گفتگو با دوستان 12 | پیروی از الهامات قلبی - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/04/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-04-28 07:26:172024-04-19 07:10:46گفتگو با دوستان 12 | پیروی از الهامات قلبیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام الله هدایتگر
سلام و عرض ادب احترام خدمت استاد عزیزم و هم فرکانسی های عزیزم
امروز منتظر فایل ذهنیت محدود کننده، ذهنیت قدرتمند کننده جلسه شش بودم که دیدم هنو نیومد رو سایت گفتم حالا که اومدم نشانه امروزم ببینم (این روز ها همش میگم خدایا تو هدایت کن من هیچی نمیدونم چی خوبه چی بد، تو بهتر میدونی بد خوب و اصلح برای من چیه ) و چی شد ، یک نشانه که دقیقا الله برای من فرستاد که دختر نگران چی هستی ، چرا انقدر فکرت درگیره که وای کی کارم استارت بخوره، وای پایان نامه چی میشه، … پ کو ایمانت تو که گفتی خدا هدایت میکنه و من مشرک چه وقتهای که ترسهام بیشتر از ایمانم بود و چقدر حالم بدشد از ضعفم در مقابل باورهای مخربم یا ترس های بی اساس و بجای ندای قلبم که این روزها صداش واضح تر شده قشنگ منو با صدای واضح خطاب میکنه و میگه هدا رد شو ، نبین نشنو بگذرو…. الله اکبر و ذهنی که مقاومت داره و نجواهای که همراه این ندا همیشه هست نه هدا ببین چی میگن جواب بده بحث کن فک نکنن ترسیدی و ندای که میگه حس خوبت مهمتره بحث حالت بد میکنه ناراحت میشی ناراحت میکنی کوتاه بیا بزار فکر کنن ترسیدی مگه اونا مث تو فکر میکنن یا اصن برات مهمه کی چی فکر میکنن من میدونم آگاهیم بیشتر شد چون خیلی واضح نداها و الهامات رو دریافت میکنم ولی امان از ذهن مقاوم و نجواهای که گاهی زورم بشون نمیرسه باید کار کنم رو خودم تا بتونم بی هیچ مقاومتی هرچی بر قلبم الهام میشه بدون هیچ پرسشی انجام بدم و ممنونم از علی عزیز برای صحبتهاشون که استاد این خاطره بینظیر رو مرور کردن و چقدر لذت بردم از حجم ایمان استاد از حجم رها بودنشون در مقابل خدا و قلبم پراز ذوق که ببین نتیجه ایمان داشتن اینه نتیجه عمل به الهامات این مدلیه پس رها باش دختر بزار خدا راه ها نشونت بده.
همش فک میکنم چطوری بهت الهام میشه، دیروز برای بار دوم بود که الهامی رو دریافت میکردم بار اول بهم الهام شد که دیگه ادامه نده ارشد رو تو فهمیدی علاقه ات چیه وقت گذاشتن و پایان نامه نوشتن فقط پیچوند خودته و کلی بعدش نشانه که ادامه ندم ولی من چیزی نیستم جز هدا با ورودی های که از اطراف و کلمه« حیف » و کلی اجبارهای که بااین کلمه همراه حیفه تو که پنج ترم رفتی همین یه ترمه و تموم ، حیف درست نیست با علاقه کاریت یکی نیست پ براچی درس خوندی و… ولی پس این حیف چیه حس بد های که پس کی تموم میشه بزار تمومش کنم بعد زندگی کنم و هزار فکر خیال ، خلاصه رفتم شهریه دادم ولی یک قدمم برای ادامه پایان نامه بر نداشتم من موندم و الهامی که شجاعت عمل کردن بهش نداشتم ، و میدونم بالاخره باید تنبلی ول کنم و بشینم پایان نامه بنویسم و تمومش کنم .
الهامی که دیروز بهم شد بعداز خوندن کامنت یک زوج بود که قدم اول و دوم خریدن همیشه کامنتا دوره ها رو میخوندم ولی هیچوقت گفته نشد که بخر دوره رو، تااینکه دیروز بعد خوندن کامنت وسطاش بودم که بهم گفته شد قدم اول بخر و من بازهم هنوز ماهر نیستم در واضح دریافت کردن الهامات ولی بااین حال تصمیم گرفتم بخرم امروز که این نشانه رو دیدم و در صحبت علی جان از دوره دوازده قدم صحبت کردن گفتم این مهر تاییده و اینبار حتما به این الهام عمل میکنم
سپاس گذار الله هستم برای این فایلی که قشنگی که روزمو ساخت و ممنونم از استاد مهربونم و هم فرکانسی عزیزم آقا علی گل خیلی خیلی از این مصاحبه زیبا لذت بردم .
در پناه الله شادو سر بلند و پر انرژی باشید.
سلام خداوند هزاران بارشکرت بابت تمام نعمت هایت بابت صدای قلبم وبابت روحی که در وجود من دمیده ای بابت خداوندی که بدون هیچ شرط شروطی نعمت هایش رو در اختیارم گذاشته خداوندی که دارم نشانه ایش حس میکنم خداوندی که فقط از خودش هدایت می طلبم که مرا در هماهنگی کامل با منابع خودش قرار بده والهماتش رو به صورت درست ودقیق دریافت کنم خداوندی ایمانی در درون شکل گرفته که داره مرا به خواسته هایم نزدیک میکنه خداوندی تمام روحش رو به صورت انرژی در وجودم دمیده خداوندی که بدون اون حرکت کردن برای من مشگل هست وتنها با او به خواسته هایم می رسم به رابط خوب به ثروت وسعادت هدایت میشم خدایا شکرت دارم به اون خودباوری وخداباوری رسیدم وروز به روز احساحساتی رو دریافت میکنم که از طرف خداوند هست چون باورش،دارم
سلام سلام به استاد قشنگم ومریم جان وهمه دوستان
چقدر قشنگ صحبت کردید در مورد تلاش تلاش تلاش
وکاری که مورد علاقه اش بوده
والهامات قلبی وسربازی
وچقدر قشنگ داستان سربازی تون گفتید استاد
چقدر جالبه الهامات قلبی
خدایا شکرت بابت این فایل زیبا
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر استاد عزیزم و خانوم شایسته ی عزیز و همه ی عباس منشی های گرامی
سپاسگزارم از خدایی که در هر لحظه در حال هدایت ما به سمت خواسته ها و در مدار ما است
چقدر نیاز بود این فایل رو الان بشنوم تا ایمانم مستحکم تر و قویتر بشه
استاد من هم سربازی نرفتم ولی از زمانی که به یاد دارم همیشه به همه میگفتم منم سربازی نمیرم و هر وقت خانواده و دوستانم راجب این موضوع با من صحبت می کنند من با یک آرامش قلبی و آرامش خاطر میگم که من قطعا سربازی نمیرم و موضوعش به راحتی برای من حل میشه
من نمیدونم چطوری قراره این اتفاق بیفته ولی این رو میدونم که طبق قوانین بدون تغییر خداوند اتفاقات زندگی ما در جهت خواسته های ما رخ میده و این موضوع هم برای من با توجه به شدت ایمان و محکم بودن باورها رخ میده و به امید خدا مثل همیشه براحتی درست میشه
استاد چقدر زیبا راجب هدایت صحبت کردید و موضوع سربازی و مهاجرت رو برای خودتون به یاد آوردید ، این دقیقا همون صحبت های شما رو بازگو میکنه که می فرمایید هیچ اتفاقی اتفاقی نیست و هر اتفاقی که میفته در جهت خواسته خای شماست
این که شما در آخرین روز کاریِ سال و خصوصا در آخرین ساعت کاریِ سال کارها برای شما انجام بشه لرزه به تن آدم میندازه که خداوند چقدرررر دقیق و عالی میتونه کارها رو برای ما انجام بده ، به شرط ایمان و به شرط پاکی دل و باورهای درست در جهت خواسته
از خدا سپاسگزارم که من رو در ابتدای روزم هدایت کرد به سمت این فایل رویایی
مثل همیشه از شما سپاسگزارم برای تهیه این فایل رویایی
در پناه الله یکتا شاد و تندرست و ثروتمند باشید
بنام خدای آسمانها و زمین
سلام به استاد عزیز و گرامی
استاد عباسمنش بزرگوار چقدر جالب داستان خدمتتون رو تعریف کردید و من یاد داستان خدمت سربازی خودم افتادم
استاد من خیلی مقاومت داشتم سر داستان رفتن سربازی و همیشه میگفتم دوسال از بهترین زمان عمر آدم قراره تلف بشه آخه به چه قیمتی و وقت تلف کردنه کاملا !!
تا اینکه بخاطر مسائلی که درگیرش بودم با توجه به اتمام طولانی تر از حد معمول تحصیل و باز هم تاخیر و نرفتن، یک موضوع که چندین بار بمن آلارم داده بود که تکلیف خدمت رو مشخص کنم و من بیخیالش بودم و اکثرا دنبال معافی بودم و کلی هم تلاش داشتم براش ولی همون موضوع به ظاهر ناراحت کننده من رو مجبور و تشویق کرد که خودم در کمال ناباوری و تعجب همگان رفتم سراغ دفترچه و اقدام کردم
البته دلایل بسیار داشتم ازجمله تو فکر خارج خیلی بودم همچنین موضوعات کاری و …
ولی شاید بیشتر به این خاطر بود موضوعی رو فراموش کنم و حواس خودم رو پرت کنم ک موفق هم شدم
استاد عزیز من همیشه دوس داشتم که تحصیلکرده و با تحصیلات دانشگاهی برم خدمت اگر یک روزی واقعا جدی شد برام و همین هم شد و موضوعی ک همیشه ازش فرار داشتم تبدیل شد به داشتن کلی دوستای متفاوت و فوق العاده
ما سه تا گروهان آموزشی بودیم که از دوستان با تحصیلات فوق دیپلم به بالا در این گروهان ها بودن در پادگانی که همه در ایران میگفتن هتل جوادنیا (مربوط به برادران شهید جوادنیا که بعدا متوجه شدم حتی منزلشون تا حدی بما نزدیک بوده)
کاری نداریم
اونجا در بین بچه ها از فامیل و شاگرد پروفسور سمیعی گرفته تا کارگردان تئاتر و هنر و اساتید برجسته کنکور و کلی پسر باحال تحصیلکرده اروپا و بهترین دانشگاه های تهران حضور داشتن که کلی فعالیت اقتصادی و تحصیلی و حتی علمی یاد گرفتم. من واقعا مدت آموزشی رو لذت بردم ، حتی چندتا آشنا هم پیدا کرده بودم که کلا هروقت میخواستم میتونستم برگردم تهران کنار خانواده و بعد آموزشی هم برام هتل تر بود حتی چون کلی امکانات داشتم هم تفریحی هم ورزشی چون مربوط به باشگاه صباباتری بود و اصلا نفهمیدم چطور گذشت تازه گاهی بیزینس هم انجام میدادم
گذشت و گذشت و من کارت گرفتم و برای منیکه تو ارتباطات اکثرا موفق و موثر بودم به گفته دوستان کلا همه چی لذت بخش بود حتی چالش ها و پستی بلندی هاش
از دوستان اون موقع من تقریبا ۶۰ درصدشون خارج از ایران درس میخونن یا زندگی میکنن و مابقی هم هزار ماشاالله برند هستن تو ایران و خدارو خیلی شاکرم که من در بهترین زمان خودم رفتم خدمت و خیال خودم رو راحت کردم باکوله باری از تجربه ها ی مفید
شاید اون سیلی و لگد محکم از جانب اون موضوع ک پیش اومد من رو هدایت کرد به سربازی و عاملی شد ک ناراحتی ها و دلتنگی ها و گذشته رو در پست های نیمه شب تا صبح و قدم زدنهای شبانه زیر آسمون پرستاره زیبای اون منطقه نزدیک اتوبان بعد از شهر طالقان بود حل کنم و جا بزارم و شاید یکی از علت های قبول پست های شبانه و تنهائی گذراندن همین اتفاق های اخیر قبل از اعزام به آموزشی بوده ولی در کل خیر بود. دوران طلائی آموزشی (دوران رهائی ذهنی من) و دوران یگان خدمتی در ادامه مسیر همرو لطف خدا میدونم و این رو بعد گذشت زمان بهش رسیدم و طی کردن خیلی مسیرها و تجربه ارتباط با خیلی از آدم ها خوب و موفق و برجسته
انتهای دوران آموزشی آقا پسرها معمولا از هم میخوان که براشون کامنت بنویسن و نظر بدن راجب هرچیزی ک دوست دارن و اون دفتر و نوشته ها گنجینه هستن استاد عباسمنش عزیز انگار خودت رو بیشتر میشناسی و خیلی میتونه مفید و جذاب باشه شاید علت اصلیش اینه که بچه ها در سختی ها خود واقعی شون رو بهتر بروز میدن و کمتر نمایش بازی میکنن ومن رو یاد دفاتر گنجینه ایه استاد میندازه که در مصاحبه با کارآفرینان، افراد موفق و حتی سالخورده کسب کرده بودن و میدونین ک خیلی ارزشمنده و خیلی اوقات حتی تلنگر های بزرگی وارد میکنه
باتوجه به صحبتهای مفید و گهربار استاد در مورد همه مسائل اگر توجه و دید ما فقط به نکات مثبت باشه و درس بگیریم از لحظه ب لحظه مون زندگی به بهشتی متفاوت تبدیل میشه که قبلا تجربه نکرده بودیم شاید و خدارو هزاران بار شکر که همه اعضای گروه تحقیقاتی در مسیر درست هستن به لطف خدا و هدایت همه ما به این سایت و این جلسات و بودن در مسیر بهترین استاد دنیا و پیمودن قدم ها باهم شکرانه فروانی رو میطلبه از خدای مهربان و هدایتگرمون
استاد عاشقتم
دوستان عزیزم، خواهران و برادران عزیزم دوستتون دارم مرسی که هستین
شکرا لله
امیدوارم بزودی باهاتون صحبت کنم استاد و انقدر شگفت زده بشین از نتایج دلخواهم که اشک شوقتون رو ببینم و شاگردی سربلند و پرافتخار باشم براتون
به امید دیدارتون
به نام خدای عزیزم
سلامبه استاد و همه دوستان
هربار که فایل در مورد هدایت میاد و میشنوم دقیقا در زمانی هست که یکم کنترل ذهن و نجوا برام سخت شده و از اینده نگرانم و هزار تا سوال تو سرم میچرخه .اما به موقع هدایت میشم و در مورد این اصل مهم یاداوری میشه برام که هدایت میشی در صورتی که ارام باشی و گوش بدی به الهامات خدایا شکرت که بهتر از هر کسی مسیر رسیدن به خواسته را برای میچینی و نشون میدی
استاد ممنونماز شما بابت این فایل
وقتی ما تمرکز کنیم روی شرایط افراد پایین تر اط خو مون پس به همون شرایط هم هدایت میشیم و بالعکس اگه افراد بهتر از خودمون رو ببینیمو توجه کنیم با احساس خوب به همون شرایط هدایت میشیم
در مورد سربازی دقیقا منم خیلی هدایتی پیش رفتم در صورتی که نه شما رو میشناختم و از قانون میدونستم ولی همون حسه هر قدم میگفت که چه کار کنم .الان برو اقدام کن الان با فلانی حرف بزن الان به فلانی زنگ بزن الان برو پادگان و….هر بار که قدم برمیداشتم انگار همه چی اوکی میشد .بعد ها که با شما اشنا شدم کم کم فهمیدم که چی بوده اوت حسه اون راه نشون دادنه
همون چیزی شد که خودم میخواستم که صبح برم ظهر بیام بعدش برم سر کار
و دقیقا به چیزی که میخواستم منو رسوند الهی شکرت که همیشه کنارمی و من حواسم نیست خدای عزیزم به بزرگیت بگذر از تقصیر من و نبودنم و شرک ورزیدنم که تنها تو مالک و مقتدر و روزی رسان بی حسابی .خدای عزیزم از تو بخشش میخوام و میخوام که هر لحظه کمک کنی تا بتونم نشونه ها و هدایت ها رو بهتر درک کنم و دریافت کنیم
ممنون از شما و همه دوستان عزیزم استاد🫡
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته
روز 156
من وقتی به پروسه ی درک اگاهی ها طی این دو سالو نیم نگاه میکنم،وقتی نتایجم رقم میخورد،وقتی به اون چیزهایی ک ی حسی بهم میگفت انجامش بده و انجام میدادمو نتیجه ها میومد،من نسبت به شناختی ک نسبت ب ندای دوسال قبل دارم،این نتایجه مادی کمه کم،باید 6سال و بیشتر،زمان میبرد
ماشین صفر،نداشتن بدهی،باشگاه مستقل (درسته کوچیکه ولی همینم نداشتم)تموم شدن کارهای نیمه تموم مثل طلاق،..مسافرت های با کیفیت ک یکیش ترکیه بود درست وقتی ک همه از دلار ناله میکنن،رابطه ی خوب..
این نتایج طی دوسال واقعا برای ذهنه ندای دو سال قبل،معجزست
البته ک الانم هنوز برام تازست
هنوزم بهش فک میکنم ،میگم واقعا شده ها دختر..
نتایج ابجی لیلا ک بماند ک هروز جلوی چشممه..
ولی نتایج خودمو بهتر درک میکنم ،ذهنم نمیتونه نتایجمو زیر سوال ببره،چون دستاوردهای همکاریه خودش با قلبمه .
چون میدونم کدوم شخصیت،کدوم باور،کدور رفتار،کدوم عمل..منجر شد
هنوزه که هنوزه،نمیتونم خوب وواقعی در برابر بعضی خواسته هام تسلیم خدا باشم
امروز حین پیاده روی،وقتی داشتم جلسه دوم همراه با جریان خداوندو گوش میدادم،یه لحظه پرت شدم وسط همه این بدو بدو های ذهنم
رفتارا،حرفا..نگاشون کردم
مهاجرت مگه نخواستی،مگه هدفت زندگی با کیفیت تر در محیط زیباتر،ازادانه تر،درک خدا در تمامی این پروسه ،درک منبع و هدایت و…نبود؟
خب اک ،با این همه ولاگ دیدن زندگی در هلند و اطلاعات زیادی که بستگی به شخصیتو باورهای هر فرد داره،داری به چه حسی میرسی؟
متوجه نشدی ک ذهنتو داری میترسونی از این حجم از ناشناخته ها؟
نمیگی اون برای فرار از این ترس ها،میاد ایده ها و تجربه ها و خاطراتی بیادت میاره ک تورو مجاب کنه ک نکنی اینکارو؟؟
تسلیم نیسی ک اینجوری همش دنبال اینی ک ببینی زندگی اونجا چه شکلیه
مگه اون بچه ک از شکم مادرش میاد ،چیزی میدونه؟؟
همش وصله و دنیا براش میچینه
توام بهت گفته میشه
رفتی نشستی داری میخونی قانون 30 درصد چیه؟
رفتی نرخ مالیات در میاری؟
رفتی قیمت خونه میبنی؟
رفتی ساعت کاریه مربی در میاری؟؟
اینا اون خدای درونت نیس ندا!
اینا کارای ذهنته و کارش درسته ،ولی اگه داره تورو نگران میکنه بهش گوش نده و اجازه بده کارشو کنه زورشو بزنه
ولی نتیجه اونیه که تو باور داری
شاید تا امروز نشونه ها هلند بوده،همین الان جهان یه تصمیم بهتر برات گرفته و قراره جای دیگه باشی
چرا داری محدود میکنی و تسلیم نمیشی
تسلیم در هر لحظه
تسلیم در هر ثانیه
رها باش دختر
و با احساس خوب،همین لحظه همینجا باش
کمتر حرف بزن
کمتر بخون
کمتر از برنامه هات بگو
بزار هدایت بشی
تو هیچی نیسی و هیچی بلد نیسی
انقدر لایقی ک این جهانو داری تجربه میکنی،پس بزار خودش ببره تورو بگردونه بچرخونه..
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
باورهای ما همیشه: به حقیقت می پیوندند
بسیاری از مسیرهای به ظاهر سخت ممکن است: پیشرفت بسیار زیادی به همراه داشته باشد
اگر خواسته ای داریم و فکر می کنیم قوانین شهرها و کشورها اجازه ی تغییر به ما نمی دهد :
قوانین مطابق با باورهای ما تغییر کرده یا به مکان بهتر متناسب با باورهایمان هدایت خواهیم شد
اگر با تمام وجود خواسته ای را بخواهیم: حتما به هزاران طریق به سمت آن هدایت می شویم
زمانی که به خداوند اعتماد می کنیم تسلیم او هستیم و به ایده های الهام شده عمل می کنیم:
به تمام خواسته های خود دست می یابیم و برای ما باور پذیر می شود که دستیابی به تمام خواسته ها امکان پذیر است
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام هدایت الله
سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم خداروشکر میکنم امروز هم در مدار شنیدن و آگاهیهای گفتگو با دوستان قرار گرفتم وچقدر انرژی گرفتم
سپاسگزارم از خدایی که در هر لحظه در حال هدایت ما به سمت خواسته ها و در مدار ما است چقدر نیاز بود این فایل رو الان بشنوم تا ایمانم مستحکم تر و قویتر بشه اگر به الهاماتی که از طرف خداوند به ما می شود عمل کنیم نتایج عالی خواهیم گرفت. زمانی که به الهامات خود عمل می کنیم هر چند که ممکن است به ظاهر غیر منطقی باشد اما صدای خداوند را بهتر تشخیص خواهیم داد
و اگر می خواهیم به خواسته های خود برسیم تنها راه آن عمل کردن به الهامات است.هر کسی متناسب با شرایط ویژگی و خواسته هایش هدایت خواهد شد. ممکن است برای اشخاص دیگر راه های دیگر ی مناسب باشد و اگر مسیر ما را طی کنند متضرر شوند برای همین تسلیم بودن در مقابل خداوند اصل و اساس رسیدن به خواسته ها است اگر به اتفاقات گذشته ی خود نگاه کنیم تمام آن ها پلن و برنامه هایی است که خداوند برای رسیدن به خواسته هایمان جلوی پای ما قرار داده است
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و تمامی اعضای عالی سایت
استاد عزیز میخام در موضوع سربازی که دوست عزیزمون پرسیدن ماجرای سربازی خودم رو تعریف کنم که امروز قلبم گواهی داد به نوشتن این خاطره چند روز پیش که با دوستم احمد کندرانی داشتیم قدم میزدیم ایشون گفتن فایل داستان سربازی دوستمون رو شنیدی؟؟ گفتم آره گفت دنبال کامنتت گشتم چون ماجرای تو شبیه استاد بود ،، گفتم حتما در زمان درستش میرم و در مورد این موضوع می نویسم !!!
استاد عزیز همون طور که بارها گفتم من مدرک کارشناس تفسیر و علوم قرآن رو دارم و نزدیک به ۹ سال تو حوزه اهل سنت درس خوندم و دوسال بعد از تحصیل اون جا مشغول به کار بودم در قسم نهاد اجتماعی مجتمع !! و بعد از کار کردن مباحث شما رفتم سراغ علاقه خودم و با تمام احترام از مجتمع خارج شدم!!
و عاشق قرآن و تفسیر بودم و خوره این کتاب زمانی که به حوزه رفتم از لحاظ قرائت خیلی ضعیف بودم ولی چنان تو این حوزه کار کردم که چند سال بعد شدم سرگروه قرائت تو حوزه و اونجا یکی از جاهایی بود که خوب تغییر کردم و چون میدونستم باید وارد کسوت سخنرانی بشم شروع کردم قبل از سخنرانی به خوندن کتاب های آئیین سخنوری و فایلهای رایگان اساتید در مورد فن بیان که بعد از ۴ سال شدم یکی از بهترین خطبای شهرستان و بهترین مجری حوزه علمیه !!! این از روند تغییرات و طی کردن تکامل !!
استاد گلم در مورد سربازی میخام بگم من هم مثل شما گفتم که من سربازی نمیرم و علت این گفته این الگویی بود که در روستا دیده بودم اون الگو این بود که در روستای ما تمامی افرادی که قبل از من معلم قرآن بودن به نحوی سربازیشون بدون پوشیدن لباس رزم حل شده بود یکی از عزیزان از طریق سه برادری یکی کفالت دیگری قبول شدن تو رشته تربیت معلم یکی دیگه سرباز معلم و خلاصه توی ذهن من این باور ساخته شده بود که کسی که قرآن تو روستای ما درس داده به خاطر برکت قرآن لباس رزم به تنش نمیره ( تو پرانتز اینم بگم که قبل از آشنایی با این مباحث بود و جز باورهای ذهنی من بود) خلاصه استاد تا اینکه سال ۹۷ یه روز مسئول مربوط تو حوزه باهام تماس گرفت گفت محمد بچه ها دارن میرن واسه نام نویسی واسه سرباز روحانی (اینم بگم استاد اگه کسی میرفت واسه سرباز روحانی میتونست با مشغول شدن به شغل قبلیش خدمتش رو بگزرونه و نیاز به رفتن سربازی نیست یعنی هلو بپر تو گلو ) بعد ایشون به من گفت که محمد به نظر من تو الکی میری چون مدرک سطح یک نداری …. اما قلبم می گفت برو و من رفتم به راحتی رفتیم بندرعباس مدارکم رو تحویل دادم و اون روز مسئول مربوطه نبود چون اگه بود احتمال داشت مدارک ببینه و خیلی ها رو همون جا رد کنه مدارک با بقیه دوستان که یه جمع سه نفری بودیم تحویل دادیم و برگشتیم هر سال سهمیه واسه سه نفر میدادن که یکی از سهمیه ها از قبل مشخص شده بود دوتای دیگه باید بین ۵ نفر دیگه مشخص میشد …. زمانی که استاد اسامی پذیرفته شدگان اومد یکی از اون دو سهمیه به من رسید با این که اون مدرکی که مسئول می گفت رو من نداشتم وقتی بقیه اعضای اعتراض کرده بودن که چرا ما انتخاب نشدیم ایشون گفتن چون پرونده شما فعال نبوده ولی پرونده آقای زارعی فعال بوده و فعال بودن پرونده من هدایت خدا بود که شش ماه قبل از این ماجرا توسط یکی از دوستانم به من گفت که بیا اسم خودت رو به عنوان امام مسجد روستاتون ثبت کن تو که اونجا هر وقت میری امامت می کنی چرا اسمت ثبت نباشه و من این کار رو کردم و همین ثبت اسم به عنوان امامت که به راحترین شکل انجام شد باعث فعال بودن پرونده من و حل شدن مسئله سربازیم شد.
استاد عاشقتونم و این رو نوشتم برای تقویت باورهای دوست گلم و تمامی اعضای بی نهایت خوووب سایت.