ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 5
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
مرد! تو چقد خوبی! چقد حرفات به دلم میشینه و جمله هات رو با تمام وجودم حس میکنم. خدا برات رحمت و آگاهی بیشتر بفرسته که حتما هم همینطوره چون اکاهی ها رو نشر میدی…
من وقتی به چالش های زندگیم بر میخورم فرار میکنم و ذهنم هم گولم میزنه، آفرین که رها میکنی، تحمل نمیکنی ولی متوحه نمیشدم که هی برام تکرار میشه در صورتهای مختلف، الان با شنیدن این فایل فهمیدم که رها کردن خوبه ولی من رها کردن رو با فرار کردن اشتباه گرفتم.
تو محل کارم به مشکل برمیخوردم بدون لحظه ای تحمل میومدم بیرون، ولی مشکل رو حل نمیکردم و این مشکل به شکل دیکه تو محل کار بعدی دوباره تکرار میشد، در آخر صورت مسیله رو پاک کردم و برای خودم ی شرکت راه انداختم ولی باز مشکلاتی که ازشون فرار میکردم سر و کله اشون پیدا شد
خدا جونم ممنونم که اینا رو الان میفهمم خدا رو شکر که شیرینی آگاهی رو دارم میچشم
برای رابطهعاطفی و دوستی به محض اینکه به مشکل و چالش که برمیخوردم سریع قطع رابطه، اونحا باز فکر میکردم که برای خودم ارزش قایلم! ولی ای وای از این ذهن!! من داشتم اشغال ها رو زیر فرش میذاشتم و حتی به مشکلی که باعث قطع رابطه شده بود هم فک نمیکردم میگفتم ارزش نداره! من نباید با اون ادم بحث کنم! همین که منو از دست داد براش کافیه! من خودم رو در سطح اون پایین نمیارم و باهاش حرف نمیزنم! در صورتیکه ترس از روبرو شدن با مشکل و هنر حرف زدن و دوست داشتن رو بلد نبودم و خودم رو گول میزدم و خیلی پر واضح هم هست که در رابطه و دوستی های زیادی این اتفاقات تکرار میشد
تو بحث سلامتی، وقتی مریض میشدم اصلا بهش توجه نمیکردم به خودم میگفتم بدن خودش رو ترمیم میکنه و هیچوقت به این فکر نمیکردم که چرا این مسیله و مشکل هست! اگه ترمیم میکنه چرا دوباره تکرار میشه آیا باید نحوه غذا خوردنم رو اصلاح کنم؟ ولی بهش توجه نمیکردم و تکرار پشت تکرار، و یا با برچسب خب اینم دیگه ژنتیکیه و حل شدنی نیست و خیلی با غرور به خودم میگفتم پذیرش کردم افرین!!! چقدر من دارم درست رفتار میکنم
حالا که دارم روی خودم کار میکنم و قانون طبیعت رو میفهمم و حرف های پر ارزش شما رو میشنوم میفهمم که نهههه!! اینجوری نیست مساله رو حل باید کرد با پرسیدن از خود خدا و خواستن هدایت که راه راست و منبع درست این جواب ها رو بهم بده تا کار عملی بکنم و حل مساله کنم
استاد عباسمنش عزیز ، ازت ممنونم ازت ممنونم، ازت ممنونم که دانسته و درک های درست تون رو انتشار میدید، دلم میخواد ببینمتون:( واقعا انسان با ارزشی هستید واقعا شما خلیل الله شدید، خوشا به سعادتون که میدونم خیلی خییییلی روی خودتون کار کردید و لحظه لحظه زندگیتون رو از خدا هدایت خواستید یادمه توی ی فایل قرانی گفتید قران جواب خداست به پیامبر ، مرسی از شما که سوال های بروز از خدا میکنید و میشنوید و میاید به ما هم میگید خیلی دوستون دارم و باز هم ارتون سپاسگذارم
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
سلام به همفرکانسی های عزیزم
خدایاسپاسگزارم که منو به مدار هدایت کردی
خدایاسپاسگزارم بابت اموزه های استاد عزیزم
خدایاساسگزارم بابت دیدن این ویدئو زیبا ….
من از سال 93 با اموزه های استاد دارم زندگی رو زندگی میکنم .به لطف خدا نتایج و دستاوردهای زیادی داشتم
ولیکن خیلی کم پیام میذارم.بزودی میام و از نتیجم براتون میگم
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
در پناه الله یکتا
شاد
سالم
ثروتمند
و سعادتمند باشید.
به نام الله یکتا
استاد جان من کلا آدمیم که اگر یه کاری رو انجام ندم دردم میگیره خیلییی دردم میگیره
ممکنه یه جاهایی مسئله یا اون چالش بترسونه منو ولی یادم نمیاد توی یه مسئله ای جا زده باشم
شایدم خیلی جاها خوب عمل نکردم حالا بخاطر باور هام ولی بیخیال هم نشدم تسلیم هم نشدم و تلاشم رو کردم
من همین الان با یک چالش روبه رو هستم و اون چالش هم شغلم هست
مطمئنم که این شغلی که الان دارم دیگه به کارم نمیاد دوسش ندارم ازش لذت نمیبرم و دارم به زور انجامش میدم ولی مطمئن نیستم که اون بیرون چی خبره
ولی از اینکه توی این شرایط هم بمونم خیلییییی دردم میاد
من تمام آنچه که ساختم توی این کار رو دارم میبخشم تمام پل های پشت سرم رو دارم خراب میکنم و دارم با ایمان و باور اینکه من میتوانم از کرج مهاجرت میکنم به تهران و توی یک حوزه جدید که فکر میکنم بهش علاقه دارم فعالیت کنم
من نمیدونم اونجا چه خبره ولی اینو میدونم که اینجا دیگه برای من خبری نیست و اینو یک فرصت خوب میدونم برای محک زدن خودم برای نشون دادن ایمانم برای بکار گیری این آگاهی هایی که تا اینجای مسیر یادگرفتم
آرزو شادی و سعادت دارم براتون
سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته دوست داشتنی و همه دوستان عزیز
من بیشتر اوقات مسئله ای که برایم به وجود می آید حالا چه در زمینه کاری است یا در زندگی شخصی خودم بیشتر ناراحت میشم احساس بد پیدا می کنم از این ناراحت می شم که چرا مدام مشکل پشت مشکل و همیشه یک چیزی هست که حال منو بد میکنه بیشتر اوقات می خواهم که از مشکلات فرار کنم و همیشه به دنبال یک راه میانبر هستم برای راحت شدن از این مسئله که برایم پیش می آید.
تمام افرادی که هستند هر کس به نوعی برای خودش یک مشکل دارد و اتفاقا این مشکلات چالش هایی هستند که انسانها را پیشرفت می دهد باعث رشد افراد می شود ذهن قدرتمند به مشکلات جوری نگاه می کنه که یک پله ای باشه برای پیشرفت کردن برای رشد کردن و ارتقا دادن خودش
برای به دست آوردن تجربه بیشتر و از دل این مشکلات راه حل های مناسبی پیدا می کند برای شروع تغییر بزرگ در واقع چالش هایی که برای ما ایجاد می شوند برای این است که ما خودمان را بهتر بشناسیم در شرایط سخت و به دنبال تغییر کردن و حرکت کردن باشیم و اگر واقعا به این مشکلات از زاویه دیگری نگاه کنیم می توانیم تغییرات بزرگی را رقم بزنیم.
یکی از باورهای اشتباه افراد اینه که فکر میکنن اگه مشکلی بوجود اومد دیگه تمومه کار و نمیشه این مشکل رو حل کرد و بیخیال میشن ، باوری که خودم داشتم
من تقریبا دو سال پیش دفتر املاک داشتم و به تنهایی داشتم کار می کردم در دفتر خودم یک مدتی گذشت بحث مالیات اومد وسط و همه داشتن از مالیات های سنگین صحبت میکردن چپ میرفتیم مالیات راست می رفتیم مالیات همین باور که این همه کار می کنی آخرم باید کلی مالیات بدین از اینجور حرفا که روزانه از طریق مشتریها و دوستان به من گفته می شد باعث شد که من دستگاه پوز دفتر رو جمع کنم تحویل بانک بدم بعد از یک مدت اصلا قراردادی ننوشتم که کرایه بدم و مخارج زندگی رو تهیه کنم و آخرم کار به جایی کشید که من دفتر املاک رو کلا جمع کردم و رفتم یک جای دیگه برای کار کردن
اینقدر این باور که آقا برای دولت کار می کنیم حساب هاتو چک میکنن کلی مالیات میگیرن قوی یود که منو از کسب و کار خودم رسوند به کار کردم برای فرد دیگه حالا بماند که باورهای اشتباه دیگه هم داشتم در بحث مالی و خداروشکر با خریدن دوره روانشناسی ثروت 1 دارم کار می کنم روی خودم برای شناسای باور های اشتباه .
ولی آخه کسی نبود بگه بنده خدا درسته مالیات میگیرن تو هم داری پول خوب در میاری پول خوب به دست بیار مالیات هم بده مگه چه اشکال داره ولی جو جوری بود که همش به دنبال یک راه فرار بودم برای اینکه مالیات پرداخت نکنم.
اینکه استاد میگن خیلی از افراد هستن که بخاطر اینکه میترسن وارد یک چالشی بشن و بخاطر همین کلی موفقیت از دست میدن کلی تجربه از دست میدن دقیقا من هم به همین شکل بودم در دفتر املاک خودم فایل مشارکت در ساخت خوبی به من گفته می شد و همیشه ترس از این داشتم من که تا حالا قرارداد مشارکت در ساخت ننوشتم اصلا بلد نیستم انجام بدم ولش کن رهن و اجاره و فروش کار کن در صورتی که فایل مشارکت خیلی عالی بود از همه نظر کمیسیون خوب داشت و من اصلا دنبال مشارکت نبودم چون می ترسیدم که برم جلو و به سازنده معرفی کنم ولی از وقتی که دارم روی خودم کار می کنم اومدم کاملا درباره مشارکت در ساخت مطالعه کردم از همکارا پرسیدم و الان که تقریبا کامل میدونم و می فهمم که چقد ترس الکی بوده و چقدر منو از موفقیت و تجربه های خوب دور کرده در هر صورت باید به چالش ها نگاه مثبت داشته باشیم و جهان به افرادی که چالش ها را حل می کنند پاداش می دهد. این قانون جهان هستی است
در حال حاضر چالش که با ان مواجه هستم بحث مالی هست که مدام درگیر اون هستم یک ماه است که حسابی پول دارم و چند ماه بی پول میشم این بزرگترین چالشی است که با ان مواجه هستم برای حل این مشکل من باید باورای محدود کننده ای که دارم و شناسایی کنم باوری خوب بسازم با الگوبرداری با فکر کردن تکرار کردن به دنبال الگوهایی باشم که تو همین شرایط تونستن شرایط مالی خودشون رو تغییر بدن و مهمتر از همه برای تغییر باورهای مالی اینکه من بپذیرم که من خودم هستم خالق زندگی خودم و شرایط رو خلق می کنم این باعث می شود که تجربه زیادی ب دست بیارم از ورود ثروت به زندگی خودم .
در پناه الله شاد سالم و سلامت و ثروتمند باشید .
بنام خدایی ک در وجودمه
سلام استاد گلم و سلام به همه دوستان و هم خانواده ای های عزیزم
گفتم قبل از خاب ک ذهنم درگیر این فایل شده کامنتم رو بزارم
من اساسی تو دفترم تمرین های این فایل ارزشمند رو انجام میدم
ولی خاستم ی گوشه از تمرینات رو هم تو قسمت کامنتها انجام بدم
استاد واییی اگه این سوال رو 6ماه قبل میپرسیدی جواب من اینبود ک فرشته خانوم فقط گریه میکنه و میگه خدایا کمکمکن
خدایا تسلیمتم
انصافن اون روزها و اون تسلیم شدن ها باعث شد ظرفم بزرگتر بشه و به درک امروزم از چالش برسم
من اینروزا چالش های بسیار بسیار زیادی تو زندگیمه
مثلا من اموزش ارایشگری فقط شنیون و میکاپرو رفتم ولی رنگمیزارم ،اصلاح ،وکس،ابرو
من جدیدا ابرو برمیدارم بدون اینکه اموزش دیده باشم
اولش خیلیییی دستام میلرزید ولی مدام میگفتم فرشته ی چالشه ک رشد کنی و و و و
که الان به ترس خیلییی کمتر ابرو برمیدارم و الان یکم میفهمم ک چیو بردارم یا جیو برندارم
یجورایی برخورد با ااین چالش ها بمن یاد داد ک ابرو برداشتن رو یاد بگیرم یا حتی اصلاح صورت هرموقع ی موردی پیش میومد ک برام سخت بود
میگفتم فرشته چالشه و بزرگت میکنه
مثلا امروز من 20دقیقه پیاده تو هوای وحشتناک سرد رفتم سالن خیلییی اولش عصابم خورد شده بود (من 95٪مواقع اصلا به زبون قر نمیزنم و فقط درحد اینه ک عصابم خورد میشه و من سعی میکنم با سکوت یا دنبال ی دلیل میگردم برای نگاه کردن به شرایط جوری ک عصابماروم شه ) 2 دقیقه سکوت کردمبعد گفتم فری الان ک داری راه میری عضله های پاهات کمرت و شونه هات داره قوی میشه هیچمیدونی چقدر پیاده روی ماثره؟ بعد گفتم یادته استاد تو کلورادو چقدر با خانوم شایسته پیاده روی میکردن ؟توهم دوست داشتی یادتع؟
{بنده بخاطر سرد بودن هوا کلافه شده بودم وگرنه عاشق پیاده روی هستم} دیگه واقعن ارومشدم شروع کردمبه سپاسگزاری کردن وایی حالم عالی شد
خلاصه این سوال اینکه 1درصد از قبل بهتر شدم ولی هنوزم خیلی حس میکنم ضعیف هستم ولی جای بهتر شدن هست……
.
از ی نظر دیگهم نگاه کنیم….
من تاالان ک به خاسته هاممیرسیدم همیشه قبلش یه جنگ عصاب و نجوا و بدو بدو و گریه بود تا اینکه تسلیم خدا شم و اونموقع خدا بهم ارامش میداد و به خاسته اممیرسیدم
با شروع دوره عزت نفس دیروز نشستم فکر کردم
من چرا هرسری به خاسته هام میرسم بااینکه یادمه از چ مسیری رفتم ولی الان انگار قفل شدم؟
رفتمتو فکر ک چه چیزی ایراد داره؟
بعد از فکر کردن و سوالات خوبی ک پرسیدم از خودم به ی گنج عظیمرسیدم
#عدم درک قوانین
به خودمگفتم قانون چیع؟
اصلن مخم نکشید انگار اصلا نمیدونم
بعد شروع کردم بع نوشتن
قانون رو نوشتم و تکرار و تکرار و تکرار
باورم نمیشد ک اینقدر حل اینمسعله آسون بود
من فهمیدم ک من بجای اینکه رو قانون کار کنم تمرکزم روی عوامل بیرونیه و وقتی ک از پا افتادم تسلیم میشم
از دیروز مدام درحال تکرار قانونم مدام درحال نجوا کردن باخودمم همش حرفای مثبت میزنم
این درک قوانین و اینکه خودم خالق هستم چالش بسیار بزرگزندگیم بود ک خداروشکر از دیروزه کلیی نتایج عالییی برام رقمزده
.
یکی از چالش های زندگیه من اینکه ک تو سالن شنیون بزنم و درصدی بگیرم
من همش به این فکر میکردم ک امکان نداره سالندارمون مشتری هاش رو بده بمن
گفتم چکار دارم من ؟
با یکسری اتفاقات شروع کردم به تمرین
هفته ای یک مدل شنیون
الان 2 ماه گذشته من حداقل 6_7 مدل شنیون بسته یاد گرفتم جلو موهای خوشگل یاد گرفتم
ذهن عزیزم میگه چه فایده رو موی طبیعی نمیتونی سخته
ولی با منطق گفتم همینطور ک رو مانکن زدم و الان پیشرفت کردم میتونم رو موی طبیعی هم بزنم
.
دیروز کله مانکنم رسید و تو برگه ای ک توضیحات راجبش بود نوشته بود باید اول به موها رنگساژ بزنی
اولش ذهنم گفت این چه نسخره بازیه
من حالا باید برمرنگ بخرم خداد تومن بدمرنگکار و ….
کلییی حالم رو گرفته بود
(من تا حالم یکمبد میشه سریع شروع میکنمریششو پیدا کردن)
اولش اصلا هواسم نبود ک احساسم بخاطر کله مانکنم بد شده بعد اتفاقات رو مرور کردمو فهمیدم داستان چیه و اولش کلی به خودم گفتم خدایی ک این کله مانکن زیبا رو بمن داده بقیه موارد هم حل میکنه
امروز پیام دادم و شماره مشاور رو گرفتم و به امید خدا میخامرنگ بخرم و خودم رنگبزارم
منی ک برا بقیه میزازمچرا برا کله مانکن خودمنزارم؟
خلاصه ک سعی کردم سپاسگزاری کنم و الان خدارو شکر خیلی حالم عالیه
به نام خدا
سلاااام
استاد عجب ولوله ای تو سایت به راه انداختی
دم اون باورهای خوشکلی که ساختی گرم
تعداد کامنتهای فایل قبلی منو متحیر کرد
همش نگاهش میکردم و ذوق میکردم
واقعا ممنونم که هیچوقت دست از رشد بر نمیدارید و این رشدتون رو باما سهیم میشین
هرچند ما پابه پای شما نمیایم و روی هر فایلی کلی تامل و تمرکز میکنیم
ولی شما دوره پشت دوره
سفر پشت سفر
نتایج رگباری
فایلهای رگباری
اصلا دیوونه شدم
دست مریزاد استاد
چقدر الگوی مناسبی هستید شما برای ما
وقتی که تمرین این فایلو انجام دادم دیدم زندگی من پر از چالش و مسئله حل نشدس که من فقط سرپوش میزارم روش
تو تمام مسائل مالی روابط سلامتی ….
من قبلا اون آدمی بودم که میگفت خدا به سرم میاره خدا زجرم میده این شانس منه
تازه این باورو هم از اطرافیان گرفته بودم که هرچقدر این دنیا زجر بکشی گناهات کم میشه و اون دنیا کمتر زجر میکشی
شت عجب باوری:)
و بعد از آشنایی با شما یکم رشد کردم اون باوره حذف شد ولی الان اون باوری که من نمیتونم حلش کنم جاشو پر کرده
من نمیدونم چیکار کنم
چطور میتونم حلش کنم آخه
و البتهههه
در بعضی موارد اینطور نیست
مثلا تو کارم
من خیلی حرفه ای و بامهارتم
اصلا مسئله ای نیست که پیش بیاد و من راه حلی براش نداشته باشم یعنی من اصلا مطمئنم صددرصد که حلش میکنم
شب نمیخوابم تا حل شه
اصلا نه ناراحتم نه استرس دارم
مطمئنم که میتونم
و کاملا ازش استقبال میکنم
گاهی وقتا هم که بقیه با ترس نگاهم میکنن میگن زری وااای حالا چیکار میکنی
من فقط میخندم و میگم هیچی درست میشه
خلاصه که تو مسائل کاری من به شدت جسور و نترس و ریسک پذیرم و مورد تحسین همه چون خودم بی نهایت به توانایی خودم باور دارم
ولی مثلا تو زمینه روابط عین یه بچه زبون نفهم گریه میکنم اگه حتی کوچکترین چیزی پیش بیاد دیگه من نه ذهنمو میتونم کنترل کنم نه خودمو چون عزت نفس ضعیفی دارم
و طبق صحبتهای خودتون
اگه باورهای قدرتمند کننده ای داشته باشیم میزنیم به دل دریا و با دست پر از ماهی برمیگردیم ولی اگه باورهای محدودکننده داشته باشیم جوری توی چالشها غرق میشیم که دیگه اثری از ما نمیمونه مثل من تو حوزه روابط که واقعا اونقدر از این لحاظ له شدم زیر پای جهان که نمیدونم جهان این چیزارو از کجاش درمیاره میکنه تو زندگی من …باورهام اونقدر داغونه که خود شیطانم تعجب میکنه میگه به خدا دیگه اینو منم نمیدونستم…
استاد از این اهرم رنج و لذتی که تو این تمرین ایجاد کردین خیلی خوشم اومد
رنج حل مسئله رو با تغییر دیدگاه تبدیل کردین به لذت حل شدن اون مسئله
و من تو این تمرین با اینکه کلی مسئله حل نشده داشتم
زمینه مالی رو انتخاب کردم
چون من تو این زمستون سرد با صندل بیرون میرفتم و البته میرم
چون پولی واسه خرید کفش اسپرت ندشتم
و کسی با اینهمه مهارتی که تو کارش داره
که کسایی که 20سال سابقه کار دارن میان از منی که هنوز 2 سال سابقه کار ندارم سوال میکنن
واقعا بوی تعفن میاد از زیر مبلی که آشغالا زیرشه
و باید حل بشه
البته که دارم روش کار میکنم و رشد کردم ولی باید بیشتر از این روی خودم کار کنم و تمرکزی تر
و در طی این مسیر فارغ از اینکه من به فلان عدد برسم یا نه بینهایت بیشتر عاشق کارم میشم چون من دارم از کاری که بهش علاقه دارم پول میسازم و پول خوبی هم میسازم هر روز رشد میکنم و باعشق بیشتری هم کار میکنم
کیفیت مشتری ها و افرادی که باهاشون در ارتباطم بی نهایت بالاتر میره چون باورهای من و سطح کار من بالاتر میره
مهارتهایی از حل این مسئله یاد میگیرم که تو جنبه های دیگه ای از زندگیم هم ازشون استفاده میکنم چون قانون یکیه
به خداوند نزدیکتر میشم حضورشو بیشتر در زندگیم احساس میکنم چون صدای الهامات و هدایتهارو میشنوم
توکل و ایمانم بیشتر میشه
بی نهایت امید و انگیزه پیدا میکنم
صبحمو با هدف و برنامه شروع میکنم و آخر شب دست پر و با کلی دستاورد میخوابم
آرامشم بیشتر میشه چون مسئله ای که غیر ممکن بود حالا زیر تیغ جراحیه
ایده ها و راهکارهایی پیدا میکنم که باعث رشد جهان و رشد خودم میشم
از خودم رضایت دارم دیگه سرزنش نمیکنم که فلان کارو نکردی
کوله باری از تجربه روی دوشمه
وارد ترسهام میشم جسارت و ریسک پذیری بالاتری پیدا میکنم
اعتماد به نفسم بیشتر میشه
چقدر در خرج کردن پول راحت تر میشم در انتخابهام محدود نیستم در واقع مجبور نیستم
به استقلال میرسم و علاقمو اولویت میزارم نه گردش حسابمو
به بی نیازی میرسم(البته این بی نیازی برام قابل باور میشه) :بی نیاز از کمک هرکسی چون حالا دیگه خودم اون کسیم که از پس زندگیم بر میام
چقدر دخالت دیگران کمتر میشه وقتی محکم بودن و تسلیم نشدنمو میبینن
چقدر اراده و قدرت تصمیم گیریم میره بالاتر و مطمئن تر تصمیم میگیرم
و در نهایت دیگه حسرتی نمیمونه
میدونی چی میمونه؟
تیک
تیک هایی که میزنی جلوی خواسته هات چه یه جوراب باشه یا خونه و ماشین و سفر
رنگ خدایی پیدا میکنی اونوقت واقعا میشی خالق
خالق زندگی خودت
استاد این شیوه هدف گزاری رو توی قدم اول توضیح دادین و هدف گزاشتن با این روش واقعا موثره چون تو دنبال یه خرس نیستی که چند برابر خودت باشه بلکه دنبال یه بچه گربه میدویی که میدونی خود به خود میاد تودستت
من با همین روش هدف گزاشتم واسه ماه گذشته و به هدفم رسیدمو الان در ماه دوم هستم و نشانه ها کاملا تایید میکنن مسیر منو
چون غیر قابل دسترس نیست و امکان پذیره باور پذیره استرسی در کار نیست اینکه حالا چطوررررر در کار نیست
استاد چقدر اون قسمت آخر تمرین فوق العاده بود
کانون توجه
توجهت روی چیه؟
روی پولی که داره وارد زندگیت میشه یاقبض آب و برق
واااو
این آخرین قسمت تمرین کاملا ذهنو جهت دهی میکنه که توجهتو بزاری روی نکات مثبتی که درحال رخ دادنه
نشانه هارو هرچند کوچیک ببینی و تحسین کنی
چیزی که من همیشه فراموش میکنم و چقدر یادآوری این موضوع برای من آرامش بخش بود
چون فهمیدم کجای کارو اشتباه میرم
من اینهمه تمرکزمو میزارم برای کارکردن روی خودم و آخرین قدم که تایید کردن نتایجه و ایجاد احساس خوب وتحسین رو به کل از یادمیبرم
خدایا شکرت چه هدایت قشنگی بود برای من
استاد صحبتهایی که درمورد الگوهایی که چطور وارد چالش ها شدن ، چالشهایی که واقعا غول حساب میشدن و هرکسی بهشون فکر هم نمیکرد ولی الان حل شدن و چقدر خیر به جهان رسیده نشون میده
تو با حل کردن مسائل هم به خودت کمک میکنی هم به جهان خیر میرسونی
و راز این اقدام به حل مسائل
نپذیرفتن شرایطه
اینکه به جای اینکه بیایم خواسته خودمونو کوچیک کنیم سقف آرزومونو بیاریم پایین بیایم باورهامونوبزرگتر کنیم
خود باوریمونو بیشتر کنیم
ظرفمونو بزرگتر کنیم
در انتها میخوام آیاتی از قرآن رو بیاریم که در این مسیر الهام بخش ماست و بی ربط به این موضوع نیست
سوره نسا
و اگر بر آنان مقرّر می کردیم که خودکشی کنید، یا از دیار و کاشانه خود بیرون روید، جز اندکی از آنان انجام نمی دادند. و اگر آنچه را که به آن پند داده می شوند عمل می کردند، مسلماً برای آنان بهتر و در استواری قدم، مؤثرتر و قوی تر بود. (66)
و ما نیز در آن صورت آنان را به طور یقین پاداشی بزرگ میدادیم. (67)
و بی تردید آنان را به راهی راست راهنمایی می کردیم. (68)
و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت داده؛ و اینان نیکو رفیقانی هستند. (69)
این بخشش و فضلی از سوی خداست، و خدا کافی است(کفی بالله) که خدا داناست. (70)
اینکه این آیات در هماهنگی کامل با سوره حمد هست که جای بحث نداره دقیقا کلید سوره حمد تو این آیات داده شده که اگر میخوای هدایت بشی به راه کسانی که به آنها نعمت داده شده بیا این کارو بکن
چیکار؟
(و اگر آنچه را که به آن پند داده می شوند عمل می کردند، مسلماً برای آنان بهتر و در استواری قدم، مؤثرتر و قوی تر بود)
به الهاماتت عمل کن
به اونچه که میدونی عمل کن
عمل کن
عمل کننننن
استاد تو قدم اول میگن خیلیا فکر میکنن وقتی یه سوالی دارن تا جوابشو پیدا نکنن از این جلوتر نمیتونن برن یا یه کاری میخوای انجام بدی تا ندونی چی و چطور و از چه مسیری حرکت نمیکنی
و مسئله اینجاست که وقتی اجازه میدی بهونه ها وارد بشن هدایت متوقف میشه
راکد میشی
چون اون قدمی که باید رو برنداشتی
و خداوند دقیقا داره بهت میگه اونچه که میدونی انجام بده اونوقت ادامه ماجرا میاد
اینو گفتم تا بگم شاید من و احتمالا خیلی از شماها ایده ای برای این چالشی که تو این تمرین انتخابش کردیم نداشته باشیم
ولی اونچه که ما نمی دونیم مهم نیست
در واقع اونچه که میدونیم مهمه
اونچه که باید انجام بشه مهمه
ساده ترین و در دسترس ترین راه حل ساختن باورهای مناسبه این میتونه قدم اول باشه تا چراغ های بعدی روشن بشه
حتما از نتایجی که این فایل برام داره در آینده خواهم گفت انشالله
عاشقتونم
در پناه رب
به نام خداوند جان و دل
سلام خدمت استاد عباس منش و همه عزیزان
من وقتی به یک چالشی در زندگی برمیخورم بستگی به کوچکی و بزرگی آن چالش دارد ولی در اکثر مواقع ذهن خودم را کنترل میکنم و احساس خودم را خوب میکنم و سعی میکنم که آن چالش را با احساس خوب بگذرونم تا هم تجربه جدیدی بدست بیاورم و رشد کنم و هم با احساس خوب اتفاقات خوب را به سمت خودم بکشم اگر چالش خیلی بزرگ و وحشتناک باشد هم باز سعی میکنم در ساعات اولیه یا نهایتا روزهای اولیه احساس خودم را خوب نگه دارم ولی اگر نتوانم سعی میکنم ازش اعراض کنم و حواسم را به چیز دیگری پرت کنم تا به احساس خوب برسم و بعد ببینم چه کاری میتوانم انجام بدهم.
تمرین:
مرحله اول:چالشی که در حال حاضر دارم در زندگی اینکه خودم درآمد ندارم و حقوق همسرمم تمام شده و تقریبا بی پول هستیم ولی ترس دارم از اینکه سرکار برم و درآمد داشته باشم و همش منتظرم که بتونم از نوازندگی ام درآمد کسب کنم و اونم باز بخاطر باورهای محدود کننده ام نمیتونم البته دارم روش کار میکنم ولی بدیش اینکه فقط منتظرم تا از همین راه به درآمد برسم
و چالش بعدی هم رعایت دوره قانون سلامتی هست که باز هم مربوط به چالش اول و نبود پول هست و من دارم با غذای نامناسب درحال حاضر تغذیه میکنم البته روزی یک وعده هست ولی باز هم نامناسب هست
چالش بعدی ترس دارم از نوازندگی در گروه و جمع و انگار خودم را کم میبینم
مرحله دوم:
چالش اول:اگر به سرکار بروم خودم درآمد خواهم داشت و به راحتی پول درمی آورم و با انسان های بیشتری ارتباط برقرار میکنم مهارت و تجربه های زیادی کسب میکنم به خیلی از ترس هایم غلبه میکنم و همچنین اگر باورهای محدود کننده ام را در نوازندگی بشکنم و نترسم و خودم را به دیگران معرفی کنم و در مراسمات و مجالس ها شرکت کنم و نوازندگی کنم هم درآمد دارم و هم حرفه ای تر میشوم و تجربه کسب میکنم هم با اعتماد به نفس تر میشم و هم با انسان هایی در این مسیر آشنا میشوم که به من کمک ها و راهنمایی های بزرگی میکنند
چالش دوم:اگر رعایت کنم دوره قانون سلامتی را باعث میشود لاغرتر خوش اندام تر سرحال تر جذاب تر تمرکز بیشتر و بهتر شکم و پهلوهای صاف و پر انرژی تر پوست صاف و شفاف و بدون جوش و تمرکز بیشتر و بهتر داشتن را بدست بیاورم.
مرحله سوم:
تصمیم دارم هر روز آهنگ هایی که بلدم را دوره کنم و هر هفته یک آهنگ جدید را یاد بگیرم و هر سری
خودم را به یک گروه یا خواننده یا مداحی آشنا کنم
برای کار و درآمد داشتن هم دقیقا نمیدونم چیکار کنم فعلا .
برای دوره قانون سلامتی هم از تخم مرغ و غذاهای کم هزینه تر استفاده میکنم فعلا تا دوباره حقوق بگیریم و گوشت بخرم و مرغ.
..
..
..
وای استاد چقدر زیبا گفتید که روی بهبود تمرکز کنید
چه عالی بود واقعا هر سری در نوازندگی آهنگ جدید یاد میگرفتم تو دلم میگفتم چه فایده هنوز اینو اونو بلد نیستم ولی الان فهمیدم چیکار کنم خدایا شکرت من قبلاً روی آهنگ اصلا اشاره نمیتونستم بزنم ولی تازگی ها با تمرین کردم تونستم بدون اینکه وزن را بهم بریزم اشاره بزنم خدایا شکرت بابت این بهبودم و خدایا شکرت بابت استاد عباس منش
بریم که قدم به قدم میوه های ریشه های که ساختیمو ببینیم .
هیچ چالشی نیست که انسان نتونه از پسش برنیاد.
خدایا شکرت بابت این همه آگاهی های زیبا و عالی
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنینم
جواب سوال اول
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری
من خوب تضادا و چالشایی ریزو درشت تو زندگیم وجود داره
و اوایل ک مساعل برام پیش میومد ک کلا ناامید میشدم و مستاصل هنوزم نمیتونم بگم بعد از پیش اومدن تضاد میتونم ذهنمو همون اول کنترل کنم ک این مساله اومده تا پیشرفت کنم
اوایلش خیلی احساس ناتوانی میکنم احساس میکنم نمیتونم از پسش بربیام اصلا چند روز میریزم بهم ک
فقط این مشکل برای من پیش اومده و به خاطر من و ارتعاشات بدمه ک انقد مساعل برام به وجود میاد
اما این اواخر ک بیشتر جلسات روانشناسی ثروتو گوش دادم درمورد وجود تضاد توزندگی همه افراد کمی بهتر شدم دنبال حل کردن مساعلمم ولی خوب هنوز در مسیرم و نتونستم حلشون کنم ک گاهی میشه ک حس ناتوانی و ناامیدی بم دست میده ک نکنه مسیرم غلطه پس چرا نتیجه نمیده و در کل خیلی جای کار دارم ک بهتر بشم
این در مورد مساعلیه ک کهنه تر و قدمی ترن و خیلی وقته دارمشون در مورد اینا کمی بهتر شدم و دنبال راه حل هستم البته نه همشون همزمان باهم چون تمرکز و زمان میخواد و همه باهم نمیشه ولی وجود این تضادا ازار دهندس برام و خیلیارو میبینم ک نه تنها هیچ کدوم از تضادای منو ندارن بلکه شرایطشون تو مساعلی ک برای من مشکل به حساب میاد ایده الم هس و همه تو اون شرایط ک من ندارمو توش مشکل دارم عالین
ک البته بخشی از مساعلی ک من مشکل میناممشون هم ریششون برمیگرده ب کمبود عزت نفسم ک اگر اون ب تنهایی حل شه دگ کلی مساله هم همراهش حل میشه یعنی در واقع تو دید من دگ اونا مسعله به حساب نمیان
در کل در مقابل مساعلی ک برام پیش میاد خوب نیستم و چندین روز زمان میبره تا ذهنمو کنترل کنم اگه ی مسعله به ظاهر بدی پیش بیاد و جدید باشه کلا تا ی مدتی میریزم بهم تا به خودم بیام حتی تو بعضی حوزه ها مثل مرگ ک اصلا خوب نیستم و نمیدونم شاید اصن ب خودم نیام و کلی زمان ببره ..و نقطه ضعفمه چالشی ب اسم مرگ و خیلی باورام تو این زمینه بیماری برا عزیزانم و مرگشن مشکل داره و اکثرن هم مثل یویو عمل میکنم تو کنترل ذهنم در مورد مساعل کهنه و قدیمی ک ی مدتی از پیش اومدنشون گذشته گاهی امیدوار میشم ب حلشون و فایل گوش میدم و انرژی میگیرم گاهی ناامید و افسرده و احساس ناتوانی میکنم مخصوصا وقتی خودمو بادیگران مقایسه میکنم میبینم بقیه این مسعله رو ندارن ک در من هس و خودمو با بقیه ک مساعل منو ندارن مقایسه میکنم و گاهی هم امیدوارم ک در کل درصد احساس ناامیدی و ناتوانی من خیلی بیشتره خیلی
شاید بگم از صد درصد فقط دو درصد یا خیلی دست و دلبازانه 5 درصد بهترشدم و تو بعضی مساعلم دنبال راه حلم و از خودم ی تلاشاییم نشون میدم واسه تغییر باورام
بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
در حال حاضر چندین چالش تو خوره های مختلف زندگیم دارم
چالش کمبود عزت نفسم و دوست نداشتن خودم
چالش شاغل نبودنم و چالش مساعل مالی و نداشتن حقوق و ندونستن چیزی ک عاشقشم به عنوان حرفه اصلی
چالش سلامتیم و کم پشت شدن و وز شدن موهام
چالش سلامتیم لاغر شدن بیش از اندازم و وزن کمم
چالش سلامتیم و هرچند وخ یکبار مریض شدنم
چالش کنترل ذهن و احساسم ک ضعیفم توش
چالش روابطم و مجرد بودنم و رابطه ای ک داشتمو و نامناسب بودو از دست دادم
چالش نداشتن دوستای خوب و رفیق های درست و حسابی ک هم فاز خودم باشن
چالش روابط داغونم با همه،مردم و اطرافیان
درمورد همه چالش ها حس فرارو دارم و اصلن دیدم ب به وجود اومدن مساعل خوب نیس و دیدگاه ذهنم اینجوریه ک ترجیح میده ک کاش هیچ مساله ای نداش و خوش بحال کسانی ک مساعلی ک من دارمو ندارن
ولی از همه بیشتر درمورد چالش مساله مالیم و شاغل و مستقل نبودنم هنوز و پیدا نکردن علاقه واقعیم هست ک بیشتر سعی دارم انکارش کنم و یجوری از کار کردن و تلاش برا مستقل شدن در برم چون اهرم رنجو لذتم برعکسه و از تفریح و بخور بخاب خوشش میاد و از کار رنج میبره
: فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم، فقط صرف ورود به این چالش:
خوب اگه نخام ب نتیجش فک کنم اگه وارد این چالش بشم
اولا این ک من وارد ی حوزه ای میشم ک جزع
یکی از موارد از لیست موارد مورد علاقمه و میفهمم حداقلش ک ب این حوزه ب عنوان هدف اصلی زندگیم علاقه دارم یا نه این مشخص میشه نبود میرم سراغ علاقه بعدیم زودتر اونو امتحان میکنم و حداقل ازین سردرگمی درمیام و عشق اصلیمو بالاخره پیداش میکنم ک بیشتر با انجامش حالم خوشه
_اگه وارد این حوزه بشم چ قد از تنبلی و بخور بخاب میام بیرون و سحر خیز و پرانرژی میشم و زندگیم باهدف میشه و روزام باهدف و انگیزه میشه و چ قد کیفیت زندگیم بهتر میشه خدامیدونه چ قدر بخاطر این ک شاغلم اومدم بفهمم ب چه حوزه ای علاقه دارم و توش استعداد دارم اعتماد به نفس منو میبره بالاتر و حس مفید بودن میکنم وقتی سرکارم و بع قول فایلی ک استاد گزاشتن رسالت من اینه ک قدم بعدی ک بایدو بردارم و بردارم و برم تو دل داستان مساله حل کردنم قوی تر شه تا هدایت شم به شغل و کار مورد علاقه اصلیم
_اگه بدون احتساب نتیجه برم سر اون کار مورد علاقم ک مد نظرمه ک کار کردن تو سالن ارایشگاه هس چ قدر باورهای من در زمینه سلامتی موهام بهتر میشه و در واقع با ی تیر دو نشون میزنم و یکی دگ از چالشای زندگیم ک مشکل کم پشتی موهام هست توش به خاطر بهتر شدن باورام به سبب کار کردن تو اون محیط کارم و دیدن الگو ها و موهای زیبا و عالی،مسعلم کمرنگ تر میشه و باورای من تو زمینه موهام بهتر و بهتر میشه و ترمز هارو برمیدارم و تو ی چالش دیگم بهتر میشم علاوه بر چالش مالی
_بعد ی مدتی چنان چ تو این حوزه نخاستم بمونم و هدف و علاقه من نبود ک میرم تو ی حوزه دیگه ای از علایقم ولی اگرم این شد عشق اصلیم بعد مدتی کسب مهارت توش، بالاخره منم شاغل میشم و درامد دارم و دستم تو جیب خودمه و زحمتام نتیجه میدن
_اگه فارغ از نتیجه برم تو این چالش با ی تیر ی نشون دگ میزنم اونم اینه ک میتونم یاد بگیرم از باتجربه ترها تو کار خودم ک چطوری با مشتری ارتباط میگیرن و با بقیه روابطشون چ طوره چ قد صمیمیت دارن چ قد میزان احترام میزارن و یا باوراشون تو روابط چیه و خوب منم یاد میگیرم ی سری اصولو علاوه بر کار ک با دیگران چ طور مثل این افراد باتجربه ک مشتری جذب میکنن منم همونطور با دیگران رفتار کنم ک تو حوزه چالش روابط بدی ک با دیگران دارم پیشرفت بهتری کنم
_و دوباره با ی تیر ی نشون دیگم میزنم با رفتن ب محیط کار و مشغول شدن میتونم از باتجربه تر ها باورها و درسای خوبی از عزت نفس بگیرم ک چطور خودشونو کارشونو عالی تبلیغ میکنن و چطور مشتری جذب میکنن و نحوه رفتارشون با هنرجو ک منم چطوره ک احترام جذب میکنن ک منم بتونم همونطور با جذبه و بااعتماد ب نفس رفتار کنم و تو حوزه چالش کمبود عزت نفسی ک دارمم پیشرفت کنم
و در واقع با ی سرکار رفتن چندین تا چالش رو باعث رشد توشون میشم و چقد شجاع تر میشم چ قدر شرایطم بهتر میشه هم تو اعتماد ب نفس و هم تو یادگیری مهارت و افزایش تواناییام هم تو روابطم با دیگران هم تو شرایط سلامتی موهام
قسمت 3
کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن…
کارایی ک واسه حل چالش شاغل نبودنم و مسعله کمبود پول و درواقع ندونستن علاقه اصلیم میتونم انجام بدم اینه ک
1)بگردم دنبال یه سالن نزدیک نسبتا ب خونمون ک قدم گنده هم برندارم ک مسیرش نسبتا نزدیک باشه برای این ک هرروز همت کنمو برم و برم رایگان دستیار بشم بدون پول و 6 ماه الی ی سال توفضای سالن باشم تجربه کنم،ارتباط برقرار کنم، باورای موهامو بهتر کنم موهای زیبا رو تحسین کنم اعتماد ب نفسمو بهتر کنم تنبلیمو از بین ببرم و علاقمو تجربه کنم و ببینم میخام ک این کار هدف اصلیم باشه یانه
دو این ک هرروز مدت کمی زمان بزارم و اینستارو ک پاک کردم ولی از تو گوگل اموزش ببینم و اطلاعات و اگاهیامو در مورد لاین رنگ و لایت و کراتین و تراپی و احیا بالاتر ببرم تا با داشتن اگاهی بیشتر احساس اعتماد ب نفس و تسلط بیشتر کنم ک در نتیجه این اگاهی بیشتر باعت افزایش کیفیت یادگیریمم میشه و بهتر سردرمیارم از اموزشایی ک تو سالن انجام میشه و من بع عنوان ی دستیار بیشتر باید باچشم یادشون بگیرم و اگاهی در کنار حضور در سالن و دیدن از نزدیک عالی میشه ترکیبش واسه پیشرفتم
ینی یکی از چیزایی ک باعث ترس من از کار تو سالن میشه اینه ک از لاین رنگ و کراتین هیچی نمیدونم و صفره صفرم ولی اگه برم دانشمو توش بالاتر ببرم تو تجربه هم تو کیفیت یادگیری و کارم تاثیرشو میزاره و چ قد اعتماد ب نفس منو میبره بالاتر وقتی اسم وسایلا و اقدامات و مراحلی ک تو اون لاین انجام میشه رو بلدم و نحوشو بارها قبل تر تو فیلما دیدم
سوم این ک سعی کنم از علایق دیگه ای ک دارم چنان چه فرصتش پیشومد و شرایطشو داشتم یکیشو در کنار کار کردم براش کلاس ثبت نام کنم ببینم بهش علاقه ای دارم به عنوان یه شغل یا ی حرفه یا نه فقط برام جنبه تفریحو داره و اینجوری باز لیست علاقه هامو بازنگری کنم ک نه مثلا من رقص رو ب عنوان حرفه دوست ندارم و فقط ی هوس بوده یا مثلا نقاشی رو ب عنوان ی حرفه دوس ندارم بلکه فقط تفریحی گاهی دوس دارم نقاشی بکشم و اینجوری اسما کمتر میشن و این لیست برای پیدا کردن شغل اصلیم از بین علایقم کوچیکتر میشه تا من بفهمم بالاخره چیو ب عنوان حرفه بهش علاقه دارم بپردازم دگ کلا تمرکزمو قلبی بزارم رو اون و بقیه علایقم میرن تو صرفا اون دسته از علایقی ک محض تفریح و لذتن همین
در پایان از استاد عزیزم سپاسگزارم بابت این اگاهیای ارزشمند و فایل جدید و سهم سپاسگزاری خودمو هم با انجام تمرین این فایل بع عنوان دانشجوی شما انجام دادم ک امیدوارم مقبول شما باشه
عاشقتونم من استاد نازنینم
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
سلام به استاد عزیز و گرانقدرم و تمام دوستان در مسیر بهبودهای دائمی و خودشناسی و تلاش برای خلق زندگی دلخواه شون.
ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدودکننده_ قسمت 2
خدایا شکرت برای اومدن قسمت 2 اونم اینقدر ب موقع و مصادف شد با کلی اتفاقی که به طور همزمان امروز برام افتاد و منو سرشارترین و سپاسگزارتر کردی.
خدایا شکرت که وقتی ازت میخوام خودت منو سپاسگزارتر کنی کولاک می کنی که زبانم کم بیاره.
خدایا شکرت برای اینکه در مسیر رشد و درک بیشتر خودم و قوانین جهان و این دنیام.
خدایا شکرت که در مسیر علاقه ام در حرکتم به اندازه امکانات موجود و ایده هایی که اجراش دارم میکنم.
خدایا شکرت برای دستانت که منو سرشار کردی تا بگی اینا اینجان تو راحت تر به خواسته ات برسی تا تو اسان تر بشی. تا چیزهایی که لازمه رو به یاد بیاری، چیزهایی که لازمه رویاد بگیری و چیزهایی که لازم داری رو تمرین کن و بهم میگی فهیمه ببین استادی از جنس عشق و عمل های توحیدی فقط برای تو آوردم. پس گوش جان بسپار و ادامه بده…خدایا بارها و بارها شکرت برای این همه که سرشارترینم در این لحظه.
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت برای این احساس خوبم و این لحظات ناب
================================================
ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدودکننده_ قسمت 2
_سوال این قسمت:
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!
بنظرم در حد خودم خیلی خوب برخورد میکنم. چون همش حواسم هست به قطب نمای درونی ام، به احساسم. از وقتی اینقدر برام مهم شده احساسم رو خوب نگه دارم اصلا با بدترین اتفاق ها حتی دندان درد هم اینقدر احساس منو خراب نمیکنه و بیشتر عمیق میشم و متوجه باورها و رفتارهایی که باید میکردم و نکردم میشم. متوجه کم کاری ها و باورهای اشتباهم میشم. و اصلا درد دندان انگار اومد تا منو بیدار کنه، هوشیار کنه.آگاه کنه.
من همیشه دوست داشتم مسئله حل کنم و گاهی عجله میکردم و کار رو خراب تر میکردم.
مثلا در ارتباط با همسرم خیلی عجله کردم برای حل مسئله…
اما الان یادگرفتم که مسائل و تضادها اومدن تا خواسته های منو برام واضح تر کنن پس اونا رو یک فرصت میدونم و قدر دان این تضادها و مسئله های زندگی ام هستم.من به چالش ها بیشتر عمیق میشم تا یاد بگیرم. حل شون کنم تا بـــرم مرحله بعـــدی.
======================
تــــــــــــمــرین این قسمت:
مرحله اول: بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
_در حال حاضر چالشی که دارم حجم مطالب زیاد و کتاب ها و درس هایی که باید بخونم و زمان کوتاه باقی مانده تا آزمونم. و چالشی که در اینجا هست تموم کردن دوره “شیوه حل مسائل زندگی” چون همزمان شد با این موضوع و اینکه چون منو به چالش و خودشناسی و فکر زیاد میبره ازش دور کردم خودمو.(اصلا خودمو چالش در چالش انداختم انگار)
یا شاید بهتره اینو بگم در اصل چالش اصلی من، بلد نبودن مدیریت زمان هست. یا الویت هام رو زود گم میکنم،شاید چالش اینکه وقتی برم توی یک موضوعی غرق میشم و خیلی شاید مستعد توی فرعیات رفتنــم….
(یک چیزی بگم همینجا، من خودم این چالش درس خوندن و کنکور رو برای خودم ایجاد کردم. و الان درون این چالشم)
================
مرحله دوم: برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش، سعی میکنم به جای تمرکز بر نتیجه نهایی، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنم که برای حل این چالش، طی می کنم.(چقدر این جمله زیبا بود و لازم داشتم و واقعا من در سغر شگفت انگیز چالش خودساخته ام.)
چقدر این چالش درس خوندن نعمت های عجیب و جالبی رو تا الان برام به ارمغان آورده، اینکه با آدم هایی که در رشته ی من در سازمان زمین شناسی کشور هستند، آشنا شدم. اینکه نویسنده یکی از کتاب های تخصصی ام رو دیدم. که اصلا عشق بود عشق. براش بزرگداشت گرفته بودن سن شون بالا 80 سال بود و خیلی زیاد پیر و فرتوت بودن. اینقدر عشق به زمین شناسی داشتند که اسم بچه هاش اصلا معرکه انتخاب کرده بودن. (کوه رام، کوه سام، کوه ناز)و من این آدم رو دیدم و کتاب ازشون هدیه گرفتم. اصلا چقدر این چالش به زندگی و روح و جسم من نعمت داده.
چقدر این چالش ترس های منو به یادم آورد،شرک هامو دارم میبینم،مورچه های ریزی که دارند در وجودم راه میرن. چقدر قانون رو بهتر دارم درک میکنم.
چقدر توکل و ایمانم بیشتر شده؛
چقدر بیشتر یادم اومد چه درس های تخصصی خوندم و چطور در دوران کارشناسی اونا رو پاس کردم.
توانایی هام رو به یاد آوردم که میتونم بنویسم و کلی ایده ترکیب این باورها و این علم برام ایجاد شده.
اصلا این چالش باعث شده تا بیشتر خودمو به یاد بیارم، علاقه مندی هامو. من عاشق پژوهش کردن و تحقیق کردن و نوشتنم. اصلا نعمت های زیادی برام تا الان داشته و داره.
چقدر این جمله زیبا بود:
نگاه خود را از نتیجه آن چالش بردار و بر مسیری بگذار که می توانی تجربه کنی.
آره از وقتی دارم فقط از مسیر لذت میبرم و به نتیجه کنکور و اخرش (سعی میکنم) فکر نکنم اصلا تجربه های عالی تا الان کسب کردم و خیلی بزرگتر شدم.
==================
مرحله سوم: کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن.
_کاری که من کردم هر روز رو برای خودم تو برگه آچار تقسیم کردم و هر روز هرکاری که میکنم و مطالعه میکنم مینویسم و حتی اگر سخت باشه انجام میدم.
روزهای اول خیلی خیلی برام سخت بود.اصلا گیج بودم،میخواستم چندبار جا بزنم.
نمیدونستم از کجا و چه کتابی شروع کنم اصلا منابع نداشتم هیچ کتابی نداشتم. ولی شروع کردم.
بعد سعی کردم هر دقیقه ایی که درس میخونم بگم “خدایاشکرت یک قدم امروز برداشتم” و الان به جایی رسیده که رکورد ساعت مطالعه خودمو زدم.
الان اینقدر مشتاقم هر روز یک قدم محکم بردارم. شاید خیلی از فصل و کتاب مونده اما من فقط دارم لذت میبرم و از خدا خواستم بهم ایده بده چی رو بخونم که مهمه، چه کار و مطالعه ایی داشته باشم که تاثیر بیشتری داره. از هر فایلی از استاد جان دارم توی هر روزم ایده میگیرم. اصلا گاهی قوانین زندگی رو مثلا با قوانین تشکیل کانی ها توی ذهنم ترکیب میکنم و چقدر شگفت انگیز و چقدر به هم ربط داره.
ترکیب آموزه ها با چیزهایی که هرروز باهاشون مواجه میشم وقراره یادشون بگیرم اصلا کولاکی کرده.
همین یادداشت کردن و دیدن قدم هایی که برداشتم خیلی تا الان بهم کمک کرده.همین تیک زدن ها، همین حساب کار خودمو دارم، همین که همون یک ذره تلگرام سر زدن هم دیگه چند هفته است ندارم و ارتباط هام رو قطع کردم حتی کلاس یوگا هم نمیرم و تمرکزی دارم پیش میرم.(اصلا تمرکز لیزری رو تازه دارم درک میکنم، هر روز بهتر از دیروز رو دارم زندگی میکنم باهاش…)
سعی میکنم همیشه نگاه کنم چطور پیش رفتم.، پیشرفتم رو حتی در حد یکساعت یک فصل ببینم(من خیلی در دیدن موفقیت های کوچیک ناتوان بودم و الان دارم روی این مووضوع کار میکنم.تا ببینم خودمو موفقیت های کوچیکم رو ببینم.خودمو تشویق کنم. به خودم جایزه میدم میام توی سایت.)
اینا که من نوشتم یکجورایی چالشی هست که در حال حل هست و در حال انجام دادنم و 18 روز مانده تا این چالش رو به سرانجام برسونم و قبل از اینکه تموم بشه هم حتما قدم بعدی، هدف بعدی رو انتخاب میکنم به امیدالله یکتا.
استاد سپاسگزارتم که اینقدر سخاوتمندی…
سلام استاد عزیزم
در مورد سوالتون اینکه من قبل اینکه با کانال شما اشنا بشم و قانون هارو بشناسم و در مورد فرکانس چیزی بدونم وقتی با مشکل یا چالشی روبرو میشدم خیلی ناراحت میشدم و پیش خودم می گفتم حتما گناهی انجام دادم که خدا این مشکل رو برام فرستاده یا اینکه این یه امتحان الهی است تا خدا ببینه من چجور برخورد میکنم و …از اینجور افکار ، تا اینکه با سایت شما اشنا شدم و فهمیدم هر اتفاقی که در زندگیم میفته همش بخاطر فرکانسی هست که من میفرستم و وقتی هم مشکلی پیش میاد نه خدارو و نه هیچ کس دیگه رو عامل اون اتفاق نمیدونم و فقط صرفا به خودم میگم حتما فرکانس و احساس بد داشتم و اینم نتیجش اتفاقات بد و ناخوشایند . در مرحله اول اکثر مواقع یکم خودمو سرزنش میکنم و میگم حواست نبود و متعهد نبودی و فرکانس بد فرستادی و بعدش که یکم اروم تر میشم و فکر میکنم میگم که همونجور که من با فرکانسم این اتفاق رو به وجود اوردم خودمم میتونم با فرستادن فرکانس بهتر و احساس خوب اوضاع رو دوباره خوب کنم و سعی میکنم احساس خوب داشته باشم و شکر گزاری کنم که بعضی مواقع میتونم موفق بشم و مشکل حل میشه خود به خود و بعضی مواقع نمیتونم و مشکل طول میکشه حل بشه که البته موفق شدن و نشدنم در این مرحله فقط به کنترل ذهن خودم مربوطه که انجامش میدم یا نه…..
———————–
چالش هایی که ازشون میترسم یا فرار میکنم
_یادگرفتن زبان چون میدونم در سطح پایینی هستم و نیاز دارم و هردفعه فرار کردم
_اینکه بدون ارایش کردن برم بیرون حتی جلو پارتنرم با اینکه چندبار شده برم ولی هنوز ترس از قضاوت شدن دارم
_ترس از تاریکی دارم و نمیتونم تو جای تاریک بمونم
_ ترس از تنها بودن
_اینکه تو کلاس های دانشگاه مشارکت داشته باشم و صحبت کنم چون میترسم استاد حرفمو تایید نکنه
_ترس از شروع کردن کاری دارم که ایده اش تو سرمه و میترسم خانوادم بفهمن و مخالفت کنن
——————————————————-
مرحله دوم:
_اگه بتونم سطح زبانمو ببرم بالا اول اینکه اعتماد به نفسم خیلی بالا میره و دربرابر کسایی که زبانشون خوبه احساس ضعف نمی کنم و دوم اینکه حس میکنم تو زندگیم چند قدم جلو میفتم و فرصت های بهتری میتونم داشته باشم
_اینکه بتونم بدون ارایش برم بیرون اول اینکه اعتماد به نفسم بهتر میشه و میتونم با صورت بدونم ارایشم کنار بیام و دوسش داشته باشم و ترس از قضاوت شدن نداشته باشم و مطمئنم اگه باهاش کنار بیام و انجامش بدم حس رضایت زیادی میتونم از خودم داشته باشم چون واقعا این چالش اذیت کنندس برام
_ترس از تاریکی میدونم تا حدودی از شرک میاد چون اگه اعتقاد داشته باشم به خدای قدرتمند و قدرت درونی خودم از هیچ چیز و هیچ کس نخواهم ترسید ولی اگه بتونم از پس این چالش بر میام صددرصد خیلی از ترس های دیگم خود به خود از بین میره چون توکلم به خدا و خودم بیشتر میشه و پیش خودم فکر میکنم که دیگ هیچ ترسی نمیتونه اذیتم کنه و میتونم از بین ببرمش
_ترس از تنهایی بخش عمده ایش بخاطر نداشتن عزت نفس و لذت بردن از تنهایی خودمه چون فکر میکنم اگه تنها باشم یعنی به اندازه کافی ، خوب نیستم و این نمیزاره با خودم به صلح برسم برای همین اگه بتونم انجامش بدم و موفق بشم مطمئنن عزت نفس و حس دوس داشتن به خودم بالاتر میره
_ اینکه بخام خیلی قشنگ و رسا تو کلاس صحبت کنم و قضاوت و دید هیچ کس برام مهم نباشه یکی از ویژگی های ایده ال منه که دوس دارم داشته باشم و فکر میکنم اگه بتونم اینکارو به صورت مداوم انجامش بدم سطح اعتماد به نفسم فوق العاده بالا میره و میتونم از نظر شخصیتی رشد کنم
_برای شروع کردن کاری که ایده اش تو سرمه که اگه انجامش بدم نه تنها یه دختر مستقل میشم بلکه درامد فوق العاده هم میتونم داشته باشم و مطمئنم بعد از کسب درامد خانوادم یک سری محدودیت هارو از روم برمیداره و راحت تر میتونم زندگی کنم و اون حس مستقل بودنه صددرصد حس اعتماد به نفس و رضایت زیادی بهم دست میده و میتونم اون شرایط و زندگی دلخواهمو بسازم
—————————————————-
تمرینات برای چالش ها
_برای بالا بردن سطح زبانم میتونم کتابی که از نظر دوستام که زبانشون خوبه تهیه کنم و روزی یکساعت وقت بزارم و لغت کار کنم و از سایت ها و اپ های مختلف خوب و استاندارد پادکست های زبان با لهجه امریکایی که دوس دارم هر شب یکی گوش بدم و کلماتی که جدید بود و یادگرفتم تو یه دفتر بنویسم و مرور کنم تا تو ذهنم بمونه
_برای اینکه بتونم بدون ارایش برم بیرون میتونم هر روز یکم از ارایشم رو کمتر کنم (نه کامل )و برم بیرون ، به مرور زمان انقد کم و کم ترش کنم تا برسه به اون حدی که دوس دارم ، اینجوری چون واکنشی یکباره دریافت نمیکنم بنظرم حس بهتری خواهم داشت و اروم اروم ترسم از بین میره
_ترس از تاریکی هم میتونم شبا گوشیمو بزارم یه گوشه دیگه از اتاق و مجبور بشم تو تاریکی برم برش دارم تا ببینم چیزی واسه ترس وجود نداره البته شبای اول یکم نزدیک تختم میزارم و بعد هر شب دورتر میزارم تا مجبور شم مسافت بیشتری رو تو شب طی کنم و اون راه رفتن تو تاریکی برام عادی بشه و ترسم بریزه و با تاریکی کنار بیام
_برای تنها بودن هم میتونم یکسری کارهایی که دوس دارم با بقیه تجربه کنم و لذت ببرم ، همونارو با خودم انجام بدم و تجربش کنم و ببینم چه حسی داره و اینکه زمان هایی که تنهام با خودم حرف بزنم و شوخی کنم با خودم و کار هایی که دوسشون دارم و خجالت میکشم جلو بقیه انجام بدم خودم تو تنهایی انجام بدم تا اون تایم برام لذت بخش بشه
_برای تو جمع صحبت کردن هم میتونم از جمع های کوچیک دو یا سه نفره که از دوستای دانشگام هستن یا همکلاسی هام شروع کنم و زمانی که بحث میکنن منم چیزی که دوس دارمو بگم و مشارکت کنم هرچند کوتاه ولی سعی کنم بگمش و بعد تعداد این افراد رو بیشتر کنم و صحبت کنم بینشون هرچند اگه فکر کنم صحبت هام موثر نباشه و تا به مرور در خودم حس کنم که میتونم تو کلاس صحبت کنم حتی اگه حرفام موثر نباشه از نظر استادم
_در مورد کارم هم میتونم ایده ام رو از یه چیز خیلی کوچیک شروع کنم و برم جلو و سعی کنم موفق بشم و بعد دوباره یکم بزرگترش رو انجام بدم و اگه تو مرحله اول موفق بشم مطمئنن خانوادم بهم اعتماد میکنن و فکر میکنن از پسش برمیام و همینطور تکاملمو طی میکنم و تجربم تو کارم اروم اروم مبیشتر میشه و اعتماد به نفسم بالاتر میره
———————————————————————–
خیلی ازتون مچکرم استاد عزیزم شاید اگه این فایل نبود فکر نمیکردم به ترس هام و چالش هایی که ازشون فرار میکنم ، قدم هایی که گفتمو انجام میدم و نتایجش رو براتون تو سایت میزارم . بی نهایت ممنونم