عواقب تصمیمات احساسی - صفحه 34 (به ترتیب امتیاز)

722 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امید جواهری گفته:
    مدت عضویت: 1055 روز

    سلام به همه دوستان عزیز و استاد عباسمنش و مریم خانم

    یه مدت خیلی افکار منفی داشتم راحب اینکه نکنه با یه سری افراد درگیر بشم و ندایی بهم رسید و چشمم به قران توو اتاق افتاد و توو فهرست سوره ها هدایت شدم به سوره فرقان که در یکی از آیه هاش نوشته بود بندگان رحمان کسانی هستند که روی زمین با آرامی و فروتنی راه میروند و وقتی نادانان آنان را مورد خطاب قرار میدهند در پاسخشان سخنان مسالمت آمیز میزنند .از اینکه پروردگار جهان اینقدر سریع و شفاف پیام رو بهم رسوند از شدت خوشحالی اشک توو چشام جمع شد و از اون موقع قدرت درونیم هزاران برابر شده در ضمن اینکه آدم بتونه احساساتشو کنترل کنه فرد با تقوایی هست و نزد پروردگار عزیزه .در آخر خداروشکر میکنم به خاطر این آگاهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    دنیا گفته:
    مدت عضویت: 1320 روز

    سلام به استاد نازنین و خوشتیپ سلام به مریم عزیزم همراه همیشگی .و سلام به دوستان گلم .

    این فایل وقتی شروع شد برای من این نکته خیلی بولد بود که فقط خشم و عصبانیت و ناراحتی نیست که باعث میشه درست تصمیم نگیریم بلکه شرایط احساسی خیلی خوب هم این نتیجه رو داره که اگر کنترل نشه باعث تصمیمات زیان باری میشه .

    از خودم بخوام بگم من وقتی اعصبانیت بهم غلبه میکنه سعی میکنم هیچ حرفی ب زبان نیارم اماااا از یه جا جلوش رو میگیرم اما از یه جای دیگه نمود پیدا میکنه با این که زبانم رو کنترل میکنم اما اون انرژی منفی ناشی از خشم در حرکات بدن من نمایان میشه و باعث میشه به خودم آسیب بزنم و یا حتی شده به طرف مقابلم از وقتی روی خودم کار میکنم و به این فایل شما رسیدم که کنترل کنم ذهنم رو کمتر به این موارد بر میخورم و سعی میکنم خیلیییی زود اون مکان رو ترک کنم وقت گذروندن با حیوانات خیلی به من در کم کردن خشمم کمک میکنه و قرآن خوندن .

    اما آنچه بیشتر از احساسات منفی به من آسیب زده احساسات خوب بود خیلی جاها از سر ذوق و اشتیاق حرف هایی زدم که سال ها براش تاوان پس دادم که تا سال ها پام گیر بوده .

    یکی از این اتفاقات از این قرار بود من رفته بودم خونه ببینم البته فقط دیدن چون هنوز یک مقدار از پول رو باید هنوز جور میکردم تا خونه بخرم این رو بگم هم من یک ماه قبلش وامی که 2 سال درگیرش بودم رو تموم کردم چون یاد گرفته بودم که این کار نادرسته..،…… و خلاصه خیلی خیلی خوشحال بودمو احساس آزادی میکردم .

    در این روند خونه دیدن من خیلی خیلی ذوق داشتم که قراره چند ماه دیگه به خونه مورد علاقه ام برسم و خونه دار بشم و ….

    توی این جریان به خاطر طغیان احساسات من و البته (ترس از کمبود) که من به خودم وارد کرده بودم که دیگه همچین خونه ای گیرم نمیاد من پا توی مسیر اشتباه گذاشتم مسیری که چند ماه قبل خودم رو ازش خلاص کردم و من دوباره خودم رو تو چاه قسط انداختم و پول خونه رو قسط بندی کردم پولی که هنوز مونده بود من جورش کنم این تصمیم ها همششش در یک ساعت اتفاق افتاد همش در یک شب اتفاق افتاد .

    و من بعد چند روز فهمیدم چکار کردم …

    این موضوع منو هدایت کرد به فایل های رضا عزیز و من این درس قسط و وام و بدهی رو اونجا یاد گرفتم بعد ازچندین بار مشت و لگد خوردن .

    سپاس. سپاس استاد عزیزم برای آگاهی هایی که از موارد پیرامونتون برداشت میکنید و می‌آیید به ما هم یاد می‌دهید سپاس گزارم .

    و سپاس خدای من برای درس های بینهایت برای تجربه ها برای درست زندگی کردن و لذت بردن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    معصومه یوسفی زاده گفته:
    مدت عضویت: 1218 روز

    سلام استاد بزرگوارم ومریم نازنینم

    و سلام به همه دوستان

    من سپاسگزارم بخاطر نکات ارزشمند و کلیدی که در این فیلم و چند فیلم قبل روی سایت قرار دادین داشتم فکر می کردم اگر من در این سال جدید فقط همین چند فایل رو مرتب گوش کنم و سعی کنم ملکه ذهنم کنم همان که فرمودین عادتی که زندگی شما رو برای همیشه تغییر خواهد داد یعنی واقعا تغییر بنیادینی در زندگیم اتفاق خواهد افتاد

    واقعا شما استاد بزرگوارم شکارچی نکات ناب زندگی افرادموفق و بسیار موارد مثبت دیگر هستین برای همین هست که در مدت زمان کم این همه پیشرفت کردین و واقعا برازنده و شایسته یک همچنین زندگی عالی و بی نظیری هستین من به وجود شما بسیار افتخار میکنم امیدوارم که خودم هم بتونم به فرمایشات شما عمل کنم

    در ضمن استاد عزیزم خواستم بگم که خیلی جوان و سر زنده شدین ماشالله و حتی صداتون هم مثل زمانی شده که در ایران سمینارمیدادین

    از خدای مهربونم سپاسگزارم که شما رو در مسیر زندگیم قرار داده و بی نهایت از وجود پاک شما سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3766 روز

    درووووود به همه

    مورد 1: 15 سال پیش بود، دوستم در کیش زندگی میکرد، و منم در تهران، بهم زنگ زد گفت یک چک از صاحبخانه خوابگاه در تهران دارم که باید پرداخت کنم تو برو بگیر و ببر بانک و خلاصه ردیف کن. (ما با هم صمیمی هستیم و امین هم، بطوریکه او مقداری از وسایلش در منزل ما بود اون زمان) منم رفتم خوابگاه، چک را گرفتم، اومدم خانه، بهش زنگ زدم که برم مرحله ی بعدی،

    کلا از لحظه ای که استارت اینکار را زدم مدام ذهنم نجوا می‌کرد که : ببین اون توی کیش داره حال میکنه بعد تو اینجا راه افتادی بری کار اونو درست کنی و هی احساسم رو بد میکرد و حس ترس همراه با حقارت بهم میداد. منم گفتم خب حالا که این مسئولیت را پذیرفته ام باید تا آخرش انجام بدهم. چک را گذاشتم در جیب پشت شلوارم. و با یک عالمه ترس رفتم بیرون. البته بگم که خودش هم مدام به من می‌گفت مواظب باش با احساس ترس…

    منم گفتم حالا که بلد نیستم بزار با یک راهنما بروم، زنگ زدم به پسرخاله ام، براش توضیح دادم،اونم گفت بیا بانک ملی فلان جا، منم رفتم، پسرخاله ام گفت: چک را بده ببینم. دستم را بُردم سمت جیبم اما هیچی نبود. شوک شدم، مسیر را پیاده رفته بودم. گفتم چرا نیست؟

    گفت: مطمئنی برداشته ای؟ گفتم: وا ، معلومه.

    چک نبود، ما کل مسیری که رفته بودم را با هم برگشتیم که پیدایش کنیم …

    برگشتم خانه و به دوستم ماجرا را اطلاع دادم

    باید اقداماتی که چک به خطر نیفتد صورت می‌گرفت و چون پنجشنبه بانک‌ها زود میبندن نشد کاری بکنم…احساسم خیلی بد شد و بدنم شروع کرد به کهیر زدن، احساس ترس شدید، ناامیدی، بی لیاقتی ، نجوا داغونم کرد.

    دوستم خیلی تلاش کرد که بهم احساس خوب بده.

    ولی من خودمو باخته بودم. به شدت از خودم بدم می اومد، دلم میخواست خودمو بکشم،

    و از اون اتفاق به بعد سیستم ایمنی بدنم بهم ریخت.

    این تجربه برای من (قانون هر لحظه به فرکانس‌های ما پاسخ میده) را هم تداعی می‌کند. و جمله ی استاد: هر اقدامی که عملکردش بر پایه ی ترس باشه …

    مورد 2: زمان: 1397 – دو سال بود که متعهدانه داشتم روی باورهام کار میکردم و متوجه شدم که با مدیر و همکاران محل کارم همفکر نیستم. و چون تمرکزم را هم گذاشته بودم روی کارخرابی هاشون جهان هر روز پر رنگترش میکرد.میخواستم از اونجا بیام بیرون ولی وابستگی هام به بچه‌ها که اونم بخاطر شرک هام بود مانع میشد. همچنین باور نداشتم بتوانم کار پیدا کنم. و ذهنم میگفت مامانها چی میگن. یعنی عزت نفس داغون.

    2 ماه برگه ی استعفامو با خودم می بردم بعد برمیگرداندم. چقدر چقدر ترس داشتم فقط خدا میدونه. و چقدر تقلا میکردم که اونا رو با خودم همفکر کنم.خلاصه اعلام کردم…

    به مدیرم گفتم من مرخصی بی زمان میخوام. اول فکر کرد شوخی میکنم، با هر سختی پذیرفت.

    من اومدم بیرون، شنبه بهم زنگ زد گفت مریم جون کی برمیگردی مادرها پرسیده اند.

    گفتم من تازه رفته ام یک ماه بشه بعد تصمیم میگیرم. همکاری داشتم که خیلی برام چالش درست کرده بود و من خیلی دوست داشتم به شدت بی آبروش کنم چون مدرک داشتم. ولی خیلی روی خودم اون مدت کار کردم که انگشت را سمت خودم ببرم و بگم مریم وظیفه ی تو چیه؟ تو تعهدات چیه؟ خشمم خیلی زیاد بود. در اصل مدارم تغییر کرده بود و جهان میخواست بهم پاداش بده اما من ترس داشتم.

    نتایج این اقدام: کمتر از یک هفته نگذشته بود به من پیشنهاد کاری شد با 4 ساعت کار کردن ولی همان حقوق کار دائم که در جای قبلی بودم. اون روز را فراموش نخواهم کرد، امکان نداره ما بر ترس هامون غلبه کنیم و پاداش نگیریم. به چه رشدی رسیدم اون زمان و چقدر درکم نسبت به قانون بهتر شد. وای از شرک. مدیرم تا 2 سال بهم زنگ میزد و می‌گفت کی برمیگردی. با رفتن من با اون همکار کلی چالش پیدا کرده بودن و تازه فهمیده بودن چه اتفاقی افتاده.

    مورد 3: بیرون رفتن از محیط و پیاده روی کردن برای من عالی‌ترینه. ولی اخیرا دارم جوری کار میکنم روی خودم که دنبال عامل بیرونی نباشم برای کنترل ذهن و بیشتر بتوانم از درون به آرامش برسم. به رویاهام فکر کنم. به اهدافم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    محمد احمدی گفته:
    مدت عضویت: 622 روز

    به نام خدای عزیزم

    سلام به همه خصوصا استاد عباس منش عزیز و یار مهربونشون.

    یکی از تجربیات خودم که هنوز هم بعضی مواقع پیش میاد ، احساس خشم و ناراحتی بر اثر کارهای بچه هام است.

    سه تا پسر دارم 11 ساله و8 ساله و 6 ساله.

    بالاخره پسرها خصوصا تو این سن و سال شیطونی ها و جنگ و دعواهای خودشون و دارند ، هر چند تو مدرسه

    و جامعه خیلی خوبن ولی گاهی اوقات تو خونه با هم دعوا می کنند و جیغ و داد راه میندازن و به همدیگه می پرن خصوصا 2 تای آخری.

    پسر وسطی هم حسادت زیاد داره و زود رنجه و من بعضی وقتها احساساتی میشم و هلش میدم یا بهشون غر می زنم.

    ولی سریع بعدش پشیمون میشم و میگم ای کاش اون رفتار را باهاشون نداشتم، کاش خودمو بیشتر کنترل می کردم و حسم بد میشه.

    هر چند خیلی کم پیش اومده که کتکشون بزنم، ولی دوست دارم خودمو کنترل کنم که همین غر زدن و هل دادنشون را هم نداشته باشم.

    خدا جونم ، ای مهربان ترین مهربانان ، ای کسی که هزاران برابر از پدر و مادر مهربانتری خودت کمکمون کن تو لحظاتی که احساساتی میشیم خودمونو کنترل کنیم،

    خودت اون لحظات این تکنیکها و روشهای که ما را آروم میکنه به ذهن و قلبمان خطور بده.

    خودت به هر طریقی که برا مون مفیده آروممون کن تا تو لحظات خشم بهترین عملکرد را داشته باشیم.

    خدای خوبم ،ای عزیزم، ای نازنینم، ای خدای خوشگلم، ما از خود نیرو و توانی نداریم هر چه داریم از توست،

    ما عجز و ناتوانی خود را فقط و فقط به پیشگاه مقدس حضرتت عرضه می داریم

    و فقط از خودت یاری و کمک می طلبیم.

    خدا جونم قربونت برم ، فدات شم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    محسن منجزی گفته:
    مدت عضویت: 1713 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    خداروشکر میکنم که من رو توی این مسیر سراسر نعمت و خیر و برکت همراهی میکنه، هدایت میکنه که هر روز بیشتر و بیشتر روی خودم کار کنم و من رو به این فایل زیبا و فوق العاده که ازاصول مهم قوانین هست هدایت کرده تا یادآوری بشه برام که احساس خوب=اتفاقات خوب. خدایا شکرت

    جالبه این فایل رو من برای اولین بار هست که دیدم و علی رغم اینکه از تقریبا دو سال پیش هر فایلی که روی سایت میومد سریع مطلع میشدم اما الان توی مدار دریافت این آگاهی ها قرار گرفتم و شنیدمشون که باز هم جای بسی شکرگزاری داره.

    قبل از استاد که با یک مدرس دیگه ای توی زمینه ی قانون جذب پیگیر این مسائل بودم و ایشون واقعا انسانی بود که اون زمان، و با توجه به سطح درک و آگاهی های اندک من انسان فوق العاده ای بود برام، این بحث تصمیمات احساسی رو شنیدم بودم و خدارو شکر خیلی خیلی جاها تونستم برای خودم به کارش بگیرم، تونستم تاثیر منفی گرفتن تصمیمات احساسی رو ببینم و تونستم تفاوت نتایج این دو دسته افراد رو از هم تمیز بدم.

    توی زمانی که انسان احساساتیه، علی الخصوص زمان های احساسات منفی، اولین و مهم ترین و اصلی ترین و بهترین کار اینه که احساس خودش رو آروم کنه و به یک شرایط یه ذره بهتر برسه، بعد که بهتر شد دوباره بهتر بشه و این بهتر شدن ادامه پیدا کنه تا اینکه کاملا از اون موضوع سرد بشه و بتونه با عقل سالم و کامل درمورد اون لحظه و اون اتفاق تصمیمش رو بگیره. یعنی مهم ترین و مهم ترین کارش اینه که خودش رو آروم کنه. هیییچ کاری اولویتش بالاتر از این موضوع نیست. نه جواب دادن به طرف مقابل، نه داد وبیداد کردن برای نشون دادن خشمت، و نه هییچ چیز دیگه ای درست نیست و فقط و فقط بایستی خودش رو آروم کنه.

    یکی از کارهایی که من توی شرایط احساسی منفی میگیرم که خودم رو کنترل کنم و نزارم شیطان سوار بر ذهن و مغزم بشه این هست که یمک لحظه مکث میکنم، و میرم به درون خودم و با خودم میگم: خب الان ذهنم داره اینطوری میگه، دلم چی میگه؟

    که بیشتر مواقع جواب میاد که: هیچی نگو الان و فقط نفس عمیق بکش. یا میگه تو چشم های طرفت با آرامش زل بزن و هیچی نگو. یا میگه صبر کن و با آرامش بهش بگو بعدا صحبت میکنیم اگه اشکال نداره، یا میگه بابا تو که این یارو رو میشناسی، این هی دویت داره بحث کنه یا خودش رو نشون بده یا همیشه آه و ناله کنه. جرا اعصاب خودت رو بهم میریزی؟ و اینکه آخر این صحبت ها، یعنی تقریبا 99 درصدشون با احساس آرامش و حل شدن اون موضوع خاتمه پیدا کرده و هیچ اتفاقی هم نیفتاد.

    پرا میخوای پابه پاش عصبی بشی که قطعا برای تویی که اینقدر همیشه به لطف خداوند مهربان آرومی، این یه مسابقه ی دو سر باخته، که هم اعصاب خودت رو بهم میریزی و هم اون یارو چون دوست داره بحث و جدل کنه اخرش اون توی یه نبرد بی پایه و اساس پیروز میشه و احساست دو برابر بد میشه.

    من دیدم توی محل کارم که یکی از همکارهای بسیار نزدیک خودم فقط و فقط و فقط شیطان سوار بر ذهنش شده و انقدر از درون آشفته و عصبی بود، و انقدر سریع از کوره در میرفت و همه یه جورایی یا ازش میترسیدن یا اینکه از عمد عصبیش میکردن که دستش بندازن. توی عصبانیت هیچ چیزی بجز خرابی بیشتر نیست و هیچ حرکت مثبتی توی این کار نیست.

    الان یاد یکی از داستان های کتاب های مدرسه افتادم که امام علی با یکی از مبارزان سپاه کفار مبارزه میکرد و کار به جایی رسید که اون مبارز رو انداخته بود روی زمین و نشست روی سینه ش که کار رو تموم کنه، همون لحظه اون طرف آب دهنش رو تف میکنه روی صورت امام علی.

    امام علی که میخواسته طرف رو بکشه یک لحظه از روی سینه طرف پا میشه و چند قدم راه میره و دوباره برمیگرده و کار رو تموم میکنه.

    بعدا ازش میپرسن که دلیل این کارت چی بود؟ گفت چون نمیخواستم نیت کارم از بین بره. نمیخواستم بخاطر عصبانیت از حرکت اون کافر اون رو بکشم بلکه میخواستم نیستم در جهت رضای خدا و مبارزه با کفر باشه.

    به نظر من طبیعت بهترین نماد از خداوند و مظهر کامل ویژگی های خداوند و بهترین جا برای درک حضور خداوند وصحبت کردن باهاشه.

    توی طبیعت هم هیچ جایی نیست که همراه با آشفتگی و به هم ریختگی و از هم گسستگی باشه. و همیشه از دریا گرفته، تا اقیانوس و کوه و جنگل و دشت و آبشار و همه جا همراه با آرامش و صداهای لذتبخش و احساس های آرامش دهنده همراه بوده که بهترین جاها برای درک خداوند و صحبت خداوند با بنده هاش هم همین جاهاست و من چه قدر خداوند مهربان راهنماییم کرده به این جاها و چه قدر باهام صحبت های قشنگ قشنگ کرده. و هر جا هم که باد صدای وحشتناک و ناله و زوزه و غرش همراه بوده یک خسارت و خرابی به همراه داشته. زبان خداوند آرامشه و اون زمان هاست که صدای خداوند رو میشنویم. خود پیامبر هم یک ماه یک ماه میرفته توی غار حرا برای اینکه بهتر بتونه در کمال آرامش و توی اون سکوت کوهستان با خدا ارتباط بگیره.

    من چون خیلی وقت ها با همین روشی که بالا گفتم سعی کردم خودم رو آروم کنم خداروشکر اکثر تجربه هام توی همچین موقعیت هایی خوب و مثبت بوده و البته بودن شرایطی هم که نتونستم ذهنم رو و خودم رو کنترل کنم و انقدر عصبانی و داااغغ شدم که همون لحظه به مشکل درد معده برخوردم و در پایان هم اون ماجرا با خوبی و خوشی تموم شد و رفت و خودم فهمیدم که میتونستم چه قدر بهتر و آروم تر باشم اون لحظه.

    این نکته خیلی خیلی ارزشمند هم که استاد به زیبایی بهش اشاره کردن فوق العاده کارا و مفیده. که ما از قبل با خودمون مشخص کنیم که اگر من توی یه موقعیتی شرایط داشت از کنترلم خارج میشد چه طور ذهنم رو کنترل کنم که بهتر جواب بده و نتیجه بهتری بگیرم. در واقع دارم ذهنم رو قوی میکنم و تربیت میکنم برای قوی بودن توی شرایطی که میتونه یا بد و یا خیلی خوب پیش بره.

    کارهایی که به نظر خودم میتونم انجام بدم تا ذهن خودم رو توی شرایط احساسی کنترل کنم:

    1- نفس عمیق بکشم و بلافاصله به درون خودم برم. با خودم میگم خب ذهنم الان این حرف رو میزنه و میگه این کار رو بکن دلم چی میگه؟ . که جواب در اکثر مواقع عالی خواهد بود.

    2- چن تا نفس عمیق پشت سر هم بکشم

    3- یک یا دو لیوان آب خنک بخورم که مثل گرفتن دوش دمای بدن رو پایین میاره

    4- از اون موقعیت یا اون محل کلا فاصله بگیرم و ترک کنم اون محل رو.

    5- خودم رو با یه چیز دیگه ای مشغول کنم که نیاز به تمرکز بالایی داره

    6- یک فعالیت فیزیکی سنگین انجام بدم که نیاز به انرژی زیادی داره، چون توی این موقعیت ها مغز فقط میگرده که نیازهای اولیه بدن مثل اکسیژن رو برای بدن تامین کنه و نمیتونه روی مسائل حاشیه ای متمرکز کنه.

    7- از قبل ذهنم رو و خودم رو توانمند و مجهز کنم که اگه فلان موقعیت پیش اومد من چه طوری خودم رو کنترل کنم و بهتر عکس العمل نشون بدم.

    نکته ای که همین الان بهش رسیدم اینه که پشت عصبانی شدن و ایجاد احساس بد توسط شرایط بیرونی، یک باور مخرب وجود داره و اون اینه که شرایط بیرونی و یا انسان های دیگه دارن روی زندگی من، روی افکار من و روی احساسات من تاثیر میزارن، اون ها دارن توی زندگی من تاثیر میزارن. شرایط بیرونی روی زندگی من تاثیرگذاره. پدرم، مادرم، خانواده م ، همکارام، فلانی و بهمانی نمیزارن من حالم خوب باشه و اون ها هی حال من رو بد میکنن و . . .

    در حالی که اصل و اساس همه این اموزش هایی که ما الان داریم کار میکنیم و یاد میگیریم این هست که شرایط بیرونی اصلا و هیچ تاثیری روی زندگی ما نداره و ما هستیم که زندگی خودمون رو خلق مکنیم نه اسنا های بیرونی، نه شرایط و اتفاقات بیرونی، آدم ها، نه بالارفتن دلار و دوست و رفیق و خانواده و همکار.

    و ایجاد عصبانیت داره این باور رو در ما ضعیف میکنه که ما خالق و اداره کننده زندگی خودمون هستیم و هر چی که بیشتر نتونیم کنترل کنیم احساست خودمون رو، باور خلق زندگی ما توسط خودمون ضعیف تر میشه.

    پس اگر من هر لحظه به این خودآگاهی برسم که خودم هستم که خالق زندگی خودم هستم و هیچ عامل و انسان و شرایط بیرونی روی من و زندگی من و احساسات و تصمیمات من تاثیرگذار نیست، خیلی میتونه کمک کننده باشه برای کنترل احساساتم و میتونم با توکل به خدای مهربانم بهتر کنترل کنم شرایطم رو.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 458 روز

    بنام خدای یکتا

    درود بر استاد عزیزم عباسمنش مهربان و بنده خوب خدا وهمسر همراهشون. بانوی عزیز

    استاد من این فایل تون رو در یکی از کانال ها دیدم

    اومدم اینجا پیداش کردم داخل سایت که تجربه و دیدگاهمون با شما به اشتراک بذارم که هم خودم هم شما و دوستان بازخوردها رو بگیریم و بدونیم که جهان قوانین خودش رو داره و جنس رود سوی جنس ، و ناظر جنس منظور رو مشخص می‌کنه و دنیا کسی و چیزی جز من نیست هر چه کنیم بخودمون میکنیم ارتعاش اساس سیستم جهانه

    استاد من یه بار از حرف کسی ناراحت شدم که انتقاد کرده بود چرا تو نمیری یه کاری کنی سرکار و… من اونموقع خیلی داغون بودم مریض بودم و همه جور مسئله داشتم و تمام زورمو هم البته زدم و البته فهمیدم که زور جواب نمیده

    استاد من بقول شما که گفتید حالا که اینطور شد منم اینکار میکنم ، من هم با شدت عصبانیت دنبال کار گشتم و یکی دوتا پیداکردم ازشون بازدید کردم

    استاد چون با حس عصبانیت شروع کردم کارو نتیجه‌اش خیلی وحشتناک بود

    پیام آسیب دید ، جنگ دعوا بین همکارا، صاحب کار بازی در می آورد و..

    البته خیلی چیزهای هم باعث رشدم شد

    یادگرفتم حقوق هم خوب بود اما

    امکان ادامه اون کار مقدور نبود و اومدم بیرون ازش

    و حتی برای گرفتن مدرک دانشگاهی هم همینطور مقاومت داشتم و کسی پاسخگو نبود امادش نکردن ،بی مسولیتی میکردم و من باید میرفتم شهرستان دانشگاه با هزار زحمت و…

    اما کم کم یادگرفتم از بزرگان مثل مولانا و از شماهم خیلی خیلی چیزها یادگرفتم عشقید شما که اتفاقات همسنگ ارتعاشات درونی ماست ، هرچقدر من درونم پاک تر وخالص تر باشه به همون میزان موارد خوب و خالص رو جذب میکنم

    راهکارم ؛ مقاومت عجله و خواستن چسبیدن و… رو

    کنار گذاشتم اولش راحت نبود خیلی هم دردناک بود

    اما کم کم یادگرفتم

    راهکارم این بود که قوانین الهی رو بفهمم که صبر با خوشدلی آرزو رو میاره نه عجله

    که رهایی و حس نیاز نداشتن و گدای چیزی نبودن نعمت ها رو میاره

    که صبورتر باشم ، حلم داشته باشم ، فکر نکنم زندگیم به این مدرکه بنده چه بسا مدرک گرفتم چهارساله هنوزم هیچ کاری باهاش نکردم حرص خوردم بدنم فقط خراب کردم با حرص مقاومت و عصبانیت و..

    که فضای درونم رو باز کنم احساس انبساط رو تمرین کنم که حس کمال کنم

    این احساسات متعالی آرامم میکرد ، صبورتر و خردمندانه تر رفتار میکردم تصمیم می‌گرفتم و چون انرژی پاک و ارتعاش بالا تری در من ایجاد میشد نعمتها به سمتم می اومدن و اتفاقا همین مدرکم بطرز معجزه آسایی وقتی دیگه رهاکردم و گفتم دیگه نمی‌خوام یه شخصی پیدا شد که گفت فلانی هیچ سمت مهمی نداره توی دانشگاه اما کارهمه رو راه میندازه آدم خوبیه

    من شمارش گرفتم باورتون نمیشه بعد یکسال بهشون پیام دادم ک مسئله ام اینه ..و اون بنده خدا درعرض یک هفته همه کاراشو انجام دادم حتی گفت خودم میام شهرتون و براتون میارم دیگه کرونا بودو تردد غدقن شد در شهر و یکبار خودم رفتم تحویلش گرفتم اما اون دست خدا رو هم ندیدم قیافش اون ساعت دانشگاه نبود ولی تماس گرفتم و حسابی تشکر کردم ازش

    الآنم دوستدارم یه کار خیلی خوب راحت در مکان خوب و در آرامش که از شش بخوبی بربیام داشته باشم دارن صبر میکنم چندروزه ذهنم هی میگه برو من میگم آرام باش سارا همه چیز خودشون نمایان میشه خداروشکر و پیشاپیش سپاسگزار خدا هستم برای نعمتها و فرصت های رشد و شکوفایی که بهم عطا می‌کنه و برکت میده ممنونم از وجود تون ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    بیژن قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 3005 روز

    سلام

    من هم موافقم که در شرایط احساسی نباید تصمیم گرفت و البته باید سعی کرد از شرایط احساسی سریع خارج شد با تکرار اینکه واقایع خوب اتفاق خواهد افتاد و تکرار ان میتواند این موقعیت احساسی بد را گذراند .

    بهشت خیلی خلوت شده حیوانات داخل آن دیده نمیشوند لطفا توضیح دهید که شرایط فعلی بهشت چگونه است آیا تغییراتی در ان داده اید ؟با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    ابوالحسن جعفری گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    بنام رب العالمین

    سلام به استاد بی نظیرم و خانم شایسته عزیزو همه ی دوستان با انرژیه خودم

    عجب فایل بی نظیری استاد عالی بود مثل همیشه

    خوشم میاد استاد همیشه با مثال عینی و واضح برامون یک مطلب و توضیح میدی تا با گوشت و پوست و استخونمون اون مطلب و درکش کنیم

    از اتفاقا و تصمیماتی که گفتین صد البته برای هممون چندباری اتفاق افتاده مثلا

    تصمیم گیری در حالت ترس :

    من توی ارز های دیجیتال معامله انجام میدادم مثلا در حالت سبز بازار ارز مورد نظرم سود خوبی میکرد و سبز میشد چون مطالعم کم بود و بازارو برسی نمیکردم سری برمیداشتم توی همون سود اول میفروختمشون ، بعد دوباره مثلا طی یک هفته که بازار سبز میشد باز اون ارز میرفت بالا و منم حرص میخوردم که چرا فروختمش ،

    میرفتم اخبار میخوندم میدیدم مثلا هنوز تا 30 درصد دیگه سود میده میگفتم ایول و توی قیمت بالا دوباره همون ارز رو میخریدم ، حالا اون ارز سود خودشو کرده بوده و بعدش بازار قرمز میشد و سقوط میکرد اونوقت من همون سودیم که کرده بودم از بین میرفت که هیچ کلیم ضرر میکردم تا دو سه روز سر درد ‌و مریض بودم

    چه دوران عذاب اوری بود ، الهی شکرت که با اینکه کلی ضرر کردم الان دیگه توی اون بازار نیستم و جوونم از اون روزای پر استرس و ترس و طمع خلاص شد ، همش به لطف اموزش های ناب استاد بود که باعث شد من از بازار بکشم بیرون و الان حداقل حداقلش روحم در ارامش باشه

    استاد بی نهایت ازت ممنون چه کمک بزرگی فقط در همین یک مورد در حق من کردی

    استاد من وقتی کسی در حقم قضاوت میکرد یا مثلا توی محل کارم سر شیفتم از دید خودم میخواست ازیتم کنه سری از کوره در میرفتم و عصبانی میشدم

    الانم دروغ نگم میشم ولی به مراتب خیلی کمتر و اروم تر شدم

    یبار موقعی که از نگاه خودم خواست منو ازیت کنه

    به خودم گفتم حسن تو باید اروم باشی این یک تضاد هستش ، نفس عمیق کشیدم صلوات فرستادم ، من هرموقع میخوام عصبانی بشم صلوات و ذکر میگم تا حدودی کمکم میکنه اروم بشم خلاصه بعدش که اروم شدم و کارمو انجام دادم

    سرشیفتم خیلی محترمانه تر با من برخورد کرد و از اون به بعدش کلی رابطه خوب و دوستانه توی محل کار با هم داریم که خودم باورم نمیشه و همش میگم خدایا شکرت که اون روز از کوره در نرفتم و جلوی خودمو گرفتم که اگه نمیگرفتم اون چهره بد اخلاقه عصبانیمو به همگان نشون میدادم و بعدش پشیمونی برام به همراه میداشت

    من همیشه موقع عصبانیت ، اول اینکه بحث و ادامه نمیدم سکوت میکنم حالا هرچیم میخاد طرف بگه بگه میگم توراست میگی ، بعدش محل و ترک میکنم ، به خدای مهربون فکر میکنم و خودمو از دید خداوند میبینم که داره منو تحسین میکنه چون جلو عصبانیتمو دارم میگیرم و این باعث میشه اروم تر بشم

    پیاده روی ، دوش اب سردم که گفتین ان شاالله امتحان خواهم کرد میدونم موثر هستش ، نوشتن و ارتباط با منبع درون کارساز ترین راه برای من برای رسیدن به ارامش درونه تا تصمیم اشتباه نگیرم و میگم و خواهم گفت خدایا هدایتم کن به مسیر درست تا گمراه نشم ، همیشه از خدای خودم بعد نماز دعا میکنم توی لحظات اوج خشم و عصبانیت که کنترلم دست خودم نیس کمکم کنه تا ابرو ریزی نکنم و تصمیم اشتباه نگیرم

    استاد برای این فایل بی نظیر ازت سپاس گزارم چنتا کامنت خوندم و امتیاز دادم کلی ایده گرفتم و حالم خوب شد

    برای همه دوستان و هم فرکانسی های عزیزهم

    دعای خیر و سلامتی و توفیق دارم موفق باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    امیر امیری گفته:
    مدت عضویت: 849 روز

    سلام وقت بخیر ها خدمت استاد گرامی. این دومی کامنت من بر روی سایت هست. خاستم بگم. من درسال پیش تصمیم از روی عصبانیت گرفتم ودرکارم. نزدیک به تعطیلات نوروز مشاجره بی دلیلی راه انداختم. که موجب به اخراج از آن کار و اعصاب خوردی درایام نوروز وناراحتی باخانواده شدم. ازاین که در عصبانیت و ناراحتی تصمیم گرفتم خیلی پشیمان بودم. امسال نیز همان ماجرا دوباره برایم اتفاق افتاد. ولی فرقش دراین بود اینبار با راهنمایی های استاد ودوستان تونستم اصلا به موضوع واکنش نشون ندم. وخودم را باخانواده مشغول تفریح وشادی کردم. وبه لطف خدا عید امسال یعنی سال 1403 که العان 5روز از آن گذشته خیلی خیلی نسبت به سال‌های قبل بخصوص سال قبل متفاوت و خوش برکت وپرروزی برایم بوده. امیدوارم به یاری خدا و راهنمایی های استاد عزیز بتوانم. سالی که خوب عالی شروع شده را ادامه بدهم. من امیر دارای 3فرزند دو دختر ویکپسر هستم به لطف پروردگار زندگی پر عشق و محبتی را دارم تجربه میکنم. خدایا شکرت برای هدایت به این سایت واستاد خوب ودوستان عالی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: