مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)

481 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    پونه زرگرزاده گفته:
    مدت عضویت: 1703 روز

    به نام فرمانروای جهان هستی

    استاد بزرگ و عزیز سلام

    سلام به همه عزیزان

    مثل ابوموسی نباشیم

    تو دایره ی امن مون نمونیم،استاد سالهاست مشغول طبیعت گردی هستم،مدلم هم مثل شماست

    نمیشینم پلن بچینم معمولا

    یه عده دوستانی هستیم که تو این سالها بور خوردیم با هم

    یه عده اهل پلن هستن ولی من نه

    خدا رو شاکرم بدلیل همه تجربه های زیبای زندگیم

    وقتی یه برنامه پاییزی رفتیم و تا زانو تو برف بودیم،وقتی 20 توی یه خونه محلی کنار یه علادین نفتی سعی میکردیم گرم بشیم یه مقدار

    وقتی شبها تو چادر تو دل کویر مرنجاب و مصر و شهداد خوابیدیم و اسمون پر ستاره کویر و نگاه میکردیم ،خسته بودیم ولی اینقدر ذوق داشتیم که خوابمون نمیبرد

    وقتی قله های 3000و 4000 هزار رو صعود کردیم و بالای قله اشک شوق ریختم

    وقتی دونه دونه استان های ایران رو سفر کردیم و ابشارها ،دره ها،ابگیرها،قله ها غارها و کویرها جنگل ها و دشت ها رو دیدیم

    وقتی فرهنگ اقوام مختلف ایران رو دیدیم و معرفت ها ازشون تو خاطره هامون موند

    وقتی با همسفرها تو گرما و سرما سفر کردیم و دوستی هایی پایدار و ناب شکل گرفت

    وای استاد اگه این ها رو تجربه نکرده بودم،چی از این زندگی فهمیده بودم

    استاد همیشه همیشه شما و مریم جان و مایک عزیز رو تحسین میکنم

    دلم پر میزنه برای جاهایی که میبینم کنارتون

    و انگار یه حسی میگه میرم و میبینم

    خوشحالم

    خوشحالم که ابوموسی نیستم

    خوشخالم که مثل مرداب نیستم مثل رود جاری ام

    خوشحالم روحیه ام روحیه تلاش و تکاپو و شناخته

    لذت میبرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نرگس نازپرور گفته:
      مدت عضویت: 1209 روز

      سلام دوست عزیز، با این حرفاتون دل منو بردین منم قبلا زندگی و سفر طولانی تو طبیعتو دوست نداشتم ولی از وقتی به کوه رفتم خدارو اونجا دیدم و چه حس نابی و تجربه کردم،امسال کل حقوقمو دادم و وسایل کوه خریدم…

      هرچی ادم میره تو طبیعت بیشتر به خودش و خدا نزدیک میشه. اگر تهران هستید به کوه بریم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    محبوبه سرداری گفته:
    مدت عضویت: 1368 روز

    به نام خدای قادر وتوانا

    سلام بر استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان

    مثل ابوموسی نباشیم واز منطقه امن خودمون بیرون بیام و ناشناخته ها را تجربه کنیم و در کارهایی که دوست داریم مهارت کسب کنیم واز این فرصت کوتاه زندگی استفاده کنیم وشروع کنیم به تغییر کردن یک درجه از منطقه امنمون ،ومی بینیم که چقدر زندگیمون با کیفیت تر میشه که موقع مرگ حسرت چیزی را نداشته باشیم که چرا خیلی از کارها و چیزها را تجربه نکردیم وبه دنبال فرصت برای تجربه کارها باشیم

    زندگی که در ان دست به تجربیات مختلف می زنیم خیلی ارزشمند تر از زندگی هست که بخاطر ترس یا کمبود عزت نفس وهزاران دلیل دیگه انجام نمی دهیم

    خیلی این فایل برام متفاوت بود نسبت به دفعه قبلی که گوش داده بودم وخدارا شکر که هدایت شدم به این آگاهیهای ناب واز خداوند می خواهم که کمکم کنه تادر عمل به اونها هم محکم واستوار قدم بردارم.

    سپاسگزار از استاد عباسمنش عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2316 روز

    به نام خداوندم

    سلام به استادعزیزومریم جان

    سلام به همگی

    سپاسگزارم استادبا توضیحی که درمورد خروستون ابو موسی دادین،چقدر قشنگ مسائل واسم روشن شد ودرک کردم.

    به این نتیجه رسیدم بیشتر به خودم اهمیت بدم وکارهای که قبلا دلشو نداشتم رو با باورهای درست انجام بدم کلا به خودم فرصت بدم تا خودم تجربه کنم فارغ از اینکه بخام از دیگران تقلید کنم یا منتظر تایید اطرافیان باشم.یا اینکه از ترس اطرافیان کارهایی که اصلا احساسمو خوب نمیکنه انجام بدم به حرف دلم گوش بدم وقدم بردارم حالا نتیجه هرچی میخاد باشه هرچند که به این باور رسیدم اگه نتیجه ای به ظاهر بد هم گرفتم به نفع من تموم میشه.

    انشاالله که باتوکل به الله از فرصتی که دراین دنیا دارم رو به بهترین شکل ممکن استفاده میکنم.سپاس

    درپناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    امیر تابع گفته:
    مدت عضویت: 3542 روز

    به نام خدا

    سلام به استادعزیزم

    روزشمار تحول زندگی من روز 118

    گفته های استاد عالیه .سکون و زندگی تکراری خسته کنندست و بقول ما آدم کلافه میشه و مثل بی هدفی زندگی خسته کنندست . من امروز پی بردم که باید حرکتی حتی کوچک انحام داد فقط جدید باشه فرق داشته باشه با روزهای دیگه کارهایی که تا الان انجام ندادم هرچند کوچک یا جاهایی که تا حالا نرفتم . هدف هر چند کوچک هم عالیه باعث میشه مشغول بشم و چیزهایی جدید یاد بگیرم . کارهای معوقه هم میتونه عالی باشه که هم انجامشان میدم و هم فایده دارن .تجربه کارهای جدید عالیه اصلا خود تغییر کردن بوسیله سایت عباسمنش بهترین کار دنیاست.

    خداروشکر میکنم که در این مسیر هستم.

    درپناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 806 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسسسسسگزارم

    سلام عزیزان جان و همسفران بینظییییر در این مسیر الهی

    خدایا شکرت

    روز 118

    فایل مثل ابوموسی نباشیم

    خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان

    خدایا شکرت که وقتی خودم را قبل از آشنایی با استاد مقایسه کنم که ابوموسی بودم و هیچ وقت از وقتی که متاهل شدم شرک زیاد داشتم و جرات نمی‌کردم از منطقه امنم خارج شوم همیشه هم زندگی برام کسل کننده بود . به همسرم خورده می‌گرفتم که من از این زندگی تکراری واقعا خسته شده ام دوست دارم یه کاری انجام بدم ولی نمیدونستم باید چکار کنم و همسرم هم دوست نداشت من خیلی از خونه برم بیرون چون فرکانس من بود که این شرایط رو برام بوجود میآورد

    تا بعد از 12سال زندگی تکراری با استاد عزیزم آشنا شدم و نقطه عطف زندگی ام شد و ذره ذره شروع کردم به تغییر و نمیدانم چه فرکانسی قوی تر بود که خداوند هدایتم کردو مرا به مسیر درست هدایت کرد خداجونم سپاسسسسسگزارم جان جانانم

    هر بار یه ذره بهتر شدم و رفتم سراغ کارهای هنری واقعا دوست داشتم برم در دل چالش ها برم تو دل ترسهام با اینکه خیلی ترس داشتم مخصوصا از حرف مردم اصلا نمیدونم چی بود و چی هست این حرف مردم که اینقدر در زندگی ما پررنگ هست الله و اکبرررر از این شرک خفی که هر بار یه کور خودشو نشون میده

    به لطف خداوند و هدایت های ناب الهی حرکت کردم و رفتم سراغ هنر ذره ذره قدم برداشتم و هر بار یه ذره بهتر شده ام و مهارتهای بیشتری را کسب کرده ام به لطف خداوند خدای مهربانم شکرت که همه کاره ام تویی و من هیچ

    و هر بار خدا جونم داره مرا هدایت میکند به محیط های بهتر و زیباتر و و با آموزه های عالی استاد عزیزم دارم جلو میرم و عملگرا تر شده ام. ایمانم قوی تر شده بخداوند اعتماد بیشتری دارم

    هر چقدر توکلم بیشتر شود هدایت خدا را بیشتر درک میکنم

    خدایا شکرت که هر بار مرا به یه هنر زیباتر و بالا بردن مهارت‌ها ی بیشتر هدایتم میکنی و تا الان چندین هنر را بهم یاد داده ای و هر بار یه کار تمیز تر و بهتر را برام ارائه میدهی خدایا همه کاره ام تویی تمام کارها را خودت داری برام انجام میدهی

    حتی هر بار که به کلاس هدایتم میکنی خودت هم مسیر های زیباتری را برایم روشن می‌کنی و وقتی وارد مسیر جدیدی میشوم خیلی زیبایی های بیشتری را آگاهانه میبینم و میگم خدایا شکرت تو بودی که دستور گرفتی و خواستی این زیبایی ها را ببینم و لذت ببرم از مسیر پیاده روی و هر بار میگم خدایا شکرت که دارم تجربه های خوبی را نوش جان میکنم و خدا میداند که با هر لحظه حال خوب چه زیبایی ها ی بیشتری در انتظارم هستند

    خدایا شکرت که شجاعت بهم دادی که از منطقه امنم خارج شوم و هر بار یه چیز جدیدتر و زیباتر و آموزش بهتری را بهم یاد میدهی

    همین دیشب که به یه تضادی برخوردم یه لحظه هم بهش فکر نکردم گفتم خدایا شکرت که تضاده اومد تا من بیشتر خودمو بشناسم اگه قبلم بود که کلی بحث و تبادل نظر داشتم ولی الان گفتم ن من مهم هستم اصلا مهم نیست طرف مقابل چه رفتاری داره

    من همین که دارم نفس میکشم ارزشمندم وسلاااام

    نیازی نیست حیفه که بخوام خودم را برای رفتار دیگران ناراحت کنم

    بخودم افتخار کردم که اعراض کردم توجهی نکردم

    توجه و تمرکزم را روی سایت و کامنت های دوستان گذاشتم و وقتی شجاعت داشتم و با دل قرص اعراض کردم و وارد سایت شدم خداوند سریع بهم پاداش بزرگ داد و دیدم نقطه آبی کنار اسمم اومده بود گفتم بفرما الهام جون همین که اعراض کردی خدا بهت پاداش داد و دیدم یکی از دوستان چقدر منو تحسین کرده برای نگاه توحیدی خدایا شکرت بی‌نهایت

    امروز که خدا جونم هدایتم کرد به کارگاه آموزشی هنری از همون لحظه اول با توکل بر خدا حرکت کردم و گفتم امروز میخوام بهتر رفتار کنم از راههای جدید تر برم درسته که دوتا مسیر هست برای رسیدن به مقصدم ولی میخوام برای یک کوچه هم که شده تغییر مسیر بدم و رفتم و چه زیبا ییهای که در انتظارم بودند چه درخت‌ها و خونه ها و گل‌های زیبایی دیدم خدایا شکرت

    حتی همیشه در یکی دوتا کافی نت در مسیرم پرینت میگیرم امروز گفتم باید برم به کافینت جدید و پرینت بگیرم و رفتم و چقدر اخلاق صاحب مغازه عالی بود و گفتم خدایا شکرت وقتی به زیبایی ها توجه کنم هر بار یه اتفاق خوب و عالی تر برام بوحود میاری خدایا شکرت که هم انسانهای کافینت قبلی عالی بودن و هم این کافینت واقعا عالی بود

    خدایا شکرت که هر بار یه ذره دارم تغییر میکنم و همه کاره ام تویی جان جانانم سپاسسسسسگزارم

    هر بار داره توجهم به زیبای ها و نکات مثبت خودم و جهان خداوند بیشتر میشود و افکار و باورهای درست و بهتری را در ذهنم بوجود میآید

    ذهنم آرامتر و بهتر داره باهام همکاری می‌کنه

    خدایا شکرت که ذهن و قلبم را هماهنگ کردی

    خدایا شکرت که من لایق دریافت عالیترین الهامات الهی هستم

    خدایا شکرت که من هر لحظه در معرض هدایت تو هستم

    خدایا شکرت که من لایق بندگی کردن هستم

    خدایا شکرت که من تسلیمم و گوش به فرمان تو شده ام هر روز یه ذره بهتر و متواضع تر و خاشع تر و فروتن تر هستم خدایا مرا در این مسیر زیبا و الهی استمرارم را بیشتر و ایمانم را قوی تر و قدم‌هایم را ثابت کن من هیچی نمیدانم

    امروز کلی از دستان خوبت را برای رشد وپیشرفتم در مسیر درست الهی قرار دادی هر کدام به شکلی زیبا به من موهبت الهی رساندند

    خدایا شکرت که تمام اوضاع و شرایط و انسانها وسیله ای است برای رساندن موهبت های الهی به من

    خدایا شکرت من از هر خیری از تو به من برسد من سخت نیازمند وفقیرم خدایا شکرت

    من تسلیمم هرچی تو بگی عشق جانم

    خدایا شکرت که هر روز شخصیتم رو به بهبود و عملگراتر م کرده ای

    خدایا شکرت که اسانم کردی بر آسانی ها

    درهای رحمت و برکت و نعمت و ثروت وفراوانی وزیبایی بینهایت را بروی زندگی ام باز کرده ای

    از خزانه الهی ات

    خدایا شکرت که در هر کسی و هر چیزی تو را میبینم با عشق به انسانها و زیبایی های مسیرم لبخند میزنم برای پارکبانان و تمیز کننده های شهر و محیطم عشق الهی جاری میکنم

    خدایا شکرت که مرا از درون داری تربیت می‌کنی و بیرونم دنیای خوب درونم را جلوه میدهد

    خدایا شکرت که سرم را در زندگی خودم قرار داده ای و با هدایت تو پیش میروم

    از مسیر رشدم لذت ببرم و همیشه این دیدگاه را دارم که وقتی روزی که فرشته مرگ برسه و منو ببره بهش بگم بزن بریم من تمام تجربه های شیرین این دنیا را لمس کردم و نوش جان کردم بریم تا در زندگی ابدی ام در بهشت جاودانه بمانم

    خدایا شکرت که هر لحظه مرگ را نزدیک خودم میبینم

    با همین لمس مرگ در نزدیکی بیشتر جسارت تغییر در من بودجودمیآید که حرکت کن نمون یکجا درجا نزن

    مثله دوچرخه رکاب بزن و در هر نمون اگه زنجیره افتاد بمون جای بنداز و دوباره رکاب بزن

    اگر مانعی در مسیر ت بود در حانزن نخوای که برگردی الهام جون فرمون دوچرخه رو تغییر بده به یه مسیر دیگه نترس خدا هست

    بهت میگه از کدام مسیر زودتر می‌رسی بخش اعتماد کن ایمان داشته باش حرکت کن هر لحظه هدایت تو را برخوردش واجب کرده نگران نباش و نترس

    مومنان که به خدا ایمان و توکل دارند نه ترسی دارند و ن غمی.

    توکل کن و حرکت کن

    تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس که خود راه بگویدت که چون باید کرد

    خدایا شکرت که تا الان به اندازه ظرف وجودم در ک و باورم راه را برایم باز کرده ای و آرام و آسوده خاطر با صبر و توکل بیشتر همین مسیر الهی را با عشق الهی ادامه میدهم و یقین دارم که با استمرارم راههای ساده ترو زیباتر و جذاب تر و آسانتر و عزتمند تر را برایم باز می‌کنی

    خدایا شکرت هرچقدر ایمانم قوی تر میکنی شجاعتم هم بیشتر می‌کنی

    هر بار میگم بازم بهتر و خودت یه ایده خفن تر برام میفرستی

    و میگی ادامه بده من هستم نگران نباش برو جلو من محکم دستمو گذاشتم پشتت متر نمیوفتی

    قله ها را یکی یکی عبور کن هیچی جلوتو نمیگیره من در هر ذره ای وجود دارم من نرم کننده دلها هستم هر مخلوقی که میبینی من در درونش هستم

    نترس برو جلو حرکت کن آفرین دختر زمینی من

    فقط به من توکل کن و برو جلو هیچ ترسی نیست که تو بر اون غلبه نکنی همه پوچ و واهی هستند

    روز اولی که خواستی قدم اول را برداری یادت بیار که چقدر ترسیدی ولی وقتی پا روش گذاشتی دیدی که هیچی نبود چون من قبلتر از تو اونو برات نرم کرده بودم. ای جانم عشقم با این عشق بازی هست

    احساس شادی و شور و شعف دارم که خداوند. در وجودم هست و مرا قوی کرده برای رفتن در دل ترس های پوچ

    خدایا شکرت که همه جوره هوامو داری بینهایت سپاسگزارم

    که مرا از ابوموسی بودن نجات دادی و به حرکت کردن هدایتم کردی ای بهترین یاری دهنده سخت نیازمند وفقیرم بهت

    خدایا شکرت که از روح پاک خودت در من دمیدی و مرا اشرف مخلوقات خلیفه خودت بر زمین خاکی و جانشین خوبت در زمین هستم

    من لایتناهی هستم من پاره ای از وجود پاک خداوند هستم

    من ارزشمندم بدون هیچ قید و شرطی

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 698 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    136. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    من دیشب دیر وقت اومدم خونه با خانواده ام و خوابیدم ولی الان مینویسم رد پام رو

    من دیروز یعنی 26 اردیبهشت صبح زود دوباره با خواهرم رفتیم مدرسه نزدیک شهرکمون که نیم ساعت راه بود و پیاده رفتیم تا 7 رسیدیم

    من وقتی وسایلامو باز کردم و پهن کردم به خودم یادآور شدم کا طیبه هر کس نرده بودن خودشو داره و با توجه به باور هاش مشتری داره پس خیر میخوام برای خواهرم و همه و من خودم تلاشمو میکنم

    بعد رفتم نون گرفتم با پنیر که جلو مدرسه صبحانه مونو بخوریم ، بچه ها که اومدن تا ساعت 8

    من طبق ایده ای که خدا بهم داده بود چند روز پیش دوشنبه ، که تخمه شهرمو دیدم و گرفتم و بسته بندی کردم تا بفروشم ،اونارم باخودم برده بودم

    وقتی بچه ها میومدن هنوز من فروش نداشتم ولی خواهرم هی داشت میفروخت و من وقتی نگاه میکردم به خودم هی تکرار میکردم تا ذهنم یاد بگیره که

    روزی هر کس رو خدا میده طبق قوانینی که هست پس آسوده باش ،روزی تو هم میاد و میگفتم خدا منو میبینی که تلاش میکنم الان نوبت تو هست

    بعد یه لحظه گفتم خدا کاش تخمه هم بخرن از سه شنبه آوردم هیچ کس نگرفت ولی امروز میخوام فروش بره

    همینو که گفتم یهویی یه دختر گفت خاله تخمه هات چندن ؟؟؟

    گفتم 5 هزار تمن

    چون من تخمه رو ارزونتر گرفتم و بسته بندیش کردم اندازه بسته بندی من بیرون تو مغازه ها 30 هزار تمن یا 20 هست

    ولی من ارزون تر گذاشتم تا فروشم بیشتر باشه و سودمم مناسب باشه

    بعد که رفت یکم بعدش باز میومدن از خواهرم خرید میکردن 10 تمنی یا 20 تمنی بازم من میگفتم یادت باشه قانون برای همه یکیه و طبق قانون برام مشتری میاد و هیچ عامل بیرونی نیست که مانعم بشه جز افکار و فرکانس هایی که میفرستم

    بعد دوباره گفتم خدا آینه هامو بگیرن بعد یکم بعدش یهویی یه دختر اومد گفت خاله گردنبندت چنده ؟ گفتم 45 اول برداشت بعد گفت آینه چند گفتم 90 زود آینه برداشت و پولشو داد

    بعد که رفت گفتم خدای من همین که دوبار ازت درخواست کردم عطا کردی

    دقیقا طبق خواسته من شد این یعنی اینکه باورام دارن به ثبات میرسن خدایا شکرت

    بعد یه نفرم کش مو خرید و 10 تمن داد و رفت

    وقتی جمع کردیم تا بریم خونه ، گفتم بریم پارک اول صبحانه مونو بخوریم بعد بریم ،یهویی گفتم کاش چای باشه این اطراف که مغازه ها بفروشن

    رفتم یه سوپرمارکت و چای خریدم و اومدم که برم پیش خواهرم

    یهویی یاد دیروزش افتادم عین یه چراغ روشن شد

    گفتم چی شد تو دیروز 26 تمن پول اسنپ دادی هی تو فکر بودی که نصفشو خواهرت بده و تا ظهر و حتی تا شب به برگردوندن نصف پول اسنپ فکر میکردی

    ولی الان با خوشحالی و با رضایت بدون اینکه ذره ای فکر کنی رفتی نون گرفتی ،پنیر و چای هم گرفتی چی شد ؟؟؟

    بعد فهمیدم که درمورد پرداخت کرایه یه باور محدود دارم

    که از بچگی بهم میگفتن ، هر کس که رفت باهات بیرون باید خودش پول ماشینشو بده و نصف نصف بشه

    یا اینکه میگفتن اگر با کسی رفتی بیرون که ازت بزرگتره ،پول نده چون بزرگترا باید پول کوچیکترا رو بدن

    و این باورا رو یادم اومد که اینا باورای محدودی بودن

    و باعث شده بود من اونروز هی به این فکر کنم که چرا نصف پولشو نداد یا خواهرم حساب نکرد

    و الان متوجه شدم که باید اصلاح بشه این باور و بدونم که هرچقدر از فراوانی نعمت خدا که پول هست و بهم الهام کرده منم باید با عشق و با این باور که هست و فراوان هست و هزاران برابرش میاد به حسابم و آسوده باشم که فراوان هست ثروت بی انتهای خدا

    من وقتی رفتم چای بگیرم قند نگرفتم تو پارک مادرای بچه مدرسه ای ها هر روز میدیدیم میان بعد مدرسه بچه هاشون ورزش و صبحانه با خودشون میارن

    رفتم قند گرفتم ازشون و تشکر کردم

    بعد که صبحانه مونو تو یه پارک بهشتی کنار مدرسه خوردیم ،انقدر زیبا بود انقدر زیبا بود که کلی کیف کردیم

    بعد برگشتیم وسطای راه یهویی خواهرم گفت بستنی بخرم

    گفتم نه بابا الان میرسیم دیگه نخر گفت نه میگیرم

    یهویی باز مثل چراغ روشن شد رفتار خودم که ببین وقتی رفتی بدون هیچ چشم داشتی پنیر و نون و چای گرفتی

    جهان هستی هم این خوبی تو رو به تو برگردوند و این یادت باشه که هرچقدر بیشتر تلاش کنی خوب باشی و نیت درونت خوب باشه ،بیشتر خدا بهت می افزاید

    محدودیت هات رو ازت میگیره

    بعد که رسیدیم شهرکمون من رفتم نون گرفتم تا داداشم بیدار شد بخوره و بره سرکارش و اومدم و دو تا گردنبند رنگ کردم تا ساعت 11 و حاضر شدم تا بریم مدرسه بعدی که قرار بود برم و مشتریم زنگ زده بود که چند تا آینه میخواد و من رفتم مدرسه دیگه و خواهرم رفت یه مدرسه دیگه

    بهش گفتم از اونجا تموم شدی بیا مدرسه غیر انتفاعی

    بعد من که رسیدم هوا خیلی گرم بود

    برام سوال شد که آیا بدنم ناراحت نمیشه که من جلو آفتاب تو این گرما وایسادم و داشتم به این فکر میکردم

    خانما میومدن نگاه میکردن وقتی بچه ها از مدرسه اودن بیرون یکی یکی نگاه میکردن و شنیدم یکی گفت

    خاله خاله من چرا اسمتو نوشتم هیچی نیاورد شماره تو بهم میدی ؟ دیدم یه دختر دیگه هم گفت خاله آدرس جایی که گفتی یاد میدی رو بهم میگی بیام برای منم یاد بدی

    برگه کاغذ داد و نوشتم براش

    انقد خاله میگفتن نمیدونستم جواب کدومو بدم

    بعد یه دختر گفت خاله من 30 میدم 15 هفته بعد میارم گردنبند و میدی بهم گفتم باشه

    ذهنم میخواست مانعم بشه و میگفت نه قبول نده پولتو نمیاره ، گفتم ببین ذهن من حرف نزن

    من دیگه به خدا اعتماد کردم و با توجه به سری های قبلی که اعتماد کردم و گفتم باشه ببر خونه واریز کن و آورد الان هم اینجوری میشه

    و دادم و حرف استاد عباس منش یادم اومد که میگفت اگر چیزی رو با رضایت هم میدین مثلا قرض یا چیز دیگه ای

    این رو در نظر بگیرین که برای خدا بوده

    اینم گفتم تو دلم که خدایا بهت اعتماد میکنم در هر صورت

    بعد منتظر بودم مشتریم بیاد ،خواستم پیام بدم یه حسی بهم گفت الان نه و بعد آخرای تعطیلی مدرسه وقتی حسی بهم گفت الان پیام بده یهویی دیدم مشتریم اومد و علاوه بر دو تا آینه دستی 3 تا هم سفارش داد گفت میره مدرسه بیاد حساب کنه

    داشتم به این فکر میکردم که ببین چقدر مشتریای خوبی داری و همه اینا کار خداست و وقتی در مدار بالاتر اومدی مشتریاتم فرق کردن که به راحتی آینه میخرن و چیزای دیگه .

    بعد اومدن و 330 واریز کرد برام و رفت

    خیلی خوشحال بودم میگفتم خدایا شکرت الان پول ترم کلاس رنگ روغنم جور شد و اول ماه میتونم پرداخت کنم

    بعد که رفتم مدرسه دیگه اونجا تعطیل شده بودن و یکم وایسادیم از خواهرم خرید کردن و برگشتیم

    دوبار رفتیم مدرسه دیگه که تو محله مون بود و 1:40 تعطیل میشدن ، اونجا باز نشستیم بعد باز یه تخمه گرفت یه دختر یکم بعدش اومد و گفت خاله خاله از مارک روبرویی انقد بلند گفت که 3 تا دیگه بده

    و امروز 25 تمن تخمه فروختم

    دقیقا چیزی که گفتم و خدا از همون چیزا برام مشتری شد

    امروز 395 فروش داشتم

    انقدر خوشحال بودم که وقتی دیدم آینه هام تموم شدن تصمیم گرفتم برم آینه بخرم و بعد از ظهر با مادرم رفتیم 600 هزار تمن آینه دوباره خریدم

    وقتی میخواستم بخرم یه صدایی میشنیدم که میگفت نخر و اونموقع این حسو داشتم که پول ندارم پولی که جور شده برای کلاس رنگ روغنمه و نباید خرجش کنم

    اون لحظه فکر میکردم که از قلبمه ولی بعد متوجه شدم نجوای شیطان بود چون وقتی حرفای استاد رو یادآوری کردم به خودم

    گفتم ببین طیبه

    خدا همیشه وعده فراوانی میده

    بعدشم میگه تلاش کن دو برابرشو به حسابت برمیگردونم و انقدر فراوانیه که مطمئن باش میفروشی و پول کلاستم جور میشه

    ولی نجواهای شیطان

    میگه نگیر پول نداری

    اگه زیاد بگیری پولت تموم میشه و اون لحظه که خرید میکردم داشتم این صداهارو میشنیدم

    و وقتی به رفتارم فکر کردم گفتم خدایا ممنونم که کمکم میکنی تا بفهمم کدوم حرف تو هست

    بعد وایسادیم جلو شیرینی فروشی با خواهر زاده ام که مادرم بیاد یهویی دیدم یه پسر که سبزی میفروخت گفت که خاله کیفتو از کجا خریدی ؟؟

    بعد متوجه شدم به خاطر نقاشیش میپرسه و گفتم خودم رنگ کردم اگر نقاشیشو میگی بعد یه آقا که وایساده بود جلو شیرینی فروشی بهش گفته بود که من خجالت میکشم تو برو ازش بپرس ، میخواست برای دختراش بگیره از این کیفی که من رنگ کرده بودم

    که وقتی گفتم کار خودمه شماره مو با پیجم دادم بهشون و گفت برای دختراش سفارش میده و کارامو نشونش دادم

    من دوباره حس کردم ذهنم میگه شماره ات رو نده مزاحم میشن و از حرفای محدود کننده دیگه که از قبل داشتم و من گفتم نه من دیگه فقط اعتماد میکنم

    و گفتم شماره چیه که بخوام بترسم و شرک بورزم به خدا و قدرت بدم به عوامل بیرونی ، قدرت فقط دست خداست

    پس از هیچ چیزی نترس

    بعد اینجوری فکر کردم و گفتم که ببین تو وقتی داری تلاش میکنی مشتری خودش میاد سمتت ، چرا قبلا کسی نقاشی روی کیفتو نمیپرسید ؟؟ چرا الان دارن میپرسن

    پس این یه نشونه هست که داره مدارت تغییر میکنه و میری در مدار مشتری هایی که خودشون میان سمتت و به راحتی و مشتاقانه خرید میکنن مثل امروز صبح

    مثل سفارش چهره ای که جلو مدرسه گرفتی

    پس مسیرت درسته و ادامه بده تا عمل کنی بیشتر و بیشتر نتیجه بگیری

    بعد که برگشتیم خونه دیر وقت بود خوابم برد و الان رد پام رو مینویسم و از خدا سپاسگزارم که هر لحظه مراقبمه

    وقتی داشتم رد پامو مینوشتم یه لحظه اتفاقات دیروز و فروشم رو یادم نبود گفتم خدا هیچی نمیدونم تو بگو همین که شروع کردم به نوشتن تک تک لحظات مثل یه فیلم اومد به یادم و نوشتم

    خدایا شکرت ازت سپاسگزارم برای بی نهایت مهربانی که داری شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 657 روز

      سلام طیبه جان عزیزم

      لذت بردم سپاسگذارم که تجربه خودتو توی کسب وکارت نوشتی

      وچقدر الگوی خوبی هستی برای من

      امروز دنبال نشانه ها بودم

      ک مشتری جمع کنم برای کسب وکارم

      تلاشتو تحسین کردم هم برای تغییر باورهات هم برای فروشت

      هم تودل ترسهات رفتی

      افتخار میکنم ب وجود دوستانی مثل تو عزیزم

      امیدوارم هرروز فروش بیشتری داشته باشی مشتری خوش برخورد ودست نقد وفراوان

      چندتا نکته ازت یاد گرفتم ترس از خرج کردن اون لحظه فلجم میکنه خیلی میترسم اینم از مادرم میات بشدت توی خرج کردن مشکل داره وبرای یک غذا کلی حساب کتاب باهامون می‌کرد ویک ساعت صحبت می‌کرد درموردش ههههه

      منم سرلج مادرم این همه سال هرچی کار می‌کردم یا الان ک از درهای مختلف خدا برام میفرسته سریع تق خرجشون میکنم

      ک توی قدم اول 12قدم متعهد شدم خرجشون نکنم وبا نجواهای زیاد خداروشکر کنار اومدم وجمع کردم وبرای سرمایه گذاری هزینه کردم بااینکه خیلی وقته من هرچی گیرم میات خرج مهارت ودوره واین چیزها میکنم ک واقعا باعث رشدو عزت نفسم شد برعکس قبل همش میدادم لباس و وسیله آرایشی ک هیچی ب عزت نفسم اضافه نمی‌کرد وبعد یک مدتی وسیله آرایشی تمام می‌شد ولباس کهنه میشد

      وهرکس،میومد میزد تو سرم ک تو آدم پول جمع کنی نیستی الان اوضاع یکم بهتر شده خداروشکر

      واعتماد بنفس تورو تحسین کردم ک بدون اینکه بگی روم نمیشه وزشته ک خیلی از خانم‌ها میگن شما میری دم در مدرسه و محصولاتت رو میفروشی

      خداروشکر میکنم با یکم تغییر باورت نتیجه گرفتی ومشتریهات کم کم پیدا شدن

      عزیزم

      موفق باشی ودر پناه رب مهربان باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 698 روز

        به نام ربّ

        سلام فاطمه جان

        چه به موقع بودپیامت برای من

        دقیقا روزی بود که من از جمعه بازار برگشتم و پر بود از درس و اتفاقات خوب برای من

        و تک تکشون رو نوشتم تو رد پای روزم که شما هم جزئی از این شگفتی های خدا بودین برای من

        که پیامتون رو که دیدم ،گفتم ببین طیبه تقریبا دو ماه و نیم از نوشته ات گذشت و تو تازه شروع کردی که مصمم تر ادامه بدی و روی باورهات کار میکنی و این سبب شده که من درمدار مشتری هایی قرار بگیرم که خیلی راحت پرداخت میکردن بدون اینکه قیمت رو اول بپرسن سریع کارت میدادن

        و وقتی میگفتم کارت خوان ندارم خیلی راحت کارت به کارت میکردن یا پول نقد میدادن

        اگر دوست داشتی رد پای روز 9 شهریورم رو بخونی لینکشو برات میذارم

        در مورد درسایی که تو فروش و مشتری خدا بهم داد نوشتم

        abasmanesh.com

        بی نهایت ازت سپاسگزارم که زمان با ارزشت رو گذاشتی تا برای من بنویسی

        سپاسگزارم

        و بی نهایت شادی و سلامتی و آرامش و عشق باشه برات و پر از ثروت و مشتری هایی که خیلی خیلی راحت میان و بدون پرسیدن قیمتش پرداخت میکنن

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 780 روز

    به نام خدا وسلام به خدا 118 گام روی مدارثروتمندی مادی ومعنوی هستیم خداقوت به همگی.

    الهی توراسپاس میگویم که برای مادرابعادنی نی سالم و ثروتمندقوی ظاهرشدی دمت گرم خداجون.

    سلام به استادمعلم سایت بهشتی وکل خانواده.

    خایاشکرت که به ماگفتی :

    شکرنعمت نعمتت افزون کند.

    کفرنعمت ازکفت بیرون کند.

    یعنی چه؟!بعضی وقتهاهم ترس داشتن برام میشه نعمت وازبس که کنجکاوم وعجولم توهرکاری میگفتن سرمایه گذاری میکردم وچک ولگدهای دنیاراخوردم!وبه جاش ازخیلی ضررهای دیگه جلو‌گیری کرد.

    خدایاشکرت که مراتوراه مستقیم قراردادی وشاه کلیدطلایی رابازهم به دستم دادی گفتی: عجله روبذارکنارگامهاآهسته وپیوسته .

    اول: درس ایمان وتوکل به من رویادبگیر.

    دوم:غرورت رابشکن ،آرام وشادزندگی کن،به خودت ومن واطرافیان وطبیعت احترام بذار،احساس خوب =اتفاقات خوب کنترل ذهن،توجه به مثبتها،ازناخواسته هااعراض کن،آنچه میخواهی بنویس باجزئیات.

    خدایامتشکرم.

    من از16مردادنوشتم که عزیزدلم باپسرسومی پایه یک دارن وسیله ی کاربراشون درست کن خیلی به ماشین سنگین علاقه دارن.البته خیلی دوست دارم که ماشین مال خودمون باشه چندروزپیش عزیزدلم به دوستش زنگ زدکه اگه ماشین سراغ داری اطلاع بده میخوام برم سرکارگفت باشه به فکرتون هستم.دوباره عزیزدلم تماس گرفت گفت باشه چشم.دیشب بنده خداتماس گرفت که راننده لازم دارن بدون هیچ معطلی خدابه همین سادگی توسط دستای قدرتمندش برای عزیزدلم وپسرم 10چرخ آماده کردگفت: لیلاخانم گام اول روبردارین تاگامهای بعدی روبرات بردارم.

    خدایاشکرت که این ویروس واردبدنم شدکه شوهرم به فکرافتادکه بایدقدمهاروتکاملی طی کنددوباره ازرانندگی برای رضای خدادرمشیت الهی کارگری کنه واین نشانه ای است برای ماکه به زودی خدبه خودمون 10چرخ هدیه داده ومنهِ ملکه توخانه روخودم کارمیکنم.

    الخیروفی ماوقع هراتفاقی تودنیامیفته همش به نفع ماس.

    وهروزخواسته ام رامینویسم وشکرخداروبه جامیارم وسعی میکنم که ابوموسی نباشم من یک شیریال دارهستم،من یک عقاب هستم ،عاشقتونم که هرکس هرنعمتی به دست آورده به هم دیگه اطلاع رسانی میکنندوبقیه امیدوارتربه خدامیشن این دوره ی روزشمارواقعابایدخوب ازش استفاده کنم !نگم این فایلهارایگانه ازکلمه ی رایگان لذت نمیبرم!!!!!!!

    من میگم فایلهای هدیه چون من لایق دریافت هدیه های الهی هستم.خدایاکمکم کن چون من ناپخته هستم وتوپیرفرزانه ای به کمکت نیازمندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    گلاله خسروی گفته:
    مدت عضویت: 880 روز

    خدایا شکرت

    با سلام خدمت خانواده عباسمنشی واستادوخانم شایسته عزیز

    راستش وقتی قدم در این مسیر میزاریم شجاع میشیم یعنی یک‌ویژیگیهای جدیدی پیدا می‌کنیم که با قبلا کلی فرق می‌کنه و شخصیتمون عوض میشه توحیدی تر میشویم یعنی اینکه می‌دونیم نباید هیچ قدرتی دست هیچ کس بدیم جز خدا، پس روی ترسامون پا میزارم و قدمی برمیداریم که درسته حتی اگه به ظاهر غیر منطقی به نظر بیاد،روحمون لطیف ترمیشه و در هر چیزی خدا رو جستجو میکنم پس کم تر آدمها رو قضاوت میکنیم و دنیا هم ایینه افکار ماست رو اجرا می‌کنه و بعدروی مثبتش رو بهم نشون میده ،برنامه و هدف میزاریم و راه رسیدنش دست خودش میسپاریم ومسیر امن و غیر امن و آسان رو خودش بهمون نشون میده یعنی یک مسیریاب عالی داریم،

    ! با این کلیپ که از استاد عزیز دیدم سعی میکنم بازم شجاع تر باشم گرچه خدایی من شجاعت‌های زیادی داشتم اما باید در تمام زمینه و مقدارش رو هم بیشتر کنم خدایا شکرت که همیشه من رو مدد می‌کنی واسانیها رو جلو پایم میگزاری و من وعزیزان عباسمنشی شادو‌خوشبخت وثروتمند وعزتمند در دنیا و آخرت قرارمیدهی …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 1425 روز

    روزشمار118

    سلاممم به همه

    در مورد نقطه امن باید بگم حس میکنم تا حدودی آدم ریسک پذیری هستم یعنی شادی و لذت خودم مهم تره ولی خب بازم جای کار داره شده ک جاهایی از نقطه امنم خارج نشم و بترسم.

    یکی از کارهایی ک انجام دادم در این مورد و از مکان امنم خارج شدم این بود ک کارشناسیم رو شهر دیگه زدم در صورتی ک اکثر دوستام مخالف این بودن ک نهه سخته نمیشه نمیتونی از اونطرف اقوام بودن ک تا الان که سال آخر کارشناسی هستم منتظرن من دووم نیارم و بخوام انتقالی بگیرم و از همون اولش میگفتن صب کن الان کروناعه بعد ک یه ترم کامل بری اینقدر اذیت میشی بهت سخت میگذره ک هرشبت میشه گریه و دلتنگی یا وقتی فهمیدم از شهرم تا اونجا اتوبوس مستقیم نداره و باید دو مقصدبرم یااینکه ساعت2شب میرسم شهر غریب و خودمم ک باید اسنپ بگیرم و برم خوابگاه اصرار بود ک انتقالی بگیری بهتره فلان ولی خداروشکر الان سال آخر کارشناسی هستم و یکبارم از انتخابم پشیمون نشدم و یکی از بهترین تجربه هام بود ک چقدر بهم کمک کرد پیشرفت کنم اجتماعی تر بشم نترس تر بشم و مهم تراز همه مستقل تر بشم و بفهمم این خودمم ک باید کاری برای خودم بکنم ن کسی دیگه و مطمئنم اگ دانشگاه شهرخودمون میرفتم همیشه این تو ذهنم تداعی میشد و بابام هس دیگه حواسش بم هس و وابسته به خانواده بودم و این تجربه های عالی رو نداشتم اصلن و نقش مامان بابامم توی این تصمیم بی تاثیر نبود و تاآخرش پشتم وایسادن و به انتخابم احترام گذاشتن و توجهی ب حرف بقیه نکردن ک چجوری میتونی دخترتو تنها بفرستی یه شهر دیگه و ازش بی خبر باشی این دوره زمونه و اونا بودن ک این جسارت رو به من دادن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    رویا میانکاله گفته:
    مدت عضویت: 991 روز

    به نام خالق هدایت و نشانه ها

    سلام به همه دوستان استاد عزیزم و مریم بانو

    استاد من این روزا دارم هی هدایت میشم هی نشانه میبینم اکثر هدایت ها رو گوش میدم در صورتی که همون لحظه ذهن میاد اون روش غیر منطقی جلوه میده ولی من پیش میرم و بعد از یک روز یا یک ساعت یا چند روز نتیجه همون گوش دادن هدایت میبینم .

    همین امروز بعد نوشتن ستاره قطبی و درخواست اینکه چه فایلی گوش بدم در خواست کردم خدا شروع به هدایت کرد .در صورتی که من هر صبح موقع رفتن به سرکار دنبال بچه ها برم تا ببرم مدرسه،فایل روزشمار یکبار تو خیابون گوش میدادم امروز هدایت اومد براساس خوندن کامنت دیشب برم فایل ها نتایج دوستان از قسمت یک گوش بدم تا برسم خونه 4 فایل گوش دادم به ترتیب،آخرین فایل فک کنم شیرین جان بودن که پرسیدن من گیجم نسبت به هدایت ،هر لحظه یه چیزی بهم میگه این هدایت هست یا نه نمیدونم چیکار کنم آیا هرلحظه ما داریم هدایت میشیم این اول بگم من قبل گوش دادن به این فایل امروز دو تا از بچه ها نیومدن یه هدایتی گفت از یه مسیر متفاوت برو چون نیازی نبود مسیر قبل برم ذهنم با منطق گفت برای چی راهت دور میکنی این سمت کلی مسیرت دورتر میشه ولی من همون لحظه گفتم همین که مسیرت دور میکنی یعنی باور کمبود فراوانی اینکه بنزینت بیشتر استفاده میشه و مسیر جدید رفتم تا اینکه همه رو رسوندم نزدیک خونه دیدم شیرین جان این سوال پرسید و استاد جان گفتن ما از تو شکم مادر هر لحظه در حال هدایت شدن هستیم تو هر لحظه خودت به خدا بسپار حتی تو غذا خوردن چی بپوشم کجا برم چه حرفی بزنم و هرچی گفت گوش بده امکان داره با منطق همون لحظه کار اشتباهی باش ولی بعد یک ساعت یک روز چند سال نتیجه همین هدایت میبینی و من جواب سوالم همیشگی ام گرفتم خدایا شکرت

    حالا اومدم تو خونه روزشمار136فصل پنجم زدم این فایل اومد و استاد چقدر عالی و کاملا هدایت شده امروز این فایل اومد من قبل اینکه این فایل گوش بدم امتحان پس دادم اونم صبح الان چقدر خوشحالم از مسیر جدید رفتم با یک تیر دو نشون زدم خدایت شکرت .

    استاد من خیلی خیلی به هدایت دارم ایمان پیدا میکنم هدایت یه جورایی اعتماد به نفس هم بالاتر میبره آدم دست به عمل میکنه کاری میکنه چون و چرا نیاری و همون لحظه اقدام کنی.

    خداروشکر میکنم که چند وقتیه دوست دارم چیزای جدید تجربه کنم هی از این شاخه به اون شاخه میپرم تا علایقم پیدا کنم و از اون حاشیه امن خودم خارج کنم خیلی خیلی نیاز دارم روی خودم کار کنم .

    استاد من چند ماه پیش رفتم از آدم های که حس خوبی نداشتم روبرو شدم تحسین کردم خودم رها کردم از اون حاشیه امنی که هر لحظه تو ذهنم قضاوت میکردم رفتم جلو سلام کروم تحسین کردم لبخند زدم و جوابم این شد که چه رابطه خوبی پیدا کردیم دیگ اون حس بد نبود دیگه رها شده بودم

    وقتی آدم این شجاعت به خرج میده بعدش نتایج عالی میگیره به خودش افتخار میکنه ارزش خودش بیشتر میفهمه .

    استاد عزیزم از شما سپاسگزارم که از تک تک موضوعات روزمره زندگی برامون تبریک به قانون میکنید و صحبت می‌کنید و با مثال توضیح میدید.

    خدایا شکرت

    در پناه حق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: