ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد مهربان
سلام به دوستان خوب خودم
من وقتی که دچار یک چالش می شود
حالم گرفته می شود
درگیر می شوم
انگار به در و دیوار می خورم
شب خواب نخواهم داشت
بهم می ریزم
آرامش من گرفته می شود
واقعا درگیر می شوم
بی حوصله می شوم
دوست دارم یک نفر باشد که چالش خودم را به او بگویم تا سریع مشکل من را حل کند
یک جورایی دوست دارم که پشت کسی پنهان بشوم تا آن شخص بیاید و کار من را انجام بدهد
اما با دوره شیوه حل مسائل زندگی به این درس و نکته پی بردم که
در هر چالشی یک نکته و یک درس در آن وجود دارد
هر چالشی برای من به وجود می آید تا به من کمک کند و من را بزرگتر کند
یک درس دیگر هم یاد گرفته ام که ریشه و راه حل هر چالشی در دل خود همان چالش است
این دوره برای من خیلی عالی و فوق العاده بوده است
اکنون کمتر به هم می ریزم و کمتر ناراحت می شوم
این جلسه و این فایل برای من یک یادآور بسیار عالی در مورد آن دوره فوق العاده بود
ممنونم استاد عزیز
بارهای بار در محل کار خودم با کارفرما به مشکل بر می خوردم و به خودم می گفتم خوب چه فایده دارد که بخواهم باز به او بگویم این سبب می شد که من حالم بد بشود
اما اکنون به این نکته پی بردم که با خودم بگویم که در درون من چه می گذرد که این رفتار با کارفرما با من شده است
باید به این موضوع واقف باشم که چقدر چالش ها برای من مفید بوده است و چقدر برای من درس داشته است که بتوانم اکنون به این حد از رشد و پیشرفت برسم
پس بجای اینکه بترسم
از آنها فرار کنم
با حال خوب به دل آن چالش ها بروم و حال خودم را خوب نگه دارم و سعی در حل آن چالش داشته باشم
این جلسه برای من و برای چالش هایی که در امروز کار خودم دارم واقعا عالی بود
اصلا این جلسه را امروز خدای مهربان من را به آن هدایت کرد تا با حال خوب بتوانم از فردا دل به کار بزنم و سعی در بهتر شدن خودم در کار خودم بشوم
ممنونم استاد عزیز
سپاس از خدای مهربان خودم
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
بنام خالق بی همتایم.
سلام به استاد بینظیرمون و خانم شایسته عزیزم و بچه های این سایت الهی، دلم واستون تنگ شده بود.
بنظرم کلمه چالش مثل خیلی از کلمات دیگه تو ذهن ما ترسناک شده، مثل مرگ.
چالش یعنی رشد و مرگ یعنی تغییر انرژی از مرحله ای به مرحله دیگه.
چه برخوردی داریم با چالشهای که واسمون بوجود میاد؟
وقتی کِشتیهاتو اتیش میزنی که نتونی برگردی به محیط امنی که داشتی،و خودتو مجبور میکنی که فقط باید به جلو حرکت کنی و مدام به خودت میگی به یاد بیار وعده های بزرگ خداوندرو ،اون وعده های درست و واقعی رو که بهت قول داده و دروغ نگفته و پوچ نیست، خیلی ارومتر میشی واسه ادامه مسیر،همون وعده ای که بهت میگه از تو حرکت از من برکت
همون وعده های که بهت میگه ادامه بدی به این هدف میرسی ها، ولی نقشه مسیرو بهت نمیگم اگه بگم نمیری و جا میزنی ،بهت نمیگم چون باید خیلی چیزارو خودت کشف کنی و تجربه کنی و رشد کنی و رشد کنی( اصلا هدف، رشد کردنه، عزت نفس و اعتماد بنفسه، پیشرفته ،ایمان و توکل بیشتره اعتماد و نشون دادن قدرت منه خداست یعنی این سیستم و انرژی عظیمه)
پس بدون گاهی به تضاد و چالش میخوری ولی قویتر ادامه بده چون الماس تحت فشار میشه الماس و با ارزشتر میشه،
میخوام توام بدرخشی، مثل یوسف بهش تو خواب گفتم پادشاه میشی ولی نگفتم نقشه مسیرو،بهش نگفتم چالشهارو مثل نابینای پدرش ولی ادامه داد ،شد یوسف پیامبر شد عزیز مصر و توام هیچ فرقی باهاش نداری، من هم خدای یوسفم که اینجوری بهش عزت و احترام میدم
هم خدای ابراهیمم که اینجوری میشه الگوی قرانی و هم خدای سلیمانم هم خدای محمدم و هم خدای تو و هیچ فرقی برای من ندارید،
حرکت کن قدم بردار من هواتو دارم.
و خدای مهربونم هوامو داشت خیلی بیشتر از اون چیزی که فکرشو میکردم ، دقیقا من الان تو دل ماجرام و قدم برداشتم و حرکت کردم،و بعد از چندین چالش میتونم بگم باعث رشد ،پیشرفت و قدرتمند شدن ادم میشه ،باعث میشه ترسها خیلی خیلی کمتر بشه، باعث ایمان قویتر میشه،بنظرم باعث سوخت واسه مسیر بعدی میشه یعنی سرعت و ایمانو اعتماد به هدف بعدی رو میبره بالا،
انگار باعث میشه، دیگه هیولا نکنی چالشهارو، و به خودت بگی ،مگه چالش قبلی با اینکه ترسها بود ولی باعث رشد من نشد؟
پس حل شد، باز اینم خداوند هدایت و حمایتم میکنه و درسشو میگیرم وحل میشه،
گاهی احساس میکنی امتحان الهی بود، گاهی دقیق متوجه میشی با همین چالشها ،درسها که یاد نگرفتی و همین باعث رشد اعتماد بنفس و عزت نفست میشه.
استاد الان 3 سال میشه با همسرم کوروش قدمهای بزرگی به لطف خداوند و شما و همت خودمون واسه پیشرفتمون برداشتیم،2 بار مهاجرت داخلی،تغییر شغل، یه هدف بزرگ 25 ساله من ، تغییر شخصیت اونم جهاد اکبر، طوری که اصلا ربطی به ادم قبلی نداریم، مخصوصا خودم که میشناسم خودمو و میدونم چه شخصیت ترسو بدون اعتماد بنفس ،ضعیف و بدون اگاهی داشتم.
من دختری بودم که از اسم چالش ترس داشتم چه برسه انجامش بدم ولی الان آگاهانه انجامش میدم با توجه به درسها و قانونهای که یاد گرفتم،
ومدام هدف های کوچیک و بزرگ و کوتاه مدت وبلند مدت میزارم و قدم بر میدارم واسشون
خیلی زیاد وارد ترسهام میشم، خیلی از چالشهارو به لطف خداوند قدرتمندم و شما رد کردیم و موفق شدیم، بیزینسمون داره اروم اروم رشد میکنه چون دوره بی نظیر ثروت 1 رو داریم (وانشاالله حتما خواهم گفت بزودی)
ما یاد گرفتیم وقتی قدمهامونو برمیداریم و ادامه میدیم خداوند قدمهای مارو هدایت میکنه به مسیرهای درست،و تو چالشها دیگه کم نمیاریم،گاهی خیلی نفس گیر میشه ولی به هیچ عنوان جا نمیزنیم، قول دادیم تا زمانی که قلبمون تپش داره ادامه بدیم.
و اخرش چقدر خوب میفهمیم این پازلم رفت سر جاش و باید این شکلی میرفت،چون گاهی تو مسیر ادم عصبی میشه ،ناراحت میشه، غر میزنه، ولی بعدش واسمون روشن میشه که چقدر به نفعمون بود اون تضاد یا چالش ولی جالبه حال دلمون بی نهایت خوبه عذاب نمیکشیم چون امیدواریم.
و بارها پیش اومده که اخرش دوست داشتم خدارو بغل کنم آخه راه بهتر از اون نمیشده و میشد معجزه.
که میشه نقطه شروعی دوباره و بهترو محکمتر و موندگار.
اره استاد شما درست میگین واقعا چالشها بهترین هدیه از طرف خداوند هستن،و یبار دیگم شما گفتین خدا با تضادها باهامون صحبت میکنه و میفهمیم دقیقا چی میخوایم.
بنظرم چالش یعنی وارد یه دانشگاه خیلی عظیم شدن با استادهای بینظیر، یعنی همه چی میشه استاد تو که بهت یاد بده پیشرفت و رشد رو.
استاد همین داستانهای رفتن به کلاسهارو خودتون که صحبت میکنید و انقدر صادقانه میگین بی نهایت واستون ترسناک بوده و ممکن بوده دفعه صدم هم خوب انجام ندی و ترسو استرس داشتید این ناخوادگاه اعتماد بنفس منه دانشجورو هزار برابر میکنه برای وارد شدن و رفتن تو دل ترسهای بزرگتر که دارم،وانگیزه منو بیشتر میکنه و قدمهامو محکمتر و ظرف ذهنی منو بزرگتر میکنه برای دریافت اگاهی های خداوند.
من از آب و عمق زیاد میترسیدم ولی الان حرفه ای شنا میکنم.
از تنهای و تاریکی فوبیا داشتم و خانم شایسته عزیزم شما باعث شدی من یک ماه تو تاریکی و تنهای زندگی کنم، و الان به هیچ عنوان ترسی ندارم و چقدر ارامشم بیشتر شده بیشتر عاشق خدا شدم.
از زبان انگلیسی بیزار بودم ولی یکسالو نیمه عاشق زبان شدم و با دوره های یه استاد حرفه ای و عالی و انلاین دارم پیش میرم که هدیه خالقم بود.
چالش ارایش که میدونم خیلیا درگیرش هستن به لطف قانون سلامتی اروم اروم ارایش من شد، ضد افتاب و یه صورت شادو زیبا که صورت قبلیمو الان اصلا درک نمیکنم.
چالش یه دختر قوی و بدون وابسته بودن به دیگران،ویه اعتماد به نفس و عزت نفس واقعی.
چالش مهاجرت و دوری از مادرم یعنی تنها کسی که توی دنیا دارم
چالش مدرک دانشگاهیم ، 10 سال بود دنبالش نرفته بودم ولی 400 روز زمان گذاشتم اخرش موفق شدم
چالش تغییر شغل همسرم که منم خیلی رشد کردم کنارش و مهارتهای زیادی بدست اورد ،طوری که 17 ساعت شاید هم بیشتر رو هدفش کار میکرد.
چالش نه گفتن، رودروایسی، از خودت بزن واسه بقیه،ناراحت شدن از بقیه ،حرف مردم، هدفهاتو جلوتر بگو، شاید خنده دار باشه اینا ولی خیلی پیشرفت کردم خیلی زیاد و موفق شدم.
و یه چالش خیلی بزرگ و مهمه 25 ساله،که 50 درصد رفتم جلو 100 بشه خیلی خفن میشه انشالله و میگم بعدا.
و تا جای که الان بهش فکر میکنم، نمیدونم چه چالشی هست یا باید باشه که ازش فرار کنم، آخه گاهی اوقات انگار منتظر چالشم چون میدونم چقدر ادمو بزرگو پخته میکنه، چون به خودم قول دادم تا قلبم تپش داره از هیچی جا نزنم و فرار نکنم ، ترسها هست ولی چون با این باور قدم برمیدارم که من تنها نیستم و قطعا خداوند همه جوره مثل میلیاردها کوه پشتمه و منو هدایت و حمایت میکنه به مسیر های درست و به قول استاد میبینم چه برکتهای تو دل اون چالشهای به ظاهر ترسناک بود.
استادم بینهایت از شما و خانم شایسته بزرگوار سپاسگزار خداوندم هستم،شما بهترین هستید،خیلی دوستون دارم.
همگی در پناه الله مهربانم.
به نام هدایت الله
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان خوب سایت عباس منش
خدایا سپاسگزارم با قسمت دوم ذهن محدود کننده و سوالهای خوب که چالشهای خوبی برای ما داشت تا یک زندگی عالی و ایدهآلی داشته باشیم با آن روبرو بشویم
اما وقتی یک مسئلهای به وجود میآید چه نگاهی داریم
بسیار سوال خوب و آموزنده و چیزی که امروز من در زندگی خود دارم احساس ناتوانی میکنم اما از مسائل فرار نمیکنم و سعی میکنم با فکر و مشورت گرفتن آن مسئله را حل کنم اما مسئله من متفاوت است مثلاً اگر این مسئله کاری باشد و یا مالی خودم باشد تا جان دارم آن را انجام میدهم و سعی میکنم به بهترین شیوه و مسیر درست آن مسئله یا چالش را حل کنم اما مسئله رابطهای یا عاطفی یه جوری دیگری برای من سخت میشود که دیگر قدرت فکر کردن را از من میگیرد اما به لطف الله و این برنامه و محصولات استاد تا حدودی خودم را با شناخت و تمرین این فایلها توانستم تا حدودی دنبال حل مسئله باشم و احساسی تصمیم نگیرم و به مسئله نگاه مثبت کنم
چیزی که باعث میشود من به چالشها روبرو شوم و انجام ندهم این است که اون رو در ذهنم گنده میکنم و فکر میکنم نمیتوانم آن را انجام دهم اگر اما با حل مسائل یاد بگیریم که جهان اینگونه پیش میرود و میتوانیم با اعتماد به نفس و مهارت و توانایی رهبری کنیم آن مسئله را و به عهده بگیریم یادمان باشد چالشها باید تو دل آنها رفت و ترسها را کنار گذاشت تا باعث میشود به راحتی آن کار را انجام دهیم و با رشد کردن جهان هم پاداش میدهد به مسئله و چالشهایی که در قسمتی از زندگی میتوانیم آن را انجام دهیم برای یاد گرفتن و پیشرفت باید رفت تو دل چالشها باید آنها را تبدیل کنیم به قدمهای کوچک تا قابل اجرا باشند و بتوانیم آن را انجام دهیم
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
سلام اقای روحی
من رفتم پروفایلتون دیدم که چه محصولاتی خریداری کردید
چقدر تحسینتون کردم که توانستید دوره قانون سلامتی و روانشناسی و قدم اول دوره دواز ده قدم وکتاب الکترونی چگونه فکر خدا بخوانیم را خریداری کردید
من از شما میخواهم که به من بگویید تا چه حدی از دوره دوازده قدم قدم اول نتیجه گرفته اید.
چون خیلی دوست دارم تهیه اش کنم
آیا میتوانید به عنوان
کسی که از دوره دوازده قدم نتیجه گرفته اید
برایم وقت بگذارید و از نتایجتون بنویسید
به نام هدایت الله
سلام و درود خدا بر حنیف عزیز دوست هم فرکانسی
اول از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که برای من نوشتی و چقدر احساس خوب و انرژی و اشتیاق بالایی را برای من به اشتراک گذاشتی تبریک بهت میگم من هم مثل همه دوستان با کارکرد دوره قانون سلامتی و ثروت 1روند زندگی من خوب میچرخید ولی مهمتر از همه عاشق دوره 12 قدم بودم که دوست داشتم نتیجه که دوستان گرفتن را من هم بگیرم انصافاً بینظیر بود تو قدم یک هنوز جلسه 6 آن هستم شاید به جرات بهت بگم دوست عزیز از جلسه 1 تا جلسه 6 فقط و فقط من معجزه و نتایج خوب رسیدم مثلاً اگر بخواهم در تمرین ستاره قطبی خودم آنها را ذکر کنم هر چیزی که دوست داشتم در کل روز برای من اتفاقات خوبی که دوست دارم خلق کنم بیفتد بلای 70 80 درصد آن انجام میشد با نوشتن چه مالی چه روابط چه عاطفی
با اینکه احساس آرامش دارم نسبت به قبل خیلی بهتر شدم خیلی صبورتر شدم عجله دیگه در کارام مشاهده نمیشه ذهنم بازتر شده ناخودآگاه زندگی من با شرایط دوره 12 قدم بسیار عالی دوست داشتنی و فوق العاده شده به نظر من کسانی که دوره 12 قدم تهیه میکنند از اونجا که زندگی دست خودشونه و خالق زندگی خودشون هستند فقط با ابزار که استاد برای ما توضیح دادند مثل توجه به زیباییها بیشتر کنیم ورودیهای ذهنمان را کنترل کنیم و همیشه در حال نوشتن چیزهایی باشیم که دوست داریم برای ما اتفاق بیفتد
این باعث شده که اگر اتفاق بدی هم برای من بیفتد آن را با جان و دل میپذیرم و سعی میکنم حال خوبم را خیلی زود به دست بیاورم دوست عزیز از خدا میخواهم که انشالله در مدار دوره ارزشمند باصفا و با عشق 12 قدم قرار بگیری و این رو من محمدرضا که کوچیک شما هستم به جرات بهت بگم اگر از جلسه اول قدم اول به آنچه که استاد با تمریناتشون برای ما در نظر گرفت با تعهد و عمل کردن به آن اگر 2٪ درصد از آنچه که دریافت کردی را در زندگی خود پیاده کنی قول بهت میدم که شگفت زده باور کردنش مثل من اوایل برات خیلی سختتر باشه که این همه اتفاقات خوب و این همه نتایج بزرگ چقدر زود به دست میآید برات آرزوی موفقیت و سلامتی و سعادت را از خداوند دارم و امیدوارم هرچه زودتر نتایج خوب و موفقیتت رو در سایت عباس منش ببینم و کیف کنم و لذت ببرم
خدا نگهدارتان باشد
﷽
.
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته مهربان
و سلام به تمام دوستان گلم..
.
.
چقد این فایل ارزشمند بودش و برای من انگار آماده شده بود، بخصوص در این زمانی که من با یک چالشی رو به رو شدم که خیلی وقتا ازش فرار میکردم
و جهان بارها منو به این چالش دعوت کرد ولی من فرار کردم چون میترسیدم…
حالا بذارید بگم که داستان چیه…
خب من شغلم مشاوری املاک هستش که واقعا عاشقش هستم ولی یه عیب بزرگی که داشتم هیچوقت حاضر نمیشدم که برم داخل فروش و همیشه قرارداد اجاره رو انتخاب میکردم
البته بگم انصافا قرارداد های اجاره ای هم که مینوشتم همه اعداد و ارقام بالا بود و هر دفتر املاکی که بودم اونجا تاپ ترین مشاورش توی قرارداد اجاره بودم و رکورد ها میزدم ولی ازون بر هیچ وقت نخواستم برم توی بحث فروش و بارها جهان این مسئله و چالش رو در مسیر راهم قرار داد ولی من فرار میکردم
چون یکسری حرفا و یکسری افکار غلط از فروش توی ذهنم رفته بود که آگاهانه دوست داشتم فروش بنویسم ولی ناخودآگاه فرار میکردم، تا اینکه بعد از دوره احساس لیاقت
من هدایت شدم به دوره روانشناسی ثروت 3 و خریدنش و تا اینکه رسیدم به جلسه فروش که استاد توضیح دادش
اولش گفتم ای بابا اینجا هم فروش ما رو ول نمیکنه خخخخ
ولی گفتم چاره ای ندارم که باید برم توش و این جلسه رو یبار، دوبار، سه بار، و چندین و چند بار فقط جلسه فروش رو گوش دادم و دیدم که من نگرش هام در مورد فروش اشتباهه و یه غول الکی از فروش ساختم و حاضر نیستم خودمو به چالش بکشم و حاضر نیستم برم توی دل این ترس که همش واهیه و
فقط به این دلیل که شنیدم فروش سخته حاضر نشدم انتخابش کنم و این الگو هم از پدرم در من ایجاد شد که هرگز حاضر نشد بره توی کار فروش و حتی یادمه چند بار هم که مغازه ای باز کرد بعد از 6 ماه جمع کردش و این الگو عینا در من هستش ولی الان من معضل اصلی رو پیدا کردم که عامل نگرش های غلط من در مورد کلا فروش بود و یجورایی کار فروش رو معنوی نمیدونستم و میگفتم که فروش یعنی سر بقیه کلاه گذاشتن
و خلاصه آقا، من شروع کردم به نوشتن اون جلسه و باور ها رو پیدا کردن و تکرار رو تکرار
و باز خورد جهان به افکار من تغییر کرد و مشتری های فروش اومدن و فایل های فروش برام اومد
درسته که تبدیل به قرارداد فروش نشد ولی نشانه هاش اومد
و توی این مدت من سعی در ایجاد نگرش جدید در مورد فروش و کار و احساس لیاقت داشتم که همین چند روز پیش خدا بهم گفت دیگه نباید توی این محیط کارت باشی
و باید ازش بیای بیرون و من مقاومت داشتم و با اینکه داشتم روی نگرش های فروش کار میکردم ولی اون افرادی که اونجا با من بودن کلا هم مسیر نبودن و چون نگرش هام داشت در مورد خودم و فروش تغییر میکرد اون مدیر قرارداد و مدیر دفتر نگرش هاشون متفاوت بود و میگفتن الان فروش قرارداد سخته و کسی خونه نمیخره و پول نیست و به همین راحتی نیست قرار داد فروش نوشتن
ولی توی دنیای من همه چی برعکسش بود و در مداری افتادم که با افرادی که برخورد میکردم همشون پول نقد دستشون بود
و مشاورای املاک از روی عکس واحد فروختن
مشاور املاک قیمت بالاتر از قیمت اعلامی فروخته بود و جایزه هم گرفته بود علاوه بر کمیسیون و جهان داشت اینا رو به من نشون میداد ولی اونا نمیدیدن
و خداوند چون میدونه که برای پرورش یه باور باید محیط ایزوله باشه منو ازونا جدا کرد با یه بحث کوچیک منو جدا کرد که بیام بیرون
و بهم گفت دیگه نرو هیچ املاکی و فقط تو ماشینت بمون و برو فایل ها رو ببین و ایده هایی که بهت میگم رو اجرا کن
و الان من دقیقا توی فردوس غرب، بلوار الهام، توی پارک الهام نشستم که دارم این کامنت رو مینویسم و
باید بگم که من از اون محیط امن خودم که درست کرده بودم بیرون نمی اومدم چون میگفتم بیام بیرون نشه چی؟؟
و هزاران نشدن های دیگه
ولی خدا گفت اگه مردی اینجا ایمانتو نشون بده حتی همین امروز صبح توی حمام بهم گفت
اگه میخای رشد کنی باید بزنی توی دل این ترست و بعد میبینی که هیچی نبود و همیشه یه جدالی هست بین نجوای ذهن و الهام خدا، که صدای الهام خدا بلند تره و باعث شد که من فقط ایمان نشون بدم و حرکت کنم و بخوام مهارت هامو افزایش بدم توی فروش
با اینکه بارها افراد میگفتن بیا توی فروش ولی من باورهام هم جهت با خواسته هام نبود
و میدونم من باید تمرکز کنم بر روی کارم و همونطور که توی نوشتن قرارداد اجاره این قدر قوی بودم و مثل آب خوردن قرارداد مینوشتم و میتونم توی قرارداد فروش نم به راحتی بنویسم و باید کمی صبور باشم و با ایمان حرکت کنم و موهبت های فروش رو به یاد خودم بیارم.
دوست داشتم این حرف ها رو اول کامنتم بنویسم
حالا بریم سراغ فایل،
استاد گفتن:
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!
یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟
جواب:
همونطور که در کامنت قبل گفتم من به این نتیجه رسیدم که برای پیشرفت نباید هیچ ماسکی داشته باشم و باید با خود واقعیم رو به رو بشم و با جرأت میگم که _ ترس منو فرا میگیره و اولش نا امید میشم و غر میزنم سر خدا که بسه دیگه و فرار میکنم ولی
الان با این فایل فهمیدم که اگر بخوام فرار کنم یه ترسو هستم و بی ایمانم
ولی خب در دو سه ماه قبل یجورایی میشه گفت بر این چالش فروش فارغ اومدم که تونستم الان در اینجا باشم و بخوام فروش رو تجربه کنم و مهارتشو یاد بگیرم و اقدام کنم و باعث شد که مسیرم جدا بشه و به عنوان یک مشاور سرپا کار کنم و اونقدر اعتبار دارم که برم قرارداد هامو توی دفتار املاک بنویسم
و خداوند توانایی هایی که در وجود من قرارداده است رو میدونهه و برای همین منو به چالش فروش کشید
و خیلی قشنگ استاد در مورد باور های محدود کننده افراد با برخورد با چالش ها گفتش که:
1) ممکنه طرف بگه که من شاید شکست بخورم پس چرا امتحانش کنم اصلاً؟؟
((دقیقاً مثل من، که همیشه میگفتم من که فروش بلد نیستم برم توش که چی بشه ، من که در این بحث فروش پیروز نمیشم چرا اصلا حرکتی بکنم، و به همین راحتی توی فروش نمیرفتم و به خودم میگفتم که برم توی فروش شکست بخورم و افسرده تر بشم بیخیالش توی همین اجاره میمونم و حاضر نبودم فروش تجربه کنم))
2) ممکنه طرف بگه که من که از اول توی این موضوع خوب نبودم پس تا ابد هم خوب نخواهم بود!
((آخ آخ مثل من، منم میگفتم من که اصلا فروش و مهارتشو بلد نیستم و خوب نیستم پس نمیتونم فروش انجام بدم و قرارداد فروش بنویسم و ناخود آگاه برچسب بی استعدادی و خنگی میزدم به خودم و حاضر نبودم برم توش و میگفتم بیخیالش پس ولش کن همون بهتر که نرم سراغش
و چون این افکار هم داشتم همش با افرادی برخورد میکردم که در مورد سختی فروش حرف میزدن و فروش رو مثل یه غول بی شاخ و دم در نظر گرفته بودن و منم بیشتر با اون صحبت ها فرار میکردم
ولی بعدش که اومدم فقط کمی روی جلسه فروش کار کردم جنس همه چی تغییر کرد و من باید بیشتر روی این نگرش کار کنم تا کاملا عوض بشه که مطمئنم میتونم تغییر بدم و اونقدر فروش بنویسم تا سیراب بشم
و باید بگم که حتی توی مقایسه کردن با دیگران میگفتم اونا خوش بحالشون که فروش میتونن بنویسن ولی من نمیتونم))
3) ممکنه طرف مذهبی باشه و بگه این چالش مجازات خداست حتما من یه خطایی کردم که اینجوری دارم مجازات میشم
((اینم همون باور محدود کننده ای هستش که وجود داره و بخصوص این احساس گناه و عذاب وجدانی که به ما دادن سر هر چیزی و سرمون با این افکار الکی کلاه گذاشتن و یادمه طرف تو مدرسه مثلا معلم ازش درس میپرسید و سوالات سخت میپرسید میگفت آره امروز چون مادرمو خیلی اذیت کردن این مجازات خدا برای من هستش
و چقد بمباران شدیم))
آه خدای شکرت بخاطره این کامنتی که دارم مینویسم و دارم ایراد هامو پیدا میکنم و ظرفمو بزرگتر میکنم و منو به چالش هایی میکشونی که میدونی من از پسش بر میام.
.
.
.
خب بریم سراغ تمرین این فایل:
مرحله اول:
بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
همین چالش فروش که بالا گفتم مهمترین چالش زندگی من هستش که باید حلش کنم و برای همین الان تنها شدم و خدا منو جدا کرد از اونجا که بتونم تمرکز کنم روی کارم و ورودی های مثبت بدم و توانایی هامو به خودم بگم و هدایت های خدا رو بگم به خودم و این مسیر رو ادامه بدم
شاید الان کمی شرایطم سخت باشه ولی
مطمئم خیلی زود همه چی تغییر میکنه چون خواسته دفتر املاک داشتن در من خیلی شدیده که برای خودم دفتر داشته باشم و خودم باشم و به هیچ کسی باج ندم، چون خلق و خوی من کارآفرینی بودن هستش نه اینکه بخوام جایی در بند و زنجیر باشم و مطمئم هستم که دفتر املاکمو میزنم و الان باید یکسیر چیز ها رو در خودم ایجاد کنم و ایمانم قوی تر بشه و قائم به ذات باشم..
.
.
.
مرحله دوم:
برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که برای حل این چالش، طی می کنی. یعنی به جای تمرکز بر این ذهنیت که:
” اگر شکست بخورم؛ اگر این راهکار جواب ندهد؛ اگر نتوانم با وجود تلاش مسئله را حل کنم؛ و این شکل از اگر های ناامید کننده، “
ذهنیت خود را به این سمت هدایت کن که: فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم، فقط صرف ورود به این چالش:
چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؛
بر چه ترس هایی غلبه می کنم؛
توکل من چقدر بیشتر می شود؛
چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؛
چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛
چه نعمت هایی به من داده می شود؛
چه پیشرفت هایی می کنم؛
یعنی، نگاه خود را از نتیجه آن چالش بردار و بر مسیری بگذار که می توانی تجربه کنی
دقیقا استاد درست میگی
من توی این مدت که اومدم روی نگرش هام در مورد فروش کار کردم
خدا بهم گفت که یک کانال توی گوشیت درست کن و بنویس نتایج مستمر و ادامه دار من و هر کوچیک ترین پیشرفت رو بنویس و چقد هم خوبه و اینو دارم تجربه میکنم و تمرکزم فقط بر روی لحظه حال و دیدن قدم های آهسته و پیوسته هامه و رشد خودمو دارم میبینم و نگران نتیجه نیستم و همین باعث خوشحال شدن من شده.
ببین میلاد فارغ از اینکه من از عهده فروش ملک بر بیام، فقط به این دلیل که وارد این ترس شدم، خود باوریم نسبت به خودم بالاتر رفته و ایمان به خدایی که نمیبینمش ولی هر لحظه هدایتم میکنه و حواسش بهم هست بیشتر میشه
و برگی بدون اذن او از درخت بر زمین نمی افته و
حالا حساب کن که این مسیر رو ادامه بدم
چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آره و درآمدم چقد بالاتر میره و توکلم فقط به خداست و از کسی دیگری توقع ندارم و روی خودم متکی هستم و قائم به ذات هستم و مستقل تر میشم از هر شخصی و وقت بیشتری دارم ازینکه روی خودم کار کنم و ورودی های مثبت به خودم بدم و بیشتر وقت بگذام با تنهایی خودم لذت ببرم و به خود شناسی و مهارت هایی که در وجود هستش دست پیدا کنم و هیچ پیله ای ندارم و از پیله های خودم اومدم بیرون و این چالش میشه باعث میشه که نترس بشم و زود تر اقدام کنم به کارهایی که بقیه نمیتونن انجام بدن ولی من من میدم و تمام این مسیر برای تو و پیشرفتت حیاتی هستش پس با آغوش باز استقبال کن و به خدا و هدایت هاش ایمان داشته باش و بهترین ها رو خدا برات در نظر گرفته و یادت باشه که چقد فرصت در دل همین چالش خوابیده که فقط تو اگر ادامه بدی میبینیش و موفقیت و پیشرفت پشت سر هم برات رخ میده و خیلی راحت به خواسته هات میرسی
و
کلی خودمو تجربه میکنم در این مسیر و راه ها برام باز میشه و این باز شدن پیله و از محیط امنت خارج شدن باعث رشد روز افزون تو میشه
و من آماده ام برای تغییرات بزرگ
و یه چیزی رو بگم استاد که
( این مدت کامنت نذاشتن من و الان که دارم مینویسم و این تنهایی که ایجاد شده و وقتی که باز شده اینا همش باید اتفاق می افتاد که من از دل کار بیام بیرون و با دنیای دیگری آشنا بشم و تمام این هم زمانی ها و فایل های شما و کلی چیزای دیگه همش دلیل بر رشد من هستش و همش موهبت های خداست)
.
.
.
مرحله سوم:
کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن. یعنی آن هیولایی که این چالش در ذهن شما ترسیم کرده است را به اجزای کوچک و قدم های قابل اجرا تقسیم کن تا ترس شما از کلیت ماجرا بریزد و جرأت ورود به روند را پیدا کنی. سپس تمام تمرکز خود را فقط بر برداشتن قدم اول بگذار.
سپس هر بهبود و پیشرفتی که در مسیر تکمیل این قدم ایجاد می کنی را برای خود یادداشت کن.
با مرور این لیست، پیشرفت خود را ببین؛ خود را تشویق کن و به این شکل انگیزه خود را برای شروع قدم بعدی تغذیه کن
اول از همه یه چیزی رو بگم که
برای اقدام کارها باید از اهرم رنج و لذت استفاده کرد و فعالش کرد که حرکت کردن و قدم برداشتن های کوچک رو برای ذهن لذت بخش و حرکت نکردن و ترسیدن رو رنج آور کنیم و به خودمون بگیم که اگر حرکت نکنم کلی بلا سرم میاد و بعدش شروع کنیم
من خودم وقتی با جلسه فروش برخورد کردم
اومدم اهرم رنج و لذت فروش رو درست کردم و هر روز میخوندمش و همون اهرم باعث شد که الان ایینجا باشم و بخوام این چالش رو اجرا کنم و فروش بنویسم و دیگه برام هیولا نیست فروش،
و قدم هایی که میدونم باید انجام بدم
خواندن اهرم رنج و لذت
نوشتن فایل های خانه ها و رفتن دیدن فایل و
و حس خوب گرفتن از فایل ها و تبلیغش رو کردن
و با احساس عالی بازدید دادن و توجه به نکات مثبت خودم و پیشرفت هام و ارتقای خودم و دیدن توانایی هام و گفتگو های مثبت ذهنم رو بیشتر کنم
و بتونم ذهنمو جهت بدم به سمت پیشرفت در کارم
و من میتونم تغییرات بسیار بزرگی در زمینه املاک در جهان ایجاد کنم
اینو مطمئنم!
.
.
.
خدایا شکرت بخاطره این که بهم کمک کردی که از خودم ردپا بگذارم
و استاد از شما هم ممنونم که خیلی زیبا توضیح دادی مطالب رو و نیاز من بود.
عاشقتونم رفقا…
ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین
تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم!
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربان
سلام خدمت دوستان عزیزم
سوال این جلسه
بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
استاد من یه فلش بک بزنم به گذشته ی خودم قبل اینکه کارم رو استارت بزنم
پارسال تا قبل اینکه اون سفر به بندر عباس رو بریم من از حل کردن مسائل چیز زیادی درک نکرده بودم
نمیگم نفهمیده بودم چرا وقتی شما میگفتین حل مسئله من میگفتم خوب میشه هر مسئله ای رو حل کرد وقتی به مسئله ای برخورد میکردم راه حلش میومد به ذهنم و گفته میشد بهم ولی من ترس داشتم از انجامش یا انجامش نمیدادم و فقط حرف مفت بود
ببینید بچها خیلی وقتا ما به مسئله ای برخورد میکنیم که راه حلش بهمون گفته میشه بعد اینکه گفته شد اونجا دیگه نیاز به ایمان ما داره که چقدر ایمان داریم که راه حل رو در عمل ازش استفاده کنیم با فکر کردن اون مسئله حل نمیشه
قدم اول فکر کردنه ولی اگر واقعا بخوایم انجامش بدیم باید بریم تو دلش و عمل کنیم به چیزی که بهمون گفته میشه
من بعد از سفرم به بندرعباس این حل کردن مسئله رو خیلی خوب درک کردم و قشنگ فهمیدم که باید چطور مسائلی که بهش برخورد میکنیم ازش فرار نکنیم بریم تو دلش و انجامش بدیم اون وقته که خداوند قدرتش رو به رخمون میکشه و آسونمون میکنه برای آسونیها، ولی اگر ما بخوایم زیر آبی بریم و بخوایم بخاطر بی ایمانی مون بپیچونیم پس گردنیش رو هم میخوریم
سفر آدمو خیلی بزرگ میکنه برای حل مسائل
ما الان توی کانال تلگراممون داریم روی موضوعات مختلف و قوانین کار میکنیم و بچها وقتی به یه مسئله ای برخورد میکنن میان بیانش میکنن و بقیه نظراتشون رو مینویسن حالا اینجا هر کسی میاد از دیدگاه خودش مینویسه و اون طرف از بین چیزهایی که میخونه یه دیدگاه بهش چشمک میزنه و میگه آره آره دقیقا همینه این جواب سوال منه وقتی بهش گفته میشه میره عمل میکنه
استاد الان شما وقتی این سوالات رو از ما میپرسین و صدها نفر میاد جواب میده اینجور چند صدتا دیدگاه رو میخونید و از زوایای مختلف بهش نگاه میکنید و اولین نفری که به درک بیشتری از این موضوع میرسه خودتون هستین دقیقا اینو میتونم درک کنم …… دارم اینو یاد میگیرم که به یک موضوع از دیدگاه های مختلف میشه نگاه کرد و نتیجه ای که میخوایم رو بگیریم به جای فرار از حل مسائل اینجوری بهش نگاه کنیم حل کردنش برامون ساده تر میشه
من فایل رو استپ کردم و اومدم جواب سوال رو نوشتم برم ادامه اش رو نگاه کنم
عاشقتم استاد عزیزم که عاشقانه میاید و برامون فایل ضبط میکنید
آرزو میکنم که خداوند خیر و برکت دنیا و آخرت رو نصیبتون کنه
سلام به همه عزیزان.
من وقتی به چالشی توی زندگیم برخورد کنم احساس عجز ناتوانی وحتی ترس میکنم و متاسفانه سریع کنترل ذهنمو از دست میدم البته از زمانی که دارم جدی تر کار میکنم روی خودم زمان عصبانتیم کمتر میشه .ودارم کم کم به مفهموم الخیر فی مابقع میرسم.سعی میکنم نادیده بگیرمشون ولی میدونم اگرحلش نشن اوضاع بدتر میشه.
یکی از چالش های زندکی من توی روابطه :خب من خیلی بلد نیستم با جنس مخالف رابطه برقرار کنم وبیشتر حالت تهاجمی دارم تا گفتگو در ارتباط با خانوادم همینطور نمیتونم محکم در برابرشون صحبت کنم سریع اشکم درمیاد یا باهاشون قهر میکنم که بهم احساس عجز ناتوانی خودخوری و بی ارزش بودن خودم برای اونا رو میده.
چالش بعدی من ،ترس ار تاریکیه که واقعا اذیتم میکنه فقط هم از جن میترسم که نمیتونم شبها در اتاقمو ببندم وراحت بخوابم وباعث ایجاد یه چالش دیگه هم شده از نظر ذهنی برام راحته از خانوادم مستقل بشم اما وقتی به شب خوابیدن تنها فکر میکنم میترسم و کلا منصرف میشم. البته از زمانی که دیدم خانم شایسته عزیز توی پرادایس به اون بزرگی تنها می موند خیلی برام قوت قلب شده وبا خودم میگم اکه خانم شایسته تونسته پس من هم میتونم
چالش بعدی من ترس از آبه :من از شنا کردن توی استخر بشدت میترسم کلاس شنا هم رفتم اما نتونستم به ترسم غلبه کنم وبرام شنا کردن ولذت بردن شده یه ارزو.
من از ناشناخته ها هم میترسم یعنی از کشف ناشناخته ها :خب باعث شده تجربه های زیاد ولذن بخشی رو هم تجربه نکنم.
یکی دیگه از چالش های من اینکه ،من میخوام کار داشته باشم دارمد داشته اما چون بچه خواهرم پیش ما هستش صبحا تا ساعت 2،همش نگرانم اگر من برم سرکار خانوادم از پسش برنمیان و بچه اذیت میشه کلا شده برام یه چالش ویه ترمز خیلی بزرگ.
خب در مورد چالش اولم روابط:اگر من مهارت های ارتباط برقرار کردن رو باد بگیرم بهتر بگم دوی عزت نفس و احساس لیاقتمبیشتر کار کنم با خودم به صلح برسم وعاشق خودم باشم روی عزت نفس کار کنم خیلی خیلی راحتر میتونم حتی رابطه داشتم با جنس مخالف یه رابطه خوب ،میتونم خیلی راحت وبدون رودبایستی با خانوادم صحبت کنم و مسائلم رو بگم .که مطمینم زندگی برام لذت بخش تر میشه.
وقتی من تونستم بر ترس از تاریکی غلبه کنم خیلی خیلی راحت میتونم از خانوادم مستقل بشم حتی برم سفر ویا به مهاجرت کردن به کشور دلخواهم فکر کنم خدا رو شکر مقاومت کمی در مورد مهاجرت کردن دارم.شبا وقتی میخوام تا جایی که بشه در اتاقمو کامل میبندم وبه خودم مرتب میگم مریم جان عزیز تونسته توی پرادایس تنها باشه پس منم میتونم.
واقعا برای ترس از آب الان هیچ راهکاری ندارم فقط میدونم که باید بپرم توی آب .
سلام
واکنش من در یک سال اخیر در مقایسه با قبل در هنگام روبرو شدن با چالشها و مسائل خیلی متفاوت شده
قبلاً اینطوری بود که وقتی تو کارم به مسئله برخوردم که اوایل شروع کارم هست و هر روز با مسائل سر و کار دارم یا هر چند روز یک مسئله بزرگ برای من پیش میاد، به هم میریختم کل تمرکزم و احساس خوبم رو از دست میدادم و شاید یک روز و بیشتر ،طول میکشید تا کم کم آروم میشدم
با تجربههایی که طی این چند وقت اخیر در مواجهه با چالشها به من ثابت شد ، به این نتیجه رسیدم که اولا واقعاً چالشهای اجتناب ناپذیرند و همیشه هستند و پیش میان و باید اندازه خودم و ظرفیت خودم رو بالا ببرم
دوم اینکه ،چالشها حل میشن و اتفاق خاصی نمیافته و مهم ،مهم اینه که احساستو خوب نگه داری و اگر بتونی تمرکزت رو از دست ندی و ذهنت رو کنترل کنی و به اون اتفاقی که افتاده شاخ و برگ ندی ،مسلماً زود تر حل میشه، چندین بار بهم ثابت شد که چقدر اوایل خودخوری کردم و از مسیر قانون و احساس خوبم خارج شدم و بلاخره هم مشکل در زمان مناسبش حل شد فقط من روزهایی رو با حال بد گذرونده بودم و از زندگی لذت نبرده بودم
استاد جان، چند وقت بود از خدا درخواست داشتم فعلا استاد سفر به دور آمریکا رو نذاره، چون درگیر یک چالش و یک جامپ بزرگ هستم وخیلی به این فایلهایی که این چند روز روی سایت قرار میدهید احتیاج داشتم، از خداوند بسیار سپاسگزارم انقدر زود اجابت میکنه
چالش این روزهای زندگی من اینه که میخوام کارگاه مستقلم رو راه بندازم هم کارم رو به صورت پراکنده مثل قبل ادامه بدم و هم کار کارگاهی ا داشته باشم
خیلی دودل بودم که از خونه خودم شروع کنم یا جایی رو اجاره کنم یا چی ….
این فایل شما برای من خیلی الهام بخش بود تصمیم دارم از همین جا از یکی از اتاقهای خونه خودم شروع کنم یکی از اتاقا که خیلی بزرگه رو نصف کنم تا عید آزمایشی همین جا نیرو بگیرم و کار کنم مثل آمازون که از پارکینگ خونه شروع کرد و اینطوری قدم ها رو برای خودم کوچیک کنم
این خیلی عالیه که دیگه مثل قبل احساسم بد نمیشه ،چقدر خودم راحتم و وقتی که احساست خوبه مشکل و چالش به راحتیو زود تر حل میشه دستای خداوند میان، آدمها میان، ایدهها میان ، خیلی به من ثابت شده که واقعاً احساس خوب همه چیه واقعاً باید بتونی ذهنت رو در این مواقع کنترل کنی
من از زمان آشنایی باشما و بخصوص بعد از دوره 12 قدم رو ترسهای زیادی پا گذاشتم مثل خارج شدن از منطقه امنم و پا گذاشتن تو مسیری که اصلاً تهش معلوم نیست و یه کار تقریباً مردونه است،مثل رها کردن کار قبلیم با وجود درآمد خیلی خوب مثل ترس از تاریکی ،مثل رها کردن وابستگیهام، مثل ترس از حیوانات ،مسافرتهایی تنهایی کاری
هر بار هر بار که یکی از مسائلم را حل کردم تاثیرش رو روی شخصیتم واعتماد به نفسم دیدم، شاید که اصلاً تاثیرش دیدنی نباشه ،نتیجه واضح ی نداشته باشه ، اما خوب مهم اون خودی که میدونه اون آدم قبلی نیست
مهم اون تغییراتیه که کاملاً حس میکنی در درون اتفاق افتاده و بزرگ شدی و اعتماد به نفسی که بالاتر رفته و اون حس دوست داشتن خودت و افتخار کردن به خودت که خیلی لذت بخشه اگه اینا نتیجه نیست پس چیه .
وقتی که دونه دونه با این چالشها رو به رو شدم،گفتگوی درونی که چقدر من قوی هستم بلندتر شد و انگیز ه ام برای حل مسائل بزرگتر بیشتر
سپاس فراوان از بهترین استاد دنیا
به نام خدا
سلام عرض میکنم خدمت استاد عباس منش و همه ی دوستان عزیز
وقتی به کارهای گذشته خودم فکر میکنم و هرچند سن زیادی ندارم میبینم آنچه باعث پیشرفت و گسترش من شده است وارد شدن به چالش های زندگی ام است و در هر موردی پیشرفت نکردم گذاشتن آشغال ها زیر مبل است و من نتوانستم وارد این چالش ها و حل آنها شوم.
چالش ها و مسائل در زندگی همه هستند کسانی نتایج متفاوت میگیرند که نگاه متفاوتی به این چالش ها و مسائل دارند.
اما در پاسخ به سوالات :
1.به طور کلی با چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید چه برخودی داری؟
آیا نگاه شما این است که:این چالش ها فرصتی برای بهبود یادگیری و پیشرفتم است؟
یا احساس ناامیدی و نا توانی میکنی و سعی میکنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟
======================================================================================= قبل آشنایی با شما استاد عزیز چالش ها را برای خودم عذاب آور و سخت میکردم حتی چالش های بسیار کوچک که البته تقصیر چندانی هم ندارم به علت ذهنیت محدود کننده ام بود.
ولی در چند ماه گذشته که به صورت جدی دوره ها را ادامه میدهم و روزی نیست که روی خودم کار نکرده باشم به دنبال حل مسائل خودم هستم و از صبح که بیدار میشوم چالش های هرروزم را حل کنم و با این نگاه که با حل هر مسئله ای بزرگ تر میشوم و مثل بازی کامپیوتری وارد بخش بزرگتری میشوم.
=======================================================================================چالش هایی که در گذشته داشته ام
در دوران دبیرستان درس نقشه کشی
درس بسیار سخت و زمان بر و بادقت بسیار است.چالشی پیش آمد برای من برای کشیدن نقشه های بسیار دقیق و استادی که میگفت:من با 26 سال سابقه به دانش آموزی در نقشه کشی نمره ی 20 نداده ام.اون زمان این مورد را برای خودم چالش نمیدانستم و برایم اجبار بود اما با تحقیق و کمک گرفتن و کار کردن روی نقشه کشی خودم توانستم نمره ی 20 استاد را بگیرم.
همان چالش باعث شد درس های دیگر را خیلی عالی بخوانم و سه سال دبیرستان را شاگرد اول کلاس شوم.الان میفهمم زحمت هایی که برای آن درس کشیدم چقدر اعتماد به نفس و احساس لیاقت مرا بین دانش آموزان دیگر بالا برد و چه درهایی را به رویم باز شد.
=======================================================================================
چالشی که اکنون دارم:
خدمت سربازی است برای دوستانم بسیار زجر آور است ولی من میدانم با وارد شدن به دل ترس ها خودم را رشد و گسترش میدهم نگرانی ندارم و این رت برای خودم فرصتی میدانم برای به چالش کشیدن خودم /ایمان به خدا/کنترل ذهن و دور شدن از محیط امن که آینده برای مهاجرت نیاز دارم و دور شدن از همه ی افرادی که میشناسم و روبرو شدن با افراد جدید و کار کردن روی خودم در محیط ساکت .
برای رفتن به سربازی خیلی ها دلهره و نگرانی دارند ولی من با ایمان به الله مهربان و با این نگاه من با حل کردن این چالش بزرگتر میشوم و رشد می یابم و برای من نقطه رشد و پیشرفتی است و خیلی مشتاق حل این مسئله در زندگی ام هستم.
برای تمام دوستان آرزوی موفقیت .ثروت و سلامتی دارم.
خدانگهدار
به به دوست من (◍•ᴗ•◍)
واقعا لذت بردم . همیشه پدرم میگفت کارتو جوری انجام بده که کسی نتونه ازت ایراد بگیره .
واقعا خوشحالم از اینکه تو درسی که بیشتر از همه خود دانش اموزا پذیرفتن نمیشه موفق بشن تونستی نمره بیست بگیری .
من خودم انتقالی گرفته بودم به یه مدرسه دیگه . زنگ اول انشا داشتیم . بچه ها میگفتن این به کسی بیست نمیده و فلان و این ها . کلی ازش بد میگفتن .
من انشامو خوندم . و نه تنها بهم بیست داد . باور کن کل کلاسو بلند کرد گفت برام دست بزنن .
این خودمونیم که زندگی مونو رقم میزنیم .
دوست عزیز برات خیلی خوشحالم امیدوارم تو حل مسایل زندگیت موفق باشی .
لذت ببری
و بزرگ بشی (◕ᴗ◕)
سلام و درود خداوند بر انسانهای مومن و آگاه و سپاسگزار خداوند هستم که در سحرگاه نیرو و انرژی اندیشه را همراهم کرده
اولین دیدگاه در این فایل
چالش های زندگی من
در زندگی دیگری سراسر وفور و آزادی است که حتی لحظهای ام گوشهای از فکرش-را اشغال نکرده ولی برای من بیشتر زندگی ام را تحت تاثیر قرار داده
آیین پدران عادات و شناختی-که توسط والدینمان ارثیه داریم.
چالش-من خانهبهدوشی
در حالیکه در این سحرگاه رسیدم به این باور:
در محلهای زندگی میکنم که اکثر خانه ها خالیست و یا برای ییلاق خانواده تعریف شده بلطف خداوند به خانوادهای هم هدایت شدم که قصهاش را میدانم تمام اعضای خانواده در وفور خانه هستند خداروشکر
دخترشون که مهاجرت کرده ولی خانه و زندگی اش در بهترینمحله تهران بزرگ و پر از اثاث گاهی ایران گاهی امارات . پسرشان واحد دیگر همسران هر کدام در یک واحد.
و فکرم رسید من در جای دیگر که هیچجا هست کانون توجه ام را گذاشتهام بدون اینکه بخواهم حتی در اندیشهام را باز بگذارم و جهان خداوند را در وفور ببینم
اسناد برای دومین فایل از ذهنیت قدرتمند سپاسگزارم.
ماشالله به سرعت و انرژی شما
من هنوز تمرین فایل اول رو کامل نکردم ولی این سری فایل و سوالها و جوابها بخوبی مرا در مسیر رشد و توسعه هدایت میکند. اندیشهام بگونهای منظم درحال هدایت شدن هست
.چالش بعدی فرزند موفق و هدفمند هست.
این الگو رو هم فراوان در اطرافم دارم.
بلطف شما و هدایت به پرسشهای درست به سمت شکلگیری خواستههایم در راهم.
خداراصدهزار مرتبه شکر
سلامت و شاد
پرانرژی تر از همیشه
سعادتمندتر و ثروتمندتر از همیشه باشین.
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم و مریم جان
سپاسگزارم که این آگاهی های ناب رو به ما هدیه می دهید از صمیم قلبم از شما سپاسگزارم الحق که لایق بهترین ها هستید در فایل های هدیه هم اصل و اساس رو می فرمائید چقدر شما دو استاد عزیز مارو دوست دارید و ساعت ها زمان می گزارید برای پیشرفت و بهبود زندگیمان سپاسگزارم، ما بچه های سایت چقدر خوشبخت و سعادتمندیم که پدر و مادر عزیزی مثل شما داریم
به لطف خدا و دوره شیوه حل مسائل زندگی یاد گرفته بودم که نباید آشغال هارو زیر مبل پنهان کنم و یاد گرفتم که
جهان هستی زمانی به ما پاداش می دهد که مسئله ای رو حل کنیم و مفتی مفتی، الکی، همین جوری، شانسی پاداشی نداریم
آخه کجا دیدیم بیان به کسی جایزه بدن بگن همین جوری بهت جایزه میدیم اگر به یه بچه ابتدایی هم یه جایزه بدی و بگی همینطوری بهت جایزه دادم پیش خودش فکر میکنه حتما تو درس هام پیشرفت کردم که خانم معلم بهم جایزه داد پس پشت تمام پاداش ها و نتایج زیبا یک تلاش و حل مسئله ای وجود داره
از خدا میخوام توان حل مسئله رو در ما بیشتر کنه
سوال اول
به طور کلی با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت به وجود می آید چه برخوردی داری؟
اولش حالم بد میشه و کنترل ذهنم یک سخت میشه البته در برخی چالش ها کنترل ذهنم سخت ترین کار دنیا میشه و به لطف خدا چالش هامو حل کردم ولی یک چالش دارم و در دل چالش هستم و به دلیل مقاومت ذهنم و محدود بودن ذهنم فکر میکردم حل این چالش و نتیجه گرفتن از این چالش حتما قسمتم نیست یا خدا برای نمیخواد و بی خیالش شده بودم ولی قبل از این سری فایل با اکراه رفتم سمتش ولی دقیقا این سلسه فایل ها برای من از طرف خداست که داره بهم دلگرمی میده میگه من هدایتت می کنم پس حلش کن برو جلو خسته نشو
چون با مرور گذشته ام می بینم که چطور یک چالش وحشتناک از نگاه همه رو قدم به قدم و با کمک گرفتن از خداوند مهربان حلش کردم
اول ما باید کاری کنیم بعد پاداش به ما داده می شود
«إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» سوره رعد آیه 11
قطعا و حتما خداوند تغییر نمی دهد گروهی را تا زمانیکه که خودشان تغییر کنند