ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 67 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا جعفری گفته:
    مدت عضویت: 454 روز

    بنام خداوند هستی بخش هدایتگر

    سلام و عرض عشق به استاد عزیزم، مریم بانوی بینظیر و دوستان گل

    ازونجایی که تصمیم گرفتم باورهای مخربم رو بشناسم و از همه مهمتر باورهای قدرتمند کننده رو درون خودم تقویت کنم که بتونم به خواسته هام نزدیک و نزدیکتر بشم ،

    هدایت شدم به این فایل .

    اگر خداوند کمکم کنه و هادی من باشه توی این مسیر می‌خوام تمرینش و استارت بزنم و متعهدتر باشم.

    1) چندسال پیش وقتی کنکور دادم دوست صمیمیم فاطمه که چندوقتی بود ازش بی اطلاع بودم هم همزمان با من کنکور داد ،

    و با رتبه خیلی عالی دانشگاه قم ، اون هم هم‌رشته من که مهندسی برق بود قبول شد ، درصورتیکه من همون رشته رو داشتم منتها یه دانشگاه خیلی پایینتر.

    قطعا بهش حسادت کردم که نگاه کن درسته جفتتون یه رشته دارید ولی دانشگاه تو کجا و اون کجا

    اصلاح باور : فاطمه از حواشی خودشو دور نگه داشته بود ، اون ورودیهای خوبی به ذهنش میداد و تلاش خوبی داشت و ازونجا که تمرکزش روی درسش بود نتیجه خوبی هم گرفته بود ،

    اون خودش را لایق دانشگاه خوب و رتبه خوب میدونست و بهش رسید .

    چیزی که من نداشتم ، یعنی نه ورودیهام و کنترل میکردم ، نه تمرکز گذاشته بودم و نه خودم رو لایق میدونستم.

    باور قدرتمند کننده: من باید مدام مراقب ورودی ذهنم باشم ، مراقب باشم چه غذایی به خوردش میدم، مراقب آدمهای دورم باشم .

    باید تمرکز کنم بر روی خواسته ام و خودم رو لایق بهترین ها بدونم .

    2) وقتی همکلاسیم که خیلی هم باهام در رقابت بود دانشگاه قزوین اونم تو رشته مامااااایی قبول شد، من گفتم واو نگاه کن اون به کجا رسید نگاه کن عجب رشته ای قبول شد اونوقت تو دلت خوشه مهندسی می‌خونی که تهش هم معلوم نیست . الان چقدر داره پزشو میده دیگه میشه خانم دکتر .

    الآنم بعد از سالها دوری از خونواده و کار کردن به عنوان ماما توی بیمارستانهای تهران ، مطب خصوصی خودش رو زده .

    اصلاح باور: یادت نمیاد وقتی هزینه دانشگاه و اون رشته بالا بود ، طوری که اصلا قابل مقایسه با شهریه تو نبود و مادرش بخاطر پرداخت هزینه النگوش و می‌فروخت ،

    اون و خونوادش بهای زیادی دادند و اون خودش رو توانا و لایق میدونست که قبول کرد این بها رو بده چون خودش رو باور داشت که می‌تونه جبران کنه ،

    و چقدر عالی چندبرابرش رو جبران کرد، برای پدرش ماشین خرید.

    زهرا اون خودش رو باااااور داشت و تلاش کرد .

    تو توی سختیهای اون نبودی تو نمیدونی اون چطور به تنهایی اونجا دووم آورد و خودش و بالا کشید ،

    اون به خودش ایمان داشت پس نوش جونش

    باور قدرتمند کننده: احساس خودباوری و احساس لیاقت در مورد خودت باعث میشه همه چیز به تسخیرت دربیاد و جهان از هر جهت کمکت می‌کنه که نشون بده لایقی .

    هرچیزی بهایی داره تو اگه موفقیت زیادی میخوای حاضری چه بهایی پرداخت کنی؟

    به اندازه ای که ایمان داری به خودت حرکت میکنی و بها میدی.

    3) وقتی دخترعمم با کسیکه اول خواستگار من بود ازدواج کرد ، و بعد شوهرش یه ماشین تمیز خرید و بعد هم خونه خرید ،

    اولش حسادت کردم که نگاه تو میتونستی جای اون باشی و می‌تونستی حتی جایگاه بهتری داشته باشی.

    باور صحیح: اون ازدواج رو دوست داشت ولی تو صرف ازدواج برات اهمیت نداشت ،

    شوهرش قبلش هم وضعیت مالی خوبی داشت و همسرش باورهای درستی در مورد ثروت داشت و خودش را لایق میدونست و انگیزه و امید داشت ،

    پس بهش رسید.

    باور قدرتمند کننده: خودت رو با زندگی بقیه مقایسه نکن چون نه تو اون آدمی نه افکارت مثل اون آدمه ، نه توقعت از دنیا در حد اون آدمه و نه ترمزهاتون.

    تو لیاقت خیلی خیلی بیشتر رو داری ،

    زهرا تو چون زندگی عاشقانه برات اهمیت بیشتری داشت و داره تن به هر ازدواجی ندادی.

    تو داشتن این امکانات رو بدیهی می‌دونی و اگر کسی به چیزی یا جایی میرسه باید تشویقش کنی باید ببینی اونا چه باور قدرتمند کننده ای داشتن و تو هم الگو بگیری.

    4) وقتی یکی از آشناها که همسن منه و شرایط خانوادگی معمولی و چهره بسیار معمولی داره یه ازدواج موفق و عاشقانه داشت، با مردی که چهره بسیار زیبایی داره و نزاکت و شخصیت ازش می‌باره ازدواج کرد ،

    واقعیتش این بار وااااقعا حسادت کردم و دست به کارهایی زدم که بچگانه بود و تبعات جالبی نداشت، هرچند ناخواسته بود ولی مشخص بود که از روی حسادت انجامش داده بودم

    اینو اون موقع نمی‌دونستم .

    اصلاح باور: اون خودش رو لایق دریافت عشق میدونست، خودش را لایق بهترین میدونست ، و خداوند چقدر زیبا بهش عطا کرد.

    باور قدرتمند کننده: زهرا دیدی رابطه عاشقانه و زیبا هم وجود داره ؟

    دیدی میشه به پای عشقت بمونی و باهاش ازدواج کنی؟ دیدی چقدر زیبا به هم رسیدن؟

    پس باور کن که هست باور کن که برای تو هم خیلی زیباتر حتی می‌تونه اتفاق بیفته ،

    خودت رو لایق بدون زهرا ، جهان پر از آدمهای خوبه، پر از آدمهای شایسته و با شخصیت و تو با افکار درست و ارتقا دادن خودت و فرکانست میتونی جذبشون کنی.

    نتیجه :

    من درکل برای کسی غبطه نمیخورم و اگر هم حسرت میخورم و حسادت میکنم آنیه و خیلی سریع فراموش میکنم ،

    بخاطر همین خیلی بخودم فشار آوردم تا موفقیت بقیه رو یادم بیاد و بتونم ازشون باور درست بسازم.

    هرچند نمیدونم دلیل نرسیدن هام آیا همین احساس عدم لیاقته یا احساس کمبود و یا دقیقا چه باور اشتباهی دارم که با اینکه به موفقیت‌های زیادی رسیدم ،

    منو راضی نمیکنه ( باید بگم که از نظر 90 درصد اطرافیانم من دختری هنرمند، باهوش، خلاق و موفقم)

    ولی من خودم خیلی بیشتر از اینها می‌خوام و دقیقا نمی‌دونم روی کدوم باور باید کار کنم که و تکرارش کنم تا به خواسته هام نزدیک و نزدیکتر بشم .

    از خداوند می‌خوام که هدایتم کنه و نشونم بده که زهرا حواستو جمع کن این باور و درست کن

    مسیر درست اینطرفه .

    از ته قلبم می‌خوام هدایتگرم باشه

    عاشقتونم مرسی که تا اینجا باهام اومدید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    علی ممبینی گفته:
    مدت عضویت: 1581 روز

    به نام خدای رزاق و وهاب

    درود استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    از همین اول بگم که من جز کسانی بودم که این فایل رو دو بار دیدم و تمرینات رو جدی نگرفتم و الان که تمرینات رو انجام دادم فهمیدم چقدر تاثیر دارن و میتونن سازنده باشن پس پیشنهاد میدم پشت گوش نندازید

    من تمرین رو داخل دفتر نوشتم اما خلاصه ای از درس ها رو اینجا مینویسم:

    اینکه میشود با تمرکز و تعهد داشتن به یک مسیری قدم به قدم پیشرفت کرد و هر روز موفق تر شد و زود تر از چیزی که انتظارش رو داری‌ به خواسته ات برسی

    اینکه غلبه به ترس ها نه تنها کشنده نیست بلکه باعث بیشتر شدن ایمان و اعتمادبنفس میشود

    اینکه با تمرین و تکرار میشود در هر موضوعی(فرقی نمیکند چه باشد)میشود پیشرفت کرد

    اینکه در دل کار آدم هدایت میشود و کار را یاد میگیرد و حرفه ای تر میشود

    اینکه خداوند میتواند شرایط،موقعیت ها،افراد و ایده هایی را وارد زندگی ات کند تا تو را به خواسته ات برساند

    اینها خلاصه ای بودن از درس هایی که از موفقیت نزدیکانم گرفتم

    دمت گرم استاد چون انتظار نداشتم انقدر انجام تمرینات احساس خوبی بهم بده و رابطم با خودک رو بهتر کنه،بریم که فایل بعدی رو گوش بدیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    نازنین گفته:
    مدت عضویت: 981 روز

    سلام دوستان

    من به این سوال خیلی فکر کردم…

    اول از همه بگم که با ( نشانه امروز من به فایل بعدی یعنی شماره 2 ) هدایت شدم و چون میخواستم کامل درک کنم از اولی شروع به گوش دادن کردم… و بعد دومی رو که گوش دادم دیدم چقدر شرح حال من بود…

    در مورد این فایل:

    موفقیت افراد برای خودشون و توانایی شون در من احساس خوشحالی و شعف ایجاد میکنه و تحسینشون میکنم ، در مورد خودم غمگین میشم نه به خاطر اینکه به جایی که اونا هستن نرسیدم، چون دنبالش نبودم حقیقتا، بلکه به خاطر اینکه خودم، در جایگاهی که برا خودم می خواستم نیستم

    مثلا

    دختر خالم الان یک مدیر موفق در سازمانی بالاست که حقوق خیلی بالایی داره و دفتر جداگانه و … از طرفی هم مادر دو فرزنده و زندگی زناشویی عالی داره و همیشه خونه ش مرتبه و مادرشم خیلی ازش راضی هست و همیشه به مامانم میگه فلانی میاد خونه مون دائم در وار و جنب و جوشه…

    به نظرم موفق شدنش به خاطر پشتکار. اراده، شفافیت خواسته هاش، برنامه ریزی، سلامت جسم، فرکانس خوب و در نتیجه بودن افراد خوب و دستان خدا دور و برشه…

    احساسم براش،تحسین هست… همیشه هم به مامانم که ازش میگه میگم اون یه ادم قوی و سوپر ومن هست که میتونه اینطوری باشه

    در مورد خودم

    من هیچ وقت دلم نخواسته کارمند باشم، با اینکه مادرم شاغل بود و دقیقا مثل دخترخالم زن موفقی بود، ولی من دوست دارم خونه باشم و از بزرگ شدن بچه هام و کارهای روتینم لذت ببرم

    در عین حال درامد داشته باشم و در اجتماع باشم با کانال مجازیم

    چرا غمگین میشم؟

    چون میگم چرا تو اراده ت اونقدر نیست؟ برنامه‌ریزی قوی نداری، انرژیت کمتره و نمیتونی

    و درعین حال

    چرا همین که هستی رو دوست نداری،و نپذیرفتی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    فریبا حبیبی گفته:
    مدت عضویت: 791 روز

    بنام خدا

    سلام و درود فراوان به استاد عزیزم

    سوال: اگر یکی از افراد نزدیک بشما به موفقیت بزرگی برسد موفقیت کاری، مالی، روابط یا…..

    شما چه احساسی دارید آیا احساس خوشحالی میکنی؟ الهام بخش تو است و کنجکاوی که ایده بگیری که چجوری به اون موفقیت تونسته برسه و باور میکنی تو هم میتونی؟

    یا حسادت میکنی و احساس بدی داری؟

    برای من پاسخ دادن به این سوال ناراحت کننده بود چون منو با درون خودم با اون چیزی که واقعا هستم روبرو کرد چون برای جواب این سوال نمیتونستم تظاهر کنم که بگم اره من از موفقیت دیگران خوشحال میشم

    اما نه موضوع عمیق تر و سرنوشت ساز تر ازین است که دیگه روی احساساتم سرپوش بگذارم روی باور های غالب خودم سرپوش بزارم و هی بگم پس نتایج چرا نمیاد من که هر روز فایل های استاد را گوش میدم

    چند روزی بود که به این نتیجه رسیده بودم که من تعهد لازم و کافی ندارم استمرار ندارم بخاطر همینه که نتایج دلخواه من پدیدار نمیشه

    امروز هم روز سختی را گذراندم

    اما هدایت شدم به این سلسه فایل ها(ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده)

    خواسته ای مهم زندگی من که چند سالی است این خواسته ای منه ازدواج عاشقانه و موفق است که هنوز موفق نشدم راستش قبل آشنایی با استاد که اصلا فکر نمیکردم خودم میتونم با تغییر باورهایم به این خواسته برسم و خیلی سخت و دور از دسترس میدیدم و میگفتم باید درس بخونم حتما درامد داشته باشم جایگاه اجتماعی خوبی داشته باشم تا بتونم ازدواج دلخواهم را داشته باشم(عدم احساس لیاقت)

    و اما پاسخ به سوال:

    مورد اول: ازدواج عاطفه و رامش: وقتی خبر این ازدواج را شنیدم به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم خیلی با حسرت زیادی گفتم خوشبحال عاطفه که با مردی که عاشقش بود ازدواج کرد چقدر عاطفه زرنگ بود که رامش را اینقدر به خودش علاقه مند کرد که باوجودیکه خانواده پسر راضی نبودن بازم پسره با عشقش ازدواج کرد انوقت من چی؟؟؟ تا ب کسی علاقه مند میشم شرایط ازدواج یا تصمیم ازدواج با منو نداره ومجبورم قید رابطه را بزنم

    خوب عاطفه در خانواده بهتر از من بزرگ شده شرایطش بهتر از من بوده خلاصه ارزشمند تر از من بوده نگاه حسرت، احساس ناامیدی، حسادت بمن دست میده و اصلا هروقت یادم میاد تنم میلرزه این همون موردی است که خیلی احساس منو بد میکند

    و از طرفی هم دنبال اینم که مشکلی توی رابطه شون یا زندگی شون اگر است بفهمم که باخودم بگم نه اینقدری هم که من فکر میکنم خوشبخت نیستن نه خدامیدونه عشق شان تا همیشه ادامه پیدا کنه حتما منحصر به زمان دوستی و نامزدی شان است و بعد ازدواج خبری ازین عشق نیست

    مورد دوم: ازدواج مرضیه: خبر ازدواج این دوستم باعث خوشحالی من شد و گفتم لیاقتش را داشت

    احساس حسرت میکردم که گفتم ببین برای این شد اما از من هنوز هیچ خبری نیست و بازم این احساس داشتم که اون چهره ای زیباتری دارد تحصیلات بیشتری دارد خانواده ای فرهنگی دارد.

    اما در کل میگفتم واقعا لیاقتش را داشت.

    وخیلی احساس من بد نشد نسبت به مورد اولی که نوشتم و فقط گفتم کاش برای منو خواهران منم زودتر همچین ازدواج خوبی اتفاق بیفتد

    در کل وقتی میشنوم پسری عاشق یه دختر میشه و میره خاستگاری اش و دختر هم عاشقش است و ازدواج میکنند باهم

    دوتا فکر میاد توی ذهنم

    1_خوشبحال اون دختره که باکسی که عاشق هم بودن ازدواج کردن احساس حسرت بمن دست میده که برای اون شد (من که اینقدر ارزشمند نیستم که این نعمت وارد زندگی من بشه=احساس عدم لیاقت)

    2_ این عشق و دوست داشتن ماندگار نیست مگه میشه این عشق و علاقه بعد ازدواج هم ادامه داشته باشد(احساس ترس، احساس کمبود عشق)

    از موفقیت های مالی، شغلی، تحصیلی دیگران هم در بعضی موارد احساس حسادت، حسرت میکنم

    اما بیشترین باورهای محدود کننده ام در مورد روابط است که فکر میکنم بزرگترین پاشنه اشیل من احساس عدم لیاقت است.

    باورهای قدرتمند کننده:

    مورداول: من که نمیدونم اون چه فرکانسی به جهان ارسال میکند که نتیجه اش شد ازدواج با مرد دلخواهش، باوری که منو درین موضوع به آرامش میرسونه اینه که به نتایج او نگاه نکنم بلکه با آموزش های دوره ای عشق و مودت باورهای هماهنگ به خواسته ام بسازم و منم عشق را تجربه کنم.

    منم لیاقت دارم که یکی عاشق من بشه و دقیقا همون مرد رویاهایم باشد و این عشق به ازدواج برسه و یک عمر عاشقانه باهم زندگی کنیم

    ادم های زیادی هستن عاشقانه ازدواج کردن و عشق شان پایدار است مثل رابطه عاشقانه رونالدو و جورجینا

    مثل رابطه مسی و همسرش

    اصلا طبیعی اینه که عشق و مودت هر روز بین شون بیشتر بشه اگر غیر ازینه بخاطر باورهای محدود خود افراد است و گرنه روند طبیعی عشق است

    .مورد دوم: مرضیه به خداباور خوبی داشت و همیشه میگفت خدا خواسته های ادم را اجابت میکند صبور بود و سعی میکرد مثبت اندیش باشد برای خودش ارزش قائل بود

    منم باید یاد بگیرم باورهامو در مورد خدا درست کنم گمان نیکو داشته باشم به خدا

    و بگم همون خدای که این رابطه عاشقانه را به مرضیه داد بمنم میده

    و درنهایت باید با تهیه دوره ای احساس لیاقت بصورت تمرکزی روی خودارزشمندی درونی ام کار کنم این روزها به وضوح متوجه شدم هرچی میخورم از عدم احساس لیاقت میخورم.

    خدایا کمکم کن بتونم شخصیت خودم را تغییر بدم.

    آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    فاطمه خواجویی گفته:
    مدت عضویت: 1793 روز

    سلامی دوباره

    تمرین قسمت اول

    افرادی که به موفقیت رسیدن :

    احسان داداشم از شهر کوچیک رفت اصفهان و اونجا به موقعیت مالی خیلی خوبی رسیده که من خیلی به دلایل موفقیتش فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که احسان همیشه اعتماد بنفس خوبی داشت و می‌گفت من از پس هر کاری بر میام و تمرکزشو لیزری گذاشت روی شغلش و ازین شاخه به اون شاخه نشد و این می‌تونه واسه من الهام بخش باشه که برادرم که شرایط یکسانی با هم داشتیم به این درجه از موفقیت رسیده پس منم میتونم با توکل به خدا مهاجرت کنم و اینقدر موفق بشم . من همیشه احسان تحسین کردم بابت اعتماد بنفسش و اینکه به همه ارزوهاش داره میرسه .

    زهرا دوستم که برای ادامه تحصیل به آمریکا مهاجرت کرده خب زمانی شنیدم خیلی خوشحال شدم که دوست چندین سالم داره اینقدر موفق میشه و بازم دلیلش اینه زهرا از همون کودکی خیلی اعتماد بنفس داشت خیلی خودشو لایق میدونست.

    مرضیه دوستم که سالهای اول کارش انتقالی گرفت به همون جایی من میخواستم اولش خدایی خیلی حسم بد شد که من با سابقه پایین تر نتونستم به اون جایگاه برسم ولی بعدش واسش خوشحال شدم و دلیلشم اینه اون باورهای مخرب کمتری به مهاجرت نسبت به من داشت ولی من توی این سالها بمباران شدم با باورهای مخرب .ولی اگر کسی توی همین شغل من رشد کرده ایقد راحت به اون جایگاه رسیده پس واسه منم امکان پذیره.

    امید به خدا که با انجام این تمرینات سد باورهای مخرب بشکنه و من به خواستم برسم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    حامد احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2051 روز

    سلام خدمت استاد گرامی وهمه اعضای خانواده عباس منش

    من راجع به این سوال فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که عکس‌العمل من نسبت به موفقیت دیگران از قبل از آشنایی من با استاد و بعد از آشنایی از زمین تا آسمان فرق کرده

    قبل از آشنایی با سایت من نسبت به موفقیت دیگران چه آشنا چه غریبه حسادت میکردم و هزارو یک عامل خارجی را به موفق شدن طرف ربط میدادم تا موفقیت دیگران را بی ارزش جلوه دهم تا خودم را بی عرضه ندانم و رنج نشم

    ولی خدارو شکر حالا خیلی بهتر شدم موفقیت دیگران را تحسین میکنم چون درکم از قوانین بهتر شده

    چون میدانم در این جهان هر کس دقیقا سر جای خودش هست

    چون میدانم دنیا پر از فراوانیست و هر کس ب جایی رسیده شانس من رو برای رسیدن به خواسته‌های من کم نکرده بلکه راه را برای من هموار تر کرده چون من می توانم از او الگو بگیرم و خواستها برای من دست یافتنی تر باشند

    اما خیلی وقتها من از الگوهای غلط گذشته استفاده میکنم بخصوص در مورد آشنایان و بویژه در مورد کسانی که در مورد آنان حس رقابت دارم که این خود ازباور محدود برای دیگران زندگی کردن و نه زندگی به شیوه شخصینشات میگیرد.

    و امیدوارم که دانسته های که در بالا نوشتم هر چه زودتر با تکرارو تمرین زیاد تبدیل به باور شوند تا بتوانم همیشه و همیشه زیبایی ها و موفقیت ها رو ببینم و تحسین کنم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    امین ابریشم کار گفته:
    مدت عضویت: 1417 روز

    سلام‌ و درود بر همگی

    سریع میرم سر تمرین این جلسه:

    سوال قسمت اول:

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!

    قبلنا خیلی حسادت میکردم ولی الان اولش حسم بد میشه و از اینکه اون شخص به خواسته اش رسیده ناراحت میشم ولی بعدش میام با این استدلال که:

    هرکی که هر جایی که هست جای درستش هست و هیچ بی عدالتی تو این جهان رخ نداده خودم را اروم میکنم و میگم اون شخص حقشه با اینکه من نمیدونم چرا، چون خدا عادله وسیستم نتایج را بوجود میاورد.

    حسی که به من دست میده اینه:

    امین تو از اونا عقب افتادی، اون ها از تو زدند جلو، اون ها الان از تو موفق ترند.

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!

    حقیقتش را بگم حسادت میکنم ولی تلاشم این ایت که حسادت نورزم و بگم خدا عادله، و اون شخص جای درستی قرار دارد.

    مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.

    مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    شخص A از سربازی اش معاف شد. حس من : اخه چرا انقدر ساده باید به این دستاورد برسه،حقش نیست.

    شخص B به شدت در کسب و کارشان موفق شده و داره راحت پول میسازه. حس من : احساس خاصی ندارم.

    شخص C به فرانسه رفته و اروپا را گشته. حس من : ایول بابا دمشون گرم فرانسه رفتند، این ها الهام بخش بودند.

    شخص D لاماری خریده: حس خاصی ندارم

    شخص E توی ترکیه انقدر موفقه و مهاجرت کرده : احساس خاصی ندارم.

    شخص F توی 18 سالگی به امریکا مهاجرت کرده و برای خودش الان کمری خریده. حس من : حس عقب موندن دارم، اونی که انقدر توانی هاش از تو کمتر بود الان 20 سالش شده و داره کلی پول در میاره و کمری سوار میشه.

    شخص G داره به راحتی توی اینستاگرام پول در میاره. حس من : اون حقش نیست نباید انقدر پول در بیاره.

    مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    شخص A : به همین سادگی هم میشود از سربازی معاف شد،لازم نیست کار خاصی انجام شود. گفت اسان گیر بر خود کار ها کز روی طبع جهان سخت میگردد بر مردمان سخت کوش هرکی بیخیال تر خوش شانس تر.

    شخص B : نتیجه ی پشتکار و تمرکز مداوم بر روی چیزی میشود یک شرکت موفق.

    شخص C : که به فرانسه سفر کرده: خواسته ها قابل دست یابی اند همه چیز امکان پذیره میشود به خواسته ها رسید.

    شخص D : مهاجرت کار درستیه و نتیجه اش مثبته.

    شخص E : باز دوباره مهاجرت کار درستیه و نتیجه اش مثبته.

    شخص H : برای پول در اوردن لازم نیست کار خاصی کرد می شود از طریق اینترنت کلی پول در اورد لازم نیست سابقه ی کار زیاد داشته باشی تا پول در بیاری.‌اگر کلی هم شکست بخوری راه بازگشت وجود دارد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    آسیه فرزانه گفته:
    مدت عضویت: 1221 روز

    سلام استاد عزیز و دوستان عزیز

    من هم 3 تا از افرادی رو که از نزدیکان بودند و موفقیتهای خوبی به زعم من دارند رو رصدکردم. و فهمیدم باچه احساسات منفی در مورد اونها دست و پنجه نرم کردم. اما چون مدتهاست دارم سعی میکنم دیدگاهم رو عوض کنم توانسته بودم با اعراض و کنترل فکرم، کمی حسم را بهتر و بهتر کنم. اما با مالبدشکافی که استاد پیش روی ما گذاشتند. تونستم به نکات جالبی از تغییر زاویه دیدم بگیرم جمعا نتایج علل موفقیت اون عزیزان اول و قبل از هرچیز در این بود که به شدت روی احساس لیاقت و عزت نفس و اعتماد به نفس خودشان نسبت به قبل کار کردند. و حالا تبدیل به آدمهایی شدند که خودشون را لایق دریافت خواسته شون میدونن. و به همین دلیل و اینکه قانون به درستی جواب داده هر روز پیشرفت بیشتری رو داشتن. همچنین خصیصه توکل و ایمان به خدا رو در خودشون قوی کردن. به شدت روی خواسته شون تمرکز دارن و خودشون رو از افراد مضر و حاشیه ها دور نگه داشتن و هرچه بیشتر این کار رو میکنن قوی تر میشن. اونا جسارت پیدا کردن و دیگه مثل قبل نمیترسن و به دل ترسشون پریدن. تمام این افراد مورد نظر من تو خرج کردن و حساب کتاب، ذهن ثروتمندی دارن و حالشون با هزینه ها و درآمدهاشون خوبه و حس بد به خودشون نمیدن. از روابط اجتماعی خوبی برخوردارن.

    واقعا ممنونم که باعث شدید اینقدر واضح و دقیق بتونم علل رو پیدا و کالبدشکافی کنم. انگار ذهنم چند پرده روشنتر شده.

    ممنون و سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مهساه گفته:
    مدت عضویت: 1893 روز

    به نام خدای مهربان

    استاد عزیزم سلام و خانم شایسته دوست داشتنی

    استاد ممنون بابت این سلسله فایل هایی که آماده کردید

    در مورد سوالتون من با تمام صداقت در دفترم بهش کامل پاسخ دادم .

    و وقتی پاسخ دادم دیدم علارغم تصوری که همیشه دارم که من آدم حسودی نیستم ولی خیلی از مواقع این حس حسادت را داشتم وگاهی چقدر هم پررنگ بوده طوری که احساس خیلی بدی را تجربه کردم.ولی همیشه به مرور زمان سعی کردم با تحسین افراد و خوب خواستن براشون این احساس مخرب را کمرنگ کنم.

    ولی واقعا انقدر دقیق که با دیدن این فایل فوق العاده فهمیدم نمیدونستم این احساس بد ومحدود کنندهبه خاطر یه سلسله باورهای محدود کننده ای هست که دارم.

    باورکمبود ( البته که ازوقتی از فایل های استاداستفاده میکنم خیلی کمتر شده ولی بازم کلی جای کار دارم.)

    باور اینکه با موفقیت اطرافیانم من بد وضعیف جلوه میدم این باور خیلی جدی دروجودم بود بهتربگم همیشه میخواستم در خانواده من عالی و موفق باشم وهر وقت این را به خطر میدیدم به شدتواکنش نشانمیدادم اصلا هم متوجه نبودم ولی بازهم بعد ازآشنایی با استاد خیلی خیلی بهتر شدم و این باورهاکه ساخته شد موفقیت افراد دیگه یا کلا افراد دیگه هیچ تاثیری درموفقیت و احساس خوب من ندارن خیلی بهتر شدم ولی بازم باید بهتر کار کنم

    باور محدود کننده اینکه دیگه نمیتونم مثل اونها موفق بشم ( درزمینه رشته تحصیلی)

    باورمحدود کننده اینکه وجه اجتماعی فقط با نوع شغل به آدمداده میشه

    باورمحدود کنندهاینکه اعتماد به نفسم را به نتایجم گره بزنم و وقتی نتیجه نیومده اعتماد به نفسم پایینباشه( مشکل درعزت نفس که البته اخیرا روش کار کردم و لی بازهم باید بهتر کار کنم روی دوره عزت نفس)

    اینباورهای محدود کننده را داشتم و خداروشکر از وقتی با استاد آشنا شدم روشون کار کردم بهتر شدم ولی پاسخ به سوال استاد همه اینهارودوباره به هم یادآوری شد که بازهم جای کاردارم .

    تمرین راکامل دردفترم انجام دادم

    تک به تک افراد را نوشتم احساسی که داشتم را نوشتم

    و درنهایت خیلی برام جالب بود در مورد درسهایی که میتونم از موفقیت اون عزیزان ودوستانم بگیرم

    چشمگیرترینش رها بودنشون و اعتماد شون به رب وراحت گرفتن زندگی بود . چیزی که توش ضعف داشتم همیشه وباید بازهم خیلی خوب روش کار کنم.

    خداروشکر خداروشکر خدای مهربونم

    خدایا ساسگزارم برای این هدایت برای استادعزیزم

    استاد ازتون بینهایت ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    انسیه زمانی مهر گفته:
    مدت عضویت: 829 روز

    سلام استاد عزیزم واقعا سپاسگزارم استاد عزیزم وقتی دیدم شما فایل جدید روی سایت گذاشتین از اعماق وجودم خوشحال شدم استاد نازنینم نمیدونید چه قدر به این فایل امید دارم واقعا نمیدونم با چه کلماتی از شما به خاطر این فایل بی‌نظیر و توحیدی سپاسگزاری کنم من طبق وعده خدا منتظر این نشانه بودم واقعا وعده خدا تخلف ناپذیره امیدوارم من بتوانم از این فرصت اللهی استفاده کنم

    استاد توحیدی من عاشقتونم

    راستی دوره احساس لیاقت واقعا تأثیر خودش رو گذاشته شما جذاب‌تر و نفوذ کلامتون بیشتر شده

    واقعا توحیدی تر شدین سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: