https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/09/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-26 03:55:022022-12-12 06:54:43تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم
710نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با سلام خدمت همه دوستان عزیزم خیلی خوشحالم که در کنار خانواده بزرگ درعباس منش هستم
مثال نزدیک یادمه که می خوام برای شما دوستان عزیزم بزنم۲ سال پیش من ویزیتور شرکت بودم اوایل ورود به ویزیتوری و تجربه اولی که داشتم منو داخل شهر ساوه انداختند که اونجا رو ویزیت کنم تازه کار بودم نمیدونستم روند کار چیه انگیزه خوبی داشتم از فروشندگی شروع کردم به فروش محصولاتی که زیاد نمی شناختم مشتریانی که اصلاً باهاشون تجربه فروش نداشتم خیلی خوب بود پیشرفت کردن مدیر شرکت ازم راضی بود پاداش خیلی خوبی گرفتم بعد از یک سال که نتیجه خوبی گرفتم منو بردن شهر خودمون نمیشه رفت توی منطقهای که منطقه مرده بود و گفتن زنده کن من خیلی تلاش کردم خیلی زود جا زدم خیلی تحت تاثیر فروشنده ها قرار گرفتم و داخل حاشیه شدم
نمیدونم چطور قدردانی کنم از این فایل های گرانبها تون
چطور قدردانی کنم،چ نکاتی رو گفتین تو این فایل !!!!
آخه تو این همه جمعیت من از هیچ کس از هیچ کس اینچنین دیدگاهی رو نشنیده بودم،حتی اون آدمای ثروتمند موفق موفق مون،و ب قول خودمون سلبریتی هامون،ک همه این رفتاراشون فقط و فقط ب خاطر دیده شدن هست،و ب نفع خودشونه
چقدر قدردان شما و خداوندم ک منو با این طرز نگاه آشنا کرد
فکر میکنم الان دارم بهتر میفهمم فایل هاتون رو،و برای همه مون ایمان و استمرار رو میخوام🌱
درسته تو این روزا خیلیا رو می بینم ک حرف های بیهوده اینچنینی رو میزنن،حتی بسیاری از آدمای پولدار رو، و پیش خودم میگم چطور ب این جایگاه رسیدی،یادم میاد حرف شمارو ک میگین خیلی آدمای ثروتمند هستن ک فقط پول دارن ولی خوشی و شادی درون و لذت از زندگی و بی غمی شون کو !!!؟ و میگم افسوس ک سپاسگزار نیستین
من خیلی راحت شده برام اعراض،چون از شما یاد گرفتم تنها چیزی ک اهمیت داره احساس خودمه،و تنها کسی ک میتونه احساس من رو خوب نگه داره خودم هستم چون این احساس خوب رو نگه داشتن تو هر شرایطی،این هست ک منو ب موفقیت و شادی میرسونه
و دقیقا داریم می بینیم اعتراض بیشتر = شرایط بدتر
و مطمئن هستم این افرادی ک اعتراض میکنن،هیچ کدوم شادی درون و صلح درون ندارن،و قشر ضعیف جامعه هستن هم از لحاظ مالی هم از لحاظ روحی،چون ما خیلی دوست داریم حرکت نکردن و تنبلی و ب جایی نرسیدن خودمون رو بندازیم گردن یکی دیگه
براشون دعا میکنم ک ب راه راست،(راست ترین راهی ک میشناسم اینجاست😊🙏) هدایت بشن.
و تو این روزا چقدر سعی کردم اعراض کنم و تو هیچ کدوم از بحث ها شرکت نکردم،ولی این ۲ فایل اخیرتون تیر خلااااص زد،و این رو یه جایزه از طرف خدا در نظر میگیرم 😉😊
در مورد گرونی اجناس،میشنویم همه مون از همه جا،خب ولی چاره چیست 👇
سعی کن اونقدر تو زندگی ایت پولساز بشی ک افزایش قیمت ذره ای ذهن تو مشغول خودش نکنه و اصلا نشنوی این حرفا رو و سعی کن اونقدری بزرگ بشی ک آدمایی ک دور و برت میمونن اصلا در مورد این چیزا صحبت نکنن،بزرگ شو و از همه شون کنده شو
مثل خیلی از آدمای پولدار کشور،مثل خیلی از بچه های سایت ک درآمد های ۵۰ ، ۱۰۰ میلیونی و چ بسا بیشتر و بیشتر دارن،اینا رو ب خودت بگو
فقط ادامه بده توکل کن صبر داشته باش و سپاسگزار باش سپاسگزار همین شرایط کنونی ایت باش،مطمئن باش با سپاسگزاری عه ک تو مدارت میره بالا،و از این آدمای اطرافت جدا میشی ، دنبال نکات مثبت اطرافت بگرد اگر این کارو ادامه بدی حتی شرمنده خدا هم میشی تحسین کن و شاد باش
در مورد نجنگیدن با افراد و مقصر دانستن افراد از وضع موجود خودم،نمونه بخوام بگم،ک فک کنم خیلی از ماها از وقتی خودمون رو مسئول تک تک اتفاقات مون دونستیم،و دست از اینکه بگیم بابام مقصره کشور مقصره،از همون موقع ها شد ک توحیدی رفتار کردیم و خدا رو دیدیم و شرک رو از بین بردیم،و حرکت کردیم و گفتیم خودمن تا الان برا زندگی ایم چه کارهایی کردم چ تلاش هایی کردم
دقیقا اونجا ها بوده ک اتفاقای خوب برامون افتاده چون حرکت کردیم و ایمان داشتیم 😉
سلام به استاد عزیز ، دست خدا روی زمین ، مریم جان مهربان و تمام دوستان هم فرکانسی
اولین باره که دارم نظر میگذارم و تقریبا کاربر جدید هستم . حدود یک ماهه وارد سایت شدم . قبل از این با یکی از مدرسان که فکر میکنم احتمالا ایشون شاگرد استاد بوده اند کار کردم . حتی چند بار دوره هاشون رو خریدم و رشد خیلی خوبی کردم به نسبت اون زمان خودم . کل این پروسه آشنایی من با مباحث توسعه فردی از آبان ۱۴۰۰ شروع شد . اینکه میگم فکر میکنم ایشون قبلا شاگرد استاد بودن ، دلیلش اینه که یکسری نشانه هایی که خاص استاد هست رو من میبینم که ایشون انجام میدادن . به هر حال … متاسفانه فرکانس من اون موقع بسیار پایین بود با کمک گرفتن از آموزه های اون استاد رشد خوبی کردم . در زمینه عاطفی خیلی زندگیم بهتر شد ، روابطم با بچه هام بهتر شد ، در عرض حدود ۱۰ ماه یعنی تا شهریور با ایشون جلو رفتم . میتونم بگم در بهترین حالت ۶۰ درصد بهبود شرایط داشتم. اون موقع برام قابل قبول بود . خیلی هم قابل قبول بود . از خرداد شروع کردم به درس خوندن و بروز کردن خودم .چون رشته من کامپیوتر هست و از ده سال پیش که بچه دار شدم کلا نه سر کار میرفتم، نه درس میخوندم، زندگیم خلاصه شده بود توی بچه هام و سرمایه گذاری ارثی که تقریبا مبلغ زیادی بود و بهم رسیده بود ولی حس من و همونطور که گفتم فرکانس من اصلا بالا نبود ، رضایت نداشتم چون یا سود بانکی میگرفتم یا اجاره ، مشکل مالی نداشتم. اما قبل از این یک سال شرایط عاطفی با همسرم داغووووون ، همش قهر و اوقات تلخی ، بدون اینکه مشکل خاصی بین ما باشه. حتی یادمه دو سالی بود که سلام هم به هم نمیکردیم. در حد ضرورت شاید حرفی میزدیم . گاهی آرزو میکردم کاش بره و برنگرده (خدامنو ببخشه) و هر چی فکر میکردم که سرمایه ای دارم ، باهاش مغازه راه بندازم ؟ چکار کنم ؟ جور نشد . الان میفهمم چون رسالت من این نبود و اصلا راضیم نمیکرد . چه خوب که با وجود پول و تا حدی عرضه و مهارتی که تو خودم میدیدم جور نشد که سمتش برم و عملیش کنم … زیبا نیست ؟ 😊 الان میفهمم که اون کار من نبود ، من عاشق رشته ام هستم . عاشق کد زدن و برنامه نویسی هستم ولی انگار میترسیدم سمتش برم . پسرم تیک شدید گرفته بود و از اول پاندمی من خودمو کشتم انقدر مشاوره روانشناسی گرفتم که خوب شه ولی نشد … برای روابط با همسرم خیلی سعی کردم کمک از روانشناس بگیرم ولی،در نهایت گفتن تو این سن خیلی انتظار تغییر نداشته باش 😟 او هم دائم قهر و تو قیافه … تیک پسرم انقدر طولانی شد در حدی که با اینکه عذابم میداد بیخیالش شدم چون در نهایت روانشناس هم گفت ارث در خانواده هست و کاری نمیشه براش کرد ، حدود دو سال هر هفته مشاوره گرفتم وقت گذاشتم تمرین نوشتم به اندازه یک سررسید و انجامشون دادم فایده نداشت . خلاصه که گفتم از آبان تا شهریور بر من چه گذشت … یکبار فکر میکنم دی ماه بود که یکی از فایلهای استاد رو دیدم ، چون همونطور که گفتم فرکانسم خیلی پایین بود ، از حرفهای ایشون تعجب کردم چون اصلا متوجهشون نمیشدم 😁😁😁 یادمه اون اولین و آخرین باری بود که فایل ایشون رو گوش دادم .
اواسط شهریور بود که بر حسب اتفاق دوباره فیلم یکی دیگه از مطالب استاد رو دیدم و کاملا تحت تاثیر قرار گرفتم . تازه فهمیدم اینهمه فایل رایگان و اینهمه مطلب در سایت هست ! یادم افتاد بار قبل از شنیدن اون صحبتها در فیلمی که ازشون دیدم چه حسی پیدا کردم و حالا …. تصمیم گرفتم با بیشترین سرعتی که میتونم فایلهای رایگان رو گوش کنم . از اون موقع تا حالا بیشتر از یک ماهه که دارم فایلها رو دانلود میکنم و گوش میدم و بهشون عمل میکنم هر روز و هر لحظه ، موقع رانندگی ، تو راه مسافرت ، موقع دوش گرفتن ، آشپزی و کارهای خانه . درسته که مدرسی که قبلا باهاشون جلو رفتم فرکانس منو تا حدی بالا بردن ، تاثیر خوبی داشت ولی اصل موضوع رو بعد از آشنایی با استاد متوجه شدم . انگار شاهراه همین بود ، اونا آب باریکه بود که من تازه متوجه این مفاهیم بشم .اون موقع ظرفیت من همونقدر بود ، به همین دلیل اصلا با استاد ارتباط نگرفتم . ولی وقتی مقداری فرکانسم بالا رفت تونستم ارتباط برقرار کنم و متوجه صحبتها و مفهومشون بشم . در همین یک ماه آشنایی با استاد ، شرایط عاطفی با همسرم میتونم به جرات بگم بالای ۹۵ درصد بهبود داشته . تیک پسرم توی همین یک ماه خوب شد ، یادمه از اینکه یکبار در برابر شوخی های پسرانه یکی از دوستاش صاف ایستاد عین چلمنگ ها نگاه کرد و اصلا عکس العملی نداشت من خیلی ناراحت شدم که انقدر در روابط ضعیف عمل میکنه و نمیتونه حتی یه حرکت کوچک بکنه ، کاملا هدایتی و برنامه ریزی نشده وسط شهریور کلاس کاراته ثبت نامش کردم ، به طرز عجیبی توی اعتماد به نفس و دفاع از خودش موثر بود ، پسرم من ریز نیست قد معمولی و وزن نرمال رو داره و چاق نیست من خیلی نگران بودم که بعد اینهمه قرنطینه و خونه نشینی نکنه بره و نتونه اونجور که باید اعتماد به نفس داشته باشه و از خودش دفاع کنه .. به هر حال شوخی ها و دوستی پسرها گاهی کمی خشن هم میشه ، ولی فن های کاراته بدون آسیب زدن به کسی کمکش کرد بتونه گلیم خودش رو (با وجود اینکه وزن بعضی از بچه ها ازش خیلی بیشتره ) از آب بکشه. برام جالبه که درست دو هفته مانده به مدرسه من فقط برای سرگرمی ثبت نامش کردم و تصمیم داشتم همان یک ترم رو بره ولی علاقه مند شد. اعتماد به نفسش بالا رفت . تیکش خوب شد . تونست بدون دعوا و آسیب زدن یا آسیب دیدن از خودش دفاع کنه . دخترم رو مهد کودک ثبت نام کردم . درسم رو تا مرحله ای پیش رفتم که الان دنبال پروژه اتوماسیون اداری یا سیستم ثبت نام مهد کودک یا آموزشگاه یا مدرسه ای چیزی هستم و بعدش باید برم سراغ طراحی وب . ورودیهام تو تا حد زیادی کنترل کردم . حتی همسرم خیلی کم اخبار میبینه فقط چون من نمیخوام . گاهی میگم این همون آدمه ؟؟ چقدر به طلاق فکر کردم …
زندگی برام قشنگ شده . همش به همه میگم از شاری سال قبل الان یک اسم و یک قیافه مونده . وگرنه من الان یک نفر دیگه هستم . از زندگی لذت میبرم .واقعا اینجوریه . تا لنگ ظهر خواب نیستم . بی برنامه نیستم .در مسائل مالی امیدوارم بتونم درآمد خوبی بدست بیارم کاملا صحبت استاد رو میفهمم که میگفتن درآمدی که حاصل سود بانکی و اجاره و … باشه فرکانس بالایی نمیخواد و بدرد نمیخوره و باید روی خودتون کار کنید تا بتونید پول بسازید . هر جمله از آموزه های استاد رو با ولع میبلعم و دوست دارم دائم بشنوم و انجامشون بدم . امیدوارم دستاوردهام بیشتر بشه و بتونم پروژه های بزرگ بگیرم و بیام اینجا ازشون بنویسم . دوستی داشتم که ۹ سال روز و شب در ارتباط بودیم و از زندگی مینالیدیم و همش همه رو مقصر میدونستیم و از زمین و زمان بد میگفتیم د صحبتهای هر روزه طولانی … آخرش هم به این نتیجه میرسیدیم که همه بدن فقط ما خوبیم 😊😊😊😊😁😁😁 فرکانس من همین یک ماه جوری عوض شد که او را که بهم از خواهر نزدیکتر بود رو هم کنار گذاشتم چون دیدم انتظار داره من مثل قبل باشم ولی،من نمیتونستم . همونطور که استاد گفتن واقعا “ما از تغییر دیگران ناتوانیم ” من نتونستم روی او تاثیر بگذارم و با تلاشی که این یک ماه کردم دیدم اصلا متوجه حرفهای من نمیشه ، همونطور که من پارسال متوجه صحبت استاد نشدم . در نهایت واسه خراب نشدن فرکانسم تصمیم گرفتم “بهایش را بپردازم ” و با شهامت تمام رهاش کردم . فکر میکنم قدم بزرگی بود . امیدوارم از روزگار بیشتر از این چک و لقد نخوره و هدایت بشه برای تغییر ذهنش. فقط میتونم تشکر کنم از همتون . ببخشید طولانی شد.
منم مثل خیلی از دوستان اولین بار هست که کامنت میذارم با اینکه مدت طولانی ای هست که عضو سایت هستم. حدود 12 سال پیش توی محل کارم ، بدون اطلاع و مشورت با خودم ردیف سازمانی من رو تغییر دادن و ردیف من رو به یکی دیگر از همکارانم دادن. ازاینکه در مورد این تغییر قبلش با من صحبتی نشده بود خیلی برافروخته شدم و احساس میکردم من رو آدم حساب نکردن ولی اعتراضی به موضوع نکردم و بهش توجهی نکردم (با اینکه اون زمان از قانون اطلاعی نداشتم) چند سال بعد یک نامه اومد که توی اون نامه فهرست تعدادی از ردیف های سازمانی آورده شده بود که بهشون سختی کار تعلق میگرفت و ردیف سازمانی من هم (که بدون مشورت با خودم بهم داده بودن) جزو مشاغل سخت بود. همیشه این داستان رو برای خودم مرور میکنم که خدا چه جوری شرایط رو به نفع من تغییر داد و ازش ممنونم. یه توضیح هم بدم که مشاغل سخت ، مشاغلی هستند که به ازای هر سال کار 1.5 سال سابقه برای آدم محاسبه میشه.
سلامممم به استاد عزیزم خودم امیدوارم حالتون عالییی باشه❤️
گفتین که از تجربه هاتون بنویسین
والا من از وقتی با شما و سایت بی نظیرتون آشنا شدم تمام سعی ام بر اینه که از قوانین بی نظیررررر خداوند در زندگی استفاده کنم و موفق ام بودم ( باتوجه به نتایج😉) ولی من یه خاله دارم که تماماً غر میزنه و میگه که وضع زندگی ما بخاطر این اینجوریه (بده)که حقوق هارو زیاد نمیکنن (حقوق بگیر دولته) خلاصه من همیشه هم آگاهانه میگم که بابا دولت یا حقوق که روی زندگی ما تاثیری نداره این ماییم که داریم زندگی مونو خلق میکنیم ما باید مولد ثروت باشیم ما باید باور هامون درست باشه درمورد هرررر چیزی همهههه چی بستگی داره به ما
حالا جالب اینکه وقتی که این اوضاع توی کشور به وجود آمده باور دارن که اگر حکومت عوض بشه زندگی اونا هم عوض خواهد شد!!! واقعا جای تعجب داره اگر عوض شدنی بود خوب وقتی حکومت شاه عوض شد ، شد جمهوری اسلامی چرا زندگی یسریا تغییر نکرد و بدتر هم شد ولی زندگی یسریا بهتر شد؟؟؟ چون باور داشتن که عامل بیرونی روی زندگیشون هیچ تاثیری نداره ( اون هایی که زندگیشون بهتر شد)
من خدام شاهده وقتی این اتفاقات پیش اومد همون اول هم گفتم چه اینا برن چه نرن چه یکی دیگه بیاد روی زندگی من هیچ تأثیری نداره چرا؟ چون من هستم که زندگی مو خلق میکنم عامل بیرونی روی زندگی من هیچ تاثیری نداره از همون اولم هیچ خبری رو دنبال نکردم چون تماماً خبر های منفی بودن و منم اصلاً دوست ندارم که تمرکزم بره روی چیزای منفی تا جذبشون کنم حتی یدونه استوری هم نذاشتم و خوشحالم بابت عقاید و باور های بی نظیررررری که دارم و همشو از شما استاد عزیزم یاد گرفتم و ماهاست که دارم هروز روی خودم کار میکنم و تا آخر عمرم هم همین جوریه و سپاس گزارم از خداوندم که منو به سمت شما هدایت کرد
عاشقتونمممممم استاد مرسی از آگاهی های خالصی که به ما میدین ❤️😍
من از طریق «نشانه امروز من» هدایت شدم به این فایل و چقدر مرتبط بود با اتفاقاتی که برام در این چندوقت اخیر افتاده بود.
حدود چندماه پیش یکی از دوستان من و همسرم بدون اطلاع قبلی و بدون برنامه ریزی با همسرشون اومدن خانه ما. مدت اقامتشون پیش ما قرار بود چند روز باشه که یکدفعه بخاطر کارهایی که براشون پیش اومده بود تصمیم گرفتن دو هفته منزل ما بمونن.
من از این موضوع ناراحت بودم و از اینکه کارها و برنامه های روزمره و روتینم بهم ریخته بود عصبانی بودم. اون دو هفته گذشت ولی انگار برای من تموم نشد. دائماً تا چند هفته بعدش یادم میومد و باز ناراحت میشدم و با خواهرم یا اطرافیانم درموردش صحبت میکردم. اون دوستان ما کلاً مهاجرت کردند و از ایران رفتند اما….
همین هفته پیش ، یکی از آشناها دقیقاً همین کارو کرد! :))
این بار فهمیدم که هیچکس مقصر نیست .
منم که باید تغییر میکردم. باید اعتماد بنفس این رو در خودم بوجود بیارم که در کمال احترام به میهمانانم بگم که من هم برنامه دارم و باید از قبل با من هماهنگ بشه.
باید صحبت کردن در مورد این موضوع رو تموم میکردم و بجاش میگفتم : خب چه درسی گرفتم؟ چه تغییری باید ایجاد کنم که اوضاع اونجوری بشه که دوست دارم؟
و متوجه شدم اگر من تغییر نکنم جهان بخاطر توجه و تمرکزم روی ناخواسته ، آدم های مشابه با رفتارهای اینچنینی رو دائماً سر راهم میگذاره .
با دیدن این فایل دوباره به یاد آوردم که هیچ چیز در بیرون از من قابل کنترل کردن نیست. من فقط میتونم روی خودم کنترل و تمرکز داشته باشم.
در مورد داستان زندگی خودم در مورد توجه به ناخواسته ها موارد منفی و نا زیبایی های زندگیم و موضوعاتی که اتفاق افتاد در زندگیم و موضوعاتی که در زندگیم از خواسته ها زیبایی ها توجه به اینها ایجاد شد بگم…
من مسبب اصلی و پر رنگ زندگیم پدرم میدونستم تمام مشکلات بیماری مادرم روابط نا خوشایند خانوادگی بی پولی و بینهایت موضوع دیگه من در تمام موارد اینها با دوستانم حرف میزدم احساس هم دردی دل سوزی و اینها که از موضوع این مشکلات در خانواده و حرف زدن صحبت کردن به وجود میاد و بیشتر میشه…
من بگم نزدیک به 10 سال بیشتر زندگی بر همین منوال پر رنگتر شرایط مشکلات بیشتر از همه چیز گذشت یعنی جهان درست حسابی میزد از چک لگد این مسائل یه مدت زندان افتادم بابت مهریه درگیری ها در اون فضایی که بود و قبلش درگیر اعتیاد بود و ادامه دار بود دادگاه کلانتری درگیری بی پولی بیماری دیابت نوع 2 برشکستگی روابط بد عزت اعتماد به نفس نداشتن بی احترامی تمام موارد که یک زندگی در باتلاق تعریف می کنه
و می گفتم حساب اول اخر این عامل رنج من و خانواده ام پدر من هست و من اوضاع هر روز بدتر می شد یه تایم مواد تسکین و دهنده مسکن بود برام اما بعدش دیگه این وجود نداشت و خلئه هایی که از موضوع درگیری به وجود امد….
من یه روزی هدایت شدم به انجمن الکلی های گمنام خداوند هدایتم کرد نمیدونم چطور این درخواست داده بودم که این لطف انجام شد…
من بعد از یک تایمی قدم هارو شروع کردم به کار کردن قدم چهار دوازده قدم در خصوص موضوعات گذشته بود در مورد از کی رنجش داری روابط ناسالم و خشم من شروع کردم در همه موضوعات به نوشتن صادقانه من این قدم سه مرتبه کار کردم و دفعه قبلی موضوع برام باز نشد نفهمیدم انگار تو اون مدار نبودم دفعه سوم امدم شروع به دعا کردن کردم گفتم خدایا کمکم کن تا بپذیرم موضوع چی هست من چه نقشی داشتم این چیز ها و خداوند کمک کرد شهامت جرات بهم داد تا قدم چهار کردم وقتی در مورد اتفاقاتی که در قدم چهار نوشتم و قدم پنج این نوشته هارو بایستی با راهنما و یا کسی که مورد اعتماد در میان بگزاری من گذاشتم تمام مسائل بیان و گفتم
من اونجا سن تقریبا 26 یا 27 سال داشتم بعد از اون گفتگو در میان گذاشتن اون نوشته و عمل کردن فقط یک چیز مثل روز برام باز شد و فهمیدم درک کردم که ای داد بی داد هیچ کسی وجود نداشت عامل بیرونی یک توهم ساختگی ذهن که نمی خواد مسئولیت قبول و بپذیره این خودم من بود تمام مشکلات به وجود اوردم
اصلا تو انجمن افرادی بودن که تو این قدم 4 و 5 گیر کرده بودن اساسی حتی منجر به مصرف مجدد مواد مخدر شد و حتی یک سری ها مردن یک به دلیل روبهرو نشدن با خودشان و ترس از این موضوع که وقتی شما می نویسی در مورد اون اتفقات در تنهایی ذهن نمیزاره اصلا داغونت می کنه و نمی خواد که بپذیری که من مسئول هستم و نه کسه دیگه ایی کلی داستان هست برای همین قدم ها که افراد نتونستن کار کنن
به لطف خدا و اون درخواست و جرات شهامتی که بهم داده شد من این درک کردم که تمام مشکلات و گرفتاری های ما از وجود خود ما بر می خیزد این نوشته هنوز در ذهن من هست و هک شده وقتی در کتاب الکلی ها این خواندم که این ما هستیم عامل بیرونی یک بیاد گرفتاری برام درست کنه این خودم من بودم با قدرت دادن و باور کردن و حرف زدن توجه به این نکات موضوعات نا زیبایی رو ایجاد می کردم
حالا نتایج کارکردن بگم
من رابطه ام با خانواده بهتر شد مخصوصا با پدرم اصلا باور نکردنی رابطه با خودم بهتر شد اصلا میگی انگار چند تن بار از شانه های من خالی شد پر پرواز در اوردم بعد از کار کردن این دو تا قدم اعتماد عزت احترام بهتر شد چقدر نگاه دیدگاه طرز فکرم تغییر کرد نسبت به خانواده و دیگر انسان ها و از خدا بی نهایت سپاسگزارم خواستم عمل کردم نتایج زندگیم بهتر شد و تغییر کرد
خانه خریدم ماشین خریدم و کلی چیز های دیگه و دیگه موضوع مقصر دونستن دیگران درگیر نبودم نمیگم من دیگه کامل شدم از این طور حرف ها اما این میدونم و به خودم میگم ببین چی کار کردی چه عملی امجام دادی فکرت چی بوده که طرف مقابلت این کارو باهات کرد و مسئولیت قبول کن و موضوع نمیدونم چطور رفت رجوع میشه یعنی توجه تمرکزم از اون شخص یا اتفاق سعی می کنم برداشته سه دوجه کنم به زیبایی ها جهان
یک دعا است در انجمن حفظش کردم که دقیقا موضوع رو بیان میکنه
خداوندا ارامشی عطاء فرما تا بپذیرم انچه را که نمیتوانم تغییر دهم و شهامتی که تغییر دهم انچه را که میتوانم
انچه را که نمیتوانم تغییر دهم یعنی بیرون از من بیرون از خودت به هیچ عنوان نمی شود تغغیر داد
و شهامتی که تغییر دهم انچه را که می توانم تغییر دهم این جرات می خواد ایمان می خواد عمل می خواد که اقا این خود من هستم حالا چطور میتونم اوضاع و خودم تغییر دهم باید چی کاری کرد برای بهتر شدن
به نام الله یکتام و استادعزیزم و مریم بانو که همیشه حضور داره حتی اگه صداش نیاد یا دیده نشه توی فایل
من به جرات میگم که بارها و بارها تجربه دارم به خاطر تمرکز روی چیزی که نمیخواستم و با غرزدن بیشترشم میکردم و خودم خبر نداشتم..اینکه هرچیزی پیش می اومد انگار باید هرکسی از در میومد داخل بهش گفته میشه با هرجا میرفتیم صحبتش میشد و منم به عنوان عقل کل باید راجع بهش صحبت میکردم و نظرات حق به جانبم و اون مظلوم نماییهایم رو هم به نمایش میذاشتم…خدای من رب ارحم راهمینم صدای منو شنید که کمک خواستم ازش و اونم که سریع العجابس هدایتم کرد و من الان در کنار شما عزیزان هستم….من کسی بودم که همیشه مقصر رو خانوادم میدونستم و همیشه وقتی با خواهرام یا خاله یا نزیدیکانمون صحبتش میشد فقط پدرم مقصر بود(بنده خدا دلم میسوزه )حتی مادرمم مقصر نمیدونستیم و تجربه هایی رو گذروندیم که گفتنش اینجا نمیگنجه….اما یه چیزی درون من بود که میگفت حرکت کن..همیشه میگفتم من باید یه کاری کنم و خواهرام منو مسخره میکردن که مریم دوباره شروع کرد و میخندیدن….اما میدونستم که به چیزی وجود داره که من ازش خبر ندارم نمیدونستم باید چیکار کنم اما میدونستم که باید یه کاری یه حرکتی انجام بدم…اون روزا از زندگی اولم جدا شده بودم..الان میدونم تمام اون تجربهها به خاطر توجه به ناخواسته هد و عدم اعتماد به نفسم و مقصر بودن همه جز خودم ….خداروشکر میکنم که بعد اون همه چک و لقد که فکر میکنم توی خانوادم کمترین چک و لقدهارو من خوردم و به این سایت بی نظیر هدایت شدم…البته سالهاست که بعد از خارج شدن از رابطه اولم توی زندگیم با مباحث موفقیت آشنا شدم البته اواخر زندگی اولم آشنا شدم و اون روزا حال خودمو خوب نگه میداشتم و لی صحبت کردن راجع به مسائلی که دوس نداشتم همون تضادها باعث شد زندگی اولم به پایان برسه خودم داشتم این کارو میکردم اما نگاهم و انگشت اشارم به سمت همسرم بود…چقدر این مسئله مهمه که بفهمیممم که ما خودمونیم که تجارب زندگیمونو میسازیم. تجربه میکنیم من به جرات میگم ..من توی خانواده پرجمعیت زندگی کردم و اینو بگم من تنها کسی هستم که توی خانوادم از ایران خارج شدم کاملا هدایتی حتی از فرزندم..و خدا میدونه چقدر شادم و احساس آرامش دارم..مریمی که وابسته بود الان سالهاست البته توی ایرانم من آغاز کرده بودم تکاملم رو برای بهبود خودم و خیلی آدمها از زندگی من رفتن و اینقدر ادامه دادم که الان اینجام…به قول استاد هرچقدر کار کنی نتیجه میگیری..وقتی یه ذره از مسیر دور میشم سریع احساسم الارم میده که مریم کجا داری میری حواست هست
سریع خودمو جمع و جور میکنم..خداروشاکرم بی نهایت و استاد عزیزم که روزی دیگه نخواست مثل قبل زندگی کنه و زندگیشو تغییر داد و باعث تغییر زندگی خیلی از آدما شد…من توی مسیر موفقیت بودم اما تا زمانی که با شما آشنا شدم نمیدونستم تضادها و تمرکز به آنها از همان جنس رو به زندگیت میاره و اینکه این تضادها اومده که خواسته هاتو واضح کنی جانانم مریمم…و اینکه خدا یه سیستمه نه احساساتی میشه نه خشمگین …فقط به احساسات و فرکانسات پاسخ میده عزیزم…همین 3مورد رو همیشه یادم بمونه بسه برام …همینارو بتونم در عمل اجرا کنم کلی کار کردم..هرچقدر یاد میگیرم بازم کمه
از خداوند میخوام در مسیر مارا ثابت قدم نگه داره و توی مسیر بمونیم تا عالی زندگی کنیم و جهان رو به جای بهتری تبدبل کنیم..دوستتون دارم و به پناه الله یکتا میسپارمتون..
سینای عزیز الان که خواستم در جواب کامنتتون پاسخ بنویسم دیدم بخش نوشتن من برای کامنت کلی از قبل نوشته بودم هیچ یادم نمیاد کی نوشتم..اما ظاهرا ارسال نشده بود..الان مجدد کامنتتون رو خوندم و اشکم جاری شد..چقدر تحسینتون کردم چقدر خوشحال شدم برای این تجارب بی نظیری که داشتید..و چقدر دلم خواست تجربه های عالی که داشتید و بیشتر از اینها اون درکی که ایجاد شده برای شما از اینکه هیچ بیرونی وجود ندارد و همه چیز و اساس هر چیز در درون ماست..هیچ کسی مقصر نیست…تنها ما هستیم که تجارب بیرون رو بر اساس سطح وجودیمون تجربه میکنیم و این بزرگترین و مهمترین بخش زندگی هستش برای ما و تمام آدمها…خداوندرا شاکرم برای این آگاهی ناب امروز…براتون بهترینهارو خواستارم آن بهترینهایی که خودتون میخواید و بسازید اونو با قدرت برای خودتون چونکه شما لایقش هستید
اون روزی که گفتم بقیه ، گفتم دلیل بدبختی هام و نرسیدن به خواسته هام پدرمه مادرمه همسرمه و بقیه هست به هیچی نرسیدم و خمش مشکلات بیشتر هم میشد
ولی یه روزی تصمیم گرفتم زندگیم رو عوض کنم و سعی کردم حالم رو خوب نگه دارم و دیگه تمرکزم رو از روی ناراحتی های که دور و برم بود برداشتم
اصلا نمیدیدم اون شرایط رو
توی دنیای خودم بودم و در حال کتاب خواندن و کار کردن روی خودم
واقعا کار کردم روی خودم
اون روزها قوانین رو نمیدونستم و خالق بودن خودم رو نمیدونستم
ولی وقتی با استاد عزیزم آشنا شدم دیگه آگاهانه ندیدم اون مشکلات اطرافم رو
فقط زیبایی رو دیدم ، بی احترامی به خودم رو ندیدم، و البته اون هم به خاطر عدم ارزشمندی خودم بود
و استاد عزیزم قدم به قدم اومدم جلو
و همین که روی خودم کار کردم و دیگه ندیدم بی احترامی های همسرم را ،،، خداوند به راحتی اون آدم رو از زندگیم بیرون برد
اون قدر ساده و آسان رفت بیرون که نفهمیدم کی و چطوری این اتفاق افتاد
کی این اتفاق افتاد ؟ اون روزی که نگفتم پدر و مادرم من را به این آدم دادن ، اون روزی که نگفتم چرا پدر و مادرم حمایتم نمیکنند تا ازش جدا بشم،
تا روزی که چشمم دنبال حمایت پدر و مادر بود برای جداشدن از همسرم ، اصلا این اتفاق نیافتاد و از روزی که من تصمیم گرفتم برای جدایی 19 سال طول کشید و این اتفاق نیافتاد
روزی که دیگه نگفتم پدر مادر مقصرن ، دیگه نگفتم همسرم آدم بدیه، دیگه نگفتم بقیه مقصرن
و گفتم روی خودم کار میکنم و هدایتها قدم به قدم بهم گفته شد و من عمل کردم، عمل کردم ، نرسیدم و عمل کردم
و چه آرامشی بود بعد از عمل کردن
و خداوند به راحتی اون آدم رو از زندگیم بیرون کرد
تا روزی که گفتم بقیه مقصرن به هیچی نرسیدم
و
اون روزی که گفتم خودم، چکار میتوانم بکنم و تمرکزم روی خودم بود ، کارهایی کردم که نتونستم توی 20 سال انجامش بدم
همه کاره من هستم و دیگران هیچ تاثیری توی زندگی من ندارن
همه کاره خودم هستم و اوکی می سازم زندگیم رو ، اون جوری که راضیم میکنه
عاشقتم استاد.
خدارو شکر بابت وجود باارزشت
مریم جانم دوستت دارم و ازت ممنونم به خاطر تمام اون پشتیبانی هایی که میکنی و در رشد و پیشرفت ما سهیم هستی
صبح یه کار اداری رو باید پیگیری میکردم با سه تا اداره باید هماهنگ میشدم.
تایم کاری تا ساعت 11 و 40 بود.
من دیر رسیده بودم و چالشها هم که ماشالا مثل قارچ جلوم تند تند سبز میشدن.
همون صبح به خودم تعهد دادم که حق ندارم غر بزنم فقط بایدایمانم رو زیاد کنم.تو دلم، با کلماتم دایم از خدا کمک میخواستم و خودمو به قدرت و راه حلهای او میسپردم.چه ذهنی و چه کلامی.
اتفاقات بسیاری رخ داد.
چالشهای بسیاری رخ داد..
ولی کارهای من معجزه اسا تا 11 و 40 کاملا حل شد.
چون زیپ دهنم رو بستم و ذهنم رو با خدا و قدرتش ارام کردم.
واقعا معجزه شد که فقط خدای من میتونه بفهمه چی میگم و چی شد و چطور یه عالمه هدایت رو خدا به من گفت و کارام ردیف شد.
به قول اقا سید علی، هدایتها از همه چی و همه کس میتونه باشه حتی از یه مورچه.
امروز توو اون دقیقه نود که کلی ادم داخل اون مجموعه بودن و جواب مرا نمیدادن و کارم را انجام ندادن، با هدایت یک پسربچه 6 ساله هدایت شدم به درب پشتی اون مجموعه.
درب رو که باز کردم تا داخل بشم، خود اون اقا که مسئول بود جلوم تو پله ها وایساده بود.
برگه رو دادم و گفت کارت رو انجام میدم.
خدایا هر وقت ساکت بشم و فقط رو تو ببندم معجزات از راه میرسن.
من بارها وبارها امتحان کردم هر بار تونستم خودم رو کنترل کنم و سکوت کنم خدا راههارو برام باز کرده.
خدابرام شاهکار کرده.
ممنونم استاد از این فایل زیباتون که برام نشونه بود.
خداراشکر میکنم که قدرت خلق زندگیم دست خودمه و میتونم فارغ از هر شرایطی اونجور که میخام زندگیم رو بسازم و لذت ببرم
اصلا مهم نیست که توی چه شهری زندگی میکنیم چه سنی داریم و چه تحصیلاتی یا چه کشوری و دولتی قوانین رو وضع میکنن .
این من هستم که با کنترل افکار و تغییر باورها میتونم این شرایط رو تغییر بدم هر چه قدر بیشتر این باورها رو تغییر بدم و بیشتر روی ذهنم کار کنم جهان هستی بیشتر افراد شرایط ایدها رو برامون تغییر میده .
توی هر تضادی میشه به موفقیت رسید به شرطی که ذهن رو کنترل کرد و به احساس بهتری رسید
همه مردم هر روز به دنبال راهی میگردن تا بتونن از اون تضاد و اون مشکلات و زجر و بدبختی و بیماری فرار کنن و تمام این مشکلات رو هم میندازن گردن دولت و اخوند و رییس جمهور و تا وقتی این افکار و باورهارو دارن هیچ مشکلی حل نمیشه و وضع زندگی هم بدتر میشه چون این قانون جهانه و با هر چی بجنگی بدتر میشه .
خداراشکر میکنم هیچ وقت جز افرادی نبودم که دولت و یا اخوند و رییس جمهور رو عامل مشکلاتم بدونم و به اندازه ای که بتونم از این قانون استفاده کنم شرایط هم تغییر میکنه .
با سلام خدمت همه دوستان عزیزم خیلی خوشحالم که در کنار خانواده بزرگ درعباس منش هستم
مثال نزدیک یادمه که می خوام برای شما دوستان عزیزم بزنم۲ سال پیش من ویزیتور شرکت بودم اوایل ورود به ویزیتوری و تجربه اولی که داشتم منو داخل شهر ساوه انداختند که اونجا رو ویزیت کنم تازه کار بودم نمیدونستم روند کار چیه انگیزه خوبی داشتم از فروشندگی شروع کردم به فروش محصولاتی که زیاد نمی شناختم مشتریانی که اصلاً باهاشون تجربه فروش نداشتم خیلی خوب بود پیشرفت کردن مدیر شرکت ازم راضی بود پاداش خیلی خوبی گرفتم بعد از یک سال که نتیجه خوبی گرفتم منو بردن شهر خودمون نمیشه رفت توی منطقهای که منطقه مرده بود و گفتن زنده کن من خیلی تلاش کردم خیلی زود جا زدم خیلی تحت تاثیر فروشنده ها قرار گرفتم و داخل حاشیه شدم
کارم تمام شد و اخراج شدم
با تشکر از شما دوستان عزیز
سلام
استاد سپاسگزارم سپاسگزارم
نمیدونم چطور قدردانی کنم از این فایل های گرانبها تون
چطور قدردانی کنم،چ نکاتی رو گفتین تو این فایل !!!!
آخه تو این همه جمعیت من از هیچ کس از هیچ کس اینچنین دیدگاهی رو نشنیده بودم،حتی اون آدمای ثروتمند موفق موفق مون،و ب قول خودمون سلبریتی هامون،ک همه این رفتاراشون فقط و فقط ب خاطر دیده شدن هست،و ب نفع خودشونه
چقدر قدردان شما و خداوندم ک منو با این طرز نگاه آشنا کرد
فکر میکنم الان دارم بهتر میفهمم فایل هاتون رو،و برای همه مون ایمان و استمرار رو میخوام🌱
درسته تو این روزا خیلیا رو می بینم ک حرف های بیهوده اینچنینی رو میزنن،حتی بسیاری از آدمای پولدار رو، و پیش خودم میگم چطور ب این جایگاه رسیدی،یادم میاد حرف شمارو ک میگین خیلی آدمای ثروتمند هستن ک فقط پول دارن ولی خوشی و شادی درون و لذت از زندگی و بی غمی شون کو !!!؟ و میگم افسوس ک سپاسگزار نیستین
من خیلی راحت شده برام اعراض،چون از شما یاد گرفتم تنها چیزی ک اهمیت داره احساس خودمه،و تنها کسی ک میتونه احساس من رو خوب نگه داره خودم هستم چون این احساس خوب رو نگه داشتن تو هر شرایطی،این هست ک منو ب موفقیت و شادی میرسونه
و دقیقا داریم می بینیم اعتراض بیشتر = شرایط بدتر
و مطمئن هستم این افرادی ک اعتراض میکنن،هیچ کدوم شادی درون و صلح درون ندارن،و قشر ضعیف جامعه هستن هم از لحاظ مالی هم از لحاظ روحی،چون ما خیلی دوست داریم حرکت نکردن و تنبلی و ب جایی نرسیدن خودمون رو بندازیم گردن یکی دیگه
براشون دعا میکنم ک ب راه راست،(راست ترین راهی ک میشناسم اینجاست😊🙏) هدایت بشن.
و تو این روزا چقدر سعی کردم اعراض کنم و تو هیچ کدوم از بحث ها شرکت نکردم،ولی این ۲ فایل اخیرتون تیر خلااااص زد،و این رو یه جایزه از طرف خدا در نظر میگیرم 😉😊
در مورد گرونی اجناس،میشنویم همه مون از همه جا،خب ولی چاره چیست 👇
سعی کن اونقدر تو زندگی ایت پولساز بشی ک افزایش قیمت ذره ای ذهن تو مشغول خودش نکنه و اصلا نشنوی این حرفا رو و سعی کن اونقدری بزرگ بشی ک آدمایی ک دور و برت میمونن اصلا در مورد این چیزا صحبت نکنن،بزرگ شو و از همه شون کنده شو
مثل خیلی از آدمای پولدار کشور،مثل خیلی از بچه های سایت ک درآمد های ۵۰ ، ۱۰۰ میلیونی و چ بسا بیشتر و بیشتر دارن،اینا رو ب خودت بگو
فقط ادامه بده توکل کن صبر داشته باش و سپاسگزار باش سپاسگزار همین شرایط کنونی ایت باش،مطمئن باش با سپاسگزاری عه ک تو مدارت میره بالا،و از این آدمای اطرافت جدا میشی ، دنبال نکات مثبت اطرافت بگرد اگر این کارو ادامه بدی حتی شرمنده خدا هم میشی تحسین کن و شاد باش
در مورد نجنگیدن با افراد و مقصر دانستن افراد از وضع موجود خودم،نمونه بخوام بگم،ک فک کنم خیلی از ماها از وقتی خودمون رو مسئول تک تک اتفاقات مون دونستیم،و دست از اینکه بگیم بابام مقصره کشور مقصره،از همون موقع ها شد ک توحیدی رفتار کردیم و خدا رو دیدیم و شرک رو از بین بردیم،و حرکت کردیم و گفتیم خودمن تا الان برا زندگی ایم چه کارهایی کردم چ تلاش هایی کردم
دقیقا اونجا ها بوده ک اتفاقای خوب برامون افتاده چون حرکت کردیم و ایمان داشتیم 😉
سلام به استاد عزیز ، دست خدا روی زمین ، مریم جان مهربان و تمام دوستان هم فرکانسی
اولین باره که دارم نظر میگذارم و تقریبا کاربر جدید هستم . حدود یک ماهه وارد سایت شدم . قبل از این با یکی از مدرسان که فکر میکنم احتمالا ایشون شاگرد استاد بوده اند کار کردم . حتی چند بار دوره هاشون رو خریدم و رشد خیلی خوبی کردم به نسبت اون زمان خودم . کل این پروسه آشنایی من با مباحث توسعه فردی از آبان ۱۴۰۰ شروع شد . اینکه میگم فکر میکنم ایشون قبلا شاگرد استاد بودن ، دلیلش اینه که یکسری نشانه هایی که خاص استاد هست رو من میبینم که ایشون انجام میدادن . به هر حال … متاسفانه فرکانس من اون موقع بسیار پایین بود با کمک گرفتن از آموزه های اون استاد رشد خوبی کردم . در زمینه عاطفی خیلی زندگیم بهتر شد ، روابطم با بچه هام بهتر شد ، در عرض حدود ۱۰ ماه یعنی تا شهریور با ایشون جلو رفتم . میتونم بگم در بهترین حالت ۶۰ درصد بهبود شرایط داشتم. اون موقع برام قابل قبول بود . خیلی هم قابل قبول بود . از خرداد شروع کردم به درس خوندن و بروز کردن خودم .چون رشته من کامپیوتر هست و از ده سال پیش که بچه دار شدم کلا نه سر کار میرفتم، نه درس میخوندم، زندگیم خلاصه شده بود توی بچه هام و سرمایه گذاری ارثی که تقریبا مبلغ زیادی بود و بهم رسیده بود ولی حس من و همونطور که گفتم فرکانس من اصلا بالا نبود ، رضایت نداشتم چون یا سود بانکی میگرفتم یا اجاره ، مشکل مالی نداشتم. اما قبل از این یک سال شرایط عاطفی با همسرم داغووووون ، همش قهر و اوقات تلخی ، بدون اینکه مشکل خاصی بین ما باشه. حتی یادمه دو سالی بود که سلام هم به هم نمیکردیم. در حد ضرورت شاید حرفی میزدیم . گاهی آرزو میکردم کاش بره و برنگرده (خدامنو ببخشه) و هر چی فکر میکردم که سرمایه ای دارم ، باهاش مغازه راه بندازم ؟ چکار کنم ؟ جور نشد . الان میفهمم چون رسالت من این نبود و اصلا راضیم نمیکرد . چه خوب که با وجود پول و تا حدی عرضه و مهارتی که تو خودم میدیدم جور نشد که سمتش برم و عملیش کنم … زیبا نیست ؟ 😊 الان میفهمم که اون کار من نبود ، من عاشق رشته ام هستم . عاشق کد زدن و برنامه نویسی هستم ولی انگار میترسیدم سمتش برم . پسرم تیک شدید گرفته بود و از اول پاندمی من خودمو کشتم انقدر مشاوره روانشناسی گرفتم که خوب شه ولی نشد … برای روابط با همسرم خیلی سعی کردم کمک از روانشناس بگیرم ولی،در نهایت گفتن تو این سن خیلی انتظار تغییر نداشته باش 😟 او هم دائم قهر و تو قیافه … تیک پسرم انقدر طولانی شد در حدی که با اینکه عذابم میداد بیخیالش شدم چون در نهایت روانشناس هم گفت ارث در خانواده هست و کاری نمیشه براش کرد ، حدود دو سال هر هفته مشاوره گرفتم وقت گذاشتم تمرین نوشتم به اندازه یک سررسید و انجامشون دادم فایده نداشت . خلاصه که گفتم از آبان تا شهریور بر من چه گذشت … یکبار فکر میکنم دی ماه بود که یکی از فایلهای استاد رو دیدم ، چون همونطور که گفتم فرکانسم خیلی پایین بود ، از حرفهای ایشون تعجب کردم چون اصلا متوجهشون نمیشدم 😁😁😁 یادمه اون اولین و آخرین باری بود که فایل ایشون رو گوش دادم .
اواسط شهریور بود که بر حسب اتفاق دوباره فیلم یکی دیگه از مطالب استاد رو دیدم و کاملا تحت تاثیر قرار گرفتم . تازه فهمیدم اینهمه فایل رایگان و اینهمه مطلب در سایت هست ! یادم افتاد بار قبل از شنیدن اون صحبتها در فیلمی که ازشون دیدم چه حسی پیدا کردم و حالا …. تصمیم گرفتم با بیشترین سرعتی که میتونم فایلهای رایگان رو گوش کنم . از اون موقع تا حالا بیشتر از یک ماهه که دارم فایلها رو دانلود میکنم و گوش میدم و بهشون عمل میکنم هر روز و هر لحظه ، موقع رانندگی ، تو راه مسافرت ، موقع دوش گرفتن ، آشپزی و کارهای خانه . درسته که مدرسی که قبلا باهاشون جلو رفتم فرکانس منو تا حدی بالا بردن ، تاثیر خوبی داشت ولی اصل موضوع رو بعد از آشنایی با استاد متوجه شدم . انگار شاهراه همین بود ، اونا آب باریکه بود که من تازه متوجه این مفاهیم بشم .اون موقع ظرفیت من همونقدر بود ، به همین دلیل اصلا با استاد ارتباط نگرفتم . ولی وقتی مقداری فرکانسم بالا رفت تونستم ارتباط برقرار کنم و متوجه صحبتها و مفهومشون بشم . در همین یک ماه آشنایی با استاد ، شرایط عاطفی با همسرم میتونم به جرات بگم بالای ۹۵ درصد بهبود داشته . تیک پسرم توی همین یک ماه خوب شد ، یادمه از اینکه یکبار در برابر شوخی های پسرانه یکی از دوستاش صاف ایستاد عین چلمنگ ها نگاه کرد و اصلا عکس العملی نداشت من خیلی ناراحت شدم که انقدر در روابط ضعیف عمل میکنه و نمیتونه حتی یه حرکت کوچک بکنه ، کاملا هدایتی و برنامه ریزی نشده وسط شهریور کلاس کاراته ثبت نامش کردم ، به طرز عجیبی توی اعتماد به نفس و دفاع از خودش موثر بود ، پسرم من ریز نیست قد معمولی و وزن نرمال رو داره و چاق نیست من خیلی نگران بودم که بعد اینهمه قرنطینه و خونه نشینی نکنه بره و نتونه اونجور که باید اعتماد به نفس داشته باشه و از خودش دفاع کنه .. به هر حال شوخی ها و دوستی پسرها گاهی کمی خشن هم میشه ، ولی فن های کاراته بدون آسیب زدن به کسی کمکش کرد بتونه گلیم خودش رو (با وجود اینکه وزن بعضی از بچه ها ازش خیلی بیشتره ) از آب بکشه. برام جالبه که درست دو هفته مانده به مدرسه من فقط برای سرگرمی ثبت نامش کردم و تصمیم داشتم همان یک ترم رو بره ولی علاقه مند شد. اعتماد به نفسش بالا رفت . تیکش خوب شد . تونست بدون دعوا و آسیب زدن یا آسیب دیدن از خودش دفاع کنه . دخترم رو مهد کودک ثبت نام کردم . درسم رو تا مرحله ای پیش رفتم که الان دنبال پروژه اتوماسیون اداری یا سیستم ثبت نام مهد کودک یا آموزشگاه یا مدرسه ای چیزی هستم و بعدش باید برم سراغ طراحی وب . ورودیهام تو تا حد زیادی کنترل کردم . حتی همسرم خیلی کم اخبار میبینه فقط چون من نمیخوام . گاهی میگم این همون آدمه ؟؟ چقدر به طلاق فکر کردم …
زندگی برام قشنگ شده . همش به همه میگم از شاری سال قبل الان یک اسم و یک قیافه مونده . وگرنه من الان یک نفر دیگه هستم . از زندگی لذت میبرم .واقعا اینجوریه . تا لنگ ظهر خواب نیستم . بی برنامه نیستم .در مسائل مالی امیدوارم بتونم درآمد خوبی بدست بیارم کاملا صحبت استاد رو میفهمم که میگفتن درآمدی که حاصل سود بانکی و اجاره و … باشه فرکانس بالایی نمیخواد و بدرد نمیخوره و باید روی خودتون کار کنید تا بتونید پول بسازید . هر جمله از آموزه های استاد رو با ولع میبلعم و دوست دارم دائم بشنوم و انجامشون بدم . امیدوارم دستاوردهام بیشتر بشه و بتونم پروژه های بزرگ بگیرم و بیام اینجا ازشون بنویسم . دوستی داشتم که ۹ سال روز و شب در ارتباط بودیم و از زندگی مینالیدیم و همش همه رو مقصر میدونستیم و از زمین و زمان بد میگفتیم د صحبتهای هر روزه طولانی … آخرش هم به این نتیجه میرسیدیم که همه بدن فقط ما خوبیم 😊😊😊😊😁😁😁 فرکانس من همین یک ماه جوری عوض شد که او را که بهم از خواهر نزدیکتر بود رو هم کنار گذاشتم چون دیدم انتظار داره من مثل قبل باشم ولی،من نمیتونستم . همونطور که استاد گفتن واقعا “ما از تغییر دیگران ناتوانیم ” من نتونستم روی او تاثیر بگذارم و با تلاشی که این یک ماه کردم دیدم اصلا متوجه حرفهای من نمیشه ، همونطور که من پارسال متوجه صحبت استاد نشدم . در نهایت واسه خراب نشدن فرکانسم تصمیم گرفتم “بهایش را بپردازم ” و با شهامت تمام رهاش کردم . فکر میکنم قدم بزرگی بود . امیدوارم از روزگار بیشتر از این چک و لقد نخوره و هدایت بشه برای تغییر ذهنش. فقط میتونم تشکر کنم از همتون . ببخشید طولانی شد.
سلام
منم مثل خیلی از دوستان اولین بار هست که کامنت میذارم با اینکه مدت طولانی ای هست که عضو سایت هستم. حدود 12 سال پیش توی محل کارم ، بدون اطلاع و مشورت با خودم ردیف سازمانی من رو تغییر دادن و ردیف من رو به یکی دیگر از همکارانم دادن. ازاینکه در مورد این تغییر قبلش با من صحبتی نشده بود خیلی برافروخته شدم و احساس میکردم من رو آدم حساب نکردن ولی اعتراضی به موضوع نکردم و بهش توجهی نکردم (با اینکه اون زمان از قانون اطلاعی نداشتم) چند سال بعد یک نامه اومد که توی اون نامه فهرست تعدادی از ردیف های سازمانی آورده شده بود که بهشون سختی کار تعلق میگرفت و ردیف سازمانی من هم (که بدون مشورت با خودم بهم داده بودن) جزو مشاغل سخت بود. همیشه این داستان رو برای خودم مرور میکنم که خدا چه جوری شرایط رو به نفع من تغییر داد و ازش ممنونم. یه توضیح هم بدم که مشاغل سخت ، مشاغلی هستند که به ازای هر سال کار 1.5 سال سابقه برای آدم محاسبه میشه.
سلامممم به استاد عزیزم خودم امیدوارم حالتون عالییی باشه❤️
گفتین که از تجربه هاتون بنویسین
والا من از وقتی با شما و سایت بی نظیرتون آشنا شدم تمام سعی ام بر اینه که از قوانین بی نظیررررر خداوند در زندگی استفاده کنم و موفق ام بودم ( باتوجه به نتایج😉) ولی من یه خاله دارم که تماماً غر میزنه و میگه که وضع زندگی ما بخاطر این اینجوریه (بده)که حقوق هارو زیاد نمیکنن (حقوق بگیر دولته) خلاصه من همیشه هم آگاهانه میگم که بابا دولت یا حقوق که روی زندگی ما تاثیری نداره این ماییم که داریم زندگی مونو خلق میکنیم ما باید مولد ثروت باشیم ما باید باور هامون درست باشه درمورد هرررر چیزی همهههه چی بستگی داره به ما
حالا جالب اینکه وقتی که این اوضاع توی کشور به وجود آمده باور دارن که اگر حکومت عوض بشه زندگی اونا هم عوض خواهد شد!!! واقعا جای تعجب داره اگر عوض شدنی بود خوب وقتی حکومت شاه عوض شد ، شد جمهوری اسلامی چرا زندگی یسریا تغییر نکرد و بدتر هم شد ولی زندگی یسریا بهتر شد؟؟؟ چون باور داشتن که عامل بیرونی روی زندگیشون هیچ تاثیری نداره ( اون هایی که زندگیشون بهتر شد)
من خدام شاهده وقتی این اتفاقات پیش اومد همون اول هم گفتم چه اینا برن چه نرن چه یکی دیگه بیاد روی زندگی من هیچ تأثیری نداره چرا؟ چون من هستم که زندگی مو خلق میکنم عامل بیرونی روی زندگی من هیچ تاثیری نداره از همون اولم هیچ خبری رو دنبال نکردم چون تماماً خبر های منفی بودن و منم اصلاً دوست ندارم که تمرکزم بره روی چیزای منفی تا جذبشون کنم حتی یدونه استوری هم نذاشتم و خوشحالم بابت عقاید و باور های بی نظیررررری که دارم و همشو از شما استاد عزیزم یاد گرفتم و ماهاست که دارم هروز روی خودم کار میکنم و تا آخر عمرم هم همین جوریه و سپاس گزارم از خداوندم که منو به سمت شما هدایت کرد
عاشقتونمممممم استاد مرسی از آگاهی های خالصی که به ما میدین ❤️😍
سلام خدمت استاد عزیزم
من از طریق «نشانه امروز من» هدایت شدم به این فایل و چقدر مرتبط بود با اتفاقاتی که برام در این چندوقت اخیر افتاده بود.
حدود چندماه پیش یکی از دوستان من و همسرم بدون اطلاع قبلی و بدون برنامه ریزی با همسرشون اومدن خانه ما. مدت اقامتشون پیش ما قرار بود چند روز باشه که یکدفعه بخاطر کارهایی که براشون پیش اومده بود تصمیم گرفتن دو هفته منزل ما بمونن.
من از این موضوع ناراحت بودم و از اینکه کارها و برنامه های روزمره و روتینم بهم ریخته بود عصبانی بودم. اون دو هفته گذشت ولی انگار برای من تموم نشد. دائماً تا چند هفته بعدش یادم میومد و باز ناراحت میشدم و با خواهرم یا اطرافیانم درموردش صحبت میکردم. اون دوستان ما کلاً مهاجرت کردند و از ایران رفتند اما….
همین هفته پیش ، یکی از آشناها دقیقاً همین کارو کرد! :))
این بار فهمیدم که هیچکس مقصر نیست .
منم که باید تغییر میکردم. باید اعتماد بنفس این رو در خودم بوجود بیارم که در کمال احترام به میهمانانم بگم که من هم برنامه دارم و باید از قبل با من هماهنگ بشه.
باید صحبت کردن در مورد این موضوع رو تموم میکردم و بجاش میگفتم : خب چه درسی گرفتم؟ چه تغییری باید ایجاد کنم که اوضاع اونجوری بشه که دوست دارم؟
و متوجه شدم اگر من تغییر نکنم جهان بخاطر توجه و تمرکزم روی ناخواسته ، آدم های مشابه با رفتارهای اینچنینی رو دائماً سر راهم میگذاره .
با دیدن این فایل دوباره به یاد آوردم که هیچ چیز در بیرون از من قابل کنترل کردن نیست. من فقط میتونم روی خودم کنترل و تمرکز داشته باشم.
ممنونم استاد
سلام به همه دوستان خوب موفق شاد سلامت
سلام به استاد عباس منش عزیزم..
در مورد داستان زندگی خودم در مورد توجه به ناخواسته ها موارد منفی و نا زیبایی های زندگیم و موضوعاتی که اتفاق افتاد در زندگیم و موضوعاتی که در زندگیم از خواسته ها زیبایی ها توجه به اینها ایجاد شد بگم…
من مسبب اصلی و پر رنگ زندگیم پدرم میدونستم تمام مشکلات بیماری مادرم روابط نا خوشایند خانوادگی بی پولی و بینهایت موضوع دیگه من در تمام موارد اینها با دوستانم حرف میزدم احساس هم دردی دل سوزی و اینها که از موضوع این مشکلات در خانواده و حرف زدن صحبت کردن به وجود میاد و بیشتر میشه…
من بگم نزدیک به 10 سال بیشتر زندگی بر همین منوال پر رنگتر شرایط مشکلات بیشتر از همه چیز گذشت یعنی جهان درست حسابی میزد از چک لگد این مسائل یه مدت زندان افتادم بابت مهریه درگیری ها در اون فضایی که بود و قبلش درگیر اعتیاد بود و ادامه دار بود دادگاه کلانتری درگیری بی پولی بیماری دیابت نوع 2 برشکستگی روابط بد عزت اعتماد به نفس نداشتن بی احترامی تمام موارد که یک زندگی در باتلاق تعریف می کنه
و می گفتم حساب اول اخر این عامل رنج من و خانواده ام پدر من هست و من اوضاع هر روز بدتر می شد یه تایم مواد تسکین و دهنده مسکن بود برام اما بعدش دیگه این وجود نداشت و خلئه هایی که از موضوع درگیری به وجود امد….
من یه روزی هدایت شدم به انجمن الکلی های گمنام خداوند هدایتم کرد نمیدونم چطور این درخواست داده بودم که این لطف انجام شد…
من بعد از یک تایمی قدم هارو شروع کردم به کار کردن قدم چهار دوازده قدم در خصوص موضوعات گذشته بود در مورد از کی رنجش داری روابط ناسالم و خشم من شروع کردم در همه موضوعات به نوشتن صادقانه من این قدم سه مرتبه کار کردم و دفعه قبلی موضوع برام باز نشد نفهمیدم انگار تو اون مدار نبودم دفعه سوم امدم شروع به دعا کردن کردم گفتم خدایا کمکم کن تا بپذیرم موضوع چی هست من چه نقشی داشتم این چیز ها و خداوند کمک کرد شهامت جرات بهم داد تا قدم چهار کردم وقتی در مورد اتفاقاتی که در قدم چهار نوشتم و قدم پنج این نوشته هارو بایستی با راهنما و یا کسی که مورد اعتماد در میان بگزاری من گذاشتم تمام مسائل بیان و گفتم
من اونجا سن تقریبا 26 یا 27 سال داشتم بعد از اون گفتگو در میان گذاشتن اون نوشته و عمل کردن فقط یک چیز مثل روز برام باز شد و فهمیدم درک کردم که ای داد بی داد هیچ کسی وجود نداشت عامل بیرونی یک توهم ساختگی ذهن که نمی خواد مسئولیت قبول و بپذیره این خودم من بود تمام مشکلات به وجود اوردم
اصلا تو انجمن افرادی بودن که تو این قدم 4 و 5 گیر کرده بودن اساسی حتی منجر به مصرف مجدد مواد مخدر شد و حتی یک سری ها مردن یک به دلیل روبهرو نشدن با خودشان و ترس از این موضوع که وقتی شما می نویسی در مورد اون اتفقات در تنهایی ذهن نمیزاره اصلا داغونت می کنه و نمی خواد که بپذیری که من مسئول هستم و نه کسه دیگه ایی کلی داستان هست برای همین قدم ها که افراد نتونستن کار کنن
به لطف خدا و اون درخواست و جرات شهامتی که بهم داده شد من این درک کردم که تمام مشکلات و گرفتاری های ما از وجود خود ما بر می خیزد این نوشته هنوز در ذهن من هست و هک شده وقتی در کتاب الکلی ها این خواندم که این ما هستیم عامل بیرونی یک بیاد گرفتاری برام درست کنه این خودم من بودم با قدرت دادن و باور کردن و حرف زدن توجه به این نکات موضوعات نا زیبایی رو ایجاد می کردم
حالا نتایج کارکردن بگم
من رابطه ام با خانواده بهتر شد مخصوصا با پدرم اصلا باور نکردنی رابطه با خودم بهتر شد اصلا میگی انگار چند تن بار از شانه های من خالی شد پر پرواز در اوردم بعد از کار کردن این دو تا قدم اعتماد عزت احترام بهتر شد چقدر نگاه دیدگاه طرز فکرم تغییر کرد نسبت به خانواده و دیگر انسان ها و از خدا بی نهایت سپاسگزارم خواستم عمل کردم نتایج زندگیم بهتر شد و تغییر کرد
خانه خریدم ماشین خریدم و کلی چیز های دیگه و دیگه موضوع مقصر دونستن دیگران درگیر نبودم نمیگم من دیگه کامل شدم از این طور حرف ها اما این میدونم و به خودم میگم ببین چی کار کردی چه عملی امجام دادی فکرت چی بوده که طرف مقابلت این کارو باهات کرد و مسئولیت قبول کن و موضوع نمیدونم چطور رفت رجوع میشه یعنی توجه تمرکزم از اون شخص یا اتفاق سعی می کنم برداشته سه دوجه کنم به زیبایی ها جهان
یک دعا است در انجمن حفظش کردم که دقیقا موضوع رو بیان میکنه
خداوندا ارامشی عطاء فرما تا بپذیرم انچه را که نمیتوانم تغییر دهم و شهامتی که تغییر دهم انچه را که میتوانم
انچه را که نمیتوانم تغییر دهم یعنی بیرون از من بیرون از خودت به هیچ عنوان نمی شود تغغیر داد
و شهامتی که تغییر دهم انچه را که می توانم تغییر دهم این جرات می خواد ایمان می خواد عمل می خواد که اقا این خود من هستم حالا چطور میتونم اوضاع و خودم تغییر دهم باید چی کاری کرد برای بهتر شدن
من از استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم
انشاالله سلامت شاد خوشبخت ثروتمند باشید
به نام الله یکتام و استادعزیزم و مریم بانو که همیشه حضور داره حتی اگه صداش نیاد یا دیده نشه توی فایل
من به جرات میگم که بارها و بارها تجربه دارم به خاطر تمرکز روی چیزی که نمیخواستم و با غرزدن بیشترشم میکردم و خودم خبر نداشتم..اینکه هرچیزی پیش می اومد انگار باید هرکسی از در میومد داخل بهش گفته میشه با هرجا میرفتیم صحبتش میشد و منم به عنوان عقل کل باید راجع بهش صحبت میکردم و نظرات حق به جانبم و اون مظلوم نماییهایم رو هم به نمایش میذاشتم…خدای من رب ارحم راهمینم صدای منو شنید که کمک خواستم ازش و اونم که سریع العجابس هدایتم کرد و من الان در کنار شما عزیزان هستم….من کسی بودم که همیشه مقصر رو خانوادم میدونستم و همیشه وقتی با خواهرام یا خاله یا نزیدیکانمون صحبتش میشد فقط پدرم مقصر بود(بنده خدا دلم میسوزه )حتی مادرمم مقصر نمیدونستیم و تجربه هایی رو گذروندیم که گفتنش اینجا نمیگنجه….اما یه چیزی درون من بود که میگفت حرکت کن..همیشه میگفتم من باید یه کاری کنم و خواهرام منو مسخره میکردن که مریم دوباره شروع کرد و میخندیدن….اما میدونستم که به چیزی وجود داره که من ازش خبر ندارم نمیدونستم باید چیکار کنم اما میدونستم که باید یه کاری یه حرکتی انجام بدم…اون روزا از زندگی اولم جدا شده بودم..الان میدونم تمام اون تجربهها به خاطر توجه به ناخواسته هد و عدم اعتماد به نفسم و مقصر بودن همه جز خودم ….خداروشکر میکنم که بعد اون همه چک و لقد که فکر میکنم توی خانوادم کمترین چک و لقدهارو من خوردم و به این سایت بی نظیر هدایت شدم…البته سالهاست که بعد از خارج شدن از رابطه اولم توی زندگیم با مباحث موفقیت آشنا شدم البته اواخر زندگی اولم آشنا شدم و اون روزا حال خودمو خوب نگه میداشتم و لی صحبت کردن راجع به مسائلی که دوس نداشتم همون تضادها باعث شد زندگی اولم به پایان برسه خودم داشتم این کارو میکردم اما نگاهم و انگشت اشارم به سمت همسرم بود…چقدر این مسئله مهمه که بفهمیممم که ما خودمونیم که تجارب زندگیمونو میسازیم. تجربه میکنیم من به جرات میگم ..من توی خانواده پرجمعیت زندگی کردم و اینو بگم من تنها کسی هستم که توی خانوادم از ایران خارج شدم کاملا هدایتی حتی از فرزندم..و خدا میدونه چقدر شادم و احساس آرامش دارم..مریمی که وابسته بود الان سالهاست البته توی ایرانم من آغاز کرده بودم تکاملم رو برای بهبود خودم و خیلی آدمها از زندگی من رفتن و اینقدر ادامه دادم که الان اینجام…به قول استاد هرچقدر کار کنی نتیجه میگیری..وقتی یه ذره از مسیر دور میشم سریع احساسم الارم میده که مریم کجا داری میری حواست هست
سریع خودمو جمع و جور میکنم..خداروشاکرم بی نهایت و استاد عزیزم که روزی دیگه نخواست مثل قبل زندگی کنه و زندگیشو تغییر داد و باعث تغییر زندگی خیلی از آدما شد…من توی مسیر موفقیت بودم اما تا زمانی که با شما آشنا شدم نمیدونستم تضادها و تمرکز به آنها از همان جنس رو به زندگیت میاره و اینکه این تضادها اومده که خواسته هاتو واضح کنی جانانم مریمم…و اینکه خدا یه سیستمه نه احساساتی میشه نه خشمگین …فقط به احساسات و فرکانسات پاسخ میده عزیزم…همین 3مورد رو همیشه یادم بمونه بسه برام …همینارو بتونم در عمل اجرا کنم کلی کار کردم..هرچقدر یاد میگیرم بازم کمه
از خداوند میخوام در مسیر مارا ثابت قدم نگه داره و توی مسیر بمونیم تا عالی زندگی کنیم و جهان رو به جای بهتری تبدبل کنیم..دوستتون دارم و به پناه الله یکتا میسپارمتون..
سینای عزیز الان که خواستم در جواب کامنتتون پاسخ بنویسم دیدم بخش نوشتن من برای کامنت کلی از قبل نوشته بودم هیچ یادم نمیاد کی نوشتم..اما ظاهرا ارسال نشده بود..الان مجدد کامنتتون رو خوندم و اشکم جاری شد..چقدر تحسینتون کردم چقدر خوشحال شدم برای این تجارب بی نظیری که داشتید..و چقدر دلم خواست تجربه های عالی که داشتید و بیشتر از اینها اون درکی که ایجاد شده برای شما از اینکه هیچ بیرونی وجود ندارد و همه چیز و اساس هر چیز در درون ماست..هیچ کسی مقصر نیست…تنها ما هستیم که تجارب بیرون رو بر اساس سطح وجودیمون تجربه میکنیم و این بزرگترین و مهمترین بخش زندگی هستش برای ما و تمام آدمها…خداوندرا شاکرم برای این آگاهی ناب امروز…براتون بهترینهارو خواستارم آن بهترینهایی که خودتون میخواید و بسازید اونو با قدرت برای خودتون چونکه شما لایقش هستید
سلام و صد سلام به استاد عزیزم،
چقدر تمام حرفهاتون. درسته استاد
اون روزی که گفتم بقیه ، گفتم دلیل بدبختی هام و نرسیدن به خواسته هام پدرمه مادرمه همسرمه و بقیه هست به هیچی نرسیدم و خمش مشکلات بیشتر هم میشد
ولی یه روزی تصمیم گرفتم زندگیم رو عوض کنم و سعی کردم حالم رو خوب نگه دارم و دیگه تمرکزم رو از روی ناراحتی های که دور و برم بود برداشتم
اصلا نمیدیدم اون شرایط رو
توی دنیای خودم بودم و در حال کتاب خواندن و کار کردن روی خودم
واقعا کار کردم روی خودم
اون روزها قوانین رو نمیدونستم و خالق بودن خودم رو نمیدونستم
ولی وقتی با استاد عزیزم آشنا شدم دیگه آگاهانه ندیدم اون مشکلات اطرافم رو
فقط زیبایی رو دیدم ، بی احترامی به خودم رو ندیدم، و البته اون هم به خاطر عدم ارزشمندی خودم بود
و استاد عزیزم قدم به قدم اومدم جلو
و همین که روی خودم کار کردم و دیگه ندیدم بی احترامی های همسرم را ،،، خداوند به راحتی اون آدم رو از زندگیم بیرون برد
اون قدر ساده و آسان رفت بیرون که نفهمیدم کی و چطوری این اتفاق افتاد
کی این اتفاق افتاد ؟ اون روزی که نگفتم پدر و مادرم من را به این آدم دادن ، اون روزی که نگفتم چرا پدر و مادرم حمایتم نمیکنند تا ازش جدا بشم،
تا روزی که چشمم دنبال حمایت پدر و مادر بود برای جداشدن از همسرم ، اصلا این اتفاق نیافتاد و از روزی که من تصمیم گرفتم برای جدایی 19 سال طول کشید و این اتفاق نیافتاد
روزی که دیگه نگفتم پدر مادر مقصرن ، دیگه نگفتم همسرم آدم بدیه، دیگه نگفتم بقیه مقصرن
و گفتم روی خودم کار میکنم و هدایتها قدم به قدم بهم گفته شد و من عمل کردم، عمل کردم ، نرسیدم و عمل کردم
و چه آرامشی بود بعد از عمل کردن
و خداوند به راحتی اون آدم رو از زندگیم بیرون کرد
تا روزی که گفتم بقیه مقصرن به هیچی نرسیدم
و
اون روزی که گفتم خودم، چکار میتوانم بکنم و تمرکزم روی خودم بود ، کارهایی کردم که نتونستم توی 20 سال انجامش بدم
همه کاره من هستم و دیگران هیچ تاثیری توی زندگی من ندارن
همه کاره خودم هستم و اوکی می سازم زندگیم رو ، اون جوری که راضیم میکنه
عاشقتم استاد.
خدارو شکر بابت وجود باارزشت
مریم جانم دوستت دارم و ازت ممنونم به خاطر تمام اون پشتیبانی هایی که میکنی و در رشد و پیشرفت ما سهیم هستی
سلام به استاد گرانقدر و مریم بانوی شایسته ام
این فایل که گوش کردم ماجرای امروز من بود
صبح یه کار اداری رو باید پیگیری میکردم با سه تا اداره باید هماهنگ میشدم.
تایم کاری تا ساعت 11 و 40 بود.
من دیر رسیده بودم و چالشها هم که ماشالا مثل قارچ جلوم تند تند سبز میشدن.
همون صبح به خودم تعهد دادم که حق ندارم غر بزنم فقط بایدایمانم رو زیاد کنم.تو دلم، با کلماتم دایم از خدا کمک میخواستم و خودمو به قدرت و راه حلهای او میسپردم.چه ذهنی و چه کلامی.
اتفاقات بسیاری رخ داد.
چالشهای بسیاری رخ داد..
ولی کارهای من معجزه اسا تا 11 و 40 کاملا حل شد.
چون زیپ دهنم رو بستم و ذهنم رو با خدا و قدرتش ارام کردم.
واقعا معجزه شد که فقط خدای من میتونه بفهمه چی میگم و چی شد و چطور یه عالمه هدایت رو خدا به من گفت و کارام ردیف شد.
به قول اقا سید علی، هدایتها از همه چی و همه کس میتونه باشه حتی از یه مورچه.
امروز توو اون دقیقه نود که کلی ادم داخل اون مجموعه بودن و جواب مرا نمیدادن و کارم را انجام ندادن، با هدایت یک پسربچه 6 ساله هدایت شدم به درب پشتی اون مجموعه.
درب رو که باز کردم تا داخل بشم، خود اون اقا که مسئول بود جلوم تو پله ها وایساده بود.
برگه رو دادم و گفت کارت رو انجام میدم.
خدایا هر وقت ساکت بشم و فقط رو تو ببندم معجزات از راه میرسن.
من بارها وبارها امتحان کردم هر بار تونستم خودم رو کنترل کنم و سکوت کنم خدا راههارو برام باز کرده.
خدابرام شاهکار کرده.
ممنونم استاد از این فایل زیباتون که برام نشونه بود.
یاحق
به نام الله یکتا
سلام به شما استاد عزیز و همه دوستان سایت
خداراشکر میکنم که قدرت خلق زندگیم دست خودمه و میتونم فارغ از هر شرایطی اونجور که میخام زندگیم رو بسازم و لذت ببرم
اصلا مهم نیست که توی چه شهری زندگی میکنیم چه سنی داریم و چه تحصیلاتی یا چه کشوری و دولتی قوانین رو وضع میکنن .
این من هستم که با کنترل افکار و تغییر باورها میتونم این شرایط رو تغییر بدم هر چه قدر بیشتر این باورها رو تغییر بدم و بیشتر روی ذهنم کار کنم جهان هستی بیشتر افراد شرایط ایدها رو برامون تغییر میده .
توی هر تضادی میشه به موفقیت رسید به شرطی که ذهن رو کنترل کرد و به احساس بهتری رسید
همه مردم هر روز به دنبال راهی میگردن تا بتونن از اون تضاد و اون مشکلات و زجر و بدبختی و بیماری فرار کنن و تمام این مشکلات رو هم میندازن گردن دولت و اخوند و رییس جمهور و تا وقتی این افکار و باورهارو دارن هیچ مشکلی حل نمیشه و وضع زندگی هم بدتر میشه چون این قانون جهانه و با هر چی بجنگی بدتر میشه .
خداراشکر میکنم هیچ وقت جز افرادی نبودم که دولت و یا اخوند و رییس جمهور رو عامل مشکلاتم بدونم و به اندازه ای که بتونم از این قانون استفاده کنم شرایط هم تغییر میکنه .
خدانگهدار همگی