عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 27
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-06 05:53:472023-05-08 07:32:32عواقب تصمیمات احساسیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام ممنونم از شما بخاطر فایل خوبتون اتفاقا الان توزندگیم به همچین مسئله ای برخوردم که همش شرایط منفی میشد و احساساتم منفی میشد خیلی جالبه دقیقا این سوال رو از خودم پرسیدم که چجوری آروم بشم چون میدونم اگه آروم نشم اگه بر نگردم به فرکانس بالا میتونه اتفاق بد بعدی بیفته بنابراین خیلی مهم هست که بلافاصله بعد از اتفاق منفی ما بتونیم خودمون رو برگردونیم به احساس مثبت درواقع ما هر لحظه هر ثانیه با فکر و احساسمون داریم آینده زندگیمون رو خلق میکنیم و خیلی مهم هست که بتونیم تو هرشرایطی آرامش خودمون رو حفظ کنیم و این کار واقعا سخته و نیاز به تکرار و تمرین فراوان داره
خوب حالا میخوام خاطره ای که از زمانی بگم که احساسات منفی بهم حمله کرده بود بگم من زمانی که 17 سالم بود و از قوانین هیچ اطلاعی نداشتم فشار زندگی خیلی روم بود روابط افتضاح داشتم جوری که دیگه نمیتونستم ادامه بدم ی روز صبح که از خواب بیدار شدم طبق معمول همیشه مامان شروع کرد به غر زدن و من هم خیلی اعصبانی شده بودم و دیگران رو مقصر حال بدم و شرایط زندگیم میدونستم با اعصبانیت تمام از خونه زدم بیرون اونقدر اعصبانی بودم که نفهمیدم کی رسیدم سر خیابون تو اون لحظه توی سرم فقط ی صدا میشنیدم یکی با صدای بلند تو مغزم میگفت با عجله از خیابون رد شو به ماشین های که دارن میان توجه نکن فوقش میمیری بهتر راحت میشی از زندگی اونقدر اون لحظه اون صدا و اون احساسات زیاد بود که دیگه من هیچ فرصتی برای فکر کردن نداشتم و مثل ی ربات اختیاری از خودم نداشتم و بله بدون نگاه کردن به ماشین های که باسرعت به سمتم میومدن از خیابون داشتم رد میشدم که ی دفعه ی ماشین سمند نقره ای با چنان شدتی بهم برخورد کرد که اصلا متوجه نشدم چجوری به اون سمت خیابون پرتاب شدم …
بله اتفاقی که بعدش برام افتاد خیلی عجیب بود پاهامو حس نمیکردم فک کردم فلج شدم انقدر گریه کردم که کل مغنه ام خیس شده بود بعدا که متوجه شدم سالم هستم خیلی خوشحال شدم و انقدر خداروشکر کردم که حد نداشت واقعا خدا بهم رحم کرده بود ی لحظه اونقدر از فلج شدن ترسیدم که خدا خدا میکردم چیزیم نشده باشه خیلی بد بود ولی تجربه شد برام که بخاطر احساسات جونمو به خطر نندازم از اون به بعد رفتم سمت متافیزیک و دوره های خودشناسی شفای رابطه و پولسازی الان خداروشکر حالم بهتره ولی هنوز خیلی جا دارم که اونی بشم که واقعا میخوام هنوز هم فکر های چرت موقع اعصبانیت میاد سراغم ولی الان دوباره این فایل تلنگری شد تا یادم بیاد و بله انسان فراموش کاره اما خداروشکر میکنم که الان دوباره تذکری داده شد تا به خورم بیام خدایاشکرت که سالم هستم و نعمت سلامتی دارم خدایاشکرت خدایا شکرت خدایاشکرت راستی تکنیکی هم که موقع اعصبانیت انجام میدم اینه که اون محل یا اون شرایط رو ترک میکنم بعد با خودم این جمله تاکیدی رو صد بار تکرار میکنم
این جهان به سمت خیر است و هر اتفاقی که بیفته در نهایت به سود من است
بهترین سلام های خداوندبرشما ️
من سالهای زیادیه که هنرهای رزمی کارمیکنم،دربخش مبارزه استادمون درصدی تعیین میکردومیگفت مثلا امروزبا50درصدقدرت ضربه بزنیدوکسی بادرصدبیشترمبارزه نکنه،گاهی اوقات برای همه اتفاق میفتادکه یکی ازطرفین یکی دوتا شایدم بیشترضربه ای بادرصدبالاترمیزدندوچون بدن وذهن برای درصدپایینترهماهنگ شده بود،شوک میشدیم درچنین لحظاتی،افرادی که ازلحاظ ذهنی یاجسمی یاهردوقویتربودن معمولا چیزی نمیگفتن تاطرف مقابل خسته بشه وبازم 50درصدکارکنه اما گاهی بعضیا عصبانی میشدن وباشدت بیشتری حمله میکردن که همیشه باعث میشد حداقل یک نفریا هردونفر آسیبی ببینن که مدتی دردسرداشت
انسان درشرایط سخت تروغیرقابل پیش بینی کنترل خیلی کمتری دارد،اما به اندازه ای که ذهن قویترباشه کنترل ذهن هم آسانتره
یه مورددیگه که بارهابرام اتفاق افتاده وازش درس گرفتم وبااین نوشتنم یجورایی دارم رسما متعهدمیشم ،گاهی وقتا بعضی ازدوستان زنگ میزنن وازخواب بیدارمیشم ودرخواستی میکنن ومنم جوابی میدم که معمولاباعث میشه من برام سخت باشه وبه شرایطم نخوره انجامش ،مثلا طرف زنگ میزنه ومیگه فرداساعت 5صبح بریم شهرستان ومن میگم باشه بریم،درحالی که منگ هستم دراون لحظه وبخاطراینکه زمان خوابم ناهماهنگ هست بااون زمان باعث شده که گاهی دوروز نخوابیده باشم وخیلی اذیت شدم،ودرسی که گرفتم اینه که دراین شرایط بگم مثلایه ساعت دیگه زنگ میزنم بهت ،تادرهشیاری جواب درستی بدم که توانش رودارم
موردبعددرموردکارهست که چون زیاداز تحملم کارمیکردم خسته بودم وزمان کارم روکمتروکمترکردم وشرایطی پیش اومدکه یه بحث سریع وکوچکی اتفاق افتادومنم گفتم دیگه نیستم وبه همین خاطریکسال بیکارشدم که تبعات زیادی برام داشت،درحالی که میتونستم یکی دوروززمان بدم وبافکرراه حلی پیداکنم
یکی دیگرازاین مواردکه به افرادزیادی مرتبط هست،موقع رانندگی هست،گاهی بایددرلحظه وگاهی چندثانیه تصمیمی گرفته بشودکه سرنوشت سازهست،مثلامیبینی یکی پیچیدجلوت وتومیخوای بهش آداب رانندگی رویادبدی وادبش کنی بانوعی تهدید(بوق زدن،دادوفحاشی،پیچیدن جلوش و…)کشورما هم که بخاطر کوچیکتربودن خیابونا وبعضی ازماشینای داغون وافکاروروشهای مرسوم ومسموم تنش زیاده ،وبایدیک قوانینی درذهنمون مشخص باشه تادراین شرایط کاری نکنیم که عواقبش گاها سالها باما عجین باشه
اگربرای کنترل ذهنمون،کنترل رفتارمون ازقبل وقت نزاریم باید،برای اتفاقات ناخواسته ی ریزودرشت منفی وقت بزاریم
امیدوارم همیشه جزمتقین باشیم که تقواکنندگان روخداوند دوست داره
بنام رب
سلام استاد جان و مریم عزیز
اول از همه بگم چه تیشرت خفنی پوشیدین با رنگ بهشت زیباتون هماهنگ شده
امروز داشتم به این فکر میکردم چقدر نعمت بزرگیه که یه همچین استادی دارم
که از همه لحاظ موفقه و هر روز پیشرفتش بیشتر و بیشتر تو همه زمینه ها
و جوری زندگی میکنه که من هر روز دنبال یه غافلگیری جدید هستم
و اصلا حرفاش
کاراش
تکراری نیس
خیلی جالبه مگه نه؟؟
یه جایی از فایل هم استادم یه اسم رو اشتباه گفت و انقدر اعتماد بنفس و عزت نفسش بالاس که اصلا هول نشد و سوتی خودشو نگرفت و خیلی راحت تصحیح کرد و ادامه داد
و اون بهشت رویایی که دیگه نگم از زیباییهاش با اون براونی و مرمری که دل منو بردن حسابی
خب بریم سر درس امروز
اینکه تو شرایط احساسی بد تصمیم نگیریم دقیقا پاشنه آشیل منه
من خودم تو اوج عصبانیت خیلی بحث میکنم
یکی از دلیلاش میتونه عدم اعتماد به نفسم باشه
که البته خیلی خیلی بهتر شدم
امروز به خودم قول دادم تو اوج عصبانیت اون لحظه سکوت کنم و نفس عمیق بکشم بعد یه فایل از استاد گوش کنم و اینجوری خودمو آروم کنم
البته که گاهی تو اوج ناراحتی و غم دوش گرفتن خیلی منو آروم میکنه و همچنین خوابیدن
وقتی که نتونم برم پیاده روی
من بخاطر همین تصمیم تو حالت شدید احساسی خیلی ضربه خوردم
یکیش اخراج چند تا از کارگرام بود که بعدش کلی پشیمون شدم
ولی یه بار که از دست یکی از کارگرام عصبانی بودم و خودمو کنترل کردم و جواب تماسشو تو اون لحظه عصبانیت ندادم باعث شد وقتی اروم بشم و باهاش صحبت کنم و متوجه شدم اصلا بی دلیل عصبانی شده بودم
و البته با تمام وجودم خودمو بخشیدم و میدونم از همین حالا که درسمو گرفتم حتی همون تصمیمات به نفعم میشه
چون احساس خوب = اتفاقات خوب
سپاسگذارم استاد عزیز و بهترین استاد دنیا و مریم جونم که کلی دوربینو نگه داشت و فیلم گرفت تا ما اموزش مجازیمونو از دست ندیم
دوستتون دارم
سلام استاد بزرگوارم ومریم نازنینم
من سپاسگزارم بخاطر نکات ارزشمند و کلیدی که در این فیلم و چند فیلم قبل روی سایت قرار دادین داشتم فکر می کردم اگر من در این سال جدید فقط همین چند فایل رو مرتب گوش کنم و سعی کنم ملکه ذهنم کنم همان که فرمودین عادتی که زندگی شما رو برای همیشه تغییر خواهد داد یعنی واقعا تغییر بنیادینی در زندگیم اتفاق خواهد افتاد واقعا شما استاد بزرگوارم شکارچی نکات ناب زندگی افرادموفق و بسیار موارد مثبت دیگر هستین برای همین هست که در مدت زمان کم این همه پیشرفت کردین و واقعا برازنده و شایسته یک همچنین زندگی عالی و بی نظیری هستین من به وجود شما بسیار افتخار میکنم امیدوارم که خودم هم بتونم به فرمایشات شما عمل کنم
از خدای مهربونم سپاسگزارم که شما رو در مسیر زندگیم قرار داده و بی نهایت از وجود پاک شما سپاسگزارم
سلام به اساتید عزیزم استاد عباسمنش و استاد شایسته عزیزم
اول بگم که عجب تصاویری ، عجب فضای رویایی ، عجب استاد زیبا و خوش استایلی . واقعا زیبایی در دلِ زیبایی.
ممنون و سپاسگزارم که مرتبا آگاهی ها و مواردی که من همه رو از شما یاد گرفتم مرتب برامون مرور میکنید که تو وجودمون ریشه دار بشه .
استاد من الان قدم یازده هستم تو این قدم تاکید کردید که هر چقدرم وقت بزارم و فایل گوش بدم تا کنترل ذهنی نباشه بی فایده س
استاد منم زود عصبانی میشدم اکثر اوقات هم موقع عصبانیت به قول معروف چشما بسته و دهن بااااز .
دیگه نگم براتون که چطور باعث میشدم طرف مقابلم نابود بشه
اما از وقتی شروع کردم به کنترل ذهن تا یه خاطره تلخی میاد مرور بشه تا یه اتفاقی میاد ناراحتم کنه سریع میگم کنترل ذهن
اوایل ذهنمو کنترل میکردم چند لحظه بعد دوباره دور میزد برمیگشت دوباره من دستشو میگرفتم میبردم یه جا دیگه
خلاصه این بازیه انقدر ادامه داشت تا من تقریبا دارم یاد میگیرم چیکار کنم یعنی دور زدنای ذهنم داره کمتر میشه
امروز شوهرم بهم گفت یه مدته خیلی آرومتر شدی
خودم که خیلی متوجه نشده بودم اما یهو به ذهنم رسید که آها بخاطر تمرین کنترل ذهنه که من کمتر عصبانی میشم
این تکنیک هم که تا عصبانی میشم میگم وای نرگس خاتون الان هر تصمیمی بگیری اشتباهه کارات خراب میشه تو تمرین کنترل ذهنت شکست میخوری اینا رو میگم و دوباره تمرین
بعضی وقتا پیش میاد خندم میگیره تا ذهنم میخاد بپیچونه برگرده
یه بار نشستم باهاش حرف زدم گفتم عزیزم قراره پیچت دیگه دست من باشه تو خیلی ناقلایی .
اینم بگم که هر فکر منفی میاد سراغم سریع به خودم میگم بازی ذهن شروع شد این خیلی کمکم میکنه
خلاصه استاد جانم من تازه اول راهم امابه صورت جدی دارم کنترل ذهن رو تمرین میکنم .
تمرین کنترل ذهن بهم کمک کرده عصبانی نشم و در نهایت تصمیم و رفتار احساسی و نادرست نگیرم.
عاشقتوووووونم
سلام استاد بزرگوارم ومریم نازنینم
و سلام به همه دوستان
من سپاسگزارم بخاطر نکات ارزشمند و کلیدی که در این فیلم و چند فیلم قبل روی سایت قرار دادین داشتم فکر می کردم اگر من در این سال جدید فقط همین چند فایل رو مرتب گوش کنم و سعی کنم ملکه ذهنم کنم همان که فرمودین عادتی که زندگی شما رو برای همیشه تغییر خواهد داد یعنی واقعا تغییر بنیادینی در زندگیم اتفاق خواهد افتاد
واقعا شما استاد بزرگوارم شکارچی نکات ناب زندگی افرادموفق و بسیار موارد مثبت دیگر هستین برای همین هست که در مدت زمان کم این همه پیشرفت کردین و واقعا برازنده و شایسته یک همچنین زندگی عالی و بی نظیری هستین من به وجود شما بسیار افتخار میکنم امیدوارم که خودم هم بتونم به فرمایشات شما عمل کنم
در ضمن استاد عزیزم خواستم بگم که خیلی جوان و سر زنده شدین ماشالله و حتی صداتون هم مثل زمانی شده که در ایران سمینارمیدادین
از خدای مهربونم سپاسگزارم که شما رو در مسیر زندگیم قرار داده و بی نهایت از وجود پاک شما سپاسگزارم
به نام حضرت دوست.
سلام به استاد نازنینم و خانم شایسته عزیز و دوستان عزیزم در این سایت توحیدی.
با شنیدن سخنان استاد و پیشنهادهای واقعا کاربردیشون ،یاد یه خاطره ی تلخ افتادم که میخوام با نوشتنش رد پایی از عدم کنترل احساسم بذارم تا دیگه احساسی تصمیم نگیرم.
یه روز دخترم با عصبانیت از خونه بیرون رفت تا به مغازه ی دوست پسرش بره و حسابی حال اونو بگیره.
من که نگران اوضاع روحی دخترم بودم با ماشینم خودم رو به اونجا رسوندم تا دورادور مراقبش باشم و به اصطلاح نذارم اتفاق بدی براش بیفته،
یه مرتبه از اونور خیابون دیدم،دخترم از مغازه بیرون اومد و نتونست روی پاهاش وایسته،با اون لباس شیک و پیکش،افتاد زمین،دو سه نفر دورش رو گرفتن تا ببینن چی شده و من که یگانه دخترم رو در اون حال دیدم دور زدم رفتم جلوی مغازه،و عصبانی وارد شدم و بدون اینکه بدونم موضوع چیه ،شروع کردم به داد و بیداد کردن.
باورتون میشه هر چی فکر میکنم اصلا ذهنم یاری نمیکنه بفهمم در اون لحظه چی گفتم،
اون طفلک،از روی ادب حتی سرش رو بالا نیاورد به من نگاه کنه یا حرفی بزنه.
الان بعد از گذشت یکسال از اون ماجرا و عمل به قوانینی که استاد فرمودن و رها کردن فرزندم ،با این دیدگاه که اشتباه کردن بخشی از رشد کردن هست،نه تنها رابطه ی من با دخترم بینظیر شده بلکه حتی اون هم در مسیر رشد شخصیت درونی خودش قرار گرفته و هر روزمان زیباتر و آرامش بخش تر از دیروز هست.
و حالا من مانده ام با یه دنیا شرمندگی که اگه یه روزی این شخص دامادم شد چه جوری یک عمر میخوام تو روش نگاه کنم؟
من با کار کردن مداوم روی خودم حتی رابطه ی این دو نفر رو هم انگار زیبا کرده ام.
عجب دنیای قشنگی
استاد ،من از شما به خاطر این فایل زیبا و تاثیر گذار تون سپاسگزارم و قول میدم این راهکارها رو در دفترچه یادداشت گوشیم ثبت کنم تا در مواقع غلیان احساسی ازشون به نحو احسن استفاده کنم.
بازم ممنونم و سپاسگزار شما استاد عزیز.
دوستان عزیزم ،از شما هم سپاسگزارم هم بابت کامنت های کارگشا تون و هم وقتی که برای خوندن کامنت من گذاشتین.
در پناه حضرت دوست.
به نام الله یکتا
سلام استاد عزیزم خیلی خوشحالم و سپاسگذار بابت این فایل های بی نظیری که آماده میکنید
سپاسگذارم از خانم شایسته عزیز که همپای شما قدم میزنند و گوشی در دست فیلمبرداری میکنند این زیبایی ها رو
وقتی فایلی از پرادایس میاد انگار محیطی که اونجا زندگی کردم رو دوباره میبینم و چقدر سرزنده میشم
چقدر عکس اول فایل فوقالعاده زیباست
چقدر زیباست
اما برگردیم به موضوع اصلی فایل
از وقتی که با دوره ها و فایلهای شما در کل با سایت آشنا شدم تقریبا تصمیم اشتباهی نگرفتم هرچی هم بوده به رشد و پیشرفت من کمک
هر وقت از هدایت الله کمک گرفتم و نشانه ها رو دیدم تقریبا تصمیمات درستی گرفتم
اما میخوام ی مقدار واقع بین باشم میخوام ی مقدار به درون خودم مراجعه و ترتمیز کنم افکارمو
ی کارمندی داشتم که باور های درست و درخواست از خود خداوند جذبش کرده بودم تمام ویژگی های مد نظرم رو داشت و حتی وقتی نشانش اومد ی مقدار حالت سرسنگین و مطمین از خودم عمل کردم و هیچ قول و قراری ندادم تا ببینم واقعا واقعا برای کار اومده یا نه
بعد دیدم بله که خیلی ماهره تو کار خودش و با اون ویژگی هایی که مد نظر منه میخونه
ی مدت گذشت از روی احساسات و روی خودم کار نکردن روی توحید کار نکردن ایشون رو به عنوان شریک انتخاب کردم و نیتم به ضعم خودم کمک کردن انفاق کردن بود و البته حس و حال خوبی داشتم
بعد ی مدت که باز روی خودم کار نکردم روی توحید و روی این موضوع که حساب باز کرده بودم روی ایشون دیدم رفتار این آدم کلا عوض شده باز میگفتم مسأله از منه و من باید تمرکز کنم روی نکات مثبت و از این حرفها دیدم بنده خدا کلا زد زیر تمام قول و قرار هاش و من میخوام برم برا خودم مغازه بزنمهکین حرف رو که زد بلافاصله گفتم برو به سلامت دیگه سفسته نیاوردم هیچی براش باز نکردم و گفتم برو
خوب ی حرفهایی زده بود ی قولهایی داده بود من یسری کارها کرده بودم و ی مقدار ناراحت بودم
و دیگه میومدم احساسم رو خوب کنم خوب طبیعی بود اتفاقات خوبی هم تجربه نکنم
بگذریم همون موقع که این شراکت ایجاد شد و الله مهربان بهم گفت این آدم ی روزی دشمن خونی تو میشه گوش ندادم به ندای الله
بگذریم که نشانه ای اعم از جدایی اومد و گفتم حالا بمونه
و اتفاقات اونجوری که هدایت الله باشه پیش نرفت
قسمت شیرین داستان
خودمو پیدا کردم
خداوند بهم گفت همه چیز توی سایت عباسمنشه
شروع کردم به نوشتن کامنت
خیلی با نوشتن کامنت کانون توجهم جلب میشه به نکات مثبت حتی اگه ظاهر سوالی که دوستان پرسیدن خوب نباشه سعی میکنم به نوشتن نکات مثبت و اصلا کاری ندارم با مضموم سوال
الان توی ی تنهایی خوب هستم لذت میبرم از صلح بودن با خودم یسری تعهد ها به خودم دادم و دارم انجام میدم و نتیجه داده
سود کارهام مختص خودمه خدایا شکرت
ارتباطم با همسرم فوقالعاده شده خدایا شکرت
یسری کارها دارم انجام میدم از جابجایی خونه از پخش قوی محصولاتم
از کار کردن روی توحید و راضیم که اینجوری چک و لگد خوردم چرا که واقعا نیاز بود
خدایا صدهزار مرتبه شکرت مرسی استاد بابت این فایل زیبا
سلام به دوستان عزیزم و استاد و خانم شایسته عزیز که واقعا با عشق این فایلها رو برای ما ضبط می کنن،واقعا از شما و خداوند سپاسگزارم
دیروز که این فایل روی سایت اومد من گوشش دادم و از اونجایی که من مداوم توی سایت هستم یه جورایی شاید بشه اسمش رو گذاشت غرور.من کلا آدمی هستم که خیلی کم عصبانی می شم و سعی میکنم احساساتم رو کنترل کنم ودر مواقع احساسی تصمیم نگیرم.
این فایل برای من اومده بود
همون روز فکرش رو نمیکردم من اینجوری باشم
اما وقتی تو شرایطش قرار گرفتم نتونستم احساساتم رو کنترل کنم و توی شرایط احساسی تصمیم اشتباهی گرفتم.
این که شما استاد عزیز میگین از حرف تا عمل فاصله است و ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است،مصداق من بود
من تعهد میدم که به آموزههای استاد عباس منش عمل کنم.
در شرایط احساسی تصمیم نگیرم چه در جهت مثبت و چه منفی
استاد حرف ها و کلامتون وحی منزله،و اومده برای آگاهی امثال من.
استاد انشاالله شاگرد خوبی باشم و به آموزه ها درست عمل کنم
سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته دوست داشتنی
استاد متاسفانه اونقد زیادن همچین موقعیاتی که با خشم و عصبانیت توی دردسر افتادم یکی از موارد واضحش این بود که من هرموقع مهمونی یا تو جمعی میرفتیم ی فردی سیگار میکشید بشدت عصابم خورد میشه چون خیلی از بوش بدم میاد و سردردم میکنه خلاصه که من هروقت با همچین کسی برخورد میکردم شروع میکردم به اعتراض حتی تو اون لحظه اینقد عصابم یهو خورد میشه که با خود طرفم دعوام میشد نتیجش این بود تا یه مدت من هرجا پامو میزاشتم دود سیگار دنبالم کشیده میشد و باز هم از روی خشم و عصبیانیت ناشی از سردرد دوباره دعوا میگرفتم..
استاد از وقتی من با سایت شما اشنا شدم فهمیدم چرا هرانچه ناخاسته هست چسبیده به زندگی من
من از اون موقعی که به این اگاهی رسیدم حتی توی مکان پر از دود سیگارم قرار بگیرم هچی نمیگم !
خیلی عجیبه و مامانم متحیر میمونه و با تعجب نگام میکنه چون اگه من بودم با عصبانیت زمین و زمانو بخاطر سیگاری بودن ی ادم مقصر میدونستم و خیلی پشیمونم که مامانم چه گناهی داشته من اینقد سر اون غر زدم و بی احترامی کردم
الان هروقت ی اتفاق یا بحث ناجالبی رخ میده برای اینکه ذهنمو دور کنم و عصبانی نشدم
یکی از کارایی که میتونم باهاش ذهنمو دور کنم اینکه اول نفس عمیق بکشم بعد شروع میکنم با دقت مثل ی بچه کلاس اولی که داره تمرین میکنه تا 50 میشمارم این یکی از راهکارییه که واقعا ذهنمو دور میکنه
مثلاً اگه یکی به هر دلیلی با خشم ی چیزی بهم بگه من جلوتر اینکه عصابی بشم و دعوایی رخ بده تو ذهنم شروع میکنم به شمردن دگ اصلا صدای اون طرفو نمیشنوم تا عکس العمل نشون بدم
دوش اب سردم خیلی حالمو خوب میکنه
و صدای شما استاد بزرگوار که هرموقع موقعیتش باشه سریع میام تو سایت ی فایل گوش میدم تمرکز میکنم روش
ایشالا به کمک الله یگانه به چنان اگاهی برسم که کوچیک ترین چیزی منو از مسیرم خارج نکنه
سپاسگزارم از این سوالتون که بار دیگه به من یادآوری کرد که عصبانیت چند لحظه ای چ عواقبی میتونه داشته باشه