ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 68 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    بهار کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1513 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز وخانم شایسته قشنگم راستش در مورد این سوال که اگه اطرافیانم به موفقیت برسند من چه حالی دارم باید راستگو باشم وبگم قبل از اینکه با استاد اشنا بشم بااینکه اصلن ادم حسودی نبودم ولی ستایش کردن راهم بلد نبودم خوشحال میشدم ولی بی تفاوت بودم احساس لیاقت نداشتم و دیگران رو مقصر میدونستم واینکه میشود برای من هم اتفاق بیفته را باشما اموزش دیدم با اینکه اکثر ادمهای دورم همه دارند واز نظر مالی در رفاهند اول یاد گرفتم بگم ماشالا افرین چقدر قشنگ چقدر زیبا از اون حس خنثی بودن در اومدم بعد یاد گرفتم هیچ کس رو مقصر ندونم با اینکه زندگی زنا شویی پنجاه پنجاه پیش میره به خداون توکل کردم یاد گرفتم روی خودم وتوانایی هام تکیه کنم هر روز یاد میگیرم من عاشق فایل گوش دادن های شما شدم چون من اصلن حوصله اینکه کسی برام حرف بزنه رو نداشتم ولی صدای شما مطالب شما بهم اگاهی میده ومن احساس میکنم چقدر از نظر اطلاعات اگاهتر شدم خودم درون خودم اطرافیانمو بیشتر درک میکنم وچقدر نسبت به مثبت بودن ودیدن چیزهای خوب زندگی وفکر مثبت داشتن توجهم بیشتر شده کلا نگاهم به اطرافیانم با دقت بیشتری شده یعنی اگه کسی بدست اورده منم میتونم وباید حس خواستن را در خودم بیدار کنم از شما استاد عزیز خیلی سپاسگزارم از وقت وانرژی که میزارید واز خداوند ممنونم که مرا دراین مسیر پر نور قرار داد در راهم اهسته اهسته جلو میام به خداوندو ایمانم امیدوارم و میدونم میرسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    میلاد بختیاروند گفته:
    مدت عضویت: 2047 روز

    سلام و درود.خدا قوت.خب در مورد تمرین.اسم یک سری از دوستان و نزدیکان رو نوشتم و درس هایی که گرفتم شامل این موارد میشن که:خب یکی از دوستان در مورد کارهایی که داشتن سر در گم بودن و از وقتی تمرکزی روی یک کار موند و حرفه ای شد نتایج خوبی گرفته و این برای من درس در مورد قدرت تمرکز داره.

    یکی دیگر از نزدیکانم کارش از جایی شروع کرد که چند ماهی بدون حقوق کار کرد و الان بعد از دوسال نتایج مطلوبی گرفته و حتی دانشجو تدریس میکنه توی محل کارش.و میشه از ایشون درس ایمان و عمل و توکل گرفت که قدم توی مسیر گذاشت و الان داره نتایجش رو میبینه.

    برادر بزرگ خودم توی زندگیش هیچ وقت وام نگرفت و الان از نظر جنبه ی مالی از بقیه ی ما موفق تره و از زندگیش راضیه وقتی شروع کرد حتی تخصص خاصی نداشت و به عنوان کارگر رفت سر کار و الان مدیر اجرایی شرکتشونه.به نظرم میشه از این مورد درس ثبات و ادامه دادن و عجله نداشتن گرفت.

    توی بحث زندگی مشترک یکی از دوستانم که ایشون من رو با سایت استاد آشنا کرد خب موفق عمل کرده اون خودش و خانمش یک زندگی ساده رو شروع کردن و کم کم زندگیشون رو ساختن حتی تونستن از شهرمون مهاجرت کنن و برن تهران توی یک منطقه خوب ساکن بشن و بعد توی بحث سلامتی و تناسب اندام کلی نتایج خوب دارن. درسی که میشه گرفت اینه که عشق و علاقه توی هر مبحثی که باشه میشه ازش رشد بیرون کشید و اون رو شکوفا کنیم.

    خب حالا یک مثال هم بزنم در مورد دوستی که خواست یک شبه پولدار بشه و یک مدت حدود سه سال واقعا پولدار شد خیلی رشد کرد کلا از فرش به عرش اینا شد ولی توی یه مدت کوتاه تمام اون چیزی که ساخته بود نابود شد و کلی بدهکار شد و تمام چیزی داشت فروخت و کارش به مراجع قانونی کشید.فعالیت دوستمون توی شرکت های هرمی بود.

    خب این مثالم در مورد موفقیت نبود ولی درس های مالی بزرگی برای من داشت.این موارد رو همیشه استاد توی اموزش هاش بازگو میکنه.من درس گرفتم که هر کسی خودش باید ثروت بسازه و مولد باشه.اختیار پول و مالت رو نباید به دست دیگران بسپاری چون بعدا باید التماس کنی.باید استمرار و ثبات رو تمرین کنی و مسیرت رو بسازی.این که بتونی خدماتی ارایه بدی و پول بسازی خیلی خیلی با ارزش تره از پولدار شدن یک شبه هستش چون ما اگر سیستمی بسازیم الکی و یک شبه نابود نمیشه و اینه که با ارزشه.با تشکر از دوستان و استاد عزیز.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سحر سپهری گفته:
    مدت عضویت: 1123 روز

    درود بر شما استاد عزیز و همه همراهان.

    خیلی سریع میرم سر اصل قضیه.

    من خیلی دختر تلاشگر هستم و سعی میکنم همیشه مسیری رو انتخاب کنم ک مثبت باشه، اول آسیبی به خودم نزنه و بعد آسیبی ب دیگران.

    خوب هم پول می‌سازم اما همیشه به اندازه اندکی پس انداز و گذران زندگیم به خوبی و در رفاه هست.

    اما این من رو قانع نمیکنه.

    چرا ک همش ذهنم درگیره از 7 صبح تا 9 شب سرکارم

    باید نتیجه خیلی متفاوت‌تر باشه.

    و با گوش دادن فایلهای شما متوجه شدم ک من در مسیر کاملا سنگلاخ هستم و نباید مسیر ثروتسازی این همه سخت و نتایجش آنقدر کم باشه.

    با گوش دادن این فایل متوجه خیلی از باگهای شخصیتی خودم شدم.

    با هم این باگها رو مرور میکنیم:

    1. من ذاتا علاقه ای به تماشای تلویزیون نداشتم از بچگی برای همین در این زمینه و گلیچین کردن برنامه های خوب و بد خیلی عالی هستم.

    اما چیزی ک در شخصیت من تاثیری همانند تلویزیون گذاشته صحبت‌های خانواده مثلا با تلفن پشت سر کسی غیبت کردن یا کلا صحبت‌های مقایسه ای و حرفهای منفی واقعا رو شخصیت من تاثیر گذاشته.

    اینکه مدام گفته می‌شد فلانی فلان کار رو انجام داد تو فلان کار رو.

    ک این بحثهای مقایسه ای خودش باعث ایجاد حسادتهای زیادی میشه.

    پس درس اول این هست که ارتباط با خانواده رو محدود و در چنین بحثهایی سکوت کرده و تمام تمرکزم رو می‌گذارم ک از این مقایسه منفی دور باشم.

    درس دوم هرگاه تووی ذهنم ناخودآگاه دچار مقایسه شدم، سریع به نکات سازنده و خوب اون شخص فکر کنم و خودم رو با خوبی‌های اون مقایسه کنم و سعی کنم اون نکات مثبت رو در خودم ایجاد و تقویت کنم.

    این باگ اول بود ک واقعا در من به شدت بلد هست.

    خب بریم ب سراغ حسادتها و مقایسه ها.

    من چندین بار سعی کردم آموزه های شمارو جدی بگیرم اما تا بهبود پیدا کردم مجدد رها کردم و طبیعتا برگشتم سر خونه اول.

    اما اینبار با آگاهی کامل میخوام ک همه تمرینات رو انجام بدم.

    1. حسادت اول من برمیگرده ب دختر دایی هم سنم ک از بچگی ب شدت با هم مقایسه می‌شدیم و من چون شخصیت فوق العاده کمال‌گرایی دارم مدام سعی میکنم از اون بهتر باشم.

    تا جایی ک اون زودتر از من ازدواج کرده بود تا مدتها فکر میکردم ک من مشکلی دارم

    در صورتی ک اولویت‌های زندگی آدمها متفاوت هست.

    اگر بخواهم تمرینی در این زمینه برای خودم در نظر بگیرم این هست ک یاد بگیرم هر بار ک موفقیتی از جانب اون شنیدم حتی اگر ته دلم اذیت شدم وانمود کنم ک خیلی سوپرایز شدم و خوشحالم تا کم کم این ملکه وجودم شود.

    یکی دیگه از کسانی ک بخش حسادت میکنم همکارم هست ک من قبلا مدرس آموزشگاه ایشون بودم الان من خودم آموزشگاه دارم تا استوره‌ای اینستای ایشون رو میبینم واقعا حالم بد میشه.

    در حالی ک ایشون در مسیر پیشرفت خودشون هستن و من هم در مسیر تکامل خودم.

    و حتی میتونم کلی ایده خوب از دیزاین کلاسهاشون، از نحوه برگزاری کلاسها بگیرم.

    در کل برداشت من تا اینجای مسیر این هست ک با دیدن هر شخص نکات منفی رو بازگو نکن، و خیلی راحت ازش بگذر، اما تا نکته مثبتی دیدی روش زوم کن، حتی در موردش کلی بپرس، سرچ کن، و آنچه ک به مسیر پیشرفت تو مربوط میشه رو دریافت کن و به کار بگیر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رویا محمدیان گفته:
      مدت عضویت: 1239 روز

      سلام سحر عزیزم

      استاد در دوره احساس لیاقت میگه

      حتی برای اینکه دیگران رو تحسین کنی هم دنبال این نباش که چیکار میکنن چون ذهنت ناخوداگاه و در لایه های درونی مقایسه میکنه فقط فقط تمرکزت رو بزار خودت و بدون اگر در مسیر درست باشی خداوند هدایتت میکنه و بهت میگه که چیکار کنی

      پس من اگر جای شما بودم پیج هایی که بهم احساس رقابت و حسادت حتی بسیار اندک میده رو پاک میکردم و تمام توجه و تمرکزم رو روی کار خودم میذاشتم تا به توان چند پیشرفت کنم

      در کل استاد تو این دوره طلایی میگه اگر ما قانون رو بدونیم اصلاااا به ادم ها هیچ کاری نداریم چون میدونیم اگر به چیزی که میخوام توجه کنم وارد اون محیط و شرایط میشم

      امیدوارم موفق باشی و ثروتمند سحر عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سلیمان صفری گفته:
    مدت عضویت: 2055 روز

    با سلام خدمت استادعزیزو مریم خانم و همه همکلاسی‌های خوبم.

    سلطانی هستم

    این اولین کامنت من در تمام طول دوره‌ های متعددی که گذراندم.

    اول بابت این کم کاری که کردم بینهایت از استادم عذرخواهی میکنم.

    اما در جواب سوالی که پرسیده شد

    جاری من که خداوند براش معجزه رقم زد و بعد از 21 سال زندگی بهشون یه دختره بسیار زیبا و سالم عطا کرد.وقتی خبر باردار شدنش رو شنیدم فقط خدا میدونه چقدر خوشحال شدم طوری که به هر دوستی که می‌رسیدم می‌پرسید چه خبر با خوشحالی تمام خبر خوش باردارشدن جاریم رو میدادم ، دلم میخواست بلندگو بردارم همه جا جار بزنم .براش هدیه خریدم دیدنش رفتم و مادر شدنش رو بهش تبریک گفتم بابت این معجزه که خدا بهم نشون داده بی‌نهایت سپاسگزاری کردم.

    یامثلا وقتی از جلوی مغازه برادر شوهرم رد میشم که کلی مشتری انجاست خدارو شکر میکنم وایمان دارم وقتی این حس خوشحالی از دیدن ثروت دیگران واقعی باشه خدا برای توهم رقم میزنه .البته که قبلا با این ایمانی که الان دارم این حس رو نداشتم اما با کار کردن روی خودم و ترک کردن حس حسادت تونستم به اینجا برسم .اولش فقط ادای آدمهای خوشحال رو در می‌آوردم اما با تکرار و تکرار شد عادت رفتاری من طوری که الان خیلی از اطرافیانم میدونن که من از شنیدن موفقیتهاشون چقدر خوشحال میشم واین حس رو ابراز میکنم، بهم خبرای خوبشون رو میدن وکلی حس خوب بهشون میدم البته که باز به خودم برمیگرده و چیزی غیر از قانون نیست.

    وقتی یکی از برادشوهرام ماشینش رو عوض کرد و بهترش رو گرفته بود یه لحظه ناراحت شدم با خودم گفتم ای بابا ما اینهمه کار می‌کنیم فیزیکی و فکری نتونستیم ماشینمون رو ارتقا بدیم و کلی به سختی با جای کم داریم سفر میریم و اینجا آنجا میریم اونوقت این داداش با این افکارو تنبلیشون چطور تونستن با قیمت عالی ماشینشون رو عوض کنن.این فکر مثل یه برق از ذهنم گذشت اما سریع به خودم جواب دادم تو حق نداری این فکرهای منفی رو بکنی ، تو حق نداری دیگران رو قضاوت کنی و با صدای بلند به همسرم گفتم مبارکشون باشه ایشالله باهاش سفرهای عالی برن .چرخش براشون بچرخه .خدارو شکر که با شرایط عالی تونستن ماشین عوص کنن و کاملا از ذهنم حس بد رو پاک کردم وطبق قانون حس خوب =اتفاقا ت خوب

    ودر اولین دیدار با برادرشوهر ام به خودش و همسرش تبریک گفتم با حس کاملا عالی.

    طولی نکشید که خداوند یه فروشنده بسیار منصف و صادق و با اخلاق رو در مسیر ما قرار داد وبا شرایط بسیار عالی ماشینی که مدتها برای داشتنش سپاسگزاری میکردم رو خریدیم .

    یا وقتی که جاری کوچیکم خونه خریدن تماس گرفتم وتلفنی کلی تحسینشون کردم بهش تبریک گفتم وبرای کوچ بهش گفتم اگه کاری داری بهم بگو کمکت کنم آخه من استاد کوچ کردن هستم.برای خونه نوییش سعی کردم کادوی خیلی خوبی براش ببرم و همینطور هم شد خداروشکر.

    قانون کاملا حس واقعی رو از غیر واقعی تمیز میده و آنچه که تو باور داری برات رقم میخوره.

    همسر عزیزم در مورد دادن خبر های خوش به من بینهایت استاده .جوری که تقریبا هر روز خبرهای خوبی که میشنوه سریع بهم اطلاع میده و منو خوشحال میکنه حتی اگر اون خبر خیلی کوچیک باشه اما ما یاد گرفتیم که برای خبرهای خوب کوچیک هم سپاسگزاری کنیم و شادی.

    همینجا جا داره از عزیز دلم تشکر ویژه داشته باشم،

    سلیمان عزیزم، بهترین دوست و همکلاسی مهربونم خیلی دوست دارم و خدا رو بابت داشتنت سپاسگزارم.

    من وعزیزدلم از دادن حس خوب به دیگران در مقابل موقعیت و موفقیتهاشون و اتفاقات خوبی که براشون افتاده نتایج بی‌نظیری دیدیم .پس وقتی هر چیزی رو خودم با افکار و باورهای خودم دارم رقم میزنم چرا بهترین رو انتخاب نکنم حس خوب میدم و حال خوب دریافت میکنم.

    من یاد گرفتم که قبل از اینکه به ذهنم اجازه بدم قضاوت کنه یا منفی بافی کنه سریع انرژی مثبت میدم و خدارو شکر میکنم و آرزوهای قشنگ میکنم براشون.

    ممنونم که اولین کامنت منو خوندید.

    آرزوی لحظات خوش برای همتون دارم.

    خدا رو شکر میکنم بلاخره تونستم به ترس ام غلبه کنم و کامنت بزارم .شاید شماییکه خیلی کامنت میزاری از این حرفم خندت بگیره اما ……

    من ارتباط کلامی و فیس تو فیس ام خوبه اما نامه نگاری و ارتباط نوشتاریم احتیاج به تمرین و تکرار داره .نمیدونم ریشه این ضعف کجاست

    باتشکر از تمام زحمات استاد عباسمنش با ایمان و با اراده و پر تلاش و مریم جان مهربون وعزیزم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مصطفی ابوطالبی گفته:
      مدت عضویت: 667 روز

      سلام و درود خدا بر شما اقای صفری عزیز و بزرگوار

      چقدر خوشحالم که این اعتماد به نفس و قدرت رو در وجودتون دیدید که کامنت خودتون رو در بهترین سایت دنیا به اشتراک بزارید

      اقای سلیمان عزیز این لیاقت بزرگی که نصیب شما خودتون با فرکانسهاتون به دست اوردید واقعا نصیب هر کسی نمیشه

      که شما تونستید کامنت بنویسید اون هم چه کامنت زیبایی

      چقدر جای تحسین داره نگاه شما نسبت به موفقیت های دیگران

      خدا رو شکر میکنم که این لیاقت رو در خودم دیدم که کامنت شما رو بخونم

      شما بهترینید که بهترینها نصیبتون میشه

      شما بهترینید که این دیدگاه ها رو دارید

      شما یکی از بهترین دانش اموزان استادید که میتوانید جهان اطرافتون رو تحسین کنید

      واقعا جای تحسین داره این انرژیی که در کلام شما که از درون داره میاد

      سپاسگذارم ازتون که شما کامنت نوشتید و خدا را سپاس که بنده هم تونستم پاسخ به کامنت شما بدم

      براتون ارزوی ثروت سلامتی و شادیهای پایدار و بینهایت خداوند و سعادتمند شدن در دنیا و اخرت خواستارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        سلیمان صفری گفته:
        مدت عضویت: 2055 روز

        مصطفی جان عزیز سلام

        سپاسگزارم از نظر زیباتون.

        کامنت فوق ،که تحسین شمارو برانگیخته و من سپاسگزارم از اینکه دوستان خوب و با انرژی مثل شمارو در این سایت الهی ،حس میکنم-این کامنت رو خانم عزیزم نوشته و البته من هم تحسین شوند کردم و گفتم که باید ادامه بده و نتایج بهتری خواهد گرفت.

        باز هم سپاسگزارم و بهترین ها نصیب تون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1183 روز

    نمیدونم چیزی که میخوام بنویسم چقدر ربط داشته باشه به حرفهایی که زده شد

    ولی یه چیز جالبی یادم اومده که باید بگم

    .

    چندوقت قبل فهمیدم که در موقع شکر گزاری، به شکل خنده داری هم پام روی ترمزه هم گاز

    هم اعتقادات عجیب مثبت دارم هم منفی

    و تعداشون کم نیست

    همشون هم مغایر هم دارن عمل میکنن

    میخوام یه چندتاشو براتون بگم:

    من و خانوادم یه باوری داریم که قدرتمند کننده و خوبه (ولی لزوماً نمیتونه درست باشه) و اون اینه که ماها روزیمون در زمینه خورد و خوراک خیییلی خوبه و زیاده و جوریه که از زمین و زمان همیشه برامون اونقدددررر خوراکی میرسه که کلافه میشیم!

    جوریکه همش در حال پخش کردن خوراکی بین این و اونیم. یا مامانم عمدا مهمونی میداد یه زمانی تا خوراکیها نمونه و تموم بشه

    همیشه یخچال و فریزرمون داره میترکه…

    و این باور باعث شده ما بچه‌های خانواده هم که جدا شدیم و مستقل در شهر و کشورهای دیگه زندگی میکنیم هم همش از زیاد بودن روزیمون بنالیم!

    البته که خوشحالیم و قدردان ولی…

    من متوجه شدم که موقع شکرگزاری، بعضی وقتها میترسم بابت نعمتهای خوردنی شاکر باشم

    چون اون مثل معروف میگفت:

    شکر نعمت نعمتت افزون کند

    … بنابراین اصلا جلوی خودمو میگیرم که بابت هرچی شکرگزاری میکنم، برای خوراکی نکنم!!!

    که مبادا زیاد بشه و نتونم جمع و جورش کنم

    چون واقعا بیشتر از حد نیازمونه!

    عجیب نیست؟

    ….

    مامانم درمورد پول و خونه این باور رو نداره! و در بقیه مون هم تقویت کرده باورهاش رو. چون آدم تاثیرگذاریه.

    متاسفانه اگر همین باور رو درباره پول و خونه داشتیم، الان مستاجر نبودیم و…

    .

    یک باور عجیب دیگه‌ای که دارم و هنوز نفهمیدم از کجا اومده

    و برام مثل قوانین مورفی عمل میکنه

    اینه که فهمیدم تحت هیچ شرایطی به خاطر سلامتیم نباید شکرگزاری کنم

    چون هرموقع برای هرقسمت از بدنم که سالمه شکرگزاری میکنم، فرداش همون قسمت دچار درد و زخم عمیقی میشه!

    شما میدونید ممکنه چی باشه علتش؟

    میگم نکنه ته ذهنم معتقدم که خودم خودمو چشم کردم

    یا فکر میکنم اون باوره داره کار میکنه که میگفت

    صحبت کردن درباره بیماری و توجه به بیماری، بیماری میاره!

    ….

    اصلا میترسم بخدا که توجه کنم ببینم کجام سالمه کجام نیست… که تازه بخوام شکرگزاری کنم…

    .

    . حالا اینو داشته باشید

    ازون طرف

    یه اعتقادی دارم متاسفانه که میگه

    کفر نعمت از کفت بیرون کند!

    و یا اون که میگه:

    تو یادت رفته بابت خیلی از نعمتها از خدا تشکر کنی

    اون منت سرت گذاشته که بهت نعمت داده

    زندگی داده!

    و خیلی نعمتها هست که تو نمیبینی…

    .

    .

    … و من فهمیدم که بعضی از شکرگزاریهام و شاید خیلیهاشون از ترسه!

    ترس از دست دادن!

    ترس ازینکه اگه شکرگزاری نکنم یا کم شکرگزاری کنم خدا اون نعمتو از من میگیره

    یا

    همراه یک خشمه!

    خشم ازینکه… خدایا من که نگفتم منو بیار به این دنیا یا منت سر من بذار و به زور این همه نعمت بده… چرا توقع داری که بخاطر نعمتهایی که زورکی به من دادی و لطفهایی که تحمیلی بوده… ازت تشکر کنم

    و حتی بترسم که مبادا اونا رو ازم بگیری!

    خب میخواستی ندی!

    ….

    حتی یه چیز دیگه ای که این سالهای اخیر در من شکل گرفته اینه که خواسته هات رو باید حتما بنویسی تا اتفاق بیفته و اینکه حتما هم بصورت شکرگزاری و اجابت شده به زمان حال بنویسی…

    این هم برام شده مایه عذاب

    … آقا! اصلا مگه خدا سمیع و علیم نیست؟

    مگه نشده تاحالا فقط یه چیزی از دلمون گذشته و برآورده ش کرده برامون.؟

    خب پس لزومی به زجرکشیدن برای نوشتن نیست

    من گاهی بیزارم از نوشتن

    و چون حریم خصوصی گاهی ندارم و از یادداشت های من و دفترهایی که پر میکنم توسط یکی از نزدیکانم، مورد سوءاستفاده قرار گرفتم، دلم نمیخواد درونیاتم توی دفتر به عنوان مدرک ثبت بشه و منو لو بده!

    .

    دوست دارم مثل کسی که مدیتیشن میکنه خواسته‌هام و شکرگزاریهام رو بگم… هرجور که راحتم… بدون نوشتن

    .

    اینا همش منو به وسواس میندازه و حس منو برای شکرگزاری بد میکنه

    .

    ……………………….

    جدیداً با یک متفکری آشنا شدم به نام دکتر آذرخش مُکری

    پیشنهاد میکنم شماها هم مقالات و صحبتهای صوتی و تصویری ایشون رو دنبال و مطالعه کنید

    … آگاهی بخشیهای این آدم، باعث شده

    تا اون بخش از عمل به قانون جذب

    که در من

    ایجاد سوءتفاهم کرده

    و تبدیل شده به خرافات،

    سریع تر برام روشن بشه و بتونم جور درست تر و متعادل تری به مسائل نگاه کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رزا گفته:
      مدت عضویت: 1437 روز

      به نام خدایی که مهربان تراز حدتصورماست…

      سلام به دوست عزیزم امیدوارم حالتون عالی باشه

      اسمتون چه زیباست و باخوندنش کلی آرامش گرفتم

      امیدوارم زندگیتون سرشار از آرامش باشه

      من خیلی هدایتی به کامنت شما هدایت شدم و حسم گفت جواب شمارو با توجه به تجارب خودم بدم

      .

      .

      .

      .

      خداروشکر که یخچالتون همیشه پره

      خیلی کیف کردم از صحبت هایی که درمورد این باور کردین

      دوست عزیز ما زمانی که با حس خوب شکرگذاری میکنیم یعنی به خدا میگیم بازم از این دست نعمت ها میخوام

      وقتی عادت شکرگذاری درمن شکل گرفت زندگی من دگرگون شد و من بابتش خداروشکر میکنم

      اما وقتی شکرگذار چیزی نیستیم باعث میشه همون چیزی هم که داریم از ما گرفته بشه

      مثلا شما یه تلفن همراه داری

      وقتی شکرگذاری کنی که مثلا خدایاشکرت من همچین گوشی با همچین قابلیتی دارم و مهم تر از اون اینکه باحس خوب شکرگذاری کنی باعث میشه حتی اگه گوشی جدید و دلخواهتون رو نگیری ولی باهمون گوشی که داری کیف کنی

      پس حس خوب خیلی خیلی مهمه

      شما فرض کن من بگم خدایاشکرت که گوشی هوشمند دارم ولی توی دلم بگم خب که چی ؟فلانی بهترشو داره؟من که پول ندارم برم عوضش کن و…… خب مشخصه هیچ اتفاقی که نمیوفته هیچ این نعمت هم ازم گرفته میشه حالا یا اون گوشی خراب میشه یا هرچیز دیگه ای . اون موقع هست که من تازه قدر اون چیزی رو داشتم و الان ندارمش رو میدونم

      درمورد سلامتی که گفتید

      تو کتاب رویاهایی که رویا نیستند فصل اول استاد میگن

      هر موضوعی در جهان ما دارای دو وجه می باشد وجه اول خود آن چیز و وجه دوم متضاد آن یعنی نبود خود آن چیز

      مثلا در مورد سلامتی یک وجه آن سلامتی هست و وجه دیگه آن نداشتن سلامتی

      توجه شما به کدومشه؟باز اینم ربط داره به حستون هنگام شکرگذاری

      احساس ما قطب نما ما هستن و بهمون میگن روی کدوم وجه خواستمون تمرکز کردیم

      اگه موقع شکرگذاری برای سلامتی حالتون خوبه یعنی مسیر شما درسته اگه حالتون خوب نیست و حس خوبی ندارید یعنی توجهتون روی وجه نبود سلامتی هست

      وقتی ما شکرگذار خداوند هستیم و با حس خوب شکرگذاری میکنیم یعنی داریم ایمانمون رو به خداوند نشون میدیم اما شما مسئله ترس رو بیان کردین و چیزی که اینجا اهمیت داره اینکه جایی که ایمان هست ترس وجود نداره و برعکسش

      هر کسی به شیوه متفاوتی شکرگذاری میکنه یکی با نمازخوندن یکی با نوشتن شکرگذاری یکی با مراقبه و ….

      شما هرطور که راحتی با خدای خودت صحبت کن شما هرطور که دلت میکشه از خدای خودت سپاسگذاری کن فقط یادتون باشه حستون خوب باشه

      اگه میگن خواسته ها و سپاسگذاری رو بنویسید به خاطر اینکه شما وقتی میای مینویسی ذهنت متمرکز تره

      به فرض مثال وقتی میای خواسته هاتون رو می‌نویسید اینجوری باعث میشه تمرکز بیشتری داشته باشید و شاید چیزهایی بنویسید و یادتون بیاد که اصلا بهش فکرم نمیکردین

      برای سپاسگذاری هم همین طوره

      خود من با نوشتن خیلی راحت ترم

      مثلا بارها خواستم توی ذهنم شکرگذاری روزانه انجام بدم ولی یا یادم رفته یا تمرکز کافی رو نداشتم

      ولی باز میگم هرکسی متفاوته

      شیوه شکرگذاری یک چیز کاملا شخصیه و هرکسی هرجور که راحت تره میتونه ابرازش کنه

      همون شیوه نوشتن شکرگذاری هم متفاوته

      مثلا من قبلا با یه خانمی آشنا شدم که دوره شکرگذاری تو پیج خودشون برگزار میکردن به مدت یک ماه

      اینجوری بودکه به مدت یک ماه هر روز میومدیم 70 تا از نعمت هایی که براش سپاسگذار هستیم رو می‌نوشتیم

      اونجا بود که من برای اولین بار یک کار رو تموم کردم و به مدت یک ماه هرروز شکرگذاری میکردم و این عادت روی من موند خدایاشکرت

      یا مثلا یه سریا میگن روزی ده تا از نعمت هاتو بنویس و سپاسگذاری کن یه سریاهم میگن پنج تا و……

      ولی اینم یه چیز کاملا شخصیه

      شما ممکنه یه روز صدتا بنویسی یه روزم بیست تا ولی مهم اینکه حال دلت خوب باشه مهم اینکه با حس خوب بنویسی

      مهم اینکه این بشه عادتت

      مثلا داری آب میخوری توی دلت بگی خدایا شکرت بابت آبی که مینوشم

      داری میخندی بگی خدایاشکرت بابت لبخند زیبام

      با خانوادتی با دوستاتی بگی خدایا شکرت بابت وجود عزیزانم

      .

      .

      .

      دوست عزیزم امیدوارم تونسته باشم کمکی کرده باشم

      براتون از خداوند مهربان بهترینارو میخوام

      در پناه الله شاد و تندرست باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1305 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    ممنون استاد عزیز هستم بخاطر این فایل ارزشمند

    تمام اتفاقات زندگی من حاصل افکار و باورهای من است

    من خودم می توانم زندگی خودم را تغییر بدهم

    این من هستم که با افکار و باورهای خودم می توانم برای خودم آن چیزی را رقم بزنم که از آن لذت ببرم و حال خودم را خوب نگه دارم

    همه چیز شدنی است و تنها این است که من بخواهم تغییر کنم

    زمانی که تغییر می کنم جهان هم به این تغییر پاسخ می دهد و به من در این راه کمک می کند

    خداوند را ممنون هستم که اینگونه به آسانی و راحتی من را هدایت می کند

    دیدن خوشحالی دیگران

    دیدن موفقیت های دیگران

    دیدن حال خوبی های دیگران

    دیدن آنچه که دیگران به دست آورده اند و آنها را در دل خودم تحسین کردم این حکم و نشانه را دارد که من هم از آن دست موفقیت ها دوست دارم و می خواهم که داشته باشم

    این موفقیت ها باید یک درس و یک نکته را برای من داشته باشد و آن این است که من هم می توانم موفق بشوم

    وقتی که آن شخص توانسته است به این موفقیت برسد باید برای من هم این الهام را داشته باشد که من هم می توانم موفق بشوم

    این گونه نگاه کنم همیشه آرامش با من همراه خواهد و این ارامش من را به جلو می برد و همیشه پیروز خواهم بود

    این صحبت ها هرچند که ساده است اما عملی سازی آن بسیار عالی است و به راحتی شاید ممکن نباشد

    همه اینها در کنار هم به موفقیت من کمک بسیار عالی می کند

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    میترا گفته:
    مدت عضویت: 406 روز

    من یکی از نزدیکانم که در راه موفقیت قدم گذاشت و همچنان به یاری خدا درحال پیشرفت هست ،اوایل بدون هیچ پشتوانه و فقط توکل کرد به خداوند و از شریکش جدا شد و شروع کرد دستگاه خریدن برای کارش و من شاهد بودم که خداوند چگونه افراد رو سرراهش قرار میداد و ازشون درس گرفتم که وقتی بامشکلات مواجه میشد توکل میکرد و از حل مشکلات نمیترسید و وقتی اشتباهی میکرد اون رو میپذیرفت و دیگ تکرار نمیکرد و همیشه هدفهاش مشخص بود و برای رسیدن بهش تمام تلاشش رو با علاقه میکرد.انشالله خداوند مسیر همه دوستان رو سبز و پربرکت و انگیزه کنه🪴

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مریم انصاریان گفته:
    مدت عضویت: 1925 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»

    «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ»

    سلام به استاد عزیزم

    بارها این سوالو پاسخ دادم و همیشه جوابم یکسان بوده ، این یه سوال فوق العاده‌ای هست که قشنگ میکشه بیرون ترمزهارو.

    من در مقابل موفقیتهای دیگران یسری احساس های متفاوتی رو تجربه میکنم ،خوشحالی و شادی ، حسادت ، غبطه خوردن …اما یک احساس یکسان هست در وجود من از موفقیت دیگران، هر موفقیتی و هرکسی ، دور باشه نزدیک باشه حتی تو سایت باشه، و اون احساس مثل یک درختی هست از ریشه ناراحتی در شاخه های مختلف ، مثل احساس ناتوان بودنم در این مسیر تاکید میکنم این مسیر،

    خود سرزنشی که دیر شد، خود سرزنشی که یعنی من نمیتونم

    خود سرزنشی اینکه من کافی نیستم خود سرزنشی به خاطر خود کم بینی، عدم عزت نفس و اعتماد بنفسم تو این مسیر، احساس عدم لیاقت، چرا؟به خاطر باورهای نادرست خودساخته و همینطور ورودیهام از جامعه.

    و البته احساس بی عرضگی به خاطر مقایسه خودم با دیگران، عاشقتم استاد باز یه فایل عالی گذاشتی اما هنوز نرفتم تو مدارش دوباره گوش بدم.

    در واقع دلیل احساس های بد من به خاطر مقایسه هست، چون دقیقا این مقایسه کردن منو میبره تو فاز خودسرزنشی ها در انواع مختلف و دلیل این مقایسه هم عجله برای رسیدن به خواسته ام هست به دلیل شرایطی که دارم ، اما خداوند لطف کرد هدایتم کرد دعوتم کرد به صبر و بهم وعده پاداش داده اون همهم بغیر حساب ، چرا اجابتش نکنم.

    سیمانهای ذهنم برای باور استعداد خوب شکسته شده اما خودسرزنشی های پنهانی ، داشت مانعم میشد

    و احساس عجله و کمالگرایی هم خوب داشت احساس بی لیاقتی و کافی نبودن رو در وجودم بیشتر می کرد.

    در کنارش یه نشتی بزرگ تو روابط علیرغم فضای نسبتا آرام زندگیم داشت وجودمو ذره ذره آب میکرد، لطف بزرگ خدا بود باز دستمو گرفت هدایتم کرد قدم به قدم، تسلیم هدایتها شدم اومدم جلو تا رسیدم به جایی که داره باز کمکم میکنه تو مسیرم بمونم ولی اینبار مسیرم درسته چون قلبم آرومه با ابنکه ذهنم شلوغه به شدت اما قلبم شکر خدا آرومه ،هنوز سربالایی هست اما قطار گاریها انگار جدا شدن ،کمتر شدن اوضاع بهتر شده در وجودم ودر اطرافم مسیرم هموارتر داره میشه.

    میدونم باید شخصیت خودمو تو این مسیر بسازم، واضح و روشنه برام پس باید دل به هدایتها بسپارم ، بالای 20صفحه شاید نوشتم تا رسیدم به یه ترمز ،به یک شاه ترمز.

    خوب من که فهمیده بودم ریشه احساس عدم لیاقتم تو این مسیر چیه ، چرا هنوز لنگ لنگان میرم جلو، چرا هنوز اون اشتیاق سوزان که دارم در وجودم، شعله ور نمیشه موتورمو پیوسته روشن نگه داره، چرا هنوز پیوسته نشده مسیرم؟

    حالا که خدا داره یادم میده ایمان به غیب چیه، داره لحظه به لحظه هدایتم میکنه، داره آسان شدن برای آسانی رو یادم میده، چرا باز لنگ میزنم؟ سوال کردم و پاسخ گرفتم از ربّ سریع الجوابم ، دوست دارم هدایتشو بنویسم و این ترمزی که ریشه جدیدی ازش برام آشکار شده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    جهانگیر عطاالهی گفته:
    مدت عضویت: 401 روز

    با درود خدمت استاد دوست داشتنی

    من از کودکی به خاطر دیدگاه پدرم به دنیا و زندگی و بخصوص کسب درآمد و…… به فراوانی و راحت به دست آوردن پول ایمان داشتم و به همین دلیل همیشه به آسانی هر چه تمام تر به پول و آرزوهایم رسیدم.

    تا اینکه با آدم بسیار مشهوری آشنا شدم کسی که شهرتش هم در ایران و هم در دیگر کشورهای جهان زبان زد بود و مردم او را بسیار دوست داشتند.

    دوستی و زندگی با چنین انسانی باعث شد تا خودم و خانواده و دیگر دوستان و آشنایان را فراموش کنم و همچون یک خادم در خدمت ایشان باشم.

    همچون برق و باد بهترین سالهای عمرم سپری شد و همانطور که شما همیشه از یکتا پرستی و قدرت خداوند صحبت می کنید من جای خدا و ایشان را در قلب و روحم عوض کردم و از ایشان یک بت ساختم و تصور میکردم بدون او زندگیم بی معناست.

    اما وقتی بعد از گذشت سالها متوالی یک اشتباهی غیر عمدی از من سر زد تمام زحماتی که کشیده بودم و جوانی که از دست داده بوده نادیده گرفته شد و با بی رحمی تمام با من برخورد شد.

    من که خدا را فراموش کرده بودم به خاطر حرف مردم و اعتبار از دست رفته دست به خودکشی زدم اما وقت رفتن فرا نرسیده بود…….

    امروز به واسطه آشنایی با شما و بدست آوردن ایمانی که سالها از دست رفته بود دوباره به زندگی باز گشته ام و خودم را بخشیده ام و در کمال آرامش افکارم را تغییر داده ام و خواهم داد.

    در طول زندگی پر از شگفتی خود انسان های حسود زیادی را دیده ام دوستان فامیل حتی خانواده درجه یک اما با گفته شما کاملاً موافق هستم انسان های حسود کمتر به آرزوهای خود دست می یابند و اگر هم به آرزوی خود برسند از آن لذت نخواهند برد چرا که برای آنها همیشه مرغ همسایه غاز است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    زهرا جعفری گفته:
    مدت عضویت: 454 روز

    بنام خداوند هستی بخش

    بنام خالق من و هرآنچه بیرون من است

    بنام قدرتمند قدرتبخش

    سلام و عرض عشق به استاد عزیزم ، مریم بانو و بقیه دوستان

    این سوال ازون دست سوالهایی هست که میتونه به خوبی مارو با وجودمون صادقانه رودررو کنه

    اینکه من چه واکنشی دربرابر موفقیت نزدیکانم یا دوستانم دارم ، بستگی داره به نسبت اون آدم و میزان نزدیکیش چه سن چه از لحاظ ارتباطات .

    مثلاً اگر اون عزیز موفق از خونوادم باشه من اولش شاید یه مقدار متعجب بشم و بعد با کمی تفکر خداروشاکر باشم بابت این موفقیت

    و اینکه چقدر می‌تونه از بینهایت طریق مارو به خواسته هامون برسونه و بینهایت خوشحال و سپاسگزارم حتی اگر به زبون نیارم یا ابرازش نکنم( یه مقدار که چه عرض کنم در واقع در بیان احساساتم اون هم به خونواده ضعف دارم که باید تقویت بشه)

    ولی اگر یکی از دوستان نزدیکم به موفقیتی برسه

    باز هم متعجب میشم و غبطه میخورم ولی خیلی سریع به این نتیجه میرسم که اون دقیقا توی جایگاه درستی هست و حتما بهتر از من قوانین رو شناخته و به کار گرفته تا تونسته موفقیت رو نتیجه بده.

    همین باعث میشه آرام شوم و بسیار خوشحال بشم براش و بهش زنگ بزنم و تبریک بگم و براش آرزوی خوشبختی و سعادت بیشتر کنم،

    چون به این درک رسیدم که اگر اون رو تحسین و تشویق کنم چندبرابر به زندگی خودم برمیگرده .

    درنهایت اینکه سعی میکنم بیشتر روی رفتار و افکارش فوکوس کنم تا بتونم ازش یاد بگیرم و بتونم اون رو یه الگوی قوی ببینم که پس حتما برای من هم میشود.

    و امید و انگیزه ام بیشتر میشه و بیشتر تلاش میکنم برای خودسازی.

    درکل من خیلی حسادت طولانی مدت به کسی ندارم و خیلی زود احساساتم تغییر می‌کنه و میتونم هدایتش کنم به سمت حس خوب .

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: