https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من به واسطه افکار مثبتی که داشتم و حس خوبی ک در خودم ایجاد کردم به یه سری خواسته هام رسیدم.
ولی همینجوری که ادم تکاملشو طی میکنه مسیر رو فراموش میکنه و درگیر نجواهای ذهنی میشه و کم کم عجله و شتاب میاد سراغش
بذارید داستان رو استاد خوبم از دوماه قبل شروع کنم که وارد دوره طلایی 12قدم شدم.
بی نهایت احساس خوب داشتم حتی از خریدنش و به دقت گوش میدادم فایل هارو و تواین مدت اتفاقات به ظاهر بدی افتاد ک اگه اون بحث ها و حرفای شما تو دوره نبود کم اورده بودم.ولی خداروشکر ختم بخیرشدن و من قدرت خودمو نشون دادم به خودم.
ولی از دوهفته پیش یه عجله ای پنهان در ذهن من شکل گرفت ک فقط رسیدن به مقصد برام مهم بود
دیگمیگفتم کارم اینه باید درامدم سریع فلان قدر بشه خدابفرسته مشتری عمده برام.تا من سریعتر به اون وسیله تو کارگاهم.به اون خونه.به اون ماشین.برسم تا دیگ لذت ببرم چرا چون 28سالم شده بسه دیگ
واین باور تو ذهنم هی بزرگتر شد و من هی احساس عقب موندن و اخ چقدر زندگی سخته و اینا داشتم
بااین ک تجسممیکردم بدون حس خوب.تمرین ستاره قطبی با خواسته های بزرگ و تیک نخوردنشون.روب رو میشدم.
و دیگ اشوب از وقتی شروع شد ک من گفتم خدا پس قانون افریده خودشم ایستاده نگاه میکنه.حالامن مهم نیس چ زندگی داشته باشم و شروع کردم شرک ورزیدن.ک حتما تو مسیر اشتباهم اخرشم خدامیگه خودت نخواستی.ولش کن دیگ.خسته شدم .دیگ چقدر هی خواسته هامو به خدا بگم.چقدر باید طول بکشه و خداهیچکاره اس فقط طبق قانون عمل میکنه.
تمام این افکار بد یه طرف
و اون طرف دیگ همزمان میگفتم نه من این حرفا نیستم.خدامهربونه.خدایا منو ببخش .ایناحرفای شیطان
من به قدری گیر کرده بودم ک ترجیح دادم کمتر شکرگذاری کنم تااین نجواهای بد سراغم نیاد و ازاینکه رابطم با خدا کمرنگ شده بود به شدت ناراحت بودم.
و احساس اینکه جاموندم از زندگی هم تو وجودم پر بودو یه روز به روزایی ک مشتری نداشتم اضافه میشد.
تااینکه دیروز تا توی ذهنم شروع کردم به تحقیر خدا و باز از طرف دفاع ازاینکه من این حرفا نیستم.
همزمان داشتم جلسه سوم قدم2رو گوش میدادم.
یه الهام بهم شد ک بپذیر هراتفاقی افتاده رو تا شرایط عوض بشه.تانجواهاتغییرکنن.
همون لحظه زدم زیر گریه و گفتم اره خداجون من بهت بی احترامی کردم شیطون نبود.نبود عجله کردم.من هی خواستم اون خونه 200متری رو بخرم و نشد تورو مقصر کردم.من عقده نداشته هامو سرتو خالی کردم.من به بزرگی و فراوانی تو باور نداشتم .
من فک کردم دستات برای من خالیه.نگاه انسانی بهت داشتم.من کم کاری خودمو گردن تو انداختم من به تو توکل میکردم اما همه کاره خودمو میدونستم.
من اشتباه کردم عجله داشتم و شتاب باعث شد از لحظه حال لذت نبرم.باعث شد باناراحتی بیدار بشم و با خستگی بخوابم چون من تو کارگاه خودم از 8صبح تا 9شب یه تنه کار میکنم.ک موفق بشم.
وقتی پذیرفتم اینارو اروم شدم دیگاشک چشمم مثل لحظه وصال به معشوق بود.دیگ حالم خوب شد.
دیدم اره باید اون حرفا و اون ناارومی ها پیش می اومد تو ذهنم تامن این همه باور نادرستم رو پیدا کنم و بتونم روش کار کنم و به اینکه اگ نیم ساعت استراحت کنم عذاب وجدان نگیرم و نگم اخ دیرتر به پول میرسم اگ یه روز میرفتم تفریح میگفتم یه روز دیر تر موفق میشم.
حالا فهمیدم اینجوری نیس.
من هرچی لذت ببرم به لذت هام اضافه میشه.من هرچی باحس خوب تجسم کنم بدست میارم.
من هرچی فک کنم راحت همه چی بدست میاد راحت هم بدست میاد.من وقتی دیگران رو تحسین کنم اون نعمت وارد زندگی خودم میشه.من هرچی نعمت های کوچیک کوچیک رو ببینم و شکر گذاری کنم نعمت ها بیشتر میشن.من قدرت رو باید و تنها دست خدا بدم اون بی نهایت عاشق اینه ک من در مسیر سعادت باشم.و ازم حمایت میکنه.و اونه که فقط ارومم میکنه.
حالا میفهمم یه دوره قرار نیس یه شبه منو میلیاردر کنه
اما رفتاروناخوداگاه منو به صورت ریشه ای داره درست میکنه.
و امروز بعد چندهفته تونستم باز از بودن مسواکم.رخت خوابم.صداغ کلاغ ها.وجود پدرومادرم.و سلامتیم شاد باشم.از دیدن کارگاه کوچیکم ذوق کنم و در ارامش تو کارگاهم بشینم و برای شما کامنت بنویسم.
و بگم من با وجود 13ساعت کار که شب له له خونه میرسیدم
خودم باعث شدم پیشرفت نکنم.من مانع خودم شدم
1بخاطر عجله
2عدم باور فراوانی
3بقیه جامو میگیرن
4باید زودتر دستبکاربشم
5فرصت ها کمن
6اگ کم کارکنم دیرتر موفق میشم
7عذاب وجدان هنگام استراحت
8تغذیه خوب نداشتن برای پول جمع کردن و پس انداز کردن
9قدرت دست خودمه
10خدا ازمن حمایت نمیکنه فقط قانون افریده
11مقصر دونستن بقیه
12نداشتن خانواده پولدار
13اینکه چراشکر میکنم ولی هی بیشتر نمیشه
14نجواهای ذهنی منفی
15لذت نبردن از لحظه حال
16چسبیدن به مقصد
17رها نکردن خواسته و به ارامش نرسیدن
18احساس عدم لیاقت نعمت
ایناهمه مانع بود استاد در حالیکه من بشدت کار میکردم اما حالا متوجه شدم حالا میتونم شرایط رو بهتر کنم میتونم بسازم زندگیمو باوجود خدای خودم و اون هرلحظه کنارم هست فقط من نمیدیدمش.
ممنونمممنونمممنونم که منو اگاه تر کردین .فکر منو باز کزدین حالا همه چی بهتر میشه .بابت تکتک کلماتتون مچکرم.سپاسگذارم.
بابت دوره بی نظیرتون خیلی ممنونم.
استاد خوبم .عباسمنش عزیزم.
ازت مچکرمک منو باخودم و بعد باخدای خودم اشنا کردی و بین این دوتا صلح برقرار کردی.
سلام خدمت علی اقای بزرگوار خیلی از خوندن کامنتهاتون لذت میبرم مرد بزرگ.
دقیقا گذاشتین دست روی دل من و یکی از بزرگترین ترمزهای منم جبران کردن هست و عدم
پذیرش موهبت های الهی.
من هنوز نتونستم با ادم های اطرافم ارتباط های گرم و صمیمی برقرار کنم وقتی در درون خودم میگردم همش برمیگرده به احساس عدم لیاقت و اینکه من نباید چیزی رایگان و مفتی بدستم برسه و من باید براش بها بپردازم و اگرم کسی از روی عشق و محبت چیزی به من میده با بی میلی قبول میکنم و اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که حالا چجوری جبرانش کنم یا اگه کسی کمکم میکنه انگار دینی به گردنم داره و خودم رو به اب و اتیش میزنم که براش جبرانم کنم و همین باعث شده اگه کسی چیزی به من بده اگه در توانم بود جبرانش کنم و اگرم نبود ذهنم میگه تو در حد اون ادم نیستی نمیتونی کمکش رو جبران کنی و احساس میکنم میرم زیردست اون ادم و باید بخاطر این کمکی که کرده باج بدم و هرکاری از من بخواد انجام بدم و کمکش رو قبول نمیکنم در صورتی که اشتباه بزرگم همینجاست که من هم باید روحیه پذیرش داشته باشم و اگه کسی خواست کمکم کنه بگم ممنونم نه اینکه روابط رو قطع کنم اونو اولا خدا فرستاده برا کمک به من، و من در ابتدا باید سپاسگذار خداوند باشم که کمک برام فرستاد و از اون ادمه هم تشکر کنم و بدونم که اون هیچ دینی به گردن من نداره و اون دوست داشته و از روی عشق و محبت بدون هیچ انتظاری از من کمکم کرده و خودش از این کمکی که کرده احساس خیلی خوبی داره وقتی من در پی جبرانش بر نیام اون ادمه بیشتر تشویق میشه و دوست داره که کمکم کنه و اگرم از اون ادمایی هست که از روی دلسوزی کمک میکنه و خودش رو فدا میکنه اگر من در پی جبرانش بر نیام دیگه کمک نمیکنه و از زندگیم میره بیرون چه از این بهتر تر.
پس همه ادم ها هم مثا خود من هستن وقتی من از روی عشق و محبت کمک میکنم و برای دل خودم نه از روی دلسوزی چقدر خوشحال میشم که طرف کمکم رو میپذیره و هنوز تشکرم میکنه و هنوز دوست دارم بیشتر بهش بدم و بقیه رو هم مثل خودم تصور کنم.
ممنونم دوست عزیزم که این ترمز بزرگ رو یاداوری کردین و باعث شدین بعد از مدت ها دست به قلم بشم و بنویسم. ایشالاه که موفق هستین و موفق تر باشین و در پناه الله یکتا هر جا هستید شاد سلامت و پیروز میدان باشید و بر این ترمزم غلبه کنیم انشاالله.
باورهای متضاد= همیشه یاده صحبت شما میفتم وقتی ذهنم گیر میده به فعالیت فیزیکی که گفتین فعالیت فیزیکی تورو پولدار نمیکنه بلکه فقط مسیره تو به مسیر توجه نکن اون باوری که در ذهنت میسازی داره کار میکنه
به وضعیت الان توجه نکن وضعیت الان هر چی هست برای فرکانس های قبلیته
باورهای همسو که باید در خودم ایجاد کنم
اون کاری درسته که پس از ساختن باور درست به تو الهام می شود
الهامات زمانی میاد که حالت خوب باشه آماده دریافت باشی خوشحال باشی خنده روی لبت باشه
باید به سادگی باشه نه با زجر و تقلا
تنها یک قدرت وجود داره اون قدرت خداست و در این جهان قدرتو داده به افکارت تو هستی انتخاب می کنی
بی نهایت راه وجود داره ذهنتو باز بزار و گیر نده به یک مسیر اماده باش مسیر کلا تغییر کنه
و در اخر نه مال دنیا برای تو میمونه نه مال دنیا برای تو اما تا لحظه ای که نفس می کشی یعنی زنده ای یعنی میتونی درخواست کنی و نعمت های بیشتری تجربه کنی و عمق تجربه نعمت ها هست که با خودت می بری پس خدارو شکر کن بابت این فرصتی که بهت داده
این سومین کامنتی هست که دارم روی این فایل میزارم و هر چقدر ذهنم میگفت کافیه قلبم می گفت فقط انجامش بده..
سوال اینه که چجوری با سرعت هر چه تموم تر میتونیم به خواسته هامون برسیم و افرادی که خیلی راحت تر از ما دارن این کار را انجام میدن چه ویژگی متفاوتی دارند؟
یادم میاد وقتی تازه میخواستم تو یوتیوب شروع به فعالیت کنم آدم هایی را می دیدم که چند تا کانال داشتند و از صبح تا آخر شب روی اون کار می کردند و از طرفی آدم هایی هم بودند که خیلی به قول شما سوت زنان و با لذت فقط با یک دهم کار اون ها نتیجه میگرفتن!
اولش خیلی باور هام خوب نبود و از طرفی دوست داشتم خیلی هم زود به درآمد برسم، اون بخشی از آموزش ها که به نفع من بود را یاد می گرفتم و تو بقیه موارد کار خودم را انجام میدادم تا کانال اول شکست خورد،
بعد از یکسال فهمیدم که اصلا بهش علاقه نداشتم و فقط به خاطر درآمد انجامش میدادم. این جا بود که اولین درس مهم تو کسب و کار را یاد گرفتم.
هدف ما لذت بردن از زندگیمون هست نه فقط کسب درآمد و اگر دنبال علایق خودت باشی ثروت خودش به عنوان پاداش اون لذت بردن وارد زندگیت میشه…
کانال دوم را زدم و به این فکر کردم که چه ویژگی تو من هست که بیشتر از همه دوستش دارم و از بچگی به خاطر علایق خودم دنبالش کردم..
یادم اومد از بچگی اندام خوبی داشتم و مدام ورزش میکردم..
حتی شکم 6 تکه و اندامی که بقیه تو رویاشون می بینند را هم خیلی زود بدست آورده بودم اون هم با لذت چون عاشق ورزش کردن بودن نه با رژیم سخت یا حتی ساعت ها دویدن…
یه کانالی زدم در مورد ورزش هایی که خودم همیشه تو خونه انجام میدادم و نتایجی که گرفته بودم و نتیجه باور کردنی نبود فقط ظرف 3 ماه به اندازه یکسال کانال قبلی رشد کردم…
اول از همه چون بازی درآمد زایی تو یوتیوب را خوب یاد گرفته بودم و بعد چون عاشق کاری بودم که انجامش میدادم..
همین جوری که رفتیم جلو تر باور غلط بعدی خودش را نشون داد، ذهنم می گفت ایران جای خوبی برای پول درآوردن نیست و باید از ایران بری..
این قضیه مصادف شد با اون اتفاقات ایران تو چند ماه پیش و من راهی نداشتم به جز اینکه برم سربازی..
چون میخواستم از ایران برم و از طرفی وقتی رفتم سربازی تموم اون نتایج هم نابود شد..
زمانبندی کرده بودم که تو تایمی که نیستم ویدیو ها خودشون آپلود بشن و من کارم را انجام بدم ولی مگه غیر از اینه که تا وقتی باور های غلط داشته باشیم تلاش فیزیکی دیگه معنی زیادی نمیده..
برگشتم از سربازی و دوباره شروع کردم به فعالیت ولی این بار نه به لین خاطر که از جایی که هستم فرار کنم، بلکه فقط میخوام لذت ببرم و زمانی که خودش آماده بشه مهاجرت کنم..
باور هام را در مورد مهاجرت عوض کنم چون اگه با باور های غلط مهاجرت کنم احتمالا کشور بعدی هم قراره بد تر از الان باشه..
باور هام را عوض کنم چون برای کسی که باور های محدود کننده و شرک داره همه جا پر از مسائل نا خواسته میشه..
مرسی بابت سایت بی نظیر تون و از خانم شایسته هم سپاس گزارم به خاطر اینکه همیشه بهترین دانشجوی این اگاهی ها بودن و خیلی وقت ها تموم نقاط قوت و ضعف خودم را با نگاه کردن بهشون بهتر درک می کنم،
اینکه چقدر خوب به قانون عمل می کنند بی نهایت تحسین بر انگیزه و ممنونم که خدا همه ما را تا این نقطه هدایت کرده..
سلام به همه ی دوستان و استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی که همیشه آرامش و متانتشون و احترام در کلامشون نسبت به استاد من و تحت تاثیر قرار میده و تحسین میکنمشون و سعی در الگویردعری از ایشون در زندگی زناشویی خودم هستم ️.
من سریال زندگی در بهشت و شروع کردم به دیدنش و یه مدت طولانی هست که از محصولات دانلودی پیج و ابن فایلها استفاده میکنم و هررووووز شکرگزاری و درخواستهامو مینویسم و با خدای خودم درارتباطم و هرروز نشونه هایی از درست بودن مسیرم در زندگی کاری و شخصی و روابط با همسرم دارم میبینم خدارو صدها هزار مرتبه شکر.
این فایل استاد و چندین بار صوتیشو کوش کردم و من و به فکر واداشت واقعاااا چرا به بعضی از خواسته هامون هنوز نمیرسیم با وجود تمرکز و حس خوب داشتن نسبت به اون خوایته.
من دوچیز هست که بهش نرسیدم هنوز والان که بهش فکر میکنم با توجه به سخنان استاد حتماااااااا یکسری ترمزهایی در باورهام دارم
مثال میرنم :من مدرس فرانسه هستم و علی رغم زندگی در شهری کوچک در شمال ایران بسیار از لحاظ کاری و داشتن شاگرد خصوصی نسبت به قبل خودم و باقی همکارانم بهترم خدارو شکر ولی…
با اینکه آرزومه رفتن به فرانسه و دیدن زیباییهاش و علی رغم دوستان فرانسوی که له واسطه شغلم پیدا مردم هنوز موفق نسدم برم منظورم حتی برای سفر هست
در صورتی که همکارانم اغلب به راحتی حتی برای اقامت رفتن فرانسه
نمیدونم دقیقاااااا چه باور منفی دارم راجع به رفتن به فرانسه شاید اینکه نه مگه به این راحتیاست؟ویزاشدن سخته ،حتماااااا هم خودت هم همسرت باید حساب بانکی جداگانه پرپول داشته باشین ،بار اول که رو شاخشه رد شدن در ویزا تازه بری اونحا میدونی یورو چنده الان؟خییییلی پول میخواد تازه بچه رو مه نباید ببری اینجوری راحت تر ممکنه ویزا شین جون میدونن برمیگردی و…..ده ها دلیل دگ که علی رغم میل شدیدم به سفر به فرانسه باعث شده از ترس حتی یکبار هم سرچ نکنم راجع بهش و حتی قدم از قدم ورندارم …
و یک هدف دگ که شاید اینجا کنی رو نشه بگم ولی میگم چون دوست دارم جواب دوستان و بدونم و مرسم جون و
اینکه من باوجود رسیدگی به ظاهر خودم و ورزش کردن و به روز بودن و اینکه همه اطرافیان ازم نعریف میکنن خداروشکر ولی برای همسرم انگار دگ جذابیت ندارم یا شاید خیلی خیلی کمرنگ شده ،تعریفی ازم نمیکنه رابطه زناسویی مون به شدتتتتت سرد شده مخصوصا بعد از بدنیا اومدن پسرمون که الان 5سالشه و خداروشکر که داریمش معجزه خداست تو زندگیمون ،ولی علی رغم محبت من نسبت به همسرم ایشون زیاد ترغیب به رابطه و تعریف و تمجدید نیستن قبلنا بودنااااا ولی الان چند سالی خیر ،با اینکه من برای بهتر شدن رابطه مون چه جنسی چه احترام و …کتاب زیاد میخونم حرفهای استاد و بکار میگیرم خواسته امو همیشه مینویسم و از خدا میخوام،مشاوره قبلنا رفتم دکتر ،…ولی نتیجه نگرفتم و به قول استاد بهتر که نشد هیچ بدتر هم شد
البته همسرم بسیار شخص محترم ،خوش خرج ،خوش مشرب،عاشق پسرمون و من هست و تو فامیل ارج و قرب داره خداروشکر و تا رمانی که من خوب و خوش برخورد باشم باهاشون با من رفتارش از لحاظ رفتاری عرض میکنم عالیه ولی کافیه گله کنم یا شکایت از اینهمههههه فاصله بین رابطمون ،شروع میکنه به کج خلقی و …و میگه همینی که هست ،من همینم،مگه ما جوونیم مثل قبل(ما 34و36ساله ایم البته)و 14سال از ازدواجون میگذره ،من برای اینکه دعوا نشه و همه چی اذوم باشه خونه ارامش داشته باشه چیزی نمیگم و ختی درخواست هم نمیکنم کاری که فبلنا زیاد انجام میدادم و به گریه و ناراحتی ختم میشد متاسفانه
واینم بگم از بابت همسرم کاملاااااااااا و صددرصد مطمعنم و بهش اعتماد داذم و میدونم که سرد مزاج شده و مشکل جسمی داره که مگ چون کار دارم و مشغله فکرم درگیره و …
حالا باورهای من نمیدونم واقعااااااااا چه ترمزی دارم چخ باور منفی ایی داذم که علی رغم اینهم تلاشم و کار کردن روی خودم این تیکه از زندگی میلنگه
شابد از قبل این باور و داشتم بابا زندگی عادی میشه از ابرا میان پایین زن و سوهر بعد چند سال ،دگ اون کشش و میل اولیه به هیچ عنوان بین زوج ها نیست دلشونو میزنه رابطه داستن با همدگ ،چه خبره حالا دگ
مردا خسته میشن از بدن زنسون ،میل دارن زنای دگ و تجربه داشته باسن باهاسون …..
نمیدونم چه کنم باورهام درست شه با اینکه تو فکرم همیشه به خودم میگم نه چه ربطی داره ،اینهمه زن و شوهرن که سه تا چهار تا بچه دارن ،مثلا فلانی و ببین بچه تولش 13سالشه و هنوز با ذوق از رابطه با سوهرش حرف میزنه ،اینهمه دوستام اطرافم ،….
بعداز تشکر وسپاس فراوان از همتون عرض کنم که من چند ساله که آرزوم اینه که خونمون رو عوض کنیم وخونه ای بزرگتر وبهتر تویه محله بهتر از هر جهت بریم ولی شاید 8 ساله هر کار میکنیم نمیشه ، انقدر که هر روز همه چیز چند برابر گرون میشه شب میخوابیم صبح پا میشیم میبینم قیمتا ده برابر بالا رفته ولی ما درامدمون تغییر نکرده ، با 3تا بچه ،خیلی زرنگ باشیم هزینه کلاس وخوراک بچه ها رو بدیم
البته تواین مدت که تو سایت شما بودم حالم خیلی بهتره وتوکل وامید م به خداست ومطمئنم ما روهدایت میکنه به سمت خواسته هامون
من قبلا کار نمیکردم ولی ازوقتی تصمیم گرفتم تغییر کنم شروع کردم که حرکت کنم واز رانندگی شروع کردم وهرچی درمیارم فقط خرج آموزش دیدن میکنم هم از محصولات شما خریداری کردم وهم رو انرژی درمانی کارمیکنم که خیلی بهش علاقه دارم
البته فکر میکنم یکی از ترمزام اینه که چون کسی این انرژی رو نمیبینه باورش نمیکنه و بابتش هم پول نمیدن واین سردم کرده ولی دکترا چون دارو میدن ومدرک دکترا دارن راحت پول درمیارن
یه هدف دیگه ام اینه که لاغر بشم وبه وزن ایده آلم برسم ، بارها هزینه کردم دکتر رفتم ورزش کردم ولاغر هم شدم ولی وقتی رژیم رو رها کردم دوباره چاق شدم
چون هزینه گوشت ومرغ و ماهی خیلی بالا ر فته وماهم که 5نفریم امروز همه اینا رو میخریم چندروز دیگه تموم میشه همسرم هم چون دیابت وبیماری قلبی داره خیلی نمیخوام روش فشار باشه چون زوداسترس میگیره براش خوب نیست
خلاصه که استاد من خیلی باید رو باورام کار کنم
برادرم که 4 سال از من کوچیکتره خداروشکر تونسته یه خونه بزرگتر بخره والحمد الله مسافرتهای خیلی خوبی داخل وخارج از کشور هم میرن وگردش وتفریح عالی دارن ومهمونیهای خیلی خوبی هم میگیرن به لطف خدا ولی ما هیچ کدوم اینارو هم نداریم با اینکه خیلی دارم رو باورم کار میکنم خیلی کُند پیش میرم ، دیشب تصمیم گرفتم همه حقوق این ماهم رو بدم ودوره کشف قوانین زندگی رو بخرم بلکه به امید الله یکتا وبا کمک آموزشهای استاد قانون رو یادبگیرم وبهش عمل کنم وهدایت بشم به ثروت
البته از وقتی با آموزشهای استاد جلو میرم همسرم دستو دلبازتر شده درمورد من وماهانه مقداری پول بهم میده جدای از خرج خونه که فقط برای خودم هزینه کنم وخداروشکر میکنم که رابطم باهمسرم هم خیلی بهتر شده
برای همه شما آرزوی سلامتی موفقیت وثروت میکنم در دنیا وآخرت شادپیروز باشید
از دیروز که این فایل را روی سایت دیدم تا الان مدام دارم در موردش فکر می کنم،
امروز شروع کردم به کامنت گذاشتن و همین طور دیدم کامنت دوم و کامنت سوم و الان رسیدیم به کامنت هفتمی که دارم روی این فایل میزارم.
دیدم از هر زاویه ای دارم به زندگیم نگاه می کنم تموم اتفاقات همین بوده و هر جایی که من خیلی سخت گرفتم از طرفی آدم هایی بودن که با یک هزارم تلاش من ازم بیشتر نتیجه گرفتند.
از اونجایی که قبلا دوره کشف قوانین را گوش داده بودم آمادگی صحبت هاتون را داشتم و انگار اون کلیدی که باید پیدا می شد را کاملا دیدم.
من تو یزد متولد شدم و تا الان هم تو یزد زندگی می کنم.
امروز هوا خیلی گرم بود و من طبق معمول داشتم با دوچرخه از سر کار میومدم خونه، یه دفعه نمیدونم چی شد ولی احساسم شروع کرد باهام حرف زدن و گفت چرا این همه ساله داری با دوچرخه این ور و اون ور میری؟
اون هم تو سرما و گرمای یزد؟
یادم میاد تا همین چند سال پیش کار های مختلفی را امتحان کرده بودم و اتفاقا تو یکی از آخرین کار هایی که داشتم بعضی وقت ها مجبور بودیم زیر آفتاب کار کنیم یا حتی تو محیط های بسته موتورخونه و گرم…
یک رفیقی داشتم که با هم کار می کردیم و همیشه خیلی زود شکایت می کرد و می گفت این چه کاریه که ما داریم؟
خودشو کاملا با دستمال و کلاه می پوشوند و من همیشه تو ذهنم می گفتم چقدر لوسه…
اما حالا که نگاه می کنم می بینم انگار این خودم بودم که همیشه خودم را برای سختی کشیدن آماده کرده بودم..
چند سال گذشته و کارم را عوض کردم، چیزی که دوست داشتم را پیدا کردم و خیلی راحت تر پول در میارم، درآمدم دو برابر شده..
چون توانایی های خودم را باور کردم و وارد بازار فروش شدم..
ولی از بچگی بابام و مادرم همیشه پیاده این طرف و اون طرف می رفتند و حتی یادمه روز های تعطیل ممکن بود از این طرف شهر تا اون طرف شهر را بریم و تاکسی نگیریم چون پولش را نداشتیم!
حالا سال ها گذشته ولی انگار من خودم را هنوز لایق بیشتر از دوچرخه نمیدونم و هنوز زیر آفتاب و گرما این ور و اون ور میرم..
دوستام خیلی هاشون ماشین و موتور های خوب خریدند ولی من هنوز فکر می کنم دوچرخه سواری بهتره!
همین الان که رسیدم خونه دیدم بابام هنوز کولر را روشن نکرده و همیشه همین جوری رفتار می کنیم..
واقعا چقدر احساس لیاقت مهمه و من چقدر خوشحالم که امروز این نقطه ضعف خودم را پیدا کردم..
خدایا واقعا ازت ممنونم به خاطر تموم تضاد هایی که اومدن تا ما را به خواسته هامون برسونند..
خدایا واقعا ازت ممنونم به خاطر جهانی که تا این اندازه دقیق عمل می کنه و اگر این من هستم که این اتفاقات را جذب کردم پس خودم میتونم تغییرش بدم..
استاد عباس منش ازت ممنونم که توحید و قدرت ندادن به عوامل بیرونی را میشه توی تک تک سلول های بدن و رفتارت دید و ازت ممنونم که باهامون به اشتراکش گذاشتی..
از خانم شایسته ممنونم که لطف کردن و این ویدیو را با عشق گرفتن..
واقعا چه دقت و ظرافتی تو تک تک لحظه های فیلم برداری شون دیده می شد.
چقدر حواسشون بود وقتی از لابه لای بوته ها رد میشن جلو تر حرکت کنن و وقتی کنار دریاچه قرار می گیرید کنارتون باشند تا ما نمای زیبای پاردایس را ببینیم..
چقدر بدون لرزش و واقعی فیلم گرفته بودید، بهتر از هر فیلم برداری که هزار ساعت براش تمرین کرده چون با عشق انجامش دادید نه از روی اجبار یا دستمزد..
چقدر نمای پاردایس رویایی بود و چقدر برای چند لحظه از هم زمانی اون بارون و ضبط ویدیو لذت بردم..
دیروز یزد هم بارون اومد و هم دقیقا قبل از اینکه بارون بیاد سر کار رسیدم…
واقعا که به هر چیزی توجه کنی تو زندگیتون اتفاق می افته..
چقدر اون فواره تو پس زمینه زیبا بود و چقدر باور فراوانی تون را تحسین می کنم..
اگر من بودم احتمالا می گفتم بابا ولش کن..
صدای بارون را میزارم تو اسپیکر تا صبح صدای آب بده…
ولی شما بدون باور محدودیت این کار را انجام دادید..
واقعا که لایق این همه فراوانی و نعمتی که در اختیار دارید هستید و پاردایس حق طبیعی و بدون شک زندگی شماست..
واقعا که رابطتون را تحسین می کنم و شما لایق تموم چیزی هستید که دارید تجربش می کنید..
واقعا استاد جان میتونم هر روز تصور کنم چقدر احساس سپاس گزاری داره توی اون لوکیشن بودن و تجربه کردن این همه نعمت و فراوانی..
سلام میکنم خدمت استاد بینظیر و خانم شایسته که الگوی بسیار موفق برای من هستند
و سلام خدمت خانواده صمیمی و دوستداشتنی خودم
اول از همه بگم که با شروع گوش دادن این فایل
یک خنده ی تلخی که از گریه کمتر نبود کردم
به خاطر اینکه جزو کسانی بودم که استاد باید براش فقط دعا میکرد
و شروع کردم به اینکه با خودم به فکر فرو برم و بگم
پس تو چرا هیچ هدفی نداری و یا بهتر بگم اون هدفی هم که داری اصلا اینقدر بهش بی اعتنایی کردی که دیگه از هدف در اومد و توی پستوی ذهنت قرار داده بودیش
من گشتم و هدفی که میتونستم عملی کنم ولی به خاطر ترمزهای زیاد بی خیال اونها شده بودم را توی ذهنم اول نوشتم و بعد بلافاصله اقدام به انجام اونها کردم
من چند سالی بود که به خاطر ترسی که از رانندگی داشتم اقدام به یاد گرفتن رانندگی نکردم
و بعد از غلبه بر ترسم ترمزهای دیگه مثل اینکه اول ماشین بخرم بعد رانندگی یاد بگیرم باعث شد به تاخیر بیافتد
تا اینکه بلاخره اقدام کردم برای یادگیری اون و بعد هم ساختن باور لیاقت و عزت نفس برای داشتن یک خودرو مناسب
و همچنین داشتن توکل و ایمان به خدا
و داشتن باور فراوانی برای اینکه من هم می توانم یک ماشین مناسب داشته باشم
من اینقدر این باورهای قدرتمند را در ذهنم تکرار میکنم تا ملکه ذهنم بشه
یک هدف دیگه ای هم که داشتم این بود که برم باشگاه برای کاهش وزن
ولی باز ترمزهای ذهنی و تنبلی باعث میشد که من دائم به تعویق بندازم
یکی از اون ترمزها اینکه اضافه وزن من ارثیه و من از بچه گی تپل بودم
و یا اینکه تا هر زمان که باشگاه میرم وزنم اوکی میشه و اگه دوباره نرم باشگاه تمام اضافه وزن من با شدت بیشتر برمی گرده
ولی با تمام این اوصاف امروز اوکی کردم و با مربی باشگاه هماهنگ کردم
که از اول تیرماه برم
واقعا این تضادها چقدر خوب میشند وقتی ما ازشون میتونیم انگیزه بگیریم و با داشتن باورهای مناسب و هم سو با آن هدف به خواسته هامون برسیم
و به قول استاد که میگند این تضادها اصلا چیز بدی نیستند به شرط اینکه ما با باورهای درست
در جهت رسیدن به خواسته هامون ازش استفاده کنیم
شاید اگر من هم از همان کودکی در شرایطی بودم که با این تضادها یی که استاد باهاشون برخورد داشتند مواجه بودم هدفهای بسیار زیادتری داشتم و برای رسیدن به اون هدفها تلاش میکردم
ولی این را مطمئنم که چون قانون جهان را نمیدونستم مطمئنا با داشتن این باورهای مخرب که در وجودم بود خیلی سخت یا به اون هدف می رسیدم یا اصلا نمیرسیدم
ولی فعلا با خودم تعهدم بستم که این دو هدف را براش تلاش کنم و باورهای مناسب برای اون اهداف درست کنم و با نتیجه گرفتن از اون ها
باز انرژی و انگیزه بگیرم برای رسیدن به اهداف دیگه
و همینطور انشاله ادامه بدم برای خلق یک زندگی ایده ال
استاد عزیزم انشاله بتونم روسفید باشم و زحمتهای شما را که برای ما می کشید درست جواب بدم با عمل به آموزه های بینظیر شما
از خداوند برای اینکه من را در این مسیر هدایت قرار داده سپاسگذارم
و همینطور از شما استاد جان بی نهایت ممنون و سپاسگذارم که اینقدر خالصانه و زیبا و گویا با ما تجربیاتتون را به اشتراک می گذارید و چون خودتون تجربه کردید گفته هاتون را اینقدر به دل ما می شینه و لذت میبریم از درسهای شیرین شما
من هنوز این دوره رو خریداری نکردم،اما تازه بعد از2سال فهمیدم منظورتون در مورد باور چیه،وتغیر دادنش یعنی چی،من حتی الان یکسال دارم باورهای که شما یادم دادید در دوره12قدم رو تکرار میکنم اما میفهمیدم داره نتیجه ایجاد میکنه اما قانونش رو درک نکرده بودم،نمیدونستم چجوری داره اتفاق میفته،باورهای خوب داشته باورهای غلط رو پاک میکرده
من فهمیدم که
قانون دنیا اینکه به هر چی باور دارم طبق همون باور وارد زندگیم میشه،یعنی نتیجه ای که الان دارم،چیزی جدا از باورهام نیست،
الان یکم تنبلیم امد به خودم گفتم ای بابا یعنی بعد از این همه سال و بدو بدو حالا تازه باید بیام دونه به دونه باورهای خرابمو پیدا کنم و برعکسش کنم و تکرارش کنم تا باورهای جدید جایگزین شه،
راستش آره،امر خواسته ای دوست داری بهش برسی راحش همین هست ولا غیر،
واقعا اگر کسی بهت بگه راهی جز این برای خوشبخت شدن در دنیا نیست،میخوای چکار کنی،تا کی میخوای سگ دو بزنی،پس بشین سر مکتب کسیکه این راه هارو رفته،و تجربه کرده و الان نتیجه دستشه،نه کسای که فقط بلدن فک بزنن،هیچ غلطی تو زندگیش نکرده ادعاشون مال خر رو پاره میکنن،
در مورد سوال 1
چه هدفی داری که با تلاش زیاد بهش نرسیدی؟؟؟
من واقعا تنها آرزوم و هدفم اینکه از لحاظ مالی آزادی داشته باشم،و سالهاست که همه مدل زحمت کشیدم اما نشد،اما الان نمیدونم چجوری ولی هر وقت رو برنامه شما کار میکنم،به لطف خدا همه چیز روون تر و بهتر پیش میره
سوال2
چه کسی رو سراغ داری که با تلاس کمتر در مدت زمان کمتر به خواسته مشابه تو رسیده؟؟؟
راستش من هر چی فکر کردم کسی رو پیدا نکردم،الگو های من همشون سالهاست دارن تو شغل هاشون زحمت میکشن اون صبح تاشب تا الان به خواسته های مالیشون رسیدن،شاید بخاطر همین که من همچین الگوی ندیدم خودمم زود به خواستم نرسیدم تا حالا،وگرنه مطمانا کسای هستن
که کمتر از من زحمت کشیدن و به ثروت و نعنت رسیدن،الان که فکر میکنم یک نفر امد به ذهنم پسرعمم خدای تو3سال اخیر عجیب مال و اموالش زیاد شد بعدش هم که ارث براش رسید بعدش تو بانک برنده شد بعدش پدر خانمش کمکش کرد،داداش بهش کمک،کرد کلا از درو دیوار براش بارید،نکته مشابه اون با من اینکه بی نهایت سپاسگذار بودیم،
سوال3
چه باورهای مخرب و ترمز رو میتونی در ذهنت شناسای کنی،که فکر میکنی مانع به خواستت نرسیدن؟؟؟
نمیدونم شاید،باور دارم که تنها راه پولدار شدن مغازه دار شدن هست،چون پدر دوستام اقوام همه کاسبن ولی خودم کارمندم،چون قبلا تو کاسبی شکست خوردم و الان چون پولی ندارم برای شروع دوباره و راه اندازی کسب و کار میگم وقتش نیست،
شاید باور دارم با کار کارمندی آدم هیچی نمیشه،آخرش باید یه پولی جور کنم بیام کاسبی راه بندازم
شاید باور دارم کلا دیگه من تن کار کردن خیلی زیاد نیستم نه حوصلشو دارم نه زانو و کمر درد و و فلان
نمیدونم راستش
اما،باورهای خوب هم دارم که مطمانم راهی وجود داره که من به آزادی مالی برسم
مطمانم فرصت ها بی نهایت هستن
هر اتفاقی میتونه بیفته از طرف خدا که زندگیم ورق بخوره این امکان پذیره
باور دارم خداوند از هر طریقی خودش صلاح میدونه ثروت و نعنت رو وارد زندگیم میکنه،حالا چه با کارمندی چه با کاسبی،از راه درستش طبیعی ساده راحت منو به نعمت هاش میرسونه مثل این همه ادم که دارن نعمت های این جهان رو تجربه میکنن و سپاسگذارن
من هدف دارم هدفم به درامد3برابر یا بیشتر شدن کارم هست،تلاشی خواستی براش نمیکنم از لحاظ فیزیکی اما واقعا ذهنی خوبم هر ایده هم به ذهنم پیاده میشه انجام میدم
با عرض سلام و خدا قوت به استاد عزیزم، خانم شایسته مهربونم و تمام دوستان هم فرکانسی ام
یک سوال داشتم و ممنون میشم که اگر کسی میدونه جواب سوال من رو بده و و راهنمایی کنه.
سوالم این هست که: واقعا ما چطوری میتونیم بفهمیم که چه باورهای محدود کننده و ترمزهای ذهنی داریم؟ یا به قول استاد پاشنه آشیل ما چیه؟
چون هر باور محدود کننده و ترمزهای ذهنی رو اینجا میبینم پیش خودم میگم: خب منکه اینطوری فکر نمی کنم و این ترمزهای ذهنی رو ندارم در زندگیم و کارم (به عنوان مدیر فروش).
ولی حتما ته ذهنم، همون باورها یکی از باورهای محدود کننده من و همچنین ترمزهای ذهنی من باشه ولی خودم خبر ندارم و متوجه نمیشم و در کل به آنها آگاهی ندارم و مخفی هستن.
ممنون میشم از استاد گرامی، خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسی ام جواب سوال من رو بدن و راهنمایی کنن.
پیشاپیش متشکرم از لطف و محبت عزیزان دلم، در پناه الله یکتا همیشه سلامت، شاد و ثروتمند باشید.
سلام علی جان ، امیدوارم حالت عالی باشه ؛ یه تمرینی که میتونه برای کشف ترمزهات بهت کمک کنه اینه که وقتی خواسته ها یا آرزوهات رو تو ذهنت تجسم میکنی ، همون موقع چی میاد تو ذهنت و میگه تو به این دلیل نمیتونی ؟؟
چون ما وقتی خواسته هامون رو تجسم میکنیم ممکنه چند ثانیه خوب بریم جلو و صحنه های قشنگ از اون خواسته رو داریم تجسم میکنیم ، بعد یهو یچیزی یه نجوایی تو ذهنمون میاد میگه نه بابا تو لایقش نیستی ، نه بابا اینقدر هم رسیدن بهش راحت نیست ، نه بابا از سن تو گذشته و ….
اون نجوایی که وسط تجسم کردن خواسته هات میاد ، دقیقا همون ترمزهایی هستن که داری و باید روشون کار کنی ؛
به نام خدای مهربان و پرقدرتم
سلام استاد عزیزم
و مریم مهربانم
و همه دوستانی ک در این خانواده بزرگ هستند.
من به واسطه افکار مثبتی که داشتم و حس خوبی ک در خودم ایجاد کردم به یه سری خواسته هام رسیدم.
ولی همینجوری که ادم تکاملشو طی میکنه مسیر رو فراموش میکنه و درگیر نجواهای ذهنی میشه و کم کم عجله و شتاب میاد سراغش
بذارید داستان رو استاد خوبم از دوماه قبل شروع کنم که وارد دوره طلایی 12قدم شدم.
بی نهایت احساس خوب داشتم حتی از خریدنش و به دقت گوش میدادم فایل هارو و تواین مدت اتفاقات به ظاهر بدی افتاد ک اگه اون بحث ها و حرفای شما تو دوره نبود کم اورده بودم.ولی خداروشکر ختم بخیرشدن و من قدرت خودمو نشون دادم به خودم.
ولی از دوهفته پیش یه عجله ای پنهان در ذهن من شکل گرفت ک فقط رسیدن به مقصد برام مهم بود
دیگمیگفتم کارم اینه باید درامدم سریع فلان قدر بشه خدابفرسته مشتری عمده برام.تا من سریعتر به اون وسیله تو کارگاهم.به اون خونه.به اون ماشین.برسم تا دیگ لذت ببرم چرا چون 28سالم شده بسه دیگ
واین باور تو ذهنم هی بزرگتر شد و من هی احساس عقب موندن و اخ چقدر زندگی سخته و اینا داشتم
بااین ک تجسممیکردم بدون حس خوب.تمرین ستاره قطبی با خواسته های بزرگ و تیک نخوردنشون.روب رو میشدم.
و دیگ اشوب از وقتی شروع شد ک من گفتم خدا پس قانون افریده خودشم ایستاده نگاه میکنه.حالامن مهم نیس چ زندگی داشته باشم و شروع کردم شرک ورزیدن.ک حتما تو مسیر اشتباهم اخرشم خدامیگه خودت نخواستی.ولش کن دیگ.خسته شدم .دیگ چقدر هی خواسته هامو به خدا بگم.چقدر باید طول بکشه و خداهیچکاره اس فقط طبق قانون عمل میکنه.
تمام این افکار بد یه طرف
و اون طرف دیگ همزمان میگفتم نه من این حرفا نیستم.خدامهربونه.خدایا منو ببخش .ایناحرفای شیطان
من به قدری گیر کرده بودم ک ترجیح دادم کمتر شکرگذاری کنم تااین نجواهای بد سراغم نیاد و ازاینکه رابطم با خدا کمرنگ شده بود به شدت ناراحت بودم.
و احساس اینکه جاموندم از زندگی هم تو وجودم پر بودو یه روز به روزایی ک مشتری نداشتم اضافه میشد.
تااینکه دیروز تا توی ذهنم شروع کردم به تحقیر خدا و باز از طرف دفاع ازاینکه من این حرفا نیستم.
همزمان داشتم جلسه سوم قدم2رو گوش میدادم.
یه الهام بهم شد ک بپذیر هراتفاقی افتاده رو تا شرایط عوض بشه.تانجواهاتغییرکنن.
همون لحظه زدم زیر گریه و گفتم اره خداجون من بهت بی احترامی کردم شیطون نبود.نبود عجله کردم.من هی خواستم اون خونه 200متری رو بخرم و نشد تورو مقصر کردم.من عقده نداشته هامو سرتو خالی کردم.من به بزرگی و فراوانی تو باور نداشتم .
من فک کردم دستات برای من خالیه.نگاه انسانی بهت داشتم.من کم کاری خودمو گردن تو انداختم من به تو توکل میکردم اما همه کاره خودمو میدونستم.
من اشتباه کردم عجله داشتم و شتاب باعث شد از لحظه حال لذت نبرم.باعث شد باناراحتی بیدار بشم و با خستگی بخوابم چون من تو کارگاه خودم از 8صبح تا 9شب یه تنه کار میکنم.ک موفق بشم.
وقتی پذیرفتم اینارو اروم شدم دیگاشک چشمم مثل لحظه وصال به معشوق بود.دیگ حالم خوب شد.
دیدم اره باید اون حرفا و اون ناارومی ها پیش می اومد تو ذهنم تامن این همه باور نادرستم رو پیدا کنم و بتونم روش کار کنم و به اینکه اگ نیم ساعت استراحت کنم عذاب وجدان نگیرم و نگم اخ دیرتر به پول میرسم اگ یه روز میرفتم تفریح میگفتم یه روز دیر تر موفق میشم.
حالا فهمیدم اینجوری نیس.
من هرچی لذت ببرم به لذت هام اضافه میشه.من هرچی باحس خوب تجسم کنم بدست میارم.
من هرچی فک کنم راحت همه چی بدست میاد راحت هم بدست میاد.من وقتی دیگران رو تحسین کنم اون نعمت وارد زندگی خودم میشه.من هرچی نعمت های کوچیک کوچیک رو ببینم و شکر گذاری کنم نعمت ها بیشتر میشن.من قدرت رو باید و تنها دست خدا بدم اون بی نهایت عاشق اینه ک من در مسیر سعادت باشم.و ازم حمایت میکنه.و اونه که فقط ارومم میکنه.
حالا میفهمم یه دوره قرار نیس یه شبه منو میلیاردر کنه
اما رفتاروناخوداگاه منو به صورت ریشه ای داره درست میکنه.
و امروز بعد چندهفته تونستم باز از بودن مسواکم.رخت خوابم.صداغ کلاغ ها.وجود پدرومادرم.و سلامتیم شاد باشم.از دیدن کارگاه کوچیکم ذوق کنم و در ارامش تو کارگاهم بشینم و برای شما کامنت بنویسم.
و بگم من با وجود 13ساعت کار که شب له له خونه میرسیدم
خودم باعث شدم پیشرفت نکنم.من مانع خودم شدم
1بخاطر عجله
2عدم باور فراوانی
3بقیه جامو میگیرن
4باید زودتر دستبکاربشم
5فرصت ها کمن
6اگ کم کارکنم دیرتر موفق میشم
7عذاب وجدان هنگام استراحت
8تغذیه خوب نداشتن برای پول جمع کردن و پس انداز کردن
9قدرت دست خودمه
10خدا ازمن حمایت نمیکنه فقط قانون افریده
11مقصر دونستن بقیه
12نداشتن خانواده پولدار
13اینکه چراشکر میکنم ولی هی بیشتر نمیشه
14نجواهای ذهنی منفی
15لذت نبردن از لحظه حال
16چسبیدن به مقصد
17رها نکردن خواسته و به ارامش نرسیدن
18احساس عدم لیاقت نعمت
ایناهمه مانع بود استاد در حالیکه من بشدت کار میکردم اما حالا متوجه شدم حالا میتونم شرایط رو بهتر کنم میتونم بسازم زندگیمو باوجود خدای خودم و اون هرلحظه کنارم هست فقط من نمیدیدمش.
ممنونمممنونمممنونم که منو اگاه تر کردین .فکر منو باز کزدین حالا همه چی بهتر میشه .بابت تکتک کلماتتون مچکرم.سپاسگذارم.
بابت دوره بی نظیرتون خیلی ممنونم.
استاد خوبم .عباسمنش عزیزم.
ازت مچکرمک منو باخودم و بعد باخدای خودم اشنا کردی و بین این دوتا صلح برقرار کردی.
سپاسگذارم.
خدایا مرسی ک هستی و این همه هوامو داری
سلام خدمت علی اقای بزرگوار خیلی از خوندن کامنتهاتون لذت میبرم مرد بزرگ.
دقیقا گذاشتین دست روی دل من و یکی از بزرگترین ترمزهای منم جبران کردن هست و عدم
پذیرش موهبت های الهی.
من هنوز نتونستم با ادم های اطرافم ارتباط های گرم و صمیمی برقرار کنم وقتی در درون خودم میگردم همش برمیگرده به احساس عدم لیاقت و اینکه من نباید چیزی رایگان و مفتی بدستم برسه و من باید براش بها بپردازم و اگرم کسی از روی عشق و محبت چیزی به من میده با بی میلی قبول میکنم و اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که حالا چجوری جبرانش کنم یا اگه کسی کمکم میکنه انگار دینی به گردنم داره و خودم رو به اب و اتیش میزنم که براش جبرانم کنم و همین باعث شده اگه کسی چیزی به من بده اگه در توانم بود جبرانش کنم و اگرم نبود ذهنم میگه تو در حد اون ادم نیستی نمیتونی کمکش رو جبران کنی و احساس میکنم میرم زیردست اون ادم و باید بخاطر این کمکی که کرده باج بدم و هرکاری از من بخواد انجام بدم و کمکش رو قبول نمیکنم در صورتی که اشتباه بزرگم همینجاست که من هم باید روحیه پذیرش داشته باشم و اگه کسی خواست کمکم کنه بگم ممنونم نه اینکه روابط رو قطع کنم اونو اولا خدا فرستاده برا کمک به من، و من در ابتدا باید سپاسگذار خداوند باشم که کمک برام فرستاد و از اون ادمه هم تشکر کنم و بدونم که اون هیچ دینی به گردن من نداره و اون دوست داشته و از روی عشق و محبت بدون هیچ انتظاری از من کمکم کرده و خودش از این کمکی که کرده احساس خیلی خوبی داره وقتی من در پی جبرانش بر نیام اون ادمه بیشتر تشویق میشه و دوست داره که کمکم کنه و اگرم از اون ادمایی هست که از روی دلسوزی کمک میکنه و خودش رو فدا میکنه اگر من در پی جبرانش بر نیام دیگه کمک نمیکنه و از زندگیم میره بیرون چه از این بهتر تر.
پس همه ادم ها هم مثا خود من هستن وقتی من از روی عشق و محبت کمک میکنم و برای دل خودم نه از روی دلسوزی چقدر خوشحال میشم که طرف کمکم رو میپذیره و هنوز تشکرم میکنه و هنوز دوست دارم بیشتر بهش بدم و بقیه رو هم مثل خودم تصور کنم.
ممنونم دوست عزیزم که این ترمز بزرگ رو یاداوری کردین و باعث شدین بعد از مدت ها دست به قلم بشم و بنویسم. ایشالاه که موفق هستین و موفق تر باشین و در پناه الله یکتا هر جا هستید شاد سلامت و پیروز میدان باشید و بر این ترمزم غلبه کنیم انشاالله.
سلام به استاد جان
هدف برای مهاجرت به دوبی دارم
بی نهایت افراد هستند که به هدفشون رسیدن
باورهای متضاد= همیشه یاده صحبت شما میفتم وقتی ذهنم گیر میده به فعالیت فیزیکی که گفتین فعالیت فیزیکی تورو پولدار نمیکنه بلکه فقط مسیره تو به مسیر توجه نکن اون باوری که در ذهنت میسازی داره کار میکنه
به وضعیت الان توجه نکن وضعیت الان هر چی هست برای فرکانس های قبلیته
باورهای همسو که باید در خودم ایجاد کنم
اون کاری درسته که پس از ساختن باور درست به تو الهام می شود
الهامات زمانی میاد که حالت خوب باشه آماده دریافت باشی خوشحال باشی خنده روی لبت باشه
باید به سادگی باشه نه با زجر و تقلا
تنها یک قدرت وجود داره اون قدرت خداست و در این جهان قدرتو داده به افکارت تو هستی انتخاب می کنی
بی نهایت راه وجود داره ذهنتو باز بزار و گیر نده به یک مسیر اماده باش مسیر کلا تغییر کنه
و در اخر نه مال دنیا برای تو میمونه نه مال دنیا برای تو اما تا لحظه ای که نفس می کشی یعنی زنده ای یعنی میتونی درخواست کنی و نعمت های بیشتری تجربه کنی و عمق تجربه نعمت ها هست که با خودت می بری پس خدارو شکر کن بابت این فرصتی که بهت داده
و حرکت کن و حرکت کن و حرکت کن
سلام استاد جان سلام
این سومین کامنتی هست که دارم روی این فایل میزارم و هر چقدر ذهنم میگفت کافیه قلبم می گفت فقط انجامش بده..
سوال اینه که چجوری با سرعت هر چه تموم تر میتونیم به خواسته هامون برسیم و افرادی که خیلی راحت تر از ما دارن این کار را انجام میدن چه ویژگی متفاوتی دارند؟
یادم میاد وقتی تازه میخواستم تو یوتیوب شروع به فعالیت کنم آدم هایی را می دیدم که چند تا کانال داشتند و از صبح تا آخر شب روی اون کار می کردند و از طرفی آدم هایی هم بودند که خیلی به قول شما سوت زنان و با لذت فقط با یک دهم کار اون ها نتیجه میگرفتن!
اولش خیلی باور هام خوب نبود و از طرفی دوست داشتم خیلی هم زود به درآمد برسم، اون بخشی از آموزش ها که به نفع من بود را یاد می گرفتم و تو بقیه موارد کار خودم را انجام میدادم تا کانال اول شکست خورد،
بعد از یکسال فهمیدم که اصلا بهش علاقه نداشتم و فقط به خاطر درآمد انجامش میدادم. این جا بود که اولین درس مهم تو کسب و کار را یاد گرفتم.
هدف ما لذت بردن از زندگیمون هست نه فقط کسب درآمد و اگر دنبال علایق خودت باشی ثروت خودش به عنوان پاداش اون لذت بردن وارد زندگیت میشه…
کانال دوم را زدم و به این فکر کردم که چه ویژگی تو من هست که بیشتر از همه دوستش دارم و از بچگی به خاطر علایق خودم دنبالش کردم..
یادم اومد از بچگی اندام خوبی داشتم و مدام ورزش میکردم..
حتی شکم 6 تکه و اندامی که بقیه تو رویاشون می بینند را هم خیلی زود بدست آورده بودم اون هم با لذت چون عاشق ورزش کردن بودن نه با رژیم سخت یا حتی ساعت ها دویدن…
یه کانالی زدم در مورد ورزش هایی که خودم همیشه تو خونه انجام میدادم و نتایجی که گرفته بودم و نتیجه باور کردنی نبود فقط ظرف 3 ماه به اندازه یکسال کانال قبلی رشد کردم…
اول از همه چون بازی درآمد زایی تو یوتیوب را خوب یاد گرفته بودم و بعد چون عاشق کاری بودم که انجامش میدادم..
همین جوری که رفتیم جلو تر باور غلط بعدی خودش را نشون داد، ذهنم می گفت ایران جای خوبی برای پول درآوردن نیست و باید از ایران بری..
این قضیه مصادف شد با اون اتفاقات ایران تو چند ماه پیش و من راهی نداشتم به جز اینکه برم سربازی..
چون میخواستم از ایران برم و از طرفی وقتی رفتم سربازی تموم اون نتایج هم نابود شد..
زمانبندی کرده بودم که تو تایمی که نیستم ویدیو ها خودشون آپلود بشن و من کارم را انجام بدم ولی مگه غیر از اینه که تا وقتی باور های غلط داشته باشیم تلاش فیزیکی دیگه معنی زیادی نمیده..
برگشتم از سربازی و دوباره شروع کردم به فعالیت ولی این بار نه به لین خاطر که از جایی که هستم فرار کنم، بلکه فقط میخوام لذت ببرم و زمانی که خودش آماده بشه مهاجرت کنم..
باور هام را در مورد مهاجرت عوض کنم چون اگه با باور های غلط مهاجرت کنم احتمالا کشور بعدی هم قراره بد تر از الان باشه..
باور هام را عوض کنم چون برای کسی که باور های محدود کننده و شرک داره همه جا پر از مسائل نا خواسته میشه..
مرسی بابت سایت بی نظیر تون و از خانم شایسته هم سپاس گزارم به خاطر اینکه همیشه بهترین دانشجوی این اگاهی ها بودن و خیلی وقت ها تموم نقاط قوت و ضعف خودم را با نگاه کردن بهشون بهتر درک می کنم،
اینکه چقدر خوب به قانون عمل می کنند بی نهایت تحسین بر انگیزه و ممنونم که خدا همه ما را تا این نقطه هدایت کرده..
سلام به همه ی دوستان و استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی که همیشه آرامش و متانتشون و احترام در کلامشون نسبت به استاد من و تحت تاثیر قرار میده و تحسین میکنمشون و سعی در الگویردعری از ایشون در زندگی زناشویی خودم هستم ️.
من سریال زندگی در بهشت و شروع کردم به دیدنش و یه مدت طولانی هست که از محصولات دانلودی پیج و ابن فایلها استفاده میکنم و هررووووز شکرگزاری و درخواستهامو مینویسم و با خدای خودم درارتباطم و هرروز نشونه هایی از درست بودن مسیرم در زندگی کاری و شخصی و روابط با همسرم دارم میبینم خدارو صدها هزار مرتبه شکر.
این فایل استاد و چندین بار صوتیشو کوش کردم و من و به فکر واداشت واقعاااا چرا به بعضی از خواسته هامون هنوز نمیرسیم با وجود تمرکز و حس خوب داشتن نسبت به اون خوایته.
من دوچیز هست که بهش نرسیدم هنوز والان که بهش فکر میکنم با توجه به سخنان استاد حتماااااااا یکسری ترمزهایی در باورهام دارم
مثال میرنم :من مدرس فرانسه هستم و علی رغم زندگی در شهری کوچک در شمال ایران بسیار از لحاظ کاری و داشتن شاگرد خصوصی نسبت به قبل خودم و باقی همکارانم بهترم خدارو شکر ولی…
با اینکه آرزومه رفتن به فرانسه و دیدن زیباییهاش و علی رغم دوستان فرانسوی که له واسطه شغلم پیدا مردم هنوز موفق نسدم برم منظورم حتی برای سفر هست
در صورتی که همکارانم اغلب به راحتی حتی برای اقامت رفتن فرانسه
نمیدونم دقیقاااااا چه باور منفی دارم راجع به رفتن به فرانسه شاید اینکه نه مگه به این راحتیاست؟ویزاشدن سخته ،حتماااااا هم خودت هم همسرت باید حساب بانکی جداگانه پرپول داشته باشین ،بار اول که رو شاخشه رد شدن در ویزا تازه بری اونحا میدونی یورو چنده الان؟خییییلی پول میخواد تازه بچه رو مه نباید ببری اینجوری راحت تر ممکنه ویزا شین جون میدونن برمیگردی و…..ده ها دلیل دگ که علی رغم میل شدیدم به سفر به فرانسه باعث شده از ترس حتی یکبار هم سرچ نکنم راجع بهش و حتی قدم از قدم ورندارم …
و یک هدف دگ که شاید اینجا کنی رو نشه بگم ولی میگم چون دوست دارم جواب دوستان و بدونم و مرسم جون و
اینکه من باوجود رسیدگی به ظاهر خودم و ورزش کردن و به روز بودن و اینکه همه اطرافیان ازم نعریف میکنن خداروشکر ولی برای همسرم انگار دگ جذابیت ندارم یا شاید خیلی خیلی کمرنگ شده ،تعریفی ازم نمیکنه رابطه زناسویی مون به شدتتتتت سرد شده مخصوصا بعد از بدنیا اومدن پسرمون که الان 5سالشه و خداروشکر که داریمش معجزه خداست تو زندگیمون ،ولی علی رغم محبت من نسبت به همسرم ایشون زیاد ترغیب به رابطه و تعریف و تمجدید نیستن قبلنا بودنااااا ولی الان چند سالی خیر ،با اینکه من برای بهتر شدن رابطه مون چه جنسی چه احترام و …کتاب زیاد میخونم حرفهای استاد و بکار میگیرم خواسته امو همیشه مینویسم و از خدا میخوام،مشاوره قبلنا رفتم دکتر ،…ولی نتیجه نگرفتم و به قول استاد بهتر که نشد هیچ بدتر هم شد
البته همسرم بسیار شخص محترم ،خوش خرج ،خوش مشرب،عاشق پسرمون و من هست و تو فامیل ارج و قرب داره خداروشکر و تا رمانی که من خوب و خوش برخورد باشم باهاشون با من رفتارش از لحاظ رفتاری عرض میکنم عالیه ولی کافیه گله کنم یا شکایت از اینهمههههه فاصله بین رابطمون ،شروع میکنه به کج خلقی و …و میگه همینی که هست ،من همینم،مگه ما جوونیم مثل قبل(ما 34و36ساله ایم البته)و 14سال از ازدواجون میگذره ،من برای اینکه دعوا نشه و همه چی اذوم باشه خونه ارامش داشته باشه چیزی نمیگم و ختی درخواست هم نمیکنم کاری که فبلنا زیاد انجام میدادم و به گریه و ناراحتی ختم میشد متاسفانه
واینم بگم از بابت همسرم کاملاااااااااا و صددرصد مطمعنم و بهش اعتماد داذم و میدونم که سرد مزاج شده و مشکل جسمی داره که مگ چون کار دارم و مشغله فکرم درگیره و …
حالا باورهای من نمیدونم واقعااااااااا چه ترمزی دارم چخ باور منفی ایی داذم که علی رغم اینهم تلاشم و کار کردن روی خودم این تیکه از زندگی میلنگه
شابد از قبل این باور و داشتم بابا زندگی عادی میشه از ابرا میان پایین زن و سوهر بعد چند سال ،دگ اون کشش و میل اولیه به هیچ عنوان بین زوج ها نیست دلشونو میزنه رابطه داستن با همدگ ،چه خبره حالا دگ
مردا خسته میشن از بدن زنسون ،میل دارن زنای دگ و تجربه داشته باسن باهاسون …..
نمیدونم چه کنم باورهام درست شه با اینکه تو فکرم همیشه به خودم میگم نه چه ربطی داره ،اینهمه زن و شوهرن که سه تا چهار تا بچه دارن ،مثلا فلانی و ببین بچه تولش 13سالشه و هنوز با ذوق از رابطه با سوهرش حرف میزنه ،اینهمه دوستام اطرافم ،….
ولی درست نشد باور منفی بزرگم نمیدونم چیه بخدا
زندگیمو و همیرمو و پسرمو عاشقانه دویت دارم
و دلم میخواد حل شه همه جی
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته گلم وگروه تحقیقاتی عباسمنش وهمه بچه های سایت
بعداز تشکر وسپاس فراوان از همتون عرض کنم که من چند ساله که آرزوم اینه که خونمون رو عوض کنیم وخونه ای بزرگتر وبهتر تویه محله بهتر از هر جهت بریم ولی شاید 8 ساله هر کار میکنیم نمیشه ، انقدر که هر روز همه چیز چند برابر گرون میشه شب میخوابیم صبح پا میشیم میبینم قیمتا ده برابر بالا رفته ولی ما درامدمون تغییر نکرده ، با 3تا بچه ،خیلی زرنگ باشیم هزینه کلاس وخوراک بچه ها رو بدیم
البته تواین مدت که تو سایت شما بودم حالم خیلی بهتره وتوکل وامید م به خداست ومطمئنم ما روهدایت میکنه به سمت خواسته هامون
من قبلا کار نمیکردم ولی ازوقتی تصمیم گرفتم تغییر کنم شروع کردم که حرکت کنم واز رانندگی شروع کردم وهرچی درمیارم فقط خرج آموزش دیدن میکنم هم از محصولات شما خریداری کردم وهم رو انرژی درمانی کارمیکنم که خیلی بهش علاقه دارم
البته فکر میکنم یکی از ترمزام اینه که چون کسی این انرژی رو نمیبینه باورش نمیکنه و بابتش هم پول نمیدن واین سردم کرده ولی دکترا چون دارو میدن ومدرک دکترا دارن راحت پول درمیارن
یه هدف دیگه ام اینه که لاغر بشم وبه وزن ایده آلم برسم ، بارها هزینه کردم دکتر رفتم ورزش کردم ولاغر هم شدم ولی وقتی رژیم رو رها کردم دوباره چاق شدم
چون هزینه گوشت ومرغ و ماهی خیلی بالا ر فته وماهم که 5نفریم امروز همه اینا رو میخریم چندروز دیگه تموم میشه همسرم هم چون دیابت وبیماری قلبی داره خیلی نمیخوام روش فشار باشه چون زوداسترس میگیره براش خوب نیست
خلاصه که استاد من خیلی باید رو باورام کار کنم
برادرم که 4 سال از من کوچیکتره خداروشکر تونسته یه خونه بزرگتر بخره والحمد الله مسافرتهای خیلی خوبی داخل وخارج از کشور هم میرن وگردش وتفریح عالی دارن ومهمونیهای خیلی خوبی هم میگیرن به لطف خدا ولی ما هیچ کدوم اینارو هم نداریم با اینکه خیلی دارم رو باورم کار میکنم خیلی کُند پیش میرم ، دیشب تصمیم گرفتم همه حقوق این ماهم رو بدم ودوره کشف قوانین زندگی رو بخرم بلکه به امید الله یکتا وبا کمک آموزشهای استاد قانون رو یادبگیرم وبهش عمل کنم وهدایت بشم به ثروت
البته از وقتی با آموزشهای استاد جلو میرم همسرم دستو دلبازتر شده درمورد من وماهانه مقداری پول بهم میده جدای از خرج خونه که فقط برای خودم هزینه کنم وخداروشکر میکنم که رابطم باهمسرم هم خیلی بهتر شده
برای همه شما آرزوی سلامتی موفقیت وثروت میکنم در دنیا وآخرت شادپیروز باشید
سلام استاد جان
از دیروز که این فایل را روی سایت دیدم تا الان مدام دارم در موردش فکر می کنم،
امروز شروع کردم به کامنت گذاشتن و همین طور دیدم کامنت دوم و کامنت سوم و الان رسیدیم به کامنت هفتمی که دارم روی این فایل میزارم.
دیدم از هر زاویه ای دارم به زندگیم نگاه می کنم تموم اتفاقات همین بوده و هر جایی که من خیلی سخت گرفتم از طرفی آدم هایی بودن که با یک هزارم تلاش من ازم بیشتر نتیجه گرفتند.
از اونجایی که قبلا دوره کشف قوانین را گوش داده بودم آمادگی صحبت هاتون را داشتم و انگار اون کلیدی که باید پیدا می شد را کاملا دیدم.
من تو یزد متولد شدم و تا الان هم تو یزد زندگی می کنم.
امروز هوا خیلی گرم بود و من طبق معمول داشتم با دوچرخه از سر کار میومدم خونه، یه دفعه نمیدونم چی شد ولی احساسم شروع کرد باهام حرف زدن و گفت چرا این همه ساله داری با دوچرخه این ور و اون ور میری؟
اون هم تو سرما و گرمای یزد؟
یادم میاد تا همین چند سال پیش کار های مختلفی را امتحان کرده بودم و اتفاقا تو یکی از آخرین کار هایی که داشتم بعضی وقت ها مجبور بودیم زیر آفتاب کار کنیم یا حتی تو محیط های بسته موتورخونه و گرم…
یک رفیقی داشتم که با هم کار می کردیم و همیشه خیلی زود شکایت می کرد و می گفت این چه کاریه که ما داریم؟
خودشو کاملا با دستمال و کلاه می پوشوند و من همیشه تو ذهنم می گفتم چقدر لوسه…
اما حالا که نگاه می کنم می بینم انگار این خودم بودم که همیشه خودم را برای سختی کشیدن آماده کرده بودم..
چند سال گذشته و کارم را عوض کردم، چیزی که دوست داشتم را پیدا کردم و خیلی راحت تر پول در میارم، درآمدم دو برابر شده..
چون توانایی های خودم را باور کردم و وارد بازار فروش شدم..
ولی از بچگی بابام و مادرم همیشه پیاده این طرف و اون طرف می رفتند و حتی یادمه روز های تعطیل ممکن بود از این طرف شهر تا اون طرف شهر را بریم و تاکسی نگیریم چون پولش را نداشتیم!
حالا سال ها گذشته ولی انگار من خودم را هنوز لایق بیشتر از دوچرخه نمیدونم و هنوز زیر آفتاب و گرما این ور و اون ور میرم..
دوستام خیلی هاشون ماشین و موتور های خوب خریدند ولی من هنوز فکر می کنم دوچرخه سواری بهتره!
همین الان که رسیدم خونه دیدم بابام هنوز کولر را روشن نکرده و همیشه همین جوری رفتار می کنیم..
واقعا چقدر احساس لیاقت مهمه و من چقدر خوشحالم که امروز این نقطه ضعف خودم را پیدا کردم..
خدایا واقعا ازت ممنونم به خاطر تموم تضاد هایی که اومدن تا ما را به خواسته هامون برسونند..
خدایا واقعا ازت ممنونم به خاطر جهانی که تا این اندازه دقیق عمل می کنه و اگر این من هستم که این اتفاقات را جذب کردم پس خودم میتونم تغییرش بدم..
استاد عباس منش ازت ممنونم که توحید و قدرت ندادن به عوامل بیرونی را میشه توی تک تک سلول های بدن و رفتارت دید و ازت ممنونم که باهامون به اشتراکش گذاشتی..
از خانم شایسته ممنونم که لطف کردن و این ویدیو را با عشق گرفتن..
واقعا چه دقت و ظرافتی تو تک تک لحظه های فیلم برداری شون دیده می شد.
چقدر حواسشون بود وقتی از لابه لای بوته ها رد میشن جلو تر حرکت کنن و وقتی کنار دریاچه قرار می گیرید کنارتون باشند تا ما نمای زیبای پاردایس را ببینیم..
چقدر بدون لرزش و واقعی فیلم گرفته بودید، بهتر از هر فیلم برداری که هزار ساعت براش تمرین کرده چون با عشق انجامش دادید نه از روی اجبار یا دستمزد..
چقدر نمای پاردایس رویایی بود و چقدر برای چند لحظه از هم زمانی اون بارون و ضبط ویدیو لذت بردم..
دیروز یزد هم بارون اومد و هم دقیقا قبل از اینکه بارون بیاد سر کار رسیدم…
واقعا که به هر چیزی توجه کنی تو زندگیتون اتفاق می افته..
چقدر اون فواره تو پس زمینه زیبا بود و چقدر باور فراوانی تون را تحسین می کنم..
اگر من بودم احتمالا می گفتم بابا ولش کن..
صدای بارون را میزارم تو اسپیکر تا صبح صدای آب بده…
ولی شما بدون باور محدودیت این کار را انجام دادید..
واقعا که لایق این همه فراوانی و نعمتی که در اختیار دارید هستید و پاردایس حق طبیعی و بدون شک زندگی شماست..
واقعا که رابطتون را تحسین می کنم و شما لایق تموم چیزی هستید که دارید تجربش می کنید..
واقعا استاد جان میتونم هر روز تصور کنم چقدر احساس سپاس گزاری داره توی اون لوکیشن بودن و تجربه کردن این همه نعمت و فراوانی..
سلام میکنم خدمت استاد بینظیر و خانم شایسته که الگوی بسیار موفق برای من هستند
و سلام خدمت خانواده صمیمی و دوستداشتنی خودم
اول از همه بگم که با شروع گوش دادن این فایل
یک خنده ی تلخی که از گریه کمتر نبود کردم
به خاطر اینکه جزو کسانی بودم که استاد باید براش فقط دعا میکرد
و شروع کردم به اینکه با خودم به فکر فرو برم و بگم
پس تو چرا هیچ هدفی نداری و یا بهتر بگم اون هدفی هم که داری اصلا اینقدر بهش بی اعتنایی کردی که دیگه از هدف در اومد و توی پستوی ذهنت قرار داده بودیش
من گشتم و هدفی که میتونستم عملی کنم ولی به خاطر ترمزهای زیاد بی خیال اونها شده بودم را توی ذهنم اول نوشتم و بعد بلافاصله اقدام به انجام اونها کردم
من چند سالی بود که به خاطر ترسی که از رانندگی داشتم اقدام به یاد گرفتن رانندگی نکردم
و بعد از غلبه بر ترسم ترمزهای دیگه مثل اینکه اول ماشین بخرم بعد رانندگی یاد بگیرم باعث شد به تاخیر بیافتد
تا اینکه بلاخره اقدام کردم برای یادگیری اون و بعد هم ساختن باور لیاقت و عزت نفس برای داشتن یک خودرو مناسب
و همچنین داشتن توکل و ایمان به خدا
و داشتن باور فراوانی برای اینکه من هم می توانم یک ماشین مناسب داشته باشم
من اینقدر این باورهای قدرتمند را در ذهنم تکرار میکنم تا ملکه ذهنم بشه
یک هدف دیگه ای هم که داشتم این بود که برم باشگاه برای کاهش وزن
ولی باز ترمزهای ذهنی و تنبلی باعث میشد که من دائم به تعویق بندازم
یکی از اون ترمزها اینکه اضافه وزن من ارثیه و من از بچه گی تپل بودم
و یا اینکه تا هر زمان که باشگاه میرم وزنم اوکی میشه و اگه دوباره نرم باشگاه تمام اضافه وزن من با شدت بیشتر برمی گرده
ولی با تمام این اوصاف امروز اوکی کردم و با مربی باشگاه هماهنگ کردم
که از اول تیرماه برم
واقعا این تضادها چقدر خوب میشند وقتی ما ازشون میتونیم انگیزه بگیریم و با داشتن باورهای مناسب و هم سو با آن هدف به خواسته هامون برسیم
و به قول استاد که میگند این تضادها اصلا چیز بدی نیستند به شرط اینکه ما با باورهای درست
در جهت رسیدن به خواسته هامون ازش استفاده کنیم
شاید اگر من هم از همان کودکی در شرایطی بودم که با این تضادها یی که استاد باهاشون برخورد داشتند مواجه بودم هدفهای بسیار زیادتری داشتم و برای رسیدن به اون هدفها تلاش میکردم
ولی این را مطمئنم که چون قانون جهان را نمیدونستم مطمئنا با داشتن این باورهای مخرب که در وجودم بود خیلی سخت یا به اون هدف می رسیدم یا اصلا نمیرسیدم
ولی فعلا با خودم تعهدم بستم که این دو هدف را براش تلاش کنم و باورهای مناسب برای اون اهداف درست کنم و با نتیجه گرفتن از اون ها
باز انرژی و انگیزه بگیرم برای رسیدن به اهداف دیگه
و همینطور انشاله ادامه بدم برای خلق یک زندگی ایده ال
استاد عزیزم انشاله بتونم روسفید باشم و زحمتهای شما را که برای ما می کشید درست جواب بدم با عمل به آموزه های بینظیر شما
از خداوند برای اینکه من را در این مسیر هدایت قرار داده سپاسگذارم
و همینطور از شما استاد جان بی نهایت ممنون و سپاسگذارم که اینقدر خالصانه و زیبا و گویا با ما تجربیاتتون را به اشتراک می گذارید و چون خودتون تجربه کردید گفته هاتون را اینقدر به دل ما می شینه و لذت میبریم از درسهای شیرین شما
دوستتون دارم خیلی زیاد️
بنام خدا،
من هنوز این دوره رو خریداری نکردم،اما تازه بعد از2سال فهمیدم منظورتون در مورد باور چیه،وتغیر دادنش یعنی چی،من حتی الان یکسال دارم باورهای که شما یادم دادید در دوره12قدم رو تکرار میکنم اما میفهمیدم داره نتیجه ایجاد میکنه اما قانونش رو درک نکرده بودم،نمیدونستم چجوری داره اتفاق میفته،باورهای خوب داشته باورهای غلط رو پاک میکرده
من فهمیدم که
قانون دنیا اینکه به هر چی باور دارم طبق همون باور وارد زندگیم میشه،یعنی نتیجه ای که الان دارم،چیزی جدا از باورهام نیست،
الان یکم تنبلیم امد به خودم گفتم ای بابا یعنی بعد از این همه سال و بدو بدو حالا تازه باید بیام دونه به دونه باورهای خرابمو پیدا کنم و برعکسش کنم و تکرارش کنم تا باورهای جدید جایگزین شه،
راستش آره،امر خواسته ای دوست داری بهش برسی راحش همین هست ولا غیر،
واقعا اگر کسی بهت بگه راهی جز این برای خوشبخت شدن در دنیا نیست،میخوای چکار کنی،تا کی میخوای سگ دو بزنی،پس بشین سر مکتب کسیکه این راه هارو رفته،و تجربه کرده و الان نتیجه دستشه،نه کسای که فقط بلدن فک بزنن،هیچ غلطی تو زندگیش نکرده ادعاشون مال خر رو پاره میکنن،
در مورد سوال 1
چه هدفی داری که با تلاش زیاد بهش نرسیدی؟؟؟
من واقعا تنها آرزوم و هدفم اینکه از لحاظ مالی آزادی داشته باشم،و سالهاست که همه مدل زحمت کشیدم اما نشد،اما الان نمیدونم چجوری ولی هر وقت رو برنامه شما کار میکنم،به لطف خدا همه چیز روون تر و بهتر پیش میره
سوال2
چه کسی رو سراغ داری که با تلاس کمتر در مدت زمان کمتر به خواسته مشابه تو رسیده؟؟؟
راستش من هر چی فکر کردم کسی رو پیدا نکردم،الگو های من همشون سالهاست دارن تو شغل هاشون زحمت میکشن اون صبح تاشب تا الان به خواسته های مالیشون رسیدن،شاید بخاطر همین که من همچین الگوی ندیدم خودمم زود به خواستم نرسیدم تا حالا،وگرنه مطمانا کسای هستن
که کمتر از من زحمت کشیدن و به ثروت و نعنت رسیدن،الان که فکر میکنم یک نفر امد به ذهنم پسرعمم خدای تو3سال اخیر عجیب مال و اموالش زیاد شد بعدش هم که ارث براش رسید بعدش تو بانک برنده شد بعدش پدر خانمش کمکش کرد،داداش بهش کمک،کرد کلا از درو دیوار براش بارید،نکته مشابه اون با من اینکه بی نهایت سپاسگذار بودیم،
سوال3
چه باورهای مخرب و ترمز رو میتونی در ذهنت شناسای کنی،که فکر میکنی مانع به خواستت نرسیدن؟؟؟
نمیدونم شاید،باور دارم که تنها راه پولدار شدن مغازه دار شدن هست،چون پدر دوستام اقوام همه کاسبن ولی خودم کارمندم،چون قبلا تو کاسبی شکست خوردم و الان چون پولی ندارم برای شروع دوباره و راه اندازی کسب و کار میگم وقتش نیست،
شاید باور دارم با کار کارمندی آدم هیچی نمیشه،آخرش باید یه پولی جور کنم بیام کاسبی راه بندازم
شاید باور دارم کلا دیگه من تن کار کردن خیلی زیاد نیستم نه حوصلشو دارم نه زانو و کمر درد و و فلان
نمیدونم راستش
اما،باورهای خوب هم دارم که مطمانم راهی وجود داره که من به آزادی مالی برسم
مطمانم فرصت ها بی نهایت هستن
هر اتفاقی میتونه بیفته از طرف خدا که زندگیم ورق بخوره این امکان پذیره
باور دارم خودمو میبینم روزی که رشد کردم دارم میشمارم پول درشت
باور دارم خداوند از هر طریقی خودش صلاح میدونه ثروت و نعنت رو وارد زندگیم میکنه،حالا چه با کارمندی چه با کاسبی،از راه درستش طبیعی ساده راحت منو به نعمت هاش میرسونه مثل این همه ادم که دارن نعمت های این جهان رو تجربه میکنن و سپاسگذارن
من هدف دارم هدفم به درامد3برابر یا بیشتر شدن کارم هست،تلاشی خواستی براش نمیکنم از لحاظ فیزیکی اما واقعا ذهنی خوبم هر ایده هم به ذهنم پیاده میشه انجام میدم
به نام الله یکتا
با عرض سلام و خدا قوت به استاد عزیزم، خانم شایسته مهربونم و تمام دوستان هم فرکانسی ام
یک سوال داشتم و ممنون میشم که اگر کسی میدونه جواب سوال من رو بده و و راهنمایی کنه.
سوالم این هست که: واقعا ما چطوری میتونیم بفهمیم که چه باورهای محدود کننده و ترمزهای ذهنی داریم؟ یا به قول استاد پاشنه آشیل ما چیه؟
چون هر باور محدود کننده و ترمزهای ذهنی رو اینجا میبینم پیش خودم میگم: خب منکه اینطوری فکر نمی کنم و این ترمزهای ذهنی رو ندارم در زندگیم و کارم (به عنوان مدیر فروش).
ولی حتما ته ذهنم، همون باورها یکی از باورهای محدود کننده من و همچنین ترمزهای ذهنی من باشه ولی خودم خبر ندارم و متوجه نمیشم و در کل به آنها آگاهی ندارم و مخفی هستن.
ممنون میشم از استاد گرامی، خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسی ام جواب سوال من رو بدن و راهنمایی کنن.
پیشاپیش متشکرم از لطف و محبت عزیزان دلم، در پناه الله یکتا همیشه سلامت، شاد و ثروتمند باشید.
به نام خدا
سلام علی جان ، امیدوارم حالت عالی باشه ؛ یه تمرینی که میتونه برای کشف ترمزهات بهت کمک کنه اینه که وقتی خواسته ها یا آرزوهات رو تو ذهنت تجسم میکنی ، همون موقع چی میاد تو ذهنت و میگه تو به این دلیل نمیتونی ؟؟
چون ما وقتی خواسته هامون رو تجسم میکنیم ممکنه چند ثانیه خوب بریم جلو و صحنه های قشنگ از اون خواسته رو داریم تجسم میکنیم ، بعد یهو یچیزی یه نجوایی تو ذهنمون میاد میگه نه بابا تو لایقش نیستی ، نه بابا اینقدر هم رسیدن بهش راحت نیست ، نه بابا از سن تو گذشته و ….
اون نجوایی که وسط تجسم کردن خواسته هات میاد ، دقیقا همون ترمزهایی هستن که داری و باید روشون کار کنی ؛
امیدوارم مفید باشه برات دوست من ، یاحق
با عرض سلام و خدا قوت خدمت مجتبی عزیزم
خیلی خیلی ممنونم که وقت گذاشتید و زحمت کشیدید به سوال بنده جواب دادید و همچنین بسیار متشکرم بابت توضیحات و راهنماییتون.
امیدوارم باز هم از نظرات و تجربیات دوست گرامی ام بتونم استفاده کرده و نیز در اسرع وقت دوره کشف قوانین زندگی استاد بزرگوارم رو بخرم.
باور دارم که من خالق شرایط تمام جنبه های زندگی ام و کارم هستم، چون من جانشین خداوند رب العالمین در زمین هستم.
باز هم سپاسگزارم مجتبی جان، در پناه الله یکتا همیشه سلامت، شاد و ثروتمند باشید.
سلام دوست عزیز
به نظر من تا قوانین رو نشناسی ، ترمزهاتو هم نمیتونی پیدا کنی.
تا وقتی گام اول رو در مسیر خواسته هات برنداری و ماشین آرزوها و رویاهات حرکت نکنه , ترمز خودشو نشون نمیده
گام اول شناخت مسیریه که قراره توش حرکت کنی(شناخت و تعیین اهدافت)
گام دوم ابزار و ماشینیه که قراره به کمک اون تو این مسیر حرکت کنی (قوانین و هدایت و الهامات خداوند)
گام سوم اعتماد به مالک و خالقت که هم راهو ساخته و هم مرکب رسیدن به مقصدتو
تا زمانی که درگیر ذهن استدلالی و نجواهای اون هستیم قطعا به بیراهه میریم
دستگاه قلبتو روشن کن تا هدایت های الهی رو دریافت کنی(پارازیت های ذهن نمیزارن صدای بیسیم خدارو بشنوی)
تو همین مسیر و در کنار همین دوستان بمون
این مکان مقدس اینقدر چراغ داره که راهو ببینی
با آرزوی موفقیت علی جان
با عرض سلام و خدا قوت خدمت سید حبیب عزیزم
خیلی خیلی ممنونم که وقت گذاشتید و زحمت کشیدید به سوال بنده جواب دادید و همچنین بسیار متشکرم بابت توضیحات و راهنماییتون.
امیدوارم باز هم از نظرات و تجربیات دوست گرامی ام بتونم استفاده کرده و نیز در اسرع وقت دوره کشف قوانین زندگی استاد بزرگوارم رو بخرم.
باور دارم که من خالق شرایط تمام جنبه های زندگی ام و کارم هستم، چون من جانشین خداوند رب العالمین در زمین هستم.
باز هم سپاسگزارم سید جان، در پناه الله یکتا همیشه سلامت، شاد و ثروتمند باشید.