ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 10

822 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ریاض غ گفته:
    مدت عضویت: 1404 روز

    باسلام خدمت استاد عباسمنش وخانم شایسته وهمه عزیزان

    دررابطه با برخورد من با چالش ها معمولا احساس ناتوانی ونامیدی میکنم ومعمولا با حس عصبانیت وخودخوری همراه است

    تمرین قسمت اول : چالش تغییر شغل . شغل من به دلیل 12 ساعت کار و وجود استرس بسیار زیاد هم ذهنی وهم محیطی نظیر مواد شیمیایی نظیر پلی اتیلن وپی وی سی الیاف فرشی و… علاوه بر درگیر کردن تقریبا دو سوم تایم روزانه من اینده روشنی رابرایم خودم هم ازنظر مالی وهم سلامتی مصور نیستم اما به علت نداستن سرمایه کافی ونیز ترس از شکست اینکه کار نیست ویا ممکنه کارهم اگه پیدا کنم درامد ان کمتر از کار فعلی من باشد وبعد از 13 سال سابقه استعفا بدم مردم وخانواده ام چی میگن و…..منو از ورود به این چالش منع میکنه

    قسمت دوم :صرف ورود به این چالش اولین نعمت ان ازادی از ان محیط است ازادی زمانی چون من تقریبا علاوه بر 12 ساعت تایم کاری روزانه برای رفت وبرگشت 2 ساعت در مسیر هستم نعمت دوم دوری از محیط الوده وکمک به سلامتی جسمی وذهنی خودم

    ترس ها : ترس هایی که بر ان ها غلبه میکنم عبارتند از “از دست دادن درامد ترس از فقیر شدن ترس مواجه با حرف مردم ترس ورود به چالش وکسب وکار جدید ترس از شکست

    توکل: من اگر بتوانم وارد این چالش بشوم وسربلند از ان خارج شوم به نظرم توکل من هزار برابر خواهد شد واحتمالا دیگر

    راحتر وارد چالشهای بعدی زندگی ام خواهم شد

    مهارت ها: احتمالا مهارت درخواست از دیگران برای استخدام در کار جدید مهارت مدیریت هزینه ها بعلت نبود درامد تا یک مدت مشخص یادگیری یک کار جدید مهارت ارتباطات من با یک قشر جدید از جامعه احتمالا را یاد خواهم گرفت

    توانایی ها : به نظرم توانایی صبر من به طور ویژه درمن بروز میکند یا توانایی عمل دقیق و به مو به دوره هایی شما نظیر 12قدم ودوره عزت نفس در من ایجاد میشود تا هرچه زودتر از این چالش خارج بشم

    نعمت ها : به نظرم نعمت ارامش بخاطر دوری از محلی که تنها برای دریافت حقوق دران حضور داشتم

    نعمت ازادی زمانی که خیلی برام مهمه واین روزها حسابی خواهان هستم

    نعمت توکل به خدا ویاری از خدا خواستن واینکه خداوند حتما کمک خواهد کرد

    نعمت سلامتی

    نعمت مالی ودرامد مورد نظرم

    پیشرفت ها : به نظرم اعتماد به نفسم در ابطه با حل چالش های جدید بیشتر میشه و راحتر میتوانم وارد ان ها شوم درنتیجه در حوزه های مختلفی پیشرفت خواهم کرد

    یک راه ان است که انتقالی بگیرم ودر شرکت دیگه ای مشغول بشم که البته (درخواست انتقالی را برای شرکت مورد نظر ارسال کردم ومنتظر موافقت مدیر عامل ان شرکت هستم )

    یا باید روی مهارتهام کارکنم وان ها را توسعه وبهتر کنم واز ان ها درامد زایی کنم مثل برق کشی ساختمان .لوله کشی اب وفاضلاب ساختمان ویا اینکه خودمو با شرایط موجود وفق بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    جواد یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2738 روز

    به نام خدایی که میتوان بر او تکیه کرد

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عباسمنش عزیز و سرکار خانم شایسته و همه دوستان عزیز

    من متعهداً(کلمه جدید) تصمیم گرفتم این سلسله فایلها رو کامنت نویسی کنم و تمرینهاشو انجام بدم که قبلا خیلی اونجوری کار نمیکردم

    اما در رابطه با سوال این جلسه

    من قبلا در برخورد با چالش ها خیلی از کوره در می‌رفتم و اولین افکار احساس قربانی بودن و بعد دیگه شرکها و کفرها همینطور میومد خوب که میرفتم سرم دنگ میخورد به دیوار برمیگشتم ببینم حالا باید چکار کنم و البته بعضا هم تصمیمات نابخردانه (عجب کلماتی میاد امروز)

    تا اینکه رسیدم به قدم دوم جلسه دوم و سومش یا خدا

    منهدم شد اون سیستم مغزی من گیرم رو پیدا کردم من کلمه کلمه اون فایل رو حفظم از بس گوش دادم اما گوش دادن تنها هم فایده نداره ولی وقتی خیلی گوش میدی خود بخود میاد تو عملت اینو همه تجربه کردین مقاومت ها میشکنه کم کم

    و من اینکار رو کردم

    اما به یه چالش گنده خوردم سنگین

    استاد میگن بعضی وقتا اینقد موضوع ناراحت کننده است که نمیتونی حالت رو خوب کنی باید کاری کنی که به احساس یه ذره بهتر برسی و بعد دوباره و دوباره

    خداییش اینا رو چجوری فهمیدین استاد؟

    بعد اومدم با صحبت کردن که در جلسه فکر کنم 3 یا 4قدم 4 استاد میگن استفاده کردم و با موضوعات خنثی شروع و بعد کلمات رو هدایت میکنم که خیر اون موضوع رو ببینه

    بچه ها کامنتها معجزه میکنه خوندنش من دیگه کارم شده و ایمان آوردم

    در یکی از کامنتها بچه ها با استناد به فکر کنم قدم 6 یا 9 گفتند بقول قران عسی ان تکرهوا شیئاو هو خیر لکم

    و این عالی بود برای اروم کردن خودم

    اما باز به یه نکته چالشی خوردم خیلی سنگین

    یه روز قران رو باز کردم دیدم نوشته قل سیروا فی الارض گفتم همینه

    ول کن برو مسافرت و رفتم و رفتم

    باورتون نمیشه از مسافرت برگشتم کارا خودش اوکی شد اصلا بیا و ببین

    ولی مبارزه راهش نیست

    جلز و ولز و این پا اون پا کردن و استرس گرفتن هم راهش نیست

    اول آروم کردن خودت به هر وسیله ممکن

    بعد خود ایده ها میاد دنبالشون میکنی با احساس خوب و میبینی در نهایت همه چیز به نفعت تموم میشه

    از همه مهمتر

    وقتی من زورم نمیرسه بقول ابراهیم عزیز میگه خدایا اوضاع خیلی خرابه خودت بیا وسط

    یا همون دعای موسی رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر

    باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد

    گاهی بهشت در دل آتش میسر است

    اینم جواب سوالم تقدیم بقول کامنت خانم دکتر صمدی پور برای هر کسی که بهش نیاز داره

    ممنون

    بقول حمید حنیف

    والله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    مجتبی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3345 روز

    بنام خداوند هدایتگر مهربان

    سلام و درود بر استاد عباس‌منش گرامی

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    در دوره‌ها و جلسات زیادی استاد در خصوص شیوه برخورد به مسائل زندگی و چالش‌ها صحبت کرده‌اند از جمله دوره شیوه حل مسائل زندگی

    و همیشه تاکید دارند که به مسائل به چشم یک تضادی نگاه کنید که در صورت نگاه کردن به آن از زاویه‌ای که به ما احساس بهتری بدهد، آمده‌اند تا ما را رشد بدهند

    خصوصاً وقتی که در خصوص آیات قرآن توضیح میدهند و معنای الخیرفی‌ماوقع را بیان کردنند

    از آنجائیکه بتازگی موفق شده‌‌ام خیلی متعهدانه این دوره را به اتمام برسانم و تمرینات آنرا خیلی دقیق انجام دادم …

    وقتی میخواستم به این سوال پاسخ بدهم دیدم که بعد از طی کردن این دوره خیلی راحتتر به مسائل زندگی‌ام نگاه کرده و با آنها برخورد میکنم و همیشه مثالی که استاد در رابطه با دوست خود که مشکلی برای ایشان در کارخانه‌اش رخ داده بود و توانسته بود با استفاده از صحبت‌های استاد خودش وارد این مشکل شده و براحتی با باورهای مناسب آنرا حل کرده بود، در ذهنم تداعی میشود و راحتتر میتوانم خودم را در این مواقع کنترل کنم و مدت زمان کمتری در احساس بد باشم و سریعا به فکر چاره‌اندیشی بر‌می‌آیم و به لطف خداوند تاکنونی چالش و مشکل و مساله‌ای که بتواند مرا بهم بریزد و از مسیر دور کند برایم رخ نداده است

    البته که اذعان دارم قبلاً اصلاً و بهیچوجه به این شکل نبوده و با یک مشکل کوچم تمام کنترلم را از دست میدادم

    یک موردی که بایستی بعنوان نقطه ضعف خودم عنوان کنم و به شدت بدنبال اصلاح آن در خودم هستم من بعضاً نسبت به برخوردهای دیگران با خودم خصوصاً در هنگام رانندگی واکنش نشان میدهم ولی بلافاصله بخودم آمده و درس آنرا میگیرم و کمتر در احساس بد باقی میمانم البته خیلی سعی کرده‌ام و نسبت به قبل واکنش کمتری از خودم نشان میدهم

    با توضیحات استاد برای من مشخص شد که من در خصوص کنترل ذهنم هنگام برخورد با دیگران و روابطم با انسانها مشکل دارم و تمرکزم بر روی نازیبایی‌هاست و جهان این چالش‌ها را برای من بوجود می‌آورد تا من خودم را در این زمینه اصلاح کنم یعنی مرا در معرض رفتار ناشایست دیگران بالاخص هنگام رانندگی قرار داده تا من بتوانم توانایی اعراض از ناخواسته‌ها را در خودم تقویت کنم یا بیشتر بر روی نکات مثبت و زیبایی‌ها تمرکز داشته باشم

    مثالی که در خصوص مسائل مالی زدید که اگر مهارت درستی نداشته باشیم، باعث میشه که از لحاظ مالی پیشرفت نکنیم و جهان این چالش و مشکلات مالی را برای ما بوجود می‌آورد تا ما توانایی و مهارت پولسازی را در خودمان بوجود بیاویم، چقدر این نگاه زیباست و برای من درسهای زیادی داشت

    وقتی در خصوص باورهای اشتباه صحبت میفرمودید این باور که من ممکن است وارد این چالش بشوم و شکست بخورم را درخودم شناسایی کردم

    *من بعد از اینکه از کار قبلی خودم بازنشسته شدم با توجه به علاقه‌ای که داشتم وارد کار گلخانه‌داری و کشت محصولات صیفی شدم و بمدت یکسال نزد یکی از آشنایانم مشغول کارآموزی شدم و بعد از یکسال اون فرد بعلت کهولت سنش به من پیشنهاد داد که خودم گلخانه را از وی اجاره کنم و بطور مستقل وارد این حوزه بشوم البته که به من این امیدواری را داد که اطلاعات و تجربه‌اش را در اختیار من قرار داده و هرموقع نیاز داشتم از کمک وی بهره‌مند بشوم

    ولی من که سی‌سال تجربه کارمندی داشتم و از شغل آزاد هم ترس و واهمه داشتم نتوانستم بر

    نجواهای ذهنم کنار بیایم و مرتب بخودم میگفتم که من نمیتوانم از این شغل موفقیتی حاصل کنم و باور هم داشتم که اولین تجربه است و احتمال شکست در آن وجود دارد

    و میگفتم من که الان حقوق بازنشستگی دارم و نیازی هم به شغل دیگر ندارم و همین باورهای محدود کننده مرا از ورود به این شغل که بسیار به آن علاقه دارم بازداشت و الان بعد از یکسال از گذشتن از این موضوع به اشتباهی که انجام دادم بیشتر پی میبرم

    *باور دیگری که در مثال بالا درخودم پیدا کردم این بود که من به توانایی‌های خودم ایمان نداشتم و همچنین به هدایت‌ خداوند که اگر در ادامه این شغل مساله‌ای برای من پیش بیاید خداوند مرا به راه‌حلهای مناسب هدایت خواهد کرد و من با برخورد به هرچالش میتوانم توانایی‌های خودم را بیشتر کرده و بزرگتر بشوم

    در حال حاضر چه چالشی در زندگی‌ام هست که سعی می‌کنم با آن روبرو نشوم یا از آن فرار می‌کنم با اینکه می‌دانم باید حل شود؟

    من بعد از بازنشستگی با دو چالش روبرو شده‌ام که با اینکه میدانم بایستی در اسرع وقت آنرا حل کنم ولی به دلایل مختلف از ورود به آن و حل کردن آن میترسم

    این دو چالش هم هردو یک راه حل دارد و اگر من آنرا حل کنم هر دو مساله برایم حل میشود

    اولین چالش این است که چونکه من بازنشسته هستم وقت آزاد زیادی دارم و تقریبا بیشتر زمانها را در منزل بسر میبرم و اینکار تقریبا برایم خسته‌کننده شده و از بی‌هدفی و بی‌انگیزگی رنج میبرم

    و چالش بعدی اینکه با توجه به اینکه حقوق بازنشستگی ثابت بوده و مخارج نیز روزبروز در حال افزایش است در آینده‌ای نزدیک مطمئناً با مشکلات مالی روبرو خواهم شد، از طرفی در حال برگزاری مراسم ازدواج دخترم نیز میباشم که این مورد مشکلات مرا دو چندان خواهد کرد

    من میدانم که شرایط فعلی من بخاطر باورهای محدود کننده من در خصوص مسائل مالی هست و میدانم که اگر بتوانم باورهایم را در اینخصوص تغییر بدهم صددرصد وضعیت مالی من تغییر خواهد کرد

    من با توجه به اینکه دوره‌های 12 قدم و روانشناسی ثروت را در اختیار دارم و میدانم با کارکردن متعهدانه برروی خودم با کمک گرفتن از آگاهی‌های این دوره‌ها، شرایطم بطور کلی عوض خواهد شد ولی باز متعهد به کارکردن روی خودم نمیباشم که اگر من بیشتر زمان آزاد خودم را برروی کارکردن روی باورهایم بگذارم، هم از لحاظ مالی پیشرفت کرده و هم با هدایت پروردگار به شغل مناسب و مورد علاقه خودم وارد خواهم شد

    مرحله دوم

    اگر من وقت بگذارم و متعهدانه روی خودم و باورهایم و دوره‌های استاد کار کنم

    * هدفمند زندگی میکنم و این هدف داشتن باعث ایجاد شور و شوق و اشتیاق و سرزندگی درونم خواهد شد

    * بیشتر با نحوه کارکردن روی خودم آشنا شده و توانایی تغییر باورهایم را بدست خواهم ‌آورد

    و با تغییر هرباور من چقدر در زمینه کسب نتایج بهتر در زندگی‌ام پیشرفت خواهم کرد

    *وضعیت مالی من چقدر بهبود پیدا خواهد کرد

    *امیدوارتر میشوم

    *تکاملم را در خصوص دریافت هدایت‌های پروردگار طی خواهم نمود

    *از وقت و زمانم به صورت بهینه استفاده خواهم نمود و از هدر دادن این نعمت گرانبها جلوگیری خواهم کرد

    *این باور که خودم هستم که خالق صددرصدی اتفاقات و شرایط زندگی‌ام هستم در من تقویت خواهد شد

    *من در ادامه دادن این مسیر به توانایی‌های خودم برای حل مسئله و برخورد با چالش بیشتر آگاه شده و نگاهم به اتفاقات زندگی‌ام تغییر خواهد کرد

    مرحله سوم

    بعد از اینکه در آزمون شناسایی باورهای محدود کننده ذهن شرکت کردم و به من پیشنهاد شرکت در دوره‌ها داده شد، متعهدانه شروع به دیدن دروه شیوه حل مسائل و در ادامه راهنمای عملی دستیابی به رویاها نمودم

    برای خودم تعیین کرده‌‌ام با توجه به وقت آزادی که در اختیار دارم صبح‌ها یکساعت و بعدازظهرها هم دوساعت برروی دیدن جلسات دوره‌ها و انجام تمرینات آن وقت بگذارم و متعهدانه‌تر عمل کنم و به لطف خداوند در طی این مدت نیز به تعهد خودم پایبند بوده ولی باید سعی کنم در جهت بهبود درک و دریافت مطالب بیشتر روی خودم کار کنم تا تمرکز بیشتری برای یادگیری و بخاطر سپردن آن داشته باشم چون فکر میکنم درحال حاضر وقت میگذارم ولی تمرکز لازم را ندارم

    برای بهبود این شرایط ایده‌ای به من الهام شد که باید:

    اول مطالب دوره‌ها را بشنوم و از آنها نکته‌برداری کرده

    سپس همراه با گوش دادن مجدد مطالب نوشته شده را برای خودم بخوانم

    سپس با خودم مطالب شنیده شده و نوشته شده را به بحث و تبادل نظر بنشینم

    و بعد از دل مطالب فراگرفته شده یک تمرین حتی اگر شده کوچک و یک اقدام عملی برای خودم طراحی کرده و این مطالب را عملاً تجربه کنم

    و بعد نیز این مطالب را به خودم بعنوان یک مدرس آموزش بدهم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    فاطمه خواجویی گفته:
    مدت عضویت: 1661 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش و دوستان هم فرکانسی

    قبلا من وقتی به یک چالش در کار، روابط یا هر چیزی برمیخوردم خیلی بهم میریختم و احساس ناتوانی در حل این مسائل میکردم مثلا در کارم وقتی با همکارم با رییسم برمیخوردم خیلی ناراحت میشدم گله و شکایت میکردم بعد که یک استراحت یکساله دارم به خودم قول دادم که سال دیگه که وارد کار شدم این سری یک فاطمه جدید می‌خوام بشم با رفتار بهتر با روش های کار بهتر با دید مثبت تر گفتم اول من تغییر میکنم . یا در روابط اونقدر با همسرم بد پیش رفتیم که سال پیش یه مدت از هم جدا زندگی کردیم این شوک بود واسم که شروع کنم این چالشو حل کنم و بازم اول اومدم رفتار خودمو تغییر دادم و با دیدن سریال زندگی در بهشت سعی کردم منم همسرمو عشقم صدا بزنم و به مرور دیدم اونم همینجوری صدام میزنه در صورتیکه قبلاً محال می‌دیدم این اتفاقو.

    با گوش دادن به این فایل خیلی فکر کردم چه چالشی رو به رومه که باید انجام بدم در نتیجه به این نتیجه رسیدم من به دوتا فیلد علاقه زیادی دارم که خیلی حرفه ای بشم یکی بافندگی یکی آشپزی عاشق این کارام بافندگی که تا قبل از اومدن دخترم تا حد زیادی رشد کردم و فقط باید دخترم بزرگتر بشه تا بتونم دوباره وسایلمو بیارم و شروع کنم ولی با شرایط حال حاضرم که من در هر صورت باید هر روز آشپزی کنم پس بیام آشپزیمو بهتر کنم بیام لیست غذاهایی که باید یاد بگیرمو بنویسم مثل تکلیف روزانه و شروع کنم به پخت اون غذاها اینجوری هم غذای خونه رو پختم هم یاد گرفتم و تا زمانی دخترم بزرگ بشه آشپز حرفه ای میشم و میتونم بعدش روی بافندگی کار کنم و بعداً میتونم در کلاسهای آشپزی حرفه ای شرکت کنم و بتونم کسب درآمد کنم . شاید دفعات اول غذام خوب نشه و طبیعیه ولی با کار کردن و تمرین کردن بالاخره روش پخت درستشو یاد میگیرم و اگه و اگه و اگه من توی این دوتا حرفه رشد کنم حس میکنم رسالت زندگیم انجام دادم و به احساس رضایت از زندگی میرسم و چی بهتر ازین .

    با تشکر از استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    شهین سیف اللهی خیاوی گفته:
    مدت عضویت: 1076 روز

    به نام خداوند بخشنده بخشایشگرِمن

    سلام خدمت استاد گرامی خانم شایسته عزیز

    سلام به همه

    سوال؟ وقتی بامساله یاچالشی که درزندگی برایت بوجودمی آیدچه برخوردی داری؟

    در برخورد اول هیچ نکته ی مثبتی در من بوجود نمی آیدکه این چالش یا مسأله می‌تواند فرصتی برای بهبود یا پیشرفتم باشد. ذهنم شروع به انکار مسأله نمی‌کند، می‌گویم که این مشکل بوجود آمده و هست توکل برخدا میکنم و خودم را نامحسوس به بیخیالی میزنم و می‌گویم حل خواهدشد(چطور و چگونه) راه حلهای مختلفی به ذهنم می‌رسد آنهایی که بنظرم آسان هستندرا طی میکنم قدم برمیدارم اگر تأثیر گذار بودندباز ادامه می‌دهم تا برطرف شدن، امااگر تاثیر نداشت سعی میکنم به مشکل فکرنکنم یعنی کلنجار نروم که از دیگر موارد زندگی ام غافل شوم و امیدوار می‌مانم برای حل مشکل به روش بهترتر.

    در حال حاضر چه چالشی در زندگی شما است که‌ سعی میکنی با آن روبه‌رو نشوی یا از آن فرار میکنی با اینکه میدانی باید حل شود؟

    ورشکستگی همسرم ومشکلات مالی

    که چندسال است گریبانگیر زندگیمان شده است، در طی این مدت اوایل پیشامدسعی میکردم از آن فرار کنم روبرو نشوم ولی دنیا قوانین خودش را دارد و پیامد این مساله پنهان نشد…..

    بله من می‌دانستم که باید حل شود ولی بخاطر ترس قدرت رویارویی با آنها را نداشتم. از یک جایی به بعدتسلیم شدم بله واقعیت مسأله را پذیرفتم، درست است که از خدا معجزه انتظار داشتم دعاهای تخیلی و خواسته های صورتی از خداوند داشتم…. ولی خداروشکر متوجه شدم که قانون، قانون است باید همه مراحل قدم ب قدم طی شود، باید همسرم یک کار ثابت و پردرآمد داشته باشد تا اقساط دادگاه و بدهی هایش را بدهد. باید من هم در این مسیر توانایی‌هایم را بکارگیرمو شروع به کارکنم تا از دغدغه های ذهنی رها شوم زندگی خودم همسرم فرزندم را به سمت آرامش بکشم تا حل این مسأله براحتی انجام شود.

    دیگر به نتیجه نهایی نگاه نمیکردم که چه خواهد شد. کار میکنم تا کمی از نیازهای زندگی را سبک‌تر کنم همسرم راحتر و متمرکزتر در مسیر حل مشکل قدم بردارد و نتیجه‌ی درست بگیریم.

    بله دراین مسیر که همچنان ادامه دارد تجربیات، مهارت‌ها، افراد زیاد در مسیر بدست آوردیم و آشنا شدیم، نعمت بزرگ آرامش‌ در کنار همدیگر را بدست آوردیم، نعمت صبر و امید داشتن. وای توکل من آنقدر زیاد شده که دیگر کوچکی و بزرگی چالش به چشمم ذهنم نمی آید همین که می‌گویم توکل برخدا دلم قرصِ قرص می‌شود. چیزی که در این مسیر متوجه شدیم علاوه بر کسب مهارت و شناختن توانایی‌مان این را خوب متوجه شدیم که در حل مسائل زندگیمان توقعی از هیچکس نداشته باشیم چون توقع از دیگران نه تنها کمکی به ما نکرد بلکه برناراحتی زیاد ما سبب شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    باران نصراصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 2457 روز

    سلام به همگی

    قبل ازاینکه کل فایل روگوشش بدم میخوام سوال رو جواب بدم بعدگوشش کنم ببینم چی میشه..

    دررابطه باسوال این قسمت باید بگم وقتی که به چالشی میخوردم گاها رفتاری متفاوت داشتم..

    مثلا گاهی خیلی محکم برخورد میکردم وبه خودم میگفتم راهی جز حل این مساله نداری چون فقط بایدمیرفتم جلو..درواقع چون پل های پشت سررو خراب کرده بودم تنهاراهی که داشتم پیش رفتن بود پس باید حلش میکردم..ولی باسختی دادن به خودم مساله روحل میکردم..گریه میکردم تلخ میشدم وکلی رنج به‌خودم میدادم تابتونم حلش کنم ودرنهایت بعداز کلی سختی حل میشد جوری که دیگه حسی نداشتم ولی تهش خوشحال بودم..

    گاهی هم اینقدر یک مساله رو راحت میدیدم که خود به خود حل میشد ومن اصلا متوجه نمیشدم و یک دفعه میگفتم جدی حل شد..چه خوب..

    همیشه این جور بودم تااینکه دیدم چالش ها زیاده و همزمان شد با فایل های پیداکردن الگوهای تکرارشونده..

    اون فایل ها منو خیلی درگیر کرد که‌چرا یک مدتی همه چیز خوبه ولی یک دفعه خراب میشه یا به چالش کشیده میشم..

    به سوالات فکرمیکردم ولی قطعی پیش نمیرفتم تااینکه به مصاحبه استاد بامهندس چراغعلی رسیدم و ایشون چقدر قشنگ گفتند…..

    گفتند دنبال میوه ایی باش‌که از‌دل اون تضاد میاد بیرون

    این جمله رو قاب گرفتم زدم سردر قلبم گفتم اوکی..

    حالا رسیدی به سوالات بدون جوابت..

    توهنوز خامی وباید پخته بشی..

    پس دنبال میوه هر چالش باش

    ببین میخواد کجا پیشرفتت بده..

    ببین خداوند مشتاق تراز توئه که به خواسته ات برسی

    وباهمین باورها وحس خوبی که گرفته بودم بامسائل روبرو شدم..وسعی کردم دنبال میوه باشم..

    وجالبه ازاون موقع تاحالا مسائل برام خیلی کم شده

    وچون شیوه حل مساله رو هم داشتم متوجه شدم باید چطور بامسائل برخورد کرد..

    تازه رسیدم به حرف استاد که میگفتند وقتی روی خودت کارکنی پیشرفت ها چقدر آسان میشه وچقدر سریع پیش میرند..

    برای همین فقط منتظرم پایان امسال برسه ویک فایل ویدئویی براتون اماده کنم واز این یک سالم بگم از پیشرفت ها بگم از اینکه چقدر بزرگ شدم..

    تمام فایل های هدیه ورایگان که داخل سایت هستش برام حکم یک گنج بزرگ رو دارند..

    گاهی اونقدر که روی فایل های هدیه کار میکنم روی محصولاتی که خرید کردم کارنکردم..

    ودرنهایت رسیدم به این ضرب المثل خوب که میگه ” در خانه اگر کس است یک حرف بس است”

    اگه من دنبال موفقیت باشم وواقعا بخوام که پیشرفت کنم وفقط دنبال جمع اوری اطلاعات نباشم باهمین فایل ها هم میتونم به موفقیت وجایگاه خوب برسم..

    مرسی ازتون استاد امیدوارم روزی برسه که همه بچه های سایت بهترین خودشون باشند و شماهم به لطف این اگاهی ها بهتراز بهتر باشید..درپناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سارا وفادارنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1702 روز

    سلام و روز بخیر به استاد عزیز و مریم جان بزرگوار و همه ی دوستان هم فرکانسی عزیزم .

    پاسخ حقیقی من به این سوال:

    من مثل همه توی زندگیم به چالش خوردم ،موضوعاتی بوده و الان هم هست که برام پیش میاد تو هر لول از زندگیم که ذهنم رو درگیر کرده ، برخوردی که من قبلنا با مسائل زندگیم داشتم خب با الان خیلی متفاوت بود من چند سال قبل خیلی زود نا امید میشدم وجودم پر از ترس و نگرانی میشد و خودم رو ضعیف و ناتوان میدیدم کسی که محکوم به داشتن فلان مشکل شده و راه فراری نیست باید بسازه دیگه .

    ولی خب از موقعی که با قوانین آشنا شدم و سال به سال درک من بیشتر شد و یه سری رفتارها و عکس العمل ها تو وجود من بهتر شد آروم گرفتم و این بیشترش به لطف هدایت من توسط خداوند به این سایت بینظیر و فایلهای سریال های زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا بود که قانونی زندگی کردن رو عملی تو رفتار شماها دیدم. چون قبلش فکر میکردم قانون یعنی اینکه هیچ اتفاق بدی واست نباید بیوفته ولی وقتی سریال رو دیدم فهمیدم نه اینطوری نیست و استاد و عزیزش هم به چالش برمیخورن این شد که کم کم موقعی که به چالشی برمی‌خوردم و حتی الان

    عکس العملی که دارم اگه اون موضوع ناراحتم کنه اولش کمی گریه میکنم و وسطش یه زمزمه هایی به قلبم میاد که نگران نباش عزیزدلم همه چی داره درست پیش میره طبق خواسته ی تو ،این اتفاق هم میگذره نگران هیچی نباش چون بزرگترین و مهربانترین حامی دنیا رو داری خیالت راحت باشه خیری تو این موضوع به ظاهر ناراحت کننده است که الان شاید متوجهش نباشی .جالبه وقتی اولش خیلی ناامیدم و احساس تنهایی میاد سراغم و گریه می‌کنم بعد با شنیدن این حرف ها وسط گریه کم کم دلم عجیب آروم میشه و به خودم میام و احساس ذوق خاصی ته دلم رو میگیره و دوباره قدرت پیدا می‌کنم میگم خدایا شکرت که آرومم کردی هیچ رفیقی مثل تو آرومم نمیکنه بدون اینکه قضاوتم کنه همون موقع باز هم با خودم و خدا هم پیمان میشم و قول میدم که نذارم نجواهای شیطانی و هیچ اتفاقی منو ضعیف و خار کنه و کارم اینه که ایمانم رو تو این شرایط حفظ کنم و واقعا هم بیشتر وقتها موفق میشم و اعتماد بنفس بیشتری میگیرم از اینکه من خالق زندگیمم از اینکه خداوند همیشه هدایتم میکنه و ترسی وجود نداره تو این مسیر از اینکه با جدیت تمام دوباره خودکار به دست میشینم و خواسته هامو به فرمانروای هستی میگم و باورهای قویتر تو اون موضوعی که برام پیش اومده میسازم و نمیذارم به عقب برگردم نمیذارم چون به شدت از عقبگرد بیزارم حق من نیست . یادم میندازه خدا که ناراحت نباش من تو رو لایق آفریدم لایق آرامش،لایق رابطه ی پر از احترام و آزادی، لایق زندگی رو به پیشرفت .

    دوستان عزیزم عکس العمل واقعی من تو همچین شرایطی اینه و خدا رو شکر پاداش اعراض کردن از موضوعات ناخوشایند رو هم بارها خداوند به زندگیم آورده و تا عمر دارم همین روند رو ادامه میدم البته با کیفیت بهتر از الانم انشاالله.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    حسين عبدالله گفته:
    مدت عضویت: 2938 روز

    سلام بر استاد عزیزم

    استاد جانم ازتون بینهایت سپاسگزارم که این فایل های ارزشمند رو که هرکسی عین وحی منزل به تمریناتش عمل کنه بدون شک نتایجش باورنکردنیه بصورت هدیه در اختیار کابران سایت قرار میدین

    در مواجه با چالش ها و مسایل الان خیلی بهتر از قبل از آشناییم با شما و سایت ارزشمندتون شدم ولی بازم کمی بهم میریزم نجوا ها میاد سراغم

    مخصوصا در کسب وکارم وقتی کمی شرایط سخت میشه یا در آمدم میاد پایین بهم میریزم نجوا میاد میگه دیگه تموم بدبخت شدی فلان شدی نمیتونی ادامه بدی و از این حرفایی که هیچ کدوم پایه و اساسی نداره

    میگم الان خیلی بهتر از قبلم شدم و حتی اگرم درگیرش بشم زمانش خیلی کوتاهه

    ولی قبلا خیلی آشفته میشدم تمرکزم رو از دست میدادم حتی خیلی عصبی میشدم از زمین و زمان شاکی میشدم گاها کارهای احمقانه میکردم

    در چالشهایی که برام راحت بود خوب از پسش برمیومدم

    ولی زمانی که چالشی بزرگتر از اندازه من بود یا من فکر میکردم بزرگتره اونوقت کم میاوردم

    در واقع الانم گاهی پیش میاد ولی خوب با توجه به قوانین وآموزه هایی که از استادم یاد گرفتم بهتر از قبلم از پسش برمیام ولی خوب هنوزم هست گاها

    چیزی که من فهمیدم اینه که این مسئله ریشه در باور کمبود و باور عدم لیاقت وباور نداشتن به توانایی هایم است

    که امیدوارم و متعهد میشوم روی کار کردن و تقویت این باورها کار کنم وبهتر شوم

    شاد و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    بهروز مروی گفته:
    مدت عضویت: 3172 روز

    سلام به استاد زیبایی ها و خانم شایسته عزیز و تمامی هم دوره ای های این دوره عالی….

    چه چالش هایی در زندگی دارین و چجوری با چالش ها مواجه شدین و چگونه مدیریت چال رو انجام دادین؟!

    چالش حال حاضر من که در بیزنس معدنداری و تولید محصولات معدنی هستم اینه که یه مدت بخاطر معدنم در خراسان جنوبی دو مساله بوجود اومد که باعث شد کلا از این رشته بخوام خدافظی کنم و حتی زیربنای بیزنس جدیدم رو هم کمی طرح ریزی کردم و خواستم معدن رو بفروشمش و برم سراغ اون یکی بیزنس اما وقتی تضادها بیشتر شد و نه تونستم معدن رو به قیمت دلخواهم بفروشم و نه بیزنس جدیدم راه اندازی شد و مسال معدنم اضافه شد به این؛ کاملا توجیه شدم با فرار از یک مساله و طرح ریزی یه مورد جدید تماما آنچه خلق میشود به هم ریختگی و تضاد بیشتر هست و جهان نمیذاره از این چالش تا زمانی که به درست ترین حالت ممکن حلش کنم فرار کنم!!!

    خب نشستم مسالمو نوشتم که چجوری باید خودمو با کسانی که آنلاین کار میکنند مقایسه نکنم و خود واقعی خودم باشم و از همین معدنداری ثروت های عظیم خلق کنم.خب بحمدالله خداوند با دست خالی یه معدن داده با بهترین عیار موجود در کشور…

    اول: تو معدنکاری چالش های خودتو داری و روزی نخواهد بود که چالش برا حل کردن نداشته باشی و باید بزرگ شی و از چالشات رد بشی

    دوم: مساله ای که بین من و محلی های سر معدن اتفاق افتاده بود رو بعد دوره کشف و لیاقت سر لیاقتم دیدم و الان با کار روی دوره های کشف و لیاقت خود محلی ها تماس میگیرند که بیا شروع بکار کن باهات کنار میایم.منم قراره کار رو شروع کنم و با توحید در عمل و احساس لیاقت برم جلو و بدون دادن هزار تومن باج کارم رو راه بندازم و نه غمی دارم و نه ترسی.پس این مساله باید حل بشه و راه داره و اتفاقا هم راهش ساده ست و هم راهش تو خودشه.

    سوم: من برا راه اندازی این معدن خب الان دست و بالم بستست اما میتونم از شرکت شیشه و بلور کاوه که بزرگ ترین تولید کننده شیشه که یه 300 تن بار بهشون دادم پیش پرداخت بگیرم و کارمو راه بندازم‌.من با این مجموعه عالی کار کردم و از معدن بهشون بار دادم و خوش حسابی ایشون برام محرض هست و اینجوری دیگه دغدغه پول و سرمایه اولیه هم حله بیاری خدا.

    حالا با رفع این موضوع و ساختن ثروت های زیاد هم مسائل مالیم حل میشه هم با چیدن سیستم درست مبتنی بر توحید و لیاقت و صداقت میتونم به آزادی مالی و زمانی و مکانی که یه خواسته اصلیم هست برسم و هم روابطم که انصافا موردی نداره هزار برابر بهتر بشه و هم خودم بزرگ تر بشم و از ترسهام رد بشم و یک پله ی بزرگی رشد کنم.باورهای گذشته من که بیشتر از پدرم نشات گرفته هست باعث شده بود تو جذب ثروت و لیاقت مسائل زیادی داشته باشم همیشه خداوند معادن خوبی بهم میداد و از دست خالی میرسوندمشون به مراحل بالاتر ولی تا به تولید و ایجاد ثروت مداوم و پایدار میرسید به مشکل میخوردم و سیر زندگی مالی من یکی بود 100 تا نبود شده بود و الان با رهنمون های استاد زیبایی ها و آموزه هاشون در دوره های بی نظیرشون دارم پله پله میرم جلو و الحمدالله عالی و عالی تر میشم.

    این تضاد هاست که باعث رشد و پیشرفت ما میشه و گرنه زندگی اگه قرار بود یه جریان آب باریکه و ینواخت میبود واقعا همه افسرده بودن و شوق و اشتیاق ها از بین میرفت.

    نباید بدنبال تضاد بریم ولی صددرصد در طول مسیر موفقیت چالش و تضاد و مساله میاد و فقط اومده که رشدمون بده‌.

    الان اگر من این تضاد معدن رو حل نکنم و آشغالا رو بذارم زیر مبل درسته با فروش معدن به یه عددی مختصر میرسم ولی دوباره این تضاد با چهره کریهتر و سخت تر میاد سراغم و اون موقع هم حلش سخت تره و هم این مسیر اصلا لذت بخش نبوده…زندگی یه مسیر هست و اگر خوش نمیگذره و باحال نیست یعنی نیومدیم با حال خوب تضادها رو حلشون کنیم و رشد کنیم و لذت ببریم و نذاشتیم خداوند سکان رو دست بگیره.

    هزار الحمدالله بخاطر داشتن استاد به این خوبی و واقعا تمامی تلاش و نهایت زحمتشونو میکشن که افراد خوبی در جامعه رشد کنن.

    دست شما درد نکنه و ان شالله بهترین ها برای شما باشد استاد زیبایی ها…

    ارادتمند: بهروز مروی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    سورنا زیوری گفته:
    مدت عضویت: 1033 روز

    سلام استاد دختر من یه معلم غیر منطقی داره به این صورت که درس نمیده و فقط نمونه سوال میفرسه برای بچه‌ها و میگن که جلسه بعدی ازتون میپرسم و تو جلسه ای که پرسش و پاسخ هست کسانی که نتونن درست جواب بدن رو از کلاس بیرون می‌کنن.دخترم گفت مامان میشه لطفاً نرم مدرسه ، اما من گفتم این مسئله باید حل بشه نباید از اون فرار کنی .بعد اول به مدیر مدرسه و بعد به خود اون معلم پیام دادم ، البته هنوز جوابی دریافت نکردم ولی به این درس بزرگ رسیدم که باید حل کردن آگاهانه مسایل رو به بچه‌ها م یاد بدم.

    از آگاهی های ناب شما ممنونم استاد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: