الگویی مناسب برای کسب و کار - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

764 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الیاس نبی زاد گفته:
    مدت عضویت: 900 روز

    سلام

    استاد عزیزم من از وقتی با شما آشنا شدم در طی چند سال زندگیم تغییر کرد فقط دارم رو به جلو و رو به بهتر شدن میره استاد من با شما خدا رو شناختم هنوز خیلی باید روی خودم کار کنم و خدا رو شاکرم بابت همه چیز.استاد من هر وقت ذهنمو کنترل میکنم و به ارامش میرسم و به حس آرامشی که با خداوند نزدیک میشوم بهترین حس دنیاس از همه ی لذتهای دنیای مادی بالاتره نمیدونم چجوری بهتون بگم .زیاد اهل نوشتن نیستم ولی من خواستم بگم با شما به خدا نزدیک شدم واسم فقط فقط خوبی پیش میاد و اگه اتفاق به ظاهر بد پیش بیاد واسم بعد از مدتی میفهمم اون اتفاق دقیقا به نفع خودم بودخدا تو همه جا هوامو داره.واقعا با تمام وجود میخوام از این دنیای مادی لذت ببرم از این دنیای پر از زیبایی با تمام وجودم خدا رو شکر میکنم ممنونم از شما️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 91 رای:
  2. -
    نفیسه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1635 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوندی که هم بخشش عام داره ،هم بخشش خاص

    خدایا شکرت که بعد مدتها دست به قلم شدم تو سایت و میخوام از اتفاقات خوب این روزا بنویسم

    اینارو مینویسم برای ایمان بیشتر خودم و دوستانم …

    چون این چند روزه کامنت دوستانم اینقدر چراغ راهم بوده که حد نداره و یه جورایی نتایجشون هر روز مهر محکم میزنه روی ایمانم که مسیرمو ادامه بدم .

    این روزا یه جور خاصیه . تا حالا اینجوری مسیر پیشرفتمو ادامه نداده بودم . تا حالا اینقدر از سایت برای ادامه مسیرم استفاده نمیکردم . تا حالا اینقدر قانون رو در عمل اجرا نمیکردم . هر روز به خودم نهیب میزنم آیا داری درست عمل میکنی …..

    و اما این فایل و آگاهی هایی که داره منو ترغیب کرد که بیام و از هدایت الله بگم . خود همین فایل برای من هدایت بود ،هدایتی که این روزا احتیاج دارم برای ثابت قدم بودن .

    منم بعد چندین بار راه اندازی کسب و کار خودم و باورهای به شدت محدود کننده و در نهایت شکست خورده و رها شده بالاخره تصمیم به شروع کسب وکار خودم گرفتم و با اندک پولی که داشتم شروع کردم .

    این بین اتفاقات زیادی افتاد که به این نتیجه برسم که نفیسه تا کی میخوای فرار کنی از کاری که براش ساخته شدی . از کاری که عاشقش هستی … از کاری که روحت و جسمت رو تغذیه می‌کنه و البته اینکه الان نسبت به قبلا خیلی خیلی امادگیم بیشتر شده و عزمم جزم شده . خیلی شرایط رو سنجیدم ،ادما… موقعیت هاشون …. کارشون …. بیزنس شون …. نحوه پول ساختنشون …. و غیره و زیر نظر میگرفتم و سوال میکردم … که بابا جان تو که علم و اگاهیت از این بیشتره پس تو چرا نمیتونی پول بسازی …. چرا هنوز اندر خم یه کوچه ایی ….

    چرا کارفرمات با 30درصد علم تو داری میلیاردی پول میسازه ولی تو نمیتونی ، درسته که من مبلغ بالایی حقوق نصیبم میشد ولی چرا محدودی …

    تو فقط ایمان نداری

    تو فقط جسارتت رو از دست دادی

    تو فقط خودباوریت رو از دست دادی

    تو فقط احساس خودارزشیت رو فراموش کردی

    تو فقط احساس عزت نفست رو از دست دادی

    تو فقط عدم تکامل و کمالگرایی رو مدیر زندگیت کردی

    تو فقط میدویی و ارامشت رو از دست دادی

    همون آرامشی که حاصل درک و عمل به قوانینه

    قوانینی که فقط شنیدی و به خاطر کج فهمی ،ایمانت رو به شک تبدیل کرد .

    آره اینا خودافشایی هست واسه دوستانی که کج فهمی از مسیر دورشون کرد و همچنان با توهم عمل به قوانین فقط روزشون شب میشه ،،،،،شبشون روز

    و اما این چند وقته اتفاقات زندیگیم که تضادهای بود بی نظیر و البته به ظاهر ناراحت کننده ولی کاملا همسو با قوانین …..

    دیدم این چند وقته که برای کارفرمام کار کردم و با ایده هام به فروش میلیاردی رسونده بودمش ولی دریغ از مقداری توجه و تحسین از سمت ایشون …

    میگفتم چرا اصلاً نمیبینه من دارم اینقدر خالصانه براش کار میکنم و اون حتی حق و حقوقات منو نمیده .

    خیلی جالب بود من با ایده هام داشتم بهش سود میلیاردی میرسوندم ولی اون حق و حقوقات عادی نیروی خبره و حاذقش رو نمیداد

    آخه دختر تو چه کردی با احساس لیاقتت …

    شرک توی این ماجرا موج میزد …

    البته که حقت بود که ندید بگیرتت چون اگه اینکارو نمیکرد که تو همچنان شرک تو وجودت شعله ور تر میشد . اما یه جایی دیگه به خودم اومدم و سعی کردم که واقع بین باشم و از چند پله بالاتر ببینم

    واقعاً به هر کی میگفتم که باید چیکار کنم همه تعجب میکردن …. حتی اون دوستام که خودشون کارفرما بودن و صاحب کسب و کار و چندین پرسنل داشتن میگفتن نفیسه اگر ما کارمند یا نیرویی مث تو داشتیم که اینقدر دلسوز و حاذق باشه روی سرمون میذاشتیم . حتی یکیشون گفت بیا برو فلان مهارت که مربوط به شغل من و ایشون بود رو برو یادبگیر تا من سیستم کاری ام رو بدم دست تو و خیالم راحت باشه . و همشون یه صدا میگفتن خوش به حال کارفرمات … چرا ما همچین نیروهایی گیرمون نمیاد .

    خلاصه براتون بگم که نفیسه خانوم بعد مدتها فهمید امان ای دل غافل ببین عدم احساس لیاقت با تو چه کرده که حتی دیگه با این حد از توانایی بی بدیل که داری دیگه کاری از دست خودت هم ساخته نیست و اون موقع بود که گفتم خدایا تسلیمم و این جمله رو روزی صدبار زمزمه کردم خدایا هر خیری که از تو به من برسه من فقیرم … واقعاً به جایی رسیدم که هیچ کاری نمی‌تونستم بکنم الا هماهنگ شدن با قانونی که سالها میشنیدم و درک نمی‌کردم….

    هر چی نگاه میکردم میدیدم بابا جان همه آدما دارن از این قانون نااگاهانه استفاده میکنن و پول میسازن .

    تو چطوری نمیتونی …

    توی بازار راه میرفتم میگفتم باباجان این کاسبا رو ببین … پول رو پول میذارن ….

    این خانوما رو ببین که مشتری بیشتر این کاسبا هستن ، تو چرا نمیتونی ….

    استاد عزیزم ، دوستان عزیزم اینو به جد میگم مهارت من در زمینه کارم باور نکردنیه … یه موقع هایی خودمم باورم نمیشه یه دختر توی مدت زمان کوتاه از شروع کارش اینقدر ماهر باشه … به طرزی که هرجا مصاحبه میرفتم کارفرما میگفت عه شما که ماشاالله خودتون اینکاره هستین …. یه جورایی تعجب میکردن منی که اینقدر ماهرم چرا خودم کارفرما نیستم . چرا خودم صاحب کسب و کارم نیستم .

    میبینین …. اینجوریه که احساس عدم لیاقت باهات اینکارو میکنه …. ‌اینقدری که نمیذاره جلوی پاتو ببینی

    نمیذاره که درونت رو بپذیری ، نمی‌ذاره حداقل باورت به تواناهات بیشتر بشه ، بازم کم میبینی خودتو …چندین بار دوره های جدید خریدم که گفتم حتماً مهارتم کمه که نمیتونم پیشرفت کنم ، خواستم پس اندازمو بدم یه دوره چندین میلیونی دیگه بگیرم ولی خداروشکر استپ کردم . دیدم نهههههههه

    وایسا وایسا …. کارفرماتو ببین چند درصد مهارت تو رو داره چند میلیارد توی همین مدت کوتاه همکاریت پول ساخت … لازم نیست مهارت جدید … تو لازم به باورهای جدید داری … لازم به احساس لیاقت داری ، لازم به باور فراوانی داری ، لازم به ایمان داری ،،، نه مهارت …..

    خیلی جالب بود توی همین شرایط که به شدت ذهنم درگیر این موضوعات بود من با دوستی آشنا شده بودم که بین ما روابط عاطفی شکل گرفته بود . ایشون صاحب کسب و کار خودشون بودن و کار من با ایشون در یه راستا بود و مواد اولیه کار ما رو تهیه میکردن و تجارت این کار رو انجام میدادن . اوایل دوستیمون خب من تمرکزم روی رابطه ام بود و دوست داشتم که این رابطه ادامه پیدا کنه چون ایشون رو دوست داشتم و اینکه چون صاحب کسب کار خودش بود و کارخونه تولیدی داشتن و اسم و رسمی داشتن دلم میخواست از تجربیاتش استفاده کنم ، ساعت ها پای حرفاش مینشستم … از اینکه یه پسری در سن 18سالگی بعد مرگ پدرش در جوانی با یه خانواده ایال وار تونسته بود به این همه موفقیت برسه و خودشو در سن پایین جمع و جور کنه برام جای تحسین داشت . البته خوب این سیر موفقیت براش سالها زمان برده بود ولی همینکه موفقیت کسب کرده بود برام تحسین برانگیز بود . از اینکه میدیدم از بدهی خودشو بالا کشیده ، دستفروشی کرده ،…. برای دیگران کار کرده تا خدا درهارو براش باز کرده و حالا دوتا کارخونه داره ،تاجر هست و وارد کننده متریال در حوزه پوشاک ، چندین ماشین و ملک و مغازه و زمین و باغ و….. و جالبتر اینکه تمام اون خانواده 9نفری رو ساپورت میکنه و پشتیبان همشون هست .

    اینا برای من خیلی جای تحسین داشت و لذت میبردم که همچین آدمی رو درکنارم دارم که میتونم ازش ایده بگیرم . وقتی توی مغازشون مینشستم میدیدم مشتری ،پشت مشتری …. و البته آرامش و خنده ایشون که دلشون واقعا آروم بود بیشتر اوقات و همیشه میخندیدن . لااقل وقتی من پیششون بودم

    یه روز بعد این همه تضاد من تصمیمم رو گرفتم که دیگه باید نفیسه کار خودتو راه اندازی کنی ،همش به خودم میگفتم که ببین این همه آدمای دور و برت تو پول غرق شدن تو چرا نتونی تو چرا نمیتونی . مگه خدای تو ناتوان تره …. مگه علم کارتو بهت نداده .

    استاد اولش همش میگفتم چطوری ، پولت کمه ،نمیتونی ،یا اینکه کسی محصولت رو نمیخره . و هزاران باوری که از نتایج قبلی و ناکامی های قبلیم گرفته بودم . اما اینبار گفتم یا انجام میدی و موفق میشی یا باید بمیری . راه برگشتی نیست ،قانون و تبصره و بهانه ایی نیست .

    یه روز به امید الله زدم تو بازار که ببینم چیکار کنم ،با چه طرحی شروع کنم ،چه مواد اولیه ایی بگیرم .

    برای یه کاری رفتم پیش همین دوستمون که ایشون متریال مناسب کار منو داشت اما خداشاهده اصلا به این فکر نکرده بودم که از فلانی جنس بردارم اون که پول نمیگیره . همش میگفتم باید خودت با پول خودت شروع کنی ،باید بهای موفقیتت رو بپردازی

    نشستم تو مغازه به محض اینکه نشستم دیدم دارن با چندتا از مشتریاشون برای تحویل کالاهاشون صحبت میکنن ،یه دفعه ایشون به مشتری شون گفتن : آقای فلانی اون جنست که اینجا گذاشتی رو میخوای چیکار کنی ،مشتریشون هم گفت اون به کار من نمیاد ،از طرحش خوشم نیومده . دوستم به کارگرش گفت که برداره جنس رو بیاره تا ببینیم مشکلش چیه . وقتی آورد و باز کرد من متحیر بودم از طرحای قشنگش ….

    و همش میگفتم این کجاش مشکل داره .

    بعد اینکه همشو باز کرد دوستم گفت پس اینجا بمونه که من بفروشمش .و صاحب کار رفت .

    کن به دوستم نگاه کردم گفتم اینا چقدر میشه …‌ گفت nتومن . من که تو ذهنم داشتم بررسی میکردم و بالا پایین میکردم که این جنسو چیکارش کنم از اون طرف دوستم داشت نق میزد به همکارش که آره مردم به فکر پول ما نیستن ،سفارش میدن نمیان ببرن و پول ما رو بدن . که یهو وسط حرفش گفتم من اینو میخوام . یهو چشماش گرد شد ،گفت میخوای ؟؟؟؟گفتم آره..

    اون لحظه که داشتم بررسی میکردم و دودوتا چهارتا میکردم صدای خدا رو تو قلبم میشنیدم که گفت چرا تعلل میکنی مگه نمیخواستی هدایتت کنم . اینم هدایت . چی بشه دقیقاً زمانی که من برسم تو مغازه این اتفاق بیفته . بعد مبلغی که دوستم گفت که پایین بود چون فقط داشت قیمت عمده کار و به اضافه خدماتش میگفت دیگه هیچ سودی نمیخواست چون فقط میخواستن پولشون نقد بشه . و مواد اولیه من با کمترین قیمت به دست من رسید . جالبیش اینه که چند روز بعدش که پیگیر شدم قیمت الان کار رو دربیارم دیدم 2/5برابر بیشتر شده از قیمتی که برای من محاسبه شده بود و دوستم همش میگفت چه شانسی داری نفیسه .الان با این قیمت تو نمیتونی این جنسو پیدا کنی ، خدا خیلی دوست داشته که برات فراهم کرده .

    خیلی جالب بود برام که دوستمم پول اون جنسو ازم نگرفت و گفت برو هر وقت به نتیجه رسیدی بیا پرداخت کن .

    هدایت الله اینجوریه دوستانم لبخند خدا رو میدیدم و این شد همون سندی که ایمانمو بیشتر کرد برای قدم بعدی .

    مورد بعدی این مسیر این بود که دوستانم که میدیدن دارم کار خودمو میزنم همشون رایگان برام کارمو انجام میدادن هر چی میگفتم خب بهاشو بگیر ،میگفتن نه ،از تو اینقدر به ما خیر رسیده که این چیزی نیست .

    مورد بعدی گشتن دنبال پیمانکاری بود که کارمو اجرا کنه . یکی از مشکلات و شکست های قبلیم این بود که روی ذهن محدود قبلیم حساب میکردم و دست خدا رو باز نمیذاشتم و میخواستم پل های قبلیمو جا بذارم تا ازشون استفاده کنم . اما اینبار گفتم خدایا تو بی نهایت فرصت برام فراهم میکنی و من به هدایت تو احتیاج دارم همینطور که قبلی ها رو هدایت کردی اینم هدایت کن که هدایت رو بر خودت واجب کردی .

    فقط یه ایده اومد از یکی از دوستان قبلیم کمک بگیرم و ببینم کسیو میشناسه که تو این زمینه کمکم کنه . بهش گفتم و گفت نه ولی اگر کسیو سراغ داشتم بهت خبر میدم . من همچنان امیدم به الله و کار کردن روی دوره ها … فرداش دوستم زنگ زد و گفت نفیسه یه نفرو پیدا کردم ولی نمیدونم انجام بده و شمارشو داد . زنگ زدم و ایشون گفت نه با شرایط شما نمیتونم . اولش خوشحال شدم ولی بعدش تو پرم خورد و روی تختم دراز کشیدم و گفتم خدایا من محتاجم به هدایت تو هدایتم کن که من از هر خیری که از تو برسه فقیرم . و سعی کردم حالمو خوب کنم .

    بعدازظهر همون روز دوستم که متریالو ازش خریدم باهام تماس تصویری گرفت و داشتیم حرف میزدیم که جویای کارم شد گفت چیکار کردی. منم گفتم دنبال پیمانکارم که کارمو انجام بده هنوز پیدا نکردم . یهو دیدم خندید . گفت چندتا میخوای … گفتم چی …

    گفت پیمانکار دیگه … همونجا زنگ زد و یه نفر رو صحبت کرد و ایشون حاضر شد کار منو انجام بده . و بعدش چندتا شماره دیگه داد که میتونستن کار منو انجام بدن . تازه بعد این گفت نفیسه اگر صدتای دیگه هم بخوای میتونم بهت معرفی کنم .

    من که داشتم دیوونه میشدم از هدایت ..‌ تازه کلمه هدایت جز به جز داشت برام معنی میشد . اصلا چی میشه که هدایت بشی . وقتی بی چون چرا وعده انا علینا للهدای خداوند رو باور میکنی و آرامشت رو حفظ میکنی .

    خدایا شکرت . خدایا شکرت بابت این هدایتا .

    استاد عزیزم دوستان خوبم الان محصولم تو مرحله آخرشه و همین روزا میاد دستم . و من چند مرحله بیزنسم رو پیش رفتم با هدایت با توکل به الله .

    مرحله بعدی کارم فروش محصولمه که اونم باید با هدایت پیش برم . آخه هدایت خیلی آسونه. هدایت خیلی راحته ،تو نمیخواد کاری بکنی ،تو نمیخواد به شیوه گذشته و محدود ذهنت پیش بری ،تو باید بذاری ایمانت برات هادی راه بشه .

    این ماجرای من بود تا الان که نقش خدا تو زندگیم کمرنگ بود . و اسیر و برده خواسته دیگران .

    حالا نفیسه دیگه کارفرما خودش شده . دیگه ارزش هاشو خودش تعیین میکنه .

    دیگه سعی میکنه احساس لیاقتش رو خودش بسازه

    سعی میکنه هر لحظه زندگیشو به هدایت پیش بره

    سعی میکنه توهم رو کنار بذاره و توحید عملی رو اجرا کنه .

    سعی میکنه عوامل بیرونی رو نادید بگیره و باوراشو تقویت کنه .

    سعی میکنه تمرکزشو از حواشی برداره و بیشتر روی تقویت خودش خرج کنه

    سعی میکنه به هدایت هاش عمل کنه . حالا یه عالمه چیز دیگه هم گفته بهم که عمل کردم و نتایجش عالیه . دوست دارم همین روزا بیام بنویسم که دوستان عزیزم . نتایج ام بینظیر شده ،فقط به لطف هدایت الله

    نتایجم فوق‌العاده شده فقط به لطف احساس لیاقت بی چون چرا ، نتایجم هر روز بیشتر میشه به لطف قدرت خداوندم . که چیزی جز ارزش خلق نمیکنه .

    استاد وقتی مرضیه عزیز گفت که اتفاقات قبلی ایمانشو پر رنگ کرد من خیلی درک کردم .خیلی حرفشو تایید کردم که من با ایمان به هدایت و نتایج قبلی ام ایمانم بیشتر شد….

    خدایا شکرت که این روزا مث هیچ روزی از روزای زندگیم نیست . اینقدری که توی هدایت غرق شدم و لذت زندگی باهاش منو سرمست این سبک زندگی کرده . اینقدری لذت بخشه که نمیتونم توصیف کنم .

    کامنت بعدیم میام و میگم که دوباره هدایت با من چه کرده . توی این مدت یه عالمه اتفاق دیگه هم افتاده که الان هنوز کامل دریافت نکردم موهبتشو و میام بعداً میگم .

    خدایا اهدنا صراط المستقیم …..

    که اگر هدایت نکنی از ظالمین و گمراهان خواهم بود .

    دوستون دارم در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 84 رای:
    • -
      مریم مهدوی فر گفته:
      مدت عضویت: 904 روز

      سلام به نفیسه جان خواهرمعنوی خودم ،ایستادم و برای تو با تمام وجودم دست زدم وتعظیم به خداوندی که همه چیز می شود….

      به شرط ایمان،احساس عالی،توکل وباورعمیق ودلی به خودش

      واستادی که چنین شاگردانی درمحضر توحیدی شان، درس عاشقی وباخدابودنش رامی آموزندوعمل می کنند….

      چقدر لذت دارد شنیدن ای حد ازایمان به الله ونتایج وباورهای عالیه

      زنان ومردان قوی وبادرایتی که ازقدرت بی نهایت خداوندشان انرژی گرفته وموجب رشدوپیشرفت خود درشخصیت، زندگی وخودکفایی شان با رعایت قانون زیبای تکامل در مسیر درست می شوند.

      ای جانم به این همه دستان پرقدرت وباایمانِ خداوندم، خیر دنیاو آخرت سهم تان باد ولبخند مهربان خداوند هرنفس همراهتان.

      نفیسه جان تااینجا هم عالی درخشیده ای عزیزدلم به درخشش خود درکنارآموزه های طلایی استاد ودست دردستان ایشان وخداوند ادامه بده ،بی شک عالی می درخشی.

      درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، عاشقتونم.

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      متشکرم متشکرم متشکرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      امیر حسین ترابی گفته:
      مدت عضویت: 2116 روز

      سلام نفسیه خانم

      به امید خواندن نتایج عالی ومعجزهای خداوند در زندگیت

      واقعا وقتی توحید پر رنگ میشه پرده‌ای کنار میرن تمام آنچه شما از قبا بهش دسترسی داشتی اما به دلیل باورهای غلط که از نظر من همه ی باورهای غلط با شرک هم‌خانواده هست نمیتونستی ببینی درک کنی واستفاده کنی الان خودشون یکی یکی میان رو ودیده میشن واعلام حضور میکنن

      به عقیده من این شرکتها همون پرده ای که خداوند میگه رو روی چشم وگوش وقلب ما گذاشتن به محض پاک کردن وشناسایشون پرده با همون نسبت کنار میرن وانسان بینا تر وتنها تر وحکم تر میشه

      به امید روزی که تا قبل از تمام شدن فرصت عمرمون توی این دنیا بتونیم خودمون رو از شرک پاک کنیم ویه موحد واقعی ودائمی مثل عیسی مسیح واساتید نوری عزیز بشیم

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2110 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

    سلام استاد نازنینم چقدر دلم برایتان تنگ شده بود، قره الأعینی بر دیدگانم جاری گشته و دیدنتان برایم همچون امر الهی چشم روشن دار شد.

    بخور بیاشام و چشم روشن دار

    پس از پیاده روی صبحگاهی و کارکردن روی فرکانسهایم و دست و پنجه نرم کردن با مهمترین طرحواره زندگی ام یعنی ترس از گناه و جذابیت دیدن این فایل چه به موقع و سر بزنگاه بر زندگی ام نازل شد.

    آن پرادایس زیبا،صدای چهچه پرندگان ،قوقولی قوقوی خروس های محل و بی محل صدای مرغابی ها ،آن فرکانس رضایت درونی تان آن جنگل و سرسبزی هایی که سالها آگاهانه کانون توجه مرا معطوف خویش کرده بود اینک جزئی از زندگی ام است.

    و چقدر لذت بخش است که اینقدر زیبا دقت فرکانسهایت در زندگی ات تجلی پیدا کرده است.

    دقت و زیبایی داستان اینجاست که تجربه این طبیعت زیبا را همان زمان هم مأنوس شده با فرکانس لوکس بودن میخواستم ، همان شد که مرغابی ها و مرغ و خروس ها دسترسی فرکانس به محل سکونت من نداشته و فقط از دیدن و صدا و تخم هایشان نهایت لذت و بهره وری را میبرم.

    ریخت و پاش هایشان برای همسایه ، لذتهایش برای من.

    این همان کدی بود که در هنگام دیدن پرادایس زیبا همیشه با خود تکرار میکردم ، در نتیجه آن را خلق کردم.

    این پیغام را زمانی مینویسم که در تکه ای از بهشتی مشابه با پرادایس شما با اندکی اختلاف ،زیر نم باران زیبای بهتری در روف گاردن نشسته ام، و بعد از 17 ساعت فستینگ کد بخور بیاشام چشم روشن دار را زده و عاشقانه برای بهترین استاد معنوی جهان ، پدری مقدس مینویسم.

    میدانید که من شب و روزم را به دیدن فایلهایتان بستم ، شب و روز تحسینتان کردم و در نتیجه از پرادایسی زیبا در امنیت و آرامش برایتان مینویسم.

    تحسین کردم مرضیه نازنین را که چه زیبا با وجود تمام موانع و تضادها مسیر الهی اش را طی کرده است. ایستاده کف زدن برایش کمترین کار دنیاست تقدیمش باد.

    خواندن کامنت این دختر قدرتمند مرا به یاد مسیر خودم انداخت. گرچه مسیر من متفاوت تر پیش رفت ، اما یادآوری اش سرشار از نشانه و هدایت الهی است.

    چند ماه قبل از پندمیک بود ،سلانه سلانه با قانون آشنا شده بودم و شیفته دبی فورد و کاترین پاندر و فلورانس اسکاول شین.

    خوره کتاب بودن از نوجوانی در من نهادینه شده بود، اما امان از مدار جهل و گمراهی که وقتی در آن قرار میگیری لاجرم کتاب‌هایت هم گمراهی و جهل بیشتر را برایت به ارمغان دارد.

    بامداد خمار ، شب سراب ،رمان های فهیمه رحیمی و دانیال استیل شب و روز نوجوانی ام را پر کرده بود.

    نتیجه هم که کاملا مشخص.

    چک و لگد ها که محکم شده بود و کمی مرا در مدار هدایت قرار داده بود و مشمول نگاه خاص خدا شده بودم، اصول کافی و مجمع البیان وتفسیر جامع و نمونه و علل الشرایع بود که روز و شبهایم را پر کرده بود.

    پیشرفت خوبی بود بخشی از تکاملم.

    اما وقتی توحیدت ایراد دار باشد قطع و وصلی ها امانت را بریده و تو را به جاده های خاکی میبرد که روزی به خود می آیی و میبینی همچون حمالی شده ای که فقط بار علم این کتب را حمل میکنی.

    با کلی زور و تقلا و ادا اصول بازی و زیر بار شرط و شروط رفتن ،رضایت همسر سابق را جلب کرده بودم تا بتوانم کسب و کار خود را در زمینه طراحی و دوخت لباس با مشارکت خواهرم در یکی از بهترین گالری های منطقه 1 تهران راه اندازی کنم.

    در پوست خود نمیگنجیدم ، رویایم به حقیقت پیوسته بود. اینکه یک بیزنس شخصی به صورت مستقل از مردان قوام زندگی ام داشته باشم، که آرزویش از نوجوانی همه وجودم را پر کرده بود.

    پدری داشتم بسیار مخالف با کارکردنمان برای دیگران ،و مادری که مینشست و بلند می‌شد و پدرم را مانعی میدید برای ادامه کارش در بنیاد مسکن در یک پست اجتماعی عالی.

    همان فرکانس ها جذبی در همسر سابق من نیز نمود پیدا کرده و خط قرمزی ساخته بود که شوخی اش هم امکان پذیر نبود.

    حرفشان تمام مدت این بود ،حاضریم تا آخر عمر نوکریت رو بکنیم ولی بمیریم اجازه نمیدیم زیر دست کسی کار کنی.

    آری درست میگفتن ، مدار من محصنات مومنات بود و جهل و گمراهی ام دلش میخواست مرا در مدار ملکت أیمانهم ببرد.

    روزی به خود آمدم و دیدم باورهای مادرم در ناخودآگاهم نقش بسته و در ذهنم از همسر سدی ساخته که فقط میخواهند مانع موفقیت و رشد و استقلال مالی من شوند.

    اما اینطور نبود تازه الان متوجه شده ام ، آنها مأمورین الهی بودند تا من در مدار محصنات مومنات باقی بمانم.

    همان که تاپ لول ترین زنان عالم را خدا در آن دسته قرار داده است.

    مدتی گذشته بود که خواهرم با توجه به تضادها و بچه داری که برایش دست و پا گیر شده بود اعلام انصراف کرده و من ماندم که چه تصمیمی بگیرم.

    باورهای بسیار مخرب در مورد کار خیاطی و عدم درک قانون تکامل و انتظار یک شبه درخت بیزنسم به بار نشستن یک طرف و از طرف دیگر فضای پر از شرک راضی نگه داشتن همسر سابق هم که مزید بر علت شده بود تا نتوانم نتیجه قابل قبولی بگیرم.

    نوشته های دبی فورد قلبم را پر از شور و شعف میکرد ، مخصوصا که میدیدم دنیای مد و پوشاک را رها کرده و پا در عرصه روانشناسی موفقیت گذاشته است.

    خواندن همان یک پاراگراف از کتاب شجاعتش کافی بود تا مرا مصمم کند برای یک تصمیم شجاعانه.

    فضای آشنایی با قانون ، خواندن کتابها آنقدر حالم را خوب کرده بود که انصراف خواهرم را نشانه ای دیدم و قلبم آرام گرفت تا دست از تقلا برداشته و در خانه ام آرام بگیرم و با توجه به اتمام فصل ،کلا محصولاتم را از گالری جمع کنم.

    چند ماه از جمع کردن کارهایم نگذشته بود که پندمیک شد و آن زمان بود که خیریت آن انصراف را درک کردم.

    در آن زمان بود که در یک فضای عالی و بدون دغدغه پر از سود در بورس تاخت و تاز میکردم و همزمان ایده نوشتن کتاب آموزش خیاطی ام را اجرا میکردم وخود را به سایت و دوره ها و قرآن بسته بودم.

    این روزها وقتی میگویید با توجه به شرایط حال حاضرتان، سعی میکنم حتما فرکانس مردان قوام زندگی ام را نیز در نظر بگیرم.

    نه اینکه مطیع و تسلیم محض آنها باشم ،اما سعی میکنم همچون سابق به اسم توحید پا روی قوامیت آنها نگذارم.

    این روزها با خود یادآوری میکنم عن تراض منکمهمان رضایت طرفین در تصمیمات مهم زندگی مشترک یا تجارت همان توحید عملی است که حتی در مورد شیر دادن بچه نیز به آن تأکید شده است.

    همان که کج فهمی اش تو را با صورت به دیواری محکم میکوبد.

    و اتفاقا هم شیطان عصیان گر از همین نقطه خودمحوری غیر توحیدی وارد شده تا تو را همچون خودش به اسم توحید به هبوط بکشاند.

    پارسال بود که با یکی از بهترین دوستانم به یکی از بهترین گالری های لباس تهران رفتیم ، همان که در آن زمان در تجسمهایم غرق شده و خود را هم چون آنها بیلبوردی میدیدم.

    بماند که همین نفیسه عشق بیلبوردی شدن به خاطر باورهای مخرب و احساس گناه هایی که از خانواده مذهبی اش در مورد زیبایی ها و جذابیت های طبیعی زنانگی اش به ارث برده است ،در کل زندگی اش پشت پرده ها خود را قایم کرده است نکند مردی شیفته اش شود و بار گناهش را نفیسه بر دوش کشد.

    و از همین روی بود که تصمیم گرفته بود عطای بیلبوردی شدن خود را به لقایش بخشیده و پشت پرده ها و حجاب‌ها خود را مخفی کرده و کمک کند همسر سابقش بیلبوردی شود.

    همان طرحواره ای که مرا همچون یوسف به دل زندان میکشاند و همسری جذب میکند که حتی اجازه نمیدهد اسمش روی لوگوی برندش بخورد مبادا نامش بلند مرتبه شود.

    اما قانون اینگونه کار نمیکند ، اگر قرار بر و رفعنا لک ذکرک باشد ، چنان نامت بلند مرتبه می‌شود که هیچ احد و ناسی نمیتواند جلویش را بگیرد.

    اگر امر الهی بر عزیز دل‌ها شدنت باشد ،پشت هر پرده و حجاب و زندانی خود را قایم کنی نور علی نوری در وجودت جاری شده و بچه و پیر و جوان و زن و مرد را شیفته و از خود بیخود میکنی.

    روزی به خود می آیی و میبینی در هر رده سنی مرد و زن شیفته تماشا کردن و صحبت کردن با تو هستند.

    اینها را هر بار میگویم ، اما تا سربرگردانده به خود می آیم و میبینم هنوز هم ترس از گناه جذابیت و میل به جذابیت امانم را چنان بریده که برایم گاز و ترمزی ساخته که جدالی است بر سر آن هر روز و هر لحظه.

    آنچنان که خود را ناسپاسی میبینم به در یک نگاه عزیز دل‌ها شدن، و ناراحت که چرا آقای مجرد ویلای همسایه با سگهایش مینشیند ،صندلی گذاشته و مرا در حال پیاده روی تماشا میکند و هزاران تلاش و تقلا برای جلب توجه من.

    آری در جهان برتری داده شدن را میخواهم و این هم وضعیت ترس ها و احساس گناه هایم نسبت به مورد توجه قرار گرفتن.

    به گالری سوییت دلچه باز میگردیم، دوست عزیزم مشغول خرید بود ، نیرویی مرا کنار پنجره کشاند، دیدن خیابان اقدسیه برایم یادآور پیاده روی های قانون سلامتی ام بود.

    گویی خدا مرا گوشه ای دنج کشاند تا به من یک یادآوری کند.

    حاضر بودی الان بهترین گالری لباس دنیا برایت بود اما از این حجابی که از قرآن و قوانین از چشمانت برداشتم و کن فیکون ها و اوتو العلم و حکمتی که تجربه کردی محروم میماندی ؟

    به صداقت وعده هایش یقین داشتم ، آنقدر که اگر قرار بر سر انتخاب بین بیزنسی هزار میلیارد در ماهی و بودن در مسیر نوشتن و نشر آگاهی های الهی باشد ،اگر باز هم برگردم به عقب باز هم همان تصمیم را میگرفتم و با همه تخصص و توانمندی و شرایط عالی باز هم اوتوالعلم و الحکمه قرآنیو نشر آن را انتخاب میکردم.

    همان که فضلا عظیما است و خیرا کثیرا

    ماه پیش بود برای تمدید قرارداد اجاره خانه ام به تهران رفتم ، مستأجر بینظیرش اولین هدیه در خانه ام و در مدار محصنات مومنات آرام گرفتن و از مسیر معماری انصراف دادن بود، برای تنظیم قرار داد حتی لازم نبود به جایی مراجعه کنم.

    از فضل الهی پدرم در مقام مشاور حقوقی در کنارم از طبقه دهم برج باغی لاکچری خانه خواهرم دکمه آسانسور را زده به لابی مجلل خود را رساندیم.

    مستأجر نیز در ساعت مقرر خود را به محل قرار که همان لابی بود رساند.

    همزمان صدای پیانو همسایه نیز شروع به نواختن کرد.

    در یک فضای لوکس و مجلل بدون کوچکترین اذیتی در اوج عزت و احترام به بهترین شکل قرارداد بسته شد ، بدون هیچگونه پرداختی برای حق مشاور ، پس از امضای قرارداد ،دکمه آسانسور را زده خود را به طبقه دهم رساندم ،مائده های آسمانی کریمانه روی میز چیده شده آماده ،من هم که به واسطه زن بودنم و پذیرش بارهای قاعدگی و زایمان شیردهی و زایمان هیچ اذیت و حمل سنگینی را بر دوش نمیپذیرم و به کمتر از رزق به غیر حساب رضایت نداده همانطور که مردان هرگز پایشان را در قاعدگی و بارداری و شیردهی و زایمان زنانه نکرده اند من هم پایم را از کفش مردان در می آورم عاشقانه به قوامیتشان احترام گذاشته و اجازه میدهم ذمه ای که بر گردنشان قرار گرفته را به بهترین شکل بر گردن بگیرند.

    به این فکر میکنم هر کسی را بهر کاری ساخته اند.که اگر به هر دلیل و برهانی نتواند جای خودش را پیدا کند با پرونده ای از این شاخه به آن شاخه پریدن های بی سرو ته مواجه شده و زمانش را به بطالت میگذراند.

    از همه عزیزانی که عاشقانه با پاسخ های الهی شان مرا هر روز مشتاق تر به نوشتن می‌کنند بینهایت قدردان و سپاسگزارم.

    دیدن و خواندن پاسخهایتان شور و شعف را در لحظاتم جاری میکند و مرا به نقطه لعلک ترضی میرساند.

    همان نقطه ای که راضی میشوم که از آن مسیر ها انصراف داده و درک قوانین و نشرش را انتخاب کردم.

    این روزها تمام تلاشم این است با احترام کامل به دیدگاه ها و سبک شخصی بقیه خود را رصدی کرده ببینم با توجه به عنصر وجودی و گروه خونی ام چه تجربه ای مرا راضی میکند.

    با احترام کامل به آقای تلگرام میبینم من شیفته مدار ملکهای سلیمانی و کاخهای بلورین هستم فارغ از نگاه بقیه

    پس کدهای زندگی لاکچری داشتنم را بیشتر ادامه میدهم.

    با احترام کامل به هرکسی که دوست دارد کارهایش را خودش انجام دهد خود را رصد کرده میبینم با نفیسه ای طرف حساب هستم که از بچگی آرزویش داشتن رباتی بوده که برایش حتی آب هم بیاورد و او درس بخواند و لذت ببرد. و باز هم همان فرکانس سلیمانی که آن تخت آورده شود کلمح بصر را ادامه میدهم.

    میدانید در این مدار تمام سعی ام این است فارغ از اینکه موفق ترین آدم های دنیا چه باور و عملکردی دارن دو چیز را در نظر گرفته و سپس آن دیدگاه را به خورد فرکانس هایم بدهم.

    1 -آیا جنسیتش با من یکی است؟

    2-آیا عنصر وجودی اش با من هماهنگ است؟

    مبادا خود را در قالب افرادی برده که خدا از همان ابتدا با نشانه هایی از قبیل تفاوت جنسیتشان ،تفاوت عنصر وجودی شان و تفاوت گروه خونی و هورمون هایشان بما فضل الله بعضهم علی بعض را فریاد زده و من خود را با یک اشتباه شناختی وصله ناجور و ناهماهنگ با طبیعت الهی کرده ام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 86 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 863 روز

      به نام الله یکتا

      اینکه خودت رو شرح میدی و برات نظر دیگران مهم نیست قابل تقدیره

      تنها راه گذر از ثروت گذر از ثروت است و هر کسی بگه من ثروت رو دوست ندارم قطعا باورهای محدود کننده ای داره که ثروت رو در نظرش بد جلوه داده و یا با تلاش‌های زیاد نتونسته به اوت ثروت برسه و الان به ظاهر اون رو بد میدونه در صورتی که نتونسته بهش برسه اینجوری وانمود میکنه تا درپوشی بذاره روی بی عرضگیش…

      در حالت درست ثروت یک نعمتی است مثل سلامتی و ثروت داشتن باعث خوشنودی بیشتر الله به بنده اش میشه و تنها راه رسیدن به خداوند از ثروت میگذره و اینکه شما اینگونه زندگی رو میپسندی خیلی عالیه

      خیلی خوبه،منم دوست دارم تجربه اش کنم و اون موقع که تجربه اش کردم میتونم انتخاب کنم که آیا دوست دادم ادامه اش بدم یا نه

      اما الان به نظرم خیلی جذابه که جاهای بزرگ و لاکچری زندگی کنم و بی ریا پول خرج کنم و لذت بیشتری ببرم،این حس،خیلی حس خداگونه ای داره تا بخوای مثل بقیه لنگ اجاره خونه ات باشی و هی مشرک بشی و بدبخت و ادای آدمهای به ظاهر خوب رو دربیاری…

      با آرزوی بهترین ها برای شما

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      ندا رنجبری گفته:
      مدت عضویت: 3353 روز

      سلام خدمت دوست عزیزم نفیسه جان، من بسیار از خوندن کامنت های شما لذت میبرم، برای منی که توی خانواده ای بزرگ شدم که پدری بیکار و بی خیال داشت و مادری که مثل مرد کار میکرد و همواره حمایتگر بود و بعد وارد زندگی با مردی شدم که باید نقش حمایتگر رو براش بازی میکردم و دقیقا باورهای مادرم نقش بسته بود توی وجودم کامنت شما خیلی من رو به گذشته ی خودم برد، نفیسه جان این قسمت کامنت شما تلنگری بود برام:

      “آری در جهان برتری داده شدن را میخواهم و این هم وضعیت ترس ها و احساس گناه هایم نسبت به مورد توجه قرار گرفتن.”

      این ترمزی هست که من سال ها با خودم در حال حمل اش هستم و هنوز نتونستم منطقی رو پیدا کنم که خیالم رو راحت کنه، چهره ی معمولی ای دارم اما نمیدانم کدام باور یا احساس گناهی هست که مرا مردگریز کرده و کمی ارتباط با اجتماع به سرعت مرد رو به سمتم جذب میکنه و خیلی مزاحمت برام ایجاد میشه به شکلی که هم شغل سابقم و هم شغل کنونی ام (آرایشگری) رو طوری انتخاب کردم که محیط کاملا زنانه باشه.

      میخواستم بدونم شما راه حل یا تفکر خاصی دارید در مورد این جمله ای که نوشته بودید تا برای من که فردی به شدت درونگرا هستم لین ترمز رو برداره که میشه هم بی نهایت موفق بود و هم پرایوسی بالایی داشت؟؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        نفیسه گفته:
        مدت عضویت: 2110 روز

        به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

        سلام ندای نازنین

        سپاسگزارم از نگاه پر از عشق و محبتی که به بنده و کامنتهایم دارید.

        با عشق و ذوق و شوق برای عزیزانی چون شما مینویسم.

        ابتدا لازم است که یادآوری کنم ،صورتگر عالم ما را به أحسن ترین شکل صورتگری کرده است.

        فارغ از اینکه چه ظاهر و رنگ پوست و جنسیتی داریم ،ما سلیقه خاص خدا هستیم.

        همان که مشمول فتبارک الله أحسن الخالقین شده است.

        گویی پس از اتمام کار ایستاده و سرتاپایمان را با لذت نگاهی کرده و ایستاده برایمان کفی زده و ما را بدرقه جهان مادی کرده است.

        پس ابتدا با خودمان یادآوری کنیم خدا در دم و دستگاه خلقتش معمولی ندارد، کارش أحسن هست.

        حال چشمان من اگر صورتی را معمولی میبیند ، لازم است از خدا بخواهم مهرها را از چشمانم برداشته و نوری بر دیدگانم جاری کند تا با نگاه خریدارانه تری این شاهکار خلقت را به نظاره بنشینم.

        پس ابتدا لازم است با فتبارک الله أحسن الخالقینبودمان به صلح برسیم و دست از کفر ورزیدن برداریم.

        این ها را به نه عنوان کسی که با مورد توجه مردان قرار گرفتن به صلح رسیده است مینویسم، بلکه در جایگاه کسی مینویسم که دوست دارد با یادآوری این آگاهی های الهی، آن را به بند بند وجودش تزریق کرده تا نجوای محزون کننده شیطانی ام را که با احساس گناه دادن سعی میکند باز هم مرا در پستو ها و پشت پرده ها مخفی کند ساکت کنم.

        ابتدا لازم است متذکر شوم شاکله وجودی بنده برونگرا بوده است ،همچون یوسف از فضل الهی از همان کودکی همچون الماس در همه جمع‌ها اعم از خانواده ، مدرسه دانشگاه و خانواده همسر سابق درخشیده و مورد توجه خاص و عام بوده ام.

        پس نیاز من مورد توجه بودن و مورد تحسین قرار گرفتن و دیده شدن است و کودک درون من با ارضای این نیاز حالش خوب میشود و بسیار هم نیاز طبیعی و سالمی است تا وقتی که من از فضای حدود الهی و صلح درونی خارج نشده و به خاطر جلب توجه بقیه بر خلاف عرف و خط قرمزها و کبائر الهی رفتار نکنم.

        از همان کودکی بلندگوهای مدرسه به دست سر صف قرآن خوانده و در تالار مدرسه دکلمه هایی اجرا کرده ام و همیشه مورد تشویق و تحسین و ایستاده کف زدن.

        حال این نفیسه جلوه گر وقتی از بک زمانی به بعد به خاطر احساس گناه و ترس خود را در پستو و پشت پرده قایم میکند تا مورد توجه مردها نباشد مبادا به خاطر زیبایی کلام و صورتش مردها به گناه کشیده شوند و یا خودش سوتی دهد ،چه اتفاقی می افتد؟

        وقتی خود را با زنان پیغمبر اشتباه می‌گیرد و خود را به زور در قالب آنها جای می‌دهد آنچنان به خود سخت می‌گیرد که جهان هم با همسری متعصب و کنترلگر به او سخت می‌گیرد چه اتفاقی می افتد؟

        تنظیمات کارخانه به هم ریخته و از هماهنگی با شاکله وجودی اش که درخشیدن است خارج میشود.

        البته که همه آن کنترل گری ها لازم بوده است تا من به درک بهتر خود مراقبتی برسم و به اسم شجاعت و جسارت خود را وارد مدار حماقت و فضاهای نا امن نبرم.

        زیرا من خانم هستم و برای اینکه بتوانم در بخش خانواده،همسرداری و فرزندپروری بهترین خود را ارائه دهم امنیت مهمترین اصل برای من است ،به همین دلیل هم بار جهاد و قتال از دوش زن برداشته شده و با مقرر شدن مهریه ،نفقه و اجرت المثل و در خانه آرام گرفتن از طرف خدا فضایی امن به او داده شده است.

        پس شاید با شمایی که درونگرا هستید بسیار متفاوت باشم.

        اما زمانی که ما تک بعدی شده و درونگرایی مطلق و یا برونگرایی مطلق را در پیش میگیریم ، از اعتدال همان امر الهی خارج شده و چرخه طبیعی عملکردمان با مشکل مواجه میشود.

        اگر درونگرا هستید پس لازم است چاشنی برونگرایی را به عملکردتان اضافه کرده و یک بالانس رفتاری در نحوه عملکردتان ایجاد کنید.

        حتی حضرت مریم س هم که اصل درونگرایی در وجودشان آنقدر نقش بسته بوده که از اهلشان فاصله میگرفته و به مکانی شرقی میرفتند و حجاب‌ها بین خودشان و آنها قرار میدادند، به وارکع مع الراکعین امر میشدند.

        تعادل هست که وجوه شخصیتی انسان را زیبا و الهی میکند.

        قاطعیت نرم ویژگی و لازمه شخصیتی خانمی هست که دوست دارد هم در اجتماع باشد و با قدرت از فعالیت های اجتماعی بهره مند باشد و و هم در اوج عفت و پاکی و حدود الهی زندگی کند.

        قدرت نه گفتن، داشتن خط قرمزهای پر رنگ که تحت هر شرایطی از آن کوتاه نیاییم به ما کمک میکند در اوج زیبایی و دلبری بتوانیم در جهان درخشیده و از مورد توجه قرار گرفتن و تحسین شدن لذت ببریم.

        این نیاز طبیعی یک انسان است.

        میدانی چرا؟

        او اولین جمله ای که شنیده است، همان فتبارک الله أحسن الخالقین است

        گویی همیشه دلش برای تکرار آن زمزمه دلنواز تنگ است و مشتاق به تکرارش از بلندگوهایی که در دهان ها قرار گرفته و پیغام الهی را برایش تکرار میکند.

        زیبایی را همه تحسین می‌کنند ، گل زیباست همه محو تماشای زیبایی هایش می‌شوند و دهان به تحسینش باز می‌کنند.

        یک خانم خود آگاه خلق شده تا نور چشم باشد، حال من میخواهم به این خلقتم کفر بورزم و خودم را از صلح درونی خارج کنم ، خب به خودم ظلم کرده ام.

        من اگر فراموش میکنم که کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام می‌دهند الرحمن ودا خب به خودم ظلم میکنم.

        پرونده ایمان و عمل صالحم را بررسی میکنم و این را حق الهی ام میدانم که توسط خاص و عام مورد عشق و تحسین قرار بگیرم فارغ از جنسیت و سن و سالشان ، وعده اش محقق شده است.

        کفر ورزیدن را کنار گذاشته و با این حقیقت الهی در صلح قرار بگیریم.

        زیرا تا زمانی که من با این حقیقت در صلح نباشم مزاحمت جهان اطرافم را جذب کرده و در آخر همچون یوسف خودم برای خود زندانی ساخته تا در امان باشم.

        اما آیا برای من امانی آورد؟ هرررررگز

        چرا؟؟؟

        چون من از شاکله وجودی ام خارج شده و به جای کارکردن روی نقطه ضعف هایم ، که همان قاطعیت نرم داشتن بوده است ، قایم شدن پشت ترس‌هایم را انتخاب کرده بودم.

        خانمی که شل باشد، توانایی گفتن نه قاطعانه اما نرم را نداشته باشد، قطعا در اجتماع آسیب پذیر شده و گرگ درون آدم ها را بیدار میکند.

        لازم هست به یک صلح درونی با مردان قرار گرفته و از پیر و جوان و صالح و ناصالح آنها را قوام بدانیم.

        این همان نقطه ای است که همه ما خانم ها در آن ضعف داشته و از همین نقطه نیز به خودمان آسیب میزنیم.

        پدری دارم که به خاطر عشقش به من با ترس‌های یعقوب گونه اش از بچگی از مردها در ذهنم گرگی ساخته بود که به زن حامله هم رحم نمیکنند.

        حق داشت دختری داشت زیبا جذاب و بی پروا ، لازم بود اینگونه ترس را در دلش بیاندازد ، اما کودک درون من آن زمان درکی از این آگاهی ها نداشته و گرگ درون مردها را دیده است.

        اما از زمانی که سعی کرده ام فارغ از سن و سالشان آنها را قوام بدانم و در ذهنم تحسینشان کنم از قاضی و وکیل و هر قشری به تسخیر من درآمده و عشق بی قیدو شرطشان را نثارم کرده اند.

        قرار نیست همچون شنگول و منگول پشت درها قایم شده تا از گرگ ها در امان باشیم، قرار است روی صلح درونی ،قوام دانستن مردها، شجاعت و جسارت نه گفتن و روی خط قرمز ها تا پای جان ایستادن کار کرده و به میدان بازی برویم و بهترین خود را به عرصه نمایش بگذاریم.

        مهم است که ایمان داشته باشم وقتی من در مدار الهی باشم حتی ناصالح ترین مردها هم فقط فزت و رب الکعبهمن خواهند بود.

        الرجال قوامون علی النساء

        وقتی این باور در وجودمان نهادینه شوند همچون سلیمان ،شیطان صفت ترین مردها هم فقط می‌توانند به تسخیرمان در آمده رایگان در خدمت مان کار کنند.

        وقتی در مدار قانتات و صالحات و حافظات بودن هر روز بهترین خود را ارائه دهم ، لااااجرم همان مرد مزاحم گرگ صفت برای من همچون مومی میشود مسخر و رام در دست که خیرا کثیراییمیشود فراموش نشدنی.

        من ایمان به این قانون را به وضوح لمس کرده ام و لازم است هربار با خود یادآوری کرده و از دقت قانون لذت عالم را ببرم.

        البته که لازم است چاشنی پوشش مناسب هر مکان داشتن که استاد عزیزمان به بهترین شکل در 7 فایل بینظیر در مورد حجاب با ما به اشتراک گذاشتن را نیز به چهارچوب ها و اصول و استانداردهایمان اضافه کنیم.

        این مقوله بسیار گسترده ای است که تمام سعی ام را میکنم با هدایت الهی بیشتر در موردش بنویسم.

        برایتان بهترین های دنیا و آخرت را آرزومندم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
        • -
          ندا رنجبری گفته:
          مدت عضویت: 3353 روز

          نفیسه جان بسیار سپاسگزارم از وقتی که گذاشتید و چنین پاسخ جامعی برام نوشتید پاسختون خیلی کامل بود و لازم هست ذخیره کنم و بارها مطالعه کنم چون نکته ها و کلیدهای زیادی را از کامنتتان دریافت کردم، متوجه شدم که دلیل اینکه از سن خیلی کم تقریبا هفده سالگی وارد اجتماع و فضای کار شدم همین میل به بروز دادن خودم و توانایی هام بود اما از یک سنی به بعد تفاله های اشتباه مذهبی رشد کرد و غلبه کرد بر وجود الهیم و نتونستم تفاوت بین درونگرایی و ترس هایی که به واسطه ی باورهای اشتباه مذهبی به خورد ذهنم رفته بود رو تشخیص بدم و دچار سوبرداشت درباره ی قانون شده و متوقف شدم.

          “با یادآوری این آگاهی های الهی، آن را به بند بند وجودش تزریق کرده تا نجوای محزون کننده شیطانی ام را که با احساس گناه دادن سعی میکند باز هم مرا در پستو ها و پشت پرده ها مخفی کند ساکت کنم.”

          این قسمت از کامنتتون من رو نسبت به جنس نجواهای ذهنی آگاه کرد و متوجه شدم که دلیل اجتماع گریز بودنم همین فرار از احساس گناه هایی بوده که با فعالیت در اجتماع مثل دُمل چرکین سر باز میکردن و من به جای درست کردن باورهام برای رفع احساس گناه،، سعی در پاک کردن صورت مسئله داشتم.

          “بسیار هم نیاز طبیعی و سالمی است تا وقتی که من از فضای حدود الهی و صلح درونی خارج نشده و به خاطر جلب توجه بقیه بر خلاف عرف و خط قرمزها و کبائر الهی رفتار نکنم.”

          با این قسمت کامنتتون متوجه شدم که من ناخودآگاه سعی در انکار ویژگی طبیعی تایید طلبی و علاقه به مورد توجه قرار گرفتن داشتم و با این کفور شدن فقط مانع رشد خودم و خارج شدن از صلح درونی شدم و این سختگیری نسبت به خودم خیلی احساس ارزشمندیم رو دچار آسیب کرده.

          “پرونده ایمان و عمل صالحم را بررسی میکنم و این را حق الهی ام میدانم که توسط خاص و عام مورد عشق و تحسین قرار بگیرم فارغ از جنسیت و سن و سالشان ، وعده اش محقق شده است”

          این قسمت کامنتتون رو خیلی دوست داشتم و با بررسی کارنامه ی ایمان و عمل صالحم متوجه شدم که اجازه دادن به خودم برای نوش جان کردن تحسین ها و مورد عشق قرار گرفتن ها کمترین لطفیه که میتونم به سپاس از این پرونده ی سنگین اعمال صالحم انجام بدم و میخوام بگم اینقدر حرفاتون تاثیرگذار بود که تصمیم گرفتم از همین سایت شروع کنم و بیام مفصل درباره ی موفقیت ها و ویژگی های خوب شخصیتم و مهارت ها و توانایی هام توی تمرین جلسه ی یازده دوره ی احساس لیاقت بنویسم و یه سپاسگزاری مفصل درباره ی نعمت های درونیم انجام بدم و فرمان  فاما بنعمه ربک فحدث پروردگار‌ مهربان رو به این شکل اجرا کنم.

          “قرار نیست همچون شنگول و منگول پشت درها قایم شده تا از گرگ ها در امان باشیم، قرار است روی صلح درونی ،قوام دانستن مردها، شجاعت و جسارت نه گفتن و روی خط قرمز ها تا پای جان ایستادن کار کرده و به میدان بازی برویم و بهترین خود را به عرصه نمایش بگذاریم.”

          این روی خط قرمزها تا پای جان ایستادن که فرمودید موردی هست که باید خیلی روش کار کنم چون من همواره نقش قربانی رو بازی کردم، در نوجوانی طعمه ای سر به قلاب برای پدری اسیر شیطان بودم که دختر بزرگش رو دستاویز کرده تا مردای دیگه رو تلکه کنه و تازه دارم متوجه میشم که از کجا دارم ضربه میخورم و این شرک ورزیدن و قدرت دادن به غیرخدا چطور باعث شده گرگ درون مردان رو بیدار کنه، باید با پدر خدابیامرزم به صلح برسم، باید یه تعریف جدا از توحید به شکلی ریزبینانه تر در وجودم بسازم و قدرت رو از غیرخدا بگیرم و به دل ترس های مخفی وجودم بتازم، جالبه که همیشه فکر میکردم کل الفبای توحید رو بر‌ کردم و شجاعت بارزترین صفت شخصیتیم هست  اما انگار خداوند به دلم انداخت با پرسیدن سوال از شما بتونم قسمت هایی از شجاعت و توحیدم که زنگار داشت و من متوجه اش نبودم رو بتونم تشخیص داده و صیقل بدم.

          نفیسه جان لازم بود به رسم سپاسگزاری یک پاسخ مفصل برات بنویسم و بگم که کجاها و به چه شکل کامنتتون بهم‌ کمک کرده، از خداوند برات بهترین ها رو میخوام انرژی و جریان آگاهی که با کامنتتون وارد وجودم شد رو خداوند به بهترین شکل به زندگیت جاری کنه عزیزم، شاد باشی و پیروز، سپاس فراوان.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
          • -
            نفیسه گفته:
            مدت عضویت: 2110 روز

            به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

            سلام ندای عزیزم سپاسگزارم از نگاه پر از عشق و محبتی که من دارید.

            بسیار از پاسخ آگاهی بخشتان لذت بردم.

            لازم دانستم با توجه به هدایت قلبی ام نکاتی را ابتدا به خودم و سپس به شما یاد آوری کنم.

            رب أغفرلی و لوالدی و ألحقنی بالصالحین و المتقین

            عبارت تأکیدی ام است، زیرا به وضوح دریافته ام همه باورها و الگوهای مخرب ذهنی که از والدین و آبا و اجدادم در ذهنم نقش بسته است، مرا در سیکل معیوب اتفاقات و شرایط نادلخواهی قرار داده است که همچون دنبی هر چند وقت یکبار سر و کله اش پیدا شده و لحظات زیبایم را مخدوش میکند.

            به این نتیجه رسیده ام تا آن الگوهای ذهنی که از خاطرات نازیبای کودکی در ذهنمان نقش بسته است پاکسازی نشود ، شفایی صورت نمیگیرد.

            و کل زندگی ات فقط تکرار یک سکانس با بازیگرهای مختلف میشود.

            لازم است شفا را در خانه کودکی تان جستجو کنید و طعم کن فیکون های الهی را تجربه کنید.

            اگر والدی حمایتگر نداشته اید ، خودتان بهترین والد حمایتگر خود شده و در عوض برای والدی که به خاطر فرکانسهایش قرین شیطان بوده است طلب مغفرت کنید.

            لازم است در اعماق قلبتان ، هر لحظه و هر لحظه او را به خاطر هر سوء استفاده و عدم حمایتگری و قوامیتش ببخشید و در ذهنتان به او حق بدهید. زیرا کسی که در جهل و گمراهی غوطه ور باشد نمیییییتواند بهتر از آن عمل کند.

            بخشش همان نقطه شفای درونی شماست.

            و تا وقتی که آن بخشش قلبی همان که خدا از آن به عنوان صفح یاد کرده است ،عمیقا اتفاق نیوفتد، لاجرم شما بدترین وجه مردان را جذب خواهید کرد.

            و همیشه چالش با مردان را تجربه خواهید کرد ، زیرا بوی خشم و کینه مهمترین مرد زندگی تان که همیشه از وجودتان پخش میشود ، شما را. در مداری قرار می‌دهد که خشم و کینه بیشتری از مردان تجربه کنید.

            زیرا با مهمترین مرد زندگی تان به هر دلیل که البته هم صد در صد حق دارید به صلح درونی و بخشش نرسیده اید و بار ذنوب آن خشم و کینه و آن خاطرات منفی را همواره ناخودآگاه آگاه به دوش میکشید.

            ویژگی صفح بودن را از خدا طلب کرده تا خدا نیز در لحظه هایتان جاری شده و رحمتش را بر شما تمام کند.

            فراموش نکنید، ابراهیم با همان پدر مشرک که به خاطر اطاعت نکردن ابراهیم از باورهای شرک آلودش قصد سنگسار کردن او را داشته و در نهایت او را طرد میکند، به مقام خلیل الله می‌رسد.

            وقتی ابراهیم با قالوا سلاما و استغفاری او را بازخورد می‌دهد و از او عزلتی پیشه کرده و از فرکانس ها و باورهایش برائت میجوید ،به سرزمینی برکت یافته منتقل شده و به او اسحاق و یعقوب داده میشود.

            شاید قرار بوده که همین پدر قرین شیطان موهبت زندگی شما شده تا با برائت جستن و عزلت پیشه مردن از فرکانسها و باورهایش و طلب مغفرت کردن شما هم در مدار خلیل الله شدن قرار بگیرید.

            ابراهیم بزرگ بازی کردن را یاد گرفته بود زیرا او موحد بود نه قربانی بقیه.

            شما یک بانوی قدرتمند هستید نه یک قربانی که توانستید با آن والد پا در مسیر توحیدی گذاشته و‌ مشمول نگاه خاص خدا شوید.

            برایتان قدرت بخشش و پاکسازی خانه ذهنی کودکی تان را از خدا طالب هستم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
      • -
        فاطمه فضائلی گفته:
        مدت عضویت: 1236 روز

        به نام خدای مهربان

        سلام به شما دوست عزیزم

        وقتی کامنتت رو خوندم دیدم این حسو منم قبلا داشتم تا دوسه سال پیش ولی حلش کردم, با این چهره به قول شما معمولی ولی دانشگاه که بودم یا هرجایی که میرفتیم به شدت بهم زل میزدند یا در حد بیرون رفتن و ایناهم این قضیه بود, هم اذیت میشدم هم خوشم نمیومد کسی دنبالم بیفته, ارایش خاصیم ک اون روزام نبود یک رژ و ریمل, ولی پذیرشش شاید سخت باشه ولی این شرایط رو هم خودمون به وجود اوردیم, شاید به ادم برخوره ولی من همون روزهای اول خواستم این مسئله رو حلش کنم چون من کارم تو بازاره مرد زیاد هست, تو فامیل هم پسر زیاد داریم پس باید حلش میکردم با خودم وگرنه به قول شما اجتماع گریز میشدم , استاد تو دوره لیاقت هم میگفتند که یه سری خانمها هرجا برن مزاحم دارند ولی یه سری یه فرکانسی رو ارسال میکنند که راحت همه جا میرند و هیچ کسم مزاحمشون نمیشه, اصلا ربطی به قیافه و تیپ و اینام نداره, یه سری هستن صبح ها میان پارک ناژوون با تیشرت و بدون روسری میدوند هیچ کسم کاری بهشون نداره, ما خودمون ساعتها دوچرخه سوای میکنیم تو شهر و پارک کسی کاری بهمون نداره حتی گاهی اوقات صبح زود جمعه که هیچ کسم نیست, شب میریم کوه و میاییم پایین کسی کارمون نداره, شبها با ماشین میریم بیرون کسی بازم کاریمون نداره, سخته ادم باور کنه ولی فرکانسش انقدر قویه که اطرافیانت احساسش میکنند, همه چی تو باور میگنجه اصلا کاری به اینکه چقدر ارایش کردیم و چه تیپی زدیم نداره, بستگی داره به اینکه چقدر قانون فرکانس رو درک کنیم

        من خودم اولین کاری ک کردم البته این همون دوسال پیشه که تازه با قانون اشنا شده بودم, اولین این بود که به هییییچ به وجه ادمهایی که مزاحم میشند توجه نکنم, اولش هنوز ادم تو فرکانسشون هست چون توجه کرده باهاشون برخورد داری ولی اولین کار اینه توجه نکنی ,بعد باور اینو بسازی که من انقد شخصیتم بالاست که فقط اقایون های حسابی وباشخصیت با من برخورد دارند, اقایونی که حریم خودشون رو میدونند, بعد اطمینان به خودت اینو خیلی ارزشمند بدون که اگه با هرکسی صحبت کنم اون فرکانسمو حس میکنه و هیچ فکر اضافه ای پیش خودش نمیکنه و پاشو از حدش فراتر نمیزاره ,ازینجور قبیل باورهارو بساز و مطمئن باش جوری اطرافت عوض میشه که خودتم باورت نمیشه , دیگه هرچقدرم تیپ بزنی کسی جرئت نداره حتی زل بزنه چه برسه بخواد مزاحمت بشه

        خود من الان چندتا مشتری دارم اقا هستند کاااملا حریم خودشون رو دارند و چقدرم ادمهای متشخص و فوق العاده ایند, استاد نقاشیام اکثرا اقا هستند و هنوز سوالی باشه راحت میپرسم , با پسرخاله هام راحت والیبال و پاسور بازی میکنیم و انقدر اطمینان دارم به خودم که هیچ کس حتی اجازه نمیده بخودش شوخی اشتباه کنه, اینا همون قضیه جلسه سوم لیاقته که استاد میگه وقتی حدو مرزهات درونی بشه فرکانسش خود بخود ارسال میشه

        خود خانم شایسته عزیزمون تو این همه کلیپ بودند, ماشالله انقدرم زیبا هستند ولی هر کامنتی که میخونیم راجبشون فقط صحبتهای خوبه , اینا از فرکانس اطمینان و حدو مرزهای خود خانم شایسته ست

        خیلی صحبت کردم, امیدوارم تونسته باشم منظورم رو به وضوح رسونده باشم و کمکی بهت کرده باشم دوست خوبم

        در پناه خدا باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    نفیسه کرمی گفته:
    مدت عضویت: 581 روز

    سلام به استاد عزیزم

    شما هر وقت که لازمه میاین و حرفهای خدارا از زبان شما می‌شنوم توحید عملی 10و11واین فایل واقعا شوکه میشم جواب افکار من و درخواست‌های منه .

    توی فایل توحید عملی 10 یه قسمتی از فایل شما گفتین بگو اینو بگو هر آنچه خیر در زندگی من است از تو به من رسیده این بگو انگار برای من رمز بود حس میکردم مستقیم با من صحبت می‌کنید

    توحید عملی 11 شما گفتید بعضیا دنبال‌ کار می‌گردن گوشهام تیز شد این من بودم و از خدا درخواستم همین بود چند روز قبلش نشانه من این بود که برو رانندگی ثبت نام کن و واضح به من گفته شد وقت عمل رسیده و من رفتم و کلاس رانندگی ثبت نام کردم و قدم اول را برداشتم و همچنان تمام گفته های شما در توحید عملی 10 و11 را تکرار میکردم و یک هفته بعد برای من کار پیدا شد خانمی که نمی‌شناختم با من تماس گرفت

    و گفت از طرف آقا مهدی تماس گرفته و اون لحظه

    من آقا مهدی یادم نیومد و قطع کردم و یک ساعت بعد یادم اومد که آقا مهدی 3 سال پیش به مدت دو هفته براش کار کردم یه حسی بهم گفت

    مگه دنبال کار نمیگشتی این کار خداس و یه نشونس به اون خانم زنگ زدم و قرار گذاشتم که صحبت کنیم و شنبه رفتم به آدرس و پیش نهاد کار خدماتی و نظافتی دان راستشو بگم حالم گرفته شد ولی خودمو حفظ کردم دارم دوره حسابداری می‌بینم دنبال کار حسابداری میگشتم

    ولی درست در زمانی که از خدا شب و روز کمک میخواستم بعد سه سال که کلا فراموش کرده بودم

    یک دفعه این تماس منو به فکر فرو برد خلاصه نظافت یک کلینیک در جردن و گفتن نظافت طبقه بالا و راه پله ها را هم باید انجام بدی و باید کارتن ها را هم جا به جا کنی خیلی تو ذوقم خورد با کلی ذوق رفته بودم ولی قلبم میگفت هدایت خداست و خودم را کنترل کردم و گفتم اگه سنگ هم از آسمان بباره انجامش میدم وبه قول استاد ایمان بی عمل حرف مفت است و الان سه هفته گذشته و من رفتم سر این کار و متوجه شدم اون خانمی که به من زنگ زد همسر آقا مهدیه و منشی این کلینیک است تا به حال چند بار به من گفته باورت میشه الان با هم همکار هستیم و من می‌دانم که خدا دستی از دستانش را برایم فرستاد .

    روز اول خیلی برایم سخت بود که جلوی بیمارهای کلینیک جارو بکشم تی بکشم دستشویی ها را تمیز کنم چای بیارم ولی گفتم باید انجام بدم و دادم چون متوجه نگاه‌های متعجب میشوم چون اصلا به ظاهر و تیپ من نمیخوره که این کار را انجام بدم روز اول فکر کردن من برای کار تخصصی رفتم اونجا بعد یاد حرف شما افتادم که چقدر کمک کنندست شما گفتین به رفتارهایتان نگاه کنید و گفتم این درست نیست نباید خجالت بکشم این هدایت خداست باید با افتخار انجام زدم کا ر من ارزشمند است دوباره یاد حرف شما افتادم در توحید عملی 10 شما گفتین هر چقدر در برابر خدا متواضع هستیم در برابر غیر خدا سرتون بالا باشه روز دوم سرم بالا سینه جلو با اعتماد به نفس کار کردم و دوباره متوجه شدم نمیتونم تو چشمهای بیمارا نگاه کنم گفتم نه این نشد روز سوم سر بالا سینه جلو و چشم در چشم با توکل به خدا و اعتماد به نفس کارها را انجام میدم وقتی میخوام کارتونها را بیارم واقعا از خدا میخوام بهم انرژی بده ودو باره

    یادم اومد که استاد گفتن در هر شرایطی میشه نگات مثبت را پیدا کرد و پیداشون میکنم دونه دونه نکات مثبت را و دائما حرفهای شما یادم میاد و در ذهنم میچرخه در همه حال و در حال کار کردن ،زمانیکه با مترو رفت و آمد میکنم فایلها را دانلود کردم و گوش میدم ،من از طریق فرناز با شما آشنا شدم یه روز توی اتوبوس بودم یاد حرف فرناز افتادم که گفت منم روزی با اتوبوس و با سختی کارم را شروع کردم ولی الان با BMWخودم رفت و آمد میکنم یکی از نکات مثبت دیگه محیط کارم همکاران خوب و مودب هستند و نکته دیگه به خاطر محله ای که هستیم هر روز ثروت و فراوانی را می‌بینم و به خاطرش سپاسگزار خدا هستم با خودم میگم تا سه هفته پیش آرزوی یک شغل را داشتم و الان سر کار هستم و به قول شما شرایط به ظاهر نا دلخواه و نتیجه عالی ،این را هر روز به خدا می‌گویم خدایا من نمیدونم تو آگاهی ،دانایی،عالمی،من به تو محتاجم تویی که بی نیازی ،خدا را شکر میکنم که نتیجه چند ماه گوش دادن به فایلها را دارم می‌بینم انگار به وقتش حرفهای شما دونه دونه یادم میاد،یه بار شوهرم به من گفت تو خسته نشدی آنقدر اینها را گوش میدی؟ولی من واقعا خسته نمیشم لذت میبرم

    از آنهمه دلشوره کشنده و نگرانی برای آینده راحت شدم از شر افکار منفی خلاص شدم ته دلم امیدوارم شبها راحت تر میخوابم نگران پسرم نیستم این حرف شما را روی آینه نوشتم که هر روز ببینم میخواهی=می‌شود و این فایل هم دقیقا برای من بود چند روزی در سرم میچرخید که برای خودم کار کنم یادم افتاد که چقدر در مدیریت توانمند هستم یاد دوران کودکی افتادم که بچه های محل من را رئیس صدا می‌کردند و دقیقا این فایل در مورد کسب و کار است وخیلی خوشحالم که با اولین حقوقم قدم دوم از دوازده قدم را میخرم و امسال برای اولین بار هدفگذاری کردم و تنها رفتم در دل طبیعت و با خدا صحبت کردم و نوشتم و تعهد دادم و در آن زمان احساس خوشحالی فوق‌العاده ای داشتم .

    با توکل به خدا پیش میروم بدون عجله و با آرامش از خدا میخواهم که کمکم کنه

    خدایا شکرت

    از شما و خانم شایسته سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 93 رای:
  5. -
    زهرا نعیمی گفته:
    مدت عضویت: 2386 روز

    سلام استاد عزیزم وهمه ای همراهان گرامی!

    استاد حس میکنم این خانم را میشناسم چون درجلسات تجارتی که قبلا درافغانستان دراتاق زنان تجارت پیشهAWCCI افغانستان داشتیم ایشان را دیدم ، چون من هم با دوره های شما کاری شخصی خود را شروع کردم دربخش تولید عسل از مناطق کوهستانی ،عسل طبیعی، درپهلوی کاری اداری که داشتم و با استفاده ازدوره های شما ،شرایط فوق العاده را دراداره ای که کار میکردم را تجربه میکردم که دیگران میگفتند دفتر تو دفتر نیست خانه ای خاله است(این اصطلاح به شرایطی گفته میشد که فوق العاده راحت وعالی بود که مردم می گوید)بهترین موتر که ازخانه میگرفت وپس به خانه می رساند،شرایط عالی را فراهم کرده بود که از هردوفرزندم دردفترم مراقبت کنم وکنارم باشد،معاش عالی،امکانات راحتی دفتر وفراهم بودن بهترین غذا و دیگر امکانات… دریکی ازنهاد های خارجی بود به مجردیکه ازدانشگاه فارغ شدم درین اداره کار پیدا کردم ومدت 7 سال مصروف این کار بودم وسال پنجم کارم این ایده برذهنم رسیدبا استفاده ازدوره های رایگان شما که کسب وکاری شخصی ام را شروع کنم وداستان اش را تعریف کردم ونمی خواهم خیلی طولانی شود و در 2020 شروع کردم و2021 نظام دموکراسی افغانستان سقوط کرد وهمه چیز علیه زنان شد ومن دران زمان شاید حدود یک هفته نتوانستم ذهن ام را کنترل کنم بعد از سقوط کابل و بشدت بهم خورده بودم نه تنها من بلکه همه ای مردم ! ولی بعد یک هفته با تمرکز براموزش ها 12 قدم وعزت نفس کنترل را گرفتم ودرتمام وقت درتمام مدت درتمام روز فایل ها را گوش میکردم چی رایگان وچی محصولات که خریده بودم،ومدت 9 ماه بخاطر اینکه طالبان اجازه کار به خانم ها نمیداد اداره تصمیم گرفت که ما بصورت انلاین ازخانه کار کنیم واین دوره تقریبا بیکار بودم وتمام وقت روی باورهایم کار میکردم وفایل ها را گوش میدادم ،ازفضای مجازی کاملا امدم بیرون وازهمسرم هم خواهش کردم که از اوضاع کشور برایم نگوید و وپیاده رویی منظم خود را داشتم ورزش میکردم واحساس ام را خوب نگه میداشتم و هدایت شدم به صورت خیلی آسان ، فراهم شدن زمینه ای مهاجرت به سه کشور جهان،امریکا،استرالیا،المان که باید پاکستان می امدیم وازطرف یکی از نهاد های که توسط کشور های اروپایی حمایت میشد ودران زمان زنان فعال را حمایت میکرد وازافغانستان به کشور امن شرایط زندگی را برایشان فراهم میکردم توانستم خیلی راحت بیایم پاکستان قسمی دران زمان یکی ازسخترین کارها بدست اوردن ویزه ای کشور پاکستان بود که 1200 دالر برای هرفرد باید میدادی تا برایت ویزه میداد که بیرون شویی ازافغانستان ولی این نهاد برای من ،هردوفرزند وهمسرم ویزه ای گرفتند،تکت طیاره گرفتند و تا حدود7.5 هزاردالر کمک مالی کردند وخیلی راحت امدیم پاکستان.واینجا نیز قسمی شرایطی برای ما فراهم است که دریکی ازبهترین شهرک های اسلام اباد زندگی میکنیم که کوه های سرسبزوزیبا دارد وفوق العاده تمیز،پرازگل های رنگارنگ،بی نهایت ارام،خلوت ،مردم مثبت وفوق العاده برعکس محیط قبلی،خانه ای ویلایی خیلی زیبا ،که زیبایی اش بی نظیر است به زندگی دراین مکان هدایت شدیم ویکسال است که اینجا هستیم ومرحله به مرحله ای کارهای مهاجرتی ما پیش می رود ،جالب تر است که از هرسه کشور جواب های دریافت کردیم وهرکدام اش که زووتر جواب نهایی را داد وپروسه ای مهاجرتی اش تکمیل شد می رویم به انجا.ودرین یکسال هدایت شدم به عنوان ماستر ترینر دربخش تدریس پروگرام های کمیپوتر که انتخاب شدن هم درین اینجا ازهدایت خداوند بود من به او توکل کرده بودم وازبین افرادی که چندین ماستری داشتن،استاد دانشگاه بودند،تجربه های مثل ریاست دانشکده کمیپوتر ساینس را داشتند من انتخاب شدم که لیسانس هستم وتجربه ای اموزش نداشتم.وبا حقوق بسیار عالی 4 ماه تدریس کردم .ودرین چهار ماه روزانه 4 ساعت من برای 50 نفر ازدختران که ازدانشگاه فارغ شده بودند وبخاطر شرایط کشور بیکار بودند تدریس میکردم ومتوجه شدم که انقدر علاقه به تدریس دارم که تقریبا تمام وقت مصروف این برنامه هستم،قسمی که خواب ام خیلی کم شده بود،غذا،حتا دیدوبازدید فامیلی به حداقل رسیده بود وشاگردان ام چنان اشتیاق داشتند که 4 ساعت را متوجه نمی شدیم که چطور میگذرد وفهمیدم که این جای درست من هست ومن به ان علاقه دارم وده برابر حقوق که میگیرم من تلاش بیشتر میکنم ،قسمی که برای اینکه اینها راحتر به مواد اموزشی دسترسی داشته باشد یوتیوب ایجاد کردم ،وفایل ها را را دوباره ضبط کردم با حجم کم دراختیارشان قرار میدادم که خیلی داستان دارد تجربیات که داشتم وجز بهترین استاد این دوره بود ….. تا اینکه دوره ختم شد وجالب تر اینکه اطرافیان بجز ناله وشکایت که که ما سرگردان هستیم،پاکستان این مشکلات را دارد،مهاجرین را بیرون میکند،مسایل اقتصادی شان،اینکه هرلحظه منتظر اند که کی جواب میگیرد از پروسه ای مهاجرت شان،اینکه استرس گرفتید وصبح تا شب خواب اند وبیکارومنتظر…. تصویر کنید که چقدر بهانه هست برای اندوه گین بودن درین شرایط،ولی بخدا باور کنید که این یکسال یکی ازبهترین تجربیات زندگیم هست درتمام عمرم وهر روز شکرگزاری میکنم بخاطر این تجربه ای که داشتم،بودن تمام وقت با هردو فرزند خورد سال ام ،بازی کردن با انها بردن به پارک ها که قبلا درافغانستان وقت اش را نداشتم ،ساعت های پیاده با همسرم وفرزندانم درمکان های زیبا،به بهترین رستورانت های اسلام اباد غذا خوردن،دیدن جاهای زیباش،که بی حساب است این لذت ها،واینکه هرروز 4 صبح بلند می شوم و تمرین ستاره قطبی را می نویسم وبعد سپاسگزاری میکنم وبخاطر دوره سلامتی که حدود 25 کیلو وزن کم کردم که داستان فوق العاده ای دیگری دارد… ساعت 5 صبح می روم به پیاده رویی ویکساعت ونیم پیاده رویی میکنم در دامنه تپه های سرسبز وزیبا شهرک ما،محیط ارام وامن وخلوت،وهوای بی نظیرصبحگاهی،صدای پرنده ها ،دیدن طلوع خورشید وهمین طور طبق گفته ای شما ازقوانین باخود حرف میزنم بلند بلند وبا صدای بلند شکرگزاری میکنم،ودوره عزت نفس را تمام کردم وفوق العاد رشد داشتم وحال روان شناسی ثروت 1 را وهدایت شدم که کسب وکاری انلاین داشته باشم و از تجربه ای تدریس که داشتم متوجه شدم که این جای درست ام هست وشناخت که پیدا کرده بودم وبا هم با داشتن کاری شخصی ام که درافغانستان دربخش عسل بود به گروه های مختلف تجارتی وصل هستم واین نیز فرصت خوب بود که با همه شریک بسازم ودوره ای انلاین تدریس پروگرام های مایکروسافت را برای بانوان درافغانستان به فیس خیلی کم شروع کنم وشروع کردم وخیلی حسم عالی است هر روز ایده های برای رشدم به ذهنم می رسد،مثلا انتخاب نام،متن استندرد برای معرفی دوره ها،ساختن لوگو که در کمتر از 15 دقیقه ازطریق هوش مصنوعی انجام شد ساختن سوشیل مدیتا برای این اکادمی اموزشی واین روزها ساختن ویبسایت رایگان با هوش مصنوعی که ساختم به اسانی ولذت.وهمین طور هفته ای سه روز تدریس میکنم وخیلی علاقه دارم شاید هنوز شاگردانم کم باشد ودرامدم تا 100 دالر بوده که به این معنا است که جواب میدهد ازاینکه کاری را شروع کردم که عاشق اش هستم وفارغ ازمکان وزمان میتوانم بران تسلط داشته باشم وخودم مالک اش هستم وفقط هدایت را پیش میروم وحسم عالی است این خیلی لذت بخش است ، وخیلی خوشحالم وبعد میایم ازنتایج می گویم …. این هم بود دستاورد های من از دوره روان شناسی ثروت 1 ،که تا جلسه ای 7 هدایت شدم به ساختن این اموزشگاه،که هم تجربه اش را دارم وهم شرایط را داشتم که شناخت خوبی داشتم… ،وانترنت فوق العاده عالی داشتن،وقت کافی داشتن تمام اینها برایم گفت که درسترین ایده درهمین زمان وشرایط این است شروع کن.شروع کردم وحال تلاش ام برای کارکردن روی خودم 150 برابر شده ،تمرکز خیلی زیاد شده است با انرژی شدم وخیلی علاقه ای بیشتر پیدا کردم که پیش بروم با انکه هنوز نتایج خیلی کمرنگ است دربخش مالی ولی دربخش ارامش فوق العاده بوده ،که تمام روز حالم خوب است ،وصف ناپذیر است ومن میدانم که درست ترین مسیر است و پیش می روم.استاد عزیزم ممنون که دستی ازدستان خدا هست درروی زمین برای میلیون ها انسان که درخواست هدایت شدن درمسیر درست را ازخدای شان کردند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 104 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1270 روز

      سلام و درود خداوند بر بانو نعیمی عزیز

      خداوند را شاکر و سپاسگزارم که بواسطه این فایل تاثیر گذار از استاد عزیزمان؛ شور و نشاطی وصف نشدنی در این سایت الهی بر پا شد و کامنت ها همانند جریان ثروت در زندگیمان روانه سایت شد.

      هدایت شدم به کامنت هایی از دوستان که الگوهای خوبی برای ادامه مسیرم هستند. یکی از این کامنت ها؛ کامنت زیبا و تاثیر گذار شما دوست نازنین بود که از طریق این کامنت هدایت شدم به چند کامنت زیبای دیگرتون. از جمله کامنتی که در جلسه 2 دوره کشف قوانین زندگی نوشته بودید و تاثیر گذاری این کامنتتون رو برای من بیشتر کرد.

      چقدر تحسینتون کردم و یک کف مرتب به افتخارتون زدم بابت مسیری که دارید طی می کنید، باورهای خوبی که ساختید و ترمزهایی که به خوبی شناسایی کردید و دارید از سد راه اهدافتون برمی دارید.

      ترغیب شدم تا بیایم بهتون تبریک و خدا قوتی بگم و از خودم ردپایی بگذارم تا راحتتر به این کامنتتون دسترسی پیدا کنم. لینک کامنتتون رو در جلسه 2 دوره کشف قوانین در پایان کامنتم آورده ام تا بارها و بارها این کامنتو بخونم و به خودم یادآوری کنم و الگو بسازم تا برای ذهنم رسیدن به اهدافی که دارم منطقی تر شود. آرزو میکنم بزودی زود شاهد تحقق کامل اهدافتان باشیم و باورهای ما را با نتایجتون قوی و قویتر کنید. شاداب باشید و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت.یا حق

      abasmanesh.com

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        زهرا نعیمی گفته:
        مدت عضویت: 2386 روز

        دوستی عزیزم چقدر ازین کمنت زیبایی ای شما لذت بردم ،ممنون ام از تشویق های شما،تمام این کمنت ها لحظات است که پیش ازینکه شروع کنم هیچ چیز بر ذهنم ندارم فقط خدایم می‌گوید ومن می نویسم ،من قدردان این منبع بی نهایت هستم که کلمات را بر زبانم جاری می‌سازد که باعث می‌شود حس خوب در به دیگران جاری می‌سازد.همانطوری حسی عالی از حضور خداوند کمنت های شما ودیگر دوستان درمن ایجاد می‌کند.نهایت سپاس مندت هستم رب بی همتایم بخاطر این دوستان الهی ام.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 835 روز

      به نام خدای مهربان و بزرگ

      به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را

      خدای که ثروت میشود

      عشق میشود

      ارامش میشود

      هر آنچه که تو بخواهی همان میشود

      خدای که از رگ گردن نزدیکتر هست

      و همیشه آماده اجابت درخواست هاست

      خدای که همیشه هدایت میکند به سمت بهترین ها

      سلامممممم زهرا عزیزم

      سلاممم زهرای زیبایم

      چقدررررررررر از کمنتتت لذت بردم

      چقدرررر خوشحال شدم که خداوند من را به کمنت زیبای شما هدایت کرد

      چقدرررررر زیبا با شور شوق و هیجان نوشتی عزیزم

      خیلییییییی تحسینت میکنم برای تک تک پیشرفت هایت

      برای تک تک جسارت هایت

      چقدررررررر لذت بردم جان و دلم از کمنت زیبایت از نتایج زیبایت

      از ایمانت از عمل کردن هایت

      آفرین آفرین دمت گرم

      الهی صد هزار مرتبه شکرت برای تمام جهان

      خدای من شکرت شکرت شکرت

      خیلییی برایت خوشحال شدم دختر توانا مستقل و قوی

      الهی که با همسر گل ات و دو فرزند عزیزت غرق عشق نور خدا باشی عزیزم

      الهی که به زودی به آسانی و راحتی به کشوری که علاقه داری مهاجرت کنی

      خدای من شکرت

      دوستتت دارم تشکررر که نوشتی و ایمان من را به درستی قانون قوی قوی ساختی

      در پناه الله باشی عزیز منننن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        زهرا نعیمی گفته:
        مدت عضویت: 2386 روز

        پاکیزه ای عزیز ! جهان سپاس از شما و همه عزیزان که عاشقانه این کمنت را خواندند وبرایم عاشقانه کمنت گذاشتن ،من فقط گوشه ای ازنتایجم را گفتم و هر روز خواهم نوشت ازین خالق بودن درین مکان الهی،از حضور خدایم در زندگیم من می‌دانم ، وقتیکه داستان ات را اینجا خواندم گویا درآن لحظات حضور داشتم و حس ات را درک میکردم و به چشم خود میدیدم و چشمان را اشک گرفت،چون خودم شاهد این لحظات بودم و حال که فکر میکنم ،آخرین شب نظام جمهوری ،من و پسری سه ساله ام با صدا بلند الله اکبر میگفتیم و تمام شهر پر شده بود ازین صدا ،همه پشت بام خود بیرون شده بود و الله اکبر میگفت حال می‌دانم آن ندا یک شب پیش از سقوط کابل پیام اور چی تغیرات بزرگی در زندگیم بوده است آن زمان احساس می‌کردم بدترین شبی زندگیم خواهد بود صدای که تمام فضای کابل پر شده بود برای تشویق نیروهای امنیتی کشور ،فکر می‌کردیم با این صدا آنها جرات می‌گیرد و از کشور دفاع می‌کند ،چی شرکی ! ولی این صدا باعث شد کمک برای خودم باشد،با این صدا دعوت کردم خدایم را در زندگیم ،چون فردای این شب بزگترین تحول در زندیگم امد شوک اصلی بی خدایی برمن وارد شد،و بارها به این فکر افتادم و به دیگران هم گفتم که نظام فعلی کشور خیلی کمک کننده ای است به افرادی که در جستجوی خود هستند ،درجستجوی خدا هستند خیلی واضح و آسان مسیر درست را برای شما مشخص می‌کند، تضادی است که بسیار موهبت ها را در درون خود برای آنها که می‌بیند را دارد و نه تنها که زندگی من یا شما یا هم مرضیه را دیگرگون کرد بلکه زندگی هزاران انسان که در جستجوی حقیقت بود را دیگرگون کرد و آنها را به آرامش حقیقی رساند.واقعا فیلتر عالی بود این تضاد ،حدی کثری که در درو دیوار بود و حداقل که در جستجوی حق بودند خیلی عالی ازهم جدا کرد.و من راجع به رشدی کسب و کارم درزمان نگفتم که حال فقط چند مثال برای شما می اورم شاید مفید باشد یاداوری این نکات به شما درحالیکه رشد اصلی را در بخش تجارت عسل در همین دوران داشتم و برنده شدن در مسابقه تجارت از طریق صلح از سمت نهادی امریکایی به عنوان بهترین زن تجارت پیشه در بخش تجارت های کوچک بین افغانستان و کشور آفریقایی اوگاندا بود من از افغانستان اول شدم از بین صدها زن مقام اول را گرفتم،و لحظه ای که من پرزنت میدادم به داوران فقط این حس را داشتم که خدایم می‌گوید و جایزه 3 هزار دالری و لوح تقدیر اش را از آمریکا برایم فرستادند، وهم موفق شدم حدود 13 هزار دالر پروژه ای سولر افتابی را بگیرم که با سیستم برق رسانی عالی پروسیس سنتر را ساپورت می‌کرد و برق نامحدود تولد می‌کرد،که هرنوع ماشین الات تصفیه و پکیج عسل را می‌تواند عالی برق بدهد که فعلا این کسب وکاری را گذاشتم برای خانواده ام رایگان و آسان، پروزه ای 5 هزاردالری دیگر که 20 بوتل عسل با خود بردم و صرف شرکت درین نمایشگاه دیدن دوستانم بود و من به همه انها کمک میکردم و اصلا در میز خود نبودم و چون انها زبان بلد نبود و من ترجمانی میکردم به خارجی ها در دفتر سازمان ملل متحد،وقتی خانمی ایتالیایی که این کمک مرا دید که با تمام وجود با چی شور و اشتیاقی به دیگران کمک میکنم نمبرم را گرفت و بعد تماس نتیجه کمک کردن بالای 5 هزار دالر بود و معرفی به خانمی فیلمساز اسپانیایی که تا امروز که چندسال میگذرد درحال ساختن مستندی از زندگیم هس مستندی شاید بنام زندگی زنان افغانستان و تلاش انها تحت نظام طالبانی ، از 2021 شروع ازافغانستان تا پاکستان و خدا میداند تاکجا و ده ها مورد حمایت های دیگر،باز کردن دکان در همین دوره بود و با اگاه کردن استادم درمورد علایق و استعدادم ،دریافتم که علاقه ام درین بخش نیست ،تمرکزم را از روی آن برداشتم وگذاشتم به خانواده ام.و فعلا در بخش آموزش آنلاین حس میکنم خیلی علاقه ام بیشتر است لذت میبرم دلیل اش این بود که کار وبارم را تغیردادم ورنه خداوند درهمان شرایط از بی نهایت طریق ثروت وارد زندگیم میکرد تحت نام این تجارت… همانطوری که شما گفتید این تضاد باعث شد خدا را پیدا کنم و تمام شرایط به نفع من تغیر کند من نیز سرنوشت مشابه شما را دارم ،هم خدا را پیدا کردم و هم برکت ها و دستان بی نهایت اش را درهمین شرایط در زندگیم شاهد بودم ،و تمام اش وسیله شدن استاد توسط خدایم در زندگیم بوده است و هم دوستانی که خواندن کمنتهایش تمام وجودم را غرق شادی و لذت می‌کند و باورپذیر تر می‌کند که بله می‌شود و لبخند زیبایی را برلبان ام جاری می‌سازد و کمپیوترام پر می‌شود از نمونه های این کمنت ها که مثل جواهر از آنها مراقبت میکنم و بار بار سر میزنم و با عشق میخوانم،بارالها حس حضور تو ،چقدر زیباست که چشمان ام تاب مقاومت در مقابل آنها ندارد اشک بی پایان از سری شوق از آن سرازیر می‌شود و بی اختیار ادامه دارد چقدر دوست دارم و میمیرم برای ادامه دادن این حس حضورت درخودم ،که تمام بدن را به لرزه درمی آورد و با تمام وجود غرق سپاسگزاری اش می شویی.و دیدن کمنت های دوستان که چقدر خالصانه و عاشقانه پیام خدا را بتو می رساند و می‌گوید که زهرا آدامه بدی آفرین ،مسیرت درست است.قدردان همه ای عزیزان ام تا بی نهایت هستم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          پاکیزه بارکزی گفته:
          مدت عضویت: 835 روز

          به نام خدای مهربان و بزرگ

          به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را

          خدای که رحمان هست

          خدای که رحیم هست

          خدای که یاور هست

          خدای که کارساز هست

          خدای که رزاق هست

          خدای که اجابت کننده هست

          خدای که بخشنده هست

          خدای که پاسخ دهنده هست

          خدای که هدایتگر هست

          خدای که نزدیکتر از رگ گردن هست

          خدای که عاشق هست

          خدای که مشتاق هست

          خدای که همه چیز میشود همه کس را

          خدای که بهترین یار من هست

          الهی کرورررر کروررررر شکرت

          سلاممم زهرا عزیزم

          سلامم عزیز دل خداوند

          سلاممم نور خداوند

          چقدرررر کلمات آخر ات قلبم را منقلب کرد

          میبینییی خدا چقدر عظمت دارد

          میبینی خدا چقدرر بزرگ هست

          میبینییی خدا چقدرر ما را بس هست

          زهرا عزیزم با تمام وجودم برایت کف میزنم

          تو بی نظیر هستی

          تو خارق العاده هستی

          تو شگفت انگیز هستی عزیزم

          چقدرررررررر من با تمام وجودم نتایج زیبایت را تحسین میکنم نوش جانت

          تشکرررر که برایم نوشتی

          چقدررر تحسین میکنم اول شدنت را زن قهرمان

          چقدرررر تحسینت میکنم که زنده گی دختری قهرمانی چون تو مستند میشود

          چقدرررر تحسینت میکنم که تلاش میکنی

          چقدرر تحسین میکنم تمام ثروت های که ساختی

          چقدرر تحسین میکنم ایمانی که داری

          زنده گی که ساختی

          تحسین میکنم که به کار مورد علاقه ات هدایت شدی

          عزیز جانم میدانی کجای کمنتتت خیلیییی به قلبم نشست و یک لحظه به خودم آمدم دیدم که من چقدرررررررررر خوشبخت هستم من چقدررررررررررررر ثروت بزرگ در زنده گیم دارم

          ((((همانطوری که شما گفتید این تضاد باعث شد خدا را پیدا کنم و تمام شرایط به نفع من تغیر کند من نیز سرنوشت مشابه شما را دارم ،هم خدا را پیدا کردم و هم برکت ها و دستان بی نهایت اش را درهمین شرایط در زندگیم شاهد بودم ،)))

          خداااااااااا

          خداااااااااا

          خدااااا

          پیدا کردن خدا

          درک خدا

          شناخت از عظمت بزرگی خدا

          بابا چی نتیجه بزرگ‌تر از این نتیجه می‌تواند باشد

          خدای که مدیر تمام کیهان و کهکشان هاست

          خدای که قدرت تمام عالم هست

          ما اون خدا را در وجود خودمان پیدا کردیم

          خدای که بودن با او تو را به همه چی میرساند

          با خدا باااااش پادشاهی کن

          خدا را داشته باشی مثل این هست که همه چیز را داری

          گر صد اید نود همه پیش ماست

          خدای من کروررر کروررر شکرت

          زهرا عزیزم دوستتت دارم تحسینت میکنم

          خیلیییی برایت خوشحال شدم دخترر زیبا و قوی موفق خود ساخته

          بی نهایت تحسینت میکنم

          منتظر خبر های خوبت هستم

          عزیز خواهرر

          بیبیبین میبوسم قلب بی نظیر و پاکت را

          در پناه خداوند عالم باشی او که فرمانش میان آسمان ها و زمین جاری هست

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      شیما محسنی گفته:
      مدت عضویت: 3562 روز

      سلام به زهرای عزیزم. خدا قوت بانو جان. خیلی خیلی لذت بردم از مسیری که رفتین و حال خوبی که در طول مسیر باهاتون است. خیلی خیلی تحسینتون میکنم. عالی است و مطمینا با این سپاسگذاری و حال خوب ایجاد کردن در خودتون، به مکان های بهتر و عالی تر هدایت خواهید شد. به امید خدا شاهد نتایج بهترتون باشیم که البته همین که در هر شرایطی، سعی بر داشتن حال خوب کرده اید، از نظر من بالاترین نتیجه است و باید خودتون رو لایق این حال خوب بدونین که نصیبتون شود و شما دانسته اید.‌مبارکتون باشد.

      در پناه خدای مهربون باشی همیشه در کنار خانواده تان …

      شیما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مریم جوان گفته:
      مدت عضویت: 1326 روز

      سلام زهرای عزیز

      ساعت 5 صبح هست و دارم کامنت زیبات رومیخونم

      بشما افتخار میکنم و تحسین میکنم شما رو که در شرایط سخت افغانستان که همه مطلع هستیم تونستید با کنترل ذهن و دریافت ورودیهای مناسب به رشد عالی برسید و مسیر زندگی رو هم برای خودتون هم خانواده تان زیبا کردید

      دقیقا نیم ساعت پیش تو تمرین ستاره قطبی نوشتم که آگاهی های نابی امروز دریافت کنم و کامنت شما و چندین کامنت از دوستان دیگه ایمان منو قویتر کردید

      سپاسگزارم که نتایجت رو برامون نوشتی

      و میدونم بزودی خبرای خوب از مهاجرتت به بهترین مکانی که دوست داری رو میخونم

      در پناه الله یکتا سعادتمند و خوشبخت و سلامت و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    حسين عبدالله گفته:
    مدت عضویت: 2935 روز

    سلام بر استاد عزیزم

    استاد سپاسگزارم برای اینهمه آگاهی که رایگان در اختیار ما میزارید

    چه فایل فوق العاده ای

    از مرضیه جان عزیزم سپاسگزارم برای کامنت زیبا و فوق العاده اش

    دقیقا منم یادم اومد موقع بیماری پندمیک چقدر کسب وکارم خوب بود با اینکه همه مینالیدن طبق معمول و من همون موقع داشتم روی دوره روانشناسی ثروت 1 کار میکردم و نتایج فوق العاده بود

    الانم که یادم اومد ‌اومدم نتایج و دستاوردهایم رو بررسی کردم و بیاد آوردم دیدم خیلی نتایج بزرگی داشتم

    اول از همه این آرامش واحساس خوبی که دارم

    با خودم در صلح هستم

    یکی دیگه ماشینی که مدتها درگیرش بودم و ذهنم رو مشغول کرده بود بطور معجزه آسیای بفروش رسید و یک ماشین عالی گرفتم

    و اتفاقی که همین دیروز اتفاق افتاد یا بهتره بگم معجزه ای که برام رخ داد

    چند روز پیش همین جوری با همسرم رفتیم چندتا ویلا دیدیم و از یکیش خیلی خوشمون اومد و همون موقع درخواستش رو دادیم

    در حالی که هیچ. پول و ایده ای برای خریدش نداشتیم

    دیروز رفتم و بت صاحب ویلا صحبت کردم و بهش گفتم شرایط من اینجوریه و از ویلا هم خوشم اومده الانم پول ویلا رو ندارم

    اونم گفت هرجور میتونی من باهات راه میام

    حتی از قیمتی هم که گفته بود کمتر بهم داد

    این بغیر معجزه و قدرت خداوند هیچ چیز دیگه ای نیست و قرارداد رو نوشتیم و خیلی راحت بدون پول من شدم صاحب یک ویلا زیبا هههههه

    شاد پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 117 رای:
    • -
      حامد احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1677 روز

      سلام و عرض ادب خدمت دوست عزیزم خیلی خوشحال شدم از پیشرفت هایی که تو زمینه مالی کردید و ویلایی که با هدایت خداوند خریدید راستش همین الان داشتم به خرید یه باغ فکر میکردم و عکس های زیبا از طبیعت رو میدیدم که هدایت شدم به کامنت شما چقدر این خدا و قوانین درست کار میکنن انشالله منم مثل شما به زودی هدایت میشم به داشتن یه یک ویلای فوق‌العاده و بینظیر و عالی

      خدایا سپاسگزارم ازت برای تمامی نعمتهایت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      روف رضایی گفته:
      مدت عضویت: 920 روز

      سلام خدمت شما دوست خوبم حسین عبدالله

      امیدوارم که همیشه چرخ زندگی برایتان راحت و رون بی چرخد

      وقتی این چنین کامنت ها. ا مطالعه می کنی دهن آدم باز می‌ماند که خدایا مگر می شود

      مگر امکان دارد این جوری

      وقتی قانون جهان است هستی را باور می کنی و الگو های را می بینی که آنها دارند ابن گونه زندگی می کند

      فلانی این گونه شرایط ساده و باحال را دارند

      فلانی ها خلق راحت توانستند به فلان خواسته‌های شأن برسند

      آن زمان است که این خواسته ها و تجربیات برای من هم ساده و طبیعی می شود

      چون می بینم و برایم باور پذیر تر می شود

      خلی موقع ها می شود که شرایط زندگی برای ما عادی شده است

      رسیدن به خواسته‌های که یک زمان رویایی ما بود

      حالا شاید در زندگی مون بهش رسیده باشیم و حتی فراموش مان سده که این خواسته یک زمان رویایی من بود که بهش برسم اما حالا دارم و‌خلی هم طبیعی معلوم می شود

      مانند که شما وقتی این فایل را دیدید یک سری زدی به آن دوران و شرایط

      دیدی که اری وضعیت چی جوری بوده است

      آن شرایط که برای بعضی ها سخت ترین شرایط و روز های زندگی شأن بوده

      اما برای بعضی ها خلی سخت هم نبوده تازه از این وضعیت بیشترین پول ساخته لذت برده و حال شأن خوب بوده

      وقتی آدم این گونه وضعیت را می بیند بیشتر به قانون خداوند بارو کندی پیدا می کند

      اری این راه و مسیر درست است

      فقط کافی است که من عمل کنم و ایمان داشته باشم

      خواستن و رسیدن شما به این ویلا چقدر باحال بود .

      وقتی کسیکه از قانون آگاهی ندارد اگر چنین داستانی را بشنود برایش قبول کردن سخت است

      اما این رادیو که در این سایت است و هر روز این چنین نتایج های رویایی را از کامنت های عزیزان می بیند برایش باور پذیر تر است

      چقدر باحال است که این چنین ویلای قشنگ را می بینی و دوست داری داشته باشی

      و کدام ایده و پولی هم نداری

      اما ایمان داری که خداوند می رساند و حل می سازد

      و خلی با اعتماد به نفس با صاحب ویلا صحبت می کنی و جالب اینکه خلی خوب باهات راه می آید

      این چنین نتایج و تحول قابل تحسین است

      امیدوارم که خلی راحت و ساده به خواسته های تان برسی

      در پناه الله شاد و سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مینا کاشی گفته:
    مدت عضویت: 1264 روز

    به نام رب العالمین

    سلام براستاد عزیزم

    سلام بر مریم جان و مرضیه عزیز بخاطر کامنت پر از انرژیش و دوستان عزیزم در این سایت

    میخواستم ماجرایی که دقیقا یک روز بعد از این فایل برام پیش اومد را براتون تعریف کنم. که خداوند از آدم میخواد که ایمانش را در عمل ثابت کنه.

    حالا هرکسی به هر طریقی . مهم اون اعتماد به رب العالمین هست که داره عمل میکنه . بقیه چیزهای ما فقط اعتقاد است.

    همه انسان های روی زمین اعتقاد دارند چون در ذات همه ما گرایش به خدا هست. اما اعتماد به خدا یه چیز دیگه است.

    همون جمله معروف استاد :

    In God we trust

    هفته پیش دقیقا یه صبح زیبا که من با شادی دخترم را با دوستاش بردم مدرسه اخرین روز مدرسه بود و کلی برنامه و گفتم هر وقت کارتون تموم شد به من زنگ بزنین بیام دنبالتون.

    برگشتم خونه و همسرم هم حالش خوب بود و لباس پوشیده آماده برای رفتن به سر کارش. یکدفعه قبل رفتن دیدم یه لیوان یه مایعی را نوشید و چند لحظه نشست و چیزی نگفت. بعد از چند دقیقه گفت نمیدونم چرا حالم بد شده . گفتم این چی بود خوردی گفت آبغوره بود. گفتم ناشتا آبغوره خوب حالت را بد کرده.

    سریع براش یک لیوان شربت با بهارنارنج درست کردم یک کمی خورد گفت نه خیلی حالم بده. قفسه سینه ام میسوزه.

    سالها قبل همسر من استنت قلب گذاشته بودند.

    گفت به من یک قرص نیتروگلیسیرین بده . سریع یکی بهش دادم کمی دراز کشید گفتم عجله که نداری کمی استراحت کن بعد برو.

    بعد از چند دقیقه گفت نه حالم یه جوریه یکی دیگه بخورم. گفتم اجازه بده یا از اورژانس بپرسم یا از یکی از دوستانم که پزشک عمومی ولی در بیمارستان قلب است بپرسم.

    حالا همسرم هم میگفت نه نگران نشو مال همین آبغوره است و منم اصرار که نه من باید بپرسم.

    زنگ‌زدم به دوستم و ماجرا را گفتم و او گفت اشکال نداره یکی دیگه بده یکی از قرص های قلبش را هم گفت بده . و گفت از حالش به من خبر بده.

    بعد از چند دقیقه که این کارها را کردیم همسرم گفت نه خوب نشدم. مثل همون دفعه قبل هستم و قفسه سینه من سنگینه.

    زنگ زدم به دوستم گفتم بیا خودت با همسر من صحبت کن ببین حالش چجوریه. تو پزشکی.

    و بعد از صحبت دوستم به من گفت مینا رامین را ببر نزدیکترین درمانگاه و یک نوار قلب بگیر و سریع برای من بفرست.

    من هم بدون لحظه ای درنگ حرکت کردیم چون احساس کردم یه چیزی هست.

    و تمام مدت میگفتم خدایا تو منو هدایت کن.

    سریع رفتیم درمانگاه نزدیک خونه و اونجا گفتم مورد اورژانسی سریع یه نوار قلب بگیرید.

    و همه بیمارهای اونجا که منتظر نوار قلب بودند به راحتی اجازه دادند ما کارمون انجام بشه. و من فقط خدا را صدا میزدم.

    اینها منتظر دکتر اورژانس بودن من بدون اینکه فکر کنم فقط نوار قلب را گرفتم و وارد مطب یه دکتر شدم و گفتم لطفا اینو برای دکتر من بخونید

    اون دکتر در حالی که بیمار داشت سریع نوار قلب را دید و گفت باید سریع آمبولانس بیاد.

    گفتم دکتر اینو برای دکترم بخون اونجا پرونده داره.

    سریع با دوستم تماس گرفتم تنها جمله ای که شنیدم این بود مینا سریع رامین را بیار اورژانس بیمارستان من هماهنگ میکنم.

    درمانگاه گفت باید امضا بدی که خودت میبری گفتم بگین کجا را امضا کنم .

    و چه ادم های نازنینی سر راهم بودند یه کسی که خدمات اونجا بود با ویلچر همسر من را تا ماشین رسوند.

    و گفتم خدایا از کدوم مسیر برم تو رانندگی کن.

    و یکدفعه دیدم توی همت هستم در حالی که مسیر من همیشه از حکیم بود.

    واقعا خدا رانندگی کرد در صبح که همه جا ترافیک صبحگاهی هست فقط خدا رانندگی کرد.

    همسرم میگفت مینا یواش نگران نباش آروم برو.

    من در حالی که فلاشرها روشن بود و یه دستم بیرون میگفتم خدا داره ما را میبره.

    نمیدونم این جملات توی اون لحظات سخت از کجام در میومد.

    وقتی به در اورژانس بیمارستان رسیدم فقط نوار قلب را بالا آوردم در باز شد و گفت سریع برو.

    دم در اورژانس انگار دوتا فرشته ایستاده بودند من فقط ماشین را رها کردم و کفتم اورژانسی.

    سریع رامین را بردند داخل. فقط گفتن این قبض ورود به اورژانس را پر کن و پرداخت کن .

    من نمیفهمیدم چیکار میکنم در حالی که داشتم امور اداری که در اون شلوغی اورژانس، خدا داشت انجام میداد را میکردم یه آقایی از پرسنل اونجا گفت من مواظب ماشینت هستم . چون من همون وسط رها کرده بودم شیشه ها پایبن و …

    گفتم آقا اگه مزاحمت راه داره این سوئیچ را بگیر ببرش کنار. گفت نه من مواظبم مریضت که انتقال پیدا کرد بیا ببر جلوتر پارک کن بعد از انجام کارهات بیا ببر بیرون از بیمارستان.

    من نمیدونم این فرشته از کجا اومد . من از کسی درخواست نکرده بودم اما اونا بودند.

    تا من بیام مدارک را بدم همسر من را برده بودند توی اتاق عمل. فقط وسایلش را به من دادند.

    تازه گفتن برو پذیرش و پذیرش بیمارستان را بگیر.

    تازه انگار پی ببرم موضوع خیلی جدی تر از این حرفها هست.

    سریع ماشینم را کمی جلوتر بردم و رفتم پذیرش و کارها را انجام دادم و برگه ها را دادم اصلا اون لحظه از من پولی هم نگرفتن .

    من ماشین را بردم بیرون و از اون آقا اون فرشته تشکر کردم و برگشتم.

    یک لحظه به خودم اومدم که پشت در اتاق عمل ایستادم و حالا خودم بودم . تا اون موقع همه کارها را یکی دیگه داشت میکرد.

    اون من نبودم اگه من بودم هیچ یک از کارها را نمیتونستم .

    مگه میشه توی این حال رانندگی کرد اونم توی شلوغی صبح .

    مگه میشه کنترل ذهن کرد . و نگران نبود.

    اما همه را خدا انجام داده بود و من ناخودآگاه به همسرم گفته بودم که خدا داره میبره.

    حالا نفسم بند اومده بود و در پشت اون اتاقی که همیشه کارها زود انجام میشد طولانی شده بود. و هر بار میپرسیدم میگفتن هنوز نیومده.

    من فقط خودم را میدیدم که دارم سوره حمد میخونم و میگم به خدا من نمیدونم تو باید الان توی اتاق عمل اینکار را انجام بدی.

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    اونجا مسئول گفت چرا اینجوری هستی. گفتم این فرق داره . اورژانسیه.

    و تنها چیزی که میخوندم سوره حمد بود و ایاک نعبد و ایاک نستعین.

    حالا به خدا میگفتم یه نشونه بهم بده داره کارها خوب پیش میره.

    اما خدا داشت باهام حرف میزد اما چون اون لحظه من آشفته بودم هیچ صدایی نمیشنیدم . آروم نبودم .پس صدای خدا را هم نمیشنیدم . فقط درخواست میکردم.

    بعد از زمانی طولانی بعد از چند بار زنگ زدن بالاخره وقتی زنگ‌ زدم که حالش را بپرسم فقط گفتند همین الان آوردن بیرون .

    من نمیدونستم چه اتفاقی افتاده فقط شنیدم اومد بیرون. گفتم خدایا شکرت . خدایا شکرت

    بعد دوباره نجواها اومد یعنی چی شده؟

    به خدا میگفتم من هیچی نمیدونم من فقط میخوام خبر خوش بشنوم.

    حالا در این حین دخترم زنگ‌زد که مامان میایی دنبالمون با صدای شاد . و من نمیدونستم چی بگم فقط گفتم ویونا مامان بابا سرماخورده اوردمش بیمارستان تا سرم بزنه . به مامان دوستت زنگ بزن

    منم باهاش هماهنگ میکنم برو خونه مامان جون.

    مغزم کار نمیکرد چی میگم فقط باید انجام میدادم سریع به مامان دوستش زنگ زدم و گفتم اینجوری شده لطفا ویونا را ببرید خونه مامان بزرگش. خودش بلده.

    و یکدفعه دیدم تلفنم زنگ خورد یه شماره ناشناس. و جواب دادم یه صدای ضعیف . گفتم بله .

    رامین بود با گوشی کسی زنگ میزد گفت نگران نباش من حالم خوبه همه چیز خوب پیش رفت‌.

    خدا پاسخ داده بود شاید زودتر هم گفته بود. من چون نا آروم بودم نمیشنیدم.

    بعد از لحطاتی منو صدا کردند که میتونم برم چند لحظه ببینمش.

    وقتی رفتم فقط گریه کردم گریه شادی و بلند بلند میگفتم خدایا شکرت خدایا شکرت.

    و همسرم هم گریه میکرد و گفت که دکتر گفته اگه شاید یکربع دیرتر رسیده بودید معلوم نبود چه اتفاقی میفتاد.

    و اصلا هم ربطی به آبغوره نداشته اون خودش نشونه برای ما بوده . شاید اگه اون آبغوره خورده نمیشد و همسر من میرفت بیرون توی مترو و یا هر جای دیگه نمیدونم چی میشد.

    اما خدا خودش در اون لحظه خودش را نشونم داده بود. و چقدر دستان مهربونش را در جای جای این لحظات برام رسونده بود.

    همه جا خودش بود اصلا همه چیز خودش بود.

    همسرم گفت یه لحظه در عمل آنژیو چشمانم سیاه شد و گفتم دکتر من دارم میرم گفت نه نه نگران نباش این موضوع پزشکیه . و آرام باش و نترس.

    چون استنت قبلی به رگ چسبیده بوده و این اتفاق افتاده بوده و حالا باید یک استنت بزرگتر میزاشتن که هم اون را پوشش بده و هم به این رگ وصل بشه.

    و خدا را شکر که این استنت جواب داد . خدا را شکر که دستان خدا این عمل را انجام داد .

    و خدا را شکر که خود خدا ما را سریع رسوند.

    من در لحظه لحظه این ماجرا خدا را میدیدم.

    چه دکتر نازنینی بود و چه مهربانانه برام توضیح داد. و چقدر از کارش راضی بود.

    و چقدر من در درونم از خدای خودم بخاطر این دستان مهربان تشکر کردم .

    چقدر از دوستم تشکر کردم که بدون توضیح اضافی به من حالم را خوب نگه داشت تا من با اطمینان برسونمش بیمارستان.

    چون آمبولانس هرجا خودشون جا بدهد میبرن و من باید میبردمش بیمارستان قلب که پرونده داشت. تا وقتی تلف نشه برای گرفتن گزارش. توی سیستم گزارش کارهای قبل بود. و نیازی به کار اضافه ای نبود.

    و همسر من را بردند سی سی یو و چهار روز بعد مرخص شد یعنی همین دو روز پیش.

    و جالبه بگم وقتی همون روز برمیگشتم خانه از حکیم برگشتم حدود دوساعت در ترافیک بودم چون نمایشکاه کتاب بود و من یادم نبود.همون لحظه گفتم خدایا چجوری تشکر کنم که تو منو بردی همت تا اونجا ترافیک نباشه. من که اصلا یادم نبود.

    واقعا اعتماد به خدا همه کارها را میش میبره تا به خودمون اعتماد میکنیم همه چیز بهم میریزه.

    کاش بتونیم توی همه لحظاتمون این اعتماد را داشته باشیم .

    من اینقدر هول بودم که فقط برم اصلا از ویز استفاده نکردیم و وقتی نزدیک بیمارستان بودم نمیدونستم اورژانس از کدوم طرفه به همسرم میگفتم اونم اینقدر حالش بد بود لوکیشن پیدا نمیکرد.

    پس یعنی چی فقط خدا میبرد. خدا برام همه چیز شد. خدا ما را در دستانش گرفت و برد. خدا در دستانش با مهربونی کامل عمل را انجام داد . خدا گروه فرشتگانش را در تمام لحظات برام فرستاد.

    من با این عقل مگه بیشتر از 100 مترم را میبینم . من اصلا فکر نمیکردم که کجا بهتره . آمبولانس تجهیزات داره. نه انگار خدا میگفت و من انجام میدادم . در اصل اونم خدا انجام میداد.

    من روی شونه های خدا بودم و تماشاگر بودم.

    این‌ماجرا را برای خودم بارها و بارها تکرار کردم.

    دیروز رفتم اون درمانگاه تا از اون دکتر و پرسنل تشکر کنم. خدا را شکر اون دکتر شیفتش بود و رفتم تشکر کردم و قشنگ یادش بود و گفت چه ریسکی کردی خودت بردی و آفرین. و تو دلم گفتم خدا برد.

    گفت هر لحظه حیاتی بود و اگه امبولانس میبرد شاید زمان زیادی صرف میشد تا بفهمن چه کارهایی باید انجام بشه.

    من فقط تشکر کردم و عذرخواهی که بی اجازه وارد اتاق شدم و درحینی که بیمار داشتید درخواست کردم با دکترم صحبت کنید. و چقدر شما خوبید که قبول کردید و برای دکتر توضیح دادید.

    من اینا را اینجا نوشتم تا هم برای خودم و هم برای هرکسی که میخونه یاداور این بشه در هر امری ایمان به خدا جواب میده.

    مرضیه جان در اون شرایط بحرانی مملکتش تونست به خدا توکل کنه و نتیجه گرفت و پیش رفت. و برای ما ردپایی گذاشت تا یادمون باشه فرقی نمیکنه کجا باشیم در چه شرایطی باشیم در چه مملکتی و با چه امکاناتی. اگه از خدا فقط از خودش درخواست کنیم تمام راه ها را هموار میکنه‌

    من در همین شهر شلوغ تهران در همین جا که همه در حال نالیدن هستند در همینجا که همه میگن دکترها کار نمیکنن و پرسنل کار نمیکنه و ….همه چی خرابه وقتی از خود خود خدا خواستم تمام پرسنل ایستاده بودند برای من کار کنند.

    آخه مگه داریم دو تا پزشک دم در ایستاده بودند و رامین را بردن داخل اورژانس. اینا اگه دست خدا نیستند پس چی هستن؟

    مگه داریم پرسنل از ماشین من مراقبت کنند تا من بیام.؟

    دکتر عالی یه دکتر خیلی خیلی خوب که همه کلی دوست دارن با این دکتر عمل بشن اونروز آنکال بود و عمل را انجام داد. اینا دستان خدا نیستند. پس کی هستند. اینا فرشته های خدا نیستند؟

    من اگه ایمان نیارم اگه اعتماد نکنم دیگه باید خیلی خیلی …. باشم .

    دیگه خدا چجوری خودش را بهم ثابت کنه از این قشنگ تر . از این واضح تر .

    با خوردن یه لیوان آبغوره همسر من را توی خونه نگه داشت. اینا وسیله نیستن پس چی ان؟

    من از استاد عزیزم واقعا ممنونم بخاطر این سایت الهی بخاطر کلام الهی که همیشه با آرامش از دهان شما خارج میشه.

    استاد عزیزم شما هم دستان و فرشته خداوندی تا به ما یاد بدی ایمان آوردن را .

    همون جمله معروف را: ” ما به خدا اعتماد داریم. ”

    و همین یک جمله ما را بس است اگر اعتماد کنیم.

    سپاسگزار شما هستم که میدونین چه کامنتی کجاها به درد ما میخوره و اونو درس ما میکنید.

    من خودم کامنت مرضیه جان را خونده بودم و خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بودم اما این کجا و اون کجا.

    وقتی شما با این جزئیات تعریف میکنید و تمام نکات مهم را بیان میکنید فکر کنم خود مرضیه جان هم نمیدونستن دارن چه رفتاری میکنن.

    خیلی خیلی دوستتون دارم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 121 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 653 روز

      باسلام خدمت شما دوست عزیزم مینا خانم

      انشالله هرجا هستید حال دلتون عالی باشه

      از کامنت شما لذت بردم واز توکل وایمانتون

      وبغضم گرفت با خواندن کامنت شما یاد اتفاق یکماه پیش ک برای خودم رخ داد افتادم

      اما یکماهه خیلی درگیر روزمرگی شدم واز فرشته ای ک خدا بهم هدیه داد مراقبت کردم وقت نذاشتم بیام کامنت بذارم واما الان کامنت شما نشانه ای شد برای نوشتن کامنت من

      ازخدا خیلی تشکر کردم اما جا داره کامنت بذارم برای تشکر از خدایم ک همه بخانن

      من با قانون باردار شدم بارداری جوری بود ک خودم خاستم من سالم وفرزندم سالم هدف سال 1402 من بود وجنسیتش من از خدا پسر خوشگل خاستم توی کامنتها خیلی نوشتم اما الان فروردین 1403 آمده بود وقت زایمان رسیده بود.

      دوهفته مانده ب موعد زایمان حس عجیبی داشتم شبی گریه کردم توی حیات مهمانم مادرم وخانواده از شیراز مشهد اومده بودن گفتم خدایا من هیچی نمیدونم تو میدونی خستم از انتظار پسرم را بسلامت دنیا بیار

      روز بعد درد زایمانم شروع شد کم بود رفتم بیمارستان عمومی باهمسرومادرم خیلی خدا خدا میکردم توقلبم حاضرنبودم باکسی صحبت کنم همش ساکت بودم انگار خدا داشت با من صحبت می‌کرد من را آرام می‌کرد

      یکساعت بستری شدم دکتر گف موقه زایمانت خیلی نزدیکه اما تا شب وفردا فرصت داری شیفتی ک من رفتم چقدر خوش،اخلاق بودن چون شیفت قبلی چندتا خانم زایمان کرده بودن ک همراهاشون برای مادرم کلی از نکات منفی ونارضایتی از بیمارستان تعریف کرده بودن منو مرخص کردن گفتن فعلا برو خونه تو راه برگشت هرچی مادرم گف بیمارستان بدی هست وداشت تعریف می‌کرد فلان بلا سر خانما آوردن من ب خدا میگفتم خدا کمکم کن همش بغضم گرفته بود هرچی میگفتن مادر و همسرم گفتم ن بیمارستان خوبیه چقدر هم خوش اخلاقن وهرچی میگفتن من ساکت وآرام بودم هیچ حرفی نمیزدم حتی میخاستن بهم ترحم کنن ک دستتو بگیریم کمکت کنیم بلند بشی راه بری غذا بخوری اجازه نمی‌دادم دوست داشتم فقط ساکت باشم وتنها باشم خلاصه برگشتیم خونه ومادرم هرکاری کرد غذا بخورم نخوردم رفتم توی اتاق گرم خوابیدم خیس عرق شدم ودرد داشتم کمی

      عصر شد مادرم حیات خونمو می‌شست وخدا با من حرف می‌زد خودش گف تو اتاق گرم بخاب خودش گف برو ب گلهای باغچه وگلدونات آب بده یک حسی با من بود خدا فقط میدونه وشما بچه های سایت الهی

      دم غروب شد مادر همسرم آمد مادرم ومادرهمسرم پیشنهاد دادن برو دوش بگیر رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون از حمام نتونستم موهامو خشک کنم خیلی حال عجیبی داشتم خدای من فاصله دوش گرفتنم تا زایمانم فقط نیم ساعت شد تو خونه بودیم من احساس کردم پسرم داره دنیا میات وبا حالت جیغ وفریاد کمکم کن خدا که پسرم داره دنیا میات همسرم هل شد برادرم مادرم ومادرهمسرم اینقد هل شدن ک چیکار کنیم همسرم بدو رفت توکوچه هرچی تماس گرفت ماشین پیدا نشد خداونددستانش رو فرستاد

      همسایمون ماشینش روشن کرده برای تفریح باخانواده برن بیرون

      خیلی انسان خوبیه همسرم ک هرگز اهل درخواست نیس اما زبان ب سخن میاره واز همسایه درخواست میکنه فقط مارو برسون بیمارستان اون هم ماشینو دم در میاره خیلی سریع همسر وبرادرم مرا بغل میکنن وتوی ماشین میذارن وماشین باسرعت حرکت میکنه ویک دقیقه نمیشه پسرم توی ماشین دنیا میاد ک مادر وبیشتر همسرم تعجب میکنن اصلا اون لحظه خدا بهم گف چیکار کن صدای گریه ی بچه ب گوش هممون توی ماشین رسید ک شوهرم گف میریم بیمارستان خصوصی سریع رسیدیم بی سیم زدن دکترا اومدن پای ماشین ومن وبچه رو بردن داخل زایشگاه چقد آرام بی صدا چقد احساس امنیت کردم من تو بغل خدا بودم از من وفرزندم محافظت کرد تا چندروز وهنوز بهش فکر میکنم چون شوهرم وبرادرم گفتن ما هل شدیم موندیم چطور تونستیم تورو بذاریم تو ماشین خدا بهشون توانایی داد وب من میگف چی بگم چیکار کنم

      شیفت شب بود بیمارستان تمام دکتروپرستارا بالاسرم بودن وگفتن امشب فقط تورو داریم اینجا زایمان کردی وچقدر بهم رسیدگی کردن ب من وبچم مادرم اومد پیشم با خوشحالی پیشانی من رابوسید وگفت تبریک میگم عزیزم بابت پسر نازت

      وچقدر عالی پسر من بین همه نوزادان از همه لحاظ سالم بود وچقدر زود همون روز مرخص شدیم ازبین همه نوزادانی ک قبل از پسرم تو بیمارستان بودن پسرم زردی نگرف اصلا

      دوهفته زودتر با وزن مناسب دنیا آمد

      افرادی ک من از خدا خاستم کنارم بودن بعد از زایمان

      چقد خداوند از طریق دستانش کارای خونم رو انجام داد

      هزینه بیمارستان بصورت هدیه از طرف دست خداوند واریز شد

      حتی مخارج منو بچه برام واریز شد بصورت هدیه

      تا الان از خدا تشکر میکنم همونی شد ک من میخواستم چون من نوشته بودم چی میخام

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        مینا کاشی گفته:
        مدت عضویت: 1264 روز

        سلام فاطمه جان

        تولد پسر عزیزت مبارک

        چقدر بهت تبریک میگم بخاطر این شجاعت .

        استاد بارها و بارها گفتند که روی شونه های خدا بنشینید و لذت ببرید و متاسفانه ما فقط بعضی وقت ها اینکار را میکنیم.

        بیشتر اوقات روی عقل خودمون کار انجام‌میدهیم . در حالی که عقل ما فقط چند متر جلوتر را به ما میگه اما خدا دانا و توانای جهانیان رب العالمین همه چیز را میدونه . چرا همیشه از خودش نخواهیم.

        و این پسر گل شما این فرشته از طرف کیه؟ خدا بهش همه چیز داده حتی جای تولدش را هم خودش تعیین کرده.

        اما ما خیلی اوقات میخواهیم دخالت کنیم و بگیم اونجوری که من میخوام بشه.

        ما باید خالص بشیم و این خیلی سخته. ما باید مثل ابراهیم که گفت فقیرم به تو . بگیم هر جور تو صلاح میدونی چون صلاح ما را خودش میدونه و به ما میگه . همون هدایت که استاد میفرمایند.

        امیدوارم در پناه خدای مهربان عشق واقعی را تجربه کنید.

        و این روزها درک میکنید که چجوری خالصانه پسرتون را دوست دارید و بی توقع عاشقی میکنید.

        مادری و پدری کردن یکی از خالص ترین عشق هاست.

        و من به شما تبریک میگم که عاشق شدید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        نورا افضلی گفته:
        مدت عضویت: 1634 روز

        سلام فاطمه عزیز

        بنده خوب وموردعنایت خدا

        باخوندن کامنت سراسرتوحیدی وهدایت هاویاری دادن های خداوندمهربون ومقتدرت، خیلی لذت بردم وازاینکه باقانون باردارشدی ودرتمام دوران بارداری ات باخدارفیق بودی وخداهم چقدددرزیبا وباکمترین دردوبه شیوه ای عالی کمکت کرد زایمان کردی خیلی لذت بردم وازاینکه فرزندپسری سالم وخوشگل باسلامتی خودت به دنیاآوردی خیلی برات خوشحالم ومادرشدنت روازصمیم قلبم بهت تبریک میگم امیدوارم همچنان باتوکل برخدای مهربون ومقتدروعزیزپسرخوشگل وسالمت روبزرگ کنی وازتک تک لحظات شیرین درکنارهم بودنتون لذت ببری و عشق مادروفرزندی درکنارعشق زیبای الهی روتجربه کنی دوست عزیزوهم فرکانسی من . همواره درپناه یکتای بی همتاوپروردگارآسمانهاوپروردگارزمین وپروردگارجهانیان شادوسلامت وثرونمند باشی

        «ولله الحمد رب السموات ورب الارض رب العالمین »

        پیروزباشی دوست خوبم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      عادل مولانی گفته:
      مدت عضویت: 1638 روز

      سلام بر مینا خانم عزیز و با ایمان

      آفرین به این درجه از ایمان و توکل و عمل

      کامنت شما بیش از اندازه حالمو خوب کرد و منو به وجد آورد

      واقعا این توکل و اعتماد به خدای مهربان چه کارها که نمیکنه و چه فرشته هایی سر راه آدم قرار نمیده تا دربست در خدمت بنده با ایمانش باشن

      این تداوم ایمان و اعتماد به رب رو برای خودم و شما و همه بچه های سایت از خداوند خواستارم و برای همسر عزیزتون نیز صحت و سلامتی آرزو میکنم

      خدا همیشه یارو نگهدارتون باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1031 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت بودن در مسیر هدایت الهی و مسیر احساس خوب

    خدایا شکرت بابت همه چیز

    شکرت بابت این قوانین ساده و بدون تغییر و اینکه قدرت خلق زندگیمو دادی دست فرکانس های من و من بسیار ارزشمند و لایقم چون یک موجود فرکانسی هستم وخدا از روحش درمن دمیده .

    می‌خوام راجب تجربیات خودم تو کسب و کار در سال گذشته بگم ، کامنت مرضیه عزیز تو یکی از فایل های دانلودیه و چند مدت پیش خوندمش تا جایی که یادمه و کلی تحسین کردم و به قول استاد این کامنت تمام اون تضادها رو که میشه بهونه کرد رو تو خودش جا داده ،اما چیه که بتونه حریف انسانی بشود که به این پی برده که در جهانی قانون مند زندگی می‌کنه ؟؟؟انسانی که به یقین رسیده که خداوند قدرت خلق لحظه به لحظه ی زندگیشو داده دست خودش و با فرکانس های ارسالیش که نشان گرفته از باورهاشه که باورها نشات گرفته از ورودی هاشه می‌تونه زندگیشو خلق کنه

    انسانی که به موجودیت فرکانسی خودش پی برده و می‌دونه که اگر سمت خودش رو درست انجام بده و هر لحظه سعی کنه با توجه به نکات مثبت به احساس بهتری برسه و در این احساس باقی بمونه و هر چقدر در این احساس بیشتر باقی بمونه بیشتر و بیشتر از هدایت های الهی بهره مند میشه ،انسانی که به این آگاهی رسیده که اگر من با تمرکز به نکات مثبت و دادن ورودی های مناسب و برداشتن ترمزها و ساختن باورهای مناسب وهم جهت با خواسته با دیدن الگوهای مناسب رو کاره خودمو درست انجام بدم ،خداوند از اونور همیشه کاره خودشو بی نقص انجام میده ،

    مسیری که خودم رفتم و نتیجه گرفتم به این شکل بوده

    من پارسال تصمیم گرفتم که وارد کار ملک بشم و بدون هیچ تجربه ای با توکل شروع کردم ،

    و ورودی هامو کنترل میکردم و توجهم به داشته هام بود و هر لحظه سعی میکردم لذت ببرم و به یک هفته نکشید که من یک قرارداد بستم و اولین مبلغ به حسابم واریز شد به مقدار 2میلیون و پونصد ،خب برای من خیلی ارزشمند بود که تونستم با انرژی ذهنیم وبا استفاده از قانون پول آسان به دست بیارم ،

    الان که فکرش رو میکنم ،میبینم که من سپرده بودم و اصن هدایت میشدم ،مثلا من هدایت شدم تا یک باور مخربی رو بشکنم و اون باور این بود که پول در آوردن سخته و من هدایت شدم به عقل کل و سوال چرا پول درآوردن آسانترین کار دنیاست و فقط می‌خوندم و الگوهارو می‌دیدم و لذت می‌بردم وکم کم این صدا تو گوشم کم شد که میگف هه نشستی رو صندلی چایی میخوری و میخوای پول میلیونی دربیاری؟؟؟ و من هدایت شدم و همکارانی دیدم که بله با چایی خوردن و باعشق دارم مثل آب خوردن پول در میارن ،

    یکی از دوستان هم به جمله نوشته بود که خیلی به دلم نشست اونم اینکه نوشته بود تو خواب نمیشه آب خورد ولی میشه پول در آورد پس پول درآوردن از آب خوردن هم ساده تره ،همون حرفی که استاد میزنع و میگه ثروت مثل اکسیژنه ، تو فقط باید نفس بکشی و دستت رو از جلو دماغت بکشی نیاز نیست دنبال اکسیژن بگردی ،

    این باور خب منطقیم بود برام که در من باشه ،چون من قبل از آشنایی با قانون از صب تا شب کار میکردم توی شغل های مختلف با حقوق ثابت و چند غاز ، اونم دوشیفت تو مغازه فست فودی تو بندرعباس از ساعت 9صب تا 12شب یا بعضاً 2شب و حتی یک بار یادمه ،یک پستی رو دیدم که نوشته بود قیمت ساعت رونالدو نمی‌دونم چند میلیارده ،ساعت الماسی که خریده بود و نوشته بود اگر یک نفر با حقوق 10میلیون در ماه بدون هیچ هزینه ای کار کنه باید تا نمی‌دونم 700سال کار کنه تا به این مبلغ برسه ، هههههه و من یادمه تا چند روز افسردگی گرفتم وبعدشم که حواسمو با حواشی پرت کردم .

    خلاصه بعد از اون معامله من قشنگ داشتم پیش میرفتم ،اما آنقدر افرادی که تو کاره ملک بودن مینالیدن که من هم یه موقع هایی توجهم پرت میشد و نتایج کم رنگ میشد ولی به محض اینکه از احساس خوبم فاصله می‌گرفتم ،سریع به خودم میومدم و میگفتم ورودی هامو کنترل نکردم اینجوری میشه و بعد میومدم روی باور فراوانی و الگوی مناسب تو این کسب و کار می‌گشتم ، ولی خب چون این قطعی و وصلی بود و من هراز چند گاهی کنترل ورودیمو از دست میدادم و تو قانونم حتی تا این اندازه که الان می‌دونم ،پارسال نابلد بودم و در این مسیر ادامه داره و مطمعنم سال بعد میگم که پارسال از قانون هیچی حالیم نبوده و امیدوارم با یاری خداوند در مسیر قانون و احساس خوب حرکت کنم ،خلاصه من بخاطر این مسیر رفت و برگشت بین عوامل بیرونی و باورهای مناسب یه دوماهی از به جای دیگه پول می‌ساختم اما از اینکار نه ،یعنی تابستون گذشته ،اما ارتباطم با خداوند انقد خوب بود و انقد قلبم آروم بود و امید وار بودم که دوباره با کارکردن روی سایت و فایل های دانلودی و کتاب رویاها من برگشتم و روی باور فراوانی کار میکردم و روی احساس خوب و دوباره معامله انجام دادم و دوباره و دوباره و در آمد من هر ماه رفت بالا به شکل ملموس و قشنگ ریز به ریز ارتباط بین این افکار و باورها و این ورودی های مالی رو احساس میکردم و هم چنین ردپای قانون تکامل که خیلی واضح بود و من دقیقا داشتم می‌دیدم که ظرف وجودم آرام آرام طبق قانون تکامل داره بزرگتر میشه و ساخته میشه به اندازه ای که داشتم روی نکات مثبت تمرکز میکردم و بیشتر در احساس خوب میموندم و هر شب بابت اتفاقات خوب سپاس گذار خداوند بودم که میتونم بگم که قوی ترین تمرین و تاثیر گذارترین و شگفت انگیز ترین و معجزه آسانترین تمرینی بود که تو زندگیم انجام دادم و قشنگ روزهایی که شبش نمینوشتم و تعلل میکردم و مثلا یه روزی انجامش نمی‌دادم ،قشنگ اون احساس خوبی که در هر لحظه و تمام ساعات روز داشتم کم کم کم رنگ میشد و من می‌دیدم این رو و سریع برمیگشتم و تمرین رو انجام میدادم ،و خیلی روی احساسم حساس شده بودم و امیدوارم همش اونطوری حساس باشم به این احساس خوب و آرامش داشتن و در این احساس بودن .

    من توی این مسیری که تا به اینجا تعریف کردم کلی هدایت خداوند و اشک و گریه ی شوق بود ،هدایت به کار کردن روی باورهای مخرب و دیدن الگوهای مناسب ،یعنی من بعده اون باور سخت پول درآوردن که روش کار کردم و بهتر شد ،بعدش از خداوند کمک میخواستم تا هدایت کنه تا روی باورهای ثروت آفرین کار کنم و هدایت کرد به باگی که همه ی ما فک میکنیم داریم حالا یکی کم رنگ و یکی پررنگ تر

    اونم اینکه تو گفتگوی ذهنیم من دیدم به وضوح به من الهام شد که من معنویت و ثروت رو از هم جدا میبینم و خدا شاهده سه چهار روز که روی این باور کار کردم یک مبلغ دو برابر مبالغ قبلی اومد به حسابم و من بازهم ارتباط بین باورها و ورودی مالی رو دیدم اماخب انسان فراموش کاره و باید اینها تکرار بشن ،

    یعنی می‌خوام بگم که از موقعی که من با تمام وجودم ورودی هامو کنترل کردم و خودمو بستم کار کردن روی باورها در حالی که بقیه همکارام دیگه اصن ناامید شدن از این وضعیت بازار ،اما من هر ماه معامله داشتم و هیچ عامل بیرونی رو مقصر نمی‌دونستم زمانی که معامله ام بهم میخورد یا درست پیش نمی‌رفت یا اتفاق به ظاهر بد میفتاد سعی میکردم همش ذهنم رو کنترل کنم و به احساس بهتری برسم و آنقدر با این کار و این کنترل ذهن نتیجه‌ی اون اتفاق رو به نفع خودم رقم میزدم که خدا به سرم شاهده ،انقد حس و حال خوبی بود که یادمه به یک تضاد تو کارم برخوردم و تو یکی از معامله هام و روزایی بود که انقد من متصل بودم که این تضاد حتی در لحظات اول هم نتونست ضره ای به من نگرانی بده و فقط نوشتم که چطور می‌خوام پیش بره و به خدا سپردم و فقط توجه به نکات مثبت و بودن در آرامش اولویت من بود و تو راه که داشتم میرفتم یه لحظه برگشتم دیدم که یه دختر بچه داره بهم لبخند میزنه تو خیابون بغل ماشین پیش باباش و اون لبخند و هم زمانی و اون حس و حال و همه و همه دست به دست هم داد که من فک نمیکنم تا آخره عمرم اون لبخند یادم بره و با اون لبخند قلب من با من حرف زد و قشنگ خدا بهم گف که همینو ازت می‌خوام ،ادامه بده ،من ازت راضیم ،،،، الله اکبر الآنم اشک شوق تو چشمام جمع شده ،واقعا اگر ما فارغ از هر چیزی وجودمونو پر کنیم از خداوند و عطر و بوی خداوند هر جا سعی کنیم ببینیم ،چه می شود واقعا؟؟؟ و خداوند دقیقا اون تضاد رو طوری پیش برد که من نوشته بودم

    ذهن عزیز ،هنوزم میخوای بگی اینا شانسیه؟؟؟هنوزم میخوای نجوا کنی که نه یک بار اتفاق افتاد و وصلش کنی به هزاران عامل بیرونی به غیر از باورها و توکل و ایمان و کنترل ذهن و ورودی های مناسب دادن؟؟؟

    نه من دیگه دستت رو خوندم و یک بار نیست هزاران مثال برات دارم از زمانهایی که تونستم با احساس خوبم خداوند رو اجابت کنم و نتیجه‌ی تمام اتفاقات به نفع من تغییر کنه و برعکس هزاران مثال دارم از اینکه نتونستم آسمان خودمو حفظ کنم و به حرف تو گوش دادم و احساس بده من اتفاقات بد رو رقم زده برام ،و من به این الگو رسیدم ،

    من درک میکنم ارتباط میان احساس خوب و خوش شانسی و اتفاقات خوب رو

    و برعکس من درک میکنم ارتباط میان احساس بد و اتفاقات بد رو ،چون این قانونه و تجربه زندگی من اینو تایید می‌کنه

    من درک میکنم ارتباط میان باورهای مناسبم و اتفاقات مناسب رو

    من درک میکنم ارتباط بین سپاس گذاری بابت روابط زیبام و بهتر و بهتر شدن و عاشقانه تر شدن بیشتر و بیشتر اون روابط رو چون تجربه سرتاسر پارسالم همینو میگه

    من درک میکنم ارتباط میان سپاس گذاری بابت پولی که تو حسابمه و توجه به داشته هام و دریافت پول بیشتر

    من درک میکنم ارتباط بین سپاس گزاری بابت سلامتی و قوای جسمیم و قوی تر شدنم برای انجام تمرینات توباشگاه

    من درک میکنم ارتباط بین برداشتن یک مقاومت ذهنی و باور مخرب و رخ دادن نتیجه رو .

    البته ذهن عزیز من ، من باهات نمیجنگم ها ،نظر شمام محترمه ،ولی من انتخاب میکنم که مسیر خداوند و مسیر آرامش و احساس خوب رو فالو کنم و ازت می‌خوام که به حرفایی که قلب من میزنع و به هدایت های قلب من عمل کنی نه حرفای خودت

    ،ذهن عزیزم تو هر چقدرم چموش باشی ،افسارت دست خودمه و کسی که بندگی اربابش رو می‌کنه سرور شیطانه و من می‌خوام بندگی ارباب خودم رو بکنم .

    خداوندا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    در پناه الله یکتا از تک تک لحظات زندگی لذت ببریم و بزرگترین اولویت ما احساس خوب ما و احساس آرامش ما در هر لحظه باشه ،بقیش کاره جهانه نه ما

    عاشقتونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 126 رای:
    • -
      فاطمه کدخدا گفته:
      مدت عضویت: 2108 روز

      سلام اقا رضا ،خداقوت ،چقدر کامنتت بی نظبر بود تک به تک خط هایی که نوشتی برام دلنشین بود

      اصلا قانون رو درک کردی دوست دارم بارها و بارها این کامنت رو بخونم و به خودم بگم همینه ،قانون همینه ،کل مسیر همینه

      جنجال بین ذهن و خداوند ،و اینکه حواسمون باشه افسار زندگیمون رو ندیم دست ذهنمون

      چون خودم الان یه ذره درک کردم که این ذهن ما رو تو چه منجلابی میبره

      منجلاب مقایسه ،دیر شدن ها ،کم بودن ها ،چرا نرسیدی ،پس کووو ،

      یهو به خودمون میاییم واااایی که چقدر از مسیر دور شدم ،من کجا و مسیر اصلی کجااااا

      دوباره باید برگردیم ،احساسمون رو خوب کنیم ،به نعمت هایی که داریم توجه کنیم و به قول خودت هر شب سپاسگزار اتفاقات خوب روزمون باشیم ،اونوقت نتیجه ها پشت سر هم میان ،به شرطی که یادمون نره که کجا بودم الان به کجا رسیدم ،خودمون رو با دیروز خودمون مقایسه کنیم

      خدایااا شکرررت وقتی میام کامنت ها رو میخونم چقدر حالم خوب میشه ،از این همه هیاهوها که تو جهان اطرافمون هست میام بیرون و اینجا حالم خوب میشه و به خدا وصل میشم ،ارام میگیرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مرتضی آستاد گفته:
      مدت عضویت: 940 روز

      سلام اقا رضا عزیز

      تحسینت میکنم به خاطر نتایجی که توی کارت گرفتی و اینقدر خوب داری روی خودت کار میکنی

      چه قدر خوب رابطه نتایج زندگیت رو با قانون بیان کردی و ایمان ما رو بیشتر کردی

      انشالله روز به روز موفق تر و سرحال تر و سالم تر از قبل باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    کوروش گفته:
    مدت عضویت: 1870 روز

    الله اکبر

    واو

    باورم نمیشه

    اصلا

    سلام سلام سلام به همه ی عزیزای دلم

    واقعا دارم دیوونه میشم

    چطور ممکنه

    من 23 فروردین امسال یک کسب و کاری رو شروع کردم و فردا کمپین فروشش هست 25 اردیبهشت

    اولین کمپینه

    یدور تو ذهنم میومد که میفروشی خیلی خوبم میفروشی

    یدور تو ذهنم یه نجوای ریزی میومد که نه کی میخره بابا بیخیال این چه فکریه

    تا داستان این دوست عزیزمون رو شنیدم از شما استاد جان

    مگه میشه انقدر زود پاسخ داده بشه بهم

    الان اینطوریم که

    اون خانم تو اون وضعیت رسید

    من تو وضعیت خیلی آروم ایران که همه پول دستشون هست چرا نتونم

    و قشنگ ترسم ریخت

    مطمئن تر از قبل حس میکنم فردا ظرفیت رو پر میکنم

    و نکته ی جالبش اینجاست که تو تلگرام شروع کردم و الان 228 تا عضو دارم

    و دقیقا شما صحبت کردین از تلگرام

    نشونه واضح تر از این

    تو این همه فایل یکبار ندیدم استاد از تلگرام صحبت کنن حتی تبلیغ آیدی تلگرامتون هم نکردین

    چی میشه که روز قبل اولین فروش من

    به تلگرام اشاره میکنین

    این بزرگترین نشونس

    و قلبم آروم شده الان

    یه حس اطمینان که خدا داره نگام میکنه

    و با این فایل خواست بگه حواسم بهت هستا

    همه چی رو بسپار به من

    استاد زبونم بند اومده نمیدونم چی بگم

    واقعا عجیبه این شدت از هم زمانی

    الهی شکر

    امیدوارم که فردا همه چی عالی پیش بره و خبرشو بهتون بدم

    بینهایت سپاس گزارم از این فایل بی‌نظیر

    به موقع ترین زمان

    درست ترین زمان

    همین دیشب تو سایت بودم و این فایل نبود

    دوباره به سرم زد امروز چک کنم

    و حسم این بود که باور کن یه فایلی آپلود شده

    و انتظار داشتم زندگی در بهشت باشه

    تا دیدم نوشته کسب و کار

    گفتم خودشه

    این ماله منه

    استاد داره با من صحبت میکنه

    خدا داره با من صحبت میکنه

    استاد عزیزم من بینهایت از شما و مریم خانم متشکرم از اینوقتی که میزارین برای ما

    این صحبت های فوق‌العاده

    این منظره ی فوق

    خدایا بینهایت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 133 رای:
    • -
      کوروش گفته:
      مدت عضویت: 1870 روز

      استاد جان و مریم خانم سلام سلام

      امیدوارم که حالتون بی‌نظیر باشه

      استاد صادق باشم باهاتون یکم شاگرد بدی شده بودم این چندوقتD:

      و یه چندماهی دور شدم از این فضا

      البته نه اینکه سمت چیزای منفی رفته باشم نه

      بشدت درگیر درس بودم و چون همش فیلم آموزشی میدیدم وقتی بشدت خسته میشدم مخصوصا چشمام و سرم

      و دیگه فقط میخواستم از گوشی دور باشم

      ولی خب ضربه هاشم خوبه خوب خوردم D:

      اره خلاصه

      دیگه برگشتم

      همینجا هستم

      تا آخرش

      راستی راجع‌به فروشم هم بگم که

      خی اولین تجربه ی فروش آنلاین بود

      و هم بحث تکامل تو تعداد آدمایی که عضو کانال بودن بود هم تکامل فروشم

      چون یکماه بود که شروع کردم

      ولی از 230 نفر 600هزار تومن درآوردم

      راستش اصلا نمیخوام ناشکر باشم و بگم فقط 600 بود بابا

      نه

      خداشاهده کل تلاش من برای کانال روزانه 10 دقیقه بود

      من در آسونی هرچه تمام این درآمد رو داشتم

      و تو ماه اول

      بنظرم خیلی هم عالیه

      و بیشتز و بیشترم میشه

      به وقتش اینستاگرام رو شروع میکنم و درآمد های خیلی خیلی بیشتر منتظرمن

      الان درگیر درآمد نیستم زیاد

      برام مهم قدرت استارت زدن گسب و کار آنلاین بود

      شجاعت و ایمان داشتن

      حرکت کردن

      ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

      واقعا همینه

      باور اینکه قبل از من کلی آدم استارت کار آنلاین رو زدن و دیگه برای من دیر شده

      باور کمبود زمان شاید بشه گفت نمیدونم

      ولی منو استپ داده بود یکسال

      و انقدر انقدر سفردور آمریکا دیدم انقدر نمونه های زنده تو همین سال 402 403 دیدم تا باورم عوض شد

      وقتی عوض شد

      درجا شروع کردم

      اصلا حس میکنی یه سبکی رو تو ذهنت وقتی مقاومت نداری

      و البته این فایل هم خیلی رو ایمانم تاثیر گذاشت

      اینکه همیشه میشه

      تو ماه های آینده میخوام قانون آفرینش رو بخرم البته قول دادم باید درآمد آنلاینم بیشتر و بیشتر شه و با اون بخرم . چون میخوام کار فیزیکی رو بزارم کنار

      حس خیلی شدیدی دارم به این دوره

      و به زودی میخرمش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1081 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم

    و همه ی دوستای بهشتیم

    استاد دراین فایل از عمل به آموزش های دوره روانشناسی ثروت گفتین و‌درجملات پایانی گفتین هرچی شخصیت شما قوی تر میشه شرایط مالی تونم بهتر میشه …

    این جمله خیلی خوشگله

    خیلی دلبری میکنه

    خیلی چشمک میزنه به قلب من

    میدونی چرا استاد جانم ؟؟

    چون من همون فاطمه ام که

    دوره مقدس 12قدم و قدم دوم جلسه ی چهارم

    ،به کل ذهنیت منو نسبت به ثروت تغییر داد و همان شد که باید میشد !!

    من نعمتهامو مگه ول میکنم

    مگه میشه دست کم بگیرم

    مگه میشه برام تکراری بشه!!هرگز!

    تو این هوای بارانی کرج با لذت کامنتم می نویسم وعشق میکنم .خدایا شکرت.

    استاد باور اینکه عامل بیرونی در زندگی ما تاثیر نداره خیلی باور بزرگ ومهمی هست و خیلی واقعا نیاز به زمان داره حداقل برای من اما من این جمله رو وقتی شنیدم از

    شما ، گفتم کاری که من میتونم انجام بدم

    اینه که تو کار بقیه دخالت نکنم و نظر ندم

    حتی بچه ی خودمو مخصوصا زمان مدرسه هم بود و رها کردم وچقدر آزاد وراحتم

    استاد عزیزم اینکه این مدت هرروز دارم آگاهانه داشته هامو میبینم و ریز میشم و هربار کلی نعمت وارد زندگیم میشه

    ثروت ها ونعمتهای خدا نامحدوند

    ما باید ظرف وجودی مون بزرگ باشه و

    یکی از چیزهایی که این ظرف رو بزرگتر میکنه

    شکرگزاری هست .

    کامنت دوستان رو میخوندم و از پیشرفت های مالی شون هم انصافا لذت بردم و تحسین کردم و گفتم درسته این مدت من ورسول جان خیلی از لحاظ مالی و سفرها و هدیه ها و تفریح هام و پول تو حساب مون و…..

    پیشرفت کردیم خداراهزاران بارشکر

    اما تو کامنتم باید بنویسم که برای من نعمتها و ثروتها

    از جایی شروع شد که داشته هامو با

    ذره بین دیدم و خواسته هامو نوشتم و

    رها کردم ونچسبیدم بهش…

    وقتی من کنترل ذهن دارم و میام وارد خونه میشم بعداز چندساعت پیاده روی و میبینم که محمدحسن وهلیسا تو بالکن کاغذ سوزوندن و آگاهانه بغل شون کردم و گفتم بهتره برای سرگرمی کار دیگه ای کنین و حتی غر نزدم و اتفاقا شکرگزاری کردم که سالم هستن و همین باعث شد ببرم تو طبیعت اطراف خونه و اونجا آتیش بازی کنن یعنی کنترل ذهنم بهتر شده پس مدار مالی م هم بالاتر میره .

    اینکه تو طبیعت گردی مون من مونده بودم کناروسایل و بچه ها ورسول جان رفتن کنار ابشار تا بازی کنند

    و همون لحظه دختروپسری اومدن اونجا که گفتن خانم شما هم برید ما اینجا نشستیم و حواس مون به وسایل تون هست این دونفر از کجا اومدن ؟از کنترل ذهن .

    اینکه رفتم مغازه تا روسری بگیرم و بعد متوجه شدم که عمده فروشی هست و گفتم ببخشید اقا حواسم نبود فکر کردم تک فروشی هستین و فروشنده گفت خانم هرکدوم میخوایید انتخاب کنین برای شما تک فروشی داریم و

    همون جا قیافه رسول جان دیدنی بود که گفت فاطمه داری چیکارمیکنی ؟؟؟یارو به قیمت عمده بهت روسری داد …

    باوردرست وکنترل ذهن همه کارمیکنه چون اصل وپایه

    همه ی قوانین خدا کنترل ذهن وتقواست .

    اینکه مادربزرگم هفته پیش به رحمت خدا رفت و من با رسول درحال پیاده روی بودم و دوساعت بعد متوجه شدم زمانی خونه مادرم رسیدم که حال مامانم بهتربود و اونجا استاد بدون اینکه من زوری بزنم یا حرفی بزنم

    فقط ذهنمو کنترل کردم و گفتم خدایا هدایتم کن به مسیر درست و خواهرم گفت بهتره شما که کوچیکتری کنار بچه هامون باشی و من به مراسم برم چون مراسم تو اردبیل بود ومن با ذوق و شوق پذیرفتم و گفتم این یعنی مسیردرست و کنترل ذهن یعنی سپردن کارها به خدا حتی برای مراسم نرفتن و بهانه نیاوردن ومتعهدانه عمل کردن .

    استاد جانم درست یه ساعت بعد بود که پیام دعوت برای جشن روز دختر دریافت کردم تو هتل ارم تهران و فردا صبحش من و هلیسا رفتیم به جشنی که فوق العاده عالی گذشت.

    خانواده من تومراسم مادربزرگم ومن تو مراسم جشن روز دختر بودم ..

    اگه این نعمت نیست چیه ؟؟؟؟!!!

    اگه این تغییر مدار نیست اسمش چیه؟؟

    ثمره ی کنترل ذهن و ورودی درست

    چیزی نیست جز ثروت ونعمت .

    اینکه از صبح تا شب چقدر نعمت وثروت میبینیم بخاطر کنترل ذهنه

    استاد من تک تک داشته هامو الان با

    یه ذره بین میبینم ها و زوم میکنم روش

    نمیدونین از کجاها ثروتها وارد زندگی ما شد

    با همین توجه به زیبایی های طبیعت واطراف

    با همین کنترل ذهن و ورودی هامون ..

    خیلی اگاهانه و تکاملی کارهایی که استاد دراین مدت گفتین و میگین باعشق انجام میدیم ، اینکه امروز بدون وام و بدهی دارم کامنت می نویسم چون شما گفتین وام وبدهی نداشته باشیم و انجام دادیم.

    اینکه گفتین دست از سر بقیه و زندگی بقیه و مقایسه کردن خودمون برداریم اینکارو دارم میکنم و لذت بخشه.

    اینکه تو هراتفاقی گفتین مسئولیت پذیر باشیم و به گردن بگیریم انجام میدم

    اینکه گفتین خودمو دوست داشته باشم با تموم ویژگی هام و فارغ از نتایج وشرایط انجام میدم

    اینکه گفتین حسرت زندگی بقیه رو نخورم و تمرکز کنم رو خودم و رشد باورهام دارم انجام میدم .

    اینکه بارها گفتین تکاملی پیش بریم دارم انجام میدم و میدونم باورهام یه شبه تغییر نمیکنه و پاپس نمیکشم و متعهدانه پیش میرم .

    اینکه گفتین ورودی خیلی تاثیرگذاره

    و این روزها از صبح تا نیمه شب من فایلهای شماست وبس.

    اینکه من زیبایی های شهرخودمو با رسول جانم وبچه ها دارم هرروز میبینم و هرروز داریم هدایت میشیم به روستاها وزیبایی های اطراف جاده چالوس ثروته ونعمته

    این آزادی زمانی ومکانی رو رزق خدا میدونم

    و فقط وفقط شکرگزاری با احساس خوب رو مسبب ش میدونم .

    از وقتی شخصیت شما قوی تر میشه

    مدار مالی تون بهتر میشه

    شخصیت قوی از جایی قوی تر میشه که قدرت رو فقط از خدا بدونه مثل خود شما استاد ومهم ترین اصل توحیده

    اینکه همه چیز رو از خدا بدونیم

    اینکه نعمتهای زندگی مون بتونه انقدر بهمون حال خوب بده که بشینیم ساعتها حرف بزنیم وبنویسیم نعمته وثروت باخودش میاره ..

    اینکه بارها گفتید توجه کنیم به زببایی ها و فایل ها ازش برامون گذاشتین ومن این مدت متعهدانه و آگاهانه انجام میدم

    اینکه من صبح بیدارمیشم و باغهای روبه روی خونمون رو میبینم نعمت وثروته میاره باخودش چرا ؟چون بین این همه آدم من بی تفاوت نیستم به اون درختها

    من باعشق نگاشون میکنم

    من این گیلاس ها و زردالوها و گوجه سبزهارو در آغوش میکشم .

    اون درخت چنارها رو که اطراف هستن چقدر بوسه بارون میکنم

    اینکه برای جیک جیک گنجشکها چقدر من قربون صدقه میرم خدا میدونه

    این کارها شاید کوچیک باشن ظاهرا

    شاید ساده به نظر بیان

    اما من یادگرفتم از کنار یه گل یه غنچه بی تفاوت رد نشم

    من یاد گرفتم لبخند ادمهارو ببینم

    چقدر این مدت من تو پیاده روی

    تو سفر

    تو ماشین تو پارک در آغوش کشیدن

    دختر وپسرهایی دیدم که باعشق درکنارهم

    از روابط خوب لذت میبرن و تحسین کردم

    همین دوروز پیش محمدحسن وهلیسا بردیم نمایشگاه کتاب تهران تا از غرفه کودک ونوجوان دیدن کنیم و کتابهاش رو بخره خدا میدونه استاد چقدر ما زیبایی دیدیم چقدر نعمت وثروت

    چقدر زیبایی از درختهای بیدمجنون رقصان

    چقدر زیبایی از مردمی که باعشق تو طبیعت کنارهم بودن و غذاشون میخوردن

    چه قدر مهربانی تو غرفه ها

    تاج کاغذی به بچه ها دادن

    بادکنک و مداد رنگی

    قلم مو دادن که رو دیوار نقاشی بکشن

    نمیدونین چقدر انرژی تو وجود تک تک بچه ها موج میزد

    تو غرفه یه کاغذ بزرگ زدن که احساس امروزت چه شکلیه بکش برامون ؟چه ایده ای بود

    چه قدرنقاشی ها وخط خطی بچه هارو دیدیم

    و خندیدیم ولذت بردیم

    و جالب بود هم محمدحسن وهم هلیسا

    هردو ادمی کشیدن با لبخند

    ومن و رسول جان چقدر شکرگزاری کردیم

    فقط خدا میدونه

    بعداز نمایشگاه رفتیم پل طبیعت تهران

    که به شدت دوستش دارم و حالمو خوب میکنه

    همون جا محمدحسن یه کارت بانکی اوردو بلند دادمیزد که بابا این کارت بانکی پیدا کردم وهنوز کارت دست محمدحسن بود که آقایی اومد و گفت این کارت منه و اسمش هم گفت و گرفت

    نمیدونین استاد این جوون چه جوری محمدحسن بغل کرد وازش تشکر کرد

    و چه میزان حالش خوب بود پس دیدن ادمهایی که مهربونن وپراز عشق وشور وحال خوبن یعنی مدارم بالاتر داره میره و در صلح بیشتری دارم قرارمیگیرم خدایا شکرت .

    اینکه گفتین ایده هایی متناسب با شرایط الان به ذهن تون میاد و نیاز نیست

    خودتون توزحمت وفشار بندازین

    و یا از کسی قرض بگیرین

    یاد روزهایی افتادم که چقدر برای اجرایی کردن ایده هام بهونه میاوردم که فلان چیز باید باشه یا باید پارتی داشته باشی

    یا باید تورو بشناسن یا باید مدرک داشته باشی یا باید سن کمتر داشته باشی و……

    چون اون روزها شرک درتمام ابعاد داشتم و قدرت رو به آدمها داده بودم و این روزها دارم تکاملی بازهم میفهمم که مهم برداشتن قدم اول هست وایمان فعال نشون دادن

    به امید موفقیت روزافزون مون .

    از شما استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    سپاسگزارم بی نهایت .

    خیلی دوستتون دارم

    خدا حفظ تون کنه ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 145 رای:
    • -
      نگار گفته:
      مدت عضویت: 2147 روز

      فاطمه عزیزم سلااام

      با عشق همیشه کامنتهای شما رو دنبال میکنم

      چقدر از پیشرفتهاتون خوشحالم

      خداروهزار مرتبه شکر

      و دونه دونه نکات زیبایی رو که گفتی با دقت خوندم

      خودم هم ب یسری چیزها مثل شما توجه دارم

      مثل صدای یاکریم که وقتی میرم تو حیاط قشنگمون

      میبینمش که روی سیم برق نشسته

      و میخونه

      من قربون صدقه افتابگردون حیاطمون میرم

      بوته خیار با عشق ناز میکنم

      گلها

      بوته هندوانه

      شبها عطر گلهای اطلسی حیاط برمیداره

      خداروشکر میکنم

      برای خونه عالی که ب من داده

      این روزا ب تضادی خوردم

      و دیشب موقع خواب داشتم برای ذهنم الگو می اوردم که بابا همه مردها اینطوری نیستن

      کلی ادم با اون خصوصیات عالی ک من دوست دارم هست

      و من فقط باید تحسین کنم

      نکات خوب همسرم رو ببینم تاا مدارم تغییر کنه

      صدر لیست استاد عباسمنش بودن

      اقای زرگوشی

      نوروزی

      خوشدل

      اقا رضا

      و البته همسر شما اقا رسول

      و داشتم اون ویژگی ها رو برای خودم یاداوری میکردم

      مثلا وقتی ذهنم میگفت همه مردها تو خونه دست ب سیاه و سفید نمیزنن

      همه کارها رو دوش خانم خونست

      من زود الگو براش می اوردم که

      نخیییر

      محمدحسین ( همسرخواهرم)

      برادرم علی

      هر دوتا دایی هام

      همسرم دوستم فاطمه

      دایی همسرم

      اینا تو خونه پای ب پای خانمهاشون هستن

      اگه نگم بیشتر ، مخصوصا دایی هام و همسر خواهرم

      و چقدر این کامنت نوشتن و کامنت خوندن میتونه عالی باشه

      برای پیدا کردن الگو ، و دادن منطق ب ذهن

      تحسینتون میکنم

      مخصوصا اونجا که در مقابل شیطنت خطرناک بچه ها کنترل خودت حفظ کردی

      احسنت

      منم تلاش میکنم ب بیشتر دیدن نعمتها و خوبی ها و شکرگزاری

      برای شما و خانواده قشنگت ارزوی بهترینها رو دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      سحر دیزجانی گفته:
      مدت عضویت: 1294 روز

      درود و صد درود بر تو فاطمه ی نازنین

      اخه دختر تو چقدر خوبی که اینقدر قشنگ مینویسی

      چقدر لطیفی که آدم از خوندن تک تک جملاتت لذت میبره

      همیشه همه ی کامنتهات رو باعشق خوندم و تحسین کردم ، کوتاه کردن موهات توسط آقا رسول، روسری گرفتنت از عمده فروشی ، پول نقد گرفتنت از دایی تون به جای عابر بانک و،،،،،،

      فاطمه عزیزم متشکرم که دریچه قلب مهربونت رو برامون باز میکنی و می نویسی

      تبریک میگم بهت طی کردن تکاملی رو در تغییر شخصیتت

      فکر کنم در یکی از فایلهای احساس لیاقت هم استاد کامنت شما رو خوندن که چقدر اون کامنت برای من درس داشت

      تحسین میکنم شما و آقا رسول رو

      و همچنین محمد حسن جان رو که اینقدر خوب داره روی خودش کار میکنه

      بازهم سپاسگزارم ازت دوست خوبم که برامون اینقدر نکات ریز رو یاد آوری میکنی و بهمون گفتی که مسیر مسیر درسته ، چون من خودمم خیلی به همه این موارد توجه میکنم، حتی دیروز متوجه شدم که هروقت ی هواپیما از بالای سر ساختمون ما گذر میکنه من باعشق برای مسافران دست تکون میدم و آرزوی سلامت میکنم و بعد گفتم: سحر دقت کردی خیلی متفاوت‌تر از قبل شدی؟

      خدا همیشه و هر لحظه همه ی مارو به راه راست هدایت کنه

      در پناه خداوند مهربان باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1081 روز

        سلام به سحر جان عزیزم

        بوووووووس به روی ماهت

        سپاسگزارم از لطف ومهرت

        تبریک جانانه ای بگم بهت بابت کسب وکارت و خلق ثروت و بالاتر رفتن مدار مالی ت .

        تحسین میکنم این میزان از تعهد وعمل گرایی هاتو

        شما فوق العاده وبی نظیری

        رفیق جانم دمت گرم .

        خداروشکر که دراین بهشت درکنار شما دوستان نازنین هستیم .

        بله درست فرمودی تو جلسه تکمیلی پنجم دوره احساس لیاقت کامنتم توسط استاد خونده شدن که اینم از لطف خدابوده وهست .

        خیلی دوووووووووست دارم .

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره

        ان شاالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 835 روز

      به نام خدای مهربان و بزرگ

      به نام خدای که همه چیز میشود همه کس را

      خدای که عشق میشود

      خدای که ثروت و نعمت میشود

      خدای که نور آسمان ها و زمین هست

      خدای که بهترین رفیق من هست

      کارساز و یاور من هست

      خدای که همیشه پشتم هست

      خدای من شکرت شکرت شکرت

      سلامممممم فاطمه عزیزم

      سلامممم فاطمه زیبایم

      فاطمه نور خداوند چقدرر بی نظیری رفیق

      خیلیییی دوستتتت دارم

      خیلییییی تحسینت میکنم

      خیلی شما و رسول برادرم را دوست دارم میدانی زمانی که به عکس پروفایل تان نگاه داشتم نمیدانی چقدررررر احساس عالی نسبت به شما داشتم چقدرر دوستان دارم از خداوند بهترین های این عالم را برایت میخواهم

      همیشه کمنت هایت را با عشق میخوانم

      همیشه از خواندن کمنت هایت و پیشرفت هایت لذت میبرم

      چقدررر قانون خدا زیباست

      چقدرررر زنده گی با خدا زیباست

      چقدرررر زنده گی با کنترول زهن زیباست

      چقدررررررر زیباست یاد بیگری در هر شرایطی زاویه دید ات را تغییر بدهی

      خدای من شکرت

      چقدرررر از خواندن کمنتتت لذت بردم بی نهایت تحسینت کردم

      اینکه نعمت های خداوند بی نهایت هست ما باید ظرف مان بزرگ شود ظرف ما هم با شکرگذاری بزرگ میشود

      اینکه زمانی که شخصیت ما قوی شود شرایط مالی هم بهتر میشود

      چقدرررررر زیبا از کنترول زهن گفتی واقعا کنترول زهن بهترین کاری هست که آدم باید یادش بیگیرد

      چقدررررررر لذت بردم که ذره بینی داشته هایت را میبینی

      چقدررر لذت بردم که خودت مقایسه نمیکنی و حسرت زنده گی دیگران را نمیخوری و سرت در زنده گی خودت هست میدانی این راز خوشبختی هست خدای من شکرت

      زیاد نکات عالی داشت کامنتتت

      تحسینت میکنم عزیزم

      الهی که پول ثروت نعمت فراوانی عشق و خوشبختی بدوددد به دنبال مان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      شیما محسنی گفته:
      مدت عضویت: 3562 روز

      فاطمه بانو جان سلام و صد سلام به شما و خانواده عزیزتون که به امید خدا وقتی تو مدار شما قرار گرفتم، حتما دیدارتون خواهم کرد.

      همیشه از کامنت هاتون لذت برده ام و در دلم خیلی خیلی شما و خانواده تان را تحسین کرده ام و هم درس ها گرفته ام. این بار دوباره دلم گفت که در کامنتی عرض ادب کنم و تشکر کنم از بیان نتایجتون که چقدر زیبا است. مخصوصا همیشه رابطه زیبا شما و آقا رسول عزیز را هم تحسین میکنم و کیف میکنم و از خدا طلب این رابطه را دارم که بتونم این مدل رابطه را خلق کنم.

      واقعا زیبا بین بودن خودش خیلی لذت بخش است. چند وقت پیش تو محل کارم یه دفعه متوجه شدم که مشکل مرخصی ام که تو سیستم رد کرده بودم، بدون تلاش من حل شده، بعد یک دفعه شنیدم که امسال برای بار اول، اداره مان 5 روز مرخصی خاص مخصوص مسافرت تا آخر سال اضافه بر مرخصی های سالانه مان تعیین کرده که خیلی خبر خوش بود و بعد یکدفعه یک کارت خرید هدیه به نیت نمایشگاه کتاب برامون آوردن و هدیه دادن و ….. من تو دلم کلی کیف کردم از این همه نعمت … باورتون نمیشه من بین همکارهایم به آدم شاکر معروف هستم، البته همش را از استاد جون دارم ، مگر نه من اصلا بلد نبودم که زیبا بین باشم و اصلا بلد نبودم شکرگزاری کنم. الان تقریبا روزی نیست که دفتر شکرگزاری را باز نکنم و ننویسم و حال خوب در خودم ایجاد نکنم.

      فاطمه بانو جان، با خواندن کامنت شما، خیلی از دستاوردهایم همین اخیرا برام یادآوری شد که من هم خیلی دستاورد داشته ام. فقط به تعدادی شأن را اینجا براتون میگم.‌

      اینکه با رفتن دوباره همسرم از اسفند ماه بعد از سه سال به کشور چین که دو هفته اول، خیلی بهم ریختم، اما تلاش کردم از طریق آموزه های استاد کنترل ذهن کنم و واقعا فقط یک هفته اذیت شدم و بعد از اون، روزهای عالی کنار پسرم برای خودمون خلق کردیم. این جای شکر نداره؟؟؟؟؟

      اینکه علی 10 ساله ام اینقدر مستقل است که خودش صبح ها بیدار میشه، صبحانه میخوره و آماده میشه می‌ره برای مدرسه و ظهر میاد ناهار میخوره و به کارهاش میرسه. این آخه کم چیزی است؟؟؟؟

      اینکه محل کارم یه سفر عالی مشهد بدون مرخصی گرفتن در هتل عالی کنار حرم و رایگان، برامون فراهم میکنه و برنامه اش را می‌چینم ….

      اینکه در اردیبهشت زیبا به یه بهشت در بام رودبار هدایت شدیم و خیلی خیلی لذت بردیم ….

      اینکه در بام رودبار در این بهار زیبا طلوع خورشید رو تماشا کنیم و شکر گزاری کنیم …

      فاطمه بانو به خدا کم نیست از این اتفاق ها ….

      فقط جهت یادآوری به خودم این ها را خواستم اینجا بگم ….

      دوست عزیزم که خیلی دوستتون دارم

      در پناه خدا جون باشین همیشه

      شیما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2973 روز

      به نام الله رزاق

      سلام به دوست زیبارو وزیبا سیرتم

      سلام به فاطمه عزیزم ،دوست مهربان وبی نظیرم

      خداراسپاسگزارم که به کامنت بی نظیرت که پربود از احساس ناب وآرامش ،آرامشی از جنس خودش هدایت شدم

      اگر بگم قسمت‌هایی از کامنتت در جواب سوالاتی بود که بعد از ظهر از الله پرسیدم گزاف نگفتم اینکه ریزترین نعمتهام را ببینم ،اینکه صبر داشته باشم

      من تحسین می‌کنم رابطه قشنگ وپراز عشق ومحبت شما ورسول عزیز را چقدر عکس پروفایلتان زیباست

      فاطمه جانم دوست بی نظیرم از صمیم قلبم موفقیت‌هات وتغییرمدارت به مدارهای بالاتر تبریک میگم

      احسنت وهزار آفرین به شما دوست عزیز وخوش نگرشم،چه عالی با کنترل ذهن آسان میشوی برای آسانی ها

      فاطمه جان هر کدام از تجربه هات را خواندم تورا هزاران بار تحسین کردم ودرک کردم رشد فکری محمدحسن جان را چون الگویی چون شما ورسول عزیز را در مقابل خود دارد

      فاطمه عزیزم ثروت وموفقیت وآرامش وسلامتی روز افزون را برای شما عزیزدلم وخانواده دوست داشتنی ات خواستارم

      حق نگهدارت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1081 روز

        سلام به فهیمه جان عزیزم

        سپاسگزارم از لطف ومهرت نازنینم

        چه جالب بود هدایت شدی به پاسخ سوالت و از اون جالب تر اینکه صبر داشته باشی .

        خداروشکر میکنم بخاطر وجود نازنین دوستان ارزشمندی چون شما دراین سایت بهشتی مون .

        خدا حفظ تون کنه ان شاالله و همیشه سالم وشاد و سعادتمند باشین رفیق جانم .

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره

        ان شاالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      شهاب جعفری گفته:
      مدت عضویت: 1183 روز

      بسیار زیبا و آموزنده بود . زندگیتون سرشار از عشق و لذت و فراوونی بهترینا رو براتون از خدا میخام چقدر جالب بود که ریز به ریز نعمتها رو می‌بینید و خدا رو شکر میکنین برای من بسیار درس داشت و من همین لحظه خدا رو شاکر که به کامنت شما هدایت شدم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      میترا رضایی گفته:
      مدت عضویت: 1662 روز

      سلام به استادعزیزم ومریم جان

      سلام فاطمه جان دوست عزیزم

      دوستی چون توباعث افتخاره منه قربونت برم دیوانه شدم ازخوندن کامنتت خوندم واشک ریختم

      خیلی احساس فوق العاده ای دارم

      خداروشکرصدهزارمرتبه شکر بابت این همه آگاهی واحساس الهی که ازطریق کامنتت دریافت کردم که اگه این هدایت نیست پس چیه؟

      اگه این جواب خواسته های من نیست پس چیه؟ خدای من خدای من چکارمیکنی بامن عاشقتم خداجون

      فاطمه جان توفوق العاده فوق العاده

      کامنت الهی هست واعتباری احساس

      ولذت وحال خوبم روبه خداوند رحمان میدهم وسپاسگزارم که به الهام درونت گوش کردی ونوشتی

      خیلی خیلی دوست دارم عاشقتم

      عاشق این تغیرات وپیشرفتها وموفقیت

      هاهستم

      خداروصدهزارمرتبه شکر میکنم که منو تواین مسیرالهی بادوستان توحیدی هدایت میکندبه مسیرشادی عشق نور

      ولذت

      خدایا سپاسگزارم

      استادسپاسگزارم بابت این فایل فوق العاده فاطمه جان خیلی دوست دارم

      وممنون که نوشتی

      دعامیکنم خداونددرک قوانین قرآن وجهانش رابرایمان آسون کنه

      وعمل کردن به قوانین را برایمان ابدی کنه

      فاطمه جان عاشقتم

      میبوسمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      بانوی آرامش گفته:
      مدت عضویت: 1915 روز

      سلام به همه دوستان

      دختر تو چه کردی با این همه انرژی مثبت وقشنگ وزیبا چقدر لذت بردم از این همه نعمتی که گفتی

      انگار تمام درسهای استاد رو خلاصه وار مرور کردی

      چقدر قشنگ

      تحسینت میکنم بهت میگم آفرین

      امیدوارم لحظه به لحظه پر شور تر وبا عشق تر بشی

      چقدر دوست داشتم حرفهاتو

      امیدوارم منم بتونم از تمام لحظات لذت ببرم امیدوارم بتونم راه درست رو تشخیص بدم وحالم عالی عالی بشه

      از تمام نکاتی که توی کامنتت گفتی سعی میکنم استفاده کنم توی این مسیر

      خداروشکر امروز هدایت شدم به این کامنت زیبا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      رضا طحانی گفته:
      مدت عضویت: 1254 روز

      اون درخت چنارها رو که اطراف هستن چقدر بوسه بارون میکنم

      اینکه برای جیک جیک گنجشکها چقدر من قربون صدقه میرم خدا میدونه

      این کارها شاید کوچیک باشن ظاهرا

      شاید ساده به نظر بیان

      سلام خدمت شما

      چقدر این نوع سپاسگذاری باید عاشقانه باشه

      به نظر من این کار کوچک و ساده نیستند بلکه بسیار بزرگ و ارزشمند هست

      وقتی به این درک برسی که بتونی برای جیک جیک کردن گنجشکها قربون صدقه بری یعنی چقدر روحت بزرگ شده چقدر نگرشت تغییر کرده چقدر مدارت بالاتر رفته چقدر احساس سپاسگذاریت عمیق تر شده

      تو فایل های استاد بخصوص زندگی در بهشت که هر بار استاد از پارادایس تعریف میکنند و از منظره ای که هر روز دارند میبیند و اینقدر با عشق ازش تعریف میکنند و لذت میبرند چیزی که داری و میدونی مال خودت هست و هر روز برات تازگی داره

      چقدر باید یاد گرفت که اینطور قدردان داشته هامون باشیم

      وضعیت مالیم اینقدر داغون بود و بدهکار بودم که حتی مجبور شدم گوشیم را بفروشم که بدهی پرداخت کنم و 2 سال نتونستم گوشی بخرم و با گوشی های معمولی یازده دو صفر استفاده میکردم و هر روز آرزوم بود تا بتونم یک گوشی اندرویدی داشته باشم تا بتونم راحت باهاش فایل هام را گوش بدم و کامنت بخونم و حتی بازی کنم

      با کار کردن روی خودم تونستم‌ گوشی بخرم

      همین گوشی ای الان دارم با عشق باهاش تایپ میکنم 24 ساعته باهامه و همه کار باهاش انجام میدم ولی امان از دست این انسان فراموش کار

      بعد از مدتی جنبه کمبودش را نگاه کردم که ایکاش صبر میکردم یه گوشی بالاتر میگرفتم که حافظه ی بیشتری داشته باشه و ازش خسته شده بودم ولی به لطف خدا هدایت شدم که بهم گفت تو 2سال آرزوت این یه گوشی بود که بتونی راحت باهات کارهات را انجام‌ بدی و میگفتی فرقی نداره و الان داریش چرا داری ناشکری میکنی حواست هست

      شکر نعمت،نعمتت افزون کند

      کفر نعمت نعمت از کفت بیرون کند

      و روز و شب ازش قدردانم

      همین چند روز پیش به یکی از آرزوهام رسیدم که برام محال بودم و اونم پرواز با هلی کوپتر بود و برام‌ تیک خورد

      و بازم دیدم چقدر معمولی بود برام

      چرا

      چون تا این لحظه فکر میکردم که رسیدن به خواسته هام هست که بسیار حالم‌ را بهتر میکنه ولی الان میدونم و برام واضح شد که بخاطر شعاف کردن بود حتی به خودم‌ و البته هنوز تکاملم را اونقدر طی نکردم که واقعا بگم اینطور نیستم ولی اینکه فهمیدم یه پله ترقی هست برام و بقول دوست عزیز به نقل قول استاد در کامنتشون که

      با احساس خوبه که به خواسته هامون میرسیم نه اینکه رسیدن به خواسته هامون سبب احساس خوبمون بشه.

      داشتم میگفتم با عشقم موقعی که اینطور سپاسگذاری استاد را میدیدیم برام سوال بود و کلی خواستن که چطور میشه یه نفر چیزی را که هر روز میبینه اینقدر هر بار عمیق تر ازش سپاسگذاری کنه و ازش لذت ببره

      و الان دلیلش را میدونم و دوست دارم و از خدایم میخواهم تا بتونم عمیق درکش کنم و همیشه بهش عمل کنم که بر میگردم بازم به این جمله استاد

      با احساس خوبه که به خواسته هامون میرسیم نه اینکه رسیدن به خواسته هامون سبب احساس خوبمون بشه.

      اکثرا بدنبال این بودم که اول بدست بیارم و بعد حالم خوب بشه ولی هر بار بدست میومد و بعد چند روز بهش بی تفاوت بودم چون فکر میکردم با این وسیله و یا خواسته همه چیز برام اوکی میشه و من بهش رسیدم ولی با این تجربه جدیدم و پرواز با هلی کوپتر بود اولش برام اینقدر هیجان انگیز بود ولی وقتی پام را گذاشتم داخلش و بلند شد همه چیز برام عادی شد انگار تا به حال هزار بار باهاش پرواز کردم ولی اون لحظه داشتم زور میزدم که خودم خودمو گول بزنم که چقدر خوشحالم و دارم لذت میبرم الان میفهم که اون ذوق و هیجان فیک بود و بی اثر و من باید از درون شور و شوق داشته باشم و بیشتر با خودم در صلح بشم

      و بسیار براتون آرزوی موفقیت میکنم که به همچین تکاملی رسیدید و بسیار خوشحالم

      چقدر روحم آروم شد و درونم شاد که با این هدایتم به کامنت شما و درکی عظیم که خدایم درونم را نورانی کرد انگار گرد و غباری از وجودم برداشته شد

      هنوز به این مرحله نرسیدم ولی واقعا دوست دارم و باید تکاملم را طی کنم

      کلی تغییر کردم و نتایج فوق العاده ای در زندگیم کسب کردم و این را میدونم که امروز و با نوشتن این کامنت و این شناخت خودم که از زاویه ای دیگه پا به مرحل ی جدیدی گذاشتم و درهای بسیاری برام‌ باز شده چون خدایم هدایتم کرد که کویری که درونش هستم را رها کنم و هر روز دارم رو باورهام کار میکنم و من خوشحال که در این جمع الهی هستم

      خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1081 روز

        سلام به آقا رضا عزیز

        سپاسگزارم از لطف ومهرتون .

        همین ابتدای کامنتم باید بنویسم

        دم شما گرم

        آفرین به مهارت عالی تون که میزان

        تعهد و یادگیری تون عالی بوده در پرواز با هلیکوپتر

        وخداروشکر میکنم وتحسین میکنم این پرواز

        موفق تونو که به لیست

        توانمندی ها و نتایج خوشگل تون اضافه کردین .

        خداروشکر میکنم که در دوره مقدس 12قدم و دوره احساس لیاقت با شما هم دوره ام و مشخص هست که دارین خیلی هم خوب رو خودتون کار میکنین

        و چه قدر هم عالی تونستین متوجه ترمز ذهنی خودتون بشین و روش کار میکنین .

        اینکه پا به مرحله ی جدیدتری گذاشتین عالیه وتحسین برانگیز

        مطمئنم همه ی ما با کارکردن رو باورهامون

        خیلی ذهن مون آزاد تر میشه

        خیلی بهتر میتونیم کنترل ذهن کنیم دقیقا کاری که داریم در این بهشت با کمک خدا و استاد عزیزمون در کنارهم انجامش میدیم .

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره.

        ان شاالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      میترا رضایی گفته:
      مدت عضویت: 1662 روز

      سلام به استادعزیزم ومریم جان

      سلام فاطمه جان دوست عزیزم

      دوستی چون توباعث افتخاره منه قربونت برم دیوانه شدم ازخوندن کامنتت خوندم واشک ریختم

      خیلی احساس فوق العاده ای دارم

      خداروشکرصدهزارمرتبه شکر بابت این همه آگاهی واحساس الهی که ازطریق کامنتت دریافت کردم که اگه این هدایت نیست پس چیه؟

      اگه این جواب خواسته های من نیست پس چیه؟ خدای من خدای من چکارمیکنی بامن عاشقتم خداجون

      فاطمه جان توفوق العاده فوق العاده

      کامنت الهی وتمام کلمات ازجانب خداوندهست برای

      آگاهی واعتباراین احساس

      ولذت وحال خوبم روبه خداوند رحمان میدهم وسپاسگزارم که به الهام درونت گوش کردی ونوشتی

      خیلی خیلی دوست دارم عاشقتم

      عاشق این تغیرات وپیشرفتها وموفقیت

      هاهستم

      خداروصدهزارمرتبه شکر میکنم که منو تواین مسیرالهی بادوستان توحیدی هدایت میکندبه مسیرشادی عشق نور

      ولذت

      خدایا سپاسگزارم

      استادسپاسگزارم بابت این فایل فوق العاده فاطمه جان خیلی دوست دارم

      وممنون که نوشتی

      دعامیکنم خداونددرک قوانین قرآن وجهانش رابرایمان آسون کنه

      وعمل کردن به قوانین را برایمان ابدی کنه

      فاطمه جان عاشقتم

      میبوسمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1081 روز

        سلام به میترا جان عزیزم

        سپاسگزارم از لطف ومهرت رفیق جانم

        صددرصد همین طور هست و کامنت تک تک دوستان مون نشانه وهدایت های خداوند برای ماست

        با یه واژه با یه جمله خیلی جاها از دل همین کامنتها همگی مون هدایت شدیم که اینم خواست خدا بوده وهست ورزق ماست که در این بهشتیم .

        ما هم به بودن در کنار شما دوستان مون افتخار میکنیم و خداراهزاران مرتبه شاکریم .

        سپاسگزارم از جملات پایانی خوشگلت نازنینم.

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خدا باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      امیرانی گفته:
      مدت عضویت: 3049 روز

      سلام به فاطمه عزیز زیبابین وتوحیدیم

      چقدر کامنتت به دلم نشست اونجاهایی ک ذهنتوکنترول کردی وبجای غرزدن ودعواکردن بچه ها،طوردیگه ای رفتارکردی یااینکه به رفتارها،برخورد آدمها،طبیعت اطرافت دقت میکنی وتحسین وسپاسگزاری میکنی وباخودت درصلح هستی یااینکه همسری داری که درکنارتو به واکنش جهان واطرافت توجه میکنه وتاییدمیکنه واقعا تحسینتون میکنم

      ممنونم ازت که کامنتت تلنگری برام بود وبهم گفتی شکرگزاری وحس خوب داشتن یعنی این جوری بایدریزبشی هم توی دیدن داشتههات وزیبایی ها وهم زیر بشی توی نتیجه ها،حتی نتیجه ریزوکوچیک

      من وقتی توحس خوب هستم ازاین اتفاقها ونتایج برام خیلی میوفته اما

      اعتراف میکنم که دقت نمیکنم وهمون لحظه متوجه نمیشم یابرام مهم نیست یااینکه مثلااگر من توی اون عمده فروشی بودم واون اتفاق برام میفتاد،بلافاصله ذهنم میگفت این کارفروشنده خیلی مهم نیس حتمامشتری نداره ومجبوره این جوری بفروشه یا هرچیزدیگه ای که اون رفتارو برام عادی وطبیعی جلوه بده،یاهراتفاق دیگه ای…

      حتما باید نتیجه حس خوب وسپاسگزاریم یک اتفاق خاصی برام بیفته یا یک چیز بزرگتری ببینم تا خیلی برام مهم باشه وجواب حس خوب وشکرگزاری باشه

      منظورم اینه به چیزهای کوچیک راضی نمیشم وروند معمولی وطبیعی جهان میدونمشون ،واین خیلی خیلی بده،میدونید قانع نمیشم

      من مدتی برای داشته هام شکرگزاری میکنم وتلاش میکنم تابتونم ازکوچکترین چیزهای دوروبرم حس خوب داشته باشم اما به دوروز نمیکشه

      یا یادم میره یا داشته هام برام بی اهمیت وداشتنشون یک روندطبیعی ومعمولی هستن

      ونمیتونم توی این زمینه ادامه بدم،خیلی ممنون میشم اگه راهکاری داشتی برام بگی

      شماخانواده دوست داشتنی وتوحیدی رو خیلی دوست دارم وتحسین میکنم که همتون باهم هم مدار هستین وتوی

      این مکتب توحیدی هستین وجزو الگوهای من هستین برای بودنتون سپاسگزارم وبراتون بهترینهارو آرزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        فاطمه و رسول گفته:
        مدت عضویت: 1081 روز

        سلام به یکتا جان عزیزم

        سپاسگزارم ازلطف ومهرت رفیق جانم، بودن در کنار شما دوستای بهشتی یکی از بزرگترین وبهترین

        شکرگزاری هامه .

        درسته یکی از کارهایی که آدم رو به احساس خوب می رسونه شکرگزاری هست ، شکرگزاری زمانی تاثیر داره که احساست خوب باشه یعنی درسته داریم آگاهانه شکرگزاری می کنیم و داشته هامونو با دقت بیشتری

        می بینیم اما مهم احساس مون هست ویه جورایی جهان به احساس ما جواب میده .

        اگه یه مدت شکرگزاری میکنی بعد خسته میشی یعنی زور زدن یعنی این شکرگزاری همراه با حال خوب نیست و احساست باهاش همراه نیست و باید ببینی احساستو

        چی خوب میکنه ؟؟

        شاید یه پیاده روی رفتن ساده

        وموسیقی گوش دادن

        شاید رقصیدن و ورزش کردن

        خیلی حالتو جا بیاره و احساس تو خوب کنه حتی تجسم خواسته هات هم در زمانی موثر هست که حال واحساست خوب باشه .

        احساس ما چه زمانی خوب میشه؟

        وقتی بیشترین ورودی که دریافت میکنیم یعنی کانون توجه و باور ما

        درست و مثبت باشه

        اینکه یه روز اگاهانه دقت کن چه چیزهایی میشنوی و چه چیزهایی میبینی و ازاینا مهمتر نسبت به خودت چه حرفهایی تو ذهنت میزنی وچه احساسی داری ؟؟ اگه بیایی آگاهانه این افکار ذهنی رو کنترل کنی و گذشته تو رها کنی و غصه آینده هم نخوری و در زمان حال باشی و لذت بردن از لحظه ی الان وحال ،احساست

        بهتر میشه واحساست که بهترشد

        جنس شکرگزاری هم بهترمیشه

        من همچنان هم شکرگزاری هامو می نویسم و آگاهانه انجام میدم

        اگه ذهنمو و افکارخودمو کنترل نکنم و یه روز ول کنم مطمئن باش

        دیدن خیلی از داشته های زندگیم برا منم عادی میشه و خسته میشم

        جلسه سوم قدم دوم مرور کن

        تاثیر ورودی و شکل گیری باورهاست و قدم اول جلسه سوم و قدم سوم جلسه اول فایلهای تمرکز بر نکات مثبت خیلی خوبن

        وعالیه اگه زمان داشتی بادقت گوش کن بهشون.

        اینکه هرانچه تا الان از استاد یاد گرفتیم بیاییم انجام بدیم و باور کنیم که درسته چون استاد نتیجه گرفته ، حالا ذهن منطقی ما مقاومت داره دو روز کنترل ذهن میکنیم یا شکرگزاری یا تجسم

        میاد میگه خوب چی گیرت اومد

        خب به کجا رسیدی ؟؟ و حالا ما هستیم که باید به ذهن مون و سوالش منطقی جواب بدیم

        چه جور منطقی جواب بدیم ؟

        با نتایج حتی کوچیک مون

        نوشتن تک تک احساس خوب روزانه مون ، حتی باید دقت کنی اگه نوشتن سخته برات

        ذهنی داشته های کوچولو وفندقی خوشگلتو ببین و تکرارومرورکن تا بهت حال خوب بده .

        وقتی درطول روز احساس امروزت

        یه ذره بهتر از دیروزت باشه یعنی در مسیر درست داری قرار میگیری و در این مسیر نتایج هم از راه میان.

        خیلی دوووووووووست دارم .

        دلم میخواد تو کامنتهای بعدی کلی از ورودی های خوشگلی که دریافت کردی و کنترل ذهن عالی وخفن وحرفه ای ت بنویسی و همگی حال کنیم رفیق جانم .

        الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلت

        در بهترین مدارها قراربگیره

        ان شاالله.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سید ساسان حسامی گفته:
      مدت عضویت: 1887 روز

      سلام فاطمه خانم این کامنت چند روز قبل هم از شما مطالعه کرده بودم و دوباره امروز هدایت شدم بهش و انگار دفعه اول بود اون می‌دیدم سپاسگزارم ازتون بابت یا داوری دیدن نعمت هامون تا ظرفم بزرگتر بشه تا شخصیتم عوض بشه که اگر اتفاق بیفته اونوقت عمده فروش جنس تکی به قیمت عمده میده آفرین به شما خانوادتون و فرزندهایی که از آرامش شما الگو میگیرن سپاسگزارم از حال خوبتون انشالله موفقیت هاتون بیشتر و بیشتر بشه انشالله هم ما غرق در نعمت آرامش ثروت باشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      روف رضایی گفته:
      مدت عضویت: 920 روز

      سلام خدمت شما دوستان هم فرکانسی ام فاطمه و رسول

      از خواندن کامنت شما خلی لذت بردم و تحسین تون می کنم که اینقدر خوب دارید قانون را درک کرده و در زندگی تان عملی می سازید

      قابل تحسین است که اینقدر خوب این نکته ها و زیبایی ها را می بینید و براش ذوق می کنید

      قانون تکامل چقدر قانونی جذاب و قشنگ است

      من خودم هم بیشتر موقع این‌چنین اتفاقات و زیبایی ها را تجربه می کنم و خلی خوشحال می شوم و شب همه این زیبایی ها یاد داشت می کنم

      این همه زیبایی ها و دیدن و تاید کردنش واقعا لذت بخش است

      چون ما های زود فراموش می کنیم و بعد از مدتی برای مان عادی می شود

      اما این نگاه زیبای شما را تحسین می کنم و برای من درس های خلی خوبی داشت

      و اینقدر اتفاقات عالی و خوشایند در همه جا منتظر ما باشد

      این اتفاقات و زیبایی ها حالا دارد برای ما رقم می خورد

      چون داریم روی خود مان کار می کنیم و باورهای مان را تغیر می دهیم

      و می بینم که همه جا زیبایی است

      همه جا برخورد های شرین و عاشقانه است

      همه جا ثروت بیشتر را می بینم

      همه جا نعمت بیشتر را می بینم

      همه زیبایی ها و فراوانی های بیشتر را می بینم

      واقعا زندگی خلی شرین و رویایی است و می شود اگر ما روی این زیبایی ها بیشتر متمرکز باشیم

      از شما خلی ممنون هستم که این کامنت زیبا با این همه درس های قشنگ را اینجا ثبت کردید

      و من از مطالعه کردنش لذت بردم

      از خداوند برای شما آرزوی موفقیت و شادکامی را دارم

      انشاالله در پناه الله یکتا شاد و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مهشید گفته:
      مدت عضویت: 1636 روز

      فاطمه جان سلام

      فاطمه جان چه انرژی خوبی توی کامنتت موج میزد…

      چقدر حس خوبی ازش گرفتم.

      تحسینت میکنم برای تمام کنترل ذهنها و تمرکز بر نکات مثبتی که انجام دادی

      تحسینت میکنم که ذره بین دستت گرفتی و گشتی هر چیزی که میشد بابتش شکرگزای کردی و پیدا کردی…

      امروز از اون روزاییه که خیلی پرانرژی و سرحالم و کامنت شما به لطف خدا انرژیم رو صدچندان کرد.

      چقدر عکس پروفایلت رو دوست دارم… چقدر عشق و آرامش میشه ازش حس کرد…

      ان شاالله همیشه برکت و آرامش و عشق در زندگیتون جاری باشه و

      خداوند هر لحظه با معجزاتش سوپرایزت کنه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: