معضلی ویرانگر به نام "جلب توجه" - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

334 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه گندمکار گفته:
    مدت عضویت: 1867 روز

    سلام استاد،

    آخ گفتین، من چقدر رو این موضوع باید کار کنم و چقددر بهتر شدم از گذشته.

    از بچگی فکر میکردم علاقه من پزشکیه چون همش گفته بودن پزشکی پزشکی پزشکی، موقعی که برا کنکور میخوندم حس میکردم که این مسیر من نیست اما میترسیدم که بفهمم این مسیرم نیست،میترسیدم که بابام اون احترام و بهم نذاره چون من به اون چیزی که میخواست نرسیدم. بعد از نتایج کنکور که خداروشکر قبول هم نشدم، فهمیدم که من پزشکی رو فقط و فقط برای جایگاه اجتماعیش میخواستم فقط چون اسم بزرگی داره والان به لطف الله قدم در مسیر علایقم گذاشتم..اون رفتار طرد شدگی هم اولش از بابام داشتم اما سعی کردم که توجه نکنم و به سبک خودم زندگی کنم،بعد از یه مدت رفتارش با احترام خیلی بیشتر از قبل برگشت❤

    استاد نتیجه دارم براتو که کیف کنید،

    ☑️ موقع انتخاب رشته خیییلی بم فشار آوردن که بزن فرهنگیان بزن فرهنگیان، سبک زندگی شخصی من فرهنگیان نبود و نزدم. با اینکه اونا دوست نداشتن اما گفتم پدرمی مادرمی باشه احترامت واجبه اما این زندگی منه، اگر رفته بودم فرهنگیان از خودم خجالت میکشیدم اما الان با قدرت حرف میزنم.

    تو این جوی که الان ایران داره، یکی از دوستای خیلی خیلی نزدیکم بشدت تو مدار این اوضاعه و وقتی با هم بیرون میریم همش به دخترایی که روسری ندارن اشاره میکنه و تحسینشون میکنه. ایده شخصی خود من این بود که تا وقتی چیزی جزو قوانین کشور نباشه انجامش نمیدم و الان شال نداشتن من فقط جلب توجه میکنه(یه عده تحسین میکنن یه عده با تاسف نگاه میکنن)این انرژیمو خیلی میگیره، اما کم کم داشتم تحت تاثیر قرار میگرفتم و ناخوداگاه امروز هی مردد بودم شالمو دربیارم یا درنیارم و این موضوع نذاشت از یه قسمت پیاده رویم لذت ببرم. الان که این فایل و گوش کردم متوجه شدم من فقط برای اینکه نظر اونو جلب کنم میخواستم این کار و انجام بدم(چون یه مدته رابطمون هم مثل قبل نیست و اینم بخاطر توجه من به اینه که میگم اون تو مدار من نیست و… و میخواستم ناخودآگاه با این کار نظرشو به خودم جلب کنم.)

    اما به لطف خداوند که همواره من و هدایت میکنه و شما اشتاد گرانبهای من، الان فهمیدم چه اهمیتی برام داره که اون خوشش بیاد یا نیاد، من دوست ندارم تا وقتی یه چیز برای مردم عادی نیست انجامش بدم، این سبک شخصی منه حالا برام اهمیتی نداره اون دوست داشته باشه یا نه( حالا اون بنده خدا حتی یک بار هم به من اعتراض نکرده و من و هر طور که هستم پذیرفته اما ذهن من میخواست جلب توجه کنه.)

    صبحی مامانم اومد گوشواره بچگیمو نشونم داد گفت بیا بکن تو گوشت تا بعدا یکی دیگه بخری. گفتم مامان زشته هر کس این و تو گوشم ببینه میفهمه من پول نداشتم برم یه بهترشو بخرم مال بچگیمو پوشیدم، خیلی جالبه مامانم گفت تو مگه نمیگی من برای خودم زندگی میکنم پس کجاس؟

    این درصورتی بود که من احساس خوبی به گوشواره داشتم و بنظرم یه نشونه بود برای ورود به مدار جواهرات ولی بخاطر نظر مردم نمیخواستم بپوشم، اما الان نظرم اینه که میپوشمش چون بهم احساس خوب میده،

    خدای من ببین یک نفر چه راحت میتونه رشد کنه و آگاه باشه، صبح اون دیدگاه و داشتم و الان یه دیدگاه متفاوت♥الهی شکرت.

    استاد خیییلی بهتر از قبلم شدم، قبلا راجب بیماریم حرف میزدم تا همه بگن واای عزیزم چه سخت بوده چه قدرتی تو داشتی و..

    راجب سختگیری بابام میگفتم تا بگن واقعا بابات فلانه چقدر حق با توعه

    مریض میشدم حسسابی به رو خودم میاوردم که بقیه بهم توجه کنن.

    الان با غرور و افتخار تمام به خودم میگم که فاطمه خبری از هیچکدوم از اینا نیست،

    وقتی بیمار میشم حتی خودمم بش توجه نمیکنم و بدنبال درست کردن فرکانسامم، اجازه نمیدم مامانم به کسی بگه که نظرشون و جلب کنم.

    یه چیز خنده دار یادم اومد: اون اوایل که با این مسائل آشنا شده بودم سه چار تا دوست داشتم که هیچکدوم رابطه خوبی با پدر و مادرشون نداشتن و کلا زندگی من از هر لحاظ بهتر از اونا بود، من برای اینکه نظر اونا رو جلب کنم میومدم بدترین اتفاقا و رفتارایی که باهام شده بود و پیدا میکردم و میگفتم.

    خدایا شکرت برای تغییراتم، برای قدرتم.

    یه موضوعی که باید روش کار کنم و فکر میکنم تو دخترا خیلی بیشتر از پسرا باشه موضوع لباس پوشیدنه، خیلی جاها جوری لباش میپوشم که بقیه بگن بهه چه خوشتیپ، لباس راحت نمیپوشم برای بقیه و…

    فردا هم قراره برم پیاده روی با یه دوست جدید، از الان تو فکرم بود که چی بپوشم که خوشتیپ باشم،

    نمیتونم بگم الان کاملا متفاوت شدم چون این یه ترمزه. که باید روش کار بشه ولی بهتر شدم.

    استاد سپاسگزارم برای همه این اگاهی ها❤

    عاشقتونم و امیدوارم با ثبت این کامنت علاوه بر اینکه خودم فرکانسم بالاتر رفته و بعدا ها میام میبینمش و به خودم افتخار میکنم، برای بچه ها هم درس هایی داشته باشه.

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    Ziba گفته:
    مدت عضویت: 1724 روز

    نیازبه توجه

    منم مثل تمام آدمها نیازبه توجه دارم استاد توی فایلی گفتندکه باید بین ارضای این نیاز و

    ارضانکردنش یه تعادلی باشه ینی نمیشه همیشه دنبال جلب توجه بود ونمیشه همیشه از جلب توجه دوری کرد واین نیازو سرکوب کرد چون ماهااانسانیم ونمیتونیم صفر صد باشیم ولی وقتی دقت میکنیم میبینم ازصد مورد نودونه تاش برای جلب توجه و تایید گرفتن ازبقیه اس ویکیش باهدف دوری ازجلب توجه ینی این نیاز اونقدر شدیده در وجودماها که ناخودآگاه همه چیز روتحت تاثیر قرارمیده

    وقتی میخایم بریم مهمونی لباسیو میپوشیم که به نظرمون ازنظردیگران زیباتره چون کمیاب تره

    وقتی میخایم مهمونی بریم ازهمون اول جوری برنامه میریزیم که ما دیدنی ترین باشیم بین مهمانان

    کفشای پاشنه بلندمیپوشیم تاقدمون بلندتردیده بشه و انواع واقسام آرایش ها که موردتایید وتحسین قراربگیریم حتی اگر اون کفش پاشنه بلندباعث بشه پاهامون زخم بشه بازم میپوشیمش صورتمون روبا انواع واقسام کرم هامیپوشونیم وانواع واقسام وسایل آرایشی رو میخریم تا اونقدر زیبا بشیم که بلاخره یکی دونفر تحسین مون کنن،یه مهمونی خیلی ساده ازاول تااخرش تمام انتخاب هامون تحت تاثیر یک کلمه قرارمیگیره👈دیگران

    اما کدوم دیگران؟ دیگرانی که اونها هم دیگرانی برای تایید گرفتن دارن

    وقتی ارزشهایی از درون برای خودمون تعریف نکرده باشیم اونوخت دنبال اینیم که دیگران ارزش مارو تعیین کنند مارو معیار واندازه بگیرن و وزن کنند وقتی ازدرون تهی باشیم دنبال پرکردن خودمون ازبیرونیم، برای همین دنبال کسب معیارها وموفقیت هایی میریم که جامعه بیرون تایید کنه اما کدوم جامعه؟ جامعه ای که خودش نیازمند تایید ودرجستجوی هویت خودشه هنوز؟! برای همین یه مسابقه بی پایان از کسب موفقیت بارقبای خیالی روشروع میکنیم رقبایی که درذهنمون میسازیم بهشون بال وپرمیدیم درحالی که به پزشکی علاقه ای نداریم سالها رنج طاقت فرسای کنکورو میخریم تا نهایتا بتونیم پزشک بشیم تا بقیه بگن واووووو طرف پزشکه درحالی که هیچ علاقه ای به شخص مقابلمون نداریم باهاش ازدواج میکنیم فقط یه این خاطرکه اون شغل سطح بالایی داره یا تحصیلات خاصی! وتمام زندگی مون درحالی که قلبا از نفرمقابلمون متنفریم به دیگران فخر شغل همسرمون رو میفروشیم.تمام انتخاب های ما ازکوچکترین تابزرگترین براساس ارزش هایی هست که جامعه برای ما تعریف میکنه نه. خودمون این برگی توی باد بودنه چون جامعه هیچوقت ثابت نیست وکسی که دنبال راضی کردن دیگرانه هیچوقت موفق نمیشه

    برای من حرف مردم تایید مردم راهیه که توش دردورنج بی پایان وتمام نشدنی هست

    انتخابی که من صرفا براساس علاقه ام کنم چیزیه که قلب من رو خوشحال میکنه بهم حس شادی میده و راضیم میکنه روحم رو ازاد میکنه ومنو به خودواقعیم نزدیک ترمیکنه اما انتخاب هایی که صرفا برای راضی کردن بقیه گرفته میشن بااجبار وحشتناکی همراهن که تمام انرژی و راحتی منو میگیره، اگرمن میخام درزندگی موفق بشم باید یادبگیرم بادرون خودم ارتباط داشته باشم خودم وارزش های خودمو خوب بشناسم و رفتارم افکارم واعمالم رو براساس اونها تنظیم کنم وقتی اینکارو کنم انگار یه انرژی بزرگی که پشت سدی از باورهای دست وپاگیر مثل حرف مردم تایید مردم هست رو آزاد میکنم انرژی که اگر صرف موفق شدن وتمرکز روی کارمورد علاقه ام بشه میتونه نتایجی برام بیاره که سالها کار درزمینه غیرعلاقه ام نمیتونه برام بیاره…پس قدم اول نگاه به درون قدم دوم ساخت درون قدم سوم بازم نگاه به درون وعمل براساس درون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    مجتبی محجوب گفته:
    مدت عضویت: 1912 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام

    درک امروزم از خودم ،و دلایل رفتارهای این روزهای من

    چندین روز پیش وقتی که به احساسی که تقریبا همیشه در جمع ها، مخصوصا در جمع های خانوادگی و آشناها دارم توجه کردم دیدم که یه چیز ثابته که از بچگی تا الان ثابت بوده و همیشه یه احساس داره ، همیشه تقریبا یه واکنش داره و الان جدیدا بیشتر شده رو متوجه شدم

    اون هم اینه که من همیشه در جمع های خانوادگی فامیل های همسر بیشتر، و آشناهایی که کسب و کار دارن و از لحاظ مالی موفق هستن بشدت احساس خجالت و سر افکندگی میکنم ، احساس کوچکی خودم و بزرگی اونها ،احساس میکنم که اونها برترن و من باید کاری کنم که دل اونها رو بدست بیارم و یا به حرف اونها گوش بدم ،چون اونها آدم های موفقی هستن و من آدم خیلی داغونی هستم ،

    واقعا از خودم خجالت میکشم که این چه رفتاری هست پیش اونها نشون میدم ، رفتار به این شکله:

    وقتی تو موقعیت قرار میگیرم دیگه اصلا حرفی نمیتونم بزنم ، و میگم چی بگم، حرف مفت زدن چه فایده ای داره، و بخاطر این به من میگن که این پسر چقد آرومه ، بچه مثبته ، من بشدت بار سنگینی رو تحمل میکنم در اون زمان ، انگار که من هچی نیستم ، چون چیزی ندارم تو ذهنم که بهش چنگ بندازم ، ذهنم میگه که اونها یه کسب و کاری از خودشون دارن، تو کارمندی تو چی داری ،اونا دارن پول میسازن ، خیلی بیشتر از تو هم میسازن، تو کارهای مختلف، ولی تو کارمندی و کل زندگیت رو فقط رفتی و اومدی و هیچ رشدی نکردی، تو آدم گوشه گیری هستی، تو زاتا آدم آرومی هستی و این بدرد جامعه نمیخوره ، تو باید گرگ باشی تو باید وحشی باشی تا موفق بشی تو باید بنگاهی باشی ، تو باید معمار باشی و تو کار ملک باشی تا همه جلوت پاشن و بهت احترام بزارن

    خب واکنش من چیه ؟

    در این جور مواقع ذهنم میگه خب ،تو که آدم نیستی، و از اینها خیلی پائین تری و عرضه ای هم که نداری، جسارت هم نداری ، ببین اینا چقد دنیا دیده ان تو کجا رفتی جز تو یه کارخونه و چهار دیواری که صبح رفتی و شب اومدی ، پس تو هیچ ی نیستی ، خب حالا که هیچی نیستی، این کارها رو انجام بده

    جلوی این مردمان حالت موش باش

    سعی کن طوری وانمود کنی که اونها فقط درست میگن و تو اشتباه ترین آدم دنیایی ، بزار با این کار به اونها مثلا حس مهم بودن بدی و اونها به تو احترام بزارن و به تو چیزی نگن و تو رو دست نندازن و تورو مسخره نکنن و یه وقت نگن که تو آدم بی عرضه ای هستی و چیزی بگن که نتونی انجامش بدی و شرمنده پیش خودت و اونها بشی و سرخورده بشی

    جلوی این مردمان سریع پاشو کفشاشون رو جفت کن

    میوه بزار جلوشون

    و هی حواست باشه که چاییشون سرد نشه

    دائم توجه کن که یه وقت چیزی به صورتشون نچسبیده باشه

    خاک پای اینها کن خودت رو

    سرت رو بنداز پایئن و دائم ازشون تعریف کن

    با این کار دیگه اونا دست از سرت بر میدارن و یه وقت بهت گیر نمیدن که چرا موفق نشدی تا حالا

    بهشون اصلا از خودت و علایقت حرف نزن و تا میتونی از علایق اونها بگو چون الان میگن این بدبخت و نگاه چه علایقی داره

    طوری وانمود کن که تو اصلا مهم نیستی و فقط اونها مهم هستن

    هر کاری اونها گفتن حتی اگر سختت بود انجام بده که دل اونها رو بدست بیاری

    حتی اگر سیگار تعارف کردن و یا قلیون یا مشروب تعارف کردن بخور و طوری وانمود کن که به تو احترام بزارن با این کار اونها به تو احترام میزارن و میگن این مجتبی خوب مطیع ماشده پس حواشو داشته باشیم و بهش احترام بزاریم و اگر چیزی بلدیم بهش یاد بدیم

    جلوی آدمهای بزرگ سریع پاشو و جات رو بده به اونها و طوری وانمود کن که تو یه آدم بدردنخور و اضافه هستی و اونها چقد مهم هستن و با این کار اونها به تو احترام میزارن

    کلا مجتبی خودت رو فراموش کن و به دیگران فک کنم به علایق اونها به کارهایی که اونها میکنن ، این کار باعث میشه که دیگران به تو جا بدن ، دیگران تو رو مورد لطف و رحمت خودشون قرار بدن

    حتی شده همسر و فرزند خودت رو نابود کن ،تخریب کن که دیگران یه وقت بهشون سخت نگذره ، تا بگن این مجتبی عجب آدم بدردبخور و خوبیه و ببین چقد به ما داره احترام میزاره ، و پشت سر من بگن این آدم خوبه و خیلی پسر آروم و بامرامی هست و بقیه بدرد نمیخورن و فقط مجتبی خوبه

    مثلا چند روز پیش که میخواستی با خانوادت بری بیرون و خرید کنی ،اون فامیل ها اومده بودن و تو رفتی پیش حمید و علی و اینها طوری وانمود کردی که من خیلی بچه سر بزیری هستم لطفا من رو راهنمایی کنید من هیچی حالیم نیست ، در واقع بالاترین احساس ترحم رو داشتم جلب میکردم و اونها هم تا میتونستن هی میگفتن تو باید فلان کنی و بهمان کنی ،

    بخاطر همین هم هست که وقتی که اون فامیل ها میان من پیش اونها احساس عجز و ناتوانی میکنم ، و تنها علتش هم اینه

    که اونها از لحاظ مالی رشد کردن و من همچنان در حال درجا زدن هستم

    در صورتیکه که من چقد مهارت بلدم که حتی اونها نمیتونن نزدیکش بشن

    من چقد راحت دارم زبان یادمیگیرم ولی اونها حتی الفبا رو هم بلد نیستن

    ولی در ذهن من اینها همه چیزهای بی ارزش و پوچی هست که هر انسانی میتونه داشته باشه

    بچه سالم و روابط خوب با خانواده آشغال ترین چیزی هست که هر کسی میتونه داشته باشه ،پول مهمه اینها مهم نیستن

    این که من چقد مهارت دارم مهم نیست مهم اینه که اونها از لحاظ مالی رشد کردن و کسب و کار خودشون رودارن ولی من کارمندم و این آشغال هست

    این که من چقد میتونم روی آموزش خودم هزینه کنم و وقت بگذارم و کلی مهارت تخصصی بلدم اینها اصلا مهم نیست و بدرد جرز لای دیوار میخوره مهم اینه که دیگران کسب و کار خودشون رو دارن و من کارمندم با درآمد ثابت و این آشغال هست

    دومین موضوع مهم که خیلی خیلی من رو بهم میریزه اینه که چون من کارمندم ودوستای کمتری دارم ولی اونها کسب و کار خودشون رو دارن و کلی دوست و آشنا دارن و کلی وقت آزاد و دنیا دیده هستن ولی من صبح میرم و شب میام و این بدترین کار دنیاست و آشغال هست و من اصل بدرد نمیخورم

    پس بهتره که من خاک پای اونها باشم و زیر انداز جلوی در خونه اونها ،تا حداقل به روم نیارن که من چق بدبختم و یه وقت جلوی کسی نگن که تو از ما پائین تری و من آبروم بره ، لااقل اینطور اون آدمهای مهم از من تعریف میکنن

    چون اونها دنیا دیده ان و من دنیا ندیده

    چون اونها با استعدادن چون از مهارت و کسب و کارخودشون پول میسازن و من بدبختم چون کارمندم ، من بیچاره ام چون کارمندم و این سرنوشت منه و من چون کارمندم بدبخترین آدم روی زمینم

    خداروشکر که حداق این رو فهمیدم

    و متوجه شدم که این احساس بد هر روزه رو چطور دارم تجربه میکنم

    حداقل فهمیدم که چرا توی کارخونه این احساس رو ندارم چون اونجا فقط از تخصصم و روابطم استفاده میکنم ولی اینجا پیش این فامیل ها خودم رو پوچ و بی ارزش تصور میکنم و فرکانسش رو میفرستم

    حداقل شناخت در این حد از خود پیشرفت خوبی هست

    من باید به گوش دادن و عمل کردن به فایل ها مخصوصا دوره ای که به صورت جدی دارم کار میکنم یعنی شیوه حل مسائل کار کنم تا این مشکلم رو حل کنم و خیلی رشد کنم

    البته در بعد از عید به امید خدا روی احساس لیاقت و روابط میخوام کار کنم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    سپیده گفته:
    مدت عضویت: 499 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    قدم بعدی برای شناخت خودم واعتراف دیگری از شخصیت خودم‌

    استادجان ومریم عزیزم سلام

    من هم خیلی کارها انجام دادم برای جلب توجه کردن من از خیلی روش ها برای جلب توجه یا ترحم دیگران استفاده کردم .

    مثلا حتی نحوه پست گذاشتنم داخل اینستا می آمدم جملات اینستام طوری می نوشتم و انتخاب می کردم که دیگران بگن وای این چقدر خاص متفاوت هست جملات ادبی و متن های خاص می زاشتم که توجه کسب کنم.حتی می خواستم کامنت بزارم یا پیجی فالو کنم خیلی مهم بقیه مثلا فامیل اقوام که فالورهام چک می کنن بگن این مثلا دختر خوبیه مثلا فالورهاش شخصی پیج های خاص سنتی دنبال می کنه .درسته علاقه دارم به پیج های سنتی اینا اما خوب گاهی شواف نمایش اغراقمم تو رفتارم بوده .

    بعدش استاد مثلا وقتی می خواستم برم بیرون قدیم که مذهبی بودم از اون ور بوم افتاده بودم با حجاب شدید پوشش شدید می خواسنم بگم خوبم

    بعد یه مدت از اون ور بوم افتاده بودم مثلا دنبال این بودم مدل مو ارایش وبقیه لباس پوشیدنم جوری باشه که تو دانشگاه بیرون خانواده نگاها روی من باشه و بگن واو دختره چه خوشتیپ ایناست مثلا الانم کسی می اید خانه تریپ می زنم .یا اعتماد به نفس ندارم خودم چاق می دانم .

    یا برام مهمه دیگران چه فکری راجب من می کنند.

    من به شخصه همه کاری برای جلب توجه و محبت خانواده کردماز تغییر شخصیتم از ادم پرحرف به ساکت بگیر تا بلند خندیدن بفهمن من هستم یا غر زدن

    یا جلوه همه تو جمع جروبحث دعوا کردن با خانواده که بگم نگاه کنید همتون منم هستم

    وقتی دخترای فامیل جمع شدن دور هم انگار یه رقابت بوده بینمون که بگیم کداممون بهتر زیباتریم.بعد 2 کیلو ارایش کن لباس بپوش جلب توجه کن ‌که بگیم مثلا ما بهتر از بقیه ایم

    ساعت ها باهم بحث کردیم تو تمام موضوعات که بهم ثابت کنیم مثلا ما از اون یکی بهتر می فهمیم

    هرکدام به نحوه ایی خواستیم اثبات حضور کنیم.

    من خودم بارها نشستم از بدبختی دعواهام با خانواده و مشکلات بدبختی هام شکست هام برای همه تعریف کردم که بهم گوش بدهن که بگن تو خوبی ترحم خریدم ‌….

    اون موقع متوجه اش نبودم اما الان می دانم وقتایی که ما می آیم تو یه جمع از بدبختی هامون می نالیم مثلا میگم پارتنرم اینطوری کرد اونطوری کرد دقیقا از کمبود محبت کمبود عزت نفس می آید که می خوایم دیگران از سر ترحم ودلسوزی به ما توجه کنند و بهمون محبتت کنند بگن مثلا وای بمیرم برات تو زینب ستم کشیده ایی همه حق تو خوردن .و از این طریق محبت کسب کنیم.

    یا از اون ور بریم غیبت کنیم. دیگران از سر حسادت تخریب کنیم تا خودمون ادم خوبه باشیم و جلب توجه کنیم.

    من همیشه به خاطر رفتارهای سمی مادرم از تمام دخترها پسرهای فامیل خواهر برادرم بدم می امد شاید ظاهری خوب بودم اما تو وجودم علی رغم میل باطنیم تنفر خاصی و حسادت می کردم بهشون .مثلا به خاطر مقایسه های مختلف خانواده فکر می کردم اونا قشنگ ترن اونا بهترن اونا زیباتر خوش پوش تر خوش اندام ترن.

    بعد این حسادت درونی یا باعث میشد کوچیکترین رفتارهای اونا بزرگ کنم و ساعت ها راجبش با مادرم بحث کنم بگم دیدی چقدر اونا بدن اونا فلانن من خوبم اونا اینجورین تنبل بد شخصیتن اما من خوبم

    چرا چون دلم می خواست جلب توجه کنم مادرم من بیشتر دوست داشته باشه تا اونا

    یادم وقتی خیلی سنم کم بود دخترخاله هام از من بزرگتر بودن من دخترخاله ام اینا پول دار بودن اون خیلی خوشتیپ بود خیلی از من تو بچگی سرتر بود همیشه دلم می خواست جاش باشم .خیلی کوچیک بودم ما هم بازی هم بودیم کل چیزهایی که من حسرتش داشتم اون خیلی زیاد داشت .

    از ازادی بگیر تا مثلا اسباب بازی بقیه چیزها

    مامانم هرموقع من کاری میکردم میگفت اهای رفتار اون تقلید نکن .همیشه مثلا 7 سال تا 9 سالگی 10 سالگی مامانم هرکاری میکردم می گفت ادا اون درنیار استاد من خیلی حسادت می کردم به رفاه اون مخصوصا مثلا من دلم می خواست یه اسکیت داشته باشم نداشتم اون داشت اون توجای خوب زندگی می کرد اما من یک صدم اون امکانات نداشتم .یادم بزرگتر که شدیم اون دوست پسر داشت من نه من ادای ادم های بیش از حد خوب در می اوردم که اون حقارت هایی بچگی جبران کنم اون چیزهایی که اون داشت من نداشتم جبران کنم.وقتایی که بقیه می گفتن خداروشکر تو نجیبی اون لباس باز می پوشه فلانه بدش می گفتن من قلبم ارام می گرفت یه جورایی انگار جلب توجه می کردم در صورتی که اون واقعا دختر خوش قلب مهربانی و الانم بهترین زندگی و چندتا بچه داره اما منم که دارم تنهایی سپری می کنم .چون اون باورهای درست داشت من بودم که حسادت می کردم دنبال جلب توجه بودم من الان واقعا به شخصیت اون افتخار می کنم و مطمنم حتما لیاقتش داره که به هرجا برسه چون هم باورهای درست داره هم زحمت کش و باهوشه .خدابش 10 برابر من زحمت کشیده و هرچی داره با تلاش خودش ساخته .من دوستش دارم وبراش ارزو خوشبختی دارم اما گاهی حرفهای اشتباه خانواده خیلی تاثیر بدی روی ادم می گذاره.

    من همیشه سعی می کردم کاری کنم که تو چشم بیام که جلب توجه کنم اونم از طریق پایین کشیدن دیگران و تخریبشون و تخریب دست اوردهاشون .

    خدایا شکرت

    واقعا خداوند به من خیلی زیبایی داده بهترین صورت بهترین اندام چهره بدون نقص

    اما وقتایی که مادرم هبچ وقت جز تخریب من کاری نمی کرد می گفت تو فلانی الانی می ترشی اخلاقت بده و هی از روی خنده شوخی من تخریب می کرد هنوزم گاهیی می کنه .اما از زیبایی های بقیع دختر دایی دختر عمو دختر عمه و دختر خاله هام انقدر می گفت می گفت که من به خون اون بدبخت ها تشنه شده بودم و به کوچیکترین خوشی اونا حسادت می کردم .من اعتراف می کنم خیلی دعوا کردم از روی حسادت طمع و غلبه شیطان بهم.

    اونا تخریب کردم که خودم بکشم بالا در صورتی که فعلا خداوند دست اکثرا اونا گرفته و من موندم شرایط تلخی کع خودم برای خودم ساخته ام.

    نمی دانم چی تو ذهنم بود که برام اهمیت داشت که از همه زیباتر باشم خوشگل تر خوش پوش تر باشم. اندام اونا حسادت کنم.

    همه اینا از شرک می اید از کمبود عزت نفس از نبودن اعتماد به نفس از این باور که خوشبختی دیگران باعث کاهش خوشبختی من می شود .

    ازاینکه باور به کمبود فراوانی دارم از اینکه حرف دیگران برام مهمه از اینکه حرف مادرم محبت دیگران برام اهمیت داره ‌.

    واقعا چه اهمیتی داره که دیگران مثلا مادرم من زشت بدانه یا زیبا

    چه اهمیتی داره که تعداد عاشق های بقیه چند نفره

    نمی خوام دیگه اینطوری باشم نمی خوام روح الوده داشته باشم

    مرضیه جانم تو بی نهایت زیبایی خداوند تورا در بهترین صورت و در بهترین حالت افریده‌

    مرضیه تو همین جور که هستی زیبایی

    تو بهترین افریده خداوند هستی

    هرکس به دیگران حسادت کند از خدا دورتر می شودو در مدار بدتری قرار می گیرد.

    چه ایرادی داره که دیگران زیبا باشند

    همه تو هستن و تو همه ایی

    حرفهای دیگران راجب تو هیچ ربطی به شخصیت تو ندارد‌

    مهم نیست الان تو چه موقعیتی هستی پازل دنیا خدا می چینه از کجا می دانی آینده تو شکلی میشه .

    از کجا می دانی یه روز انقدر ثروتمند نخواهی شد که انقدر داشته باشی که دیگه زده بشی از مال دنیا.

    باطن زندگی خودت با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکن

    این به خاطر بسپار همه ادم ها مشکلات خودشون دارند خیلی سختی ها کشیدن فقط تو نیستی که غم داشتی

    مادرت وپدرت ببخش و رها کن

    من عاشق خودم هستم مهم نیست کی عاشقمه

    مرضیه تو بی نهایت ارزشمندی .مرضیه تو زیبایی مرضیه تو دوست داشتنی هستی مرضیه تو لایق عشق ورزیدن هستی

    مرضیه تو انقدر پیش خدا ارزش داری که خودتم خبر نداری ‌

    مرضیه تو خود خود عشقی

    مرضیه تو عالی هسنی تو لایق خوشبختی ثروت و موفقیت هستی تو بهترینی بهترین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      ف ف گفته:
      مدت عضویت: 723 روز

      سلام مرضیه جانم دوست همفرکانسی

      چقدر با خوندن کامنتت رفتم تو فکر در حدی که داشتم فایل استاد رو گوش میدادم ، استاپ کردم تا بتونم با تمرکز به حرفات فکر کنم و چقدر از بعضی جنبه ها شبیه شما رفتار کردم و میکنم و الان با خوندن حرفای شما یه جورایی همزاد پنداری کردم باهات و فهمیدم اول باید خودمو دوست داشته باشم به خودم عشق بدم و خودمو ببخشم و هیچ کاری به بقیه نداشته باشم و فقط نگاهم به دستان پر مهر خداوند باشه

      چقدر وقتی دیدم نوشتی مرضیه تو خیلی زیبا هستی تو عالی هستی و لایق خوشبختی و ثروت هستی دلم خواست بغلت کنم، از خداوند برات بهترینا رو میخوام چون شک ندارم لایق بهترینها هستی

      ممنونم از کامنت زیبات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        سپیده گفته:
        مدت عضویت: 499 روز

        سلام دوست رفیق عزیزم که اسمتونم نمی دانم. ولی واقعا باید یک جا تغییر کرد من خودم این کامنت با بغض اشک نوشنه بودم الان که مجدد کامنت خودم و شما خوندم متوجه شدم من چه برون ریزی داشتم موقعی که این کامنت گذاشتم واقعا نصف مشکلات ما از عدم احساس لیاقت و عزت نفس می اید که اونم خانواده نقش خیلی مهمی توش داره .من بعد از تضادی که در رابطه ام با مادرم داشتم سعی می کنم هروقت خودم مادر شدم تا می توانم به فرزندانم عشق بی قید شرط بدهم .به خودم و همسر آینده امم عشق محبت بی قید شرط انجام بدهم.اگر من مادرم نتونست به من توجه کن در عوض من می خوام مادری باشم که فرزندم ببرم بالا. توام از مشکلاتت خودت بکش بالا خودت دوست داشته باش ما جز خودمون کسی نداریم .تنها همدم ما بعد از خدا خودمونبم بارها به خودت بگو دوست دارم .از خودت تعریف کن انقدر به خودت بگو دوست داشتنی هستی که حرف دیگران درصدی برات مهم نباشه .با ارزوی بهترینا برای تو عشقم می بوسمت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1582 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    روزنودونهم، روزشمار زندگی من!

    معضلی ویرانگر به نام جلب توجه!!!!!

    واقعا والحق که این جلب توجه یه معضل ویرانگرهست…

    از صبح که چشمتو وا میکنی تمام،فکر و ذهنت این باشه که چطور حرف بزنی چطور رفتار کنی چطور لباس بپوشی چطور برخورد کنی که باب میل دیگران باشی، یا حس حسادتشون رو برانیخته کنی، یا حس دلسوزی وترحمشون، یا حس عشق و دوستداشتنشون رو، یا حس …….

    یک عمر، با اینجوری زندگی کردیم که خیلی چیزها برام یه الگو یا یک سبک مشخصی داشت، طوریکه اگه با اون الگو وسبک خودمون رو هماهنگ میکردیم ، مثلا بهمون الگو داده بودن ملاک دوست داشته شدن، قد وهیکل و پول وثروت و تحصیلات و خانواده معروف و مشهور وسرشناس داشتن و شاگرد اول بودن و ….هست یا اینکه باید مهر ومحبت زیادی نشون بدی، از خودگذشتگی داشته باشی، یا مثلا دروغ بگی وسیاست داشتی باشی بیشتر می تونی خودی نشون بدی ودیده بشی و دوستداشتنی باشی وقدرتو میدونن…

    خلاصه که ماهم با همین الگو میخواستم مورد تایید باشیم، دوستداشتنی باشیم و مورد دلخواه دیگران، اصلا باورمون این بود که باید حتمنی دیگران در موردمون تعریف وتمجید کنند، نباید کسی برضد ما برعلیه ما حرفی بزنه، باید همرنگ جماعت باشیم، باید پیرو اصول جمع وتابع جمع باشیم، باید که اهداف مشترکی داشته باشیم وقتی توی جمع خانواده یا دوستان یا همکاران هستیم تا کسی ازمون انتقاد نکنه،یا مورد غصب وناراحتی کسی نشیم به طور خلاصه همیشه میخواستیم همرو راضی نگهداریم وآدم خوبه داستان باشیم….

    وجالبه هر چقد تلاش میکردیم نمیشد که نمیشد، اتفاقا همیشه مورد انتقاد وسرزنش وترد شدن وقضاوت وتهمت و..‌قرار میگرفتیم و در نهایت هم دیگران مقصر بودند و ما آدم مظلومه داستان که ای بابا من صدمو گذاشته بودم، من همه کاری کردم دیدی قدر ندونستن، دیدی چقدر بی معرفتن، دیدی چقدر ظالمن و حسود و باهام دشمنی دارن؟!!¡

    اما وقتی هر کدوم از ما فهمیدیم اصلا اصل چیز دیگست وداستان برمیگرده به درون خودمون، دنبال راه وچاره گشتیم و نالان وعاجز وتسلیم هدایت خواستیم ولطف خدا شامل حالمون شد بیایم تو مسیر سیدحسین عباسمنش!

    خیلی جالبه، به قول اقای پرستویی تو فیلم مارمولک به اندازه تک تک آدمها راه رسیدن به خداوند وجود داره….

    حالا اون کسیکه نزدیک بوده به فرکانس سیدحسین عباسمش اومده هدایتی به این مسیر، که از نظر من مسیری سراسر خیر وبرکت وخوشی هست…

    اینکه سیدحسین عباسمنش سالها از اول تا به امروز، داره یه چیز رو فریاد میزنه که آی مردم، آی زن آی مرد، مهمترین رابطه شما، رابطه ی خودتون وخداوند هست…

    همون نیرویی که شمارو خلق کرده شمارو خلیفه خودش کرده بهتون کتابی داده که کلام خودش هست وراه ورسم درست زندگی کردن رو توی کتابش بهتون اموخته، اما خب یه سری آدم اومدن یه جور دیگه برات معنیش کردن وباعث شدن تو از اون خدا بترسی ازش دور بشی ازش ناامید بشی؟

    بیا من تورو هدایت میکنم مسیری رو بهت نشون میدم و کلام خداوند رو جوری برات معنیش میکنم جوری فکر خدا رو برات تفسیرش میکنم که بفهمی ودرک کنی وباور کنی ویقین پیدا کنی که از سمت خالقت فقط بهت خیروخوشی میرسه وهرچی شر وبدی بوده از سمت خودت بوده، اما این نوید رو بهت میدم که اگه 6 ماه 1 سال تمرکزت رو از بیرون خودت از هرچیزی غیر تمرکز روی افکار وگفتار ورفتار خودت برداری، بیای بشینی پای این اصولی که من باورش کردم وتوزندگیم پیادش کردم بهت قول میدم که توهم مثل من طعم خوشبختی رو بچشی…

    واونکه حرف گوش کرد و اومد تواین مسیر ، بی شک از همون روز اول تغییرات رو دیده وهرچی بیشتر پیش رفته متوجه شده انقدر داره از درون پر میشه، انقدر خداوند رو بهتر شناخته که دیگه نیازی نداره برای جلب توجه کردن وعزیز بودن و مورد تایید شدن خودش رو خسته کنه….

    دیگه نیازی نداره هزارتا ترفند همزمان امتحان کنه تا دلخواه ودوستداشتنی باشه بلکه وقتی با خدا و در پناه امن خدا هست و خداوند انقدر به اصل درونیش به سیرت و روح و روانش زیبایی وپاکی و ارزش، عطاء میکنه که از بیرون هم بدون اینکه تلاشی انجام بده همیشه وهمه جا و پیش همه دوستداشتنی زیبا و خواستنی ودلخواه هست وحتی اگر کسی هم دوستش نداشت و براش ارزش نخواست، براش مهم نباشه، چون دیگه فهمیده هدف خداوند از خلقتش چی بوده وهدفش برای زندگی در این دنیا راضی نگهداشتن خداوند وراضی نگهداشتن روح وروان وقلب خودش است و کافیه درستکاری وصداقت وعشق رو سرلوحه خودش قرار بده، انوقته که درون وبیرونش یکی میشه و برتخت پادشاهی خودش تکیه میزنه…..

    تازه انوقته که متوجه میشه همه چیز از درون خودش نشات میگیره وهرچقدر خودش درگیر درون خودش هست وتلاش میکنه که درونش غنی باشه وارزشمند بیرونش هم به همون اندازه غنی وارزشمند میشه وانوقت که آدمها بدون هیچ دلیلی بهش ابراز عشق وعلاقه میکنند و دوستانش افرادی میشن که انو همونطور که هست دوست دارند وسلامتی وثروت وشادی وموفقییت هاش وخوشبختیش باعث میشه حتی توی تنهایی خودش اون حس ارزشمندی رو داشته باشه بدون هیچ نوع ماسک وآرایش و حرف و رفتار اضافه و اجبار و سختی و تلاش مضاعفی…

    خب زمان میبره ولی شدنیه، وقتی هم کسی از درون غنی بشه، دیگه خیلی چیزها براش بی اهمییت میشه ، و اون تمرکز آزاد شده وانرژی ازاد شده برای جلب توجه کردنش رو وقتی آورده تمرکزی روی خودش وغنی کردن درونش می بینه که دیگه وقتی نداره تا بذاره برای اینکه ببینه آیا از نظر دیگران موردتایید هست یانه….

    چون تمام حواسش جلب توجه کردن به شخصیت خودش هست… نه صرفا ظاهرش، ودیگه اونجوری که دیگران می پسندند نیست بلکه طوری هست که هم خدا می پسنده هم خودش وهم دیگران

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      علی بهره ور گفته:
      مدت عضویت: 3226 روز

      سلام و درود بر خانم سعیدپور.ازتون خیلی سپاسگزارم بابت کامنت های زیباتون .بسیار قشنگ و موشکافانه توضیح میدین .همین این کامنت تون زیبا بود و هم یک کامنت در فایل اصل بقای اصلح خیلی عالی بود.قانون رو بسیار عالی درک کردین و بصورت کاربردی تو کامنت هاتون میارین.امیدوارم موفق و پایدار باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1316 روز

    به نام خدای معجزه ها

    یادگار 98

    سلام استاد عزیزم و مریم قشنگم

    سلام به همراهان این مسیر الهی

    من به لطف الله این شایستگی رو پیدا کردم که شاگرد این دوره باشم

    دقیق حضور ذهن ندارم ولی حداقل از خرید این دوره حدود دو سال میگذره

    همون بار اول که هیچ اشنایی با قانون نداشتم وقتی این دوره رو گوش دادم انصافا خیلی تغییر شخصیتی پیدا کردم البته هرچند که من بدون تعهد گوش دادم و فقط ی گوش دادن ساده بود

    بعد از گذشت حدود یک سال و خورده ای که مجدد برگشتم گوش دادم دیدم تک تک کلمات استاد جدید هستن و من سری قبلی هیچکدامشو نشنیده بودم

    و مجدد این سری تک تکشونو نوشتم و نت برداری کردم و گوش دادم و تمرین کردم و عملا تو زندگیم به کار بردم

    و خدارو هزاران بار شکرت

    زندگی من از هر جنبه ای تغییر کرد و به جرات میتونم بگم انقلاب شد تو زندگی من

    و خدارو هزارن بار شکرت که به این نتایج طلایی رسیدم

    و خدا میداند ساناز فعلی چقدر فاصله داره با اون ساناز درب و داغون

    و وقتی یاد گرفتم من هستم و خدای درونم و هیچ نیازی نیست برای رضایت کسی قدمی بردارم اصلا پیشرفت تو هر جنبه ای از زندگیم گفت بگیر که اومدم

    وقتی یاد گرفتم رفیق فاب من فقط خداست و باید فقط با اون خلوت کنم و حرف بزنم رابطه ها از هر جنبه ای عالی شد

    وقتی یاد گرفتم تنها منبع رزق و روزی خداست دیگه دغدغه فروش ندارم فقط تو تمرین ستاره قطبی به خدا میگم برام فروش ویژه انجام بده و خدارو شکر به بهترین شکل انجام میشه

    وقتی یاد گرفتم تنها اولویت اول زندگیم خودم هستم دیگه بابت هیچ درخواستی احساس گناه ندارم و قشنگ لحظه هام بدون هیچ خوره ذهنی با لذت سپری میشه

    وقتی فهمیدم وقتی خودم خودمو تایید میکنم دیگه به تاییده هیچکی نیاز ندارم دیدم خدایا فقط ی عشق این وسط حاکمه اونم عشق من بخدا و عشق اون به من

    خدایا هزاران بار شکرت

    استاد عزیزم این دوره یکی از واجب ترین واجب ترین واجب ترین دوره طلایی شماست که هرکسی که میخواد رشد کنه باید این پله رو بگذرونه

    وگرنه به هیچ وجه نمیتونه نتیجه ای بگیره

    تا خودسازی خودشناسی عزت نفس اعتماد به نفس خود ارزشی خود لایقی بدست نیاد هیچ نتیجه ای بدست نمیاد

    خدایا دمت گرم که این هدیه رو بهم دادی

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2900 روز

    سلام

    متن این فایل خیلی نکات خوبی داره…

    چند درصد از رفتارهای روزانه ی ما بخاطر تایید گرفتن از بقیه هست؟

    چند درصد از رفتارهای روزانه ی ما بخاطر جلب توجه بقیه هست؟

    واقعا این سوالات خیلی خوب و اساسی ای هست که تو متن این فایل پرسیده شده و چقدر مفیده واسه من…

    واقعا اگه از تایید گرفتن و جلب توجه دست برداریم و یا خیلی کمش کنیم و در این مسیر قدم برداریم، چقدر رها تر میشیم، چقدر راحت میشه زندگی، چقدر احساس آرامش بیشتری داریم…

    اینکه اهمیت نظر مردم در وجود ما کاهش پیدا کنه خیلی راحتی ایجاد میکنه واسمون…

    به نظر خودم تلاش برای نظر مردم و تایید گرفتن و جلب توجه تماما باعث میشه که مقاومت های شدیدی داشته باشیم و حالت سفت و سختی در ما شکل بگیره و هرجا و همیشه انگار باید نگران باشیم و مراقب باشیم که مبادا کسی فکر بدی نکنه و یا اینکه تایید بگیریم…

    اینا خیلی مقاومت و سختی ایجاد میکنه در درون من…

    به قول استاد عباسمنش که مردمی اصلا وجود نداره، باید جوری عادت بدیم خودمون رو که انگار مردمی وجود نداره اصلا… انگار کسی نیست و ما تنهاییم… حتی تو جمع های شلوغ باید یجوری ذهنمون رو تربیت کنیم که انگار کسی نیست و فقط خودت تنها تو دنیایی، اونوقت چقدر راحت تر میشه زندگی…

    خیلی موضوع و معضل بزرگیه این جلب توجه و بنظرم تو بحث عزت نفس از حیث اهمیت اولین مورد موضوع احساس ارزشمندی و لیاقت و نداشتن احساس گناهه و دومین موردش همین موضوع جلب توجه و تایید گرفتن…

    این توجه جلب کردن ها و تلاش های بی قفه برای تایید گرفتن و جلب توجه در اصل بخاطر خودمونه، یعنی حتی وقتی ما کاری میکنیم که طرف مقابل تاییدمون کنه، بخاطر اینه که احساس خودمون خوب بشه… اما حقیقت اینه که این کارا احساس خوبی ایجاد نمیکنه و اگر هم ایجاد کنه خیلی سطحی و خیلی شکننده و خیلی کاذبه…

    احساس خوب اصلی وقتیه که برای تایید درونمون زندگی کنیم، برای تایید خدا زندگی کنیم، در مسیر خدا و توحید و اصول درست توحیدی باشیم… صداقت داشته باشیم حتی اگه بقیه مسخرمون کنن و حتی اگه باعث ضرر خودمون بشه… این یعنی برای تایید درونمون و ربمون زندگی کردن…

    درست رفتار کنیم و جوری باشیم که دوست داریم بقیه با ما رفتار کنن…

    شرک نورزیم، توکلمون فقط به خدا باشه…

    فکر نکنیم که تزیین کردن ظاهرمون و یا عکس های خیلی قشنگ و یا رفتارهای عجیب و غریب باعث محبوبیت و موفیت ما میشه… برای خودمون هزار بار ثابت شده که اینجوری نیست و با اینکارار به جایی نرسیدیم و همیشه توی ترس و اضطراب زندگی کردیم…

    برای اینکه کمتر دنبال جلب توجه و تایید گرفتن باشیم، کافیه این رو همیشه با خودمون مرور کنیم که رفتارهای بیرونی و تغییرات ظاهری و یا تلاش برای اینکه بقیه مارو تایید کنن راه به جایی نمیبره و نبرده… هزاران مثال داریم هممون…

    خود من باید حواسم باشه که عکس پروفایل قشنگ یا تیپ قشنگ نیست که بخواد کاری واسم کنه… خیلی خوبه که خوشتیپ و آراسته باشم و قشنگ باشم، اما دیگه تلاش بیش از حد و تمرکز روی این موضوعات واقعا گمراهمون میکنه…

    اینا اصل نیست…

    به قول استاد عباسنمش تو فایل توحید عملی 6 که: مدرک تحصیلی، شغل خفن، رشته ی خفن، لباس و ساعت خفن، عکس پروفایل و ژست های عجیب و غریب هیچ تاثیری نداره و جالب اینه که 95 درصد افراد تمام تمرکزشون روی همین موضوعاته…

    واقعا همه افرادی که توی مجازی هستن و دارن فعالیت میکنن با هزار جور ژست های زننده و حتی مستهجن عکس میگیرن و حتی از بدن خودشون مایه میزارن که چهار نفر نگاهشون کنن و بتونن چندرغاز تبلیغ کنارش بفروشن…

    استاد شما توی مجازی زیاد گشت و گذار ندارید که ببینید، اما باورتون نمیشه که مردم و مخصوصا خانوم ها و دختر ها که جذابیت بیشتری هم دارن، چه عکس ها و ژست ها و لباس های زننده ای میزارن از خودشون برای جلب توجه… ماشالا ایران پرچم دار این موضوعاته…

    خیلی های توی حرفه ی مدلینگ فعالیت دارن که خب کار اوناست و عیبی نیست براشون، اما الان تمام مردم انگار شدن مدل! همه یجورایی عکسای خفن با لباسای خفن میپوشن که توجه جلب کنن و بیشترشون هم فیک هستن…

    به خودم ثابت شده که اونی که واقعا زندگیش خوب و قشنگه اصلا تو مجازی پخشش نمیکنه، اونی که توانایی داشتن آیفون آخرین مدل و ماشین آخرین مدل رو داره اصلا نمیاد نشونش بده، و اتفاقااااا کسایی که هیچی ندارن و لنگ نون شبشون هست استاد باورتون نمیشه که چجوری و نمیدونم از کجا هرطوری که شده اون آیفون رو جور میکنن و نمایشش میدن و مثلا یک عکس خیلی مغرورانه و خیلی افکت داده شده میزارن پروفایلشون و یک بیو انگلیسی با فونت قشنگ هم میزارن روی پروفایلشون… و استاد من این افراد که اینجوری هستن رو چندتاشون رو از نزدیک میشناسم و خبر دارم از زندگیشون و میدونم که اینا به نون شبشون هم محتاج میشن، اما توی مجازی چنان شوآفی میکنن که هرکسی نگاه میکنه فکر میکنه اینا میلیونر هستن…

    یا مثلا وقتی به اینا پیام میدی ، 2 ساعت بعد جواب میدن که نشون بدن چقدر خفنن! استاد این رفتارا موج میزنه توی جامعه واقعا… طرف پیام رو دیر جواب میده و طرف مقابل رو منتظر میزاره که خودشو خفن جلوه بده، یا مثلا اگه فالوش میکنی فالو بک نمیده که بازهم نشون بده که من چقدر خفنم!!!

    خیلی برام جالب بود واقعا…و کسایی که بیشتر از همه نعمت دارن انگار دلشون نمیخواد که از این اداها در بیارن و اصلا هم مغرور و متکبر نیستن و اتفاقا خیلی هم صمیمی و خون گرم هستن….

    اما برعکس کسایی که در واقع هیچی ندارن از همه گردنکش تر و مغرور ترن و خیلی هم افتخار میکنن به این موضوع و استاد شما چه خوب اشاره کردید که تمام این اداها بخاطر خلاء درونیه و همش الکی و دروغه…

    همش بخاطر تایید گرفتن و جلب توجهه و 80 درصدش هم فیک و دروغه!!!!

    یعنی شاید طرف در سال 3 روز بهش خوش بگذره، اما همون 3 روز رو هزاران بار شیر میکنه تو مجازی.. و به قول ایلان ماسک که اینستاگرام مارو غمگین و افسرده کرده…

    و افرادی هم که اینارو نگاه میکنن فکر میکنن واقعیه و باورشون میکنن و بشددددت ظاهر دروغین و فیک بقیه رو با باطن زندگیشون مقایسه میکنن و کوهی از احساس بی ارزشی و نفرت و کینه و حسادت درونشون شعله ور میشه…

    بسیار فریبنده هست این فضاهای مجازی…

    و استاد این افراد بعد از مدتی اون احساس بد درونیشون برملا میشه و همه متوجهش میشن، اون فرکانس خلا و اون فرکانس بی ارزشی حتی تو رفتارهاشون هم خودشو نشون میده و آدم کاملا متوجهش میشه و بعد از مدتی وقتی طرف میبینه که توجه و احساس تایید رو جلب نکرده و حالش رو خوب نکرده خیلی افسرده تر میشه و عزت نفسش به مراتب میاد پایین و خیلی بدتر میشه اوضاع روحیش… اینا تماما چیزاییه که خودم به شخصه تجربه کردم و دیدم…

    اما هرچقدر ما از درون پر باشیم و تمام کارمون این باشه که احساس خوب داشته باشیم بدون اینکه از بقیه تایید بگیریم، اگه نظرات خوب و تاییدات بقیه و نظرات بد و توهین های بقیه رو بی اهمیت و بی ارزش بدونیم از درون غنی میشیم و تمرکزمون روی خودمونه و سرشار از آرامش و حس خوبی میشیم… و هیچ چیزی لذت بخش تر از آرامش درونی نیست و هیچ وقت حتی اگه کل 7 میلیارد انسان زمین به ما توجه کنن و تاییدمون کنن، اصلا نمیتونه بشه مثل آرامش درونی ما…

    اگه به منبع وصل باشیم و توجهمون رو از بقیه برداریم و برای دل خودمون زندگی کنیم زندگی سرشار از لذت و آرامش و حس خوب میشه…

    تلاش برای جلب توجه و تایید گرفتن انتهایی نداره و هچیوقت باعث نمیشه که خلاء های ما پر بشه، مثال واضحش که خود شما زدید استاد این بود که حتی ستاره های فوتبال که چندصد میلیون طرفدار دارن هم دست به کارهای عجیب و غریب میزنن برای توجه بیشتر، این نشون میده که این خلا با عوامل بیرونی و توجه کردن مردم پرشدنی نیست و فقط اتصال به منبع میتونه خلا مارو پر کنه و حتی اگه چندصد میلیون نفر عاشق و طرفدار ما باشن هم بازم ما خلا داریم و این باعث نمیشه که حالمون خوب بشه…

    برای تایید گرفتن از بقیه هیچکاری نکنیم، نخوایم که بقیه مسیر مارو تایید کنن تا ما به مسیرمون ادامه بدیم، یعنی تمام دلیل اینکه دنبال تایید هستیم اینه که شک داریم به خودمون و مسیرمون، کسی که میخواد تایید بگیره در واقع میخواد بقیه بهش بگن که کارت درسته و اینجوری اون فرد مطمئن بشه به خودش و راهش… در صورتی که اونایی که ما دنبال تایید گرفتن و توجه گرفتن ازشون هستیم خودشون محتاج تایید و توجهن و خودشون سرشار از خطا و اشتباهن و نباید که این افراد برای ما مسیر تعیین کنن، و ما نباید منتظر باشیم که بقیه مسیر مارو تایید کنن تا ادامه بدیم و مطمئن بشیم، بقیه کی هستن اصلا؟ بقیه ای وجود نداره، نه توهین ها و نه تحسین های بقیه اهمیتی برامون نداشته باشه… مردم خودشون سرشار از عیب و نقص و ایراد و اشتباهن و ما نباید دنبال تایید کسی باشیم…

    اصلا مهم نباشه برامون که بقیه چی میگن و چکار میکنن، مردم خیلی هاشون حتی نادرست ترین رفتارهارو هم ازش دفاع میکنن و چنان در موردش صحبت میکنن که انگار وحی منزله! یعنی خیلی موقع ها طرف انقدر با اطمینان و اعتماد به نفس حرف میزنه که آدم باورش نمیشه! با یقین در مورد چیزی حرف میزنه که مسلما اشتباهه و ضربه میزنه بهش اما اون کاملا یقین داره بهش! خب این افراد نه از قانون آگاهن نه از چیزی اطلاع دارن و استاد اینو هم از شما یاد گرفتم که هروقت کسی چیزی گفت و حرفی زد نگاه کنم به زندگیش ببینم اوضاع خودش چیه، همیشه هم افراد بدبخت و داغون دنبال امر و نهی و نصیحت هستن و عملا هیچ غلطی نکردن تو زندگیشون

    همیشه یادمون باشه که حتی اگه کسی با اطمینان صد در صد حرفی رو ازش قبول نکنیم و باورش نکنیم و نتایجش رو ببینیم فقط

    اتفاقا کسایی که اوضاعشون از همه بدتره، خیلی به خودشون یقین دارن و به مسیر اشتباهشون و به باورهاشون سفت چسبیدن و این باعث میشه که اصلا هدایت نشن به مسیرهای جدید و خوب…

    هیچوقت حرف کسی رو باور نکنیم و نزاریم افراد به این سادگی روی ما تاثیر بزارن و اول از همه ببینیم طرف چی داره تو زندگیش و به کجا رسیده و اگه میبینیم خودش گیره تو زندگیش و داره صحبت میکنه کلا نشنیده بگیریم حرفاش رو و باورش نکنیم و بیشتر به خودمون و این قوانین و آگاهی ها اعتماد کنیم، چیزی که به ما جواب میده و اصلا مهم نباشه برامون بقیه چی میگن و چه نظری دارن حتی اگه خیلی مطمئن حرف زدن…

    اصلا برای نظرات بقیه اهمیتی قائل نشیم و البته این نباشه که بی احترامی کنیم، بلکه هرچی شنیدیم از این گوش بگیریم و از گوش دیگه بدیم بیرون…

    این حرفو میزنم بخاطر اینکه بارها و بارها افراد اومدن با اطمینان هزار درصد حرفایی رو زدن که کااااملا اشتباه بوده و چون تجربه ی اون فرد بوده فکر میکنه واسه همه همینه و چون از قوانین و باورها آگاهی نداره داره این حرفارو میزنه و دلیل نمیشه برای ما هم همون نتایج رخ بده، چون فرکانس هرکسی با بقیه فرق داره و آدما دارن نتایج فرکانس هاشون رو میگیرن…

    هیچوقت از افرادی که از قوانین باورها و فرکانس اطلاعی ندارن حرفی رو نشنویم و نزاریم که روی ما تاثیر بزاره و تا جایی که ممکنه نباشیم جاهایی که ورودی نامناسب به ما میده…

    هروقت دیدیم داریم کاری میکنیم که بخاطر جلب توجه هست، بخاطر اینه که بقیه تعجب کنن، بخاطر اینه که بقیه کف کنن، بقیه شوکه بشن، بقیه تحت تاثیر قرار بگیرن جلوی خودمون رو بگیریم

    هروقت خواستیم کاری کنیم که دلیلش تایید گرفتن و لایک گرفتن از بقیه بود، جلوی خودمون رو بگیریم و مثال استاد عباسمنش تو این فایل یادمون بیاد و فکر کنیم که ما مامور اطلاعاتی هستیم و هیچکس نباید از هیچ چیزی بویی ببره و اگه کسی از کارهای ما با خبر بشه جریمه میشیم و توبیخ میشیم و جونمون در خطر میفته… همیشه فکر کنیم که یک مامور اطلاعاتی چقدر باید جلوی خودش رو نگه داره و جلب توجه نکنه و اگه کنه چقدر براش گرون تموم میشه؟ ما هم همونقدر توانایی کنترل نفسمون رو داشته باشیم و هیچ کاری نکنیم که بقیه از زندگی ما خبر دار بشن و عادی زندگی کنیم و جار نزنیم چیزی رو

    حتی چهره و عکس خودمون رو هم برای اینکه بقیه کف کنن اشتراک نزاریم…

    و استاد چه مثال های خوبی زدید از وارن بافت و بیل گیتس که دارن زندگی خودشون رو میکنن و کاری به کسی ندارن و چقدر هم عادی و ساده هست پوشش و زندگیشون…چون از درون پرن و غنی هستن و احساسشون خیلی خوبه

    حتی عارف های دینی و افراد بزرگ مثل آقای بهجت انقدر که از درون غنی شدن اصلا هیچ زمانی برای ظاهر و بیرونشون نمیزارن و غرق در لذت درونی هستن… یعنی هرچقدر طرف از درون غنی باشه کمتر میره دنبال اینکه خودشو نمایش بده و جار بزنه …

    یا مارک زاکربرگ که استاد یه عکسی دیدم که 3 تا شخص رو کنار هم گذاشته بود و مقایسه کرده بود ظاهرشون رو…شخص اول فقیر بود ولی لباسای جین پاره پوره و جذب و تیشرت بدن نما پوشیده بود… شخص دوم پولدار تر بود و زندگیش خوب بود و لباساش راحت تر و کمی ساده تر و عادی تر بود و شخص سوم زاکربرگ رو نشون داد که کااااااملا ساده و عادی و چقدر زیبا لباس پوشیده بود و چقدر آراسته بود بدون هیچگونه چیز عجیب و نامتعارفی

    و بالای هر کدوم از اینا زده بود که هرچقدر وضعیت شخص بدتر باشه، لباساش و ظاهرش نامناسب تر و بخاطر جلب توجه هست… و هرچقدر طرف غنی تر و ثروتمند ظاهرش زیباتر و آراسته تر و بدون مورد خاصی بود….

    و چقدر خوب نشون میداد این تفاوت رو که هرکسی که میبینیم خیلی دنبال نمایش خودش با لباساشه یعنی هم از درون و هم از لحاظ ثروت و نعمت خالی تره و هرکسی که از درون و از لحاظ ثروت و نعمت غنی تر باشه کاملا بی سر و صدا زندگی میکنه

    یا مثال ترامپ رو زدید که ایشون از لحاظ ثروت غنیه اما از لحاظ درونی سیراب نیست و به منبع کمتر متصله و اینهمه تظاهر و نمایش میده خودشو…

    و واقعا کسی که لذت اتصال به منبع رو چشیده باشه به هیچ عنوان نمیخواد اونو با توجه تمام جهان عوضش کنه…

    یا آلبرت انیشتین که حتی به موهای خودشم نمیرسید و همیشه یجورایی اجق وجق دیده میشد تو عکساش، و همیشه لباسای خیلی عادی میپوشید نشون میده که از درون غنی شده و به منبع متصله و انقدر عشق و لذت درونی سیرابش کرده که هیچکاری نمیکنه که توجه جلب کنه و همیشه یه گوشه دنیا تو خونش و یا با دوستای همکارش داشت لذت میبرد و کارش رو میکرد و اتفاقا خیلی هم محبوب بود… این نشون میده که ظاهر زیبا و خوشگل شده و عکسای قشنگ باعث نمیشه که محبوب بشیم، اتفاقا اگه از درون خالی باشیم و به ظاهر بپردازیم بیشتر نفرت انگیز میشیم…

    و استاد این باورها و اعتقاد ها که ظاهر تعیین کننده چیزی نیست رو تا همین چندسال پیش که من بچه بودم کاملا یادمه که داشتم… و اینجوری باور داشتم که ظاهر اهمیت زیادی نداره و اصل نیست و یادمه که این نوع فکر رو داشتم ولی کم کم باورهای اشتباه جاشو گرفت…

    و تمرینی که شما دادید توی این فایل خیلی خوبه که هروقت دیدیم داری کاری میکنیم فکر کنیم که برای مردمه و برای تایید گرفتن از بقیه ست یا برای دل خودمه؟

    هر حرفی میزنیم ببینیم که برای جلب توجه هست یا برای دل خودمه؟

    ببینیم نیت ما چیه از کارهامون؟ اگه حتی بهترین کار رو داریم میکنیم برای اینکه نمایشش بدیم و توجه جلب کنیم یعنی مسیر اشتباه

    به قول قران وای بر نمازگزاران، آنانی که برای نمایش و ریا نماز انجام میدن…

    حتی صلاه کردن هم اگه بخاطر جلب توجه مردم باشه جواب خدا اینه که وای بر آنها…

    پایه و اساس زندگیمون رو بزاریم روی اینکه من انسان ارزشمندی هستم و نیازی ندارم که بقیه ارزش منو تعیین کنن و بقیه منو تایید کنن که من ارزشمند بشم… من همینجوری که هستم ارزشمند و دوست داشتنی هستم و اصلا نیاز به تایید بقیه برای اثبات این موضوع به خودم نباشم… فارغ از نظرات مثبت و منفی دیگران، من ارزشمندم و اصلا نظر بقیه اهمیتی برام نداره چه مثبت باشه چه منفی

    شخصیتمون و وجودمون و عزت نفسمون رو بر اساس نظرات و تایید دیگران نچینیم…

    جووری زندگی کنیم و رفتارهایی کنیم که فکر میکنیم درسته و مارو راضی میکنه… ما ناتوان هستیم در راضی کردن دیگران… برای بقیه و راضی کردن بقیه زندگی نکنیم، ما فقط میتونیم خودمون رو راضی کنیم… و جوری باشیم که آرامش میده به ما…

    و رفتارهایی که برای جلب توجه داریم باعث میشه که از درونمون بیشتر فاصله بگیریم و وقتی که این رفتارهارو کنترل میکنیم و جلوی خودمون رو میگیریم، آرامش و لذت درون رو بیشتر میچشیم و نزدیک تر میشیم به منبع و به آرامش واقعی…

    و چی با ارزش تر از آرامش درونی؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      قهار عاصی گفته:
      مدت عضویت: 1277 روز

      سلام دوست عزیز واقعا عالی توضیح دادید، من تمام دیدگاها را خوندم ولی دیدگاه به این زیبایی را ندیدم واقعا دیدگاه تان ستودنی است. جلب توجه پاشنه آشیل خیلی از ماها است و باید همیشه روش کار کرد، من باز هم سپاس گزارم از شما دوست عزیز😍

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1146 روز

    سلام به استاد،ارزشمندم .

    واقعن جلب توجه کردن ،معضله .که متاسفانه همش درگیرشیم .

    استادمن ،بقدری توبعضی ازمسائل بی اعتمادبه نفس بودم که ،کارکردن روی خودم بادوره ی عزت نفس شما،اعتمادبه نفس پیداکردم وتمام اصول وقواعدی که شما،تواین دوره ،تاکیدبه انجامش دادیدراسعی کردم ،انجام بدم .درحال حاضراحساس رضایت دارم ازاین بابت ولی خب خودتون میدونیدتابخاهیم به طورکامل وعقلانی ،یه نقصی راازخودمون ،تغییربدیم ،کلی کارداریم .وکلی برای تغییرش بایدتلاش کنیم .به خصوص رواین معضل که کاملاباشماموافقم که رهایی ازقضاوت دیگران واهمیت ندادن اونهابرای تاییدکردن ماویادنبال تعریف وتمجیدازسمت وسوی اونها،چقدسخته ولی بعدش انسان چ آزادی ای روبدست میاره .آزادی منباب ،درگیرنبودن ذهن وداشتن حس آرامش .

    فکرکنم ازبدوتولد،این نیازهمراه مابوده .منتهی خیلی کارامیشه کردکه این نیازرادر،درون خودت به شیوه ی درستری ،استفاده کنی .عشق به خداوحس خدادروجودت درتمام لحظات ،توروازاین معضل رهایی می بخشه .

    نمیدونم بایدبه نقطه ای اززندگیت برسی که به ارزشهای درونی خودت ،خیلی ایمان داشته باشی .خودتوهمه جوره ،بخای .ودنبال این نباشی که چ جورحرف بزنی ،موردتوجه قرارمی گیری .

    چی بپوشی بهترمی بیننت .

    چکارکنی دوست داشتنی به نظربرسی .

    وقتی تو،دام جلب توجه ،بیفتی .دیگه هیچی حسی ،براخودت نیس .همش برای رصایت دیگران بایدکاری کنی .به نظرم خیلی مفت ،لذتهاراازخودمون دورمیکنیم .

    البته خودمن هم هنوز،این نقص یه جاهایی روم کارمیکنه .خیلی دارم، سعی میکنم که هرکاری کردم برای حال خوبی خودم باشه .ولی یه جاهایی ،بطورنامحسوس ،ته دلم برای تاییدزطرف کسی ،هم شایدباشه .واین خوب نیست .بازم به نسبت قبل خیلی بهترم ولی خیلیم جای کاردارم .

    جدن،هم ریشه توکمبودامون داره .بارهاتجربه کردم ،هرجاکه حسم خدایی میشه وروحم لطیف ومنعطف میشه ،هرکاری که میکنم برای وجودخود،خودمه .واون حس ارامش رادقیقا،احساس میکنم.

    ولی وقتی کاری انجام میدم ،که دیگران توذهنم میان یاپیش خودشون طوری هستم که وجودم چیز،دیگه ای میگه ،قلبن ذهن وروحم درگیرنوهمیشه استرس درونی دارم .

    استرسی که مخفیه وخودم فقط میتونم حسش کنم .

    باتمرین وهردفه مچ خودمونو،گرفتن ،آروم آروم فک کنم بتونیم روی خودمون کارکنیم وتغییری راکه میخاهیم بوجودبیاریم .

    چندبارکه لذتشوببریم وببینیم چقدراحترزندگی میکنیم ،حتمن تجربه های خوبی بدست میاریم که انگیزمونو،برا،تغییربیشترمیکنه .

    خداکنه روزی برسه که فقط دنبال تاییدخداباشیم .توذهنمون صادقانه کارمونو ،مرورکنیم وببینیم خداکه داره نگاهمون میکنه چقدازمون میتونه تعریف کنه .

    بگه بنده ی من آفرین ،دمت گرم بنده ی شایسته ای هستی .بروکه لیاقت همه چیه منوداری .برو،ازهرچی که توجهان خلق کردم ،استفاده کن ولذتشوببر.

    وااای که بهترین حس ممکنه احساس رضایت داشتن ازخودت .

    مطمئنم اونروزمیرسه که توهیچ زمینه ای ،نیازبه تعریف وتمجیدوتاییدکسی نداشته باشم .

    حتمن ازامروزباز،دوره ی عزت نفس رامرورمی کنم وگوش میدم .چون اندفه ذهنم بازتروباآگاهی های بیشتریه .

    پیامهای خداوندرااز،زبان گوهربار،استادمیشنوم.تابهترعمل کنم .

    استادعزیزم عاشقتم .ندیدم مطابقت 👏👏👏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1146 روز

    معضلی ویرانگر به نام«جلب توجه ».

    سلام به استاد عزیزم.

    باید ببینیم چ دسته افرادی دوست دارن مورد توجه قرار بگیرن.

    افرادی که غرور زیادی دارن که به خاطر برتر دونستن خودشون ،دوست دارن دیده بشن.

    یه دسته ی دیگه افرادی هستن که دنبال تایید طلبی هستن.

    دسته ی دیگه افرادی هستن که خودشونو،روشن فکر می‌دونن.ادای آدم روشن فکرارو در میارن.

    که هر کدوم ازدسته ها به علت کمبود عزت نفس وعدم اعتماد به نفسشون دنبال جلب توجه هستن.

    با عرض پوزش من به شخصه ، سه موردشم تجربه کردم.

    هم جاهایی که غرور داشتم وخودمو بالاتر از دیگران می‌دیدم .

    هم جاهایی که دنبال تایید طلبی از سمت دیگران بودم.درواقع قضاوت دیگران برام مهم بود.

    هم جاهایی که فکر میکردم خیلی روشن فکر تر از اطرافیانم هستم .پس باید هرجا رسیدم، حرف بزنمو برم بالا منبر و خودی نشون بدم.

    ارع حالا میفهمم همش به خاطر نداشتن اعتماد به نفسم بوده.

    اینکه این دیگران برام خیلی مهم بودن .

    همه چی من به دیگران ربط داشت.

    حال خوبی من به تایید وتعریف وتشویق دیگران گره خورده بود.

    چیزی برای خودم یا به خاطر خودم ،وجود نداشت.

    چقدر وقت وانرژیم صرف این موضوع میشد.

    دوره ی عزت نفس رو به همین جهت خریداری کردم.

    واقعن عزت نفسی در کار نبود.

    بعد از کارکرد این دوره اونم با چند بار تکرار،بالاخره آروم آروم از اون حالتها بیرون اومدم.

    هنوزم یه جاهایی این قضیه روم کار می‌کنه ولی به نسبت قبل خیلی بهترم .

    قبلنا خیلی درگیرش بودم ولی الان هروقت موقعیتی پیش بیاد شاید از این واکنشها داشته باشم .

    ورفتارهایی ازم سر بزنه که باز دوباره بخام جلب توجه کنم.

    بله اکثر ما انسانها یه جاهایی سختی هم به خودمون می‌دیدیم ولی نظر یا تایید دیگران برامون حائز اهمیت تره !

    با تعریفشون انگار خستگیو ازتنت بیرون میبرن.

    مثلاً وقتی یه جایی مثل مجالس عروسی تو باغی یا تالاری دعوتیم واقعن من دلم میخاد موهام بازولخت باشه ولی اکثرن شنیون میکنیم تا مثلا قیافه هامون مجلسی تر بشه.

    هم در حین شنیون کردن اذیت میشیم هم آخر شب به خاطر اون موها چند برابر خسته تر میشیم.

    اینجا هم جایی نیست که بگیم خب سرلختیم راحتیم.

    باید روی این شنیون شده الکی ولی ،پوشش داشته باشیم.این دیگه قیافه هامونو مضحک تر می‌کنه .

    من اینو می‌دونم ومیبینم اما خودمم برای چنین مجلس هایی اینکارو‌تکرارمیکنم.

    هر بار میگم دیگه مثل بقیه عمل نمیکنم ولی باز دوباره نمیتونم .

    یا اینکه میخام برتر بودنمو،به کسی یا اشخاص خاصی نشون بدم ،میام ساعتها ذهنمو درگیر این میکنم که چی بپوشم یا چکار کنم که زیباتر دیده بشم .

    استادوقتی بخای خوش تیپ باشی برای دل خودتم که بخای چیزی بخری بپوشی ،تش به این میرسی که ب نظرت بقیه از تیپم خوششون میاد؟

    من ازاون دسته افرادی نیستم که نظر یا نگاه بقیه برام مهم نباشه.وبگم برو بابا خودم دلم میخاد بپوشم بقیه کین؟!

    شاید به خاطرکمبود یاتضادی بوده ، که تو زندگی پدریم از پدرم دیدم البته هنوزم میبینم.

    مثلاً بابای من ،این دیگران انقد براش بی ارزشن وانقد مغروره وبی توجه به تیپ وقیافه .فقط فکر راحتی خودشه .اصلا تشخیص نمیده که چیو کجا باید بپوشه.مثل اینایی که لباسای کار ومهمونیشون یکیه!

    همیشه هرجا مهمونی رفتیم به خاطر تیپش،حرص خوردم . نه من بلکه همه ی اعضای خانودم .حتی خود مادرم.

    روز پدر براش کلی لباس می‌خریم که بهونه نداشته باشه ولباسای نو ومرتب بپوشه باز کار خودشو می‌کنه حتی اگه انتقاد بش بکنی ودوستانه ومحترمانه ازش درخاست کنی ،بازکار خودشو می‌کنه یه وقتایی جوابتم میده که احساس کوچیکی می‌کنی.

    به خاطر همین این موضوع برای من مهم شده. البته در حد اذیت کردن خودم نیس ولی خب چرا ذهنمو مشغول می‌کنه .

    یا تو صحبت‌ها وبیان کردن تجاربم ازقصد وخیلی آگاهانه از مواردی صحبت میکنم که می‌دونم دیگران تو اوناضعف دارن.

    مثلاً زندادش من شلختس .میام به عمد از تمیزی ومرتب بودن ونظم وانظباط زندگیم انقد حرف میزنم که با حرفام طرفو داغون کنم .

    با زبون بی زبونی حالیش کنم که تو خیلی شلخته ای !

    وبش ثابت کنم که من خیلی خانومم.

    یا برفرض مثال هنری دارم ،توانایی کاریو دارم .یا جایی خوب عمل میکنم ،همه ی اینا رو تو جمع بیان میکنم به نیت دیده شدن وجلب توجه .

    که البته این نگاه چند سال پیشم بود اما الان همین کارو میکنم ولی نه برای جلب توجه بلکه به خاطر بالا بردن اعتماد به نفسم.

    واقعن با تغییر نگاه حس خوبی عایدت می‌کنه .

    قبلاً هرچند بازگو‌میکردم اما احساس خوبی نداشتم چون از نیت خودم آگاه بودم .

    بله این دوره بی نهایت نه تنها به خودم بلکه به پسرم وهمسرمم کمک کرد.

    انگار هممون بهش احتیاج داشتیم.

    خیلی وقتاوقتی مهمون داشتم ، غذایی که میپختم برای جلب توجه بود.

    که همه بگن ،به به ناهید جون چی درست کرده!

    خودمو بقدری اذیت میکردم که همین یه جمله رو بشنوم .

    بقدری ضعف داشتم که باوجود اینکه خودم خودمو قبول داشتم که فلان غذا رو عالی میپزم اما قانع به احساس ونظر خودم نبودم.

    میخاستم بشنوم که دیگرانم آیا با خودم هم عقیده هستن ؟!

    خیلی وقتا برای جلب توجه کلی مسولیت قبول میکردم .

    این دیگه خیلی ستم بود.

    اینکه به خودت ظلم کنی وبه خودت سختی بدی بدون هیچ لذتی که کسی بت بگه آفرین ممنون ! من میدونستم که تو فقط میتونی فلان کارو انجام بدی!

    این یه قلم جنسو خیلی ساله کنار گذاشتم چون به خاطرش خیلی درد کشیدم.

    هم وقت وزمانم رابرای دیگران میزاشتم.

    هم خسته میشدم.

    هم عصبی میشدم.

    هم کم خانودم میزاشتم.

    هم تشکر وقدر دانی خاصی ازم که نمیشد هیچ ،بلکه گاهی طلبکارم میشدن.

    صد سال همچین جلب توجهی رو‌نمیخام .

    اینا اشتباهات گذشته ی من بوده.

    که همش از همون عدم اعتماد به نفسم میومد.

    حالا یاد گرفتم هر کاریو، به خاطر خودم وبرای دل خودم وبرای خوشحال کردن خودم انجام بدم .

    دیگران نقش خاصی تو وجودم ندارن.

    خودم ارزشهامو شناختم واز توانایی هام مطلع هستم دیگه نیازی ندارم که منتظر بشینم ووقت وانرژی بزارم که کسی به به و چح چح برام بکنه .

    به جای منتظر نشستن وهزار و یک اشتباه انجام دادن ،خودم با اعتماد به نفس بالا هر جا که لازم باشه ازخودم‌تعریف میکنم.

    خودت که برای خودت ارزش قائل باشی دیگرانم ارزش قائل میشن.

    خودت که خودتو ببینی وخودت به خودت توجه کنی ناخود آگاه دیگران هم بهت توجه میکنن بدون اینکه تو از قبل ذهنتو درگیرش کرده باشی.

    خودت برا خودت که مهم باشی واز خودت خوب مراقبت کنی، برای دیگران هم به همون میزان مهم خواهی بود و دیگران تمام ‌توقعاتشون رو از تو برمیدارن.

    همه چی بستگی به درک خودمون داره.

    به اینکه خودمونو ازدرون دوست داشته باشیم.

    وبااتفاقات بیرونی نخواهیم کمبود وخلاهامونو جبران کنیم.

    همین انتظارات را هم از دیگران داریم.

    وبا دیگران هم به همین روشی که خودمون دوست داریم رفتار میکنیم.

    این هفته مهمون داشتم ،جاریم هم بود ،یه جا ازش پرسیدم ،اعظم این شومیزم بهم میاد؟!تابلو با حس حسادت گفت چی بگم والا.

    که بعدش فهمیدم که من اشتباه کردم که ازش پرسیدم وقتی خودم مطمئن بودم که شومیزم قشنگه وخیلی بهم میاد،نیازی نبود ازش بپرسم.

    ولی من در جبران رفتار نا جالب ایشون ،تا آخر شب چند بار ازش تعریف کردم .مثلا یه جاگفتم موهات بلند شده خوشگل تر شدی.

    خط چشم تو خوشگل کشیدی.

    شومیزتو با دامن پوشیدی قشنگ شده.

    اعظم انقد از این اخلاقت خوشم میاد که…..

    اینم از استاد یاد گرفتم که دیگران رو تحسین کنم یا ازش تعریف کنم .در واقع توجهمون روی زیبایی ها یا مثبتهای طرف باشه .

    بله من چند بار حال ایشونو خوب کردم اما خودم چیز مثبتی دریافت نکردم.

    اما متوجه ی اشتباه خودم شدم.

    میخام اینو بگم استاد جونم ،بازم ته تهش اگه کسی ازمون تعریف کنه خوشمون میاد.

    انگار نیاز داریم .

    ولی خب ما متوجه ی خیلی از مسائل شدیم ومثل قبل ذهنمونو درگیرش نمی‌کنیم ولی در آخر یه حسی قلقلکمون میده که شاید منجر به جلب توجه بشه.

    اولین بار بود فایل کامل در مورد این موضوع بود .انشالله بیشتر تو ذهنم میمونه که اینطور عمل نکنم.

    استادجان عزیز سپاسگزارم .

    از خدا ممنونم که به این فایل هدایت شدم.

    خیلی درسا گرفتم که انشالله تو زندگیم بکاربگیرم.

    سپاس از وجودتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    علی علی دوست گفته:
    مدت عضویت: 3498 روز

    وقت بر دوستان و استاد خوش

    زمانی که استاد گفت تو فایل رایگان قانون آفرینش که براتون اهمیت نداشته باشه که دیگران در مورد کارها و اعمال و پوشاک چهره طرز تفکر و اندیشه اینا چه نظری و دیدی و عقیده نسبت به شما دارن ، اونوقت بود که با تکیه بر اینکه استاد عباس منش قطعا هر دیدگاه ای رو گفت درسته ،من دیگه این مسایل برام اهمیتی پیدا نکرد و واقعا الان هم نتیجه اش رو حس میکنم که چقدر خوب آدم خلاص میشه از بند این حاشیه و پرت ها

    راحت میشه قشنگ مغز درست ارامش داره فکر کنه وسنجیده کار کنه

    خلاصه خیلی خوبه

    و مثلا من مو و پوشاک برام مهم بود موهام رو بلند میکردم چونکه فکر میکردم خیلی زیباتر میشم ، ولی خب درستم فکر میکنم ،اما قسمتی شو هم برای بهتر دیده شدن در نظر دیگران میکردم

    و الان موهای سرم رو با یک سانتیمتر قد میزنم خیلی هم راحتم و راضی و دیگه برام مهم نیست که یکم نازیباتر شدم ، ولی همیشه میدونم زیبام چراکه واقعا نقاط مثبت ام رو میبینم

    یا همین طور لباس دیگه برام مهم نیست

    فقط یبار تو قران خوندم که فرموده بودن

    اگه تو کاری شیطان شما رو تو فراموشی انداخت

    هروقت که یادت اومد انجام بده

    بدرستی فرمودن ومنم عمل میکردم و نتیجه هم ملموس و زیباست

    مچکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: