آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 4

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فهيمه گفته:
    مدت عضویت: 1954 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلامی گرم خدمت استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته بی نهایت مهربانم

    آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1

    من به عنوان کسی که همین یک ماه پیش این تجربه شبیه به استاد و دوست عزیزی که کامنتشون رو خوندن دارم …پس بر خودم دونستم که کامنت بنویسم…از وقتی وارد سایت شدم و فایل گوش کردم ، شروع کردم هر چیزی که استاد میگفت رو به شکلی که انگار علامه دهر هستم برای نزدیکانم مثل مادر و خواهر برادرام میگفتم.برای همسرم نمیگفتم چون ایشون توی این فازا نیست ولی بقیه که نشون میدادن از این حرفا خوششون میاد و به من میگفتن چقدر زندگیشون داره عوض میشه و چقدر تغییر کردن من مشتاق تر میشدم و براشون حرف میزدم. از اونجایی که من ایران نیستم و فقط تلفنی با خانواه ام در ارتباطم ، ساعتها و ساعتها بهترین زمانم رو میزاشتم و براشون حرف میزدم…بهترین ساعت من شروع روزم بود زمانی که ایران شب میشد و اونا بیدار بودن و وقت داشتن با من حرف بزنن…یادمه یه وقتایی 4 ساعت هم تلفنی حرف میزدم…البته فقط با دو نفر انقدر حرف میزدم…یکیشون تقریبا یکیم تغییر کرد و شروع کرد با روش هایی از قانون استفاده کردن و یکم از بقیه جدا شد…یعنی تقریبا رفتاراش با بقیه فرق کرد…یکیشون که خیلی به من میگفت من خیلی تاثیر گرفتمو خیلی تغییر کردمو …چقدر سپاسگذار تر شدم، دقیقا یه ماه پیش سر مساله ای کلا روی دیگر خودش رو نشون داد و اون لحظه دنیا روی سرم خراب شد و فهمیدم اینهمه سال داشتم آب توی هاون میکوبیدم…

    همون روز که دقیقا 9 نوامبر بود من یک هفته بود دوره طلایی قانون آفرینش رو شروع کرده بودم..در جلسه اول استاد درباره قانون توجه صحبت میکنه و اونجا کامل توضیح میده چه مواردی در دایره این قانون قرار میگیره…شما فک کن من یک هفته ست دارم این فایلها رو گوش میدم و عدل در همون هفته این اتفاق رخ میده که اون فرد روی دیگرش رو نشونم میده…

    یادمه اون لحظه که اون شخص اون روشو نشون داد و من دیدم هرگز تغییر نکرده، این چهار سال و خورده ای که دارم فایل گوش میدم مثل فیلم از جلوی چشمام رد شد…چقدر وقتا صبحم با تلفن هایی شروع شده که بهترین انرژی روزم رو گذاشتم براشون..چقدر هی محصول خریدم و هی فایل گوش دادم و هی نتیجه نگرفتم…چقدر اومدم نتایج درخشان بچه ها رو خوندم و سرخورده تر شدم…چقدر از خدا سوال پرسیدم که خدایا بگو چرا نتیجه نمی گیرم…و چراهای ریز و درشتی که مثل یک فیلم تلخ از جلوی چشمم رد شد…تا چند ساعت حالم بد بود و هی از خودم معذرت خواهی میکردم به خاطر این ظلمی که به خودم کردم…

    یکی از تمرین های قانون آفرینش سناریو نویسه که بعد از اون اتفاق چک و لقدی جهان ، من یک سناریویی نوشتم مبنی بر اینکه من در این تاریخ فهمیدم من از تغییر دیگران ناتوانم…من در این تاریخ فهمیدم من نباید انرژیم رو بزارم برای تغییر دیگران…ذهن من که اصل رو از بدل تشخصیص نمیده من رو میبره به سمت اون مشکلاتی که درباره اش دیگران برای من حرف میزنن و من رو عقل کل میدونن و ازم میخوان که راه کار بدم…و نوشتم من بعد از اون تاریخ یاد گرفتم در هر شرایطی دهنم رو ببندم و اصلا درباره هیچ مساله ای حرفی نزنم…تصمیم گرفتم آرامش رو به زندگیم دعوت کنم تا ثروت و نعمت و سلامتی وارد زندگیم بشه …بحث کردن فقط انرژی من رو میگیره و هیچ فایده ای برای من نداره…

    متن خیلی طولانی نوشتم از اینکه تصمیم گرفتم و دهنم رو بستم و خدا هم هر روز هدایتم کرد به صراط مستقیم …از اون روز هر روز دارم این رو میخونم …

    یکی از نتایجش این بود که به طرز معجزه آسایی آرامشی که هدیه از طرف خداوند هست رو حس میکنم…نتیجه معجزه آسای بعدی اینکه،

    (اینجاش خیلی مهمه)

    هفته پیش داشتم پیاده روی میکردم…توی پیاده رو یک کارت پیدا کردم…از این کارتهایی که روش نوت مینویسم یادمه زمان دانشجویی زیاد داشتم…فکر میکنی روی کارت چی نوشته بود؟

    100% اون چیزهایی که من هر روز میخونم رو توش نوشته بود /////به زبان فارسی//////

    باورتون میشه….توی آمریکا…و البته محله ای هست که ایرانی هم آنجا زندگی میکنه…

    ولی این درصد چقدر احتمال داره که یکی یه کارتی پیدا کنه ، روش فارسی نوشته شده باشه اونم دقیقا چیزهایی که تو داری هر روز صبح به عنوان سناریو میخونی…

    با همسرم بودم و به همسرم نشون دادم و گفتم من هر روز دارم اینارو توی دفترم مینویسم و الان خدا بهم گفت راهت درسته و ادامه بده…

    اون کارت رو نگه داشتم یه روزی حتما نشون استاد عباس منش میدم..

    اون متن توسط یک فردی با دین یهودیت نوشته شده بود…در دین یهودیت روحانی رو “”ربای”” میگن.

    یکمش رو مینویسم براتون: با این ذهن، این بدن و قلب و تمام بدن را زیر فشار نبر، ..ول کن…حتی معمولی هم حرف میزنی ،داری مروارید وجودت،آب زندگی خودت رو هدر میدی حتی اگر واقعیت باشه و بخواهی خودت رو ثابت کنی..نگو..مخصوصا آدم های نزدیک خودت…سکوت کن..

    {قبلش توضیح میده که رفته بوده کنیسه و ربای داشته درباره مثبت بودن حرف میزنه}

    از روزی که به خودم قول دادم بقیه رو رها کنم و اون انرژی رو بزارم برای بهبود شرایط خودم ، آرامشم خیلی زیاد شده…و هر روز از خدا میخوام این آرامشم رو بیشتر کنه…دارم عذاب وجدان رو از خودم دور میکنم ..چون قبلا عذاب وجدان داشتم که اگر کمک بقیه نکنم و زندگیشون بهتر نشه من آدم خوبی نخواهم بود…اون زمان احساس ارزشمندی پایینی داشتم.

    ولی الان به خودم میگم من بتونم پیشرفت کنم و الگو باشم برای بقیه بالاترین کمکه …

    به خودم میگم من فقط میتونم به خودم کمک کنم تازه اونم در شرایطی که به خدا ایمان داشته باشم ، چون اگر ایمان نداشته باشم خودم هم گمراه خواهم شد.

    هر روز دارم از طرف خدا هدایت میشم به فایل هایی که قدم به قدم داره باهام حرف میزنه…یه روز میگه برو دستیابی به رویاها رو ببین…فایل اول رو میشنوم و میبینم استاد میگه ، از همین الانتون لذت ببرید…زندگی رو زندگی کنید.در صورتیکه قبلا هم چندین بار این فایل رو شنیده بودم ولی چون معنی آرامش رو نمیدونستم، به عمق این جمله پی نبرده بودم…..بعد هدایت میشم به دوره احساس لیاقت و میبینم استاد میگه قربانی شدن از کمبود احساس لیاقت میاد… بعد میبینم استاد میگه توی سرت داری چی میگی با خودت…اونا نشون میدن تو احساس لیاقت داری یا نه…مراجعه کردم به گفتگوهام دیدم همه اش درباره اینه که برای خانواده ام یه کاری بکنم…خودم رو فراموش کرده بودم.

    صدای خدا رو توی قلبم مبشنوم که اینکه میخواهی برای کسی قدمی برداری با این دید که اگر تو کمکش نکنی زندگیش خراب تر خواهد شد ، این شرکه…وقتی با خانواده ام حرف میزنم صدای خدا توی سرم بلنده که فهیمه حواست به تعهدت باشه ..حواست به سناریویی که نوشتی باشه…یه روز دوباره شروع کردم با داداشم حرف میزدم ولی ایندفعه خیلی مراقب بودم انرژیم رو هدر ندم ولی اونطوری هم نبود صد درصد تغییر کرده باشم..چون من نیاز به تکامل دارم…بخش خوبش اینه که بعد از تلفن کلا دیگه به اون حرفا فکر نکردم.

    هر روز به خودم میگم …همه چیز فرکانسه…اصلا مهم نیست کجای کره زمین زندگی میکنی اگر نتونی ذهنت رو کنترل کنی ، با مخ میخوری زمین…جهان چنان چک و لقدی میکندت که چند دور، دور خودت میچرخی…ولی اگر ذهنت رو کنترل کنی و درب ها رو ببندی توی ذهنت، یه روزی که داری پیاده روی میکنی در کشوری که فارسی زبان نیستن، کارتی پیدا میکنی که با خط فارسی همون چیزهایی رو که تعهد دادی رو بهت نشون میده…

    یکی از نکات طلایی این فایل که برای من این بود که خیلی باید تمرینش کنم …این بود که استاد گفت : ما هرگزو هرگز توانایی تغییر زندکی دیگران رو نداریم ولی از اونطرف ما صد درصد توانایی تغییر زندگی خودمون رو داریم…نکته بعدی اینکه استاد اشاره کرد، خودش سعی کرده همه چیزهایی که یاد گرفته رو در زندگیش اجرا کنه.

    من باید هر روز از خودم بپرسم آیا امروز چیزهایی که یاد گرفتم رو تمرین کردم…

    چقدر این فایل عالی بود خدارو شکر که ادامه داره…سپاس فراوان از خانم شایسته جانم که خواستن این فایل رو استاد بزاره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
  2. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 748 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و تمامی دوستان

    استاد واقعا چه کسی هست که به این صحبت ها و به قرآن عمل کند من که تا به الان نتونستم و خیلی شدید میخواستم که عمل کنم اما بلد نبود کج فهمی داشتم ولی خیلی تلاش همجوره کردم از مهاجرت به خارج کشور و مهاجرت داخل کشور و ترک دوستان و خانواده و چندین بار مطالعه قرآن و هزاران بار دیدن فایل های شما و…

    و الان میفهمم که آماده نبودم و الان خودم میفهمم که یکم بیشتر آماده شدم و می‌خوام فقط و فقط نگاهمو درست تر کنم و عمل گرا تر بشم ‌…

    من بارها اتفاقاتی که توی این فایل گفتین برام اتفاق افتاده من همین چند وقت پیش خاستم یکیو سربه راه کنم خودم نابود…

    و بهتر فهمیدم که ما همه برابر هستیم و همه قدرت خلق داریم و اونی که بغل جوب هست خودش انتخاب کرده اونی هم که توی مرسدس نشسته خودش انتخاب کرده و همه برابریم و نیازی اصلا و اصلا به دلسوزی نیست …

    استاد شما گفتی قرص آرامش بخش من چک خیلی مواقع قرص آرامش بخش و بانک و تایر زاپاس بودم

    چرا ؟

    دلیلش ؟

    چون احساس لیاقت نداشتم چون شرک داشتم چون خودم رو نمی‌دیدم و ترس داشتم و عروسک خیمه شب بازی بودم …

    اما الان همین الان احساسم بهم گفت حتی از این به بعد اگرم میخوای خود افشایی کنی کلمات درست به کار ببر و درست تر زیباتر خود افشایی کن یا اصلا نکن چون نیازی نیست …

    استاد سپاس گزارم جهت ضبط این فایل آگاه کننده

    در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    محمد جولان پور گفته:
    مدت عضویت: 1586 روز

    درودبراستادعزیزم

    بازهم سپاسگزارخداوندوبعدشماهستم بخاطرچنین آگاهی نابی

    واقعاهمینطورهست که میفرمایید

    من خودم چندسال صحبت های شماروگوش دادم وازیه جایی به بعدصحبت های شماروفهمیدم وسعی کردم درکش کنم ودرنیمه دوم مهرماه هزاروچهارصدویک تصمیم گرفتم این آموخته هاروبکاربگیرم که اونهم به یه شکلی هدایت خداوندبود

    شروع کردم به شدت ورودی هاروکنترل کردم

    تحسین کردن وتمرین کردم

    سپاسگزاری رونهادینه کردم

    باتمام وجودم احساس خوب=اتفاقات خوب روجدی گرفتم

    خواسته هام رومشخص واضح کردم وازکلی گویی دورشدم

    نوشتن خواسته هام ونامگذاری سال هاروشروع کردم

    خوب مطابق گفته های شماتغییرات هم شروع شدازتهه چاه تنهایی وفقروبی محبتی وخانه وخانواده بودن

    رسیدم به همه این خواسته ها

    ازمنفی یکصدوده میلیون تومان الان رسیدم به مثبت600میلیون توهمین مدت یک سال ونیم

    بعضی روزهاادم هاروکه درگیرسخت گرفتن هستن ومیبینم ومیخوام صحبت کنم باخودم میگم تنهاکاری که میتونی انجام بدی اینه که ازخدای خودت بخوای به مسیرآگاهی هدایت شون کنه

    من به اندازه ذره ای وبه وزن پوشی توان تاثیردرزندگی دیگران وندارم

    چقدرزیباگفتیداعتبارتغییرادم هاتوسایت عباسمنش برمیگرده به خودشون که اماده دریافت بودن

    خیلی این کلام به دلم نشست

    دوستتوندارم وازشماصمیمانه سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  4. -
    نوید گفته:
    مدت عضویت: 3125 روز

    یا رحمان

    سلام به دوستای عزیزم

    استاد، خانم شایسته و تمام دوستان در این سایت الهی

    برای بودن در جمع شما از صمیم قلبم خوشحال و سپاس‌گزارم

    خدا رو شکر برای امکانات و زمانی که دارم و می‌تونم با آرامش و لذت فایل گوش کنم، کامنت بخونم، کامنت بنویسم

    خدا رو شکر برای این نعمت میلیاردی

    وقتی که شما گوش شنوا می‌شید، ذهن شما درگیر مسائل و مشکلات اونا می‌شه

    ذهن شما؟؟؟؟؟

    تمام وقتم، تمام اعضای بدنم درگیر اون مسائل شدن

    ذهنم

    چشمم

    گوشم

    زبانم

    دستم

    پاهام

    وقتم

    اصلا کلا رفته بودم وسط بازی اونا

    این تجربه همه چیزایی که به دست آورده بودم و از من گرفت

    من سال 401 رفتم با یکی از دوستان تهران کار کنم

    روزهای اول متوجه شدم که این فضایی که اینا دارن کار می‌کنن اصلا از اصل قانونی که از استاد یاد گرفتم کیلومترهااااا فاصله داره

    ولی نتونستم بیام بیرون

    دقیقا استاد به نکته درستی اشاره کردی

    اونا دیدگاهای منو تایید می‌کردن

    هندونه زیر بغلم می‌ذاشتن

    منم هی گاز می‌دادم

    کتاب و آگاهیایی که داشتم و می‌ریختم وسط و حال می‌کردم

    اونا هم هندونه‌ها رو تمدید می‌کردن

    آیه قرآن میاوردم براشون

    اونا هم افراد مشکل دار و می‌فرستادن پیش من که مشاوره بدم

    منم حال می‌کردم

    توهم زده بودم که بیام بابت مشاوره ازشون پول بگیرم

    یک آن به خودم اومدم و دیدم،،،،،!

    هیچی ندارم

    هیچی

    صفر صفر شدم

    مسخره‌م می‌کنن

    شده بودم ملعبه دست اونا

    به جایی رسید که فرار کردم از دست‌شون

    در واقع از دست خودم فرار کردم

    چون خودم با حرف زدن در مورد این مسائل در حضور اونا، این شرایط رو خلق کردم

    فرار کردم تا بتونم دوباره به خودم برگردم

    این به خودم برگشتن تا به امروز ادامه داره هاااا

    امروز به نویدی برگشتم که بیشتر تمایل داره تو سایت باشه، ساکت باشه، حرف نزنه، قایمکی فایل ببینه، در مورد این حرفا با هیچکس حرف نزنه.

    درست مثل روزای اولی که با استاد آشنا شده بودم

    منی که با کار کردن رو خودم به جایی رسیده بودم که داشتم با بشکن پول درمی‌آوردم،

    ماهی یک بار مسافرت بودم

    هر چی که می‌خواستم و بدون توجه به قیمتش می‌خریدم

    کادو می‌گرفتم

    و…..

    اون گوش شنوا شدن ها منو جوری زد زمین که هنوز نتونستم رو پا بشم

    پرهیز از جهل

    نمی‌دونستم از کجا دارم می‌خورم هااااا

    اصلا خودمم مونده بودم که چرا یهو همه چی خراب شد؟!؟!

    الان شکر خدا جوری شده که اصلا تمایلی ندارم پای صحبت‌های افراد بشینم

    به من چه، کی داره چی کار می‌کنه

    به من چه، کی می‌خواد چی کار کنه

    به من چه اصلا…

    الان مدتی هست که بیشتر دارم بچه‌های موفق سایت رو دنبال می‌کنم

    کامنت‌های موفقیت‌شون رو می‌خونم

    سعی می‌کنم ذهنم درگیر داستان موفقیت اونا بشه

    و خدا داره مسیرم رو به سمتی می‌بره که بیشتر در اختیار خودم هستم، تو سایت هستم، فایل می‌بینم، کامنت می‌خونم، کامنت می‌ذارم و می‌دونم که قدم‌های بعدی مسیرم هموارتر می‌شه

    من زمانی که دوره جهان‌بینی توحیدی آنلاین روی سایت بود تو اون دوره بودم و اصلا در مورد این مباحث با کسی صحبت نمی‌کردم

    حتی مواظب بودم در و همسایه و دوستان چیزی در مورد فایل‌هایی که من دارم گوش می‌دم نفهمن

    و اون زمان بهترین و تاپ‌ترین زمان زندگیم بود

    همه چی برام به راحت‌ترین شکل ممکن انجام می‌شد

    مشتریا خودشون می‌اومدن استاد

    پیشنهادای پول ساز از هزاران طریق می‌اومد

    افراد خوب و مناسب از هزاران طریق می‌اومدن

    من اون زمان سه سال تو بازر بودم و حتی یک دونه چک برگشتی نه خودم داشتم، نه مشتریام داشتن

    همه مشتریا یا نقد خرید می‌کردن یا چک‌شون آن‌تایم پول بود

    بدون اینکه من زور بزنم

    همه چی عالی بود

    کامنتام رو دوره جهان‌بینی توحیدی هست

    من اون موقع با تیشرتای 15-20-25 تومنی روزی 15 میلیون 20 میلیون فروش داشتم

    الانش که همون تیشرتا شده 300-400 تومن اگه کاسبی 20 میلیون بفروشه ذوق مرگ می‌شه

    تو دوره 12 قدم هم مغازه رو جمع کردم

    همه جنسام‌و نقد و با سود دادم

    بدون اینکه حتی روی یک جنس 1000 تومن ضرر کنم

    میز و صندلی و رگال و لامپ و مانکنای مغازه رو هم نقدی پول گرفتم

    استغفرالله ربی

    خدایا

    من اقرا می‌کنم به جهل خودم

    من اقرار می‌کنم که هیچ قدرتی برای تغییر دیگران ندارم

    من اقرار می‌کنم که ناتوانم در برابر تغییر زندگی افراد

    من اقرار می‌کنم و طلب مغفرت می‌کنم

    این جهل رو از من پاک کن و رحمتی از جانب خودت در زندگیم جاری کن

    إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  5. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2849 روز

    استاد من شاید شاگرد قدیمی به حساب بیام

    وقتی 17 سالم بود با شما و سایتتون اشنا شدم

    یه شب راه افتادیم سمت همدان ولی وسط راه قبل از اینکه برم سمتش توی وسط راه موقعی که داشتیم توی پارک یه شهر غذا میخوردیم شوهر خالم گفت پایه اید بریم بزنیم سمت مشهد ماهم از خدا خواسته سالها مشهد نرفته بودیم ارزومون بود خلاصه همدان رها کردیم رفتیم سمت قم که بریم مشهد

    رسیدیم به قم دایی من که اتفاقا طلبه هم بود و همیشه دنبال تشویق ادمها به چیزهای خوب بود مثلا خیلی وقتی عید میومد خونه پدربزرگم صحبت میکرد و پوستررررر میچسبوند روی شیشه در اتاق که بنا به فرموده فلانی و فلان حالا یادم نیست شایدم ایه قران بوده غیبت خوب نیست بگذریم این دایی من به من فایلهای معرفی دوره تندخوانی فرستاد

    من همون روزها که قم بودیم رفتم سمت مشاور حرم دقیقا نزدیک حرم بود ولی اینقدر شلوغ بود که عملا برای منی که قرار بود به 48 ساعت نرسیده شایدم کمتر بزنم سمت جاده فرصتی نبود اووووه چه زوجینی که اومده بودن برای مشاوره

    توی همین پرانتز بگم این دایی من چند سری که میرفتیم قم خونشون چون کرایه نشینم بودن توی محله های خوبی زندگی میکرد وااووو استاد یادمه سمت باجک و اینا بود فکر کنم چه خونه ها و درهایی و فضای ارومی بالای همشون زده بود مثلا هوالزراق

    بگذریم ما رفتیم سمت مشهد از این فرصت استفاده کردم رفتم مشاور حرم بهش گفتم خیلی وسواس فکری دارم گفت پدرتم اینجوریه؟ گفتم اره گفت ارثی

    گفت من یه ادرس از یک روانشناسی در اهواز بهت میگم برگشتی برو اونجا

    گفتم باشه

    خداروشکر بالاخره به ارزوم رسیدم رفتم مشهد

    خداروشکر برگشتن رفتیم توی یکی از روستای خراسان خوابیدیم

    خداروشکر گلهای آفتابگردون

    جنگلهای گلستان

    سرسبزی مازندران نور نوشهر و قائم شهر و..

    و اصل ماجرا جاده چالوس بود

    به به این جاده من خوووووووود ثروت دیدم

    دیدم که میتونی مذهبی (ظاهر) باشی ولی بهترین ماشینو داشته باشی

    دیدم که میتونی مذهبی (ظاهر) نباشی ولی بهترین ماشینو داشته باشی

    خدایاشکر با اینکه حالم جسمیم اوکی نبود ولی خیلی مشتاق بودم که آشغال اطراف رودخونه چالوس اگر اسمش درست باشه جمع کنم و تمیزی به اون قسمت بدم

    توی راه همش توی گوشم فایل معرفی تند خوانی بود من که تمام راهای ممکن برای رسیدن به هدفم رفته بود میخواسسسسستم تغییر کنم

    برگشتم ماهشهر، مادرم یه نوبتی گرفت پیش یه مشاوره منم شب رفتم پیشش

    توی سالن انتظار نشسته بودم یهو یه خانمی با سگش اومد گویا به خانم مشاور هم یه ارتباط نزدیکی داشت شروع کرد به صحبت کردن و از مردا بد گفتن بعدش خانم مشاور اومد باهم کلی خوش بش کردن و اینا

    بعدش من رفتم داخل براش توضیح دادم که مشکلم چیه گفت باید 13 جلسه بیای گفتم اوکی خدافظ اومدم بیرون با خودم گفتم 13 جــــــــلسه بیام ؟؟؟؟ چی میگه من اصلااااا وقت ندارم 13 جلسه بیام که بفهمی چمه ؟؟؟

    همون شب به مادرم گفتم اینجا خوب نیست

    حس خوبی نگرفتم از اون مشاوری که با اون زن ارتباط داشت

    الان که بهش فکر میکنم من به دنبال مسیر پاک بودم

    قرار بود زنگ بزنم اهواز مادرم گفت شده حتی میریم اهواز مشکلت حل کنی (نمیدونم چرا مادرم اینقدر مصمم بود اخه مادرم فک و فامیل همه باورشون این بود هرکی توی این فضای دکتر و این چیزا میخواد بره حتما دیوونس و البته الان فکر میکنم تمرکز زیادی روی بعضی فامیلهای بابام بود چون چندتاشون با اینکه ادمهای به گفته اطرافیان باهوشی بودن ولی اسیر افکارشون شده بود)

    جالبه اون موقع که عین… درس میخوندیم نمیگفتن مثل فلانی و فلانی از فامیلهای بابات که الااااااان سالهاست توی آمریکا زندگی میکنن و کار میکنن و همین جدیدا یکی دیگشون قراره بره اونجا ادامه تحصیل بده توام میتونی بورسیه بگیری

    ولی برای مشکلات خوب یاد گرفته بودن و یاد گرفته بودم ازشون که توجه کنم روی ناخواسته و بجای اینکه روی خواسته هام توجه کنم روی ناخواسته ها توجه میکردم (همون فامیلهایی که دچار وسواس فکری و روحی شده بودن)

    اینم ثابت میکنه که چرا با وجود اینکه این همه درس میخوندم ولی نتایجم هیچچچ وقت راضی کننده نبود در حد تلاشم نبود.

    بگذریم قرار بود که زنگ بزنم اهواز نمیدونم چیشد منصرف شدم فکر کنم زنگ زدم به خانم فرهادی و گفت باید ثبت نام کنی سایت

    منم زنگ زدم به داییم گفتم میخوام دوره تندخوانی بخرم میای بخریم استاد نمیدونم این حلال بوده یا نه چون داییم جز خانوادم نبود در هر صورت ما خریدیمش

    اومدیم سایت ثبت نام شدیم از گروه تحقیقاتی عباسمنش ایمیل خوش امد گویی اومد خودش شخص استاد از حضورم در سایت تشکر کرد

    ما رفتیم سراغ تندخوانی

    اینم در حالی بود که هرشب من بعد از نمازم گریه میکردم هر شب گریه میکردم

    گاهی دعا میذاشتم گریه میکردم فقط دلم میخواست خالی بشم

    یه شب همون اخرای گریهام بود یه چیزی گفت اینقدر گریه نکن برو بجاش فایل ها گوش بده

    من اومدم سایت شروع کردم دوره تندخوانی چند جلسه رو شروع کردم کار کردن هنوز خلاصه نویسی هاشو دارممممم

    استاد نقشه ذهنی یادته استاد نمیدونی چه نقشه ذهنی روی برگه آ سه کشیدم مابین خیلی کم به بقیه فایلا نگاه میکردم ولی فقط یه نگاه می انداختم تا یه حسی بهم گفت اصلا تندخوانی بذار کنار بیا روی فایلهای دیگش کار کن

    من تقریبا چند هفته از مدرسه گذشته بود من یه داشتم فایلهای رایگان گوش میدادم ویه چالش داشتم یه مقاومت عجیبی داشتم میگفتم نمیرم مدرسه برم مدرسه نمیتونم این فایلا گوش بدم بالاخره با کلی مقاومت دست خودم گرفتم و رفتم مدرسه میتونم بگم تنها سالی که من از درس خوندن لذت بردم اونم سال چهارم دبیرستان بود وقتی که داشتم فایلهای استاد گوش میدادم

    تـــــمام دغدغم این بود که روی این مباحث کار کنم

    هنزفری بلوتوثی میبردم مدرسه

    سخنران اومده بود مدرسه من میپیچوندم میرفتم که نشنونم

    وقتی فشار ذهنی روم زیاد میشد نمیتونستم ذهنم کنترل کنم اجازه میگرفتم و میرفتم بیرون

    من قبلا اینو گفتم من توی مدرسه شاهد مدرسه ارزوهام درس میخوندم توی همون مدرسه توی سیستم اتاق پرورشی فایلها رو میذاشتم با فلشی که از خونه می اوردم و میدیدم میومدم توی سایت :)))

    یه روز یه نفر اومد توی اتاق گفت چیکار میکنی گفتم دارم فایل های استاد عباسمنش میبینم گفت من عباسمنش میشناسم فلان سمینار رفته بودم بودش حتی از نزدیک دیدمش با خودم گفتم این چی میگه عباسمنش که چندسال امریکاس نمیدونم اخر نفهمیدم ولی یه غریبه اومد گفت عباسمنش اشناس

    چقدر تلاش کردم مربی پرورشیمو عضو سایت کنم ولی ایشون چون خیلی از شوهرش میترسید با وجود اینکه خیلییی حرفاتون قبول داشت ایمیلش دچار خطا بود

    خانم پرورشی اگر کامنت منو خوندی و اینجا توی این سایتی حتما برام پیام بذار :))

    اوه استاد ازت ممنونم

    باقی روزهای که با شما بودم و مدرسه میرفتم میتونم بابت هر روزش بنویسم اینجا از اینکه تغییر کردم و اصلا نشنیدم که اون خانم مشاور حرم امام رضا گفت مشکلت تو ارثیه

    نشنیدم حرفهای مادرم که میگفت چیکار کنیم پدرت همینه

    اینا رو نوشتم تا بگم من هدایت شدم.

    اسمشم تاحالا نشنیده بودم چون من درمورد مسائل موفقیتی هیچ استادی مشاوری نمیشناختم تنها کسی که می‌شناختم مشاور مدرسم بود که اونم..

    دنبال مسائل موفقیتی با مدرس فلان و بهمان نبودم هیچ بسته روانشناسی تهیه نکرده بودم

    ولییی تا دلتون بخواد دنبال بهترین استادها توی حوزه کنکور بهترین کتابها بودم

    یه تایم هایی من با استادهای پروازی که میومدن شهرم کلاس میرفتم

    با اینکه مدرسه شاهد بودم ولی مدیر جدیدمون دوسال اخر این استاد میاورد برای کنکور البته با هزینه یا حتی سال قبلش با همین استادا توی جای دیگه کلاس میگرفتم ولی از وقتی با استاد اشنا شدم همه چیز گذاشتم کنار

    ارام ارام البته.

    همیشه دنبال بهترین بودم ولی نمیخواستم مسئولیت زندگیمو قبول کنم

    به محض اینکه خواسته تغییر در من شدید شد من با استاد اشنا شدم و حرفاش روی من تأثیر گذاشت

    وقتی اون موقع با الانم مقایسه میکنم میگم اون موقع من اومدم توی سایت دیگه استاد میگفت من مقاومت خیلی کم داشتم خیلی

    بخاطر همین به 9 ماه نرسیده منی که سالها میخواستم ورزشکار بشم و علاقم فوتسال تجربه کنم و هیچ وقت اقدام نمیکردم یه شب و یه لحظه تصمیمش گرفتم سمتش

    استاد عزیزم چی بگم از این مدت الان 2 ماه چند روز دوباره برگشتم به سایت یادم نمیاد توی مدت روزی نبوده که فایلی گوش ندم

    استاد شاید شما باور کنید چون خیلی چیزا دید

    من توی رطوبت 84 درصد خوزستان میرفتم میدویدم چون تنها چیزی که توی ذهنم بود همین بود ولی حتی اگر این ایده فهمیدم جواب نمیده ناامید نشدم یه شب که تصمیم گرفتم تنهایی اخر هفته برم اهواز چون دربی خوزستان بود یه نیروی بدون اینکه بدونم منو برد سمت تلگرام و رفتم توی پیام های سیو شدم و همینطور رفتم بالا یکی از پیام های کانال شما بود زدم روش بدون فکر اومدم توی کانال پروژه خانه تکانی!! زدم روش و شروع شد

    بابا تو کی بودیییی که منو اون شب بردی توی تلگرام من حتی نمیدونم براچی منو اوردی دوباره توی سایت عباسمنش

    شخصیت بی ایمانم : بابا ما چرا اینجاییم داشتیم زندگیمون میکردیما اومدیم اینجا چیکار

    شخصیت با ایمان: بیا

    من : ها این وسط چه اتفاقی داره میوفته

    شخصیت بی ایمانم : چی میگه این عباسمنش چرت و پرت میگه اره

    من: همه چیز درون خودم

    شخصیت بی ایمان : برو چرت و پرت نگو همه چی درون من

    شخصیت بی ایمان : پارتی پارتی میخواد

    شخصیت با ایمان : بیا، سکوت

    خدایا جون خودت منو هرجا میخوای ببری ظرفیتش بهم بدیا اولش من حوصله شکست مکست رو ندارما

    توی این مدت بارها به خودم میگم من چرا توی سایت عباسمنش؟

    بعد با خودم میگم نمیدونم فقط یادمه اونشب به خودم گفتم با این چیزی که دارم توی اینده میبینم بخوای منتظر بمونی هیچ اتفاقییی نخواهد افتاد فقط همینو یادم

    استاد شما الان برام یه ادم جدیدی که میخوام از اول بشناسمش اصلا احساس میکنم تازه وارد این سایت شدم مثل اون سال که برای اولین بار با شما اشنا شدم

    خب میخوام بگم مثل اولای کامنت هدایت شدم

    دوستان جواب اون سوال استاد که خودشم جوابش داد یه بار دیگه از طرف شاگردش که منم بشنوید هدایت شدم

    دم اونی که این کامنت طولانی منو تا انتها خوند و اینجاس گرم خودم خیلی موقع پشمام میریزه که بچها چطور کامنت طولانی مینویسن و چطور بقیه میشینن و تا انتها میخونن

    در پناه الله یکتا

    با ایمان

    مریم درویشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  6. -
    محدثه سادات موسوی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 583 روز

    استاددد فقط خاستم بگم عاشقتم ممنونم بابت همه مهربونیتون و بابت فایلای عالیتون شما معرکه هستین ممنونم مارو با خدا اشنا کردین ممنونم قبل مرگم فهمیدم خدا کیه فهمیدم من کیم فهمیدم دنیا چقدر قشنگه من اولین زمستان عمرمو دارم میبینم پارسال اولین بهار زندگیمو دیدم من نزدیک یکساله به لطف الله پاکم استاد قانون سلامتی نمیدونین چجوری زندگی منو خانوادمو عوض کرد استاد مادر همه دوره ها قانون سلامتیه استاد عزیزم من قبلا همش خسته بودم و حالو حوصله نوشتن نداشتم و دوره دوازده قدمو ثروت و عذت نفسو خریده بودیم ولی حوصله نوشتن نداشتم ولی بعد چهارده پانزده روز بعد قانون سلامتی من عوض شدم دارم مدام مینویسم مدام کارهای خونه رو انحام میدم استاد عزیزم من عملگرا شدم سریع هدف تعین میکنم سریع پا میشم و انحام میدم

    من بشدت حواس پرتی داشتم و تمرکز نداشتم الان تمرکزم عالی شده استاد عزیزم معدم عالی شده

    استاد هرروز دوست دارم کامنت بدم بابت همه دوره هاتون و تشکر کنم… عدت نفس که زندگیمو نجات داد و منه قربانیو کشید بالا و فایل حزن در قران که کلا روحمو شستشو داد و قلبمو باز کرد و قانون سلامتی که تا فردا بنویسم نمیتونم از همه فوائدش برای خودمو خانوادم بگم چقدرررر ما عالی شدیم استاد ممنونم ازتون استاد فقط خاستم ازتون بابت خوبی هاتون تشکر کنم خدا حفظتون کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    فرهاد شکوه گفته:
    مدت عضویت: 4000 روز

    به نام یکتای بی همتا

    دورود به استاد گلم و عزیزان همراه

    امشب خیلی دلم میخواست برم یه فیلم سینمایی ببینم و تفریحات اینطوری بکنم ولی حسم خیلی خوب نبود و چون دارم سعی میکنم که دستم رو از دست خداوند نکشم و بذارم اون هدایتم کنه کاری که خدا کرد :آوردم اینجا به به سمت این فایل که دقیقا از اون زمان هایی بود که احتیاج داشتم بشنوم این آگاهی رو

    آگاهی ای رو که خیلی وقت پیش توی محصولات مختلفی که دارم و روشون کار کرده بودم و سعی کردم از یه جایی به بعد دیگه اسپایدرمن نباشم برام تکرار و یادآوری شد.

    اینطور بگم که من یک جلسه ای رو به صورت هفتگی به مدت 2سال در یکی از کتابخانه های شهرم برگزار میکردم و دقیقا اون لذتی که استاد میگید رو منم چشیدمش و مثل کافئین بود برا مغزم.

    البته خودمم سعی میکردم بهشون عمل کنم ولی اینقدر درگیری های مختلف از افراد مختلف میریخت روی ذهنم که ساعت ها با پیام و تلفن و… داشتم راهنمایی میدادم به دیگران و وقتی واسه خودم نمیموند_ و البته دیگرانی که آمادش نبودند….

    از یجایی به بعد آگاهانه دیگه گذاشتم کنار این لذت زود گذر ولی ذهن خراب کن رو_حتی الانم نمیتونم ادعا کنم که وسوسه نمیشم که اسپایدرمن نشم ولی سعی میکنم افسار ذهنم رها نشه———– قشنگ خودم رو شناختم تو این موضوع (چون ذره بینی به ذهنم نگاه کردم و دنبال ترمزهام گشتم) و دیدم و فهمیدم و دست ذهنم برام رو شد مثلا دیدم :سبک فیلم هایی هم که میدیدم و بهشون کشش دارم همیشه یه قهرمان داشت که همه رو نجات میداد و تشویق میشد واغلب هم یه دختر یا خانوم زیبا پارتنرش میشدو….

    این روزها هم یه چندتایی از دوستام و حتی شاگردم هم میدیدم که با غم و قصه هاشون میاند سراغم و دیدم بله بصورت خیلی آرام و سوسکی دارم وارد این مسیر میشم و نتیجش واسم این بود که با اینکه خیلی احساس خوبی در اکثر اوقات داشتم و روی بهبود خودم دارم کار میکنم بعد ملاقات با این افراد حس خوبی نداشتم

    واسه همین اینطوری واسه ذهنم مفهومش رو دارم جا میندازم که :

    #قرار نیست بقیه بیاند استفراغ های ذهنشون رو روی ذهن من خالی کنند و برند#

    و استاد مثال سلف سرویس بودن جهان که زدید رو با خودم تکرار میکنم و میگم به خودم فرهاد عزیزم خداوند هم به بندهاش از تو نزدیکتره و هم قدرتشو داره پس بسپارشون به خداوند اون خودش میدونه و بنده هاش تو کلاه خودت رو بگیر باد نبره و از نتایجی که میگیری لذت ببر اگه کسی اومد و درخواست کرد اون موقع اگه حسم بهم گفت میگم اگه هم نه که با یه سوال ذهنی از منطقه ی خطر دور میشم.

    دارم سعی میکنم این شوق کمک کردن به بقیه رو تو این مسیر ببرم که :کار یا کارهایی بکنم که باعث گسترش جهان بشه و (مثلا یه خلاقیتی برا ساده شدن کاری و….) بعدش خدا ذوقمو بکنه بگه باریکلا بنده ی من.

    سپاسگزارم از خداوند که دست عزیز و نازنینش استاد عباسمنش رو با یه فایل زیبا بهم داد

    استاد ازت سپاسگزارم و مثل همیشه از اینجا تا فلوریدا دوستت دارم با 3تا بوس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1396 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عزیزم،چقدر شما خوشتیپ و خوش اندام و زیبا رو شدید.

    خیلی خوشحالم که چهره شما رو دیدم و صدای شما رو شنیدم.

    برای من که با شما هم دهه هستم این صحبت‌ها کاملا روشن و عیانه و با توجه به بودن و شنیدن صحبت‌های دوستانی که عمل نمیکردن و بعد خودمون هم گرفتار همین تله شدیم.

    یعنی استاد جان هم خودم در جایگاه همه چیز دان و سفارش کننده و کمک کننده بودم و حتی زمانی خودم هیچی نداشتم به دیگران کمک میکردم و اصطلاحا از جان گذشته،از خود گذشته ،ایثارگر و …بودم.

    و هم بزرگواران بی عمل رو دیدم.حتی بعد از اومدن تو سایت شما هم گیر این کارها بودم و انگار خودم رو ناجی میدونستم که زندگی همه رو درست کنم .

    نه تنها نتونستم بلکه همون موقع احساس کردم چقدر احساس خوبم ضعیف شد.با اینکه توصیه شما تو همه دوره ها اینه که به هیچ کس هیچی نگین و فقط عمل کنید تا نتایج خودشو نشون بده.

    اتفاقا امشب کامنت سعیده عزیز خانم بزرگوار توحیدی سایت رو تو احساس لیاقت خوندم در این مورد.دلسوزی کردن برای دیگران تو عمق باورهای ما رفته.حتی حالا که آگاهی داریم باز هم تحت تاثیر قرار می‌گیریم.

    اما استاد جان با گذشته تفاوت پیدا کردم،دیگه الان نمیپرم برم کمک کنم.الان حضور ذهن بهتری پیدا کردم تا دلسوزی نکنم و جای خدا خودمو نزارم.

    استاد ایمان شما به قانون قابل ستایشه،شما صد در صد خودتون رو عامل میدونید،تو قانون سلامتی ایمان بیشتر نمود پیدا میکنه،شما از روز شروع تعهد دادید و هیچ تقلبی نکردید و نتیجه در جسم شما عیانه.

    خب در هر مسئله ای آدم اینقدر تعهد داشته باشه و قانون رو درست بدونه و اجرا کنه لاجرم موفق میشه .

    این داستان منه ابراهیم هست که هنوز نتونستم با اینکه شنیدم درک کردم یه جاهایی عمل کردم ولی هنوز شیطان بعضی اوقات مسلط میشه.

    راهکار این موضوع اینه که بدونیم که ما خدا نیستیم و همه به خدا به یک اندازه نزدیک هستیم. هر کسی نتیجه باورهای خودش رو میگیره و هیچ کس سر سوزنی در زندگی دیگران تاثیر نداره.

    استاد جان تنها راه درست زندگی رو شما بهمون نشون دادید و اون ایمان به خداوند عالم مطلق و قادر مطلق و خالق مطلق هست.همه رو بسپاریم به خدا هم خودمون رو و هم دیگران رو.دیگران رو کاری باهاشون نداشته باشیم و خودمون هم مشغول کار کردن روی خودمون و تمرین تسلیم شدن بشیم و خداوند رو باور کنیم .

    خواسته هامونو بگیم و بنویسیم،شکرگزاری کنیم،رها باشیم،احساس خوب داشته باشیم و بدانیم تو این دنیا و اون دنیا خدا همه کاره است و باورش کنیم.بدونیم همون خدا از روح خودش در همه ما دمیده و ما رو خالق زندگی خودمون کرده بصورتیکه ما باور میکنیم و خلق میشه.

    استاد جان بین حرف زدن و باور داشتن و عمل کردن دنیا تفاوته.همون دوره سلامتی رو یادم بیاد که بهتر بازخوردش رو میبینیم و قابل لمس تره.

    خب من اول راهم تازه دارم میفهمم عمل میکنم ولی خدا شاهده بچه ها ی سایت فوق العاده هستن،خیلی خوب مینویسن،اصلا اکثریت کامنت نویسها درکهای بالایی دارن و البته استاد شایسته هم که مکمل شماست و عالی مینویسه و راهنمایی میکنه و من در حال لذت بردن و یاد گرفتن هستم و امیدوارم که منم بتونم یه روزی بگم استاد این نتیجه منه.

    حرف برای گفتن زیاده و دوست دارم روزی برسه همه بچه ها بیاییم پیش شما و کلی با هم صحبت کنیم و شما هم راهنمایی کنید.

    از مدیر فنی عزیز و خانم فرهادی محترم هم سپاسگزارم.

    بی نهایت دوستتون دارم

    هر روز عشقم به این خانواده اضافه میشه.

    سلام منو به استادشایسته عزیزم برسونید

    خدانگهدارتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  9. -
    ملیحه مهارتی گفته:
    مدت عضویت: 730 روز

    رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ

    پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم; و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نکنى، به یقین از زیانکاران خواهیم بود.

    استاد جان سلام

    چقدر از دیدنتون خوشحال شدم.

    چند رو بود سایت رو به امید فایل جدید هر صبح و شب refresh میکردم ، انگار قلبم گواهی میداد که یه فایل جدید تو راهه

    امشبم اومدم دور آخر رو تو سایت بزنم که چشمم به دیدن فایل جدید روشن شد ، دقیقا شکل همون ایموجی کوچیکه ی کنار کلمه ی فایل جدید شدم :))

    رفتم شمع و عود روشن کردم

    قلم و کاغذ آوردم

    و شروع کردم به دیدن

    این روزها این سایت شده عبادتگاه من ، یه جای مقدس که هم به خدا می رسم و هم به نعمتهای خدا

    مسیر رسیدن به هردوش از همین سایت برای من میگذره

    من سالهای قبل از آشنایی با شما فایل های صوتی کتاب روان درمانی اگزیستانسیال رو از الوین یالوم یادمه چندین بار گوش کرده بودم .

    تو این فایل یکی از سائق های وجودی انسان تنهایی معرفی میشه ، از شنیدن اون فایل ها این باور در من شکل گرفته که سفر زندگی یه سفر تک نفره ست.

    تشبیه جالبی هم براش گفته شده که تو ذهنم مونده :

    اینکه اگه میخوایم این تنهایی وجودی رو درک کنیم باید اینطور فرض کنیم که زندگی یک رودخانه ی در جریانه و ما هم در قایق های تک نفره در حال پارو زدن هستیم و این مسیر رو داریم پیش میریم و اگه بتونیم لیترالی تک نفره بودن این قایق رو تصور کنیم میبینیم که اگه تلاشی کنیم که وارد قایق یه نفره دیگه بشیم هم قایق اون فرد واژگون میشه و هم قایق خودمون.

    این مثال همیشه تو ذهن من بود واسه همین بعد از آشنایی با آموزه های سایت شما استاد هیچ وقت وسوسه نشدم در مورد این قوانین با کسی صحبت کنم و نهایت عکس العمل من به افراد دعای هدایت در قلبم و یه تبسم بهشون در چهره م بوده و گذشتن از اون موضوع .

    اما گوش شنوای چندین نفر از دوستانم بودم که به قول شما به عنوان قرص مسکن و آرام بخش در زندگیشون نقش داشتم

    که به لطف قوانین بدون تغییر خداوند ، لاجرم با تغییر خودم به راحتی و به صورت کاملا طبیعی این افراد هم یا به طور کامل از زندگی من خارج شدن یا رابطه مون خیلی کم شده و یا اگرم همو میبینیم دیگه صحبت های این جنسی بین ما نیست.

    این باور که هرکس هرجایی که هست حتما جای درستشه هم خیلی به من خدمت کرده که نخوام با کسی در مورد این قوانین صحبت کنم

    و این صحبت رو از شما بدون مقاومت قبول کردم که اگر کسی آماده ی تغییر باشه جهان از بی نهایت طریق هدایتش میکنه به دریافت این آگاهی ها

    و از اونجایی که قانون اینه که همه چیز راحت و طبیعی در جهان اتفاق می افته و نباید تقلایی در کار باشه ، پس حتما زمان تغییر اون فرد هنوز فرا نرسیده.

    استاد شما به درستی اشاره کردین که در خرج کردن انرژی مون خسیس باشیم ، این نکته به ذهنم میرسه که بر فرض تقریبا محال که ما با صحبت کردن با دیگران در مورد قوانین و تلاش برای تغییر اونها تونستیم اون تاثیر رو بر روی اون فرد بگذاریم.

    ما میشیم مثال اون آیه که خداوند میگه راه افراد با یه برق صاعقه ای در آسمان روشن میشه و بعد دوباره در گمراهی و تاریکی فرو میرن.

    چون من مسیر خودم رو بخوام بگم بعد از تقریبا ده ماه بودن در این سایت واقعا وقتی برمیگردم و عقب رو نگاه میکنم میبینم چقدر تکاملی و مدار به مدار اومدم جلو

    و واقعا با تعهد و تکرار بوده که درک من از آگاهی ها هر روز بیشتر و عمیق تر شده و تاااااازه این هنوز پله ی اول منم نیست و این یه مسیر بی انتهاست که هرچقدر بتونم ظرف دریافتم رو بزرگتر کنم نعمت و نتایج رو بیشتر دریافت میکنم.

    پس یعنی یه مسیر لانگ لایف و همیشگی

    حالا فرض کنیم من چقدر باید برای یه نفر وقت بگذارم که به قول یه مثالی از استاد تو یکی از فایل ها این آبه بره تو خورد اون چوب و درش نفوذ کنه تا اون فرد هم نتیجه بگیره ؟

    این کاملا مساوی با اینکه تمرکز خودم رو از مسیر خودم بردارم .

    مثل دونده یا شناگری میمونه که بخواد دست یکی دیگه رو هم بگیره و دنبال خودش بکشونه ، نه تنها سرعت خودش کم میشه ، بعد 30 متر از خستگی هم خودش متوقف میشه هم طرف دوم ماجرا.

    پس مثل روز برای من روشنه که این مسیر رو باید به تنهایی پیش بریم و روی باورهای توحیدی بیشتر کار کنیم که من خدا نیستم و من نمیتونم تغییری در زندگی فرد دیگه ای ایجاد کنم و هر فرد به شرط آمادگی در زمان درستش به این مسیر روحانی هدایت خواهد شد.

    بی صبرانه منتظر قسمت دوم این فایل و شنیدن آیه های نور در رابطه با این موضوع هستم.

    در پناه الله باشیم همگی :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1082 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    و همه ی دوستای بهشتیم

    آخ جوووون رزق الهی از خزانه های غیبی خداوند

    از زبان استاد عزیز و عمل گرامون

    خدایا شکرت هزاران بار شکر برای این رزق پربرکت

    برای این نعمت و برکت و موهبت ورحمت الهی ت

    سپاسگزارم بابت این فایل مقدس

    مطالب این فایل برای من خیلی آشنا بود

    چون تو دوره مقدس 12قدم

    جلسه اول از قدم سوم متوجه شدم

    پاشنه آشیل من راهکار دادن و کدخدایی کردن

    ونظر دادن ونشتی انرژی هست

    و تو دوره احساس لیاقت جلسه پنجم

    اشاره کردم که چه ها کشیدم من از این

    نشتی انرژی ..

    چقدر ناراحتی کشیدم وحرص خوردم

    از این راهکاردادن ها …

    چقدر جوش بی خودی میزدم برای مشکل دیگران

    نتیجه هم جذب آدمهای داغون بود دیگه

    چقدر خودمو سرزنش میکردم که دیگه همچین غلطی نکنم

    برای من 15ماه زمان برد تا بفهمم برای کمرنگ کردن این پاشنه آشیل باید رو

    باورهای توحیدیم کارکنم

    درک کنم و ایمان بیارم که

    همه ی ما به یه اندازه به خدا دسترسی داریم

    و اعتراف میکنم که خیلی سخت بود وزمان برد استاد عزیزم اینکه تو یه جمع باشم مخصوصا خانواده خودم و سکوت کنم و بسپارم به خدا وباورکنم که خدا بهتر ازمن حواسش هست به همه چیز وهمه کس ..

    منم اون زمان ها احساس ارزشمندی مو به کمک کردن و تایید گرفتن از آدمها گره زده بودم

    کم‌کم متوجه شدم که سکوت کنم و

    بسپارم به خدایی که همه چیزه

    وحالا به میزانی که من تو کار و مسائل خانواده خودم وهمسرم دخالت نمیکنم

    واقعا خدا هدایت شون میکنه و اتفاقا اون ناخواسته باعث پیشرفت شون هم میشه

    و همین باعث میشه به خودم یادآوری کنم

    که دیدی جلوی دهنت گرفتی و

    خدا چه جوری شیک ومجلسی هدایتشون کرد !

    به میزانی که من جا خالی میدم

    که آدمهای اطرافم چه خانواده چه غریبه

    چه آشنا ودوستانم با من درددل نکنن

    وگوش شنوایی هم ندارم و ارتباطم هم محدوده

    واقعا خدا سنگ تموم میذاره برام

    جهانم الان آرومه خلوته و آدمهای نازنین وشایسته اطرافم

    وجود دارن که همه اهل دل وخدا وتوحید هستن و هرروز شاهد پیشرفت هاشون دراین سایت بهشتی هستم

    همون جلسه اول از قدم اول

    من متعهد شدم که یه کلمه به اطرافیانم

    از این دوره وسایت نگم و تا امروز هرگز نگفتم و تمرکز خودخواهانه گذاشتم روخودم

    از نظر بقیه خودخواهانه است اما قانون میگه ,خدا میگه

    توحید در قرآن میگه که من هیچ تاثیری در زندگی دیگران ندارم و صددرصد در زندگی خودم با تغییر باورهاو افکارم تاثیر دارم ، تموم تلاشم تا امروز کردم که

    بیشتر به افرادی که سوالی تو کامنتها ازمن پرسیدن دوره ها وجلسات رو معرفی کنم که خودشون رجوع کنن ، چون باورهامون متفاوته و نمیشه راهکارداد

    خدا همیشه شاهکارمیکنه به میزانی که

    ما سکوت میکنیم وتسلیم هدایت هاش میشیم و

    دخالتی در زندگی بقیه نمیکنیم و

    تمرکزمون رو خودمونه که رشد کنیم

    حواسمون به ورودی هامون و توجه به زیبایی ها وداشته هامون باشه در این مسیر قشنگ وبهشتی و

    هرروز خودمون رو نیازمند این آگاهی ها بدونیم و تسلیم خدا باشیم

    خاشع باشیم و باورکنیم که خدا همه چیزه

    سپاسگزارم از شما استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم

    بابت این فایل مقدس وبی نظیر

    خیلی دوستتون دارم وعاشقتونم

    خدا حفظ تون کنه ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 199 رای: