ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 60 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به خانواده ی عزیزم
من وقتی به چالشی برمیخورم خب در مرحله اول یکم بهم میریزم و نگران میشم
اما سعی میکنم زود خودمو جمع و جور کنم
خودمو آروم کنم مثلا بیام تو سایت فایل گوش بدم تا آروم شم و بتونم تصمیم درستی بگیرم
گاهی اوقات هم نه ممکنه ناامید شم و ی چن روزی تو اون حس بد بمونم
ی مشکل دیگم ک دارم اینه ک گاهی درست نمیشینم واسه حل اون چالش فک کنم و ی راه حلی پیدا کنم
رهاش میکنم کلا و این باعث میشه ی خورده عقب بمونم ازون هدفم
من ی چن ماه پیش ب ی چالش خیلی بزرگی برخوردم
اولش خیلی نگران بودم اما همش یاد صحبتای استاد میفتادم و سعی میکردم ذهنمو کنترل کنم
همش میومدم تو سایت فایل گوش میدادم و فیلم میدیم تا بتونم ذهنم رو ب سمت موضوعات مثبت هدایت کنم ک خداروشکر خدارو صد هزار مرتبه شکر همونجوری ک خواستم همه چی اوکی شد حتی بهتر
خب چالش ک ازش فرار میکنم؟!
من مربی ام و تازه شروع بکار کردم و شاگرد زیادی ندارم
برای جذب شاگرد نمیدونم چیکار کنم ،؟؟
باید بسپارم ب خدا ،ب قانون ؟ تا خودشون جذبم بشن؟بدون اینک من تبلیغ کنم ؟
نمیدونم واقعا باید چیکار کنم
ولی اون چیزی ک من از قانون یاد گرفتم
اینه ک روی باور های خودم
مثل اعتماد بنفس ،عزت نفس،باور فراوانی و احساس لیاقتم باید کار کنم تا شاگرد جذب کنم
خب حالا میگیم اگه من وارد این چالش بشم چه چیز هایی بدست میارم ؟
قطعا اگه من بدنبال جذب شاگرد باشم
خب مهارت های ارتباطیم
عزت نفسم بیشتر میشه
مهارت چگونه شاگرد جذب کردن یاد میگیرم
اگر روی باورهای خودم کار کنم
از هر نظر اوکی میشم و یاد میگیرم ازین ب بعد توی زندگی چجوری با چالش ها رو ب رو بشم
جدا ازینکه اعتماد بنفسم ،عزت نفسم ، و باورهام تغییر میکنه و آماده تر میشم
خب برای حل این چالش من اول باید از درون تغییر کنم و روی باور فراوانی و عزت نفس و احساس لیاقتم کار کنم
پس من ازین ب بعد هروز باید ی تایمی رو برای تصویر سازی ذهنی و کار کردن روی باورهام بزارم
درود به استاد عالی و بانوی عالی و هم فرکانسی های عالی
سوال اول : من هنوز گاهی احساس ناتوانی در حل مسئله دارم. خیلی ذهنم اینطوری نیست که من میتوانم حلش کنم. ولی نسبت به سابق اضطرابم کمتر شده و میگم خدا راه حلش را میگه. خدا بزرگه کمکم میکنه.
مرحله ی اول: چیزی که من ازش فرار میکنم بیشتر کار کردن روی باورهای مالی ام است و از پول خیلی میترسم و هنوز به استقلال مالی که رویایم است نرسیده ام و احساس گناه دارم . طوریکه فکر میکنم نباید پول مناسب از دیگران بگیرم و این درست نیست. البته در حال حاضر بهتر شده ام بخصوص امروز واقعا ذهنم بهم گفت نوش جونت پولی که میگیری. و این هه خودت هم از کارت لذت میبری.چون روی باورهای لیاقت و ارزشمندی ام دارم کار میکنم.
مرحله ی دوم: خب من وقتی بتوانم راحت از دیگران پول بگیرم و نسبت به آن پول احساس خوب داشته باشم قطعا حس ارزشمندی بیشتری خواهم داشت.برای خودم احترام بیشتری قائل هستم. بیشتر قدر خودم را میدانم. صلح درونی ام بیشتر میشه. یه عالمه رویاهای قشنگ دارم که میتوانم آنها را دنبال کنم. برای اون مهارت هایی که دوست دارم یادشان بگیرم میتوانم هزینه کنم. ذهنم که مدام بهم میگفت تو بی عرضه ای، نمیتوانی پول خوب دربیاری، نمیتوانی به معمولی ترین چیزها که همه دارن برسی، اون دیگه خاموش میشه چون فکت دارم و بهش نشان میدهم که میتوانم. ایمانم به قدرت برتر بیشتر میشه. این تقویت ایمان خودش یه بخش عظیمی از باورهای غلطم را تحت پوشش قرار میده و به نظرم اون ترمز ذهنی برداشته میشه و میتوانم در مدت زمان کمتر تکامل مالی ام را طی کنم. استاد تقریبا از دی ماه جدی شروع کردم به کار کردن روی باورهام و الان توانسته ام با 6 جلسه ی 12 ساعته ، هزینه ی خوراک یک ماهم را تأمین کنم و این برام واقعا یه دستاورده بزرگه بعد از یکسال کمبود. بهتر دارم میفهمم که چقدر باورهای غلط سیمانی دارم.
مرحله ی سوم: باید روی باورهای ارزشمندی و احساس لیاقتم بیشتر کار کنم. پس اول یک لیست 20 جمله ای راجع به آن بنویسم و ضبطشان کنم که بشنوم. وقتی اون عدد ساخته میشه بروم سراغ عدد بعدی و نترسم و فکر نکنم که این عدد زیاده و باید به کم قانع باشم. فایل توحید عملی 10 خیلی بهم کمک کرده و باید باورهای آن را هم بنویسم.
استاد من دارم گریه میکنم برای این فایل. چون خیلی به نتیجه نزدیک هستم و واقعا لیاقتش را دارم چون مثل خودتان همیشه سعی کردم با صداقت زندگی کنم.خیلی حرف دارم براتون بگم.
سلام به استاد نازنینم سلام به مریم بانو در مورد سوال استاد باید بگم من تا قبل 1400 ااز مسائل و چالش ها فرار می کردم چون می ترسیدم آنچه نمی دانم را دیگران بفهمند و خودم هم به سویش نمی رفتم و سع می کردم هر آنچه دارم حفظش کنم اما غافل از آن که دنیا متغییر است و در حال رشد و اگر تغییر نکنی تو را بی رحمانه له خواهد کرد اما از 1400 به بعد وقتی به صورت رسمی وارد آموزش های استاد شدم چه آموزش های هدیه ای و چه آموزش های خریداری شده از آن زمان بود که یاد گرفتم به لطف خدا چالش ها را زیر فرش پنهان نکنم یاد گرفتم اگر چالشی می آید اولش آشفته می شوم سریع خودم را جمع کنم و از آن فرصتی پیدا کنم برای رشد به عنوان مثال من 15 سال مسول مجموعه ای بودم با تمام ضعف هایم اما آخر 99 آن مجموعه جمع شد و من آموختم ریز ریز خودم را از نو بسازم در دل مهارت هایی که باید کسب می کردم ولی هم تنبلی می کردم هم می ترسیدم بروم الان حال قلبم بسیار خوب است الان امید به ساختن و دوباره قوی تر شدن در من بسیار زیاد تر است با آن که الان هنوز به درآمد نرسیده اما ولی امید وار تر به جلو نی روم و به خدا اعتماد بیشتری پیدا کرده ام و ابن ها اول لطف خدا و بعد این نازنین رهبر بود که من الان حالم خوب است خدا یا شکر
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته و همه دوستان عزیزم
سوال این جلسه: به طور کلی با چالش ها و مسائل زندگی ات چه برخوردی داری؟
راستش من در برخورد با مسائلم خیلی احساس ناتوانی میکنم فکر میکنم نمیشه حلشون کرد ولی از وقتی که وارد این مسیر شدم و مخصوصا دوره حل مسائل رو شروع کردم نگاهم به مسائل داره تغییر میکنه ولی هنوز خیلی کار دارم تا به اون نقطه درست در مورد مسائل و چالش ها برسم چون از بچگی یاد گرفتم از حل مسئله هام فرار کنم
تمرین این جلسه: بنویس در حال حاضر چه مسائل و چالش هایی داری که می دانی باید حل شود ولی از آنها فرار میکنی؟
خب من مسئله اولم اینه که خوب رو خودم کار نمیکنم یعنی تعهد لازم رو ندارم و این خیلی اذیتم میکنه از یه طرفم قانون تکامل رو رعایت نمیکنم و بیشتر خودمو تحت فشار قرار میدم و این چالش من باید حل بشه یعنی اگه دنبال پیشرفتم اول باید این مورد درست کنم
و چالشهای بعدی من در روابط و بحث مالی هست که کاملا تو هر دوی اینها با چالش روبه رو هست و نیاز مبرم دارم که این چالشها رو هم حل کنم
حالا من بیام طبق تمرین تمرکزمو از نتیجه نهایی بردارم چجوری؟ خب فارغ از اینکه تو این چالشهایی که دارم بتونم حلشون کنم یا نه میتونم یه مسیری رو طی کنم میتونم هدفمند زندگی کنم برای اون هدف حرکت کنم توکلم رو به خدا نشون بدم اگه رو خودم کار کنم چقد رشد میکنم و وقتی که به این شکل عمل کنم صد در صد نعمت های این حرکتم رو هم دریافت میکنم پس ذهنمو از اینکه حل میشه نمیشه نمیتونم راه نداره سخته و هر فکر این چنینی بردارم و وقتی که اینجوری فکر نکنم در مورد چالشهایی که باید حل بشه اون موقع میشه با لذت با عشق و راحت نه سخت و طاقت فرسا این راه رو برم
حالا کارهایی که من میتونم برای حل و مدیریت این چالشهام انجام بدم با امکانات این لحظه چیه؟
خب میتونم دوره فوق العاده شیوه حل مسائل رو که دارم برم ادامه بدم
میتونم دوره عالی عشق و مودت رو که باز دارمش ادامه بدم
میتونم واس متعهد شدنم هر روز یه کوچولو بیشتر وقت بزارم برای یادگیری و رشد خودم
اون وقت و تمرکزی که واس خیلی چیزا میزارم و هدر میدم بزارم جایی که باید باشه و بیام مقایسه کنم ببینم تمرکز من کجا باشه به نفعمه؟ و با این دید که با تعهد کار کردن رو خودم دارم به پیشرفت خودم کمک میکنم به آرزوهام میرسم رویاهام رو خلق میکنم پس چرا وقت نزارم واس چیزی که به خودم خدمت میکنم با این دید قدم بردارم در راستای حل چالش اولم.
واس حل مسائل من خداوند پاسخ ها رو داده واس هر مورد چندین چندتا فایل و کامنت و دوره هست فقط من نمیرم دنبالش که جواب ها رو دریافت کنم قرارم نیست تو قدم اول همه چیز رو یکجا درک کنم و عمل کنم هر بار یه گام کوچیک ولی پیوسته.
منی که این مسائل رو دارم دوره شیوه حل مسائل رو هم دارم برم شروع کنم به گوش دادن به فایلاش تا آروم آروم چالش ها و راهکارهاشونو بشناسم و به خودم زحمت بدم تا به اون شکل درست عمل کنم چون واقعا مشکل من در عمل کردنه.
و به خودم یاد آوری میکنم و همیشه باید یادآوری کنم که تغییر این روند با تمرین تکرار تغییر کردن باورها و شخصیت من رقم میخوره نه با یکبار انجام دادن و نه صرفا با کامنت نوشتن بلکه این حرفایی که میزنم رو باید تو عملم اجرا کنم.
امیدوارم هممون بتونیم مسیر درستو طی کنیم از چالشها فراری نباشیم و با حل کردنشون به خواسته هامون برسیم من در مورد خودم وقتی نگاه میکنم میبینم خدا قدمی که باید بردارم برای حل مسائل رو میگه ولی من خوب عمل نمیکنم ولی خب میخام این روند رو تغییر بدم بیام شروع کنم قدم به قدم نه یهو پیش برم و توکل به خدا
در آخر از استاد عباسمنش و خانم شایسته بخاطر آماده کردن این سلسله فایلها که بشدت به خودشناسی مون کمک میکنه واقعا تشکر میکنم و همچنین از همه عزیزان بخاطر کامنتهای کاربردی و کمک کنندشون تشکر میکنم.
سلام به خانواده عزیز و دوست داشتنی عباس منش
مرحله اول تمرین)بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
درحال حاضر چالش زندگی من استقلال مالی و رسیدن به درآمد بالای 10 ملیون در ماه است و ذهن من و نجواهای ذهنم مرا از روبرو شدن با این چالش و وقایع در حال حاضر فرار می کند و اهرم لذت تنبلی و رنج کار در مغزم کار میکند.
مرحله دوم تمرین)کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن. یعنی آن هیولایی که این چالش در ذهن شما ترسیم کرده است را به اجزای کوچک و قدم های قابل اجرا تقسیم کن تا ترس شما از کلیت ماجرا بریزد و جرأت ورود به روند را پیدا کنی. سپس تمام تمرکز خود را فقط بر برداشتن قدم اول بگذار.
کارهایی که به عنوان راه حل چالش میتوانم انجام دهم شرکت در آزمون معلمی و کسب کار و ارتباط با دانش آموزان است که با برنامه ریزی خواندن آزمون می توانم به درآمد بالای 10 در ماه برسم و از طرفی پیج ایسنتاگرام آنلاین شاپ و خرید اینترنتی خودم را ایجاد کنم و به طور کلی کسب و کار شخصی و آنلاین خودم را داشته باشم البته ایده نوع کسب کار فروشی یا خدماتی را نمی دانم و از خدا بابت نوع آن و راهش هدایتم کند . خدایا شکرت
خدایا خودت هدایتم کن من قبلا تجربه استقلال مالی را داشتم و امکان پذیر بودن آن را عمیقاً باور دارم از تو میخوام مرا به راحت ترین و روان ترین شکل ممکن راهنمایی و هدایت فرمایی چراکه تو خدایی تو عالم و دانایی و یقین دارم که ثروتمند شدن راحت ترین کار دنیاست و رسیدن به ثروت زیاد بی نهایت راه آسان و روانی دارد .
خدایا شکرت شکرت شکرت
باسلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیزم. وقتی اول این فایل روگوش دادم ودقت کردم بخودم خیلی احساس خوبی پیدا کردم. دیدم من تابحال خیلی خوب با چلنجهای زندگی کنار امدم. و یا حتی خودم رو به چالش کشیدم. از رفتن به دانشگاه در شهری دیگر، یادگرفتن دوچرخه سواری، تدریس کردن بااینکه من بسیااار از اینکه جلو دیگران پرزنت کنم در دانشگاه میترسیدم وچهارستون بدنم قبلش میلرزید. دادن درسهایی در دانشگاه که هرگز خودم پاس نکرده بودم.و رها کردن شغل استخدامیم ومهاجرت به کشور دیگه که بررگترین چالش زندگیم بود. حالا یاد گرفتن یه عالمه چیزهای جدید وزبان، تا بتونم در زمینه ای که دوست دارم کار کنم. انم بعد از چهل سالگی و با وجود بچه، که فکر میکنم خیلی کار سختی ولی الان بیش از قبل ایمان دارم که من میتونم و از پسش بر میام.
ب نام خداوند بخشنده و بخشایشگر
سلام ب استاد و مریم جان
سلام ب همه ی عشقایی توی این سایت پراز هدایت فعالیت میکنن
استاد من برای این فایل کامنت گذاشتم و چالشم رو گفتم
چالشم این بود ک باید میرفتم توی دوره ی ماساژ ثبت نام میکردم
چون هی پشت گوش مینداختم
و ما چون از مشهد ب شهرستان دیگه مجاجرت کردیم
فکر میکردم همه جا این دوره هست
اما متاسفانه گفتن ک این دوره اینجا نیست
الان لب و لوچه م اویزون بود ک چرا من اینقدر بیخیال بودم و هی ب روزای دیگه سپردم
خیلی ناراحت شدم اما الان میگم شاید یک حکمتی توش هست
شایدم بازم ب جایی هدایت بشم ک
اون دوره باشه
شایدم موجود شد تو این شهر
ولی چون ب خودم قول داده بودم ک عمل کنم ب توصیه های این فایل و برم اون چالش رو باهاش روبرو بشم
گفتم نتیجه رو هم ب شما هم بگم..
من فکر میکردم برای این فایل
حتما میام و میگم استاد رفتم و با چالش روبرو شدم و اونو انجام دادم
اما اینجوری شد
امیدوارم خبرای خوبی بیاد
بیام اینجانتیجه ش رو ب شما بگم
عاشقتونم
درپناه الله یکتا شاد ثروتمند و سعادتمند دردنیا و اخرت باشید
سلام به نیروی برتر که مرا به آرامش، امنیت، حال خوب، دعوت میکند.
سلام به استاد عزیزم.
سلام به تمام روح های هم فرکانسی که در حال رشدن.
سوال:وقتی به چالشی برمیخورید چه واکنشی نشون میدید؟ آیا نگاهت اینه یه فرصت پیشرفت و بهبوده یا احساس ناتوانی میکنی؟
*چندین مورد رو توی ذهنم بررسی کردم. در بیشتر مواردی احساس ناتوانی میکنم و به روشهای مختلف فرار میکنم و هی به تعویق میندازم،و عین وزنه سنگین با خودم حملشون میکنم و در اکثر واقع هم ذهنمو درگیر میکنن. فقط در مواردی حس بهبود داشتم که چالش اجباری وارد شده و ناچار تو شرایط قرار گرفتم و رد شده رفته بعد متوحه شدم خب آخیش این تموم شد حالا شرایط بهتر شد و این دغدغه رفع شد.
من یاد گرفتم :
+من حرکت میکنم و مسائل رو حل میکنم و همیشه چالشها میان، ک ما رو رشد بدن.
+چالشها میتونن بهترین هدیه خداوند باشن و نقطه عطف زندگی، میتونه اون باشه.یعنی شروع پیشرفت یا قدرتمند شدن.
+ما نیازی نیست تلاش کنیم چالش پیدا کنیم، جهان خودش اینکارو انجام میده.کمبود مارو ب ما نشون میده و مارو مجبور به حرکت میکنه.
+چالشها منو بزرگتر میکنن.
+اگر باورهای قدرتمند کننده داشته باشیم چالشها برای ما موجب پیشرفت میشن.
+ممکنه فکر کنیم گناه کردیم که چالش بوجود اومده، اما این فکر اشتباهه، روند جهان اینه که با حل مسله ما رشد میکنیم.
+چالشها توانایی حل مسئله رو زیاد میکنن.و منو آماده دریافت نعمتها میکنه و ظرف منو بزرگتر میکنه
+برای مثال سخنرانی تو جمع برای کسی که سختشه یه چالشه.
+ذهنیت باز کمک میکنه من از چالش بگذرم و رشد کنم جهان به من پاداش میده، این قانون جهانه.
چه چالش و مسئله ایی هست که بخاطر ترس ازش فرار میکنید؟
حالا ذهنیتتو درموردش تغییر بده (اگر وارد این چالش بشم، چه چیزهایی با برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؟ چه پیشرفتهایی میکنیم؟و چه مسائلی حل میشه؟)
حالا چالش هارو به قسمتهای کوچک تقسیم کن، اون هیولای بزرگ رو به کارای قابل انجام کوچکتر تقسیم کن.
اولی، شخصیه که اگه انجامش بدم نصف استرسا ذهنیم حل میشه، اگه اونجور که میخام پیش بره قدرتمندتر قوی تر با اعتمادبنفس تر میشم، و محکمتر تو زندگی قدم برمیدارم و از این نگرانی آزاد میشم و میتونم قدمهایی رو که میخام راحتر بردارم.و برای آینده بهتر برنامه ریزی کنم.
دومی یادگیری مهارتیه که میخام و در حال انجامه اما اگر سرعتمو بیشتر کنم و زمان بیشتر بذارم و انجام بشه، دیگه هرگز حسرت نمیخورم که ای کاش انجامش میدادم. و به کار مورد علاقه ام میرسم و لذت بیشتری از زندگی میبرم.
سومی کار کردن روی ذهن و باورهام، اگه اینو انجام بدم رهتر آرامتر شادتر قدرتمند تر و متمرکز تر حرکت میکنم.
اولی، شخصیه که اگه انجامش بدم نصف استرسا ذهنیم حل میشه، اگه اونجور که میخام پیش بره قدرتمندتر قوی تر با اعتمادبنفس تر میشم، و محکمتر تو زندگی قدم برمیدارم و از این نگرانی آزاد میشم و میتونم قدمهایی رو که میخام راحتر بردارم.و برای آینده بهتر برنامه ریزی کنم.
دومی یادگیری مهارتیه که میخام و در حال انجامه اما اگر سرعتمو بیشتر کنم و زمان بیشتر بذارم و انجام بشه، دیگه هرگز حسرت نمیخورم که ای کاش انجامش میدادم. و به کار مورد علاقه ام میرسم و لذت بیشتری از زندگی میبرم.
سومی کار کردن روی ذهن و باورهام، اگه اینو انجام بدم رهاتر آرامتر شادتر قدرتمند تر و متمرکز تر حرکت میکنم.
من پیشرفتامو ثبت میکنم و تمرکزم روی بهبود و پیشرفتای کوچیکه نه روی نتیجه نهایی.
سپاسگذاره هستی هستم.
سپاسگذاره استاد عزیزم هستم.
سپاسگذاره خودم هستم.
سلام به استاد و مریم بانو و دوستان عزیزم.
در مورد ذهن قدرتمند کننده در برابر ذهن محدود کننده در برخورد با چالشها قسمت 2
وقتی یک چالشی در زندگی مون بوجود میاد چه عکس العملی نشون میدیم؟ آیا بهم میریزید یا به آن به چشم یک فرصت نگاه میکنید ؟ یک موقعیت جدیدی برای یادگیری برای پیشرفت به حساب میارید؟احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟! من قبل از اینکه با استاد و آموزشهای ایشان آشنا بشم چنین اتفاقی بسیار منو بهم میریخت و تا مدتهای طولانی یک مصیبت برام به حساب میومد طوری که تاثیرات بسیار بدی رو زندگیم به جا میذاشت. و گاهی هم فکر میکردم کجا گناه بزرگی مرتکب شدم و حالا دارم تاوان پس میدم در حالی که هرچی فکر میکردم چیزی یادم نمیومد چقدر ما بدبخت بودیم. اما الان بعد اینهمه آموزش که خیلی خیلی دیدگاهم عوض شده و خدارا بی نهایت بار شکر که خیلی تغییر کردم در برخورد با چالشها اولش خیلی ناراحت میشم و به هم میریزم ولی زود قوانین را به خودم یاد آور میشم و اینکه الخیر فی ما وقع را خودم یاد آور میشم و اون جمله استاد را که چالشها همیشه همیشه می آیند تا باعث خیر، رشد و پیشرفت ما شوندرا به خودم یادآور میشوم و زود خودمو جمع و جور میکنم و به چشم یک فرصتی برای بهتر شدن و پیشرفت نگاه میکنم. میدونم حتما از موقعیت فعلی ام راضی نبودم به تضاد برخوردم و یک جایی از خدا موقعیت بهتری خواستم یا نیاز به آموختن نکته ای ، درسی داشتم یا جایی مشکی ضعفی داشتم یا قراربود مهارتی یاد بگیرم یا از خدا هدایت خواستم و ااز آنجایی که اکثر ما وقتی نیاز به تغییر و بهبود داریم دست به تغییر خودمون نمیزنیم و تغییر نمیکنیم تا جهان به دستور خدای نازنین این شرایط به ظاهر بد را برام بوجود آورده تا منو تغییر بدهد که در 99 درصد موارد شرایط هم به نفع من تمام شده و بهتر شده ام و به نفعم بوده. خدارا بینهایت بار شکر.
و با توکل و طلب هدایت از خداوند به استقبالش میروم دنبال راه حل میگردم و خدای قرتمند بینهایت راهها را نشونم میده واقعا هم مدتی بعد میبینم باعث بهبود و پیشرفتم شده و 20 روز پیش همشغلمو از دست دادم یجورایی خودم خواستم والان دارم میرم تهران به امید خدا. و میدونم اونجا راهها را برام باز میکنه.
تمرین : چه چال و مسئله ای تو زندگیم هست که به خاطر ترسها بخاطر باورهای محدود کننده هی ازش فرار میکنم به جای اینکه دنبال راه حل بگردم نمیگردم و لاینحل باقی مونده؟
1- بسیاری از کارهام را نیمه تمام رها کرده ام چون وقتی تصمیم میگیرم و شروع میکنم بدلیل مشغله زیاد بصورت تمرکزی روش کار نمیکنم و بعد مدتی خسته میشم و رهاش میکنم و به بعدا موکول میکنم و این موضوع خیلی داره اذیتم میکنه یکیش اینه که رو باورهام بصورت جدی کار نمیکنم 2- عجول هستم و بعضی مواقع حسادت میکنم و احساس خود کم بینی و ضعف اعتماد به نفس دارم خیلی وقته میخوام رو اینا کار کنم ولی هنوز نتوانسته ام بصورت جدی کار کنم راه حل: برای این موضوع باید روی باور فراوانی کارم، باید روی عزت نفسم و اعتماد به نفسم کار کنم، باید روی احساس لیاقتم کار کنم ، 3- خیلی وقته میخوام مکالمه زبان انگلیسی ام را تقویت کنم اما هنوز نتوانسته ام البته زبان را کاملا بلدم فقط مکالمه ام روان نیست. راه حل: روزی 10 تا جمله را یاد بگیرم و تکرار کنم طوری که خیلی روان بشم و ای زمانهایی که تنها هستم با خودم انگلیسی صحبت کنم4- اینکه هنوز به یک درآمد خوب نرسیده ام گرچه از قبل بهتر شده ام و به خیلی از مهارتها الان مسلطم که قبلا اصلا بلد نبودم مثل صفر تا صد ترخیص کالا از گمرک، و صفر تا صد واردات و صادرات کالا به یک کشور بیگانه
– الان یکماهه که از شغل قبلیم که کارمندی بود و دوستش نداشتم اومدم بیرون و بیکارم اما تصمیم گرفته ام برم تهران و جایی بصورت کارمندی مشغول کار بشم و در کنارش روی کسب و کار خودم کار کنم تا اطلاعات کافی و سرمایه لازم بدست بیارم و کسب کار خودمو راه بندازم مطمئنم خداوند هدایت میکنه و راهی پیدا میکنم میدونم کار راحتی نیست چون هیچ فرش قرمزی اونجا منتظر من نیست منم و خدای نازنینم والسلام. فقط با توکل به او میرم حتما راهها را برام باز میکنه آدمهایی سر راهم قرار میده که کمکم کنند و ….سعی میکنم به نتیجه پایانی فکر نکنم به مسیر و چگونگی حل مسائل فکر کنم 6- یکی دیگه از چالشهام لرزش دستهامه که مشکلی که بوجود آورده اینه بدخط و کند مینویسم و برای رفع این مشکل هنوز ایده ای ندارم اگر دوستان راه حلی دارند بهم بگند ممنونم و البته به پزشک مراجعه کردم هیچ بیماری ندارم 7 – یکی دیگه اینکه بعضی وقتها چشمام ضعیف میشه و فقط هم بخاطر تغذیه بد هست و برای حل این مسئله یسری ایده دارم که اگر به درآمد خوب برسم اون اون ایده ها را براحتی اجرا میکنم و مسئله حل میشه
راه حل چیه؟ 1- کارهایی که برای این چالشها باید انجام دهم برای هر مسئله بصورت جداگانه به قسمتهای کوچک قابل مدیریت تقسیم کنم. تمرکز کنم روی قدم اول. 2- نتیجه قدم اول را بنویسم که تو طی مسیر قدم اول چقدر پیشرفت کرده ام و تمرکز کنم روی پیشرفتم و نه روی نتیجه پایانی و نباید بگم چه فایده که هنوز نمیتونم خوب صحبت کنم هنوز که به اون درآمد نرسیده ام و …. تمرکز کنم روی بهبودها و هی خودمو تشویق کنم.
من راه حل ها را جلوی هر چالش نوشتم
سپاسگذارم از خداوند بی نهایت قدرتمند و وهاب که با معجزه های کوچیک کوچیک منو بی نهایت سورپرایز میکنه.البته این معجزه ها که گفتم در مقایسه با استاد و بعضی از شما دوستان شاید کوچک باشه از نظر خودم بی نهایت بزرگ هستند
ممنونم از استاد و مریم بانو بخاطر زحماتشون و این فایلهای فوق العاده و همچنین دوستان بخاطر این کامنتهایی که چقدر آگاهی دارند برای هممون. سپاس بی نهایت
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
سپاس بیکران خدای یگانه را که با پیش آوردن چالشها توسط کائنات ایشان، بسیاری آموختهام و توانمندتر شدهام. البته همیشه در آغاز پیش آمدن یک چالش، اندوهگین میشوم و دوست ندارم که با آن روبهرو شوم ولی، پس از مدتی که اکنون کمی از پیش بهتر شدهام ولی خدا را شکر، رو به پیشرفت هستم.
درسته من گروهم را خوب رهبری نکردم و تقریبا از هم پاشیده است ولی خوب شده که شده. چه میشود کرد؟ آیا باید مار را ترک کنم؟ آیا باید دل سرد شوم؟ یا اینکه از گذشته درس بگیرم و دید گروهی و روحیهی رهبری را جایگزین دید فردی و روحیهی تکی کار کردن کنم و بهتر شوم تا گروهم نیز رشد کند؟ مشخص است که، باید و بهتر است که روحیهی گروهی جایگزین روحیهی فردی کنم و یاد بگیرم که دیگران هم به من نگاه میکنند. اگر من در کارم استوار باشم، آنها نیز در کارشان استوار خواهند بود! اگر من روحیهی شکستناپذیر داشته باشم، آنها نیز چنین روحیهای خواهند داشت! درسته، در هر زمینه که چالشی پیش آمده یا میآید، دلیل این است که کائنات میخواهد به من چیزهای بهتر و جدیدی را بیاموزد. انتخاب با من است که خود را ناتوان ببینم و یا اینکه بدانم که این راهی برای بزرگ شدن من و بالا رفتن من است و قرار برا این است که من بهتر شوم! من گزینهی دوم را برمیگزیند!!!
دقیقا همینه، من فکر میکنم که دیگه دیر شده و وقتی ندارم چون سنم بالا رفته و دیگه فرصتی نیست. ولی یاد فیلم پاپیون میافتم که هرگز تسلیم نشد و در همون سن بالا به دنبال رویای آزادی رفت! منم تصمیم گرفتم که تا پای جان و تا پایان زندگیام که نمیدانم کی تمام میشود، برای رویاهایم بجنگم و تا به آنها دست نیافتم از مبارزه دست نکشم! پیروزی و شکست، بخشهای لازم و ملزوم یکدیگر در زندگی هستند!!!
عزمم را جزم کردهام که از این پس از هر چالشی استقبال کرده و با حل آن تواناتر شوم!!!
از این پس همهی تلاش خود را خواهم کرد تا دیگر برای ورود به یک چالش و خل آن، دیگر به هیچ وجه ایدهآلگرایی نکنم! کار را آغاز کنم و در مسیر راه را بیاموزم!!!
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت که استاد بزرگوارم این فایلها میشنوم. دقیقا سر وقتشه!!! خدایا شکرت!!! تصمیمم همینه که در بالا نوشتم!!! دیگه از شکستهایی خوردهام دلگیر نیستم و خودم را ملامت نمیکنم!!! بلکه آنها را تجربه میدانم و از آنها درس میگیرم!!!! خدایا شکرت!!!
خدایا من این باور را دارم که با پیش آوردن چالشها برای من، میخواهی که مرا پیشرفتهتر کنی و مشخصه دیگه، درست مثل موقعی که تازه رفتیم به مدرسه و هیچی از درس و سواد و کتاب نمیدونستم. اولش میترسیدم ولی، کمکم که نوشتن و خواندن را آموختیم چه اندازه کیف میداد! دلمون میخواست که همه چیزها را بنویسیم و از سوادمون استفاده کنیم و دیگه نمیترسیدیم وقتی که خوب نگاه میکنم میبینم، بقیه چیزها هم همینه! درست مثل سال اول مدرسه. تازه، وقتی به سالهای بالاتر رفتیم، دیگه آموختن مثل سال اول مدرسه برامون سخت و دردآور نبود! خدایا الان هم همینه و من نباید از چالشهایی پیش میاد بترسم و باید به پیشوازشون برم! اصلا بیاین فرض کنیم که در یک سال تحصیلی مردود شده باشیم. خوب، نگه همه چیز تمام شده؟! نه، میشه دوباره اون سال را بخونیم و تازه قویتر هم میشیم. مگه این همه آدم نبودند که از مدرسه هم اخراج شده بودند و بعدش یکی از موفقترین آدمها شدند! مثالهایش زیاده.
خوب فرض بر این که، من در کسب و کارم ورشکسته شده باشم و همهی آنچه را که ساخته بودم، از سر ناآگاهی از دست داده باشم. بازهم میشه جبرانش کرد و حتا بسیار بهتر از روز اولش شد و بهتر و بیشتر پیش رفت و از قبل هم سرعت پیشرفت بسیار بیشتری داشت! از تجربهها استفاده کرد و بازی را برد! مثالش هم؛ استیو جابز است که از شرکتی که خودش تاسیس کرده بود، اخراج شد ولی چند سال بعد( تازه چند سال بعد) با قدرت بسیار بالاتری به شرکت بازگشت و چنان پیش رفت که الگوی همهی آدمهایی شد که دنبال الگوی موفقیت میگردند!!!
اکنون به تمرین این جلسه پاسخ میدم:
من کسب و کاری گروهی( بازاریابی چند سطحی) دارم. خوب تو این نوع کسب و کار باید گروه تشکیل بدی و افراد آن گروه را حمایت و هدایت کنی تا پیشرفت کنند و شما هم از آن پیشرفت، پیشرفت کنید. متاسفانه من بر اثر نداشتن اندیشهی گروه گرایی و اینکه نخواستم حساب و کتاب کار را خوب و شایسته انجام بدم، مانند همیشه به همسرم تکیه کردم و ایشان که در کار حساب و کتاب ماهرتر از من هستند، عنان کار را در اختیار گرفتند. متاسفانه ایشان بر اثر حسادتهای زنانه، ماری کردند که گروه دچار از هم پاشیدگی شد و اختلافها بالا گرفت. در واقع این من بودم که میخواستم شانه از زیر بار مسئولیت خالی کنم و پس از آن گناه را به کردن همسرم انداختم. ولی، پس از مدتی دریافتم که خطا از من بوده و این من بودم که میبایست در این کسب و کار چیزها بیاموزم و از این فرصت برای بهتر شدن شخصیت خودم استفاده کنم! خوب ماجراهای بسیار بدی ایجاد شد که حتا به دعواهای بین من و همسرم انجامید و من پیوسته ایشان را مقصر خطاب میکردم و این در حالی بود که، من میتوانستم از این چالش برای رشد شخصی خودم استفاده کنم و از این مسئله غافل بودم.
حالا که همسرم را از این مسئله یعنی هدایت گروه جدا کردهام و خودم در حال احیای گروه هستم. خدا را سپاس کارها رو به صلاح است. من هم دارم یاد میگیرم که باید از خودم مایه بگذارم و حواسم به همه چیز باشه و این کار را باید خودم شخصا انجام بدم تا رشد کنم!!!
حالا بریم که قدمهایی مه باید برای احیا و رشد و توسعه گروهم لازم است را بیان کنم:
1. ساخت یک گروه واتساپی و تلگرامی برای آگاهی اعضای گروه از اخبار لازم و نیز گذاشتن درسهای آزاد و دانلودی استاد بزرگوارم جناب عباسمنش برای رشد شخصیتی همهی ما در گروه.
2. برگزاری جلسات کوچک شوی محصول با حضور سه تا چهار نفر.
3. برگزاری جلسات فان برای ارتقای روحیهی اعضای گروه.
4. انجام 3 پرزنت، 3 پیگیری و 3 کنجکاوسازی در هر روز توسط خودم و گرفتن یک ورودی در هر ماه تا این که پس از سه ماه به یک ورودی در یک هفته و پس از یک سال به یک ورودی در روز و بیش از آن برسد. یقینا وقتی من به جای حرف زدن عمل کنم، اعضای گروه هم اقدامی همانند را انجام میدهند و کار من در گروه تکثیر میشود!
5. داشتن یک دفتر برای یادداشت سفارشهای اعضای گروه و بررسی پیشرفت ماهانهی آنها که انجام شده است.
6. داشتن جلسات فردی با اعضای گروه و شنیدن مسائل آنها.
7. برگزاری جلسات کتابخوانی که اکنون نیز در حال برگزاری است.
8. کمک به اعضای گروه برای هدفگذاری در سال نو.
9. ارتباط پیوسته با آپلاین خودم برای درمیان گذاشتن مسائل خودم و گروهم.
10. بررسی خودم در پایان هر روز و بخشیدن خودم و درس گرفتن از اشتباهاتم.
11. مطالعهی کتابها و گذراندن درسهای لازم برای رهبری و خود رهبری و خود مدیریتی.
و میدانم که خدای یگانه و پروردگار جهانیان مرا هدایت و پشتیبانی میکند و من از این چالشها برای خودم پل پیروزی میسازم!!!!!
ارادتمند شما