عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    لعیا خوش کار گفته:
    مدت عضویت: 1424 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    سلام و خدا قوت به استادان و دوستان هم فرکانسی عزیزم

    مورد 1 و 2: خدا رو هزاران بار شکر میکنم من هم مثل استاد تا اندازه ای تغییر ورژن داده ام که در حال حاضر تصمیم گیری در شرایط احساسی شدید رو به یاد نمیارم. چون خدا رو هزاران بار شکر کنترل احساسات منفی من خیلی قوی تر شده و زمانی که در این احساس بد میمونم به حداقل خودش در مدت زندگی ام رسیده و به لطف الله مهربان باز هم در حال تغییر و بهبودی خودم هستم تا زمان ماندن در احساس منفی به سمت صفر بره. مسئله ای که الان در حال حلش هستم الگوی مناسب بودن برای پسر کوچکترم هست که به یاد میارم اوایل سال چون بعد از کورونا بچه ها بد عادت شده بودند. پسرم به مدرسه نمی رفت البته بدون اطلاع ما زمانی که متوجه شدم غیبت غیر موجه داره تمام احساسات منفی به سراغم اومد. عصبانیت، ناراحتی و نگرانی و چون با همین احساس شروع کردم به نصیحت فرزندم، با وجودی که در اون لحظه فکر میکردم حرفهای بسیار منطقی در مورد آینده و تبعات کارش دارم بهش میگم ولی بعد متوجه شدم که نه تنها تاثیر مثبت نداشته بلکه غیبتهاش بیشتر و به روشهای متنوع تری ادامه داشت تا اینکه کم کم در مرحله بعدی در زمان ناراحتی سکوت کردم و عکس العمل زمان ناراحتیم رو به چشم غره رفتن کاهش دادم. جالب بود که به همین میزان رفتار پسرم اصلاح شد. مرحله بعد سعی کردم اصلا پسرم رو تا زمانی که حسم رو در این رابطه مثبت نکردم نبینمش و این باعث شد که خدا رو شکر تا حد بسیار زیادی مسئله من حل شده یعنی هم با رغبت بیشتری به مدرسه میره و هم زمانی که نخواد به مدرسه بره قبلش رضایت من رو میگیره و من تصمیم دارم با ادامه دادن این روش کاری کنم که الگوی بسیار مناسبی برای فرزندم بشم و حس اینکه فرزندم آدم موفقی بشه برای خودم جذب کنم.

    مورد 3: در این شرایط بهترین چیزی که میتونه من رو آروم کنه آیه قرآن هست که “در هر اتفاقی که برای من رخ میده خداوند خیری برای من قرار داده که از نظر من نهان هست”. در این مواقع با خدا صحبت میکنم و میگم ” خدا جونم من که هر چقدر به عقلم فشار بیارم نمیتونم بفهمم که در این اتفاق بد چه خیری برای من در نظر گرفتی فقط منتظر میمونم ببینم در چه فاصله کمی چطوری من رو سورپرایز میکنی. خدا جونم عاشقتم و میدونم که تو هم عاشق من و همه بنده هات هستی و حتی خیر بچه من رو هم بیشتر از منی که مادرش هستم میخواهی” این جمله بسته به اینکه میزان ناراحتی ام چقدر هست و یا اینکه در کجای مسیر تکامل در این موضوع هستم . خیلی به من کمک میکنه زمان ماندن در احساس بد کمتر و کمتر بشه.

    یا حق

    بهترین ها رو درآرامش، سلامتی، روابط و ثروت برای شما دوستانم و استاد عباس منش عزیزم آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1920 روز

    به نام الله یکتا

    سلام استاد عزیزم خیلی خوشحالم و سپاسگذار بابت این فایل های بی نظیری که آماده میکنید

    سپاسگذارم از خانم شایسته عزیز که همپای شما قدم می‌زنند و گوشی در دست فیلمبرداری میکنند این زیبایی ها رو

    وقتی فایلی از پرادایس میاد انگار محیطی که اونجا زندگی کردم رو دوباره میبینم و چقدر سرزنده میشم

    چقدر عکس اول فایل فوق‌العاده زیباست

    چقدر زیباست

    اما برگردیم به موضوع اصلی فایل

    از وقتی که با دوره ها و فایلهای شما در کل با سایت آشنا شدم تقریبا تصمیم اشتباهی نگرفتم هرچی هم بوده به رشد و پیشرفت من کمک

    هر وقت از هدایت الله کمک گرفتم و نشانه ها رو دیدم تقریبا تصمیمات درستی گرفتم

    اما می‌خوام ی مقدار واقع بین باشم می‌خوام ی مقدار به درون خودم مراجعه و ترتمیز کنم افکارمو

    ی کارمندی داشتم که باور های درست و درخواست از خود خداوند جذبش کرده بودم تمام ویژگی های مد نظرم رو داشت و حتی وقتی نشانش اومد ی مقدار حالت سرسنگین و مطمین از خودم عمل کردم و هیچ قول و قراری ندادم تا ببینم واقعا واقعا برای کار اومده یا نه

    بعد دیدم بله که خیلی ماهره تو کار خودش و با اون ویژگی هایی که مد نظر منه میخونه

    ی مدت گذشت از روی احساسات و روی خودم کار نکردن روی توحید کار نکردن ایشون رو به عنوان شریک انتخاب کردم و نیتم به ضعم خودم کمک کردن انفاق کردن بود و البته حس و حال خوبی داشتم

    بعد ی مدت که باز روی خودم کار نکردم روی توحید و روی این موضوع که حساب باز کرده بودم روی ایشون دیدم رفتار این آدم کلا عوض شده باز میگفتم مسأله از منه و من باید تمرکز کنم روی نکات مثبت و از این حرفها دیدم بنده خدا کلا زد زیر تمام قول و قرار هاش و من می‌خوام برم برا خودم مغازه بزنمهکین حرف رو که زد بلافاصله گفتم برو به سلامت دیگه سفسته نیاوردم هیچی براش باز نکردم و گفتم برو

    خوب ی حرفهایی زده بود ی قول‌هایی داده بود من یسری کارها کرده بودم و ی مقدار ناراحت بودم

    و دیگه میومدم احساسم رو خوب کنم خوب طبیعی بود اتفاقات خوبی هم تجربه نکنم

    بگذریم همون موقع که این شراکت ایجاد شد و الله مهربان بهم گفت این آدم ی روزی دشمن خونی تو میشه گوش ندادم به ندای الله

    بگذریم که نشانه ای اعم از جدایی اومد و گفتم حالا بمونه

    و اتفاقات اونجوری که هدایت الله باشه پیش نرفت

    قسمت شیرین داستان

    خودمو پیدا کردم

    خداوند بهم گفت همه چیز توی سایت عباسمنشه

    شروع کردم به نوشتن کامنت

    خیلی با نوشتن کامنت کانون توجهم جلب میشه به نکات مثبت حتی اگه ظاهر سوالی که دوستان پرسیدن خوب نباشه سعی میکنم به نوشتن نکات مثبت و اصلا کاری ندارم با مضموم سوال

    الان توی ی تنهایی خوب هستم لذت میبرم از صلح بودن با خودم یسری تعهد ها به خودم دادم و دارم انجام میدم و نتیجه داده

    سود کارهام مختص خودمه خدایا شکرت

    ارتباطم با همسرم فوق‌العاده شده خدایا شکرت

    یسری کارها دارم انجام میدم از جابجایی خونه از پخش قوی محصولاتم

    از کار کردن روی توحید و راضیم که اینجوری چک و لگد خوردم چرا که واقعا نیاز بود

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت مرسی استاد بابت این فایل زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    زهرا کرمی گفته:
    مدت عضویت: 2766 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام استاد عزیز و سلام خانم شایسته سلام به تمامی دوستان

    استاد جان من این چند سالی که با شما هستم خیلی تغییر کردم کنترل خشمم خیلی عالی شده خیلی خیلی کم عصبانی می شم اگر هم شدم در درون با خودم خیلی صحبت می کنم و آرام میشوم به جرات می توانم بگم به اندازه انگشتان دستم شاید کمتر در این چند سال عصبانی شدم علتش هم این هست که من با تمام وجودم فهمیدم که تمام اتفاقات زندگی حاصل فرکانس های خودمان است این درس که شما دادید خیلی من قبول کردم

    استاد جان من خیلی به قوانین عمل کردم فایل های قبلی که گذاشتید کامنتی نگذاشتم تازه فهمیدم چقدر من عملگرا بودم و ارزش این کارم ندانستم اگر بخوام بنویسم باید صفحه ها بنویسم چون توحید برام خیلی خیلی مهم بود تمام تلاشم کردم توحیدی باشم و خدا میداند من چقدر ذهنم پاک کردم چقدر اعمال تغییر کرد من یک غور زدن ساده را از خودم دریغ کردم کلا زیب دهنم بستم ورودی هام خیلی کنترل کردم نمی خواهم از اشتباهی که در این مسیر به خاطر زیاده روی کردم بگم آالان خیلی بهتر شدم این هم لطف خداوند بود ولی استاد هنوز اگر کوچکترین اشتباهی کنم درونم من می خوره خیلی با خودم صبحت می کنم بابا من انسان هستم خدا که نیستم .استاد کارهایی که من انجام میدهم سپاسگزاری خیلی می کنم باورهای توحیدی می گویم فایل های 12قدم خیلی برای من هدایت کننده است

    یک مثال همین امروز اتفاق افتاد من در محل کارم مسول یک قسمت هستم با دو نفر کار می کنم دیروز سوپروایزر از من یک کاری خواست که به بچه ها بگم انجام بدهم من از آن موقع که با استاد آشنا شدم اصلا نه نمی گم گفتم چشم ,امروز به یکی از بچه ها گفتم گفت نه من انجام نمی دهم کلی من باهاش صحبت کردم من کمکت می کنم می‌گفت چه دلیلی داره برای چی باید انجام بدهم گفتم دلیلش من نمی دونم فلانی مدیر تصمیم گرفته بعد گفتم من خیلی مهربونم با نیش کنایه گفت خیلی از آنجایی که من جواب نمی دهم سکوت کردم گفتم پس خودت برو بگو گفت تو مسولیت داری برو بگو من انجام نمی دهم من رفتم به مدیرم گفتم مدیرم هم عصبانی شد تلفن برداشت باهاش صبحت کرد و نتیجه خوبی نداشت واقعا خداوند به قلب ما نگاه می کنه این که به من گفت نامهربون و جهان سریع جوابش داد که نامهربونی چیه من خیلی از خودم می گذرم این هم خوب نیست

    جاهایی که من نتونستم ذهنم کنترل کنم در مورد خودم بوده که به خودم سخت گرفتم و به شدت اعتماد به نفسم از دست دادم و دچار اظطراب های شدید شدم چیزی که به من کمک کرد و الان یکم بهتر شدم صبحت کردن با خدای خودم سپاسگزاری و فایل های عزت نفس و عقل کل

    استاد جان الان می فهمم کنترل ورودی چقدر مهم این چند سال که من آنقدر ورودی هام کنترل کردم درونم خیلی پاک شده الان که یکم حساسیت کمتری نشان میدهم آن هم تو محیط کار که دیگه یکسره هندزفری نمی دارم و گرنه من نه شبکه اجتماعی نه تلویزیون نه با آدمهای نامناسب هیچ هیچ ,ولی همان محیط کار به قول آقای زرگوشی محیط کار کارمندی خیلی مسموم و تاثیر بد داره به خودم میگم باز زهرا گوشات بگیر این حرف ها را نشنوی تو خیلی زحمت کشیدی درونت شخم زدی تو جمع همکاران نبودم الان هم نیستم ولی یکم سست شدم شاید به خاطر نتیجه که مد نظرم بود نگرفتم که البته مقصر خودم بودم که به خودم سخت گرفتم و احساسم خوب نبود خودشناسی راحت نیست من خیلی روی خودم کار کردم ولی هنوز یک جاهایی خودم نمی‌شناسم

    یک جایی که من خوب عمل کردم و جلوی ترس گرفتم وشرک نورزیدو همان قسمتی که الان مسول هستم یک خانمی بود واقعا دختر فوق‌العاده بود به دلایل جسمی هر دو روز درمیان سرکار نمی آمد و من مجبور بودم برم سرجای آن کارهاش انجام بدهم تا جایی که دیگه سرکار نیامد و من آنجا بود که ترس گذاشتم کنار و گفتم من دیگه انجام نمی دهم و احساسم می کردم دارم باج می دهم البته خیلی مهم که آدم بدونه عملش درسته یا نه من از خدا هدایت خواستم و هر بار 12 قدم باز می کردم فایل قرآنی قدم 9 می آمد که من فهمیدم دارم باج می دهم و نتیجه اش برای من خوب بود

    استاد خیلی سپاسگزارم به خاطر این آگاهی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    SAEID987645 گفته:
    مدت عضویت: 834 روز

    با نام تو ای نور تر از نور

    با سلام و احترام

    دقیقا هر کجا احساسات بر منطق عقلی غلبه میکنه و این احساسات فراتر از وجودیت ظرفی فرد هست ایجاد ترس میکنه و ترس هم سبب میشه حرکاتی رخ بده که مرز میان شکست و موفقیت یا توهین و جسارت رو به حد یه مو رو کنی و تضرر پیدا کنی، هر کجا هم ترس بود اگر ترس از هیجان و ریسک زیاد باشه سبب میشه شما رو از سومندی و منفعت دور کنه

    پس تصمیمات شتابزده و شتابزدگی که سبب میشه ایجاد تصمیمات زودهنگام احساساتی بشه قطعا بازنده میشیم چرا که در این مواقع قطعا ما از واقعیت حقیقی داریم دور میشیم و. تصمیماتمون بر اساس یه پایه و اساس هیجانی و شتاب زده هست قطعا اثر اون تصمیم با زمان که بگذرد می‌فهمیم که چقدر متضرر بودیم مثلا: خیلی ها در بورس ایران احساسات گله ای احساسات هیجانی کاذب پیدا می‌کنند احساسات توهم انگیز یه مرز واقعیت حقیقی رو رد میکنه و خیلی ها با همین احساسات کاذب شتابزده سبب تضرر مالی شدن یا در مواقع عصبی بودن خیلی اوقات افراد دچار عصبانیت میشن و تو عصبانیت تصمیم های بدی میگیرن راهکار: حالا ریلکسیشن آقای عباس منش با دم و باز دم یا پیاده روی من خودم کنار این ها آب خنک نوشیدن اونم در حالت نشسته نه سر پا یا نوشتن افکار منفی و خط خطی کردن البته دوش ابسرد فقط چاکراه ها رو من معتقدم چون چاکراه های ریشه و میانی اثر بالایی داره

    ولی همیشه از قدیم گفتن شتاب داشته باش ولی شتابزده نه ساده باش ولی ساده لوح نه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    طاهره ایران خواه گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    با سلام و خدا قوت به استاد و خانم شایسته عزیز و بچه های بهتر از گل

    فایل جالبی بود برای من چون حدود یکسالی هست که دارم روی خودم کار میکنم که دلسوزی بی جا و بی حد برای کسی نکنم و زمانی که عصبانی یا ناراحتم تصمیمی نگیرم و عملیش نکنم . قبلا خیلی تصمیم های احساسی گرفتم که بابتش هم ناراحتم هم شرمنده اما خیلی با خودم صحبت کردم و به خودم یادآوری کروم که اون تصمیمات اونموقع بوده الان دارم تغییر میکنم و تکاملم رو طی میکنم . خیلی وقتها با همسرم بگو مگو میکردم و چند روز حال دوتامون بد بود برای اینکه فلانی اینجوری گفت اون اینجوری کرد بعد دیدم فلانی داره زندگی خودش رو میکنه اون داره میخنده و کیف دنیا میکنه من چرا روزهام رو خراب میکنم من چرا حال دلم خودم و همسرم ک پسرم رو خراب میکنم . مگه من اونیم که فلانی گفته . خدا رو شکر هر روز بهتر از قبل میشم جالب اینجاست که من خودم رو آوردم توی این مدار و فرکانس اما رفتار همسرم هم تغییر کرده خیلی جالبه خدایا شکرت که من رو هدایت کردی و میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    محمد مردان نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1164 روز

    به نام خداوند غفور رحیم

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان عزیزم در سایت

    خدارو شکر این فایل خیلی از این به بعد جلو دار من هست چون استاد اولین و بهترین الگو در همه ابعاد زندگی من هست و معیار درست بودن یا نبودن هر رفتارم در زندگی ام استاد رو انتخاب کردم که خدارو شکر به نظرم جزء بهترین نعمت های خدا در زندگیمه

    خب طبیعیه که تا الان اشتباهات زیادی داشتم در تصمیم گیری های احساسی در شرایط ترس

    خشم

    دلسوزی و ترحم

    جلب ترحم

    در شرایط نا دلخواه

    ولی خب اولا باید بگم که خیلی احساس گناهم از بین رفت با طرز فکری که استاد بهم داد

    و با عذر خواهی و تلاش برای بهتر رفتار کردن با دیگران دیگه به گذشته و رفتار هایی که داشتم فکر نمیکنم که باعث تکرار اون ها نشم با ارسال فرکانس ولی باید اعتراف کنم که میخوام به صورت جدی تری در اینجا تصمیماتی درست بگیرم و تعهداتی غیر قابل مذاکره بدم

    من مدت زیادی هستش که در هر شرایطی در ذهنم میگم که خب الان قانون میگه باید چیکار کنم و دائم شنیده های استاد رو در ذهنم میچرخانم و سعی میکنم درست رفتار کنم الخیر فی ما وقع رو همیشه جلوی چشمم داشته باشم و سعی کنم با اون حس بهتری رو ایجاد کنم برای خودم

    و این که اگر من ادم شادی باشم ولی تصمیمات رفتار اشتباهی داشته باشم شرایط انقدر سخت میشه تا فرد از پا در بیاد

    پس سعی میکنم که اصولی که استاد میگه رو لود کنم در رفتارم

    از این به بعد سعی میکنم در شرایطی که دیگران طوری که درست نیست رفتار میکنند من اعرض انهم رو انجام بدهم و اعراض کنم روی برگردان از اون کار نادرست و در اون لحظه واکنشی انجام ندهم اگر امکانش بود از اون فضا دور بشم پیاده روی ای بکنم و ذهنم رو مرتب کنم توجهم رو بزارم روی نکات مثبت به صورت اگاهانه

    یکسری باور ها هم هست که به صورت ریشه ای خیلی از اوقات از ادامه بحث جلو گیری میکند

    مثل این قانون که ما قادر به تغیر دیگران نیستیم

    پس بحث نمیکنیم تا اون چیزی که ما میخوایم رو همسرمون پدرمون مادرمون و … قبول کنند چون ما قادر به تغیر دیگران نیستیم ما فقط میتونیم به نکات مثبتشون توجه کنیم تا اون نکات مثبت در زندگی ما گسترش پیدا کنه

    قانون این که سعی نکنم تا بگم حق من خورده شده و من مورد ظلم قرار گرفتم و دیگران کار رو درست انجام نمیدن و اصلا دیگران رو حذف کنم و مسعولیت زندگیمو خودم و فقط خودم به گردن بگیرم اینجوری توقع بیجا از کسی ندارم و هیچ کس نمیتونه به من اسیبی برسونه وقتی که من توجه ام رو نکات مثبته و قدرت رو فقط به خالق و مدیر این جهان هستی دادم و در مدار درستی قرار دارم و سمت خودم دارم روی خودم و باور هام به صورت خوبی کار میکنم و احساس خوبی دارم فقط اتفاقات خوبی وارد زندگیم میشه نقطه سر خط

    و قانون دیگه این قانون هست که با هرچه بجنگی ریشه اون موضوع بیشتر وارد زندگیت بشه شاید بتونی روی اون نفر رو کم کنی یا اون مشگل رو برطرف کنی ولی افراد نا مناسب بیشتری در قالب یک شخص دیگه با همون ویژگی های نامناسب وارد زندگیت میشن

    پس این قوانین هم میتونه به من کمک کنه که کم تر با دیگران بحث کنم بجنگم سعی نکنم که اون ها هم مثل من فکر کنند

    ولی خب به هر حال تضاد به قول استاد همیشه وجود داره و تضاد ها میان که به ما کمک کنند تا نسخه بهتری از خودمون رو بسازیم

    خب در این شرایط یعنی شرایطی که احساس غلبه کرده بر ما حالا احساس ترس احساس عصبانیت احساس اینکه داره حقی ازت ضایع میشه احساس اینکه داره توحین میشه خشم غم یا احساس اینکه فرصت ها کمه حس طمع یا کمبود و.. کنترل زبان یا دهان اولین کاریه که من باید انجام بدم و حرف نزنم چون تا حالا کسی از حرف نامناسب زدن پشیمون نشده

    ولی هروقت که من عصبانی شدم حرفی زدم یا کار فیزیکی کردم متاسفانه همیشه پشیمون شدم و روز ها و ساعت های بعدمم خراب کرده اما خب ایرادی نداره مهم اینه که درسشو گرفتم الان هم استاد عزیزم گفت حق تصمیم گیری در اون شرایط رو ندارم و زمان بدم به خودم و به شرایط دوشی بگیرم قدمی بزنم خودم رو به چای به نوشتن به فکر کردن در مکانی که حس ارام تری بهم میده دعوت کنم اما پیاده روی برای من همیشه مفید بوده تمرین و ورزش هم همینطور بار منفیمو زیر وزنه ها خالی کردم منتجات با خدا که خیلی خیلی جوابه و ازش خواستم راهنماییم کنه و راه رو اسان کنه و به کمکم بیاد اون هم همیشه اجابت کرده قربونش برم همیشه دستانش رو به یاری ام فرستاده همیشه دل هارو برام نرم کرده همیشه باعث بهبود اوضاع و روابطم شده به شرط این که منم اجازه این کار رو بهش بدن نه این که هی خودم کار رو خراب تر کنم

    به قول حافظ

    هر بار که تسلیمم در کارگه این تقدیر

    ارام ترم از اهو و بی باک ترم از شیر

    هر بار که میکوشم در کار کنم تدبیر

    رنج از پی رنج اید زجیر پی زنجیر

    به قول موسی که سلام و درود بر او

    خدایا من به هر خیری که از جانب تو برسه فقیرم خدایا من کسی رو جز تو ندارم

    من تسلیمم تسلیم تو نه تسلیم مسائل کلید قفل تمام مسائلم تویی من به تو پناه میارم کل این کهکشان کل زمین و دیگر کره ها کل این ادم ها رو تو افریدی خدایا کمک کن این ادمات و این جهان هر روز روی خوش تری از خودشون رو به من نشون بده خدایا من فقط مهتاج توام من میخوام قوی باشم قدرت در دستانم باشه قدرتی که تو بهم میدی تا لذت ببرم و کمک کنم جهان جای خوب تری برای دیگران باشه و هر وقت کسی یادی از من کرد لبخند بزنه بگه دمش گرم خوب زندگی کرد شاد بود و کمک کرد جهان جای بهتری باشه دست گیر اطرافیان و خانواده ام باشم نه باری روی دوششون مولد عشق باشم مولد ثروت گسترش بدم خودم رو و جهان رو که تو موافق این امری عاشقتم خدا

    عاشقتم استاد

    ممنونم خانم شایسته

    دوستان عزیز امید وارم هرجا هستید حال دلتون عالی باشه

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 824 روز

    به نام خدا

    ردپای13

    سلام امید که حالتون عالی باشه

    درس امروز و فهم امروز برای من قانون فرکانس بود و کاملا درک کردم که ما هر لحظه متناسب با فرکانس که میفرستم اتفاقات رقم میزنم، فارغ از اینکه در گذشته کجا بودیم

    برای همین یک قانون خدا رو باید هزاران بار شکر کرد ،که هر جای زندگی که باشیم فقط کافیه فرکانس بهتری بفرستیم تا نتایج بهتری رخ بده

    یه معذرت خواهی هم به خودمون بدهکاریم که با کج فهمی سال های زیادی به خودمون سخت گرفتیم

    درک دیگه امروز باز هم درباره فرکانس اما اینبار هم فرکانسی !

    یعنی همون هرچی سنگ مال پای لنگه !

    اینو هم تازه درک کردم چرا بعضی روزا رو دور شانسیم و بعضی روزا همه چی بد پیش میره

    دیگه فهمیدم که اسمش شانس یا پیشامد نیس !واکنش جهان به منه

    دونستن اینا عالیه اماعمل کردنش مهمه ،که اونم با تکرار ملکه ذهن میشه و روز به روز احساس خوب اتفاقای خوب رقم میزنه

    استاد عزیز و مریم بانو ،خدا میدونه اگه باهاتون آشنا نشده بودم الان به خاطر فشار کاری چقدررررر ناراحت و ناامید بودم

    این لطف خدا باعث شد شما دستی از دستهای خدا برای من باشید

    اجرتون با خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    مهدی آریافر گفته:
    مدت عضویت: 856 روز

    سلام و عرض ادب و خدمت استاد عزیزم جناب عباس منش و سرکار خانم شایسته بزگوار

    من با دیدن این فایل متوجه دلالیل تصمیمات اشتباه خودم شدم من سال گذشته اتفاقات عجیب و غریبی برام افتاد اول سرقت انبار اجناسم که با پیگیری خودم به خاطر مسائلی رضایت دادم بعد بهم خوردن شرکاتم با دوستم که البته فکر میکردم دوستمه و ضربه مالی بزرگی خوردم .بعد سرقت از انبار دومم به فاصله چند ماه که کار به شکایت مجدد و اینا کشید که طرف که سرقت کرده بود قصر دررفت و صاحب انبار مجبور به تاوان دادن شد اونم چون آشنا بود بهش زمان دادم تا نره زندان و رضایت دادم و ازش سفته گرفتم که بازم بعد مدت زمان باز نتونست پرداخت کنه ..میخواستم سفتشو اجرا بذارم که دلم نیومد تو همین اثنا بانک برای تسویه تسهیلاتش چون زمان بخشودگی جرایم تمام شده بود ولی در دست تمدید بود حساب های من و کل ضامنین و بست درست تو زمانی که تهران بودم برای درمان مادرم شد قوز بالای قوز …با درخواست و کلی خواهش دو تا ازحساب ها رو باز کردن ولی هنوز گیر بود همه چی ..هرچی گفتم دو ماه فرصت بدید تا با تمدید قانون تسویه کنم نشد که نشد . فقط گفتن یه راه داره اونم ایه که سند ماشین سنگین خودتون رو بیارید یه کپی بگیریم بزاریم تو پرونده تا بتونیم از بازرس فرصت بگیریم رفتیم بانک اینکارو کردیم و یه تفتهم نامه هم نوشتیم ولی درست سه روز بعد پلاک ماشین سنگین رو توقیف کردند و چون ما با فروش اون ماشین میخواستیم تسویه کنیم به مشکل برخوردیم اینم بگم قبل این اوصاف قرار بود با فروش ماشین سواری خودمون تسویه کنیم چون با بخشودگی رقم 450 میلیون تومان بود ولی درست چند روز قبل از اتمام مدت بخشودگی من یه تصادف ناخواسته کردم البته بعد فهمیدم همش الکی بوده ومنم که اولین بارم بود تو مخممصه افتادم اون تصادف منو حسابی شوکه کرد چون خودمو حسابی مسئول میدونستم که من باعث شدم نتونیم ماشین رو بفروشیم و همه چی تصیر منه من اون موقع تهران رفته بودم پیش برادرم و به نوعی از محیط فرار کردم و میخواستم فقط حل بشه اصلا خواب و خوراک نداشتم ریخته بودم به هم چون مدیر عامل شرکت هم من بودم اوضاع پیچیده شد خلاصه بانک ا کمک یکی از ضامینین نقشه کشید که ماشین و ببریم یه بنگاه که خودش معرفی کرده بود اونجام اول قیمت خوب گفتن نزدیک به 2 میلیارد تومان ولی بانک به بنگاه زنگ زد که ماشین توقیفه و بدهی بانکی داریم یهو ورق برگشت و خورد تو سر قیمت از اون طرفم بانک شکایت کرده بود دادگاه و برای ضامنین هم ابلاغ رفته و همه مارو تحت فشار گذاشتن که با هر قیمتی بفروشیم منم که به کلی رد داده بودم کارم حتی به روانپزشک رسید و دارو مصرفمیکردم برای کنترل اظطراب و استرسم .منم فقط میخواستم تمام بشه کلی میترسیدم که ابرومون نره و ضامنین هم شکایت نکنن یهو به ناچار مجبور به فروش ماشین با 400 تومان قیمت پایین تر شدیم تا بانک و تسویه کنیم و کارخونه تعطیل شد چون دیگه ماشین نداشتیم که بتن آماده بدیم درست 10 روز بعد از تسویه بانک قانون بخشودگی مجددا تمدید شد من که داغون شدم و مدام سرکوفت میشنیدم دقیقا 6 ماه تحت فشار بودم تو این مدت کلی اتفاق بد و خوب رو تجربه کردم کلی تجربه جدید کردم اصلا دنیا رو جور دیگه تونستم ببینم روزهایی فکر میکردم دیگه تمامه بدبخت شدم بی هدف بودم سرخورده بودم حتی از نزدیک ترین فرد خانوادم کلی حرف و چیز شنیدم و دیدم 6ماه ترسیدم برگردم سبزوار که اون اتفاق اونجا بود و کارخونه هم اونجا بود ولی وقتی رفتار های سنگین و دیدم یه دفعه تصمیم گرفتم و گفتم به درک هرچی میخواد بشه بزار بشه میرم سبزوار و خودم مشکلات و حلش میکنم دوباره شروع میکنم . دوره درمانم و شروع کردم و گفتم درست میشه همه چیز .چون مجردم و پسر بزرگ خانواده ام با پدر و مادرم زندگی میکنم این مدت هوامو داشتن تا اروم تر بشم .تصمیم گرفتم تمام پرونده های بازمو یکی یکی ببندم و انجامشون دادم حالم خوب شد دوره درمانم 9 ماه طول کشید ولی به لطف خدا حالم عالی شد اول از همه از خدا تشکر کردم هنوز کارخونه و کلی تجهیزات برام مونده و ازش میخواستم کمک کنه دوباره استارت بزنم . به طور اتفاقی با کتاب معجزه سپاس گذاری راندا برن اشنا شدم و این کتاب خیلی بهم انرزی داد و حالمو خوب کرد تمام تمریناتش رو انجام میدادم با تعهد کامل مو به مو و فهمیدم به خاطر اون همه نعمتی که خدا بهم داده بود اصلا شکر گذار نبودم بعد از اون از طرق دوستم با مفهموم فرکانس و احساس خوب =اتفاق خوب آشنا شدم و فمیدم که از دوره های استاد عباس منش استفاده میکنه ایشون رو تو یوتیوپ سرچ کردم و اولین فایلی که دیدم خدارا بهتر بشناسیم بود و کلی حالمو دگرگون کرد چون من ریشه مذهبی دارم و فهمیدم کجای کارم این بود که علاقه مندیم بیشتر شد با فایل های رایگان شروع کردم و تازه فهمیدم مقصر تمام اتفاقاتم خودم هستم خودم خلقشون کردم اگه اون موقع تو اون اوضاع کمی ارامش میداشتم و از روی ترس عمل نمیکردم الالن اینطور نبود اوضام بعد فهمیدم میتونستم برم دادگاه و فرصت بگیرم یا برم استانداری جلو عملیات بانک رو براحتی بگیرم ولی عجله و ترس منو درگیر کرد و تصمیم اشتباه گرفتم و عذاب وجدان بدترم کرد .تازه فهمیدم باید تو یکسال مهلت بخشودگی ماشین و میفروختم که اذیت نشم من قبلا دیگران مقصر میدونستم یا پدرم رو که تصمیمات اشتباه زیادی گرفت که ضربه خوردیم ولی الان درکم اینه که من میتونستم درست تصمیم بگیرم و انجامش بدم و نذارم به اینجا برسه فقط باید صبر میکردم و با آرامش تصمیم درست میگرفتم .الان دیگه حالم عالیه هروقت عصبی میشم یا حالم بد میشه فوری چند تا نفس عمیق میکشم و استرس و میارم پایین و بعد میرم پیاده روی و با خودم حرف میزنم به ابعاد مشکل فکر میکنم و یه راه حل پیدا مینکم و زود تصمیم نمیگیرم و تو حال بد نمیمونم .جدیدا هم با آموزه های استاد تصمیم گرفتم مجددا از صفر شروع کنم با همین دارایی که دارم و همه چی رو از نو خودم با باورهای جدیدم بسازم و ایمان دارم که موفق تر از قبل خواهم شد

    ممنونم از استاد عباس منش عزیزم و پیچ پر از محتویات درست و الهی ایشون که منو متحول کرد

    ببخشید دوستان عزیز هم فرکانسی خودم که خیلی پرحرفی کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    فریبا گفته:
    مدت عضویت: 1919 روز

    بنام خدای هدایتگرم

    سلام استاد عزیزم به به چه لباس خوشرنگ و استایل زیبایی واقعا کیف کردم خیلی عالی شدین خیلی خوش اندام خوش تیپ و درجه یک هستین تحسینتون میکنم واقعا ب محض اینکه میبینمتون خودبخود این کلمات ب زبانم جاری میشه

    تبریک میگم هزاران بار بابت این زیباییهایی که دارین و باهاش زندگی میکنید خدارو صدهزار مرتبه شکر که میتونم این زیباییهارو این قشنگی هارو این احساس عالی رو ببینم و داشته باشم

    استاد من قبلا خیلی سریع تحت تاثیر احساسات قرار میگرفتم و تصمیم میگرفتم و همیشه یسری الگوها برام تکرار میشد چه مثبت چه منفی

    اول جنبه مثبتشو میگم یادمه قبلا اگه کسی یکاری برام انجام میداد یا یه هدیه میداد یا هرچیزی دیگه ای من احساساتی میشدم و باید همون موقع تلافی میکردم و جواب خوبیشو میدادم و حتما هم باید بیشتر از اون براش جبران میکردم جوری بود که خانوادم بهم میگفتن صبر کن حالا ی جایی جبران میکنی میگفتم نه من باید الان اینکار انجام بدم یا دعوتش میکردم به شام یا یه هدیه براش میگرفتم یا اگه مشکلی داشت خودمو به هر دری میزدم که مشکلش حل بشه خلاصه انقدر درگیر این مسائل میشدم ک هیچ وقت لذتی نمیبردم از زندگیم همش تمرکزم رو افراد بود

    حالا از جنبه منفی احساساتی شدنم بگم و تصمیماتی ک میگرفتم یادمه قبلا وقتی از دست اطرافیانم دوستان خانوادم و … اگه یه موضوع یا کاری بود که من دوست نداشتم سریع تصمیم میگرفتم و میگفتم من دیگه کاری بهشون ندارم من اصلا بهشون زنگ نمیزنم یا باهاشون بیرون نمیرم و…

    و بعد از ی مدتی باز خودم زنگ میزدم و میگفتم بریم بیرون و ….البته این حرفها رو بخودم میزدم ن ب اونا و تو ذهن خودم این تصمیمات رو میگرفتم

    یا توی روابطم با یکی از دوستای صمیمیم اگه ی برخورد یا رفتاری ازش میدیدم ک نمیپسندیدم بهش میگفتم من اصلا خوشم نمیاد از این رفتارت اگه اینجوری میخوای باشی دوستیمون از بین میره و اگه تکرار میشد اون رفتار من دیگه کاری بهش نداشتم و اگه تماس میگرفت باهام میگفتم من باشما کاری ندارم و با من تماس نگیر یا جواب تلفنشو نمیدادم ولی دو ساعت بعد کلا نظرم عوض میشد و بخودم میگفتم چرا اینجوری رفتار کردم و کلی خودمو سرزنش میکردم

    استاد از وقتی تصمیم گرفتم ک تغییر کنم تو تمام جنبه های زندگیم و با شما آشنا شدم ب جرعت میتونم بگم خیلی خیلی بهتر از قبل شدم ولی هنوزم این مدلی هستم ک سریع تصمیم بگیرم ولی خیلی بهتر شدم خیلی

    مثلا وقتی از حرف یا کارهای اطرافیانم ناراحت میشم اصلا بهش توجه نمیکنم همینکه میبینم میخواد شروع کنه حرف زدن ک منو ناراحت کنه آگاهانه توجهم رو ب چیزهای دیگه جلب میکنم مثلا سریع گوشیمو از کیفم در میارم و میام تو سایت شما و کامنتهارو میخونم یا فایلهاتونو نگاه میکنم

    یا اونجا رو ترک میکنم میرم تو اتاق یا خودمو سرگرم کاری میکنم اونم یکم حرف میزنه میبینه کسی نیست دیگه صحبتشو قطع میکنه

    کلا رفت و آمدمو با ادمهای این چنینی خیلی خیلی محدود کردم آگاهانه تماسهای تلفنی باهاشونو قطع کردم (چون از فامیلهای نزدیک هستن نتونستم کلا قطع رابطه کنم یعنی نمیشه ولی خیلی خیلی محدودش کردم یعنی رفت و آمدهای هفته ای که قبلا داشتیم و شاید بیشتر حالا شده سالی یکی دوبار)

    راه حلهایی ک من بکار بردم و تونستم ذهنمو کنترل کنم که با این افراد کمتر در ارتباط باشم یکیش توجه نکردن ب حرفها و کارهاشون بود

    هرموقع از رفتارشون ناراحت میشدم خودمو سرگرم کاری میکردم مثل کتاب خوندن یا فایلهای شمارو گوش دادن ک واقعا آرومم میکرد و توجهم از اونا برداشته میشد

    بجای اینکه بخوام با اونا برم بیرون خودم تنها میرفتم بیرون و تو مسیر و حتی تو پارک فایلهای شمارو گوش میدادم و میگفتم آدم تنها باشه بهتر از اینکه با کسایی باشه ک همش ناراحت و دلگیر باشه ازشون

    خیلی وقتا میخوابیدم و میگفتم از خواب که بیدار شدم تصمیم میگیرم

    خیلی وقتها موقعی ک میخواستم تصمیمی بگیرم و عصبانی بودم سریع با آب سرد وضو میگرفتم و نماز میخوندم و برای خودم برنامه گذاشته بودم که بعد از هر نماز دوصفحه قران بخونم که این خیلی بهم کمک میکرد

    خیلی وقتها وقتی از کسی مخصوصا افراد نزدیکم ناراحت میشدم بجای اینکه جوابشونو بدم یا باهاشون بحث کنم اصلا جوابشونو نمیدادم ی جورایی انگار قهر میکنم که خیلی برا من جواب داده

    استاد عزیزم بابت این زمان و وقتی که میزارید تا ما بتونیم خودمونو بیشتر بشناسیم وزندگی بهتری رو داشته باشیم بی نهایت ازتون سپاسگزارم

    بهترینهارو براتون آرزومندم

    باسپاس فراوان️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    یاسر خدابنده‌لو گفته:
    مدت عضویت: 1070 روز

    یا نام و یاد الله

    این کامنت سوم من تو این فایل بسیار عالی هستش که باتوگه به ندارم بهش هدایت شدم و بسیار عالی سعی کردم ازش استفاده کنم

    مورد 3:

    با توجه به راهکارهای فوق، وقتی احساسات بر شما غلبه می کند، چه روشی می تواند ذهن شما را آرام کند؟

    خب همین که از اون مکان برم بیرون خوش خیلی می‌تونه کمکم کنه چون میتونم یه فاصله زمانی ایجاد کنم تا بتونم تمرکزمو جای درستی بذارم و خشم خودمو خالی کنم و آروم بشم و دوباره بیام ناظر بر افکارم بشم و این ینی خبر خوب !!! ینی اینکه من دارم تو مسیر درست حرکت میکنم و این پاشنه آشیل رو دارم کم جون میکنم

    همینطور بتونم برم حموم ، دوش آب سرد بگیرم، خیلی عالیه و می‌تونه تو چند لحظه کلا بدنمو یا بقولی ذهنمو از اون حالت ما ارومی و افسار گسیختگی دربیاره ، و میتونم زیر دوش تمرکز کنم و باز باورهای مثبت رو مرور کنم با خدا صحبت کنم و احساس خودمو خوب کنم و بعدش بیام بیرون

    میخام اکر باز این حالتی شدم نفس عمیق بکشم و اگر تو هر حالتی هستم اونو تغییر بدم یا راه برم یا بشینم یا دراز بکشم به هر حال یه حرکتی بکنم اما نزدیک اون فرد یا چیزی که اعصابمو بهم ریخته نشم فقد نفس بکشم رو نفسام تمرکز کنم آروم باشم سعی کنم اکسیژن رو تو ریه‌هام احساس کنم و خوشحال بشم

    یا اینکه اگر اینم اوکی بود بیام تو سایت و دکمه مرا به سوی نشانه‌ام هدایت کن رو بزنم تا خداوند منو یه فایلی که کمکم می‌کنه هدایت کنه و اجازه بدم این فایل ذهنمو باز کنه و آرامش رو در من جاری کنه

    روش‌هایی که نوشته شده واقعاً چندین تاش یا همش بهم الهام شده بود اما وقتی تو این فایل بصورت یکجا دیدمشون خیلی برام الهام بخش بود

    قبلا در این وضعیت، چه ایده هایی را اجرای می کردی؟

    من تنفس عمیق و آروم رو اجرا کرده بودم موقع بحث با همسرم یا همون حالت احساسی شدید و خشم، و خیلی کمکم کرد برای چند دقیقه واقعاً تمرکز رو خودم داشتم حتی بعدش حالم خوب بود اما وقتی دیگ رها کردم خودمو و افکارمو دیگ افسار ذهنم از دستم در رفت ، بنابراین باید این روند رو ادامه بدم و فرکانس درستی ارسال کنم و بدونم که سیستم یه دقت هرچه تمام‌تر فرکانسامون رو بازتاب میده

    از سایت استاد استفاده کرده بودم ، که مثل همیشه کارساز و عالی بوده ، همین باعث شد که من باتوجه و استفاده از فایلای رایگان بتونم فایلای دوازده قدم رو بخرم شکر خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: