ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 54
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همه عزیزانم و استاد گرامی .
سوال .وقتی به چالشی برمیخوریم چه برخوردی باهاش داریم ؟؟؟؟
خوب استاد قبل از آشنایی با شما و قانون جذب من اگر چالشی برام پیش میومد خیلی سریع مظطرب و استرس بهم وارد میشد مثلاً قبل از قانون برای من موقعیت شغلی پیش اومد که حسابداری بود و پدرم برام جور کرد اون کار رو که برای دوستش بود و من اونموقع داشتم اقتصاد میخوندم دانشگاه و پدرم گفت که دوستش حسابدار میخاد و گفت اگه میخوای من تورو معرفی کنم و چون من اصلا به طور عملی حسابداری نکرده بودم،همینجوری شروع به فک کردن کردم که من که اصلا حسابدار نبودم جایی، برم اونجا اگه حسابا رو اشتباه کنم چون رقما هم بالا بود وای آبروم میره اگه نتونم کارو درست انجام بدم طرف چی میگه بهم ،خونواده و پدرم چی میگه بهم و از این حرفا که باعث شد رد کنم اون کارو .
ولی بعد از آشنایی با قانون و صحبتهای استاد عباس منش و کار روی ذهن خودم خیلی راحتر تونستم با مسائل کاری و خانوادگی کنار بیام به طور مثال من و دوستم سال آخره دانشگاه تصمیم گرفتیم یا هم یه مغازه لوازم آرایشی بزنیم و دوستم گفت یه خدا توکل کنیم و شروع کنیم من خیلی استرس داشتم وقتی دوستم گفت چون من اصلا بازاری و فروشندگی و اینا نکرده بودم و اعتماد به نفسم پایین بود اون موقع ولی هر طور بود شروع کردیم کارو .
یادمه تو همون بازه با قانون جزب آشنا شدم و شروع کردم به کار روی خودم و یه جورایی من تو اون یکسال از لحاظ زهنی خیلی پیشرفت کردم مثلاً اعتماد به نفسم بالا رفته بود ،امید به زندگی و پیشرفت در کارم بالاتر رفته بود ،برخوردم با مشتری خیلی پیشرفت کرده بود و واگویه های ذهنیم از اینکه اگه اینکار نگیره بدبخت میشم و( خونواده چی میگن بهم ،چون خونوادم راضی نبودن به چند دلیل 1پولی نداشتم 2من اصلا تجربه نداشتم در مورده کار 3اعتماد به نفسم پایین بود ویه جورایی اونا میدونستن واینجور حرفا )رفته بود روی این که من حتما موفق میشم تو کارم .
سال اول قرار داد مغازه تموم شد و دوستم اومد بهم گفت که براش نمیصرفه و دیگه نمیتونه باهام ادامه بده کار و شراکت رو و من بدجوری ترسیده بودم وبهم گفتش که بیا جمع کنیم وگرنه ضرر میکنیم
یادمه من اون روز نشستم کلی فک کردم و الارقم ترسی که منو گرفته بود برگشتم به دوستم گفتم که من ادامه میدم و وارد چالش جدیدی شدم و جا نزدم و قرار داد دوباره بستم و حساب و کتاب دوستم انجام دادم و پولشو خورد خورد دادم و شروع کردم و جا نزدم و خودم کارو پیش بردم و خداروشکر تونستم با کارروی خودم و مثبت اندیشی تونستم همه چیزو پشت سر بزارم .
الحمدالله بعد از این موضوع من واقعا از لحاظ روحی و جسمی و اعتماد به نفس خیلی بهتر شده بودم .
اگه بخوام بهتون بگم که چه جوری تونستم موفق بشم منی که بابت کوچکترین موضوع نگران میشدم و استرس بهم وارد میشد و فقط فکره منفی به زهنم مییومد در مورده اون موضوع که اگه نشه چی میشه ،خونواده چی میگه ،فلانی چی میگه ،چی در موردم فک میکنن و از این داستانا ؟؟؟؟؟
دلایلی که باعث شد من تو چالش کارم موفق بشم
1_کارروی ذهنم با خواندن کتابهای موفقیت ،با احساس خوب داشتن اکثر مواقع در کار ،با افزایش اعتماد به نفس ،با کلام مثبت ،و آشنایی با استاد عباس منش و عمل به آموزه هاش رو میتونم ذکر کنم .یا حق .
سلام به استاد عزیزم خیلی سپاسگزارم ازتون بابت قرار دادن این فایل فوق العاده و سوالات بسیار عالی …
وقتی با چالشی روبرو میشم اولش واقعاً هم میترسم و هم یک حالت استرسی بهم دست میده و جلوی حرکتم گرفته میشه اما رفته رفته سعی میکنم خودم رو جمع و جور کنم و شروع کنم به رفتن در دل اون چالش یک چالشی که تو این مدت خیلی سخت بود برام طی کردن مسافت 100 کیلومتری بین دو شهر به علت مهاجرت و رفتن سر کار چون محل کارم و محل سکونتم از هم فاصله دارند و رفتن به مدرسه ای در یک روستا با با 200 نفر دانش آموز که همگی از خانوادههای سطح پایین گاهاً بسیار بیادب بودن… ح حقیقتاً اوایل به شدت برام سخت بود و مدام در حال کلنجار با خودم بودم تا اینکه دیگه انقدر بهم فشار اومد گفتم باید زاویه دیدم رو عوض کنم…بنابراین گفتم به خودم حتماً این یک مسیری هست برای اینکه من یک تغییری در شخصیتم ایجاد کنم برای اینکه من به انسان صبورتر و آرامتری تبدیل شوم و اینجا مکانیست برای من که صبور بودن رو باید تمرین کنم… خدا را شکر از زمانی که دیدگاهم رو اینجوری عوض کردم درگیریهایی که سر کلاس تو یک ماه اول که هر روز با دانش آموزان داشتم به حداقل و گاهاً صفر رسیده
و به نظرم موفق شدم رو خودم و خشمم کنترل بیشتری پیدا کنم آرومتر بشم و از خداوند میخوام که تو این مسیر بیشتر و بیشتر هدایتم کنه…
یکی دیگه از مهارتهایی که واقعاً اینجا خیلی خوب میشه تمرینش کنم به نظر خودم تمرین اعراض کردن هست از نازیباییها از اون چیزی که نمیخوام برام رخ بده، از ادمای منفی…
و جالب اینجاست که چون این چند مدت داشتم اعراض میکردم صبوری به خرج میدادم امروز یکی از دانش آموزام لحظه آخری اومد پیشم واسه خداحافظی و بغلش کردم و گفتم دوستت دارم و خیلی احساس خوبی بهم دست داد…
چالش بعدی که همیشه ازش فرار کردم به خاطر ترس از قضاوت دیگران ترس از شکست خوردن و ترس از دست دادن شغل الانم اینه که همیشه میخواستم برم تو کار موسیقی و یه گروه تشکیل بدم و از این مسیر کسب درآمد کنم…
آنچه که در این مسیر فارغ از کسب نتیجه بدست میارم…
1)یاد میگیرم چه جوری چند نفر رو رهبری کنم
2)یاد میگیرم چه جوری قرارداد ببندم
3) کلی میتونم برم جاهای جدید رو ببینم �
4) باانسانهای جدید آشنا بشم
5) کلی از ترسهام از بین میره
6) تو موسیقی کلی پیشرفت میکنم
7) از یکنواختی زندگیم بیرون میام و بیشتر میتونم خودمو ب جریان هدایت بسپارم
آنچه ک به عنوان قدم اول باید انجام بدهم..کار کردن روی صداسازی هست واسه خودم و کار کردن روی عزت نفسم و رهای از قضاوت مردم و توکل ب خداون هست به نظرم به شدت به تمرکز نیاز دارم تو این سه مورد.
سلام ب استادو مریم جان خوشگلم
سلام ب همگی دوستانم
تمرین قسمت دوم
اگر ب یه چالشی بخورم چکار میکنم و عکس العمل من چیه؟
اولش خیلی عصبی میشم ناراحت و مایوس میشم و سعی خودمو اروم کنم اگر تونستم اون چالشو حل کنم ک هیچ اگر نه ک فرار میکنم ازاون چالش
چ چالشی توزندگیت هست ک ازش فرار میکنی؟
الان چند ماهه ک هی میخوام برم برای کلاس ماساژ ثبت نام کنم ولی پشت گوش انداختم تا اینکه الان وضعیتم یجوری شده ک همسرم اجازه نمیده ولی قبلا میتونستم برم و مسئله ایی نداشت بااین کارم
و ی بچه ی 2 و نیم ساله دارم ک الان کسیو ندارم ک دخترمو برام نگهداره اما چند ماه پیش دوستم بود ک میتونست دخترمو نگهداره
مرحله دوم(ذهینیتمو درمورد اون چالش تقویت کنم)یا روی نتیجه تمرکز کنم..
ذهنیتم درمورد این کارخیلی مثبته میدونم اگر ک برم اموزش ببینم و مدرکمو بگیرم براحتی میتونم کار پیدا کنم
و حتی خارج از کشور هم میتونم اینکارو انجام بدم
قسمت سوم کارامو تقسیم کنم ک چه کارایی برای این چالشم باید انجام بدم ..اول از همه باید همسرمو راضی کنم که برم
برای مرحله ی بعد ثبت نام کنم
بعدش اموزشامو ببینم
و بعد برم برای شروع کار
چند روز پیش ی چالش وحشتناکی تو زندگیم اتفاق افتاد ک باید بخاطرش خونه رو ترک میکردم و همه ب من پشت کرده بودن برای اون مسئله توضیح دادم ولی خب فایده ایی
نداشت و فقط ب خدا توکل کردم ک این مسئله رو حل کنه …و بعد ب طور معجزه اسایی خدا برام اون چالشو حل کرد و زندگیم و رابطه ام با همسرم بهتر از قبل شد چون یکم مشکل داشتیم باهم و الان خیلی بیشتر از قبل ب من توجه و محبت میکنه
الهی همتون ب خواسته هاتون برسید
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم و همه ی دوستان گرامی در این مسیر پر نور.
استاد جان من دوره ی شیوه ی حل مسائل زندگی رو خریدم و هم زمان داشتم دوره ی 12 قدم هم کار میکردم ، دوره ی شیوه ی حل مسائل رو خریدم تا بتونم مشکلی که هر وقت مهمون داشتم و هیجانی میشدم و حالت تهوع بهم دست میداد رو حل کنم که به لطف خدای مهربون با 2جلسه کار کردن دوره ی شیوه ی حل مسائل تونستم این چالش رو کاملا حل کنم.
که این یکی از اونمعجزات من با روی خودم کار کردن در سایت استاد عباسمنش هست.
خدایا شکرت شکر.
صحبتهای این جلسه استاد من رو یاد دوره ی شیوه ی حل مسائل انداخت.
من در برابر چالش های مالی بیشتر احساس ترس دارم و کاملا از انجام دادن راه حل ها طفره میرم.
بخصوص این که من خیلی دوست دارم برای خودم تنها درآمد داشته باشم در حالی که همسرم به لطف خدا درآمد خوبی داره و هر دو با هم این کار رو شروع کردیم ولی خودم هم دوست دارم به تنهایی درآمد داشته باشم.
یه مثال از خودم بزنم این که: ما پارسال بعد از کلی دنبال وام رفتن و نتیجه نگرفتن تصمیم گرفتیم برای شروع کارمون و تهیه ی پول خونه مون رو بفروشیم و سرمایه ی کار کنیم.
بعد از فروختن خونه ای که برای خودمون بود و رفتن به خونه ی مستاجری و احساس ترس از آینده و نجواهای شیطان و احساس ناامیدی و حتی احساس بدبخت شدن و … از آنجایی که فقط فایلهای استاد عباسمنش را تنها از طریق اینستا میدیدم هدایت شدم به سایت استاد عباسمنش و وارد شدن به سایت همان و زیر و رو شدن زندگی و خود من حتی همان.
دقیقا فروختن خونه و اون احساس ترس و ناامیدی شد نقطه ی عطف زندگی من و آشنایی با سایت استاد عباسمنش.
تمرین این جلسه:
قسمت1: چالشی که باید حلش کنم حرکت کردن و شروع کردن برای کسب درآمد شخصی م.هم احساس ناتوانی میکنم و هم اینکه اصلا همت نمیکنم برای شروع آموزش یک مهارت جدید.
هم اینکه میترسم و اینکه اصلا چه کاری میخوام انجام بدم.
هی منتظر هستم هدایت بشم در صورتی که میدونم آقا تو حرکت کن قدم اول رو بردار مسیر و قدم بعدی بهت گفته میشه.
قسمت2: صددرصد برای این که من بخام این شغل رو برم باید یک مهارتی رو یاد بگیرم. اگر برای خودم کار برنم اعتماد به نفسم بیشتر میشه. برای خودم به تنهایی درآمد دارم. هرچیزی رو که دوست داشته باشم میتونم بخرم، بعدا میتونم کارم رو ارتقا بدم پیشرفت کنم و به موقعیتشان مالی بهتری برسم.
آن شاالله بتونم در این سلسله جلسات و راهنمایی های شما استاد عزیزم و تکرار دوره ی شیوه ی حل مسائل بتونم در مسیر انجام این چالش باشم.
الهی به امید تو
بنام خداوند هدایتگر و وهابم.
جواب سوال اول فایل:
قبلا خیلی بهم میریختم.از وارد شدن ب چالش های جدید میترسیدم.
سعی میکردم فرار کنم و ب اصطلاح آشغال هارو میکردم زیر مبل.
ولی غافل از اینکه این چالش ها ب قول قران ذنبه.
مثل دم بهم چسبیده.نمیشه ازش فرارکرد باید حلشون کرد نه اینکه کلا مساله رو پاک کرد.
تو این 2 سالی ک تو این سایت هستم و دارم رو خودم ب صورت جدی کار میکنم،یاد گرفتم ک از این چالش ها فرصتی پیدا کنم برای بهبود شخصیتی خودم.
یکی از اون چالش هایی ک خیلی هم سنگین و سخت بود،تضادی بود ک برای سلامتیم پیش اومد.
ولی با کار کردن روی خودم و اموزش ها و فایل ها،خیلی راحت ازش گذر کردم و الان برام شده فکت.
اینکه منی ک تونستم اون چالش ب اون سختی رو حل کنم،قطعا از پسِ هر چالش دیگه ام برمیام.
البته این مورد پاشنه ی اشیل بنده هست و جزو مواردی هست ک تا اخر عمر باید روش کار کنم.
ولی الان ک برمیگردم ب پشت سرم نگاه میکنم میبینم ک خیلی نگاهم نسبت ب چالش ها راحتتر شده،اسون گیر تر شدم.
دیگه اون ترس مرگ اوری ک قبلا نسبت ب چالش ها داشتم و ندارم.
جواب سوال بعدی:
در حال حاضر و در این لحظه چالشی ک دارم این هست ک کاملا از لحاظ مالی مستقل بشم اونم از کاری ک بهش علاقه دارم ک حتی اگر شبانه روز هم کار کنم خسته نشم.
کارایی ک قبلا کردم و براشون اشتیاق سوزان نداشتم.
دیگه پیدا کردم اون شغل مورد علاقه م ک ب قول استاد عزیزم اگر توش پول هم نباشه،ولی باز انجامش میدم.
بعد از دیدن این فایل و خوندن متن اول فایل،تصمیم گرفتم روی ترسم پا بذارم و اولین درخاستمو برای کار ب مدیر اون مجموعه بدم.
یک ساعت پیش برای کار مورد علاقه ام ک تورلیدری و سفر کردن هست،پیام دادم ب مدیر یک اژانس مسافرتی.
خدا میدونه ک چقدر نجواها اومد ک نمیخام اینجا عنوانش کنم.
چون بهم گفته شد این درخاستو بده و منم بدون معطلی گوشی و برداشتم و پیام دادم.
ی اگهی بازرگانی کوتاه از خودم نوشتم و داشتن توانایی های ک دارم.
این درس رو هم از دوره ی احساس لیاقت یاد گرفتم.
یعنی اصلا نمیدونستم توانایی هایی ک دارم و میتونم ازش پول بسازم.
اصلا ب چشمم نمیومدن.
میگفتم خب این ک چیزی نیس،کی میاد برای صداقت تو کار،مسئولیت پذیری،دست پاکی،خوش اخلاقی و مردم داری من پول بده؟!!
تا اینکه تو اون دوره ب توانایی هام پی بردم و گفتم الان وقتشه ک ازشون استفاده کنم.
با وجود دهها ترسی ک داشتم ولی درخاست و پیشنهادمو دادم.
ایشون هم خیلی محترمانه جواب دادن و فعلا قرار شده حضوری برم صحبت کنم.
اصلا از “نه”شنیدن دیگه نمیترسم.
از اینکه 45 سالم هست خجالت نمیکشم ک بگم کی ب زنی ب این سن و سال کار میده؟!!
ترس از اشتباه کردن ندارم.
منم انسانم ممکنه اشتباه کنم.درسشو میگیرم.
این نشد ی اژانس دیگه،ی جای دیگه.
بالاخره من قدم اول و برداشتم.درسته خیلی سخت بود ولی الان ی حس اعتماد بنفس و لیاقت بالایی دارم.میدونم ک میتونم با تجربه کسب کردن تو این کار،در اینده صاحب کسب و کار خودم بشم و اصلا خودم ی اژانس مسافرتی داشته باشم.
اون غول بزرگی ک تو ذهنم بود فقط با دادن یک پیام و کوچک کردن اون چالش،تبدیل شد ب ی مورد خیلی کوچیک ک دیگه ترسناک هم نیست برام.
من قدم اول و برداشتم،ایمانمو با عمل کردن ب خدا نشون دادم.مطمئنم خدا هم کمکم میکنه.
از فکت های قبلی و حل کردن چالش هایی ک برام پیش اومده،نیرو گرفتم برای حل این چالش.
مطمعنم با حل این چالش علاوه بر نعمت ها و ثروت هایی ک وارد زندگیم میشه،توکل و اعتماد بنفسم بالاتر میره.احساس ارزشمندی بیشتری میکنم.مهارت های زیادی کسب خواهم کرد.(مثل تورلیدر بودن)با ادم های متفاوتی اشنا خواهم شد.سفر ب
مناطق جدید رو تجربه میکنم.مهارت روابط عمومی کسب میکنم.
میرم تو دل ترسم ک تو طبیعت زندگی کردن هست.
کمپ زدن و یاد میگیرم.
مطمعنم ک خیلی از ترس های بیخودی ک الان تو ذهنم دارم همه شون برطرف میشن و تبدیل میشن ب نقطه عطفی تو زندگیم.
من ب چالش های بعدی ک ممکنه تو این راه برام پیش بیاد فکر نمیکنم در صورتیکه قبلا انقدر ترس از این مورد داشتم ک اصلا قدم اول و برنمیداشتم.زندگی لذت بردن از مسیره نه رسیدن ب هدف خاص.
من الان نمیدونم چی قراره بشه،فقط خدا میدونه و خودش هدایتم میکنه چون بهش اعتماد دارم و ایمان و توکلم و بهش نشون دادم.
فقط همین و میدونم ک جز خیر و برکت و موهبت برام نداره.
اینم رد پایی باشه از من ک وقتی تو این کار موفق شدم بیام ببینم از کجا کلیدش خورد.
از این فایل و این روز….
استاد عزیزم سپاسگزارم بابت این فایل ک خودش ی دوره اموزشی بود و شما با سخاوت کامل اون و ب ما هدیه دادین.
مطمئنم خداوند پاداششو بهتون داده و میده.
در پناه الله مهربان باشین/
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته و همه دوستان عزیزم
سوال این جلسه: به طور کلی با چالش ها و مسائل زندگی ات چه برخوردی داری؟
راستش من در برخورد با مسائلم خیلی احساس ناتوانی میکنم فکر میکنم نمیشه حلشون کرد ولی از وقتی که وارد این مسیر شدم و مخصوصا دوره حل مسائل رو شروع کردم نگاهم به مسائل داره تغییر میکنه ولی هنوز خیلی کار دارم تا به اون نقطه درست در مورد مسائل و چالش ها برسم چون از بچگی یاد گرفتم از حل مسئله هام فرار کنم
تمرین این جلسه: بنویس در حال حاضر چه مسائل و چالش هایی داری که می دانی باید حل شود ولی از آنها فرار میکنی؟
خب من مسئله اولم اینه که خوب رو خودم کار نمیکنم یعنی تعهد لازم رو ندارم و این خیلی اذیتم میکنه از یه طرفم قانون تکامل رو رعایت نمیکنم و بیشتر خودمو تحت فشار قرار میدم و این چالش من باید حل بشه یعنی اگه دنبال پیشرفتم اول باید این مورد درست کنم
و چالشهای بعدی من در روابط و بحث مالی هست که کاملا تو هر دوی اینها با چالش روبه رو هست و نیاز مبرم دارم که این چالشها رو هم حل کنم
حالا من بیام طبق تمرین تمرکزمو از نتیجه نهایی بردارم چجوری؟ خب فارغ از اینکه تو این چالشهایی که دارم بتونم حلشون کنم یا نه میتونم یه مسیری رو طی کنم میتونم هدفمند زندگی کنم برای اون هدف حرکت کنم توکلم رو به خدا نشون بدم اگه رو خودم کار کنم چقد رشد میکنم و وقتی که به این شکل عمل کنم صد در صد نعمت های این حرکتم رو هم دریافت میکنم پس ذهنمو از اینکه حل میشه نمیشه نمیتونم راه نداره سخته و هر فکر این چنینی بردارم و وقتی که اینجوری فکر نکنم در مورد چالشهایی که باید حل بشه اون موقع میشه با لذت با عشق و راحت نه سخت و طاقت فرسا این راه رو برم
حالا کارهایی که من میتونم برای حل و مدیریت این چالشهام انجام بدم با امکانات این لحظه چیه؟
خب میتونم دوره فوق العاده شیوه حل مسائل رو که دارم برم ادامه بدم
میتونم دوره عالی عشق و مودت رو که باز دارمش ادامه بدم
میتونم واس متعهد شدنم هر روز یه کوچولو بیشتر وقت بزارم برای یادگیری و رشد خودم
اون وقت و تمرکزی که واس خیلی چیزا میزارم و هدر میدم بزارم جایی که باید باشه و بیام مقایسه کنم ببینم تمرکز من کجا باشه به نفعمه؟ و با این دید که با تعهد کار کردن رو خودم دارم به پیشرفت خودم کمک میکنم به آرزوهام میرسم رویاهام رو خلق میکنم پس چرا وقت نزارم واس چیزی که به خودم خدمت میکنم با این دید قدم بردارم در راستای حل چالش اولم.
واس حل مسائل من خداوند پاسخ ها رو داده واس هر مورد چندین چندتا فایل و کامنت و دوره هست فقط من نمیرم دنبالش که جواب ها رو دریافت کنم قرارم نیست تو قدم اول همه چیز رو یکجا درک کنم و عمل کنم هر بار یه گام کوچیک ولی پیوسته.
منی که این مسائل رو دارم دوره شیوه حل مسائل رو هم دارم برم شروع کنم به گوش دادن به فایلاش تا آروم آروم چالش ها و راهکارهاشونو بشناسم و به خودم زحمت بدم تا به اون شکل درست عمل کنم چون واقعا مشکل من در عمل کردنه.
و به خودم یاد آوری میکنم و همیشه باید یادآوری کنم که تغییر این روند با تمرین تکرار تغییر کردن باورها و شخصیت من رقم میخوره نه با یکبار انجام دادن و نه صرفا با کامنت نوشتن بلکه این حرفایی که میزنم رو باید تو عملم اجرا کنم.
امیدوارم هممون بتونیم مسیر درستو طی کنیم از چالشها فراری نباشیم و با حل کردنشون به خواسته هامون برسیم من در مورد خودم وقتی نگاه میکنم میبینم خدا قدمی که باید بردارم برای حل مسائل رو میگه ولی من خوب عمل نمیکنم ولی خب میخام این روند رو تغییر بدم بیام شروع کنم قدم به قدم نه یهو پیش برم و توکل به خدا
در آخر از استاد عباسمنش و خانم شایسته بخاطر آماده کردن این سلسله فایلها که بشدت به خودشناسی مون کمک میکنه واقعا تشکر میکنم و همچنین از همه عزیزان بخاطر کامنتهای کاربردی و کمک کنندشون تشکر میکنم.
سلام به استاد نازنینم سلام به مریم بانو در مورد سوال استاد باید بگم من تا قبل 1400 ااز مسائل و چالش ها فرار می کردم چون می ترسیدم آنچه نمی دانم را دیگران بفهمند و خودم هم به سویش نمی رفتم و سع می کردم هر آنچه دارم حفظش کنم اما غافل از آن که دنیا متغییر است و در حال رشد و اگر تغییر نکنی تو را بی رحمانه له خواهد کرد اما از 1400 به بعد وقتی به صورت رسمی وارد آموزش های استاد شدم چه آموزش های هدیه ای و چه آموزش های خریداری شده از آن زمان بود که یاد گرفتم به لطف خدا چالش ها را زیر فرش پنهان نکنم یاد گرفتم اگر چالشی می آید اولش آشفته می شوم سریع خودم را جمع کنم و از آن فرصتی پیدا کنم برای رشد به عنوان مثال من 15 سال مسول مجموعه ای بودم با تمام ضعف هایم اما آخر 99 آن مجموعه جمع شد و من آموختم ریز ریز خودم را از نو بسازم در دل مهارت هایی که باید کسب می کردم ولی هم تنبلی می کردم هم می ترسیدم بروم الان حال قلبم بسیار خوب است الان امید به ساختن و دوباره قوی تر شدن در من بسیار زیاد تر است با آن که الان هنوز به درآمد نرسیده اما ولی امید وار تر به جلو نی روم و به خدا اعتماد بیشتری پیدا کرده ام و ابن ها اول لطف خدا و بعد این نازنین رهبر بود که من الان حالم خوب است خدا یا شکر
درود به استاد عالی و بانوی عالی و هم فرکانسی های عالی
سوال اول : من هنوز گاهی احساس ناتوانی در حل مسئله دارم. خیلی ذهنم اینطوری نیست که من میتوانم حلش کنم. ولی نسبت به سابق اضطرابم کمتر شده و میگم خدا راه حلش را میگه. خدا بزرگه کمکم میکنه.
مرحله ی اول: چیزی که من ازش فرار میکنم بیشتر کار کردن روی باورهای مالی ام است و از پول خیلی میترسم و هنوز به استقلال مالی که رویایم است نرسیده ام و احساس گناه دارم . طوریکه فکر میکنم نباید پول مناسب از دیگران بگیرم و این درست نیست. البته در حال حاضر بهتر شده ام بخصوص امروز واقعا ذهنم بهم گفت نوش جونت پولی که میگیری. و این هه خودت هم از کارت لذت میبری.چون روی باورهای لیاقت و ارزشمندی ام دارم کار میکنم.
مرحله ی دوم: خب من وقتی بتوانم راحت از دیگران پول بگیرم و نسبت به آن پول احساس خوب داشته باشم قطعا حس ارزشمندی بیشتری خواهم داشت.برای خودم احترام بیشتری قائل هستم. بیشتر قدر خودم را میدانم. صلح درونی ام بیشتر میشه. یه عالمه رویاهای قشنگ دارم که میتوانم آنها را دنبال کنم. برای اون مهارت هایی که دوست دارم یادشان بگیرم میتوانم هزینه کنم. ذهنم که مدام بهم میگفت تو بی عرضه ای، نمیتوانی پول خوب دربیاری، نمیتوانی به معمولی ترین چیزها که همه دارن برسی، اون دیگه خاموش میشه چون فکت دارم و بهش نشان میدهم که میتوانم. ایمانم به قدرت برتر بیشتر میشه. این تقویت ایمان خودش یه بخش عظیمی از باورهای غلطم را تحت پوشش قرار میده و به نظرم اون ترمز ذهنی برداشته میشه و میتوانم در مدت زمان کمتر تکامل مالی ام را طی کنم. استاد تقریبا از دی ماه جدی شروع کردم به کار کردن روی باورهام و الان توانسته ام با 6 جلسه ی 12 ساعته ، هزینه ی خوراک یک ماهم را تأمین کنم و این برام واقعا یه دستاورده بزرگه بعد از یکسال کمبود. بهتر دارم میفهمم که چقدر باورهای غلط سیمانی دارم.
مرحله ی سوم: باید روی باورهای ارزشمندی و احساس لیاقتم بیشتر کار کنم. پس اول یک لیست 20 جمله ای راجع به آن بنویسم و ضبطشان کنم که بشنوم. وقتی اون عدد ساخته میشه بروم سراغ عدد بعدی و نترسم و فکر نکنم که این عدد زیاده و باید به کم قانع باشم. فایل توحید عملی 10 خیلی بهم کمک کرده و باید باورهای آن را هم بنویسم.
استاد من دارم گریه میکنم برای این فایل. چون خیلی به نتیجه نزدیک هستم و واقعا لیاقتش را دارم چون مثل خودتان همیشه سعی کردم با صداقت زندگی کنم.خیلی حرف دارم براتون بگم.
سلام به خانواده ی عزیزم
من وقتی به چالشی برمیخورم خب در مرحله اول یکم بهم میریزم و نگران میشم
اما سعی میکنم زود خودمو جمع و جور کنم
خودمو آروم کنم مثلا بیام تو سایت فایل گوش بدم تا آروم شم و بتونم تصمیم درستی بگیرم
گاهی اوقات هم نه ممکنه ناامید شم و ی چن روزی تو اون حس بد بمونم
ی مشکل دیگم ک دارم اینه ک گاهی درست نمیشینم واسه حل اون چالش فک کنم و ی راه حلی پیدا کنم
رهاش میکنم کلا و این باعث میشه ی خورده عقب بمونم ازون هدفم
من ی چن ماه پیش ب ی چالش خیلی بزرگی برخوردم
اولش خیلی نگران بودم اما همش یاد صحبتای استاد میفتادم و سعی میکردم ذهنمو کنترل کنم
همش میومدم تو سایت فایل گوش میدادم و فیلم میدیم تا بتونم ذهنم رو ب سمت موضوعات مثبت هدایت کنم ک خداروشکر خدارو صد هزار مرتبه شکر همونجوری ک خواستم همه چی اوکی شد حتی بهتر
خب چالش ک ازش فرار میکنم؟!
من مربی ام و تازه شروع بکار کردم و شاگرد زیادی ندارم
برای جذب شاگرد نمیدونم چیکار کنم ،؟؟
باید بسپارم ب خدا ،ب قانون ؟ تا خودشون جذبم بشن؟بدون اینک من تبلیغ کنم ؟
نمیدونم واقعا باید چیکار کنم
ولی اون چیزی ک من از قانون یاد گرفتم
اینه ک روی باور های خودم
مثل اعتماد بنفس ،عزت نفس،باور فراوانی و احساس لیاقتم باید کار کنم تا شاگرد جذب کنم
خب حالا میگیم اگه من وارد این چالش بشم چه چیز هایی بدست میارم ؟
قطعا اگه من بدنبال جذب شاگرد باشم
خب مهارت های ارتباطیم
عزت نفسم بیشتر میشه
مهارت چگونه شاگرد جذب کردن یاد میگیرم
اگر روی باورهای خودم کار کنم
از هر نظر اوکی میشم و یاد میگیرم ازین ب بعد توی زندگی چجوری با چالش ها رو ب رو بشم
جدا ازینکه اعتماد بنفسم ،عزت نفسم ، و باورهام تغییر میکنه و آماده تر میشم
خب برای حل این چالش من اول باید از درون تغییر کنم و روی باور فراوانی و عزت نفس و احساس لیاقتم کار کنم
پس من ازین ب بعد هروز باید ی تایمی رو برای تصویر سازی ذهنی و کار کردن روی باورهام بزارم
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و دوستان گلم ،،در راستای تعهدی که دادم خودم رو موظف دونستم تا این تمرین را حل و برایش وقت بگذارم ،،،پیشاپیش سپاسگذارم از شما
جواب 1
در لحظه مقداری احساس نا امیدی و ناراحتی دارم،اما این احساس خیلی زودگذر است و سریعا ذهنم این پیغام را میدهد که چه خیرتی برای من دارد ،دنبال نکات مثبت برای خودم میگردم و به خودم میگویم این اتفاق که افتاده ایا میتواند به من کمک کند تا رشد و پیشرفت کنم ،،آیا میتوانم این طور نگاه کنم که به دلیل اینکه من در مدار جذب خواسته هایم هستم ،سعی میکنم البته کار اسانی نیست برای من اما سعی میکنم طوری به قضیه نگاه کنم که نفع من در اون باشد
باورهایی رو برای خودم میسازم و حتما روشون کار میکنم که از این فایل زیبا یاد گرفتم ونت برداری کردم ،،،مثل
چالش ها روند طبیعی جهان است ما با حل چالش ها بزرگتر میشویم
من هر چیزی را به راحتی یاد میگرم و پیشرفت میکنم
من از چالش ها استقبال میکنم ،هر شکستی یه اموزش و درس بزرگی دارد که در اینده برای پیروزی به من کمک میکند
من ارام ارام در دل کار یاد میگیرم و قدرتمند میشوم ،،،من توانایی و لیاقت زیادی دارم
من در شروع این شغل جدید هستم و هر روز حرفه ای تر میشوم و به لطف خدا فروشم و درامدم بیشتر و بیشتر میشود
چالش ها برای همه اتفاق میفتد و قرار نیست خدا کسی رو مجازات کنه ،یک موقعیتی برای رشد و پیشرفت است
تمرین 1
برای فروش بهتر و بیشتر ارتباط گرفتن با افراد غریبه که تا حالا ازم خرید نکردن با حل این مسئله که همین الان در حال کارکردن روی این موضوع هستم و هروزز به افراد غریبه سر میزنم وگاهی اوقات ازشون سفارش میگیرم اما خودم میدونم کمی بیشتر باید روی این موضوع کار کنم و به صورت ریشه ای حلش کنم ،گاهی اوقات برای شروع این تعهد نجواهای ذهنی میگن که امروز فروشت خوب بوده نیازی نیست این وقتو بزاری ،،باهات سرد برخورد میکنن،،بهت نه میگن ،،،میپیچوننت ،،اما با این وجود این نجواها من از پنج شنبه ی گذشته این کار رو انجام دادم و خداروشکر خوب ومثبت بود
تمرین 2
من اگر این چالش را حل کنم و با نجواهای ذهنم مقابله کنم قطعا اعتماد به نفس فوق العاده ای میگیرم و چون اخلاقی دارم که اگر کاری را باید انجام دهم ولی به بهونه های مختلف از زیرش در برم ،سریعا ذهنم پیغام های نامناسبی مثل ترسو هستی ،،بی عرضه هستی و،،،میدهد و احساس بدی رو تجربه میکنم ،،گاها شده حتی برای فرار از این نجواها که میخاهد اعتماد به نفسم رو تخریب کند ،سوا از نتیجه سعی میکنم حتما این کار را انجام دهم
مورد بعدی اینکه مهارتم در مذاکره با بیشتری افزایش پیدا میکند و تبدیل به فروشنده ای بهتر و با مهارت تر میشوم هر نه ای که شاید بشنوم در خودش یه اموزش و کلاس رایگان برای من دارد که به رشد و پیشرفت من میکند
تمرین 3
خب اول باید گفتگوهای مثبت سعی در خاموشی نجواها داشته باشم مثلا بگم اگر این مسیر جدید و مشتری های جدید را امتحانکنم شاید فروش داشته باشم و کم کم این مشتری ها با من اشنا میشوند و ازم خرید میکنن مگه همین مشتری ها ی ثابتی که داری از اول همون دفعه اول خرید کردن ،،بعد باید بسته به شرایط روحی ام برای خودم تعداد مشتری جدید بگذارم اگر یک خیابان را بروم و نه بشنوم اما هنوز احساسم خوب است پس یک خیابون دیگر هم میروم و ادامه میدهم
نتیجه های کوچک و تارگت های کوچک برای خودم تعیین میکنم و اصلا تارگت های زیاد تعیین نمیکنم سعی میکنم از کم شروع کنم و کم کم و ارام و ارام جلو برم و با هر یک عدد فروش اعتماد به نفس بیشتری میگیرم
و مرحله ی اخر تشویق خودم
من در این سه روز گذشته تونستم سد محکمی برای نجواهای شیطانی باشم وکاری که همیشه ازش فرار میکردم را انجام بدم و تونستم با تعداد زیادی مشتری های غریبه در یک خط جدید ارتباط برقرار کنم و بذر اول را خوب بکارم و اتفاقا فروش مثبت و قابل قبولی هم داشتم
اینم در اخر اظافه کنم استاد که همین انجام دادن تمرین های این دو جلسه برای من حکم پیروزی و موفقیت رو در چالش ها داشت ،،چون من در حال حاظر برای بار دوم در حال کار کردن روی قدم اول هستم و همش ذهن نجوا گرم میگفت ولش کن فایل جدید رو تو در قدم یک هستی و همین کافیه ،،اما گفتم نه من هم باید عضوی از این دوره ی رایگانی که استاد تهیه کرده باشم
دوستون دارم در پناه خدا باشید