چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟ - صفحه 21

566 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الناز و باباش گفته:
    مدت عضویت: 1002 روز

    به نام خودش

    سلام

    مدت ها بود که کامنتی ننوشته بودم . و دلیلش هم این بود که منتظر یه چیز خیلی خاص ئ عجیب غریب بودم که بیاد به ذهنم و بعد شروع کنم به نوشتن. بله من حتی درکامنت نوشتن هم کمالگرا هستم!

    شروع کردم طبق معمول با خوندن کامنت های این جلسه که وقتی به کامنت سوم رسیدم, همه چی یهو عوض شد. چقدر تحسین میکنم پاکیزه بارکزی عزیز رو که با تموم حسش حتی زمانی که فایل روهم گوش نکرده بود اومد و کامنت نوشت.

    و من یه لحظه فکر که کردم, فهمیدم که این کمالگرایی تموم خلاقیت و هنر من رو داره کور میکنه و حتی بدتر داره مانع رسیدن الهامات خداوند به من میشه چون دائم فکر میکنم که این مطلب اونقدری هم خوب نباشه که ارزش نوشتن داشته باشه. خدا میدونه چقدر برای دوره احساس لیاقت اگاهی های نابی داشتم که حتی حاضر نشدم یه کلمه هم راجب شون بنویسم. و کامنت ایشون رو که خوندم و دیدم با تمام بهبود گراییش اومده و برامون کامنت نوشته دیگه نتونستم مقاومت کنم.اومدم و نوشتم. چون اصولا شخصیت برونگرایی دارم و خیلی دوست دارم درکی که از هر فایل دارم رو با همه به اشتراک بزارم.ولی کمالگرایی عزیزم اجازه نمی داد. و جالبه که بدونید که الان که همینجوری اول صبی اومدم و کامنت نوشتم چقدر خدا داره کلمه به کلمه شو هدایت میکنه و بهم میگه.

    بعد ادم نگاه میکنه به کامنت ایشون و میبینه که هشتاد و خورده ای لایک گرفته! خب ادما میفهمن واین فرکانسو میگیرن که این ادم چقدر دلی اومده نوشته حتی با وجود اینکه مرتبط نبود. بارها ذهنم بهم گفته نکنه یه جا خوب نتونی منظورتو برسونی یا غلط املایی داشته باشی. و حالا به خودم میگم چه اشکالی داره؟ چی میشه حالا مگه مثلا؟ منم یه ادمم اشتباه میکنم. بگذریم که کمالگرایی ممکنهیه سری چیزهارو برای صاحبش به ارمغان بلیاره مثل کار باکیفیت ولی ایا به قیمت اذیت شدن صاحبش؟و به مراتب هم خوبیاش کمتر از بدیاشه.

    و چقدر قشنگ بود یادداشت اخری که دوست عزیزم برای ذهنش نوشته بود.

    “این یادداشت هم برای تو ((زهن طلبکارم ))

    چون بعدا میگی این چی بود که نوشتی ))

    دلم شد نوشتم …….”

    در طول نوشتنم هزاران بار ذهنم بهم گفت نوشته ت خیلی نامرتبطه با این فایل.

    ولی اومدم و نوشتم

    و خدا کمکم کنه که این کمالگرایی رو اروم اروم کم کنم.

    در نهایت خدایا شکرت از بابت انگشت های سالمی که به من دادی و با لطفشون میتونم تایپ کنم.

    دوست دارم من هم اینجا با قسمت شخصیتی بدبینم یعنی کمالگرایی یه یادداشتی به انگلیسی بنویسم

    احتمالا دوستانی که انگلیسی بلدند میتونن متوجه بشن.

    HERE’S A REMINDER TO MY DEAR PERFECTIONISM:

    I’M NOT PERFECT

    AND I CANNOT EVER BE PERFECT

    I JUST MAKE MISTAKES SOME TIMES

    AND IT’S TOTALLY NORMAL

    I HAVE TO BE KIND AT MYSELF

    ALWAYS AND FOREVER

    “NO PERFECTIONISM”

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 45 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1286 روز

      سلام آقای ذوالفقاری

      خیلی ممنونم بابت این کامنت پر آگاهیتون،خیلی من رو یاد کارهایی انداخت که سر همین ویژگیِ کمالگرایی انجام ندادم،یا تکامل هایی که نخواستم طی کنم.

      به نظر من آدم هایی که میان از اشتباهاتشون مینویسند و برای بهبودش هدفگزاری میکنند خیلی آدم های شجاعی هستند و صد هیچ از بقیه جلوترند.

      چون اغلب افراد جامعه،اصلا قبول نمیکنند که خودشون مشکل دارند،کلا در این توهمند که خودشون عالین و یک چیزی اون بیرون خرابه!

      ولی کسی که شجاعانه میاد مشکلش رو پیدا میکنه و برای بهبودش پلن میچینه،اون آدم یک شخصیت قوی و توحیدی داره که واقعا تحسین برانگیزه.

      کامنتتون واقعا من رو به فکر فرو برد،مخصوصا برای هدف فعلیم که بازم میخوام پله هارو چهارتا یکی طی کنم!

      الان به خودم اومدم و گفتم ول کن بابا!چه خبره داری الکی انقدر به خودت فشار میاری؟!اومدی فردا صبح افتادی مردی،خداوکیلی ارزش تحمل این همه فشار رو‌داشت ؟!

      میدونید؟!من فکر میکنم باید کمالگرایی رو در مقابل توحید بزاریم.

      کسی که کمالگراست میخواد خودش همه ی کارهارو عالی انجام بده،تنها انجام بده،سریع انجام بده و یک نتیجه ی فوق العاده بگیره!

      اما کسی که بهبود گراست،به جای توان نامحدود خودش،روی قدرت الله حساب میکنه و میگه همین که من سمت خودم رو خوب انجام بدم کافیه،بقیه ی کارهارو خدا انجام میده،نیاز نیست خودمو به تقلای الکی بندازم.

      درهرصورت ازتون ممنونم با کامنتتون بهم یادآوری کردید حواسم به این پاشنه ی آشیلم باشه.

      سپاسگزارم ازتون و در پناه حق تعالی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
      • -
        محسن mohsenta57 گفته:
        مدت عضویت: 947 روز

        درود خدمت خواهر گلم سعیده خانم

        باز هم مثل همیشه با خواندن کامنتهای زیبای شما چقدر اطلاعات ناب دستگیرم شد و اینبار هم این جمله عالی شما یکدفعه مغزم رو منفجر کرد که (( کمالگرایی را باید نقطه مقابل توحید بدونیم) و دقیقا دیدم چقدر این فرمایشتون درسته و چقدر تا الان موقعیتها و فرصتهای عالی را به خاطر کمالگرایی از دست دادیم و اگر زودتر میدونستم که نقطه مقابل توحید است ،میتونستم راحتتر قدم توی راه انجام اون کار بذارم و قطعا وضعیتم از اینی که هست بهتر بود .. به هر حال خواستم ازت تشکر کنم و برات آرزوی بهترین ها را کنم . پایدار باشی و سلامت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1905 روز

        سلام سعیده جانِ نازنین و خوش سخن.

        بسیار لذت بردم از این نوشته:

        باید کمالگرایی رو در مقابل توحید بزاریم.

        کسی که کمالگراست میخواد خودش همه ی کارهارو عالی انجام بده،تنها انجام بده،سریع انجام بده و یک نتیجه ی فوق العاده بگیره!

        اما کسی که بهبود گراست،به جای توان نامحدود خودش،روی قدرت الله حساب میکنه و میگه همین که من سمت خودم رو خوب انجام بدم کافیه،بقیه ی کارهارو خدا انجام میده،نیاز نیست خودمو به تقلای الکی بندازم.

        اینکه برای خودم یاداوری کنم بهبودگرایی سمتِ توحیده و کمال گرایی سمتِ شیطانه، میتونه انگیزه ی بیشتری بهم بده که دور شم از کمال گرایی.

        کمال گرایی رفقای ثابتی داره که بهش کمک میکنن همیشه:

        شتاب و عجله به توانِ 1000

        کمبود

        ترس

        اضطراب

        عدم طی کردن تکامل

        برای شخص خودم عجله یکی از پرقدرت ترین ابزارهای کمکیِ کمال گراییم هست که بهم آسیب زیادی میزنه.

        ممنونم که کامنتهای راهگشا مینویسی جانِ دل.

        در پناهِ نورِ عالم باشی همیشه.

        فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

        الهی شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      روف رضایی گفته:
      مدت عضویت: 920 روز

      سلام خدمت شما دوست عزیزم

      چقدر خوب از این کامنت شما لذت بردم و آگاه شدم

      منم این عادت کمالگرایی را دارم

      من در گذشته ها کمالگرایی زیادی داشتم و در سایت بودم و اصلا کامنت نمی گذاشتم

      چون می گفتم که شاید نوشته های من ارزش خواندن را نداشته باشد

      یا من خوب این مطلب را درک نکرده باشم

      و از لحاظ املایی شاید مشکل داشته باشم و درست مفهوم را بیان نتوانم

      و هیچ وقت شروع نمی کردم

      چون از قضاوت شدن ترس داشتم

      از اینکه کامنت های من مهم نباشد ترس داشتم

      تا اینکه بلاخره چند ماه قبل شروع کردم به کامنت نوشتن

      و ادامه دادم این کار را و هر روز یک کامنت در سایت می نوشتم نظر به فایل های که می دیدم و آن برداشتم را می نوشتم و این کار ادامه داشت

      ولی از طرفی مصروفیت های کاری من بیشتر شد و زمان آزادم کمتر شد و من دیگران آن زمان که بیابم با ذوق و شوق کامنت بنویسم را نداشتم

      و کلا از کامنت گذاشتن دور شدم

      در حالیکه هر روز به سایت سر می زدم و فایل ها را کم و بیش نگاه می کردم

      همین روز های که این فایل های بسیار ناب و توحیدی روی سایت قرار گرفته است را نگاه کرده ام و چندین بار گوش دادم اما بازهم برای کامنت نوشتن هراس داشتم

      بازهم همان نگرش که شاید درک من نسبت به این آگاهی ها کمتر باشد

      و مطلب را درست بیان نتوانم کامنت نمی گذارم

      و این چند روز بیشترین زمان من برای مطالعه کامنت های دوستان در سایت سپری می شود و خلی هم لذت می برم

      و بعضی دوستان که کامنت می نویسد سریع برایم ایمیل می آید که فلانی در سایت کامنت گذاشته و مطالعه می کنم اما بازهم شروع نمی کردم به کامنت گذاشتن

      اما امشب کامنت خانم شهریاری را دیدم که جواب کامنت شما نوشته بود و منم خلی درس خوبی گرفتم و علاقمند شدم که این عادت کمالگرایی را کم کم کنار بگذارم و سهم بیگرم برای نوشتن کامنت در سایت

      از مطالعه‌ی کامنت زیبایی شما بیسار لذت بردم و تحسین تون می کنم

      در پناه الله شاد و سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1905 روز

      سلام اقای ذوالفقاری.

      کامنت بسیار خوبی نوشتین.

      دست گذاشتین رو آفتِ کمال گرایی که آدمو عقب میندازه.

      چرا؟

      چون هی تو گوش ادم میگه این کمه، انجامش نده، بذار پُر تر یا قوی تر شه، کامل تر شه، بی نقص تر شه بعد انجامش بده.

      و همینم باعث میشه حرکتی شروع نشه…

      تبریک میگم و تحسینتون میکنم که با بهبودگرایی کامنت نوشتین.

      یادمه حدود یکی دو سال پیش اصلا درکی نداشتم از بهبودگرایی به جای کمال گرایی

      اما تلنگر اصلی زمانی بهم خورد که دوره حل مسایل رو شنیدم و صدای مریم جان شایسته تو گوشم زنگی رو به صدا دراورد:

      بهبودهای کوچکِ مستمر

      همین تمرین و بهبودهای ریز ریز که تمرین و تلاش کردم انجامشون بدم باعث شدن ذره ذره به بِتُنِ کمال گراییم ضربه وارد بشه و دچار تزلزل بشه.

      خیلی جا دارم برای بهبودگرایی حالا حالاها.

      برای ذره ذره نگاه و عملکرد بهبودگراییم سپاس گزارم و میدونم بهبود وقتی استارت خورد برام که به یاد خودم اوردم یا میارم به کم بودن و کوچک بودن بهبودت نگاه نکن، انجامش بده…

      قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.

      براتون ارزوی موفقیت روز افزون دارم در بهبودگرایی.

      کامنتتون کاملا دلی و زیبا بود.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    میثم شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1769 روز

    به نام خداوند وهاب

    سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز

    سلام به دوستان عزیز

    من با یک مورد بدبینی نسبت به شخصی داشتم و روزها با این افکار که بشدت هم احساس خیلی بدی در من بوجود می آورد زندگی کردم.

    و اون آدم اصلا اون شکلی بد نبود ولی با افکار من دقیقا همون اتفاقی که من ازش ترس داشتم افتاد.

    مورد بعدی در رابطه با کارم هست که چند سال پیش در یک اتفاق قسمتی از کارم خراب شد

    و فقط همون یک مورد بود و دیگه تو این چند سال هیچ مورد خرابی نداشتم و همیشه کارم خوب و عالی بوده اما هنوز در موقع بتن ریزی من ترس و اضطراب دارم که نکنه دوباره این اتفاق بیافتد.

    البته من تو اون لحظات تمام سعی ام رو میکنم تا ذهنمو کنترل کنم

    ولی دوباره هم تو همون شرایط همون ترسها میان.

    چند روز پیش که بتن ریزی داشتیم و روز قبلش من اضطراب داشتم یه دفعه به خودم گفتم میثم مگه بار اولته

    تو بارها وبارها این کارو انجام دادی با موفقیت

    دیگه نباید الان بترسی.

    خدایا کمکم کن تا خوشبین باشم و شاکر نعمات بی کرانت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  3. -
    حسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 3084 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به همه دوستان و استادان بهشتیم

    الهه ام

    سپاسگذاری بزرگ ترین ویژگیه یک انسان موحد وثروتمند ه

    کسی که توانایی هاشو میبینه و از اون ها به درستی استفاده می‌کنه یک انسان سپاسگذاره و قطعا نتیجه طبیعی سپاسگذاری دریافت نعمت بیشتره

    کسی که می‌دونه با تواناییش چه تحولی در جهان به راه میندازه واز توانایی هاش استفاده می‌کنه انسان سپاسگذاریه

    کسی که توانایی هاشو ارزشمند و منحصر به فرد می‌دونه اون انسان سپاسگذاریه

    کسی که وقتی کس دیگه ای توانایی هاشو مسخره می‌کنه ولی ادامه میده و ایمان قلبی داره که میشود اون انسان سپاسگذاریه

    کسی که از حداقل ترین امکانات شروع می‌کنه تا توانایی هاشو بروز بده فارغ از نتیجش اون انسان سپاسگذاریه

    کسی که تمرکزش روی اهداف و توانایی های خودشه و کاری به کسی نداره اون ادم سپاسگذاریه

    کسی که به فکر اینه هدف الانش تموم شه بره سراغ بعدی ادم سپاسگذاریه

    کسی که خودش و توانایی هاشو هرجوری که هستن همون‌جوری قبول داره ادم سپاسگذاریه

    انسان های سپاسگذار فقط به خودشون فکر میکنن سرشون تو زندگی خودشونه و به فکر پیشرفت خودشونن

    انسان های سپاسگذار به خودشون احترام میزارن و خودشونو قبول دارن هرجوری که هستن

    انسان های سپاسگذار شکارچیه نکات مثبتن و به هر اتفاقی جوری نگاه میکنن که بهشون احساس بهتری بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  4. -
    همای سعادت گفته:
    مدت عضویت: 2310 روز

    سلام از روز‌35تعهد

    به به دمتون گرم برای این فایل

    این فایل نباید یه روزه تموم بشه

    پس امروز قسمت اولشو گوش میدم ومی نویسم و کامنتشو میذارم

    استاد هرچی میگفتین من بودم که‍️‍️

    و جالبه این خودشناسی با اینکه داریم نکات تاریکمون رو می بینیم حس خوبی داره

    استادمن همیشه فکر میکردم فقط من انقد بد بینم

    ولی خدایی خیلی بدبینم

    استاد ینی خیلی وقتا میگم اگر این هوش و زکاوت و این تیزی که توی بدبینی و فهمیدن یه سری چیزارو دارم توی چیزای دیگه داشتم الان فیلسوف بودم

    استاد یعنی من با لحظه به خودم میام میبینم بد ترین فکرا رو در مورد ادما و رفتاراشون کردم

    بقول شما خیلی به گذشتم وخانوادم برمیگرده

    اما خیلی دارمش

    وخیلی اذیتم میکنه

    تو این مدتی که اینهمه تلاش کردم برای اعراض از نازیبایی ها ودیدن زیبایی ها خیلی بهتر شدم

    اما استاد هنوزم اولین فکرایی که حالت ناخوداگاهانه میاد شدیدا بده و بعدش اگاهانه اصلاحش میکنم

    بیشتر وقتا در مورد همسرم واقعا این اتفاق میافتاد یعنی اون‌بنده خدا در اوج خوبی ونیت درست ومن شدیدا بدبینانه

    خیلی چوبشو خوردم

    خیلی

    اما واقعا همینم میشه تغییر داد

    یعنی میشه خیلی بهترش کرد

    استاد این توجهه دیگه همه کارارو اون‌ میکنه

    اینکه میگید نمیتونن به ادما اعتمادکنن هم برای من خیلی صدق میکنه

    با اینکه خیلی همیشه دوستای خوبی داشتم بازم این بدبینی همیشه با منه و نمیذاره اعتماد کنم

    استاد واقعا این که گفتین توی هر داستان تمرکزشون روی‌نا زیبایی هاشه رو هم دارم

    یعنی انقد خندم گرفته بود

    داشتم به حمام وان دار فکر میکردم

    بعد یهو اومد‌توی ذهنم که خب من حتی وانم داشته باشه اینهمه اب بریزم‌توی‌وان و الکی حروم‌کنم؟

    یهو گفتم خدایا چقد این ذهن فقیره

    چقد توجهم روی کمبوده

    استاد من حتی در مورد خودمم بدبینم

    یعنی وقتی چیزا داره خوب پیش میره هم همون انتظاری که گفتین میاد سراغم

    میگه همین‌روزا یه چیزی میشه انقد خوشحال نباش

    خیلی پر از ایرادم

    خیلی

    به خونه بزرگ فکر میکنم

    زحمت تمیز کاریش میاد نو ذهنم

    به کلینیک زدن فکر میکنم

    احساس بد اینکه نکنه نتونم افرادو مدیریت کنم میاد سراغم

    و تا دلتون بخواد مثال دارم

    هم از انتظار ناخواسته هارو کشیدن

    که واقعا خیلی وقتا یهو به خودم میام میبینم تمرکزم‌رفته روی ناخواسته ها

    چه شک داشتن به ادمها

    چه شک‌داشتن به خوبی کردن ادمها

    چه ارتباط برقرار کردن

    چه گرایش به دیدن نازیبایی هاش

    واقعا همه رو دارم

    ‌ولی خیلی خوبه که میفهمم ریشش چیه و می تونم درستش کنم

    البته استاد همین الانشم با اینهمه بدبینی که دارم بی نهایت از قبل بهترم

    ینی محال بود‌کسی رو ببینم و نکات منفیشو نبینم یا فقط نکات منفیشو نبینم

    ونکته ای که خیلی کمکم کرد این جمله بود

    ادمایی که بیشتر تمرکز‌شون‌روی خود مسئله هست به حل شدن وراه کار حل شدن هدایت نمیشن

    ادم وقتی هدایت میشه که بگه الخیر فی ما وقع

    استاد عالی بود

    مرسی ازتون

    فردا بقیشو میبینم و کامنتمو میذارم️

    ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  5. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1342 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عباسمنش بزرگوار و دوستان توحیدی

    من دوباره این فایل بسیار ارزشمندی که استاد عزیز لطف کردن برامون تهیه کردن رو گوش دادم

    یک جمله ای از استاد شنیدم که توی گوشم زنگ خورد رسماً

    اونم این بود:

    ((اگر به یک مشکلی بربخورند ، اصلاً اینقدر تمرکزشون روی مشکله که به راه حل هدایت نمیشن))

    من توی کدنویسی هام همچین داستانی رو داشتم

    کلاً اونایی که برنامه نویس هستند میدونند که توی کدنویسی هر بار یک کدی رو باید بنویسی که ممکنه قبلاً انجامش نداده باشی یا مسئله ای که چندان شبیه به مسائل قبلی که حل کردی نیست بابت همین تا ابد توی کدنویسی هام مثل توی تمام لحظات زندگیم به خداوند و علم و آگاهی خداوند و قدرت خداوند احتیاج مفرط یا مفرد دارم [ مفرط یا مفرد؟!! اینو میسپارم به خودتون ، بیشتر از این کاری از دست من بر نمیاد:) ]

    خلاصه یعنی همیشه به هدایت های خدا احتیاج دارم ، وگرنه کارم زاره

    دیگه خودِ خدا بهتر میدونه که هیچی حالیم نیست

    آره ، توی کارم مثلاً باید دو تا فرم درست می کردم که کاربر بتونه از پنل اختصاصی که براش درست کردم یک شهری رو براساس استان انتخاب کنه بعد من همزمان باید جوری کد مینوشتم که همون شهری که کاربر انتخاب میکنه به صورت خودکار نقشه پایین فرم همون شهر انتخابی رو به کاربر برای ثبت لوکیشن بارگذاری کنه

    آقا من به هیچ وجه مِنَ الوجوه نمیدونستم راه حل این مسئله چیه!

    بعد بجای اینکه برم یک قسمت های دیگه ای از سایت رو درست کنم تا هم تمرکزم از اون مسئله برداشته بشه و هم بعدش هدایت بشم به راه حل ، کلاً تمرکز میکردم روی همین مسئله کدنویسی و میگفتم باید درست بشه

    میتونم به جرئت بگم یک کاری که ممکن بود توی یک ساعت انجام بشه تا یکماه یا بیشتر میموند و من نمیدونستم چیکار کنم

    علتش هم این بودش که من تماماً تمرکزم روی مسئله ای بود که هیچ راه حلی براش نداشتم بابت همین خیلی دیر به راه حل مشکل هدایت میشدم

    که الان خداروشکر بهتر شدم توی این مورد ، منظورم همین تمرکز نکردن روی مشکل هستش

    بخاطره اینکه باورهامو در مورد خدا بهتر کردم به همون نسبت هم تسلیم تر شدم ولی احساس میکنم باید روی خوشبین بودنم بیشتر کار کنم که اینم از همون ایجاد باورهای درست مخصوصاً باورهای توحیدی میاد

    ————————————————————————–

    اصلاً در مورد این موضوع آیاتی از قرآن هست که خودِ خدا در موردش به شکل های مختلف گفته

    مثل این آیه:

    أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ (آیه 62 سوره یونس)

    (آگاه باشید، یقیناً دوستان خدا نه ترسی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند)

    توی همین یه دونه آیه دقیقاً خداوند عین چیزی که استاد عباسمنش در مورد خوشبینی گفتند رو داره میگه یا آیاتی که خدا میگه کسانی که ایمان دارند فقط بر خدا توکل می کنند ، مثل این آیه:

    وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ ۚ وَکَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا (آیه 58 فرقان)

    (و بر آن زنده ای که هرگز نمی میرد توکل کن، و او را همراه با ستایش تسبیح گوی، و کافی است که او به گناهان بندگانش آگاه باشد)

    چقدر خودِ این آیه به آدم داره احساس خوب و آرامش میده و قلب آدمو مطمئن میکنه ، میگه همین خدایی که همیشه پایداره نسبت به تو آگاه باشه کافیه و فقط نگاهت به خداوند باشه ، این یعنی عین خوشبینی

    یک آیه بعدیش هم میذارم چون خیلی شیرین هستش

    الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ الرَّحْمَٰنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا (آیه 59 فرقان)

    (خدا کسی است که آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست در شش روزگار آفرید. سپس بر عرش مسلط شد، اوست خداى رحمان، پس از او بخواه که بر همه چیز آگاه است)

    خیلی این آیه رو دوست داشتم

    میگه از کسی که جهانیان رو به وجود آورده سوال کن یا درخواست کن چون فقط خداست که نسبت به همه چیز آگاهی داره

    کسی که بندگی خدارو میکنه و فقط نگاهش به خداست و فقط از خدا میخواد هر چیزی که باشه رو اون آدم رستگار میشه ، اینو دارم به خودم میگم

    اصلاً دیگه حرفی نمیمونه دیگه بدبینی و ناراحتی و نگرانی نمیمونه ، مگه میشه به کسی که قدرت جهانیان هستش و بر همه چیز کنترل کامل و صد در صدی داره تکیه کنی اما زندگی آسونی نداشته باشی!

    راه خدا ، راه آسونی هاست 

    راه خدا همون مسیر خوشبختی و آزادگی هستش

    راه خدا از بندگی کردن خدا میاد

    خدا خودش کمکم کنه تا بتونم اونجوری که شایسته هستش بندگیشو کنم

    ————————————————————————–

    استاد ، مجله فوربس هستش که اسمش رو یادتون رفته بود که اتفاقاً رفتم دیدم ، داش ایلان 439 میلیارد دلار ثروتش شده ولی خب به قول شما این ارزش سهام شرکتش هستش

    البته باید اینم در نظر گرفت که کسی که شبکه اجتماعی توئیتر رو 40 میلیارد دلار میخره فقط سهام که نداده پول هم داده که اونم مبالغ میلیارد دلاری بوده یعنی به مالک های قبلی توئیتر فقط یه بخشی از سهامشو میده بقیه اش پول بوده یا برای هر بار راه اندازی سفینه استارشیپ مبلغ 100 میلیون دلار که میتونی باهاش توی بهترین جاهای دنیا خونه بخری ایلان ماسک هزینه کرده ، که به صورت کلی هزینه کل پروژه استارشیپ بالای 5 میلیارد دلار آمریکا بوده

    خودِ همین آقای ایلان ماسک کسی هستش که به هیچ عنوان توی هیچ زمینه ای با هیچکسی شریک نشده دیگه یه آدم توحیدی چه جوری میخواد باشه؟نتیجه اش هم که مشخصه

    هر چند همین سال 2024 یک خواننده زن جوانی به اسم تِیلور سوئیفت از همون کشور آمریکا فقط از طریق برگزاری کنسرت هاش و فروش آلبوم های موسیقیش به درآمد بالای یک میلیارد و 600 میلیون دلار در یک سال اخیرش رسید یعنی فکر کنم ایشون جزو معدود نفراتی در لیست مجله فوربس شدند که بدون هیچ سهامی به صورت نقد از کار مورد علاقه خودش تونست به جمع میلیارد دلاری های دنیا اضافه بشه که باز هم ثابت میکنه امکان پذیره برای هر کسی که در مسیر کاری مورد علاقه خودش اینقدر پول بسازه و خیلی هم راحت و ساده این اتفاق بیوفته

    در مورد جف بیزوس هم درست میگید بخاطر اینکه همین الان شرکت آمازون که همین آقا بنیانگذارش بوده بیش از 2 میلیون و 525 هزار نفر کارمند داره یعنی واقعاً خیلی باعث ایجاد شغل شده یا طبق آخرین گزارش های مالی شرکت آمازون ، درآمد فعلی این شرکت 620 میلیارد و 120 میلیون دلار هستش و در سال 2023 هم این شرکت درآمدش 574 میلیارد و 780 میلیون دلار بود که نسبت به درآمد سال 2022 که بالغ بر 513 میلیارد و 980 میلیون دلار بود، افزایش پیدا کرد یعنی سال به سال داره درآمد شرکت آمازون بیشتر میشه

    این یعنی همون مولد ثروت بودن

    ————————————————————————–

    الان من خودم دیگه نسبت به یکی دو سال پیش توی صحبت نکردن در مورد اتفاقات ناجالب و کلاً چیزهایی که دوست ندارم بهتر شدم ، قبلاً اینجوری نبودم ولی الان بیشتر با دیگران یا بیشتر با خدا در مورد چیزهایی که به من احساس خوبی میده صحبت میکنم 

    مثلاً من در مورد خونه مورد علاقه ام حرف میزدم اتفاقی که افتاد همین مهر ماه هدایت شدم به یه سفری که به مدت چند شب دقیقاً توی ویلایی بودم که شبیه به همون ویژگی های خونه مورد علاقه ام بود که دقیقاً به من ثابت کرد که فرکانس هایی که از روی صحبت کردن در مورد خونه مورد علاقه ام فرستادم منو به یه همچین ویلایی برد

    فکر میکنم دیگه کافی باشه

    خیلی حس خوبیه که میدونی صاحب داری و بی کس و کار نیستی و صاحب تو همون کسیِ که صاحب تمام جهان هستش یعنی همون خونه ها و ماشین ها و پول ها و آدم ها و حیوانات و شهر ها و کشور ها و سیاره ها و ستاره ها و کهکشان ها و جهان ها

    آدمی که با صاحب دنیا باشه ، صاحب همه چیزه

    گرفتی چی شد:))

    مرسی از استاد عباسمنش عزیز و دوستان ارزشمندم

    براتون بهترینِ بهترین ها رو آرزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 99 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1978 روز

      سلام به شما جناب گرامی عزیز

      میخواستم فقط به کامنت شما امتیاز بدم

      ولی انقدر این ایاتی که گذاشته بودید برای من در این لحظه راهگشا بود که دیدم قدرنشناسیه که بخوام ازتون تشکر نکنم

      واقعا بعضی وقتها شده که تمام توجه ما به خود مشکله بعد میگیم چرا به جواب هدایت نمیشیم

      ممنونم از یاداوری این نکات و این ایات

      بینهایت از شما سپاسگزارم دوست عزیزم

      در پناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
      • -
        حسن گرامی گفته:
        مدت عضویت: 1342 روز

        سلام آقا حمید عزیز

        چقدر جالب ، همین امروز کامنت شما رو خوندم اینقدر تحسینت کردم بابت دلیل و منطق های قوی که برای بهتر کردن باورها نوشتی که میخواستم برات بنویسم و ازت تشکر کنم ولی باورت میشه اگر بگم احساس کردم خدا به من گفت الان براش ننویس

        بابت همین گفتم پس بذار برای بعداً مفصل ازشون تشکر میکنم

        نگو شما لطف کردی برای من نوشته بودی

        از اینکه توی کامنت هات همیشه دلیل و منطق میاری خیلی دوست دارم چون من خودم همیشه دنبال دلیل و منطق آوردن برای بهتر کردن باورهام هستم و به همین شکل هم توی کامنت هام مینویسم

        کلاً از شخصیت بالایی برخوردار هستی شما

        بابت تک تک پاسخ های عالی که توی بخش عقل کل هم مینویسی واقعاً ازت ممنونم حمیدجان

        بسیار تحسین کردم

        خیلی خوشحالم کردی برام نوشتی و بازم بابت کامنت های باورسازی ات ممنونم ازت رفیق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1396 روز

      سلام حسن جان

      خدا قوت

      خیلی پیام خوبی برای ما مخابره کردی و در دم ما رو به سمت صاحب اصلیمون هدایت کرد.بسیار سپاسگزارم از نوشتن زیبات و زیبایی‌های نوشتنت و اینقدر به قلبم نشست که نگو و نپرس.

      حسن جان باز هم برامون بنویس که خیلی خوب مینویسی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1905 روز

      سلام اقای گرامیِ عزیز.

      کامنتتون خیلی دوست داشتنی بود و دلم گفت که بنویسم.

      کلِ کامنت یه طرف، این قسمت هم یه طرف.

      قلبم رو جلا داد:

      خیلی حس خوبیه که میدونی صاحب داری و بی کس و کار نیستی و صاحب تو همون کسیِ که صاحب تمام جهان هستش یعنی همون خونه ها و ماشین ها و پول ها و آدم ها و حیوانات و شهر ها و کشور ها و سیاره ها و ستاره ها و کهکشان ها و جهان ها

      آدمی که با صاحب دنیا باشه ، صاحب همه چیزه

      الهی شکر که الان کاملا هدایتی رسیدم به این نقطه ی زیبا از سایت، به کامنتِ شما.

      اون قسمتی هم که گفتین روی مشکل تمرکز نکنیم، یاداوریِ بسیار به جا و به موقعی بود برای خود من…

      تو ذهنم قفل بزرگی زده شده بود، کامنت شما مثل کلید اومد و باعث گشایش شد.

      الهی شکرت.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        حسن گرامی گفته:
        مدت عضویت: 1342 روز

        سلام خانم صوفی

        توی سوره بقره آیه 107 خدا یک موضوع فوق العاده مهم و حیاتی رو میگه

        در اصل با یک سوال داره آگاه میکنه آدمو

        این آیه:

        أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ

        معنی این آیه میشه: آیا نمی دانی که فرمانروایی آسمان ها و زمین از آن خداست و جز خدا سرپرست و یاوری نداری؟

        قبل از اینکه بگه تنها سرپرست و یارو و یاور خداست داره از مالکیتش نسبت به هر چیزی که توی دنیا هست میگه و در ادامه داره از این میگه که حالا منی که دنیا مال منه فقط من هستم که سرپرست تو هستم

        خانم صوفی ، سرپرست یار یاور به نظرت توی دنیای آدم ها شمارو یاد چه کسانی میندازه؟

        کسانی که خرجی شما رو دادن مثلاً اون موقعی که خواستی مدرسه بری هزینه کیف و کفش و لوازم تحریر و همه آنچه که هست رو اون کسانی که سرپرست شما بودند اینارو به شما میدادند حتی ممکنه اون زمان برای داشتن اینا هیچ درخواستی هم نکرده باشین ولی سرپرستان شما برای شما این کارهارو کردند

        حالا خدا توی آیه های بسیار زیادی از قرآن اینو گفته که تنها سرپرست و یاور شما خداست یعنی چی؟

        یعنی تنها کسی که میتونه به شما آب و غذا و پول و خونه و ماشین و هر امکاناتی که بخوای بده

        چرا؟

        چون اون توی قرآن نگفته من مالک خونه ها و ماشین ها هستم گفته من مالک زمین و آسمان ها یعنی جهان ها هستم

        یعنی هر آن چیزی که هست

        بابت همین هم هستش که تنها کسی که سرپرستی شما رو تا ابد به عهده گرفته فقط و فقط خودِ خداست کسی که تنها قدرت یکتای جهانیان هستش

        بابت همین محدود به چندتا چیز نمیشی ، دیگه آزادی در داشتن هر آن چیزی که بخوای داری

        ممنونم بابت پاسخ بسیار زیبایی که برام نوشتین و انشالله خودتون و همسر نازنینتون و آقا پسر زیباتون بهترین هارو تجربه کنید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    سما گفته:
    مدت عضویت: 471 روز

    واذکر اسم ربک وتبتل الیه تبتیلا

    فرمانروایت را یاد کن و فقط به او توجه کن

    استاد میگه خداوند تو زندگی من،کارهایی کرده که اگر مثل موسی برام دریا باز می کرد من ایمانم آنقدر قوی نمیشد

    داستان هدایت من

    داستان من یکم طولانیه ولی اگر دل بدید خالی از لطف نیست

    من دو ماه هست که به صورت متعهد دارم روی خودم کار میکنم فایل ها رو دانلود میکنم آگاهی ها رو می‌نویسم و سعی در اجرای عملیشون دارم و سپاسگزاری رو هر روز با عشق انجام میدم تا چند روز قبل از این که استاد این فایل رو روی سایت بگذارند من با یک تضاد مواجه شدم که کنترل ذهن برام خیلی خیلی سخت بود اول از تضادم براتون میگم بعد جریان هدایتمو توضیح میدم

    ما کشاورزیم یعنی این که یک سال کار و تلاش میکنیم و یه روز برداشت میکنیم این طور بگم دستمزد یک سال تلاشمون رو یکجا میگیریم با شروع فصل بهار فعالیت ما شروع میشه از شخم زدن زمین و کوددهی و آماده کردن خاک و بستر مناسب تا گذاشتن دونه دونه های بذر با دستامون در دل خاک و بعد آبیاری و سمپاشی و نگهداری تا ثمر رسیدن محصول و البته برداشت آن، یک پروسه طولانیه من و همسرم تمام کارهای این پروسه در اکثر مواقع دوتایی انجام میدم چون بسیار به کشاورزی علاقه داریم درسته خیلی فشار کار سنگینه ولی چون دوسش داریم انجامش میدیم

    خلاصه ما محصولمون رو برداشت کردیم بسیار بسیار پربرکت و باکیفیت تر از هر سال شده بود و من هر لحظه سپاسگزار بودم رسیدیم به شیرینترین قسمت کار یعنی فروش و دریافت پاداش و چقدر خوشحال بودیم و برای پولش یک عالمه نقشه داشتیم من عکس محصولمون رو گرفتم با مشخصات کامل در سایت قرار دادم برای فروش و واقعا نمی‌دونم حکمت چی بود من که آنقدر به فروش فقط نقد ایمان داشتم فراموش کردم اینو زیر آگهی بنویسم

    دیگه خودتون بقیه داستان و میدونید یه نفر با همسرم تماس گرفتند و محصول رو چکی خریدند و چک پاس نشد و معلوم شد که چندین میلیارد کلاهبرداری کرده و تاریخ چک ها رو همه دقیقا یک روز داده (اینو داخل پرانتز بگم که موقعی که آمدن برای بردن محصول من به شکل عجیبی احساس بدی داشتم و دلم فشرده میشد حتی الان که فکر میکنم میبینم یه حسی بهم میگفت فقط نقد ولی من ایمانش رو نداشتم و اون موقع زیاد روی خودم کار نکرده بودم درکی از این که استاد میگفتن خداوند در هر لحظه خیر و شر رو بهمون الهام می‌کنه نداشتم با خدا میگفتم انشالله خیره خدایا توکل میکنم به خودت)

    نگم براتون چه حالی داشتم می‌تونستم ساعت ها گریه کنم خیلی سخته نتیجه یک سال تلاشت رو یک ساعت ببرن ولی از آموزش های استاد یاد گرفتم که باید حالمو خوب کنم و داستان فقط داستانه ایمان

    خلاصه برای خودم مسابقه احساستو خوب کن داشتم( چقدر طول می‌کشه حستو خوب کنی؟)

    بهترین گزینه که همیشه در هر حالی باشم سریع ذهن منو خلع سلاح می‌کنه دوش با آب خیلی داغه می‌شوره می‌بره ولی طولانی مدت نبود دوباره افکار میومدن میگفتم میرم پیادروی انقدر فایل گوش میدم تا به چیزی فکر نکنم

    فایل الخیر فی ماوقع استاد رو دانلود کردم و بارها گوش دادم تکرار میکردم

    سجده کرد و گفت ای رب ودوود

    من چه دانستم تورا حکمت چه بود

    گندمم ریختی تا زر دهی

    رشته ام بردی تا گوهر دهی

    شب که طبق روال قبل قرآن رو باز کردم که بخونم آیه ای اومد با این مضمون

    ما بندگان را می آزماییم تا شنوا و بینا گردانیم

    الله اکبر الله اکبر

    صبح که سر زدم به سایت دیدم استاد یک فایل تازه قرار دادند من میدونستم که یک آگاهی دقیقا مخصوص با شرایط من داره .

    سریع دانلود کردم رفتم توی باغ تا پیاده روی کنم و گوش بدم برف تازه شروع شده بود و کوچولو کوچولو می بارید صورتمو سمت آسمون گرفتم، خدا رو شکر کردم و فایل رو باز کردم.

    فایل درباره خوش بینی بود.

    گوش دادم تا یه جایی که استاد گفتن شما نباید درباره تضاد ها و مشکلاتتون با خدا هم صحبت کنید و اشاره کردند به الخیر فی ماوقع

    دیگه اصلا من نفهمیدم کدوم سمت میرم یا کجام دیگه حتی صدای استادم نمیشنیدم

    فقط یه سوال تو ذهنم بود

    چه طوری؟

    چه طوری داری در هر لحظه هدایت میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟

    چه طور وقتی از طریق های مختلف منو هدایت میکنی ولی من متوجه نمیشم این طوری استاد رو می‌فرستی برام فایل مخصوص درست کنه تا از تمام زاویه ها برام توضیحش بده تا متوجه بشم؟؟؟؟؟؟

    نمی‌تونستم احساساتم رو کنترل کنم .

    چه طور خداوند برای درک ما از مسائلمون از زاویه های مختلف سعی می‌کنه قوانین رو به ما بگه واقعا منقلب شده بودم چون روز قبلش دقیقا این جمله استاد رو از خواهرم شنیده بودم ولی درکش نکرده بود.

    خواهرم از جریان چک بی اطلاع بود برام گفت که چه طور زمانی که بچش تو بیمارستان بود و مشکل تنفسی داشت با این جمله استاد که گفتن حتی درباره مشکلاتتون با خدا هم صحبت نکنید تمرکزش رو برداشته بوداز تضادش و بچش خیلی زود خوب شد و مرخص شد.

    وقتی استاد دقیقا این جمله رو گفتن من تازه متوجه شدم درسته دارم تمام سعیمو میکنم حالمو خوب کنم ولی تمرکزم در اصل روی مشکله

    دیگه به همه‌ی لحظات دلپذیری فکر کردم که تو این یک سال تجربه کرده بودم غروب‌های سرخ و بی نظیر خورشید زلالی و خنکی آب ،سرسبزی و گل‌های زیبای مزارع،محصولمون کدو بود دیدن این که هر دونه کدو بعضی وقتا تا هفتصد هشتصدتا دونه تولید کرده بود دیدن این همه فراوانی و برکت

    دیگه سعی نمی‌کردم احساسمو خوب کنم احساسم خوب بود وقتی بهش فکر میکردم لذت می‌بردم

    خلاصه سرتون رو درد نیارم نمی‌دونم چند ساعت تو باغ بودم وقتی میخواستم برگردم خونه برفا زمین رو سفید کرده بودند و زیر پام خرپ خرپ صدا میدادند

    روز های بعدشم با فایل های قدم به قدم هدایت شدم به فایل های که بهم گفت تمرکزت رو بزار روی رویاهات به راه های رسیدن بهش فکر نکن دستان خداوند رو باز بگذار تا برات رقم بزنه

    داستان من پایان باز داره و چیزی اینجا تموم نمیشه چون من تازه مسیر رو شروع کردم و خدا گفت تو اینجا رو شونم بشین به مسیر های می‌برمت که فکرشم نمیکنی در های باز میشه که نمی‌دونستی وجود داره

    استاد عزیزم می‌دونم که حتما این کامنت رو می‌خونید میخام از شما و مریم جان با تمام وجود با تک تک سلول هام سپاسگزاری کنم عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      سعيده رضايى گفته:
      مدت عضویت: 2006 روز

      به نام رب مهربان

      سما خانم سلام. خدا قوت و وقتت بخیر و نیکی

      الهی صدهزار مرتبه شکر که منو هدایت کرد به خوندن کامنت بسیار تاثیرگذار و زیبای شما.

      چقدر قشنگ تصویرسازی کردی و چه تجربه مهمی رو به اشتراک گذاشتی.

      نکته های بسیار مهمی رو گفتی که هرکدومش شاه کلید رسیدن به احساس خوب و اتفاقات خوبه.

      دقیقا چیزهایی که من و هر کس دیگه ای هرچقدر هم که روی خودش کار کرده باشه باز هم بهش نیاز داره تا در مسیر صراط المستقیم باقی بمونه.

      تضادها تمومی ندارن چون ذات جهان بر دوقطبی بودنه. تضادها باااید باشن تا ما در هرلحظه با وصل شدن به منبع هدایت بتونیم مختارانه و آزادانه تصمیم بگیریم که بر طبق حرف دلمون عمل بکنیم یا نکنیم.

      دقیقا اون حالتی که شما زمان اون معامله نادرست داشتید و حسی که خیلی قوی می گفت نکن. اما ذهن هنوز آماده پذیرش صد در صدی اون هدایت نبود.

      اصلا خودت رو ذره ای سرزنش نکن چون همه ما انسانیم و در حال تکامل.

      با همین اتفاقات و شرایط ما پله پله رشد می کنیم.

      این اتفاق ردی از خودش در ذهنمون باقی می گذاره که اگر کسی مثل شما هوشمند باشه دفعه دیگه بجای ترس و سرزنش کردن خودش، اتفاقا برعکس حواسش جمعتر میشه که به ندای قلبش بیشتر توجه کنه. چون ریشه اتفاقات غیردلخواه رو پیدا کرده.

      پس تبریک میگم بابت این رشد و آگاهی.

      چقدر من از تجربه شما درس گرفتم و برام این درس خوشایند بود.

      اینکه حتی با خودم و با خدا هم راجع به چیزی که آزارم میده حرف نزنم.

      بلکه اگر می خوام راجع به موضوع پیش اومده ذکری بکنم فقط ذکر خیر باشه.

      فقط جنبه عبرت آموز و مثبتش رو بولد کنم و اونو به خاطر بسپارم.

      من دقت کردم دیدم تنها خاطراتی در ذهنم باقی مونده که تاثیر احساسی شدیدی روم گذاشته بوده. چه مثبت و چه منفی.

      بقول استاد اگر اجازه بدیم اون احساس منفی بارها و بارها تکرار بشه ما داریم اون جنس اتفاقات رو بارها و بارها دعوت می کنیم به زندگیمون.

      اما اگر باد بگیریم از دل همون انفاق ناراحت کننده جنبه خوشحال کننده ای رو بیرون بکشیم و هی تکرارش کنیم اون خاطره با طعم شیرینی در ذهنمون ثبت میشه و حتی تکرارش نه تنها آزاردهنده نیست بلکه کارساز و کمک کننده هم هست.

      خیلی متشکرم که اینقدر قشنگ و تر و تمیز نوشتید. براتون آرزوی خیر و برکت و نعمت بی حساب می کنم.

      خیلی هم بهم چسبید که نوشتید صدای خرپ خرپ برف… قشنگ حسش کردم.

      خدا حفظتون کنه عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
      • -
        سما گفته:
        مدت عضویت: 471 روز

        سلام سعیده خانم خیلی خیلی ازتون سپاسگزارم بسیار خوشحال شدم که کامنتمو خوندید و دوست داشتید من از وقتی که کامنتهای بچه هارو خوندم و کلی درس و آگاهی دریافت کردم تصمیم گرفتم داستان خودمو بنویسم امیدوارم خداوند در این مسیر هدایتگرمون باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    مهرشید مخبریان نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1251 روز

    به نام خدا بخشنده مهربان

    استاد عزیزم ممنووووووووووونم بخاطه اینکه در بهترین و عالی ترین زمان ها نکات رو به ما یادآوری می کنید

    دقیقه 20 فایل هستم روز سه شنبه 27 آذز ماه 1403 و فایل رو متوقف کردم که کامنت بذارم .

    الان در شرایطی هستیم که به علت سرما شدید چند روزی هست که مدارس و ادارات تعطیل هستن .

    روز یکشنبه 25 آذر ماه یعنی دقیقا دو روز قبل من و نامزدم تو جاده بودیم ساعت 10 شب و لاستیک ماشین پنچر شد . به این مورد هم اشاره کنم که من به شدت آدم سرمایی هستم و همه دوستانم عکس منو در گوشی هاشون به شکل آدم برفی سیو کردن . حالا تصور کنید این آدم با این ویژگی تو جاده در شرایطی که به علت سرما و یخبندان همه جا تعطیله ماشینش پنچر میشه . چند ثانیه اول وقتی متوجه شدم که خب الان این اتفاق افتاد من باید چیکار کنم یاد داستان استاد و مریم جان افتادم که با جت اسکی وقتی در شب در تاریکی مطلق گیر کرده بودن ( فکر میکنم در دوره قدم پنجم استاد تعریف کردن ) و اشاره کردن که چقدر خانم شایسته به علت اینکه بی نهایت با خودشون در صلح هستن ،آرامش کامل داشتن و باعث شدن به سمت راه حل هدایت شوند . در اون لحظه سعی کردم کامل آرام باشم و با اینکه بی نهایت سرد بود از ماشین پیاده شدم و شروع کردم به کمک کردن و پیاده کردن آچار و ابزار برای تعویض لاستیک و فکر میکردم که بعد از اون شب من سرما شدید بخورم و تا یک هفته مریض باشم ولی به لطف الله مهربان من اصلا مریض نشدم . اون شب گذشت و من فقط خداروشکر میکردم که تونستم خودمو کنترل کنم چون مطمئنم اگر مهرشید سابق بودم ممکن بود رفتار بدی از خودم نشون بدم و تا چند روز درگیر و ناراحت باشم ولی دیشب کلی خاطره رو مرور کردیم و با اینکه انقد اذیت شدیم به همه اتفاقات خندیدیم و اما نکته ای که دقیقا استاد در فایل بهش اشاره کردن رو میخوام بگم :

    از اون شب رفتار نامزدم هزار مرتبه عالی تر شد ، ما روابط فوق العاده ای داشتیم ولی از اون شب رابطه ما هزار برابر قشنگ تر شد ، حتی کلماتی که ایشون بامن صحبت میکنن هزاران برابر عاشقانه تر شد و زمانی که استاد این مثال رو زدن من کاملا درک کردم ، برای همین فایل رو متوقف کردم که با همون احساسی که اون لحظه داشتم بیام و کامنت بنویسیم ، خداروشکر میکنم از وقتی که با قوانین آشنا شدم و در زندگی ازشون استفاده میکنم چقدر همه چی قشنگ تر بهتر زیبا تر و عالی تر شده

    خدایا شکرت بابت تمامی نعمت های زندگیم و خدایا شکرت بابت استاد دوست داشتنی سید حسین عباسمنش .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      سمیرا گفته:
      مدت عضویت: 261 روز

      دوست عزیزم

      بهتون تبریک میگم برای اینکه تونستید ذهنتون کنترل کنید

      بهتون تبریک میگم با اینکه ادم سرمایی بودید ولی رفتید و به نامزدتون کمک کردید

      بهتون تبریک میگم که انقدر دقیق به آموزها متعهد هستید و گوش میدید

      بهتون تبریک میگم که به اون اتفاق خندید

      بهتون تبریک میگم برای رابطه قشنگتون که بعد این اتفاق قشنگ تر شد

      و ازتون ممنونم برای اینکه تجربه قشنگتون با ما به اشتراک گذاشتید تا بتونیم ازش استفاده کنیم

      که منم ادمیم خیلی جاها عصبی میشم و کنترلم در میره ولی وقتی میام تجربه دوستام مثل شمارو میخونم ازتون یاد میگیرم و خیلی خوشحالم که دوستهای خوبی مثل شماها دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        مهرشید مخبریان نژاد گفته:
        مدت عضویت: 1251 روز

        ممنون سمیرا عزیزم که دیدگاه قشنگتو با من به اشتراک گذاشتی و بابت تحسین های زیبات ازت سپاسگزارم . خوندن کامنت شما حس فوق العاده زیبایی داشت .

        دنبال یک راه بودم امروز که سطح انرژیمو ببرم بالاتر و حسو حالمو بهتر کنم چون داشتم این قانون دقیق خداوند که احساس خوب مساوی اتفاقات خوب رو در ذهنم مرور میکردم که ناخودآگاه اومدم تو سایت و دیدم که شما کامنت گذاشتید و زمانی که شروع کردم به خوندن کامنت شما هم باعث شد حس و حال خودم قشنگ تر بشه و هم اینکه به من یادآوری بشه که مهرشید اگه میخوای سطح انرژیتو افزایش بدی شروع کن به تحسین کردن و قطعا من بعد گذاشتن این کامنت شروع میکنم به مواردی که قابل تحسین هستن تا با توجه به زیبایی های به مسیرهای زیبای خداوند هدایت بشم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    علی میرفخررجایی گفته:
    مدت عضویت: 1497 روز

    به نام الله بخشنده و بخشایشگرم

    سلام استاد عزیزم و مهربونم و خوش قلبم

    سلام و عرض ادب به مریم خانوم عزیز آقا ابراهیم و خانم فرهادی عزیز که همیشه در پشت صحنه در حال فعالیت و خدمت رسانی هستن،

    استاد جانم وظیفه ی خودم می‌دونم که بی نهایت بار از شما تشکر کنم شاید این موضوع برای شما تکراری باشه اما این وظیفه ی منه شاگرده که از استادش تا آخر عمر تشکر کنه،چون من خودم سالها زیر نظر اساتید مختلف آموزش دیدم و خودم هم تقریبا سه سالی هست که دارم مربی گری رو تجربه میکنم،و متوجه هستم که چه عشقیییی باید تو وجود آدم باشه تا بتونه بیاد و عاشقانه بی غیدو شرط فارق از اینکه مورد تایید قرار بگیره یا نه بیاد و اون تجربیاتش رو با عشق در اختیار دیگران قرار بده،و من متوجه این عشق و لطف درونی شما هستم و متوجه هستم که شما چقدر خدای گونه دارید رفتار میکنید ،بخشندگی به عوض،

    خیلی خیلی خیلی ازتون سپاسگذارم،

    این فایل واقعا مهم، تاثیر گذار و پر از نکته های مهم و کاربردی بود، که باید بارها و بارها گوشش کرد به یاد آورد درکش کرد و در زندگی عملیش کرد،

    استاد عزیزم من با گذراندن دوره های شما، این موضوعاتی که شما در این فایل گفتین رو کامل درک کردم و در حال عمل کردن به این آگاهی ها در زندگیم هستم و دارم نتیجشو میبینم،

    من در یکی از قسمت های دوره ی دوازده قدم دقیقا به همین موضوع اشاره کردم که اگر خداوند از لطفش خیلی از مواقع میخواد خواسته های مارو خیلی راحت و عزت مندانه از طریق دستانش وارد زندگیمون کنه به خاطر افکار و باورهای اشتباهی که از بچگی وارد ذهنمون شده، شک میکنیم به قضیه میگیم نکنه یه اشتباهی شده! حتما این ریگی تو کفشش هست! حتما بعدش میخواد یه چیزی از من بکشه! و بی نهایت افکار منفی که همینطور این ذهن برای خودش میبافه،و باعث میشه خیلی راحت دست رد بزنیم به لطف و مرحمت خداوند، چون کار و سیستم و برنامه ی خداوند بر پایه ی آسانی هست،

    من این مثال رو قبلا زدم،که اگر همین الان یک شخصی بیاد و مثلا بگه من همینطوری دوست دارم به شما مثلا یک میلیارد پول بدم همینطوری دوست دارم عشق میکنم، ما مقاومت بسیار شدیدی از خودمون نشون میدیم و اصلا نمی‌گیریم این پول رو از طرف و هزار تا فکر منفی در موردش میکنیم، و از اصلا خیلی هامون نمی‌تونیم بپذیریم که نعمت ها اینقدررررر راحت و طبیعی و بدیهی می‌تونه وارد زندگیمون بشه برای همین هم همیشه در سختی هستیم،(ان النسان لفی خسر)

    اما ما همین الان با دوتا چشممون این موضوع رو به صورت ویدئو های داخل یوتویوب میبینیم که افرادی هستن که نمی‌دونم حالا با هر نیتی ،میان و مثلا میرن سمت افراد تو خیابون و تلاش میکنن که باهاشون دست بدن یا مثلا بقلشون کنن بدون اینکه تعرضی باشه و اون افرادی که این عشق رو میپذرین به خاطر دیدگاه مثبت و عشق درونیشون مثلا اون طرف بهش یک گوشی آیفون آخرین مدل به همراه کلی پول نقد و دلار هدیه میده، و همیشه اون آدم بغلیه که بدبین بوده و با طرف دست نداده و ترسیده از ارتباط با اون فرد حالا نه ارتباط عجیب غریب و شاخ دار،فقط در حد یک دست دادن به هم در حد یه ثانیه عشق ورزیدن بهم،همیشه اون فرد متضرر شده و کلی خودشو سرزنش کرده که ای کاش کمی نگاه مثبت تر می داشتم و این آیفون و این مقدار پول رو بعدش دریافت میکردم،

    دقیقا زندگی ماهم همینطوره

    البته که طبق فرمایش استاد حتما باید تکامل رو در ارتباط با آدم ها رعایت کنیم و من متوجه شدم که خداوند خیر و شرمون رو در مورد ارتباط برقرار کردن با آدمها هم از طریق قلبمون و احساسمون بهمون میگه،یعنی خیلی این حس کاربردیه اگر بهش توجه کنیم و صداشو بشنویم،

    این رو میخواستم بگم که دقیقا زندگی ماهم همینطوره خیلی از مواقع به خاطر دیدگاه و ترس‌ها و نگرانی هایی که به خورد ذهنمون داده شده نعمت های خداوند رو پس می‌زنیم ، خیلی از مواقع به خاطر یک سری باورهای خوبی که داریم خداوند یک سری نعمت ها میخواد به راحتی وارد زندگیمون کنه اما خودمون با افکار و باور های شرک آلودمون اون نعمت هارو پس می‌زنیم

    و این مصداق کلمه ی ظلم در قرآن هست که در تمامی موارد مفهوم این کلمه ظلم به خودمون هست و ما هستیم که داریم با افکار اشتباهمون به خودمون ظلم میکنیم، البته سپاسگذار استاد هستم که این درک رو از این کلمه از قرآن به ما دادن واقعا سپاسگذار شما و خداوند هستم،

    من مثالهایی دارم از این موارد که خیلی هم دور نیستن تقریبا مال قبل از آشنایی با استاد بود حدود 4 سال پیش،که مقدار بسیار زیادی داشت تغییر در نگاه و احساس من به سمت مثبت با کار کردن روی خودم ایجاد میشد،

    و یک مثال خیلی خوبی که میتونم بزنم به خاطر تغییر شخصیتم ،خداوند یک دختر بی نظیر که بسیار بسیار در اون زمان باهم هم فرکانس بودیم رو وارد زندگی من کرد، اینقدر ما هم فرکانس بودیم که به هر چیزی که من تو اون لحظه فکر میکردم این دختر هم فکر میکرد و اینقدر خداوند به من لطف داشت که فردی رو وارد زندگی من کرد که تمام آیتم هایی که من دوست داشتم و بهش فکر کرده بودم و حتی فکر هم نکرده بودم رو داشت،و این دختر کسی بود که مثلا همه آرزشون بود باهاش باشن یا باهاش ازدواج کنن و هیچ وقت کسی رو قبول نکرده بود یا پدرش راضی نبود، و این دختر چطور وارد زندگی من شد؟! با میل و رغبت و درخواست خودش،

    حتی اینقدر خوب رو خودم کار کرده بودم که اوایل اصلا احساسی نسبت بهش نداشتم اما بعد از یه مدت که دیدم چقدر حالمون باهم خوبه بهش علاقه مند شدم،

    اما اون افکار منفی و بدبینی هایی که ذهنم به خاطر باور های اشتباه داشت شروع کردن به کار کردن ،

    هم از طرف ذهنم هم از طرف پدرم مادرم خانوادم،

    که این دختر حتما یه ریگی تو کفشش هست که اینقدر مشتاقه با تو باشه ،اینقدر همه چی داره راحت پیش میره، اینقدر خودش و خانوادش دوستت دارن، و کلییییی افکار منفی و اشتباه

    که من از درون عاشق این دختر بودم اما از اون طرف این افکار محدود کننده و بدبینانه هم داشتن کار خودشون رو میکردن و الان میفهمم که دقیقا به خاطر همین افکار و باور های محدود کننده نشد که ما باهم ادامه بدیم و جهان مارو از هم جدا کرد،

    البته میتونم بگم دقیقا همون قضیه نقطه عطف زندگی من شد و باعث شد که من تغییر کنم و دقیقا همون زمان ها بود که با استاد عزیزم آشنا شدم،

    یعنی دقیقا الخیر فی ما وقع شد،

    به نظرم همه چیز می‌تونه الخیر فی ما وقع بشه اگر ما باور داشته باشیم،

    و بعد هم که خدارو صد هزار مرتبه شکر من وارد این مسیر شدم و هر روز چرخ زندگیم داره روون تر و روون تر میشه،

    و خدارو شکر به خاطر مقاومت های کمتری که در مورد روابط داشتم، الان میتونم بگم که تو روابط استاد شدم،البته می‌دونم که خیلیییی باز هم جای کار داره و عاشقانه هر روز دارم روش کار میکنم چون موضوع مورد علاقم هم هست،اما بزرگترین نتیجه ای که گرفتم به خاطر مقاومت های کمتر و اینکه راحت تر تونستم تمرکز کنم روی نکات مثبت افراد ، در همین بحث روابط بود، و هر روز به خودم یاد آوری میکنم که اگر تمرکز روی نکات مثبت افراد اینطوری تو زندگیم کن فیکون کرده، صد در صد تو موضوعات دیگه به خصوص بحث های مالی که پاشنه آشیلم هست، قطعا اون طرف هم جواب میده،

    و از اونجایی که خیلی در مورد مسائل مالی تو ذهن ما باورهای اشتباه هست به خصوص باور کمبود ،

    خب نیاز هست که بیشتر براش وقت بگذارم و احتمالا زمان بیشتری لازم داره اما قطعا تغییرات خودشون رو به زودی نشون میدن،

    و همون طور که سعی کردم تمرکز کنم روی نکات مثبت آدم ها و اتفاقات خوب برخوردهای خوب عشق هایی که افراد بهم میدن مهربونی هایی که برام انجام میدن،

    باید سعی کنم تمرکز کنم رو نکات مثبت ثروت و ثروتمندان و ثروتمند شدن، باید تمرکز کنم روی فراوانی ها و صد در صد طبق همون فکت و منطق،

    فراوانی بیشتر و ثروت بیشتر و خوشی و شادی و معنویت بیشتر با هم وارد زندگیم میشه،

    همین الان که این متن رو نوشتم از درونم یه مقاومتی بین ثروت و معنویت حس کردم و این نشون میده که چقدر این باور در وجود ما ریشه دار و عمیقه که باید خیلیییی براش زمان بزارم

    البته که ما هیچ وقت نمی‌تونیم صفر و یکی در این جهان عمل کنیم و این خاصیت جهان مادیه،اما میتونیم به سمت 1 حرکت کنیم و هر روز بهتر و بهتر بشیم،

    و خب استاد نمونه و الگوی خیلی خوبی هستن که با اون همه افکار و باورهای محدود کننده که از خانوادشون دریافت کردن و حالا جامعه،

    بعد از مدت 3 سال کار کردن روی باورهای ثروت آفرین به آزادی مالی رسیدن، و همون مسیرو با عشق و لذت ادامه دادن که الان در این شرایط هستن آزادی مالی زمانی و مکانی ،

    و چقدر این آزادی لذت بخش و خواسته ی روح ما هست،

    در هر صورت این فایل برای من کلی درس داشت کمک کرد کلی به یاد بیارم و البته که خودم رو تحسین کنم به خاطر اینکه شخصیتم بسیار بسیار تغییر کرده و بسیار بسیار مثبت اندیش تر شده و نگاه مثبت تری به موضوعات مختلف داره،

    استاد من به جرعت بهتون میگم من خیلیییی تغییر کردم توی این 4 سالی که شاگرد شما هستم،

    اون موقع که با شما بودم فکر میکردم خیلی خوبم خیلی مثبت اندیشم خیلی با خدا هستم،

    اما الان به جرعت میگم که علی الان با علی 4 سال پیش هزار پله فرق کرده و بسیاااااار عالی تر محترم تر با اخلاق تر مثبت اندیش تر عاشق تر مهربان تر معنوی تر شده،

    استاد ببین شما و خدای من با من چیکار کردین که من دیگه دستو دلم نمیره به زدن آدمها آخه کارم بوکس بود :))))

    و اینقدر از درون احساس عشق و معنویت میکنم که فقط دوست دارم به دیگران عشق بدم کمک کنم ،عشق بازی کنم ،

    رسالت و مسیر جدیدی رو با هدایت الله جانم انتخاب کردم که همراستا با ارزشهای وجودیمه و تموم مواردی هم که بهشون علاقه دارم و توشون خوب هستم و مشتاقم برای یادگیری بیشتر رو در دل خودش جا میده،

    و این هم موهبت خود شناسی و خودشناسی بوده،

    که تونستم خودم رو بهتر بشناسم ارزش هامو بشناسم با خودم رو راست باشم برای دل خودم زندگی کنم در جهت ارضای خواسته های قلب و روحم حرکت کنم،

    و خوشحالم،

    من دنبال مسیری بودم،که هر لحظش رو زندگی کنم هر لحظش رو لذت ببرم هر لحظش رو اون کاری که عاشقش هستم انجام بدم هر لحظش رو به خاطر احساس سپاس گذاری و عشق اشک بریزم و گریه کنم،

    و خدارو سپاسگذارم که منو به این حد از اعتماد به نفس و عزت نفس و خودباوری رسوند با کمک دوره های شما،

    خیلی خوشحالم استاد، از همه چیز راضیم ،از این خدایی که بهمون نشون دادی خیلی راضیم استاد،

    همه چیز رو می‌دونه جواب همه ی مسائل رو می‌دونه باهات حرف میزنه راهنماییت می‌کنه قضاوتت نمیکنه بخشندست مهربانه هر چی رو بخوای برات فراهم می‌کنه اگر بهش ایمان داشته باشی اگر بهش وصل باشی،اگر بندگیشو بکنی

    ممنونم استاد ازت ،

    اشک هامو نمبینی اما فرکانسمو احساس می‌کنی

    خیلی دوستتون دارم خوشحالم که توی این مدرسه هستم خوشحالم که دوستهای خوبی مثل شما ،مریم خانوم و کل بچه های سایت دارم ،خوشحال و سپاسگذارم

    همتون رو به خداوند بزرگ میسپارم

    سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  9. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1978 روز

    سلام استاد عزیزم

    میخام در مورد ترمزی حرف بزنم که بی ارتباط با موضوع این فایل نیست

    اما مساله من کمی عمیق تر از یک خوشبینی یا بد بینی ساده بود

    این فایل برای من همزمان بود با گوش دادن جلسه چهار قدم پنج

    موضوع این جلسه در مورد ایه 216 سوره بقره است

    کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِتَالُ وَهُوَ کُرۡهࣱ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡـࣰٔا وَهُوَ خَیۡرࣱ لَّکُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَیۡـࣰٔا وَهُوَ شَرࣱّ لَّکُمۡۚ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ

    جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شده؛ در حالى که برایتان ناخوشایند است. چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن‌که خیر شما در آن است؛ و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آن‌که شرّ شما در آن است. و خدا مى‌داند، و شما نمى‌دانید.

    شاید بیش از بیست بار این جلسه رو گوش دادم

    اما من هر وقت میخام برم به جلسه بعدی

    یکبار بصورت تمرکزی میام و اون جلسه رو مینویسم

    این نوشتن شاید حدود هفت هشت ساعت زمان ببره چون فکر میکنم از تجربه خودم مینویسم برای خودم الگو پیدا میکنم و منطق ایجاد میکنم و ….

    شما تو این جلسه گفتید :

    اگر داری روی خودت کار میکنی

    اگر احساست تو این مدت خوب بوده

    و یه اتفاقی میفته که به ظاهر بده

    این دقیقا هدایت خداست برای رسیدن تو به اون خواسته

    و این دقیقا همون مسیریه که تو رو به خواستت میرسونه

    مثلا میخای به استقلال مالی برسی از کارت اخراج میشی

    و شاکی میشی که ای بابا من داشتم روی خودم کار میکردم پس چرا قانون برعکس جواب داد؟؟؟؟

    شما با تاکید بسیاااار فراوان گفتید این دقیقا راه حل مساله تو بوده

    اماااااا

    برای کی؟ برای کسی که داره روی خودش کار میکنه برای کسی که احساسش خوبه

    و این راه حل مساله اونه

    ولی تقریبا نود و نه درصد مردم به این نقطه که میرسن دیگه ناامید میشن دیگه ادامه نمیدن و دیگه احساسشون بد میشه و بر میکردن سر جای قبلیشون یا حتی شاید هم یه پله پایینتر از قبل

    این حرفها در کلام شاید ساده به نطر برسه ولی پای عمل که میرسه واقعا احتیاج به ایمان داره احتیاج به کنترل ذهن داره

    و اما ترمز من:

    طی نوشتن این جلسه متوجه یک ترمز بسیار بزرگ و قوی و محکم توی ذهنم شدم

    مساله این بود، با وجود اینکه نگاهم نسبت به پول و ثروت تغییر کرده با وجود اینکه نگاهم نسبت به کسب و کار و تجارت یا بیزینس تغییر کرده پس چرا هنوز از ثروتمند شدن میترسم؟ پس چرا هنوز وقتی به ثروت فکر میکنم بجای اینکه احساسم خوب بشه ، بد میشه؟

    و علتش رو فهمیدم

    علتش این بود که ذهن منطقی من میگفت تو واسه رسیدن به همین مقدار از پول که میتونی زندگیتو بچرخونی اونهم بسیار سخخخخخت، داره دهنت سرویس میشه داره رنج میکشی .

    حالا فکر کن بخوای به اون خواسته هات برسی . دیگه هیچیییی . دیگه باید زیر بار اون رنجها بمیری

    و چون ذهن توانایی تحمل چنین بار سنگین و کشنده ای رو نداره سعی میکنه از شرایط و موقعیت ها و ایده های ثروت افرین یا هر موضوعی که منتهی بشه به ثروت دور نگهت داره که ارامش ظاهری تو بهم نریزه و انگار یه ح.رایی داره از تو در برابر اون فشارها محافظت میکنه

    چون خود من هم بارها برام پیش اومده بود که هر وقت خواسته بودم یک تغییر اساسی بکنم واقعا یهو شرایط خیلی سخت میشد یهو همه چیز در ظاهر برعکس پیش میرفت

    همه چیز میترکید

    مثال واضحش زندگی سابقم بود

    من پنج سال از خدا میخاستم که خدایا من میخام زندگیم درست بشه ( با همون نگاه سنتی به خدا)

    نمیشد که نمیشد

    بالاخره بعد از اشنایی با استاد به نقطه ای رسیدم که فتم خدایا من دیگه کم اوردم

    دیگه تحمل ندارم . دیگه پدرم در اومده

    من فقط ارامش میخام چه با همین زن چه بدون اون

    یه چند روزی گذشت

    و منی که تقاضای ارامش کرده بودم یهو یه جنگی بین من و همسر سابقم به پا شد که مثل یک بمب همه چیز ترکید

    یعنی یک فاجعه عظیم رخ داد که قابل گفتن نیست

    ولی من که اون زمان فایل تاکسی دنده ارژانتی رو خیلی گوش داده بودم به خودم گفتن اره این دقیقا راه حل مساله منه

    این دقیقا همون چیزیه که منو به خواستم میرسونه

    واقعا نمیدونم چطور وسط اون انفجار با اون درک کمم از صحبتهای شما به این تتیجه رسیدم

    ولی بهرحال خدا هدایتم کرد که تونستم کنترل ذهن کنم و واقعا اون انفجار منتهی شد به لذت بخش ترین اتفاق زندگیم یعنی رسیدن به ارامش

    اما تمام اینها یادم رفته بود

    تا این جلسه

    که من متوجه این ترمز شدم

    همینجوری توی دفترم بزرگ و با یک خودکار رنگی نوشتم خدایا من هیچ جواب منطقی واسه این ترمز ندارم

    یعنی ذهنم منو میترسونه از ثروت ، ثروتی که بخام پاره بشم بخاطرش

    من نمیدونم خودت کمکم کن خودت هدایتم کن

    و از شما یاد گرفته بودم که تو چنین شرایطی دیگه تمرکزم رو از مشکل بردارم و سعی کنم احساسم رو بهتر کنم

    و بقول شما بزار ببینیم چی پیش میاد

    تلوزیون رو خاموش کردم

    دفترمو بستم و یه اهنگ شاد گذاشتم و رفتم مشغول شدم به اشپزی کردن

    نهار هم خوردم و گفتم یه چرتی بزنم

    چون با احساس بد فایده ای نداره بخام بقیه فایل رو ادامه بدم

    اکثر الهامات من بیشتر در مواقعیه که من بشدت دارم به مساله ای فکر میکنم و میخام بخابم ولی خوابم نمیبره و تمام ذهنم حتی تو خواب درگیر اون مساله است

    و دوباره این اتفاق افتاد

    و من الان چکیده اون الهانات رو به شکل روان مینویسم

    چون خدا خیلی برام وضیح داد که نوشتنش کمی پیچیده است

    ولی من از زبان خودم مینویسم تا همه متوجه بشن و شاید بتونه به رفع ترمز بقیه هم کمکی بکنه

    تو اون جلسه شما در مورد حضرات ابراهیم ، موسی ، یوسف و ….. هم مثالهایی میزنید

    و خدا هم با همون پیامبرا برام توضیح داد

    گفت :

    به زندگی و شرایط خانواده و باورها و نحوه زندگی هر کردوم از پیامبرا دقت کن حمید.

    رسیدن به هر خواسته ای مستلزم داشتن باورهایی هم جهت با همون خواستس

    مثلا در مورد یوسف:

    یوسف یه رویاهایی داشته. یه بلند پروازی هایی داشته که طبق قانون وقتی درخواستش میکنی باید بهش برسی

    انقدر رویاهاش قوی بوده که تو خواب دیده که همه دارن بهش سجده میکنن

    اما کودکی که در این خانواده داره زندگی میکنه چنین برادرهای نامناسبی داره چنین پدر ضعیف و سست و مشرکی داره

    داره دریک بستر نامناسب رشد میکنه و قاعدتا چنین فضایی رسوندن یوسف رو به خواسته هاش غیر ممکن میکنه

    شاید بگید پدر یوسف پیامبر بوده

    ولی مهم نیست بهرحال میبینیم که ایشون بسیار مشرک و ضعیف و وابسته بوده که انقدر در غم یوسف اشک میریزه که کور میشه

    میدونیم که به مجموع چنین رفتارهایی میگیم شرک

    یوسف باید به خواسته اش برسه

    ولی ما نمیدونیم چجوری چون علم خدا رو نداریم

    ولی خدا علمش بر همه چیز محیطه

    و اتفاقی که میفته اینه که خواسته عمیق و قوی یوسف اون رو به چاه میندازه

    نه اینکه خدا یا قانون داره برعکس جواب میده نه

    این راه خلاص شدن یوسف از چنین شرایط یا بستر نامناسبیه برای رسیدن به اهدافش

    این تنها یک قدم از صدها قدمه برای رشدش

    یوسف چجوری فکر مکیرد از اون چاه زنده بیرون میاد؟

    ولی همون خدایی که یوسف رو میندازه تو چاه به دست برادرانشهمون خدا هم به اون کاروان میگه بیاد درش بیارید

    همون خدا قدم به قدم راه ها رو باز میکنه که یوسف بشه عزیز مصر و خواسته اش محقق بشه

    تازه در همین مسیر رشد هم یوسف باز دچار شرک میشه

    انگار یوسف هم مثل من یادش رفته روند تحقق خواسته هاشو

    یادش رفته مشرک نشه به خدا

    گویی یوسف هم مثل من خدارو درست درک نکرده بوده که در شرایط سخت بجای درخواست رهایی و ازادی درخواست زندان میکنه از خدا و میره زندان و باز هم بجای خدا روی دیگران حساب میکنه

    مثلا اینجا ذهن من میگفت خدایا چرا انقدر سختی؟؟؟؟

    خدا گفت مگه من گفته بودم برو زندان؟مگه من گفته بودم از دیگران کمک بخاه و روی بقیه حساب کن؟

    گفت یوسف میخاد بشه عزیز مصر ولی با این باورهای شرک الودی محاله که به خواسته اش برسه

    باید از شرک هاش گذر کنه و ظرفش اماده دریافت چنین خواسته ای بشه

    من که رنجش ندادم خودش با شرکهاش باعث ایجاد سختی شده

    و روزی که فقط روی خدا حساب میکنه ورق بر میگرده

    باز خدا مثال بعدی رو از ابراهیم زد برام

    گفت ابراهیم هم رویاها و خواسته ایی داشته

    اما باز شرایط و محیط رشد ابراهیم محیط مناسبی نبوده

    پدر ابراهیم یا همون عموش مشرک و بت پرست بوده

    در چنین بستری نمیشده این رشد حاصل بشه

    انگار هر پیامبری پاشنه اشیل های خاص خودشو داشته

    انگار باید پا روی ترسهای درونیش میذاشته تا رشد کنه

    و دچار اون خودازماییها میشه

    زن و بچه رو رها کنی وسط بیابون

    سخته دیگه

    ولی قطعا اون ازمایشات برای ابراهیم لازم بوده تا بتونه برسه به مقام خلیل اللهی

    خدا خیلی واضح بهم گفت من که مرض ندارم ادمارو زجر بدم

    من که سختی شما رو نمیخام

    ولی اگر خواسته ای داری باید باورهات هم جهت بشه خواسته ات

    خدا مثال موسی رو زد برام

    موسی یه شخصیت لات و قلدری داشته که دعوا میکرده پرخاشگر بوده عصبی بوده ادم میکشته

    گفتم خدایا یعنی اگر ادم بخاد رشد کنه حتما باید بری تو دل شیر؟ حتما باید بری تو دهن رعون زل بزنی تو چشماش بگی ایمان بیار

    با خدا گفت من که مرض ندارم تو رو توشرایط سخت قرار بدم

    خودت این شرایطو ایجا کردی

    گفتم یعنی لازمه بری تو دل فرعون یا مثلا از دریا عبور کنی و …..

    واقعا اینهمه سختی لازمه

    نخواستیم بابا

    و اینجا خدا باز تیر خلاص روز زد

    گفت اینارو گفتم ولی حالا دقت کن به زندگی داوود و سلیمان

    گفت خانواده یوسف نامناسب بودن و اون باید شخصیتش تغییر میکرد باید یه ادم قوی بار میومد تا به خواسته اش برسه

    موسی همونطور ، لات بود باید ارام میشد

    ابراهیم همونطور تو خانواده مشرک و بت پرست زندگی میکرد باید یاد میگرفت گذشتن و رها کردن رو

    باز خدا با تاکید گفت من که مرض ندارم حمید

    به سلیما نگاه کن

    چرا هیچ جا ما در قران نمیبینیم چنین بلاهایی سر سلیمان بیاد

    چرا نمیبینیم دچار چنین ازمایشاتی بشه؟

    چرا خیلی اسون از خدا میخاد و دریافت میکنه؟

    چون پدرش داوود بوده

    ایاتن واضحی هست که میگه داوود شخصیت قوی و توانمندی داشته

    با این که یک سرباز بوده میره فلان فرمانده سپاه رو میکشه و قدرتش رو میگیره

    ثروت داشته قدرت داشته باورهای مناسب راجع به خودش و وهابیت خدا داشته لاجرم غرق در ثروت و قدرت و نعمت بوده

    سلیمان تو چنین شرایط یرشد کرده واونهم همینو یاد گرفته

    پس دیگه لازم نبوده برای رسیدن به خواسته هاش دچار ازمایش یا سختی بشه

    درخواست کرده و دریافت کرده

    چرات سلیمان خدا رو وهاب میدونه

    چون چیزی جز این تو زندگی پدرش ندیده

    همین الان یکی از اقوام بسیار بسیااااااار ثروتمنده دندانپزشک هم هست

    دوتا پسراش هم مثل خودش در سن بسیااار کم بسیار بسیار موفق و ثروتمند هستن

    چون اونا ثروت رو باور کردن و ثزوتمندانه زیستن رو طبیعی ترین حالت زندگی میدونن

    مثل سلیمان

    خدا گفت من که نمیخام تو سختی بکشی

    من میخام شخصیت تو تغییر کنه

    و اگر در راه رسیدن تو به خواسته هات تضادهایی هست تو باید تغییر کنی وگرنه اون رویاها در حد رویا باقی میمونه

    کی محقق میشه ؟ وقتی تو وسط یه تضادی و حالت خوبه و ارومی و اعتماد میکنی به جریان هدایت

    هدایت یک جریانه نه یک بشکن

    یک مسیره

    اعتماد میکنی یه پله میری بالاتر

    اعتماد نکنی درجا میزنی

    و من در مورد مساعل مالی دیدم اره بارها و بارها این شرایط پیش اومده

    ولی من اعتماد نکردم و باز برگشتم سر جای قبلم

    بعد فکر میکنم این تنها راه پول در اوردنه که باید زجر بکشی

    خدا گفت نه

    تو اعتماد نکردی تو شاکی شدی و از جریان هدایت تبعیت نکردی پس رشدی هم اتفاق نیفتاد

    گفت ولی موقع طلاق اعتماد کردی و پاداش ها از راه رسید

    گفت دیدی زمانی که دیگه تو درسهاتو گرفتی تو رابطه بعدیت که خواستی کات کنی هیچ کدون از اون رنجها وجود نداشت

    نه دادگاهی و پاسگاهی و شکایت و …..

    اونجا اذیت شدم

    ولی بخاطر وابستگیهای عاطفیم بخاطر شرکهای خودم

    نه اون اتفاقات قبلی و اون مشکلات

    و اینجا من انگار به جواب سوالم رسیدم

    خدارو خیلی خیلی شکر کردم که در کمتر از چند ساعت هدایتم کرد

    به زیباترین و منطقی ترین جواب

    اما باز هم ته دلم یه ترس دیگه اومد

    گفتم درسته که سلیمان باورهاش مناسب بود

    ولی من که مثل سلیمان نیستم

    من مثلا مثل یوسفم

    در یک خانواده مذهبی رشد کردم با همون ترسها و شزکها

    پس من دیگه باید فعلا عذاب بکشم و امتحانهای سخت گرفته بشه ازم تا بتونم بشم مثل سلیمان

    اما باز خدا جواب داد

    گفت نه حمید اینجوری نیست

    یعنی قانونش این نیست که امتحان شدن یعنی سختی کشیدن

    گفتم یعنی چی؟

    گفت ببین ، فکر کن یه رود بزرگ و عظیم و عمیق و عریض وجود داره

    که سمت راستش محدوده خوشبختی و ثروت و فراوانی و سلامتی و لذته

    و سمت چپ این رود هم محدوده بدبختی و بیماری و فقر و رنج و گرفتاریه

    کسی که میخاد از محدوده بدبختی برسه به محدوده خوشبختی لاجرم باید ازین رود ( ازمایش ) عبور کنه

    گفتم پس لاجرم باید بیچاره بشه چون این روده عمیقه عریضه و عظیمه

    پس باید پدرم در بیاد.

    گفت نه

    هر ادمی که بخاد ازین رود عبور کنه .فقط لازمه که عبور کنه.همین

    دیگه سخت و اسونیش به خودش و باورهاش و گذشته و تجربیاتش برمیگرده

    قانونش این نیست که با سختی رد بشی

    مهم رد شدنه . دیگه شرایز رد شدنشو تو خودت ایجاد میکنی

    فهمیدم منظور خدا چیه

    مثل اینه که من مثلا میخام ازین رود عبور کنم و طبق تجارب خودم از زندگی پدرم یا خانوادم فکر مکینم تنها راهش اینه که با وجود اینکه شنا بلد نیستم بپرم تو اب و شنا کنم صد بار نزدیک بود غرق بشم هوا طوفانی شد کوسه ها اومدن پام خورد به یه سنگ تیز زخمی شد

    چرا ؟چون باورم اینه که هر چی سخت تر برسم اجر و قرب بیشتری نزد خد ادارم

    اگر دهنم سرویس بشه ارزشمند تره

    خدا اینو نگفته ها من اینجوری فکر میکنم

    خدا گذشتن از رود رو میخاد ولی کیفیت گذشتن از رود به من ربط داره نه به خدا

    ولی مثلا یکی دیگه میگه اره منم یادمه که پدرم هم ازین رود گذشت ولی یه قایق پارویی داشت

    درسته سخت بود جریان رود خیل شدید بود ولی بهرحال از شنا کردن بهتر بود پس منم با قایق پارویی میرم

    باز ممکنه یکی بگه اره بابای منم یه قایق موتوری داشت

    خیلی سریع تر از رود عبور کرد هوا هم اتفاقا اروم بود رود هم موجی نداشت خیلی ساده رد شد و به محدوده خوشبختی رسید

    باز یکی ممکنه بگه اره منم یادمه بابام یه قایق لوکس تفریحی داشت

    اتفاقا هوا افتابی بود وسط رود هم بابام موسیقی گذاشت و زد و رقسید و افتاب هم گرفت و با لذت رسید اون طرف رود

    و مثل یک شاهزاده پا گذاشت تو محدوده خوشبختی

    خدا گفت ببین مهم عبور از روده

    ولی ادمها بنا به باورها و تجارب خودشون شزایط گذر ازین رود رو خلق میکنن

    من قانونی نذاشتم که باید سخت باشه یا اسان

    ولی ادمها خودشون اینکارو با خودشون میکنن

    خدا گفت الان تو دیگه باید بفهمی تنها راه گذشتن از رود تحمل سختی و رنح و شنا کردن تو اون شزایط مواج و طوفانی نیست

    میتونی لذت ببری و عبور کنی

    درسته تجربه تو یه چیز دیکست ولی میتونی از تجربه بیقه استفاده کنی نه صرفا پدر خودت

    من که نگفتم هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند

    اینو ادمها ساختن

    و من کلی به این مکالمه فکر کردم

    دیدم که چقدر درسته این حرفهای خدا

    من خودم شرایط رو سخت کردم واسه خودم

    این قانتونش نبود

    من برای خودم قانونش کردم

    همه این کامنت بخاطر مشابهتش با خوشبینی نوشته شد

    خوشبین بودن به جریان هدایت

    به جریان کمکهای خدا

    اعتماد کنیم به خدا

    به خدایی که دست مارو میگیره و هدایت میکنه

    ما چون اگاه نیستیم ممکنه شک کنیم

    و دستمونو بکشیم از دست خدا

    ولی باید اعتماد کرد

    اگر اعتماد کنی

    به رویاهات میرسی

    میشی مثل استاد که رویاهاش دیگه رویا نیست

    استاد عزیزم

    ممنونم بخاطر همه چیز

    همممممه چیز

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 136 رای:
    • -
      یداله رحمانی قورتانی گفته:
      مدت عضویت: 1040 روز

      سلام حمید جان

      امیدوارم هر جا هستی حال دلت عالی باشه و شاد و موفق باشی

      واقعا دمت گ

      رم بابت کامنت عالی و فوق العاده ای که نوشتی،

      دست مریزاد

      اینقدر که مثالاتون واضح آدم قشنگ و آسون درک می‌کنه شک نکنید و مطمن باشید که اتفاقای بزرگ و عظیم در پیش

      این وعده پروردگار برای کسانی که دارند روی خودشون کار میکنند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1838 روز

      بنام خداونده بخنشده و مهربانم…

      الهی…

      وقتی تو با منی هیچ غمی نیست….

      وقتی تو در منی هیچ منی نیست…

      و قتی تو بر منی هیچ کمی نیست….

      پس انگونه در برم گیر که تنها اراده تو جاری باشد و بس………

      حمید عزیزم سلام حمید چقدر قشنگ داستان هدایتهای پیامبرهارو گفتی….

      و چقدر قشنگ داستان سلیمان رو گفتی باورت میشه تا حالا به این فکر نکرد بودم که سلیمان ایجوری بوده…

      چقدر قشنگ چقدر زیبا چقدر راحت به قول استاد هلو بیا بپر تو گلو….

      الهی شکر برای هدایت من به این کامنت ما هر کدوممون میتونیم یک سلیمان باشیم اره حمید ما هر کدوممون میتونی که پیامبر باشیم …

      ولی…. ولی داره….

      به شرط ایمان به شرط اینکه پات سر نخوره اره اره خدایا شکرت خدایا خودت قلب مارو بتونی کن در راه خودت که هیچیز نتون اسیب بهش برسون …

      اوف که چه میشود این بتون و تیر اهن باهم تلفیق بشه الله اکبررر…

      خدایا دوست دارم بینهایت الهی شکرت رب من برا ی همچیز برای همچیزززززز شکرت رب قشنگم شکرت بینهایت دوستت دارم….

      حمید عزیزم کیف کردم با کامنتت که اینقدر پر از اگاهی ناب توحیدی بود دوستت دارم حمید قشنگ قلب

      در پناه جان جانان رب العاالمین شاد سلامت وثروتمند باشی…

      با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا…..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      بهروز مروی گفته:
      مدت عضویت: 3170 روز

      سلام به شما دوست اللهی

      بسیار بسیار کامنت شما عالی و سراسر از نکات عالی بود و وقتی میخوندمش احساس میکردم در یک سفر هیجانی هستم تا برسم به اون ور همون رودی که فرمودین!

      واقعا تحسینتون میکنم بخاطر درکتون از قانون و ارتباطتون با رب العالمین

      ان شالله سرشار از سلامتی و ثروت و شادی و حال خوب و ثروت بغیر الحساب باشید دوست عزیزم

      ️️️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سارا محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1457 روز

      سلام داداش حمید رضا

      امیدوارم حالتون عالی باشه

      و مبارک باشه که چشماتون بدون عینک داره زیبایی های جهان رو می بینه… چقدر لذتش بیشتر… وقتی بدون واسطه ناظر زیبایی ها باشی

      خودم تجربه اش کردم

      خداروشکر برای رشد و پیشرفت تکنولوژی و آسان شدنمون برای آسانی ها

      بی نهایت تحسینتون می کنم

      و ممنونم از خدای وهاااااب که اینقدر عالی براتون مثال میزنه

      طوری که واقعاً مطلب جا می افته

      ممنونم از شما که این الهامات و مثال های بی نهایت ارزشمند رو با ما به اشتراک می‌گذارید… الهی این مسیر دریافت الهامات، هر روز براتون شفاف تر و روان تر و بهتر بشه

      من 5 ساعت مدام غرق این مثال های ربم هستم

      چقدر برام روان تر شد

      ممنونم از شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      Shahla گفته:
      مدت عضویت: 2560 روز

      سلام بشما دوست عزیز.

      امیدوارم حالتون عالی باشه.

      اول از همه یه سپاسگزاری جانانه بکنم ازشما بخاطر تمام کامنت‌هایی که میزارین و بخصوص این کامنت و بعدش تجربه خودمو مطرح کنم.

      آقای ثانی عزیز همیشه کامنتهای شما بسیار باکیفیت و آموزنده هست. خیلی زیبا ترمزها را مطرح میکنید و زیباتر اینکه با هدایت‌های خداوند باور درست را هم جایگزین میکنید.

      دوست عزیزم من یه ترمزی مشابه همین ترمز تو وجودم بود که اصلا متوجه نشدم با دست خودم دارم این ترمز را درون خودم می‌سازم و پرورشش میدم.

      بماند که منم درخانواده ای بزرگ شدم که همیشه پول بسختی بدست میومد و همیشه این جمله، (پدرم دراومد امروز تا….) تو گوشم بود. ولی تو کسب‌وکار خودم همیشه راحت پول میومد بماند بخاطر باورهای اشتباه دیگه ای که توی وجودم بود راحت هم از دستش میدادم. بعد به مرور بهتر شد و هنوزم خیلی جای کار داره.

      همیشه برای تمام کارهام و بخصوص کسبو کارم این جمله که:خدایا من دلم میخواد خیلی سریعو راحتو آسون فلان بشه بعدش باز سریعو راحتو آسون بهمان بشه…. ورد زبونم بود و خواسته عمیق قلبیم.

      و واقعا هم همینطور میشد.

      تااینکه آخرین سرمایه گذاریم متوقف شد. و من اذیت شدم و تمام توجهم رفت روی سختی کار و اذیت شدنم. و هی تکرارش کردم بهش فکر کردم و بدون اینکه متوجه باشم این سختی را پرورشش دادم.

      اصلا حواسم پرت شده بود که اینم یه مرحله در جهت تحقق هدف اصلیت هست. هی نگو اذیت شدم پوستم کنده شد….

      بدون خدا داره تو را آماده دریافت تحقق هدفت میکنه. پس توجه و انرژیت ازین مثلا بظاهر سختی را بردار و ببر روی درسهایی که باید یاد بگیری.

      و واقعا هم این توقف یه مرحله مهیاسازی برای من بود حتی خدا هم بارها هدایتم کرد درین مورد و واضح بهم نشون داد جریان چیه ولی جناب ثانی من اصلا ناخودآگاه بدون اینکه متوجه باشم ازسختی اون سرمایه گذاری اخریم میگفتم انگار عادت کرده بودم.

      و منم چیزی وقت نیست که تلنگر بهم زده شد که کجای کاری؟ و… و متوجه شدم طبق این ترمز که خودم برای خودم ساختم چه ظلمی بخودم کردم.

      یادمه حتی یبار بخدا گفتم خدایا دیگه میترسم خواسته و آرزویی داشته باشم ازت، میترسم باز پوستم کنده بشه. یعنی ببینید چقدر این ترمز تووجودم قوی شده بود که اگر مثل همیشه لطف و حمایت و هدایت خداوند نبود معلوم نبود چی بسرم میومد بااین طرز تفکر.

      و حالا کامنت شما چقدر هم، این باور اشتباه را برام آشکارتر کرد هم چقدر نوشته هاتون هدایت داشت برای من و موجی از شادی واعتماد به خداوند درونم جاری کرد.

      دقیقا مهرتاییدی بود از سمت خدا درمورد پلنی که برام چیده بود و خودش بارها درموردش هدایتم کرده بود.

      بخصوص مثالی که درباره حضرت یوسف مطرح کردین بیشتر منو به وضوح رسوند. بخصوص اون واژه بلند پرواز بودنش و اینکه باید ازون خانواده جدا می‌شده اونجا بستر مناسبی برای تحقق آرزوهاش و بلند پروازی هاش نبوده. اینقدر ارتباط سلولی برقرار کردم با جریان حضرت یوسف و هدایتی که خداوند به قلبتون جاری کرده که حد نداشت.

      آخه منم از خانوادم جدا شدم و برای خودم مستقل زندگی میکنم و اگر براتون تعریف کنم که به چه شکل خدا این جابجایی و کنده شدن را برام رقم زد شگفت زده میشین و بااین مستقل شدن خدا یه محیط ایزوله برام فراهم کرد برای رشد و یادگیریم و آماده شدن برای دریافت تحقق هدفم.

      و اون مثال رودخانه و عبور ازش که مطرح کردین نمیدونید چه پرده هایی را ازجلوی درک و آگاهی من کنار زد و چقدر اون سفر درونیم درباره تحقق هدفم برام زیباتر و نمایان‌تر شد.

      هرچی جلو میرم با هدایت‌های خداوند زیبایی و وضوح بیشتری درباره سفر تحقق هدفم، شاهد میشم.

      رد شدن ازون رودخانه همون مسیر تحقق آرزوها و اهداف هست که باتوجه با نوع باورها و دیدگاهمون میتونه راحت بشه یا سخت.

      جناب ثانی این مثال رودخانه که زدین خودتون نمیدونید چقدرررر کارمنو راحت‌تر کرد برای ادامه دادن مسیرم. خدارا صدهزار مرتبه شکر که هدایت پشت هدایت داره برام میفرسته تا اون باور اشتباه سختی را که خودم این دو سه ساله اخیر برای خودم ساختم را درهم بشکنم و برگردم روی ریل درست، و قدم بزارم تو صراط مستقیمی که پراز خیرو برکتو نعمت فراوانی و راحتی هست.

      بازم تشکرمیکنم ازشما.

      راستی این کامنت شما دقیقا با فایل جدید استاد با عنوان کلید اجابت دعاها، همخوانی داشت. همونی بود که استاد درفایل جدیدشون درموردش صحبت کردن.

      درپناه خداوند باشین دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2198 روز

    چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟

    بنام خداوند وهاب و بخشنده و مهربانم که هر آنچه دارم از آن اوست

    درود و وقت بخیر خدمت استادان عزیز م و درود به چشمان زیبابین دوستان عزیزی که به این کامنت من هدایت شدن. و در این سایت بهشتی ساکن هستند

    الهی حال دلتان عالی و عالی تر شده باشه

    بقول سلیمان نبی: سخنان پسندیده مثل شأن عسل است برای جان شیرین و برای استخوان شفاء دهنده است و نور چشمان دل. را شادمان می سازد و خبر نیکو استخوان ها را پُر مغز می نماید

    دل شادمان شفای نیکو می بخشد و اما روح شکسته استخوان ها راخشک میکند

    خدایا کمکمان کن دل و روح مان شاد و خوشحال و با طراوت باشد الهی آمین

    اول از استاد عزیزم نهایت تشکر و قدردانی میکنم که گفته ها و صحبت های خوشبین این افراد را در این فایل بینظیری که بیش از یکساعت و ده دقیقه ی بوده را برامون ثبت و ضبط کردن و چرخش احساس نامناسب به سمت خوش بین بودن را بطور مفصل توضیح دادند ممنون و سپاسگذارم استاد عزیزم که اینقدر فوق العاده هستید واقعا توی این جهان فقط یکدونه ای . بخدا نیست هر کجا بگردیم دیگه همانند چنین استادی وجود ندارد بخدا ما جزو خوشبخترین شاگردهای این مسیر موفقیت هستیم خدایااا شکرت

    چند روز پیش وقتی این فایل را در مسیر پیاده روی ام گوش میدادم خیلی بفکر فرو رفتم چون با تضادهایی روبرو شده بودم که هر چه رشته بودم پنبه شده بود و همش پیش خودم میگفتم ::: آخه من چطوری الان خوشبین باشم .. آخه من اصلا منتظر چنین تضادهایی توی زندگیم نبودم .. من فقط منتظر دریافت خواسته هام هستم . من فقط دارم با احساس خوب مسیرم رو طی میکنم و لذت میبرم .. همش میگفتم من که صبح سپیده دم به عشق نوشتن شکرگذاری بیدار میشم .و بعد از آن به عشق دیدن طلوع خورشید و آسمان زیبا و ابرهای تیره و روشن و باران و هوای مطبوع دلچسب سرد صبحگاهی و شنیدن صدای پرندگان و کبوترها و دیدن پرواز وصف ناپذیر دسته جمعی پرندگان و بوی عطر هوای پاییزی و شروع زمستان و شادی و شادمانی رو به مشامم احساس میکنم و… غیره .؟روزمو شروع میکنم.

    پس چرا همچین تضاد های سختی رو در مورد روابط با دخترم داشتم .. آنقدر دنیا به چشمم تیره و تار شده بود که امکان هر خوش بینی را از من گرفته بود و اصلا احساس خوبی برای نوشتن نداشتم و هم چنین توی این چند هفته ی پیش اتفاقاتی افتاد که من همینطور متحیر بودم که اینا دیگه از کجا پیداشون شده ؟!!.. این تضادها کجای ذهنم بوده ؟؟ چطوری وارد زندگیم شدند؟؟ اگه قبلنا بود یکجور دیگه با این تضادها برخورد میکردم و کلی کلافه میشدم و احساسم هر روز بدتر میشد ولی الان زاویه ی نگاهم به هر تضادی یعنی حل مسایل . یعنی نشانه و هدایت . یعنی مسیرمو باید تغییر بدم . یعنی باید یک مسیر دیگری را انتخاب کنم و یعنی برام خواسته هام شفاف سازی شده .

    داستان از این قراره.. دوستان کمی طولانیه ولی درس های بزرگی داره از اینکه حوصله بخرج میدید و کامنت های طولانی منو همیشه می‌خوانید ممنون و سپاسگذارم ..

    یکی از دوستانم بعد از نود و بوقی آمده بود پیشم میهمانی و بعدش دخترم از سر کارش آمده بود خونه و بعد از سلام و احوالپرسی بسرعت و با عجله رفت لباس هاشو انداخت داخل ماشین لباسشویی ولی بعد از شستشو در انتهای آبکشی لباس در مدار دور تند بود و داشت آبکشی میکرد که یهویی با صدای بلند و عجیب و غریب دیدم از گوشه ی پایینی واشر درب لباسشویی آب زد بیرون و خلاصه با نگاه تعجب انگیز منو و دوستم و دخترم پریدیم سمت ماشین لباسشویی و دکمه رو زدیم خاموش کردیم .. خلاصه بعدش متوجه شدیم بند کاپشن که گره ای سر بند داشت بیرون از لباسشویی جا مانده بود و در دور تند کلا یک تیکه قولمبه از واشر کنده شد .. خلاصه فرداش دوستم با ناراحتی از پیش ما. رفت.. با اینکه خیلی برام سخت بود که بگم الخیر فی ما وقع ولی خب در نهایت همین هم شد..

    این از لباسشویی سامسونگ نازنینم که واشر اصلیشون بسختی گیر آوردیم و با مکافات تعویض هم شد … یعنی تمام وسایلش باید باز میشد تا آن دو تا فنر گرد فلزی حایل نگهدارنده ی آن واشر پلاستیکی ضخیم را در بیاری و بعدش دوباره آن واشر را با این فلزهای گرد جا بندازی .. واقعا داخل ماشین لباسشویی سامسونگ دیدنیه آنقدر منظم و خوشکل و امن و امان چیده مان شده که حد نداره. سبب خیر شد که من داخل ماشین لباسشویی رو ببینم و دو تا مخزن داخلش داشت که بوسیله ی لوله هایی به مخزن پودر و نرم کننده ی جلویی و بیرونی ماشین وصل هستش ولی آنقدر کثیف شده بود و لجن دورشو گرفته بود که از آقای زنگنه خواهش کردم آنها را باز کنه و من جدانه در لکن با مواد جرم گیر خیساندم و به جونش افتادم و سابیدم و تر و تمیزش کردم و آقای زنگنه هم داشت با جا انداختن واشر لاستیکی دور درب ماشین لباسشویی کلنجار می‌رفت واقعا عجب سامسونگ کارش محکم کاریه و درسته .. باور کنید اگر این اتفاق براش نمیوفتاد و اون بند گره درشت کاپشین بیرون درب جا نمی ماند.. اصلا امکان نداشت این واشر پلاستیکی خراب بشه اینقدر لوازمش با کیفیت و با دوام و عالی هستش .. خدا پدر و مادر این آقای زنگنه رو بیامرزه که خداوند این آچار فرانسه رو برام آوارده تا برای تعمیرات و کارهایم آچار فرانسه باشه یعنی این انسان شریف یکی از آن فرشته های آسمانی است که خداوند خلقش کرده که در مواقع ضروری به من خدمت کنه و تمام تعمیرات وسایل برقی و غیر برقی زندگی من بدست ایشون تعمییر اساسی انجام شده و تعمیر شده خدایاا شکرت

    خب خدا رو شکر واشر پلاستیکی لباسشویی تعویض و تر و تمیز شد و رفت سر جایش داخل کابینت .. یعنی تا وسط آشپزخانه و وسط خانه لوازم های ماشین پهن بود ولی کلی برای داشتین چنین وسیله ای از خداوند قدرشناسی کردم که تکنو لوزی چقدر سرعت کارها رو بیشتر و آسانتر کرده . وقتی این اتفاق افتاده بود همش میگفتم خدایا این همه لباس ها بخصوص لباس های زمستانی را چطوری باید میشستم وواااییی خدایااااااا هزاران هزار بار شکرت دوستان قدر چنین وسیله ی مهمی را در زندگی تون خیلی بدونید و مدام ازش تشکر و قدردانی کنید و با ناز و نوازش باهاش رفتار کنید و باهاش حرف بزنید و ازش تشکر کنید وخیلی دوسش داشته باشید خیلی بهش توجه کنید و نگاه مهربانانه بهش داشته باشید.. !!!!!!!!

    خب دومین. اتفاقی که پشت بند این لباسشویی افتاده بود در مورد تضادی بود که با دخترم پیش آمد یک سری مسایل دخترم مدام داد و هوار میکرد و غر میزد و برای هر چیزی بهونه میکرد و یعنی کلا همیشه از همه چیز ایراد میگیره . یعنی تحسین و تشویق کردن رو اصلا دوست ندارم یاد بگیره . در واقع یوقت هایی من با صدای بلند از هر چیزی تحسین میکنم تشویق میکنم و سپاسگذاری میکنم تا شاید یکبار از زبونش سپاسگذاری بشنوم !!! یکی از آن آرزوها و خواسته هام از خداوند اینه که دوست دارم بسمت سپاسگذار بودن هدایت بشه و اینقدر برای هر چیزی غر نزنه !! بنظر تون این خواسته ام برآورده میشه ؟؟؟

    خلاصه داستانش مفصلع آنقدر این تضاد بالا گرفت که من از دست دخترم فرار کردم که از این صداها دور بشم که برم توی اتاقم .. من خودم خیلی خیلی آدم صبوری هستم بخصوص توی این چند سال واقعا صبوری و آرامشمم خیلی خیلی فوق العاده است از این بابت از خودم واقعا راضی هستم خدا رو شکر

    دوستان عزیزم !!!! اتاق من بصورت مستر هستش یعنی یک درب توی راهرو وجود داره که با سالن و اون یکی اتاق و دستشویی مجزا شده و حمام و توالت کنار اتاقم هست کلا از سایر خونه مجزا ست خدا رو شکر.. یعنی ما دوتا سرویس داریم . که یکیش ایرانیه و یکیش فرنگیه که توی حمام و کنار اتاق خوشکل بالکن دار من هست ..) خلاصه من دویدم توی راهرو که صدای داد و فریاد های دخترم از اتاقم که به گوش اتاق همسایه چسبیده عبور نکنه یعنی آنها آرام هم حرف میزنن من کاملا می‌شنوم . پس صدای منو هم آنها می شنوند…ماشاالله این دیوارها آنقدر نازک شده که همش از خداوند خواستم خانه ای بمن عطا کنه که از هیچ طرف به هیچ خانه ای وصل نباشه الهی آمین .. . حالا فکرشو بکنید صدای بلند و داد و فریاد دخترم تا کجاها می‌رفت … خلاصه پریدم توی راهرو و درب مستر را بستم که صدا بگوش همسایه نرسه مزاحم استراحت و زندگی مردم نشیم .. که یهویی دیدم درب راهرو قفل شد یعنی خود بخود انگار آن ضامن فنری دستگیره از جا در آمده و خود بخود درب به روی جفت مون قفل شد .. ولی اون فکر کرد من مخصوصا در رو قفل کردم هر چی میگفتم .. بابا اینور اصلا کلیدی روش نیست که من قفل کنم . هر چی میگفتم باور نمی‌کرد و همینطوری با مشت و لگد به در میکوبید . بعدش منم پیش خودم گفتم برم کلیدشو از پشت درب اتاق خوابم بیارم شاید باز بشه . کلید اتاقمو آوردم و انداختم به درب راهرو دیدم نخیییر رررررر اصلا کار نمیکنه … حالا دخترم از اونور داد میزنند و میگه. دیدی خودت قفلش کردی صدای کلید داره میاد … بعد من بهش میگفتم لابد تو قفلش کردی ( البته من بشوخی گفتم ولی آن جدی گرفت و بیشتر دادش هوا رفت)خخخخ

    خلاصه با همین وضعیت دو روز توی اتاقم حبس بودم ولی مدام میرفتم روی بالکن و از هوای آزاد لذت میبرم .. خلاصه مثل حضرت یوسف سبب خیر شد ..البته برای یوسف درها باز شد… و برای من انگار باید این در بسته میشد .. خدا رو شکر بعضی درها باید بسته شوند تا درهای بهتر و قشنگتر و جدیدتری برومون باز بشه . و این تضاد یک خواسته ای در من بوجود آورد که دیگه باید بفکر هجرت باشم و مسیرمو از دخترم جدا کنم

    خلاصه بعد از دو روز دخترم هی به در لگد میزد که شاید بلکه باز بشه ولی بجای اینکه درب باز بشه در چوبی تو خالی بود و سوراخ شد و شکست ولی باز نشد .. بلاخره نصفه شب مجبور شدم به همسایه ی طبقه پایین زنگ بزنم و بنده خدا آمد بالا یک دقیقه هم نشد در رو برام باز کرد و گفت فنر داخل دستگیره شکسته و باعث شده نتونم در رو باز کنم .. ولی این دو روز قدر آزادی را بیشتر دانستم . به آزادی در تمام جنبه های زندگیم تمرکز کردم وار خداوند بیشتر از همیشه خواستم که همیشه در مدار آزادی زمانی و مکانی باشم . اینکه می‌خوام همیشه در مدار آزادی عمل در انجام دادن هر کاری رو داشته باشم . اینکه آزادی پولی و مالی کاملی را داشته باشم و البته روی باورهام خیلی کار کردم و فایل ها را گوش دادم و همش میخواستم احساسمو خوب نگه دارم . یعنی وقتی با یک بحران و یا تضادی روبرو میشی داشتن احساس خوب اصلا کار ساده و آسانی نیست و اصلا نمی تونستم به چیزی خوشبین باشم ولی سعی کردم ایمانمو در این شرایط تقویت کنم مدام سپاسگذاری از داشته هام و خواسته هامو می نوشتم و سعی میکردم حس و حالمو خوب کنم و فرکانسمو خوب نگه دارم واقعا عملگرا بودن در لحظات دشوار کار هر کسی نیست فقط کسانی میتونن که مدام روی باورهاشون کار کرده باشند . یعنی یکی از آن تمرین هایی است که باید همیشه روش کار کرد.

    سومین تضاد در همین دو شب پیش اتفاق افتاده بود .. عصری برقا قطع شده بود و هوا داشت تاریک میشد که چند تا شمع روشن کرده بودیم . بعدش دیدم نیازه که یک شمع دیگه روشن کنم رفتم یک شمع اکلیلی سبز رنگ خوشکل. ا از وکیوم پلاستیکی باز کردم و روشن کردم ولی توی هر ظرفی گذاشتم دیدم کج میشه انگار همش داشت بهم هشدار میداد ولی نمی‌دونم چرا من نشونه ها را بهش توجه نکردم تا اینکه بلاخره بردم روی یک جا شمعی که میخ داشت نصب کردم و بخیالم چون این میخ داره و شمع هم محکم شده بعدش گذاشتم روی میز کناری داخل سالن . بعدش. رفتم روی بالکن بفاصله ی یکی دو دقیقه یهو دیدم دخترم داد و فریاد و جیغ کنان گفت آتیش آتیش ..‌ خلاصه نگم براتون که این شمع دوباره کج شده بود افتاد روی رومیزی پارچه های رومیزی و شعله ای آتیش همینطوری عالو میزد و در یک چشم بر هم زدن همش آتیش گرفت و هی آب ریختیم تا خاموش شد .. یعنی در یک لحظه واقعا داشت خونه آتیش می‌گرفت .. یعنی بازم بحث و دعوا بیشتر شروع شد و خلاصه همینطوری جنجال . پیش خودم همش داشتم میگفتم من که همش روی روابط و احساس لیاقتم کار میکنم . دارم مدام سپاسگذاری می نویسم . الان توی این وضعیت چند روزه که مدام پشت هم به تضادهای مختلف روبرو شدم چطوری خوشبین باشم ؟؟؟ چطوری احساسمو خوب کنم؟؟؟ .. چطوری از بدبینی خودمو خلاص کنم و یک آدم خوش بینی باشم و بگم الخیر و فی ماوقع..

    ولی سعی کردم دوباره تمرکزی روی خودم بیشتر از همیشه کار کنم . هر چند این تضادها خواسته های منو برام شفاف تر و واضح تر کرد و بهم گفت در بدترین شرایط ایمانمو از دست ندم و به خداوند اعتماد کنم و همیشه آن چیزی که ظاهراً پیش میاد و خیلی نامناسبه می‌تونه تغییر کنه و به چیزی خوبی تبدیل بشه .. یعنی با تمرکز بیشتری به این فایل چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟ گوش دادم ..

    هر چند من جزو آن دسته از آدمهایی هستم که زیاد بدبین نیستم یعنی خوش بینی ام روی کفه ی ترازو بیشتر از بدببینیم هست ولی کلا به هر کسی زود اعتماد نمیکنم و به چیزی و کسی زیاد خوشبین نیستم بخاطر آن ورشکستگی های پولی و مالی و کلاهبرداری که وجود داشت … ولی سعی میکنم خودمو ببخشم و از آن تضادها درس عبرت بگیرم و دیگه با همکاری خداوند اشتباه نکنم و یا حداقل کمتر اشتباه کنم .. یا دیگه به نشانه ها بیشتر توجه کنم در مثال شمع روشن کردن خونه رو به آتیش نکشم !!!!! ..

    می‌خوام بعد از نوشتن و ویرایش این کامنت برم دوباره این فایل 70 دقیقه ای رو ببینم و نت برداری کنم و روی باورهام کار کنم ..

    در ضمن چقدر امروز همزمانی خوبی با این فایل داشتم چون هفتمین روز از کتاب معجزه ی شکرگذاری امروزم مربوط به همین موضوع استاد داشت .

    هفتمین روز راه جادویی بیرون رفتن از گرایش های منفی کتاب معجزه ی شکر گذاری را از ساعت 3 بامداد تا هشت صبح داشتم تمرینات شو خط به خط انجام میدادم فکر کنم حدودا ده صفحه امروز فقط برای شکرگذاری در این قسمت بودم و واقعا امروز چقدر اشک ریختم چون فهمیدم ما چقدر با افکارمون زندگی مون رو خراب کردیم . خودمون باعث شدیم که مسیرهای زندگی مون به بیراهه و مسیرهای نامناسب پرت بشه .. خودمون باعث میشیم که تیشه به ریشه ی زندگی مون بزنیم و من همینطور اشک میریختم و از خداوند طلب بخشش می کردم و خدا رو شکر میکنم که به چنین مسیر توحیدی و الهی هدایت شدم خدایااا شکرت

    خدا رو شکر تعهدی دادیم که روی خودمان کار کنیم و طبق تعهدم هم فقط به خداوند توکل کنیم

    وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ*

    و بزودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی

    خدایااا شکرت که صبح بزرگترین لحظات زندگی است

    خدایاا شکرت سپاسگزارم ازین که منو هدایت کرده ای به گفتن آنچییزی که برای آگاهتر شدنم مناسبه و از اینکه لحظه به لحظه در مدار نشانه ها و هدایت های الهی برای شروع جدید و مناسب زندگیم هستم فوق العاده ممنون و سپاسگذارم

    و ایمان و یقین دارم تمامی مشکلات و مسایل و تضادهای زندگی من ریشه کن خواهد شد و من آسان می شوم برای شروع جدید و من آماده ی شروع های جدید و اتفاقات قشنگ و خوش خبرهای پی در پی هستم..

    صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ

    اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونی‌ها

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی و انرژی می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به خداوند اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      Fakhri گفته:
      مدت عضویت: 1212 روز

      سلام دوست عزیزم،

      این اتفاقات که ب نظر شما تضاد هست توی زندگی شما

      نشان میده که هنوز ریشه باورهای مخرب داخل ذهنتون،هست

      این باور رو کار کنیم که

      خداوند در هر لحظه افکار من رو در مسیر درست و در الگوی درست الهی تنظیم میکنه و من خودمو سپردم ب خداوندم،و افکار و اعمالمو،می سپرم ب خدای وهابم،

      من با نظر خداوند در زمان مناسب در مکان مناسب در شرایط مناسب همیشه قرار دارم و عملکرد مناسب رو انجام میدم

      اینکه صرفا بشینیم،و سپاسگزاری بنویسیم،در حالیکه تو ذهن ما پره از باورهایی،که ما رو ب تضاد میرسونه،خیلی استرس زا میشه

      استاد میگن من خیلی کم ب تضاد برخورد میکنم چون همیشه تو ذهنم دنبال هدف گزاریم،و اجازه نمیدم که جهان با بوجوداوردن،تضادها،منو متوجه خواسته هام کنه

      خیلی عالیه که استاد نزدیک رسیدن ب هدفش،هدف بعدیشو،مشخص میکنه

      و استاد این باور رو در خودش تقویت کرده که این خاسته من باید از راه بسیار آسان و پر از لذت و امید و اطمینان،بدون تضاد و مشکل انجام بشه

      ساده بودن رسیدن ب خواسته هارو استاد تاکید دارن

      و بسادگی مسیر طی میکنن،یعنی در طول مسیر لذت میبرن ب جای استرس،دعوا،و…

      درباره روابط با دختر گلتونم،از قانون برانگیختگی استفاده کنین عزیزم

      ب خودتون زیاد بگید من عزیز دل خداهستم،و تیکه ای از خداوندم

      و من چون مخلوق الله هستم مورد احترامم،

      روی باورهای مالیتون،کار کنین

      کسب کار خودتونوراه بندازین،

      از نظر مالی مستقل بشین

      روی این باورها کار کنیم

      استقلال مالی خیلی مهمه

      چون ادم وقتی کسب کار خودشو داره استقلال مالیشوداره،احساس توامندیش،خیلی زیاد پرورش پیدا میکنه، باور لیاقتش،خیلی عالیتر،و واقعی تر میشه،

      اینجوری خودتون مستقل میشین،و تو خونه خودتون هرجور خودتون دوستدارید،زندگی میکنین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: