چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ناصر الف گفته:
    مدت عضویت: 3954 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و بزرگوار و خانم شایسته محترم:

    بخاطر اندامی که ساختین مجدد بهتون تبریک میگم

    بخاطر صداقت در کلامتون ،خدا را شاکرم

    بخاطر حرفهای ارزشمندتون ،خدا را شاکرم.

    بخاطر عزم و پشتکارتون ،خدا را شاکرم

    بخاطر کلبه زیبا و عاشقانتون ،خدا را شاکرم

    بخاطر سکوت طبیعت و آرامش عمیقی که در اونجا و اطرافتون و طبیعت بود و حسش کردم، خدا را شاکرم

    بخاطر زندگی و روابط عالی که با خانم شایسته عزیز دارین ،خدا را شاکرم.

    بخاطر سلامتی شما و خانم شایسته ،خدا را شاکرم و براتون آرزوی طول عمر باعزت همراه با سلامتی را خواستارم.

    بخاطر دریاچه زیبا که نقاشی زیبائی را خلق کرده ، خدا را شاکرم

    بخاطر ابرهای قشنگ نقاشی شده اش ،خدا را شاکرم

    بخاطر درختان و طبیعت قشنگی که دارم تماشا میکنم ،خدا را شاکرم

    بخاطر بارانی که با اون تندی وعظمت بارید خدا را شاکرم ، نعمت و ثروت و فراوانی بینهایته و باید همیشه سطل به همراه داشت. یاد تئوری سطلها افتادم

    == تجربه تلخی از روابط ام داشتم که میخوام با شما عزیزان به اشتراک بزارم تا چراغ راهنمائی برای زندگیتون باشه:

    زمانی که ازدواج کردم در سطح فرکانس ضعیفی بودم و با توجه به افکار اون زمانم شریک زندگی خوبی انتخاب نکردم(البته مادرم از همسایه هاش پرسیده بود که کدوم خانه ای دختر دم بخت داره و خونه ایشان را نشون داده بودند !!!! و منم چون تجربه و آگاهی کافی نداشتم زمان ازدواج رو هوا بودم و بله را گفته بودم ) میخواستم یه زندگی مستقل و عاشقانه و با محبتی را تجربه کنم اما تجربیات گرانبهائی را کسب کردم که انرژی و زمان و هزینه های زیادی برام داشت و سختی های زیادی را برام بوجود آورد:

     وابستگی یک طرفه شدیدی در من ایجاد شد که یکی از نقاط ضعفم شد.

     بیش از حد ازخودگذشتگی نشون دادم

     بخاطر رضایت طرف مقابل هرکاری میکردم تا ازم رازی و خوشنود باشه و روز به روز بدتر و بدتر میشد و انتظارات بزرگ و بزرگتر میشد.

     به خودم خیلی بی توجه بودم و خودمو نمیدیدم و به تعویق مینداختم خودمو.

     از تنهائی میترسیدم

     ترس از دست دادن طرف مقابل را داشتم و همیشه کوتاه میومدم

     دنبال توجه و محبت و تائید از طرف مقابل بودم

     خودمو کوچک میدیدم و طرف مقابل را بزرگ

     با اینکه میدیدم کلی مهارت و توانائی دارم و ایشون هیچ مهارت و توانائی نداشت و هرکاری میخواستم انجام بدم یه جورائی ناامیدم میکرد و یا حاشیه ای ایجاد میکرد تا شروع نکنم و همیشه بالهامو قیچی میکرد و یا با حرفهاش پنچرم میکرد ( منی که خیلی بلند پرواز بودم و هستم )

     همیشه طرف مقابلم و نیازهاش را به خودم ترجیح میدادم

     و به شدت خجالتی بودم

     و از طرفی ناپخته و جوان بودم و تجربه و آگاهی کافی نداشتم

     هرچیزی میخواست چند برابر خواستشو سریع تهیه میکردم و آخر سر میگفت مرد هستی و وظیفه ات هست

     نصف خانه را به نامش زدم و برای گرفتن مهریه نصف دیگه را توقیف کرد. …

    دوستان عزیز شریک زندگی میتونه با حرفهاش و کاراش بهتون امید بده یا ناامیدتون کنه ، میتونه به عرش یا فرش ببره زندگی را به بهشت یا جهنم تبدیل کنه و من عینا اینو در زندگیم دیدم .

    خدا را شاکرم که تجربیات خیلی بزرگ و گرنبهائی را کسب کردم و به آگاهی های بزرگی رسیدم و آدمای سمی و منفی اطرافم دارن محو میشن.

    === یادمه سالهای قبل زمانی که دبیرستان درس میخوندم، تابستانها دوستانم کلا تفریح میکردند ولی من از صبح تا عصر حدود ساعت 6 پیش پدرم کار میکردم ( ایشان معمار و بنا بودند و اون زمانها منم بعنوان کارگر در کنارش کار میکردم)

    تا ساعت 6 عصر با اون همه خستگی و کارگری جلوی نور شدید آفتاب که صورتم داغ داغ میشد و بخاطر جابجائی سنگهای بزرگ و آجر پرت کردن و کیسه های سیمان و با دوتا سطل ملات را جابجا کردن و بعضی مواقع از پله ها تا طبقه دوم بردن و … دستام تاول شدیدی میزد و مثل سمباده میشد (یه لحظه تصور کنید، تصورش هم سخته )

    بعد از ساعت 6 عصر سریع لباسهامو عوض میکردم با دوچرخه حدود نیم ساعت رکاب میزدم تا به محل چمنی که تیم فوتبالمون جمع میشد تا تمرین کنیم برسم و با شور و اشتیاق میرفتم و حدود 2 ساعت و بعضا” بیشتر تمرین میکردیم(2:30 ساعت) و میدویدم و اصلا هم موقع تمرین خسته به نظر نمیرسیدم حتی بیشتر از دوستانی که تا عصر بیکار بودند میدویدم و بهتر از اونا بودم.

    میدونید دلیلش چی بود؟؟؟؟

    من عاشق فوتبال بودم و فوتبال اون زمانها زندگیم بود و خیلی براش هیجان داشتم و جزو بهترینها بودم و ستاره تیم بودم و همیشه میدرخشیدم ،( اما بعد ها بخاطر مخالفت شدید پدرم و درگیریها و دعواهائی که مدام داشت و یه سری از مشکلات نتونستم ادامه بدم و نیازی اضافه به توضیحات در اینجا نداره )

    میخوام در مورد یه سری تکنیکهائی که چرا من جز بهترینها و ستاره تیم بودم و به هدفم میرسیدم صحبت کنم (با کارگری سخت تا عصر و 2-3 ساعت دویدن تا 9 شب )؟؟؟؟

    خیلی مواقع در خواب هم فوتبال بازی میکردم و یهوئی پامو میزدم به دیوار و پام درد میگرفت و از خواب میپریدم.

    تو رویاهام خودمو تو بهترین تیمها میدیدم و لذت میبردم.

    باوجود مخالفتهای شدید پدرم که میدونستم بعد از بازگشت از فوتبال و تمرین یه دست کتک حسابی میخورم و یا کلی سرزنش و تحقیر میشم ولی به جون و دل میخریدم و از علاقه شدیدم به فوتبال نمیموندم ، حتی بارها پاهام در رفته بودند و دستم هم یه بار در فوتبال شکست ولی ادامه میدادم .

    1. بخاطر اینکه شور و اشتیاق سوزانی برای فوتبال داشتم و عاشق فوتبال بودم (و اکثر بازیهای فوتبال اسپانیا و آلمان و انگلیس رو نگاه میکردم و خیلی از بازیکنها رو مشناختم کجا بازی کرده؟ چند سالشه؟ کجائیه؟ چند خواهر و برادرن؟ … )

    2. تمرکزم فقط روی هدفم ( فوتبال) بود( شب و روز فکر و ذکرم فقط فوتبال بود)

    3. ناشنوا بودم وقتی دیگران منو از هدفم باز میداشتند و یا مانع ام میشدند

    4. تمام سختی هاش برام شیرین بودند و لذت میبردم و مانع از ایستادگی نمیشدند ( خستگی های کارگری – کتک خوردن- شکستکی دست و دررفتگی های مدام پاهام و … )

    5. با علاقه تمرین میکردم و روز به روز بهتر میشدم.

    6. به خودم و توانائی هام باور و ایمان داشتم

    7. هدفم را بزرگ و دور از دسترس نمیدیدم و مطمئن بودم که در هر بازی حتما گل بزنم و یا بهترین بشم.(به خودم نمی گفتم حالا بریم ببینیم چی میشه؟ میگفتم باید امروز بدرخشم)

    خیلی وقتها هدفمون را خیلی بزرگ و دور از دسترس میبینیم و یا براش کلی شاخ و برگ درست میکنیم و داخلش گم میشیم مخصوصا هرچقدر بزرگ میشیم اگه ناآگاه باشیم در جمع افرادی که ناتوان هستند و باورهای خودشون را برامون القا میکنند که نمی تونی و ذهنمان را مسموم و فلج میکنند )

    8. همیشه براش احساسم خوب بود و زمانهائی که تمرین یا مسابقه داشتیم لذت میبردم و در لحظه اکنون بودم و حال میکردم(احساس خوب =اتفاقات خوب)

    9. استمرار داشتم و هر روز زمان و انرژی میزاشتم برای تمرین و تنبلی و اهمال کاری نمی کردم ( حتی روزهائی که گروهی به تمرین نمی رفتیم و خودم تنهائی تمرین میکردم و دنبال پایه نبودم)

    10. خودمو لایق و شایسته بهترین بودن میدیدم

    11. بخاطر بهترین بودن وسایل من رایگان بود(کفش و لباس و جوراب … ) جایزه و هدیه های رایگان در طول مسیر به آدم شور و اشتیاق میده

    12. همیشه در مسابقات ثابت بازی میکردم و نمی خواستم تعویض بشم ( عدم تمرین و ایستادگی باعث دور شدن از هدف میشه)

    اینها یه سری از دلایلی بود که در هدفم موفق بودم و از اینها میشه استفاده کرد برای رسیدن به سایر هدفها

    امیدوارم براتون مفید بوده باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1228 روز

      سلام دوست عزیزم

      فوتبالیست بی نظیر آقا ناصر

      ممنونم بخاطر ایدها و باورهای قشنگی که پشتشون داشتی اینجا باهمون به اشتراک گذاشتی

      فک کنم یکی از بهترین الگوهای که قابل مملموس برای همه ما همین مثال شما و بازی فوتبال که افراد زیادی رو به عینه دیدم که چطور با شور و اشتیاق مشغول این بازی بودن مخصوصا ما پسرا که تجربشو داریم و موقع بازی نه گرسنکی هالیمون بود نه درس مشق

      فقط شور و شوق و قانونانی مثل تجسم توش موج میزنه مخصوصا موقعه ای که میخوایم بخوابیم قراره فرداش بریم بازی

      یه جا خیلی خوب نوشتی که من میرفتم بازی و میگفتم حتما باید گل بزنم حالا نمیرم ببینم چی میشه و درخواست باید اینجوری باشه باید مطمین باشی که میشه و اصلا حرکت بسمت هدف فقط برای بدست آوردنش باشه البته که باور لیاقت که باعث همچین اعتماد بنفسی میشه

      سپاسگزارم ازت دوست عزیزم بابت به اشتراک گذاشتن این آگاهی ها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    فاطمه نظافت گفته:
    مدت عضویت: 2198 روز

    سلام استادعزیز

    می خوام ازهدفی که الان 4ساله که دلرم براش تلاش میکنم بنویسم رسیدن به درامدمستقل وکسب وکارشخصی وبی نیازی ودرامدثابت که تواین 4سال که بادقت روی برنامه های شماکارکردم ازهیچ تلاشی چشم پوشی نکردم فایلهای رایگان رونگاه میکردم 12قدم وکسب وکارشماروخریدم هرروزروشون کارمیکردم ومینوشتم وگوش میدادم وباورمیساختم به یه سری نتایج رسیدم توزمینه محل زندگی روابط وحتی کسب وکارموردعلاقم روهم پیداکردم اماباتلاشهای زیادی که میکنم هرروزفکرمیکنم تجسم میکنم به ایده های که میومدعمل میکردم وحتی موانعی هم که سرراهم تواین 4سال سبزشددست وپنجه نرم کردم وازراهم برداشتم امامتاسفانه به درامدی که میخواستم نرسیدم به یه سری نتایج کوچیک اونم توزمان خیلی زیادمیرسیدم اماخیلی زودهرچی بدست میاوردم نابودمیشدومیرسیدم به نقطه اولی که شروع کردم بی پولی خیلی اذیتم میکنه اینکه تواینهمه وقت به هیچ نتیجه مطلوبی نرسیدم خیلی ناامیدودلسردم کرده وموفقیت ورسیدن به درامدثابت خیلی کم باجایگاه خودمم هنوزمحقق نشده .

    درموردسوال دومتون که ایاکسی هست باتلاش کمتربه نتایج دلخواه من بریه بایدبگم که بله دخترخواهرم بامن کاروکسب درامدومستقل شدن روشروع کردونتایجش خیلی عالیه خداروشکرهروقت میبینم به ابنهمه نتایج مالی فوق العاده رسیده خوشحال میشم وازایه طرف همش باخودم میگم ماباهم شروع کردیم واون هیچ کدوم ازاین باورسازیا وفایل گوش دادنهاروانجام نداده ونتایج فوق العاده گرفتم اما من هیچی به هیچی

    سوال سوم خیلی ترمزهاوباورهای اشتباه پیداکردم امانمیدونم چطورتغییرش بدم هرایده ای هم به ذهنم میرسه ازتکرارکردن ازصبح تاشب فایل گوش دادن نوشتن الگوپیداکردن امابازهم ترمزهارودارم مثل اینکه پول بده ثروتمندهاادمهای بدی هست من اگرمغروربشم ادم بدی میشم من استعدادوتواناییش روندارم اونهاکه تونستن حامی داشتم یاحداقل مانعی سرراهشون نبودم باورعدم لیاقت امانمیدونم دیگه چکاربایدبکنم که تغییرکنه استاداگراین پیام من رومیخونیدخواهش میکنم فایلی درمورداینکه چطورباوری روتغییربدیم چقدروقت بایدروی اون باورکارکنیم تاتغییرکنه راهش چیه نشونه تغییرش چیه ایابایدروی یه باورمتمرکزباشیم یاروی همشون باهم کارکنیم چقدرزمان بزاریم درطول شبانه روزچکارکنیم که باوری بصورت بنیادین تغییرکنه ونتایج هویدابشه

    باسپاس فراوان ازاستادعزیزکه این باران زیباروهم نشونمون دادن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      ملیحه کشمیری گفته:
      مدت عضویت: 1215 روز

      سلام دوست عزیز

      من طبق اموزش هایی ک دیدم و نتایجی ک کسب کردم،فکر کنم جواب سوال شما رو استاد تو قدم 7 مخصوصا فایل 2 دادن.

      قدم 7 خداس

      من هرروز از فایل 1 تا اخرین فایل و گوش میدم

      .قدم 7 از اون اموزش هاست ک باید تا اخر عمر شنیده بشه.

      موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سیده مریم موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1348 روز

    به نام خداوندبخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم خانم شایسته ودوستان

    اول زیبایی این بهشت رو تحسین میکنم وعملگرایی شما به قانون،

    من دیروز شکرگذاری کردم وتعهد دادم که یک هفته شکرگذارباشم برای نعمتهام مثل بار اول ذوق وشکرکنم واحساسم رو خوب نگه دارم وخداوند به من یه گوشیS21FEپاداش داد وماتم زده بود ازکارخدا.رفتم عکسایی که گفته بودین برای دریم برد بگیرید آوردم تا دقیییییقا همین مدل گوشی عکس گرفتم 2سال پیش ونگه داشتم و2ماه پیش گذاشتم تویه کیف گفتم این جعبه ی جادوهس وجعبه ی اجابت.واین گوشی انگار یه بنزین بود برای حرکت من برای انگیزه وامیدوارترشدن من که ادامه بدم به شکرگذاری

    فهمیدم که من فقط وظیفم لذت بردنه وخدا موج خوشبختی رو پاداش میده به من.پاداش لذت بردن لذت بیشتره

    الان که شما گفتین وقتی پاتوازروی ترمزبرمیداری چون ازقبل پات روی گاز بوده سریع رشد میکنی وجریانی ازنعمت وارد زندگیت میشه فهمیدم که آهاا قانون اینه.این طبیعیه که نعمتهای زیادوبزرگ سریع تندتندواردزندگیت بشه اینو با تکامل زمانی اشتباه گرفته بودم که باید یکماه یا یکسال یا فلان قدرزمان بگذره،نه!کاری به تاریخ نداره جهان.کار به فرکانست داره کار به احساس خوب وباورهات داره.نمیدونم این گازوترمزی که میگین درست متوجه نشدم که پام ازقبل روگازه ینی چی اما اینکه گفتین باید طبیعی خیلی راحت بالذت ازمسیربه خواسته هامون برسیم یه نکته ی طلایی هس که باید همیشه درذهنم حک کنم

    سپاسگذارم ازتون

    این فایل رو خیلی درزمان عالی خدابرام فرستاد خدایاشکرت

    اونجایی که وایساده بودین دقیقه22:55 من یه لحظه از رنگ طبیعت حس کردم این هوا هوای بارونه نکنه حسن فایل بارون بگیره.الله اکبر.شما بعد بارونو نشون دادین گفتین دقیق5 دیقه بعد ازاتمام فایل بارون اومده وخداچه قشنگ برنامه ریزی وهدایت میکنه

    به به چه بارون قشنگی چه صدای زیبایی من عاشق بارونم وطبیعت.چه لذت بخشه یه خونه توجنگل داشته باشی دریاچه هم باشه بارونم بباره وکنارعشقت باشی خدای من چه لذتی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      زینب باوی گفته:
      مدت عضویت: 1068 روز

      سلام مریم جان

      مبارکه گوشی نو عزیزم

      اونجایی که نوشتی وظیفه ما لذت بردنه و پاداش اون لذت بیشتره خیلی نکته مهمیه. من این نکته رو نوشتم تو دفترم که هر روز به خودم یادآوری کنم که از زندگیم باید فقط لذت ببرم.

      و من فکر میکنم یه پا رو گاز یعنی وقتی خواسته ای داری و این خواسته رو از خداوند درخواست میکنی اینجای قضیه پا رو گازه ولی باورهای مخرب در مورد اون خواسته میشه پا رو ترمز

      در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
  4. -
    مونا ترحمی گفته:
    مدت عضویت: 2123 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز

    سلام به همه دوستان ارزشمندم

    چقدر کامنت های این فایل آگاهی داره

    خدایا شکرت که هدایتم میکنی به مسیری که ترمزهام رو پیدا کنم و حرکت کنم

    استاد جان با آگاهی های این فایل و خوندن کامنت های بچه ها یه ترمزی تو خودم پیدا کردم

    و فهمیدم چرا یک سری افراد راحت پول میسازن ولی برای من دقیقا شده مثل یو یو

    یه مدت خوبه دوباره میاد پایین

    از دیشب از خدا هدایت خواستم که جواب مسئله ام رو بهم بگه

    و هدایت شدم به کامنت یکی از بچه ها و فهمیدم منم این ترمز و دارم که

    برای پول درآوردن باید سخت کار کنی باید تلاش فیزیکی زیادی انجام بدی

    اصلا نمیتونم ببینم پول راحت بیاد سمت من

    الان خدا بهم یه سری آگاهی داد و فهمیدم که

    من از خدا یه درخواستی داشتم که خدایا میخوام کارهام راحت تر انجام بشه میخوام آزادی زمانی بیشتری داشته باشم دوست دارم راحت تر پول بسازم

    من و هدایت کن به مسیرهایی که راحت پول بسازم

    بعد تو کامنت های قبلیم گفتم که با همسرم تصمیم گرفتیم دفتر و جمع کنیم

    این ایده هم از یکی از دوستامون الگو گرفتیم که تو شغل خودمون هست

    دیدیم تو خونه هست و دفتر کار هم نداره ولی مثل آب خوردن داره پول میسازه از همین شغل

    پروژه میگیره میره سر کار و تایمش دست خودشه و یه سری کارها رو هم تو خونه داره انجام میده

    ما هم با هدایت خدا این کار و انجام دادیم و خیلی راحت مسیر برامون باز شد

    از روزی که ما اومدیم تو خونه کار کنیم و درخواست من از خدا این بود که خدایا ما رو هدایت کن به مسیری که راحت تر پول بسازیم

    از در و دیوار پول میومد

    از راههای ساده و راحت پول میومد

    اصلا انگار خدا همه آدم ها رو بسیج کرده بود که بیان به ما روزی برسونن

    من گفتم خدایا ایول همینه من خواستم و تو اجابت کردی

    چقدر راحت داره پول میاد

    این روند ادامه داشت و من خوشحال و خندان و سپاسگزار

    راههای ساده چی بود ؟ مثلا یه مشتری که ما سه سال پیش براش کار انجام داده بودیم زنگ میزد میگفت این چند تا دونه فایل و برام ادیت کنی چقدر میشه ؟ من میگفتم یک میلیون و پونصد

    اونم راحت قبول میکرد و من شاید نیم ساعت وقت میزاشتم و کار و تو تلگرام براش ارسال میکردم و پولم همون لحظه واریز میشد

    این یه موردش بود و پول مثل این از راههای مختلف و راحت وارد حسابم میشد

    کم کم نجواها شروع شد که مسخره کردی خودتو؟

    اینم شد کار ؟

    یه فایل ارسال کردی یک و پونصد اومده به حسابت خوشحالی ؟

    در صورتی که من داشتم پول هنرم رو میگرفتم ولی چون راحت بود ذهنم نمیتونست ببینه

    یا مثلا مشتری محصولاتش رو میاورد میگفت برام عکاسی تبلیغاتی انجام بدین

    ما هم تو خونه از محصولاتش عکاسی کردیم

    کلا شاید 4 یا 5 ساعت تو روز وقت گذاشتیم و کار هم عالی شد و مشتری چقدرراضی بود

    ما چند ساعت وقت گذاشتیم 5 میلیون اومد تو حساب و چقدر این کار برامون لذت بخش بود

    بدون اینکه هزینه ای برامون داشته باشه همش سود بود

    کار بود پول بود و چون ما عاشق کارمون هستیم برامون مثل تفریح هم بود

    پول داشت میومد همه چیز خوب بود

    بعد ما آزادی زمانی هم داشتیم

    چند روز با همسرم میرفتیم پارک بدمینتون بازی میکردیم

    بعد دوباره ذهنم شروع کرد به نجوا کردن الان همه مردم سر کارن وسط روز شما اومدین بدمینتون بازی میکنین ؟

    بابا برو یه فکری کن یه ایده ای بده یه اموزشی ببین

    الان همکارات سرکارن همه

    یعنی میخواستم بگم من آزادی زمانی رو میخواستم و اینکه کارهام راحت بشه و پولم راحت بیاد میخواستم

    و خداوند هم هدایتمون کرد به همون مسیر

    ولی ذهنم نمیتونست ببینه این راحت بودن رو

    اینم از کجا فهمیدم ؟

    فهمیدم پدرم این باورها رو داره و منم دارم

    یه وقتایی میشد که ما وسط روز میرفتیم خونه پدر و مادرم

    قبلا چون همیشه تو دفتر بودیم شبا که دفتر و میبستیم میرفتیم خونشون

    دیدم چند سری که وسط روز میریم پدرم براش سواله چرا ما بیکاریم؟

    چرا سر کار نیستیم ؟

    حالا در صورتی که مثلا صبح دو ساعت تایم گذاشتیم رفتیم کار انجام دادیم اومدیم 5 میلیون اومده تو حساب یا ده میلیون اومده تو حساب

    یعنی در عرض دو ساعت ما کلی درآمد داشتیم

    ولی تو ذهن پدر من اینه که اصلا زشته مخصوصا برای یه مرد (یعنی همسرم) این تایم روز سرکار نباشه تو خونه باشه

    یعنی تو ذهنش اینه باید صبح ساعت 6 بری از خونه بیرون شب بیای خونه

    این یعنی کار

    این یعنی پول درآوردن

    مثلا یک هفته میریم مسافرت

    حالا تو این یه هفته کلی مشتری زنگ میزنن و سفارش کار میدن یا تایم رزرو میکنن و بیعانه میریزن

    یعنی پوله داره میاد

    ما هم داریم لذت میبریم

    و تو ذهن بابام اینه یک هفته سر کار نرفتی؟

    مگه کار نداری؟

    یعنی تو این مدت بارها از من پرسیده کار ندارین؟

    میفهمم که نگرانه و نمیتونه بپذیره که تو لذت ببر تو آزادی زمانی داشته باش پولم میاد

    خوب منم این باورها رو از پدرم گرفتم دیگه

    من از دیشب دارم میگم خدایا چرا همه چیز خوب بود ولی احساس میکنم روند درآمدیمون کم شد؟

    چرا دیگه انقدر راحت پول نمیاد؟

    خدایا ترمزم چیه؟

    بعد دیدم خوب بابا من اصلا نتونستم ببینم پول داره راحت میاد

    خدا که داشت کارش و انجام میداد

    مشتری که بود پول که بود کار که بود ولی

    انقدر ذهنم نجوا کرد

    انقدر کارم و بی ارزش و مسخره جلوه داد

    انقدر فرکانس این و فرستادم که باید سخت کار کنی تا پول بیاد خوب همین شد دیگه

    استاد سپاسگزارم ازت

    میخواستم بگم ترمزم اینه که فکر میکنم باید سخت کار کنی تا ثروتمند بشی

    اصلا فکر نمیکردم این ترمزرو داشته باشم

    ولی الان تو تنهایی خودم وقتی اومدم روند این مدت و مرور کردم دیدم آره ترمزم اینه

    خدایا هدایتم کن به راه راست به راه کسانی که به آنان نعمت داده ای

    نه کسانی که بر آنان غضب کرده ای و نه گمراهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  5. -
    عادل حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2915 روز

    سلام بر تواناترین دست خدا.

    سوال 1.چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری وبا اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز ب آن نرسیده ای؟

    استاد من سال هاست سالهاست

    خواسته های فراوانی دارم و بشدت تلاش های فیزیکی داشتم که بهشون نرسیده ام و آخرش هم ب افسردگی رسیدم

    تا اینکه با شما آشنا شدم یعنی در طول این چند سال آشنای من راضی بودم تا بهار امسال که خواسته هام تغیر کرد و دیدم ب تضادهای بزرگی رسیدم و مشکلات بیشتر شد اما از سال 96تا 1401 من ب آرامی تغیرات بسیار زیادی کردم در مقایسه با خودم

    منی که ب مرز خودکشی رسیده بودم افسرده و به خط قرمز خط آخر زندگی رسیده بودم وقتی با این قوانین آشنا شدم اون وقت تهران کارگری میکردم

    به فایل ها ی چگونه درآمد خود را 3برابر کنید رسیدم اون فایل های که در شمال ضبط شده بود

    دیگه آروم شدم وقتی استاد میگفتی که همه چیز به باور های ما بستگی داره قلبم آنقدر راحت پذیرفت گفتم همینه این همون مسیری هست که من میخوام

    دیگه رسیدم به جای صبح ها قبل از دوستانم قبل از اینکه برم سر کار تو منزل کارگری ساعت 6 پا میشدم فایل های شمارو گوش میدادم

    خلاصه …………

    رسیدم به جای که ماشین خریدم موتور خریدم

    شغل خودمو چند سال دارم از سال 97

    زمین خریدم

    ازدواج کردم خونه اجاره گرفتم وسایل خونه خریدم

    عروسی گرفتم

    از لحاظ روابط بخدا عالی عالی عالی شدم در مقایسه با گذشته خودم

    درسته هنوز کار دارم و اون چیزی که میخوام نشدم

    ولی بخدا قسم از گذشته با قبل از سال 96 بخدا زمین تا آسمان فرق کردم

    آروم شدم چقدر اعتماد بنفسم رفته بالاتر چقدر بینظیر تر شدم

    چقدر فوق‌العاده شدم چقدر عزت نفسم تغیر کرده

    چقدر اون باورهای درب داغون

    خجالتی بودن

    فرار کردن از دیگران

    هزار تا باور غلط که اونا بودن که باعث میشدن ک دست ب خودکشی بزنم

    چقدر من تغییر کردم از لحاظ فروش محصولمم و امسال چقدر فروش عالی داشتم

    برای خودم زندگی کردنم چقدر از این لحاظ پیش رفت کردم

    بخدا این باور ی که حرف و قضاوت مردم که برام مهم بود باوجود (دوره 12قدم ) چقدر عالی شدم بخدا همین الان در مراسمی بودم بخدا قسم بخدا قسم

    داشتم با خودم کیف میکردم از اینکه از قبلم چقدر عالی تر شده بودم حرف و قضاوت اون مردمی که تو مراسم بودن برام مهم نبود

    ( چند باری تنها شدم یه گوشه های اما این الهام اومد بهم که استاد همیشه میگفتی از تنها شدن نترسی و همین می اومد بخدا قسم قسم احساسم عالی میشد واااااااااااااای خدای من) اگه قبلا بود بخدا افسردگی شدید استرس زیاد سر درد شدید واااااااااااااای بخدا اینارو نمیشه با کلمه نوشت

    از لحاظ سلامتی چقدر تغیر کردم

    از لحاظ ایمانم ب خداوند واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای

    بخدا چقدر بینظیر شدم خدایا عاشقتم عاشقانه عاشقتم اشک تو چشام جمع شد اشکی که خداوند رو در وجودم حس می‌کنه

    اینا همش تغیره و تغیر بخدا بی انصافیه از اینا بگذرم بهشون توجه نکنم .

    (اما اما اما وقتی در مورد خواسته حرف می‌زنیم بزرگهارو میگیم و میگم بهش نرسیدم)

    خواسته هام که مثل.

    پیشرفت در شغلم .

    خانه و باغ برای شغلم

    روابط های عالی که میخوام

    تغیر بنیادین باورها

    ساختن خونه

    و……….

    2.چ افرادی هستند ک ب سادگی ب خواسته ها یا مشابه رسیده آمد.

    خیلیا بخدا قسم خیلیارو میشناسم

    که ب سادگی به خواسته هاشون میرسن تو همین شغل من ‌‌‌‌‌‌‌ک نیاز داره به تلاش فیزیک زیاد اما ب سادگی خیلی راحت هم درآمدش خوب هم خیلی راحت زندگی می‌کنه هم همیشه خوشتیپ و خوش لباسه

    و خیلیای دیگه تو دورو برم هستند ک براحتی دارن پول میسازن روابط عالی رو دارن

    براحتی براحتی همه احترام میگرن ازشون

    یا خیلیا براحتی دوست دختر میگیرن من سالها با باورهای غلط ومقاومت های ک داشتم بسختی ارتباط با جنس مخالف حتی دوستی عادی می‌گرفتم

    اما دوست خودم براحتی با هم بودیم براحتی با طرف ارتباط برقرار میکرد و شماره میداد

    3.چه باورهای محدود کننده و ترمز های مخفی می تونی در ذهن خود شناسایی کنید .

    اما رسیدن به ترمز ها

    باورهای غلط

    احساسات بد

    راستش من قبل از اشنایم با شما استاد اصلا از اینا خبر نداشتم

    فکر میکردم دنیا اینجوریه برای یکی میسازه برای یکی نمیسازه

    و هزاران باور غلط مذهبی که از ی جای ب بعد دیگه کلا قرآن و حرف اساتید و نمی‌دونم نمازو همه رو گذاشتم کنار.

    باور در مورد ثروت .

    باور کمبود یک باور بسیار غلطی هست که تو وجودم واقعا دیوانه وار تو زندگیم رخنه کرده و از همه لحاظ احساس میکنم تو جهان کمبوده

    ناخودآگاه این حسو داشتم آگاهانه فکر میکنم اینجوری نیستم ب ضاهر

    باور عدم لیاقت ناخودآگاه این باور هست ک خودمو لایق ثروت نمی‌دونم .و این در مورد ارتباط بخصوص با کسانی که ضاهرا اعتماد بنفس بالای دارن یا بزرگ هستن تو ذهنم

    باورهای شرک آلود

    ک احساس میکنم خودم ب تنهایی نمیتونم کسب کارم رو داشته باشم و دستان خدارو نمی‌بینم

    شریک دارم ک البته با یکیشون که کلا تموم کردم

    بخاطر فصلی بودن کارم پایز هم با اون یکی دیگه تموم میکنم

    باورهای غلط زیادی دارم

    مثل تلاش سخت فیزیکی مثل باید زجر وبد بختی بکشی

    مثل اعتماد بنفس پاین

    تر س از همه چیز ک از بچگی باهامه

    و خیلیای دیگه

    خیلی زیاد زیاد باورهای غلط

    استاد عاشقتم عاشقانه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  6. -
    ایمان متین فر گفته:
    مدت عضویت: 3158 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    با سلام و عرض ادب و ارادت خدمت استاد ، خانم شایسته و سایر دوستان

    از خدای بزرگ کمک می خوام در رابطه با این آگاهی های مهم یاری ام کنه تا با تمرکز بالا بتونم پاسخ این سوالات مهم رو بنویسم

    الهی به امید تو

    سوال اول : چه خواسته ها یا اهدافی داشتم و دارم و با اینکه تمام تلاش های ممکن رو انجام داده ام ولی هنوز به اونها نرسیدم یا اگه هم رسیدم نتایج دلخواهم نبوده یا خیلی دیر رسیدم که دیگه برام رنگ و بویی نداشته؟

    من چندتا هدف داشتم که بشون نرسیدم

    1) متخصص شدن در رشته تحصیلی و شغل ام

    2) یادگیری زبان آلمانی

    3) مهاجرت

    اول درمورد شغل و رشته نخصصی ام می نویسم

    من رشته ام برق هست از زمانی که از دنشگاه فارغ التحصیل شدم از کارگری برق شروع کردم و تکامل ام را خیلی سخت و غیر حرفه ای سپری کردم تا به ِسمَت کارشناس رسیدم و طبق کار کردن روی دوره های استاد در سال 95 به ِسمت مسئول برق و تاسیسات یک کارخانه رسیدم اما اینجا متوقف شدم و نزول هم کردم طوری که الان در شرکت جدید ِسمَت من به تکنسین برق نزول کرده اونم با قرارداد 2 ماهه و کلی سلام و صلوات و بند و تبصره

    این همه نوسان ، بالا و پایین شدن در شغل و حرفه ام رو دلایلش رو پاسخ به سوال سوم میگم

    دومین هدفم یادگیری زبان آالمانی بود

    برای مهاجرت به کشور آلمان با همسرم که پایه ام بود کلاس زبان شرکت کردیم خصوصی ولی من علیرغم خواندن ، نوشتن ، گوش دادن ، کلاس رفتن و هزینه کردن باز هم نتیجه نگرفتم و در نهایت هم موفق به یادگیری این زبان نشدم

    در مورد هدف سومم که مهاجرت هست از سال 98 در حال تلاش برای مهاجرت هستم که باز هم محقق نشده

    سوال دوم :

    چه افرادی را می شناسم که با وجود تلاش های کمتر ، به سادگی به همان خواسته ها رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه به من ، خواسته های آنها محقق شده اند؟

    زمانی که ما درسال 95 در کارخانه ارتقا رتبه گرفتیم من و همکارم ( البته همکارم در کارخانه دوم مون ) به سمت مسئول برق و تاسیسات کارخانه برگزیده شدیم زمان سپری میشد و اتفاق خوب با عمل کردن به آگاهی های دوره ها و محصولات استاد برام رقم می خورد که به نزدیکی مدیر فنی هم نزدک شدم و سال 98 به دلایلی که در ادامه میگم همه اتفاقات خوب متوقف و من سیر نزولی من شروع شد.

    اونطرف ماجرا همون همکارم که با هم رتیه گرفتیم تکاملش رو طی کرد دوره ها رفت مطالعه ها کرده روی نقص ها و ضعف هاش کار کرد تا جایی که الان ایشون یک پله مونده که مدیرعامل همون کارخونه بشه و من نزول کردم الان در شرکت دیگری تکنسین هستم

    دوست و همکاری الان دارم با اینکه حدود 4 سال از من کوچکتره ولی بالادست منه کلی دوره در رشته برق رفته پروژه های صنعتی عظیم انجام داده و واقعا بعنوان یک متخصص من و همه قبولش دارن چرا؟ چون کارش رو بلده منطق و قوانین برق رو درک کرده و در عمل پیاده کرده و جواب گرفته و این رویه زندگیش بوده

    ولی من روی یک غلطک حرکت نمی کردم بهترین زمان زندگی من زمانی بود که روی دوره ها جدی کار می کردم در سایت فعال بودم ذهنم رو با آگاهی هایی که از استاد دریافت می کردم نظم میدادم و در یک لحظه هدایت الهی به ذهنم خطور می کرد آلان اینکار رو بکن و نتیجه اش بهترین نتیجه ای بود که من می تونستم از اون موضوع بگیرم در اون موقعیت و اون زمان در مورد شغل ام اینقدر بخدا نزدیک شده بودم از طریق سایت و دوره های استاد و تلاش و پیگیری مداوم و انرژی گذاشتن و توجه به نکات گفته شده که خدا می گفت الان اینکار رو بکن و من انجام میدادم و نتیجه اش خودم و دیگران رو متحیر می کرد اما چرا ادامه ندادم ؟

    تاثیر پذیری از دیگران و محیط اینم پاشنه آشیلمه در سوال سوم بیشتر توضیح میدم

    ولی همکارم اصلا به محیط واکنش نشون نمیده اون کاری که میدونه درستِ رو انجام میده چندتا از باورهاش رو می نویسم

    یک روز تو شرکت خودمون مشغول بکار بودیم تلفن ش زنگ زد و یک نفر با تُندی و کلی نوهین باش صحبت کرد و قطع کرد ولی همکارم خم به ابرو نیاور به ما هم چیزی نگفت رفت بیرون با تلفن کوتاه صحبت کرد و دوباره نشست سرکار شرکت خودمون

    اما موضوع از چه قرار بود کار بیرون شرکت گرفته بود در زمینه برق تکنسین اجرایی سیم ها رو در جایی مناسبشون نبسته بود و انکار با زدن کلید برق جرقه و خرابی به بار اومده بود و اون فردی که پشت تلفن شاکی بود کارفرما بود و همکار من مسئول مستقیم پروژه اش

    همکارم ذهن ش رو کنترل کرد تو ان شرایط مشکل رو با همون تکنسین تلفنی حل کرد و رضایت کارفرما رو جلب کرد اوضاع برگشت به شرایط عادی

    ماجرای بعدی که باز فکرم رو بخودش مشغول کرد فوت پدر ایشون بود ما با هم بودیم وقتی خبر فوت پدرشون رو دادن ایشون واقعا خم به ابرو نیاور فقط گفت انا الله و انا علیه الراجعون کارها رو با من هماهنگ کرد و رفت شهرستان دنبال کارهای کف و دفن بعدشم اومد سرکار انگار اتفاقی نیفتاده با همون انرژی و خلاقیت کارش رو پیش می بره حتی مصمم تر

    ازش پرسیدم چطور مرگ ناگهانی پدرت از هم نپاشوندت پدری که من میدیدم یک روز در میون بت زنگ میزد و احوالت رو می پرسید؟

    اولش با این شعر شروع کرد :

    باید بپَرد هرکه در این پهنه عقاب است حتی نه اگر بال و نه پر داشته باشد

    و گفت وقتی به این درک رسیدم هر انسانی یک مدت زمان معلومی روی این کره خاکیِ و بعدش باید بره جهان باقی اگه خودم رو ببازم و ناراحت بشم من احمق ام منم فردا میرم تو هم میری و این زندگی جریان داره

    سومین چیز درس آموز از ایشون اینکه واقعا باور داره من اسیر دست مسئله نیستم مسئله اسیر دست منه

    واقعا هیچ دستگاهی هیچ تابلو برقی هیچ چیز برقی نبوده که نتونه از عهده حلش بر بیاد شاید چند روز طول کشیده ولی با خلاقیت با سرچ در اینترنت یا هر چیز دیگه ای حلش کرده

    من سوالم از خودم اینه چرا با دیدن این الگوی قوی و خوب در کنارم بازم نمیتونم مثل ایشون عمل کنم؟

    شخص بعدی همسرم که با هم زبان آلمانی رو شروع کردیم

    همسرم در زبان آلمانی پیشرفت کرد و یادش گرفت و من نه پیشرفتی کردم نه یادش گرفتم همسرم با اشتیاق می خوند با لذت می خوند وقت میزاشت حسابی خودش رو با زبان درگیر کرده بود تصویرسازی ذهنی می کرد احساس رضایت داشت

    اما مثلا در مورد مهاجرت

    دوست و همکارم سعید به کشور هلند به راحتی و سادگی مهاجرت کرد زمانی که ایران بود برنامه های تفریحیش رو داشت یادمه ساز کیبورد (ارگ ) حرفه ای گرفته بود و تمرین می کرد و از ساز زدنش لذت می برد دوچرخه سواری می رفت طبیعت گردی می کرد و مهاجرتش هم از زمانی که اقدام کردم حدودا یک سال طول کشید

    اما پاسخ به سوال سوم :

    چه باورهای محدود کننده ای ( ترمزهای مخفی ) رو باید تو ذهن ام شناسایی کنم که فکر می کنم باعث شده با وجود این همه تلاش باز هم به اون خواسته هام نرسیدم؟

    اول در مورد شغل ام

    در گذشته های دور وقتی که کودک بودم با پدرم به محل کارش میرفتم و میدیم پدرم با ترفند و کلک و شوخی و سرکارگذاشتن همکارهاش از زیر کارش در میرفت و چون کارش دولتی بود امنیت شغلی سی ساله داشت ولی طوری ماهرانه اینکارها رو می کرد که یا کارهاش رو همکاراش انجام می دادن یا کار آسونه رو خودش انجام میداد و کار سخته رو همکاراش و اکثر دوران شغلی ش هم در روستا بود چون اونجا بازرس زیاد نمیومد بشون سر بزنه و این روند سی سال خدمتیش بود و نهایتا با سمت مسئول بازنشسته شد

    این رو بعنوان مقدمه آوردم که بدونم ترمزهای کاری و شغلی من از کجا داره نشئت می گیره

    من با این ذهنیت شغل ام رو شروع کردم ولی خودم نمیدونستم اولش که کارگر برق بودم با شوخی و انرژی مثبت دادن به بچه ها کارم رو پیش می بردم بعدش یک درجه بهتر شدم یعنی از کارگری برق به کارگری مونتاژ تابلو برق هدایت شدم اونجا خودم بودم و اوسام ولی چون میدونست مدرک مهندسی دارم بام برخورد بدی نداشت و من اونجا مجبور بودم کارهایی که میگه رو انجام بدم چون کسی دیگه ای نبود و میدیم چطور تابلو برق مونتاژ میشه ولی علاقه نشون نمیدادم بیشتر دوست داشتم زمان زودتر تموم بشه و برم دنبال یللی تنبلی

    راستش یک ترمز وحشتناک از قدیم بیچاره ام کرده الان با آموزه های شما بهتر شدم ولی پاشنه آشیلمه اونم وابستگی به جنس مخالف منظورم همسرمه

    از زمانی که فهمیدم وابستگی شرکِ تلاش کردم و هنوزم تلاش می کنم این وابستگی رو کنترل کنم وقتی فرکانس درستش رو می فرستم حال خودم خوبه حال همسرمم خوبه ، کارام رو درست انجام میدم به ذهن ام افکارم حرکاتم مسلط ام ولی وقتی فرکانس وابستگی و شرک آلود میفرستم رنج هام شروع میشه آرامش ندارم فکرم درست کار نمی کنه کارام رو درست انجام نمیدم بی انرژی و بی رمق میشم شاد نیستم تو خودم میرم با همسرمم بحثم میشه

    حالا رابطه عاطفی ام چه ربطی به شغل ام داره ؟ چون سرکار فکرم اونجا نیست تمرکز ام پیش همسرمه مدام دوست دارم باش در ارتباط باشم بش پیامک بدم البته میگم الان بهتر شدم ولی پاشنه آشیلمه بعضی وقتی ها هم صفر و صد عمل می کنم یا خیلی بش عشق میدم بعضی وقتا هم حس تنفر ازش می گیرم ولی زود گذره و موندگار نیست درجه عشق ورزیم خیلی بیشتر از تنفره بهش

    ترمز بعدی هم که دارم احساس عدم لیاقتِ

    در همه موارد زندگیم هم خودش رو نشون میده

    در شغل ام همیشه منتظر یک نفرم بیاد یا با هم کارها رو جلو ببریم یا راهنماییم کنه

    خودم نمیرم تو دل کار چون می ترسم نتونم انجامش بدم یا خرابش کنم یا من کُند عمل می کنم و همکارم بیاد تندتر کار رو جلو میبریم و باعث نارضایتی سرپرستم نمیشم

    ترمز بعدیم تمرکز نداشتن روی کارمه که اونم از کند بودنم میاد زود ذهن ام خسته میشه

    ترمز بعدی که نمیدونم چرا اینجوری شدم اعتمادم و اعتقادم به گفته های استاد کمرنگ تر شده شاید از همون شرکِ وابستگی میاد

    ترمز بعدی نمی تونم مسائل رو تو ذهن ام تفکیک کنم و موقعیت و افراد رو به همدیگه ربط ندم اگه خونه مشکل دارم سرکار نیارمش و اگه سرکار مشکلی هست خونه نبرمش

    ترمز بعدیم از کوره در رفته چقدر من از این موضوع ضربه های وحشتناک خوردم و کلی از رابطه هام رو بخاطر این موضوع از دست دادم

    اما بحث یادگیری زبان

    من با همسرم پایه یادگیری زبان آلمانی شدیم اون با لذت می خوند من با رنج ، اون خودش رو متصور می کرد الان آلمانِ و مثلا می خواد بلیط قطار بخره من می ترسیدم از تصور کردن ایستگاه قطار آلمان – سر کلاس با استاد آلمانی ارتباط برقرار می کرد و من برخلاف میلم فقط برای اینکه همسرم ناراحت نشه سرکلاس حاضر بودم و با زجر و بدبختی گوش می کردم و با تغلب هایی که همسرم میرسوند دست و پا شکسته از روی کتاب می خوندم و گرامر رو می نوشتم ولی نمی تونستم کلمات آسونش رو هم بگم و نمی فهمیدم استاد چی می گه

    سرکار با خودم لغت آلمانی می برم ویس ها رو تو گوشیم داشتم وقتی وقت می کردم لغت ها رو مرور می کردم می نوشتم گوش میدادم ولی دل و جونی نبود یه جورایی رفع تکلیف و اینکه حالا یه کلاسی رفتیم پولمون رو جوی آب نریزیم بود و ناراحت نکردن همسرم

    استادمون میگفتم تو خونه با هم آلمانی حرف بزنید همسرم اینکار رو می کرد ولی من بهانه های مختلف می آوردم و اونم سرد می کردم

    دلیل اصلی اش ام گاز و ترمز مهاجرت به آلمان بود من خیلی می ترسیدم خیلی از مهاجرت دلایل زیادی هم برای ترس هام داشتم

    ترمز ها و باورهای محدود کننده من در مورد مهاجرت :

    من پول ندارم چطور با بی پولی مهاجرت کنم؟

    حساب خودم تنها نیست همسر و فرزندمم هستن حالا خودم رو بتون با سختی آلمان کنار بیام همسر و فرزندم چی؟

    زبانش چقدر سخت و بی قاعده اس امروز می خونی فردا یادت میره اصلا نمی تونم اینجا با این زبان کنار بیام وای به حال اونجا که دیگه باید با این زبان زندگی کنی؟

    اونجا شغلی ندارم نمی خوامم دربدر و آواره برم هر شغل ضعیفی رو انجام بدم فقط برای زنده موندن

    و به خودم و همسرم میگفتم چرا آلمان که هم زبانش سخته هم هواش سرده هم به نژاد پرستی در جهان معرفه خوب بیا بریم یک کشور انگلیسی زبان؟

    همسر جواب میداد مهندس برق شغل سطح بالای آلمانه و درآمدش بالاست و وقتی تحقیق کردم دیدم همین طوره

    ترمز بعدی من سن و سالمه من الان 43 سالمه با این سن ایران بزور شغل گیرم میاد وای به حال آلمان

    الان با خودم میگم تنها راه رسیدن به این خواسته ها پولِ و روانشناسی ثروت 1 و 2 و 3 رو هم دارم بارها و بارها هم گوششون دادم نوشتم ولی باز نتیجه ملموسی از نظر مالی ندارم سطح درآمدم ماهانه 10 میلیون شده با این درامد روزمرگیمون هم نمی چرخه

    یک ترمز دیگه ام دارم نظم فکری ندارم نمیام بشینم با خودم آنالیز کنم دلیل این اتفاق انجام تمرین کشف قوانین در صبح بوده

    صادقانه می نویسم که خودم رو گول نزنم و مشکلاتم برطرف بشه

    کد مخفی دیگه تغییر واسم سخته اینقدر یه مسئله رو طولش میدم که دیگه لوس میشه اینم خیلی کد مخربیه خیلی ازش ضربه خوردم

    الان که پیش خودم فکر می کنم و ذهن خودم رو شخم میزنم می بینم چقدر جهت باورهام نسبت به سالهای 95 تا اول 98 فرق کردم اونموقعه با تعهد بالایی روی دوره های شما کار می کردم و چه نتایج عالی هم گرفتم

    همون عزت نفس که شما در دوره عزت نفس میگید عزت نفس ثابت نمیمونه در نوسانه اگه روش کار نکنی بالا نمی مونه همیشه باید روی عزت نفسمون کار کنیم

    توی کامنت قبلیمم نوشتم من شنوده خوبی هستم از محصولات شما ، درکش هم می کنم در عمل کردن هم اقدام ها اولیه رو بر انجام میدم ولی در ادامه مسیر کم میارم اولین ناملایمتی یا بهتر بکم اولین تضاد من رو وایمیسونه چیزی تو ذهنم نجوا می کنه نمیشه ، بش نمیرسی ، الگی وقت تلفش نکن

    من الانم سرکارم هستم و می خواستم کارم رو شروع کنم ولی موقعیت طوری شد که بتونم این فایل رو گوش بدم و این کامنت رو بنویسم

    من در تعهد نامه کشف قوانین بخودم متعهد شدم این سی روز رو تا جایی که می تونم طبق متُد استاد و خانم شایسته جلو برم به چطور شدنش فکر نکنم و فقط انجام دهنده باشم و منتظر نتیجه سی روز

    البته من باور دارم نتایج رخ میده فقط باید کنترل ذهن بیشتری داشته باشم و روی تمرینات و آگاهی های این دوره انرژی زمان و تمرکز بیشتری بزارم

    در آرامش خدایی شاد و پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      مهسا میهن خواه گفته:
      مدت عضویت: 1637 روز

      سلام جناب متین فر

      احسنت به قلمت و دیدگاهت جه عالی بی رودربایسی کشیدی بیرون و جراحی کردی ذهنتو این اولین و مهمترین و کاملترین قدمه که شما عالی برداشتی نوشتن صادقانه گپ های ذهنی نشان از جسارت و شناخت درست خودته که خیلی ها همین هم نمیتونن انجام بدن و تو به عالیترین شکل ممکن انجام دادی

      پس الان با ایمان و تعهد به رب اول موفقیت های قبلیت تو ذهنت بولد و مرور کن و و با تعهد و انرژی قطعا نتیجه عالی میگیری

      اینقدر دید گاهت عالی و ملموس بود که خیلی از ترمز ها ی خودم هم پیدا کردم کارمو با انرژی شروع میکنم ولی زود فس میشم در کار بجای اینکه با شوق ذوق هی کوچکترین نتیجه هارو بولد کنم ذوق کنم هی ذهنم کنترل کنم و خودم به خودم انرژی بدم

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    صالح گفته:
    مدت عضویت: 1250 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عباس منش عزیز

    خانم شایسته مهربان

    و دوستان خوبم..

    استاد ممنونم که اگاهی های محصولاتت رو در قالب یک فایل دانلودی در اختیار ما میزاری

    از شما و این رفتارت یاد میگیرم که به فراوانی باور پیدا کنم..

    سوال اول:

    من خیلی خیلی تلاش جسمی کردم

    تو زندگیم از 8 سالگی کار کردم کار کشاورزی

    شاگرد صافکاری

    ارایشگری

    چاپ خونه

    کارگری ساختمانی

    مسافر کشی

    و ….

    اما وقتی به زندگیم نگاه میکنم میبینم فقط اون قسمت هایی از زندگیم نتایج اسان و خوبی گرفتم که مقاومت کمتر یا ترمز کمتری داشتم

    من از کودکی روز به روز به مقاومت ها و ترمز هام اضافه شد

    در راه رسیدن به خاسته هرچی بزرگتر تر شدم و ذهن منطقیم شکل گرفت دیرتر و سخت تر به خاسته هام رسیدم و بعضی هاش هرگز نرسیدم با وجود تلاش فراوان و شوق فراوان

    باید بردارم این ترمز هارو

    باید برگردم به قبل

    به زمانی که هیچ ترمزی نبود

    (یک داستان علمی)

    اسپرم مرد 72 ساعت عمر میکنه

    و تخمک زن 24 ساعت

    دلیل عمر بیشتر اسپرم اینه که تخمک سر جاش ثابت میمونه و منتظر رسیدن اسپرم 24 ساعت صبر میکنه و اگه اسپرمی از راه نرسه تخمک از بین میره

    اسپرم اما به این دلیل عمر بیشتری خدا بهش داده چون

    راه طولانی رو باید طی کنه تا خودشو به تخمک برسونه که حدود 72 ساعت این مسیر طول میکشه

    و در این مسیر یک مسابقه بین حدود 280 میلیون اسپرم برگذار میشه

    هر کدوم که سریع تر زرنگ تر و قوی تر باشه و زودتر خودش رو به تخمک برسونه و بتونه واردش بشه اون برندس

    بعد از ورود تخمک بسته میشه و اسپرم های دوم و سوم حق ورود ندارن

    و فرایند تولید انسان شروع میشه

    من

    کمترین مقاومت رو زمانی که جنین بودم و در رحم مادر بودم داشتم

    جهان خیلی منظم و دقیق و با ظرافت بی نظیر

    مغز من رو توی اون محیط تنگ و تاریک شکل داد

    خیلی هوشمندانه دستگاه تنفسیم شکل گرفت که به محض متولد شدن نفس کشیدن شروع شد

    خیلی استادانه قلبم بعد از چند ماه شکل گرفت و تا الان که کامنت مینویسم دقیقه ایی حدودا 80 بار باز و مچاله میکنه خودشو

    خیلی با حوصله خداوند سیستم عصبی

    رگ های خونی

    دستگاه گوارش

    حس بویایی

    چشایی لامسه

    بینایی

    و … رو برام دونه به دونه بدون کوچکترین نقص شکل داد و رایگان به من زندگی رو هدیه کرد

    میدونین چرا خداوند این کار هارو برای من

    و تویی که داری این کامنت رو میخونی انجام داد؟

    چون ما اونجا توی اون محیط تنگ و تاریک هیچ مقاومتی نداشتی

    هیچ ترمزی نداشتیم

    تسلیم طرح الهی بودیم

    سر راه خداوند وای نستادیم

    گذاشتیم کارش رو انجام بده

    عجله نکردیم

    شرک نورزیدیم

    خودمون رو نالایق نپنداشتیم

    خدارو ناتوان تصور نمیکردیم

    به چگونگی تشکیل اعضا و به اینکه مواد اولیه قراره از کجا بیاد و سختی کار در زمان تولد فکر نمیکردیم

    خدا میدونه تو اون 9 ماه چه ابرو باد مه خورشید و فلکی چرخیدن تا گندمی کاشته بشه و ارد بشه و نون بشه و به دست مادرم برسه تا مادرم اون رو با پنیر یا کباب یا تخم مرغ …

    نوش جان کنه تا اون غذا در بدنش هدایت بشه برسه به دست منه تنها در اون کنج خلوت …

    جالب اینه من اون زمان حتی بلد نبودم دعا کنم بگم خدایا حواست به من باشه

    گشنمه…

    ای انسان چه چیز تورا در برابر پرودگارت مغرور ساخته؟

    دوستان

    ما

    من و شما

    اون روز تسلیم تسلیم بودیم

    چه خاسته یا هدفی داشتی که با وجود تلاش فراوان به آن نرسیدی؟

    انسان یک موجود مقلد هست

    یک موجود تربیت شونده

    درسته که خیلی چیز های خوب

    مثل حرف زدن

    مثل اخلاق داشتن

    مثل صادق بودن

    و غیره رو یاد گرفتم

    اما خیلی چیز های بد هم یاد گرفتم

    که اونا امروز ترمز من شدن

    من همون جنینی هستم که بدون ترمز و ترس و باور های محدود کننده گذاشتم خداوند نقششو عملی کنه و منو صحیح سالم به دنیا بیاره

    چرا اون خدایی که کار به اون پیچیدگی رو در زمان کوتاه 9 ماهه انقدر ریلکس انجام داد

    چرا امروز نمیتونه منو به خاسته های مالی

    یا روابط یا سلامتی یا …

    برسونه

    اینا که خیلی راحت تره واسش

    جواب در اسطعاره گاز و ترمزه

    نمیدونم اسطعاره رو درست نوشتم یا نه همینو بلد بودم خخخ

    چرا با اینکه امروز اگاه شدم به قوانین

    بازم پامو از رو ترمز بر نمیدارم

    واقعا چرا

    هم پام درد گرفته هم وقتمو دارم بیخودی میگذرونم و لقمه رو دور سرم میچرخونم

    وقتی استاد میگه موفقیت ربطی به ساعات کاری و زجر کشیدن

    و سرمایه اولیه

    و شغل خاص

    و شهر خاص

    و جنسیت و سواد و غیره نداره

    و همه چیز به باور های قدرتمند کننده یا محدود کننده تو برمیگرده

    چرا من این موضوع رو نمیتونم در عمل به کار بگیرم

    و باز دنبال یه عامل بیرونی برای سرو سامون دادن به زندگیم میگردم؟

    واقعا چرا؟

    جواب این سوال رو خودمم نمیدونم

    هر وقت جواب رو پیدا کردم

    میام مینویسم اینجا

    البته اون روز نمیام جواب رو بنویسم

    اون روز در مورد نتایج حرف میزنم

    که نتایج نشون دهنده اینه که من به جواب رسیدم

    و به جای دنبال راه حل گشتن در بیرون

    از درون درست کردم همه چیرو و پامو از روی ترمز برداشتم.

    سوال دوم

    ایا کسی رو میشناسی که تو رشته کاری تو با زمان کمتر به نتیجه بزرگتر رسیده باشه؟

    بله میشناسم

    من 2 سال کسب کار شخصیم رو بعد از 18 سال کارمندی شروع کردم

    چند روز پیش یه دوستم که ازش دوسالی بود خبر نداشتم چون تو یه شهر دیگه بود

    زنگ زد بهم و گفت منم دست از کارمندی کشیدم و رفتم برا خودم

    دوستم همکارم بود

    و حتی سابقه کاریش و استعدادش از من کمتر بود

    و بهم میدونین چی گفت؟

    عددی که بهم گفت 40 برابر تولید و فروش روزانه من بود تازه 3ماهه افتتاح کرده

    و گفت که خودش کار نمیکنه

    چنتا نیرو داره و فقط داره مدیریتی کار رو پیش میبره

    در صورتی که من دارم مثل تراکتور کار میکنم

    دوتا نیرو داشتم که به خاطر ترس و شرک و بی ایمانی بیرونشون کردم و گفتم بزار خودم کاراشونو انجام میدم

    وقتی بهم زنگ زد و اینارو گفت

    اولش تا دو روز خوشحال بودم میگفتم اخ جون پس میشه موفق شد

    پس میشه به همچین عددی در روز رسید

    و از اینکه یه الگو برای ذهنم پیدا کردم خوشحال بودم و تحسینش میکردم و واقعا از خدا برای اینکه دوستم موفق شد سپاسگذاری میکردم

    اما چند روز بعد یکم ناراحت شدم

    که چرا من با این که شاگرد استاد عباسمنش هستم و ادعام میشه که قوانین رو بلدم و مثل بلبل در مورد اینچیزا حرف میزنم

    و اون اصلا تو این فازا نیست بیشتر از من 40 برابر بیشتر از من با کار کمتر و حرص کمتر دارا نتیجه میگیره

    اصلا موندم بخدا

    گفتم خدایا به من بگو کجا رو دارم اشتباه میرم

    من که صادق و درست کارم

    من که واقعا دارم عرق میریزم

    من که واقعا حسم خوبه و دارم قوانین رو تا جایی که درک میکنم اجرا میکنم

    من که تمام مدت دارم فایل های استاد رو گوش میدم هر روز دارم ستاره قطبی رو مینویسم هر روز توی سایتم

    کامنت میخونم مینویسم

    پس کجای کار اشتباهه

    به خدا گفتم خدایا اگه بخوای بگی تکامل من که از اون بیشتر تکاملم رو طی کردم

    هم جسمی هم ذهنی…

    تا اینکه دیروز این فایل اومد روی سایت

    فهمیدم بله جواب در اسطعاره گاز و ترمزه

    من سر راه خدا وایسادم

    من هنوز مثل موسی به اون نقطه تسلیم نرسیدم

    من هنوز مثل یوسف منتظرم هم سلولیم سفارشم رو بکنه

    من هنوز مثل ابراهیم حاضر به قربانی کردن بزرگترین چیزم نیستم

    که اون چیز ترس منه

    بله دوستان من همون جنینی هستم که روزی روزگاری تسلیم بود

    ولی الان ادعاش میشه که خودش بلده

    نمیخوام خودم رو سرزنش کنم

    میخوام بگم فرکانس های من

    مخلوطی از شرک و ایمانه

    مخلوطی از خوشحالی و نگرانیه

    مخلوطی از رهایی و چسبیدن هست

    برای همینم هست که در کارم و روابطم و غیره

    نتایجم نه قوی بود و نه ضعیف

    یه شیب خیلی ملایم رو به بالا بودم

    اما راضی کننده نیس

    دوست دارم اوضاع رو تغییر بدم.

    و میترسم از

    روزی که با اون 280 میلیون اسپرمی که اون روز در مسابقه با من از من شکست خوردن روبرو بشم و حرفی برای گفتن نداشته باشم

    و سرم پایین باشه..

    حد اقل الان که با قوانین ابدی ازلی جهان اشنا شدم

    هیچ توجیح و بهانه ایی برای موفق نشدن ندارم

    استاد خیلی از من پایین تر بود و خودش رو کشید بالا

    من باید بتونم ترمز هامو شناسایی و بردارم

    دوس دارم خداوند رو ازینکه منو خلق کرد رو سفید کنم

    دوس دارم حالا که قوانین رو فهمیدم از کسانی که این موهبت نصیبشون نشده نتایج خیلی بزرگتری بگیرم

    خدایا

    ای که مرا خانده ایی

    راه نشانم بده

    سوال سوم

    چه ترمز هایی یا کد های مخربی داری که با وجود تلاش فراوان نتایج راضی کننده نیست؟

    از دیروز 150 تا کامنت این فایل رو خوندم

    ترمز های من اینا هستن

    میترسم موفق بشم و دشمن پیدا کنم مثلا زیرابم رو بزنن و برام دردسر درست کنن

    مثلا مامورین بهداشت یا تعزیرات یا مالیات یا شهر داری رو بر علیه من بسیج کنن که جلوی موفقیت منو بگیرن(شرک)

    میترسم موفق بشم و توی هر شهر یه شعبه بزنم و ازونجایی که نمیتونم بالای سر همه شعبه هام باشم

    نیروهام کم کاری کنن یا ازم دزدی کنن

    میترسم

    موفق بشم و وقتی دارم با ماشین مورد علاقم تو خیابون رانندگی میکنم

    چنتا جوون حسود بهم فحاشی کنن

    میترسم موفق بشم و تا میخوام از موفقیتم لذت ببرم کشته بشم

    میترسم موفق بشم و همسرم ازم جدا بشه و بگه حالا که پول داری مهریمو بده

    میترسم موفق بشم و نیروهای زیادی استخدام کنم و همشون دست به یکی کنن و یهو نیان سر کار

    میترسم موفق بشم و برای نیروهام اتفاق بدی بی افته و من مجبور به پرداخت دیه و زندان رفتن بشم

    میترسم موفق بشم

    و هر لحظه تلفنم زنگ بخوره و یه خبر بد بهم بدن

    خیلی ترسها دارم الان همینا یادم اومد شاید خنده دار باشن ترس هام.

    ترمز های دیگه ایی مثل اینکه

    من ادم مناسبی برای بیزنس نیستم و

    عدم احساس لیاقت و خود باوری هم دارم

    اما بیشترین ترمز هام مربوط به ترس هامه

    که میدونم از شرک میاد

    من یه مشرک هستم که کمی با قوانین اشنا شدم

    و طلب کار از خداوند هستم که چرا نتایجم به اندازه تلاش هام نیست

    بله دوستان امروز که به خودم نگاه میکنم هیچ اثری ازون جنین توحیدی و تسلیم امر خدا نمیبینم..

    من امروز یک جوان شرک زده هستم

    و این تغصییر هیچ کس نیس..

    استاد ازت ممنونم که انقدر خوبی

    شما از برادرم به من نزدیک تری

    استاد شما هر انچه باید میگفتی رو گفتی

    خیلی اضافه تر هم گفتی

    و این تلاشت برای اینکه شاگرد هاتون بازم باگ هاشون رو پیدا کنن و نتیجه بگیرن مقدسه

    تلاش مقدس شمارو از صمیم قلبم تحسین و ستایش میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      نجمه رضائی گفته:
      مدت عضویت: 1923 روز

      سلام صالح جان عزیز

      چه اسم قشنگی داری.

      امیدوارم همیشه در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشی

      چه کامنت قشنگی چه جملاتی چه احساسی چه شوری

      !

      حسم رو خدایی کردی دوست عزیزم و چقدر لذت بردم

      حس میکردم خدا با من در حال صحبته

      کلی اشک ریختم و حالم ناب بود

      از تو و از قلب مهربانت سپاسگزارم که نوشتی و بهم یادآوری کردی من چی بودم و الان چی شدم!!

      فقط بخاطر درگیری با جهان مادی و فراموش کردن اصل!

      خدایا کمکم کن.

      در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1081 روز

    سلام

    روز شما بخیر استاد عزیزم و دوستان عزیز

    یه سری از نتایج رو همه ماها دیدیم از دیگران که دقیقا همون نتیحه و خواسته ما هم هست،که اون شخص به اون نتیجه رسیده و و اون خواسته رو داره توی زندگیش تجربه میکنه

    اما وقتی میایم خودمون اقدام میکنیم برای خلق اون خواسته که دقیقا خواسته قلبی خودمون هست،می‌بینیم ای بابا چرا من هرچی تلاش می‌کنم در جا میزنم،

    و جالب اینجاست که شاید شاکی هم بشیم که اقا من که قوانین رو درک کردم و باید زودتر و راحت تر از اون فرد که ناآگاهانه قانون رو اجرا کرده به دستش بیارم،

    آخه چرا من دارم پازل قانون رو میچینم ولی نتیجه مطلوب نیست،ولی اون شخص بدون آگاهی از قوانین خیلی زود به نتایج دلخواهش که اتفاقا خواسته منم هست رسیده،و بعضی مواقع باعث دلسردی هم میشه.

    من در مبحث کسب ثروت و افزایش توان مالی،هدایت شدم به یه پروژه کاری که نتیجش عالیه،یعنی این پروژه به اتمام برسه دقیقا برای من سکوی پرتاب میشه در بحث پول و ثروت،

    حالا این پروژه نهایتا می بایست در کمتر از یک ماه به اتمام برسید و طبی برنامه ریزی ها من می بایست نتیجه رو بعد از یک ماه تلاش و کار لمس میکردم،

    اما الان تقریبا 5 ماهه که این کار انگار کش میاره،انگار داره باهام حال میکنه،

    با اینکه لحظه به لحظه کار فقط با توکل بر خدا و سپردن این کار به دست خدا پیش رفتم،

    با اینکه مثل روز برام روشنه که خدا من رو هدایت کرده اونجا تا ثروت کسب کنم،

    حالا

    در نزدیکی خونم یه همسایه دارم که اتفاقا کار و شغلش همینه،و خدا شاهده مثل آب خوردن هر هفته موفقیت رو توی این کار تجربه میکنه،به رااااحتی،مثل آب خوردن،آقا اگر بگم حداقل 35 تا پراید داره،شاید باورتون نشه،

    دو تا ماشین سنگین،ملک و املاک فراوان،پول بانکی فراوان،

    و فقط هم با همین کار مشابه کار من به دست آورده این ثروت رو

    من میام میشینم با خودم و خدا حرف میزنم و از زاویه قوانین آنالیز میکنم

    میگم که خدایا آیا اگه کار یک ماهه من الان 5 ماه شده و تمام نشده،آیا ظرف من بزرگ نشده برای دریافت؟؟؟من که اونقدر دارم روی بحث ثروت،مستند ذهنم رو وادار به قبول بی انتها بودن ثروت میکنم که نگو،

    آیا اون احساس لیاقت کسب ثروت رو هنوز به انداره کافی جذب نکردم،

    خدایا با این تاخیر داری میگی زمانبندی دست منه و تو دخالت نکن؟؟؟؟؟

    آیا ترس های ناشی از کمبود مانع شده،

    آیا آیا آیا آیا آیا؟؟؟؟

    پس اگه این ها هستند،اون انسان عادی که همسایه منه و از قانون چیزی نمیدونه چطور این خان نعمت الهی رو مثل آب خوردن هر روز به دست میاره

    یا اینکه،من در حوزه کاریم چرا کمتر از دیگران کار میکنم،یا ساده تر بگم چرا کمتر از دیگران مشتری و متقاضی دارم،با اینکه من عاشق شغلم هستم و روزی نیست حداقل نیم یا یک ساعت راجع به شغلم تحقیق نکنم،عاشق تحولم،عاشق طرح ها و ایده های جدیدم و به جرآت قسم میخورم هیچکس توی شهر من نمیتونه مثل من طراحی و ایده پردازی و اجرا کنه،اما یه افراد یا همکارانی دارم که همیشه و همیشه و همیشه سرشون شلوغ از مشتری،همیشه سر کارن،همیشه درآمد خوب دارن،اما قانون رو هم بلد نیستن،تازه خیلی جاها هم می نالن،

    دلیل چیه؟؟؟

    و هنوز به جواب نرسیدم،

    البته که در راستای موضوع اولم همیشه از خدا میخوام که در این راستا بهم کمک کنه و سپردمش به خودش و مرتب داره بهم الهام میکنه،

    حالا من احساس میکنم باور به فراوانی ،به اندازه مطلوب درونم رشد نکرده

    2_هنوز هر از گاهی وقتی پول خرج میکنم،تا چند میلیون توی کارتم هست خوب خرج میکنم و عین خیالم نیست،ولی همین که به آخرای اون مبلغ میرسه موجودیم،یه کوچولو ترس میگیرم که پوله داره تمام میشه،یعنی احتمالا باور به کمبود هنوز رنگ و لعاب داره درونم،

    3-یه چیز دیگه توی ذهنم هست که احتمالا این باور غلط در قالب قانون داره عذابم میده،اونم اینه که باید پله پله پول به دست بیاری یا تکامل طی کنی،یعنی بعضی مواقع یه چیزی بهم میگه تو که هنوز بالاتر از مثلا مبلغ 200 میلیون به حسابت نیومده،چطور میخوای یهو 10 میلیارد یا 20 میلیارد به دست بیاری،و باید تکامل طی کنی،و احتمالا این از عدم احساس لیاقت میاد،

    4-یه چیز دیگه دارم،،،،،،،که چجور و از کجا این همه پول میخواد بیاد؟؟البته این رو همیشه به خودم جواب میدم که خداوند از جایی بهم میده و ثروتی به غیر الحساب میده که فکرشم نمیکنم از کجا اومده،و برای جهان زحمتی نداره که هزار تومان میخواد بده یا هزار میلیارد

    راستی استاد،شما نظرتون راجع به داستان من چیه؟؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      حسین شیهکی گفته:
      مدت عضویت: 1063 روز

      فرشاد جان سلام،

      من یه تجربه ای تو این هفته داشتم که حس می کنم دونستنش به درد همه مون میخوره؛ چند وقت پیش بود که یه فایلی را از استاد دیدم که با استاد عرشیان فر داشت مصاحبه می کرد، احتمالا خیلی راحت میتونی تو قسمت لایو های اینستاگرام پیداش کنی، قسمت جالب فایل این جا بود که استاد برای حل کردن مسئله یا همون سوالی که تو فایل پرسیده بودند اومد و یکبار دیگه قانون را از اول مرور کرد و بعد جواب خودش واضح شد.

      مگه غیر از اینه که ما هر روز طبق قانون جذب تموم کانون توجه خودمون را بیشتر وارد زندگیمون می کنیم؟

      مگه غیر از اینه که ما در هر لحظه یا داریم به خواسته هامون فکر می کنیم یا نبودن اون ها تو زندگیمون؟

      وقتی باور داریم که تموم اتفاقات داره خوب پیش میره دیگه غر زدن معنی نداره، چون وقتی داریم غر میزنیم یعنی داریم به نداشته هامون فکر می کنیم!

      البته این ها فقط چیز هایی هست که خودم هر روز دارم روی خودم کار می کنم.

      وقتی باور داری خواسته هات دارند اتفاق می افته دیگه شوق و ذوق داری و مرحله دریافت را کامل داری اجرا می کنی،

      اینکه تو زندگیمون مدام داریم به بهتر شدن فکر می کنیم خیلی عالیه ولی نباید اونقدر درگیر آینده و زمانبندی بشیم که توجه مون بره روی نداشته ها!

      وقتی میگی چرا اتفاق نیفتاده یعنی تضاد را خوب درک کردی حالا وقتشه کنار بایستی و بزاری جهان تو رو به مسیر های راحت تر هدایت کنه..

      مرسی بابت اگاهی خوبی که کامنتت داشت و منو به فکر کردن واداشت و همین طور هر کسی که تو این مدار باشه ‘

      امیدوارم به همه خواسته هات برسی و لذت ببری از لحظه به لحظه بیزینس و پول پارو کردنت…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      گزارش نقض قوانین سایت
      • -
        احمد با تقوا گفته:
        مدت عضویت: 1089 روز

        سلام حسین آقای عزیز، این کامنت شما برای آقا فرشاد، دقیقا طبق فرمایش آقا عمران جواب منهم بود، و اول از خدای مهربان سپاسگزارم و بعد هم از شما دوست عزیزم، و امیدوارم همیشه شاد و تندرست باشید، حالا یه توضیح کوچک بدم از اینکه چقدر بطرز جادویی من به کامنتهای اول آقا عمران و بعد شما هدایت شدم، امروز صبج من چون دیشب دیر خوابیده بودم بعد از نماز صبح خواستم دوباره بخوابم که متوجه شدم توی گوشیم ایمیل اومده، و من اکثر اوقات اگر بیکار بودم ایمیل ها رو میخوندم، و گر نه ازشون رد می شدم، ولی اینبار با اینکه اول ایمیل رو دیدم و رد شدم، دوباره یه حسی بمن گفت دوباره نگاه کن، و وقتی رفتم توی ایمیل ها دیدم ایمیل آقا عمران هست به شما، و جالب اینکه این ایمیل توی گوشیم مثل ایمیل های قبلی نبود کاملا پر رنگ تر بود و دور تیتر اولش با یه مستطیل جدا شده بود باز اهمیت ندادم و گفتم بخوابم، ولی دوباره اون حسه بهم گفت حالا بخون ببین چیه که از بقیه پر رنگتر نوشته، و وقتی شروع کردم بخوندن واقعا از اینهمه هماهنگی و هدایت دیوانه شدم بخدا،!!! خدایا بی نهایت شکرت بابت اینهمه هدایت و الهامات نابی که به همه ما داری، درنهایت از شما و تمام دوستان گلم و مخصوصا از استاد عزیزم که باعث ایجاد اینهمه کیفیت در زندگی همه ما شده سپاسگزارم، فعلا در پناه حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        عمران نوری گفته:
        مدت عضویت: 1991 روز

        سلام حسین جان

        واووووووو عجب جواب درست و دقیقی دادی فرشاد عزیز

        چون دقیقا همین سوالی که فرشاد جان پرسید همین حالت تو بیزنس من هم رخ داده و سوال من هم بود

        که من دارم طبق قانون عمل میکنم و حسابی روی خودم و باورهام کار میکنم ولی نتایج مخصوصا از لحاظ مالی بسیار بسیار کند و بعضی اوقات انگار تو حالت صفر قرار گرفته

        با این حال تا حالا نشده منفی بشم یا بدهکار بشم خلاصه هر جور بوده اوضاع خودش خوب شده

        ولی دقیقا همین سوالی که برای فرشاد عزیز پیش اومده بود برای من هم دقیقا همین سوال تو کسب و کارم بود

        که چرا بعضی از همکارهام با اینکه باورهای بسیار داغونی نسبت به من دارند ولی خیلی راحتر و اسونتر از من دارند کلی معامله و کلی پول خلق میکنند

        ولی من ……

        ولی خداشکر خداوند منو هدایت کرد به کامنت فرشاد عزیز و همچنین پاسخ زیبای شما که به فرشاد عزیز دادید

        که قانون رو دوباره بیاد من اوردید که این ما هستیم تک تک اتفاقات زندگی خودمون رو داریم خلق میکنیم

        و اوضاع و شرایط هر چی که هست بخاطر افکار و باورهای خودمونه

        و ممکنه بخاطر اینکه داریم روی خودمون کار میکنیم که باورهام بهتر بشه برای همین توقع‌مون نسبت به تغییر باور خیلی بیشتر و بزرگ‌تره

        یعنی اگر دقیق‌تر بگم

        مثلا از لحاظ باور اگر ما 1x تغییر کرده باشیم

        از اون طرف توقعمون بالاتر رفته و از جهان انتظار ورودی نعمت 2x یا حتی بیشتر دریافت کنیم

        بخاطر همین جهان کاملا دقیق و بدون نقص عمل میکنه و درست به اندازه تغییر و ظرفمون به ما نعمت میده

        و درست همین موضوعی که شما بهش اشاره کردید

        که ما درگیر اینده و زمان‌بندی میشیم و همین عامل باعث میشه تمرکزمون رو کمبود بره

        و ممکنه نامید بشیم و لغزش کنیم

        دقیقا این کامنت شما مهر تایید و جواب درست بود تو زندگی و بیزنس من

        که اون جاههایی که من بیخیال نتیجه بودم و اینقدر نچسبیدم بودم بهش

        بدون اینکه من حواسم باشه خیلی راحت ، نرم و طبیعی من به اون نعمت برخورد کردم و کلی لذت بردم

        ولی اونجاهایی که منتظر اینده و زمان مقرر شدم بقول شما تمرکزم رفته بود روی نبود اون نعمت و باعث شد از مسیر گمراه بشم

        عاشقتم حسین عزیز

        اینقدر کامنت زیبا و دقیق و بجا و ماله من بود که اگر میشد به بجای 5 امتیاز بهت 5.000 امتیاز میدادم

        چون اینقدر برام با ارزش و مهم بود

        و این هم لطف و هدایت خداست که همیشه منو هدایت میکنه که در زمان مناسب و مکان مناسب قرار بگیرم

        واقعا امروز روز من است که هدایت خداوند از هر طریقی سمت من روانه میشود

        حسین جان انشالله هر کجا هستی در پناه خدای هدایتگر شاد ، سالم ، ثروتمند باشی

        فعلا

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          فرشاد نصیری گفته:
          مدت عضویت: 1081 روز

          سلام

          عمران عزیزم.

          یک سال از پاسخ من و تو و حسین گذشت.

          الان توی دوره روانشناسی ثروت هستم.

          گرفتم داستان رو.

          من تمام دردم دردر کمبود بوده و از کجا میخواد بیاد بوده.

          یعنی اینکه نمی‌شود و اگر هم بخواهد بشود از کجا این اتفاق رخ میده.

          دقیقا در تله واژه “””چطور”””.

          حالا یک سال گذشت.من رشد کردم.اومدم توی دوره روانشناسی ثروت و باورهای مخرب رو جستم.

          یه چیزی بهت بگم که زندگی مالیت متحول بشه .؟؟؟؟

          روی باور فراوانی کار کن.

          اونقدر روی این باور کار کن که توی خواب هم هذیون بگی.

          فراوانی رو کار کن و خواسته هات رو واضح کن.

          وقتی خواسته واضح باشه و باور توانایی و فراوانی خلق خواسته بخوره تنگِ خواسته ها.

          اَنَ یَقول کُنفیکون.

          خواسته واضح.

          باور به فراوانی.

          باور به رسیدن خواست.

          مثلا ثروت میخوای

          بگو ثروت و پول بی نهایت وجود داره و من باید هر روز بیشتر به دست بیارم.

          از کجا؟؟؟؟؟؟ذهن میگه.

          از کجا؟؟؟؟؟

          بگو چه میدونم.من از خدا خواستم و این وظیفه خداست به من ربطی نداره.

          بگو من فقط میدونم که هست و می‌شود تمااااااام.

          چراش و چگونه به من ارتباط نداره و به خدا ارتباط داره

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
          • -
            عمران نوری گفته:
            مدت عضویت: 1991 روز

            عاشقتم فرشاد عزیز

            چقدر کامنت نیاز الان من بود

            دقیقا من هم با نظرت موافقم که بعد از یکسال وقتی که باورهام و درکم به قانون بهتر شده تازه دارم میفهمم بزرگترین و اساسی‌ترین مشکل باورهای من

            باور کمبود

            و تو ناخوداگاه خودم هنوز هنوز با فراوانی مشکل دارم که بقول خودت فرشاد عزیز باید خودم رو بمباران کنم فقط روی بینهایت بودن نعمتهای خداوند و کاری هم به چگونگی نداشته باشم

            چگونگی ماله خدا

            من میخوام و میشود

            برای منطقی کردن خداتا الگو تو جهان وجود داره که ادمها خیلی راحت و اسون بدون تلاش دارند خان نعمت الهی رو پارو میکنند

            پس برای اونها شده برای من هم میشه

            خدا که غنی خدا که صاحب اول و اخر خدا که همواره و هر لحظه بخشنده و دهنده است خدا که انا علینا الهدی است منم که اشرف مخلوقات خدا هستم پس بموقعش منو هدایت میکنه ادمها موقعیتها شرایط مناسب سمت من میفرسته که من خیلی راحت و اسون به خواسته‌ام برسم

            کار من اینکه روی دوش خدا بشینم سوت بزنم و از مسیر لذت ببرم و ایمان خودم رو نشون بدم که من چیزی نمیدونم خدا میدونه و هر مسیری که خودش بهتر میدونه بذارم منو هدایت کنه

            خلاصصصصصص

            عاشقتم فرشاد عزیز

            داداش بریم تا سال دیگه این موقع ببینم کجا کار هستیم

            خخخخخ

            انشالله اگر عمری بود

            مطمئن باش میترکونیم

            انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه رب شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشی

            فعلا

            یا حق

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      Shahla گفته:
      مدت عضویت: 2568 روز

      سلام بشما دوست عزیز.

      درمورد ترمز نجوای ذهن که درباره تکامل صحبت میکنه دقیقا منم تجربشو دارم و خیلی باعث ناامیدیم میشد این نجوا و کل انرژیم تحلیل میرفت.

      بعد وقتی از خدا هدایت خواستم که به چه شکل به این موضوع نگاه کنم و جواب نجوا را بدم خداوند هدایتم کرد به اینکه:

      تکامل یه مساله فرکانسیه نه کاری به گذر زمان داره نه اینکه بقول اون نجوا اول حتما باید کم کم پول بیاد تا بعدش زیاد بشه

      اگر من بتونم از لحاظ فرکانسی خیلی عمیق روی خودم کارکنم. وفرکانسای قوی تری بفرستم خیلی سریع میتونم به هدف مورد نظر برسم.

      مثل قضیه پول که فرکانسیه وقتی بپول توجه کنی پول برات میاد حالا دیگه از چه راهی و به چه شکلی مهم نیست. مهم اومدن پول هست که میاد

      یا درمورد روابط اون کیفیت رابطه عالی فرکانسیه نه کاری بظاهر داره نه سن نه…

      . و وقتی طبق هدایت خداوند جواب نجوا را دادم واقعا خاموش شد و الان خیلی راحت‌تر دارم فرکانس های بهتری درمورد هدفم به جهان ارسال میکنم.

      خیلی وقتا اون نجوا از طریق مساله تکامل میادو کارشو انجام میده و خود همین مساله تکامل میشه یه ترمز.

      موفق باشین دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    امیرحسین روشنگر گفته:
    مدت عضویت: 1751 روز

    سلام من قبل گوش دادن به فایل خواستم بنویسم من با درک قانون ورودی مالی قطع وصل میشد و با فکر کردن فهمیدم که من بسیار زیاد این ترمز در ذهن من هست کار پول نیست پول دراودن سخته و این افکار دیدم ارتباط شدیدی داره با نتایج مالی یویوی من و استاد دوره شیوه حل مسله میگه همچی سادس اما ذهن میخواد بیاد سخت کنه کار با ضبط کردن صدای خودم باور درست این موضورو و پیدا کردن نشانها و مثالها دارم روش کار میکنم با تمرکز 2 روزه و از هون روز اول نشانها اومد پولهای کوچیک و خدارو سپاس گزارم کردم که ایرادو پیدا کردم فهمیدم بزرگترین پاشنه اشیل من همین باور فراوانی کار نیست پول نیست هست و وقتی ادم ایرادو پیدا میکنه 90 درصد راهو رفته 10 درصدس تکرار تمرین و استمراره.

    واقعا باور ساختن سخت نیست فقط رازش ادامه و تکرار هروز اون باوره که داری ازش میخوری من واقعا با این نگاه تمام مشکلاتمو حل کردن و خداوندم همیشه هدایتم کرده به جوابهای ساده ک جلو چشمم بوده.من خیلی روابط توی زندگیم مهم بود حتی از پول مهمتر و فهمیدم راز روابط عاشق بودن خودت و خدای خودت هست و دیگ خلا نداری و باعث جذب انسانهای مناسب به زندگیت میشه البته یکسال طول کشید بره توی وجودم ولی هروز کار میکنم روش و الان چند روزه انگیزم برا پول ساختن زیاد شده و با توجه با اموزشهای استاد از خودم سوال کردم و وقتی ادم سوال درستی بکنه قلبش جوابو یهش میگه و با همین تمرین ساده تکرار اون باور و پیدا کردن شواهد اون باور اروم اروم باور عوض میشه البته که در طول مسیرهم نتایج میاد و ادم انگیزش بیشتر میشه ادامه بده…

    واقعا خداروشکر برای اگاهی سپاس گزارم استاد عزیز و مریم عززیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  10. -
    عمران نوری گفته:
    مدت عضویت: 1991 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش عزیز

    پاسخ به سوالات :

    1.. چه هدفهایی رو تا الان انتخاب کردید و براش تلاش زیاد انجام دادید اما بهش نرسیدید؟

    من تو بیزنسم یکی از بزرگترین ارزوهام این بود که وارد بازار صادرات باشم که هنوز بصورت پایدار محقق نشد

    2.. ایا کسی رو میشناسید که همون هدف شما رو انتخاب کردند اما تلاش زیاد هم انجام نداده ولی به همون هدف شما خیلی راحت و زود رسیده؟

    بله تو همین روستای ما چندتا از دوستان تو کسب کار خودشون با اینکه سابقه و تجربه کمتری نسبت به من داشتن تونستن تو حوزه کاری خودشون وارد بازار صادرات بشن و محصولشون رو صادر کنند و خداشکر بیزنس خیلی خوب و موفقی داشته باشند

    3.. ببینید چه ترمزی در درون خودتون دارید که نمیذاره شما رو به خواسته‌تون برسونه ؟

    ترمزی که من توسط خدا هدایت شده بودم و البته بارها بارها بمن الهام کرده بود

    باور کمبود ، باور لیاقت و ارزشمندی بود

    این موضوع رو به عناوین و نشونه‌های مختلف بمن الهام کرد

    ولی من یه مدت روی این باورها کار کردم ولی دوباره رها کردم با این امید که فکر میکردم که این ترمزها حل شده و باورهام قویتر شده

    ولی الان که حدود 20 روز دوباره بمن الهام شد که هنوز هنوزه من روی این باورها مشکل دارم

    وقتی تمرکزی نشستم روی درست کردن این باورها

    تازه متوجه شدم که چقدر باورهام داغونه که من حالا حالا خیلی کار دارم تا بتونم این باورها رو درست کنم ا

    بنابراین کلا پروژه گذاشتم و هر روز تمرین عملی برای خودم ساختم که هر جور شده این باورها رو در وجود خودم تقویت کنم و هر سری بهتر و بهترش کنم

    این فایل هم یه نشونه دیگه از طرف خدا برای من بود که دوباره برام تایید بشه که این باور کمبود و باور ارزش لیاقت رو دست کم نگیرم و باید خیلی خیلی بهتر روش کار کنی

    چون دقیقا این تفاوت رو من احساس میکنم که دوستان من که تونستن تو زمان کمتر و تلاش کمتر به اون خواسته من برسند

    مطمئنا باورهای خیلی بهتر از من داشتن

    باور به بینهایت بودن فرصت برای صادرات ، باور به ارزشمندی و لیاقت خودشون که میتونند خیلی راحت وارد عرصه تجارت خارجی بشن

    و چون این باورها رو داشتن خیلی راحت تو زمان کمتر و تلاش فیزیکی کمتر موفق شدن که صادرات کنند به همون هدفی که من هنوز نتونستم بهش برسند

    بنابراین نیاز که این ترمزها رو در درون خودم برطرف کنم و باید هر روز روی خودم کار کنم

    استاد بینهایت از شما سپاسگزارم از اینکه این فایل اموزشی رو سایت گذاشتید و باعث شدید من بیشتر فکر کنم و بیام با پاسخ دادن به این سوالهای خوب خودم و درون خودم رو بهتر بشناسم و دوباره ترمزهام رو در بیارم

    و با تغییر افکار و رفتارهای متفاوت از خودم نشون بدم و در بیام لایق بودن و باور فراوانی رو در درون خودم بیدار کنم تا ارام ارام هدایت بشم به مسیرهایی که اساس این اتفاقات به سمتی رقم بخوره و ادمها و اوضاع و شرایط مناسب سمت من هدایت بشن و کمک کنند تا من بتونم به خواسته‌ام برسم

    دوستان و استاد عزیز عاشق همه تون هستم

    انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید شاد ، سالم ، ثروتمند باشید

    فعلا

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای: