https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/09/abasmanesh-10.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-09-19 01:37:152023-09-21 06:18:23سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 213
319نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
گفت که ای خدا ، قوم من دنباله رو من هستند و نیازی نبود پیش آنها باشم ، و تنها دلیلی که من زود آمدم به میعادگاه این بود که عشقی که به تو دارم ، مرا کشاند به سمت تو تا تو از من راضی باشی…
[سوره طه 84]
(دقیقا مثل این دختر و پسرایی که با هم نامزد هستند و وقتی میخواهند بروند سر قرار ، چقدر ذوق دارند و ….)
موسی عاشق خدا بود ، باید هم میبود ، لطف های که خدا در زمان نوزدای اش به او کرد و مغفرتی که خدا بر او بعد از قتل آن مامور فرعون به او ارزانی داشت و شکافته شدن دریا و نجات جان خودش و قومش از دست فرعون و…چنان نمک گیرش کرده بود که نمیتوانست از در خانه خدا روی برگرداند….
حال خداوند او را با علمی آشنا میکند که میتواند با عصایش دلِ سنگِ سخت را بشکافد و از دلِ سنگِ سخت ، آب را جاری کند
موسی برای قومش طلب آب کرد و ما به او گفتیم که با عصایت به سنگ بزن که با این کارِ موسی ، دوازده چشمه از دل سنگ شروع به جوشیدن کرد…
[سوره البقره 60]
چه علمی در پشت این معجزه نهفته بود واقعا؟
دانشمندانی که در عصر حاضر با این همه تحقیق و پژوهش فقط توانسته اند در حد کمی به این علم دست پیدا کنند و اختراعاتی داشته اند مثل همین ریموتِ درب های برقی که با لمسِ دکمه ای بروی آن درب خانه یا مغازه را بازمیکنند یا مثلا سدهای بزرگ میسازند و با لمسِ دکمه ای ، دریچه سد را باز میکنند و آب را از دل آن سد بتنی جاری میکنند
با این همه تکنولوژی و پیشرفت هیچ وقت نتوانسته اند که یک چوبی بردارند و به سنگی بزنند و از دل سنگ آب جاری کنند (حتی وقوع چنین کاری در ذهن خودمان در عصر حاضر غیرممکن است ، چه برسد به اینکه در واقعیت چنین باشد)
ولی موسایی که اصلا علمی نداشت و چند سال چوپانِ گوسفندانِ حضرت شعیب بود ، به چنان علمی از جانب خدا مجهز شده بود که به سادگی و راحتی با زدن یک تکه چوب به سنگ ، توانست آبی روان از دل سنگ جاری کند…
داستان این علم چی هست؟واقعا باید تفکر کرد در اینکه موسی چکار کرد که به چنین علمی مجهز شده بود در حالیکه هزاران دانشمند در عصرِ تکنولوژیِ حالِ حاضر ، نتوانسته اند مجهز شوند…
یا در داستان حضرت یوسف تدبر کنیم
حضرت یوسفی که اصلا علمی از رشته پزشکی نداشت توانست با یک پیراهن ، چشمان نابینایِ پدرش یهقوب را شفا دهد و او را بینا کند
و این در حالی است که دانشمندانِ عصرِ حاضرِ فقط توانسته اند در عرض چند ثانیه یک پیام صوتی یا تصویری را از طریق شبکه های اجتماعی از شرق عالم به غرب عالم منتقل کنند و تا اکنون نتوانسته اند که یک صندلی را در عرض یک ثانیه از چین به آمریکا منتقل کنند…
یا در داستان نوح نبی و کشتی سازی او تدبر کنیم
چرا این کشتیِ دست ساز با آن تکنولوژی ساده ، به سلامت از آن دریای طوفانی عبور کرد و هیچ مشکلی برایش بوجود نیامد…
قِیلَ یَـٰنُوحُ ٱهۡبِطۡ بِسَلَـٰمࣲ مِّنَّا…
[سوره هود 48]
و این در حالی است که کشتی تایتانیک که با تکنولوژی فوق پیشرفته ساخته شده بود در آب های ملایم و آرام ، براحتی غرق شد و هنوز که هنوز است لاشه متلاشی شده و عرق شده ی ِ این کشتی در اعماق اقیانوس موجود است…
واقعا باید تدبر کرد در این آگاهی هایی که قرآن و نشانه های عصر حاضر ، به ما میدهد
تدبر از ریشه “دبر” می باشد و معنای پُشت کردن در آن نهفته است و منظور از تدبّر یعنی رها کردن ظاهر و مشاهده اسرار پُشت پرده …
تدبر کنیم در اینکه این چه علمی است که موسی به آن مجهز شده بود ؟؟؟ موسایی که با همان عصایی که گوسفند چرانی میکرد ، از دل سنگ چشمه آب روان میکند…
تدبر کنیم در این قرآنِ زیبا ، در این قرآنی که اسرار زیبا دارد که ما اکنون با آنها نامحرم هستیم…
اگر واژه “نامحرم” اینگونه در ذهن ما حک شود و جای خود را با آن تفسیری که قبلا از آن در روابط محرم و نامحرمی داشتیم ، عوض کند ؛ زیبایی های بیشتری از قرآن را درک میکنیم….
تدبر کنیم در زندگی حضرت موسی که چه کرد که به جایگاه “إِنَّکَ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوࣰى” رسید و لایق شنیدن صدای “وَأَنَا ٱخۡتَرۡتُکَ” خدا شد….
تدبر کنیم…
تدبر کنیم…
تدبر کنیم…
خدایا توفیقی بده که قفل قلب هایمان را باز کنیم و زنگار از آن بشوییم تا وارد مرحله تدبر شویم
مسلما خدایی که “إِنَّ عَلَیۡنَا لَلۡهُدَىٰ” است و هدایت را بر خود واجب کرده و یک زنبور عسل را راهنمایی میکند که کجا برو و کجا نرو و چی بخور و چی نخور ؛ به طریق بهتر ، ما را که اشرف مخلوقاتش هستیم ، هم راهنمایی میکند ، به شرط اینکه وجود خودِ خودِخودش را باور کنیم و فقط برویش حساب کنیم….
باور کنیم که نیرویی در این عالم هست که همه کاره است ، نیرویی که می بینید ولی دیده نمیشود ، میشنود ولی شنیده نمیشود ، نیرویی که “فَأَیۡنَمَا تُوَلُّوا۟ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱلله” است ولی در عین حال “لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡء” است…
باور کنیم نیرویی را که هر لحظه با صدای ضربان قلبمان که شبیه کوبیدن درب خانه است ، دارد به ما میگوید که در خانه ام را باز کن که
به نام یگانه مهربانم که تنها از او امید مهربانی میرود
خدا چقدرر زیباست هیچ وقت هیچ کس فراموش نمیکند فرق نمیکند در چاه باشی یا در بلندترین نقطه زمین باشی هر جا باشی هوایت دارد عاشقانه همرایت هست عاشقانه نگاهت میکند
خدا همه جا هست خدا همه جا حضور دارد
خدا چقدر مهربان هست همه چیز را برای ما آفرید همه چیز را فدای ما کرد خودش را هم فدای ما کرد
خودش را هم در خدمت ما قرار داد
از بس خدا مهربان هست فرمود هر وقت چیزی خواستی از من بخواه از کسی دیگر هم نخوایی
من هستم من در خدمتت هستم فقط از من بخواه تو فقط اشاره کن من عاشقانه تقدیمت میکنم
چیکسی تا حالا در زنده گی اینگونه بر ما مهربان بوده ؟؟
چی کسی تا حالا در زنده گی اینگونه هوای مان را داشته ؟
هر گونه رفتارت بد هم باشد هر چی کنی باز هم سمتش بروی میگوید خوش آمدی بیا خوش آمدی
حتی به رویت نمی آورد که چگونه بودی
آنطور عاشقانه ازت پذیرایی میکند که فکر میکنی هیچ کاری نکردی هیچ قهری نبودی هیچ او آدم مشرک نبودی
چطور عاشق این خدا نشوی ؟
چطور بشناسی اش شب روز در فکرش نباشی
به تو می اندیشم ای سرا پا همه خوبی
هر وقت بخوانی من هستم هر جا صدایم بزنی من کنارت هستم هر جا کم اوردی من هستم تو فقط غمگین نباشد نترس
شک نکن
ایمان داشته باش ایمان داشته باش
اگر ایمان داشته باشی عشق من را حس میکنی
مهربانی من را میبینی
معجزات من را میبینی
بزرگی من را میفهمی
خداست دگه که همه چیز را برای ما عاشقانه آفرید به زیبایی آفرید
زمینم هم برای تو
آسمانم هم برای تو
آب هم برای تو
حیوانت هم برای تو
زیبایی جهان هم برای تو
هر آنچه که میان زمین وآسمان هست برای تو
باران و برف برای تو
درختان برای تو
سرسبزی برای تو
میوه هایم هم برای تو
جهانم برای تو
همه چیز برای تو
عشق بی قیط و شرط من هم برای تو
و تو برای من
اینگونه عشق را کجا میتوانی پیدا کنی ؟
کجا باید بروی که اینگونه عاشق منتظرت باشد ؟
فرعون هم باشی باز هم هوایت دارد میگوید هر وقتی نزد اش رفتین به نرمی صحبت کنن
خدایا من بی نهایت سپاسگذارت هستم
خدایااااا بی نهایت عاشقت هستم
خدایااااااااا بی نهایت شکرگذارت هستم
خدایااااا به خاطر همه چی شکرت
خدایااا بخاطر روح قشنگت شکررررت
خدایاا کرور کرور شکرت که به قلبم جاری هستی
خدایاا شکرت برای این قانون زیبایت
خدایاا کرور کرور شکرت که برایم اجازه هماهنگ شدن با خودت را میدهی
یاد آوری قانون زیبایی الله یکتا
قانونی که باعث میشود خواسته ها وارد زنده گی ما شود
قانونی که در های نعمت را برای ما باز میکند
قانون که ما را به سمت خواسته های مان میبرد
احساس خوب
توجه به نکات مثبت
سپاسگذاری به خاطرر داشته ها
وقتی شما توجه به نکات مثبت زنده گیت داری وقتی داری به چیز های فکر میکنی به چیز های توجه میکنی و یا چیز ها را به یاد میاوری یا چیز های را در آینده تجسم میکنی که نتیجه اش احساس خوب میشه
وقتی که سپاسگذاری میکنی بخاطرر نعمت های که خدا برایت داده هست
که نتیجه آن احساس خوب میشود
داری فرکانسی را به جهان هستی ارسال میکنی که دروازه از نعمت ها به رویت باز میشود و وارد زنده گیت میشوند
به اندازه که هماهنگ میشوی به خدای وجودت
به اندازه که هماهنگ میشوی با فرکانس خالق جهان هستی به همان اندازه به قدرت های الهی دست پیدا میکنی
همه ما به بی نهایت قدرت الهی دسترسی داریم همه ما انسان ها
همه ما خلیفه خدا روی زمین هستیم
به قول خداوند زمین و آسمان و آنچه را که میان آن هست مسخر ما کرده هست آب باد کوه دریا حیوانات زمین آسمان را مسخر ما کرده
اما زمانی از این بی نهایت قدرت میتوانیم استفاده کنیم که هماهنگ باشیم با فرکانس خداوند
چی وقت با فرکانس خداوند هماهنگ هستیم ؟؟
زمانی که در فرکانس شادی درونی باشیم در احساس دایم سپاسگذاری باشیم احساس عشق داریم ما هماهنگ هستیم با فرکانس خداوند
به اندازه که میتوانیم هماهنگ باشیم
به اندازه که میتوانیم در آن فرکانس قرار بیگرم
به همان اندازه قدرت خلق داریم قدرت آفرینش داریم
همیشه باید به آن عشقی که خداوند به ما دارد فکر کنیم به آن توجه که خداوند به ما دارد فکر کنیم به آن فضل که خداوند بر ما دارد فکر کنیم
آن نعمت های که برای مان داده فکر کنیم
و سپاسگذارتر شویم تا فرکانس های ما خالص تر شود و بتوانیم به راحتی خلق کنیم
و سطل خودمان را بزرگتر کنیم
و قانون این هست به هر چیزی که توجه کنی از اصل و اساس همان چیز وارد زنده گیت میشود
خدایا شکرت برای این اگاهی ها
سلام به استاد عزیزم استاد مهربانم سلام به مریم عزیزم سلام به بچه های عزیز
استاد اگر کمنت من را خواندی من بی نهایت ازت سپاسگذار هستم ازت تشکر میکنم استاد من بی نهایت عاشقت هستم استاد من انقدرررر دوستتتت دارم وقتی که نامت میشنوم حس دوستی حس مهر حس افتخاررر میکنم استاد عاشقت هستم ممنونت هستم که من را تغییر دادی
مینویسم به سال های بعد خودم به پاکیزه آینده
استاد امروز شش ماه کامل شد که همرای شما هستم و این شش ماه من زمین تا آسمان تغییر کردیم
اوایل که با قانون جذب آشنا شدم با شما نبودم دوستایم میگفتن تو زیاد تغییر کردی حتی همرایت که حرف میزنیم فکر میکنیم کدام آدم دیگر هستی
او وقت خودم میدانستم من تغییر نکردیم فقط دوست داشتم تغییر کنیم و تلاش میکردم
اما حالا من با تمام وجودم حس میکنم پاکیزه سابق نیستم
صبح که بیدار میشوم تا چشمم باز میشود خدا را شکر میکنم زیبایی آسمان میبینم استاد امروز من آسمان کلورادو در کابل دیدم زیادد خداوند امروز آسمان برایم زیبا ساخته بود حتی میدانن یک ابر کاملا شکل قلب داشت آنچنان شاد و خوشحال شدم شکرگذاری کردم که حد نداشت
استاد من تمام روز زیبایی میبینم ناخودآگاه چون عادتم شده از بس فایل های تان بار ها میبینم
استاد آرامش که من دارم حد ندارد تک تک سلول هایم آرام هست و به خدا اعتماد دارند به حرف نیست این واقعیت هست
من که از صبح بیدار میشوم تا وقت خواب خداوند با نشانه هایش برایم عشق بازی میکند
مثلا یکبار عقاب در اوج آسمان برایم نشان داد باز خودش گفت میبینی عقاب هست تو مثل عقابم هستی همانطور تو هم به راحتی اوج میگیری و میری بالا صبر داشته باش او هم در حالی بود که من اشک میرختم و به آسمان نگاه داشتم تا از خدا کمک بخواهم
منم عاشقانه صبر میکنم چون خدا صابران را دوست دارد
یگان بار زهنم میاید ماین پرتاب میکند
مثلا من از یک دوستم بخاطرر اپلای یک بورسیه درخواست کردم و او هم خیر بیبیند انجام داد کار هایش را تا یکجایی پیش برد او شب برایش زنگ زدم که گپ بزنیم جواب نداد زهنم آمد شروع کنه و ماین پرتاب کند
استاد من با یک حرف نجوایش را خاموش ساختم
گفتم مگر من به او تکیه کردیم یا به خدا
از او خواسته بودم یا از خدا
مگر خود خدا برایم نگفت بروم از او کمک بخواهم خودش حل میکند خودش راه را نشان میدهد
خود خداوند به زیبایی درست میسازد
اگر این نشد میدانم خداوند بهتر از این را درنظر دارد
استاد هیچ کدام این ها به حرف نیست من همین طور حس اعتماد و ارامش دارم و به خدایم ایمانی دارم و ایمانی پیدا کردیم که به آسانی با دو نجوا شیطان خراب نمیشود ازبین نمیرود
تمام این ایمان بخاطر شما و گوش دادن به فایل های تان هست
تمام اینا بخاطر فایل های شما هست
منی که در گذشته اگر کسی پیامم را می دید جواب نمیداد نه تنها با او آدم قهر میکردم کینه میگرفتم به خودش نمیگفتم ولی سرش خط میکشیدم زیاد عادت های جالب داشتم یادم میاید خندم میگیرد چقدرر انتظار های بیجا داشتم
باز اگر در این مواقع ها میبود تمام وجودم را ترس و غصه میگرفت که نکرد که چی میشود
ولی حالا فقط امید و ایمان به خدا دارم نه از کسی انتظار دارم نه ناراحت میشوم
استاد من در گذشته یادم نمیاید که یکبار هم گفته باشم خدایا شکرت
ولی حالا بابت لباس راحتی هم که به تن دارم هم شکرگذار هستم
استاد در گذشته من بی نهایت دوست داشتم مورد توجه قرار بیگرم و دیگران برایم مهم بود
حالا انقدرر بی نیاز هستم که حتی برایم مهم نیست دیگرانی نیست
در گذشته من در دنیای مجازی وقتی کمنتی میگذاشتم نهایت کوشش خودم را میکردم دیده شود ( ایموجی خنده ) چقدر تلاش های بیهوده بود باز استاد کوشش هایم کار میداد(ایموجی خنده ) بی نهایت لایک میگرفت
ولی حالا من از صبح که چند بار فایل های تان هم قسمت های قبل را و هم قسمت جدید میدیدم در حال دیدن بودم زهنم میگفت برو هر چقدر زود نوشته کنی لایک میگیرد دیده میشود ولی خدایم شاهد هست که من قصدا آمدم حالا نوشتم که برای خودم بنویسم نی که به توجه دیگران ضرورت داشته باشم تا یاد بگیرم به خودم زنده گی کنم لایک خدا را بیگرم و لایک برایم کافی هست حالا کسی به این حرف ها ضرورت داشته باشد در مدارش باشد خود به خود میاید و میخواند
این برای من بی نهایت تغییر عالی هست که برای چیز های ناحق انرژیم را هدر ندهم
زیاد رفتارم تغییر کرده هست که اگر دانه دانه بنویسم و از اتفاقات زنده گیم بگویم کمنتم زیاد میشود
استاد میایم بخیر برایت از نتایج عالی زنده گیم هم مینویسم بعد از خلق کردن شان و خوشحالت میسازم
حالا در حال ساختن زیر بنا هستم و زیر بنا را محکم میسازم تا یک آسمان خراش زیبا بسازم
دوستتتتت دارم استاد نوش جان تان تک تک زیبایی ها و لذت ها
تشکرر که هستین من عاشق تان هستم سپاسگذار تان هستم
خدا را شکر فایل های تان سراسر زیبایی هست
و از دوستان عزیزم هم سپاسگذار هستم که به زیبایی بیان میکنند نکته های زیبا را
همه تان به دستان پر قدرت خدا میسپارم
فراموش نکنن شما در مهمانی خدا هستین پس فقط برقصین و شاد باشید
خیلی قشنگ می نویسی تحسینت می کنم قشنگ مشخص هست با چه شور و شوقی مینویسی و چقدر اشتیاق داری..
افرین به تو که در این 6ماه آنقدر پیشرفت کردی، آنقدر خودت رو بهبود دادی و برای خودت زندگی می کنی و دنبال پیدا کردن خودت هستی، و اینقدر ایمانت به خدا بیشتر شده….
سلام همسفر عزیز و خوش صحبت با اون گویش پارسی زیبای افغانی منم لذت بردم ازنگاه زیبا و تغییر ژرف و عالی تو پاکیزه خانم انشالله همیشه ایمان وتوکلت قوی تر و قویتر بشه به خدای مهربون خیلی لذت بردم از کامنت زیبات سربلند و پیروز باشید
خدایا ازت سپاسگزارم که یک روز دیگه بهم فرصت دادی تا همسفر استادم و خانوم شایسته عزیز باشم
استاد جان قبل از هر چیزی بگم اصلا شما با فایلهای سفر به دور امریکا سری اول قابل مقایسه نیستین
دقیقا شما بیست سال جوون تر شدین
چقدر باورهای خوب تو ذهن ما ساختین که انسان با گذشت زمان نه تنها فرسوده تر نمیشه بلکه مثل استاد میتونه جوان تر و شاداب تر و پر انرژی تر بشه
چقدر فایلهای سفرنامه علاوه بر تمرکز بر زیبایی ها و نکات مثبت برای ما درس عشق و مودت داره
هر لحظه استاد و خانوم شایسته با گفتن عاشقتم و سپاسگزاری کردن از هم دیگه و خدا قوت گفتن به هم دیگه بهم عشق میورزن
چقدر برای من درس داره که به قول مرضیه عزیز
برای عشق ورزیدن و برای تجربه روابط عاشقانه نیازی نیست کار خاصی انجام بدم
نیازی نیست حتما هدیه های آنچنانی بخرم
من میتونم با کلامم و با رفتارم و با سپاسگزاری کردن از طرف مقابل بهش عشق بورزم
من یه خواهر زاده دارم که 4 سالشه و دیروز پیشش بودم
شاید هر چند دقیقه یک بار بغلم میکرد و به من میگفت خاله خیلی دوست دارم ممنونم که اومدی
خیلی رفتار این بچه برام درس داشت که ببین چطور عشق و محبتش رو با گفتن حرفهای قشنگ نشون میده و چقدر قشنگ سپاسگزاری میکنه
ببین چطور داره عشق و مهر و محبتش رو با تمام وجود ابراز میکنه
بعد دیدم انقدر که فایلهای سفر نامه رو نگاه کردم و دیدم که استاد و خانوم شایسته هر لحظه بهم دیگه میگن عاشقتم منم دارم این عشق و محبت رو دریافت میکنم
خیلی شخصیتم سپاسگزار تر شده و سعی میکنم به آدم ها با کلامم عشق بدم
و اگه باهاشون هم صحبت میشم حتما براشون آرزوی خیر و برکت و سلامتی و شادی کنم
واقعا خدارو شکر که با دیدن این فایلها داریم هرروز آگاه تر میشیم و شخصیتمون داره تغییر میکنه
چقدر من تحسین میکنم کشور امریکا رو به خاطر قانون مند بودن
تو هر طبیعت و پارک و فضای عمومی اومدن تابلوهای راهنما نصب کردن و به مردم توضیح دادن که طبیعت رو همونطور که تحویل میگیرن همونطور هم تحویل بدن و چقدر تحسین برانگیز بود صحبت خانوم شایسته که گفتن ما سعی میکنیم بهتر از اونی که هست تحویل بدیم
من قبلا مثلا وقتی پارکی میرفتم همیشه تمرکزم رو ایرادها بود و همیشه سعی میکردم یه نکته منفی پیدا کنم و شکایت کنم از دولت
یا مثلا به خاطر افکار منفی که داشتم همیشه میگفتم مگه دولت برای مردم چی کار کرده
ولی الان همیشه سعی میکنم تمرکزم رو نکات مثبت باشه و سپاسگزار باشم از کشورم و از دولت به خاطر اینکه این همه پارک و فضای سبز و فضاهای زیبا درست کردن که ما لذت ببریم
همیشه سعی مکینم اگه باغبانی رو میبینم که داره تو پارک یا تو خیابون کار میکنه یا مثلا رفتگرها رو میبینم بهشون سلام و خدا قوت بگم
و ازشون قدردانی کنم و بهشون میگم که چقدر کار مهمی انجام میدن تا ما راحت تر و در آرامش باشیم
و میبینم با گفتن همین کلمات چقدر خوشحال میشن
واقعا چقدر زیباست که به جای گله و شکایت و غر زدن و دنبال ایراد بودن که فقط حال خودمون و بدتر میکنیم بیایم تو هر چیزی که میبینیم و هر جایی که قدم برمیداریم یه نکته مثبت پیدا کنیم و سپاسگزار باشیم تا هدایت بشیم به جاهای زیباتر
خدایا ازت سپاسگزارم برای دریافت این آگاهی های ارزشمند
استاد جان و خانوم شایسته عزیزم ازتون سپاسگزاریم که ما رو هم در این تجربه های لذت بخش و دیدن این زیبایی ها شریک میکنید
با اینکه راه رفتن رو سنگ ها که لیز بودن کار راحتی نبود ولی بازم شما برامون با عشق فیلم گرفتین
نوشته هات رو با عشق خوندم و از نکته های قشنگی که گفتی لذت بردم.
یکیش اینکه دقت کردم و دیدم از وقتی کمی روی خودم کار کردم و بیشتر فایلهای استاد رو با تمرکز گوش دادم فرکانس بعضی رفتارهاشون رو منم دریافت کردم و نتیجه اش واقعا فوق العاده است.
من بطور ناخودآگاه ابراز علاقه کلامی بیشتری به عزیزانم می کنم و این پاسخ رو قویتر از همه از ترانه 4 ساله ام دارم دریافت می کنم. چون روح بچه پاکترین و نزدیکترین به خداونده. اینو از خواهرزاده شما (خدا حفظش کنه) که صحبتش رو کردی به یاد آوردم.
دوست داشتم دوستان خوب و سرحال پیدا کنم که هدایت شدم به کلاس ژیمناستیک ترانه، از همین طریق با مامانهای شاد و مهربون بچه های کلاس آشنا شدم و طوری شده که از دور منو می بینن که وارد باشگاه میشم همه باهم دست میزنن و میگن به افتخار ماسور حرفه ای (چون کار ماساژ هم انجام میدم) هووورررراااا و من مثل شاهزاده ها وارد میشم. چون آگاهانه خواستم که دیگران رو تحسین کنم و در مدار شادی و مهربانی قرار بگیرم. اینم نتیجه اش!
برای شما خیلی خوشحالم و بهت تبریک میگم که با اراده ایراداتت رو داری پیدا و رفعشون می کنی. به هرکسی مهربونی میکنی و حس خوبش به خودت برمی گرده.
چن تا نکته تو کامنت گفتی خیلی اگاهی و درس داشت برام ممنون که گفتی.
از ابراز محبت اون خواهرزاده ات گفتی که انقد استاد و مریم جان تو فایلهای سفرنامه به هم خدا قوت و عاشقتم میگن مام عشق دریافت میکنیم
اتفاقا منم اینو چند روز پیش بهش فکر کردم وقتی داداشام اینا از تهران اومدن خونمون تو این تعطیلات دختر کوچکش 4ونیم سالشه همیشه ابراز محبت میکنه اما ندیدم اینطور حرفای قشنگ بزنه به من
روز اول اومد پیشم گفت عمه میدونی من بخاطر تو اومدم اینجا وای انقد بغلش کردم و بوسش کردم کهنگو گفتم عشق من منم عاشقتم دلم برات تنگ شده بود بعد به زنداداشم گفتم فک کنم غزل دلش برای من تنگ شده که اومد ابراز کرد اخه دفعات قبل نمیگفت
و یه چیز دیگه ام گفت اب میخاست یهو اومد گفت عمه جونیم عزیزم میشه یه ذره اب به من بدی عزیزم
وای که نگو من بیشتر عاشقش شدم گفتم تو از کی این کلمات یاد گرفتی که الان بیان میکنی هزار بار بوسش کردم
به زنداداشم و داداشم گفتم کلی خندیدن و ذوق کردند و زنداداشم گفت انقد من این حرفا رو میزنم حتما یاد گرفته گفتم اخه تو همیشه تو خونه اینجور میگی اما این بار اول غزل میاد این حرفا رو میزنه
بعد چند شب پیش باز دوباره گفت اونو به من بده عزیزم باز ذوق کردیم براش پیش خودم گفتم بخاطر فایلها و این سریاله حتما که الان تو بهش اشاره کردی و خوشحال شدم درسته این عشق ورزیدن بخاطر همین سریال بوده و رفتار استادد و مریم خانوم
یه مورد دیکه چقدر قشنگ گفتی از دولت سپاسگزاری کلی فضای سبزو پارک در اختیار ما گذاشتن سپاسگزارم ازت
و گفتی وقتی رفتگر شهرداری یا پارکبانها رو یا باغبونو میبینم بهشون خدا قوت میگم اتفاقا منم چند ماه به رفتگرهای شهرداری وقتی شبها میان زباله ها رو جمع میکنن اگه برم زباله رو بزارم تو کوچه بهشون خدا قوت میگم و چقدر لبخند میزنن و خوشحال میشن
با سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شاسیته که همراه وهمدم شما وسایت عباسمنش هست ،،که خانه واسایشگاه روح وروان ماست..استاد جان من این کامنت را بعد از بازی النصر وپرسپولیس برای شما ارسال میکنم.امروز داشتم به صحبتهای شما درباره قدرت نوشتن خواسته ها وکلا قدرت درخواست کردن فکر وتوجه میکردم ،که قدرت واقعی درخواست کردن را به عینه دیدم.یک دختر که با نوعی ناهنجاری بدنیا اومده وروی ویلچر هست در یک گوشه دنیا،به جهان درخواست دیدار با ورزشکار محبوبش یعنی رونالدو را خدا فقط میدونه که چه زمانی، میده.جهان به این صورت به قول شما ابر وباد ومه وخورشید وفلک را دستور میده واتفاقات رابه شکلی پیش میبره که رونالدو از اروپا بیاد با یک تیم عربستانی که اتفاقا درجام قهرمانان اسیا قرار داره ودر زمانی که اتفاقا شرایط برای بازیهای رفت وبرگشت ،که تا سال قبل بدلیل مشکلات سیاسی درکشور بیطرف برگذار میشد واتفاقا امسال این مشکل حل شده..واون بازیکن بیاد ایران وتیم پرسپولیس به وسیله ای از این درخواست خانم فاطمه حمامی خبردار بشه ودرخواست رابه گوش ستاره جهان برسونند واتفاقا این مرد بزرگ هم قبول کنه وبیاد با این دختر دیدارکنه وهم تابلوهای پرتره از تصویر خودش را دریافت کنه وهم عکس یادگاری بگیره واون دختر رامثل فرزندش دراغوش بگیره وخلاصه این دختر به ارزوش برسه والبته تیم پرسپولیس هم بازنده این دیدار باشه وبنظر من تمام این اتفاقات یک دلیل داشت….رسیدن فاطمه به خواسته اش ….استاد عزیز لطفا یک فایل دراینباره تولید کنید تا ما هر چه بیشتر با این قدرت درخواست آشنا بشیم.سپاس از شما
کامنتت رو خوندم و لذت بردم ، جالبی این قضیه اینه که این دختر نازنین چندین سال پیش این درخواست رو داشته و این نقاشیها رو برای رونالدو کشیده بوده ؛
نکته بعدی اینکه حتما کلیپهای وایرال شده اون پسربچه به اسمآدرین رو هم دیدی ، که حدود 6،7 سالش بود و دوس داشت رونالدو رو ببینه ، اتفاقی که افتاد این بود که برررراحتی رفترونالدو رو دید و عکس گرفت و پیرهن امضا شده هم از رونالدو گرفت ؛
چیزی که من بهش فکر کردم این بود که چندین هزار نفر این درخواست رو داشتن که از شهرای دور حتی اومدن برای دیدن رونالدو ولی هیچکس موفق به اینکار نشد ، اما بقول استاد طبق قانون اگه ترمزی در موری خواسته هامون نداشته باشیم ما صد در صد به خواسته هامون میرسیم ، این پسر بچه قطعا ترمز خاصی نداشته که تونسته براحتی به این خواسته اش برسه و این برای من خیلی درس داشت ؛
بسیار عالی اشاره کردین ، اتفاقا منم به همین موضوع فکر می کردم، قبلا استاد در یک فایلی درباره آرزوی یه نفر در مورد سفر به مصر گفته بودن و الان با اومدن رونالدو و دیدارش با دوست دارانش(پسر کوچولو ، فاطمه حمامی و…) ،دقیقا قوانین هستی ثابت شد ، تو درخواستت رو به جهان بفرست و رهاش کن ،جهان هستی دست به دست هم میده تا آرزوی قلبی تو رو برآورده کنه.
خیلی میشه درباره اش حرف زد ، منکه واقعا لذت بردم از این چیدمان بینظیر کائنات .
سلام به استاد عزیزم مریم مهربانم و به شما دوست عزیز
دقیقا حرفایی که من میخواستم بزنم در مورد خانم فاطمه حمامی رو شما زدین.
درسته ، ایشون درخواستشون رو حتما با نیروی ایمان و توحید واقعی و بدون ذره ای شک ارسال کردن و نتیجش این شد که آسمون و زمین دست به دست هم داد و در خدمت این دختر عزیزم دراومد تا فقط و فقط این پیغام رو به ما بده که به خداااااا میشه . تو بخواه و تو قدم در حد خودت بردار بقیش میشه و به چطور انجام شدنش هم فکر نکن.
تمام درسهایی که استاد دادن تو این مورد و نمونه ی عملی برام مرور شد . چقدر قدرتمندی تو فاطمه ی حمامی عزیزم
من هم درخواست دارم از استاد عزیزم که در این مورد در صورت صلاحدید صحبت کنند هر چندکه بارها در مورد توحید و ایمان و حرکت صحبت کردند اما بازگویی اینها ، هم لذت بزرگی داره و هم با دیدن نمونه و نتیجه های جدید ایمانمون قوی تر میشه.
در مورد همسر آقای رونالدو هم وقتی سرگذشت ایشون رو میخونم واقعا لذت میبرم و درسهای استاد برام مرور میشن که ببین ایشون چه احساس لیاقت و شایستگی در خودش ایجاد کرده که از یک زندگی ساده به ازدواج با این مرد شایسته رسیده و 7 سال هم این ازدواج ادامه داشته چرا که اگر در شان و همرده و هم فرکانس آقای ستاره ی فوتبال نبود حتما جهان اونها رو از هم جدا میکرد. در صورتی که زندگی عاشقانه ای تا الان در کنار هم داشتن . خانم جورجیا رو واقعا تحسین میکنم و به ایمان و احساس شایستگی ایشون احسنت میگم.
الهی، الهی، حمد و سپاس به درگاهت که هر ذره از نعمت های زندگی ام که دریافت میکنم از جانب توست، الهی الهی، حمد و سپاس بر نعمت قلم و زبان و کلمات که از تو بنویسم و از تو بشنوم و از تو بخوانم. خدایا یاری کن این بنده ات را که اگر تو مرا چیزی نیاموزی من از خود هیچ ندانم و هیچ نتوانم. الهی از نور بینهایت خودت قلب تاریک مرا منور کن که تو خود میپسندی قلب بنده ات نورانی باشد و نه تاریک؛ توحیدی باشد و نه مشرک؛ الهی باشد و نه شیطانی. از خودم بر خودم نه پناهی دارم و نه امیدی، ای همه پناه و امید عالم، هدایتم کن، و حمایتم کن که تو خود فرمودی :وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ.
سلام و درود و رحمت و برکت و آرامش رب العالمین بر همه اعضای خانواده ام ، سلام استاد عباس منش عزیز و سلام استاد شایسته بزرگوار و سلام دوستان نازنینم. الهی که در سایه رحمت پروردگار عالم از بینهایت مغفرت و فراوانی نعمات بهرمند باشید و باشیم که خداوند بر خودش واجب کرده و سند مکتوب دستمون داده که وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ . ببینید اینجا توی این آیه غفور و رحیم «الف و لام» نداره، یعنی گشتم نبود، نگرد نیست ، غفور فقط و فقط الله، رحیم فقط و فقط الله ، چقدر غفور؟؟ چقدر رحیم؟؟ بییییییییینهاااااایییتتتت. اونقدری که ذهن انسان نمیتونه تجسم کنه.
بازم یه فایل دیگه و جلوه هایی از زیبایی و قدرت پروردگار عالم. یه خداقوت ویژه و قدردانی عرض کنم به خانم شایسته عزیز که اینقدر فایل تهیه میکنه، کل جاده رو پیاده میره تا دوربینش رو نگه از حرکت تراک کمپر فیلم بگیره. یا روی صخره هایی که راه رفتن اینقدر سخته و نیاز به احتیاط کامل هست بازم برامون فیلم میگیره، استاد شایسته، بینهایت ازتون ممنون و سپاسگزارم که برای تهیه این فایلها اینقدر تلاش میکنید و تک تک مراحل تدوین و ادیت و آپلود کردن رو با عشق برای ما انجام میدین. یه تشکر و خدا قوت ویژه هم خدمت کودک درون و کنجکاو استاد عباس منش عزیز که تمام سوراخ سمبه های آمریکا رو یه جوری بهمون نشون داده که ساکنین همون ایالت هنوز ندیدن.(استاد دمپایی قشنگتو هم عشقه که آخه کی با دمپایی میره غارنوردی) اون روز سر صحبت شد که کلیولند کجاست میگم توی ایالت اوهایو، یا یبار با بچه ها بحث اینو داشتیم که سنپترزبورگ کجاست، میگم یه سنپترزبورگ داریم توی روسیه، یکی هم داریم توی فلوریدای آمریکا، باورشون نمیشه. وقتی از جغرافیا و تاریخ آمریکا برای بقیه سخنرانی میکنم بهم میگن تو بیکاری رفتی این چیزا رو خوندی؟! دیوانه… (نامبرده فرق بیرجند و بروجرد و بجنورد و بروجن رو نمیدونه، و همینطور سلسله افشاریه و زندیه و ایلخانی، با اینکه رشته دبیرستانش بوده)؛ نمیدونن 90٪ اینا رو از سفر به دور آمریکا یاد گرفتم. اون روز با یه دوست عزیزی داشتم سر موضوع قانون تکامل گفتگو میکردم، ماجرا از اینجا شروع شد که چرا پیامبر چندتا همسر داشته، گفتم ببین تو اگه یه قانون خیلی خوب رو هم به تصویب برسونی ولی جامعه آماده پذیرشش نباشه و تکاملش رو طی نکرده باشه احتمالاً مثل آبراهام لینکلن میکشنت. به همون دلیل پیامبر نمیتونست ناگهانی چند همسری رو لغو کنه، ناگهانی مشروب رو حرام اعلام کنه، و برده داری رو ممنوع کنه، که جامعه به تکامل نیاز داشته. همون آبراهام لینکلن بزرگوار هم دو ماه و نیم بعد از امضای متمم سیزدهم ترور شد، با اینکه امروز مردم آمریکا به متمم سیزدهم افتخار میکنن… بماند که اون عزیز از شدت خنده داشت روده بر میشد که تو چطوری تاریخ اسلام رو ربط دادی به آبراهام لینکلن؟! بنده خدا حق داشت، بدجوری قیمه ها رو ریخته بودم تو ماستا (خداوند همه دیوونه ها رو شفا بده)
امروز که هدایت شدم به آیات «160 تا 165 سوره انعام» واقعاً حیفم اومد این آیات رو براتون کپی نکنم. دیدم هر آیه زیبایی خاص خودشو داره، و دستچین کردن یکی دو تا آیه لذت ماجرا رو کم میکنه. بماند که چقدر درس توش داره و بقول سعیده جان نورانی (خانم شهریاری) اینها فقط گنجایش سطل پلاستیکی منه زیر آبشار توحید . آیه 160 یه نکته خیلی جالبی در مورد قانون مدارها به آدم یاد میده. اونم اینکه اگه بخوای کار خیر کنی ده برابر پاداش میگیری و اگه کار منفی انجام بدی فقط به اندازه همون یه کار سختی دریافت میکنی. دیدم مثل قایق سواری توی رودخانه است، اگه موافق با جریان رودخانه یه پارو بزنی خود جریان آب کلی تو رو به جلو میبره ، ولی اگه بخوای خلاف رودخانه پارو بزنی زیاد جلو نمیری، فقط خودتو عذاب میدی. حکایت حرکت در مدار انرژی مثبت و هدایت الهیه، کافیه یه روز حالتو خوب نگه داری، صبح و شب تمرین ستاره قطبی بنویسی تا کلی اتفاق خوب و مثبت تجربه کنی ولی یه روز حالت بد باشه، فرکانس منفی به جهان بدی، خداییش اتفاق بد چندانی نمیاد، عذاب الهی نمیاد، فقط خودمون رو عذاب الکی دادیم. خب وقتی میشه موافق جریان رودخانه پارو زد و با هر پارو کلی جلو رفت، کلی زیبایی دید، کلی حال خوب رو تجربه کرد و خندید و شاد بود چرا خلاف جریان پارو بزنیم؟؟ (نامبرده خودش مخاطب این جمله است). کافیه هر کاری رو میخوایم انجام بدیم با احساس خوب و مثبت و علاقه باشه، تا انرژی مون بوست بشه. از خداوند هدایت بخوایم تا سرعت مون چندبرابر بشه. (اونهایی که دارن عذاب میکشن نتیجه یه عمر خلاف رودخانه پارو زدنشون رو دارن میگیرن، یه روز و دو روز نیست)
آیه 161 میگه دین و صراط مستقیم فقط یکتاپرستیه به درگاه خداوند و بس ، فقط یکتاپرستی و دوری از هر چیز و هر کس و هر عنوان و هر امتیاز که منتسب به غیر خدا باشه. ولو در حد یه نگاه کردن باشه به دست دیگری. منو باش تا همین چند وقت پیش فکر میکردم ما پیرو آیین حضرت محمد هستیم، درحالیکه خداوند داره به حضرت محمد توصیه میکنه پیرو آیین یکتاپرستی ابراهیم باش… (خدا وکیلی اینو برم توی مسجد محملمون بگم، منو تکفیر میکنن)؛ آیه 162 به زیبایی میگه هر نماز و نیایشی فقط و فقط مخصوص خداست، حتی زنده بودنمون برای خداست و مردن مون هم برای خداست، ما از خودمون چی داریم؟؟!! هر وقت منِ حمید امیری یاد گرفتم کامنتم رو هم بخاطر رضای خدا بنویسم نه برای امتیاز گرفتن و به به گفتن و تحسین بندگانش اون موقع میتونم ادعا کنم توحیدی عمل کردم.
ای خدا، ای خدا خودت بهم یاد بده چطوری از شرک به دور باشم و یکتاپرست بمونم. و حتی به اندازه راه همون مورچه سیاه در دل تاریکی شب روی سنگ سیاه. مشرک نباشم. خدایا، از خودت، خودت رو میخوام ، توحید و یکتاپرستی رو میخوام و آزادی و رهایی از شرک.
حتی لازم نیست روز حساب برسه تا ببینیم هیچکسی، سنگینی بار دیگری رو بر دوش نمیکشه، همین الان توی یک جامعه و حتی توی یک خانواده هر کسی نتیجه باورهای خودش رو میگیره، هر کسی نتیجه مدار خودش رو دریافت میکنه.
چقدر زیبا قانون مدارها رو گفته، چقدر زیبا تاثیر باورها رو بر نتایج توضیح داده. اگه باور داری خداوند غفورالرحیم ه پس بینهایت مغفرت میده و در مدار دریافت نعمتها انسان رو بالاتر میبره. حتی از کلمه «رفع» استفاده میکنه، به معنی اوج دادن و بالا بردن. در چه چیزی در عطا کردن نعمتها، مدار بالاتر عطای نعمت بیشتر. خداوند خیلی سریع بهمون پاسخ میده. الهی صد هزار مرتبه شکر.
امروز از صبح که فایل رو دیدم مطمئن نبودم که میخوام کامنت بنویسم یا نه. ولی ظهر احساسم خوب بود و هدایت شده بودم به این آیات و تصمیم گرفتم کامنت رو بنویسم. آیات رو کپی کردم ولی چون اون لحظه یه کاری داشتم به کلی یادم رفت کامنتم رو بنویسم. چراشو الان بهتون میگم…
فایل نشانه روزانه دو روز پیش من جلسه پنج گفتگوی استاد بود با دوستان در کلاب هوس بود، که استاد از حرکت کردن در مسیر عشق و علاقه صحبت میکنه و دوستان از نتایج شون میگن(لینکشو براتون میذارم)
abasmanesh.com
خب من بارها و بارها اینو از استاد شنیده بودم و هر بار اینو میشنیدم که در مسیر علاقه تون حرکت کنید من طراحی صنعتی یادم میومد. که من به طراحی صنعتی علاقه دارم. یادمه زمانی که دبیرستان بودم با اینکه رشته ام علوم انسانی بود، یه دوستی داشتم یه رشته صنعتی(فنی حرفه ای یا کاردانش) بود، رسم فنی هاش رو میداد تا من براش بکشم. زمان دانشگاه هم رسم فنی های من از همه بهتر بود و نمره ام 20 بود. من به صورت Self-Study نرم افزار اسکچاپ رو یاد گرفتم. و چند وقت پیش طی یه حرکت انتحاری از سوی رئیسمون افتادم توی مسیر کار با نرم افزار اتوکد. فکرشو بکنید توی اولین تجربه آشنایی با نرم افزار اتوکد نقشه شبکه آب پالایشگاه رو بذارن پیش روت و بگن اینو درستش کن و باگها رو پیدا کن و فلان ویژگی ها رو کم و زیاد کن. بماند که روزهای اول چقدر سخت بود برام ولی خداوکیلی از هر چیز جدیدی که یاد میگرفتم کلی ذوق میکردم. (شاید اتوکد برای خیلی از دوستان آب خوردن باشه، ولی من از هدایت الهی ذوق میکردم و نه خود نرم افزار) وقتی پای لپتاپ نشسته بودم و داشتم کار میکردم صدای اذان مغرب از گوشی بلند ، با تعجب گوشی رو نگاه کردم… یادم افتاد من بعد از ناهار نشستم پای اتوکد، الان اذان مغربه. بقول استاد اصلا متوجه گذر زمان نشدم. لذت میبردم از اینکه دارم تجهیزات سایت رو یکی یکی جایگذاری میکنم. یه جایی توی یکی از خیابانهای سایت(محوطه صنعتی پالایشگاه) شک داشتم که مسیر چطوری بود، فلان تقاطع چطوری بود، یهو به ذهنم رسید برو با گوگل مپ ببین. دیدم وقتی به چیزی علاقه داشته باشی از جایی که فکرشو نمیکنی خلاقیتت میزنه بیرون، خداوند هدایتت میکنه. من حس میکنم این همون نعمتیه که خداوند به من عطا کرده. مثال های هواپیمایی من یه وقتایی باعث خنده دوستان میشه، ولی نامبرده قبل از کلاس اول ابتدایی وقتی نقاشی میکشید همش عکس هلیکوپتر و هواپیما میکشید(ایموجی خنده فراوان)، بارها ازم پرسیدن تو به خلبانی علاقه داری، میگفتم آره ولی بیشتر به مسائل فنی و طراحی هواپیما علاقه دارم تا خود پرواز. بین نماز مغرب و عشاء بود که تازه یادم افتاد راستی من قرار بود کامنت بنویسم. و اون موقع دست به کار شدم. حس میکنم مسیر علاقه ام رو پیدا کردم. شاید بعد از اتوکد برم سراغ کتیا یا سالید ورکس یا شاید هم تریدی مکس…
میدونم طبق قانون مَن جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا خداوند در مسیر عشق و علاقه من، هر قدم منو ده برابر میکنه، و به ازای هر ده قدم من اون ده هزار قدم به سمت من برمیداره، صد ها در رو باز میکنه، هزاران مسیر رو روشن میکنه. کافیه هر قدم رو با احساس خوب بردارم، من هیچ ایده ای ندارم چطوری ولی جان جانانی رو دارم که بر هر آشکار و هر نهان من از خود من آگاه تره. به کنه ذات من، از خودم داناتره و بر من احاطه داره.
«الهی، الهی، اگرچه شب فراق تاریک است؛ دل خوش دارم که صبح وصال نزدیک است؛ پس دست در عشق زدم هر چه بادا باد»(مناجات خواجه عبدالله انصاری)
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید. از صمیم قلبم دوستتون دارم خانواده نازنینم در این سایت.
خداروشکر که برگشتی به سایت و با یک کامنت طولانی قلب مارو روشن کردی.
مخلوطی از قرآن شیرین و خاطرات جالب شما،همراه با علم ایرودینامیک و تاریخچه ی آمریکای کبیر…
این کامنت طولانیِ پر از محتوا،جز از ذهن باهوش شما،برنمیاد….
درود الله بر استعداد و هوش و ذکاوتت،الهی که این استعداد و هوش بینظیرت بزودی همراستا با مسیر علاقه ت قرار بگیره،و باورود شما به این عرصه،قطعا گسترش جهان در صنعت به تصاعد میرسه…
ازت سپاسگزارم که باز هم من رو مورد لطف و محبت قلب روشنت قرار دادی و از من به نیکی در کامنتت یاد کردی،این مودت و رحمت جز از الله برنمیاد …وگرنه من کجا و این لطف خانواده ی توحیدی بینظیرم کجا …..
آمادگی یک کامنت طولانی و پرحرفی های سعیده رو داری…؟
راستش بعد از نماز ظهر امروزم هدایت شدم به آیات اولیه سوره ی ابراهیم خلیل الله
همون ابتدا یک ترکیب به چشمم اومد که تو اولین آیه و پنجمین آیه تکرار شده
مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ ۖ
تکرار این ترکیب به فاصله 4 تا آیه از هم، من رو Inspire کرد که برم این ترکیب رو سرچ کنم توی قرآن ببینم چی دستگیرم میشه یا به قول معروف خودمون دریافتی ظرف پلاستیکیم در چه حده!
از خداوند طلب هدایت و نور و رحمت و کمک میکنم برای اینکه قلبم رو به سمت آگاهی خودش باز کنه،چشم هام رو به نور خودش بینا کنه و به عقل و درکم بباره تا بتونم به یک قطره از اقیانوس علمش دسترسی داشته باشم.
قبل از بررسی این ترکیب،ازین آیه شروع میکنم که بدونیم سرمنشا و اصل و اساس این نور کجاست:
خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، [و آن چراغ] از [روغن] درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، [و] روغن آن [از پاکی و صافی] نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست.
طبق سرچ من در سایت پایگاه جامع قرآن این ترکیب 7 بار توی قرآن توی 6 تا سوره تکرار شده که اگر به ترتیب مصحف قرآن ببینیم اولین بار توی ایه الکرسی اومده اما اگر به ترتیب نزول بگردیم اولین بار در سوره ابراهیم و اونم دوبار تکرار شده …
سلام بر ابراهیم ….سلام بر رفیق خدا….سلام بر عزیز کرده الله …
خدایا به ما کمک کن پیرو آیین ابراهیم باشیم و با قلب سلیم زندگی کنیم.
قبل از شروع بررسی آیه ها این تیکه از تفسیر نور رو که برای خودم جالب بود،اینجا برات کپی میکنم.
خارج کردن مردم از ظلمات به نور، در قرآن بارها تکرار شده است
گاهى به خدانسبت داده شده. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» «1»
گاهى به پیامبران نسبت داده شده. «أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» «2»
وگاهى به کتاب نسبت داده شده است. «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»
تشبیه کفر و تفرقه و جهل و شرک و شک به «ظلمات» بخاطر آن است که انسان در آن حالتها متحیّر است، مثل زمانى که در تاریکى به سر مىبرد.
و ما موسی عمران را با آیات خود فرستادیم که قومت را از ظلمات بیرون آور و به عالم نور رسان و روزهای خدا را به یاد آنها آور، که در این یادآوری بر هر شخصی که صبور و شکرگزار است دلایل روشنی نهفته است
(ایّام اللّه را برخی به ایام عهد الست و روزگار عالم ذر، و برخی به ایام ظهور پیغمبران و برخی حوادث عظیم لطف بر مؤمنان و قهر بر کافران تفسیر کردهاند).
در دومین تکرار این عبارت،داستان موسی اومده که خداوند بهش میگه ما بهت این نشانه ها رو دادیم که قومت رو از تاریکی ها به سمت نور ببری.
معنی های مختلفی برای ایام الله نوشتند و تفسیرش کردند اما تو تفسیر نور یه یک تعبیر جالب برخوردم.
(توجّه به تاریخ، زمینهى صبر و شکر را در انسان به وجود مىآورد. یادآورى مصیبتها و تلخىهاى گذشته و برطرف شدن آنها، انسان را به شکر وادار مىکند. توجّه به پایدارى امّتها و پیروزى آنان، آدمى را به صبر و مقاومت دعوت مىکند. «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ»)
اگربخوایم یک نسخه ی پرکتیکال ازش برای خودمون بیرون بکشیم میرسیم به آموزش های استاد که باید همیشه به یاد بیاریم گذشته مون رو،یک چکاب فرکانسی داشته باشیم از خودمون توی هرمرحله تا یادمون بمونه از کجا به کجا رسیدیم،تا هم از حالت شکرگزاری خارج نشیم،هم اگر به مشکل یا تضادی برخوردیم با یاد آوری تموم اتفاقات گذشته و مسائلی که حل شد،صبرمون رو بیشتر کنیم و از حالت توکل بر خداوند خارج نشیم.
نکته ی بعدی که برام خیلی جالب بود که اینکه که هم برای صبر و هم برای شکر از صفت مبالغه استفاده شده
شکور: بسیار سپاسگزار.
صبّار: بسیار خویشتندار.
به قول اون معلم ریاضی معروف،یعنی معنی مصدری میده!
ما چقدر میتونیم به معنی مصدری شکرگزاری و خویشتن داری نزدیک بشیم؟
به همون میزان از ظلمات نفسمون،به سمت نور الله هدایت میشیم….
خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون میبرد. (اما) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند؛ که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون میبرند؛ آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند.
سومین تکرار این ترکیب،آیه ی بینظیر 257 بقره یا همون ایه الکرسی خودمونه!
و اینجا خداوند خودش رو سرپرست کسانی که ایمان آوردند معرفی میکنه و میگه از تاریکی ها به سمت نور خارجشون میکنه…
ببین گفتن و نوشتنش خیلی راحته
ولی چقدر باورش میتونیم بکنیم؟
که بابا خودِ خدا میگه سرپرست شماها که ایمان آوردید منم!
اوست خدایی که هم او و هم فرشتگانش بر شما بندگان رحمت میفرستند تا شما را از ظلمتها بیرون آرد و به عالم نور رساند، و او بر اهل ایمان بسیار مهربان است.
تو آیه های قبلی از اهمیت ذکر و یاد الله میگه و توصیه میکنه که صبح و شب به عبادت خدا بپردازید و درنهایت توی آیه 43 باز در تعریف الله میگه که اون کسی که همراه با فرشتگانش برای شما رحمت میفرسته و شمارو از تاریکی ها به سمت نور هدایت میکنه و نسبت به مومنین خیلی مهربونه.
نکات جالبی که تو تفسیر نور خوندم رو برات اینجا کپی میکنم.
انسان در خارج شدن از ظلمات، به امداد الهى نیاز دارد و عقل و علم بشر کافى نیست. هُوَ الَّذِی یُصَلِّی … لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ
تاریکىها، متعدّد است. «الظُّلُماتِ» تاریکى جهل، شرک، تفرقه، غفلت و خرافات.
ایمان به خداوند و حقایق الهى، نور راه انسان است. «إِلَى النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ»
ایمان، کلید دریافت رحمت ویژهى الهى است. «بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً»
و اما تفسیر نمونه چقددددر دلنشین و آرامش بخش بود:
این آیه در حقیقت نتیجه و علت غایی ذکر و تسبیح مداوم است، میفرماید: «او کسی است که بر شما درود و رحمت میفرستد، و فرشتگان او نیز (برای شما تقاضای رحمت میکنند) تا شما را از ظلمات (جهل و شرک و کفر) بیرون آورد و به سوی نور (ایمان و علم و تقوا) رهنمون شود» (هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ).
«چرا که او نسبت به مؤمنان رحیم و مهربان است» (وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً).
و به همین دلیل هدایت و رهبری آنها را بر عهده گرفته و فرشتگانش را نیز مأمور امداد آنها نموده است.
آری! این آیه بشارتی است بزرگ برای همه سالکان راه حق و به آنها نوید میدهد که از جانب معشوق کششی نیرومند است، تا کوشش عاشق بیچاره به جایی برسد! آری! این رحمت خاص خداست که مؤمنان را از ظلمات اوهام و شهوات و وساوس شیطانی بیرون میآورد و به نور یقین و اطمینان و تسلط بر نفس رهنمون میگردد که اگر رحمت او نبود این راه پرپیچ و خم هرگز پیموده نمیشد.
[و آن] پیامبری [است] که آیات روشن خدا را بر شما می خواند، تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند از تاریکی ها به سوی نور بیرون آورد. و هر کس به خدا ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، او را در بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، درآورد، در حالی که در آنها جاودانه اند. همانا رزق و روزی را برای او نیکو قرار داده است.
هفتمین تکرار این ترکیب در سوره طلاق اومده،و باز همون مفهوم که به پیامبر و قرآن ایمان بیارید تا از تاریکی ها به سمت نور هدایت بشید.
من کل سوره ی طلاق رو خوندم و به یک مفهوم جالبی برای خودم رسیدم که ترجیح میدم برای خودم نگهش دارم تا پیش فرض کسی قرارش ندم.اما هرکسی این سوره رو بخونه خودش قطعا به این درک میرسه مفهوم طلاق در قرآن چقدر با چیزی که از جامعه دریافتش کردیم متفاوته …
ای اهل کتاب! یقیناً پیامبر ما به سوی شما آمد که بسیاری از آنچه را که شما از کتاب [تورات و انجیل درباره نشانه های او و قرآن] همواره پنهان می داشتید برای شما بیان می کند، و از بسیاری [از پنهان کاری های ناروای شما هم] درمی گذرد. بی تردید از سوی خدا برای شما نور و کتابی روشنگر آمده است.
خدا به وسیله آن کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند به راه های سلامت راهنمایی می کند، و آنان را به توفیق خود از تاریکی ها به سوی روشناییِ بیرون می آورد، و به جانب راه راست هدایت می کند.
حقیقتا در مقابل عظمت این آیات دیگه چیزی برای گفتن ندارم.
همه چیز واضح و روشن و گواه برماست که چطور میتونیم از ظلمات نفس خودمون به سمت نور الله بریم …
این کامنت هدایتی رو با این شعر مولانا تموم میکنم و از خداوند طلب هدایت و رحمت میکنم
دوستان عزیزم(سعیده عزیز و حمید جان) سفر دو ،سه روزه خودم را از مبدا کرج آغاز کردم
و بعد از 5 ساعت عشق بازی با خداوند و دیدن زیباییها و عظمت پروردگارم
از شهر و بلاد خواهر عزیزم فریدونکنار گذر کردم و همان جا سلامم را به خواهر عزیزم رساندم و یاد هجرت توحیدی شما افتادم
و یادت کردم
و وقتی رسیدیم به جاده فرح اباد
و اسکانی که داشتیم
من و فاطمه جانم بعد از قدم زدن در ساحل و دیدن شکوه و عظمت پروردگار یکتا
یه 4 ساعتی داشتیم درباره قوانینش صحبت میکردیم
و خدا چقدر خوب هدایت میکنه
صحبت ما به اینجا رسید که فاطمه جان گفت
ببین رسول این انسان شریف(استاد عباسمنش) با اینکه به ثروت و رفاه رسیده،باز هم براش عادی نشده و همیشه برای هر چیزی که اونا یاد خدا میندازه شکرگزاری میکنه ،هر چند کوچیک باشه
منم به ایشون گفتم اصلا میدونی قضیه باور چیه؟
توحید ،توحید و توحیده
کسی که اون طرف(خداوند یکتارا باور داشته باشه که هر لحظه داره به ما جواب میده) ،و براش مسجل شده باشه
دیگه سمت خودشا با تمام قوا انجام میده و بعد از چندی صحبت رسیدیم به کلمه جادویی شکرگزاری و صبر
صبار و شکور که سعیده عزیز بهش پرداخته بود.
من و فاطمه جانم 4 بار فایل 4 قدم 5 را داشتیم گوش میدادیم.
که استاد از کنترل ذهن و صبر و آرامش قلبی و ایمانش داشت در این فایل مثال میزد.
و میگفت هر چه درباره ایمان گفتن ولش کنید
ایمان و توکل اینجاها خودشا نشون میده.
من به فاطمه جان گفتم این طور نیست که تو برای دو تا درخت در خونه که داری مثلا چند بار شکرگزاری کردی دیگه تموم شد
نه باید هر بار که هر چیزی رادیدی که عظمت خدا را یادت انداخت تا آخر عمرت سپاسگزارش باشی
و کلمه استمرار که سعیده به خوبی از قلب روشنش بهش هدایت شده بود را گفتم
میدونی چیه این ما اگه تا آخر عمرمون هم هر لحظه و هر آنی شکرشا به جا بیاریم بازم کمه و حق مطلب را نمیتونیم به جا بیاریم
ولی جالبش اینه که هر چقدر باور میسازیم و صبوری میکنیم خدا هر لحظه داره ظرف مارا بزرگتر میکنه و بهمون پاسخ میده (دهندگی و بخشش ) و جالبه که صحبتمون به جایی رسید که
من گفتم همون طور که استاد در بند عباس میگه من خودمم نمیدونم بعد سرقت ماشینم چطور اون رفتارا کردم و گفتم خدایا شکرت
ولی به نظر من اون خودش با هدایتش قلب آدما آروم میکنه و اگه هدایتش نباشه ما ول معطلیم
و بعد از 4 ساعت صحبت پیرامون توحید و نور و شکر و صبر .
اومدم از قرآن روزی امروزم را ببرم و قرآن را باز کردم و هدایت شدم به آیه 257 سوره بقره
و از خدا در خواست هدایت کردم که قلبم را روشن کنه .
بعد از چند دقیقه سرچ قرآنی
ناخداگاه اومدم سایت و هدایت شدم به کامنت شما بنده صالح
و اشکم در اومد که بعد خوندن کامنت پر از آگاهی که واقعا برام سنگین بود و باعث شد بیام اتاق و تنهایی با تمرکز کامنتت را بخونم .و خیلی برام جالب بود که خدا بهم گفت کجا دنبال چی میگردی
دو تا بنده صالح خودش این لطف و محبت را انجام دادن و منا درست اوورد گذاشت در دل ماجرا.
و چقدر و چقدر قلبم را روشن کردی خواهر عزیزم و حمید جان .
الحق که لقبی که حمید حنیف بر شما قرار داده و به اون معروفتون کرده برازنده شماست حقا شایسته شماست لقب نورانی
اگه یک نفر شما رو ببینه که یک پرستار در یک بیمارستانی در یک گوشه این دنیا دارین کار میکنین اصلا به مخیله اش راه نمیده که این خانم درهایی از نور پروردگار به روش باز شده و کلامش و قلمش اینقدر مطیع حق شده که اصلا قابل تصور نیست.
یعنی من یه مطلبی همین الان به دلم افتاد که کسی که همپای نور بشه و در نور حل بشه با سرعت نور هم حرکت میکنه و شما افتادین تو این مسیر
عبث نیست که حمید حنیف میگه اگه دیگه نتونستین برامن کامنت بنویسید یا من بهتون جواب بدم خدا حافظ تون باشه شما خواهر من سوار آسانسور که چه عرض کنم سوار نور شدین.
یعنی به درکهایی از قران رسیدین که توی سن و سال شما معدود کسانی رسیدند و تقریباً هیچ کس در شغل شما
نوش جانتون این لقب زیبای نورانی
که اینجوری افتادین به جون قران و واو به واوش رو درک میکنید
این ظرف دیگه پلاستیکی نیست
من دو شب رفتم آخر شب کامنت شما رو بخونم نتونستم تمومش کنم خوابم گرفت امروز دیگه نشستم تا تهش خوندم
خداییش دمتون گرم که اینقدر وقت میزارین و اینچنین موشکی برای حمید میفرستید که اگه به هر کی بخوره باورای شرک آلودشو نیست و نابود میکنه
این موشک شما از جایی که با سرعت نور حرکت میکنه میره بعد برخورد با حمید و بعضی دوستان برمیگرده از اونور کره زمین میاد پیشتون و همه برکاتش میریزه در قلبتون اما جنسش نوره و رد میشه
گفتم خدااایااااا،یکی از عذاب وجدان های قبل خواب من،بی پاسخ گذاشتن نقطه های آبی آقای یوسفی بزرگواره،ی مرحمتی بکن قد چند ثانیه با جرثقیل مدار منو بیار بالا،من لطف برادرمو بی پاسخ نززاااارم بابا!
آلردی الان بالای جرثقیل هستم،تا پرت نشدم پایین سریع کامنتمو ببندم،فقط امددم بگم خییییلی ممننننونم،لطفا ازون مدارهای بالا،به ما پایینی ها لطف کنید و بازم برام بنویسید …نثر بی نظیر شما،قلب منو روشن میکنه،ممنونم که نور خدارو گسترش میدی…
داداش جواد عزیزم،برای نوشتن کامنت برای شما،علاوه بر درخواست جرثقیل توحیدی،برای دسترسی به مدارتون،از قرآن طلب هدایت کردم گفتم خدااایاااروی منو زمین نزار:)چندتا آیه ی خوب بزار کف دستم،ازین پایین بفرستم بالا برای برادرم
و هدایت شدم به آیه های 6 تا 23 سوره حج…
برید آیه هارو بخونید خودتون متوجه میشید،چرا من انقدر باید تلاش میکردم برای دسترسی به مدار شما …
پیشاپیش نوشِ جانِ روح توحیدیتون
ازتون سپاسگزارم بی نهایت
به امید دریافت نقطه ی آبی پربرکت دیگه ازون بالاماالاااها…
و گهگاهی میام و عکس پروفایلتا نگاه میکنم و کیف میکنم
نمیدونی چقدر حال خوشی دارم به خاطر اومدن نشانه ها و پیدا کردن مسیر علاقه ات
چقدر لذت بخشه
حمید عزیز
منم یه ماهی هست قدمهای عملی را برای مسیر علاقه ام برداشتم
و هر بار اینقدر احساس عالی دارم که حد نداره
دوستهای جدید پیدا کردم
کلی دارم تجربه های ناب کسب میکنم
شاید در کنار این شغل و علاقه هام
بینهایت تجربه ناب دارم کسب میکنم
توی جمع 15 نفری
تمرین عزت نفس میکنم با دوستان خانم و آقا ارتباط برقرار میکنم ،
تحسینشون میکنم
حمید جان چی بگم از معجزه الله
یه ماهی که کار جدیدم را در 48 ساعتی که اف هستم شروع کردم
چند روز پیش داشتم از مترو برمیگشتم که یه جوون خوش انرژی را دیدم که ازم سوال کرد میخوام برم کرج منم با عشق گفتم مسیرم به سمت کرجه بیا تا یه جایی راهنماییت میکنم
خیلی پسر خوش انرژی و پاکی بود
اهل لرستان و علیگودرز بود
گفتم کجا میری
گفت 120 میلیون معامله کردم دارم میرم پولشا بگیرم
گفتمکارت چیه ،و وقتی عنوان کرد به الله اشک از چشمام سرازیر شد
همون شغل من بود که شروعش کردم
به الله هیچ سواد خاصی نداشت ولی تمام قوانین کاملا بلد بود
تمام درسهایی که استاد تودوره 12 قدم بهمون داده را داشت مو به مو بهم میگفت
قانون فراوانی
گفتم چطوری معامله کردی جنس را دادی ولی الان پولا داری میگیری
بهم گفت ببین آدمهای خوب فراوانند تو این جهان و هر چی خوبش هست به پست من میخوره
من جنسی دادم و الان دارم میرم پولما بگیرم
و این اولیم معامله من با این آقا نیست
میگفت به خدا اینقدر پول درآوردن راحته
در عرض دوسال دوتا خونه خریده بود
و بهم گفت ماشین ندارم ولی همه جا با آژانس میرم
بالاخره منی که خوب دارم پول در میارم باید به بقیه هم نون بدم
یه جمله بهم گفت کیف کردم
گفت تا جیبت خالی نشه
خدا پرش نمیکنه
منظورش پس انداز کردن برای روز مبادا بود
گفت هروقت اینطوری پول خرج کردی و دلت قرص بود، پول از در و دیوار برات میباره
و چیزی که برا من جالب بود خدا قدم بعدی منا بهم گفت از زبون این جوون
اون روز من مات و مبهوت بودم
و فقط میگفتم الله اکبر
چقدر اشک شوق ریختم
توی مترو ساعت 10 و 10 دقیقه مادرش بهش زنگ زد و و بعد از گفتگو با مادرش
گفت آقا رسول ببین این نشونه هست 10 :10 دقیقه اعداد جفت همیشه برام نشونه هست و من اونا را دنبال میکنم
گفتم شروع کردم کارا
منم که یه لحظه اون شرک درونیم بروز کرد گفتم میخوام باهات ارتباط داشته باشم
گفت ببین آقا رسول الان کار خیلی خیلی راحت شده
تو هر حوزه بینهایت فایل تو گوگل هست سرچ کن و یاد بگیر
به هیچ کس احتیاجی نداری
یه لحظه از خودم خجالت کشیدم
یاد حرف ارشیا افتادم که که استاد باهاش مصاحبه کرده بود و ارشیا گفت یه مدت فقط و فقط مسیر علاقه ام را در یوتویوپ و اپارات دنبال کردم و بعد هدایت شدم به رفتن به آمریکا
خلاصه که قدم بعدی من مشخص شد
نمیدونم چه پلنهایی خدا برام ریخته
ولی هرچی هست خیلی الان حس و حال خوبی دارم که قبلا هرگز تجربش نکردم
زنداداش فاطمه هم خیلی بهت سلام میرسونه
من چون کامنتتا دیر گزاشته بودی ، متوجه نشدم
و فاطمه جان بهم گفت یه خبر خوب
گفتن چیه ؛
گفت داداش حمید مسیر علاقش را پیدا کرده
وای که چقدر خوشحال شدم
انگار دنیا را بهم دادن
اینم یادم نره بهت بگم
هفته پیش با فرزندان دلبندم رفتم جاده چالوس و کلی کیف کردیم
صحبت شما شد که فاطمه جان گفت تو سریال زندگی در بهشت قسمت 131 درباره حضرت سلیمان یه مطلبی گفته بودی
و یه باور مخرب که داشتی و شنیده بودی که حضرت سلیمان آخرین نفری هست که میره جهنم چون خیلی ثروتمند بوده
چقدر خندیدم
و اینکه شما گفتی که نمیدونم شاید منظورشون اینه که باید به همه حساب کتابهای مالیش رسیدگی بشه و خدا ماشین حساب باید دست بگیره دونه دونه تراکنشهای مالی سلیمان نبی را محاسبه کنه تازه باید 9درصد مالیات بر ارزش افزوده همه تراکنش هارا هم حساب کنه.
(استیکر خنده)
و اینکه گفته بودی خدایا
من هم خدا را میخوام هم خرمارا هم خیلی زود هم خیلی زیاد و به راحتی
و سعیده عزیز این جمله شمارا اسکرین گرفته بوده و به عنوان عبارت تاکیدی ازش استفاده میکنه
خلاصه که شاید از لحاظ جسمی و مادی از هم دور باشیم ولی هر لحظه داریم با شما دوستان نازنین و تجربیات ارزشمندتون زندگی میکنیم
خیلی خیلی از لطف و محبت شما سپاسگزارم. بسیار ذوق زده شدم از خوندن کامنت ارزشمند شما و دریافت این همه لطف و مهربانی. الهی صد هزار مرتبه شکر ، الهی صد هزار مرتبه شکر.
رسول جان، حواست هست چقدر انسان خوشبختی هستی، خدا رو صد هزار مرتبه شکر، اینکه زن داداش هم مدارت هست و اینقدر با هم در مسیر پیشرفت انرژی همدیگه رو بوست میکنید و بال پرواز هستید برای همدیگه، این خودش یه گنج بزرگه که روزی هزاران بار باید شاکر خداوند باشی. الهی صد هزار مرتبه شکر.
از خداوند این چنین زندگی رو میخوام که با انسانی توحیدی هم مدار باشم که بال پرواز هم باشیم و نه یه تیکه سرب.
رسول جان خیلی تحسینت میکنم. ببین اون اتفاق و اون ملاقات با اون شخص ، اصلا اتفاقی نبوده، خداوند همه چیز رو به دقت برامون چیدمان میکنه. ابر و باد و مه و خورشید و فلکی رو در کار میندازه تا نکات طلایی رو به اطلاع شما برسونه. چرا شما باید این ملاقات رو تجربه میکردی؟ چون شما در مدار بالاتری از نظر باورهای توحیدی و مالی قرار داشتی و این نکات رو باید دریافت میکردی و البته سخاوتمندانه به من هم هدیه اش دادی.
ولی من هنوز درگیر کنترل ذهنم، هنوز درگیر وزنه های شرک هستم.
در مورد اون ماجرای سلیمان، آره بخدا، من شنیدم این باور مخرب رو که سلیمان چون ثروتمند بود دیر تر از همه به بهشت میره. یاد سکانس با ماشین حساب کار کردن آقای کاووسی افتادم (مرحوم فتحعلی اویسی) نمیدونم یادته یا نه. خداوند میخواد چرتکه بندازه. انسان به جایی رسیده که با نرم افزارهای حسابداری میتونه ظرف چند دقیقه حسابهای مالی چند سال رو جمع و جور کنه، بعد از نظر این آقایون استغفرالله یا خدا ضعیفه برای محاسبه کردن، یا میخواد حال سلیمان رو بگیره مردم آزاری کنه الکی معطلش کنه. غافل از اینکه توی قرآن ما آیه داریم «کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا» امروز خودت برای حسابرسی خودت کافی هستی. خودت میدونی چکاره ای. مگه سلیمان در مدار توحید نبود؟ مگه رسالتش گسترش نام خداوند نبود؟ چرا باید برای بهشت رفتن معطل بشه؟
چقدر باورهای مخرب که باید زرورق مذهب به خوردمون دادن، الله اکبر. چقدر توی قرآن این ترکیب غفورالرحیم و تواب الرحیم تکرار شده، بینهایت آمرزش دهنده و توبه پذیر و بی نهایت نعمت دهنده است خداوند.
میگه ای مردم شما فقیر به درگاه خداوند هستین، و خداوند همان ثروتمند ستایش شده است.
«یا ایها الناس انتم الفقرا الی الله، والله هو الغنی الحمید»
امشب توی دفتر شکرگزاری نوشتم خدایا ازت سپاسگزارم که رزاق من تویی،و من محتاج و فقیر و ملتمس و خاکسار درگاه خودت هستم. و محتاج بندگانت نیستم. چقدر ما میتونیم شاکر باشیم. هر ثانیه و هر روز ، بخدا قسم بازم کمه. هر چقدر در مدار شکرگزاری به تکامل برسیم و اوج بگیریم بازم کمه.
رسول جان بازم این حمید کنتر سخنرانیش از کار افتاد شروع کرد از هر دری آسمون و ریسمون بهم بافت . (ایموجی خنده به مقدار لازم)
خانوادگی در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
سپاس که کامنت منا خوندی و پاسخ دادی و من مورد محبت خودت قرار دادی
خیلی لطف کردی بابت انرژی که به من دادی
یادمه وقتی این خواسته من خیلی درونی شد که خداوند عنایتی کنه و یه نفر را که همفرکانس من باشه به من برسونه
به طرز جادویی به زندگیم وارد شد که داستانش مفصله
ولی اون وقتها که تازه ازدواج کرده بودم خیلی فرکانسهای درب و داغونی داشتم و یه سه سالی طول کشید که زندگیمون به یه آرامش نسبی برسه
چند سالی که گذشت من به دوره امیر شریفی هدایت شدم و یه دوسالی رو خودم کار کردم و بعدش
اونم به صورت کاملا هدایتی به سمت سایت و استاد عزیز هدایت شدم
یه دوسالی بود که فایلهای دانلودی را دنبال میکردم و هنوز عضو سایت نشده بودم
یه مقدار تغییرات رفتاریم
ملموس شده بود
و فاطمه جان منا رسد میکرد
ولی با دیدن اینکه من فایلهای استادا میبینم مقاومت شدید داشت
منم اصلا هیچ گونه زوری برای تغییرش نمیکردم
یه روز یادمه سر کار بودم که بهم پیام داد
رسول تو داری با خودت چی کار میکنی به نظرم نباید تو این سایت فعالیت کنی
منم که راهم را پیدا کرده بودم و هر گونه بهایی را برای پرداختش حاضر بودم بدم
گفتم
ببین فاطمه جان من راهم مشخصه و به این راه ایمان دارم
و شما هم به عنوان یه انسان مختار هستی راهت را انتخاب کنی
این در شرایطی بود که فاطمه جان یه خانم کاملا مذهبی بود
چادری با باورهای بسیار بسیار شدید مذهبی
من موضعم را مشخص کردم
یه روز اومدم خونه دیدم 6 تا از فایلهای حجاب را تا صبح گوش داده و فکر کنم تاصبح گریه کرده بود
اومدم دیدم چشمانش پف کرده
یادمه اون روزا من شاید دوهفته ای بود عضو سایت شده بودم
خلاصه اینکه ایشون بدون اینکه من چیزی بگم عضو سایت شدن
حمید جان من تو کامنتهام گفتم
یه ادم چقدر میتونه تغییر کنه وقتی ایمانش به یه حدی برسه
خلاصه فاطمه جان کل سایت را در عرض یک ماه شبانه روز
شخم زد
به حدی که من مات و مبهوت از این همه تعییر بودم و این همه تعهد و من به این باور رسیدم که اصلا تعداد روزهای عضو شدن در سایت مهم نیست ،اینکه چقدر این مسیر را باور کردی و چقدر زمان گزاشتی و با عشق و جدیت رو باورهات کار کردی مهمه
شبانه روز دو سه ساعت میخوابید
بعد یک ماه دقیقا قبل از این
شلوغیها که شروع بشه
جلوی کل خانوادش وایستاد و به من گفت من میخوام ماتو بپوشم
تمام خواسته های من برای یه هم مسیر خوب داشت تیک میخورد
دونه به دونه
نمیدونی چه شجاعتی را به خرج داد
من هنوز از تغییرات آسانسوری ایشون متعجبم
اینم بگم که خانواده ایشون و مخصوصا برادرش فاطمه جان بارها به فاطمه جان گفته که خوب شد تو شوهر کردی و رسول تو را کوبید و از نو ساخت
بنده خداها نمیدونن که واقعا تصمیم و خواسته و تلاش شبانه روزی خودش بوده(استیکر خنده)
الان جوری شده ایشون خیلی از مواقع اشتباهات منا گوشزد میکنه
اینقدر که تو قدمها شبانه روز کامنت بچه ها را خوند و فایلها ها را گوش داد
اینم بگم من دوسالی واقعا قلبم به دوره دوازده قدم داشت کشیده میشد و خیلی دوست داشتنم این دوره را تهیه کنم
حالا ببیم وقتی آماده شدم
اصلا یادم نیست چطور شد که با لب تاب دوره را خریدیم و با ایمیل ایشون
و این شد که من بیشتر فایلها نصیبم شد و فاطمه جان
هم فایلها و هم کامنت دوستان و فعالیت در سایت نصیبش شد(استیکر خنده)
خلاصه خدا را صد هزار مرتبه شکر
الان من دارم طعم خوشبختی را به صورت خیلی عالی میچشم و باهم با قدرت داریم پیش میریم
الهی صدهزار مرتبه شکر
با چشمانی اشکبار این نوشته ها را برات نگاشتم
حمید جان من با تمام وجودم این شرایط را خواستم و شد و خداوند منا مودر لطف خودش قرار داد و راه را برآن هموار کرد
الهی صد هزار مرتبه شکر
ایشالله در همه زمینه ها روابط و ثروت و آزادی مالی زمانی و مکانی به بهترین درجات برسی رفیق که مطمئن هستم لایق هستی
ایشالله خیلی نزدیکه که با کلی نتایج عالی همدیگه را ببینیم و با هم کلی گپ بزنیم و از مسیری که با عشق طی کردیم صحبت کنیم و لذتشو ببریم.
چقدر از خوندن این کامنتتون لذت بردم اینکه با خانومتون هم فرکانس هستید و باهم این سایت رو دنیال میکنید
قطعا هر کدوم جدا از هم روی خودتون کار کردید و خودتون با خودتون هماهنگ شدید ک جدب همدیگه شدید و کبوتر با کبوتر باز با باز مصداق شماست
من خیلی خوشحالم ک الگوهای بینظیری برای رابطه ی دلخواهم دارم اینکه میتونم باور کنم ک همچین زوج هایی هست ک هر دو عباس منشی باشن و یکی از خواسته های من هم از رابطه همینه و میوکنم ک ب زودی قانون برای منم جواب میده چون برای شما دو بزرگوار اتفاق افتاده
خدایا شکرت ک منو هدایت میکنی ب این دوستان عزیزم و خیلی خوشحالم برای رابطه قشنگتون و تحسینتون میکنم بسیار زیاد
امیدوارم سالیان سال در کنار هم این عشق خدایی ادامه دار باشه براتون و لذت ببرید
حمید جان مثل کامنت های عالی، خودت حتما می دونی که عالی هستند هم بادشتوبر و شوق می نویسی هم با هدایت الله . در کامنت خودت در مورد هر حرکتی فقط به خاطر خدا نوشتی . مورد ی یادم اومد دوست داشتم اینجا بنویسم . من چند وقت پیش برنامه های زندگی پس از زندگی که ماه رمضان گذشته پخش شده را نگاه می کردم . تجربه کسانی که مرگ موقت داشتند . اقایی می گفت حتی در مورد لباس پوشیدن هم باید فقط برای خدا باشه ( دقیق جمله یادم نیست ولی جوری که مورد حساب و کتاب و یاد اوری اعمالش بهش نشان داده شده ، نیت برای تمام کارها مهم أست ). من از این برنامه ها درسهای زیادی گرفتم و اینکه واقعا خواسته ما ، درخواست کردن ما چقدر مهم أست و خدا واقعا سریع الجابه هست .
امیدوارم در پرتو نور حق هر روز بیشتر و بیشتر در جهت توحیدی ، روابط و ثروت و سلامتی پیشرفت کنی .
چقدرررر کامنتتون پر محتوا و پر بار و پر برکته واقعا تمام مدتی که میخوندمش حس میکردم کلی آگاهی به سمتم سرازیر شد و خداروشکر میکنم بابت وجود دوستانی مثل شما .چقدر زیبا از علایقتون و رسیدن بهش گفتید واقعا آدم انرژی و امید میگیره که بله میشه
کلی حس خوب و آگاهی کسب کردم از کامنتتون
سپاسگزارم ازتون امیدوارم همیشه شاد و سلامت و موفق باشید و از موفقیت هاتون برامون بنویسید
سلام بردار عزیزم..بازم هدایت الله و هدایت شدنم به فایل شما…
و باز هدایت دیشبم از سوی پروردگارم خوندن کامنت سریال زندگی در بهشت قسمت جدید…
امروز طبق هدایت …بازم هدایت بسوی کامنت شما!
حمید عزیز همین چند دقیقه پیش هدایت شدم بعد از چند روز تصویر نمایه پروفایلمو حل کنم..باز هدایت الله!درست در زمان و مکان مناسب..
و نکته بعد! از اول کامنتتون اشکانم مثل بارش باران همینجور ریخت تا کامنتتون تمام شد..
خیلی ممنونم بابت کلمات زیباتون که همه بخاطر باورهای توحیدیه..چقدر خداوند اینجا برای هر کدوممون عشق بازی میکنه…..ممنونم بابت نوشته زیباتون بریید سراغ عشق و علاقتون!
دقیقا منم عاشق کار کردن طراحی پارچه و لباس هستم.(استفاده از طبیعت)هدایتشم از سمت پرودگار اومده..انشالله منم در اینراه دارم ادامه میدم..چقدر قدرت یادگیریم نسبت به گذشته قوی شده..که همه لطف پرودگار هست!
.دارم کم کم پیش میرم از بس لطف پروردگار شامل حالمه .دارم نکات خوبی رو یاد میگیرم..فقط میگم خدایا ممنونم که نقطعه قوتم را هر روز داری قوی تر میکنی.و بهم گفتی ادامه بده فقط یادگیریتو قوی کن!…
سلام به همه مسافران راه درک توحید و قوانین الهی و تمرکز بر زیبایی ها
استاد عزیزم از شما سپاسگزارم که مرا با درک زیبای استعینوا بالصبر و صلوه آشنا کردید.
به من آموزش دادید مسیر رسیدن به خواسته هایم را با صبر و تمرکز بر زیبایی ها و توجه به خدا سپری کنم.
همان مسیری که باعث شد در طوفان های زندگی ام سر سلامت بیرون آورم.
اینک نیز همان مسیر را در پیش گرفته ام. و تمام سعی ام بر این است فاصله زمانی رسیدن به خواسته هایم را با گشت و گذار در بهترین کنسرت ها و کافه گردی در بهترین هتل ها و کاخ ها سپری کنم.
چند روز پیش بود با یکی از دوستان عزیزم در آزادی زمانی و مکانی و استقلال مالی در کافه سعد آباد صبحانه میخوردیم و در مورد قوانین و قرآن و موفقیتهایمان صحبت میکردیم.
بودن در آنجا برایم یادآور باغهایی بود که طبق وعده الهی نهرها از زیر آن جاریست و پاداش متقین است.
هربار به عکسهایم مینگرم گویی خود را وسط بهشت وعده داده شده الهی میبینم.
هربار خدا را سپاسگزاری میکنم که پارسال در چه شرایطی بودم و اینک خدا مرا از بالا پایین رفتن از پله های مجتمع های قضایی و… نجات داد و مرا به آرامش و امنیت و گشت و گذار در باغهای بهشتی هدایت کرد.
این روزها کارم کافه گردی و کاخ گردی و گشت و گذار های حلال و پاک الهیست.
همان عمل به امر الهی که به مریم س شد تا بتواند مسیر و چالش هایش را با حال خوب طی کند.
بخور ،بیاشام و چشم روشن دار
و نیز عمل به دومین وصیت الهی بعد از توحید احسانا بالوالدین شادی را در چشمان پدر مادرم میبینم.
مادرم اذعان دارد همینکه کنارم هستی برایم یک دنیاست دستبوسشان هستم که همیشه مرا بی قید و شرط دوست داشتند.
همینکه به ورود من به این جهان کمک کردند همچون گوهری در زندگی ام هستند که لازم هست این را هربار به خودم یادآوری کنم تا تفاوت باورهایشان مرا دچار کج فهمی نکند.
به یاد خواندن شعر یک دختر دارم شاه نداره پدرم ،برایش غذاهای درباری با تزئینات لاکچری درست میکنم و احساس ارزشمندی را به او انتقال میدهم.
عاشقانه دستپختم را تحسین میکند و همچون یک ملکه با من رفتار کرده و همیشه نسبت به کارهایم قدردان و متواضع و سپاسگزار است.
گرچه به عجز و ناتوانی ام در تغییر این دو گوهر ارزشمند در زندگی ام پیش خدایم اقرار کرده ام ، اما هربار به خود الا ابتغی وجه ربه الاعلی را را گوشزد کرده و سعی میکنم عمل کننده به وصیت الهی باشم.
ضعفم در این بخش همانیست که لازم است لیزری رویش کار کنم.
من از او فرزندی صالح میخواستم ، مرا برگرداند و به من فرصتی داد تا نسبت به والدینم نیکوکار باشم و حقوقشان را رعایت کنم و این بخش را اصلاح کرده و تقویت کنم.
قسمت پنجم
شماره ای ناشناس بود که از پیش شماره آن احتمال دادم از انتشارات باشد.
آقای فرسایی بود به دلیل اینکه در پیغام نتوانسته بودند مرا متقاعد کنند ،گویا تصمیم گرفته بودند تماس گرفته و مرا برای تغییر متن مقدمه مجاب کنند.
همان توضیحاتی که به صورت متنی در پیغام ارسال کردند با توضیحات بیشتری بیان کردند.
تصمیم گرفتم فارغ از نتیجه و تقلا برای به کرسی نشاندن دیدگاهم ، صادقانه احساس و باورها و نگاه اکثریت جامعه را به خیاطی که خودم نیز با تضادش دست و پنجه نرم کرده بودم را به اختصار توضیح دهم و برایشان توضیح دهم که چرا لازم دیدم چاشنی باورهای خوب را قبل از آموزش به کتاب اضافه کنم.
وقتی برایشان توضیح دادم کاملا مجاب شده و سکوت کردند.
در پایان روند تصویرسازی جلد بودیم که متوجه شدم ، تصویر سازی جلد ، ویراستاری و صفحه آرایی بر عهده انتشارات است.
گویا یک قالب خاص برای جلد ها در نظر گرفته شده بود که همان روی جلد چاپ میشد و این فرمت جزو قوانین آن انتشارات بود.
هربار تأکید کرده بودم که میخواهم تصویر سازی طراحی شده خودمان روی کتاب چاپ شود ، با همان جواب مواجه میشدم که انتشارات قالب خاص خودش را دارد و نهایتا بتوانیم بخشی از عناصر تصویرسازی شما را در جلد کتاب استفاده کنیم.
در نهایت تصمیم گرفتم از قانون کد نویسی خواسته ها استفاده کرده و لحظه نهایی را تجسم کنم.
در تک تک لحظاتی که نجوا سعی میکرد این تضاد را در ذهنم جلوه داده و برایم مشغولیت ذهنی ایجاد کند از اعراض استفاده میکردم و مسئولیتش را به خدایی واگذار میکردم که به دستان پاک و الهی زهرا جان آن تصویر زیبا را خلق کرده بود خودش هم موظف بود آن را دقیق و کامل روی جلد کتاب چاپ کند.
من از پذیرش بارهای خارج از حد توانم استعفا داده ام. کراهت به دوش کشیدن مسئولیت امور خارج از طبیعت زنانگی ام همه وجودم را فراگرفته است.
دلم همان بخور ، بیاشام و چشم روشن دار و سکوت های مریمی را پذیراست.
همان مسئولیت های زنانگی ام را پذیراست.
همان که تو در لذت و سکوت اجازه دهی خدا صحبت کند و امورات تو را سامان دهی کند.گرچه بارها و بارها شیطان ذهن مرا از این مسیر خارج میکند و باز هم بارهای اضافه را متحمل میشوم.
اما مقاومتهای قلبی ام به من یادآوری میکند که اموراتم را به خودش واگذار کنم که او بصیر بالعباد است.
وقتی خیالت راحت است که در مسیری الهی و تبعیت از هدایت الهی قدم برداشته ای ، در تک تک تضادهای مسیر امنیت خاطری سراسر وجودت را فرا میگیرد حتی اگر ظاهر شرایط بر خلاف میل تو پیش برود.
چیزی تو را به صبر و سکوت فرا میخواند، و اگر تو درک درستی از اعتماد به خدایت داشته باشی عقب نشسته و اجازه میدهی خودش امور را ساماندهی کند.
وقتی زهرا جان اعلام کردند من دوست ندارم کارم ناقص چاپ شود ،هم لازم دیدم کنترل ذهنی داشته باشم و ناشر را خدایی بدانم که کاری به خواسته و قوانینی که آدمها وضع کردند ندارد و به او این اطمینان خاطر را دادم که اجازه بدهیم خدا هدایتش را جاری کند.
وقتی فایل پی دی اف کتاب برای بازبینی و تأیید نهایی به دستم رسید ، وجودم سراسر شادی و سپاسگزاری بود.
خدا همچون همیشه کارش را به نیکوترین شکل برایم انجام داده بود.
من به قوانینش عمل کرده و از هدایتش تبعیت کرده بودم و او هم طبق وعده حقش قوانینی که آدمها وضع کرده بودند را برایم تغییر داده بود.
اینکه خدا قوانین آدمهای را برایم تغییر دهد احساس قدرت را در رگهایم تزریق میکند.
احساس لذت بخشیست در کمال متانت و آرامش و بدون تقلا همچون قلدرها زندگی کنی.
متن مقدمه بدون اینکه حتی یک واو از آن کم شود در بخش مقدمه قرار گرفته بود ، تصویر جلد کتاب دقیق و کامل روی جلد قرار گرفته بود.
همان چیزی که میخواستم فارغ از قوانین انتشارات اجرا شده بود.
همان اجرا عبارت تأکیدی ام.
هرآنچه در آسمانها و زمین و مابین آن است به تسخیر نفیسه درآمده است
هر روز که این عبارت را بارها و باره مینویسم احساس قدرت همه وجودم را فرا میگیرد.
وقتی هم که در طی مسیر زندگی ام به وقوع میپیوندد غرق شادی و لذت شده و دفعه بعد با ایمان بیشتری آن را مکتوب میکنم.
تصویر جلد شامل دو خانم بوده که در یک مزون مشغول کار پرو و طراحی لباس هستند ، موهای یکی از خانم ها باز و دیگری دامن به پا داشته و پاهایش بدون جوراب ،تنها تغییری که در تصویر ایجاد کرده بودند یک مقنعه سر خانم کرده و پاهای خانم دیگر را نیز پوشانده بودند که حجاب اسلامی شان را حفظ کرده باشند.
بخش خنده دار داستان آنجا بود که یک مقنعه از نوع شلختگی و کج سر خانم طراح لباس کرده و پوشش پای خانم خیاط را نیز به گونه ای مضحک ادیت کرده بودند، محال بود با دیدنش از خنده ریسه نروید.
حدس میزدم که به پوششان ایراد بگیرند لذا از قبل ایده کلاه حجاب داده شده بود. میماند اجرا کردنش که از زهرا جان درخواست کردم آن را اجرا کنند و برایم ارسال کنند.
چقدر کامنتت زیبا بود خیلی حس و حال خوب باهاش گرفتم
مخصوصا اون قسمتهایی که در مورد احسان به والدین گفتی و باعشق براشون غذا درست میکنی و تزیین میکنی و بهشون ارزش میدی کلی درس برام داشت که آزاده اگه میخای موفق بشی همین کارو با پدر و داداشات و خواهرت انجام بده
و خیلی تحسینت کردم عزیزم برای این قلب بزرگت
باید زیاد رو این مورد کار کننم
البته اینم تکامل میخاد یه شبه اینجور نمیشه شخصیت تغییر داد کم کم قدم به قدم
اتفاقا چند روز پیش چند بار از داداشم که مهمونمون بود درخواست کردم بره یه جایی چن تا ام دی اف که برای کارم سفارش داده بودم بیاره داداسم هی پشت گوش مینداخت دیروز که خواستن برن مهمون خواهرم بودیم نهار بهش گفتم ببین سر راهته از این مسبر بریم هم کار منو راه بنداز هم میریم مهمونی دیگه ایشون ناراحت شد اولش که همه کارها رو بهش واگذار میکنن جون ماشین داره
منم گفتم خب من گفتم ماشین داری و تو شهر یه قدمه گفتم ازت درخواست کنم که الان ناراضی هستی نمیخاد بری داداش من بریم خونه خواهرم که داداشم گفت بیا بهشونم بر میخوره الان میرم برات میارم گفتم نه من ناراحت نمیشم فقط نمیخام کسی زوری یا اجبار بره اگه قراره کسی کاری و انجام بده با عشق انجام بده نه اجباری چون الان میبینی هرچیزی که با اجبار باشه حس خوب نمیده و امکان هزار اتفاق بد داره بعد گفت نه میرم قسمش دادم نره گفت میرم زنداداشمم گفت خب راست میگه اگه قراره کاریو انجام بدی با عشق انجام بده نه اجبار
هی من گفتم برگرد ایشون گفت نه اخرشیم رفتیم و اون ام دی اف کار که کار من پیشش بود بسته بود خیلی جالب بود گفت 10 دقیقه قبل بستم وقتی باهاش تماس گرفتم
بعد به داداشم گفتم ببین وقتی میگم کاری با اجبار انجام نشه و با عشق باشه همینه دیگه
بعد گفت نه شماها همه وقتی من میام منتظرید من کارهاتونوانجام بدم تو وقتی کار خودته همیشه که من نیستم با اژانس برو گفتم چشم دفه بعد منتظر کسی نمیمونم سپاسگزارم که گفتی
و خیلی خوشحال شدم با ارامش گفتم
وقتی رفتیم خونه خواهرم زنداداشم گفت خیلی خوشم اومده انقد با آرامش باهاش حرف زدی و ناراحت نشدی و عصبی نشدی فک کردم الان عصبی میشی اما خیلی تغیبر کردی و خیلی خوشم اومده
اخه من نفسیه جان قبلا اینطور نبودم خیلی سریع تر عصبی میشدم یا حاصر جواب بودم الان نمیگم صدرصد اوکی شدم اما دارم رو خودم کار میکنم و آرومتر شدم
حتی دامادمون که هیج وقت تعریف نمیکنه گفتم خیلی خوشم میاد از آزاده که مثبت فکر میکنه حتی نداره میگه خداراشکر دارم و این خیلی خوبه
و کلی دیروز تحسین شدم از طرف زنداداشم و دامادمون
رفتارم با پدرم نمیگم خیلی اوکی اوکی شدم اما خیلی خوب شدم همه میکن و اینا همه به لطف فایلهای استاد و کار کردن این چند ماهه رو خودمه که خیلی جا داره خوب و بهتر و بهتر بشم که هنوز 5 درصد اوکی شدم
در مورد اینکه گفتی برای مقدمه و تصویر جلد هرچیزی گفتم اونا خواستن حرف خودشونو مجاب کنن منم از خدا درخواست کردم من نمیدونم من عقب میکشم تو درستش کن چقدر درس داشت خیلی عالی بود وقتی توکل میکنی وقتی کارها رو اسان میگیری بر خوو وقتی در برابر رب عجزو ناتوانی خود رو نشون میده ادم خدا به قول ملاصدار همه چیز میشه براش به شرط ایمان و باور قلبی بهش و چقدر قشنگ خدا کارها رو برات انجام داد
چقدر از خوندن کامنتون لذت بردم و احسنت میگم و تحسین میکنم شما رو، و شگفت زده شدم.
من حدودا دو ماه ونیم هست که متعهدشدم به بودن درسایت و کار کردن و سعی اگاهانه در حدتوانم. چند ساله با استادم ولی اون وقتا فقط گوش میدادم.
در این مسیر دو ماه چه همزمانی ها که دیدم و ترمز ها و درک و فهمم از قانون برام واضح تر شد. و یقیق کردم که وقتی تمرکز پاره پاره باشه و و ورودی ها نامناسب ندای الهامات ضعیفه و به گوش نمیرسه و وقتی متمرکز بر زندگی خودم شدم اون موقع تونستم ببینم و بشنوم. بالا نوشتم شگفت زده چون از روزی که فهمیدم باید و باید مولد ثروت باشیم بدون توجه به نیاز به پول بدون توجه به میزان درامد همسر، بعد از خداوند هدایت خواستم و رسیدم به خیاطی. (کاری که سال 89 در دوران دانشجویی یه مدت کوتاهی یادش گرفتم.) و بعد اون هر روز توی ستاره قطبی ازش خواستم قدم اول رو بهم بگه و تو همین مدت هدایت میشم به بچه هایی توی سایت که خیاط اند و فوق العاده موفق اند و توحیدی اند مثل شما. و دیدم که با اشنایی با این عزیزان منطق های واهی که این همه سال ذهنم ساخته بود فرو ریخت. و امروزم کامنت عالی شما و کتاب تون و مقدمه بینظیرش. جالبه که تو این مدت اسمتون دیده بودم ولی انگار الان باید تمرکز و توجه ام معطوف کامنت و شخصیت شما میشد. درک و نگاه و مقدس دونستن و ارزشمند دونستن وعشق شما به هنر خیاطی کلید و رمزه، و این در نوشته ها تون کاملا پیداست. به نظرم شما هنرمند هستید هم نویسندگی و هم خیاطی.
راستی چه برداشت های ناب و عالی از سوره مبارکه نساء دارید و باعث شد برم و سرچ کنم در موردش. عالی بود عالی.
خداروشکر که بازم هدایتم کرد ممنونم از شما دوست عزیز. امیدوارم همیشه بدرخشید.
خدا همنیجاست؛ تو لحظه هامون بین نماز احساس و بارون!
خدا همین جاست خدا همین جاست خدا همینجاست…
تو بی کسی هام وقتی که از عشق معجزه میخوام…
خدا همینجاست؛ واسه همیشه چشماتو وا کن معجزه میشه!
خدا همینجاست؛ بین من و تو ساده ساده عین من و تو…
خدا همین جاست؛ لحظه به لحظه وقتی که قلبی از عشق بلرزه
خدا همینجاست؛ بین من و تو ساده ساده عین من و تو…
خدا همینجاست؛ تو این دقایق منتظر ماست دلتنگ و عاشق!
خدا همینجاست خدا همینجاست خدا همینجاست…
بین من و تو ساده ساده عین من و تو خدا همینجاست…
به نام یگانه فرمانروای هستی
سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر، شایسته خانم و همسفران عزیزم . سفر به دور آمریکا _ قسمت 21
این آهنگ تقدیمی خداوند به همسفران عزیزم است. آره عزیزان مژده که خدا همینجاست؛ بین من و تو، ساده ساده عین من و تو!
خونه مون رو رو کولمان میگذاریم و ادامه می دهیم به این مسیر زیبا برای تجربه کردن نعمت ها و زیبائی های بیشتر و خداوند نیز سخاوتمندانه زیبائی هایش را برویمان گشوده است تا ازین مهمانی و سفر نهایت استفاده و لذت را ببریم نوووووش جانتان؛ نووووووش روانتان؛ نووووووش وجود زیبایتاااااااان! خدا رو میشه لابه لای تک تک این تصاویر لمس و احساس کرد.
دیدن این تصاویر و حرکت در کنار رودخانه و به خصوص اون آقایی که هیزم جمع کرده بود برای من همه تصاویر آشنائی اند! زیرا خدا رو شکر به واسطه نزدیکی به طبیعت و بودن در طبیعت بارها و بارها چنین صحنه هایی رو تجربه کرده ام. و این هم از نعمت هایی است که در زندگیم دارم.خدا رو کرور کرور شکررررررر. داشتم فکر می کردم سفر استاد به واسطه این تراک کمپر خفن و دستگاه گریل نینجا و ژنراتور برق و قانون دوره سلامتی نه نیازی است که بگردیم هیزم جمع کنیم و طبیعت خداوند رو خراب کنیم و اکوسیستمش رو به هم بزنیم و نه نیاز به برپا کردن آتش برای درست کردن غذا و چایی یا تامین گرما و یا محافظت از خودمان را داریم و چقدر سفر ما راحت و ایمن شده است.
همسرم که داشت این تصاویر رو می دید میگفت یعنی اینها تنها تو جنگل خوابیدن؟! یعنی اینا نمی ترسن؟! (آخه همسرم به شدت از همه چیز میترسد!) و میگفت امکان ندارد که تفنگ یا اسلحه تو ماشینشون نباشه؟!خخخ. بهش گفتم من میتونم شهادت بدم که هیچ گونه وسیله دفاعی همراشون نیست. ترس جایی هست که خدا نیست! و به قول استاد همه ترسها، توهمند!
چقدر دیدن این درختهای سپیدار زیبا و چشم نواز است! بقول عزیزم انگار دارند بهت لبخند می زنند و میرقصند. الله اکبرررررر
و باز یک تابلو در ابتدای مسیر که اطلاعات لازم رو در اختیار ما قرار میده و توصیه ها و تذکرات لازم رو برای ادامه این مسیر به مخاطبین ارائه می دهد. و چقدر این فرهنگ و این اطلاع رسانی ستودنی است و احترامیست که برای همنوع قائلند و ارزشی است که برای وقت و زمان قائلند. و ارزش این اطلاع رسانی زمانی بیشتر میشه که در شرایط مشابه قرار می گیریم و خودمان را مقایسه می کنیم.بعنوان مثال این اطلاع رسانی رو مقایسه کنید با اطلاعاتی که در این روزها مسافران مناطق پر تردد کشور دارند تجربه می کنند. نکته تحسین انگیز دیگه این بود که چقدر این تابلوها تمیز و مرتب و سالم نگهداری شده اند! بدون اینکه دوربینی باشه یا ماموری وظیفه نگهبانی از اون رو داشته باشه و این همه سطح بالای فرهنگ عامه مردم رو به ما نشان میده که بی دلیل نیست این کشور اینقدر توسعه پیدا کرده و حرف اول رو در جهان میزنه.
از فرهنگ بالای مردم آمریکا گفتیم وقتی تو ذهنم داشتم مقایسه می کردم این تفاوت ها و در نتیجه این نتایج رو یاد نکته جالبی افتادم که بد ندیدم با شما عزیزان هم به اشتراک بگذارم.
امروز حال و هوای ما فوتبالی ها و مردم ایران تحت تاثیر بازی بزرگ و جذابی قرار گرفته که برای همه علاقمندان به فوتبال در ایران و حتی آسیا جذاب و دیدنی است و آن بازی امشب پرسپولیس با النصر عربستان است.این بازی بعلت حضور یکی از بهترین بازیکنان فوتبال جهان یعنی کریستیانو رونالدو سر و صدای زیادی پیدا کرده و تصاویر استقبال عجیب و غریب مردم از این ستاره جهان خودش به نوعی بازگو کننده سطح فرهنگی عامه مردم است! اما جالبه بدونید همین بازی که اینهمه علاقمند آرزوی دیدن این بازیکن رو دارند به واسطه یک کار غیر فرهنگی با جریمه ای اف سی (فدراسیون فوتبال آسیا) مواجه شده و اینهمه علاقمند از دیدن این بازی و این ستاره های سرشناس از نزدیک محروم شده اند و چقدر هم به درآمد زایی باشگاه آسیب زده شده و یار 12 این تیم که کمک کار همیشگی و اهرم فشاری بر حریفان بوده از این تیم سلب شده است. و این درسهایی است که ما باید از این فایل بگیریم و در زندگیمان بکار بگیریم. به علت ضیق وقت ( قول دادم به خانم بریم خرید مایحتاج منزل خخخ) به همین مقدار بسنده میکنم و برای نماینده کشورمان در بازی امشب آرزوی موفقیت میکنم . یا حق
من خودم پرسپولیسی شدید هستم ولی اییینقدر این بازی تو این 2 روز برام درس داشت که فهمیدم من کجای کارم.
من بعنوان کسی که با خودش صادقه و همیشه بدونه جانب داری نظرش رو میده دوست داشتم در مورد بازی صحبت کنم، نه جنبه ی ورزشیش، بلکه از نگاه بچه های سایت استاد عباسمنش.
ببینید پرسپولیس سالهای گذشته با تیمهای بسسسیار قوی تر از النصر دیروز بازی کرد و اونها رو تحقیر کرد و برد!
اونم با پنجره ی بسته و بدونه بازیکن جدید!گ اگه یادتون باشه که هر دوبار به فینال هم رسید!
شما برو 2 تا بازی قبلی پرسپولیس النصر رو نگاه کن میبینی که چچچقدر تیمه النصر تو اون دوتا بازی قوی تر از دیشب بود!
تازه تو زمین زمین بی طرف پرسپولیس بردش!
اما چی میشه که دیشب اینقدر ضعیف بازی کرد!
اخراج مسخره در دقیقه 50،گل به خودی،سر خوردنه مداوم، زیر توپ زدنهای بی مورد، بازی با پای افتضاح از بیرانوند، که زبان زده همه است بازی با پاش، پاس های مکرر اشتباه، همه اینها و شکست دیشب پرسپولیس فققققط بخاطر 1 چیز بود!
نداشتن عزت نفس و اعتماد به نفس در مقابل اسمه کریستیانو رونالدو، سادیو مانه و…!
آخه چقدر اعتماد به نفس باید پایین باشه که کنعانی زادگان زور بزنه که رونالدو باهاش صحبت کنه!چقدر اعتماد به نفس من و مردمه کشورم باید پایین باشه که خودشون رو به هررر دری بزن که عکس بگیرن از این آقا!
تو یکی از سمینار ها تصویری دیدم استاد داشت صحبت میکرد و میگفت هررررررچی که بخواید میتونید تو زندگیتون با ذهنتون خلق کنید!
بعد یکی اومد تکه بپرونه به استاد و مسخره اش کنه، بهش گفت اگه اینجوریه برو کاری کن که بری پیش اوباما اوباما رو از نزدیک ببینی.
استاد بهش گفت اون باید بیاد منو ببینه!
کللله سالن پوکید از خنده و استاد رو تشویق کردند.
من تو این 2، 3 روز از این بازی خیییییلی درس گرفتم، از اینکه چقدر اعتماد به نفس میتونه مهم باشه تو زندگی آدما!
الان قدر دوره ی عزت نفس رو بیشتر میدونم
الان میفهمم وقتی استاد میگن که کلا کشور ما اعتماد به نفسش پایینه یعنی چی!
به خدای واحد قسم!
به تک تک آیات قرآن قسم، اگر رونالدو بیاد طبقه ی پایین خونمون نمیرم باهاش عکس بگیرم!
من بعد از آشنایی با قانون فققققط 1 بار کنار 1 نفر ایستادم و عکس گرفتم اونم فققققط بخاطر عشقی بود که بهش داشتم، و نه اینکه زووور بزنم تو شلوغی و با دردسر، نه اوو شخص در نهایت آرامش ایستاده بود یه گوشه ای و تنها بود!
حتی یادمه وقتی پسر عموم ازمون عکس گرفت بهش نگفتم اون عکس رو واسم بفرست! اون شخص هم کیهان کلهر بود!نوازنده ی کمانچه!
من دیروز فهمیدم مهم نیست چقدر ثروت داشته باشی چقدر دنیا دیده باشی چقدر محبوب و مشهور باشی!
عزت نفس که نداشته باشی وووووول معطلی باوام!
وووول معطلی!
ریشه ی عزت نفس هم برمیگرده به توحید!
آخه چرا یه کشور باید اینجوری بره رو هوا بخاطر اومدنه یک شخص!!!
بخدا من نمیفهمم!
ما تو این اتفاقات میفهمیم که ابراهیم وقتی جلوی نمرود تعظیم نکرد یعنی چی!
ما الان میفهمیم که موسی وقتی یکتا پرستی رو جلوی فرعون ترویج داد یعنی چی!
تنها تفاوت ابراهیم و موسی، با مردمه اون زمان تو همین توحید بود!
درس دیگه ای که این بازی برام داشت این بود که من دیشب داشتم بازی رو تو جرثقیل نگاه میکردم و ما تقریبا با 500 نفر همزمان داریم کار میکنیم و تعداد افراد محدودی بیسیم دارن حدودا 10 نفر و این 10 هر حرفی بزنن تو بیسیم تمامه اون 500 نفر میشنون، من هم بیسیم دارم.
دیشب وقتی پرسپولیس گل خورد چند نفر از استقلالی ها اومدن تو بیسیم و خوشحالی کردن، من بیسیم رو برداشتم که جوابشون رو بدم اما اینجا بود که دوباره دوره ی عزت نفس به دادم رسید، جایی که یادم اومد استاد گفتن:
افراد با اعتماد به نفس، روی هیجانات، روی احساسات، روی خوشحالی و یا عصبانیتشون، تسلط دارند! و هر واکنشی رو به اتفاقات انجام نمیدن.
و من بیسیم رو گذاشتم سر جاش و سکوت کردم!
از طرفی گفتم اگر من جوابشون رو بدم از فردا هی مدام با من کری میخونن و بحث میکنن و تیکه میپرونن و من هم وارد این چرخه میشم و نتیجه چی میشه!؟
بگو مگو های ذهنی، دلخوری، مسخره کردن، تیکه پروندن و در 1 کلام وارد حاشیه شدن!حاشیه هایی که 98%مردم درگیرشن!
واقعا خداروشکر شکرگزاری میکنم بایت این سطح از رشد دیدگاه که توسط این مسیر بهم داده شد.
اگر دیشب تیم پرسپولیس اعتماد به نفس داشت خداشاهده کمتر از 2 گل بهش نمیزد! بابا تیمه النصر دیروز ووول بود چقدر پاس اشتباه میدادن!
چند بار دفاعشون دست پاچه میشد، دروازبانشون هم همینجور! شما فققققط کافیه کیفیت بازیه تیمه سپاهان رو که پرسپولیس تو اصفهان 2_4بردش رو مقایسه کنی با تیم دیشبه النصر!
میبینی که چقدر تفاوت بوده!
یعنی من هررررر چقدر از عزت نفس و ارزشش توی زندگی بگم کم گفتم!
سلام و درود خداوند بر آقا ابراهیم عزیز برادر توحیدی و نابم
آقا ما ارادت خاصی به شما داریم و هر وقت کامنتتون میاد با عشق نوووووش میکنیم. بارها و بارها پای کامنت هاتون اشکم سرازیر شده و همواره برایم ستودنی و قابل تحسینی. به قول آقا احسان اگر برایت کامنت نذاشتم حمل بر تنبلی من بگذارید و گرنه ارادت ما به شما محفوظ است.
در جواب کامنت آزاده عزیز به حس و حالم و تغییر دیدگاهم در این مدت و نگاه به اتفاقات زندگی از دریچه قانون اشاره کردم که خالی از لطف نخواهد بود اگر فرصت کردید در بالای کامنت همین صفحه بخونی.
و خدا رو شاکرم که کامنت شما هم دقیقآ تائید این فرکانس من بود که عزیز دلی مثل شما به اتفاقات و مسائل این روزهای مملکت نه از دید عوام بلکه از دید قانون می نگرد و این چقدر ارزشمند است؟ این یعنی تغییر! این یعنی استفاده از آموزه های استاد در عمل! و این یعنی تغییر سبک و نگرش و افکار و شخصیت ما!
آقا ابراهیم عزیز من با اینکه دو سه روزه دوره عزت نفس رو گرفتم ولی دقیقآ این احساستون رو باور دارم نوشته بودید:که به تک تک آیات قرآن قسم، اگر رونالدو بیاد طبقه ی پایین خونمون نمیرم باهاش عکس بگیرم!
و این همان تفاوت دیدگاه و شخصیت یک عباسمنشیه! این دیدگاه به معنی نفی موفقیت یا بزرگی یا بی احترامی به این بازیکن نیست! نه به هیچ وجه. ولی منم مثل اون بنده و آفریده خدام اگر شرایط مناسب فراهم بود با اشتیاق به دیدارش خواهم رفت و تحسینش میکنم و ازش درس می گیرم اما اگر شرایط فراهم نبود هرگز خودم را خوار و خفیف نخواهم کرد؛ هر کسی که می خواهد باشد، هیچ فرقی برایم نمی کند.
کامنتت مثل همیشه برایم پر از درس بود آقا ابراهیم و قطعآ هر کسی در فرکانسش باشد به آن هدایت خواهد شد و بهره اش را می برد.
افراد با اعتماد به نفس، روی هیجانات، روی احساسات، روی خوشحالی و یا عصبانیتشون، تسلط دارند! و هر واکنشی رو به اتفاقات انجام نمیدن.
این جملات دقیقآ یادآور و تائید کننده حرفهای استاد در جلسه اول عزت نفس برایم است. و در تائید سخنتون اینو میخوام بگم که در سازمان ما هم چند نفر هستند که استقلالی شش آتیشه هستند بقول معروف و کل زندگیشان همین موضوعه!
هر وقت که پرسپولیس نتیجه نمیگیره میان در اطاقم و شروع به نیش و کنایه و متلک زدن و کری خوندن می کنند! با اینکه من قبل از آشنایی با استاد هم این خصلت رو نداشتم که ازین کارها کنم یا موجب ناراحتی کسی بشم. ولی قبلن ها به قول شما باهاشون بحث میکردم و متهمشون میکردم که تو عمرشان با توپ پلاستیکی تو کوچه هم بازی نکردن و تحلیل می کردم و مثال میزدم و جر و بحث و آخرشم هیچ کدوم قانع نمیشدیم و با احساس بد و دلخوری میشه گفت بحث و خاتمه می دادیم ولی خدا شاهده از وقتی دارم به آموزه های استاد عمل میکنم اولا دیگه تعصب قبلی نسبت به هیچ چیزی رو ندارم و در ثانی دنبال ردپای قوانین و سازو کار جهانم تا اینکه کی برد و کی باخت! از بردن تیم مورد علاقم لذت میبرم ولی از باختش اصل
ناراحت نمیشم مثل دیشب زیرا احساس خوبمو برام مثل الماس گرانقیمته و اجازه نمی دم به بهای اندکی آنرا ازم بگیرند!
امروز هم همان همکاران اومدند طبق معمول و کلی نیش و کنایه زدند به والله انگار داشتند تعریف می کردن! به حرفاشون کلی خندیدم انگار طرف حرفشون من نبودم و اصلا یادم نموند چی گفتن! کلی خندیدم و گفتم حق با شماست شما درست میگید وسلام خلاص. الان کامنت شما رو خوندم یادم اومد ولی اگه قبلنا بود این حرف آوردن و بردن حداقل یهفته ادامه داشت!
ابراهیم عزیز همه چیز برای من برمیگرده به تمرکز! شما قطعآ لیگ گذشته رو به خاطر دارید که وقتی سرمربی و باریکنان دست از بیانیه نوشتن و استوری گذاشتن برداشتن در 11 بازی پشت سر هم بصورت معجزه وار پیروز شدند بدون حتی یک کارت زرد در حالی که 10 بازیکن دو اخطاره داشت. و این نتیجه اعجاب انگیز تمرکزه! در بازی دیشب هم این تیم به دلایلی که نام بردید تمرکز نداشت و نتیجه هم منطقی و قابل پیش بینی بود حالا عوام میان دلایل شکست رو زمین معرفی می کنند یا داور یا هر عاملی خارجی دیگری را!
ممنونم رفیق پرسپولیسی عباسمنشی که برایم نوشتید تا قانون رو در اتفاقات زندگیمان مرور کنیم و یاد بگیریم. ارادتمندم.عزت زیاد.یا حق
سلام به آقای زرگوشی عزیز،دوست همزبانم و سپاس بابت آهنگ زیبایی که نوشتید که بلافاصله دانلودش کردم و چقدر هم باب سلیقه منه
اینها تنها تو جنگل خوابیدن؟! یعنی اینا نمی ترسن،.. چقدر این منم چقدر یاد خود قبلی م افتادم ،البته هنوز هم همینطوری هستم ولی به واسطه آموزشهای استاد پا گذاشتن روی ترسهام به خیلی از همین ترسهای واهی غلبه کردم،از اون آدمی که همیشه چوب به دست بود ،حتی از مرغ میترسید العان تنهایی میره کوه و شب تو تاریکی برمیگرده ،منم با اون همه تمرین و کلی کار روی اعتماد بنفس ام ،و البته با گوشزد های مکرر همسرم یه اسپری فلفل با خودم برمیداشتم که اگر گرگی ،شغالی… …«شما بخون گنگستر شهر شیروان»
نمیدونم اگر برادران اسپری رو ازم میگرفتن به چند تیکه مساوی تقسیم میشدم ،خلاصه که خیلی نرم و کمکم تکاملم رو طی کردم و این روند طی کردن تکاملم برا خودم یادآوری شد و واقعاً وقتی تمرکزی روی حوذه ای کار میکنی این روند خیلی زود طی میشه و به زمان احتیاجی نداره چون این ترس های خیلی منو محدود کرده بود و به شدت به تنهایی سفر کردن و کوهنوردی علاقمند هستم این شور و اشتیاق کمک کرد مدت زمان کوتاهی همه اون باور های مخرب و ترس های کودکی م از بین رفت ،
اشتیاق خیلی خیلی مهمه ،مثل اشتیاق ما وقتی تازه یه محصول رو از استاد تهیه میکنیم و همین اشتیاق بدون توجه به ترمز هامون در اون مورد خاص باعث میشه نتایج همون روزهای اول خیلی محسوس باشه و برا همه ما پیش اومده که اوایل چقدر نتایج سریع و محسوس هستند
این اشتیاق رو استاد ما خیلی عالی در خودش زنده نگه داشته و هیچ چیز براش تکراری نمیشه،ابن بزرگترین درسیه که من از سفرنامه گرفتم ،رها بودن ،دل سپردگی به جریان هدایت ،اشتیاق داشتن برای اتفاقات پیش رو ،لذت بردن از لحظه به لحظه زندگی
سلام و درود خداوند بر بانو محمدی عزیز کُردِ همزبانم
خانم محمدی عزیز همواره بعنوان یک همزبان کارآفرین برایم ستودنی و قابل تحسین هستید و به وجودتان در این سایت الهی افتخار می کنم.
ریشه ترس در همه ما از نبود ایمان و آموزه های غلطی است که با آن بزرگ شدیم. و طبیعتآ این ترس در خانمها ریشه دار تر و عمیق تر است زیرا همواره بهمون گفتن که دختر و خانم نباید تنها بیرون بره یا قبل از تاریک شدن هوا برگرده زیرا کوچه و خیابان ناامنه! خانم نباید تنهایی مسافرت بره و هزاران باور محدود کننده دیگه که شدتش در ما کردا بیشتره برای اینکه این وسط غیرت هم چاشنی این باورها و آموزه های غلط میشد.
وقتی در چنین محیطی بزرگ میشی خواه ناخواه منم که یک مردم بی نصیب ازین باورها و هراس ها نمی مانم و با شدت کمتری چنین ترسهایی در وجود ما هم هست! ولی از زمانی که با آموزه های استاد آشنا شدم و روی خودم کار کردم و متوجه شدم هر کجا می ترسم یعنی ایمان ندارم! سعی کردم به دل ترسهام بروم و در چنین مواقعی بیشتر به خدا نزدیک شوم و باور داشته باشم که اوست که از من محافظت میکنه و بدون اذن او برگی از درخت نمیفته. اگر کامنت های منو دنبال کرده باشی در یکی از کامنت هام اشاره کردم که یکشب در تعطیلات عید تنها در یک ساختمان وسط قبرستان خوابیدم با همین باور که خدا هست و دلم رو قرص کردم و راه نجواها رو بستم و چقدر این تمرین به من کمک کرد که از چیزی نترسم! و هر چقدر بیشتر روی خودمان کار کنیم و به خداوند نزدیکتر شویم ترس هایمان کم و کمتر خواهد شد. به قول خودتون آنوقت دیگه واقعآ « فرنگیس گنگستر شهر شیروان» خواهد شد! و این وعده خداوند در آیه 28 سوره رعد است که می فرمایند: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، همانا کسانى که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد، آگاه باشید که یاد خدا آرام بخش دل هاست. »
بهتون تبریک میگم بابت درس های زیادی که از سفرنامه گرفتی مثل رها بودن ،دل سپردگی به جریان هدایت ،اشتیاق داشتن برای اتفاقات پیش رو ،لذت بردن از لحظه به لحظه زندگی و اینها نتایج و دستاوردهای کمی نیستند. ممنون که روی خودتون دارید کار می کنید تا یک فرنگیس قوی تر، الهی تر، توحیدی تر، نترس تر ، رها تر و موفق تر از خودتان تحویل جامعه و خداوند بدید و این خیلی ارزشمند و تحسین برانگیزه.
این جمله آخرم کردی میگم و بخداوند بزرگ میسپارمتون. هر جای که هه سی خوشک نازارم آرزو کم سخانت آزا بو و دلت خوش و بی پژاره.یا حق
سلام به خواهر عزیزم فرنگیس جان چقدر من تحسینت کردم
اولا بگم چهره بسیار زیبایی داری و خیلی خوشگل و تو دل برویی
دوم رفتم قسمت هدایتت رو خوندم چقدر لذت بردم از داستان هدایتت که نوشتی و خیلی خوشخال شدم که خیلی موفق شدی و میخای کارت بازرگانی بگیری انشالله جز صادر کننندگان مهم فرش جهان بشی عزیز دلم
چقدر تو این کامنت تحسینت کردم که بر ترست غلبه کردی و خودت کوه میری و سفر و خیلی خوشم اومد انشالله منم بتونم به این ترسم غلبه کنم
سپاسگزارم که کامل نوشتی
سپاسگزارم برای اینکه امروز به کامنتت هدابت شدم
خدایاشکرت که گفتی هم زبان اقای زرگوشی هستی ینی کوردی خیلی خوشحال شدم که این سایت کوردهای زیادی داره خودمم که کوردم
سلام به آزاده عزیزم دوست خوش سیرت و زیبا رو و زیبا بین من
خدا را سپاسگزارم که فاصله زمانی و مکانی نتوانسته به این هم فرکانسی ما خدشهای وارد کنه خدا را شکر که به واسطه این سایت الهی میتونم با هم زبانهای خودم در نقاط بسیار دور تر در ایران عزیزم ارتباط داشته باشم ،صحبت کنیم همدیگرو تحسین کنیم و کلی از همدیگه یاد بگیریم
سپاس از نگاه زیبایی که داری دوست عزیزم ،من تو و او که اون سر دنیا است همه تیکهای از وجود خداییم و همه زیباییم منتها این زیبایی رو خیلی ها نمیتونن ببینن
مرسی که قدم به اتاق شخصی من گذاشتی و داستان هدایتم رو خوندی سپاسگزارم بابت این همه آرزوی زیبا ،چندین برابر این همه انرژی سمت خودت برگرده دوست عزیزم،( امین )
بنظر من کاری نیست که برای ما مهم باشه و نتونینم از عهده انجام دادنش بر بیاییم ،وقتی عاشق کوه و آرامش اش باشی حتما که هرچند باترس قدم برمیداری و برا چند دفعه اول ترس همراهت میاد اما جسارت و سماجت آت رو که ببینه ،کم کم ازت دور میشه ،مهم اون اهرم رنج و لذته تو ذهن هست که ما رو وادار به اقدام میکنه ،یا اقدام به پا پس کشیدن و صرفنظر کردن از اون تفریحات و مسافرتها و لذات یا جسارت ما رو بیشتر میکنه برای اقدام کردن و در معرض ترس هامون قرارگرفتن
برا من اینطوری بوده که در 100 در صد موارد هیچ اتفاق ناخوشایندی که نتونم از عهده اش برام پیش نیومده ،
تو مسافرت ها چرا ،پای پیاده پیدا کردن جای خوب برا چند روز ،سنکینی بار،پیدا کردن آدرس
ها و…اما همیشه بعد حل اونها اعتماد بنفس ام خیلی بالاتر رفته و همیشه کلی آدم غریبه پیدا شدن که مثلاً چمدونم رو برداشتن ،خیلی خوب راهنمایی آن کردن و همیشه دستان خداوند هستند
مرسی دوست عزیزم ،کلی از کامنتتون لذت بردم و انرژی گرفتم
سپاسگزارم که برام نوشتی عزیزم و نقطه ابی پروفایل رو روشن کردی
یه سوال خدمتت داشتم گفتید تو کار فرش هستید و هنرجو دارید و انشالله به امید الله داری کارت مربیگری بازرگانی میگیری
خواستم بگم میشه تعریف کنی کلا چطوری شروع کردی رفتن به این سمت رو و چه اقداماتی برای آموزش دادن انجام دادی که هنرجو گرفتی؟
بعد تو کامنتت به اقای زرگوشی گفتید هم زبانشی و اهل شیروان منظورتون شیروان ایلام هستش یا خراسان؟اخه الان گفتید شک کردم نکنه من اشتباه متوجه شدم که کورد هستید هرچند فرقی نمیکنه کجایی و کدام شهر باشیم مهم فرکانس که ماها رو دور هم جمع کرده اما برام سوال بود
من از خراسان شمالی شهرستان شیروان هستم و ما کردهایی هستیم که برای حفاظت از مرزها روزگاری نهچندان دور ازسمت کردستان به این سمت کوچه اجباری داده شدیم
و اما در مورد هدایت به سمت فعالیت فعلی
اولین محصولی که از استاد گرفتم دستیابی به رویاها بود و با تمرکز روی این محصول اول آموزش و پرورش کار پیدا کردم،خیلی خیلی زود ، خب مسلماً رسمی نبودیم کارم خوب بود دوستش داشتم و حسابی به این کار چسبیده بودم ،دو سال اونجا کار کردم اون موقع، خیلی شرایط کاریش رو دوستداشتم، خودم بودم و یه نیرویی که برای من کار میکرد تا اینکه خیلی قیمت برگه بالا رفت ولی درآمدمون و پولی که در ماه داشتیم همون مقدار ثابت بود و کم کم خیلی کار برام سخت شد. و سود من خیلی کم بود، مثل اون قورباغهای که استاد میگه آرام آرام داشتم میپوسیدم ولی دودستی چسبیده بودم به همون جا چون محیط کار ثابت ،لباسهای مرتب و رسمی اداری و.. رو خیلی دوست داشتم ولی همه شواهد داشت میگفت باید از اینجا بیای بیرون و باید ریسک کنی و من به هیچ وجه حاضر نبودم این کارو بکنم،یه سری تضاد هم اونجا داشتم مثلاً همکارم که مدام از من میپرسید چی داری میخونی ؟چی داری گوش میدی ؟
ساعت کاری سخت از هفت تا 2
درآمدم بالاتر باشه
کم کم باعث شد یه سری خواسته در من ایجاد بشه مثل اینکه من میخوام ساعت 9 برم سر کار و اول صبح بیدار نشم من میخوام هیچکی نباشه مدام دنبال همصحبت باشه، خودم باشم و خودم هیچ نیرویی نداشته باشم
خلاصه مدت قراردادم تموم شد با کلی تلاش و خوب کردن احساسم و کنترل ذهنم که خیلی برام سخت بود اونجا رو تحویل دادم و عملاً دوباره بیکار شدم
بلافاصله روز بعد در یه پانسیون مطالعاتی ثبت نام کردم و متمرکز روی دوره تندخوانی استاد کار کردم، که بتونم با تمرکز بالا کامنتت هاو درسام رو سریعتر بخونم .همچون همزمان دانشگاه میرفتم بتونم با کمترین زمان بالاترین بازدهی رو داشته باشم و هم بتونم ذهنم رو کنترل کنم ،همین راه به ذهنم رسید و انجامش دادم و دقیقاً مثل شرایط قبل اول صبح میرفتم بیرون و ظهر میومدم
خداوند رو گواه میگیرم که به یک ماه هم نرسید که به یک محیط خیلی خیلی بهتر هدایت شدم و یه مناقصه دیگه برنده شدم و رفتم دانشگاه آزاد یه محیط خیلی شاد از هر لحاظ بسیار بسیار بهتر از محیط قبلی، و همزمان با استاد دوره 12 قدم رو کار میکردم ،میزان درآمد ماهیانه من چندین برابر شد، یه سری از ماهها من اونجا طی اون سال بالای 13 میلیون درآمد داشتم که واقعاً برای اون سال فوق العاده بود
اصلاً لزومی نداشت ما اول صبح اونجا باشم ، 10 میرفتم سر کار 2 خونه بودم دیگه هیچ نیروی کاری نداشتم و خودم بودم وازادی هام و درآمدی که خیلی بالا بود، نزدیک سه سال به همین شرایط گذشت دیدم این کار چیزی به من اضافه نمیکنه خیلی پول خوبی در میارم ولی از توانمندیهام استفاده نمیکنم، دستگاهها هر روز خراب میشد و من مجبور به تعمیرشون بودم والبته که کلی مهارت هان بالا رفت ،ولی کار واقعاً کار مردونهای بود و من خوشحال نبودم ،کل اونجا رو با دستگاهها و همه وسایلش واگذار کردم به یکی دیگه،همه چی رو فروختم با وجود اینکه همه میگفتند بزار یکی اونجا برات کار کنه، و خودت رو بیکار نکن بزار درآمدش برات بیاد،ولی من میدونستم که این کار تمرکز منو خواهد گرفت،مثلا دستگاهها خطا میداد مسلماً باید هر چند روز یک بار من همونجا میبودمو…
در کنار همه این کارها من مدرک ارشدم رو گرفتم و با تشویق اساتیدم خودم را آماده میکردم برای آزمون دکترا ،اینو هم بگم که تلفیق رشته روانشناسی با آموزشهای استاد باعث شده بود که من یک دانشجوی ممتاز باشم و همه به آینده من امیدوار باشند به قول یکی از اساتیدم« این خانم یکی از غولهای این رشته در آینده است»
یه شب که داشتم کتاب تستها رو با نارضایتی و بیمیلی تمام مطالعه میکردم،کتابو گذاشتم کنار و رفتم سراغ دوره عزت نفس ،با اینکه تکراری بود بارها گوش دادمش، بارها کامنتها رو خوندم ولی کل وجودم داشت فریاد میزد به این سمت منو میکشید، نمیدونم برای شما قابل باور هست یا نه، پیش اومده یا نه انگار یه نفر از درونت فریاد میزنه فلان کارو انجام بده ،یه صدای بلند بهم میگفت ذخیره اینستاگرامت رو نگاه کن، انقدر هیجان زده شدم از شنیدن این صدا که رفتم بلافاصله نگاه کردم دیدم من هر پیجی رو که باز کردم و یه عکس زیبا از فرش دیدم ذخیره کردم ،پر از عکس فرش بود ،من به شدت به این حیطه علاقمند بودم ولی به واسطه تشویق اساتیدم و میل به دیده شدن و کمبود عزت نفسم و البته واقعاً جالب بودن رشته روانشناسی علاقه و اشتیاق
اولیه امم رو فراموش کرده بودم
دیدم من هر جایی میرم بلافاصله تشخیص میدم فلان فرش دستبافه
بعد یادم اومد که من کوچیکیام چقدر التماس مامانمو میکردم که اجازه بده برم خونه خالم و با دختراش فرش ببافم ،خلاصه .بعد این ایده رو با همسرم در میون گذاشتم و خیلی سخت بود که بعد از کلی هزینه برای ارشد همه چی رو ول کنی بری سراغ شاخه دیگه ای و گفتم میخوام برای همیشه قیداین رشته رو بزنم، اینو هم بگم که دوره 12 قدم و عزت نفس خیلی زیاد به من کمک کرد,و بعد یک سال آموزش مستمر .شرکتم رو تاسیس کردم بعد بافنده پیدا کردم تهران رفتم سرمایهگذار پیدا کردم و هنوز هم که در تلاشم یه چیز دیگه هم که در مورد خودم میدونستم و همه به من میگن اینکه من خیلی مدیر خوبی هستم ،خیلی خوب میتونم کارها رو آدمها رو مدیریت کنم ،حتی همون موقع که آموزش و پرورش بودم هیچ وقت زیر بار حرف زور کارمندای اونجا نمیرفتم و خیلی کارها و روابطم رو خوب مدیریت میکردم و همه اذعان داشتند که شما اولین نفری هستی بعد این همه سال که رضایت کل کارمندها و معلمین رو جلب کردی ،و این کاری که دارم کاریه که مدیریت عالی میخواد مدام باید بری و به بافندههات سر بزنی و بتونی زمان و کارهات رو اولویت بندی و مدیریتشون کنی و یه چیز دیگه اینکه من خیلی زیاد به اون آزادی زمانی ،مکانی که استاد میگه علاقه دارم و اینو بعد عوض کردن دو محیط شغلی متوجه شدم و این کار دقیقاً این آزادی رو در اختیارم قرار میده
سعی کردم خیلی خیلی خلاصه بنویسم و چقدر خوب شد که هم برای خودم مرور شد و انشالله انگیزه بده برای کسی که این کامنت رو میخونه
اولا سپاسگزارم انقد با عشق و لذت همه چیزو برام توضیح دادی
سپاسگزارم عزبزم
چقدر تلاشتو دیدم قدمهایی که بر داشتی نشانه عزت نفس بالاته عزیزم
چقدر لذت بردم از عزت نفس بالات و بر ترست تونستی غلبه کنی و دانشگاه رو رها کری
چقدر تحسینت میکنم شجاعت و جسارتتو که هر جایی رفتی اگه به تضادی خوردی کم نیاوردی با عشق قبول کردی فهمیدی خوسته ات چیه
و خوشحالم به اون آزادی زمانی و مکانی رسیدی عزیزم و علاقه اتو دنبال کردی
درموزد اون نداهایی که گفتی انگار یه صدای بلند میگفت برو اینستا برو اینجا رو چک کن
برای خود من وقتی خواستم اینستا رو پیج کاریمو دلیت بزنم پیش اومد به فکر دلیت نبودم انقد صدا بلند بود گفت برو دلیت بزن منم بدون مقاومت رفتم دلیت زدم و حضوری فعلا کار میکنم
دقیقا وقتی تو حستو خوب میکنی نداها رو راحت میشنوی و انجام میدی چون قلبت به رو الهامات بازه
خدایا شکرت
زیر اون کامننت قسمت پاسخ نداشت اومدم اینجا برات بنویسم و تشکر کنم برام نوشتی
موفقیتهای جهانیتو ببینم عزبزم خیلی دوست دارم و میبوسمت
اقا مه امروز نتونستم کامنت بزارم گفتماگ بزارم در مورد فوتبال بگم که چه هم زمانی خدا فراهم کرد و خدا سریع الاجابه است که کامتتو دیدم در مورد فوتبال گفتی و چقدر خوشحال شدم
من خودم البته خانوادکی پرسپولیسیم ها عشقمه اصلا
ولی باور کن یکی دو ساله فقط بازیهای مهمشو میبینم ولی نتایجشو میبینم همیشه.خخخ
کلا ورزیشیم مخصوصا بازیهای المپیک و اسیایی و جهانی اکثر ورزشها.کشتی.وزنه برداری.والیبال.رزمی.فوتبال وغیره خخخخخ
ولی انقد دیکه تلوریون نگاه نمیکنم یادم رفته بود بازیهای جهانی کشتیه دو روز پیش در بازی یزادنی شنیدم که چقدر ناراحت شدم باخت و ذوق برای زارع دمش گرم خدایی
حالا در مورد کامنت خیلی پر نکات مهمی داشت سپاسگزارم که نوشتی انگار خودم نوشتم چون منم میخاستم همچین کامتتی بزارم که خدا از زبان شما برام نوشت
در مورد ترس خانومت راست میگه مخصوصا برای مریم جان وقتی تنهایی میره تو مسیر و غار میگم خیلی شجاعت داره نمیترسه بعد میگم خب استاد همراهشه خخخ دیگه نمیترسه
خلاصع منم از حیوانات میترسم
البته مه من کم کم دارم قدم براشون برمیدارم
در حین نوشتن کامنت برات فوتیال رو میبینم هی داد میزنم افرین بیرودمش گرم فعلا که نیمه اول قشنگ بازی میکنه انشالله نیمه دومم همین طور باشه و پرسپولیس یه گل بزنه خخخ
دیشب که داشتم بازی تیم مورد علاقمو می دیدم پس از پایان بازی داشتم به خودم میگفتم چرا حالم اصلا بد نیست! عجیب نیست! و این مساله سبب شد که بیشتر در احوالات خودم دقت کنم و تغییراتی که در این مدت داشتم را ملموس تر حس و لمس کنم!
من که رشته اصلی ورزشیم فوتبال بود و خانواده فوتبالی داریم و همگی فامیل و نزدیکان ما هم پرسپولیسی اند چه جوره بعد باخت این تیم حالم خوبه؟ یادم افتاد دو شب پیش هم یزدانی از تیلور باخت و همه ناراحت بودن و از ناداوری میگفتند ولی من نه تنها ناراحت نبودم بلکه برام طبیعی بود!
ریشه این تغییر نگاه و رفتارم رو در آموزه های استاد دیدم که من تعصب به هیچ چیزی نداشته باشم و فقط دنبال ردپای قانون در اتفاقات زندگیم باشم و باور داشته باشم که هیچ اتفاقی، اتفاقی اتفاق نمی افته! وقتی فهمیدم که داشتن حال خوب مهمترین وظیفه و کاریست که من هر روز در زندگیم دارم، آنوقت دیگر این حال خوب رو به هر قیمتی نمی فروشم. واین تغییر بزرگی است که من در خودم دیدم! اگر اسداله قبلی بود اولا تا چند روز حالش خراب بود؛ دومآ اخلاقش تو خونه گند بود انگار خانوادم مقصر این باخت بودند (بقول یاسمن استیکر دست روی پیشونی ) و در دلم و با کلامم به زمین و زمان فوش می دادم و آسمان ریسمان بهم می بافتم و همه رو متهم می کردم و محکوم! ولی خدا رو شکر میکنم که ظرف منو بزرگ کرده و دیگه این مسائل نمیتونه حتی ثانیه ای حال منو بد کنه! دیشب حتی در لحظات خوردن گل ها هم لبخند بر لب داشتم! نه بخاطر اینکه خوشحال باشم از گل خوردن تیم مورد علاقه ام نه! بلکه به دلیل اینکه رشد کردم و این مسائل جزئی حال منو بد نمیکنه و میدونم قانون داره اجرا میشه و هیچ بی عدالتی رخ نداده! یا در مسابقه کشتی همه به داور فحش می دادند و این باخت رو اتفاقی می دونستند یا بدشانسی یا نادآوری یا هر عامل بیرونی دیگری رو بجز حسن یزدانی! و چقدر نگاه من و باور های من بنزین روی آتیش بود برای کسانی که می خواستند با این بهانه ها خودشان رو آروم کنند! و من هم اصلا بحث نکردم و فقط نظر خودم رو گفتم و هنگام پافشاری آنها بر نظر درست خودشون با لبخند گفتم درسته حق با شماست دوست عزیز و خلاص (استیکر خنده اشک دار)
ممنونم آزاده عزیز که برام نوشتی تا بیاد بیاورم و به خودم یادآوری کنم که چقدر در این مدت کم من تغییر کردم و شخصیتم عوض شده به لطف حضور در بین فرشتگان خداوند و این سایت بهشتی و عمل کردن به آموزش های استاد گرانقدرمان! برایتان بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز آرزو میکنم همیشه دلتون شاد باشه و لبتون خندان.یا حق
اتفاقا منم دیکه هیچ تعصبی ندازم درسته پرسپولیسم اما چند ساله من فقط اخبارشو میشنوم حتی الان نمیدونم چندمه که چند روز پیش از داداشم پرسیدم کی اوله تو لیگ و گفت پرسپولیس که اول سپاهان بوده اما 3 امتیازشو گرفتن به دلیل اینکه بازیکانانش قرارداد نبستن اول گفتم چه نامردی چه مسخره بعدچند دقیفه گفتم قانونه دیگه باید رعابت میکردن که به این مشکل بر نخورن
حتی الان اگ پرسپولیس قهرمان بشه باز هزار تا حرف پشتشه که حق خوردن اما مهم نیست
خلاصه من مثل بقیه نیستم فقط دربی نگاه میکنم یا از بقیه میشنوم چندمه خخخخ قبلا تعصب شدید داشتم
دیشبم که باخت هی مهم نبود لحظه اول گل یکم برای چند ثانیه ناراحت شدم بعد گفتم ولش
تازه گفتم چه گل قشنگی زد بازیکن النصر
واقعا هممون تو این مدت خیلی تغیبر کردیم منم بقیه بهم میگن و این به لطف اموزهای استاده
و حس و حال خوب
وای این همه تعصب داشتی که تو خونه هم تا چند روز بد عنق بودیمثل داداشام و خواهرم
وای داداش خواهر بزرگم حساب کن بزرگ هممونه وقتی پای فوتبال میشینه باهاش حرف میزنی نمیشنوه انقد تو بحر فوتباله کلی باید صداش کنیم که بشنوه و بهش میخندیم بقیه ام همین طور خخخخ
ولی من اینطور نیستم اصلا عوض شدم خداراشکر واقعا
چقدر خوب قانونو تو زندگیت اجرا میکنی و تحسین میکنم ممنون که برای ماهم یادواری میکنی
به قول سعیده عزیزم، صدای من رو میشنوید از شیراز، شهر گل و بلبل.
حدود چهار روز میشه که یه مسافرت یهویی به شیراز خدای مهربان مرا مهمان کرد و تجربه های شگفت انگیزی رو برایم رقم زد.
امروز صبح زود تنهایی به پیاده روی رفتم و کلی چیزهای قشنگ دیدم. بعد که برگشتم همعروسم گفت: یه جایی هست همش باغ است و فلان و بهمان و مسیرش از این طرف و..
منم عصر شال و کلاه کردم گفتم برم ببینم کجاست و همین طور که می رفتم فقط تو فکر رسیدن به اون نقطه خاص بود و از دیدن مناظر جدید برای چند دقیقه ای غافل شدیم، بعد به خودم اومدم و گفتم:به کجا چنین شتابان
این همه مناظر زیبا رو نمی بینی. آرام باش و از همین مناظر حال لذت ببر و خودت رو به هدایت الله بسپار.
و برای من مسجل شد که چرا استاد همیشه خودش رو می سپارد به هدایت الله چرا که میخواهد از لحظه لحظه زندگی اش لذت ببرد. و نه رسیدن به مقصد خاص.
تو این مدت تجربه های شبیه به این سفر رو تجربه کردم منجله، کوه دره، چشمه، انواع درختان.
حتی اون درخت سپیدار که در دقیقه 3:43 بود ، دقیقا روز قبلش من اون رو دید و برام جالب بود ازش فیلم گرفتم و امروز اون رو در این فایل دیدیم.
و مهم تر از همه دیدن فرشته الهی در محل کارش الهه رشیدی عزیز که چه آرام و با وقار و مهربان بود.خدایا شکرت
.
این ها همه اش ثابت بودن قوانین رو می رسونه و به ما یادآور میشه قانون اصلی که به هرچه توجه کنی از جنس همان وارد زندگی ات می شود.
استاد و مریم جان یه دنیا سپاس بخاطر این فایل که در شرایط سخت هم آنها را با عشق ضبط آنها می کنید.
در پناه حق همه ما روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر باشیم ان شاءالله
به نام خداوندی که عاشقانه عاشق ما هست و هوای مان را دارد
به نام خداوند بزرگ بی نهایت بزرگ که از تصور و درک ما بالاست
سلامممم به بنده عزیز خدا
خواهر عزیزم رضوان عزیزم
سلاااام به قلب بزرگ و صیقل شده ات
سلاممم خدا به زنده گی بهشتی ات
میدانی عزیزم تازه آمدم که کمنت خودم را روی این فایل بنویسم که کمنت خودت را دیدم آمدم بخوانم و چقدر زیبا نوشتی
چقدرررر من دوستتت دارم و انرژی پاک و خالص ات را حس میکنم
در گذشته کسی که میگفت چقدر انرژی مثبت داری یا من انرژی ات حس میکنم خنده ام میگرفت میگفتم اینا چی میگویند انرژی هم حس هم میشود
واقعا از همین خاطر هست تا چیزی را خودت تجربه نکردی و یا نه دیدی هیچ وقت در باره اش قضاوت نکن
خدا را شکر که ما را به مسیر زیبا هدایت کرد
چقدررررر خوشحال شدم از سفرت به شیراز الهی بی نهایت برایت خوش بگذرد
الهی در لحظه و ثانیه ثانیه سفرت خدای مهربان را حس کنی عاشقانه در آغوش بکشی اش
این جمله تان (( :به کجا چنین شتابان))
یاد مکالمه که امروز با خودم داشتم انداخت
چقدرر ما در زنده گی عجله میکنم فقط کسی پیش مان کرده به خودم میگویم این را
همیشه در این فکر هستیم به آن چیزی که مدنظر ماهست زود برسیم
آنجا بریم
آنجا باشیم
چنین کنیم چنان کنیم
مگر همین جا و همین لحظه را چی شده هست ؟؟
امروز از بالکن خانه ما به غروب آفتاب نگاه داشتم آسمان بی نهایت زیبا شده بود پرنده ها روی پنجره همسایه ما با خود بازی میکردند بی نهایت زیاد بودند و لذت میبردند آفتاب هم در حال غروب بود صحنه زیبا بود خدا را شکر
با خود گفتم امروز گذشت آیا به اندازه کافی لذت بردم ؟سپاسگذار بودم ؟ خدا را یاد کردم ؟ از لحظه لحظه خود شکرگذار بودم ؟
نی زنده گی را من مثل دویدن سپری میکنم مگر همین لحظه را چی شده هست ؟؟با دیدن پرنده ها با خود گفتم تمام این کایینات از گل ها گرفته تا پرنده ها یعنی هر چیز که در این جهان هست بخدا لذت میبرند بجز انسان که لحظه ها را نمیبیند و در دویدن هست در عجله هست
در فکر چی وقت و چطور رسیدن هست
اگر به زنده گی از دید یک مومن واقعی بیبینی تاکید میکنم مومن واقعی که به خدا توکل واقعی کرده بیبینی این زنده گی بی نهایت قشنگ هست لحظه هایش بی نهایت زیبا هست و به اندازه کافی لذت میبری
استاد هم همین طور عاشقانه از زنده گی لذت میبرد نوش جان شان
در فایل قبلی بود که در آن غار گرم بودن به نظرم در وقت نوشیدن آب گفتن ما نهایت استفاده را از این مکان (غار ) بردیم
از زنده گی هم همین گونه نهایت استفاده را میبرند در حال دویدن نیستن آرام آرام با لذت فراوان به ها زیبایی نگاه میکنند نوش جان شان
هر لحظه را عاشقانه زنده گی میکنند
من چقدرر باید یاد بیگرم از استاد عزیز مان که عمیق زنده گی کنیم زنده گی مسابقه نیست جای دویدن نیست زنده گی یک فرصت زیبا هست که یک بار برایت این فرصت مهیا شده
طوری زنده گی کنم که هر وقت پیش جان جانان رفتم نگویم خلاص شد ولی من زنده گی نکردم
چقدر این جمله دردناک هست
امید داریم از لحظه لحظه زنده گی مان لذت ببریم
چون زنده گی زیباست
شگفت انگیز هست
هدیه بزرگ خداست
خدایاااا شکرت
تشکررر میکنم رضوان عزیزم بخاطر کمنت بی نظیرت
من را یاد این کلمات انداخت و من در کمنت خودت هم نوشتم
درود و خداقوت به استاد عزیز و خانم شایسته زیبا و دوست داشتنی و همه همسفران خوبم در این سفر رویایی
خداروسپاسگزارم که بهواسطه هدایت من به این فایلها هر روز داره زندگیم زیباتر و رویاییتر میشه
وقتی یادم افتاد که اصلاً چی شد که من اومدم پیگیر سفر به دور آمریکا شدم، بارها و بارها خدارو سپاسگزاری کردم چون دیدن این سریال یکی از اون قدمها و بهبودهای کوچکی بود که برای یکی از اهداف و درمان کمالگرایی خودم برنامهریزی کرده بودم و خداوند انگار به قلب شما عزیزان انداخت که جدیدترین آپدیت این سریال را در اختیار ما بگذارید تا از جدیدترین و بالاترین مدار فرکانسی شما بهرهمند بشیم و نهتنها اون مسئله درحال حل شدنه که میتونم به جرئت بگم زیباییهایی که تو همین چند وقته سفر بهتره بگم ازش مطلع شدم(چون اینها در جهان وجود داشت و من هربار در مدار بهتری قرار میگیرم و میبینمشون) و وارد زندگیم شده ارزشش بارها و بارها از اون خواسته من بیشتره و ایمان دارم که اون خواسته تنها یک هدیه است که زیباییهای زندگیم رو کاملتر میکنه.
وقتی این سریال رو میبینم حس میکنم چشمام داره شسته میشه، نه فقط چشم جسمم، مهمتر از اون چشم قلبمه که هر روز داره شفافتر زیباییهای زندگیش رو و البته در ابعاد وسیعتر میبینه.
همیشه دوست داشتم وقتی اون فایل مراقبه دوره ثروت1 رو گوش میدم تصویر واضحتری از اون فضای دلانگیزی که استاد ترسیم میکنند داشته باشم و زمانیکه داشتم این فایل رو میدیدم به خودم گفتم ببین خداوند پاسخ این خواستت رو هم داره میده و با هر قسمت اون جنگل بهشتی داره تصویرش تو ذهنم کاملتر میشه بهطوریکه وقتی چشمم به اون حالت برکه افتاد انگار پام بهش خورد و خنکاش رو حس کردم قشنگ.
حجم زیباییها انقدر زیاده که فقط از خدا میخوام خودش هدایت و یاری کنه تا بتونم تا جایی ممکن ذکر کنم.
اصلاً از وقتی پیگیر این سریال شدم رنگ و بوی همه چیز جور دیگهای شده برام، یه فکری الان به ذهنم خطور کرد که شما همیشه نتایج دوستان از محصولات رو با ما بهاشتراک میگذارید و ما عاشقانه از خدا میخواهیم که ما رو در زمان مناسب به اون محصول هدایت کنه، به خودم گفتم جای بهاشتراک گذاشتن نتایج دوستان از مشاهده این سریالها واقعاً خیلی خالیه چون بهنظرم این سریالها بسیار گرانبهاتر از محصولات هستند، دستکم از نظر مادی.
نتیجه و چکیده تمام آموزشهای محصولات رو داریم تو این سریالها میبینم. اصلاً بهنظر من کسی که این سریالها رو نبینه فحوای کلام شما رو درک نخواهد کرد و شاید 10% تأثیری که میتواند داشته باشد را نخواهد داشت. بهاینخاطر که خیلی از ما بهخاطر مسائل مختلف به این سایت هدایت شدیم، خیلیهامون برای مسائل مالی، مشکلات خانوادگی و … اومدیم تا بلکه یه مرحمی پیدا کنیم.
یادم میاد اولین باری که صدای استاد رو شنیدم، با اینکه قبلاً هرگز ایشون رو نه دیده بودم و نه صداشون رو شنیده بودم و میشناختمشون، احساس کردم که این آشناترین و دوستداشتنیترین صدایی که تا حالا تو عمرم شنیدم. انقدر به عمق جانم نفوذ کرد که هربار عاشقانهتر از قبل مشتاق شنیدن دوبارش هستم.
حالا به خودم میگم حیف نیست که تو فقط این صدا رو بشنوی؟
حیف نیست که از تمام برکات این مسیر استفاده نکنی؟
حیف نیست شرایطی رو برای خودت خلق کنی که سرتاسر زندگیت بشه لذت؟ یعنی کار و زندگی و لذت تو ذهنت و زندگیت از هم جدا نباشه؟
حیف نیست عشق واقعی رو تو زندگیت تجربه نکنی بهجای اون چیزهایی که از گذشته بهعنوان عشق شناخته بودی؟
حیف نیست از موهبتهای نهفته در جسمت بهرهمند نشی و از پتانسیلهای اون حداکثر استفاده رو بکنی؟
حیف نیست زیباییهای زندگیت هر روز بیشتر نشه؟ احساس خوبت وابسته به هیچ چیزی بیرون از خودت نباشه؟
ما دنبال یه تیکه طلا بودیم اما خدا داره بهمون کیمیاگری رو آموزش میده.
یه بخش این آموزش داره تو این فضا انجام میشه، بخش مهمتر و عظیمترش رو ما داریم توی زندگی تجربه میکنیم.
امروز داشتم با دخترخاله کوچکم که تازه داره میره کلاس دوم صحبت میکردم درباره اینکه بیاد خونمون و ببرمش محل بازی فوقالعادهای که نزدیک این خونه جدیدمون هست و ازم پرسید اونجا بچههاش خوشگلن؟ من فقط با بچههای خوشگل دوست میشما.
بهش گفتم آره عزیزم همشون خداروشکر پولدارن خوشگل هم هستند. برگشت بهم با همان ادبیات بچگانش گفت: خوشگلی که به پولداری نیست. هر وقت یکی وقتی باهات حرف زد باادب بود، خودشو الکی لوس نکرد، به همه احترام گذاشت، الکی کلاس نذاشت برا بقیه، خلاصشو بهت بگم احسان وقتی کنارش بودی احساس کردی حالت خوبه اون خوشگله، من به اون میگم آدم قشنگ، من دنبال همچین دوستایی هستم، حالا اگه پولدارم باشه که چه بهتر.
وقتی این کلمات رو میشنیدم اولش باور نمیکردم که یه بچه که هنوز 10 سالش هم نشده داره این حرفارو میزنه اما خیلی بهتر از امثال منی که ادعا دارم، مهمترین راز ارتباط با دنیا و آدمهای اطرافش رو بلده چون اون اینو از قبل میدونسته، ما هم میدونستیم، منتهی انقدر با محدودیتها و باورهای ریز و درشت محدودکننده احاطه شدیم که فراموش کردیم، فراموش کردیم چه چیزهایی مهم و اصل هستند و چه چیزهایی فرعیات.
چه چیزهایی رو باید بهشون توجه کرد و چه چیزهایی رو باید اعراض نمود.
قشنگ کیش و مات شده بودم.
به خودم گفتم واقعاً قشنگترین و باکلاسترین آدما، آدمای خوشاخلاق و خدهروهستند.
با کلاسی و زیبایی به وضع مالی و برو بیاهای تجکلانی نیست.
باکلاسی و زیبایی یعنی به همه انقدر ارزش بدی که حس کنند باارزشترین آدم روی زمین هستند، انقدر باهاشون مهربون و خوش برخورد باشی که حس کنند خوشبختترین آدم روی زمین هستند ازینکه این شانس رو داشتند که با تو باشند.
وجود همه ما از خداست و خدا خوب مطلقه
هرچقدر که بزرگتر شدیم و ذهنمون بزرگ شد کار خرابیهاش شروع شد.
اما خداروشکر میکنم که تو این مسیر هستم، مسیری که داریم دوباره بهیاد میاریم که چجوری خودمون رو متصل کنیم به منبع اصلی خودمون، خدایی که پاسخ همه پرسشهای ما رو میدونه پس نیازی نیست نگران هیچکدام از پرسشهای خودمون باشیم.
یه نمونش رو بهوضوح میشد در همین فایل مشاده کرد. چند صحنه خود استاد این پرسش براش بهوجود اومد که خب الان باید از کجا مسیر رو ادامه بدیم و به ثانیه نشد که پاسخ رو پیدا کرد چون مقاومتی دربارش وجود نداشت.
چه فرقی میکنه ما در چه زمینهای پرسش داریم؟
قوانین کیهانی که تغییری نمیکنه؟
پرسشهای ما همگی بهمحض شکلگیری پاسخ داده میشوند و اگر مقاومتی نداشته باشیم در سریعترین زمان و بهبهترین شکل ممکن پاسخها رو پیدا میکنیم.
این مقاومتهای ما هستند که اجازه نمیدن پاسخها رو ببینیم، برای همینم هست که وقتی پاسخهارو پیدا میکنیم این دیالوگ تکراری رو به خودمون میگیم که: عه، یعنی این بود، میدونستماااا.
بله. ما همه چیز رو قبل از ورود به این دنیا میدانستیم و از تمام عمر مبارکمون برای بهیاد آوردن دوباره دانستههامون استفاده میکنیم.
رفتارهای استاد و خانم شایسته واقعاً بسیار برام آموزندست.
اولش که من این رفتارها و این ذوقزدگیها رو میدیدم احساس میکردم که واقعی نیستند یا برای این هستند که بزرگنمایی کنند یک موضوعی رو اما هرچقدر که در این مسیر عمیقتر شدم احساس این عزیزان رو بیشتر درک کردم که با هربار توجه کردن به زیباییها داره زیباییهای بیشتری وارد زندگیمون میشه، البته که میتونه به شکل منفیش هم باشه اما وقتی آدم درحال تجربه یک اتفاق زیباست و بهیاد میاره که مبدا کجا بود اگر 1 میلیون بار دیگه هم تکرار بشه باز ذوقزده میشه و مهمتر از همه زیبایی اون زیبایی براش زیباتر میشه. بهقول استاد مثل گلی که هربار یک لایه ازش باز میشه و زیباتر میشه.
من پشت اون نگاههای خانم شایسته و استاد کولهباری از تمرکز رو نکات مثبت و زیباییهارو دیدم که شاید شروعش از بندرعباس و غروب آفتابش تا تنها درخت روبروی خانه و بعدی و بعدی و هربار بزرگترباشه. این تصاویر نتیجه استمرار در همین عادت فوقالعاده کیهانیست.
این فایلها بیش از چیزی که میبینیم فرکانسی هستند چون چنان در عمق زندگیمون نفوذ میکنه که یه دفعه سر میجانبونی میبینی عه من اینو تو سریال دیدم و الان دارم تجربش میکنم، مثل همین امروز من که هدایت شدم به یه تریل خیلی زیبا در دل طبیعت و یه لحظه به خودم اومدم و گفتم عه من که مشابه این صحنه رو تو سریال دیده بودم و اینجاست که بهتر میفهمم قانون چقدر دقیق عمل میکنه. ما به هر چیزی که توجه میکنیم داریم وارد زندگیمون میکنیم، حالا حکایت خیلی از ما اینکه دو قطره توجه میکنیم انتظار داریم که دریایی از نتایج بهقول استاد وارد زندگیمون بشه، بعد از طرف دیگه بابت سایر جنبههای زندگی و کمبودهامون گله و شکایت میکنیم.
اگر اون اتفاقی که خلق کردی واقعیته، اون نازیبایی هم که تو زندگیت هست واقعیت و نتیجه فرکانس خودته. اگر دوسش نداری بهش توجه نکن، نیا بهعنوان واقعیت همیشگی زندگیت اون رو حقیقت زندگیت بدون. واقعیت اینکه فردای ما هم از قبل مشخص نیست، پس چرا باید باور کرد که فردا کپی امروز باشه؟ چرا نباید تغییر ایجاد کنیم؟ ما که این همه نتیجه دیدیم از قانون؟ چی میشه که همچنان اسرار داریم منطقهای واهی ذهنمون رو برای محدودیت بپذیریم؟
وقتی خدا عمیقاً در عمق جانت نفوذ کنه، تو تا عرش بالا میری چون دیگه هیچ چیزی غیر از خدا برات مهم نیست.
امروز که رونالدو وارد ایران شد و تصاویری که از استقبالش منتشر شده بود رو میدیم به خودم گفتم ببین چقدر این آدم در درون خدارو باور داره، خیلی احتمالاً بیشتر از مایی که داریم به زبان ازش حرف میزنیم.
وقتی داشت از پشت پنجرههای اتوبوس به مردم نگاه میکرد احساس کردم این موضوع اون چیزی نیست که اون بهدنبالشه، برای اون مهم رضایت روح بزرگیه که در وجودشه، روحی که رضایت اون از همه چیز مهمتره، به همین خاطرم هست که همه عاشقش میشن چون بهخاطر کسی کار اشتباهی انجام نمیده برای اینکه جلبه توجه کنه.
جالبه که تأثیرگذارترین انسان قرن وارد جایی شده که مردمش خیلی زیاد به عزت نفس نیازمندن.
وقتی آدم خودش رو ارزشمند بدونه جای خیلی چیزا تو زندگیش تغییر میکنه.
رضایت دیگران و جلب توجه جاش رو به رضایت روح و زندگی به سبک شخصی میده.
وابستگی به دیگران جای خودش رو به عدم وابستگی به هر چیزی غیر از خدا میده.
حساب کردن روی دیگران جای خودش رو به توکل میده.
انتظار جای خودش رو به حرکت میده، به بهبودهای کوچک اما بسیار مهم.
رفتارهای ناسالم جای خودش رو به عادتهای سالم میده.
و نگرانی و غم جای خودش رو به شادی و سپاسگزاری میده.
تو تمام تصاویری که از رونالدو میبینی یه بار نمیبینی که چیزی جز لبخند روی صورتش باشه.
این انرژی از کجا میاد؟ جایی غیر از درون؟
این آدم که همه چیزهایی که ما بهدنبالش هستیم رو درو کرده، پس چرا باز همان کاری رو میکنه که خدا از ما میخواد:
الا ان اولیاءالله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون
نتیجه همچنین الفتی فقط شادیه
به اندازهای که شاد نیستیم از خدا دور هستیم
بهاندازهای که نگرانیم و میترسیم از خدا دور هستیم
با خدا بودن به حرف نیست
اون خدایی که وقتی نگران میشی تلفنش رو جواب نمیده رو بلاکش کن، پاکش کن از تو زندگیت.
برو با خدایی رفاقت کن که وقتی نگران میشی قه قه میخنده میگه بابا شوخی نکن با ما، یعنی تو واقعاً سر همچین موضوع پیش پا افتادهای نگران شدی و ترسیدی؟ واقعاً جدی میگی یا داری مسخره بازی در میاری؟ اگر مسخره بازی در بیاری مسخرمو در میارما!
اینجاست که میگم وقتی با خدایی خدا گندت نمیکنه، بزرگت میکنه.
اینجاست که وقتی این حرفارو میشنوی باید خیلی از آدمهایی که تو بهعنوان الگو دنبالشون میکنی رو بریزی دور.
اصلاً از این به بعد تو الگوهایی که دنبالشون میکنی ببین اگه یه کدومشون خنده رو لبش نبود رو برای همیشه بذارش کنار، بدون اون آدم فکر میکنه که موفقه ولی در واقع هیچ چیزی از زندگیش نفهمیده.
این اسباببازیایی که ما دنباش هستیم که به درد ما نمیخوره، اون لبخندست که همیشه به کارمون میاد.
وقتی این حقیقتارو بدونی قدر این مسیر رو خیلی بیشتر از این حرفا میدونی.
خیلی کار کردن روی خودت رو جدیتر میگیری.
خیلی بیشتر وقت میگذاری برای این رفاقت.
یادت باشه به هر چیزی که توجه میکنی احسان داری گسترشش میدی تو زندگیت
میخواد حرف زدن و کمک از خدا باشه
میخواد دیدن زیباییها و تجربشون باشه
میخواد رفتار موجودات باشه
میخواد مشکلات و کمبودها باشه
به لطف این سریال بیشتر از قبل درخواست قانون سلامتی رو دارم میدم، مقاومت بزرگی که درباره این دوره داشتم این بود که من خب نیازی ندارم به این دوره اما گفتم بیام خودم رو همسان کنم با این دوره، ازونجایی که مطلع شدم که پیادهروی یکی از قسمتهای این دورست به خودم گفتم این قدمه اول توعه، وقتی جهان تو رو متعهد ببینه تو رو با خواستت هممدار میکنه، بیا و اول این قدم رو بردار و شروع کردم به یه برنامه منظم پیادهروی.
اصلاً بگذریم از مزایای سلامتی این کار. انقدر این کار به معنویتر شدن زندگیم کمک کرده که هرگز فکر نمیکردم تو زندگی انقدر من آرام بشم.
دیروز که داشتم پیادهروی میکردم یه جا نشستم تا کامنتارو بخونم دیدم یه گربه خیلی کوچک که اول پیش یه خانمی بود انگار به خدا یکی صداش زد اومد پیش من یکم بالا پایین کرد بعد خیلی زود اومدم رو پاهام نشست و اطراف رو نگاه میکرد، هر از گاهی میخوابید دوباره بلند میشد، اولش که اومد پیشم قشنگ صدای قلب و ناآرامی و لرزش درونش رو حس میکردم اما یکم که گذشت و براش یه موسیقی زیبا گذاشتم و نوازشش کردم قشنگ حس کردم آروم شد، برگشت به روال طبیعی خودش. به خدا گفتم خدایا انگار هر دو ما به هم نیاز داشتیم. هم این گربه که بیاد آروم بگیره، هم من که این رفتار گربه رو بهعنوان نشانه مهر تو ببینم و آروم بگیرم، بهش گفتم هر موقعی که صلاح دونستی این عزیزت رو بلند کن و من برم وگرنه من تا هر موقع که بگی اینجا هستم، تو این رو فرستادی خودت هم به موقعش بلندش میکنی. خلاصه اینو گفتم بعد از یه ساعتی دیدم یه دفعه پرید اونور و کلاً رفت.
وقتی من خدای درونم توجه کنم آروم میشم و هر چقدر که بیشتر توجه کنم قدرتش برای آرام کردن من بیشتر میشه.
با تمام وجودم از خدای مهربانم، اساتید عزیز و همه دوستای خوبم در این بهشت زیبا سپاسگزارم
احسان عزیز آمدم برایت بشارت بتم میدانی چیست با خواندن کمنتت چی در قلبم گذر کرد
این که احسان همان شده که خدا میخواهد
چقدررر عالی روی خودت کار کردی
چقدررر زیبا شخصیت عالی ساختی
من با خواندن کامنتت یاد حرفی یک دوستم که بسیار برایم عزیز هست افتادم زیاد دخترر فهمیده و دوست داشتنی بود دوسال پیش همیشه به من میگفت پاکیزه ساختن شخصیت زیبا و عالی زیاد مهم هست
یا همیشه میگفت بعضی ها را دیدی چقدرر شخصیت عالی دارند به دلت میشیند
من با خواندن کمتت به حرف او دوستم رسیدم که چقدرررر حرف عالی میزد
چقدرررر شخصیت شما را من دوست دارم
بی نظیر هستین
من بی نهایت تحسین تان میکنم و از خداوند عزیز و مهربان میخواهم به هر چی که آرزو دارین برسین به آسانی و زیبایی برسین
سپاسگزارم از کامنت بی نظیرتون خیلی لذت بردم خیلی حالمو خوب کرد.سپاسگزارم که اینقدر خوب درسهاتونو گرفتین و بهش عمل کردین ونتیجه گرفتین وبا حال خوب در قالب متن،خیلی سخاوتمندانه این مطالب رو با ما به اشتراک گذاشتین.
سپاسگزارم بندبند مطالبی که بیان کردین اینقدر زیبا ودلنشین با درک کامل وتفکر وسنجیده بود.
خیلی خیلی خوشحالم از رشد وپیشرفتتون وتحسینتون میکنم انشاالله روز به روزشاهد پیشرفت بیشرتون باشم درپناه حق.
هربار که کامنت های شمارو میخونم …احساس میکنم توی کلاس درس بی نظیری نشستم …
تحسین میکنم شمارو
و اینو با اطمینان به شما بگم احسان مقدم عزیز که میتونه این رفتارهای رونالدو یا انسان های الهی که با خودشون در صلح و ارزشمندی هستن رو ببینه…حتما خودش توی قلبش گنجینه ای از این خصوصیات رو داره..
همون جور که مولانای جان فرمودند:
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
در مورد بطلب هرآنچه خواهی، که تویی..
سپاسگزارم از الله یکتا بخاطر اینکه منو لایق خوندن این نوشته های بی نظیر قرار داده
سپاسگزارم از شما که این آگاهی های ارزشمند رو درک میکنید و برای ما به اشتراک میزارید
میدونی داشتم اماده میشدم برم باشگاه اما گفتم بزار کامنتتو بخونم بعد برم و خواستم شب برات کامنت بزارم گفتم حالا وقت دارم تا 5 میرسم بزار بیام کامنتو رو بنویسم.
کامنتت پر از نکته بود مثل همه کامنتهات ینی یه جورایی چقدر دوست دارم پیشم بودی همش برام حرف میزدی از این قوانین
اون تیکه از کامنتت در مورد دخترخاله ات گفتی چقدر مکامله قشنگی داشتید چقد نگاه دخترخاله ات با اون سن 8 سالکیش زیبا بود واقعا راست میگه قشنگی به چهره و پولداری نیست
به رفتار ادمها با اخلاقشون و درون قشنگشونه
بچه های یکی از داداشام نگاهشون به این صورته اگ کسی بدشکل باشه یا زیبا اصلا مسخره اش نمیکنن فقط در مورد خوبیهاش میگن چون از بچگی یاد گرفتند اما بچه های داداش بزرگم یا خواهرزاده ام که از این بچه های داداش بزرگم یاد میکیره کسی بدشکل باشه یا فقیر مسخره اش میکنن
ولی ببین چقدر نگاه این دختر خاله ات زیباست چقدر درست تربیت شده و باورهای قشنگی داره
افرین بهش واقعا خیلی تحسینش میکنم
در مورد درسهای این سریالها گفتید در مورد اون پیاده روی گفتی و فوایدش خیلی تحسینت کردم اقا که راحت اون گربه رو ناز کردی پیشت خوابید و گذاشتی اروم باشه و گفتی خدا خودش اینو اورده و تکون نخوردی که خدا اونو از جاش بلندش کنه واقعا تحسینت میکنم این قلب قشنگتو این نگاه و درون خداکونه اتو انقد قشنگ عشق میورزی به همه چیز
حالا من بودم کلی جیغ زده بودم از ترس این گربه اومده پیش من فقط فرار میکردم
من ترسوم و سعی میکنم کنار بزارم اما خیلی ترس دارم واقعا
خدا کمکم کنه ترسمو کنار بزارم کم کم
خلاصه سپاسگزارم برای کامنت زیبات
سپاسگزارم برای وجودت عزیزم
سپاسگزار استادو مریم جان هستم برای این سریالهایی که میسازن برامون که توجه ما در زمان حال باشه
هربار که تصویر زیبات رو میبینم پر از احساس خوب و آرامش میشم
ازت سپاسگزارم که انقدر زیبا و پر از عشق نوشتی
ما از رفتار بچهها خیلی بهتر میتونیم مسیر بهبود رو تشخیص بدیم
وقتی یه بچهای یه حرف قشنگی میزنه با تمام وجود از شنیدم اون حرف لذت میبریم و عمیق میشیم
وقتی هم یه حرف یا حرکت اشتباهی میکنه قشنگ شاخکامون تیز میشه که ببین این با روح پاک درون این کودک فاصله داره و بههمین خاطرم هست که انقدر رو تربیت بچهها حساس میشیم که حتماً درست رفتار کنند و حرف بزنند چون میدونیم اینا تو ذاتشون نیست اگر اشتباهی هست بهخاطر ورودیهای نامناسبشه، اگر اون ورودی نامناسب نبود اگر اون حرف زشت رو نمیشنید هرگز بلد نبود که به زبان بیاره، برای همینم هست که وقتی یه بچه حرف زشت میزنه میگیم کی اینو بهت یاد داده؟
باز از روی صداقت اون به ما میگه فلانی
حالا سوال اینجاست
چرا ما فکر میکنیم وقتی بزرگ میشیم دیگه اون روح پاک تو وجودمون نیست؟
ما چه فرقی با بچهها داریم؟
مگه خدای درون ما تغییر کرده؟
چرا فکر نمیکنیم کارهای اشتباه و باورهای اشتباهمون از کجا اومده؟
چرا از خودمون نمیپرسیم کی به تو یاد داده این رو باور کنی؟ اینجوری رفتار کنی؟
اینجوری کار کنی؟
تو ذات ما نیست که اشتباه عمل کنیم
اشتباهات زندگی ما بهخاطر ورودیهای اشتباهیه که به خودمون دادیم
اگه یاد بگیریم ورودی درست به خودمون بدیم اینکه اشتباه کنی غیرطبیعیه
چرا بیخودی پذیرفتیم که چون بزرگ شدیم دیگه نباید پاک باشیم درست باشیم؟
اعتراف می کنم که هر بار به کامنت شما میرسم گل از گلم شکفته میشه و با خودم میگم آخ جون احسان مقدم عزیز کامنت گذاشته و با قلبی باز و چشمی روشن شروع می کنم به خوندن کامنت.
سپاسگزارم از اینکه سخاوتمندانه درک و فهمتون رو از قوانین برای ما بازگو میکنید و چقدر به نکات خوب و آموزنده ای اشاره می کنید. براتون آرزوی موفقیت و شادکامی دارم، پیروز و سربلند باشید در پناه حق
نتونستم براتون ننویسم اینقدر که این کامنت شما عالی بود. واقعا سپاسگذارم که افکارتون رو با ما به اشتراک میزارید. نمدونم از کجای کامنتتون بگم که هم برام هدایت داشت هم پاسخ سوالمو داد هم تایید افکار خودم بود.همیشه سوال بود برام که چرا ایقد ذوق واقعی میکنن استادان ما، و به خودم میگفتم چرا من اینجور نمیتونم باشم. الان فهمیدم اره حق باشماست. اونا نقطه اول رو به یاد میارن و درقلبشون قانون رو تایید میکنن و اگاهانه صدق ب الحسنا دارند و همین به شدت ذوق زده شون میکنه. سعی کردم به یاد بیارم دیدم اره بوده جاهایی که منم همچین حسی رو تجربه کردم هرچند کم. ممنونم از شما و تحسین میکنم فهم تون از قوانین و قلم زیبا تون رو
همواره موفق و با نشاط باشید.
« «وقتی آدم درحال تجربه یک اتفاق زیباست و بهیاد میاره که مبدا کجا بود اگر 1 میلیون بار دیگه هم تکرار بشه باز ذوقزده میشه و مهمتر از همه زیبایی اون زیبایی براش زیباتر میشه.»»
به آنان که ایمان آوردهاند، و کارهاى شایسته کردهاند، بشارت ده که برایشان بهشتهایى است که در آن نهرها جارى است. و هرگاه که از میوههاى آن برخوردار شوند گویند: پیش از این، در دنیا، از چنین میوههایى برخوردار شده بودیم، که این میوهها شبیه به یکدیگرند. و نیز در آنجا همسرانى پاکیزه دارند و در آنجا جاودانه باشند.
خدا ابایى ندارد که به پشه و کمتر از آن مثل بزند. آنان که ایمان آوردهاند مىدانند که آن مثل درست و از جانب پروردگار آنهاست. و امّا کافران مىگویند که خدا از این مثل چه مىخواسته است؟ بسیارى را بدان گمراه مىکند و بسیارى را هدایت. امّا تنها فاسقان را گمراه مى کند.
========================================
خدای عزیز و دلبندم،درسته الان ٢ونیم صبحه ولی شما در بعد زمان و مکان نمیگنجی ،درسته من یکم خواب آلودم اما شما نه به خواب سبک میری و نه خواب سنگین درسته من یکم خسته م اما تو هیچ وقت خسته نمیشی و هیچ کاری برات سخت نیست پس مثل همیشه به من کمک کن به تعهدم پایدار باشم و نه از منظر عقل که با کمک هدایتت بنویسم.
=========================================
سلام به استاد های دلنشینم و به رفیق های نازنین توحیدی ،صدای مارو میشنوییید از وسط شیفت شب و آخرین شیفت شهریور ماه پر برکت ،خداروصد هزار مرتبه شکر
به لطف خدا،رسیدیم به قسمت ٢١٣
انصافا هرچقدر جلوتر میریم هم مناظر زیباتر میشه ،هم عشق و رابطه ی استادام برام جذاب تر میشه ،وهم اشتیاقم برای نوشتن بیشتر میشه و البته تمایلم به تنهاییِ دلچسب توحیدی روز افزون و باز هم خدا صدهزار مرتبه شکر
یک گزارش از شیفتم بدم؟!
درحالیکه نود درصد شیفتهای شب
ما ده تا مریض داریم با ٣ تا نرس!
امشب ٧تا مریض داشتیم با 4تا نرس !
و مریض ها هم کاملا استیبل و بدون کار
عملا جز یکم فشار بی خوابی ،چیز اذیت کن دیگه ای وجود نداره :)
و این دیگه برای من عادی شده،عادی نه به معنی سپاسگزار نبودن، به معنی دریافت نتیجه به صورت متوالی و ثبات فرکانسی در مدارِ آسونی ها …
اینجوریه که میبینم آنژیوکت مریضم خرابه،تا برم وسیله بیارم عوضش کنم همکارم میگه خودم عوضش کردم برات،میخوام زنگ بزنم پزشک ،اون یکی میگه من الان زنگ میزنم اطلاع میدم.من سر وقت گزارش نوشتنم،میبینم دارو های مریض های منو ،همکارم اجرا کرده … بدون اینکه من چیزی بگما ،خودشون این کارا رو میکنند …
مثلا یکی از همین مریضامون ساعت ٨ صبح باید بیمارستان بابل باشه برای یک عملی
که معمولا برای آنتایم بودن،یک ساعت قبل از بیمارستان ما مریض رو اعزام میکنند.
بچه های شیفت قبل نگران من بودند که سعیده حتما تو بایدصبح زود همراش بری
گفتم نگران نباشید به من ازین اعزام ها نمیخوره … :)
همینم شد …
سوپروایزر اومد گفت نه ما صبح باید زنگ بزنیم دوباره هماهنگ کنیم چه ساعتی بره …
و اون موقع دیگه سعیده تو خونه در خوابه نازه :))))
من از کجا میدونستم امشب شیفتم حتما آرومه ؟حتما مریض کمه؟ حتما نیرو زیاده ؟حتما اعزام نمیرم؟
علم غیب که نداشتم :)
فقط به لطف خدا رسیدم به ثبات فرکانسی
استاد تو قدم یک میگه:
وقتی برای یک اتفاق یا نتیجه ای دیگه سوپرایز نمیشید یعنی توی اون مدار به ثبات رسیدید!
حالا که ایمانتون بیشتر شد، با این ایمان و باور برید برای درخواست های بزرررگتر …
خدای قشنگ و دلبر و قدرتمندم،زنده ای که هرگز نمیمیری،من اینجا به ثبات رسیدم ،نمیشه مرحله بعد تو آمریکا برگزار بشه :)))؟
جان ؟!
آها … باشه چشم. :|
(از اتاق فرمان اشاره میکنند پات رو از مدار بالاترت دراز تر نکن وگرنه :))) )
{توی پرانتز اینم بگم دوتا مریض داریم تختاشون کنار همه ،هردوشون آلزایمر دارند
الان یکیشون فریاد زد :دستشووویی دارمم
بغلی میگه بِزَن بِزَن :))))))))
اگر فکرمیکنید من چون تو استیشن پامو دراز کردم و غرق نوشتن کامنتم ،حواسم به این مکالمات نیست و نمیخندم ،سختتت در اشتباهید:))))
اینم قشنگی های کار ماست دیگه :) بچه های آی سی یو کار میدونن من الان دارم چی میگم :)))) }
بگذریم :))
تو کامنت قبلیم گفتم برای آخر ماه دعوت شدم به یک سفر مشهد که هیچ هزینه ای هم برام نداره،نشانه ها خبر ازین دادن که نباید برم.منم که به خودم عادت دادم قدم از قدم برندارم مگر اینکه هدایت رو دریافت کنم …
حالا مگه این مدار صلح و آرامش و آگاهی های دوره عشق و مودت برامون آسایش میزاره :))))
فقط خواجه حافظ شیرازی بهم زنگ نزده و خواهش نکرده که باهاشون برم سفر !
شوهر عمه ؟!
شوهر عمه رو مگه نمیگفتن جزو فامیل حساب نمیشه ؟!
امروز بهم زنگ زده میگه ،من بخاطر تو دیرتر حرکت میکنم.منتظر میمونم شیفتت تموم شه بیا دیگه :)))
حالا بیا راضیشون کن نه من نمیتونم بیام :)
چه جوری براشون توضیح بدم جریان هدایت میگه نه :)
خلاصه استاد دمِ آموزش های شما گرم.هرچقدر من بیشتر عاااشق تنهایی خودم میشم،آدم های اطرافم به دیدنم مشتاق ترند،میدونید من درخواست چندتا مهمونی رو رد کردم تو همین هفته ی اخیر ؟
نه به این معنا که بخوام برم توی غار ،یا خودم رو ازونا بهتر بدونم نه …
چندتا دلیل محکم دارم برای این رد درخواست ها
اولا برای این فرکانس و انرژیم ارزش قائلم و دلم نمیخواد به قیمت یک خوشگذرونی و مهمونی خرابش کنم.
دوماً من اصلااااااا وقت خاااالی ندارم ابوالفضلی!
من اگر شیفت بیام و برگردم خونه و از خستگی خوابم ببره عذاب وجدان میگیرم چرا خوابیدم.
چون فقط توی خوابه که من روی خودم نمیتونم کار کنم!
مابقی وقت ها امکان نداره به صدای استاد گوش نکنم،یا مشغول تمرین و مطالعه و قرآن و نباشم …!
من همینجوری وقت کم دارم برای کار کردن روی خودم،برم مهمونی چی کار ؟!
مهمونی من این روز ها همینجاست!
تفریح من دیدن سریال سفر به دور آمریکاست.
لذت من نوشتن کامنت توی سایته.
خوشگذرونیم ،خوندن کامنت بچه ها ست.
هم صحبت های من توی جمع،نقطه های آبی ارزشمند منن!
کجااا دنبال چی بگرررردم ؟!
استاد ی پاشنه آشیل من دارم ،اونم لیزر فوکس گذاشتن روی یک دوره ست!
البته اینم بگم همش تقصیر من نیستاااا!
از بس تووو تموم دورهاتون قشنگ و شیرین و جذاب آموزش میدید و البته کلی فایل رایگان های با ارزش …
این میشه که من تو برنامه ریزی هر روزم مینویسم :
نماز
قرآن
شکرگزاری
ستاره قطبی
نشانه ی روزانه
دوازده قدم
دست یابی به رویاها
عشق و مودت
جواب کامنت بچه ها
هدایت قرآنی
عزت نفس
ارزش تضاد
و …
یعنی برای هر روزم یک شاخه گل از یک باغ میچینم میزارم کنار …
اما امروز دیگه گفتم اینجوری نمیشه !
من ٣ ماه وقت میزارم پروندهی دوره ی عشق و مودت رو کلا میبندم میزارم کنار !
باید روش لیزر فوکس بزارم و هرروز فقط و فقط از فایل های دوره هایمختلفیکه دارم به عشق و مودت رو گوش بدم !
٣ماه لیزری روش کار میکنم و این سوراخ نشتی انرژی رو به امید خدا بزودی میبندم که برای پرواز به سمت توحید هیچ وزنه ای به پاهام نباشه …
نمیدونم تا الان چند بار به جلسه ١ این دوره گوش کردم، هربار میگم یکبار دیگه گوش کنم میشینم نکته هاش رو مینویسم اما دقیقا مثل این رودخانه ی خروشان توی فیلم غرررق صدای استاد میشم و میگم اینارو من ده دفعه ی قبل گوش دادم نشنیدم چرا :|
عاشقتم استاد باشه ؟!
من به خودم قول دادم قبل از مرگم حتما شما وخانم شایسته رو ببینم و محکم بغلتون کنم و دور سرتون بگردم.
خدایاشکرت …صدهزار مرتبه شکررررت برای همینجای زندگیم .برای حضورم توی این سایت برای این قلب روشن و این امید به آینده و این احساس خوشبختی بی قید و شرط …
رفیق های غار حرای سعیده
ازتون بی نهایت سپاسگزارم که با روشنی قلبتون ،نور خدا رو توی سایت پخش میکنید …
این آیه ی خوشگل که الان چند روزه روی بگراند گوشیمه به روی ماهتون هدیه میدم .
به یقین، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزهدار و زنان روزهدار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانی که بسیار به یاد خدا هستند و زنانی که بسیار یاد خدا میکنند، خداوند برای همه آنان مغفرت و پاداش عظیمی فراهم ساخته است.
صدای مرا از فرکانس شادی و سپاسگزاری و لبخند بی اختیار می شنوید. وجدانا میتونی لبخند دندونی روی صورتمو از اونحا ببینی؟ اینه تاثیر عشق پشت کلامت.
اینه تاثیر دل سپردن فقط به خدا و هدایت خواستن. و اینه معجزه غفار و تواب بودن دلبرمون. همون الله قشنگی که دلهای ما رو دچار این مودت و رحمت کرده.
نشستم روی مبل کنار استند گلدونام. پاهامو جمع کردم مثل حالتی که دوتا رفیق کنار هم بی تعارف پخش میشن رو مبلا و گرم صحبت میشن تصورت می کنم که کنارم نشستی و بوی گل میدی.
شیطنت هم که از چشم سیات میریزه. هی مزه می ریزی و من غش غش می خندم. بعد وسط حرفامون از خلوت دل میگیم. از رب رزاق میگیم، از نتایج عمل به توحیدمون میگیم و اشک می ریزیم. دریغ از یه دونه تخمه آفتابگردون…. دریغ از یه جمله یا یه کلمه مشکوک به منفی چه در مورد خودمون چه در مورد دیگران که دیگه خط قرمزه.
القصه…. جونم واست بگه خواااهررر که یه دو سه هفته ای بود تو بکگراند ذهنم درگیر یه تضاد بودم که بشدت نشتی انرژیم شده بود. دست و دلم به نوشتن نمی رفت. حس تحسین سفرنامه رو زیاد نداشتم چون حس می کردم ریاکاریه که بیام الکی ذوق کنم و بعد دوباره اخم کنم.
اما نکته اینجاست که فرق من با بزرگترهایی مثل استاد و خانم شایسته و شما عزیزدلم اینه که شما تعهد دارید به پایدار موندن به انجام تمرین ها. به مثبت نگاه کردن به هر تضادی از زاویه ای که احساس بهتری بهت میده.
یه جایی دیگه از دست خودم خسته شدم و گفتم ببین راهی نداری جز اینکه حالتو خوب کنی وگرنه تو دور باطل اتفاقات منفی میفتی. پس باز پناه آوردم به قرآن نورانی. به دوازده قدم محکمتر از قبل. به سفرنامه با عشق. نه ساختگی بلکه واقعی.
عشقم واقعی شد چون خواستم که بشه. شروع کردم شکرگزاری دقیقتر از قبل از کوچکترین داشته هام. به لبخند زدن بیشتر. و اصلا عجییییب سعیده جونم مسئله اصلا تو ذهنم حل شد. بار ذهنیم سبک شد.
اصلا الان ناخودآگاه لبخند رو لبمه. نفسم سبکه. کارام روتینه. خوابم کافیه. شاد و شوخ و شنگولم. برنامه های روزانه ام همه تیک میخوره. و می دونم باید برای اینکه هدایتهای الهی رو دریافت کنم حالم خوب و خوبتر باشه.
چقدر من سبک نوشتنتو دوست دارم. چقدر خودت و دلتو دوست دارم رفیق. شکندارم که ذره ای تلاش نمی کنی که شیرین باشی ولی عسل وجودت نمیتونه شیرین نباشه. ذره ای زور نمیزنی مورد توجه قرار بگیری چون توجهت به ربه و رب تو رو عزیز کرده. چه اینجا چه اونجا چه هرجا…
چقدر من باید از تو و بقیه رفقام، از استاد و مریم جان بیشتر و بیشتر یاد بگیرم. الهی شکر که هدایتم کرد به این بخش از جامعه. من همینو می خواستم، که از حواشی دور باشم. و استادی دارم که ید بیضاش تشخیص اصل از فرعه.
میگم آخرش بیمار آلزایمریت زد یا نه؟؟!!!! باور کن تو فکرشم !!!!!!! ایموجی روده بر از خنده کدومه؟ همون هزارتا
با این حس خوب شما رو به خدای حرم امن قلب المومنین و المومنات می سپارم.
الان ساعت 1 و 10 دقیقه همون شبیه که من صبحش جواب کامنت قبلیتون رو نوشتم
الان ته دلتون میگین حالا ما یه چیزی گفتیم که تو خوب مینویسی تو چرا اینقدر جدی گرفتی قضیه رو
ولی وسوسه شدم بعد خوندن کامنت شما اولا که مثل وقتی که این باشگاههای باستانی یه نفر پیشکسوت میاد داخل اون مرشده ناخودآگاه در حین خوندنش زنگو چند بار میزنه من همین که بعضی کامنتها من جمله کامنت شما تموم میشه محکم میزنم روی 5 ستاره میگم دمتون گرم
اما در ادامه امروز من اومدم بیام شهرمون یه دفعه تو اتوبان یادم افتاد که یه دارویی برای خانمم باید میگرفتم دور زدم رفتم وسطططط ترافیک شهر مشهد تو همون شلوغی یه داروخانه دیدم نزدیک بیمارستان گفتم خدا یه جای پارک لطفا
و ویژ رفتم کنار خیابون یه جای بززرررگگ پارک که نخاد تو اون شلوغی دنده عقب بیای و راست رفتم تو پارک و رفتم دنبال کارام
بعد توی یه خیابون شلوغ دیگه رفتم دوباره گفتم خدا جای پارک
گفت رد کردی برگرد گفتم شوخی نکن تو این شلوغی دیدم من تنها تو اون لحظه تو خیابونم و تمام اون مسیر که رد کردم پارک ممنوع مطلقه اما گفتم نه گفته باید برگردم برگشتم 20 متر بالاتر پارکینگ طبقاتی خلوت برو بالا حالشو ببر خودت با آسانسور بیا پایین و برو
دارو رو پیدا نکردم اینور و اونور
بقول استاد با خودم گفتم نباید اینقدر سخت پیش بره
هر مسیر سختی اشتباه است امام …
زنگ زدم به خانمم گفت بابا ولش کن چیز مهمی نیست پیدا شدشد نشد نشد ولششش کن
مام برگشتیم
حالا بگذریم
انشاالله که هیچکدوممون به مرحله بزن بزن اون مریضتون نرسیم صلوات
سلام و درود و رحمت و آرامش رب العالمین بر زیباترین و نورانی ترین سعیده پروردگار. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و هر ثانیه متصل باشی به رب العالمین. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود ارزشمند و نورانیت. با اینکه مدارت خیلی از من بالاتره ولی باز هم به خودم اجازه میدم که تحسینت کنم. تو بینظیری سعیده جان. امیدوارم نقطه آبی این تلگراف من در بهترین زمان و مکان و شرایط به دستت برسه.
چقدر تحسینت میکنم و چقدر ذوق زده میشم وقتی میبینم کامنتها رو که ترتیب امتیاز میکنم، شما نفر اول هستین. این نیست مگر بخاطر فرکانس عالی و اتصال توحیدی تون با رب العالمین و کلماتی که از قلب نورانی شما میاد.
اعتراف میکنم تو این لحظه واقعاً کمال گرایی من داره منو زیر فشار میذاره که نمیخواد برای سعیده کامنت بنویسی، آخه تو چه حرفی داری که به سعیده ای بگی که اینقدر اینقدر مدارش توحیدیه، و با سرعت در حال اوج گرفتنه.
اونجایی که در مورد شیفت گفته بودی بی اختیار زدم زیر خنده ، گفتم اگه غیر از این بود من تعجب میکردم. هر بار کامنت های ارزشمندت رو میخونم میبینم خداوند خودش شخصاً شیفت کاری رو برات چیدمان میکنه، هم شما در آرامش باشی و هم مطمئنم اون بندگان خدا به حضور و مراقبت شما نیاز دارن. من ندیده مطمئنم توی بخش ICUشما بهترین پرستار هستید حتی بهتر از نفرات قدیمی تر. میدونم بخاطر فروتنی و تواضع هیچوقت این موضوع رو نگفتی ولی من مطمئنم همینه. (اصلا فایده نداره، من باید پاشم بیام اونجا از همکاران تون سوال بپرسم و بعداً بیام دیده ها و شنیده هام رو اینجا برای دوستان مکتوب کنم). یه کارگردان همیشه نقش اول فیلمش رو میده به بهترین بازیگرش. شاید سختترین و البته لذتبخش ترین نقش، و صد البته بالاترین دستمزد و پاداش.
خداوند کارگردانی کردن رو خوب بلده، مائیم که باید بازیگر خوبی باشیم. چه پلنی دقیق تر از پلن خداوند.
خدایی که ارحمُ الراحمینِ ، غفور الرحیمِ ، خیرالرازقینِ و اسرع الحاسبینِ، وهاب و هدایتگره.
آیه 35 احزاب و بقیه مثالهای قرآنیت به شدت به قلبم نشست ، و مناجات و درخواست زیبای ابتدای کامنتت که من رو بیاد عبارات آیت الکرسی انداخت. ازت ممنون و سپاسگزارم سعیده جان. الهی صد هزار مرتبه شکر. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشی و قلب نازنینت منور باشه به نور قرآن.
سلامممم گرم و پر از عشق به سعیده عزیز و خواهر بهشتی من
به سعیده خوش قلب و زیبا رو
چقدررر قلب صیقل شده ات را دوست دارم سعیده عزیزم
چقدررر تعهدت را دوست دارم
چقدررررررر الگویی عالی هستی
من روی خودم با همین فایل های رایگان استاد زیاد کار میکنم شب روز گوش میکنم فایل میبینم شکرگذاری میکنم کمنت میخوانم با عشق میخوانم کمنت نوشته میکنم فکر کن من تمام روز و حتی شب تا دیر وقت در این سایت بستره انداختیم ( ایموجی خنده )
ولی هر وقت کمنت شما را میبینم تعهد شما را میبینم این عمل کردن تان را به قانون میبینم انگیزه من بیشتر بیشتر میشود به خودم میگویم پاکیزه بیشتر بیشتر متعهد باش بیشتر گوش کن بیشتر بخوان بیشتر شکارچی نکات مثبت باشد بیشتر به خدا ایمان بیاور بیشتر با خدا خلوت کن
خلاصه خواهر عزیزتر از جانم با هر کمنتت من بی اندازه انگیزه میگیرم
کمنت تان که خواندم لبخند به لب هایم آمد و همین طور جواب دوستان که خواندم بلند خندیدم سپاسگذارت هستم
و میدانی جالبش چیست وقتی کمنتت را خواندم میخواستم لایک کنم هر چی میکردم لایک نمیشد بار چهارم کلیک کردم گفتم یا الله خودت لایک کن
و چقدرررر زیبا لایک کرد
لایک خدا همیشه در زنده گی ات باشد عزیز من نور چشم من
چقدرر دوستتت دارم چقدرر انرژی خالص و پاکت را دوست دارم
چقدررر ایمانت را دوست دارم
چقدررر خدایت را دوست دارم
سعیده عزیزم انشالله روزی در همین سایت عکس و گفتگوی زیبایت را با استاد عزیزم از امریکا بیبینم که با عشق با اشک شوق از نتایج عالی زنده گی ات بگویی و بیشتررر ایمان همه ما را قوی بسازی
الهی هر خواسته که در دل داری به آسانی و زیباییی برسی
الهی خداوند همدم لحظه هایت شود
الهی در عشق خداوند ذوب ذوب شوی که ندانی در زمین هستی یا به دیدار الله رفتی
آیا ندیدی که چگونه خدا کلمه پاکیزه را به درخت پاک و زیبایی مثل زده که اصل ساقه آن برقرار باشد و شاخه آن به آسمان (رفعت و سعادت) بر شود؟
انسان موحّد نیز هرگز راکد نیست و آثار ایمانش دائماً در گفتار و اعمالش آشکار است. اعتقادش دایمى است نه موسمى و همواره دیگران را به ایمان و معروف دعوت مىکند.
جالب بود برام این ایه رو روی کاغذ نوشت بودم گفتم این کاغذ رو میکشم هر ایه اومدی هدیش میکنم به شما……
دقیقااا کانتهای شمااااا همینجورررر مثل همین ایه مثل همین تخلیل دمت گرمممم….
راسی یه چیزه دیگه منم مثل شکما وقتی میخواممممم خیلی ناراحت میشم که هنوززززز دوره دارم هنوززز کارم تو سایت تمام نشده نباید بخوابم ولی خوابمممم میبره
و همیشه از خدا برکت زمان میخواممممم خودش بهم میگه چکار کنم یا چکار نکنممممم…
در پناه جانجانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی رفیققققققققق
واقعا جریان هدایت یه چیز خیلی عجیبیه هر چی بیشتر بهش فکر میکنم کمتر درکش میکنم من برام مسجل شده که هر وقت تو هر فایلی چه فایلی باشه که واسه یه هفته قبل باشه چه فایل برای یه روز قبل باشه وقتی کامنت شمارو باز میکنم دقیقاااا خدا درمورد اتفاق و تردید های همون روزم داره باهام حرف میزنه
موضوع امروز من هم مهمانی رفتن بود با اینکه یه مدت که فوکس روی دوره ی عزت نفس کار کرده بودم و عاشق تنهاییام شده بودم ولی بعد چندین ماه انگار مدارم جابجا شده بود و دنبال مهمونی رفتن و تنها نبودن شده بودم که البته اون محیط ها باعث نشنتی فرکانسی میشد و من باید همش اعراض میکردم یا با خودم صحبت میکردم و باورامو به خودم یاداوری میکردم در کل جایی که من میخواستم از صمیم قلبم باشم نبودند،امروز به این فکر میکردم که اگر الان که این نشتی کوچیکه رو نگیرم دیگه از پسش شاید برنیام و وارد مدارهایی بشم که دوست ندارم و دوست دارم دوباره بشم همون رویا که دوست داره کسی خونه نباشه تا واسه خودش بیاد سایت رو خودش کار کنه فایل گوش بده و با بچهاش تنها باشه تا باهم کلی چیز یاد بگیرن
سعیده جان این ایه هم بکگراند گوشی منه:
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ
﴿1﴾ به راستى که مؤمنان رستگار شدند (1) الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿2﴾ همانان که در صلاتشان فروتنند (2)
وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ﴿3﴾
و آنان که از بیهوده رویگردانند (3) وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاهِ فَاعِلُونَ ﴿4﴾
سلام به روی ماه همه دوستان سایت به خصوص خانوم سعیده شهریار که با این کامنت زیبای خودشون یک شهری رو در دل همه دوستان کشف کرد
دوست عزیزم واقعا جای هزاران مرتبه شکرگذاری هست که میتوانیم این حرف های الهی و این فرکانس های خوب را برای هم دیگر ارسال کنیم و خداوند منو در دریافت این آگاهی ها قرار داده…
دوست من واقعا کار کردن روی باور ها و تغییر دادن مثبت مدار ها یک حس وصف ناشدنی در وجود آدم ایجاد میکنه که فک میکنی روی قالی سلیمان نشتی و خداوند هم نگاهت میکنه و میگه پرواز کن به هر جایی که دوست داری و هر تجربه ای که دلخواه تو هست رو برایت خودت خلق کن..
واقعا خیلی احساس خوبی هست احساس سپاسگزاری احساس آگاهانه دیدن نعمت ها احساس خوب انجام تمرین ستاره قطبی احساس خلق شرایط دلخواه در طول روز و عمر خودت احساس خلیفه بودن خداوند بر روی زمین احساس عزت نفس و احساس لیاقت . لایق بهترین شرایط لایق بهترین عشق و مودت . لایق بهترین هوای فضا در طول روز . لایق بهترین طبیعت در جهان .
خداوند را هزاران مرتبه شکر برای هدایت به این کامنت زیبا و این فرکانس خوب که از شما دریافت کردم و خواندن این کامنت شما احساس منو نزدیک کرد به خدای درون خودم .
به یاد خودم یادآور میشوم که هیچ وقت از سپاسگزاری و دیدن نعمت ها نباید غافل شد و همیشه بنده شاکر خدا باشم تا به خواسته های خوبی دست پیدا کنم و این یک قانون بدون تغییر خداوند هست
کامنت شما مثل همیشه پر از حس خوب و درس های بزرگه .
قلم خیلی خوبی هم داری دختر جان.
هروقت کامنتت رو میخونم میتونم خودمو کاملا در جایی که هستی و حالی که داری تصور کنم .
برات آرزوی بهترین هارو دارم و امیدوارم یه روزی بتونیم همه با هم ، بهمراه استاد گرامی و مریم جان شایسته ی پر از صلح، دور هم جمع بشیم و از نتایج عالی مون گپ بزنیم و صدامون به آدمای بیشتری برسه که اونا هم بتونن از این آگاهی های ناب استفاده کنن . ان شاءالله
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز و بانو شایسته مهربان و همه دوستان توحیدی و نازنینم در این جمعِ بهشتی و الهی
سلامی به زیبایی این سنگ های با عظمت و صیقلی شده و آب های جاری و روانِ در بینِ این سنگ ها…
داستان سنگ و آب ، داستانی آشنا…
الهی به امید تو…
سنگ و آب مرا یاد موسی میاندازد ، پیامبری که عاشق رب العالمین است و خدا هم عاشق اوست
عاشقی موسی در اینجاست که که وقتی به میعادگاه و قرار عاشقانه چهل روزه اش با خدا رفت ، خدا به او گفت که
( وَمَاۤ أَعۡجَلَکَ عَن قَوۡمِکَ یَـٰمُوسَىٰ )
ای موسی ؛ زود آمدی پیش ما ، یکم در بین قومت میماندی و مراقب آنها میبودی ، حالا دلیل اینکه زود آمدی به میعادگاه چیه؟
[سوره طه 83]
و موسی در جواب میگوید
(قَالَ هُمۡ أُو۟لَاۤءِ عَلَىٰۤ أَثَرِی وَعَجِلۡتُ إِلَیۡکَ رَبِّ لِتَرۡضَىٰ)
گفت که ای خدا ، قوم من دنباله رو من هستند و نیازی نبود پیش آنها باشم ، و تنها دلیلی که من زود آمدم به میعادگاه این بود که عشقی که به تو دارم ، مرا کشاند به سمت تو تا تو از من راضی باشی…
[سوره طه 84]
(دقیقا مثل این دختر و پسرایی که با هم نامزد هستند و وقتی میخواهند بروند سر قرار ، چقدر ذوق دارند و ….)
موسی عاشق خدا بود ، باید هم میبود ، لطف های که خدا در زمان نوزدای اش به او کرد و مغفرتی که خدا بر او بعد از قتل آن مامور فرعون به او ارزانی داشت و شکافته شدن دریا و نجات جان خودش و قومش از دست فرعون و…چنان نمک گیرش کرده بود که نمیتوانست از در خانه خدا روی برگرداند….
حال خداوند او را با علمی آشنا میکند که میتواند با عصایش دلِ سنگِ سخت را بشکافد و از دلِ سنگِ سخت ، آب را جاری کند
وَإِذِ ٱسۡتَسۡقَىٰ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِۦ فَقُلۡنَا ٱضۡرِب بِّعَصَاکَ ٱلۡحَجَرَۖ فَٱنفَجَرَتۡ مِنۡهُ ٱثۡنَتَا عَشۡرَهَ عَیۡنࣰا…
موسی برای قومش طلب آب کرد و ما به او گفتیم که با عصایت به سنگ بزن که با این کارِ موسی ، دوازده چشمه از دل سنگ شروع به جوشیدن کرد…
[سوره البقره 60]
چه علمی در پشت این معجزه نهفته بود واقعا؟
دانشمندانی که در عصر حاضر با این همه تحقیق و پژوهش فقط توانسته اند در حد کمی به این علم دست پیدا کنند و اختراعاتی داشته اند مثل همین ریموتِ درب های برقی که با لمسِ دکمه ای بروی آن درب خانه یا مغازه را بازمیکنند یا مثلا سدهای بزرگ میسازند و با لمسِ دکمه ای ، دریچه سد را باز میکنند و آب را از دل آن سد بتنی جاری میکنند
با این همه تکنولوژی و پیشرفت هیچ وقت نتوانسته اند که یک چوبی بردارند و به سنگی بزنند و از دل سنگ آب جاری کنند (حتی وقوع چنین کاری در ذهن خودمان در عصر حاضر غیرممکن است ، چه برسد به اینکه در واقعیت چنین باشد)
ولی موسایی که اصلا علمی نداشت و چند سال چوپانِ گوسفندانِ حضرت شعیب بود ، به چنان علمی از جانب خدا مجهز شده بود که به سادگی و راحتی با زدن یک تکه چوب به سنگ ، توانست آبی روان از دل سنگ جاری کند…
داستان این علم چی هست؟واقعا باید تفکر کرد در اینکه موسی چکار کرد که به چنین علمی مجهز شده بود در حالیکه هزاران دانشمند در عصرِ تکنولوژیِ حالِ حاضر ، نتوانسته اند مجهز شوند…
یا در داستان حضرت یوسف تدبر کنیم
حضرت یوسفی که اصلا علمی از رشته پزشکی نداشت توانست با یک پیراهن ، چشمان نابینایِ پدرش یهقوب را شفا دهد و او را بینا کند
ٱذۡهَبُوا۟ بِقَمِیصِی هَـٰذَا فَأَلۡقُوهُ عَلَىٰ وَجۡهِ أَبِی یَأۡتِ بَصِیرࣰا….
[سوره یوسف 93]
و این در حالی است که هزاران پزشک در عصر حاضر و با چنین تکنولوژی پیشرفته ای نتوانسته اند چنین امری را ممکن سازند…
یا در داستان آن مامورِ دربارِ سلیمانِ نبی تدبر کنیم که تخت ملکه سبا را در کمتر از چشم بر هم زدنی ؛ از قصر ملکه سبا به قصر سلیمان نبی آورد
قَالَ ٱلَّذِی عِندَهُۥ عِلۡمࣱ مِّنَ ٱلۡکِتَـٰبِ أَنَا۠ ءَاتِیکَ بِهِۦ قَبۡلَ أَن یَرۡتَدَّ إِلَیۡکَ طَرۡفُکَ….
[سوره النمل 40]
و این در حالی است که دانشمندانِ عصرِ حاضرِ فقط توانسته اند در عرض چند ثانیه یک پیام صوتی یا تصویری را از طریق شبکه های اجتماعی از شرق عالم به غرب عالم منتقل کنند و تا اکنون نتوانسته اند که یک صندلی را در عرض یک ثانیه از چین به آمریکا منتقل کنند…
یا در داستان نوح نبی و کشتی سازی او تدبر کنیم
چرا این کشتیِ دست ساز با آن تکنولوژی ساده ، به سلامت از آن دریای طوفانی عبور کرد و هیچ مشکلی برایش بوجود نیامد…
قِیلَ یَـٰنُوحُ ٱهۡبِطۡ بِسَلَـٰمࣲ مِّنَّا…
[سوره هود 48]
و این در حالی است که کشتی تایتانیک که با تکنولوژی فوق پیشرفته ساخته شده بود در آب های ملایم و آرام ، براحتی غرق شد و هنوز که هنوز است لاشه متلاشی شده و عرق شده ی ِ این کشتی در اعماق اقیانوس موجود است…
واقعا باید تدبر کرد در این آگاهی هایی که قرآن و نشانه های عصر حاضر ، به ما میدهد
تدبر از ریشه “دبر” می باشد و معنای پُشت کردن در آن نهفته است و منظور از تدبّر یعنی رها کردن ظاهر و مشاهده اسرار پُشت پرده …
تدبر کنیم در اینکه این چه علمی است که موسی به آن مجهز شده بود ؟؟؟ موسایی که با همان عصایی که گوسفند چرانی میکرد ، از دل سنگ چشمه آب روان میکند…
تدبر کنیم در این قرآنِ زیبا ، در این قرآنی که اسرار زیبا دارد که ما اکنون با آنها نامحرم هستیم…
اگر واژه “نامحرم” اینگونه در ذهن ما حک شود و جای خود را با آن تفسیری که قبلا از آن در روابط محرم و نامحرمی داشتیم ، عوض کند ؛ زیبایی های بیشتری از قرآن را درک میکنیم….
تدبر کنیم در زندگی حضرت موسی که چه کرد که به جایگاه “إِنَّکَ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوࣰى” رسید و لایق شنیدن صدای “وَأَنَا ٱخۡتَرۡتُکَ” خدا شد….
تدبر کنیم…
تدبر کنیم…
تدبر کنیم…
خدایا توفیقی بده که قفل قلب هایمان را باز کنیم و زنگار از آن بشوییم تا وارد مرحله تدبر شویم
(أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَاۤ)
[سوره محمد 24]
مسلما خدایی که “إِنَّ عَلَیۡنَا لَلۡهُدَىٰ” است و هدایت را بر خود واجب کرده و یک زنبور عسل را راهنمایی میکند که کجا برو و کجا نرو و چی بخور و چی نخور ؛ به طریق بهتر ، ما را که اشرف مخلوقاتش هستیم ، هم راهنمایی میکند ، به شرط اینکه وجود خودِ خودِخودش را باور کنیم و فقط برویش حساب کنیم….
باور کنیم که نیرویی در این عالم هست که همه کاره است ، نیرویی که می بینید ولی دیده نمیشود ، میشنود ولی شنیده نمیشود ، نیرویی که “فَأَیۡنَمَا تُوَلُّوا۟ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱلله” است ولی در عین حال “لَیۡسَ کَمِثۡلِهِۦ شَیۡء” است…
باور کنیم نیرویی را که هر لحظه با صدای ضربان قلبمان که شبیه کوبیدن درب خانه است ، دارد به ما میگوید که در خانه ام را باز کن که
القلب حرمالله ، فلاتسکن حرم الله غیرالله
قلب حرم خداست، در حرم خدا غیر خدا را جای مده
(حضرت صادق علیه السلام)
دارد به ما میگوید که
مَّا جَعَلَ ٱللَّهُ لِرَجُلࣲ مِّن قَلۡبَیۡنِ فِی جَوۡفِهِ
من که دو تا قلب در وجود تو نگذاشتم که بغیر از من کسی دیگر را در آن راه بدهی بلکه یک قلب در وجودت جای دادم که آن هم جای خودِ خودِ خودِ من است…
[سوره اﻷحزاب 4 ]
و حسن ختام این کامنت یک حمد و ستایش زیبا از یکی از بزرگان تاریخ
الحمدُلله الّذی تَحبّبَ إلَیَّ وَ هُوَ غَنیٌّ
حمد و ستایش مخصوص خدایی است که مرا دوست دارد در حالیکه از من بی نیاز است
(حضرت سجاد علیه السلام)
چه ذکر زیبایی
دوستم دارد درحالیکه از من بی نیاز است…
خدایا شکرت
یاحق
به نام خداوند مهربان و عاشق
به نام یگانه معبود من
به نام یگانه مهربانم که تنها از او امید مهربانی میرود
خدا چقدرر زیباست هیچ وقت هیچ کس فراموش نمیکند فرق نمیکند در چاه باشی یا در بلندترین نقطه زمین باشی هر جا باشی هوایت دارد عاشقانه همرایت هست عاشقانه نگاهت میکند
خدا همه جا هست خدا همه جا حضور دارد
خدا چقدر مهربان هست همه چیز را برای ما آفرید همه چیز را فدای ما کرد خودش را هم فدای ما کرد
خودش را هم در خدمت ما قرار داد
از بس خدا مهربان هست فرمود هر وقت چیزی خواستی از من بخواه از کسی دیگر هم نخوایی
من هستم من در خدمتت هستم فقط از من بخواه تو فقط اشاره کن من عاشقانه تقدیمت میکنم
چیکسی تا حالا در زنده گی اینگونه بر ما مهربان بوده ؟؟
چی کسی تا حالا در زنده گی اینگونه هوای مان را داشته ؟
هر گونه رفتارت بد هم باشد هر چی کنی باز هم سمتش بروی میگوید خوش آمدی بیا خوش آمدی
حتی به رویت نمی آورد که چگونه بودی
آنطور عاشقانه ازت پذیرایی میکند که فکر میکنی هیچ کاری نکردی هیچ قهری نبودی هیچ او آدم مشرک نبودی
چطور عاشق این خدا نشوی ؟
چطور بشناسی اش شب روز در فکرش نباشی
به تو می اندیشم ای سرا پا همه خوبی
هر وقت بخوانی من هستم هر جا صدایم بزنی من کنارت هستم هر جا کم اوردی من هستم تو فقط غمگین نباشد نترس
شک نکن
ایمان داشته باش ایمان داشته باش
اگر ایمان داشته باشی عشق من را حس میکنی
مهربانی من را میبینی
معجزات من را میبینی
بزرگی من را میفهمی
خداست دگه که همه چیز را برای ما عاشقانه آفرید به زیبایی آفرید
زمینم هم برای تو
آسمانم هم برای تو
آب هم برای تو
حیوانت هم برای تو
زیبایی جهان هم برای تو
هر آنچه که میان زمین وآسمان هست برای تو
باران و برف برای تو
درختان برای تو
سرسبزی برای تو
میوه هایم هم برای تو
جهانم برای تو
همه چیز برای تو
عشق بی قیط و شرط من هم برای تو
و تو برای من
اینگونه عشق را کجا میتوانی پیدا کنی ؟
کجا باید بروی که اینگونه عاشق منتظرت باشد ؟
فرعون هم باشی باز هم هوایت دارد میگوید هر وقتی نزد اش رفتین به نرمی صحبت کنن
خدایا من بی نهایت سپاسگذارت هستم
خدایااااا بی نهایت عاشقت هستم
خدایااااااااا بی نهایت شکرگذارت هستم
خدایااااا به خاطر همه چی شکرت
خدایااا بخاطر روح قشنگت شکررررت
خدایاا کرور کرور شکرت که به قلبم جاری هستی
خدایاا شکرت برای این قانون زیبایت
خدایاا کرور کرور شکرت که برایم اجازه هماهنگ شدن با خودت را میدهی
یاد آوری قانون زیبایی الله یکتا
قانونی که باعث میشود خواسته ها وارد زنده گی ما شود
قانونی که در های نعمت را برای ما باز میکند
قانون که ما را به سمت خواسته های مان میبرد
احساس خوب
توجه به نکات مثبت
سپاسگذاری به خاطرر داشته ها
وقتی شما توجه به نکات مثبت زنده گیت داری وقتی داری به چیز های فکر میکنی به چیز های توجه میکنی و یا چیز ها را به یاد میاوری یا چیز های را در آینده تجسم میکنی که نتیجه اش احساس خوب میشه
وقتی که سپاسگذاری میکنی بخاطرر نعمت های که خدا برایت داده هست
که نتیجه آن احساس خوب میشود
داری فرکانسی را به جهان هستی ارسال میکنی که دروازه از نعمت ها به رویت باز میشود و وارد زنده گیت میشوند
به اندازه که هماهنگ میشوی به خدای وجودت
به اندازه که هماهنگ میشوی با فرکانس خالق جهان هستی به همان اندازه به قدرت های الهی دست پیدا میکنی
همه ما به بی نهایت قدرت الهی دسترسی داریم همه ما انسان ها
همه ما خلیفه خدا روی زمین هستیم
به قول خداوند زمین و آسمان و آنچه را که میان آن هست مسخر ما کرده هست آب باد کوه دریا حیوانات زمین آسمان را مسخر ما کرده
اما زمانی از این بی نهایت قدرت میتوانیم استفاده کنیم که هماهنگ باشیم با فرکانس خداوند
چی وقت با فرکانس خداوند هماهنگ هستیم ؟؟
زمانی که در فرکانس شادی درونی باشیم در احساس دایم سپاسگذاری باشیم احساس عشق داریم ما هماهنگ هستیم با فرکانس خداوند
به اندازه که میتوانیم هماهنگ باشیم
به اندازه که میتوانیم در آن فرکانس قرار بیگرم
به همان اندازه قدرت خلق داریم قدرت آفرینش داریم
همیشه باید به آن عشقی که خداوند به ما دارد فکر کنیم به آن توجه که خداوند به ما دارد فکر کنیم به آن فضل که خداوند بر ما دارد فکر کنیم
آن نعمت های که برای مان داده فکر کنیم
و سپاسگذارتر شویم تا فرکانس های ما خالص تر شود و بتوانیم به راحتی خلق کنیم
و سطل خودمان را بزرگتر کنیم
و قانون این هست به هر چیزی که توجه کنی از اصل و اساس همان چیز وارد زنده گیت میشود
خدایا شکرت برای این اگاهی ها
سلام به استاد عزیزم استاد مهربانم سلام به مریم عزیزم سلام به بچه های عزیز
استاد اگر کمنت من را خواندی من بی نهایت ازت سپاسگذار هستم ازت تشکر میکنم استاد من بی نهایت عاشقت هستم استاد من انقدرررر دوستتتت دارم وقتی که نامت میشنوم حس دوستی حس مهر حس افتخاررر میکنم استاد عاشقت هستم ممنونت هستم که من را تغییر دادی
مینویسم به سال های بعد خودم به پاکیزه آینده
استاد امروز شش ماه کامل شد که همرای شما هستم و این شش ماه من زمین تا آسمان تغییر کردیم
اوایل که با قانون جذب آشنا شدم با شما نبودم دوستایم میگفتن تو زیاد تغییر کردی حتی همرایت که حرف میزنیم فکر میکنیم کدام آدم دیگر هستی
او وقت خودم میدانستم من تغییر نکردیم فقط دوست داشتم تغییر کنیم و تلاش میکردم
اما حالا من با تمام وجودم حس میکنم پاکیزه سابق نیستم
صبح که بیدار میشوم تا چشمم باز میشود خدا را شکر میکنم زیبایی آسمان میبینم استاد امروز من آسمان کلورادو در کابل دیدم زیادد خداوند امروز آسمان برایم زیبا ساخته بود حتی میدانن یک ابر کاملا شکل قلب داشت آنچنان شاد و خوشحال شدم شکرگذاری کردم که حد نداشت
استاد من تمام روز زیبایی میبینم ناخودآگاه چون عادتم شده از بس فایل های تان بار ها میبینم
استاد آرامش که من دارم حد ندارد تک تک سلول هایم آرام هست و به خدا اعتماد دارند به حرف نیست این واقعیت هست
من که از صبح بیدار میشوم تا وقت خواب خداوند با نشانه هایش برایم عشق بازی میکند
مثلا یکبار عقاب در اوج آسمان برایم نشان داد باز خودش گفت میبینی عقاب هست تو مثل عقابم هستی همانطور تو هم به راحتی اوج میگیری و میری بالا صبر داشته باش او هم در حالی بود که من اشک میرختم و به آسمان نگاه داشتم تا از خدا کمک بخواهم
منم عاشقانه صبر میکنم چون خدا صابران را دوست دارد
یگان بار زهنم میاید ماین پرتاب میکند
مثلا من از یک دوستم بخاطرر اپلای یک بورسیه درخواست کردم و او هم خیر بیبیند انجام داد کار هایش را تا یکجایی پیش برد او شب برایش زنگ زدم که گپ بزنیم جواب نداد زهنم آمد شروع کنه و ماین پرتاب کند
استاد من با یک حرف نجوایش را خاموش ساختم
گفتم مگر من به او تکیه کردیم یا به خدا
از او خواسته بودم یا از خدا
مگر خود خدا برایم نگفت بروم از او کمک بخواهم خودش حل میکند خودش راه را نشان میدهد
خود خداوند به زیبایی درست میسازد
اگر این نشد میدانم خداوند بهتر از این را درنظر دارد
استاد هیچ کدام این ها به حرف نیست من همین طور حس اعتماد و ارامش دارم و به خدایم ایمانی دارم و ایمانی پیدا کردیم که به آسانی با دو نجوا شیطان خراب نمیشود ازبین نمیرود
تمام این ایمان بخاطر شما و گوش دادن به فایل های تان هست
تمام اینا بخاطر فایل های شما هست
منی که در گذشته اگر کسی پیامم را می دید جواب نمیداد نه تنها با او آدم قهر میکردم کینه میگرفتم به خودش نمیگفتم ولی سرش خط میکشیدم زیاد عادت های جالب داشتم یادم میاید خندم میگیرد چقدرر انتظار های بیجا داشتم
باز اگر در این مواقع ها میبود تمام وجودم را ترس و غصه میگرفت که نکرد که چی میشود
ولی حالا فقط امید و ایمان به خدا دارم نه از کسی انتظار دارم نه ناراحت میشوم
استاد من در گذشته یادم نمیاید که یکبار هم گفته باشم خدایا شکرت
ولی حالا بابت لباس راحتی هم که به تن دارم هم شکرگذار هستم
استاد در گذشته من بی نهایت دوست داشتم مورد توجه قرار بیگرم و دیگران برایم مهم بود
حالا انقدرر بی نیاز هستم که حتی برایم مهم نیست دیگرانی نیست
در گذشته من در دنیای مجازی وقتی کمنتی میگذاشتم نهایت کوشش خودم را میکردم دیده شود ( ایموجی خنده ) چقدر تلاش های بیهوده بود باز استاد کوشش هایم کار میداد(ایموجی خنده ) بی نهایت لایک میگرفت
ولی حالا من از صبح که چند بار فایل های تان هم قسمت های قبل را و هم قسمت جدید میدیدم در حال دیدن بودم زهنم میگفت برو هر چقدر زود نوشته کنی لایک میگیرد دیده میشود ولی خدایم شاهد هست که من قصدا آمدم حالا نوشتم که برای خودم بنویسم نی که به توجه دیگران ضرورت داشته باشم تا یاد بگیرم به خودم زنده گی کنم لایک خدا را بیگرم و لایک برایم کافی هست حالا کسی به این حرف ها ضرورت داشته باشد در مدارش باشد خود به خود میاید و میخواند
این برای من بی نهایت تغییر عالی هست که برای چیز های ناحق انرژیم را هدر ندهم
زیاد رفتارم تغییر کرده هست که اگر دانه دانه بنویسم و از اتفاقات زنده گیم بگویم کمنتم زیاد میشود
استاد میایم بخیر برایت از نتایج عالی زنده گیم هم مینویسم بعد از خلق کردن شان و خوشحالت میسازم
حالا در حال ساختن زیر بنا هستم و زیر بنا را محکم میسازم تا یک آسمان خراش زیبا بسازم
دوستتتتت دارم استاد نوش جان تان تک تک زیبایی ها و لذت ها
تشکرر که هستین من عاشق تان هستم سپاسگذار تان هستم
خدا را شکر فایل های تان سراسر زیبایی هست
و از دوستان عزیزم هم سپاسگذار هستم که به زیبایی بیان میکنند نکته های زیبا را
همه تان به دستان پر قدرت خدا میسپارم
فراموش نکنن شما در مهمانی خدا هستین پس فقط برقصین و شاد باشید
ماچ به صورت های زیباییی تان
دوستتتتتان دارم تکه های از الله
سلام به پاکیزه عزیز
خیلی قشنگ می نویسی تحسینت می کنم قشنگ مشخص هست با چه شور و شوقی مینویسی و چقدر اشتیاق داری..
افرین به تو که در این 6ماه آنقدر پیشرفت کردی، آنقدر خودت رو بهبود دادی و برای خودت زندگی می کنی و دنبال پیدا کردن خودت هستی، و اینقدر ایمانت به خدا بیشتر شده….
انشالله هر روز بهتر از دیروزت باشی پاکیزه عزیز.
از کامنتت حس خیلی خوبی گرفتم.
سلام بر پاکیزه جان از کل زیباتر واز آب روان زلال تر
هزاران درود بر تو بنده خوب خدا که
اینقدر ساده ،روان،زیبا وتاثیر گذار
احساسات پاک ونابی رو که داشتی
دراین فضای مبارک ثبت کردی .
عزیزم من هم باور محکمی نسبت به
آینده ات دارم وحتما به لطف الله مهربان به بهترین جایگاه ها درزندگیت میرسی ومن از همین لحظه به وجودت افتخار میکنم عزیزدلم وبارها تحسینت میکنم بابت
این راه پرشکوه الهی که قدم گذاشتی وهر لحظه اش برات آرامش الهی رو بهمراه داره
وجودت سلامت وحس الهیت پایدار
دختر مهربون
سلام پاکیزه عزیز
سلام برتون اسم زیبایت
سلام برتویی که با تمام وجود داری سرونشتت رو به دست میگیری و میسازیش .
تلاشت رو تحسین میکنم و برات آرزوی روزهایی بینهایت شاد و رویایی دارم .
آفرین که به خودت ذهنت احساست و باورهات آگاه شدی و داری روش کار میکنی باهم وجودم برات آرزوی موفقیت دارم پاکیزه عزیزم
سلام همسفر عزیز و خوش صحبت با اون گویش پارسی زیبای افغانی منم لذت بردم ازنگاه زیبا و تغییر ژرف و عالی تو پاکیزه خانم انشالله همیشه ایمان وتوکلت قوی تر و قویتر بشه به خدای مهربون خیلی لذت بردم از کامنت زیبات سربلند و پیروز باشید
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم
سلام پاکیزه جان معنوی
سلام دختر زیبابین زیبایی های
خداوند
چقدر همفرکانسی قشنگی من که با هر نوشته است اشک ریختم و لذت بردم تا باشد به لطف خداوند از این جنس دوستان ناب الهی
با اینکه فاصله مکانی ما از هم زیاد است امااااااا خدا میداند چقدر قلبا بهم نزدیک هستیم
همان جایی که خداوند هست جایگاه خداوند
خدایا شکرت که ما را در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین موقعیت ها قرار دادی
فقط این سایت معنوی شده برامون بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین موقعیت
خدایا من دیوانه نیستم من عاشق هستم
عاشق پروردگاری که نزدیک است ومرا در آغوش گرمش محکم گرفته
پاکیزه بهتون افتخار میکنم دوست معنوی من از صمیم قلبم سرشارم از عشق برای وجود پاکت در سرزمین قلبم
با این دل نوشته های قشنگت فقط لذت بردم واشک ریختم .
سپاسگزار م
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته دوست داشتنی
سلام به همه همسفران عزیزم
خدایا ازت سپاسگزارم که یک روز دیگه بهم فرصت دادی تا همسفر استادم و خانوم شایسته عزیز باشم
استاد جان قبل از هر چیزی بگم اصلا شما با فایلهای سفر به دور امریکا سری اول قابل مقایسه نیستین
دقیقا شما بیست سال جوون تر شدین
چقدر باورهای خوب تو ذهن ما ساختین که انسان با گذشت زمان نه تنها فرسوده تر نمیشه بلکه مثل استاد میتونه جوان تر و شاداب تر و پر انرژی تر بشه
چقدر فایلهای سفرنامه علاوه بر تمرکز بر زیبایی ها و نکات مثبت برای ما درس عشق و مودت داره
هر لحظه استاد و خانوم شایسته با گفتن عاشقتم و سپاسگزاری کردن از هم دیگه و خدا قوت گفتن به هم دیگه بهم عشق میورزن
چقدر برای من درس داره که به قول مرضیه عزیز
برای عشق ورزیدن و برای تجربه روابط عاشقانه نیازی نیست کار خاصی انجام بدم
نیازی نیست حتما هدیه های آنچنانی بخرم
من میتونم با کلامم و با رفتارم و با سپاسگزاری کردن از طرف مقابل بهش عشق بورزم
من یه خواهر زاده دارم که 4 سالشه و دیروز پیشش بودم
شاید هر چند دقیقه یک بار بغلم میکرد و به من میگفت خاله خیلی دوست دارم ممنونم که اومدی
خیلی رفتار این بچه برام درس داشت که ببین چطور عشق و محبتش رو با گفتن حرفهای قشنگ نشون میده و چقدر قشنگ سپاسگزاری میکنه
ببین چطور داره عشق و مهر و محبتش رو با تمام وجود ابراز میکنه
بعد دیدم انقدر که فایلهای سفر نامه رو نگاه کردم و دیدم که استاد و خانوم شایسته هر لحظه بهم دیگه میگن عاشقتم منم دارم این عشق و محبت رو دریافت میکنم
خیلی شخصیتم سپاسگزار تر شده و سعی میکنم به آدم ها با کلامم عشق بدم
و اگه باهاشون هم صحبت میشم حتما براشون آرزوی خیر و برکت و سلامتی و شادی کنم
واقعا خدارو شکر که با دیدن این فایلها داریم هرروز آگاه تر میشیم و شخصیتمون داره تغییر میکنه
چقدر من تحسین میکنم کشور امریکا رو به خاطر قانون مند بودن
تو هر طبیعت و پارک و فضای عمومی اومدن تابلوهای راهنما نصب کردن و به مردم توضیح دادن که طبیعت رو همونطور که تحویل میگیرن همونطور هم تحویل بدن و چقدر تحسین برانگیز بود صحبت خانوم شایسته که گفتن ما سعی میکنیم بهتر از اونی که هست تحویل بدیم
من قبلا مثلا وقتی پارکی میرفتم همیشه تمرکزم رو ایرادها بود و همیشه سعی میکردم یه نکته منفی پیدا کنم و شکایت کنم از دولت
یا مثلا به خاطر افکار منفی که داشتم همیشه میگفتم مگه دولت برای مردم چی کار کرده
ولی الان همیشه سعی میکنم تمرکزم رو نکات مثبت باشه و سپاسگزار باشم از کشورم و از دولت به خاطر اینکه این همه پارک و فضای سبز و فضاهای زیبا درست کردن که ما لذت ببریم
همیشه سعی مکینم اگه باغبانی رو میبینم که داره تو پارک یا تو خیابون کار میکنه یا مثلا رفتگرها رو میبینم بهشون سلام و خدا قوت بگم
و ازشون قدردانی کنم و بهشون میگم که چقدر کار مهمی انجام میدن تا ما راحت تر و در آرامش باشیم
و میبینم با گفتن همین کلمات چقدر خوشحال میشن
واقعا چقدر زیباست که به جای گله و شکایت و غر زدن و دنبال ایراد بودن که فقط حال خودمون و بدتر میکنیم بیایم تو هر چیزی که میبینیم و هر جایی که قدم برمیداریم یه نکته مثبت پیدا کنیم و سپاسگزار باشیم تا هدایت بشیم به جاهای زیباتر
خدایا ازت سپاسگزارم برای دریافت این آگاهی های ارزشمند
استاد جان و خانوم شایسته عزیزم ازتون سپاسگزاریم که ما رو هم در این تجربه های لذت بخش و دیدن این زیبایی ها شریک میکنید
با اینکه راه رفتن رو سنگ ها که لیز بودن کار راحتی نبود ولی بازم شما برامون با عشق فیلم گرفتین
و خدارو شکر که در مدار دیدن این زیبایی ها هستیم
در پناه الله
سلام به دوست خوب و خانم زیبا مونا جان عزیزم
نوشته هات رو با عشق خوندم و از نکته های قشنگی که گفتی لذت بردم.
یکیش اینکه دقت کردم و دیدم از وقتی کمی روی خودم کار کردم و بیشتر فایلهای استاد رو با تمرکز گوش دادم فرکانس بعضی رفتارهاشون رو منم دریافت کردم و نتیجه اش واقعا فوق العاده است.
من بطور ناخودآگاه ابراز علاقه کلامی بیشتری به عزیزانم می کنم و این پاسخ رو قویتر از همه از ترانه 4 ساله ام دارم دریافت می کنم. چون روح بچه پاکترین و نزدیکترین به خداونده. اینو از خواهرزاده شما (خدا حفظش کنه) که صحبتش رو کردی به یاد آوردم.
دوست داشتم دوستان خوب و سرحال پیدا کنم که هدایت شدم به کلاس ژیمناستیک ترانه، از همین طریق با مامانهای شاد و مهربون بچه های کلاس آشنا شدم و طوری شده که از دور منو می بینن که وارد باشگاه میشم همه باهم دست میزنن و میگن به افتخار ماسور حرفه ای (چون کار ماساژ هم انجام میدم) هووورررراااا و من مثل شاهزاده ها وارد میشم. چون آگاهانه خواستم که دیگران رو تحسین کنم و در مدار شادی و مهربانی قرار بگیرم. اینم نتیجه اش!
برای شما خیلی خوشحالم و بهت تبریک میگم که با اراده ایراداتت رو داری پیدا و رفعشون می کنی. به هرکسی مهربونی میکنی و حس خوبش به خودت برمی گرده.
خیلی زیبا نوشتی و روحمو شاد کردی. ممنونم
سلام به مونای عزیزم
چن تا نکته تو کامنت گفتی خیلی اگاهی و درس داشت برام ممنون که گفتی.
از ابراز محبت اون خواهرزاده ات گفتی که انقد استاد و مریم جان تو فایلهای سفرنامه به هم خدا قوت و عاشقتم میگن مام عشق دریافت میکنیم
اتفاقا منم اینو چند روز پیش بهش فکر کردم وقتی داداشام اینا از تهران اومدن خونمون تو این تعطیلات دختر کوچکش 4ونیم سالشه همیشه ابراز محبت میکنه اما ندیدم اینطور حرفای قشنگ بزنه به من
روز اول اومد پیشم گفت عمه میدونی من بخاطر تو اومدم اینجا وای انقد بغلش کردم و بوسش کردم کهنگو گفتم عشق من منم عاشقتم دلم برات تنگ شده بود بعد به زنداداشم گفتم فک کنم غزل دلش برای من تنگ شده که اومد ابراز کرد اخه دفعات قبل نمیگفت
و یه چیز دیگه ام گفت اب میخاست یهو اومد گفت عمه جونیم عزیزم میشه یه ذره اب به من بدی عزیزم
وای که نگو من بیشتر عاشقش شدم گفتم تو از کی این کلمات یاد گرفتی که الان بیان میکنی هزار بار بوسش کردم
به زنداداشم و داداشم گفتم کلی خندیدن و ذوق کردند و زنداداشم گفت انقد من این حرفا رو میزنم حتما یاد گرفته گفتم اخه تو همیشه تو خونه اینجور میگی اما این بار اول غزل میاد این حرفا رو میزنه
بعد چند شب پیش باز دوباره گفت اونو به من بده عزیزم باز ذوق کردیم براش پیش خودم گفتم بخاطر فایلها و این سریاله حتما که الان تو بهش اشاره کردی و خوشحال شدم درسته این عشق ورزیدن بخاطر همین سریال بوده و رفتار استادد و مریم خانوم
یه مورد دیکه چقدر قشنگ گفتی از دولت سپاسگزاری کلی فضای سبزو پارک در اختیار ما گذاشتن سپاسگزارم ازت
و گفتی وقتی رفتگر شهرداری یا پارکبانها رو یا باغبونو میبینم بهشون خدا قوت میگم اتفاقا منم چند ماه به رفتگرهای شهرداری وقتی شبها میان زباله ها رو جمع میکنن اگه برم زباله رو بزارم تو کوچه بهشون خدا قوت میگم و چقدر لبخند میزنن و خوشحال میشن
و خداراشکر تو این کامنت بهش اشاره کردی
سپاسکرارم که گفتی عزیزم
سپاسگزارم برای وجودت
سپاسگرار استاد و مریم جان هستیم برای این سفرنامه
خیلی دوست دارم شاد و ثروتمند باشی عزیز دلم
با سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شاسیته که همراه وهمدم شما وسایت عباسمنش هست ،،که خانه واسایشگاه روح وروان ماست..استاد جان من این کامنت را بعد از بازی النصر وپرسپولیس برای شما ارسال میکنم.امروز داشتم به صحبتهای شما درباره قدرت نوشتن خواسته ها وکلا قدرت درخواست کردن فکر وتوجه میکردم ،که قدرت واقعی درخواست کردن را به عینه دیدم.یک دختر که با نوعی ناهنجاری بدنیا اومده وروی ویلچر هست در یک گوشه دنیا،به جهان درخواست دیدار با ورزشکار محبوبش یعنی رونالدو را خدا فقط میدونه که چه زمانی، میده.جهان به این صورت به قول شما ابر وباد ومه وخورشید وفلک را دستور میده واتفاقات رابه شکلی پیش میبره که رونالدو از اروپا بیاد با یک تیم عربستانی که اتفاقا درجام قهرمانان اسیا قرار داره ودر زمانی که اتفاقا شرایط برای بازیهای رفت وبرگشت ،که تا سال قبل بدلیل مشکلات سیاسی درکشور بیطرف برگذار میشد واتفاقا امسال این مشکل حل شده..واون بازیکن بیاد ایران وتیم پرسپولیس به وسیله ای از این درخواست خانم فاطمه حمامی خبردار بشه ودرخواست رابه گوش ستاره جهان برسونند واتفاقا این مرد بزرگ هم قبول کنه وبیاد با این دختر دیدارکنه وهم تابلوهای پرتره از تصویر خودش را دریافت کنه وهم عکس یادگاری بگیره واون دختر رامثل فرزندش دراغوش بگیره وخلاصه این دختر به ارزوش برسه والبته تیم پرسپولیس هم بازنده این دیدار باشه وبنظر من تمام این اتفاقات یک دلیل داشت….رسیدن فاطمه به خواسته اش ….استاد عزیز لطفا یک فایل دراینباره تولید کنید تا ما هر چه بیشتر با این قدرت درخواست آشنا بشیم.سپاس از شما
به نام خدای مهربان وبی منت بخشنده ام
سلام آقای طهماسبی دوست همفرکانسی عزیز
کامنت شما رو خوندم وچقدر به نکته ی عاااالی اشاره کردین
دقیقا جهان وقانونش بی عیب ونقص اگه ما به اندازه ی کافی درکمون برسه به قول استاد سوت زنان تو جاده ی زندگی راه میریم ولذت میبریم
میلیونها ایرانی که مشتاق دیدن رونالدو بودن نتونستن اونو ببینن
اما این بانوی هنرمند باتمام وجودش تمرکز داشت روی خواسته ش وبه جای میلینونها نفر رونالدو رو دید
الهی شکرت
الهی شکرت
الان که این مطلب رو مینویسم اشک تو چشماش جمع شده
خداجونم چقدر بزرگی ومن بنده ت تو رو هنوز با عمق وجودموم یه جاهایی نخواستم و پیدا نکردم
که اگه فقط همین یه کار رو انجام میدادم برای رسیدن به سعادت دنیا وآخرت بشدت کافی بود
ولی خدا اینقدر بخشنده ومهربان که اگه مثل فاطمه ی نازنین از خودش چیزی رو بخوای به آسونی در اختیارت میزاره…به آسانی
خدایا شکرت
بهترینهاروبراتون از خدای بزرگم خواستارم..
به نام خدا
سلام به دوست عزیزم حسن جان ؛
کامنتت رو خوندم و لذت بردم ، جالبی این قضیه اینه که این دختر نازنین چندین سال پیش این درخواست رو داشته و این نقاشیها رو برای رونالدو کشیده بوده ؛
نکته بعدی اینکه حتما کلیپهای وایرال شده اون پسربچه به اسمآدرین رو هم دیدی ، که حدود 6،7 سالش بود و دوس داشت رونالدو رو ببینه ، اتفاقی که افتاد این بود که برررراحتی رفترونالدو رو دید و عکس گرفت و پیرهن امضا شده هم از رونالدو گرفت ؛
چیزی که من بهش فکر کردم این بود که چندین هزار نفر این درخواست رو داشتن که از شهرای دور حتی اومدن برای دیدن رونالدو ولی هیچکس موفق به اینکار نشد ، اما بقول استاد طبق قانون اگه ترمزی در موری خواسته هامون نداشته باشیم ما صد در صد به خواسته هامون میرسیم ، این پسر بچه قطعا ترمز خاصی نداشته که تونسته براحتی به این خواسته اش برسه و این برای من خیلی درس داشت ؛
مرسی از کامنتت داداشم
بسیار عالی اشاره کردین ، اتفاقا منم به همین موضوع فکر می کردم، قبلا استاد در یک فایلی درباره آرزوی یه نفر در مورد سفر به مصر گفته بودن و الان با اومدن رونالدو و دیدارش با دوست دارانش(پسر کوچولو ، فاطمه حمامی و…) ،دقیقا قوانین هستی ثابت شد ، تو درخواستت رو به جهان بفرست و رهاش کن ،جهان هستی دست به دست هم میده تا آرزوی قلبی تو رو برآورده کنه.
خیلی میشه درباره اش حرف زد ، منکه واقعا لذت بردم از این چیدمان بینظیر کائنات .
سلام به استاد عزیزم مریم مهربانم و به شما دوست عزیز
دقیقا حرفایی که من میخواستم بزنم در مورد خانم فاطمه حمامی رو شما زدین.
درسته ، ایشون درخواستشون رو حتما با نیروی ایمان و توحید واقعی و بدون ذره ای شک ارسال کردن و نتیجش این شد که آسمون و زمین دست به دست هم داد و در خدمت این دختر عزیزم دراومد تا فقط و فقط این پیغام رو به ما بده که به خداااااا میشه . تو بخواه و تو قدم در حد خودت بردار بقیش میشه و به چطور انجام شدنش هم فکر نکن.
تمام درسهایی که استاد دادن تو این مورد و نمونه ی عملی برام مرور شد . چقدر قدرتمندی تو فاطمه ی حمامی عزیزم
من هم درخواست دارم از استاد عزیزم که در این مورد در صورت صلاحدید صحبت کنند هر چندکه بارها در مورد توحید و ایمان و حرکت صحبت کردند اما بازگویی اینها ، هم لذت بزرگی داره و هم با دیدن نمونه و نتیجه های جدید ایمانمون قوی تر میشه.
در مورد همسر آقای رونالدو هم وقتی سرگذشت ایشون رو میخونم واقعا لذت میبرم و درسهای استاد برام مرور میشن که ببین ایشون چه احساس لیاقت و شایستگی در خودش ایجاد کرده که از یک زندگی ساده به ازدواج با این مرد شایسته رسیده و 7 سال هم این ازدواج ادامه داشته چرا که اگر در شان و همرده و هم فرکانس آقای ستاره ی فوتبال نبود حتما جهان اونها رو از هم جدا میکرد. در صورتی که زندگی عاشقانه ای تا الان در کنار هم داشتن . خانم جورجیا رو واقعا تحسین میکنم و به ایمان و احساس شایستگی ایشون احسنت میگم.
از شما دوست عزیز بابت این کامنت عالی سپاسگزارم
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«مَن جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلَا یُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ»
(ﻫﺮﻛﺲ ﻛﺎﺭ ﻧﻴﻚ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ، ﭘﺎﺩﺍﺷﺶ ﺩﻩ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﺪ ﺑﻴﺎﻭﺭﻧﺪ، ﺟﺰ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﻧﻴﺎﺑﻨﺪ ﻭ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﻮﺭﺩ ﺳﺘﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﻤﻰﮔﻴﺮﻧﺪ.)
«قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ دِینًا قِیَمًا مِّلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»
(ﺑﮕﻮ: ﻳﻘﻴﻨﺎً ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭم ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍﺳﺖ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩ ، ﺑﻪ ﺩﻳﻨﻲ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ، ﺩﻳﻦ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻳﻜﺘﺎﭘﺮﺳﺖ (ﺣﻖ ﮔﺮﺍ بود) ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ)
الهی، الهی، حمد و سپاس به درگاهت که هر ذره از نعمت های زندگی ام که دریافت میکنم از جانب توست، الهی الهی، حمد و سپاس بر نعمت قلم و زبان و کلمات که از تو بنویسم و از تو بشنوم و از تو بخوانم. خدایا یاری کن این بنده ات را که اگر تو مرا چیزی نیاموزی من از خود هیچ ندانم و هیچ نتوانم. الهی از نور بینهایت خودت قلب تاریک مرا منور کن که تو خود میپسندی قلب بنده ات نورانی باشد و نه تاریک؛ توحیدی باشد و نه مشرک؛ الهی باشد و نه شیطانی. از خودم بر خودم نه پناهی دارم و نه امیدی، ای همه پناه و امید عالم، هدایتم کن، و حمایتم کن که تو خود فرمودی :وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ.
سلام و درود و رحمت و برکت و آرامش رب العالمین بر همه اعضای خانواده ام ، سلام استاد عباس منش عزیز و سلام استاد شایسته بزرگوار و سلام دوستان نازنینم. الهی که در سایه رحمت پروردگار عالم از بینهایت مغفرت و فراوانی نعمات بهرمند باشید و باشیم که خداوند بر خودش واجب کرده و سند مکتوب دستمون داده که وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ . ببینید اینجا توی این آیه غفور و رحیم «الف و لام» نداره، یعنی گشتم نبود، نگرد نیست ، غفور فقط و فقط الله، رحیم فقط و فقط الله ، چقدر غفور؟؟ چقدر رحیم؟؟ بییییییییینهاااااایییتتتت. اونقدری که ذهن انسان نمیتونه تجسم کنه.
بازم یه فایل دیگه و جلوه هایی از زیبایی و قدرت پروردگار عالم. یه خداقوت ویژه و قدردانی عرض کنم به خانم شایسته عزیز که اینقدر فایل تهیه میکنه، کل جاده رو پیاده میره تا دوربینش رو نگه از حرکت تراک کمپر فیلم بگیره. یا روی صخره هایی که راه رفتن اینقدر سخته و نیاز به احتیاط کامل هست بازم برامون فیلم میگیره، استاد شایسته، بینهایت ازتون ممنون و سپاسگزارم که برای تهیه این فایلها اینقدر تلاش میکنید و تک تک مراحل تدوین و ادیت و آپلود کردن رو با عشق برای ما انجام میدین. یه تشکر و خدا قوت ویژه هم خدمت کودک درون و کنجکاو استاد عباس منش عزیز که تمام سوراخ سمبه های آمریکا رو یه جوری بهمون نشون داده که ساکنین همون ایالت هنوز ندیدن.(استاد دمپایی قشنگتو هم عشقه که آخه کی با دمپایی میره غارنوردی) اون روز سر صحبت شد که کلیولند کجاست میگم توی ایالت اوهایو، یا یبار با بچه ها بحث اینو داشتیم که سنپترزبورگ کجاست، میگم یه سنپترزبورگ داریم توی روسیه، یکی هم داریم توی فلوریدای آمریکا، باورشون نمیشه. وقتی از جغرافیا و تاریخ آمریکا برای بقیه سخنرانی میکنم بهم میگن تو بیکاری رفتی این چیزا رو خوندی؟! دیوانه… (نامبرده فرق بیرجند و بروجرد و بجنورد و بروجن رو نمیدونه، و همینطور سلسله افشاریه و زندیه و ایلخانی، با اینکه رشته دبیرستانش بوده)؛ نمیدونن 90٪ اینا رو از سفر به دور آمریکا یاد گرفتم. اون روز با یه دوست عزیزی داشتم سر موضوع قانون تکامل گفتگو میکردم، ماجرا از اینجا شروع شد که چرا پیامبر چندتا همسر داشته، گفتم ببین تو اگه یه قانون خیلی خوب رو هم به تصویب برسونی ولی جامعه آماده پذیرشش نباشه و تکاملش رو طی نکرده باشه احتمالاً مثل آبراهام لینکلن میکشنت. به همون دلیل پیامبر نمیتونست ناگهانی چند همسری رو لغو کنه، ناگهانی مشروب رو حرام اعلام کنه، و برده داری رو ممنوع کنه، که جامعه به تکامل نیاز داشته. همون آبراهام لینکلن بزرگوار هم دو ماه و نیم بعد از امضای متمم سیزدهم ترور شد، با اینکه امروز مردم آمریکا به متمم سیزدهم افتخار میکنن… بماند که اون عزیز از شدت خنده داشت روده بر میشد که تو چطوری تاریخ اسلام رو ربط دادی به آبراهام لینکلن؟! بنده خدا حق داشت، بدجوری قیمه ها رو ریخته بودم تو ماستا (خداوند همه دیوونه ها رو شفا بده)
«قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» (ﺑﮕﻮ: ﻣﺴﻠﻤﺎً ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﻋﺒﺎﺩﺗﻢ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻛﺮﺩﻥ ﻭ ﻣﺮﮔﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ)
امروز که هدایت شدم به آیات «160 تا 165 سوره انعام» واقعاً حیفم اومد این آیات رو براتون کپی نکنم. دیدم هر آیه زیبایی خاص خودشو داره، و دستچین کردن یکی دو تا آیه لذت ماجرا رو کم میکنه. بماند که چقدر درس توش داره و بقول سعیده جان نورانی (خانم شهریاری) اینها فقط گنجایش سطل پلاستیکی منه زیر آبشار توحید . آیه 160 یه نکته خیلی جالبی در مورد قانون مدارها به آدم یاد میده. اونم اینکه اگه بخوای کار خیر کنی ده برابر پاداش میگیری و اگه کار منفی انجام بدی فقط به اندازه همون یه کار سختی دریافت میکنی. دیدم مثل قایق سواری توی رودخانه است، اگه موافق با جریان رودخانه یه پارو بزنی خود جریان آب کلی تو رو به جلو میبره ، ولی اگه بخوای خلاف رودخانه پارو بزنی زیاد جلو نمیری، فقط خودتو عذاب میدی. حکایت حرکت در مدار انرژی مثبت و هدایت الهیه، کافیه یه روز حالتو خوب نگه داری، صبح و شب تمرین ستاره قطبی بنویسی تا کلی اتفاق خوب و مثبت تجربه کنی ولی یه روز حالت بد باشه، فرکانس منفی به جهان بدی، خداییش اتفاق بد چندانی نمیاد، عذاب الهی نمیاد، فقط خودمون رو عذاب الکی دادیم. خب وقتی میشه موافق جریان رودخانه پارو زد و با هر پارو کلی جلو رفت، کلی زیبایی دید، کلی حال خوب رو تجربه کرد و خندید و شاد بود چرا خلاف جریان پارو بزنیم؟؟ (نامبرده خودش مخاطب این جمله است). کافیه هر کاری رو میخوایم انجام بدیم با احساس خوب و مثبت و علاقه باشه، تا انرژی مون بوست بشه. از خداوند هدایت بخوایم تا سرعت مون چندبرابر بشه. (اونهایی که دارن عذاب میکشن نتیجه یه عمر خلاف رودخانه پارو زدنشون رو دارن میگیرن، یه روز و دو روز نیست)
آیه 161 میگه دین و صراط مستقیم فقط یکتاپرستیه به درگاه خداوند و بس ، فقط یکتاپرستی و دوری از هر چیز و هر کس و هر عنوان و هر امتیاز که منتسب به غیر خدا باشه. ولو در حد یه نگاه کردن باشه به دست دیگری. منو باش تا همین چند وقت پیش فکر میکردم ما پیرو آیین حضرت محمد هستیم، درحالیکه خداوند داره به حضرت محمد توصیه میکنه پیرو آیین یکتاپرستی ابراهیم باش… (خدا وکیلی اینو برم توی مسجد محملمون بگم، منو تکفیر میکنن)؛ آیه 162 به زیبایی میگه هر نماز و نیایشی فقط و فقط مخصوص خداست، حتی زنده بودنمون برای خداست و مردن مون هم برای خداست، ما از خودمون چی داریم؟؟!! هر وقت منِ حمید امیری یاد گرفتم کامنتم رو هم بخاطر رضای خدا بنویسم نه برای امتیاز گرفتن و به به گفتن و تحسین بندگانش اون موقع میتونم ادعا کنم توحیدی عمل کردم.
«لَا شَرِیکَ لَهُ وَبِذَٰلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ» (ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﺮﻳﻜﻲ ﻧﻴﺴﺖ، ﻭ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ [یکتاﭘﺮﺳﺘﻲ] ﻣﺄﻣﻮﺭم، ﻭ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﻛﺴﻲ ﻫﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺍﻭﻳﻢ)
ای خدا، ای خدا خودت بهم یاد بده چطوری از شرک به دور باشم و یکتاپرست بمونم. و حتی به اندازه راه همون مورچه سیاه در دل تاریکی شب روی سنگ سیاه. مشرک نباشم. خدایا، از خودت، خودت رو میخوام ، توحید و یکتاپرستی رو میخوام و آزادی و رهایی از شرک.
«قُلْ أَغَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُم مَّرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» (ﺑﮕﻮ: ﺁﻳﺎ ﺟﺰ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻱ ﺑﺠﻮﻳﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺍﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺳﺖ؟! ﻭ ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﻧﻤﻰﺷﻮﺩ، ﻭ ﻫﻴﭻ ﺳﻨﮕﻴﻦ ﺑﺎﺭﻱ ﺑﺎﺭ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻧﻤﻰﺩﺍﺭﺩ؛ ﺳﭙﺲ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ، ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻥ ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﻣﻰﻛﺮﺩﻳﺪ، ﺁﮔﺎﻩ ﻣﻰﻛﻨﺪ)
حتی لازم نیست روز حساب برسه تا ببینیم هیچکسی، سنگینی بار دیگری رو بر دوش نمیکشه، همین الان توی یک جامعه و حتی توی یک خانواده هر کسی نتیجه باورهای خودش رو میگیره، هر کسی نتیجه مدار خودش رو دریافت میکنه.
«وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ»
(ﺍﻭﺳﺖ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ، ﺟﺎﻧﺸﻴﻨﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ، ﻭ ﺑﺮﺧﻲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺑﺮﺧﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﺎﺗﻲ ﺑﺎﻟﺎ ﺑﺮﺩ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﻄﺎ ﻛﺮﺩﻩ، ﺑﻴﺎﺯﻣﺎﻳﺪ؛ ﻗﻄﻌﺎً ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺯﻭﺩ ﻛﻴﻔﺮ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ)
چقدر زیبا قانون مدارها رو گفته، چقدر زیبا تاثیر باورها رو بر نتایج توضیح داده. اگه باور داری خداوند غفورالرحیم ه پس بینهایت مغفرت میده و در مدار دریافت نعمتها انسان رو بالاتر میبره. حتی از کلمه «رفع» استفاده میکنه، به معنی اوج دادن و بالا بردن. در چه چیزی در عطا کردن نعمتها، مدار بالاتر عطای نعمت بیشتر. خداوند خیلی سریع بهمون پاسخ میده. الهی صد هزار مرتبه شکر.
امروز از صبح که فایل رو دیدم مطمئن نبودم که میخوام کامنت بنویسم یا نه. ولی ظهر احساسم خوب بود و هدایت شده بودم به این آیات و تصمیم گرفتم کامنت رو بنویسم. آیات رو کپی کردم ولی چون اون لحظه یه کاری داشتم به کلی یادم رفت کامنتم رو بنویسم. چراشو الان بهتون میگم…
فایل نشانه روزانه دو روز پیش من جلسه پنج گفتگوی استاد بود با دوستان در کلاب هوس بود، که استاد از حرکت کردن در مسیر عشق و علاقه صحبت میکنه و دوستان از نتایج شون میگن(لینکشو براتون میذارم)
abasmanesh.com
خب من بارها و بارها اینو از استاد شنیده بودم و هر بار اینو میشنیدم که در مسیر علاقه تون حرکت کنید من طراحی صنعتی یادم میومد. که من به طراحی صنعتی علاقه دارم. یادمه زمانی که دبیرستان بودم با اینکه رشته ام علوم انسانی بود، یه دوستی داشتم یه رشته صنعتی(فنی حرفه ای یا کاردانش) بود، رسم فنی هاش رو میداد تا من براش بکشم. زمان دانشگاه هم رسم فنی های من از همه بهتر بود و نمره ام 20 بود. من به صورت Self-Study نرم افزار اسکچاپ رو یاد گرفتم. و چند وقت پیش طی یه حرکت انتحاری از سوی رئیسمون افتادم توی مسیر کار با نرم افزار اتوکد. فکرشو بکنید توی اولین تجربه آشنایی با نرم افزار اتوکد نقشه شبکه آب پالایشگاه رو بذارن پیش روت و بگن اینو درستش کن و باگها رو پیدا کن و فلان ویژگی ها رو کم و زیاد کن. بماند که روزهای اول چقدر سخت بود برام ولی خداوکیلی از هر چیز جدیدی که یاد میگرفتم کلی ذوق میکردم. (شاید اتوکد برای خیلی از دوستان آب خوردن باشه، ولی من از هدایت الهی ذوق میکردم و نه خود نرم افزار) وقتی پای لپتاپ نشسته بودم و داشتم کار میکردم صدای اذان مغرب از گوشی بلند ، با تعجب گوشی رو نگاه کردم… یادم افتاد من بعد از ناهار نشستم پای اتوکد، الان اذان مغربه. بقول استاد اصلا متوجه گذر زمان نشدم. لذت میبردم از اینکه دارم تجهیزات سایت رو یکی یکی جایگذاری میکنم. یه جایی توی یکی از خیابانهای سایت(محوطه صنعتی پالایشگاه) شک داشتم که مسیر چطوری بود، فلان تقاطع چطوری بود، یهو به ذهنم رسید برو با گوگل مپ ببین. دیدم وقتی به چیزی علاقه داشته باشی از جایی که فکرشو نمیکنی خلاقیتت میزنه بیرون، خداوند هدایتت میکنه. من حس میکنم این همون نعمتیه که خداوند به من عطا کرده. مثال های هواپیمایی من یه وقتایی باعث خنده دوستان میشه، ولی نامبرده قبل از کلاس اول ابتدایی وقتی نقاشی میکشید همش عکس هلیکوپتر و هواپیما میکشید(ایموجی خنده فراوان)، بارها ازم پرسیدن تو به خلبانی علاقه داری، میگفتم آره ولی بیشتر به مسائل فنی و طراحی هواپیما علاقه دارم تا خود پرواز. بین نماز مغرب و عشاء بود که تازه یادم افتاد راستی من قرار بود کامنت بنویسم. و اون موقع دست به کار شدم. حس میکنم مسیر علاقه ام رو پیدا کردم. شاید بعد از اتوکد برم سراغ کتیا یا سالید ورکس یا شاید هم تریدی مکس…
میدونم طبق قانون مَن جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا خداوند در مسیر عشق و علاقه من، هر قدم منو ده برابر میکنه، و به ازای هر ده قدم من اون ده هزار قدم به سمت من برمیداره، صد ها در رو باز میکنه، هزاران مسیر رو روشن میکنه. کافیه هر قدم رو با احساس خوب بردارم، من هیچ ایده ای ندارم چطوری ولی جان جانانی رو دارم که بر هر آشکار و هر نهان من از خود من آگاه تره. به کنه ذات من، از خودم داناتره و بر من احاطه داره.
«الهی، الهی، اگرچه شب فراق تاریک است؛ دل خوش دارم که صبح وصال نزدیک است؛ پس دست در عشق زدم هر چه بادا باد»(مناجات خواجه عبدالله انصاری)
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید. از صمیم قلبم دوستتون دارم خانواده نازنینم در این سایت.
سلام به حمیدِ حنیف عزیز،بنده ی موحد پروردگار
خداروشکر که برگشتی به سایت و با یک کامنت طولانی قلب مارو روشن کردی.
مخلوطی از قرآن شیرین و خاطرات جالب شما،همراه با علم ایرودینامیک و تاریخچه ی آمریکای کبیر…
این کامنت طولانیِ پر از محتوا،جز از ذهن باهوش شما،برنمیاد….
درود الله بر استعداد و هوش و ذکاوتت،الهی که این استعداد و هوش بینظیرت بزودی همراستا با مسیر علاقه ت قرار بگیره،و باورود شما به این عرصه،قطعا گسترش جهان در صنعت به تصاعد میرسه…
ازت سپاسگزارم که باز هم من رو مورد لطف و محبت قلب روشنت قرار دادی و از من به نیکی در کامنتت یاد کردی،این مودت و رحمت جز از الله برنمیاد …وگرنه من کجا و این لطف خانواده ی توحیدی بینظیرم کجا …..
آمادگی یک کامنت طولانی و پرحرفی های سعیده رو داری…؟
راستش بعد از نماز ظهر امروزم هدایت شدم به آیات اولیه سوره ی ابراهیم خلیل الله
همون ابتدا یک ترکیب به چشمم اومد که تو اولین آیه و پنجمین آیه تکرار شده
مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ ۖ
تکرار این ترکیب به فاصله 4 تا آیه از هم، من رو Inspire کرد که برم این ترکیب رو سرچ کنم توی قرآن ببینم چی دستگیرم میشه یا به قول معروف خودمون دریافتی ظرف پلاستیکیم در چه حده!
از خداوند طلب هدایت و نور و رحمت و کمک میکنم برای اینکه قلبم رو به سمت آگاهی خودش باز کنه،چشم هام رو به نور خودش بینا کنه و به عقل و درکم بباره تا بتونم به یک قطره از اقیانوس علمش دسترسی داشته باشم.
قبل از بررسی این ترکیب،ازین آیه شروع میکنم که بدونیم سرمنشا و اصل و اساس این نور کجاست:
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
خدا نور آسمان ها و زمین است؛ وصف نورش مانند چراغدانی است که در آن، چراغ پر فروغی است، و آن چراغ در میان قندیل بلورینی است، که آن قندیل بلورین گویی ستاره تابانی است، [و آن چراغ] از [روغن] درخت زیتونی پربرکت که نه شرقی است و نه غربی افروخته می شود، [و] روغن آن [از پاکی و صافی] نزدیک است روشنی بدهد گرچه آتشی به آن نرسیده باشد، نوری است بر فراز نوری؛ خدا هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند، و خدا برای مردم مثل ها می زند [تا حقایق را بفهمند] و خدا به همه چیز داناست.
======================================================================
طبق سرچ من در سایت پایگاه جامع قرآن این ترکیب 7 بار توی قرآن توی 6 تا سوره تکرار شده که اگر به ترتیب مصحف قرآن ببینیم اولین بار توی ایه الکرسی اومده اما اگر به ترتیب نزول بگردیم اولین بار در سوره ابراهیم و اونم دوبار تکرار شده …
سلام بر ابراهیم ….سلام بر رفیق خدا….سلام بر عزیز کرده الله …
خدایا به ما کمک کن پیرو آیین ابراهیم باشیم و با قلب سلیم زندگی کنیم.
قبل از شروع بررسی آیه ها این تیکه از تفسیر نور رو که برای خودم جالب بود،اینجا برات کپی میکنم.
خارج کردن مردم از ظلمات به نور، در قرآن بارها تکرار شده است
گاهى به خدانسبت داده شده. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» «1»
گاهى به پیامبران نسبت داده شده. «أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» «2»
وگاهى به کتاب نسبت داده شده است. «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»
تشبیه کفر و تفرقه و جهل و شرک و شک به «ظلمات» بخاطر آن است که انسان در آن حالتها متحیّر است، مثل زمانى که در تاریکى به سر مىبرد.
===========================================================================
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
الر ۚ کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَىٰ صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ﴿ابراهیم١﴾
الف، لام، را. کتابى است که بر تو نازل کردیم تا مردم را به فرمان پروردگارشان از تاریکى به روشنایى ببرى و به راه خداى پیروزمند ستودنى راه نمایى
دراولین ترکیب به ترتیت نزول
خداوند به حضرت محمد میگه قرآن به این دلیل برات نازل شده که مردم رو از تاریکی به سمت نور ببری…
کدوم نور ؟
إِلَىٰ صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ
نوری که مارو به سمت خداوندی که اینجا با صفت عزیز و حمید خودش رو معرفی کرده میبره
تو تفسیر برگزیده نمونه نوشته بود:
خداوندی که عزتش دلیل قدرت اوست، و حمید بودنش نشانه مواهب و نعمتهای بیپایان او میباشد.
=============================================================================
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ
و ما موسی عمران را با آیات خود فرستادیم که قومت را از ظلمات بیرون آور و به عالم نور رسان و روزهای خدا را به یاد آنها آور، که در این یادآوری بر هر شخصی که صبور و شکرگزار است دلایل روشنی نهفته است
(ایّام اللّه را برخی به ایام عهد الست و روزگار عالم ذر، و برخی به ایام ظهور پیغمبران و برخی حوادث عظیم لطف بر مؤمنان و قهر بر کافران تفسیر کردهاند).
در دومین تکرار این عبارت،داستان موسی اومده که خداوند بهش میگه ما بهت این نشانه ها رو دادیم که قومت رو از تاریکی ها به سمت نور ببری.
و اما تیکه ی دوم آیه:
وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّه
إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ
معنی های مختلفی برای ایام الله نوشتند و تفسیرش کردند اما تو تفسیر نور یه یک تعبیر جالب برخوردم.
(توجّه به تاریخ، زمینهى صبر و شکر را در انسان به وجود مىآورد. یادآورى مصیبتها و تلخىهاى گذشته و برطرف شدن آنها، انسان را به شکر وادار مىکند. توجّه به پایدارى امّتها و پیروزى آنان، آدمى را به صبر و مقاومت دعوت مىکند. «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ»)
اگربخوایم یک نسخه ی پرکتیکال ازش برای خودمون بیرون بکشیم میرسیم به آموزش های استاد که باید همیشه به یاد بیاریم گذشته مون رو،یک چکاب فرکانسی داشته باشیم از خودمون توی هرمرحله تا یادمون بمونه از کجا به کجا رسیدیم،تا هم از حالت شکرگزاری خارج نشیم،هم اگر به مشکل یا تضادی برخوردیم با یاد آوری تموم اتفاقات گذشته و مسائلی که حل شد،صبرمون رو بیشتر کنیم و از حالت توکل بر خداوند خارج نشیم.
نکته ی بعدی که برام خیلی جالب بود که اینکه که هم برای صبر و هم برای شکر از صفت مبالغه استفاده شده
شکور: بسیار سپاسگزار.
صبّار: بسیار خویشتندار.
به قول اون معلم ریاضی معروف،یعنی معنی مصدری میده!
ما چقدر میتونیم به معنی مصدری شکرگزاری و خویشتن داری نزدیک بشیم؟
به همون میزان از ظلمات نفسمون،به سمت نور الله هدایت میشیم….
==============================================================================
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
خداوند، ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون میبرد. (اما) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند؛ که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون میبرند؛ آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند.
سومین تکرار این ترکیب،آیه ی بینظیر 257 بقره یا همون ایه الکرسی خودمونه!
و اینجا خداوند خودش رو سرپرست کسانی که ایمان آوردند معرفی میکنه و میگه از تاریکی ها به سمت نور خارجشون میکنه…
ببین گفتن و نوشتنش خیلی راحته
ولی چقدر باورش میتونیم بکنیم؟
که بابا خودِ خدا میگه سرپرست شماها که ایمان آوردید منم!
کجا دنبال چی میگردین؟
به قول آیه 40 سوره انفال
أَنَّ اللَّهَ مَوْلَاکُمْ ۚ نِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِیرُ
بدانیدخداوند سرپرست شماست! چه سرپرست خوبی! و چه یاور خوبی!
کاش همیشه در پناه بهترین سرپرست جهان بمونیم و همزات شیطان مارو از نورش به تاریکی ها جهل خودمون روونه نکنه ….
===========================================================================
هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۚ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا(احزاب 43)
اوست خدایی که هم او و هم فرشتگانش بر شما بندگان رحمت میفرستند تا شما را از ظلمتها بیرون آرد و به عالم نور رساند، و او بر اهل ایمان بسیار مهربان است.
تو آیه های قبلی از اهمیت ذکر و یاد الله میگه و توصیه میکنه که صبح و شب به عبادت خدا بپردازید و درنهایت توی آیه 43 باز در تعریف الله میگه که اون کسی که همراه با فرشتگانش برای شما رحمت میفرسته و شمارو از تاریکی ها به سمت نور هدایت میکنه و نسبت به مومنین خیلی مهربونه.
نکات جالبی که تو تفسیر نور خوندم رو برات اینجا کپی میکنم.
انسان در خارج شدن از ظلمات، به امداد الهى نیاز دارد و عقل و علم بشر کافى نیست. هُوَ الَّذِی یُصَلِّی … لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ
تاریکىها، متعدّد است. «الظُّلُماتِ» تاریکى جهل، شرک، تفرقه، غفلت و خرافات.
ایمان به خداوند و حقایق الهى، نور راه انسان است. «إِلَى النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ»
ایمان، کلید دریافت رحمت ویژهى الهى است. «بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً»
و اما تفسیر نمونه چقددددر دلنشین و آرامش بخش بود:
این آیه در حقیقت نتیجه و علت غایی ذکر و تسبیح مداوم است، میفرماید: «او کسی است که بر شما درود و رحمت میفرستد، و فرشتگان او نیز (برای شما تقاضای رحمت میکنند) تا شما را از ظلمات (جهل و شرک و کفر) بیرون آورد و به سوی نور (ایمان و علم و تقوا) رهنمون شود» (هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ).
«چرا که او نسبت به مؤمنان رحیم و مهربان است» (وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً).
و به همین دلیل هدایت و رهبری آنها را بر عهده گرفته و فرشتگانش را نیز مأمور امداد آنها نموده است.
آری! این آیه بشارتی است بزرگ برای همه سالکان راه حق و به آنها نوید میدهد که از جانب معشوق کششی نیرومند است، تا کوشش عاشق بیچاره به جایی برسد! آری! این رحمت خاص خداست که مؤمنان را از ظلمات اوهام و شهوات و وساوس شیطانی بیرون میآورد و به نور یقین و اطمینان و تسلط بر نفس رهنمون میگردد که اگر رحمت او نبود این راه پرپیچ و خم هرگز پیموده نمیشد.
============================================================================
هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبْدِهِ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۚ وَإِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ(الحدید 9)
اوست که بر بنده اش آیات روشنی نازل می کند تا شما را از تاریکی ها به سوی نور بیرون آورد. و یقیناً خدا نسبت به شما رؤوف و مهربان است.
بِبیییین در قشنگی های آیه های قبل و بعد این آیه هییییچی ندارم بگم جز اینکه خودت بری و بخونیش و غرررق عشق الله بشی….
مگه میشه انقدر شیرین ؟انقدر جذاب؟ انقدر تو دل برو؟خداوکیلی هیچ راهی نیست کله ی خدارو ببوسی؟
اصلا من میخوام همون شبانی باشم که میخواست چاکر خدا بشه،موهاشو شونه کنه چه اشکالی داره؟
دید موسی یک شبانی را به راه
کو همیگفت ای گزیننده اله
تو کجایی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامهات شویم شپشهاات کُشم
شیر پیشت آورم ای محتشم
دستکت بوسم بمالم پایکت
وقت خواب آید بروبم جایکت
ای فدای تو همه بزهای من
ای بیادت هیهی و هیهای من…….
دعوتت میکنم این مثنوی مولانا رو بخونی …خیلی قشنگه …خیلی
=======================================================
رَسُولًا یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِ اللَّهِ مُبَیِّنَاتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۚ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحًا یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۖ قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا(11طلاق)
[و آن] پیامبری [است] که آیات روشن خدا را بر شما می خواند، تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند از تاریکی ها به سوی نور بیرون آورد. و هر کس به خدا ایمان بیاورد و کار شایسته انجام دهد، او را در بهشت هایی که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، درآورد، در حالی که در آنها جاودانه اند. همانا رزق و روزی را برای او نیکو قرار داده است.
هفتمین تکرار این ترکیب در سوره طلاق اومده،و باز همون مفهوم که به پیامبر و قرآن ایمان بیارید تا از تاریکی ها به سمت نور هدایت بشید.
من کل سوره ی طلاق رو خوندم و به یک مفهوم جالبی برای خودم رسیدم که ترجیح میدم برای خودم نگهش دارم تا پیش فرض کسی قرارش ندم.اما هرکسی این سوره رو بخونه خودش قطعا به این درک میرسه مفهوم طلاق در قرآن چقدر با چیزی که از جامعه دریافتش کردیم متفاوته …
و باز میرسم به آیه …
وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ …..
======================================================================
برای آخرین تکرار این ترکیب به ترتیب نزول بر پیامبر بیا برگردیم به یک آیه ی قبل تا متوجه عظمت این عشق بشیم که چطور این موضوع رو به اتمام رسونده.
یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیرًا مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ ۚ قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ(مائده 15)
ای اهل کتاب! یقیناً پیامبر ما به سوی شما آمد که بسیاری از آنچه را که شما از کتاب [تورات و انجیل درباره نشانه های او و قرآن] همواره پنهان می داشتید برای شما بیان می کند، و از بسیاری [از پنهان کاری های ناروای شما هم] درمی گذرد. بی تردید از سوی خدا برای شما نور و کتابی روشنگر آمده است.
یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَیُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ(16مائده)
خدا به وسیله آن کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند به راه های سلامت راهنمایی می کند، و آنان را به توفیق خود از تاریکی ها به سوی روشناییِ بیرون می آورد، و به جانب راه راست هدایت می کند.
حقیقتا در مقابل عظمت این آیات دیگه چیزی برای گفتن ندارم.
همه چیز واضح و روشن و گواه برماست که چطور میتونیم از ظلمات نفس خودمون به سمت نور الله بریم …
این کامنت هدایتی رو با این شعر مولانا تموم میکنم و از خداوند طلب هدایت و رحمت میکنم
که زندگیمون رو پر از نور ورحمت و برکت قرآن کنه…..
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضهٔ امید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا
سلام و درود به آبجی سعیده عزیزم و حمید جانم
الله اکبر
الله اکبر
دوستان عزیزم(سعیده عزیز و حمید جان) سفر دو ،سه روزه خودم را از مبدا کرج آغاز کردم
و بعد از 5 ساعت عشق بازی با خداوند و دیدن زیباییها و عظمت پروردگارم
از شهر و بلاد خواهر عزیزم فریدونکنار گذر کردم و همان جا سلامم را به خواهر عزیزم رساندم و یاد هجرت توحیدی شما افتادم
و یادت کردم
و وقتی رسیدیم به جاده فرح اباد
و اسکانی که داشتیم
من و فاطمه جانم بعد از قدم زدن در ساحل و دیدن شکوه و عظمت پروردگار یکتا
یه 4 ساعتی داشتیم درباره قوانینش صحبت میکردیم
و خدا چقدر خوب هدایت میکنه
صحبت ما به اینجا رسید که فاطمه جان گفت
ببین رسول این انسان شریف(استاد عباسمنش) با اینکه به ثروت و رفاه رسیده،باز هم براش عادی نشده و همیشه برای هر چیزی که اونا یاد خدا میندازه شکرگزاری میکنه ،هر چند کوچیک باشه
منم به ایشون گفتم اصلا میدونی قضیه باور چیه؟
توحید ،توحید و توحیده
کسی که اون طرف(خداوند یکتارا باور داشته باشه که هر لحظه داره به ما جواب میده) ،و براش مسجل شده باشه
دیگه سمت خودشا با تمام قوا انجام میده و بعد از چندی صحبت رسیدیم به کلمه جادویی شکرگزاری و صبر
صبار و شکور که سعیده عزیز بهش پرداخته بود.
من و فاطمه جانم 4 بار فایل 4 قدم 5 را داشتیم گوش میدادیم.
که استاد از کنترل ذهن و صبر و آرامش قلبی و ایمانش داشت در این فایل مثال میزد.
و میگفت هر چه درباره ایمان گفتن ولش کنید
ایمان و توکل اینجاها خودشا نشون میده.
من به فاطمه جان گفتم این طور نیست که تو برای دو تا درخت در خونه که داری مثلا چند بار شکرگزاری کردی دیگه تموم شد
نه باید هر بار که هر چیزی رادیدی که عظمت خدا را یادت انداخت تا آخر عمرت سپاسگزارش باشی
و کلمه استمرار که سعیده به خوبی از قلب روشنش بهش هدایت شده بود را گفتم
میدونی چیه این ما اگه تا آخر عمرمون هم هر لحظه و هر آنی شکرشا به جا بیاریم بازم کمه و حق مطلب را نمیتونیم به جا بیاریم
ولی جالبش اینه که هر چقدر باور میسازیم و صبوری میکنیم خدا هر لحظه داره ظرف مارا بزرگتر میکنه و بهمون پاسخ میده (دهندگی و بخشش ) و جالبه که صحبتمون به جایی رسید که
من گفتم همون طور که استاد در بند عباس میگه من خودمم نمیدونم بعد سرقت ماشینم چطور اون رفتارا کردم و گفتم خدایا شکرت
ولی به نظر من اون خودش با هدایتش قلب آدما آروم میکنه و اگه هدایتش نباشه ما ول معطلیم
و بعد از 4 ساعت صحبت پیرامون توحید و نور و شکر و صبر .
اومدم از قرآن روزی امروزم را ببرم و قرآن را باز کردم و هدایت شدم به آیه 257 سوره بقره
اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
و از خدا در خواست هدایت کردم که قلبم را روشن کنه .
بعد از چند دقیقه سرچ قرآنی
ناخداگاه اومدم سایت و هدایت شدم به کامنت شما بنده صالح
و اشکم در اومد که بعد خوندن کامنت پر از آگاهی که واقعا برام سنگین بود و باعث شد بیام اتاق و تنهایی با تمرکز کامنتت را بخونم .و خیلی برام جالب بود که خدا بهم گفت کجا دنبال چی میگردی
دو تا بنده صالح خودش این لطف و محبت را انجام دادن و منا درست اوورد گذاشت در دل ماجرا.
و چقدر و چقدر قلبم را روشن کردی خواهر عزیزم و حمید جان .
خدا را برای بودنتون شکرگزارم.
یا حق.
سلام خانم شهریاری
الحق که لقبی که حمید حنیف بر شما قرار داده و به اون معروفتون کرده برازنده شماست حقا شایسته شماست لقب نورانی
اگه یک نفر شما رو ببینه که یک پرستار در یک بیمارستانی در یک گوشه این دنیا دارین کار میکنین اصلا به مخیله اش راه نمیده که این خانم درهایی از نور پروردگار به روش باز شده و کلامش و قلمش اینقدر مطیع حق شده که اصلا قابل تصور نیست.
یعنی من یه مطلبی همین الان به دلم افتاد که کسی که همپای نور بشه و در نور حل بشه با سرعت نور هم حرکت میکنه و شما افتادین تو این مسیر
عبث نیست که حمید حنیف میگه اگه دیگه نتونستین برامن کامنت بنویسید یا من بهتون جواب بدم خدا حافظ تون باشه شما خواهر من سوار آسانسور که چه عرض کنم سوار نور شدین.
یعنی به درکهایی از قران رسیدین که توی سن و سال شما معدود کسانی رسیدند و تقریباً هیچ کس در شغل شما
نوش جانتون این لقب زیبای نورانی
که اینجوری افتادین به جون قران و واو به واوش رو درک میکنید
این ظرف دیگه پلاستیکی نیست
من دو شب رفتم آخر شب کامنت شما رو بخونم نتونستم تمومش کنم خوابم گرفت امروز دیگه نشستم تا تهش خوندم
خداییش دمتون گرم که اینقدر وقت میزارین و اینچنین موشکی برای حمید میفرستید که اگه به هر کی بخوره باورای شرک آلودشو نیست و نابود میکنه
این موشک شما از جایی که با سرعت نور حرکت میکنه میره بعد برخورد با حمید و بعضی دوستان برمیگرده از اونور کره زمین میاد پیشتون و همه برکاتش میریزه در قلبتون اما جنسش نوره و رد میشه
بنویسید تا بخوانیم خانم شهریاری
در پناه حق باشید سپاسگزارم
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَأَنَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ﴿6﴾
[همه] این [امور] برای این است که [بدانید] خدا همان حق است، و اینکه او مردگان را زنده می کند، و اینکه او بر هر کاری تواناست.
=======================================================================================
برادر عزیزِ توحیدی مشرق نشین من،سلام
سلام و سلامتی و نور وعشق و رحمت الله به جسم و جان وروح و قلبم سلیمت
آقااااا،آقااااا،چه خبرتووووونه؟ چه خبرتوووووونه؟؟؟؟
داداش شما خودت تو چه مداری هستی،که هی من دست و پا میزنم،تلگرافت رو جواب بدم ولی به مدارتون دسترسی ندارم؟دست مرییزاد!
میدونید چند بار قصد پاسخ داشتم و جهان اجازه نوشتن نداد؟
یکبار کلییی توی نت گوشی نوشتم، خوشحال و خندان،تا اومدم کپی پیس کنم توی سایت،دستم خورد همش پرییید :((((
یعنی باید قیافه ی منو اون لحظه میدیدید:)))
گفتم خدااایااااا،یکی از عذاب وجدان های قبل خواب من،بی پاسخ گذاشتن نقطه های آبی آقای یوسفی بزرگواره،ی مرحمتی بکن قد چند ثانیه با جرثقیل مدار منو بیار بالا،من لطف برادرمو بی پاسخ نززاااارم بابا!
آلردی الان بالای جرثقیل هستم،تا پرت نشدم پایین سریع کامنتمو ببندم،فقط امددم بگم خییییلی ممننننونم،لطفا ازون مدارهای بالا،به ما پایینی ها لطف کنید و بازم برام بنویسید …نثر بی نظیر شما،قلب منو روشن میکنه،ممنونم که نور خدارو گسترش میدی…
داداش جواد عزیزم،برای نوشتن کامنت برای شما،علاوه بر درخواست جرثقیل توحیدی،برای دسترسی به مدارتون،از قرآن طلب هدایت کردم گفتم خدااایاااروی منو زمین نزار:)چندتا آیه ی خوب بزار کف دستم،ازین پایین بفرستم بالا برای برادرم
و هدایت شدم به آیه های 6 تا 23 سوره حج…
برید آیه هارو بخونید خودتون متوجه میشید،چرا من انقدر باید تلاش میکردم برای دسترسی به مدار شما …
پیشاپیش نوشِ جانِ روح توحیدیتون
ازتون سپاسگزارم بی نهایت
به امید دریافت نقطه ی آبی پربرکت دیگه ازون بالاماالاااها…
قلبِ فراوانِ فراوان
به نام خدای بخشنده مهربان
سلام رفیق عزیز
دلتنگت بودم
و گهگاهی میام و عکس پروفایلتا نگاه میکنم و کیف میکنم
نمیدونی چقدر حال خوشی دارم به خاطر اومدن نشانه ها و پیدا کردن مسیر علاقه ات
چقدر لذت بخشه
حمید عزیز
منم یه ماهی هست قدمهای عملی را برای مسیر علاقه ام برداشتم
و هر بار اینقدر احساس عالی دارم که حد نداره
دوستهای جدید پیدا کردم
کلی دارم تجربه های ناب کسب میکنم
شاید در کنار این شغل و علاقه هام
بینهایت تجربه ناب دارم کسب میکنم
توی جمع 15 نفری
تمرین عزت نفس میکنم با دوستان خانم و آقا ارتباط برقرار میکنم ،
تحسینشون میکنم
حمید جان چی بگم از معجزه الله
یه ماهی که کار جدیدم را در 48 ساعتی که اف هستم شروع کردم
چند روز پیش داشتم از مترو برمیگشتم که یه جوون خوش انرژی را دیدم که ازم سوال کرد میخوام برم کرج منم با عشق گفتم مسیرم به سمت کرجه بیا تا یه جایی راهنماییت میکنم
خیلی پسر خوش انرژی و پاکی بود
اهل لرستان و علیگودرز بود
گفتم کجا میری
گفت 120 میلیون معامله کردم دارم میرم پولشا بگیرم
گفتمکارت چیه ،و وقتی عنوان کرد به الله اشک از چشمام سرازیر شد
همون شغل من بود که شروعش کردم
به الله هیچ سواد خاصی نداشت ولی تمام قوانین کاملا بلد بود
تمام درسهایی که استاد تودوره 12 قدم بهمون داده را داشت مو به مو بهم میگفت
قانون فراوانی
گفتم چطوری معامله کردی جنس را دادی ولی الان پولا داری میگیری
بهم گفت ببین آدمهای خوب فراوانند تو این جهان و هر چی خوبش هست به پست من میخوره
من جنسی دادم و الان دارم میرم پولما بگیرم
و این اولیم معامله من با این آقا نیست
میگفت به خدا اینقدر پول درآوردن راحته
در عرض دوسال دوتا خونه خریده بود
و بهم گفت ماشین ندارم ولی همه جا با آژانس میرم
بالاخره منی که خوب دارم پول در میارم باید به بقیه هم نون بدم
یه جمله بهم گفت کیف کردم
گفت تا جیبت خالی نشه
خدا پرش نمیکنه
منظورش پس انداز کردن برای روز مبادا بود
گفت هروقت اینطوری پول خرج کردی و دلت قرص بود، پول از در و دیوار برات میباره
و چیزی که برا من جالب بود خدا قدم بعدی منا بهم گفت از زبون این جوون
اون روز من مات و مبهوت بودم
و فقط میگفتم الله اکبر
چقدر اشک شوق ریختم
توی مترو ساعت 10 و 10 دقیقه مادرش بهش زنگ زد و و بعد از گفتگو با مادرش
گفت آقا رسول ببین این نشونه هست 10 :10 دقیقه اعداد جفت همیشه برام نشونه هست و من اونا را دنبال میکنم
گفتم شروع کردم کارا
منم که یه لحظه اون شرک درونیم بروز کرد گفتم میخوام باهات ارتباط داشته باشم
گفت ببین آقا رسول الان کار خیلی خیلی راحت شده
تو هر حوزه بینهایت فایل تو گوگل هست سرچ کن و یاد بگیر
به هیچ کس احتیاجی نداری
یه لحظه از خودم خجالت کشیدم
یاد حرف ارشیا افتادم که که استاد باهاش مصاحبه کرده بود و ارشیا گفت یه مدت فقط و فقط مسیر علاقه ام را در یوتویوپ و اپارات دنبال کردم و بعد هدایت شدم به رفتن به آمریکا
خلاصه که قدم بعدی من مشخص شد
نمیدونم چه پلنهایی خدا برام ریخته
ولی هرچی هست خیلی الان حس و حال خوبی دارم که قبلا هرگز تجربش نکردم
زنداداش فاطمه هم خیلی بهت سلام میرسونه
من چون کامنتتا دیر گزاشته بودی ، متوجه نشدم
و فاطمه جان بهم گفت یه خبر خوب
گفتن چیه ؛
گفت داداش حمید مسیر علاقش را پیدا کرده
وای که چقدر خوشحال شدم
انگار دنیا را بهم دادن
اینم یادم نره بهت بگم
هفته پیش با فرزندان دلبندم رفتم جاده چالوس و کلی کیف کردیم
صحبت شما شد که فاطمه جان گفت تو سریال زندگی در بهشت قسمت 131 درباره حضرت سلیمان یه مطلبی گفته بودی
و یه باور مخرب که داشتی و شنیده بودی که حضرت سلیمان آخرین نفری هست که میره جهنم چون خیلی ثروتمند بوده
چقدر خندیدم
و اینکه شما گفتی که نمیدونم شاید منظورشون اینه که باید به همه حساب کتابهای مالیش رسیدگی بشه و خدا ماشین حساب باید دست بگیره دونه دونه تراکنشهای مالی سلیمان نبی را محاسبه کنه تازه باید 9درصد مالیات بر ارزش افزوده همه تراکنش هارا هم حساب کنه.
(استیکر خنده)
و اینکه گفته بودی خدایا
من هم خدا را میخوام هم خرمارا هم خیلی زود هم خیلی زیاد و به راحتی
و سعیده عزیز این جمله شمارا اسکرین گرفته بوده و به عنوان عبارت تاکیدی ازش استفاده میکنه
خلاصه که شاید از لحاظ جسمی و مادی از هم دور باشیم ولی هر لحظه داریم با شما دوستان نازنین و تجربیات ارزشمندتون زندگی میکنیم
ایشالله که بهترینها برات اتفاق بیوفته و همیشه
سلامت و ثروتمند باشی رفیق.
سلام و درود به شما رسول جان.
خیلی خیلی از لطف و محبت شما سپاسگزارم. بسیار ذوق زده شدم از خوندن کامنت ارزشمند شما و دریافت این همه لطف و مهربانی. الهی صد هزار مرتبه شکر ، الهی صد هزار مرتبه شکر.
رسول جان، حواست هست چقدر انسان خوشبختی هستی، خدا رو صد هزار مرتبه شکر، اینکه زن داداش هم مدارت هست و اینقدر با هم در مسیر پیشرفت انرژی همدیگه رو بوست میکنید و بال پرواز هستید برای همدیگه، این خودش یه گنج بزرگه که روزی هزاران بار باید شاکر خداوند باشی. الهی صد هزار مرتبه شکر.
از خداوند این چنین زندگی رو میخوام که با انسانی توحیدی هم مدار باشم که بال پرواز هم باشیم و نه یه تیکه سرب.
رسول جان خیلی تحسینت میکنم. ببین اون اتفاق و اون ملاقات با اون شخص ، اصلا اتفاقی نبوده، خداوند همه چیز رو به دقت برامون چیدمان میکنه. ابر و باد و مه و خورشید و فلکی رو در کار میندازه تا نکات طلایی رو به اطلاع شما برسونه. چرا شما باید این ملاقات رو تجربه میکردی؟ چون شما در مدار بالاتری از نظر باورهای توحیدی و مالی قرار داشتی و این نکات رو باید دریافت میکردی و البته سخاوتمندانه به من هم هدیه اش دادی.
ولی من هنوز درگیر کنترل ذهنم، هنوز درگیر وزنه های شرک هستم.
در مورد اون ماجرای سلیمان، آره بخدا، من شنیدم این باور مخرب رو که سلیمان چون ثروتمند بود دیر تر از همه به بهشت میره. یاد سکانس با ماشین حساب کار کردن آقای کاووسی افتادم (مرحوم فتحعلی اویسی) نمیدونم یادته یا نه. خداوند میخواد چرتکه بندازه. انسان به جایی رسیده که با نرم افزارهای حسابداری میتونه ظرف چند دقیقه حسابهای مالی چند سال رو جمع و جور کنه، بعد از نظر این آقایون استغفرالله یا خدا ضعیفه برای محاسبه کردن، یا میخواد حال سلیمان رو بگیره مردم آزاری کنه الکی معطلش کنه. غافل از اینکه توی قرآن ما آیه داریم «کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا» امروز خودت برای حسابرسی خودت کافی هستی. خودت میدونی چکاره ای. مگه سلیمان در مدار توحید نبود؟ مگه رسالتش گسترش نام خداوند نبود؟ چرا باید برای بهشت رفتن معطل بشه؟
چقدر باورهای مخرب که باید زرورق مذهب به خوردمون دادن، الله اکبر. چقدر توی قرآن این ترکیب غفورالرحیم و تواب الرحیم تکرار شده، بینهایت آمرزش دهنده و توبه پذیر و بی نهایت نعمت دهنده است خداوند.
میگه ای مردم شما فقیر به درگاه خداوند هستین، و خداوند همان ثروتمند ستایش شده است.
«یا ایها الناس انتم الفقرا الی الله، والله هو الغنی الحمید»
امشب توی دفتر شکرگزاری نوشتم خدایا ازت سپاسگزارم که رزاق من تویی،و من محتاج و فقیر و ملتمس و خاکسار درگاه خودت هستم. و محتاج بندگانت نیستم. چقدر ما میتونیم شاکر باشیم. هر ثانیه و هر روز ، بخدا قسم بازم کمه. هر چقدر در مدار شکرگزاری به تکامل برسیم و اوج بگیریم بازم کمه.
رسول جان بازم این حمید کنتر سخنرانیش از کار افتاد شروع کرد از هر دری آسمون و ریسمون بهم بافت . (ایموجی خنده به مقدار لازم)
خانوادگی در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
سلام حمید جان
سپاس که کامنت منا خوندی و پاسخ دادی و من مورد محبت خودت قرار دادی
خیلی لطف کردی بابت انرژی که به من دادی
یادمه وقتی این خواسته من خیلی درونی شد که خداوند عنایتی کنه و یه نفر را که همفرکانس من باشه به من برسونه
به طرز جادویی به زندگیم وارد شد که داستانش مفصله
ولی اون وقتها که تازه ازدواج کرده بودم خیلی فرکانسهای درب و داغونی داشتم و یه سه سالی طول کشید که زندگیمون به یه آرامش نسبی برسه
چند سالی که گذشت من به دوره امیر شریفی هدایت شدم و یه دوسالی رو خودم کار کردم و بعدش
اونم به صورت کاملا هدایتی به سمت سایت و استاد عزیز هدایت شدم
یه دوسالی بود که فایلهای دانلودی را دنبال میکردم و هنوز عضو سایت نشده بودم
یه مقدار تغییرات رفتاریم
ملموس شده بود
و فاطمه جان منا رسد میکرد
ولی با دیدن اینکه من فایلهای استادا میبینم مقاومت شدید داشت
منم اصلا هیچ گونه زوری برای تغییرش نمیکردم
یه روز یادمه سر کار بودم که بهم پیام داد
رسول تو داری با خودت چی کار میکنی به نظرم نباید تو این سایت فعالیت کنی
منم که راهم را پیدا کرده بودم و هر گونه بهایی را برای پرداختش حاضر بودم بدم
گفتم
ببین فاطمه جان من راهم مشخصه و به این راه ایمان دارم
و شما هم به عنوان یه انسان مختار هستی راهت را انتخاب کنی
این در شرایطی بود که فاطمه جان یه خانم کاملا مذهبی بود
چادری با باورهای بسیار بسیار شدید مذهبی
من موضعم را مشخص کردم
یه روز اومدم خونه دیدم 6 تا از فایلهای حجاب را تا صبح گوش داده و فکر کنم تاصبح گریه کرده بود
اومدم دیدم چشمانش پف کرده
یادمه اون روزا من شاید دوهفته ای بود عضو سایت شده بودم
خلاصه اینکه ایشون بدون اینکه من چیزی بگم عضو سایت شدن
حمید جان من تو کامنتهام گفتم
یه ادم چقدر میتونه تغییر کنه وقتی ایمانش به یه حدی برسه
خلاصه فاطمه جان کل سایت را در عرض یک ماه شبانه روز
شخم زد
به حدی که من مات و مبهوت از این همه تعییر بودم و این همه تعهد و من به این باور رسیدم که اصلا تعداد روزهای عضو شدن در سایت مهم نیست ،اینکه چقدر این مسیر را باور کردی و چقدر زمان گزاشتی و با عشق و جدیت رو باورهات کار کردی مهمه
شبانه روز دو سه ساعت میخوابید
بعد یک ماه دقیقا قبل از این
شلوغیها که شروع بشه
جلوی کل خانوادش وایستاد و به من گفت من میخوام ماتو بپوشم
تمام خواسته های من برای یه هم مسیر خوب داشت تیک میخورد
دونه به دونه
نمیدونی چه شجاعتی را به خرج داد
من هنوز از تغییرات آسانسوری ایشون متعجبم
اینم بگم که خانواده ایشون و مخصوصا برادرش فاطمه جان بارها به فاطمه جان گفته که خوب شد تو شوهر کردی و رسول تو را کوبید و از نو ساخت
بنده خداها نمیدونن که واقعا تصمیم و خواسته و تلاش شبانه روزی خودش بوده(استیکر خنده)
الان جوری شده ایشون خیلی از مواقع اشتباهات منا گوشزد میکنه
اینقدر که تو قدمها شبانه روز کامنت بچه ها را خوند و فایلها ها را گوش داد
اینم بگم من دوسالی واقعا قلبم به دوره دوازده قدم داشت کشیده میشد و خیلی دوست داشتنم این دوره را تهیه کنم
حالا ببیم وقتی آماده شدم
اصلا یادم نیست چطور شد که با لب تاب دوره را خریدیم و با ایمیل ایشون
و این شد که من بیشتر فایلها نصیبم شد و فاطمه جان
هم فایلها و هم کامنت دوستان و فعالیت در سایت نصیبش شد(استیکر خنده)
خلاصه خدا را صد هزار مرتبه شکر
الان من دارم طعم خوشبختی را به صورت خیلی عالی میچشم و باهم با قدرت داریم پیش میریم
الهی صدهزار مرتبه شکر
با چشمانی اشکبار این نوشته ها را برات نگاشتم
حمید جان من با تمام وجودم این شرایط را خواستم و شد و خداوند منا مودر لطف خودش قرار داد و راه را برآن هموار کرد
الهی صد هزار مرتبه شکر
ایشالله در همه زمینه ها روابط و ثروت و آزادی مالی زمانی و مکانی به بهترین درجات برسی رفیق که مطمئن هستم لایق هستی
ایشالله خیلی نزدیکه که با کلی نتایج عالی همدیگه را ببینیم و با هم کلی گپ بزنیم و از مسیری که با عشق طی کردیم صحبت کنیم و لذتشو ببریم.
یا حق
سلام عشق دلم
سپاس از کامنتت
یعنی اون تیکه که گفتی داداشم میگه خوبه تو شوهر کردی طبق معمول ترکیدم از خنده من
اره این جمله بارها خانواده م به من میگن و از اول ازدواجم هرتغییری میکنم ربطش میدن به شما که چقدر رسول تورو عوض کرده
ساختمون ذهنتو کوبیده ، از نو ساخته
منم میخندم اونم از نوع بلندش چون اصلا خنده ی اروم تو کارم نیست
و میگم بذا اینطوری فکر کنن
واقعا خداروشکر که هدایت شدم به استاد عباسمنش و سایت و این همه آگاهی ناب
چقدر خوب دارم همچنان قانون جهان رو یادمیگیرم در کنارت .
خداروشکر مقاومت هام و باورهای غلط مو پذیرفتم وکنار گذاشتم
خیلی لذت بخشه الان برام حال وروزم بهتره
خودمو دوست دارم
زیبایی هارو تحسین میکنم
باخودم در صلحم
و از درون شاد و آرومم
خداروشاکرم که واقعا همیشه در همه ی انتخاب هام آزادم گذاشتی و میذاری
این آزاد گذاشتن و تغییر کردن هات و نتیجه گرفتن هات باعث شد در کمتراز 5دقیقه عضوسایت بشم و واقعا قرارنداشتم برای شنیدن فایل های قرآنی
من تا یک ماه واقعا هنگ بودم که نمیدونستم خدا سیستمه و از روی عادت عبادتش میکردم .
عاشقتم خیلی خوشحالم که الان باهم تو دوره های استادیم ، در کنار بچه های سایتیم .
دمت گرم عزیزم .
سلام آقا رسولِ عزیز دوست هم فرکانسی
چقدر از خوندن این کامنتتون لذت بردم اینکه با خانومتون هم فرکانس هستید و باهم این سایت رو دنیال میکنید
قطعا هر کدوم جدا از هم روی خودتون کار کردید و خودتون با خودتون هماهنگ شدید ک جدب همدیگه شدید و کبوتر با کبوتر باز با باز مصداق شماست
من خیلی خوشحالم ک الگوهای بینظیری برای رابطه ی دلخواهم دارم اینکه میتونم باور کنم ک همچین زوج هایی هست ک هر دو عباس منشی باشن و یکی از خواسته های من هم از رابطه همینه و میوکنم ک ب زودی قانون برای منم جواب میده چون برای شما دو بزرگوار اتفاق افتاده
خدایا شکرت ک منو هدایت میکنی ب این دوستان عزیزم و خیلی خوشحالم برای رابطه قشنگتون و تحسینتون میکنم بسیار زیاد
امیدوارم سالیان سال در کنار هم این عشق خدایی ادامه دار باشه براتون و لذت ببرید
دوستون دارم
با آرزوی بهترین ها برای شما و خانواده ی محترمتون
سلام مهدیه جان عزیزم
سپاس از کامنت خوشگلت که برامون نوشتی
حتما قانون جواب میده
ان شاالله بهترین روابط رو تو زندگیت تجربه کنی
وبه رابطه دلخواه
وعالی برسی
برامون از نتایج رابطه دلخواهت بنویسی
کلی کیف کنیم ولذت ببریم
همیشه سالم و شاد و ثروتمند باشی درپناه الله یکتا.
سلام بر برادر موحد اتشنشان ،
حمید جان مثل کامنت های عالی، خودت حتما می دونی که عالی هستند هم بادشتوبر و شوق می نویسی هم با هدایت الله . در کامنت خودت در مورد هر حرکتی فقط به خاطر خدا نوشتی . مورد ی یادم اومد دوست داشتم اینجا بنویسم . من چند وقت پیش برنامه های زندگی پس از زندگی که ماه رمضان گذشته پخش شده را نگاه می کردم . تجربه کسانی که مرگ موقت داشتند . اقایی می گفت حتی در مورد لباس پوشیدن هم باید فقط برای خدا باشه ( دقیق جمله یادم نیست ولی جوری که مورد حساب و کتاب و یاد اوری اعمالش بهش نشان داده شده ، نیت برای تمام کارها مهم أست ). من از این برنامه ها درسهای زیادی گرفتم و اینکه واقعا خواسته ما ، درخواست کردن ما چقدر مهم أست و خدا واقعا سریع الجابه هست .
امیدوارم در پرتو نور حق هر روز بیشتر و بیشتر در جهت توحیدی ، روابط و ثروت و سلامتی پیشرفت کنی .
سلام رفیق جانم
ببخشید مفهوم کامنتت
اشتباه تایپ کردم
شهر الیگودرز
و
گفته بودی سلیمان نبی
آخرین پیامبری که میره به بهشت
هههههه
زندگی دربهشت قسمت 131
نشونه روز خانومم بود که هم فایل دیده بود وهم کامنت هارو خوندنی به کامنت شما هدایت شده بود .
خیلی خندیدم حمید
چه جوری این به ذهنت اومد
داداش دمت گرم
پیش به سوی نتایج بهتر وبزرگتر به امید الله یکتا.
سلام به دوست عزیز آقای امیری
چقدرررر کامنتتون پر محتوا و پر بار و پر برکته واقعا تمام مدتی که میخوندمش حس میکردم کلی آگاهی به سمتم سرازیر شد و خداروشکر میکنم بابت وجود دوستانی مثل شما .چقدر زیبا از علایقتون و رسیدن بهش گفتید واقعا آدم انرژی و امید میگیره که بله میشه
کلی حس خوب و آگاهی کسب کردم از کامنتتون
سپاسگزارم ازتون امیدوارم همیشه شاد و سلامت و موفق باشید و از موفقیت هاتون برامون بنویسید
در پناه الله یکتا باشید
بنام خداوندی که همه چیز از آن اوست…
سلام بردار عزیزم..بازم هدایت الله و هدایت شدنم به فایل شما…
و باز هدایت دیشبم از سوی پروردگارم خوندن کامنت سریال زندگی در بهشت قسمت جدید…
امروز طبق هدایت …بازم هدایت بسوی کامنت شما!
حمید عزیز همین چند دقیقه پیش هدایت شدم بعد از چند روز تصویر نمایه پروفایلمو حل کنم..باز هدایت الله!درست در زمان و مکان مناسب..
و نکته بعد! از اول کامنتتون اشکانم مثل بارش باران همینجور ریخت تا کامنتتون تمام شد..
خیلی ممنونم بابت کلمات زیباتون که همه بخاطر باورهای توحیدیه..چقدر خداوند اینجا برای هر کدوممون عشق بازی میکنه…..ممنونم بابت نوشته زیباتون بریید سراغ عشق و علاقتون!
دقیقا منم عاشق کار کردن طراحی پارچه و لباس هستم.(استفاده از طبیعت)هدایتشم از سمت پرودگار اومده..انشالله منم در اینراه دارم ادامه میدم..چقدر قدرت یادگیریم نسبت به گذشته قوی شده..که همه لطف پرودگار هست!
.دارم کم کم پیش میرم از بس لطف پروردگار شامل حالمه .دارم نکات خوبی رو یاد میگیرم..فقط میگم خدایا ممنونم که نقطعه قوتم را هر روز داری قوی تر میکنی.و بهم گفتی ادامه بده فقط یادگیریتو قوی کن!…
کامنتتتون بسیاررررررر زیبا بود.تشکرتون میکنم.چقدر باورهامونو چنگ میزنه!
به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی
سلام به همه مسافران راه درک توحید و قوانین الهی و تمرکز بر زیبایی ها
استاد عزیزم از شما سپاسگزارم که مرا با درک زیبای استعینوا بالصبر و صلوه آشنا کردید.
به من آموزش دادید مسیر رسیدن به خواسته هایم را با صبر و تمرکز بر زیبایی ها و توجه به خدا سپری کنم.
همان مسیری که باعث شد در طوفان های زندگی ام سر سلامت بیرون آورم.
اینک نیز همان مسیر را در پیش گرفته ام. و تمام سعی ام بر این است فاصله زمانی رسیدن به خواسته هایم را با گشت و گذار در بهترین کنسرت ها و کافه گردی در بهترین هتل ها و کاخ ها سپری کنم.
چند روز پیش بود با یکی از دوستان عزیزم در آزادی زمانی و مکانی و استقلال مالی در کافه سعد آباد صبحانه میخوردیم و در مورد قوانین و قرآن و موفقیتهایمان صحبت میکردیم.
بودن در آنجا برایم یادآور باغهایی بود که طبق وعده الهی نهرها از زیر آن جاریست و پاداش متقین است.
هربار به عکسهایم مینگرم گویی خود را وسط بهشت وعده داده شده الهی میبینم.
هربار خدا را سپاسگزاری میکنم که پارسال در چه شرایطی بودم و اینک خدا مرا از بالا پایین رفتن از پله های مجتمع های قضایی و… نجات داد و مرا به آرامش و امنیت و گشت و گذار در باغهای بهشتی هدایت کرد.
این روزها کارم کافه گردی و کاخ گردی و گشت و گذار های حلال و پاک الهیست.
همان عمل به امر الهی که به مریم س شد تا بتواند مسیر و چالش هایش را با حال خوب طی کند.
بخور ،بیاشام و چشم روشن دار
و نیز عمل به دومین وصیت الهی بعد از توحید احسانا بالوالدین شادی را در چشمان پدر مادرم میبینم.
مادرم اذعان دارد همینکه کنارم هستی برایم یک دنیاست دستبوسشان هستم که همیشه مرا بی قید و شرط دوست داشتند.
همینکه به ورود من به این جهان کمک کردند همچون گوهری در زندگی ام هستند که لازم هست این را هربار به خودم یادآوری کنم تا تفاوت باورهایشان مرا دچار کج فهمی نکند.
به یاد خواندن شعر یک دختر دارم شاه نداره پدرم ،برایش غذاهای درباری با تزئینات لاکچری درست میکنم و احساس ارزشمندی را به او انتقال میدهم.
عاشقانه دستپختم را تحسین میکند و همچون یک ملکه با من رفتار کرده و همیشه نسبت به کارهایم قدردان و متواضع و سپاسگزار است.
گرچه به عجز و ناتوانی ام در تغییر این دو گوهر ارزشمند در زندگی ام پیش خدایم اقرار کرده ام ، اما هربار به خود الا ابتغی وجه ربه الاعلی را را گوشزد کرده و سعی میکنم عمل کننده به وصیت الهی باشم.
ضعفم در این بخش همانیست که لازم است لیزری رویش کار کنم.
من از او فرزندی صالح میخواستم ، مرا برگرداند و به من فرصتی داد تا نسبت به والدینم نیکوکار باشم و حقوقشان را رعایت کنم و این بخش را اصلاح کرده و تقویت کنم.
قسمت پنجم
شماره ای ناشناس بود که از پیش شماره آن احتمال دادم از انتشارات باشد.
آقای فرسایی بود به دلیل اینکه در پیغام نتوانسته بودند مرا متقاعد کنند ،گویا تصمیم گرفته بودند تماس گرفته و مرا برای تغییر متن مقدمه مجاب کنند.
همان توضیحاتی که به صورت متنی در پیغام ارسال کردند با توضیحات بیشتری بیان کردند.
تصمیم گرفتم فارغ از نتیجه و تقلا برای به کرسی نشاندن دیدگاهم ، صادقانه احساس و باورها و نگاه اکثریت جامعه را به خیاطی که خودم نیز با تضادش دست و پنجه نرم کرده بودم را به اختصار توضیح دهم و برایشان توضیح دهم که چرا لازم دیدم چاشنی باورهای خوب را قبل از آموزش به کتاب اضافه کنم.
وقتی برایشان توضیح دادم کاملا مجاب شده و سکوت کردند.
در پایان روند تصویرسازی جلد بودیم که متوجه شدم ، تصویر سازی جلد ، ویراستاری و صفحه آرایی بر عهده انتشارات است.
گویا یک قالب خاص برای جلد ها در نظر گرفته شده بود که همان روی جلد چاپ میشد و این فرمت جزو قوانین آن انتشارات بود.
هربار تأکید کرده بودم که میخواهم تصویر سازی طراحی شده خودمان روی کتاب چاپ شود ، با همان جواب مواجه میشدم که انتشارات قالب خاص خودش را دارد و نهایتا بتوانیم بخشی از عناصر تصویرسازی شما را در جلد کتاب استفاده کنیم.
در نهایت تصمیم گرفتم از قانون کد نویسی خواسته ها استفاده کرده و لحظه نهایی را تجسم کنم.
در تک تک لحظاتی که نجوا سعی میکرد این تضاد را در ذهنم جلوه داده و برایم مشغولیت ذهنی ایجاد کند از اعراض استفاده میکردم و مسئولیتش را به خدایی واگذار میکردم که به دستان پاک و الهی زهرا جان آن تصویر زیبا را خلق کرده بود خودش هم موظف بود آن را دقیق و کامل روی جلد کتاب چاپ کند.
من از پذیرش بارهای خارج از حد توانم استعفا داده ام. کراهت به دوش کشیدن مسئولیت امور خارج از طبیعت زنانگی ام همه وجودم را فراگرفته است.
دلم همان بخور ، بیاشام و چشم روشن دار و سکوت های مریمی را پذیراست.
همان مسئولیت های زنانگی ام را پذیراست.
همان که تو در لذت و سکوت اجازه دهی خدا صحبت کند و امورات تو را سامان دهی کند.گرچه بارها و بارها شیطان ذهن مرا از این مسیر خارج میکند و باز هم بارهای اضافه را متحمل میشوم.
اما مقاومتهای قلبی ام به من یادآوری میکند که اموراتم را به خودش واگذار کنم که او بصیر بالعباد است.
وقتی خیالت راحت است که در مسیری الهی و تبعیت از هدایت الهی قدم برداشته ای ، در تک تک تضادهای مسیر امنیت خاطری سراسر وجودت را فرا میگیرد حتی اگر ظاهر شرایط بر خلاف میل تو پیش برود.
چیزی تو را به صبر و سکوت فرا میخواند، و اگر تو درک درستی از اعتماد به خدایت داشته باشی عقب نشسته و اجازه میدهی خودش امور را ساماندهی کند.
وقتی زهرا جان اعلام کردند من دوست ندارم کارم ناقص چاپ شود ،هم لازم دیدم کنترل ذهنی داشته باشم و ناشر را خدایی بدانم که کاری به خواسته و قوانینی که آدمها وضع کردند ندارد و به او این اطمینان خاطر را دادم که اجازه بدهیم خدا هدایتش را جاری کند.
وقتی فایل پی دی اف کتاب برای بازبینی و تأیید نهایی به دستم رسید ، وجودم سراسر شادی و سپاسگزاری بود.
خدا همچون همیشه کارش را به نیکوترین شکل برایم انجام داده بود.
من به قوانینش عمل کرده و از هدایتش تبعیت کرده بودم و او هم طبق وعده حقش قوانینی که آدمها وضع کرده بودند را برایم تغییر داده بود.
اینکه خدا قوانین آدمهای را برایم تغییر دهد احساس قدرت را در رگهایم تزریق میکند.
احساس لذت بخشیست در کمال متانت و آرامش و بدون تقلا همچون قلدرها زندگی کنی.
متن مقدمه بدون اینکه حتی یک واو از آن کم شود در بخش مقدمه قرار گرفته بود ، تصویر جلد کتاب دقیق و کامل روی جلد قرار گرفته بود.
همان چیزی که میخواستم فارغ از قوانین انتشارات اجرا شده بود.
همان اجرا عبارت تأکیدی ام.
هرآنچه در آسمانها و زمین و مابین آن است به تسخیر نفیسه درآمده است
هر روز که این عبارت را بارها و باره مینویسم احساس قدرت همه وجودم را فرا میگیرد.
وقتی هم که در طی مسیر زندگی ام به وقوع میپیوندد غرق شادی و لذت شده و دفعه بعد با ایمان بیشتری آن را مکتوب میکنم.
تصویر جلد شامل دو خانم بوده که در یک مزون مشغول کار پرو و طراحی لباس هستند ، موهای یکی از خانم ها باز و دیگری دامن به پا داشته و پاهایش بدون جوراب ،تنها تغییری که در تصویر ایجاد کرده بودند یک مقنعه سر خانم کرده و پاهای خانم دیگر را نیز پوشانده بودند که حجاب اسلامی شان را حفظ کرده باشند.
بخش خنده دار داستان آنجا بود که یک مقنعه از نوع شلختگی و کج سر خانم طراح لباس کرده و پوشش پای خانم خیاط را نیز به گونه ای مضحک ادیت کرده بودند، محال بود با دیدنش از خنده ریسه نروید.
حدس میزدم که به پوششان ایراد بگیرند لذا از قبل ایده کلاه حجاب داده شده بود. میماند اجرا کردنش که از زهرا جان درخواست کردم آن را اجرا کنند و برایم ارسال کنند.
زمان زیادی نداشتم و زهرا جان هم در سفر بودند.
ادامه دارد…
سلام به نفیسه عزیز و دوست داشتنی
چقدر کامنتت زیبا بود خیلی حس و حال خوب باهاش گرفتم
مخصوصا اون قسمتهایی که در مورد احسان به والدین گفتی و باعشق براشون غذا درست میکنی و تزیین میکنی و بهشون ارزش میدی کلی درس برام داشت که آزاده اگه میخای موفق بشی همین کارو با پدر و داداشات و خواهرت انجام بده
و خیلی تحسینت کردم عزیزم برای این قلب بزرگت
باید زیاد رو این مورد کار کننم
البته اینم تکامل میخاد یه شبه اینجور نمیشه شخصیت تغییر داد کم کم قدم به قدم
اتفاقا چند روز پیش چند بار از داداشم که مهمونمون بود درخواست کردم بره یه جایی چن تا ام دی اف که برای کارم سفارش داده بودم بیاره داداسم هی پشت گوش مینداخت دیروز که خواستن برن مهمون خواهرم بودیم نهار بهش گفتم ببین سر راهته از این مسبر بریم هم کار منو راه بنداز هم میریم مهمونی دیگه ایشون ناراحت شد اولش که همه کارها رو بهش واگذار میکنن جون ماشین داره
منم گفتم خب من گفتم ماشین داری و تو شهر یه قدمه گفتم ازت درخواست کنم که الان ناراضی هستی نمیخاد بری داداش من بریم خونه خواهرم که داداشم گفت بیا بهشونم بر میخوره الان میرم برات میارم گفتم نه من ناراحت نمیشم فقط نمیخام کسی زوری یا اجبار بره اگه قراره کسی کاری و انجام بده با عشق انجام بده نه اجباری چون الان میبینی هرچیزی که با اجبار باشه حس خوب نمیده و امکان هزار اتفاق بد داره بعد گفت نه میرم قسمش دادم نره گفت میرم زنداداشمم گفت خب راست میگه اگه قراره کاریو انجام بدی با عشق انجام بده نه اجبار
هی من گفتم برگرد ایشون گفت نه اخرشیم رفتیم و اون ام دی اف کار که کار من پیشش بود بسته بود خیلی جالب بود گفت 10 دقیقه قبل بستم وقتی باهاش تماس گرفتم
بعد به داداشم گفتم ببین وقتی میگم کاری با اجبار انجام نشه و با عشق باشه همینه دیگه
بعد گفت نه شماها همه وقتی من میام منتظرید من کارهاتونوانجام بدم تو وقتی کار خودته همیشه که من نیستم با اژانس برو گفتم چشم دفه بعد منتظر کسی نمیمونم سپاسگزارم که گفتی
و خیلی خوشحال شدم با ارامش گفتم
وقتی رفتیم خونه خواهرم زنداداشم گفت خیلی خوشم اومده انقد با آرامش باهاش حرف زدی و ناراحت نشدی و عصبی نشدی فک کردم الان عصبی میشی اما خیلی تغیبر کردی و خیلی خوشم اومده
اخه من نفسیه جان قبلا اینطور نبودم خیلی سریع تر عصبی میشدم یا حاصر جواب بودم الان نمیگم صدرصد اوکی شدم اما دارم رو خودم کار میکنم و آرومتر شدم
حتی دامادمون که هیج وقت تعریف نمیکنه گفتم خیلی خوشم میاد از آزاده که مثبت فکر میکنه حتی نداره میگه خداراشکر دارم و این خیلی خوبه
و کلی دیروز تحسین شدم از طرف زنداداشم و دامادمون
رفتارم با پدرم نمیگم خیلی اوکی اوکی شدم اما خیلی خوب شدم همه میکن و اینا همه به لطف فایلهای استاد و کار کردن این چند ماهه رو خودمه که خیلی جا داره خوب و بهتر و بهتر بشم که هنوز 5 درصد اوکی شدم
در مورد اینکه گفتی برای مقدمه و تصویر جلد هرچیزی گفتم اونا خواستن حرف خودشونو مجاب کنن منم از خدا درخواست کردم من نمیدونم من عقب میکشم تو درستش کن چقدر درس داشت خیلی عالی بود وقتی توکل میکنی وقتی کارها رو اسان میگیری بر خوو وقتی در برابر رب عجزو ناتوانی خود رو نشون میده ادم خدا به قول ملاصدار همه چیز میشه براش به شرط ایمان و باور قلبی بهش و چقدر قشنگ خدا کارها رو برات انجام داد
خدایا شکرت به این کامنتت هدایت شدم عزیز دلم
سپاسگزارم برای وجودت
مرسی که نوشتی
خیلی دوست دارم
سلام به نفیسه عزیز و توحیدی.
چقدر از خوندن کامنتون لذت بردم و احسنت میگم و تحسین میکنم شما رو، و شگفت زده شدم.
من حدودا دو ماه ونیم هست که متعهدشدم به بودن درسایت و کار کردن و سعی اگاهانه در حدتوانم. چند ساله با استادم ولی اون وقتا فقط گوش میدادم.
در این مسیر دو ماه چه همزمانی ها که دیدم و ترمز ها و درک و فهمم از قانون برام واضح تر شد. و یقیق کردم که وقتی تمرکز پاره پاره باشه و و ورودی ها نامناسب ندای الهامات ضعیفه و به گوش نمیرسه و وقتی متمرکز بر زندگی خودم شدم اون موقع تونستم ببینم و بشنوم. بالا نوشتم شگفت زده چون از روزی که فهمیدم باید و باید مولد ثروت باشیم بدون توجه به نیاز به پول بدون توجه به میزان درامد همسر، بعد از خداوند هدایت خواستم و رسیدم به خیاطی. (کاری که سال 89 در دوران دانشجویی یه مدت کوتاهی یادش گرفتم.) و بعد اون هر روز توی ستاره قطبی ازش خواستم قدم اول رو بهم بگه و تو همین مدت هدایت میشم به بچه هایی توی سایت که خیاط اند و فوق العاده موفق اند و توحیدی اند مثل شما. و دیدم که با اشنایی با این عزیزان منطق های واهی که این همه سال ذهنم ساخته بود فرو ریخت. و امروزم کامنت عالی شما و کتاب تون و مقدمه بینظیرش. جالبه که تو این مدت اسمتون دیده بودم ولی انگار الان باید تمرکز و توجه ام معطوف کامنت و شخصیت شما میشد. درک و نگاه و مقدس دونستن و ارزشمند دونستن وعشق شما به هنر خیاطی کلید و رمزه، و این در نوشته ها تون کاملا پیداست. به نظرم شما هنرمند هستید هم نویسندگی و هم خیاطی.
راستی چه برداشت های ناب و عالی از سوره مبارکه نساء دارید و باعث شد برم و سرچ کنم در موردش. عالی بود عالی.
خداروشکر که بازم هدایتم کرد ممنونم از شما دوست عزیز. امیدوارم همیشه بدرخشید.
خدا همینجاست تو قلب خونه، تو عطر پاک گلای پونه…
خدا همینجاست؛ تو عطر بارون تو چشم خیس منو خیابون!
خدا همینجاست؛ بین من و تو ساده ساده عین من و تو
خدا همنیجاست؛ تو لحظه هامون بین نماز احساس و بارون!
خدا همین جاست خدا همین جاست خدا همینجاست…
تو بی کسی هام وقتی که از عشق معجزه میخوام…
خدا همینجاست؛ واسه همیشه چشماتو وا کن معجزه میشه!
خدا همینجاست؛ بین من و تو ساده ساده عین من و تو…
خدا همین جاست؛ لحظه به لحظه وقتی که قلبی از عشق بلرزه
خدا همینجاست؛ بین من و تو ساده ساده عین من و تو…
خدا همینجاست؛ تو این دقایق منتظر ماست دلتنگ و عاشق!
خدا همینجاست خدا همینجاست خدا همینجاست…
بین من و تو ساده ساده عین من و تو خدا همینجاست…
به نام یگانه فرمانروای هستی
سلام و درود خداوند بر استاد عباسمنش گرانقدر، شایسته خانم و همسفران عزیزم . سفر به دور آمریکا _ قسمت 21
این آهنگ تقدیمی خداوند به همسفران عزیزم است. آره عزیزان مژده که خدا همینجاست؛ بین من و تو، ساده ساده عین من و تو!
خونه مون رو رو کولمان میگذاریم و ادامه می دهیم به این مسیر زیبا برای تجربه کردن نعمت ها و زیبائی های بیشتر و خداوند نیز سخاوتمندانه زیبائی هایش را برویمان گشوده است تا ازین مهمانی و سفر نهایت استفاده و لذت را ببریم نوووووش جانتان؛ نووووووش روانتان؛ نووووووش وجود زیبایتاااااااان! خدا رو میشه لابه لای تک تک این تصاویر لمس و احساس کرد.
دیدن این تصاویر و حرکت در کنار رودخانه و به خصوص اون آقایی که هیزم جمع کرده بود برای من همه تصاویر آشنائی اند! زیرا خدا رو شکر به واسطه نزدیکی به طبیعت و بودن در طبیعت بارها و بارها چنین صحنه هایی رو تجربه کرده ام. و این هم از نعمت هایی است که در زندگیم دارم.خدا رو کرور کرور شکررررررر. داشتم فکر می کردم سفر استاد به واسطه این تراک کمپر خفن و دستگاه گریل نینجا و ژنراتور برق و قانون دوره سلامتی نه نیازی است که بگردیم هیزم جمع کنیم و طبیعت خداوند رو خراب کنیم و اکوسیستمش رو به هم بزنیم و نه نیاز به برپا کردن آتش برای درست کردن غذا و چایی یا تامین گرما و یا محافظت از خودمان را داریم و چقدر سفر ما راحت و ایمن شده است.
همسرم که داشت این تصاویر رو می دید میگفت یعنی اینها تنها تو جنگل خوابیدن؟! یعنی اینا نمی ترسن؟! (آخه همسرم به شدت از همه چیز میترسد!) و میگفت امکان ندارد که تفنگ یا اسلحه تو ماشینشون نباشه؟!خخخ. بهش گفتم من میتونم شهادت بدم که هیچ گونه وسیله دفاعی همراشون نیست. ترس جایی هست که خدا نیست! و به قول استاد همه ترسها، توهمند!
چقدر دیدن این درختهای سپیدار زیبا و چشم نواز است! بقول عزیزم انگار دارند بهت لبخند می زنند و میرقصند. الله اکبرررررر
و باز یک تابلو در ابتدای مسیر که اطلاعات لازم رو در اختیار ما قرار میده و توصیه ها و تذکرات لازم رو برای ادامه این مسیر به مخاطبین ارائه می دهد. و چقدر این فرهنگ و این اطلاع رسانی ستودنی است و احترامیست که برای همنوع قائلند و ارزشی است که برای وقت و زمان قائلند. و ارزش این اطلاع رسانی زمانی بیشتر میشه که در شرایط مشابه قرار می گیریم و خودمان را مقایسه می کنیم.بعنوان مثال این اطلاع رسانی رو مقایسه کنید با اطلاعاتی که در این روزها مسافران مناطق پر تردد کشور دارند تجربه می کنند. نکته تحسین انگیز دیگه این بود که چقدر این تابلوها تمیز و مرتب و سالم نگهداری شده اند! بدون اینکه دوربینی باشه یا ماموری وظیفه نگهبانی از اون رو داشته باشه و این همه سطح بالای فرهنگ عامه مردم رو به ما نشان میده که بی دلیل نیست این کشور اینقدر توسعه پیدا کرده و حرف اول رو در جهان میزنه.
از فرهنگ بالای مردم آمریکا گفتیم وقتی تو ذهنم داشتم مقایسه می کردم این تفاوت ها و در نتیجه این نتایج رو یاد نکته جالبی افتادم که بد ندیدم با شما عزیزان هم به اشتراک بگذارم.
امروز حال و هوای ما فوتبالی ها و مردم ایران تحت تاثیر بازی بزرگ و جذابی قرار گرفته که برای همه علاقمندان به فوتبال در ایران و حتی آسیا جذاب و دیدنی است و آن بازی امشب پرسپولیس با النصر عربستان است.این بازی بعلت حضور یکی از بهترین بازیکنان فوتبال جهان یعنی کریستیانو رونالدو سر و صدای زیادی پیدا کرده و تصاویر استقبال عجیب و غریب مردم از این ستاره جهان خودش به نوعی بازگو کننده سطح فرهنگی عامه مردم است! اما جالبه بدونید همین بازی که اینهمه علاقمند آرزوی دیدن این بازیکن رو دارند به واسطه یک کار غیر فرهنگی با جریمه ای اف سی (فدراسیون فوتبال آسیا) مواجه شده و اینهمه علاقمند از دیدن این بازی و این ستاره های سرشناس از نزدیک محروم شده اند و چقدر هم به درآمد زایی باشگاه آسیب زده شده و یار 12 این تیم که کمک کار همیشگی و اهرم فشاری بر حریفان بوده از این تیم سلب شده است. و این درسهایی است که ما باید از این فایل بگیریم و در زندگیمان بکار بگیریم. به علت ضیق وقت ( قول دادم به خانم بریم خرید مایحتاج منزل خخخ) به همین مقدار بسنده میکنم و برای نماینده کشورمان در بازی امشب آرزوی موفقیت میکنم . یا حق
سلام دوست خوبم.
من خودم پرسپولیسی شدید هستم ولی اییینقدر این بازی تو این 2 روز برام درس داشت که فهمیدم من کجای کارم.
من بعنوان کسی که با خودش صادقه و همیشه بدونه جانب داری نظرش رو میده دوست داشتم در مورد بازی صحبت کنم، نه جنبه ی ورزشیش، بلکه از نگاه بچه های سایت استاد عباسمنش.
ببینید پرسپولیس سالهای گذشته با تیمهای بسسسیار قوی تر از النصر دیروز بازی کرد و اونها رو تحقیر کرد و برد!
اونم با پنجره ی بسته و بدونه بازیکن جدید!گ اگه یادتون باشه که هر دوبار به فینال هم رسید!
شما برو 2 تا بازی قبلی پرسپولیس النصر رو نگاه کن میبینی که چچچقدر تیمه النصر تو اون دوتا بازی قوی تر از دیشب بود!
تازه تو زمین زمین بی طرف پرسپولیس بردش!
اما چی میشه که دیشب اینقدر ضعیف بازی کرد!
اخراج مسخره در دقیقه 50،گل به خودی،سر خوردنه مداوم، زیر توپ زدنهای بی مورد، بازی با پای افتضاح از بیرانوند، که زبان زده همه است بازی با پاش، پاس های مکرر اشتباه، همه اینها و شکست دیشب پرسپولیس فققققط بخاطر 1 چیز بود!
نداشتن عزت نفس و اعتماد به نفس در مقابل اسمه کریستیانو رونالدو، سادیو مانه و…!
آخه چقدر اعتماد به نفس باید پایین باشه که کنعانی زادگان زور بزنه که رونالدو باهاش صحبت کنه!چقدر اعتماد به نفس من و مردمه کشورم باید پایین باشه که خودشون رو به هررر دری بزن که عکس بگیرن از این آقا!
تو یکی از سمینار ها تصویری دیدم استاد داشت صحبت میکرد و میگفت هررررررچی که بخواید میتونید تو زندگیتون با ذهنتون خلق کنید!
بعد یکی اومد تکه بپرونه به استاد و مسخره اش کنه، بهش گفت اگه اینجوریه برو کاری کن که بری پیش اوباما اوباما رو از نزدیک ببینی.
استاد بهش گفت اون باید بیاد منو ببینه!
کللله سالن پوکید از خنده و استاد رو تشویق کردند.
من تو این 2، 3 روز از این بازی خیییییلی درس گرفتم، از اینکه چقدر اعتماد به نفس میتونه مهم باشه تو زندگی آدما!
الان قدر دوره ی عزت نفس رو بیشتر میدونم
الان میفهمم وقتی استاد میگن که کلا کشور ما اعتماد به نفسش پایینه یعنی چی!
به خدای واحد قسم!
به تک تک آیات قرآن قسم، اگر رونالدو بیاد طبقه ی پایین خونمون نمیرم باهاش عکس بگیرم!
من بعد از آشنایی با قانون فققققط 1 بار کنار 1 نفر ایستادم و عکس گرفتم اونم فققققط بخاطر عشقی بود که بهش داشتم، و نه اینکه زووور بزنم تو شلوغی و با دردسر، نه اوو شخص در نهایت آرامش ایستاده بود یه گوشه ای و تنها بود!
حتی یادمه وقتی پسر عموم ازمون عکس گرفت بهش نگفتم اون عکس رو واسم بفرست! اون شخص هم کیهان کلهر بود!نوازنده ی کمانچه!
من دیروز فهمیدم مهم نیست چقدر ثروت داشته باشی چقدر دنیا دیده باشی چقدر محبوب و مشهور باشی!
عزت نفس که نداشته باشی وووووول معطلی باوام!
وووول معطلی!
ریشه ی عزت نفس هم برمیگرده به توحید!
آخه چرا یه کشور باید اینجوری بره رو هوا بخاطر اومدنه یک شخص!!!
بخدا من نمیفهمم!
ما تو این اتفاقات میفهمیم که ابراهیم وقتی جلوی نمرود تعظیم نکرد یعنی چی!
ما الان میفهمیم که موسی وقتی یکتا پرستی رو جلوی فرعون ترویج داد یعنی چی!
تنها تفاوت ابراهیم و موسی، با مردمه اون زمان تو همین توحید بود!
درس دیگه ای که این بازی برام داشت این بود که من دیشب داشتم بازی رو تو جرثقیل نگاه میکردم و ما تقریبا با 500 نفر همزمان داریم کار میکنیم و تعداد افراد محدودی بیسیم دارن حدودا 10 نفر و این 10 هر حرفی بزنن تو بیسیم تمامه اون 500 نفر میشنون، من هم بیسیم دارم.
دیشب وقتی پرسپولیس گل خورد چند نفر از استقلالی ها اومدن تو بیسیم و خوشحالی کردن، من بیسیم رو برداشتم که جوابشون رو بدم اما اینجا بود که دوباره دوره ی عزت نفس به دادم رسید، جایی که یادم اومد استاد گفتن:
افراد با اعتماد به نفس، روی هیجانات، روی احساسات، روی خوشحالی و یا عصبانیتشون، تسلط دارند! و هر واکنشی رو به اتفاقات انجام نمیدن.
و من بیسیم رو گذاشتم سر جاش و سکوت کردم!
از طرفی گفتم اگر من جوابشون رو بدم از فردا هی مدام با من کری میخونن و بحث میکنن و تیکه میپرونن و من هم وارد این چرخه میشم و نتیجه چی میشه!؟
بگو مگو های ذهنی، دلخوری، مسخره کردن، تیکه پروندن و در 1 کلام وارد حاشیه شدن!حاشیه هایی که 98%مردم درگیرشن!
واقعا خداروشکر شکرگزاری میکنم بایت این سطح از رشد دیدگاه که توسط این مسیر بهم داده شد.
اگر دیشب تیم پرسپولیس اعتماد به نفس داشت خداشاهده کمتر از 2 گل بهش نمیزد! بابا تیمه النصر دیروز ووول بود چقدر پاس اشتباه میدادن!
چند بار دفاعشون دست پاچه میشد، دروازبانشون هم همینجور! شما فققققط کافیه کیفیت بازیه تیمه سپاهان رو که پرسپولیس تو اصفهان 2_4بردش رو مقایسه کنی با تیم دیشبه النصر!
میبینی که چقدر تفاوت بوده!
یعنی من هررررر چقدر از عزت نفس و ارزشش توی زندگی بگم کم گفتم!
خداروشکر میکنم که تو جمع سما عزیزان هستم
سلام و درود خداوند بر آقا ابراهیم عزیز برادر توحیدی و نابم
آقا ما ارادت خاصی به شما داریم و هر وقت کامنتتون میاد با عشق نوووووش میکنیم. بارها و بارها پای کامنت هاتون اشکم سرازیر شده و همواره برایم ستودنی و قابل تحسینی. به قول آقا احسان اگر برایت کامنت نذاشتم حمل بر تنبلی من بگذارید و گرنه ارادت ما به شما محفوظ است.
در جواب کامنت آزاده عزیز به حس و حالم و تغییر دیدگاهم در این مدت و نگاه به اتفاقات زندگی از دریچه قانون اشاره کردم که خالی از لطف نخواهد بود اگر فرصت کردید در بالای کامنت همین صفحه بخونی.
و خدا رو شاکرم که کامنت شما هم دقیقآ تائید این فرکانس من بود که عزیز دلی مثل شما به اتفاقات و مسائل این روزهای مملکت نه از دید عوام بلکه از دید قانون می نگرد و این چقدر ارزشمند است؟ این یعنی تغییر! این یعنی استفاده از آموزه های استاد در عمل! و این یعنی تغییر سبک و نگرش و افکار و شخصیت ما!
آقا ابراهیم عزیز من با اینکه دو سه روزه دوره عزت نفس رو گرفتم ولی دقیقآ این احساستون رو باور دارم نوشته بودید:که به تک تک آیات قرآن قسم، اگر رونالدو بیاد طبقه ی پایین خونمون نمیرم باهاش عکس بگیرم!
و این همان تفاوت دیدگاه و شخصیت یک عباسمنشیه! این دیدگاه به معنی نفی موفقیت یا بزرگی یا بی احترامی به این بازیکن نیست! نه به هیچ وجه. ولی منم مثل اون بنده و آفریده خدام اگر شرایط مناسب فراهم بود با اشتیاق به دیدارش خواهم رفت و تحسینش میکنم و ازش درس می گیرم اما اگر شرایط فراهم نبود هرگز خودم را خوار و خفیف نخواهم کرد؛ هر کسی که می خواهد باشد، هیچ فرقی برایم نمی کند.
کامنتت مثل همیشه برایم پر از درس بود آقا ابراهیم و قطعآ هر کسی در فرکانسش باشد به آن هدایت خواهد شد و بهره اش را می برد.
افراد با اعتماد به نفس، روی هیجانات، روی احساسات، روی خوشحالی و یا عصبانیتشون، تسلط دارند! و هر واکنشی رو به اتفاقات انجام نمیدن.
این جملات دقیقآ یادآور و تائید کننده حرفهای استاد در جلسه اول عزت نفس برایم است. و در تائید سخنتون اینو میخوام بگم که در سازمان ما هم چند نفر هستند که استقلالی شش آتیشه هستند بقول معروف و کل زندگیشان همین موضوعه!
هر وقت که پرسپولیس نتیجه نمیگیره میان در اطاقم و شروع به نیش و کنایه و متلک زدن و کری خوندن می کنند! با اینکه من قبل از آشنایی با استاد هم این خصلت رو نداشتم که ازین کارها کنم یا موجب ناراحتی کسی بشم. ولی قبلن ها به قول شما باهاشون بحث میکردم و متهمشون میکردم که تو عمرشان با توپ پلاستیکی تو کوچه هم بازی نکردن و تحلیل می کردم و مثال میزدم و جر و بحث و آخرشم هیچ کدوم قانع نمیشدیم و با احساس بد و دلخوری میشه گفت بحث و خاتمه می دادیم ولی خدا شاهده از وقتی دارم به آموزه های استاد عمل میکنم اولا دیگه تعصب قبلی نسبت به هیچ چیزی رو ندارم و در ثانی دنبال ردپای قوانین و سازو کار جهانم تا اینکه کی برد و کی باخت! از بردن تیم مورد علاقم لذت میبرم ولی از باختش اصل
ناراحت نمیشم مثل دیشب زیرا احساس خوبمو برام مثل الماس گرانقیمته و اجازه نمی دم به بهای اندکی آنرا ازم بگیرند!
امروز هم همان همکاران اومدند طبق معمول و کلی نیش و کنایه زدند به والله انگار داشتند تعریف می کردن! به حرفاشون کلی خندیدم انگار طرف حرفشون من نبودم و اصلا یادم نموند چی گفتن! کلی خندیدم و گفتم حق با شماست شما درست میگید وسلام خلاص. الان کامنت شما رو خوندم یادم اومد ولی اگه قبلنا بود این حرف آوردن و بردن حداقل یهفته ادامه داشت!
ابراهیم عزیز همه چیز برای من برمیگرده به تمرکز! شما قطعآ لیگ گذشته رو به خاطر دارید که وقتی سرمربی و باریکنان دست از بیانیه نوشتن و استوری گذاشتن برداشتن در 11 بازی پشت سر هم بصورت معجزه وار پیروز شدند بدون حتی یک کارت زرد در حالی که 10 بازیکن دو اخطاره داشت. و این نتیجه اعجاب انگیز تمرکزه! در بازی دیشب هم این تیم به دلایلی که نام بردید تمرکز نداشت و نتیجه هم منطقی و قابل پیش بینی بود حالا عوام میان دلایل شکست رو زمین معرفی می کنند یا داور یا هر عاملی خارجی دیگری را!
ممنونم رفیق پرسپولیسی عباسمنشی که برایم نوشتید تا قانون رو در اتفاقات زندگیمان مرور کنیم و یاد بگیریم. ارادتمندم.عزت زیاد.یا حق
سلام به ابراهیم عزیز
تشکر گرم و صمیمانه مرا بپزیر چقدر لذت بردم از کامنت فوق العاده ات به شدت حالم را خوب کرد چقدر درس گرفتم
چقدر زیبا بحث عزت نفس را توضیح دادی و ربط اش را به توحید گفتی
کامنت ات مرا به فکر فرو برد و از خودم سوال کردم که من در این بازی در کجا هستم
خواستم ازت تشکر کنم عزیزم که سخاوتمندانه این آگاهی های از جنس الماس را با ما به اشتراک گزاشتی از خداوند بزرگ بهترین ها را برایت آرزو میکنم
سلام به آقای زرگوشی عزیز،دوست همزبانم و سپاس بابت آهنگ زیبایی که نوشتید که بلافاصله دانلودش کردم و چقدر هم باب سلیقه منه
اینها تنها تو جنگل خوابیدن؟! یعنی اینا نمی ترسن،.. چقدر این منم چقدر یاد خود قبلی م افتادم ،البته هنوز هم همینطوری هستم ولی به واسطه آموزشهای استاد پا گذاشتن روی ترسهام به خیلی از همین ترسهای واهی غلبه کردم،از اون آدمی که همیشه چوب به دست بود ،حتی از مرغ میترسید العان تنهایی میره کوه و شب تو تاریکی برمیگرده ،منم با اون همه تمرین و کلی کار روی اعتماد بنفس ام ،و البته با گوشزد های مکرر همسرم یه اسپری فلفل با خودم برمیداشتم که اگر گرگی ،شغالی… …«شما بخون گنگستر شهر شیروان»
نمیدونم اگر برادران اسپری رو ازم میگرفتن به چند تیکه مساوی تقسیم میشدم ،خلاصه که خیلی نرم و کمکم تکاملم رو طی کردم و این روند طی کردن تکاملم برا خودم یادآوری شد و واقعاً وقتی تمرکزی روی حوذه ای کار میکنی این روند خیلی زود طی میشه و به زمان احتیاجی نداره چون این ترس های خیلی منو محدود کرده بود و به شدت به تنهایی سفر کردن و کوهنوردی علاقمند هستم این شور و اشتیاق کمک کرد مدت زمان کوتاهی همه اون باور های مخرب و ترس های کودکی م از بین رفت ،
اشتیاق خیلی خیلی مهمه ،مثل اشتیاق ما وقتی تازه یه محصول رو از استاد تهیه میکنیم و همین اشتیاق بدون توجه به ترمز هامون در اون مورد خاص باعث میشه نتایج همون روزهای اول خیلی محسوس باشه و برا همه ما پیش اومده که اوایل چقدر نتایج سریع و محسوس هستند
این اشتیاق رو استاد ما خیلی عالی در خودش زنده نگه داشته و هیچ چیز براش تکراری نمیشه،ابن بزرگترین درسیه که من از سفرنامه گرفتم ،رها بودن ،دل سپردگی به جریان هدایت ،اشتیاق داشتن برای اتفاقات پیش رو ،لذت بردن از لحظه به لحظه زندگی
سپاس
سلام و درود خداوند بر بانو محمدی عزیز کُردِ همزبانم
خانم محمدی عزیز همواره بعنوان یک همزبان کارآفرین برایم ستودنی و قابل تحسین هستید و به وجودتان در این سایت الهی افتخار می کنم.
ریشه ترس در همه ما از نبود ایمان و آموزه های غلطی است که با آن بزرگ شدیم. و طبیعتآ این ترس در خانمها ریشه دار تر و عمیق تر است زیرا همواره بهمون گفتن که دختر و خانم نباید تنها بیرون بره یا قبل از تاریک شدن هوا برگرده زیرا کوچه و خیابان ناامنه! خانم نباید تنهایی مسافرت بره و هزاران باور محدود کننده دیگه که شدتش در ما کردا بیشتره برای اینکه این وسط غیرت هم چاشنی این باورها و آموزه های غلط میشد.
وقتی در چنین محیطی بزرگ میشی خواه ناخواه منم که یک مردم بی نصیب ازین باورها و هراس ها نمی مانم و با شدت کمتری چنین ترسهایی در وجود ما هم هست! ولی از زمانی که با آموزه های استاد آشنا شدم و روی خودم کار کردم و متوجه شدم هر کجا می ترسم یعنی ایمان ندارم! سعی کردم به دل ترسهام بروم و در چنین مواقعی بیشتر به خدا نزدیک شوم و باور داشته باشم که اوست که از من محافظت میکنه و بدون اذن او برگی از درخت نمیفته. اگر کامنت های منو دنبال کرده باشی در یکی از کامنت هام اشاره کردم که یکشب در تعطیلات عید تنها در یک ساختمان وسط قبرستان خوابیدم با همین باور که خدا هست و دلم رو قرص کردم و راه نجواها رو بستم و چقدر این تمرین به من کمک کرد که از چیزی نترسم! و هر چقدر بیشتر روی خودمان کار کنیم و به خداوند نزدیکتر شویم ترس هایمان کم و کمتر خواهد شد. به قول خودتون آنوقت دیگه واقعآ « فرنگیس گنگستر شهر شیروان» خواهد شد! و این وعده خداوند در آیه 28 سوره رعد است که می فرمایند: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، همانا کسانى که ایمان آوردهاند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد، آگاه باشید که یاد خدا آرام بخش دل هاست. »
بهتون تبریک میگم بابت درس های زیادی که از سفرنامه گرفتی مثل رها بودن ،دل سپردگی به جریان هدایت ،اشتیاق داشتن برای اتفاقات پیش رو ،لذت بردن از لحظه به لحظه زندگی و اینها نتایج و دستاوردهای کمی نیستند. ممنون که روی خودتون دارید کار می کنید تا یک فرنگیس قوی تر، الهی تر، توحیدی تر، نترس تر ، رها تر و موفق تر از خودتان تحویل جامعه و خداوند بدید و این خیلی ارزشمند و تحسین برانگیزه.
این جمله آخرم کردی میگم و بخداوند بزرگ میسپارمتون. هر جای که هه سی خوشک نازارم آرزو کم سخانت آزا بو و دلت خوش و بی پژاره.یا حق
بنام یگانه هستی
سلام به خواهر عزیزم فرنگیس جان چقدر من تحسینت کردم
اولا بگم چهره بسیار زیبایی داری و خیلی خوشگل و تو دل برویی
دوم رفتم قسمت هدایتت رو خوندم چقدر لذت بردم از داستان هدایتت که نوشتی و خیلی خوشخال شدم که خیلی موفق شدی و میخای کارت بازرگانی بگیری انشالله جز صادر کننندگان مهم فرش جهان بشی عزیز دلم
چقدر تو این کامنت تحسینت کردم که بر ترست غلبه کردی و خودت کوه میری و سفر و خیلی خوشم اومد انشالله منم بتونم به این ترسم غلبه کنم
سپاسگزارم که کامل نوشتی
سپاسگزارم برای اینکه امروز به کامنتت هدابت شدم
خدایاشکرت که گفتی هم زبان اقای زرگوشی هستی ینی کوردی خیلی خوشحال شدم که این سایت کوردهای زیادی داره خودمم که کوردم
خیلی دوست دارم عزبزم
بیای به زودی نتایج بزرگتو بنویسی
سلام به آزاده عزیزم دوست خوش سیرت و زیبا رو و زیبا بین من
خدا را سپاسگزارم که فاصله زمانی و مکانی نتوانسته به این هم فرکانسی ما خدشهای وارد کنه خدا را شکر که به واسطه این سایت الهی میتونم با هم زبانهای خودم در نقاط بسیار دور تر در ایران عزیزم ارتباط داشته باشم ،صحبت کنیم همدیگرو تحسین کنیم و کلی از همدیگه یاد بگیریم
سپاس از نگاه زیبایی که داری دوست عزیزم ،من تو و او که اون سر دنیا است همه تیکهای از وجود خداییم و همه زیباییم منتها این زیبایی رو خیلی ها نمیتونن ببینن
مرسی که قدم به اتاق شخصی من گذاشتی و داستان هدایتم رو خوندی سپاسگزارم بابت این همه آرزوی زیبا ،چندین برابر این همه انرژی سمت خودت برگرده دوست عزیزم،( امین )
بنظر من کاری نیست که برای ما مهم باشه و نتونینم از عهده انجام دادنش بر بیاییم ،وقتی عاشق کوه و آرامش اش باشی حتما که هرچند باترس قدم برمیداری و برا چند دفعه اول ترس همراهت میاد اما جسارت و سماجت آت رو که ببینه ،کم کم ازت دور میشه ،مهم اون اهرم رنج و لذته تو ذهن هست که ما رو وادار به اقدام میکنه ،یا اقدام به پا پس کشیدن و صرفنظر کردن از اون تفریحات و مسافرتها و لذات یا جسارت ما رو بیشتر میکنه برای اقدام کردن و در معرض ترس هامون قرارگرفتن
برا من اینطوری بوده که در 100 در صد موارد هیچ اتفاق ناخوشایندی که نتونم از عهده اش برام پیش نیومده ،
تو مسافرت ها چرا ،پای پیاده پیدا کردن جای خوب برا چند روز ،سنکینی بار،پیدا کردن آدرس
ها و…اما همیشه بعد حل اونها اعتماد بنفس ام خیلی بالاتر رفته و همیشه کلی آدم غریبه پیدا شدن که مثلاً چمدونم رو برداشتن ،خیلی خوب راهنمایی آن کردن و همیشه دستان خداوند هستند
مرسی دوست عزیزم ،کلی از کامنتتون لذت بردم و انرژی گرفتم
در پناه مهربانترین و نزدیکترین و قدرتمند ترین
سلام مجدد خدمت خواهر عزیزم استاد گرانقدر
سپاسگزارم که برام نوشتی عزیزم و نقطه ابی پروفایل رو روشن کردی
یه سوال خدمتت داشتم گفتید تو کار فرش هستید و هنرجو دارید و انشالله به امید الله داری کارت مربیگری بازرگانی میگیری
خواستم بگم میشه تعریف کنی کلا چطوری شروع کردی رفتن به این سمت رو و چه اقداماتی برای آموزش دادن انجام دادی که هنرجو گرفتی؟
بعد تو کامنتت به اقای زرگوشی گفتید هم زبانشی و اهل شیروان منظورتون شیروان ایلام هستش یا خراسان؟اخه الان گفتید شک کردم نکنه من اشتباه متوجه شدم که کورد هستید هرچند فرقی نمیکنه کجایی و کدام شهر باشیم مهم فرکانس که ماها رو دور هم جمع کرده اما برام سوال بود
بازم سپاسگزارم عزیزم که نوشتی
سلام به آزاده عزیزم
من از خراسان شمالی شهرستان شیروان هستم و ما کردهایی هستیم که برای حفاظت از مرزها روزگاری نهچندان دور ازسمت کردستان به این سمت کوچه اجباری داده شدیم
و اما در مورد هدایت به سمت فعالیت فعلی
اولین محصولی که از استاد گرفتم دستیابی به رویاها بود و با تمرکز روی این محصول اول آموزش و پرورش کار پیدا کردم،خیلی خیلی زود ، خب مسلماً رسمی نبودیم کارم خوب بود دوستش داشتم و حسابی به این کار چسبیده بودم ،دو سال اونجا کار کردم اون موقع، خیلی شرایط کاریش رو دوستداشتم، خودم بودم و یه نیرویی که برای من کار میکرد تا اینکه خیلی قیمت برگه بالا رفت ولی درآمدمون و پولی که در ماه داشتیم همون مقدار ثابت بود و کم کم خیلی کار برام سخت شد. و سود من خیلی کم بود، مثل اون قورباغهای که استاد میگه آرام آرام داشتم میپوسیدم ولی دودستی چسبیده بودم به همون جا چون محیط کار ثابت ،لباسهای مرتب و رسمی اداری و.. رو خیلی دوست داشتم ولی همه شواهد داشت میگفت باید از اینجا بیای بیرون و باید ریسک کنی و من به هیچ وجه حاضر نبودم این کارو بکنم،یه سری تضاد هم اونجا داشتم مثلاً همکارم که مدام از من میپرسید چی داری میخونی ؟چی داری گوش میدی ؟
ساعت کاری سخت از هفت تا 2
درآمدم بالاتر باشه
کم کم باعث شد یه سری خواسته در من ایجاد بشه مثل اینکه من میخوام ساعت 9 برم سر کار و اول صبح بیدار نشم من میخوام هیچکی نباشه مدام دنبال همصحبت باشه، خودم باشم و خودم هیچ نیرویی نداشته باشم
خلاصه مدت قراردادم تموم شد با کلی تلاش و خوب کردن احساسم و کنترل ذهنم که خیلی برام سخت بود اونجا رو تحویل دادم و عملاً دوباره بیکار شدم
بلافاصله روز بعد در یه پانسیون مطالعاتی ثبت نام کردم و متمرکز روی دوره تندخوانی استاد کار کردم، که بتونم با تمرکز بالا کامنتت هاو درسام رو سریعتر بخونم .همچون همزمان دانشگاه میرفتم بتونم با کمترین زمان بالاترین بازدهی رو داشته باشم و هم بتونم ذهنم رو کنترل کنم ،همین راه به ذهنم رسید و انجامش دادم و دقیقاً مثل شرایط قبل اول صبح میرفتم بیرون و ظهر میومدم
خداوند رو گواه میگیرم که به یک ماه هم نرسید که به یک محیط خیلی خیلی بهتر هدایت شدم و یه مناقصه دیگه برنده شدم و رفتم دانشگاه آزاد یه محیط خیلی شاد از هر لحاظ بسیار بسیار بهتر از محیط قبلی، و همزمان با استاد دوره 12 قدم رو کار میکردم ،میزان درآمد ماهیانه من چندین برابر شد، یه سری از ماهها من اونجا طی اون سال بالای 13 میلیون درآمد داشتم که واقعاً برای اون سال فوق العاده بود
اصلاً لزومی نداشت ما اول صبح اونجا باشم ، 10 میرفتم سر کار 2 خونه بودم دیگه هیچ نیروی کاری نداشتم و خودم بودم وازادی هام و درآمدی که خیلی بالا بود، نزدیک سه سال به همین شرایط گذشت دیدم این کار چیزی به من اضافه نمیکنه خیلی پول خوبی در میارم ولی از توانمندیهام استفاده نمیکنم، دستگاهها هر روز خراب میشد و من مجبور به تعمیرشون بودم والبته که کلی مهارت هان بالا رفت ،ولی کار واقعاً کار مردونهای بود و من خوشحال نبودم ،کل اونجا رو با دستگاهها و همه وسایلش واگذار کردم به یکی دیگه،همه چی رو فروختم با وجود اینکه همه میگفتند بزار یکی اونجا برات کار کنه، و خودت رو بیکار نکن بزار درآمدش برات بیاد،ولی من میدونستم که این کار تمرکز منو خواهد گرفت،مثلا دستگاهها خطا میداد مسلماً باید هر چند روز یک بار من همونجا میبودمو…
در کنار همه این کارها من مدرک ارشدم رو گرفتم و با تشویق اساتیدم خودم را آماده میکردم برای آزمون دکترا ،اینو هم بگم که تلفیق رشته روانشناسی با آموزشهای استاد باعث شده بود که من یک دانشجوی ممتاز باشم و همه به آینده من امیدوار باشند به قول یکی از اساتیدم« این خانم یکی از غولهای این رشته در آینده است»
یه شب که داشتم کتاب تستها رو با نارضایتی و بیمیلی تمام مطالعه میکردم،کتابو گذاشتم کنار و رفتم سراغ دوره عزت نفس ،با اینکه تکراری بود بارها گوش دادمش، بارها کامنتها رو خوندم ولی کل وجودم داشت فریاد میزد به این سمت منو میکشید، نمیدونم برای شما قابل باور هست یا نه، پیش اومده یا نه انگار یه نفر از درونت فریاد میزنه فلان کارو انجام بده ،یه صدای بلند بهم میگفت ذخیره اینستاگرامت رو نگاه کن، انقدر هیجان زده شدم از شنیدن این صدا که رفتم بلافاصله نگاه کردم دیدم من هر پیجی رو که باز کردم و یه عکس زیبا از فرش دیدم ذخیره کردم ،پر از عکس فرش بود ،من به شدت به این حیطه علاقمند بودم ولی به واسطه تشویق اساتیدم و میل به دیده شدن و کمبود عزت نفسم و البته واقعاً جالب بودن رشته روانشناسی علاقه و اشتیاق
اولیه امم رو فراموش کرده بودم
دیدم من هر جایی میرم بلافاصله تشخیص میدم فلان فرش دستبافه
بعد یادم اومد که من کوچیکیام چقدر التماس مامانمو میکردم که اجازه بده برم خونه خالم و با دختراش فرش ببافم ،خلاصه .بعد این ایده رو با همسرم در میون گذاشتم و خیلی سخت بود که بعد از کلی هزینه برای ارشد همه چی رو ول کنی بری سراغ شاخه دیگه ای و گفتم میخوام برای همیشه قیداین رشته رو بزنم، اینو هم بگم که دوره 12 قدم و عزت نفس خیلی زیاد به من کمک کرد,و بعد یک سال آموزش مستمر .شرکتم رو تاسیس کردم بعد بافنده پیدا کردم تهران رفتم سرمایهگذار پیدا کردم و هنوز هم که در تلاشم یه چیز دیگه هم که در مورد خودم میدونستم و همه به من میگن اینکه من خیلی مدیر خوبی هستم ،خیلی خوب میتونم کارها رو آدمها رو مدیریت کنم ،حتی همون موقع که آموزش و پرورش بودم هیچ وقت زیر بار حرف زور کارمندای اونجا نمیرفتم و خیلی کارها و روابطم رو خوب مدیریت میکردم و همه اذعان داشتند که شما اولین نفری هستی بعد این همه سال که رضایت کل کارمندها و معلمین رو جلب کردی ،و این کاری که دارم کاریه که مدیریت عالی میخواد مدام باید بری و به بافندههات سر بزنی و بتونی زمان و کارهات رو اولویت بندی و مدیریتشون کنی و یه چیز دیگه اینکه من خیلی زیاد به اون آزادی زمانی ،مکانی که استاد میگه علاقه دارم و اینو بعد عوض کردن دو محیط شغلی متوجه شدم و این کار دقیقاً این آزادی رو در اختیارم قرار میده
سعی کردم خیلی خیلی خلاصه بنویسم و چقدر خوب شد که هم برای خودم مرور شد و انشالله انگیزه بده برای کسی که این کامنت رو میخونه
سلام فرنگیس عزبزم
اولا سپاسگزارم انقد با عشق و لذت همه چیزو برام توضیح دادی
سپاسگزارم عزبزم
چقدر تلاشتو دیدم قدمهایی که بر داشتی نشانه عزت نفس بالاته عزیزم
چقدر لذت بردم از عزت نفس بالات و بر ترست تونستی غلبه کنی و دانشگاه رو رها کری
چقدر تحسینت میکنم شجاعت و جسارتتو که هر جایی رفتی اگه به تضادی خوردی کم نیاوردی با عشق قبول کردی فهمیدی خوسته ات چیه
و خوشحالم به اون آزادی زمانی و مکانی رسیدی عزیزم و علاقه اتو دنبال کردی
درموزد اون نداهایی که گفتی انگار یه صدای بلند میگفت برو اینستا برو اینجا رو چک کن
برای خود من وقتی خواستم اینستا رو پیج کاریمو دلیت بزنم پیش اومد به فکر دلیت نبودم انقد صدا بلند بود گفت برو دلیت بزن منم بدون مقاومت رفتم دلیت زدم و حضوری فعلا کار میکنم
دقیقا وقتی تو حستو خوب میکنی نداها رو راحت میشنوی و انجام میدی چون قلبت به رو الهامات بازه
خدایا شکرت
زیر اون کامننت قسمت پاسخ نداشت اومدم اینجا برات بنویسم و تشکر کنم برام نوشتی
موفقیتهای جهانیتو ببینم عزبزم خیلی دوست دارم و میبوسمت
سلام به برای عزیزم
اقا مه امروز نتونستم کامنت بزارم گفتماگ بزارم در مورد فوتبال بگم که چه هم زمانی خدا فراهم کرد و خدا سریع الاجابه است که کامتتو دیدم در مورد فوتبال گفتی و چقدر خوشحال شدم
من خودم البته خانوادکی پرسپولیسیم ها عشقمه اصلا
ولی باور کن یکی دو ساله فقط بازیهای مهمشو میبینم ولی نتایجشو میبینم همیشه.خخخ
دروران نوجوانی دو اتیشه بودم چقدر طرفدار مرحوم میناوند بودم روحش شاد
کلا ورزیشیم مخصوصا بازیهای المپیک و اسیایی و جهانی اکثر ورزشها.کشتی.وزنه برداری.والیبال.رزمی.فوتبال وغیره خخخخخ
ولی انقد دیکه تلوریون نگاه نمیکنم یادم رفته بود بازیهای جهانی کشتیه دو روز پیش در بازی یزادنی شنیدم که چقدر ناراحت شدم باخت و ذوق برای زارع دمش گرم خدایی
حالا در مورد کامنت خیلی پر نکات مهمی داشت سپاسگزارم که نوشتی انگار خودم نوشتم چون منم میخاستم همچین کامتتی بزارم که خدا از زبان شما برام نوشت
در مورد ترس خانومت راست میگه مخصوصا برای مریم جان وقتی تنهایی میره تو مسیر و غار میگم خیلی شجاعت داره نمیترسه بعد میگم خب استاد همراهشه خخخ دیگه نمیترسه
خلاصع منم از حیوانات میترسم
البته مه من کم کم دارم قدم براشون برمیدارم
در حین نوشتن کامنت برات فوتیال رو میبینم هی داد میزنم افرین بیرودمش گرم فعلا که نیمه اول قشنگ بازی میکنه انشالله نیمه دومم همین طور باشه و پرسپولیس یه گل بزنه خخخ
در پناه الله باشی
سلام و درود خداوند بر آزاده عزیز خوشکه نازارم
دیشب که داشتم بازی تیم مورد علاقمو می دیدم پس از پایان بازی داشتم به خودم میگفتم چرا حالم اصلا بد نیست! عجیب نیست! و این مساله سبب شد که بیشتر در احوالات خودم دقت کنم و تغییراتی که در این مدت داشتم را ملموس تر حس و لمس کنم!
من که رشته اصلی ورزشیم فوتبال بود و خانواده فوتبالی داریم و همگی فامیل و نزدیکان ما هم پرسپولیسی اند چه جوره بعد باخت این تیم حالم خوبه؟ یادم افتاد دو شب پیش هم یزدانی از تیلور باخت و همه ناراحت بودن و از ناداوری میگفتند ولی من نه تنها ناراحت نبودم بلکه برام طبیعی بود!
ریشه این تغییر نگاه و رفتارم رو در آموزه های استاد دیدم که من تعصب به هیچ چیزی نداشته باشم و فقط دنبال ردپای قانون در اتفاقات زندگیم باشم و باور داشته باشم که هیچ اتفاقی، اتفاقی اتفاق نمی افته! وقتی فهمیدم که داشتن حال خوب مهمترین وظیفه و کاریست که من هر روز در زندگیم دارم، آنوقت دیگر این حال خوب رو به هر قیمتی نمی فروشم. واین تغییر بزرگی است که من در خودم دیدم! اگر اسداله قبلی بود اولا تا چند روز حالش خراب بود؛ دومآ اخلاقش تو خونه گند بود انگار خانوادم مقصر این باخت بودند (بقول یاسمن استیکر دست روی پیشونی ) و در دلم و با کلامم به زمین و زمان فوش می دادم و آسمان ریسمان بهم می بافتم و همه رو متهم می کردم و محکوم! ولی خدا رو شکر میکنم که ظرف منو بزرگ کرده و دیگه این مسائل نمیتونه حتی ثانیه ای حال منو بد کنه! دیشب حتی در لحظات خوردن گل ها هم لبخند بر لب داشتم! نه بخاطر اینکه خوشحال باشم از گل خوردن تیم مورد علاقه ام نه! بلکه به دلیل اینکه رشد کردم و این مسائل جزئی حال منو بد نمیکنه و میدونم قانون داره اجرا میشه و هیچ بی عدالتی رخ نداده! یا در مسابقه کشتی همه به داور فحش می دادند و این باخت رو اتفاقی می دونستند یا بدشانسی یا نادآوری یا هر عامل بیرونی دیگری رو بجز حسن یزدانی! و چقدر نگاه من و باور های من بنزین روی آتیش بود برای کسانی که می خواستند با این بهانه ها خودشان رو آروم کنند! و من هم اصلا بحث نکردم و فقط نظر خودم رو گفتم و هنگام پافشاری آنها بر نظر درست خودشون با لبخند گفتم درسته حق با شماست دوست عزیز و خلاص (استیکر خنده اشک دار)
ممنونم آزاده عزیز که برام نوشتی تا بیاد بیاورم و به خودم یادآوری کنم که چقدر در این مدت کم من تغییر کردم و شخصیتم عوض شده به لطف حضور در بین فرشتگان خداوند و این سایت بهشتی و عمل کردن به آموزش های استاد گرانقدرمان! برایتان بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز آرزو میکنم همیشه دلتون شاد باشه و لبتون خندان.یا حق
سلام به برای عزبزم
اتفاقا منم دیکه هیچ تعصبی ندازم درسته پرسپولیسم اما چند ساله من فقط اخبارشو میشنوم حتی الان نمیدونم چندمه که چند روز پیش از داداشم پرسیدم کی اوله تو لیگ و گفت پرسپولیس که اول سپاهان بوده اما 3 امتیازشو گرفتن به دلیل اینکه بازیکانانش قرارداد نبستن اول گفتم چه نامردی چه مسخره بعدچند دقیفه گفتم قانونه دیگه باید رعابت میکردن که به این مشکل بر نخورن
حتی الان اگ پرسپولیس قهرمان بشه باز هزار تا حرف پشتشه که حق خوردن اما مهم نیست
خلاصه من مثل بقیه نیستم فقط دربی نگاه میکنم یا از بقیه میشنوم چندمه خخخخ قبلا تعصب شدید داشتم
دیشبم که باخت هی مهم نبود لحظه اول گل یکم برای چند ثانیه ناراحت شدم بعد گفتم ولش
تازه گفتم چه گل قشنگی زد بازیکن النصر
واقعا هممون تو این مدت خیلی تغیبر کردیم منم بقیه بهم میگن و این به لطف اموزهای استاده
و حس و حال خوب
وای این همه تعصب داشتی که تو خونه هم تا چند روز بد عنق بودیمثل داداشام و خواهرم
وای داداش خواهر بزرگم حساب کن بزرگ هممونه وقتی پای فوتبال میشینه باهاش حرف میزنی نمیشنوه انقد تو بحر فوتباله کلی باید صداش کنیم که بشنوه و بهش میخندیم بقیه ام همین طور خخخخ
ولی من اینطور نیستم اصلا عوض شدم خداراشکر واقعا
چقدر خوب قانونو تو زندگیت اجرا میکنی و تحسین میکنم ممنون که برای ماهم یادواری میکنی
سپاسگزارم ازت
یاحق
به نام خدای بخشنده ی مهربان
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم
سلام به دوستان بینظیرم
به قول سعیده عزیزم، صدای من رو میشنوید از شیراز، شهر گل و بلبل.
حدود چهار روز میشه که یه مسافرت یهویی به شیراز خدای مهربان مرا مهمان کرد و تجربه های شگفت انگیزی رو برایم رقم زد.
امروز صبح زود تنهایی به پیاده روی رفتم و کلی چیزهای قشنگ دیدم. بعد که برگشتم همعروسم گفت: یه جایی هست همش باغ است و فلان و بهمان و مسیرش از این طرف و..
منم عصر شال و کلاه کردم گفتم برم ببینم کجاست و همین طور که می رفتم فقط تو فکر رسیدن به اون نقطه خاص بود و از دیدن مناظر جدید برای چند دقیقه ای غافل شدیم، بعد به خودم اومدم و گفتم:به کجا چنین شتابان
این همه مناظر زیبا رو نمی بینی. آرام باش و از همین مناظر حال لذت ببر و خودت رو به هدایت الله بسپار.
و برای من مسجل شد که چرا استاد همیشه خودش رو می سپارد به هدایت الله چرا که میخواهد از لحظه لحظه زندگی اش لذت ببرد. و نه رسیدن به مقصد خاص.
تو این مدت تجربه های شبیه به این سفر رو تجربه کردم منجله، کوه دره، چشمه، انواع درختان.
حتی اون درخت سپیدار که در دقیقه 3:43 بود ، دقیقا روز قبلش من اون رو دید و برام جالب بود ازش فیلم گرفتم و امروز اون رو در این فایل دیدیم.
و مهم تر از همه دیدن فرشته الهی در محل کارش الهه رشیدی عزیز که چه آرام و با وقار و مهربان بود.خدایا شکرت
.
این ها همه اش ثابت بودن قوانین رو می رسونه و به ما یادآور میشه قانون اصلی که به هرچه توجه کنی از جنس همان وارد زندگی ات می شود.
استاد و مریم جان یه دنیا سپاس بخاطر این فایل که در شرایط سخت هم آنها را با عشق ضبط آنها می کنید.
در پناه حق همه ما روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر باشیم ان شاءالله
به نام خداوند بزرگ و مهربان
به نام خداوندی که عاشقانه عاشق ما هست و هوای مان را دارد
به نام خداوند بزرگ بی نهایت بزرگ که از تصور و درک ما بالاست
سلامممم به بنده عزیز خدا
خواهر عزیزم رضوان عزیزم
سلاااام به قلب بزرگ و صیقل شده ات
سلاممم خدا به زنده گی بهشتی ات
میدانی عزیزم تازه آمدم که کمنت خودم را روی این فایل بنویسم که کمنت خودت را دیدم آمدم بخوانم و چقدر زیبا نوشتی
چقدرررر من دوستتت دارم و انرژی پاک و خالص ات را حس میکنم
در گذشته کسی که میگفت چقدر انرژی مثبت داری یا من انرژی ات حس میکنم خنده ام میگرفت میگفتم اینا چی میگویند انرژی هم حس هم میشود
واقعا از همین خاطر هست تا چیزی را خودت تجربه نکردی و یا نه دیدی هیچ وقت در باره اش قضاوت نکن
خدا را شکر که ما را به مسیر زیبا هدایت کرد
چقدررررر خوشحال شدم از سفرت به شیراز الهی بی نهایت برایت خوش بگذرد
الهی در لحظه و ثانیه ثانیه سفرت خدای مهربان را حس کنی عاشقانه در آغوش بکشی اش
این جمله تان (( :به کجا چنین شتابان))
یاد مکالمه که امروز با خودم داشتم انداخت
چقدرر ما در زنده گی عجله میکنم فقط کسی پیش مان کرده به خودم میگویم این را
همیشه در این فکر هستیم به آن چیزی که مدنظر ماهست زود برسیم
آنجا بریم
آنجا باشیم
چنین کنیم چنان کنیم
مگر همین جا و همین لحظه را چی شده هست ؟؟
امروز از بالکن خانه ما به غروب آفتاب نگاه داشتم آسمان بی نهایت زیبا شده بود پرنده ها روی پنجره همسایه ما با خود بازی میکردند بی نهایت زیاد بودند و لذت میبردند آفتاب هم در حال غروب بود صحنه زیبا بود خدا را شکر
با خود گفتم امروز گذشت آیا به اندازه کافی لذت بردم ؟سپاسگذار بودم ؟ خدا را یاد کردم ؟ از لحظه لحظه خود شکرگذار بودم ؟
نی زنده گی را من مثل دویدن سپری میکنم مگر همین لحظه را چی شده هست ؟؟با دیدن پرنده ها با خود گفتم تمام این کایینات از گل ها گرفته تا پرنده ها یعنی هر چیز که در این جهان هست بخدا لذت میبرند بجز انسان که لحظه ها را نمیبیند و در دویدن هست در عجله هست
در فکر چی وقت و چطور رسیدن هست
اگر به زنده گی از دید یک مومن واقعی بیبینی تاکید میکنم مومن واقعی که به خدا توکل واقعی کرده بیبینی این زنده گی بی نهایت قشنگ هست لحظه هایش بی نهایت زیبا هست و به اندازه کافی لذت میبری
استاد هم همین طور عاشقانه از زنده گی لذت میبرد نوش جان شان
در فایل قبلی بود که در آن غار گرم بودن به نظرم در وقت نوشیدن آب گفتن ما نهایت استفاده را از این مکان (غار ) بردیم
از زنده گی هم همین گونه نهایت استفاده را میبرند در حال دویدن نیستن آرام آرام با لذت فراوان به ها زیبایی نگاه میکنند نوش جان شان
هر لحظه را عاشقانه زنده گی میکنند
من چقدرر باید یاد بیگرم از استاد عزیز مان که عمیق زنده گی کنیم زنده گی مسابقه نیست جای دویدن نیست زنده گی یک فرصت زیبا هست که یک بار برایت این فرصت مهیا شده
طوری زنده گی کنم که هر وقت پیش جان جانان رفتم نگویم خلاص شد ولی من زنده گی نکردم
چقدر این جمله دردناک هست
امید داریم از لحظه لحظه زنده گی مان لذت ببریم
چون زنده گی زیباست
شگفت انگیز هست
هدیه بزرگ خداست
خدایاااا شکرت
تشکررر میکنم رضوان عزیزم بخاطر کمنت بی نظیرت
من را یاد این کلمات انداخت و من در کمنت خودت هم نوشتم
سپاسگذارت هستم دوست عزیزم
از خداوند برایت بهترین ها را آرزو دارم
در آغوش الله مهربان در حال تجربه بهترین ها باشی
و لبخند خدا
نگاه پر مهرش را در هر لحظه زنده گیت حس کنی
میبوسمت عزیزم
سلام به پاکیزه عزیزم خواهر دوست داشتنی و خوش قلبم
میدونی قلب خیلی بزرگی داری عزیزم قلبی که خدا راه داره در اون.بی نهایت از کامنتت لذت بردم و معنی به کجا چنین شتابان کامل باز کردید اینجا
وقتی فکر میکنیم واقعا ماانسانهای عجولی هستیم و هی میخایم زود به اون مقصد برسبم بابا بشین از مسبر لذت ببر تا رسبدن برات پر معنا و زیبا باشه
کلی حس خوب از کامنتت گرفتم عزیز دلم.
خداراشکر روز به روز پیشرفت میکنی عزیزدلم گفتم برات بنویسم و تحسینت کنم
خیلی دوست دارم
در ضمن این عکس پروفایلتم خیلی خوشگله مخصوصا اون رنگ قرمزی که پوشیدی چقدر زیباتر شدی
عاشقتم من خیلی دوست دارم
به نام خداوند مهربان
به نام خداوند بزرگ و بلند مرتبه
خدایاااا کرور کرور شکرت برای همیشه
سلاممممم عزیز من
سلاممم به روی ماهت آزاده عزیزم
سلام خدا بر قلب بزرگت به وجود ارزشمندت به نور درخشان قلبت
سلام به شما ای عزیز کرده خدا
فرشته خدا
عزیز دردانه خدا
آزاده عزیزم منم خیلی شما را دوست دارم
چون بی نهایت حس میکنم قلب تان پاک صیقلی هست
هر وقت کمنت های تان میخوانم بی نهایت تحسین تان میکنم از این پاکی و عشقی که دارین
حتی حس میکنم همرایم قشنگ با من صحبت میکنید از بس ساده و زیبا کلمات بیان میکنید
بوس به روی ماهت عزیزم
مواظب قلب پاکت باش
دوستتت دارم
سلام به رضوان عزیز
سلام به شهر زیبای شیراز
سلام به الهه قشنگم
وای رضوان جان اولا سفرت بسلامت عزبز دلم و خیلی خیلی بهت خوش بگذره
خدایا شکرت که به این سفر زیبا و رویایی رفتی و خدا هدایتت کرد به جاهای قشنگ شیراز
اتفاقا منم خیلی دوست دارم بیام شیراز کلی هم دوست شیرازی عزیز دارم و هم مداریم در این مسیر و خیلی بابت این خوشحالم
خیلی خیلی خوشحال شدم در مورد الهه گفتی و رفتی به دیدنش چقدر لذت داره که از همه جای ایران دوست پیدا میکنی به واسطه این قانون و استاد و سایت الهی
خدایا صد هزار مرتبه شکرت
سلام منم به الهه جان برسان
قشنگ ترین سفر زندگیت باشه عزیز دلم
سلام
از کامتتون لذت بردم مخصوصا این جمله که گفتید:
“این ها همه اش ثابت بودن قوانین رو می رسونه و به ما یادآور میشه قانون اصلی که به هرچه توجه کنی از جنس همان وارد زندگی ات می شود”
واقعا همینه به هرچیزی توجه کنی از اساس همون چیز وارد زندگیت میشه
به نام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به استاد عزیز و خانم شایسته زیبا و دوست داشتنی و همه همسفران خوبم در این سفر رویایی
خداروسپاسگزارم که بهواسطه هدایت من به این فایلها هر روز داره زندگیم زیباتر و رویاییتر میشه
وقتی یادم افتاد که اصلاً چی شد که من اومدم پیگیر سفر به دور آمریکا شدم، بارها و بارها خدارو سپاسگزاری کردم چون دیدن این سریال یکی از اون قدمها و بهبودهای کوچکی بود که برای یکی از اهداف و درمان کمالگرایی خودم برنامهریزی کرده بودم و خداوند انگار به قلب شما عزیزان انداخت که جدیدترین آپدیت این سریال را در اختیار ما بگذارید تا از جدیدترین و بالاترین مدار فرکانسی شما بهرهمند بشیم و نهتنها اون مسئله درحال حل شدنه که میتونم به جرئت بگم زیباییهایی که تو همین چند وقته سفر بهتره بگم ازش مطلع شدم(چون اینها در جهان وجود داشت و من هربار در مدار بهتری قرار میگیرم و میبینمشون) و وارد زندگیم شده ارزشش بارها و بارها از اون خواسته من بیشتره و ایمان دارم که اون خواسته تنها یک هدیه است که زیباییهای زندگیم رو کاملتر میکنه.
وقتی این سریال رو میبینم حس میکنم چشمام داره شسته میشه، نه فقط چشم جسمم، مهمتر از اون چشم قلبمه که هر روز داره شفافتر زیباییهای زندگیش رو و البته در ابعاد وسیعتر میبینه.
همیشه دوست داشتم وقتی اون فایل مراقبه دوره ثروت1 رو گوش میدم تصویر واضحتری از اون فضای دلانگیزی که استاد ترسیم میکنند داشته باشم و زمانیکه داشتم این فایل رو میدیدم به خودم گفتم ببین خداوند پاسخ این خواستت رو هم داره میده و با هر قسمت اون جنگل بهشتی داره تصویرش تو ذهنم کاملتر میشه بهطوریکه وقتی چشمم به اون حالت برکه افتاد انگار پام بهش خورد و خنکاش رو حس کردم قشنگ.
حجم زیباییها انقدر زیاده که فقط از خدا میخوام خودش هدایت و یاری کنه تا بتونم تا جایی ممکن ذکر کنم.
اصلاً از وقتی پیگیر این سریال شدم رنگ و بوی همه چیز جور دیگهای شده برام، یه فکری الان به ذهنم خطور کرد که شما همیشه نتایج دوستان از محصولات رو با ما بهاشتراک میگذارید و ما عاشقانه از خدا میخواهیم که ما رو در زمان مناسب به اون محصول هدایت کنه، به خودم گفتم جای بهاشتراک گذاشتن نتایج دوستان از مشاهده این سریالها واقعاً خیلی خالیه چون بهنظرم این سریالها بسیار گرانبهاتر از محصولات هستند، دستکم از نظر مادی.
نتیجه و چکیده تمام آموزشهای محصولات رو داریم تو این سریالها میبینم. اصلاً بهنظر من کسی که این سریالها رو نبینه فحوای کلام شما رو درک نخواهد کرد و شاید 10% تأثیری که میتواند داشته باشد را نخواهد داشت. بهاینخاطر که خیلی از ما بهخاطر مسائل مختلف به این سایت هدایت شدیم، خیلیهامون برای مسائل مالی، مشکلات خانوادگی و … اومدیم تا بلکه یه مرحمی پیدا کنیم.
یادم میاد اولین باری که صدای استاد رو شنیدم، با اینکه قبلاً هرگز ایشون رو نه دیده بودم و نه صداشون رو شنیده بودم و میشناختمشون، احساس کردم که این آشناترین و دوستداشتنیترین صدایی که تا حالا تو عمرم شنیدم. انقدر به عمق جانم نفوذ کرد که هربار عاشقانهتر از قبل مشتاق شنیدن دوبارش هستم.
حالا به خودم میگم حیف نیست که تو فقط این صدا رو بشنوی؟
حیف نیست که از تمام برکات این مسیر استفاده نکنی؟
حیف نیست شرایطی رو برای خودت خلق کنی که سرتاسر زندگیت بشه لذت؟ یعنی کار و زندگی و لذت تو ذهنت و زندگیت از هم جدا نباشه؟
حیف نیست عشق واقعی رو تو زندگیت تجربه نکنی بهجای اون چیزهایی که از گذشته بهعنوان عشق شناخته بودی؟
حیف نیست از موهبتهای نهفته در جسمت بهرهمند نشی و از پتانسیلهای اون حداکثر استفاده رو بکنی؟
حیف نیست زیباییهای زندگیت هر روز بیشتر نشه؟ احساس خوبت وابسته به هیچ چیزی بیرون از خودت نباشه؟
ما دنبال یه تیکه طلا بودیم اما خدا داره بهمون کیمیاگری رو آموزش میده.
یه بخش این آموزش داره تو این فضا انجام میشه، بخش مهمتر و عظیمترش رو ما داریم توی زندگی تجربه میکنیم.
امروز داشتم با دخترخاله کوچکم که تازه داره میره کلاس دوم صحبت میکردم درباره اینکه بیاد خونمون و ببرمش محل بازی فوقالعادهای که نزدیک این خونه جدیدمون هست و ازم پرسید اونجا بچههاش خوشگلن؟ من فقط با بچههای خوشگل دوست میشما.
بهش گفتم آره عزیزم همشون خداروشکر پولدارن خوشگل هم هستند. برگشت بهم با همان ادبیات بچگانش گفت: خوشگلی که به پولداری نیست. هر وقت یکی وقتی باهات حرف زد باادب بود، خودشو الکی لوس نکرد، به همه احترام گذاشت، الکی کلاس نذاشت برا بقیه، خلاصشو بهت بگم احسان وقتی کنارش بودی احساس کردی حالت خوبه اون خوشگله، من به اون میگم آدم قشنگ، من دنبال همچین دوستایی هستم، حالا اگه پولدارم باشه که چه بهتر.
وقتی این کلمات رو میشنیدم اولش باور نمیکردم که یه بچه که هنوز 10 سالش هم نشده داره این حرفارو میزنه اما خیلی بهتر از امثال منی که ادعا دارم، مهمترین راز ارتباط با دنیا و آدمهای اطرافش رو بلده چون اون اینو از قبل میدونسته، ما هم میدونستیم، منتهی انقدر با محدودیتها و باورهای ریز و درشت محدودکننده احاطه شدیم که فراموش کردیم، فراموش کردیم چه چیزهایی مهم و اصل هستند و چه چیزهایی فرعیات.
چه چیزهایی رو باید بهشون توجه کرد و چه چیزهایی رو باید اعراض نمود.
قشنگ کیش و مات شده بودم.
به خودم گفتم واقعاً قشنگترین و باکلاسترین آدما، آدمای خوشاخلاق و خدهروهستند.
با کلاسی و زیبایی به وضع مالی و برو بیاهای تجکلانی نیست.
باکلاسی و زیبایی یعنی به همه انقدر ارزش بدی که حس کنند باارزشترین آدم روی زمین هستند، انقدر باهاشون مهربون و خوش برخورد باشی که حس کنند خوشبختترین آدم روی زمین هستند ازینکه این شانس رو داشتند که با تو باشند.
وجود همه ما از خداست و خدا خوب مطلقه
هرچقدر که بزرگتر شدیم و ذهنمون بزرگ شد کار خرابیهاش شروع شد.
اما خداروشکر میکنم که تو این مسیر هستم، مسیری که داریم دوباره بهیاد میاریم که چجوری خودمون رو متصل کنیم به منبع اصلی خودمون، خدایی که پاسخ همه پرسشهای ما رو میدونه پس نیازی نیست نگران هیچکدام از پرسشهای خودمون باشیم.
یه نمونش رو بهوضوح میشد در همین فایل مشاده کرد. چند صحنه خود استاد این پرسش براش بهوجود اومد که خب الان باید از کجا مسیر رو ادامه بدیم و به ثانیه نشد که پاسخ رو پیدا کرد چون مقاومتی دربارش وجود نداشت.
چه فرقی میکنه ما در چه زمینهای پرسش داریم؟
قوانین کیهانی که تغییری نمیکنه؟
پرسشهای ما همگی بهمحض شکلگیری پاسخ داده میشوند و اگر مقاومتی نداشته باشیم در سریعترین زمان و بهبهترین شکل ممکن پاسخها رو پیدا میکنیم.
این مقاومتهای ما هستند که اجازه نمیدن پاسخها رو ببینیم، برای همینم هست که وقتی پاسخهارو پیدا میکنیم این دیالوگ تکراری رو به خودمون میگیم که: عه، یعنی این بود، میدونستماااا.
بله. ما همه چیز رو قبل از ورود به این دنیا میدانستیم و از تمام عمر مبارکمون برای بهیاد آوردن دوباره دانستههامون استفاده میکنیم.
رفتارهای استاد و خانم شایسته واقعاً بسیار برام آموزندست.
اولش که من این رفتارها و این ذوقزدگیها رو میدیدم احساس میکردم که واقعی نیستند یا برای این هستند که بزرگنمایی کنند یک موضوعی رو اما هرچقدر که در این مسیر عمیقتر شدم احساس این عزیزان رو بیشتر درک کردم که با هربار توجه کردن به زیباییها داره زیباییهای بیشتری وارد زندگیمون میشه، البته که میتونه به شکل منفیش هم باشه اما وقتی آدم درحال تجربه یک اتفاق زیباست و بهیاد میاره که مبدا کجا بود اگر 1 میلیون بار دیگه هم تکرار بشه باز ذوقزده میشه و مهمتر از همه زیبایی اون زیبایی براش زیباتر میشه. بهقول استاد مثل گلی که هربار یک لایه ازش باز میشه و زیباتر میشه.
من پشت اون نگاههای خانم شایسته و استاد کولهباری از تمرکز رو نکات مثبت و زیباییهارو دیدم که شاید شروعش از بندرعباس و غروب آفتابش تا تنها درخت روبروی خانه و بعدی و بعدی و هربار بزرگترباشه. این تصاویر نتیجه استمرار در همین عادت فوقالعاده کیهانیست.
این فایلها بیش از چیزی که میبینیم فرکانسی هستند چون چنان در عمق زندگیمون نفوذ میکنه که یه دفعه سر میجانبونی میبینی عه من اینو تو سریال دیدم و الان دارم تجربش میکنم، مثل همین امروز من که هدایت شدم به یه تریل خیلی زیبا در دل طبیعت و یه لحظه به خودم اومدم و گفتم عه من که مشابه این صحنه رو تو سریال دیده بودم و اینجاست که بهتر میفهمم قانون چقدر دقیق عمل میکنه. ما به هر چیزی که توجه میکنیم داریم وارد زندگیمون میکنیم، حالا حکایت خیلی از ما اینکه دو قطره توجه میکنیم انتظار داریم که دریایی از نتایج بهقول استاد وارد زندگیمون بشه، بعد از طرف دیگه بابت سایر جنبههای زندگی و کمبودهامون گله و شکایت میکنیم.
اگر اون اتفاقی که خلق کردی واقعیته، اون نازیبایی هم که تو زندگیت هست واقعیت و نتیجه فرکانس خودته. اگر دوسش نداری بهش توجه نکن، نیا بهعنوان واقعیت همیشگی زندگیت اون رو حقیقت زندگیت بدون. واقعیت اینکه فردای ما هم از قبل مشخص نیست، پس چرا باید باور کرد که فردا کپی امروز باشه؟ چرا نباید تغییر ایجاد کنیم؟ ما که این همه نتیجه دیدیم از قانون؟ چی میشه که همچنان اسرار داریم منطقهای واهی ذهنمون رو برای محدودیت بپذیریم؟
وقتی خدا عمیقاً در عمق جانت نفوذ کنه، تو تا عرش بالا میری چون دیگه هیچ چیزی غیر از خدا برات مهم نیست.
امروز که رونالدو وارد ایران شد و تصاویری که از استقبالش منتشر شده بود رو میدیم به خودم گفتم ببین چقدر این آدم در درون خدارو باور داره، خیلی احتمالاً بیشتر از مایی که داریم به زبان ازش حرف میزنیم.
وقتی داشت از پشت پنجرههای اتوبوس به مردم نگاه میکرد احساس کردم این موضوع اون چیزی نیست که اون بهدنبالشه، برای اون مهم رضایت روح بزرگیه که در وجودشه، روحی که رضایت اون از همه چیز مهمتره، به همین خاطرم هست که همه عاشقش میشن چون بهخاطر کسی کار اشتباهی انجام نمیده برای اینکه جلبه توجه کنه.
جالبه که تأثیرگذارترین انسان قرن وارد جایی شده که مردمش خیلی زیاد به عزت نفس نیازمندن.
وقتی آدم خودش رو ارزشمند بدونه جای خیلی چیزا تو زندگیش تغییر میکنه.
رضایت دیگران و جلب توجه جاش رو به رضایت روح و زندگی به سبک شخصی میده.
وابستگی به دیگران جای خودش رو به عدم وابستگی به هر چیزی غیر از خدا میده.
حساب کردن روی دیگران جای خودش رو به توکل میده.
انتظار جای خودش رو به حرکت میده، به بهبودهای کوچک اما بسیار مهم.
رفتارهای ناسالم جای خودش رو به عادتهای سالم میده.
و نگرانی و غم جای خودش رو به شادی و سپاسگزاری میده.
تو تمام تصاویری که از رونالدو میبینی یه بار نمیبینی که چیزی جز لبخند روی صورتش باشه.
این انرژی از کجا میاد؟ جایی غیر از درون؟
این آدم که همه چیزهایی که ما بهدنبالش هستیم رو درو کرده، پس چرا باز همان کاری رو میکنه که خدا از ما میخواد:
الا ان اولیاءالله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون
نتیجه همچنین الفتی فقط شادیه
به اندازهای که شاد نیستیم از خدا دور هستیم
بهاندازهای که نگرانیم و میترسیم از خدا دور هستیم
با خدا بودن به حرف نیست
اون خدایی که وقتی نگران میشی تلفنش رو جواب نمیده رو بلاکش کن، پاکش کن از تو زندگیت.
برو با خدایی رفاقت کن که وقتی نگران میشی قه قه میخنده میگه بابا شوخی نکن با ما، یعنی تو واقعاً سر همچین موضوع پیش پا افتادهای نگران شدی و ترسیدی؟ واقعاً جدی میگی یا داری مسخره بازی در میاری؟ اگر مسخره بازی در بیاری مسخرمو در میارما!
اینجاست که میگم وقتی با خدایی خدا گندت نمیکنه، بزرگت میکنه.
اینجاست که وقتی این حرفارو میشنوی باید خیلی از آدمهایی که تو بهعنوان الگو دنبالشون میکنی رو بریزی دور.
اصلاً از این به بعد تو الگوهایی که دنبالشون میکنی ببین اگه یه کدومشون خنده رو لبش نبود رو برای همیشه بذارش کنار، بدون اون آدم فکر میکنه که موفقه ولی در واقع هیچ چیزی از زندگیش نفهمیده.
این اسباببازیایی که ما دنباش هستیم که به درد ما نمیخوره، اون لبخندست که همیشه به کارمون میاد.
وقتی این حقیقتارو بدونی قدر این مسیر رو خیلی بیشتر از این حرفا میدونی.
خیلی کار کردن روی خودت رو جدیتر میگیری.
خیلی بیشتر وقت میگذاری برای این رفاقت.
یادت باشه به هر چیزی که توجه میکنی احسان داری گسترشش میدی تو زندگیت
میخواد حرف زدن و کمک از خدا باشه
میخواد دیدن زیباییها و تجربشون باشه
میخواد رفتار موجودات باشه
میخواد مشکلات و کمبودها باشه
به لطف این سریال بیشتر از قبل درخواست قانون سلامتی رو دارم میدم، مقاومت بزرگی که درباره این دوره داشتم این بود که من خب نیازی ندارم به این دوره اما گفتم بیام خودم رو همسان کنم با این دوره، ازونجایی که مطلع شدم که پیادهروی یکی از قسمتهای این دورست به خودم گفتم این قدمه اول توعه، وقتی جهان تو رو متعهد ببینه تو رو با خواستت هممدار میکنه، بیا و اول این قدم رو بردار و شروع کردم به یه برنامه منظم پیادهروی.
اصلاً بگذریم از مزایای سلامتی این کار. انقدر این کار به معنویتر شدن زندگیم کمک کرده که هرگز فکر نمیکردم تو زندگی انقدر من آرام بشم.
دیروز که داشتم پیادهروی میکردم یه جا نشستم تا کامنتارو بخونم دیدم یه گربه خیلی کوچک که اول پیش یه خانمی بود انگار به خدا یکی صداش زد اومد پیش من یکم بالا پایین کرد بعد خیلی زود اومدم رو پاهام نشست و اطراف رو نگاه میکرد، هر از گاهی میخوابید دوباره بلند میشد، اولش که اومد پیشم قشنگ صدای قلب و ناآرامی و لرزش درونش رو حس میکردم اما یکم که گذشت و براش یه موسیقی زیبا گذاشتم و نوازشش کردم قشنگ حس کردم آروم شد، برگشت به روال طبیعی خودش. به خدا گفتم خدایا انگار هر دو ما به هم نیاز داشتیم. هم این گربه که بیاد آروم بگیره، هم من که این رفتار گربه رو بهعنوان نشانه مهر تو ببینم و آروم بگیرم، بهش گفتم هر موقعی که صلاح دونستی این عزیزت رو بلند کن و من برم وگرنه من تا هر موقع که بگی اینجا هستم، تو این رو فرستادی خودت هم به موقعش بلندش میکنی. خلاصه اینو گفتم بعد از یه ساعتی دیدم یه دفعه پرید اونور و کلاً رفت.
وقتی من خدای درونم توجه کنم آروم میشم و هر چقدر که بیشتر توجه کنم قدرتش برای آرام کردن من بیشتر میشه.
با تمام وجودم از خدای مهربانم، اساتید عزیز و همه دوستای خوبم در این بهشت زیبا سپاسگزارم
بنام رب العالمین
سلام به روی ماهت احسان جان
چقدر کامنتت بینظیر بود
من کلی از روی کامنت شما نت برداری کردم
تحسینت میکنم که اینقدر فوق العاده قانون و توضیح میدی
دختر خاله خوشگلت هم تحسین میکنم که چقدر برام درس داشت حرفهای نابش
خدایا شکرت که هدایت شدم به خوندنِ این گنجینه ی گرانبها
خیلی ازت سپاسگزارم که همیشه بینظیر مینویسی
با تمام وجودم از کامنت های شما لذت میبرم
ایشالا که همیشه در مدار سعادت و نعمت باشی و لذت ببری از لحظه لحظه ی زندگیت
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به قلب بزرگت احسان عزیز
سلام به کلمات زیبایت
سلامم به نور وجودت
سلام به خدایی بزرگت
احسان عزیز آمدم برایت بشارت بتم میدانی چیست با خواندن کمنتت چی در قلبم گذر کرد
این که احسان همان شده که خدا میخواهد
چقدررر عالی روی خودت کار کردی
چقدررر زیبا شخصیت عالی ساختی
من با خواندن کامنتت یاد حرفی یک دوستم که بسیار برایم عزیز هست افتادم زیاد دخترر فهمیده و دوست داشتنی بود دوسال پیش همیشه به من میگفت پاکیزه ساختن شخصیت زیبا و عالی زیاد مهم هست
یا همیشه میگفت بعضی ها را دیدی چقدرر شخصیت عالی دارند به دلت میشیند
من با خواندن کمتت به حرف او دوستم رسیدم که چقدرررر حرف عالی میزد
چقدرررر شخصیت شما را من دوست دارم
بی نظیر هستین
من بی نهایت تحسین تان میکنم و از خداوند عزیز و مهربان میخواهم به هر چی که آرزو دارین برسین به آسانی و زیبایی برسین
زیاد زیبا نوشتی لذت بردم یاد گرفتم
تشکرررر بخاطرر کمنت های زیبایت
درود بر شما پاکیزه جان
با تمام وجودم سپاسگزار محبتهای شما هستم
شما نشانهای هستی از خدای خوبم برای صحت مسیرم
چند ساعت قبل ازینکه نوشته شما رو بخونم داشتم از خودم بابت شخصیتم و بهبودهایی که ایجاد کردم از خودم سپاسگزاری میکردم
بهنظرم یکی از مهمترین عوامل خوشبختی دیدن و سپاسگزاری زیباییهای وجود خودته
در واقع ما با این کار داریم خوبیها و زیباییهای وجود خودمون رو گسترش میدیم و بدون شک زیبایی بیشتری دریافت میکنیم
از شما دوست مهربانم صمیمانه سپاسگزارم و آرزوی دیدار روی ماهت رو دارم
سلام آقا احسان عزیز
سپاسگزارم از کامنت بی نظیرتون خیلی لذت بردم خیلی حالمو خوب کرد.سپاسگزارم که اینقدر خوب درسهاتونو گرفتین و بهش عمل کردین ونتیجه گرفتین وبا حال خوب در قالب متن،خیلی سخاوتمندانه این مطالب رو با ما به اشتراک گذاشتین.
سپاسگزارم بندبند مطالبی که بیان کردین اینقدر زیبا ودلنشین با درک کامل وتفکر وسنجیده بود.
خیلی خیلی خوشحالم از رشد وپیشرفتتون وتحسینتون میکنم انشاالله روز به روزشاهد پیشرفت بیشرتون باشم درپناه حق.
سلام احسان جان ،
هربار که کامنت های شمارو میخونم …احساس میکنم توی کلاس درس بی نظیری نشستم …
تحسین میکنم شمارو
و اینو با اطمینان به شما بگم احسان مقدم عزیز که میتونه این رفتارهای رونالدو یا انسان های الهی که با خودشون در صلح و ارزشمندی هستن رو ببینه…حتما خودش توی قلبش گنجینه ای از این خصوصیات رو داره..
همون جور که مولانای جان فرمودند:
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست
در مورد بطلب هرآنچه خواهی، که تویی..
سپاسگزارم از الله یکتا بخاطر اینکه منو لایق خوندن این نوشته های بی نظیر قرار داده
سپاسگزارم از شما که این آگاهی های ارزشمند رو درک میکنید و برای ما به اشتراک میزارید
شاد باشید
سلام و دورود خداوند بر بنده عزیزش اقا احسان گل
میدونی داشتم اماده میشدم برم باشگاه اما گفتم بزار کامنتتو بخونم بعد برم و خواستم شب برات کامنت بزارم گفتم حالا وقت دارم تا 5 میرسم بزار بیام کامنتو رو بنویسم.
کامنتت پر از نکته بود مثل همه کامنتهات ینی یه جورایی چقدر دوست دارم پیشم بودی همش برام حرف میزدی از این قوانین
اون تیکه از کامنتت در مورد دخترخاله ات گفتی چقدر مکامله قشنگی داشتید چقد نگاه دخترخاله ات با اون سن 8 سالکیش زیبا بود واقعا راست میگه قشنگی به چهره و پولداری نیست
به رفتار ادمها با اخلاقشون و درون قشنگشونه
بچه های یکی از داداشام نگاهشون به این صورته اگ کسی بدشکل باشه یا زیبا اصلا مسخره اش نمیکنن فقط در مورد خوبیهاش میگن چون از بچگی یاد گرفتند اما بچه های داداش بزرگم یا خواهرزاده ام که از این بچه های داداش بزرگم یاد میکیره کسی بدشکل باشه یا فقیر مسخره اش میکنن
گاهی خودمون ناراحت میشیم چرا مسخره میکنید مگه خدا مسخره میکنه بقیه رو
ولی ببین چقدر نگاه این دختر خاله ات زیباست چقدر درست تربیت شده و باورهای قشنگی داره
افرین بهش واقعا خیلی تحسینش میکنم
در مورد درسهای این سریالها گفتید در مورد اون پیاده روی گفتی و فوایدش خیلی تحسینت کردم اقا که راحت اون گربه رو ناز کردی پیشت خوابید و گذاشتی اروم باشه و گفتی خدا خودش اینو اورده و تکون نخوردی که خدا اونو از جاش بلندش کنه واقعا تحسینت میکنم این قلب قشنگتو این نگاه و درون خداکونه اتو انقد قشنگ عشق میورزی به همه چیز
حالا من بودم کلی جیغ زده بودم از ترس این گربه اومده پیش من فقط فرار میکردم
من ترسوم و سعی میکنم کنار بزارم اما خیلی ترس دارم واقعا
خدا کمکم کنه ترسمو کنار بزارم کم کم
خلاصه سپاسگزارم برای کامنت زیبات
سپاسگزارم برای وجودت عزیزم
سپاسگزار استادو مریم جان هستم برای این سریالهایی که میسازن برامون که توجه ما در زمان حال باشه
دوش وقتِ سَحَر از غُصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند
بیخود از شَعْشَعِهٔ پرتوِ ذاتم کردند
باده از جامِ تَجَلّیِ صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شبِ قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این رویِ من و آینهٔ وصفِ جمال
که در آن جا خبر از جلوهٔ ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب؟
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژدهٔ این دولت داد
که بِدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجرِ صبریست کز آن شاخِ نباتم دادند
همّتِ حافظ و انفاسِ سحرخیزان بود
که ز بندِ غمِ ایّام نجاتم دادند
در پناه الله باشید
درود بر روح و چهره پاک و زیبا و پرمهرت آزاده جان
هربار که تصویر زیبات رو میبینم پر از احساس خوب و آرامش میشم
ازت سپاسگزارم که انقدر زیبا و پر از عشق نوشتی
ما از رفتار بچهها خیلی بهتر میتونیم مسیر بهبود رو تشخیص بدیم
وقتی یه بچهای یه حرف قشنگی میزنه با تمام وجود از شنیدم اون حرف لذت میبریم و عمیق میشیم
وقتی هم یه حرف یا حرکت اشتباهی میکنه قشنگ شاخکامون تیز میشه که ببین این با روح پاک درون این کودک فاصله داره و بههمین خاطرم هست که انقدر رو تربیت بچهها حساس میشیم که حتماً درست رفتار کنند و حرف بزنند چون میدونیم اینا تو ذاتشون نیست اگر اشتباهی هست بهخاطر ورودیهای نامناسبشه، اگر اون ورودی نامناسب نبود اگر اون حرف زشت رو نمیشنید هرگز بلد نبود که به زبان بیاره، برای همینم هست که وقتی یه بچه حرف زشت میزنه میگیم کی اینو بهت یاد داده؟
باز از روی صداقت اون به ما میگه فلانی
حالا سوال اینجاست
چرا ما فکر میکنیم وقتی بزرگ میشیم دیگه اون روح پاک تو وجودمون نیست؟
ما چه فرقی با بچهها داریم؟
مگه خدای درون ما تغییر کرده؟
چرا فکر نمیکنیم کارهای اشتباه و باورهای اشتباهمون از کجا اومده؟
چرا از خودمون نمیپرسیم کی به تو یاد داده این رو باور کنی؟ اینجوری رفتار کنی؟
اینجوری کار کنی؟
تو ذات ما نیست که اشتباه عمل کنیم
اشتباهات زندگی ما بهخاطر ورودیهای اشتباهیه که به خودمون دادیم
اگه یاد بگیریم ورودی درست به خودمون بدیم اینکه اشتباه کنی غیرطبیعیه
چرا بیخودی پذیرفتیم که چون بزرگ شدیم دیگه نباید پاک باشیم درست باشیم؟
مگه درخت هرچقدر بزرگتر میشه پربارتر نمیشه؟ پاکتر نمیشه؟
یعنی ما از یه درخت کمتریم؟
اتفاقاً ما هم که هرچقدر بزرگتر میشیم باید پاکتر و پربارتر بشیم
مگه ما اشرف مخلوقات نیستیم؟
چرا انقدر روی خودمون و پاک بودن و بهتر بودنمون بهاندازهای که روی رفتار و تربیت درست یه بچه حساسیم حساس نیستیم؟
مراقب نیستیم کار خطرناک نکنیم، حرف و کار زشت نبینیم و ادا نکنیم؟
از خدای مهربانم سپاسگزارم که انسانهای نازنینی مثل شما رو در این مسیر زیبا با من همراه کرده دوست عزیزم
برات از خدای مهربان بهترینهارو میخوام
سلام و درود به احسان آقای عزیز
اعتراف می کنم که هر بار به کامنت شما میرسم گل از گلم شکفته میشه و با خودم میگم آخ جون احسان مقدم عزیز کامنت گذاشته و با قلبی باز و چشمی روشن شروع می کنم به خوندن کامنت.
سپاسگزارم از اینکه سخاوتمندانه درک و فهمتون رو از قوانین برای ما بازگو میکنید و چقدر به نکات خوب و آموزنده ای اشاره می کنید. براتون آرزوی موفقیت و شادکامی دارم، پیروز و سربلند باشید در پناه حق
سلام به احسان عزیز
نتونستم براتون ننویسم اینقدر که این کامنت شما عالی بود. واقعا سپاسگذارم که افکارتون رو با ما به اشتراک میزارید. نمدونم از کجای کامنتتون بگم که هم برام هدایت داشت هم پاسخ سوالمو داد هم تایید افکار خودم بود.همیشه سوال بود برام که چرا ایقد ذوق واقعی میکنن استادان ما، و به خودم میگفتم چرا من اینجور نمیتونم باشم. الان فهمیدم اره حق باشماست. اونا نقطه اول رو به یاد میارن و درقلبشون قانون رو تایید میکنن و اگاهانه صدق ب الحسنا دارند و همین به شدت ذوق زده شون میکنه. سعی کردم به یاد بیارم دیدم اره بوده جاهایی که منم همچین حسی رو تجربه کردم هرچند کم. ممنونم از شما و تحسین میکنم فهم تون از قوانین و قلم زیبا تون رو
همواره موفق و با نشاط باشید.
« «وقتی آدم درحال تجربه یک اتفاق زیباست و بهیاد میاره که مبدا کجا بود اگر 1 میلیون بار دیگه هم تکرار بشه باز ذوقزده میشه و مهمتر از همه زیبایی اون زیبایی براش زیباتر میشه.»»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۖ کُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقًا ۙ قَالُوا هَٰذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ ۖ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا ۖ وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَهٌ ۖ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ(بقره٢5)
به آنان که ایمان آوردهاند، و کارهاى شایسته کردهاند، بشارت ده که برایشان بهشتهایى است که در آن نهرها جارى است. و هرگاه که از میوههاى آن برخوردار شوند گویند: پیش از این، در دنیا، از چنین میوههایى برخوردار شده بودیم، که این میوهها شبیه به یکدیگرند. و نیز در آنجا همسرانى پاکیزه دارند و در آنجا جاودانه باشند.
إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا ۚ فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلًا ۘ یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا ۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ(بقره٢6)
خدا ابایى ندارد که به پشه و کمتر از آن مثل بزند. آنان که ایمان آوردهاند مىدانند که آن مثل درست و از جانب پروردگار آنهاست. و امّا کافران مىگویند که خدا از این مثل چه مىخواسته است؟ بسیارى را بدان گمراه مىکند و بسیارى را هدایت. امّا تنها فاسقان را گمراه مى کند.
========================================
خدای عزیز و دلبندم،درسته الان ٢ونیم صبحه ولی شما در بعد زمان و مکان نمیگنجی ،درسته من یکم خواب آلودم اما شما نه به خواب سبک میری و نه خواب سنگین درسته من یکم خسته م اما تو هیچ وقت خسته نمیشی و هیچ کاری برات سخت نیست پس مثل همیشه به من کمک کن به تعهدم پایدار باشم و نه از منظر عقل که با کمک هدایتت بنویسم.
=========================================
سلام به استاد های دلنشینم و به رفیق های نازنین توحیدی ،صدای مارو میشنوییید از وسط شیفت شب و آخرین شیفت شهریور ماه پر برکت ،خداروصد هزار مرتبه شکر
به لطف خدا،رسیدیم به قسمت ٢١٣
انصافا هرچقدر جلوتر میریم هم مناظر زیباتر میشه ،هم عشق و رابطه ی استادام برام جذاب تر میشه ،وهم اشتیاقم برای نوشتن بیشتر میشه و البته تمایلم به تنهاییِ دلچسب توحیدی روز افزون و باز هم خدا صدهزار مرتبه شکر
یک گزارش از شیفتم بدم؟!
درحالیکه نود درصد شیفتهای شب
ما ده تا مریض داریم با ٣ تا نرس!
امشب ٧تا مریض داشتیم با 4تا نرس !
و مریض ها هم کاملا استیبل و بدون کار
عملا جز یکم فشار بی خوابی ،چیز اذیت کن دیگه ای وجود نداره :)
و این دیگه برای من عادی شده،عادی نه به معنی سپاسگزار نبودن، به معنی دریافت نتیجه به صورت متوالی و ثبات فرکانسی در مدارِ آسونی ها …
اینجوریه که میبینم آنژیوکت مریضم خرابه،تا برم وسیله بیارم عوضش کنم همکارم میگه خودم عوضش کردم برات،میخوام زنگ بزنم پزشک ،اون یکی میگه من الان زنگ میزنم اطلاع میدم.من سر وقت گزارش نوشتنم،میبینم دارو های مریض های منو ،همکارم اجرا کرده … بدون اینکه من چیزی بگما ،خودشون این کارا رو میکنند …
مثلا یکی از همین مریضامون ساعت ٨ صبح باید بیمارستان بابل باشه برای یک عملی
که معمولا برای آنتایم بودن،یک ساعت قبل از بیمارستان ما مریض رو اعزام میکنند.
بچه های شیفت قبل نگران من بودند که سعیده حتما تو بایدصبح زود همراش بری
گفتم نگران نباشید به من ازین اعزام ها نمیخوره … :)
همینم شد …
سوپروایزر اومد گفت نه ما صبح باید زنگ بزنیم دوباره هماهنگ کنیم چه ساعتی بره …
و اون موقع دیگه سعیده تو خونه در خوابه نازه :))))
من از کجا میدونستم امشب شیفتم حتما آرومه ؟حتما مریض کمه؟ حتما نیرو زیاده ؟حتما اعزام نمیرم؟
علم غیب که نداشتم :)
فقط به لطف خدا رسیدم به ثبات فرکانسی
استاد تو قدم یک میگه:
وقتی برای یک اتفاق یا نتیجه ای دیگه سوپرایز نمیشید یعنی توی اون مدار به ثبات رسیدید!
حالا که ایمانتون بیشتر شد، با این ایمان و باور برید برای درخواست های بزرررگتر …
خدای قشنگ و دلبر و قدرتمندم،زنده ای که هرگز نمیمیری،من اینجا به ثبات رسیدم ،نمیشه مرحله بعد تو آمریکا برگزار بشه :)))؟
جان ؟!
آها … باشه چشم. :|
(از اتاق فرمان اشاره میکنند پات رو از مدار بالاترت دراز تر نکن وگرنه :))) )
{توی پرانتز اینم بگم دوتا مریض داریم تختاشون کنار همه ،هردوشون آلزایمر دارند
الان یکیشون فریاد زد :دستشووویی دارمم
بغلی میگه بِزَن بِزَن :))))))))
اگر فکرمیکنید من چون تو استیشن پامو دراز کردم و غرق نوشتن کامنتم ،حواسم به این مکالمات نیست و نمیخندم ،سختتت در اشتباهید:))))
اینم قشنگی های کار ماست دیگه :) بچه های آی سی یو کار میدونن من الان دارم چی میگم :)))) }
بگذریم :))
تو کامنت قبلیم گفتم برای آخر ماه دعوت شدم به یک سفر مشهد که هیچ هزینه ای هم برام نداره،نشانه ها خبر ازین دادن که نباید برم.منم که به خودم عادت دادم قدم از قدم برندارم مگر اینکه هدایت رو دریافت کنم …
حالا مگه این مدار صلح و آرامش و آگاهی های دوره عشق و مودت برامون آسایش میزاره :))))
فقط خواجه حافظ شیرازی بهم زنگ نزده و خواهش نکرده که باهاشون برم سفر !
شوهر عمه ؟!
شوهر عمه رو مگه نمیگفتن جزو فامیل حساب نمیشه ؟!
امروز بهم زنگ زده میگه ،من بخاطر تو دیرتر حرکت میکنم.منتظر میمونم شیفتت تموم شه بیا دیگه :)))
حالا بیا راضیشون کن نه من نمیتونم بیام :)
چه جوری براشون توضیح بدم جریان هدایت میگه نه :)
خلاصه استاد دمِ آموزش های شما گرم.هرچقدر من بیشتر عاااشق تنهایی خودم میشم،آدم های اطرافم به دیدنم مشتاق ترند،میدونید من درخواست چندتا مهمونی رو رد کردم تو همین هفته ی اخیر ؟
نه به این معنا که بخوام برم توی غار ،یا خودم رو ازونا بهتر بدونم نه …
چندتا دلیل محکم دارم برای این رد درخواست ها
اولا برای این فرکانس و انرژیم ارزش قائلم و دلم نمیخواد به قیمت یک خوشگذرونی و مهمونی خرابش کنم.
دوماً من اصلااااااا وقت خاااالی ندارم ابوالفضلی!
من اگر شیفت بیام و برگردم خونه و از خستگی خوابم ببره عذاب وجدان میگیرم چرا خوابیدم.
چون فقط توی خوابه که من روی خودم نمیتونم کار کنم!
مابقی وقت ها امکان نداره به صدای استاد گوش نکنم،یا مشغول تمرین و مطالعه و قرآن و نباشم …!
من همینجوری وقت کم دارم برای کار کردن روی خودم،برم مهمونی چی کار ؟!
مهمونی من این روز ها همینجاست!
تفریح من دیدن سریال سفر به دور آمریکاست.
لذت من نوشتن کامنت توی سایته.
خوشگذرونیم ،خوندن کامنت بچه ها ست.
هم صحبت های من توی جمع،نقطه های آبی ارزشمند منن!
کجااا دنبال چی بگرررردم ؟!
استاد ی پاشنه آشیل من دارم ،اونم لیزر فوکس گذاشتن روی یک دوره ست!
البته اینم بگم همش تقصیر من نیستاااا!
از بس تووو تموم دورهاتون قشنگ و شیرین و جذاب آموزش میدید و البته کلی فایل رایگان های با ارزش …
این میشه که من تو برنامه ریزی هر روزم مینویسم :
نماز
قرآن
شکرگزاری
ستاره قطبی
نشانه ی روزانه
دوازده قدم
دست یابی به رویاها
عشق و مودت
جواب کامنت بچه ها
هدایت قرآنی
عزت نفس
ارزش تضاد
و …
یعنی برای هر روزم یک شاخه گل از یک باغ میچینم میزارم کنار …
اما امروز دیگه گفتم اینجوری نمیشه !
من ٣ ماه وقت میزارم پروندهی دوره ی عشق و مودت رو کلا میبندم میزارم کنار !
باید روش لیزر فوکس بزارم و هرروز فقط و فقط از فایل های دوره هایمختلفیکه دارم به عشق و مودت رو گوش بدم !
٣ماه لیزری روش کار میکنم و این سوراخ نشتی انرژی رو به امید خدا بزودی میبندم که برای پرواز به سمت توحید هیچ وزنه ای به پاهام نباشه …
نمیدونم تا الان چند بار به جلسه ١ این دوره گوش کردم، هربار میگم یکبار دیگه گوش کنم میشینم نکته هاش رو مینویسم اما دقیقا مثل این رودخانه ی خروشان توی فیلم غرررق صدای استاد میشم و میگم اینارو من ده دفعه ی قبل گوش دادم نشنیدم چرا :|
عاشقتم استاد باشه ؟!
من به خودم قول دادم قبل از مرگم حتما شما وخانم شایسته رو ببینم و محکم بغلتون کنم و دور سرتون بگردم.
خدایاشکرت …صدهزار مرتبه شکررررت برای همینجای زندگیم .برای حضورم توی این سایت برای این قلب روشن و این امید به آینده و این احساس خوشبختی بی قید و شرط …
رفیق های غار حرای سعیده
ازتون بی نهایت سپاسگزارم که با روشنی قلبتون ،نور خدا رو توی سایت پخش میکنید …
این آیه ی خوشگل که الان چند روزه روی بگراند گوشیمه به روی ماهتون هدیه میدم .
الهی که به دلتووون بشییینه:
إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَهً وَأَجْرًا عَظِیمًا(احزاب35)
به یقین، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزهدار و زنان روزهدار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانی که بسیار به یاد خدا هستند و زنانی که بسیار یاد خدا میکنند، خداوند برای همه آنان مغفرت و پاداش عظیمی فراهم ساخته است.
ای عشق سلام. ای نور سلام
صدای مرا از فرکانس شادی و سپاسگزاری و لبخند بی اختیار می شنوید. وجدانا میتونی لبخند دندونی روی صورتمو از اونحا ببینی؟ اینه تاثیر عشق پشت کلامت.
اینه تاثیر دل سپردن فقط به خدا و هدایت خواستن. و اینه معجزه غفار و تواب بودن دلبرمون. همون الله قشنگی که دلهای ما رو دچار این مودت و رحمت کرده.
نشستم روی مبل کنار استند گلدونام. پاهامو جمع کردم مثل حالتی که دوتا رفیق کنار هم بی تعارف پخش میشن رو مبلا و گرم صحبت میشن تصورت می کنم که کنارم نشستی و بوی گل میدی.
شیطنت هم که از چشم سیات میریزه. هی مزه می ریزی و من غش غش می خندم. بعد وسط حرفامون از خلوت دل میگیم. از رب رزاق میگیم، از نتایج عمل به توحیدمون میگیم و اشک می ریزیم. دریغ از یه دونه تخمه آفتابگردون…. دریغ از یه جمله یا یه کلمه مشکوک به منفی چه در مورد خودمون چه در مورد دیگران که دیگه خط قرمزه.
القصه…. جونم واست بگه خواااهررر که یه دو سه هفته ای بود تو بکگراند ذهنم درگیر یه تضاد بودم که بشدت نشتی انرژیم شده بود. دست و دلم به نوشتن نمی رفت. حس تحسین سفرنامه رو زیاد نداشتم چون حس می کردم ریاکاریه که بیام الکی ذوق کنم و بعد دوباره اخم کنم.
اما نکته اینجاست که فرق من با بزرگترهایی مثل استاد و خانم شایسته و شما عزیزدلم اینه که شما تعهد دارید به پایدار موندن به انجام تمرین ها. به مثبت نگاه کردن به هر تضادی از زاویه ای که احساس بهتری بهت میده.
یه جایی دیگه از دست خودم خسته شدم و گفتم ببین راهی نداری جز اینکه حالتو خوب کنی وگرنه تو دور باطل اتفاقات منفی میفتی. پس باز پناه آوردم به قرآن نورانی. به دوازده قدم محکمتر از قبل. به سفرنامه با عشق. نه ساختگی بلکه واقعی.
عشقم واقعی شد چون خواستم که بشه. شروع کردم شکرگزاری دقیقتر از قبل از کوچکترین داشته هام. به لبخند زدن بیشتر. و اصلا عجییییب سعیده جونم مسئله اصلا تو ذهنم حل شد. بار ذهنیم سبک شد.
اصلا الان ناخودآگاه لبخند رو لبمه. نفسم سبکه. کارام روتینه. خوابم کافیه. شاد و شوخ و شنگولم. برنامه های روزانه ام همه تیک میخوره. و می دونم باید برای اینکه هدایتهای الهی رو دریافت کنم حالم خوب و خوبتر باشه.
چقدر من سبک نوشتنتو دوست دارم. چقدر خودت و دلتو دوست دارم رفیق. شکندارم که ذره ای تلاش نمی کنی که شیرین باشی ولی عسل وجودت نمیتونه شیرین نباشه. ذره ای زور نمیزنی مورد توجه قرار بگیری چون توجهت به ربه و رب تو رو عزیز کرده. چه اینجا چه اونجا چه هرجا…
چقدر من باید از تو و بقیه رفقام، از استاد و مریم جان بیشتر و بیشتر یاد بگیرم. الهی شکر که هدایتم کرد به این بخش از جامعه. من همینو می خواستم، که از حواشی دور باشم. و استادی دارم که ید بیضاش تشخیص اصل از فرعه.
میگم آخرش بیمار آلزایمریت زد یا نه؟؟!!!! باور کن تو فکرشم !!!!!!! ایموجی روده بر از خنده کدومه؟ همون هزارتا
با این حس خوب شما رو به خدای حرم امن قلب المومنین و المومنات می سپارم.
می بوسمت و در آغوشم میفشارمت با عشششششققققق
بی تو چه بیتابم من
امید بر بادم من یه دنیا فریادم من
تو رو که میبینم عاشقو دیوونم
تو با اون چشمه سیات خوابه نگات
خونه دلم رو ویرون میکنی
تو با موهای پریشونو رهات
منو سرگشته و حیرون میکنی
باز دلم اسیر عشق تو شد
عمر من همه به پایه تو شد
سلاااااام به رفیییق بهشششتی،صدای من رو میشششنوی پر انرژی همراه با یک دست بشکن زن و یک قر ریز با آهنگ معین جان
عاااششششقتم باشه…؟
اصلا عششق میکنم با نقطه ی آبیت …
آره آره ،لا به لای نوشته هات،همینجا کنار خودم حست میکنم
نه تخمه درکاره،نه حرف منفی
ولی من بدون آهنگ نمیتونماااا گفته باشم …
وسط حرفات اگر دیدی عین کش تنبون در رفتم اومدم وسط مجلس شلنگ تخته انداختم نترسی :))))))))
خداروشکر،خداروصدهزارمرتبه شکرررر….
همه ی ما گاهی درگیر همزات شیطان میشیم و اشتباهی نور رو گم میکنیم و دوروبرمون تاریک میشه …
ولی میدونی سعیده؟الله حواسش هست…الله از کسانی که ایمان آوردند دفاع میکنه در برابر شیطان …
این میشه که سعیده ی نازنینم دوباره با لبخندش من رو مهمون یک نقطه ی آبی پربرکت میکنه …
عاشقتم باشه؟
ممنونم از قلب روشنت که نور خدارو منعکس میکنی
بوووس به کله ت
به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان
سلام خانم شهریاری
الان ساعت 1 و 10 دقیقه همون شبیه که من صبحش جواب کامنت قبلیتون رو نوشتم
الان ته دلتون میگین حالا ما یه چیزی گفتیم که تو خوب مینویسی تو چرا اینقدر جدی گرفتی قضیه رو
ولی وسوسه شدم بعد خوندن کامنت شما اولا که مثل وقتی که این باشگاههای باستانی یه نفر پیشکسوت میاد داخل اون مرشده ناخودآگاه در حین خوندنش زنگو چند بار میزنه من همین که بعضی کامنتها من جمله کامنت شما تموم میشه محکم میزنم روی 5 ستاره میگم دمتون گرم
اما در ادامه امروز من اومدم بیام شهرمون یه دفعه تو اتوبان یادم افتاد که یه دارویی برای خانمم باید میگرفتم دور زدم رفتم وسطططط ترافیک شهر مشهد تو همون شلوغی یه داروخانه دیدم نزدیک بیمارستان گفتم خدا یه جای پارک لطفا
و ویژ رفتم کنار خیابون یه جای بززرررگگ پارک که نخاد تو اون شلوغی دنده عقب بیای و راست رفتم تو پارک و رفتم دنبال کارام
بعد توی یه خیابون شلوغ دیگه رفتم دوباره گفتم خدا جای پارک
گفت رد کردی برگرد گفتم شوخی نکن تو این شلوغی دیدم من تنها تو اون لحظه تو خیابونم و تمام اون مسیر که رد کردم پارک ممنوع مطلقه اما گفتم نه گفته باید برگردم برگشتم 20 متر بالاتر پارکینگ طبقاتی خلوت برو بالا حالشو ببر خودت با آسانسور بیا پایین و برو
دارو رو پیدا نکردم اینور و اونور
بقول استاد با خودم گفتم نباید اینقدر سخت پیش بره
هر مسیر سختی اشتباه است امام …
زنگ زدم به خانمم گفت بابا ولش کن چیز مهمی نیست پیدا شدشد نشد نشد ولششش کن
مام برگشتیم
حالا بگذریم
انشاالله که هیچکدوممون به مرحله بزن بزن اون مریضتون نرسیم صلوات
یه عالمه استیکر در جاهای مربوطه
فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
سلام به برادر عزیزم آقا جواد،ازتون سپاسگزارم برای زنگ مرشدیتون…خیلی خیلی برام باارزشه
سپاسگزارم که بازم لطف کردید و برام نوشتید…وقتی کامنت های فایل قبلی تایید بشه،حکمت این آیه ای که براتون اول کامنت نوشتم رو متوجه میشید …
که چی باعث شد شما باز هم لطف کنید و برام بنویسید.
الهی که شما،خانوم عزیزتون و خانواده همیشه غرق سلامتی و نور ورحمت الله باشید.
قلب فراوان برای همتون
بنام خداوند جان
سلام و خسته نباشید
خدمت تاج سرم ”
خواهر عزیزم
جواهر بی نظیرم ”
مرسی که نوشتی ”
دورت برگردم ” عزیز تراز جانم ”
ماهم عاشقتیم، که عاشق استادی ”
انشاءالله هزار سال باشی ”
انشاءالله همه ی دوستان بریم آمریکا ”
پیش استاد ”
50 کیلو باش ولی خالص باش ”
مرسی که نوشتی ”
خداوند را شاکرم برای وجودت ”
برو بالا ….
دوست دارم من بیشتر ”
از صمیم قلبم
عاشقانه ”
عاشقت هستم ”
مواظب خودت باش ”
الهی که سایت بالای سرمون باشه ”
الهی ”
که همیشه سلامت باشید ”
الهی که شفیتت همیشه سکوت و خلوت باشه ”
و هی خوش گذرونی کنی (نوشتن کامنت ” خوندن کامنت باشه و دریافت نقطه ی آبی “)
همه دوست دارن ”
فدای خواهر ”
چون بهترینی ” چون لایقی ”
همه ی دوست دارن با تو باشن کجاشو دیدی ”
خوابت عبادته ”
فدای خواهر ”
چون داری روی خودت کار میکنی ”
چون دنیا رو داری زیبا می بینی ”
مثل روزه دار میمونی ”
نفست عبادته ”
کلامت توحیدیه ”
وجودت پر از عشق خدا ”
اندازه ی اون حس قشنگت
که بهمون میدی ”
دوست دارم
مرسی که برامون می نویسی ”
بازم برامون با عشق
و بهترین احساست بنویس ”
ای فرشته ی عاشق الله “
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ»
(ﻭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺳﻘﻔﻲ ﻣﺤﻔﻮﻅ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ از ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺁﻥ ﺭﻭﻱ ﮔﺮﺩﺍﻧﻨﺪ)
«وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ»
(ﻭ ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﻭ ﻣﺎﻩ ﺭﺍ ﺁﻓﺮﻳﺪ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻳﻚ ﺩﺭ ﻣﺪﺍﺭﻱ ﺷﻨﺎﻭﺭ ﺍﺳﺖ) (سوره انبیاء 32,33)
سلام و درود و رحمت و آرامش رب العالمین بر زیباترین و نورانی ترین سعیده پروردگار. الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و هر ثانیه متصل باشی به رب العالمین. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود ارزشمند و نورانیت. با اینکه مدارت خیلی از من بالاتره ولی باز هم به خودم اجازه میدم که تحسینت کنم. تو بینظیری سعیده جان. امیدوارم نقطه آبی این تلگراف من در بهترین زمان و مکان و شرایط به دستت برسه.
چقدر تحسینت میکنم و چقدر ذوق زده میشم وقتی میبینم کامنتها رو که ترتیب امتیاز میکنم، شما نفر اول هستین. این نیست مگر بخاطر فرکانس عالی و اتصال توحیدی تون با رب العالمین و کلماتی که از قلب نورانی شما میاد.
اعتراف میکنم تو این لحظه واقعاً کمال گرایی من داره منو زیر فشار میذاره که نمیخواد برای سعیده کامنت بنویسی، آخه تو چه حرفی داری که به سعیده ای بگی که اینقدر اینقدر مدارش توحیدیه، و با سرعت در حال اوج گرفتنه.
اونجایی که در مورد شیفت گفته بودی بی اختیار زدم زیر خنده ، گفتم اگه غیر از این بود من تعجب میکردم. هر بار کامنت های ارزشمندت رو میخونم میبینم خداوند خودش شخصاً شیفت کاری رو برات چیدمان میکنه، هم شما در آرامش باشی و هم مطمئنم اون بندگان خدا به حضور و مراقبت شما نیاز دارن. من ندیده مطمئنم توی بخش ICUشما بهترین پرستار هستید حتی بهتر از نفرات قدیمی تر. میدونم بخاطر فروتنی و تواضع هیچوقت این موضوع رو نگفتی ولی من مطمئنم همینه. (اصلا فایده نداره، من باید پاشم بیام اونجا از همکاران تون سوال بپرسم و بعداً بیام دیده ها و شنیده هام رو اینجا برای دوستان مکتوب کنم). یه کارگردان همیشه نقش اول فیلمش رو میده به بهترین بازیگرش. شاید سختترین و البته لذتبخش ترین نقش، و صد البته بالاترین دستمزد و پاداش.
خداوند کارگردانی کردن رو خوب بلده، مائیم که باید بازیگر خوبی باشیم. چه پلنی دقیق تر از پلن خداوند.
خدایی که ارحمُ الراحمینِ ، غفور الرحیمِ ، خیرالرازقینِ و اسرع الحاسبینِ، وهاب و هدایتگره.
آیه 35 احزاب و بقیه مثالهای قرآنیت به شدت به قلبم نشست ، و مناجات و درخواست زیبای ابتدای کامنتت که من رو بیاد عبارات آیت الکرسی انداخت. ازت ممنون و سپاسگزارم سعیده جان. الهی صد هزار مرتبه شکر. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشی و قلب نازنینت منور باشه به نور قرآن.
سلام آبجی . چتی هستی ؟
اینقدر از دست کامنت شما خندیدم ک خانمم بهم شک کرد.
خدا خیرت بده . ایشالله به همه آرزوهات برسی بچه محل
زنده باد مازرونی کیجا
خا دیگه چی بنویسم ک دیدگاه من منتشر بشه …
در پناه الله یکتا باشید .
هر کار کمبه استاد گنه اصلا صحبتش نکان منتشر نکمبه
سِلام بِرار،خااااری؟سِلامتی؟وچون خارنه؟ته زِنا خاره انشالله ؟
الهی که همیشه ته رو خندون باشه و همتی انده ریک ریک هکنی که همه بَوِن شِفت بعی؟! اتی چه کِنی ؟ :)))))))
اینتا جمله ره مِن شِه همیشه اشنومبه،از بس شیفت دله ریک ریک کمه،مره گِننه سعیده باز شِفت بَیه:))))
وِلا که مه دست نیه:)
نتومه شه خدره دارم اصلا :)))))
استاد گنه که خانی محلی صوحبت هکنی،ونه مره حالی باشه تو چی گِنی! وگرنه تایید نَکمِمه!
اسا هارشم اینتا پیام تایید بونه یا نا…
خعله ممنون که مه وسه بنویشتی،مه روح شاد بیه :)
خِدا ته روحره شاد هکنه ،
بهروی هرکی حقدارنه بَرِسه :)))))
الهیییی آمیییین
رااااستی من گرگانی وچه هستمه،مازندرانی نیماااا،ده سال اینجه دعیمه از خودِ مازندرانی ها بهته صوحبِت کِمه :)))
الهی که همین سیستم برای همه ی ما ،در آمریکا پیاده بَوه جهت تسلط بر زبان انگلیسی ،بلللللند صلوات راهی هکنییید
الهمممم صل علییی محمدددد و آل محمددددد
به نام خداوند مهربان و با عظمت
سلامممم گرم و پر از عشق به سعیده عزیز و خواهر بهشتی من
به سعیده خوش قلب و زیبا رو
چقدررر قلب صیقل شده ات را دوست دارم سعیده عزیزم
چقدررر تعهدت را دوست دارم
چقدررررررر الگویی عالی هستی
من روی خودم با همین فایل های رایگان استاد زیاد کار میکنم شب روز گوش میکنم فایل میبینم شکرگذاری میکنم کمنت میخوانم با عشق میخوانم کمنت نوشته میکنم فکر کن من تمام روز و حتی شب تا دیر وقت در این سایت بستره انداختیم ( ایموجی خنده )
ولی هر وقت کمنت شما را میبینم تعهد شما را میبینم این عمل کردن تان را به قانون میبینم انگیزه من بیشتر بیشتر میشود به خودم میگویم پاکیزه بیشتر بیشتر متعهد باش بیشتر گوش کن بیشتر بخوان بیشتر شکارچی نکات مثبت باشد بیشتر به خدا ایمان بیاور بیشتر با خدا خلوت کن
خلاصه خواهر عزیزتر از جانم با هر کمنتت من بی اندازه انگیزه میگیرم
کمنت تان که خواندم لبخند به لب هایم آمد و همین طور جواب دوستان که خواندم بلند خندیدم سپاسگذارت هستم
و میدانی جالبش چیست وقتی کمنتت را خواندم میخواستم لایک کنم هر چی میکردم لایک نمیشد بار چهارم کلیک کردم گفتم یا الله خودت لایک کن
و چقدرررر زیبا لایک کرد
لایک خدا همیشه در زنده گی ات باشد عزیز من نور چشم من
چقدرر دوستتت دارم چقدرر انرژی خالص و پاکت را دوست دارم
چقدررر ایمانت را دوست دارم
چقدررر خدایت را دوست دارم
سعیده عزیزم انشالله روزی در همین سایت عکس و گفتگوی زیبایت را با استاد عزیزم از امریکا بیبینم که با عشق با اشک شوق از نتایج عالی زنده گی ات بگویی و بیشتررر ایمان همه ما را قوی بسازی
الهی هر خواسته که در دل داری به آسانی و زیباییی برسی
الهی خداوند همدم لحظه هایت شود
الهی در عشق خداوند ذوب ذوب شوی که ندانی در زمین هستی یا به دیدار الله رفتی
الهی غرق عشق خودش شوی
الهی خداوند همه چیز همه چیز برایت شود
زنده گی ات بهشتی خواهر زیبایی من
سلام به دلنشین ترین پاکیزه ی دنیا،سلام عشق و نور و رحمت خداوند
خبرت هست که ازخوبی خود بیخبری؟
بخدا خوبتر از خوبتر از خوبتری
به چه مانند کنم درهمه آفاق تورا
هرچه درذهن من آید تو ازآن خوبتری
دور قلب مهربونت و صاف و ساده ت بگردم که جایگاه نور الله شده،که انقدر قشنگ نور خدارو منعکس میکنی توی سایت و مارو غرق عشق میکنی دلبرجان
من کجا و لیاقت این همه رفیق بهشتی کجا؟
پاکیزه ،قلب نازنینت رو میبوسم و دلم میخواد سخت در آغوشم بگیرمت که عجییییب بوی خدا میدی …
ازت ممنونم که برام مینویسی،هر نقطه ی آبیت قلبم رو چند درجه روشن میکنه،الهی که همیشه نور الله تموم زندگیت رو،روشن کنه …
خیلی دوست دارم ببینمت …
الهی که در بهترین زمان و مکان
دوستت دارم بی نهایت
بوووس به صورت ماهت
به نام الله مهربان
خدای بزرگ و قشنگم
خدای مهربانم
خدای اشک های روی صورتم
خدای این سایت
خدای سعیده
خدای من
خدای همه ما
چطور میتونم از تشکر کنم بابت این همه لطفی که به من و همه ما داری
چطور میتونم شکر تورو بجا بیارم بابت بودنم در این سایت الهی
چطور میتونم شکر تو رو کنم بابت دوستان خوب و توحیدی خودم الخصوص سعیده موحد
خدای من هیچ کلمه ای پیدا نمیکنم که این شکر تور بجا بیارم
سعیده جان بخدا هروقت فایلی میاد دنبال اسم و کامنت تو میگردم و وقتی که اسمت رو میبینم یک لبخند بزرگ روی صورتم قرار میگیره و خوشحال تر میشم
سعیده عشق میکنم از خواندن کامنت های شما
عشق میکنم از این عشق بازی تو با خدای خودت
عشق میکنم از این صحبت کردن خوشگل با خدای خودت
ساده آرام پاک و بی ریا
تحسینت میکنم
تحسینت میکنم
نوش جونت این عشق بازی با رب العالمین
چقدر منم دوست دارم به این درک برسم البته که خیلی بهتر شدم اما مگه این عشق بازی انتهایی داره!!!؟؟؟
سعیده عزیزم برات بهترین ها بهترین حال بهترین عشق بازی با رب رو میخوام
امیدوارم که همیشه شاد باشی
سلام به برادر عزیزم آقا جواد
فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ۖ
من کجا و لیاقت دریافت این همه عشق کجا؟
ازتون بینهایت سپاسگزارم سخاوتمندانه من رو لایق مودت قلب روشنتون قرار میدین
دعا میکنم تموم زندگیتون غرق نور و عشق و رحمت الله باشه …
همیشه مشغول عشق بازی با خداوند باشید و بر بلندای هدایتش زندگی کنید.
در پناه نور آسمون ها و زمین
قلبِ فراوانِ فراوان
بنام خداونده بخشنده ومهربانم
سلام به بانو سعیده نازنین و توحیدی
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ
آیا ندیدی که چگونه خدا کلمه پاکیزه را به درخت پاک و زیبایی مثل زده که اصل ساقه آن برقرار باشد و شاخه آن به آسمان (رفعت و سعادت) بر شود؟
انسان موحّد نیز هرگز راکد نیست و آثار ایمانش دائماً در گفتار و اعمالش آشکار است. اعتقادش دایمى است نه موسمى و همواره دیگران را به ایمان و معروف دعوت مىکند.
جالب بود برام این ایه رو روی کاغذ نوشت بودم گفتم این کاغذ رو میکشم هر ایه اومدی هدیش میکنم به شما……
دقیقااا کانتهای شمااااا همینجورررر مثل همین ایه مثل همین تخلیل دمت گرمممم….
راسی یه چیزه دیگه منم مثل شکما وقتی میخواممممم خیلی ناراحت میشم که هنوززززز دوره دارم هنوززز کارم تو سایت تمام نشده نباید بخوابم ولی خوابمممم میبره
و همیشه از خدا برکت زمان میخواممممم خودش بهم میگه چکار کنم یا چکار نکنممممم…
در پناه جانجانان رب العامین شاد سلامت و ثروتمند باشی رفیققققققققق
داداش حسین عزیزم،سلام بروی ماهت و به قلب مهربونت
ازت سپاسگزارم که با این نقطه ی آبی قلبم رو روشن کردی،این آیه فوق العاده ست…
واقعا توحید اون اساسی که هرچیزی رو با پِی توحید بچینی بری بالا؛هرگز نه کج میشه،نه سست و خراب…
از خداوند طلب هدایت و رحمت میکنم برای هممون که توحید در تموم ثانیه های زندگیمون جاری باشه …
داداش حسین،عمیقا بهتون احساس نزدیکی دارم و دلم میخواد در بهترین زمان ومکان شما و خانواده ی قشنگتون رو ببینم …
الهی که همیشه در پناه الله،غرق نور باشید،نورِ توحید،نورِ عشق،نورِ ثروت و سلامتی …
دوستون دارم و قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان برای گشتن دور سرتون
بنام خداونده بخشنده و مهربانم
سلام به سعیده مهربان و عزیز کرده خداااا
چقدر قشنگه که
اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ
اللّه است که هیچ خدایى جز او نیست، زنده است و پاینده است.
اجی میدونی کجایی پیامت برام جالب بود .
اینجاش که بهترین زمان و مکان همدیگرو مبینیم
چند روز پیش داشتم به این فکر میکردم که به امید خدا یه سفر شمال پیش روم هست که میاییم و مبینمیتون.به لطف الله
و الان…… پس خیللللی زود این اتفاق رغم میخوره چون نشونش هم اومد همین الانن با این پیام شمااااااااااااا
الهی صد هزار باررر شکرررررررررررررررر خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتت…
در پناه جان جانان رب العامین شاد و سلامتتتت عاقبن بخیر و ثروتمند باشیییییییییییی
سلام سعیده ی عزیز
واقعا جریان هدایت یه چیز خیلی عجیبیه هر چی بیشتر بهش فکر میکنم کمتر درکش میکنم من برام مسجل شده که هر وقت تو هر فایلی چه فایلی باشه که واسه یه هفته قبل باشه چه فایل برای یه روز قبل باشه وقتی کامنت شمارو باز میکنم دقیقاااا خدا درمورد اتفاق و تردید های همون روزم داره باهام حرف میزنه
موضوع امروز من هم مهمانی رفتن بود با اینکه یه مدت که فوکس روی دوره ی عزت نفس کار کرده بودم و عاشق تنهاییام شده بودم ولی بعد چندین ماه انگار مدارم جابجا شده بود و دنبال مهمونی رفتن و تنها نبودن شده بودم که البته اون محیط ها باعث نشنتی فرکانسی میشد و من باید همش اعراض میکردم یا با خودم صحبت میکردم و باورامو به خودم یاداوری میکردم در کل جایی که من میخواستم از صمیم قلبم باشم نبودند،امروز به این فکر میکردم که اگر الان که این نشتی کوچیکه رو نگیرم دیگه از پسش شاید برنیام و وارد مدارهایی بشم که دوست ندارم و دوست دارم دوباره بشم همون رویا که دوست داره کسی خونه نباشه تا واسه خودش بیاد سایت رو خودش کار کنه فایل گوش بده و با بچهاش تنها باشه تا باهم کلی چیز یاد بگیرن
سعیده جان این ایه هم بکگراند گوشی منه:
به نام خداوند رحمتگر مهربان
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ
﴿1﴾ به راستى که مؤمنان رستگار شدند (1) الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿2﴾ همانان که در صلاتشان فروتنند (2)
وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ﴿3﴾
و آنان که از بیهوده رویگردانند (3) وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاهِ فَاعِلُونَ ﴿4﴾
و آنان که در حال رشد کردند (4)
به نام خداوند مهربان
حمد و سپاس مخصوص پروزدگاریست که صاحب اختیار عالم است.
درود بر سعیده خانم شهریاری یکتا پرست
خدا رو شکر میکنیم بابت همه نعمت ها و موهبتهائی که به جمع ما عنایت کرده
بسیار بسیار سپاسگزارم از شما بابت این دل نوشته زیبا.
فقط به رسم تشکر چند خطی رو نوشتم
بهترینها رو براتون از خدا خواستارم
برقرار و شاد باشید
سلام به روی ماه همه دوستان سایت به خصوص خانوم سعیده شهریار که با این کامنت زیبای خودشون یک شهری رو در دل همه دوستان کشف کرد
دوست عزیزم واقعا جای هزاران مرتبه شکرگذاری هست که میتوانیم این حرف های الهی و این فرکانس های خوب را برای هم دیگر ارسال کنیم و خداوند منو در دریافت این آگاهی ها قرار داده…
دوست من واقعا کار کردن روی باور ها و تغییر دادن مثبت مدار ها یک حس وصف ناشدنی در وجود آدم ایجاد میکنه که فک میکنی روی قالی سلیمان نشتی و خداوند هم نگاهت میکنه و میگه پرواز کن به هر جایی که دوست داری و هر تجربه ای که دلخواه تو هست رو برایت خودت خلق کن..
واقعا خیلی احساس خوبی هست احساس سپاسگزاری احساس آگاهانه دیدن نعمت ها احساس خوب انجام تمرین ستاره قطبی احساس خلق شرایط دلخواه در طول روز و عمر خودت احساس خلیفه بودن خداوند بر روی زمین احساس عزت نفس و احساس لیاقت . لایق بهترین شرایط لایق بهترین عشق و مودت . لایق بهترین هوای فضا در طول روز . لایق بهترین طبیعت در جهان .
خداوند را هزاران مرتبه شکر برای هدایت به این کامنت زیبا و این فرکانس خوب که از شما دریافت کردم و خواندن این کامنت شما احساس منو نزدیک کرد به خدای درون خودم .
به یاد خودم یادآور میشوم که هیچ وقت از سپاسگزاری و دیدن نعمت ها نباید غافل شد و همیشه بنده شاکر خدا باشم تا به خواسته های خوبی دست پیدا کنم و این یک قانون بدون تغییر خداوند هست
امید وارم که به همه خواسته های زندگی خودت برسی
سلام و درود به سعیده ی عزیزم
کامنت شما مثل همیشه پر از حس خوب و درس های بزرگه .
قلم خیلی خوبی هم داری دختر جان.
هروقت کامنتت رو میخونم میتونم خودمو کاملا در جایی که هستی و حالی که داری تصور کنم .
برات آرزوی بهترین هارو دارم و امیدوارم یه روزی بتونیم همه با هم ، بهمراه استاد گرامی و مریم جان شایسته ی پر از صلح، دور هم جمع بشیم و از نتایج عالی مون گپ بزنیم و صدامون به آدمای بیشتری برسه که اونا هم بتونن از این آگاهی های ناب استفاده کنن . ان شاءالله
سلام بر بنده خدا سعیده مهربان
سپاس بابت وقتی که با این همه خستگی برای کامنت نوشتن میگذاری،
مثل همیشه با آیه های قرآن دلنشینی کامنتهایت چندین برابر میشود
با آیه 25 سوره بقره که در اول کامنت نوشتی دقیقا به یاد استاد و مریم جان افتادم که مثال این آیه هستند و در همین جهان بهشت را تجربه میکنند.
گوارای وجود این دو عزیز و همه عزیزانی که با ایمان و توکل به الله و کنترل ذهن بهشت را در همین جهان تجربه میکنند.
سعیده جان لطف میکنی من رو راهنمایی کنی که از چه منابعی قرآن رو بررسی میکنی؟
باز هم به خاطر کامنتهای توحیدی ات سپاس