردند وسالهاست خارج کشور هستند صحبت کردم ودیدم اونهایی که ایران کار وشرایط خوبی داشتند ووضع مالی خوبی داشتند وانسانهای توانمندی هستند وقتی مهاجرت کردند درکشور جدید هم موفق بودند وتونستند رشد کنند چون دیگه با شرایط ایران جای پیشرفت بیشتری نداشتند ولی آنجا بسترفراهم بوده تا مسیر رشد وترقی راطی کنند

    کسانی که برای فرار ازشرایط فعلی خودشان رفتند خارج درآنجا هم موفق نبودند ومجبورند به سختی زندگی کنند وتمام مدت کار کنند واز مالیات زیادی که باید بپردازند هم شاکی هستند

    استاد عزیز یکبار درماشین بودم واجبارا یک فیلم کمدی دیدم به نام کلمبوس خیلی خنده داراست وموضوع آن مهاجرت خانواده ای به آمریکاست وافراد مختلف باسنین متفاوت ازپیرتا جوان دراین فامیل وخانواده قراره مهاجرت کنند وانگیزه افراد مختلف دراین خانواده برای مهاجرت شامل بیشتر مواردی که شما درفایل توضیح دادید می‌شه وبعضی انگیزه های مضحکی دارند برای خارج رفتن

    هرچندفیلم طنز است اما قسمتی ازواقعیت جامعه ایران رانشان می‌دهد وحتی به زور پدرخانواده که پیر هست راهم کلاس زبان می‌برند تاباخودشان ببرند

    باشنیدن این فایل یاد اون فیلم افتادم که واقعا بعضی افراد الکی فقط می‌خواهند بروند که رفته باشند وپز بدهند

    اما درسمت دیگر هم افرادی درجامعه داریم که مهاجرت کردند وتحصیل کردند ویا کارکردند وخیلی موفق هستند وشرایط عالی دارند

    شما موضوع خوبی راانتخاب کردید وبه بحث گذاشتید خیلی عالیه هرکسی میخواد مهاجرت کنه باخودشناسی وچشم باز حرکت کنه وبه رشد وپیشرفت فکر کنه ودرنهایت رضایت از زندگی وشادی برایش مهم باشه حالا هرجا که میخواهدباشد

    درپناه خداوند مهربان سلامت وشاد وسرفراز وموفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    کورش گفته:
    مدت عضویت: 1414 روز

    با عرض سلام و وقت بخیر خدمت استاد عباس منش و سرکار خانم شایسته و همه دوستان عزیز و گرامی

    سپاس فراوان به شما که همیشه به شکل های مختلف کاربران سایت را به سمت و سوی درست راهنمایی میکنید

    در خصوص اینکه من می خواهم که مهاجرت کنم باید بگوییم که بله من خیلی موقع هست که دوست دارم مهاجرت کنم اما چیزی که من را کند کرده این هست چون من برنامه نویسی هستم هنوز سایتم به درآمد نرسیده و حقیقتا من با شنیدن این دو فایل خیلی نگرشم بطور کامل عوض شد باید بگوییم که من هم مثل استاد نیاز به اینترنت آزاد و سرعت بالا نیاز دارم و میدانم که باید محل زندگیم را عوض کنم اما چیزی که من را نگاه داشته فعلا بی درآمدی هست و عملا هیچ چیزی برای وابستگی ندارم که بخواد من را پایبند محل زندگی فعلیم کند تنهای چیزی که قبلا بود پدر و مادرم بود که الان هر دوی آنها پیش خدا هستن و اما دلایل من برای مهاجرت که بخوام به آنها اشاره کنم بجز اینترنت که ذکر کردم داشتن حساب بانکی بین المللی هست و موررد بعدی بالا بردن مهارت برنامه نویسم هست که باید این مهارت را بصورت بسیار قابل توجهی در خودم افزایش بدم و مورد بعدی تسلت پیدا کردن به زبان انگلیسی هست که واقعا دوست دارم زبان انگلیسی را بهتر از زبان مادریم صحبت کنم و بفهمم و ازش استفاده کنم .

    و در آخر باید بگوییم که من تست شخصیت مناسب مهاجرت را انجام دادم و نتیجه این تست را بطور کامل در این قسمت درج خواهم نمود

    آزمون تشخیص شخصیت مناسب مهاجرت

    بر اساس پاسخ‌هایی که به سوالات آزمون داده‌اید، شما فرد نسبتاً مناسبی برای مهاجرت هستید. شخصیت شما به گونه‌ای است که شاید در برخورد اول، مواجهه با چالش‌ها شما را ناامید کند. اما تمایل درونی شما این است که: به جای ناامیدی، تمام تلاش خود را صرف مدیریت آن چالش می‌کنید. زیرا می‌دانید این تجربه در نهایت شما را رشد می‌دهد و توانایی شما در حل مسائل را بیشتر می‌کند.

    با این‌که متمایل به حفظ ثبات و ماندن در ناحیه امن هستید، اما وقتی پای رشد به میان می‌آید، اولویت شما تغییر می‌کند، از منطقه امن خود خارج می‌شوید و پا به دل ناشناخته‌هایی می‌گذارید که لازمه‌ی تحقق اهداف‌تان است.

    با این‌که در مواجهه با شرایط استرس‌زا و غیرمطمئن، عصبی می‌شوید یا حتی کنترل ذهن خود را از دست می‌دهید اما در نهایت به خاطر روحیه‌ی خوش‌بینی، راهی برای تسلط دوباره بر ذهن پیدا می‌کنید.

    این ویژگی‌ها نشان‌دهنده قدرت انعطاف‌پذیری و توانایی شما در کنترل ذهن است و نشان می‌دهد که شما جسارت خوبی برای حرکت کردن دارید حتی با وجود ترسیدن و ناامید شدن.

    با اینکه ترجیح شما تجربه شرایط با ثبات است اما به خاطر ویژگی‌هایی مثل “کنجکاوی” و “تمایل به رشد و یادگیری”، در نهایت تغییرات لازم را ایجاد می‌کنید و وارد این نوع چالش‌ها می‌شوید.

    درست است که تغییر یک سری عادت‌ها و عقاید یا ترک یک سری تمایلات برای‌تان سخت است، اما وقتی در موقعیتی قرار می‌گیرید که رشد شما وابسته به رهایی از آن‌ها می‌شود، با قدرت از ” تغییر” استقبال می‌کنید و تمایلات جدیدی را در شرایط جدید پیدا می‌کنید که جایگزین دلبستگی‌های قبلی می‌شود.

    جمع همه این ویژگی‌های شخصیتی نشان می‌دهد که “مهاجرت”، در نهایت موجب پیشرفت بیشتر شما می‌شود. اما تجزیه و تحلیل پاسخ‌های شما، این کلید مهم‌تر را نیز در بر دارد که:

    درست است شما ویژگی‌های شخصیتی قوی‌ای برای رشد دارید‌، اما ترمزهای ذهنی مخفی‌ای نیز دارید که در مقابل آن ویژگی‌های مثبت قرار گرفته و مسیر پیشرفت را برای شما ناهموار کرده است. به احتمال زیاد، شما از این ترمزها آگاه نیستید. اما مهم است که بدانید این ترمزهای ذهنی، بر علیه شما کار می کنند و مرتباً یک سری الگوهای نادلخواه را برای شما تکرار می‌کنند. وگرنه با این همه نقاط قوت، مسیر پیشرفت شما باید بسیار هموارتر از این‌ها باشد. به عنوان مثال:

    با اینکه روی خود کار می‌کنید و به دنبال رشد هستید، هرچند وقت یکبار در جایی از مسیر متوقف می‌شوید؛

    هر چند وقت یکبار از مسیر خارج می‌شوید، کنترل خود را بر اوضاع از دست می‌دهید و ناامید می‌شوید. اما به خاطر نقاط قوت شخصیتی که دارید، دوباره به خود می‌آیید و به حرکت رو به جلو ادامه می‌دهید.

    خبر خوب این است که:

    کمی کار کردن روی بهبود این شخصیت، مسیر تغییر و رشد را برای شما بارها هموارتر می کند. به گونه ای که:

    خیلی از قدم‌ها را به راحتی بر می‌دارید قبل از آنکه مجبور شوید؛

    خیلی از مسائل و چالش‌ها اصولاً برایتان پیش نمی‌آید چون درباره‌ی آن، ترمزی در ذهن خود ندارید؛

    به صورت مستمر در مسیر رشد حرکت می‌کنید بدون اینکه توقف یا سکونی در کار باشد؛

    و مهم‌تر از همه، با تلاش فیزیکی کمتر و لذت بخش‌تر، نتایج قوی‌تری به بار می‌آورید؛

    چون هرچه این ترمزهای ذهنی را بشناسید و از ریشه حذف کنید، ظرف وجود شما رشد می کند و بارها از مسائل پیش رو بزرگتر می شوید. به همین نسبت، نگرانی شما درباره مسائل آینده کمتر می‌شود. سپس طبق قانون، این ذهن آرام، بطور مداوم شما را به سمت ایده‌های کارسازتر و مسیر هموارتر هدایت می‌کند.

    بر این اساس، اگر خواسته‌ی شما مهاجرت به یک کشور جدید و تجربه شرایط دل‌خواه‌تر است، به عنوان قدم اول، تمرکز خود را بر شناسایی و حذف این ترمزهای ذهنی بگذارید تا مسیر مهاجرت از شرایط کنونی به شرایط دل‌خواه، برای شما هموار شود.

    در این خصوص، پیشنهاد ما کار کردن با آگاهی های دوره کشف قوانین زندگی است.

    آگاهی‌ها و تمرینات دوره کشف قوانین زندگی، منطق هایی قوی در دست شما قرار می‌دهد تا این ترمزهای ذهنی مخفی را بشناسید و حذف کنید. به اندازه‌ای که این ترمزها حذف می‌شوند، میزان هماهنگی باورهای شما با خواسته‌هایتان بیشتر می‌شود. این هماهنگی میان خواسته‌ها و باورها، شما را به ایده‌ها، راهکارها، فرصت‌ها و معجزاتی هدایت می‌کند که مسیر پیشرفت را هموار و لذت‌بخش می‌کند.

    زیرا مهم‌ترین اصلی که نه‌تنها خواسته‌ها را محقق می‌کند، بلکه میزان همواری مسیر را نیز مشخص می‌کند، ” میزان هماهنگی باورهای شما با خواسته‌هایتان” است.

    به امید دیدار مجدد در فایلهای دیگر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    مهران سرگزی گفته:
    مدت عضویت: 912 روز

    سلام و درود خدمت استاد عزیز و دوستان عزیز

    هنوز ازمونو شرکت نکردم گزاشتم برای یه زمان مناسب

    اما باور اینه که من برای مهاجرت بسیار انسان مناسبیم

    با اینکه در حال حاظر شرایط مالیم خیلی ضعیفه اما با پای پیاده روستاهای اطراف خونمونو میگردم عاشقی طبیعتم دوست دارم ببینم تو روستاها چجوری زندگی میکنن و…

    این شهری که الان اومدیم تازه 3 ماهه اومدیم اما اصلا دلم برای شهر قبلی تنگ نشده تو زندگیم شاید 20 تا شهر مختلف مهاجرت کرده باشم اما دلم برای هیچکدومشون تنگ نشده دلم میخواد فقط بگردم شهرهای جدید کشورای جدید تا بیشتر از طبیعت و فرهنگ و… لذت ببرم

    خدارو صد هزار مرتبه شکر تو کارمم اروم اروم دارم رشد میکنم و ایمان دارم تا یکی دو سال دیگه مسافرتام به شهرهای ایران شروع میشه و بعد کشورهای مختلف و در انتها مهاجرت فقط تنها چیزی که الان کمی اونم کمی بهش وابستگی دارم مادرمه که هم بیماره و هم تنهاست

    که ایمان دارم با محصول قانون سلامتی شما استاد بیماری MS مادرم درمان میشه و این وابستگی همه کمتر میشه و در کل ایمان دارم وابستگیم به مادرم کمتر میشه و ازادو ازاد تر میشم همین الان احساس خوشبختی دارم نسبت به زندگیم اونم خیلی زیاد و ایمان دارم این شرایط روز به روز بهتر میشه و من برای مهاجرت یک گزینه ی بسیار مناسبم

    خدانگهدار شما عزیزان از خداهم بابت اشنایی با شما استاد عزیز سپاسگزارم و از خداوند میخواهم برای بهبود سلامیتی ثروت و عزت نفس رابطه ی عاطفی مناسب و عالی محصولات شمارو خریداری کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 908 روز

    به نام خدای مهربانم به نام خالق هستی این جهان پهناور

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    سلام به استاد عزیزم و سلام به خانم شایسته مهربانم

    استاد عزیزم سپاس فراوان دارم برای این دو فایل مهم تون که جواب سوال خیلی از دوستان و همرهان این سایت بوده و هست و خیلی از ماها یعنی دانشجویانتون متوجه شدیم هموز باید بعضی جاها رو یعنی افکار و باورها رو بیشتر کار کنیم و بهبود ببخشیم و بهتر به خود شناسی برسیم خدا رو شکر که با شما آشنا شدیم و هر روزمون رشد و پیشرفته اگر هم رشدی در کار نباشه خطا نمی‌کنیم و سعی می‌کنیم دور بر گردون کمتر داشته باشیم

    خدایا کمکم کن که هر روز بتونم یه قدم برای بهبود ایمان و توکلم به سمته تو بردارم بتونم قدرتتو بیشتر و بیشتر درک کنم و باورش کنم

    خدایا شکرت که الان به این درک رسیدم و تمام کارهامو بهش می‌سپارم و خداوند هم‌پاسخ این ایمان و توکلم رو می‌دهد اما هنوز جا داره که بیشتر از اینها روی خودم کار کنم

    من سفر و مهاجرت به شهرها و بعد هم به کشورها رو دوست دارم ان شالله با کمک و گوش دادن به این فایلها و تکامل طی کردنم خداوند کم کم هدایتم می‌کند

    خدایا شکرت سپاسگزارتم

    استادم ممنونتم ای بهترین مخلوق خداوند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    سمیرا سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 1506 روز

    بنام الله یکتا و‌ دانا و‌توانا و‌محیط به جهان هستی

    درود بر استاد عباس منش عزیزم و مریم بانوی نازنین و همه دوستان هم مداری در سایت ،

    فایلی دیگر و باز شدن درب‌های جدیدی از آگاهی های ناب ، استاد عزیزم سپاس فراوان برای این دو سری فایلهای مهاجرت و آزمون‌تکمیلی اش که واقعا برامون یک دوره کامل بود و ما را به تامل برانگیخت .

    مثل همیشه هر دو تا فایل و‌که یادداشت برداری کردم و به همراه آزمون ساعت ها در دفترم نوشتم و در این بین کلی فکر کردم ، این فایل هاتون هم در مورد مهاجرت و هم درمورد شخصیت شناسی بود .

    اون احساس خوشبختی و آرامش و لذت مهمه ، مهم تغییر شخصیت درونی مونه ، تو فایل قبلی نوشتم چقدر مهاجرت کردن‌و‌دوست دارم و با این فایل متوجه یکسری ترمزهام شدم ، ترمزهای سختی یادگیری زبان جدید و شروع یک کار جدید ، اون حد از باورهای توحیدی قوی رو دارم ؟ نتیجه آزمونم این بود از از لحاظ مهاجرت شخصیت نسبتا خوبی دارم ، تامل به پاسخ هایی که دادم من و متوجه پاشنه آشیل هام کرد .

    من عاشق آزادی در همه جنبه ها ی زندگی ام و خروج از نقطه امن و یکنواختی و روزمرگی هام و دیدن مکانها و افراد جدیدم ، ولی آیا اونقدر قوی و آماده ام که به تنهایی مهاجرت کنم ؟

    آرامش و معنویت و توحید و حال خوبی که این روزها در زندگی دارم رو با با عضویت در این سایت و کار کردن روی خودم پیدا کردم ، با احساس خوشبختی اکنون ام دوست دارم تجربه های زیباتر از محیط اطرافم و همه خواسته هایی که دارم و داشته باشم ، میدونم با ایمان و توکل و باورهای توحیدی قوی تر ، خداوندی که همیشه با من همراه است با همزمانی هایش ، من و روی شونه هاش میزاره و بدون تقلا و تلاش و به آسونی ، در همه جنبه های زندگی من‌و‌آسونم‌میکنه بر آسانی ها . استاد چقدر این جمله تون و دوست داشتم ،سنجیدن خودتون ؟ رابطه مستقیم و صعودی که میزان توکل شما به خداوند با هر مرحله مهاجرتتون بیشتر می‌شد .

    چقدر شما همه چیزو با ایمان و باور و‌توکل و عملگرایی تون به خدا سپردید . یادمه تو‌فایل هاتون‌گفتید و از خدا درخواست داشتید اگر مسیر مهاجرت تون درست بشه خوشحالید و اگر نه ، ناراحت نیستید و راضی هستید .

    این حد از سرسپردگی شما و اطمینان قلبی به خداوند ، این حد از ایمان و باورهای قدرتمند توحیدی تون باعث شده هر مرحله از مهاجرت تون حتی به آمریکا راحت تر از قبل باشه براتون ،

    امروز در ایران من حالم خوبه و در مسیر همه اون چیزهایی که میخوام در زندگی ام داشته باشم هستم . خواسته مهاجرت هم دارم ، من میخواهم مهاجرت به زیباترین مکانهای دنیا رو تجربه کنم ، روبرو شدن با ترس‌ها و بزرگ شدن جهان اطرافم ،..هیچ زمانی دیر نیست ، من آفریده شدم برای تجربه زیباترین ها و تنها خداوند واسم کافی است ،

    میدونم، باید روی بهبود ‌و رشد شخصیتی خودم و‌باورهای توحیدی و قدرتمند کننده کار کنم ، خداوند مهربان با در صلح بودن با خودم و جهان پیرامونم من‌و به محیطی بهتر و زیباتر هدایت می‌کند .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    سید مصطفی حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1722 روز

    بنام خدا چند بخشنده مهربان

    إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَهُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا ﴿97﴾آنان که فرشتگان، جانشان را در حالی که ظالم به خود بوده‌اند می‌گیرند، از آنها پرسند که در چه کار بودید؟ پاسخ دهند که ما در روی زمین مردمی ضعیف و ناتوان بودیم. فرشتگان گویند: آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن هجرت کنید؟! و مأوای ایشان جهنم است و آن بد جایگاه بازگشتی است. (97)

    إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَهً وَلَا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا ﴿98﴾مگر آن گروه از مردان و زنان و کودکان که ناتوان بودند و گریز و چاره‌ای برایشان میسّر نبود و راهی (به نجات خود) نمی‌یافتند. (98)

    سلام به استاد عزیزم وهمه عزیزان در این سایت بهشتی

    امیدوارم حال دلتون خوب باشه واون حال خوب وحس خوشبختی رو داشته باشید

    یدونه ای استاد

    تو خودم کنکاش میکنم که شخصیت من چطوریه اگر مهاجرت کنم به کشور دیگه که شرایط ومحیط ناآشنا باشه میتونم دوام بیارم ومتوکل باشم ؟

    حدود بیست ساله که خداوند کمکم کرده که جاهای زیادی رو توی ایران برم زندگی کنم تجربه کنم

    ده سال زندگی در شهر زیبای اصفهان که تو بچگی رویاش رو داشتم کنار زاینده رود نشستم ولذت بردم انگار از عمرم به حساب نیومد

    چهار سال اهواز زندگی کردم لب کارون نشستم

    با آهنگ لب کارون چه گل بارون

    دوسال تهران و تهران گردی

    چهار سال بیرجند با مردمان خوبش

    شیراز باصفا شعر سعدی و حافظ که نزدیک اصفهان بود با عشقم چندین مرتبه رفتیم ولذت بردیم

    شهر کرد و منطقه کوهرنگ که هر ساله به مسافرت داشتیم درود ،علی گودرز و..خرمشهر و..

    جنوب ایران بوشهر وساحل زیبای دیلم وگناوه که خیلی هم تمیزه با مردمان خونگرم وفوق العاده جنوب کلی خاطره ساختیم

    از زاهدان و بیرجند تا تهران و قم وبرو تا شما ل ایران دریای بابلسر تا مازندران وحتی کشور عراق ومرز ترکیه

    یه روزی فکر نمی‌کردم اینقدر ایران رو گشتم دوستان زیادی در تمام اقشار از لر ترک و کرد و تهران و..

    خدایا شکرت دوست دارم بگم واز خودم تعریف کنم چون لذتی داره

    ودوست دارم بگم هر آنچه دارم از آن خداست هر آنچه دارم

    در طول این سفر ها وزندگی در شهر های مختلف من دلبسته خانوادم نبودم که بدون اونها چی میشم میدونستم خدا با من هست ، خانواده ام رو دوست دارم اما وابستگی ندارم بهشون که نتونم کارهام رو انجام بدهم

    می‌دونم شخصیت قوی ای دارم تست مهاجرت رو انجام دادم وجواب این بود برای مهاجرت خوبم

    دوست دارم مهاجرت کنم اما در زمان مناسب اش خدا منو هدایت ام می‌کنه

    الان دارم لذت میبرم اون حس خوشبختی که شما استاد گفتید رو دارم من خوشبخت هستم

    دوست دارم مسافرت های خارجی بیشتری برم

    بسیار کنجکاو هستم دوست دارم بدونم تفحس کنم واین کنجکاوی مقدس درونم هست خدایا شکرت

    در تمام جاهایی که رفتم حتی زمانی که تنها رفتم به کشور عراق متوکل بودم ودرونم آرام بود اون حس رو داشتم که خدا با من هست ومواظبمه

    اون خدا خدایی که همیشه با من هست اگر به کشور دیگری هم بروم خدا با من هست

    خدای مهربونم که منتظره من بنده چی سفارش بدم وخالقم سفره رنگین برام بچینه خدایا عاشقتم

    خدارو شکر به لطف کار کردن رو دوره ها یه خونه ویلایی تو روستابهم رسیده که تابستانها میرم اونجا ،عشقم میگه اینجا پرادایس مایه اتفاقا دوستان قدیمی رو دیدم که گفتند رفتی کل ایران رو گشتی واومدی ،ودوستان من خونه شون روستایه وبه قول خودشون تا مشهد رفتند وامدند

    استاد این تفاوت شخصیت هاست خیلی ها از منطقه امن خودشون بیرون نمی‌رن تا تجربه کسب کنند و دنیا رو ببینند

    همین حس امنیت که نمیزاره انسان حرکت کنه

    خدایا شکرت

    و دوباره ودوباره همون صحبت شما که باید با طلا نوشت :

    مهم حس خوشبختیه

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    عبدالله پارسا گفته:
    مدت عضویت: 2615 روز

    سلام استاد عزیز خانم شایسته گرامی و دوستان مهربان که در سراسر این جهان هستید

    من فعلا 10 ماه شده که مهاجرت کردم و ایسلند زندگی میکنم و میخواهم در این متن تجربیات خودم از مهاجرت و دیدگاه شخصیم درباره مزایای مهاجرت بنویسم

    و یک توضیحات موثر درباره نقش کلیدی سریال سفر به دور آمریکا و توجه به نکات مثبت برای فرهم شدن مسیر مهاجرتی

    امشب 9 محرم است که درحال نوشتن کامنت استم و دقیق یادم است که پارسال در همین شب 9 محرم من با یک دوستم تا ساعت دوازده شب در منطقه 22 و اطراف دریاچه چیتگر تهران قدم میزدیم و رویای مهاجرت داشتم و تمام شب ها درباره مهاجرت و برنامه های آینده مهاجرتی خود قصه میکردیم، این درحالی بود که پارسال تا آن زمان شرایط ویزای شینگن من درست نشده بود و فقط به این دلیل که باید از قانون جذب استفاده کنم و درباره نکات مثبت و اهداف آینده خود صحبت کنم باعث شده بود که شب ها تا ناوقت شب با این قانون رویای مهاجرتم را آهسته آهسته به واقعیت تبدیل کنم ( البته یک نکته مهم اضافه کنم که در یک قسمت از یک فایل استاد درباره قصه های 3 تایی با خانم شایسته و میکایل در سواحل فکر کنم اسپانیا که روبروی یک کلیسا بود استاد گفته بود که ما هر کدام ما نوبتی درباره علایق خود بعد مهاجرت صحبت میکردیم تا با قانون توجه روی نکات مثبت در زندگی واقعی هم خلق شود ) من هم همین داستان و صحبت استاد یادم بود و هر بار سعی میکردم روی نکات مثبت یک کشور خوب صحبت کنم تا برای منم خلق شود که خیلی زود هم این اتفاق رخ داد و امروز 10 ماه شده که در اروپا زندگی میکنم

    اگر صادقانه و ساده بگم اصل انگیزه مهاجرت من از برنامه های سریال سفر به دور آمریکا شروع شد یعنی از وقتی همین سریال شروع شد و با دیدگاه مثبت که استاد درباره کشور آمریکا تعریف می‌کرد و از زیبایی های آنجا فیلم گرفته و روی سایت می‌گذاشت، علاقه مهاجرت در وجودم شدید شد و رویای مهاجرت و تجربه زندگی جدید در وجودم شکل گرفت زمانی که سریال شروع شد من در شهر کابل و افغانستان زندگی میکردم و از همان جا با دیدن سریال سفر به دور آمریکا خیلی اشتیاق به مهاجرت پیدا کرده بودم و روز ها همیشه با دوستم تمام سرک و خیابان های منطقه کارته چهار کابل قدم میزدیم و آگاهانه با درک قانون سعی میکردیم درباره هرآنچه که زیبا و مثبت راجع به اروپا یا آمریکا است را با هم تحسین کنیم و ساعت ها هر روز این نوع گفتگو ها را ادامه دادیم تا اینکه شرایط کشور تغییر کرد و از افعانستان به ایران سفر کردیم و 6 ماه در ایران از شمال تا جنوب ایران و تقریبا 50 درصد استان های ایران سفر کرده و تمام این مدت تلاش کردم که به نکات مثبت ایران توجه کنم تا بتوانم از ایران مهاجرت کنم که در دو کامنت گذشته خودم در سایت بصورت مفصل راجع به شرایط آن زمان ها نوشتم و دوستانی که علاقه دارند می‌توانند مطالعه کنند که در آخر این دیدگاه لینک های سه دیدگاه گذشته را خواهم گذاشت تا نیاز نباشد بعضی تجربیات را دوباره بنویسم

    خب در ادامه اگر بخواهم راجع به مزایای مهاجرت صحبت کنم یکی از بزرگترین مزایای مهاجرت من و مخصوصا برای ما افغان ها امنیت است که از بس تضاد نا امنی دیدیم که مهم ترین مزایای مهاجرت برای هر هم وطن ما امنیت خود و فامیلش است که در بعد مهاجرتم من دیگر نگران امنیت خود و فامیلم نیستم چون با تمام فامیلم از افغانستان به ایسلند مهاجرت کردم که نیاز نباشد کوچکترین نگرانی را درباره امنیت جان خود و فامیلم داشته باشم

    دومین مزیت که می‌تواند برای هموطنان ما و یا شهروندان ایرانی هم مزیت محسوب شود کارت اقامت و بعد شهروندی کشور های اروپایی و امریکایی است آن وقت می‌شود به هر کشوری بدون نیاز به ویزا فقط یا یک بلیط سفر کرد، من بعد مهاجرت خیلی خوشحالم که خیلی راحت هر لحظه میتوانم به هر کشوری اروپایی سفر کنم و حتا سفر یک روزه داشته باشم ولی قبلا وقتی در افعانستان بودم امکان سفر به این راحتی وجود نداشت و خیلی یک تضاد بزرگ بود که فکر میکنم برای شهروندان داخل ایران هم بحث ویزا یک تضاد است که بعد مهاجرت این تضاد برداشته می‌شود و خیلی راحت میتوان به هر کشوری به سادگی سفر کرد و لذت برد و با اقسام ملیت ها و فرهنگ ها آشنا شد که اینم بزرگترین مزیت مهاجرت برای من است

    سومین مزیت مهربانی مردم است که اینم یک نعمت بزرگ است که هر طرف از شهر مردمان مهربان است و هیچ وقتی در داخل شهر یا داخل تاکسی جنگ نمی‌شود و تمام مردم در صلح در کنار هم با نژاد های مختلف زندگی میکند

    چهارمین مزیت پاکیزگی شهر و کشور است که همیشه هوا پاک است آلودگی ترافیک یا گرد و خاک نیست که اینم برای بهبود کیفیت زندگی و سلامتی نقش خوبی دارد و غیره مزایای که هر کدام یک نقش موثری در بهبود کیفیت زندگی مان دارد

    بهرحال از نظر من و دیدگاه شخصی خودم نیاز است که ما مهاجرت کنیم و با کشور های جدید و فرهنگ های متفاوت آشنا شویم درسته که ما در افغانستان یا ایران به دنیا آمدن ولی قرار نیست که تا آخر عمر فقط در همان کشور همان خانه و همان شهر منطقه و کوچه زندگی کنیم بلکه نیاز است که سفر کنیم کشور های مختلف ببینیم و باقی عمر مان در سفر بگذرانیم حتا من برای بعضی دوستانم در کابل هر باری که تماس میگیرم همین مسله را سودآوری میکنم که میگم اگر 20 سال در افغانستان زندگی کردی و همه جا برایت تکرار شده برو 20 سال دیگر را به یک کشور جدید و شهر جدید زندگی کن و همینطور همیشه در سفر باش چون در هر صورت عمر ما یک روزی تمام می‌شود حتا اگر در یو خانه و یک منطقه و کوچه زندگی کنیم هم عمر بلاخره تمام می‌شود اگر تمام کشورهای دنیا را سفر کنیم هم بلاخره یک روزی زندگی مادی ما در این دنیا تمام می‌شود و چه خوب است که با تجربیات بیشتر و دیدن کشور های بیشتر و فرهنگ های بیشتر این دنیای مادی را به اتمام برسانیم :)

    آرزوی سلامتی و زندگی زیبای برای هر کدام شما دوستان عزیز دارم و هر کجا هستید خوش و سلامت باشید

    abasmanesh.com

    abasmanesh.com

    abasmanesh.com

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
    • -
      فائزه خدابخش گفته:
      مدت عضویت: 2394 روز

      سلام دوست عزیز

      به به چ عکس زیبایی ، چ طبیعت وآبشار قشنگی

      سپاسگزارم که لینک دیدگاه های قبلیتون رو قرار دادید ، مطالعه کردم ولذت بردم

      کنترل ذهن و نگاه زیبابین شمارو تحسین میکنم

      موفقیتهاتون رو تبریک میگم ان شاء الله که هرلحظه درپناه خداوند مهربان بیشتر بدرخشید وخوشبختتر باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    امیر رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 968 روز

    بنام هدایتگرم

    سلامی گرم به استادم وخانم شایسته عزیزم

    سلام به خانواده صمیمی عباسمنش

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    که من را درمسیر زیبای رسیدن به اهدافم هدایتم میکنی به مکانهای زیبا تا لذت ببرم از زندگی ام

    من در ادامه فایل زیبای مهاجرت

    دوست دارم تجربیاتم را از مهاجرتم در حال حاظر که در استانبول هستم رو بنویسم وردپایی برای خودم گذاشته باشم

    هدف من از مهاجرتهایی که درایران ازتهران شروع کردم وبعد جزیره زیبای کیش والانم ترکیه هستم

    اصلش ارتقاع شغلم و وسیع کردن آن است و

    ازجایی که خودم را برای مهاجرت کردن آدم مناسبی دیدم طبق تجربیات گذشته ام تصمیم گرفتم که سفرهایم را کشوری کنم

    وحتی درادامه هدفم من قصد ماندن داعم رادر کشور ترکیه ندارم ومیخواهم سفر بعدیم به کشوربزرگتری باشد

    واین تجربیاتی که ازاولین سفرم به ترکیه بدست آوردم رو استفاده کنم برای سفرهای بزرگتر بعدیم

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    من با هرمهاجرتم به شهر ویا کشوری بزرگتر لول خودم وکارم رابالاتر میبرم ورشد بیشتری میکنم واینکارو بسیار دوستدارم

    من هیچگونه وابستگیی به افرادواقوام وخانواده ایکه پشت سرگذاشتم رو ندارم ونخواهم داشت و این باور رودرخودم ایجاد کردم که دیگه اذیت نشم وافکارم درگیر برگشتن در کوچکترین تضادی نشه

    خداروشکر الان دیگه اینقدر تکنولوژی پیشرفت کرده که درهرجای دنیاکه باشی میتونی باهرکسی تصویری صحبت بکنیم ودلتنگ هیچکسی نشیم

    من درهرمهاجرتم درسهای بزرگی درزندگیم گرفتم

    چه با ارتباط با آدمهای جدید

    چه تضادهایی که برخورد میکردم

    وجالبترش اینکه از بسیاری ازسهرهای مختلف من دوستانی روپیداکردم که اگر بخوام روزی برای تفریح به هر شهری در ایران بروم دوستان خوبی دارم وبیکس وتنها نیستم وبسیار بهم خوش میگذره

    اینهم یکی از نکات بسیار ارزنده مهاجرت کردنه

    من زمانی که واردشهراستانبول شدم به هیچ عنوان زبان ترکی بلد نبودم وبا اشاره وبا موبایلم بامترجم باهاشون ارتباط برقرار میکردم

    خیلی سخت بود وهیچ آشنایی هم ندارم اینجا

    فقط همون وکیلی که برام کارهامو کرده رومیشناسم وحتی موبایلمم خط نمیداد که بهش از فرودگاه زنگ بزنم

    تااینکه هرجوری بود باتاکسی گرفتم ورفتم دفتر وکیل وبعد برام خونه گرفت ورفتم خونه استراحت کردم

    میخوام اینو بگم که همین نداشتن زبان هم تضاد بزرگی بود برام اما ازفرداش شروع کردم ازطریق یک سایت آموزش زبان ترکی رو یاد گرفتن والان بعد گذشتحدود3ماه خیلی راحت دارم بامردم ارتباط برقرار میکنم بطوریکه خودم تنها داخل شهر میرم وکاهامو انجام میدم

    وتضاد دیگه ای که داشتم نداشتن اقامت بود واینکه بسختی اقامت میدن درکشور ترکیه وشرایطش اصلا بمن نمیخورد تا اینکه بالا خره باهدایت خداوند جایی برای کار برام پیداشد که الان کارفرمام داره برام مجوز کار میگیره وبیمه هم میکنه که بمراتب از اقامت هم اعتبارش بهتره

    واین تضادمم براحتی دارم میگذرونم

    وکلا فقط باید بخدا اعتماد کنی ورها باشی وخودش برات تمام راه هارو بازمیکنه ودستان فراوانش رو برای کمک بهت میرسونه

    خداوند همه چیز وهپه کس من است وهمیشه همراهمه

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    که در تمامی لحظات زندگی ام درکنارمی وبا نشانه هایت بامن حرف میزنی وهدایتم میکنی

    واین داستان مهاجرتهای من ادامه خواهد داشت ومن خیلی خوشحالم که هرروز دارم قویتر میشوم وتجربیاتم افزایش میابدودر شغلمم دارم پیشرفت خوبی میکنم وشک ندارم که در مهاجرت بعدیم خیلی بهتر وراحتتر باشم وکمتر اذیت بشم چونکه تجربیاتم بزرگتر شده

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    شادوپاینده وپیروز درپناه الله مهربان باشید

    استاد ومریم خانم عزیزانم با آرزوی دیدارتون درآمریکا

    سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: