ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 7

822 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2316 روز

    بنام خدای عشقم

    سلام استادم

    سلام مریم جانم

    سلام دوستان

    سوال این قسمت:

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟

    استاد عزیزم تا قبل از آشناییم با شما وآموزهای شما اگه به چالشی برخوردی میکردم نگاهم این بود که قسمت وسرنوشتم هستش وهیچ راه وچاره ای ندارم جز تسلیم بودن وتوکل کردن به خدا،یا

    با دعا کردن متوسل شدن به امامان حل بشه یا حتی تکیه کردن به اشخاص میتونم مسئله زندگیمو حل کنم و خودمو باور نداشتم یعنی اصلا به ذهنم هم نمی‌رسید که خداوند توان حل مسائل رو بهم داده واین قدرت وتوان رو دارم که با هر مسئله ای تو زندگیم برخورد کنم وباوراینکه هر اتفاق وهرچالشی که بهش برخورد میکنم به نفع منه وقراره کلی رشد وپیشرفت کنم.

    استادجان خداروشکر از وقتی که با شما وآموزش های شما آشنا شدم وبا طی کردن تکاملم ولطف آموزه‌های بی نظیر شما به این باور رسیدم که باید برم تو دل چالش‌ها وبا این باور که هر خیری از خدا بهم برسه من فقیرم خیلی خیلی راحت با چالش های زندگیم برخورد میکنم ونمیدونم که همه ی اینها اومدن تا من به رشدوکمال برسم

    استاد چالشی که در حال حاضر دارم طی میکنم وکلی پیشرفت خوبی داشتم وراضی هستم از مسیرم وچقدر اعتماد به نفسم رفته بالا وچقدربه خواسته هام رسیدم،استارت همکاری با همسرم در کار نونوایی هست. الان حدود 24 روز هستش که این کار رو شروع کردم وهمراه همسرم صبح ساعت 5تا 9و10 طرف بعداز ظهر هم از 3 تا 8و9 نونوایی هستم

    درنگاه اول برام سخت بود که هم خواسته باشم تو نونوایی کار کنم هم به بچهام وکار خونه وزندگیم برسم ولی خدارو شکر نه تنها به تمام کارهام میرسم کلی انرژیم رفته بالا کلی اعتماد به نفسم گرفتم کلی درس گرفتم برا تجربه های بزرگتر زندگیم

    سپاسگزارم خداوندم که هدایتم کرد به این مسیر الهی

    استاد عزیزم باتمام وجودم ازتون سپاسگزارم

    درپناه الله مهربان شاد وسالم وسعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    الهه امینی گفته:
    مدت عضویت: 991 روز

    سلام و عرض ادب به استاد جان به ابراهیم زمان به دست قدرتمند پروردگار برای نجات مشتاقان و خانم شایسته عزیز و بانوی بهشتی این سرا

    در پاسخ به سوال اول

    معمولا با خودم میگم آ چی شد کجا من اشتباه کردم که چالش درست شده کجا نقض قوانین کردم میرم توی خود سرزنشی که حتما من یه کاری کردم که این مشکل به وجود اومده یعنی اصلا اون نگاه اولم به صورت یه فرصت نیست ولی با تمام درگیری‌های درونی برای پیدا کردن علت بروز چالش سعی میکنم کنترل خودمو و اوضاع رو به دست بگیرم جلو برم قدم بردارم و همیشه هم متوجه میشم که چقدر اون چالش

    خیر داشته واسم دقیقا میشه” الخیر فی ما وقع ”

    وای استاد چقدر ازتون ممنونم من تا به حال متوجه نشده بودم چقدر بی دلیل همیشه خودمو سرزنش میکنم و اصلا این دید رو لااقل در هنگام مواجه با چالش نداشتم و پایبند نبودم که سیستم به این صورت کار میکنه که با چالش باعث پیشرفت میشه

    پارسال دقیقا همین موقعها بودکه تجهیزات و لوازم کار پشت سر هم خراب میشدن هر بار کلی هزینه و زمان صرف خرید و تعمیر می‌شد اما در عرض چند ماه همین تضادها باعث شد هدایت بشیم به دستگاه‌های بسیار پیشرفته تر که الان با انجام همون سفارشها در مدت زمان کوتاه تر هم کیفیت کار بالا رفته هم زمان کمتری میبره هم ثروت بیشتری خلق میشه

    تمرین ….

    مرحله اول

    من چند وقته چالش اضافه وزن و متناسب نبودن اندامم به شدت روی روانه

    البته دست ب اقدام شدم یعنی در پی انجام به الهامات به صورت تکاملی رسیدم به آگاهی‌های دوره سلامت از چندین ماه قبل شیرینی جات کاملا حذف شده بودن و مدام دلم میخواست روزه باشم و روزه میگرفتم اما در تک وعده غذایی که میخوردم نان بود و با فایل قدرت اراده در مقابل نحوه عملکرد مغز نان رو هم کاملا حذف کردم و خدا رو شکر در بیشتر طول روز احساس سیری دارم و ولع خوردنم از بین رفته

    مرحله دوم

    حقیقتش این چالش من که در اون هستم از اولین قدم که برداشتم انقدر واضح حالمو بهتر کرده که خود ب خود منو به احساس بسیار بسیار بهتری رسونده همین که در عرض 4 روز 2 سانت دور شکمم کم شده همینکه سیرم وای خدا من همش گشنه بودم اصلا من داشتم غذا میخوردمم گشنه بودم میگفتم خدایا من معدم از نوک سرم تا توک پامه!!!!!!یعنی این احساس سیری منو چنان احاطه کرده که در طول روز از خودم ده بار میپرسم واقعا سیری معده جان خوبی خوشی سلامتی ….یعنی استاد جان فکر میکنم که من ادامه بدم چه لباسهایی دلم میخواد بپوشم چقدر راحت میشم از این وزن اضافه که با خودم حملش میکنم حالم توپ میشه… هر بار شما و خانم شایسته رو میبینم مخصوصا همین فایل شما چقدر زیبا شدید تمام توجهم میره به اینکه منم جوانتر و موزونتر و سالم‌تر بشم و تصاویر شما و نتایج اعضای محترم سایت چه نعمتهایی که میتونم داشته باشم رو به وضوح داره نشونم میده…

    مرحله سوم

    برای مدیریت این چالش تمام سعیمو میکنم که در همون لحظه همون ساعت همون روز خودمو کنترل کنم سعی میکنم تقوی داشته باشم یعنی احساس میکنم اینبار دارم الهی به سلامتی برمیگردم یعنی اون شیوه ای که هم خواست خداست هم خواست من، یعنی قانون سلامتی نهایت آرزوی آرزومندانه

    تمام اونچه از کنترل ذهن و دادن ورودی مناسب و تمرکز به نکات مثبت و توجه به خواسته ها و … در مورد ذهن بهم آموختید رو دارم برای جسمم هم به کار میبندم و خیلی حسم خوبه ازتون ممنونم که قوانین رو بهم آموزش دادید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    حدیث صالح گفته:
    مدت عضویت: 885 روز

    با سلام خدمت استاد عباسمنش گرامی و بانو مریم جان.

    مچکرم از بابت این فایل که تمرین‌های فوق العاده ای داره و قطعا کسی که متعهد بشه که مرتب انجامشون بده، نتیجه ای غیر از رشد و احساس خوب براش نداره.

    یکی از چالشهایی که من دارم و خیلی برا خودم بزرگش کردم،

    1؛مرتب کردن خونه هست:

    اگه من شروع کنم به حل این موضوع، هم ذهنم عادت میکنه به مرتب بودن و برنامه ریزی کردن وهم باعث میشه توی کارای دیگه هم منظم و متعهدانه عمل کنم.

    قدمهای کوچک در مورد این موضوع: چون خونمون نسبتا بزرگه و تمیز کردن کل خونه رو کار سختی میبینم،هر روز یکی از فضاهای خونه رو مرتب میکنم+ بلافاصله بعد از غذا، ظرفهارو میشورم که روی هم جمع نشه.

    2؛ یادگیری زبان انگلیسی :

    باعث میشه اعتماد به نفسم بالا بره، قدم اول رو برای مهاجرت برمیدارم

    روزی 5 تا کلمه انگلیسی یاد میگیرم هم معنی و هم نوشتاری.

    «در آخر هم متعهد میشم که این قدمهای کوچیک رو ، هر روز انجام بدم .»

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    ســـمیه گفته:
    مدت عضویت: 651 روز

    وقتی چالش و مسئله ای در زندگیتون پیش میاد چه واکنشی نشون میدهید؟

    راستش این سوال برای من به دو بخش قبل و بعد تقسیم میشه …

    قبل از آشنای با سایت و آموزه های استاد ، بعد از آشنای با سایت …

    قبلا به شدت عصبی میشدم ، کنترل اوضاع از دستم در میرفت و برای مدت طولانی غمگین میشدم و تو فرکانس منفی میموندم … آخر سرم به ظاهر میگفتم خب حتما یه خیری توش هست اما فقط ظاهر بود اصلا درونن باور نداشتم چون ترس و احساس غم وجودم رو میگرفت اما الان اگه چالشی برام پیش بیاد خیلی ریلکس تر باهاش برخورد میکنم و فورا ذهنم رو کنترل میکنم و اتفاقا کاملا درونی و با باور قوی مطمئنم که … الخیر فی ماوقع .

    راستش به خودم افتخار میکنم که تونستم خودمو تا این حد از تغییر برسونم چون قبلا خودم رو کاملا یادمه و از الانم خوشحالم اما راضی نه چون باید بهتر و بهتر بشم و بیشتر رو خودم کار کنم .

    با وجود باورهای توحیدی خیلی این روند خوب پیش میره …

    با یاد خدا دلها آرام میگیرد …

    من هر چی بیشتر روی توحید و ایمان به خدا کار میکنم بیشتر آروم و رها میشم و مسائل و مشکلات رنگ میبازن .

    همین چند روز پیش بود که گوشیم خود به خود هنگ کرد و از کار افتاد ، اگه قبلا بود کلی نارحت میشدم و میگفتم چرا باید ضرر کنم ، چه بد شانسی آوردم وووو از این جور حرفها …. اما فورا با خودم گفتم ، خب برای یه چیز جدید و بهتر باید قدیمیه بره و جاش خالی بشه ، حتما خدا منو لایق یه گوشی بهتر میدونه که گوشیم از کار افتاد ، پس یه بهترشو میخرم … من لایق بهترین هام و این یه نشانه از طرف کائناته …

    خدا شاهده هر روزم خیر و برکت این اتفاق بیشتر برام مشخص میشه که چرا گوشیم از کار افتاد … تا این حد خدا بیشتر از ما خواهان پیشرفتمونه .

    و سوال بعدی …

    چه چالش و مسائلی توی زندگیتون هست که بخاطر ترس ازش فرار میکنید ؟

    راستش چالش شروع و استارت کار مورد علاقم …

    همیشه بهونه میارم و یه جورایی فرار میکنم از اینکه برم تو دلش .

    استاد واقعا مرسی از طرح این سوال ، قطعا هدایت و نشانه خداست .

    راهکار و مراحلی که گفتید خیلی عالین حتما حتما مثل بقیه آموزهاتون به کار میبرم و طبق همین مراحل پیش میرم و مطمئنم جواب میگیرمممم … مرسییییی استاد خوشتیپ و جذابم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    حسین امیری گفته:
    مدت عضویت: 1393 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    باسلام و تشکر خدمت استاد عباس منش استاد شایسته وتمام دوستان توحیدی

    1.به طور کلی با مسایل یا چالشهایی که در زندگی برایت بوجود می اید چه برخوردی داری؟

    بستگی داره که اون چالش در چه زمینه ای باشه؛مثلا اگر در زمینه سلامتی باشه تقریبا من توی این زمینه خوبم و به خودم امید و انگیزه میدم که من بدن بسیار قوی دارم و با یک روز استراحت کردن خوب میشم و میتونم ذهنم رو کنترل کنم و تمرکزم به خوبیها باشه و در 90درصد مواقع هم واقعا بعد از یک روز استراحت خوب میشم.اگر چالش تو روابط باشه قبلا به شدت عصبانی میشدم و بهم میریختم و کنترل همه چی از دستم در میرفت و میخواستم هر جوری هست ثابت کنم که من مقصر نبودم و تا یک چند روز هم این درگیریها طول می کشید ولی الان هم مشکلات و درگیریها در روابط خیلی کم شده و هم خیلی زود اوضاع تحت کنترل میشه و نهایتا بعد از 1یا2ساعت به خودم یادآوری میکنم که بابا اصلا این چیزا ارزش اینو نداره که من بخام به خاطرش ناراحت باشم و به خاطرش حال خوبم رو خراب کنم و از پس این نجواها که نه پرو میشه نه حق با تو بوده نه باید بفهمه که پاشو از کلیمش درازتر نکنه و از این چرتو پرتا بر میام و دوباره همه چی اوکی میشه.اگر چالش مثلا در مورد مشکلات دیگران و اطرافیان باشه مثلا مرگ عزیزی باشه با آگاهیهایی که الان در مورد مرگ دارم و نگاهی که به مرگ دارم فکر میکنم که برام که برام چالش بزرگی نباشه و بتونم از پسش بر بیام البته در عمل نمیدونم که چند مرده حلاجم.اگه چالش در مورد کار باشه در یکی دو مورد اخیر همون اول بهم می ریزم و ناراحت میشم و نجواها شروع میشه که چرا اینجوری شد و الان بقیه چه فکری میکنند یکم که می گزره نگاهم اینه که هیچ اشکالی نداره من همیشه توی کارم سعی کردم که بهترین خودم باشم ودر 90 درصد مواقع هم مهندس هم سرپرست هم همکارانم هم خودم از من رضایت کامل رو دارن و حالا به هر دلیلی یکبارم کار درست انجام نشده هیچ اشکالی نداره و خیلی زود حال خودم رو خوب میکنم.اما اگر چالش توی بحث مالی باشه و یک اتفاقی باشه که من آمادگی روبرو شدن با اون رو نداشته باشم احساس ضعف و ناتوانی میکنم توی موارد قبلی به یک خود باوری رسیدم و خودم رو بزرگتر از اون چالشها میدونم و اعتقاد دارم که هرچی باشه با کمک و هدایت خداوند از عهدش بر میام ولی در مورد پول ضعف دارم و چون کارگر هستم این باوردارم که من توانایی خلق ثروت رو ندارم و دریافتی منم محدود است و وقتی به چالشی می خورم احساس ناتوانی میکنم خیلی از مواقع اصلا چالشی هم نیست در حالت عادی ترسها و نجواها شروع میشه و از آینده یک جهنم برام میسازند که با این تورم و گرونی دیگه بدبخت شدی و تا چند سال دیگه از پس کرایه خونتم بر نمیای رسیدن به آرزوهات پیش کش آبروت جلو زن و بجت میره و هزارتا چیزه دیگه منم بهش میگم الان دوسال و خورده ای هست که من به خداوند تکیه کردم و مدیریت کارهارو به خداوند سپردم و همه چی به لطف خودش هرروز بهتر و بهتر میشه منکه همون کارگرم با همون حقوق ثابت گرونی و تورمم که همیشه بوده ولی هیچ اتفاقی نیوفتاده از این به بعدم نمیوفته و نجواهارو خاموش میکنم ولی این ذهنمم موقع چالش جدید دست بردار نیست و میگه خدا هم که ه بخاد کمک کنه باید من یه راهی رو اماده کرده باشم مثلا من یک شعل آزاد داشته باشم که خداوند با زیاد کردن مشتری و فروش بهت ثروت بیشتر بده و اون چالش رو حلش کنم ولی با کارگری و دریافتی ثابت و مشخص قراره چه اتفاقی بیوفته.

    2.درحال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار میکنی.

    (آموزش کامپیوتر)

    من کار با کامپوتر رو به صورت خیلی سطحی بلدم و میدونم که باید به صورت حرفه ای تر بلد بشم و توی کارمم به دردم میخوره و خیلی از مواقع هست که توی کار سرپرست میگه برو مثلا فلان نامه رو بزن من یا باید بگم بلد نیستم و خجالت بکشم یا بهونه بیارم و انجام ندم و از طرفیم ذهنم میگه تو با این سن و سال حالا تازه میخای بری آموزش ببینی الان بچه های 7یا8 سالم بلدن یا میخای بری پول بدی که یاد بگیری که چی بشه به چه دردی میخوره یا تو وقتش رو نداری و….ااین چالشی هست که من تصمیم گرفتم به امید خداوند حلش کنم قبلا هم چند بار تصمیم گرفته بودم و از گوگل سرچ میکردم وآموزش میدیدم ولی بعد از چند روز رهاش میکردم الان تصمیم گرفتم برم قشنگ بها پرداخت کنم و حضوری آموزش ببینم اینجوری اعتماد بنفسمم در مورد حرف و قضاوت بقیه میره بالاتر انشاالاه که خداوندکمکم کنه که از عهده انجام این کار بر بیام

    از تمام دوستان نازنینمم که هر روز کلی چیز از کامنتهاشون یاد میگیرم تشکر میکنم

    در پناه رب همیشه مهربان در نهایت آرامش شادو پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    اسماء منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1898 روز

    به نام رب وهاب و هدایتگرم

    سلام به استاد عزیزم که چقدر زیبا و خوش استایل هستین و چقدر از دیدنتون کیف می کنم مهربان جان

    خیلی خیلی ازتون سپاس گزارم برای این جلسه فوق العاده و تمرین عالی و توضیحاتتون در حل کردن چالش ها فوق العاده بود استاد واقعااااا لذت بردم و به خودم افتخار کردم که تا این لحظه بیدار موندم تا در این ساعت و انرژی شب، این فایل و آگاهی هاش رو با تمام وجودم ببینم و لذت ببرم و یاد بگیرم، من عاشق شما هستم.

    سلام به دوستان فوق العاده خودم که چقدر از شما در کامنت های قسمت قبل این دوره، یاد گرفتم و لذت بردم و تحسینتون کردم برای اینکه صادقانه نوشتین و کلی یاد گرفتم.

    و تمرین این جلسه:

    به لطف الله از وقتی با آموزه های استاد آشنا شدم به صورت تکاملی به این وضعیت رسیدم، که اگر چالشی به وجود بیاد نهایت در حد چند ساعت ناراحتم کنه و مودم رو به هم بریزه در حد اینکه در قیافمم پیدا میشه، و در تمام لحظات فقط در این حالتم که اولش میخوام عوامل بیرونی رو دلیل چالش بدونم، ولی سریع خیلی سریع به خودم میام میگم این عوامل بیرونی فقط ماموریت این رو دارن که بگن کجا رو باید روش بیشتر کار کنی، کدوم ترمز هست، کدوم باور باید ایجاد بشه و اینکه همش میگم خدایا خودت کمکم کن بگو دقیقا کدوم قسمت رو باید درست کنم، چون میدونم دیگه وقتی برای موندن در حالت ناراحتی و یا غمگین شدن نیست، وقته عمل به آموزه هایی هست که یاد گرفتم حالا در هر جنبه

    و وقتی میام با کمک آموزه هایی که از این سایت یاد گرفتم و هدایت های خداوند، در مورد تضاد می نویسم، یجورایی برای سازماندهی کردن مغزم، به نتایج فوق العاده رسیدم هر بار و چقدر سپاس گزاری و اشک شوق ریختم بابتش و چقدر از خودم در این لحظات لذت میبرم که از اون شخصیتی که میرفت در غالب مظلوم نمایی و اینکه هیچ قدرتی نداره، تبدیل شدم به این شخصیت که اتفاقا بیام بشینم ببینم این چالش چی میخواد بم یاد بده، چی رو قراره درست کنم، چه سدی از باورهای محددود کننده قراره شکسته بشه و چقدر قراره نتایج عالی برام رخ بده.

    مثلا همیشه میگم من قراره به ثروت خیلی عظیمی که ندونم چجوری خرجش کنم برسم یا به آزادی خیلی خیلی زیاد در تمام جنبه های زندگیم

    و خلاصه الان دیگه به چالش ها نگاهم اینه که الان با حل کردنش قراره کلی پیشرفت کنم و اصلا تبدیل بشم به یه آدم دیگه و واقعا هر چالشی که باش برخوردم کردم باعث شد اصولی در من ایجاد بشه و تکلیفم رو در یک سری مسائل بسیار روشن کرده و فوق العاده بهتر شدم در اون زمینه

    مثلا چالشی بود در زمینه روابط، که من سریع در حدی شدم که اشکم ریخت، ولی سریع گفتم خدایا من نمیخوام مثل قبلم باشم، الان بگو دقیقا باید چیکار کنم، و دستورالعمل بده، و شروع می کنم به نوشتن و هدایت های خداوند همینطور جاری میشن و جواب میاد، چون به لطف الله باوری ایجاد کردم، که خداوند هر لحظه جواب خواسته هام (سوال، روش، دستور العمل و خواسته و …) و خوشحالم می کنه و در حد چند ثانیه تا چند ساعت بعد جواب میرسه و هر بار من رو کاملا شگفت زده می کنه و برای همین میشینم حرف میزنم، اولش خودم رو آروم می کنم، احساسم خوب می کنم تا ببینم نتیجه رو و بعدش در مورد هدایتی که شدم به ایجاد باورهایی در مورد احساس لیاقت هدایت شدم و همچنین شدیدا به وضوح خوساته رسیدم و فهمیدم باید دقیقا چی بخوام و من تا اون لحظه هنور اینقدر جرئت نکرده بودم با این جزئیات از خداوند درخواست کنم و بعد اونقدر عالی بود که اشک شوق ریختم و سپاس گزاری کردم برای اون تضاد

    و حتی در زمینه تضادهای مالی، باعث شد که به کسب و کاری که میخوام ایجاد کنم نگاه جدی تری داشته باشم و چقدر عالی به یک سری اصول رسیدم که مثل چراغ هایی روشن بودن برام و کلی کیف کردم

    – در مورد اینکه گفتین فرض کنید پروژه کاری باشه، استاد من همیشه یک محیط کاری ای رو می دیدم و همیشه تو ذهنم میگفتم چجور میتونه بهتر بشه، و خودم رو تصور میکردم که اگر من قرار بود اینجا رو بهتر کنم چیکار میکردم، چون یجوری از طریق رشتم که روانشناسی صنعتی و سازمانی هست با این مطالب آشنا بودم و بهبود دادن رو دوست داشتم

    و بعد با هدایت خداوند به صورت یک ایده برای فردی که اونجا کار میکرد و کارمند بود بیانش کردم و اون بیان کرد که غیر ممکنه چون مدیر اینجا اصلا انتقاد پذیر نیست و من هم گفتم فقط ایده ای بود که به ذهنم رسید و اومدم بگم که میتونم این گروه رو train کنم به عنوان یک پروژه، و محیط کاریشون بهتر بشه چون اشکالاتش تا حدودی شناسایی شده

    و البته اینم بگم، من زمانی این ایده رو بش فکر میکردم که ذهنم میخواست من رو از انجام کاری که خودم رئیسش باشم و در واقع کسب و کار خودم باز نگه داره، و یجورایی تمرکز لازم رو نداشتم و همش میخواستم از مسئولیت این کار که در برم، چون میخواستم زود به نتیجه برسم، از طرفی این کسب و کارم به شکلی هست، که اولش باید مطالعه و تحقیق بشه و زمان میخواد و ادامه دادن، باید زمان براش بزارم ولی همش میخواستم یجورایی از زیرش در برم و میرفتم به تصویر سازی اینکه جایی کار کنم و یک حقوقی ماهیانه بم بدن و این انگار امنیت بیشتری به من میداد ولی میدونستم طبق آموزه های دوره راهنمای عملی درست نیست، و به شدت من با این دوره دارم به نتایج شگفت انگیزی در زمینه تغییر باورهام میرسم

    بعد از چند روز مدیر کارمند اون مجموعه با من تماس گرفت و جلسه ای رو برای من و مدیر ترتیب داد و کلی هم شگفت زده شده بود که چجور مدیر به دنبال همچنین فردی هست، من میدونستم که خداوند قراره با این درست شدن جلسه به من هدایت هایی رو بکنه و من با جون و دلم پذیرفتم که به اون جلسه برم، از طرفی که میدونستم باید طبق جلسه چهار دوره رویاها عمل میکردم، چون هدایت خداوند بود به اون جلسه رفتم جلسه که نزدیک به دوساعت طول کشید با هدایت خداوند پروپزالی برای شناسایی نقاط ضعف نوشتم و ارائه دادم، هر بار که میخواستم اون فرد رو قانع کنم، صدایی در درونم بود که میگفت حالا متوجه شدی که باید کسب و کار خودت رو بسازی، حالا دیدی چقدر ثروتمند شدن عالیه، و بعد انتهای جلسه همش شد مصاحبه من با اون فردی که اصلا متجوه شدم به شدت آدم ثروتمندی هست و صاحب کلی کسب و کار، و کلی در مورد باورهاش و هر آنچه از فایل های رایگان یاد گرفتم که باید برای شناسایی باورها بپرسم رو پرسیدم و فوق العاده لذت بردم و جواب منفی رو دادم به پیشنهاد کاری و مصمم تر شدم به انجام کسب و کار خودم و دیدم در یک تصویر که کسب و کار خودم چقدر قراره برای من پول بسازه و طبق جلسه چهار دوره راهنمایی عمل کردم

    و الان که گفتین استاد یادم اومد منی که فراری بودم چجور شده شخصیتم که خودم برم حرف بزنم برای قبول مسئولیت کاری ای به نام بهبود دادن یک مکان کاری که هیچ گونه تجربه ای نه در دیگر محیط های کاری که برم بیرون از خونه کا رکنم و نه شبیه این محیط کاری داشتم تو زندگیم، در واقع خودم برم تو دل یک چالش و الان برام واقعا جالب شد در حالیکه تا قبل از این لحظه، برای من فقط این بود که چقدر خوب شد به هدایت خداوند عمل کردم و چقدر یاد گرفتم.

    و یا در مورد تضاد آزادی، فهمیدم باید خیلی خیلی روی باورهام در این زمینه کار کنم، باورهای توحیدی و احساس لیاقت

    – چالشی که همیشه میترسیدم برم تو دلش چالش کار کردن بود، واقعا برام هضم نشده بود کار کردن در محیط بیرون و خارج شدن از منطقه امنم، و همیشه تا کمی پیش ازش فرار میکردم و حالا به این درجه رسیدم که خودم برای خودم کسب و کاری راه بندازم، و چقدر قراره یاد بگیرم، من محتوایی ساختم در حوزه کاری خودم، رفتم تو دلش، بعد فهمیدم باید بهتر و بهتر بشه، و بعد ایده محتواهای دیگه اومد و هر بار که میخواستم تنبلی کنم، به این دلیل که میدیم درآمد نداره اولش، کلی با کمک هدایت های خداوند و آموزه های شما دارم قدم هام رو محکمتر از قبل برمیدارم، سازماندهی تر شدم

    کلی چیزای جدید یاد گرفتم از کار کردن با سه نرم افزار جدید، تا درست کردن محتواهای رایگان در کانالم و حتی براشون اصلی در نظر گفتم که مثبت و انگیزه دهنده و در راستای قانون باشند و چقدر هر روز در ایجاد این محتواها دارم بهتر و سریعتر عمل میکنم مثلا از عکس رسیدم به درست کردن فیلم

    و استاد ایده ها همینطور میان، مثلا میپرسم از خدا این مهارت رو چجوری یاد بگیرم تا توانایی خودم در این زمینه سازماندهی تر بشه و بهتر بتونم یادش بدم، دقیقا چند دقیقه بعد منبعی که باید ازش یاد بگیرم پیدا میشه اونم بهترین منبع یا مثلا این تواناییم رو چجوری ارائه بدم که آموزنده بشه، سریعا ایده میاد و واقعا خداوند داره در هر لحظه هدایتم می کنه و جواب خواسته ها و سوالاتم رو میده به میزانی که این باورها دارن در من شدت می گیرن به میزانی که من جدی تر میشم تو کارم و تا همین دو سه روز پیش از فایل های روزشمار یاد گرفتم که من فقط باید به لذت بردن از این مسیر و ادامه دادن و استمرار ادامه بدم، نتایج میان، و اینقدر تمرکزم رو نزارم روی نتیجه پایانی که کی به درآمد برسم؟ یا چرا هنوز به درآمد نرسیدم

    و استاد دقیقا در همین زمینه چالش مالی من، من اومدم برای کسب و کارم برنامه نوشتم که حالا که قراره یک سری محتواها ایجاد بشه، پس باید برای تولید این محتواها اول این کارهای کوچیک انجام بشه و بعد این و …. و همینطور تا برسه به مرحله ارائه، و تمام تمرکزم رو بزارم در تولیدش و به هیچ چیز دیگه ای فکر نکنم.

    و الان که گفتین به این فکر کنم که چقدر قراره یاد بگیرم و چقدر رشد کنم در این مسیر توجه کنم

    و استاد دقیقا این نکته ای بود که در جلسه چهارم رویاها کاملا بیانش کردین که دیروز میخواستم برم بنویسمش تو دفترم که اینجا گفتین و نوشتم.

    استاد گفته هاتون دقیقا جلسه چهارم دوره راهنمای عملی رویاهاست ولی به شکل دیگه و یک سری جزئیات دیگه

    من عاشقتونم برای این میزان از سخاوتمندی در بیان آگاهی ها و ازتون بی نهایت سپاس گزارم

    فوق العاده از این فایل یاد گرفتم و لذت بردم

    عاشقتونم

    در پناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    میلاد گفته:
    مدت عضویت: 3816 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    خیلی ممنون بایت این فایل ارزشمند که برای ما فرستادین. واقعا یه دوره اموزشی شروع شده….

    من سریع برم سراغ سوالات :

    نحوه برخورد من با چالش ها برمیگرده به قبل از تمرین کردن با اموزشهای دوره 12 قدم و کشف قوانین و بعد ازاون . قبل ازاون من اصلا خیلی سختم بود برای چالشها و دید درست و حسابی نداشتم و نمیدونسم بعدش چی میشه و کلا یه برگی در باد بودم .الان بستگی به نوع چالشی که اومده ، حجم استرس و فشار کم و زیاد میشه . اما من با توانایی هایی که بمقداری یادگرفتم میتونم تا یه حدی پیش برم و بعضا بعد از اون چالش حسابی هیجان زده شدم .

    پس من قبلا خیلی دربوداغون بودم ولی الان اینجور نیسم و دلیلش رو جلوتر میگم.

    چه چالشی الان هست که ازش میترسم و فرار میکنم ؟

    راستش جدیدا من خیلی چالش حل میکنم و این رو باید بگم که قبلا اصلا اینجوری نبودم و فقط دنبال انجام یه کار روتین بودم که چیز جدیدی توش نباشه ولی الان مقداری فرق کرده . نسبت به چیزایی که علاقه دارم . من سایتم رو که خودم راه اندازی کردم هیچی از کد نویسی بلد نبودم . همین الانم بمقدار خیلی کمی میدونم . ولی قبلا اصلا جرئت نداشتم به قسمت کدهای اصلی سایت برم . ولی الان گاها میرم و یه کارایی انجام میدم . بخاطر اینکه دوست داشتم یادبگیرم و سایتم پیشرفت کنه .

    اینقد درگیرش هستم و خداراشکر هرروز یه چیزای جدید و محتواهای جدید هست که نمیدونم دقیقا الان چه چالشی دارم پس نمیتونم سوالای بعدی رو جواب بدم

    اما یه چیز ارزشمندی که استاد هم لابلای حرفا بهش اشاره کردن مبحث هدایت هست ‌.

    وقتی یه مسئله یا چالشی بوجود میاد بسته به اندازه ای که اون داره و اندازه ای که من دراون لحظه دارم میزان فشارش فرق میکنه باهم . وقتی تو یه موضوعی من هیچ دانش و شناختی نداشته باشم احتمال زیاد اون مسئله یه استرس زیادی برام میاره و کاری که اول انجام میدم طبق تمرینای دوره کشف قوانین خوابیدن هست که خیلی بهم کمک میکنه . و بعد ازاون که مبحث هدایت هست بشدت بهم کمک کرده تاالان . یعنی یکسری کارها بوده که من دوست داشتم انجام بشه مثل معاف ازمالیات بودن و …. و وقتی مسیلش پیش اومده و از خدا هدایت خواستم … نصف شب بهم الهام واضح کرده که بیا و این کارو اینکارو بکن … خب من اولش مقداری باهاش درگیر بودم که اخه چرا … اینکه اون گوشه براخودشه چیکارش داریم .. و اون گفت تو چیکارداری . تو اینکارو بکن و بالاخره انجامش دادیم اون هدایت رو و بعد از ده روز فهمیدیم دقیقا همون حرکتی که زدیم باعث شد ما شامل یک قانونی بشیم که خداوند ازش آگاه بود و ما نبودیم و براحتی اون مسئله حل شد . خداراصدهزارمرتبه شکر که تونسم و میتونم بصورت تکاملی از این هدایت هرروز استفاده کنم و بهره ای در کامنتم ایجاد کنم برای دوستای عزیزی که کامنت من رو میخونن

    واقعا از شما استاد عزیز بسیار سپاسگزارم که این مباحث بی نظیر و ناب رو بما یادمیدین .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1960 روز

    به نام خدای هدایتگرم و حمایتگرم برای حل مسائل زندگیم به راحتی و عزتمندانه

    سلام به استاد جانم و دوستان عزیزم

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    در برخورد اول کمی ناراحت میشم بعد سعی میکنم خودمو جمع و جور کنم بعد از آروم شدن با توکل به خدا و مثبت کردن گفتگوی ذهنم مسلط میشم به افکارم وبه قولی زورش رو کم میکنم با این نگاه احساسم خوب میشه و لاجرم اتفاقات خوب میافته

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟! به لطف الله با آموزش های شما با تغییر نگاهم که من و جهانم با حل چالشها رشد میکنیم و این طبیعت جهان بوده این نگاه در من ایجاد شده است

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    در ابتدا احساس ناتوانی در حل مسئله میکردم و میخواستم ازش فرار کنم ولی در نهایت میدیدم راهی جز حل کردنش ندارم بعد با توجه به قوانین خداوند یه باور قدرتمند کننده توحیدی رو میسازم باور خداوند همواره هدایتم میکنه به فکر منه با من نفس میکشه دستش تو دست منه عاشق منه منو بی قید و شرط دوست داره حمایتم میکنه برای حل مسئلم واین روند طبیعی جهانه که باید با برخورد با تضاد و حلش هم خودم هم جهانم رو رشد بدم .یادمیگرم ،اعتماد به نفس و عزت نفسم بالاتر میره وظرفم بزرگتر میشه برای دریافت نعمتها

    بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟خلق ثروت: چرا که با ورودی های نامناسبی شکل گرفته بود مثل این ورودی که هدف بزرگیه و دور از دسترسه، و ثروت(پول) محدود به ارقام بالاس که نتیجه محسوب میشه نه قدم های کوچیک من و نتایج مالیی که کسب کردم که حاصل بهبودی مستمر،رشد شخصیت،یادگیری مهارت ، مدیریت کردن پولم و لذت بردن از مسیرم بوده و اومدم باورهای توحیدی رو جایگزینش کردم

    کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن. یعنی آن هیولایی که این چالش در ذهن شما ترسیم کرده است را به اجزای کوچک و قدم های قابل اجرا تقسیم کن تا ترس شما از کلیت ماجرا بریزد و جرأت ورود به روند را پیدا کنی. سپس تمام تمرکز خود را فقط بر برداشتن قدم اول بگذار.

    تکرار باورهای قدرتمند کننده

    ثروت من رو آسان میکنه برای آسانیها

    ثروت راحتی میاره-خوش گذرونی میاره

    ثروت من رو به خدا نزدیکتر میکنه

    ثروت من رو مهربون میکنه

    ثروت من رو بخشنده میکنه

    ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست

    ثروت در همین دنیاست

    ثروت ترس های من رو از بین میبره

    ثروت به من عزت میده

    ثروت به من آرامش میده

    ثروتمند شدن خیلی راحته به خاطر اینکه با تغییر باورها خیلی ها راحت ثروتمند شدن

    با ثروتمند شدن خیلی راحت میتونم خرید کنم و ثروت رو به جریان بندازم و در کنارش هر روز اهرم رنج ولذت رو بگم و هر نتیجه کوچیکی رو ببینم تحسین کنم و به ذهنم پاداش بدم ،دائم بگم ثروت ساختن و پول ساختن بسیار مسئله کوچیک و قابل حلی هست که میتونم از پسش بر بیام به امید خدا مثل نفس کشیدن در آرامش ….

    ذهنیت من در حل این چالش اینه : خداوند به حرکت من پاسخ میده،تعاملات اجتماعی من بهتر میشه ،خودشناسی من بیشتر میشه ،خواسته هام واضح میشه ، مستقل تر و توحیدی تر میشم ، خودباوری من بیشتر میشه ،رابطه ام با خداوند بهتر میشه چون کمکهاش و دستهای یاری رسانش رو درک میکنم ، قدرت خریدم بیشتر و باکیفیت تر میشه آزادی و آرامشم و مهارت هام بیشتر میشه ،الگو و انگیزاننده خوبی میشم ،شجاع و جسور تر میشم با پیشرفتم و به هر ایده ای که هدایت میشم بدون ترس و مقاومت و نتیجه گرایی و کمالگرایی و با در نظر گرفتن تکاملم و اینکه دیدگاه من مهمه و احساسم در حین انجامش خوبه و کمک خداوند رو دارم ادامه میدم

    استادجان عاااااشقتم خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  9. -
    محسن فصاحت گفته:
    مدت عضویت: 860 روز

    ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده قسمت دوم

    دوست داشتن چالش

    « چگونه یاد گرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم»

    میگن چطور میشه یه فیل را خورد؟

    جواب

    لقمه لقمه

    نمیدانم تا الان چیزی از کامنت من سر درآوردین یا نه آخه دارم برای خودم می‌نویسم نه شما

    باشه یه جوری میگم باهم بریم جلو

    مدتی بود می خواستم در ذهنم یک پاشنه آشیل و در واقع ترمز پیدا کنم چون مدتی بود که متوقف شده بودم و می‌دانستم این آرامش قبل از طوفان است و قرار است بم بم اتفاقات خوب از راه برسد درست مثل خانواده ای که بچه دار نمی‌شدند و حالا سه قلو سه قلو ….

    بگذریم نه خواب بودم نه بیدار

    درست با صدای استاد شنیدم

    می‌دونی چی داره منو میکشه؟

    برخورد با افراد با ادب و سطح بالای جامعه

    اولش چون با صدای استاد بود فکر کردم این یک حسن است و چقدر خوب من دیگه در خواب و بیداری دارم روی خودم و قانون کار می کنم

    بعد از مکثی با توجه به گذراندن دوره کشف قوانین زندگی

    متوجه شدم نه این همون ترمز ریز کوچولو هست که من را متوقف کرده بود

    جالب بود که من به دنبال کلمات منفی می گشتم برای ترمزم و این کلمات مثبت بودن

    برخورد با آدمهای با ادب سطح بالای جامعه مگه چه اشکالی داره ؟!!!!

    اشکالی نداشت فقط اینکه چون من حساس بودم به ادب و ربط داده بودم به ثروت و روابط و ..‌‌.

    و نوعی شرک خفی داشتم که من خودم مودب هستم و الزاما با اینگونه افراد باید در ارتباط باشم جهان عکس اون را سر راه من قرار می داد که نه تنها مودب نبودن بلکه معامله با آنها حکم سم را داشت و چالش پشت چالش

    همان شعر هر گاه کنم تدبیر زنجیر پی زنجیر

    و این عین شرک بود خودم را رها کردم و آرام شدم و گفتم همه مردم دنیا آمده اند تا به من کمک کنند و هر اتفاقی بیافتد خیر من در آن است و اصلاً قرار نیست من آدمها را جدا سوا کنم وسواس داشته باشم

    بلکه دست خداوند را باز می گذارم تا هر چه خیر و خوبی و برکت و نعمت و معنویت….در آن است سر راه من قرار دهد

    نمی دانستم که این مطلب را کامنت کنم یا نه با خودم گفتم وارد سایت می شوم و اگر فایل جدید بود یعنی محسن بنویس الان نیمه شب هست و من مامور شدم اول برای خودم بنویسم که رد پایی باشد بعداً برای عزیزی که در حال خواندن این متن است.

    راستی وقتی پاشنه آشیل یا ترمزم را مانند یک گنج به قول مریم عزیز پیدا کردم همان لحظه خداوند را شکر کردم.

    هرگاه چالش یا تضادی در زندگی من روی دهد با آغوش باز می پذیرم و می گویم آخ جون مشکل چالش تضاد ترمز و حلش میکنم و باورهای منطقی براش می‌سازم و رشد می کنم و خودم را تشویق می کنم ای ول پسر چقدر تو ،نیست در جهان و یکی یه دونه هستی

    البته شما هم همین طور

    بگذریم

    بالاخره در دوره

    شیوه حل مسائل زندگی به کمک استاد گرانقدر و توضیحات مکمل جادویی خانم شایسته گهر والا

    یاد گرفتم به جای ترس از بمب و مشکلات چالش‌های زندگی آونها را دوست داشته باشم و نه تنها عاشق اونها باشم بلکه به همون اندازه به استقبال گرمشان بروم و پذیرایی کنم یعنی پیش گیری کنم

    آخه به قول انیشتین نابغه کسانی هستند که قبل از به وجود آمدن مشکل متوجه می شوند و به قول استاد نازنین عباسمنش عزیز این شاخکهایشان زود می گیرد و متوجه می شوند و با عوض کردن یک دنده مسیر را هموار طی می کنند.

    و افراد باهوش کسانی هستند که مسائل را حل می کنند.یا به قولی

    بعضی تغییر را ایجاد می کنند

    بعضی با تغییر ،تغییر می کنند

    بعضی بعد از تغییر مجبور به تغییر می شوند.

    هی مواظب باش از تغییرات جا نمونی

    آره خود تو را میگم آره تو یک نابغه ای

    نه تنها آسان می‌شوی برای آسانیها بلکه پیشگیری میکنی

    چون ذهن خلاق و ایده پرداز تو هر لحظه داره از خودش این سوال را می‌پرسه ؟

    سلام خوبی

    حالت چطوره الان چه احساسی داری؟؟

    چطور از این بهتر

    چطور از این ساده تر

    دوستون دارم و به الله یکتا می سپارمتون تا دیداری دیگر بدرود

    چقدر حالم خوبه واقعا در این سحر عشق بازی با خدا یعنی دیدن فایل جدید سایت و نوشتن الهامات اونم برای دل خودت نه برای تحسین دیگران آخ که دیدن درون و گفتن برون فارغ از نگاه دیگران چقدر زیباست آخه من هستم و خدای خودم دوتایی داریم عشق می کنیم کیف می کنیم و لذت می بریم و سود می بریم در واقع حسنه یعنی حال و احساس و شادی واقعی خوب درونی.

    وجود من پر از حسنه هست و عشق و توحید

    برای همه شما این حسنه و حال خوب را آرزو دارم .

    اکنون کاملا متوجه می شوم وقتی استاد لب از لب باز می کنند و کلام خداوند را هر بار از زاویه ای بیان می کنند چون فیروزه و الماس و در و گوهر و زبرجد و طلا به آفاق می پاشند.

    عجیب نیست که در حالت الهام من ترمزم را با صدای استادم شنیدم و این همان الهام درونی است چقدر خوشحال و چقدر دعاگوی شما هستم.

    خداوندشما و خانواده بزرگ و بزرگوار عباسمنش را حفظ بفرماید انشاالله تعالی .

    چطور از این بهتر….

    و اینگونه با حضرت عشق گفتگو کردم…

    عشق تو آتش جانا زد بر دل من

    بر باد غم داد آخر آب و گل من

    روی تو چون دیده دل بهتر زلیلی

    شد بند زنجیر دام مجنون دل من

    وصل تو مشکل مشکل ، جان دادن آسان

    یارب کن آسان آسان ، این مشکل من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    معصومه سادات ناظری گفته:
    مدت عضویت: 1119 روز

    به نام خداوند جان وخرد

    سلام به استاد عزیزم وخانوم شایسته وهمچنین دوستان توحیدی

    خداروشکر میکنم بابت این جلسات پرمحتوا که شما استاد عزیزم تهیه میکنین وسعی دربهبود ذهنهای اشفته ی من وامثال من رو دارین استاد بسیار سپاسگذارم ازشما

    واما سوال بخش اول

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟

    —————–

    جواب سوال و میخوام با داستان مهاجرتم به شمال کشور وشروع یه زندگی جدید همراه با چالش های فراوان اغاز کنم

    داستان از اینجا شروع شد که بعد یمدتی که من وهمسرم با استاد و این سایت توحیدی اشنا شدیم مشهد زندگی میکردیم منم تو خانواده ی فوق مذهبی بزرگ شده بودم یه فلش بک میزنم یکم بر گردیم به چند سال عقبتر(چالش بزرگ طلاق …اره من این ازدواج دومم هست که بسیار راضی هستم تو ازدواج قبل بخاطر حرف مردم وبچه ها چی میشن چندین سال یه زندگی بشدتتت توام با سختی وزجر و داشتم تحمل میکردم وبعد از اینکه برا خودم چالشی بنام طلاق و ایجاد کردم روزبروز زندگیم به ارامش بیشتری رسید وبعد از این ارامش وشروع به تغییر که بزرگترین تغییر بعد چندین سال زندگی درخانواده ی مذهبی …ازدواج به سبک خودم بدون وابستگی بدون سندو مدرک وکاملا رفاقتی وباعشق وبه اصطلاح خانواده اروپایی…پا گذاشتن روی سنتهای خانواده وازدواج بدون ثبت قانونی وخودمم بشدت مخالف بعضی عقاید خانوادبودم که همین امر باعث شد شروع زندگی جدید من با مخالفت بعضی از اعضای خانواده بشه وحاشیه حرف زیاد برامون پیش بیاد وهمین اتفاق باعث بشه ازخانواده دوربشم تاحدودی وبه دنبال راه حلی برای برطرف کردن این چالش بزرگ که منجر میشه به اشنایی با سایت واستاد عزیزمودر این مسیرتوحیدی…. به خیلی از تضادها برخوردیم چه شغلمون که چون اداری بود شده بود دایره امن چه خانواده و خونه ی که درش زندگی میکردیمم وخیلی مسائل دیگه …بشدت تو این تضادها از خدا طلب هدایت میکردیم..خیلی مهاجرت بمن الهام میشد وفایلهای مهاجرت ولی خیلی سخت بود گرفتن همچین تصمیمی برای من وابستگی مادرم وفرزندم همش جلو چشمم بودبا وجود اینکه همون جا هم که بودم بندرت میدیمشون به دلیل مشکلات کاری و…وقتی تصمیممون قطعی شدخدا خودش برامون قشنگ چید و یجورایی حولمون داد رو به جلو.. برا رفتن شاید باورتون نشه کمتر از ده روز ما اومدیم برا زندگی چالوس به بهونه ی یه کاردر زمینه اشپزی در مجموعه ی توریستی که خداوند برا شروع حرکتمون تو مسیر زندگیمون قرار داد منی که توعمرم ازمشهد که هیچ از محدوده ی اطراف حرم …برا زندگی هیچ جایی نرفته بودم اومدم تو یه محیطی که کلی با اخلاق و عقاید ونوع کاری من …فرق داشت یه زندگی جدید و شروع کردم از همون شروع کار من بشدت راضی بودم و( ناگفته نماند پلهای پشت سرم وخراب کرده بودم وبا یه چمدون به سمت ناشناختها حرکت کردیم)که هیچ راهی برا برگشت به عقب نداشته باشم میشه گفت چاله که هیچ گودال کنده بودم واسه خودم …اوایل یکم سخت بود یجاهایی ناامید میشدم ولی دوباره توکل میکردم اما کم کم تونستم خودم وبا فایلهای استاد و روخودم کار کردن تضادها رو نبینم تا این که بعد چند ماه تو یتضادبظاهر ناچیز برخوردیم شب قبلش از خدا هدایت خواسته بودیم گفتیم هر اتفاقی به نفع ماست کارفرما عذر من وهمسرم وخواست گفت تسویه کنیم و بریم…شاید باورتون نشه چقدررررمن وهمسرم اون لحظه خوشحال بودیم نمیدونستیم چرا ولی توی صحبتهای استاد تو ی فایلهاشون شنیده بودیم هر اتفاق به ظاهر بدم به نفع ماست خداوند تو دل تضادهاهمیشه خیر میزاره برا بندهاش….همین کلام بما امید میداد …شاید باورتون نشه لحظه ی خدا حافظی ما خیلییی خوشحال بودیم اما کارفرما خیلی ناراحت از رفتنمون بود خیلی هم ما تو این مدت براشون قرار دادهای خوب مشتریهای عالی خلاصه خیلی بنفعشون بود حضورمون دراون مجموعه اما بخاطر یه تضاد کوچولو … فکر نمیکرد ما با درخواستش به این راحتی موافقت کنیم… خلاصه از اون مجموعه اومدیم بیرون ونا گفته نماند که هیچ جایی واسه رفتن نداشتیم ولی حالمونم بد نکردیم‌نمیدونم اینقدر حس خوشحالی وسپاسگذاری از کجا میومد اماگفتیم فرمون میدیم دست خدا وبه هدایتش ایمان داریم ناامید نشدی…خلاصه بعد چند روز که خیلی بهمون خوش گذشت هدایت شدیم به یک منطقه ی فوق العاده زیبا درشمال کشور (لفور)یعنی بهشت گمشده است اینجا (پارادایس)هرچی از اب و هوای عالی و زیبایی اینجا بگم کم گفتم یخونه ی خیلی زیبا مبله وشیک اجاره کردیم با یه صاحب خونه ی عالی…روزهای اول که اومده بودم اینجا یکم شبها از محیط جنگلی اینجا میترسیدم ….ولی با خودم گفتم من باید پاشنهای اشیلم و پیدا کنم و اینجا تغییر کنم شاید باورتون نشه اومدن به اینجا و رفتن تو دل ترسهام وارامش و سکوت و زیبایی و طبیعت بکر اینجا باعث شده خدارو تا حدودی پیدا کنم اروم بشم منی که روز اول غروب که میشد میترسیدم برم حیات الان شبها نصف شب تنها میرم بیرون قدم میزنم ستاره هارو میبینم باخدای خودم خلوت میکنم و عشق بازی میکنم طلوع و غروب و میبینم وخیلی وقتها بخاطر شغل همسرم من تنهای تنها اینجا هستم میرم تو حیاط وقدم میزنم اصلا نه تنهایی اذیتم میکنه نه ترس ونه دوری از خانواده وخیلی چیزهای دیگه میتونم بگم بااین چالش که برا خودم ساختم به خیلی از چیزها رسیدم مخصوصا تو روابط عالی با همسرم واطرافیانم…خدایا شکرت وچون از مراکز خریدم دور هستیم من به خیلی از توانایی های خودم پی بردم وخیلی مهارتهام افزایش پیدا کرده اصلا من الان با چند سال پیشمم ربطی بهم ندارن به لطف خدا….خیلی متوکل تر شدم لحظه به لحظه خدا رو درون خودم حس میکنم اروم ترم از حاشیه ها ودورهمی های بیخود وپوچ اطرافیانم دورشدم رابطه ی اطرافیانم با من وهمسرم خیلی عالی تر شده فرصت خیلی بیشتری رو پیدا کردم برای پیدا کردن خودم برا شناخت مهارتهام وتواناییهام تجربه های خیلی قشنگی رو دارم یاد میگیرم اصلا فکر نمیکردم بتونماینقدر عالی اشپزی کنم برای بیرون، اعتماد بنفسم ،عزت نفسم، احساس لیاقتم خیلی بیشتر شده تجربه های نابی رو هم دارم کسب میکنم مثل غذا دادن به مرغ و خروسها.. اینا همش بخاطر دیدن فایلهای بینظیر سریال زندگی دربهشته میشه گفت زندگی در پرادایس وجذب کردم یجورایی ….خیلی حس خوبیه رفتن تنهایی به ابشارهای زیباو قدم زدن تو جنگل و لذت بردن از مسیر تو عمرم اینقدر تجربه واحساس خوب و نداشتم…ارتباط عالی با مردم محل چقدر عزت نفسم رفته بالا با پیدا کردن تواناییها ومهارتهام

    و مخصوصا رابطه ی من وهمسرم چقدر به نسبت گذشته عالی بود وعالی ترهم شده بدون وابستگی توام با عشق وچقدر نعمت وفراوانی رو اینجا میبینیم و وارد زندگیمون به لطف خدا شده چقدر امیدوارتر وسپاسگذارترشدم نسبت شغل ومهارتم وتواناییهام در صورتی که در گذشته اصلا همچین حسی رو نداشتم البته که تو این مدت خیلی جاها میشه گفت با شکستم مواجه میشدم اما همون شکست بظاهر بد خیلی مهارتم وافزایش میداد وامیدوارترم میکرد

    درصورتی که اگه چند سال پیش بود من اگه این چالشها یا شکستها تو مسیرم بود اصلا ادامه نمیدادم یا کلا برمیگشتم به روند زندگی گذشته ولی الان کاملا برعکسه وهر دفعه شجاع تر وجسورتر وامیدوارتر دارم حرکت میکنم به امید خدا ….درضمن تاز متوجه شدم چقدررر من علاقه دارم به اشپزی و کیک چقدر تاالان ایده به ذهنم رسیده که کسب وکار خودم و راه بندازم اینجا ونا گفته نماند که چند تا از ایده هارو اجرا کردم تاالان چند باری یکوچولو شکست خوردم ولی ازش درس گرفتم اما به لطف خدا وتشویق همسرم همچنان دارم ادامه میدم شاید سرعت حرکتم یکم کمتر شده اما ناامید نشدم——-

    درجواب قسمت دوم سوال میشه گفت

    اگه من ناامید میشدم یا میترسیدم وخدارو پیدا نمیکردم چه دررابطه وچه در زندگی در محیط جدید ومهاجرت به مکان وشهر جدیدوچه درشغل این همه مهارت کسب نمیکردم اینقدر اعتماد بنفس وعزت نفسم بیشتر نمیشد اینقدر ترسهام از بین نمیرفت چه در زندگی چه در شغلم چه در محیطی که زندگی میکنم وبا بوجود امدن این چالشها وبهبود دادنشون خیلی ایمانم قوی ترشده وامیدوارتر وقوی ترشدم درکل خیلی پیشرفت کردم نسبت به گذشته وهمچنین همسرم توکار فنی میشه گفت بشدت مهارتشون بیشتر شده و کلی از تضادها که تو زندگی برامون پیش میومد رو حل کردن وتواناییها ومهارتهامون رو تو این مهاجرت وبوجود اومدن چالشها پیدا کردیم به لطف خدا

    واقعا خداوند همیشه در حال هدایتمون هست

    خدایا بینهایت سپاسگذارتم

    برای همه شما عزیزانم ارزوی خوشبختی وسعادت وثروت بینهایت رو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: