عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 32 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-06 05:53:472023-05-08 07:32:32عواقب تصمیمات احساسیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
سلام عرض میکنم خدمت استاد و دوستانی که واسه خوندن کامنت من وقت میزارن
خواستم بگم من در طول زندگیم تمامی ضربه هایی که خوردم بخاطر همین تصمیمات احساسی بوده و از روزی که خودمو شناختم خداروشکر دیگه اشتباهات گذشته رو تکرار نکردم البته ذهن رو باید تا آخر عمر کنترل کنیم چون اگه کنترل نشه ضربه میزنه من خیلی خیلی خییییلی مثال دارم از اینکه در لحظه ای که از رو احساسات حالا چه مثبت چه منفی ولی اغلب منفی تصمیم به گفتن حرفی کردم یا تصمیم به انجام کاری گرفتم و بعدها ضربه بدی رو از همون تصمیم خوردم یعنی اگه بخام همه رو بگم که تا ماه ها حرف واسه نوشتن دارم و به نظرم خوب نیس که مرور اشتباهات کنم چون ناخودآگاه تمرکزم میره رو اتفاقات بد و اینکه خودمو سرزنش نمیکنم چون قبلا من خودمو نمیشناختم هیچ خودشناسی از خودم نداشتم پس توقعی ندارم که چرا من از رو احساسات تصمیم میگرفتم شاید واستون خنده دار باشه ولی من حتی موقعی که از رو احساسات از نوع دلسوزی به یه گدا کمک کردم بازم ضربه خوردم و اون کسی که فکر میکردم نیازمند هستش هر روز به محل کارم میومد و با گریه و زاری ازم کمک میخاست و یک روز که ردش کردم با خشم اون طرف روبرو شدم که از تعجب سکوت کردم و بعدها فهمیدم اصلا نیازمند نبوده و اینم یکی از عواقب احساسی تصمیم گرفتنم بخاطر همین وقتی احساس عصبانیت یا ناراحتی یا حتی شادی بیش از حد دارم در چنین مواقعی برای تصمیم گیری تمرکزم رو از رو اون احساس بردارم و وقتی که کم کم آروم شدم از خداوند میخام که بهم راه درست رو نشون بده و از ته قلبم وقتی از خدا کمک میخام خداوند یه راهی جلو پام میزاره ولی هدایت خداوند فقط موقعی میاد که آرامش داشته باشم وگرنه هنگام ترس و عصبانیت و ناراحتی بیشتر از مسیر هدایت خارج میشم و نمیخام بگم الان من کامل به خودشناسی رسیدم ولی خدارو هزار مرتبه شکر خییییلی بهتر شدم و بازم جا داره که منطقی تر عمل کنم فقط اینو بگم که وقتی تو اوج احساسات منفی هستیم باید سکوت کنیم که سکوت نشانه حکمت هستش وقتی در اینجور مواقع سکوت کنیم لااقلش اینکه به خودمون و دیگران ضربه نمیزنیم چه با عمل کردنمون چه با حرف زدنمون
خدایا مارو به راهی که تهش خوشبختی مطلق هستش هدایت کن الهی آمییییین
به نام خدایی که وهابه رحیمه خدایی که ی وقتا ی موقعیتایی برات رقم میزنه ک خودمونی بگم دلت میخواد از خوشحالی همونجا جانتم تسلیم خدا کنی
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته و تمام دوستانی ک ب فکر تغییر باوراشونن و قدم برمیدارن و ب تکامل میرسن و چی از این بهتر ک آروم آروم شاهد رشد خودمون باشیم
امروز 1403/9/19هستش و من در این ساعت ک ساعت به شدت پر از آرامش و خوشحالی هست برام این کامنتو ب یادگار میذارم خدمتتون که هم یاد آوری شه برای خودم و هم دوستان بتونن استفاده کنن .
من حدودا 5 ماه پیش که (قابل توجه دوستان باشه بگم من استاد عباسمنش عزیزو حدود دو سه سالی هست ک میشناسم و باهاشون آشنا شدم ولی از راه نادرست و از خدا ممنونم ب راه درست فهم این آگاهی ها هدایتم کرد و معذرت میخوام از استاد که از طریق نادرست از دوره هایی ک باید بها پرداخت میکردم و نکردم استفاده کردم و رایگان داشتمشون و الان خدارو هزار مرتبه شکر در حال حاضر در حال طی کردن قدم اول دوره 12 قدم هستم و چقدر شیرینه ک انسان خود کفا باشه و محتاج نباشه خیری از سمت کسی جز خدا بهش برسه. جز دوره ای که خریدم دارم تموم فایلای رایگان هم گوش میدم و دانلود میکنم و هر لحظه گوشش میکنم و هر بار نکته جدید یادمیگیرم )
خب برگردیم سر اصل مطلب
همونطور که گفتم من حدودا 5ماه پیش اقدام کردم برای معافیت سربازیم بنده دانشجوی کارشناسی هستم و در حال حاضر ی 3واحد پروژه گذاشتم تا تکلیف سربازیم مشخص شه
پدرمم ب لطف خدای مهربان ک سایش بالا سرمه حدودا 15 ساله ک دچار بیماری پارکینسون شدن و از کار افتاده شدن
بنده رفتم از طریق پلیس +10 اقدام کردم برای معافیت کفالت پدرم و 3 فامیل درجه دو ک حق امضا دارنو بردم و بعد دفتر خونه اسناد رسمی امضای این 3عزیز تا ثبت بشه و برگه میره میدون سپاه تا برای من پیام بیاد که این اشخاص تاریخ مشخص کنن برای کمیسیون پزشکی (بنده مدارک پزشکی پدرم و اینکه از بهزیستی کارت متوسط دارن ضمیمه پرونده کردم و دادم که بره لای پروندم ناگفته نمونه حدود سال99هم ی بار اقدام کرده بودم از همین طریق که گفتن فعلا دانشجویی و معاف تحصیلی هسی )
خلاصه تا پیام بیادو من برم شد اواخر شهریور و من رفتم و به من همون اول راه ک وارد شدم سلام علیک نکرده گفتن مبین حضرتی شمایی گفتم بله گفتن پدرت بیماریش بنا به مدارکتون متوسطه و کمیسیون برای شما تعلق نمیگیره منم شاکی شدم (اون موقع خیلی تو فرکانس و مدار استاد نبودم و اگرم ویسی گوش میدادم فایلای رایگان بود که در حد گوش دادن و نهایت انگیزه چند ساعته بود )
خلاصه گفتم چکار کنم گفتن برو میتونی نامه اینکه بیماری پدرت شدیده از بهزیستی بیار و این حرفشون ینی اقا شما برو اول بهزیستی دوباره تموم مدارک پزشکیو ببر اونجا و تازه اونا کمیسیون پزشکی تشکیل بدن و ایا بشه آیا نشه چون به هر کسی نمیان همینجوری کیلویی بزنن شدید این باور من نیستا دوستان روال کار سیستمی تو ایرانه خودتونم میدونید که مخصوصا اونایی که ایران بودن و الان نیستن فرق این راحتیو بهتر از ما درک میکنن
من خلاصه رفتم بهزیستی که پدرم اونجا مدرک داره بهشون گفتم من اعتراض دارم ب رای شما نسبت ب پدرم و از اوایل مهر ماه که شروع کردم فقط 3هفته منتظر بودم ک این دوستان ی نامه بدن ب بهزیستی استان ک ایا تایید میشه یا نه و من 3هفته صبر کردم و هر هفته میرفتم و میگفتن جواب نیومده انقدر پیگیر شدم ک فهمیدم نامه رو نفرستادن بعد از سه هفته حالا بنده تازه 16 مهر ماه قدم اول دوره 12 قدم استادو خریده بودم و تو یکی از فایل های رایگان استاد شنیدم که گفته بودم وقتی شما هدایت شی به خواسته ای دیگه قانون کشوریو مکان زندگیو این چیزا همش بهونست و قدرتو از مردم توی ذهنت میگیری میدی فقط به خدا منم گفتم کلمو میسپرم ب خدا و بی ملاحظه و بدون محافظ کار با خودم گفتم حالا که اینطوره باید بشه (دقیقا همون نه هایی که استاد تو فایل دوازده قدم میگفتن اگه بشنون انگیزشون بیشتر میشه که انجام شه اون کار )
هیچی بعد 3هفته ک پنجشنبه صبح رفتم و بهشون گفتم چرا نامه نرفته بعد از 3هفته گفتن بهت خبر میدیم یکم بحث کردم و برگشتم سمت خونه (که این بحثا فقط حالمو بد میکرد الان ک فکر میکنم شاید پیش خودمون فکر کنیم کارمون پیش میره ولی این پاشنه آشیله اگه ب هدایت خدا ایمان داشته باشیم نباید اصا ناراحت شیم ) البته این روزا تو مسیر تو هر تایمی که نیاز ب تمرکزی نبود برای انجام کار به فایل های استاد خیلی گوش میدادم و حالمو سریع برمیگردوندم ب مسیر مثبت
شنبه صبح ک سرکار بودم ک تو کامنت جلسه دوم تمرین ستاره قطبی گفتم روز اول تمرین ستاره قطبیم کلی اتفاقای جالب افتاد اما از طریق این سازمان زنگ زدن و به من گفتن که اعتراض شما رد شده
منم حالم بد شد یکم ولی دوباره شروع کردم ب یاد اوری نکات مثبتی ک تا الان برام اتفاق افتاده کسی که باهم کار میکردیم گفت قسمته مهم نیست میری سربازی و من ب شدت از کلمه قسمت بدم میاد تو دلم گفتم من باید انجامش بدم
خلاصه با هدایت خدای مهربان و مشورتی ک از خانواده گرفتم مستقیم رفتم سازمان بهزیستی استان تهران پیش مسئول بخش کمیسیون پزشکی و معافیت سربازی چند تا خانم سر صبح رفتم و خیلی اتفاقی مسائلی به وجود اومد که صبح وقتی رفتم پیششون هم حالشون خوب بود و یکمی طنز تلخ شدم تا بخندن و خندیدن و همین باعث شد ک خوششون بیاد و همه اینا لطف خداست و گفتن ما کمیسیون تشکیل میدیم
رسید ب اواسط ابان ماه تا کمیسیون اول تشکیل شد و پدرمو بردم و خلاصه پدرمم خیلی اذیت شد چون باید تست بگیرن ببینن این شخص واقعا مریضه یا الکی نقش بازی میکنه تموم که شد گفتن نتیجه رو 3هفته دیگ اعلام میکنیم 3هفته گذشتو رفتم گفتن نتیجت منفی شده گفتم چرا گفتن تشخیص پزشکا اینطور بوده من دوباره عصابم خورد شد ولی سریع خودمو کنترل کردم و گفتم راهی نداره گفتن میتونی اعتراض بزنی دوباره اعتراض زدمو ی مدت گذشت تا دیروز رفتم ب خانمی ک مسئول برگزاری کمیسیون بود گفتم میدونید سر چی رد کردن گفت احتمالا فک کردن پدرت تازه بیمار شده گفتم نه بابا 12ساله تحت نظر دکتره گفت جدی گفتم اره گفت تموم نامه و مدارک پزشکی 10
15 ساله رو بیار و این صحبتا واسه همین دیروز که پیشش بودم بود و از قضا گفت فردا کمیسیون اعتراضه مدارکو بیار اونجا (بازم هدایت خدای عزیز اینکه من اونجا باشم تا در نزدیک ترین حالت ممکن کمیسیون تشکیل میشه اطلاع بدن بهم)
امروز صبح بدون اینکه پدرمو ببرم رفتم ولی مادرمو با خودم بردم که قوت قلبی باشه برام رفتم و دکترا دیدن نامه های پزشکی چند ساله رو راضی نشدن اومدم بیرون از اتاق با حالو هوایی خاص و بد چون دیگه ناامید شده بودم. دیدم اولین برف پاییزی داره میاد حالمو سریع خوب کردم و شکرگزاری یکی دو دقیقه ای کردم برگشتم دیدم مادرم خوشحاله گفتم چی شد گفت ی نامه از دکتر شهیدی متخصص مغزو عصاب نشون دادم گفتن این دکتر وقتی اعلام کرده بیماریشون سال ب سال در حال شدته ما حرفی نداریم و نمیتونیم نظری رو نظر ایشون بدیم و گفتن احتمال زیاد رای مثبت باشه و من انقدر حالم خوب بود میخواستم همونجا خودمو بکشم از خوشحالی حالا میدونم ک جوابش بیاد با قدرت میرم برای کمیسیون سربازی نظام وظیفه و کارت معافیتمو میگیرم .
خیلی درسها برای من داشت این ماجرای چند ماهه و خیلی نکات که بعضیاشو تو مطلب اشاره کردم و بعضیاشم تو پرانتز سعی کردم بگم اما نکته ای ک به این فایل مربوط بود اینه من خیلی تونستم غلبه کنم به احساس منفیم و از اول ماجرا ک دادو بیداد میکردم کارم اوکی نمیشد تونستم به شخصی تبدیل شم ک در عرض چند دقیقه خودشو احساس هیجانیشو کنترل میکنه و جالبه این فایلم تاحالا نشنیدم و میخوام برای اولین بار ببینم و بشنوم ولی آموزه های استاد مثل زنجیر بهم وصله و اگع خیلی ریشه ای بهش نگاه کنی تموم این مسائل نکته ب نکته گفته شده تو فایلای دیگه کافیه بری سمتش
شاید برای دوستان عزیز نتیجه مالی خیلی ب چشم بیاد و این نتیجه زیاد چشم گیر نباشه ولی ب قول استاد تو فایل رایگانشون که برای سرویس بنز اس ال کا رفته بودن گفتن شکرگزار باشید حتی برای چیزای کوچیکی ک ب چشمتون نمیاد اینا زمینه ای میشه برای موفقیت بزرگ ایشاالله از موفقیت مالیمم براتون کامنت میذارم
بهترینارو براتون آرزو مندم ارادتمند و دوستدار شما «مبین »
درود و عرض ادب
همین یکی دو ماه پیش بخاطر غلیان احساسات
و هیجان من تو کارم تصمیماتی گرفتم
و خودم رو تو شرایطی قرار دادم که همون کاری که داشتم رو عملا از دست دادم
چون توی ناراحتی زیاد تصمیم به استعفا رو گرفتم
و خیلی پیش اومده تو روابطم
از چیزی و شرایطی ترسیدم حسادت کردم یا شدیدا ناراحت شدم نتونستم درست تصمیم بگیرم و صحبت کنم و سریع کات کردم
اما استاد اینم بگم از وقتی توی سایتم و مدام آگاهی های فایلهای شما رو گوش میدم نسبت به چند سال پیش خیلی خیلی بهتر شدم
به نام خداوند یکتا.
اول از همه بگم که خیلیییییی ممنون و سپاسگزارم بابت این آگاهی که به شدددددت برای زندگی مون واجب و عالی هست .
میخوام بگم که منم چند وقت اخیر به خاطر کنترل نکردن خودم تو شرایط خیلییی شدید احساسی کاری کردم که نباید میکردم و حرفایی زدم که نباید میزدم
و خیلی پشیمون شدم از انجام کارم واقعا خیلی روم تاثیر منفی گذاشت.
بعدش احساسم خوب کردم و از خدا خواستم برام بهترین اتفاق تو این شرایط رقم بزنه وسپردم به خودش
اظهار پشیمونی کردم و از خداوند خواستم که خودش در زیباترین حالت ممکن بهترین اتقاق ممکن درباره این موضوع رقم بزنه برام.
من باید تو اون لحظه شدید احساسی صبوری میکردم
باید خیلیییی عجولانه تصمیم نمیگرفتم
باید پرهیزکاری میکردم
پرهیز از انجام هر عملی که ممکن بعدا به روح و روان و حتی جسم خودم ضرر بزنه
پرهیز از هر تصمیمی که ممکن بعدا خیلی به من احساس پشیمونی بده و آزارم بده
پرهیز از انجام هر کاری که روی من ممکن تاثیر منفی بذاره
با خودم قرار گذاشتم که زهرا تو باید در بدترین حالت احساسی سعی کنی عاقلانه رفتار کنی
چون هر رفتار و تصمیمی تو این شرایط میتونه برای خودت آسیب زننده باشه پس برای ارزش و احترامی که برای خودت قائلی سعی کن خودتو از آسیبهای تصمیمات احساسی حفظ کنی
من خودم تو شرایط احساسی شدید به خصوص عصبانیت سعی میکنم از ذکر
استغفرالله ربی اتوب الیه استفاده کنم ک مدام بگم
با خودم این قرارم گذاشتم که حتی اگه تو موقعیت های خیلی احساسی بد حق 100 در 100 با من بود
به خاطر خدا و نزدیکی به خدا اون لحظه هیچچچچ حرف و حرکت اضافی نداشته باشم و اینم بهم احساس خیلی خوبی میده چون به خاطر خدا این کار میکنم و مطمئنم پاداش این پرهیز کاری ام رو از خداوند دریافت میکنم
به نظر من انسان با تقوا همونی هست که از هرکار و حرکت و تصمیمی بر علیه خودش خودداری میکنه
پس تو شرایط سخت احساسی هم آدم ب تقوا برای اینکه با عصبانیتش به خودش آسیب نزنه باید پرهیز از هر کار و فکر و تصمیم اشتباهی داشته باشه.
اینا چیزی بود که به شخصه بهش رسیدم
و با توکل به خدا میخوام بهشون عمل کنم
چون علم بدون عمل هیچ فایده ای نداره و از جهالت بدتره
چون تو جهل چیزی نمیدونی انجام نمیدی
اما اینکه بدونی و تاثیری روت نذاره و انجام بدی دیگه
از جهل و نادانی هم بدتره.
خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم بابت این سایت که زندگی ساز واقعیه .
تا شهامتِ رها کردن چشمانداز ساحل را نداشته باشید هرگز نم
یتوانید از اقیانوس عبور کنید
درود و سلام بی کران بر استاد بی نظیر وخانم شایسته همراه عزیز
سلام بر دوستان موفق و شاد این سرزمین زیبا
چه منظره زیبایی امروز دوباره با باز کردن پنجره دل زیبای های بی نظیر این فایل در جلوی چشمانمان تجلی شد ،لباس زیبا وخوش رنگ استاد در کنار تابلوی زیبای آبی آسمان وچشم انداز بی نظیر پرادایس
خدایا شکرت
استاد چقدر فایل زیبا وبی نظیری تمام نکات را عالی بیان کردید ،بله احساسات ،تصمیماتی که همیشه در گذشته می گرفتم و چقدر ضربه ها از این تصمیمات بر سر راه من قرار می گرفت
یادم چند سال پیش خیلی احساساتی تصمیم می گرفتم ،گاهی از خوش حالی پول وپس انداز خود را خرج بیهوده میکردم ،یا اینکه از روی احساسات منفی وقتی عصبانی می شدم حرفی میزدم که بعد قابل جبران نبود یا گاهی به خاطر اینکه نمی توانستم منظورم را برسانم خودم را محروم می کردم چقدر اشتباه
اما وقتی با دوره عزت نفس شروع کردم عجیب تغییر کردم خدا را شکر وسپاس از شما استاد
استاد عزیزم
من الان در مدتی که با شما آشنا شدم توانستم تا 70درصد از تصمیمات احساسی خودم را رها کنم
یادم گاهی مواقع که با همسرم بحثی بوجود می آمد سکوت می کردم و همین سکوت من باعث شد که بعداز مدتی حتی بین ما بحث بوجود نیاید یا اگر باشد خیلی راحت تمام شود و حتی ایشون از من معذرت خواهی هم بکند در صورتی که قبل تر این طور نبود
در مورد زمانی که به خاطر خبر خوش،خوش حال میشدم کارهای عجیبی میکردم خرج پول ،مهمونی دادن ،خرید کادو ،ولی ثمری که نداشت هیچ توقع دیگران را نیز بیشتر میکرد
اما وقتی سعی کردم که خودم را کنترل کنم وبر احساسات خودم کمی تامل کنم میبینم که چقدر حال خوبی دارم و دیگران مثل گذشته با من برخورد نمی کنند وتوقع بی جا ندارند
من متوجه شدم که سکوت در مقابل دیگران و کنترل خشم با رفتن از آن مکان و موقعیت ،خوردن یک لیوان آب ،یا قدم زدن بسیار ترفند های عالی برای کنترل احساسات می باشد من تمام این روش ها را انجام دادم وبی نظیر در آرامش مننقش داشته
من پسر 15ساله دارم با توجه به سن وشرایط سنی و کنترل افکارم رابطه عالی ودوستانه با او دارم وقتی میبینم که او هم آرام و خیلی خوب با هم ارتباط بر قرار میکنیم و هیچ تنش وعصبانیت در وجود او نمی بینم
حتی گاهی مواقع اطرافیان به من می گویند چه ارتباط خوبی با پسرت داری مثل دو دوست هستید
فکر میکنم از زمانی که بر افکار و احساسات زود گذر خود بیشتر توجه میکنم وسعی میکنم در موقعیت ها خودم را کنترل کنم باز خورد آن را در زندگیم بسیار متوجه شده ام
ممنونم استاد از شما فایل عالی بود مسیر را برایم بیشتر روشن کرد
خوش حالم که شاگرد شما هستم
از خداوند برای شما سلامتی وشادی خواستارم
خانم شایسته عاشقتونم
بنام خالق هستی
سلام و درود خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و همه دوستان و هم فرکانسی های گلم ..
جعفرمحمودی هستم البته خیلی وقته عضو سایت هستم و گاهی اوقات مشارکت میکردم تااینکه موبایلم و مدارکم گم شد و متاسفانه ایمیل روهم فراموش کرده بودم و با ایمیل جدید وارد شدم.
استادجانم، تمام درجا زدن و دنده عقب رفتن من همه عمرم بابت این تصمیماتی بود که بخاطر احساساتم گرفتم و یه ضعف خیلی خیلی بزرگ در من بود و من غافل ازین که چرا تصمیمات من انقد نتیجه های بدی داره و چققدر که من سر احساساتم درمعاملات اعتمادکردمو تصمیم اشتباه گرفتم تااینکه یه فایل رایگان از شما دیدم فکر میکنم این بود که (چرا به کبوترها غذا نباید غذا بدهیم) اون فایل دیدگاه احساساتی منو به کل زندگی عوض کرد و باعث شد هدایت بشم به پندها و سخنان طلائی شما در این زمینه درفایل های بینهایت تاثیرگزار،،یه نکته جالب بگم که به هدایت الله و لطف شما و خانم شایسته هروقت من بایه سوال بزرگ تو زندگیم مواجه میشم و وارد سایت میشم شما به طرز معجزه آسایی در مورد اون فایل گذاشتید و چققدخداوند بخشنده و هدایتگرِ، استاد عزیزترازجانم من وقتی احساساتی میشم چه احساس خشم و چه ترس و هراحساسی که سراغم میاد فقط اون لحظه باتمام وجودم یه نفس عمیق میکشم و میگم خدای مهربونم تو خالق من و این احساساتی من تماما تسلیم توام منو درآغوشت بگیر و آرومم کن و درذهنم تصور میکنم تو آغوش خدام و مثل یه نوزاد تو بغلش چشامو بستم و اونم داره نوازشم میکنه و بهم میگه که چه راهی درسته و چه راهی درست نیست …
استاد وقتی ازین شرایط فارغ میشم درست واسه چندلحظه فک میکنم دوباره متولدشدم و چقققققد ازتون ممنونم که منو باخدای خودم آشنا کردین و اون خدائی که ازش میترسیدم رو ازم گرفتین …
عاشقانه دوستتون دارم و قلبم میتپه واسه همتون ..
عاقبتتون بخیرو خوشی و شادی ️️️
به نام خدای هدایتگرم
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم مریم شایسته گرامی
این داستان عواقب تصمیمات احساسی
اول با یک نقل قولی از استاد مدیتیشنم آغاز میکنم
ایشون میگفتن وقتی ما روی خودمون کار میکنیم ، به این معنی نیست که دیگه هیچ مشکلی و ناراحتی ای برامون پیش نمیاد بلکه به این معنی هست که تایمی که ما در اون مشکل یا ناراحتی می مونیم کوتاه میشه
انقدر این حرف استادم برام اهمیت داشت و بخشی از وجود من رو ساخت که خیلی جاها میگمش
من از خودم بگم که قبلا قبلانا خیلی زیاد تصمیمات احساسی میگرفتم …هم توی ناراحتی هم توی شرایط عاطفی
میتونم بگم بیشتر توی شرایط عاطفی تصمیماتی گرفتم و دلسوزی هایی کردم برای بعضیا که تا مدت ها توی ذهنم بود …و چون تا قبل از آشنایی با آموزش های شما نمیدونستم که نباید این کار رو بکنم همیشه توقع داشتم که افراد یادشون باشه من چه کاری براشون کردم
نمیخواستم برام کاری انجام بدن فقط میخواستم یادشون باشه اون کار من رو
خوب این کار از چند جنبه مشکل ساز بود
اول اینکه ذهن من همیشه در حالتی بود که من خیلی آدم عالی ای هستم و نیاز نیست برای عالی تر شدن کاری انجام بدم
دوم اینکه ، چون همیشه کارهایی که از روی احساس برای دیگران میکردم کارهای بزرگی بودن، خوب اونا هم بهم هی میگفتن کارهام رو … نتیجه این شده بود که ، من خودم رو محق میدونستم که در جاهای دیگری هم اظهار نظر کنم
در جاهایی که مثلا میدیدم اطرافیانم یک رفتار اشتباهی دارن
سومین ضررش این بود که،چون دوست داشتم همیشه همه کارهای من رو یادشون باشه و خوب خیلی ها بعد از یک مدتی یادشون میره
من خودمو کم میدیدم…هی توی ذهنم همه رو محاکمه میکردم … تا جایی که تا همین 4 سال پیش فکر میکردم من کامل نیستم
چرا؟
چون قبلا یه عالمه سر اینکه یه کاری واسه یکی کرده بودم و کسی از نظر من قدرشو نمی دونست
پس من فکر میکردم من کارم کوچیک و بی ارزش بوده
در اصل ، من فکر نمیکردم ذهنم اینطوری بهم میگفت…اگر ما بدونیم که یک کاری بد هست و ما رو اذیت میکنه که اون کار رو نمی کنیم…ما اگر ببینیم توی یک لیوان آب مگس افتاده هیچوقت اون آب رو نمیخوریم
پس نظر من اینه که تا مادامیکه فردی روی شناخت خودش کار نکنه ، اون شخص در بدن خودش حاکم نیست ، انرژی های دیگری بدن اون و زندگی اون رو اداره می کنن
گذشت و گذشت تا من با سایت استاد عباس منش آشنا شدم
آموزش دیدم و فهمیدم که محبت کردن به دیگران در جایی که من از خودم بزنم …از راحتیم بزنم ..از خیلی چیزایی که دوست دارم داشته باشم بزنم و به کسی دیگر خدمت کنم نه تنها خوب نیست بلکه شرک هم هست
چون رضایت اون فرد برام مهمه که دارم از همه چیزم میزنم تا اون راضی باشه…پس این شرک محسوب میشه
با شنیدن این درس ها از استاد عباس منش عزیز من رو با اون شخصیتی که سالها از خودم ساخته بودم در هم شکست..
خشم کل وجودم رو گرفت
احساس پوچی کردم
چیزی که سالها از همه چیزم براش زده بودم رو باید خورد میکردم میریختم زیر پام تا بتونم خود واقعیم رو پیدا کنم
حرف های استاد رو باور کردم
دیگه اون آدم سابق نبودم
دیگه تصمیمات احساسی رو کم کردم
خیلی سعی کردم در زمان های مشابه که شاید میخواستم تصمیم احساسی بگیرم به خودم میگفتم…به یاد بیار تنها قدرت این جهان یکیه
و یواش یواش تونستم این تصمیمات احساسی رو کم کنم
خیلی کم
میتونم بگم به لطف الله در سه سال گذشته توی سایت بودم عصبانی شدم ولی خیلی کم…اون عصبانیتی که تصمیم غیرعقلانی توش بگیرم شاید دو بار یا سه بار بوده در طول این سه سال
بعدش چیکار کردم ؟
سعی کردم کمتر خودمو سرزش کنم
یکی از راههای که خیلی خیلی به من کمک کرد…مدیتیشن بود و هست
تمرین نفس های متنوعی که از استادم یاد گرفتم بسیار بسیار بسیار به من کمک کرده
بخشی از آرامش امروزم رو مدیون اون استادم هستم
یکی از کارهای دیگری که باز استاد مدیتیشنم یادم داده اینه که سرم رو مثل کاسه بلوری ببینم …به اینصورت که تا فکری واردش میشه نگاهش کنم و ببینم آیا فکری هست که من دوسش
داشته باشم یا نه …که این کار هم انقدر قویه که فقط باید انجامش بدید تا متوجه قدرتش بشید… خیلی مواقع که فکری میاد که شاید منجر به تصمیم احساسی بشه دو تا درس میاد توی ذهنم یکی اینکه فکر رو نگاهش کنم …یکی اینکه استاد عباس منش عزیز میگن که شما به هر دلیلی احساستون بد بشه انگار دستتون رو کردید توی پریز برق…اصلا مهم نیست چه دلیلی دارید برای حال بدتون
یک تکنیک دیگه که در مواقع احساسی خیلی کارساز هست اینه که چشمم رو میبندم و نقطه شروع اون فکر رو سعی میکنم پیدا کنم و ببینمش و به طرز معجزه آسایی اصلا نمیتونم دیگه اون فکر یا احساس رو ببینم در ذهنم
باز هم از تکنیک های معلم مدیتیشن دیگرم هست
من این تکنیک ها رو مدیون اساتید عرفان و مدیتیشنم هستم
خیلی زیادن که دیگه پر گویی میشه و از حوصله این بحث خارج هست
دوش آب سرد در مواقعی که احساس میکنم انرژی های سنگین روم هست بسیار جوابه برام
شنیدن صدای طبیعت موقع نفس های عمیق …بیشتر صدای آب برکه ..همیشه از یوتیوب میزارم پخش بشه …
یا صدای سوختن چوب در شومینه بسیار اثر بخش هست برای من همیشه از یوتیوب میزارم پخش بشه ..
پیاده روی زمان هایی که نمیتونم یک تصمیمی رو بگیرم بسیار به من کمک کرده…
در کل چیزی که یاد گرفتم و خودم رو شناختم اینه که نزارم به اون نقطه برسم که دیگه نتونم جلوش رو بگیرم …در واقع قبل از اینکه ماشه احساسم کشیده بشه براش فکری میکنم
یکی از کارهای که در هنگام به هم ریختگی ذهنم انجام میدم و جلوگیری می کنه از قلیان احساسم اینکه سریع خونه رو تمیز میکنم …به هم ریختگی خونه هم یکی از دلایلی هست که ذهن من رو مشوش میکنه
در آخر اینکه به نظرم کامنت های این فایل یک تراپی باشه و باید همیشه بهش سر بزنیم
موجی از طوفان مغزی در راهه با کامنت ها
استاد سپاس بی کران از شما به خاطر تهیه این فایل ها با این پشتوانه قوی تجربی برای سوال مطرح کردن
از خانم شایسته زیبا هم کمال تشکر رو دارم
دلم برای صورت ماهش تنگ شده
با سلام خدمت استاد عزیز و مریم خانوم محترم
در درجه اول من تو تمام مشکلات زندگیم سعی می کنم که اول خدا رو در نظر بگیرم و بیشتر اوقات وقتی که از خدا کمک میگیرم تو هر مسئله ای منو کمک و مسائل رو حل میکنه به و راهکارهای جلوی پای من میزاره که به راحتی این مسئله را پشت سر میذارم و امروز با شنیدن این فایل می بینم که باز هم اولین کاری که ما باید تو مشکلات انجام بدیم اینکه به خدا توکل کنیم و وقتی که به خدا توکل می کنیم نفس عمیق میاد پیاده روی میاد دوش آب سرد میاد مدیتیشن میاد تلویزیون دیدن میاد گیم بازی کردن میاد حتی با آرامش کامل میری و مثلاً بچه لج بازتو آروم می کنی همسرتو آروم می کنی البته از خود شما یاد گرفتن این کار رو که در درجه اول خدا را مد نظر خودم قرار بدم و هر موقع خداوند رو مد نظر قرار دادم راهکارهای فوقالعادهای جلو پای من گذاشت شک نکنید اگر به خدا توکل کنید تو بدترین شرایط زندگیتون راهکار های مشتی و باحالی در اختیارمون میزاره
حالا در مورد مشکل خودم که چند وقت پیش برام به وجود آمد و اصلاً تو اون دوره خدا رو نمی شناختم و بعد از اینکه با شما آشنا شدم تازه خدا وارد زندگی من شد
دورهای مشکلات مالی برام به وجود آمد و بعد از اینکه مشکلات مالی برام به وجود آمد تمام تلاش خودم کردم که از راههای مختلف مشکلات خودمو حل کنم اما متاسفانه چون خدا را مد نظر خودم قرار نداده بودم به فکر این افتادم که یک قطعه زمین خوب و در حال پیشرفت خودم رو بزارم برای فروش درسته تو اون زمان مشکلات منو برطرف کرد ولی اگر خدا رو می شناختم از خدام کمک می گرفتم راهکارهای قشنگتری جلوی پای من می گذاشت که واسه یک مقدار کم بدهیم زمین به اون فوق العاده ای رو نمی فروختم اما باز هم اون اتفاق زندگیم شک ندارم به نفع من بود و درس های زیادی یاد گرفتم بعد از اون قضیه که اگر مشکلی داری یه مقدار فکر کن و از او کمک بخواه و بعد مشکل خودتو حل کن الان که دیگه تو آسمونا در حال حرکت هستم خدایی دارم منو دوش میگیره از سربالاییها بالا میبره خدایی دارم که دستور میدم میگه چشم و اطاعت میکنه و تمام خواسته های خودمو بهش میگم اون میگه چشم گاهی اوقاتم هم حس می کنم من خدا هستم و اون بنده دستور میدم بهش اونم کارا رو انجام میده اونم خوشگل
من خدا را شکر می کنم که با شما آشنا شدم و شک نکنید به زودی منو از نزدیک خواهی دید و شما را در آغوش می کشم و اشک شوق میریزم به خاطر دست خدا بودنت روی زمین عشق میکنم
و همیشه زمان هایی که شما دارید لذت می برید از طبیعت زیبا ماشین زیبا دوستای زیبا با اشک میگم باید این آدم لذت ببره باید این آدم عشق کنه لایق این لذت بردن و عشق کردن هست
استاد این لحظه که این پیام و نوشتم تو چشمام اشک جمع شده امیدوارم تو چشمای شما هم اشک جمع بشه چون همیشه اشک منو در میاری از خوشحالی
چون لذت های بهم دادی شک ندارم لذت هایی که داری میبری به خاطر لذت های که به ما دادی
استاد عاشقتم زندگیمو مدیون شما هستم و تمام زیبایی هایی که تو این جهان هستی خلق می کنم و کارهای خیری که تو این جهان انجام میدم تو حساب شما هم نوشته میشه شکل ندارم و همیشه تو خیلی از شرایط زندگیم و طبیعت های زیبایی که میبینم به یاد شما هستم و لذت میبرم از این جهان هستی و افتخار می کنم که استادی مثل شما دارم
خدایا سپاسگزارم بابت تک تک سلول های بدنم عاشقتم استاد
به نام خداوند جان و خرد
درود بر استاد عزیزم و خانواده بزرگ عباس منش
چقدر این فایل فوقالعاده بود.
من به شخصه بارها و بارها وارد یک شرایط احساسی شدید شدم (مثبت یا منفی )
قبل از اینکه با خانواده و سایت عباس منش آشنا شوم مانند برگی در باد بودم ، ذهن و باروهایم من را به هر سو می بردند بعضی مواقع خشم خودم را نسبت به افراد بروز می دادم زیرا احساس می کردم ظلمی به من شده و من مظلوم واقع شدم و در مواردی هم بروز نمی دادم و کینه ای عمیق در من ایجاد می کرد.
داستان به این جا خلاصه نمی شود شرایط احساسی من به خشم خلاصه نمی شد بلکه بخش کوچکی از ضرباتی که به خودم زدم از روی خشم بود،من هیچ کنترلی بر ذهن خود نداشتم و تمام احساسات را در بالا ترین سطح تجربه می کردم مانند ترس،تنبلی و هم جهت شدن با اکثریت جامعه….
برای مثال من رشته دبیرستانم بدون آگاهی کامل انتخاب کردم زیرا برایم نظر دیگران خیلی مهم بود و تقریبا از خودم هیچ نظری نداشتم حتی یک لباس را بدون تایید دیگران نمی گرفتم اما این تصمیم اشتباه آنقدر نتیجه اش برایم سخت بود که بعداز آن زندگی ام به کل عوض شد و تقریباً در تمام مراحل تنها مشاور هایم خداوند و افراد متخصص در آن زمینه بودند
من در سال های اخیر دبیرستان با فایل های شما به واسطه پدرم آشنا شدم و متوجه شدم ما در زندگی هم اختیار داریم و هم اجبار!!!!!
یعنی چی؟ یعنی اینکه ما اختیار داریم که هر جوری فکر کنیم هر چیزی رو باور کنیم ولی ما مجبوریم که حاصل اون نوع خاص دیدگاه یا باور یا جهان بینی رو برداشت کنیم
من با گوشدادن به فایل های هدیه و خواندن کتاب های پندآموز شما متوجه یک طرز نگاه شدمکنترل ذهن
من تا اون لحظه هیچ شناختی به رفتارهای خودم نداشتم و موفقیتی خاصی هم کسب نکرده بودم پس تمرینی برای خودم تدارک دیدم : این تمرین به این صورت بود که من یک دفتر داشتم و هر لحظه رفتار های خودم رو در مواجه با یک موضوع خاص یادشت می کردم اون اوایل متوجه رفتار نادرستم می شدم اما سر منشأ آن را پیدا نمی کردم اما با مرور زمان با شنیدن فایل های هدیه و محصولات شما تونستم سر منشأ این رفتار ها را پیدا کنم
یکی از بهترین روش ها برای من پیادهروی و استفاده از اهرم رنج و لذت است یعنی در هنگامه پیاده روی به خودم یادآوری می کنم که اگر من در شرایط احساسی شدید تصمیم اشتباهی بگیرم چه عواقبی برای من دربر خواهد داشت و از طرفی یک تصمیم یا یک الهام درست چه در هایی برایم باز می کند
من وقتی به یاد میارم که در تصمیم های بزرگ یا مشکلاتی که از من بسیار بزرگ تر بوده اند چه کار کرده ام یادم از یک جلسه از دوره دوازده قدم می افتند که استاد عزیز می گوید باید اون مشکل را فراموش کرد و تمرکز خودتان را روی چیزی بزارید که حال شما را بهتر کند.
لا حول ولا قوت الا بالله العلی العظیم
سلام استاد عزیزم ، مریم خانم و تمامی دوستانم
استاد بزرگوار از شما بابت نکات مهمی که هر دفعه به ما یادآوری میکنید سپاسگزارم از خانم شایسته عزیز هم که زحمت فیلم بردای به این شکل رو میکشن سپاسگزارم خدا قوت . سلامت و شاد باشید در پناه خدای مهربان .
در مورد تجربه خودم بگم که چند ماه پیش همراه با نوسانات طلا وسکه اطرافیانم تحریکم کردن که چندتا سکه داری بفروش دوباره بعد که ارزون شد بخر (البته خودمم بی میل نبودم ) ولی مدام نگران بودم که بعد چی میشه اگه ضرر کردم چی ؟ و بالاخره از روی ترس و عدم باور فراوانی که همیشه استاد میگن ثروت و فراوانی همیشه هست و نباید نگران چیزی باشیم من از قانون سر پیچی کردم.
فروختن همان و گران تر شدن روز به روز طلا همان و این کار من که نتیجه تصمیم نادرستم در شرایط احساسی بود باعث ضررم شد .
البته دیگه بهش فکر نمیکنم و حتی یه وقتایی با خودم میگم ببین این یعنی قانون دقیق و عالی کار میکنه ضرر کردم ولی درس بزرگی گرفتم وقتی باورام در مورد فراوانی درست باشه هیچ وقت حرص و طمع سراغم نمیاد که بخوام همچی ریسکی کنم .
هر روز به خودم یادآوری میکنم که نعمت های خداوند به بی نهایت طریق به زندگی من وارد میشن من به این دنیا آمده ام که ثروتمند و خوشبخت باشم پس فکر و احساسم هم باید همسو با قانون باشه .
در مورد راه کارهای که استاد گفتن در موقع درگیر شدن با احساسات منفی برای من پیاده روی و گوش کردن به فایل های استاد خیلی موثر بوده ( من فایل های منتخبی از استاد در موقعی که دارم راه میرم با هدفون گوش میکنم خیلی حس لذت بخشیه پیشنهاد میکنم امتحان کنید ) مواقعی هم که اعصبانی هستم چند تا نفس عمیق که میکشم خیلی آروم تر میشم و مسلما در شریط بهتری میتونم تصمیم بگیرم .
این روشها خیلی ساده هستن و اگه هر کدام از ما مقید به انجامشون باشیم نتایج بزرگی توی زندگیمون دارن به قول استاد وقتی توی این مسیر زیبا روی خودمون کار میکنیم و تغییر میکنیم ( سیر تکاملمون طی میشه ) بعد چند سال وقتی به عقب و گذشتمون فکر میکنیم اصلا باورمون نمیشه که من همون آدم سابق هستم چقدر بهتر شدم .
خدایا برای همه تغییرات مثبتی که داشتم و باور دارم که آینده درخشانی در انتظارم است هزاران بار سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
شاااد و عااالی باشید در پناه خدای مهربان .