ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 35

822 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 2415 روز

    بنام خداوند یکتا.

    سلام به همه عزیزان .

    من در ابتدای کار که به چالش جدیدی برخورد میکنم نا امید میشم و تقریبا یه روز حالم گرفتس.

    ولی در ادامه یواش یواش بهتر میشم و دنبال راه حل میگردم و یه جمله ای که این مواقع منا آروم میکنه اینه که:من فقط یه بار فرصت زندگی دارم پس با نگرانی و اضطراب خرابش نکنم.

    چالش این روزای من اینه که بخاطر یه سری موارد من باید از کارمندی بیام بیرون و کسب و کار شخصی که دارم را گسترش بدم.

    نجواهای زیادی تو ذهنمه.

    بیست و دو سال کارمند بودم و گاهی نجوا میگه آخراشه بمون و هشت سال دیگه باز نشست میشی.

    بعد میگم تا هشت سال من میتونم کسب و کار خودما کلی پیش برده باشم اگه تمام تمرکزم را روش گذاشته باشم.

    حالا ترس ها اومدن وسط.

    اگه نشد.

    اگه اونطوری پیش نرفت.

    و…..

    من رفتم سراغ الگوهایی که این کارا را کردن و نتیجه گرفتن.

    دوستان قبلیم که باهم بودیم و قبلا از کارمندی اومدن بیرون.

    ایده های خوبی گرفتم و از شرایط و آزادی کسب و کار شخصی برام گفتن.

    جمله زیبای دوستم این بود:

    میدونی فرق کارمندی و بردگی چیه؟

    به اون میگن برده به این میگن کارمند.

    خیلی جملش به دلم نشست که خودما کردم برده.

    جمله ی جالب دیگه دوستم این بود که مهاجرت کردن فقط این نیست که از شهری به شهر دیگه یا کشور دیگه بلکه گاهی از کارمندی بری سراغ کار خودت یا از خونه سازمانی بری توی شهر خونه کرایه کنی،مهاجرت حساب میشه.جملش طلایی بود.

    رفتم روی کاغذ مزایا و معایب موندن و رفتنم را نوشتم که مزایای رفتنم خیلی سنگینی میکرد.

    حالا مراحل جدا شدنم را تقسیم کردم و قدم اولم نوشتن درخواست استعفاست.

    و قدمهای بعدی که انشااله تو مسیر بهم گفته میشه.

    از دوستان عزیزم میخوام هر کدوم قبلا این تجربه را داشتن و از کارمندی بیرون اومدن و رفتن سراغ عشقشون،تجربشون را با من به اشتراک بزارن.

    سپاس گذار خداوندم که تو این سایت با این همه آگاهی ناب هستم

    از استاد و همه دوستان عزیزم هم سپاس گذارم و برای همتون بهترینها را آرزو دارم.

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    بهاره زارع گفته:
    مدت عضویت: 558 روز

    سلام به استاد بزرگوارم

    وای وای استاد من وقتی این فایلتون رو گوش دادم همون روز چالش مالیات رو بعد از 10 سال قبول کردم و وقتی قبول کردم یه ارامش یه حال خوبی بدست اوردم و اشحاصی بهم گفتن برو جلو ما کنارت هستیم که باورم نمیشد اصلا استاد نمیدونید چه چیزی رو پشت سر گذاشتم

    و چالش بعدیم قبول دو قلوهام بود

    که بعد ازدوسال قبولشون کردم چون همش با خودم میگفتم خدابهم داده پس چرا هیچ کمکی بهم نمیکنه چرا اصلا داد که پشتش رو بهم بکنه حالا دیدم رو هم باز کرد چون با اومدن دوقلوها همه چیم عالی شده بودارامش عشق محبت دوستی همکاری درک غیر از ثروتم و چون تو این زمینه بالا نرفته بودم همش فکر میکردم خدا بهم ظلم کرده ووقتی فایلتونو گوش دادم چالشون رو قبول کردم حالا به آرامش وعشق بیشتری رسیدم

    وواقعا خیلی ازتون ممنونم و من اولین بار براتون پیام میزارم مسیر دید من رو نسبت به مسایل عوض کرد حال من رو عالی کرد با حال خیلی خوبی سرکار میرم به خونه میرم وواقعا ازتون ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مهناز اسکندری گفته:
    مدت عضویت: 2229 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم

    سوال: به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    برخورد من با چالش بستگی به نوع چالش داره من و همسرم تا الان دو بار مهاجرت کردیم مهاجرت اولمون قبل از آشنایی با استاد بود که اون زمان من فقط اسم استاد رو شنیده بودم و عضو سایت عباس منش نبودم و فایل ها رو دنبال نمی کردم اون زمان همسرم از کارمندی بیرون اومد و ما به شهرستان خودمون مهاجرت کردیم واقعیتش ترس بود از اینکه اگه اوضاع خوب پیش نره ولی ما این چالش رو به سلامت انجام دادیم و بعدش با استاد عباس منش آشنا شدیم و شرایط خیلی خوب پیش رفت و ما دوباره بعد از 6 سال زندگی در شهرستان خودمون تصمیم به مهاجرت گرفتیم علی رغم تعجب همه و مخالفت خانواده هامون ما با سه تا بچه به تهران مهاجرت کردیم در صورتی که ما در شهرستان واقعاً وضعمون خوب بود این مهاجرت ترسش کمتر از اولی بود چون این دفعه روی خودمون کار کردیم.

    اما یه سری چالش هایی دارم که اونها رو درست و حسابی حلشون نکردم و به قولی ازشون فرار میکنم: 1_ رانندگی : من چندین ساله که گواهینامه دارم اولش که ماشین نداشتیم و بعدش که ماشین خریدیم پشت فرمون نشستم و در شهرستان رانندگی میکردم ولی از وقتی که اومدیم تهران رانندگی نکردم هم خودم ترس دارم و هم همسرم به رانندگی من اعتماد نداره البته این عدم اعتماد همسرم باز به خودم برمیگرده چون من خودمو باور ندارم و می‌خوام که پرفکت باشم ( کمالگرایی)

    2_ ترس از تاریکی و تنهایی : دارم روشون کار میکنم ولی جای کار دارم

    3_ رفتار درست با بچه‌هام البته اینم میدونم که من باید روی خودم کار کنم اونها هم خودشون هدایت میشن ولی گاهی اوقات کنترلمو از دست میدم .

    4_ افزایش درآمدمون که درآمد الان ما به اندازه شهرستان هست و ما می‌خواهیم که بیشترش کنیم

    در لحظه اول برخورد با چالش ها یکم بهم می ریزم ولی بعدش به خودم یادآوری میکنم که الخیر فی ما وقع هر اتفاقی بیفته به نفع منه، سعی میکنم قانون و حرف های استاد رو به یاد بیارم .

    اگر من این چالش ها رو حل کنم در وهله‌ی اول آرامشم در زندگی بیشتر میشه ، اون بخش از ذهن و فکرم که درگیر این چالش هاست آزاد میشه و برای اهداف بعدیم برنامه ریزی میکنم و اعتماد به نفسم بالا می‌ره ، مستقل تر میشم برای انجام کارهام ، آزادی بیشتری خواهم داشت

    و در آخر باید شروع کنم مثلاً برای رانندگی از همین محله خودمون شروع کنم و برای ترس از تنهایی و تاریکی ابتدا در زمان های کوتاهی خودمو در این شرایط قرار بدم و بعد این زمان ها رو بیشتر کنم.

    در مورد افزایش درآمد باید هر روز در سایت مون یک کوچولو پیشرفت کنیم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    M A گفته:
    مدت عضویت: 1255 روز

    سلام اقای عباسمنش

    سوال من اینه که اگر چالشی که توی زندگیمون بوجود اومده تقصیر اشتباه خودمون باشه هم باید به عنوان تضاد بهش برخورد کنیم؟

    مثالی که برام پیش اومده این بود که توی کار سهل انگاری کردم و باعث شد چندین میلیون جریمه بدم و می‌تونست این اتفاق نیفته

    البته که ازش درس گرفتم اما چجوری ناراحت نشم و خودمو کمتر سرزنش کنم

    I love you ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مصطفی کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1368 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    سلام به خانواده عباس منش در این سایت

    خداروشکر که من لیاقت دریافت این فایل رو دارم و سپاسگزارم استاد به خاطر زحمات شما.

    من در کل دوست دارم با مثال در مورد مسائل صحبت کنم .

    خوب در مورد برخورد با چالش‌ها میتونم بگم که اگه چالش در مورد یه کار یا هدفی باشه که به پیشرفت من کمک میکنه حتمن با اغوش باز قبول میکنم و خوشحال میشم .

    چون وقتی به گذشته نگاه میکنم همیشه در مسائل کوچک و بزرگ اینطور بوده.

    برخورد با چالش‌ها برای من تا قبل از آشنایی با استاد همونطور که گفتم اگه برای پیشرف بود خوشحال میشدم که هلشون کنم .

    واگه به صورت تضاد بود میتونم بگم ناراحت میشدم و بهم میخوردم ولی خداراشکر سعی می‌کردم باز بتونم به بهترین شکل هل کنم اون مسئله رو در حد توانم .و البته بوده که نتوستم یک مسئله ای رو به موقعه حل کنم و تجربه کسب کنم و درسش رو بگیرم که این تا آخر زندگی با ما خواهد بود که رشد کنیم.

    ولی از وقتی که با آموزش‌های استاد آشنا شدم سعی میکنم که هر چیزی رو در زندگی با دید مثبت نگاه کنم و با خودم فکر کنم که این مسئله در زندگی من در حال حاظر اومده که چه درسی رو به من هدیه کنه .

    و اما در مورد چالش

    چند ماه پیش دوستم یه قایقی داشت که تو شرایطی قرار گرفت که می‌خواست بفروشه ولی خوب از قبل نیتش این بود که قایق رو تعمیر کنه و یه سودی براش داشته باشه .

    خلاصه که شرایطش رو نداشت به خاطر همین میخواست با همون تغیرات جزعی بفروشه .

    به من هم بهش پیشنهاد دادکه اگه پول داری خودت یا برادرت قایق رو بخر. من هم پیشنهاد دادم که میتونم باهات شریک بشم تا بتونی سر فرصت روش کار کنی.میخواستم که به هدفش برسه چون اون هم خیلی موقعها من رو کمک میکنه تو مسائل.

    و اون قبول کرد.حالا اگه بخوام به آموزه های استاد اشاره کنم میتونم بگم میدونم ما مسئول مشکلات دیگران نیستیم و ما نباید دیگران رو بر خودمون ترجیح بدیم و کلی از این داستان‌ها.

    ولی از آنجا که اشاره کردم من با چالش‌ها ی که به پیشرفتم کمک کنه خوشحال میشم.

    و اونجا بود که گفتم با این شراکت خودم رو در داشتن یه قایق به چالش میکشم .

    با این کار هم به اون کمک میکنم هم خودم رو محک میزنم .

    چرا میگم محک. چون در جریان خرید قایق دوستم بودم که از قبل کمکش کرده بودم یک سری کارها رو باهاش انجام دادم مثلآ صندلیهاش مشکل داشت از من کمک خواست و انجام دادیم چون میدونه که من دست به آچار هستم.

    خلاصه با توجه به اون تغیرات تصمیم گرفتم که ادامه کار رو باهاش شریک بشم .

    ظمن اینکه بدم هم نمیومد که یه سودی کرده باشم.

    حالا بریم برای چالش. دوستم میگفت اگه چسبی که روی قایق هست عوض کنیم و یه تغیرات کوچک دیگه. میشه با قیمت خوب فروخت.

    من اول گفتم بابا این چسب اوکیه چرا میخوای عوض کنی فوقش یکی دیگه روش بکش یا اینکه اگه میخوای رنگش کنیم.

    از دهنم در رفت که رنگش کنینم. من که فقط یک بار به صورت جزعی با یه کسی دیگه چند سال پیش کمک کرده بودم یه قایق کوچک رو رنگ کردم اون هم نه کامل.

    اصلا به این فکر نکردم من که هیچ تجربه ای در رنگ کردن قایق ندارم چطوری و با چه وسیله ای و چطور و کجا .حالا قایق 7 متری توی خیابان.

    دوستم هم گیر داد که مصطفی ینی میشه رنگ بشه ؟ کلی ذوق کرد و ول کن نبود .من هم گفتم حالا که اینقدر اسرار داری برو که بریم چالش.

    آقا نشون به اون نشون که از 3 یا 4 ماه پیش تا الان درگیر اون تجربه هستیم ولی خبر خوب اینه که تو این کار بینهایت کارها و تجربه ها و چالش‌ها رو پشت سر گذاشتیم با دوستم.

    که برای هرکدام کلی خودمان رو تشویق میکنیم.

    اگه بخوام داستان‌های سر راه رو براتون بنویسم خیلی طولانی میشه .

    اینکه جایی نداشتیم و مجبور شدیم تو خیابان کارهاشو انجام بدیم .اینکه تو هوای بیرون و در هرزمانی نمیشد رنگ کرد چون رنگش خیلی خاص و حساس بود.اینکه باید 5 صبح میرفتیم برای رنگ که هوا بادی نباشه .بارانی نباشه و اینکه به موقعه سر کار اصلیمون برسیم اینکه می‌خواستیم طرحهای خاصی هم روی قایق پیاده کنیم و ضبط و باند و چوبهای زیر قایق و کلی تعمیرات که فکرش هم نمی‌کردیم تو مسیر مواجه شدیم .

    و الان بعد از چند ماه وقتی نگاه می‌کنیم کلی یاد گرفتیم کلی تجربه کردیم کلی ناامید شدیم و ادامه دادیم و خودمان رو تحسین کردیم و با حس خوب که ما خواستیم و تونستیم و قوی‌تر شدیم ..

    وقتی مردم ما رو تو خیابون میدیند که این تعمیرات رو انجام میدیم شاخ در می‌آوردن.

    ولی حالا که قایق رنگ شده و خشکلتر از قبل هرچقدر نگاهش میکنیم خسته نمیشیم و چقدر مردم از قایق خوششان میاد .

    کاشکی میتونستم عکسهای قبل و بعد از جراحی رو براتون اینجا بزارم که ببینید در مورد چی صحبت میکنم.

    چند روز پیش قایق رو بردیم تو آب خدا میدونه چقدر حسش خوب بود و چقدر سپاسگزاری میکردم بابت موفقیت‌هایی که حاصل شد و نتیجه‌اش که همون میوه‌هایی هست که استاد می‌گفتند رو دیدیم و کلی لذت می‌بردیم.

    انشااله به زودی آماده فروش هست و کلی سود هم خواهیم کرد .

    سودش هم میشه پاداش اون زحمات چالش و یا تضادهایی که تو کار بهشون برخورد کردیم.

    و برطرف کردیم .

    آره این داستان من و دوستم رو کلی بزرگتر کرد .حالا که دیدیم می‌شود و میتونیم تصمیم گرفتیم که کنار شغل‌ اصلی به صورت پاره وقت برای تجربه و کسب درآمد هم دوباره قایقهای بزرگتر رو بخریم و راست و ریست کنیم و بفروشیم .

    در مورد فایلهای استاد کلی میشه صحبت کرد و از خاطرات و تجربیات صحبت کنیم .

    من هم این داستان به ذهنم اومد که در موردش بنویسم و با مرور کردنش هم برای خودم هم برای دوستان بتونم الگو بسازم که میشه چالش‌ها رو با دید اینکه من این مسئله رو از چه زاویه‌ای نگاه کنم بهتره و هلش کنم رشد کنم و خدای خودم رو سپاسگزار باشم که به من فرصت داد که بزرگتر و توانمند تر به تواناییهایم پی ببرم و خوشحال باشم .

    من هم خیلی چالش‌ها در زندگیم پشت سر گذاشتم اتفاقا”چند روز پیش با یه مشتری که کارش فیلمسازی بود صحبت میکردم در مورد کتاب زندگی من که دیدم استاد در این فایل اشاره کرده که برام خیلی جالب بود .انشااله در آینده تصمیم دارم خودم رو به این چالش دعوت کنم و شروع کنم به نوشتنش..

    خدارو شکر در حال حاظر چالش سختی در زندگی ندارم ولی خوب میدونم همیشه میشه که پیشرفت کرد و کلی نقاط ضعف در زندگی و شخصیت و روش کار هست که باید بهتر بشه .

    همیشه باید این سوال رو پرسید که چگونه می‌شود بهتر از این باشیم و ما هیچ وقت کامل نیستیم.همیشه باید یاد بگیریم قبل از اینکه به چالش بر بخوریم اگه هم برخورد کردیم با آغوش باز قبول کنیم و رشد کنیم در اون مسئله یا کار و یا هرچیز دیگه.

    استاد عزیزم تشکر فراوان بابت این فایل. من سعی کردم درکم رو به اندازه خودم از این فایل با این مثال از زندگیم کامنت کنم

    و امیدوارم که همگی ما در چالش‌های زندگی سربلندباشیم.

    یک دنیا سپاسگزارم بابت حظور شما در زندگیم.از راه دور میبوسمت

    خدا یارو یاورتان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    رضوان بنی اسدی گفته:
    مدت عضویت: 1499 روز

    سلام به استاد عزیزم من از ان دسته از ادم هام که چالش رو می پذیرم و میرم به استفبالش و اصلا خودم در مرحله اول انتخاب میکنم که چالش بیاد توی زندگیم ولی توی مرحله دوم نمیدونم چی‌میشه فراموش میکنم و یادم میره همچی و درگیر حس های بعد میشم و دچار شرک و نا امیدی و افسردگی میشم به جورابی مسیر گم میکنم و یه مدتی درگیر میشم و بعد از 1 سال 2 سال متوجه میشم داستان چیه

    حالا توی مثال رابطه عاطفی و ثروت دو تا از چالش های بزرگ زندگیم بود که درگیرشون بودم و هنوز هستم به جای اینکه تمرکز کنم اقا چجوری این مسائل رو حل کردنشون رو یاد بگیرم و گذر کنم ازش که یه لول برم بالاتر میمونم توی اون مرحله و میگم خدایا تو چرا برای من نمیخوایی !!!

    این باور نمیذاره من از به مرحله بالا تر برم.

    ولی اگه بدونم خدا نعمت و ثروت به یک اندازه برای همه آفریده و من باید باورم رو نیبت به این موضوع درست کنم چجوری ؟ خدایا تو قوانینی رو در جهان گذاشتی که من با به کار گیری انها میتونم به راحتی به نعمت و ثروت برسم…

    ازت سپاسگزارم که دوباره منو متوجه مسیرم و قدرت خلق کنندگی که بهم دادی کردی

    و ازت بسیااار تا بسیااار سپاسگزارم که استاد عباسمنش رو توی مسیر من قرار دادی که بهم میگه دستم رو میگیره مثل فرشته مهربان و میگه بیا این مسیر لذت بخش رو برو و توی این مسیر نعمت بهت داده میشه ثروت بهت داده میشه تو بگو چی میخوای فراهم میشه عزیزم

    چییی بهتر از این دیگه میتونه باشه که تو به من بدی خدای رزاق و بخشنده مهربونم؟؟

    ازت سپاسگزارم️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1939 روز

    به نام خداوند هدایتگرم.

    سلام.

    مستقیم و بدونِ تعلل از پایِ پاسخی که برای نفیسه جانم الان نوشتم، اومدم اینجا تا بنویسم…

    – من تو قسمتی تو حیطه روابط که نسبت بهش حساسیت دارم، و گهگاهی بروز پیدا میکنه، مشکل دارم…

    الگو وقتی تکرار میشه ناراحت میشم، اذیت میشم، نجوای ذهنی دارم، حسم بد میشه…

    به فکر افتادم اعراض کنم، اعراض کردم.

    اما دیدم اینجا جای اعراض نیست، اتفاقا باید حل شه ریشه ای.

    برمیگردم به متن زیبای مریم جانِ شایسته ی نازنین تو دوره شیوه حل مسیله:

    که اشتباه نگیریم بینِ حل یه مسیله و اعراض از مسیله ای دیگه رو.

    اعراض و حل مسیله در جایگاهِ درست خودشون باید قرار بگیرن، تا بهبود حاصل شه.

    خب من تا الان که بیشتر اعراض کردم و بویِ فرار از حلِ ریشه ای اون مسئله تو ذهن، رفتار و واکنش هام میده…

    حتی یه بار هم فکر کردم شاید راه حلش این باشه که صحبت کنم با فرد، مرزهامو بگم، توضیح بدم، شاید بهبود حاصل شه…

    اما خب چون مسیله واسه خودم خیلی حساسیت زا هست، انگار نمیخوام بازش کنم، صحبت کنم ازش تا بهش توجه بشه و بیشتر پیش بیاد.

    هنوز که متوجه نشدم دقیق چه باید بکنم.

    این فایلِ چالش ها، خیلی پر برکته.

    انگار منو رو به رو کرده با خودم…

    این سری فایلها که مربوط به خودشناسیه، دقیقاً دوره های هدیه ی استاد محسوب میشن…

    مثل دوره های هدیه ای سفر به دور امریکا، زندگی در بهشت، مصاحبه، لایو، توجه به نکات مثبت، الگوهای تکرار شونده، نتایج دوستان، گفتگو با دوستان و …

    استاد دو مدل دوره گذاشتن روی سایت که تمرکزی جلو میبرن مباحث رو:

    محصولات و هدیه ها.

    پس وقتی میگن هیچ نگران نباشین و از فایلهای هدیه استفاده کنین اگه شرایط خرید ندارین،کاملاً گُل میگن و حقیقت.

    استاد دقیقا همون صحبتها (اصل- قوانین) رو توی جفت این دوره ها (محصول- هدیه) مرور میکنن همیشه.

    به عبارتی میشه هم با محصولات بهبود ایجاد کرد تو زندگی، هم با فایل های هدیه …

    شرط اساسی فقط اینه که من بخوام خودمو بهبود بدم.

    چطوری فایلها رو گوش بدم که منجر به درک و عمل بشه.

    وگرنه صِرفِ داشتن فایلِ محصول یا هدیه، نمیتونه کاری برای من بکنه.

    مثلا خود من دوره های زیادی رو از فضل خدا خریدیم.

    اما این معنی رو نمیده که روی همشون کار کردم یا میکنم.

    من روی فایلهایی کار کردم که احساسِ تعهد بیشتری داشتم بهشون و بیشتر باورشون کردم.

    نتایج هم به همون میزان وارد زندگیم شدن.

    برگردم سراغ اون مسیله در حیطه روابط…

    خب راهکار چیه برای حلش سمانه جون؟

    – خلوت کنم با خودم، گپ بزنم مسیله رو شفاف با خودم مطرح کنم، وقت روبه رو شدن با این چالشِ تکرار شونده رسیده دیگه، بسه هر چی اذیت شدم، اذیت کردم خودمو.

    پاسخ به این سوالات، به خودم در رابطه با این موضوع:

    عنوان این چالش دقیقا چیه؟

    حسم نسبت بهش چیه؟

    چرا این حس رو دارم؟

    چی تشدیدش میکنه؟

    چی منو حساس کرده نسبت بهش؟

    چطوری فکر میکنم در موردش؟

    نجواهام چی میگن در این مورد؟

    حسم نسبت به خودم و اون فرد چیه اون موقع؟

    خودم و اون فرد رو چطوری شناختم تو اون حیطه؟

    و …

    شروع کنم به نوشتن (اقدام عملی برای قدم گذاشتن در مسیرِ حل این مسیله)، مطمینم موتورم روشن میشه و مینویسم برای خودم از خودم…

    یادت باشه سمانه جون این اولین اقدام عملی هست.

    به قول استاد، فارغ از نتیجه، خوشحال باش که داری اقدام میکنی، ممکنه 1 روز یا 100 روز یا … زمان نیاز داشته باشی برای حل و شفاف سازی این مسیله برای خودت، زمان بده و صبر کن، خوشحال باش که زمان رویارویی با این چالش برات رسیده و اماده اش شدی…

    به قول نفیسه جانم، عقب نکش تو مسیر به بهانه ی کمال گرایی.

    با نگاه بهبودگرایی جلو برو، جواب بده به سوالاتت با جزییات…

    فکر کن رفتی یه جلسه مشاوره، و داری اقدام عملی میکنی…

    اینم همونه.

    اتفاقا سمانه امین ترین فرد هست برای تو که بتونی بی سانسور هر چی دلت بخواد بگی از درونت…

    فارغ از نگفتن یه حرف هایی به دلیلِ ملاحظه، سانسور یا هر چی.

    الان فقط مرحله اول به نظرم رسید که این باشه واسه حل این چالش، به عنوان اولین تکلیفِ خودخواسته به خودم.

    عجله ندارم.

    دونه دونه میگردم داخلم ببینم چی اذیتم میکنه و باید روشون اقدام عملیِ آگاهانه و خودخواسته بکنم برای بهبود کیفیت زندگیم و آرامشم.

    مطمینم به محضِ آغاز، ادامه مسیر بهم گفته میشه.

    به قول استاد جان و نگاهِ بهبود گرایانه:

    تو خود پای در راه بنه و هیچ مگوی، که راه خود بگویدت که چون باید کرد…

    هیچ فکر نمیکردم هدایتم ساعت 2/5 بامداد به سایت، منو الان به اینجا و این کامنت و استارت برای اولین اقدامِ ورود به چالش ها به صورت اگاهانه و خودخواسته و اختیاری برسونه.

    الهی شکرت.

    – تا توی حیطه چالش های روابط هستم، دلم میخواد مورد دوم رو هم داغ داغ بگم:

    چالشِ اهمیت و توجه به حرفِ مردم، قضاوتِ دیگری، نظرِ دیگری، جدی گرفتنِ حرفِ مردم به گونه ای که انگار درسته و حقیقته و باید انجام بشه و من باور میکنم و …

    زنگِ این چالشِ تکرار شونده، این اواخر مجدد پرصداتر شده برام.

    به خیر میگیرم و نشونه، برای اینکه وقتشه روش اقدام عملی کنم…

    الان فقط طرح موضوع کردم تا هدایت شم به راهکارهای بهبودش…

    چقدر خوشحالم که دارم بیرون میکشم چالش هامو.

    شفاف میشم با خودم.

    آشعال ها رو یواش یواش از زیر فرش و مبل و کشو بیرون میکشم پیشِ چشمانِ سمانه فارغ از هر فکر و باوری…

    این دو مورد، مدتهاست مثل یه زخم که هر از چندگاهی سر باز میزنه و آزارم میده، به روحم آسیب میزنن…

    از خداوند هدایت و کمک میخوام برای درمان و بهبودِ سمانه جانم در مسیر و فرآیندِ تکاملیش.

    بسه هر چی نادیده گرفتم، سرسری رد شدم، ماسمالی کردم، ترسیدم و پریدم از روی مسیله و حلش.

    کافیه.

    استاد تشکر عمیق و دعای خیر دارم براتون برای این فایل های شاهکار و به موقع، دقیقا بعد از دوره احساس لیاقت…

    حس اینو دارم که دارم درس میخونم تا گرم هستم و ذهنی اماده دارم، بعد از هر درس، درس های جدید میان، مقاطع تحصیلی بالاتر میاد و ‌…

    منم درس میخونم، تمرین حل میکنم، آزمون میدم، نتایج میاد و همچنان ادامه ی مسیر تا همیشه.

    خدایا شکرت برای هدایت های هر لحظه ات تو زندگیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      Nafis گفته:
      مدت عضویت: 1100 روز

      سلام به بهشتی که تو قلب سمانه جان هست.سلام به پرنده ای که از ذهن تا دستانت پرواز می کند و اثرش را به شکل کامنت ثبت می کند.

      یک درس زیبا توی کامنت قبلی ات بود که همینجا ازش می نویسم ،تحسین کردن یک ویژگی اکتسابی است شما از مامان خوبتون یاد گرفتید که موفقیت ها و لذت ها یا خوش شانسی های دیگران را تحسین کنید و براشون خوشحال باشید ، مادرتون با انجام این کار چه کمک بزرگی به جهان کرده چون همه خانواده و حتی نسل های بعد هم این تحسین و تین جور نگاه کردن به خوشی های بقیه را یاد می گیرند بینهایت این ویژگی را دوست دارم . مخصوصاً وقتی فهمیدم من هم میتوانم به دستش بیاورم و تو این چند روزه هم برای خیلی موارد استفاده کردم یک حس خوبی به خود آدم دست می دهد مثل شکوفا شدن یک غنچه .

      نشانگر احساست خوب عمل کرده که فرق اعراض از نا خواسته و اشغال ها را زیر فرش کردن تمییز دادی و بعد با منطق قدم اول را برداشتی به خوب موردی اشاره کردی ، قدرت احساس.

      احساس آدم هیچوقت بهش دروغ نمیگه

      و درس خوبی که از سمانه جان بهبود گرا یاد گرفتم این پاراگراف است.

      فکر کن رفتی یه جلسه مشاوره، و داری اقدام عملی میکنی…

      اینم همونه.

      اتفاقا سمانه امین ترین فرد هست برای تو که بتونی بی سانسور هر چی دلت بخواد بگی از درونت.

      من قبلاً نمی تونستم راه حل برای مسائلم به تنهایی پیدا کنم معمولاً با کسی صحبت می کردن اما وقتی استاد گفتن از مشکلات حرف نزنید دیگر این کار را نکردم ولی به مشکل بر می خوردم گیر می کردم آشفته می شدم و راهی جز اعراض بلد نبودم همون اشغال ها را زیر مبل گذاشتن ، یواش یواش تو خودم با خدا حرف میزدم و فقط می گفتم حلش کن اما الان بهم یاد دادی نوشتن را هم امتحان کنم و خودم با کمک الهامات خدا راه حل را پیدا کنم و قطع یقین می دانم خدا بهم میگه

      به قول استاد جان و نگاهِ بهبود گرایانه:

      تو خود پای در راه بنه و هیچ مگوی، که راه خود بگویدت که چون باید کرد…

      ممنونم که با نقطه آبی سورپرازم کردی . سمانه جانم یکبار تو کامنتی به زهرا جان نظام الدینی گفتم که با نوشتن هات و بهبود گرایی هات با خود شکافی هات مثل یک دوست واقعی دستم را گرفتی و با هر قدم جلو رفتن منو هم بالاتر بردی اما اینجا خواستم جدا گانه از خودت تشکر ویژه کنم ، قبلاً هم گفتم استاد خیلی برای من دور از دسترس بودن یکی که به قله رسیده ومن هیچوقت نمیتونم به گرد پاش برسم مسیر برام مثل ماموریت غیر ممکن بود اما وقتی پا به پای تو شدم قدم هام کوچک و پیوسته شد یکی از خواسته های ستاره قطبی ام جدیداً این شده که خدایا منو همفکرانش ادم های خوب و مثبت کن

      دعا می کنم فرکانست همردیف استاد بشود عزیزم ، بوس انگشتی به روی ماه خودت و گل پسرت

      در پناه خیرالحافظین دلشاد و سالم باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مرتضی دیندار گفته:
    مدت عضویت: 1099 روز

    بنام رب العالمین

    سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و همه همراهان

    چالشها و واکنش‌های من

    قبلا یه چالش کوچک شیرازه وجودم رو بهم میزد

    اما حالا دیگه با توجه به عمق چالشها چن روز، یا چن ساعته

    چون دارم آگاهانه ذهنمو کنترل میکنم وسعی دارم از جملات زیبای استاد استفاده کنم مثل الخیر فی ما وقع

    منطق من همیشه کمک حالم هست اگه چالشی باشد خیر متلقه چون این تجربیات گذشته در من منطقی قوی ساخته

    البته که این فایل منطقم رو قوی تر کرد در زمانی که به ی چالش بزرگی رو داشتم ودارم این خدا مهربون چه هدایتی کرد منو ،درست وبه موقع

    الحمدلله رب العالمین

    استاد خدارو شاهد میگیرم اولین روزی که رفتم سر کار و الان که پروژه تمام شده من همون حس و حال رو دارم که اولین روز کاریم داشتم، همه از من بخاطر این روحیم تحسین میکنن و بعضی ها هم میگن چقدر خون سردی مگه کار دیگه ای سراغ داری

    اما من خودم میدونم که احساس لیاقتم رفته بالا و خداوند منو ی پله ویا چندین پله می‌بره بالاتر دیگه این کار در شان من نیست من باید برم جایگاه اصلی خودم اینو منطق من میگه چرا، چون من دارم روی خودم کار میکنم شب‌های که همکارانم میرفتن بخوابن من تازه شروع میکردم به

    نوشتن تمریناتم وگوش دادن به محصولاتی که از سایت استاد عباس منش تهیه وخرید کرده بودم

    یه شب ساعت 3صبح بود ریئس یه قسمت اومد به من گفت مرتضی تو پسر خوبی هستی و هوای همکارانتو داری چون اونا همش خوابن اما تو بیداری

    من بهش گفتم نه اونا همکاران خوبی هستن دوربر منو خلوت میکنن ومیرن خواب غفلت تامن با تمرکز بیشتری مطالعه کنم تا خودمو رشد بدم

    خندید دستی به شونم زد و رفت

    الانم با اینکه پیش نهاد رسمی شدنو دارم اما میخوام برم خارج وخودمو به چالش بکشم هزینشم دوری از خانواده است چرا، چون برای بدست آوردن باید قربانی بدیم واین دوری رو تحمل کنم تا زمانی که اونا بیان پیشم نه من برگردم باید پیشرفتی حاصل شود.

    تمرین:

    چالش فعلی من یاد گیری زبان انگلیسی است که که از خیلی وقت پیش تصمیم گرفتم اما بخاطر اینکه فکر می‌کرد برام سخته میگم تو یه فرصت دیگه.

    بدجوری دارم ازش فرار میکنم

    با توجه به راهنمایی ک استاد کردن اگه بتونم از یه زاویه دیگه بهش نگاه کنم خیلی خوبه، چون از خیلی وقته میخوام تولید محتوا کنم‌ اگه زبان انگلیسی ام هم خوب باشه میتونم به فراتر از خواسته هام برسم.

    مثلآ مهاجرتی که دارم چ قدر راحتر میشم یا تولید محتوا تو کشوری ک هستم واینکه نوشتن برام یکم سخته اما حرف زدن میتونم تو حوزه خودم ساعتها کنفرانس بدم.

    این برام یه فرصت طلایی هست وبا توجه به اینکه پسرم تافل داره داره می‌تونم ازش کمک بگیرم

    حالا چ خوب میشه من تو خونه خودم به پسرم میگم روز چند تا کلمه بهم یاد بده ویا اینکه زمانی که داره ب شاگرداش زبان یاد میده منم یاد بگیرم

    واین طور شاخ این غوله روبشکونم

    الهی شکرت

    الحمدلله رب العالمین

    استاد عزیزم از این که این دوره خودشناسی رو استارت زدید ان هم درست در زمانی که خیلی از ماها به این دوره فوق العاده زیبا نیاز داشتیم یه مکمل برای دوره های ک داشتیم حداقل برای من اینطور هست

    چه هم زمانی ها داره اتفاق میافته

    ساعت 4 صبح شد

    خدا نگهدار هممون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    آقای نیکو گفته:
    مدت عضویت: 3109 روز

    بنام پرودگار یکتا

    درود بر استاد عباسمنش و همراهان سایت استاد

    این کامنت دوم من برای این فایل هست

    در کامنت اول توضیح دادم که من خودم رو وارد چه چالشی در همین چند روز پیش کردم و در 24 ساعت اول چه نجواهای سنگینی من رو درگیر کرد خداروشکر که این فایل ارزشمند در بهترین موقع روی سایت قرار گرفت و به من یادآوری کرد که تو که دوره شیوه حل مسائل رو داری نباید این چنین بهم بریزی، سعی کن در مرحله اول آرامشت رو حفظ کنی بعد برای حل این مسئله به دل مسئله برو که راه حل هر مسئله ای درون همون مسئله قرار گرفته و بسیار هم آسونه و با حل کردنش درهای نعمت بسوی تو گشوده میشه

    من با یادآوری این موضوع اولین کاری که کردم برای خلاصی از نجواهای ذهن سعی کردم با بازی کردن شطرنجی که در گوشی دارم تمرکزم رو از نجواهای ذهن بردارم تا آرامشم رو بدست بیارم و بعد از اینکه آرامشم رو بدست آوردم به خودم یادآوری کردم که در گذشته هم من چنین چالش‌هایی داشته ام و هر کدام به روشی حل شده پس این هم به موقع حل میشه

    و حل این موضوع رو به خدا سپردم و خداوند بهترین راه‌ها رو به من نشون میده،

    الان که دارم این کامنت رو مینویسم نیمی از این چالشی که در کامنت قبل توضیح دادم براحتی حل شده و درسهای زیادی به من یاد داده حل این موضوع و چشم انداز خیلی روشنی پیش روم هست که با حل این مسئله بدست میارم.

    انشالله به محض اینکه این چالش رو حل کردم میام و در همین بخش کامنت میزارم و توضیح میدم چطور براحتی این چالشی که در مرحله اول ذهنم رو درگیر کرد رو حل کردم.

    بهترین ها رو برای شما دوستان عزیز آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    moghadam گفته:
    مدت عضویت: 2352 روز

    مهری

    به نام خالق هدایتگر.

    سلام به توحیدی ترین استاد و دوستان ارزشمندم.

    امروز تا وارد سایت شدم و مبحث جدید رو دیدم به خودم گفتم بیام و همون دفعه اول احساس واقعیم رو در رابطه با درک اگاهی های این قسمت بنویسم. اگه شاگرد استاد هستی پس اولین قدم اقدام کردنه.

    با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود میاید چه برخوردی داری؟ ایا نگاه شما این است که این چالش فرصتی برای بهبود یادگیری و پیشرفتم است؟

    یا احساس ناامیدی و ناتوانی میکنی و سعی میکنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار میکنی؟

    با توجه به شخصیتم همواره سعی کردم مشکلات و مسائلی که باهاش مواجه میشم رو حل کنم. بگردم دنبال راه حل. قبل از اشنایی با استاد و مباحث توحیدی خیلی مضطرب میشدم. احساس ناتوانی بیشتری داشتم. نگاهم به بنده های خداوند بود نه دست قدرتمندش. گاهی نذر و دعا و نیایش. ولی خوب الان نسبت به قبل خیلی آرام تر هستم. کمتر عجله میکنم. یاد گرفتم همه چیز رو بسپارم به خودش. از من حرکت از خدا برکت. نتیجه هاش رو هم که دیدم خیلی با انگیزه بیشتری دارم روی خودم کار میکنم. ولی این نگاه رو که این مسئله و چالش رو به عنوان فرصتی برای بهبود یادگیری و پیشرفتم بدونم این احساَس رو نداشتم. فکر می‌کردم خوب این دیگه طبیعیه. همه در زندگی با یک سری چالش مواجه میشن و باید حلش کنن. اون نگاه توحیدی رو نداشتم. اون احساس امنیت و حال خوب رو نداشتم. سعی میکردم اون مسائل رو حل کنم ولی با احساس ترس. نکنه نشه. نکنه شکست بخورم. نکنه اون ادمی که قرار بوده بهم کمک کنه بهم خیانت کنه و هزاران نکنه های دیگه که بوی شرک و احساس بد ازش میومد.

    در حال حاضر چالشهای زیادی رو پیش رو دارم که باید حل کنم. متل یادگیری زبان انگلیسی و درست شدن اقامتم. کسب درامد دلاری ، مسئله مسکن مسئله بچه هام، کمک به پدر و مادرم …. و کلی چالش ها و مسائلی دیگه که باید حلش کنم. ولی به تظرم مهمترین مسئله ی پیش روی من که اول از همه باید تغییر کنه و بزرگ بشه همون توحیدی بودن من هست. الان که دارم دقیق تر بهش فکر میکنم تمام این چالشها دارن یک چیز رو بهم نشون میدن. یک مسئله ای که باید در وجود من حل بشه. با حل اونا میتونم بگم من تونستم یک شخصیت متفاوتی رو بسازم. اون شخصیت اگه با تمام وجود توحیدی باشه میتونه به بهترین صورت و راحت ترین روش همه اونا رو یک جا حل کنه. یک شخصیت توحیدی باور داره هیچ یعنی همه چیز.

    من از زمان اشنایی با شما از سال 98 با همون اندکی تغییر تونستم مسائل زیادی رو با موفقیت حل کنم. بزرگترین چالش من مهاجرت بود. تا یک سال پیش مهاجرت کردم به استرالیا. اومدم اینجا مسئله زبان رو داشتم. از وقتی نترسیدم و رفتم تو دلش چه درهایی که برام باز شد. چه دوستان عالی تونستم پیدا کنم. تا حدی حل شد ولی مسئله کسب درامد دلاری رو دارم. وقتی خوب ریشه یابی کردم ریشه همه اونا در باورهای نادرست من شخصیت من هست.

    وقتی کامنت دوستان قدرتمندی متل سعیده جان رو میخونم و ارتباطشون رو با خدا این قدر عالی میبینم میفهمم که تا اینحا رو درست اومدم ولی برای بقیه راه نیاز یه تلاش بیشتر برای بزرگتر شدن شخصیتم دارم. باید یاد بگیرم ارتباط صحیح رو با قدرت درونی.

    توی این مسیر با انسانهای موفق زیادی روبرو شدم. انسانهایی که عزت نفس بالاشون بزرگترین عامل موفقیت اونا بوده. انسانهایی که با دست خالی فقط با توکل خدا اقدام کردند و بهترین نتیجه رو گرفتند. این انسانهای خالص رو تو همین سایت افتخار اشنایی باهاشون رو داشتم. سعیده ها سید علی خوشدلها و رضا عطایی ها و نرگس مریدی ها….

    اونا بهم ثابت کردند اگه استاد عباسمنش تونست اگه مریم شابسته مهربان و صمیمی تونست دلیل بر شانس و متفاوت بودن یا استاد بودن شون نبود. اونا واقعا با تمام وجود اون گوهر گرانقدر رو پیدا کردند و در دست او مسیر زندگی رو با موفقیت ادامه دادند.

    استاد اولین و بزرگترین جالش من نابودی شرک و از ریشه برانداختن اون هست. در کنار حل چالشهای زندگیم دارم تمرین میکنم توحیدی بودن رو. تمرین میکنم انس با قران رو.

    ایاک نعبد و ایاک نستعین.

    اهدنا الصراط المستقیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: