ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1283 روز

    به نام خداوند بخشاینده ام

    سلام ب استاد عزیز و دوستانم

    اشتباه اخیر، راستش هرچه فکر کردم یادم نیومد ک اشتباه بزرگم چی میتونه باشه؟

    اشتباهات رفتاری میاد سراغم، ک مثلا پشیمون میشم بعدش، میخواد منو سرزنش کنه بهم عذاب وجدان بده و بگه چه قدرنشناسی چرا اینجوری حرف زدی و بعدش خیلی راحت خودم رو میپذیرم و با اون فرد شروع ب صحبت میکنم و یادش میره، توی ذهنم پشیمون میشم ولی مستقیما از خود فرد عذرخواهی نمیکنم نمیدونم این اشتباه است یا ن، ولی ب خودم میگم دیگه سعی میکنم تکرارش نکنم. یه سری اشتباهات رفتاری پیش اومده بعد با خودم حرف زدم فهمیدم از کمبود عزت نفسم هست و بعد کم کم رفتم تو دلش.

    مثلا همین امروز ب یکی گفتم چاق و بعدش پشیمون شدم و اصلا خودم رو سرزنش نکردم و گفتم آهان یادم اومد ک نباید کسی رو قضاوت کنم دارم درست میشم خدا خودش می بینه میدونه من پشیمونم و درحال بهبود خودم و بعدش ازش کلی تعریف کردم تو ذهنم و ب خودش گفتم چقدر موهات نازه و کلی باهم معاشرت کردیم ب طوری ک مطمئنم اصلا یادش رفت حرفم رو.

    توی بازی پینگ پنگ من با حرفه ای ها بازی میکردم و اصلا خودم رو سرزنش نمیکردم ‌و خودم رو کلی تشویق میکردم و میگفتم اون از شکم مادرش ک بلد نبوده، تمرین کرده یاد گرفته. درصورتی ک می دیدم اون افرادی ک خیلی حرفه ای هستن خودشون رو کلی سرزنش میکنن و من همش میگفتم اوکیه فقط ی بازیه.

    من در کل دنبال چالش و تجربه های جدیدم، مثلا نقاشی رو سفال، ک یکی از دوستام ب من یاد داد و من کلی پیشرفت کردم و هیچ وقت اگر اشتباه رنگی پیش می اومد خودم رو سرزنش نمیکردم و این ویژگی باعث شد ک تو زمان کوتاهی از خودش هم حرفه ای تر بشم و کارهای خیلی خوب و تمیزی زدم.

    باز شمع سازی رو هم امتحان کردم، و گفتم اقا من فقط میرم انجامش میدم و توی کلیپ های اموزشی یوتیوب هم خود مربی میگفت لطفا کارهای ابتدایی خودتون رو با کارهای صدم هزارم من مقایسه نکنید. ینی نگفتم من ب درد این کار نمیخورم.

    اشتباهات کاری پیش میومد قبلا تو اداره و با تذکر محترمانه مدیرمون من میگفتم چشم درست می فرمایید و قبول میکردم اشتباهم رو و اصلا خودم رو سرزنش نمیکردم یا توی دلم ب ایشون چیزی نمیگفتم ولی همکاران همون اشتباهات رو مجدد تکرار میکردن و مجدد تذکر داده میشد.

    یا یه سری اشتباهات قیمت گذاری تو مغازه ک میخواست بهم عذاب وجدان بده ولی میگفتم اشکال نداره داری یاد می گیری و خدا می بینه درستکاری تو رو و خیلی راحت با اینکه تجربه اولم بود قشنگ راه و چاهو خدا بهم یاد داد.

    توی اشپزی ک مسئولیتش گاهی با من بوده، اگر خوب نمیشد ک بارها میش می اومد،من اصلا و ابدا خودم رو سرزنش نکردم و بقیه هم کمتر نظر  منفی میدادن:)) دقیقا همون بررسی روش های بهتر و سوالاتی ک از خدا میپرسم و هدایتم میکنه خیلی روش خوبیه.

    کلا ادم سرزنگشری نیستم ب همین خاطر اشتباهاتی ندارم ینی کلا آسان گیرم ب خودم میگم ادمم یاد میگیرم همه ک کامل نیستن. یه قسمتی اش برمیگرده ب این ویژگی ام ک سعی میکنم حرف مردم برام مهم نباشه‌.

    و البته سعی میکنم در مقابل اگر کسی اشتباهی انجام میده بهش آسون بگیرم و بهش بفهمونم ک اشکالی نداره از این ب بعد اینطوری رفتار کن. اگر چیزی شکست اگر غذایی ریخت رو لباس ک اینا از افکار محدود کننده خانواده میاد و روی اینا خیلی کار کردم و بهتر شدم.

    و یکی از اشتباهم قضاوت کردن عه، ک خیلی ب خودم گوشزد میکنم نه اخلاق و نه رفتار کسی رو حتی توی ذهنت هم قضاوت نکن، نگو من قانونو بلدم، چرا اینجوری رفتار میکنه، اگر من بودم این رفتار بجا و درست رو انجام میدادم، چرا انقدر چاقه، چقد میخوره، من همه چیز دانم، من کاملم، بقیه نمیدونن من میدونم، من عالیم میدونم کجا چه حرفی بزنم با کی چطوری برخورد کنم.نباید این حرف و میزد، اینو بدون همه ما در مسیر تکامل خودمون هستیم و داریم بهبود می دیم خودمون رو، تو از اول ک خوب نبوده رفتارهات الان داری کم کم یاد می گیری، و خیلی از خدا میخوام یادآوری کنه بهم و کمکم کنه تو مسیر بهتر کردن شخصیتم. الان ک اینو نوشتم این ب ذهنم اومد ک آقا هرکسی هر رفتاری داره ب تو ک آسیب نمیزنه، همه ک نباید عالی باشن، بالاخره خیلی از خوبی هایی ک یاد می گیریم از تضادش پی میبریم، بزار اون آدم هه باشن، بزار برا خودشون زندگی کنن، بزار با همتن اخلاقیات و طرز تفکرشون زندگی شون رو ادامه بدن و تو کاریت نباشه، جهان دو قطبی عه، همه جور شخصیت داخلش هست، اگر قرار باشه تو برای هر فردی خط کش بگیری دستت و تذکر بدی پس بهبود شخصیت خودت چی میشه؟ اگر همش بخوای ب دیگران حتی توی ذهنت تذکر بدی پس اون وقت برای خودشناسی ات از بین میبره، و اون آرامش و صلح درونت رو از کجا میخوای پیداش کنی؟

    پس تمرکز فقط و فقط روی خوبی های افراد و بهبود شخصیت خودت، انگشت قضاوت ات رو از روی بقیه بردار. خداروشکر برای این اگاهی ام

    سپاسگزارم استاد عزیزم ک با عشق این فایل هارو تهیه میکنید، در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    مصطفی شهنواز گفته:
    مدت عضویت: 895 روز

    به نام لله زیبایی من

    سلام استاد جاان و تمااامی دوستانم

    استاد من تو کارم خیلی خودمو خوب میدونم همیشه خودمو تشویق میکنم مثلا دارم برش میزنم بارها تو ذهنم حتی روی لبام میگفتم کاری نداره برای من من تو کارم خیلی بی نظیرو حرفه ایم بعضی اوقاتم یه کوچلو اشتباه میبریدم میگفتم چیزی نشده حلش میکنم که خدا شاهده میدیدم که اون جوری که فکر کردم اشتباهه حتی به نفعم شد تو برش و اینو بارها به خودم میگفتم که ناخوداگاهم میدونسته که اون جوری به نفع منه ولی توی نصب قبل اومدن توی سایت اصلا خودم میگفتم که کاری که زود انجام شه که کار خوبو با کیفیتی نمیشه و دقیقا خیلی طول میکشید الان خیلی بهتر شدم روش کار کردم و این کدو نوشتم که کاری که زود انجام شه یعنی خداوند اونو برام انجام داده خیلی روش دارم کار میکنم خیلیم بهتر شدم ولی بازم دارم روش کار میکنم

    اخرین اشتباهو بخام بگم اومدم گرد بر برای جای پریز دربیارم روی ام دی اف مته گرد برد. چرخید ام دی افو از چند جا خش انداخت و عملا اون ام دی اف خراب شد و ام دی افی که توی کارگاه داشتم ده سانت کمتر بود و بخاطر همین دو لکه خش باید میرفتم یه ام دی افه دیگه میخریدم همونجا گفتم چیزی نشده اشکالی نداره ام دی افو بردیم کارگاه به خودم گفتم اشکالی نداره یه ام دی اف دیگه میخرم و اون ام دی افو جای دیگه استفاده میکنم چیز خاصی نشده حلش میکنم رفتم خونه شب ذهنم یه ایده بهم داد که همون ام دی افه که ده سانت کوچیک بود رو خیلی زیبا کارو تحول دادم خیلی راحت اینم به خاطر این بود که احساسمو خوب نگه داشتم خیلی قشنگ حلش کردم

    خدایا شکرت بابت آگاهی ها

    خدایا بی نهایت سپاسگذارتم

    استاد قشنگم سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2975 روز

    بنام خداوندی که جان از رحمت اوست

    سماوات وزمین در خدمت اوست

    سلام به استاد گرانقدرم ومریم عزیزم ودوستان ارزشمندم

    خدارا شاکر وسپاسگزارم که به این مسیر الهی هدایت شدم ودر مدار شنیدن آگاهیهای این سلسله فایلها قرار گرفتم

    سوال خودشناسی این جلسه

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    آیا احساس شما این بود که:

    اشتباهی است که رخ داده و اشکالی ندارد. ببینم چه درسی برایم دارد؛ ببینم چه تغییر یا بهبود ایجاد کنم که در آینده این اشتباه تکرار نشود؛ ببینم چطور می توانم در این موضوع بهتر شوم

    آیا به شدت خود را سرزنش کردی!

    آیا آن اشتباه را به شخصیت خود وصل کردی و به احساس ناتوانی رسیدی؟!

    آیا به این نتیجه رسیدی که کلا به در این کار نمی خوری؟!

    استاد جان هر موقعه اشتباهی انجام بدم کلا با خودم مهربان هستم ومیگم اتفاقی است که افتاده آبی است که ریخته شده واینکه من خودم را سرزنش کنم چیزی رو عوض نمی‌کند

    قبل از دوره احساس لیاقت گاهی مواقع اشتباهی که میکردم خودم ،خودم را سرزنش میکردم که مثلا همسرم من رو سرزنش نکنه ولی الان دیگه برام مهم نیست بقیه آزادند هرجور دوست دارند در مورد من فکر کنند واصلاذهنم را درگیر نمیکنم که فرصت پیدا کند جولان بده

    آخرین اشتباهی که کردم چند هفته قبل بود چون من همیشه خریدهام رو اینترنتی انجام میدم از یه کانالی یه مدل صندل دیدم وپسندیدم وسایز دلخواهم‌را سفارش دادم وقتی بسته ام رسید دیدم قالب صندل کوچیک هست من باید دوشماره بالاتر سفارش می‌دادم تا سایز پام بشه گفتم خب اشکال نداره این میشه برام تجربه که ایندفعه موقعه خرید تمام مشخصات را سوال کنم ،صندل رو گذاشتم جاکفشی به خودم گفتم اگر شد که استفاده میکنم چون باز هست پا را اذیت نمیکنه واگر هم نه که هدیه میدم به یکی من یاد گرفتم این دفعه با دقت بیشتری خرید کنم به خودم گفتم همین قدر که باور داری به سادگی وراحتی میتونی آنچه نیاز داری به سلیقه خودت خرید کنی.، توانایی بالایی است چون من دیدم اطرافیانم که بارها وبارها گفتند جرأت نمی‌کنیم اینترنتی خرید کنیم شاید آنی که میخوایم نباشه ولی من همیشه با خیال راحت خرید کردم وهمیشه هم از خریدم راضی بودم واگر مواقعی مثل این مورد سایزم نبود اصلا خودم را سرزنش نمیکنم میگم باشه یکجایی ازش استفاده میکنم

    اما استاد میخوام از اشتباهی بگم که من در بدو ورودم به سایت وآشنا شدن با قوانین برام رخ داد وارد جزئیات نمیشم چون نمیخوام کامنتم بار منفی داشته باشه هر چند هر موقعه خودم به این روند فکر میکنم به جز سپاسگزاری ونزدیکی به خداوند احساس دیگری برام ندارد

    من وقتی عضو سایت شدم بیماری داشتم وتحت نظر پزشک بودم ، من بدون اینکه قانون را بخوبی درک کنم‌ تکاملم را طی کنم وباورهام رااز ریشه درست کنم بدون مشورت پزشکم داروهام‌را قطع کردم در ظاهر همه چی خوب بود چون طی چند سال بعد از قطع دارو من به خوبی روی باورهای سلامتی ام کار کرده بودم بندرت مریض میشدم اگر هم بود در حد آبریزش بینی همین اشتباه من آنجا بود که ابتدای راه داروها را قطع کردم بعد شروع کردم به باور سازی ورها کردم تا پارسال اتفاقی که برام افتاد موقعه زایمان فرزندم را از دست دادم واز لحاظ جسمی دچار مشکل شدم

    آن اشتباه نه تنها به خودم خیلی آسیب زد بلکه آسیب روحی به همسرم ودوستان واطرافیانم زد

    روزی که همسرم بهم گفت خدا عمر دوباره بهت داده وتمام‌این مشکلات بخاطر این بوجود آمده که. داروهات را بدون مشورت دکتر قطع کردی نمیگم حالم بد نشد ولی این احساس بد من فقط در حد یکی دوساعت بود گفتم حالا که خدا فرصتی دوباره به من داده من هم باید قدر دان این فرصت باشم وباید بهتر از قبل زندگی کنم از خدا طلب عفو وبخشش کردم که ناخواسته وناآگاهانه خودم واطرافیانم را اذیت کردم

    واز آن اتفاق به ظاهر ناجالب من خیلی درس گرفتم

    یاد گرفتم مسئولیت اشتباهم‌را بپذیرم وسعی کنم دیگه آن اشتباه را تکرار نکنم

    در اوایل نسبت به همسرم احساس گناه داشتم ولی در آخر گفتم طبق قانون هرکسی سر جای درست خودش هست همانطور که دیگران بر زندگی من تاثیری ندارند من هم بر زندگی آنها تاثیری ندارم وشرایطی که همسرم داره تجربه میکنه بر پایه واساس فرکانس‌های ارسالی خودش هست نه من

    این اشتباه به من فرصت داد تا بیشتر رو خودم کار کنم بیشتر قانون درک کنم بزرگتر بشم ورشد کنم راحت تر بتونم نجواهای ذهنم را کنترل کنم ،بیشتر از ورودیهای ذهنم مراقبت کنم

    سپاسگزارتر باشم داشته ونعمتهایی که برام عادی شده وفکر میکردم باید باشد و درستش همین هست را ببینم وتایید کنم وسپاسگزار خداوند باشم

    کردیت همه چیز را به خداوند بسپارم چون من بدون اذن او وتا او اراده نکند قدم از قدم نمیتونم بردارم قانون تکامل را بوضوح با این اتفاق درک کردم به قول اسداله عزیز اگر انسان در مسیر باشه نشانه ها را می‌بیند ولی استاد نشانه ها آمدند وهر دفعه پررنگ تر از قبل ، ولی من درک نکردم تا آن سیلی تبدیل شد به چک ولگد محکم جهان تا خوب چشمام را واکنم هدایت‌های الهی را.درک کنم وادامه بدم همیشه در مسیر حواسم به قانون تکامل باشدونخوام‌یک شبه همه چیز را تغییر بدهم وباور داشته باشم که اشتباهات سبب رشد وپیشرفت من می‌شود ومن‌انسان وممکن الخطا هستم وخودم را همین جور که هستم می‌پذیرم وعاشقانه خودم را دوست دارم وهر روز سعی کنم قدم به قدم در مسیر بهبود روبه جلو حرکت کنم

    درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 805 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم

    خدایا شکرت

    قسمت سوم ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده

    خدایا شکرت که هر فایل را دقیقاً برای همون روز من بهم هدیه میدهی

    خدایا هر لحظه تورا خواندم مرا اجابت کردی

    من دیشب ساعت12به بعد طبق عادت قبل خواب اومدم تو سایت و دیدم بعله اینجوریاس با کنترل ذهن من پاداش میگیرم

    خدا داره هدایتم می‌کنه هر لحظه

    چندین صفحه همزمان با گوش دادن نوشتم

    تو دفترم برای هر اشتباهی که طی این روزها داشتم و اینکه همون لحظات اول نزاشتم ذهنم بیاد و سرزنش کنه و تغییر زاویه دید و با خودم مهربان بودن را بخودم یاد آوری کردم و گفتم اشکالی نداره این اشتباهات جزی از مسیر موفقیت من است

    درستش میکنم سعی میکنم دفعات بعد بهتر عمل کنم تجربه کسب کنم و درس بگیرم از هر اشتباهم .

    سوال به اشتباهات اخیر چه واکنشی نشان داده ام؟

    1/ در بازی پینگ پنگ

    تو کامنت های قبلم گفتم که میز رو از پارکینگ به خانه انتقال دادم و هر روز با همسر‌وبچه ها بازی می‌کنیم

    خب من از صفر شروع کرده ام ولی همسرم در دوران سربازی خیلی بازی کرده و خب طبیعتاً نسبت به ما خیلی قوی تره

    ولی من به لطف خدا ‌‌و دوره عالی احساس لیاقت یاد گرفتم که مقایسه نکنم و هر بار بیام خودمو با روز قبلم مقایسه کنم هر روز که توپ هارو بهتر میزنم بلند بلند خودمو تشویق میکنم و میگم امروز خیلی بهتر ضربه هارو زدم و مثلا طرز گرفت راکت را بهتر یاد گرفتم و پسرم که طی این مدت دوماهی هست خدارو شکر خیلی برایش خوب شده و با پدرش که بازی می‌کنه گاهی اوقات خود را رو می‌بره . من هر دوی اونا رو تشویق میکنم تا انگیزه خودم بیشتر بشه برای ادامه دادن

    چند شب پیش که داشتیم بازی میکردیم همسرم گفت مثله اینکه تمریناتت بیشتر شده و خیلی خوب داری امتیاز میگیری که پسرم گفت نه بابا مان این حرکات رو لچبلد نبوده من بهش یاد دادم که چطور بزنه تا امتیاز بگیره و من اون لحظه ناراحت شدم و و چندتا امتیاز آخری رو کلا اشتباه زدم و نتونستم یه لحظه ذهنم را کنترل کنم و رفتم نشستم

    بعد از یه دقیقه شاید نگذشته بود گفتم الهام خانم چه اشکال داره مگه تو خودت پسرتو تشویق نکردی که یاد بگیر و به من هم حرکات رو نشون بده مگه خودت تحسینش نمیکنی و انگیزه میگیری برای ادامه دادن

    خب چه اشکال داره پی صبرت کجاست

    الان که ناراحت شدی دنبال چی بودی نکنه از همسران تایید میخواستی

    نکنه خواستی فرار کنی که ن تو از پسرت یاد نگرفتی و الا بختکی این سرویس‌ها و میزنی

    بخودم اومدم گفتم اشکال نداره الهام عزیزم ارامشت رو حفظ کن و تو داری از بازی لذت میبری و هر بار که پیشرفت میکنی از روز قبل بهتر شدی

    بیشتر دقت کن به حرکات دست پسر و همسرت و ببین اونا چطور میزنم تو هم یاد بگیر الان کاری با حرف بقیه نداشته باش روش خودتو درست کن

    داری یاد میگیری دختر خوب

    خدایا شکرت که اینجا من به تواناییهام شک نکردم و گفتم اشکال نداره روش های بهتر رو یاد میگیرم و با ارامش بیشتر ادامه میدهم.

    2/استاد ما لرها رسم و رسومات رو داریم که مراسمات عزا را تا چهلم ادامه بدن و باید حضور پررنگ داشته باشی

    باز هم به لطف الله و دروه بینظیر احساس لیاقت

    من خیلی عالی دارم بهبود پیدا میکنم

    هفته گذشته که یکی از اقوام نزدیک از دنیا مادی به دنیای ابدی به رحمت خدا رفته سه روز اول که همه اونجا بودن من فکر کنم کلا از این یه روز شاید ده ساعت اونجا نموندم و وقتی خودم را با قبلم مقایسه کردم گفتم دختر چقدر تغییر کردی چه نگاه زیبایی داری چهقدر بهبودت عالی بوده که نظر و دیدگاه و قضاوت بقیه دیگه برات مهم نیست

    اولویت با خودته و برای آرامش و دیده ها و شنیده هات ارزش قائل هستی خدایا شکرت

    حالا امروز که پنجشنبه است و به رسم ما لرها هفتن اوله بازهم دعوت کردند برای ناهار ومن آگاهانه باز هم همراه نشدم با جماعت و در آرامش کامل الان تو سایت هستم به لطف الله در آرامش و احساس خوب هستم و خداوند هم زمانی های عالی را برام بوجود میآورد

    که امروز مصادف شد با مسابقه دخترم ساعت 1بعد از ظهر

    اولش غروب که دعوت شدیم ذهن نجوا گر سرو کلش پیدا شد و گفت میخوای بازم در بری تو که مراسم هم نرفتی زیاد میخوای امروزم نری ولی نزاشتم ادامه بده متوجه شدم که میخوام دنبال تایید گرفتن باشم از بقیه گفتم ذهن عزیزم دیدی که وقتی زیاد تو مراسم هم نبودم چقدر حالم خوب بود و چقدر با عزت تر و ارزشمند بودم الآنم هیچ فرقی نکرده مجلس که همنون مجلسه آدمها هم. که همونان و منم که دستم تو دست خداست و آرامش و احساس خوب را میخواهم تا با خدا هماهنگتربشم پس لطفاً ساکت شو چون خدا جونم خودش برام همه چی رو درست چیده

    وقتی مسابقه افتاده ساعت 1بعد از ظهر یعنی خود خدا هم دوست داره تو در فضای شاد و بهتری باشی

    پس آگاهانه توجه و تمرکزم رو بزار م روی زیبایی ها و داشته هام

    و سپاس گذار خدا هستم که همواره در بهترین زمان و بهترین مکان و بهترین شرایط هستم

    و از بدنه جامعه جدا شده ام

    و به لطف خداوند آرام و شاد هستم که اگه رسیدم با احساس خوب در جمع قرار بگیرم و بدون خجالتی و احساس گناه و عذاب وجدان احترام بزارم و دوباره برگردم به خونه

    دیگه مهم نیست بقیه هر دیدگاهی داشته باشن

    من اول برای آرامش بعد سلامتی بعد کارهای خودم ارزش و احترام قائل هستم.

    اولویت زندگیم خودم هستم

    خدایا شکرت مهم منم مهم آرامش درونی من است

    خدایا شکرت که هر لحظه هوامو داری وبا ایمان من بهم پاداش بزرگ میدهی

    3/یکی دیگه از اشتباهات اخیر رفتارم با بچه ها بود

    استاد ما طبقه بالا و خانواده همسرم طبقه پایین هستند و به بچه ها گفتم که خط قرمز من با سر و صدای شما طبقه پایین اعتراض کنه اونموقع من دیگه ناراحت میشم و نمیتونم کوتاه بیام

    چندباری تکرار کردند و من بشدت ناراحت میشدم و کنترل ذهنم سخت میشد واز بچه ها بشدت عصبانی میشدم وبعد ناراحت میشدم که چرا ناراحت میشم بیام توجهم رو بزارم روی نکات مثبت بچه ها و طبقه پایین و به لطف خداوند بچه ها آرامتر شده اند و سر و صدا کمتر میکنند و من سعی کردم بیشتر بچه ها رو سر گرم کارهای آرامتر و به هر کدوم مسئولیتی بدم . و با وجود اینکه کلاس های آموزشی رفتن تشویقشون میکنم به انجام کارهایی که توانایی بیشتری دارند و هم خودم آرامتر شده ام و با هر سر و صدا یی وقتی من آرامشم رو حفظ میکنم بچه ها هم خودبخود آرامتر شده اند و رابطه بهتری با هم داریم .

    وذهنم را توانستم نسبت به این قضیه بهتر کنترل کنم که بچه ها خودشون عالی هستند و نیاز به بازی و شادی کردن دارند و هر بار یه ایده بهتر میاد برای رشد و پیشرفت و آرامشم

    خدایا شکرت

    4/یک روز که تو باشگاه بودیم به لحن شوخی به یکی از بچه ها که خیلی حرف میزنه گفتم کمی کمتر

    حرف بزن بعد یه لحظه گفتم الهام خانم تو اگه این حرکت رو دوست نداری خب بهش توجه نکن توجهتو بزار روی یه زیبایی ذهنم خواست باز سرزنش کنه گفتم اشکال ندارد عزیزم سعی کن دفعه دیگه بهتر عمل کنی از وقتی بهش توجه نکردم اگه دیر برم میاد میگه خاله دلم برات تنگ شده و خیلی آرامتر و کم حرفم شده

    خدایا شکرت که با هر اشتباه یه درس خوب میگیرم و مسیری برای رشد و پیشرفتم شده

    انشاالله که هر روز بهبود پیشرفتم رو میبینم و شخصیت عالی تری ازم ساخته میشه

    هم در رفتار و هم در اخلاق و هم آرامشم هم صبرم هم کلام و عقاید شخصی خود م را در اولویت گذاشتم و هر وز از هر نظر بهتر و بهتر هستم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    نسترن حشمتی گفته:
    مدت عضویت: 745 روز

    سلام و درود به همه اعضای سایت وخانواده عباسمنش و ویژه سلام به بانو مریم شایسته عاشقانه همه شما دوستان عزیز رو دوست دارم من توی قدم نهم از دوازده فدم هستم ممنونم از خدا واقای عباسمنش برای دوره‌های آموزشی فوق العاده من بعداز یادگیری ده ها هنر تازگی ها هنر کاشت ناخن رو آموزش دیدم من سراغ هر هنری میرفتم باورم این بود که استعداد یادگیری خوبی دارم بنابراین خوب یاد می‌گرفتم علاقه زیادی به رنگها دارم پس فرش بافی،رنگ مو زدن،تتورنگی،گلیم بافی،میکاپ،خیاطی باپارچه های رنگارنگ،وبه تازگی کاشت ناخن بارنگهای زیبا یاد گرفتم هردفعه خوب یاد می‌گرفتم اما برای هرکسی اجرا میکردم اگر ایراد کوچکی داشت خودم احساس میکردم مال این کار نیستم وزود نا امید میشدم با اینکه استعداد و علاقه داشتم برای همسرم تتوزدم خوب بود اما میگفتم اگر برای غریبه انجام بدم و اشتباه کنم دیگه از روی بدنشان پاک نمیشه دیگه برای کسی نزدم میترسیدم خوشش نیاد یااون چیزی نباشد که اون می‌خواسته حتی میکاپ میکردم پیش خودم میگفتم ازمن بهتر هم هست من نمیتونم اونقدر حرفه‌ای بشم خلاصه برای هرحرفه یه ترس بزرگ توی خودم به وجود میاوردم طوری که دستام می‌لرزید دلشوره میگیرم از وقتی دوازده قدم خریدم قدم نهم هستم پا روی ترسام گزاشتم رفتم کاشت ناخن یاد گرفتم اولین بارتوی عمرم چهل ودو سالمه همه گفتن این حرفه مال خانمها ی جوان تا بیست و دو سال هستش اما دیگه گوش ندادم رفتم جلو اولین بار بودکه هدایت خدارو احساس کردم ویه میز کار اجاره کردم باهدایت نمیدانی چقدر این هدایت شیرین بود وحالم خوب بود اما هنوز هیچ مشتری ندارم روی دست اطرافیان و خترام تمرین میکنم اشتباه میکنم ومراحل موادگزاری رو جابه جا میکنم پیش خودم میگم پس کی یاد میگیرم؟ اما خودمو جمع وجور میکنم وگفتم همه اشتباه میکنن درست میشه دفعه دیگه همین دوشب پیش برای زن داداش کاشت کردم فرداش ناخن شصت افتاد یه لحظه گفتم من که مراحل درستی انجام دادم شاید موادم خوب نیست شاید من خوب یاد نگرفتم شاید اشتباه کردم اصلأ به این حرفه آمدم بعد دوباره گفتم من که دارم روی خودم کار میکنم با دوره دوازده قدم دیگه نباید مثل قبل فکر کنم باید دوباره تلاش کنم اما ترس هم دارم که نکنه نشه واینکه میترسم نکنه کارم خوب نباشه ترس کوچیکی دارم نکنه مشتری نیاد هیچکس منو نمی‌شناسه اما دوباره میگم خدا خودش هدایت کرده پس خودش مشتریان نازنینی به سمت من هدایت میکنه باید صبر کنم باید ایمانم رو قوی کنم توکلم رو خالص کنم استاد دوستت دارم من از زندگی کارتون خوابی همسر معتادم باشما که از سمت خدا امدید برای من همسرم ترک کرده سالم شده خانه اجاره کردیم با چهار بچه چرخ زندگیم داره روان میشه درآمد همسرم هر دفعه بیشتر میشه با اینکه فقط منم که کار میکنم روی خودم همسرم اعتقاد ندارند اما به نظرم همسرم روزی میاد که خودش از دوره‌های آموزشی شما میخره من از پنهانی همسرم دوره خریدم بهش نگفتم کاری به کارش ندارم اما معجزه وار روابط همسرم بامن هر روز بهتر وبهتر میشه ممنونم از خدا برای اینکه شما رو به من داد استاد عزیزم ممنونم از شما وخدا دوستت دارم استادم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    مهدا گفته:
    مدت عضویت: 2857 روز

    سلام ب همه دوستان عزیزم

    خدا را شاکرم ک چندین سال با هدایت شدن ب این سایت،ب اندازه ظرف وجودم و تکاملی ک هر لحظه در حال پیشرفته

    این فرصت را دارم ک با آگاهی از قوانین الهی،زندگی و همچنین شخصیت خودم را هر ثانیه بهتر از قبل کنم

    و این هدایت باعث شده ک روند شخصیتی من تغییر کنه و هر روز بهتر بشم

    خداراشکر با کمک فایل ها و کار کردن روی خودم

    نجواهای منفی در ذهنم خیلی خیلی کمرنگ و کمرنگ شدن و صدای ایمان و امید پررنگ و پررنگ تر شده حتی اگر اشتباهات ب ظاهر بزرگی انجام داده بشم هر چند ک تا ب الان یادم نمیاد اشتباه خیلی بزرگی از طرف من انجام شده باشه

    وقتی ک ب تضادی برمیخورم از اونجایی ک هر کاری ک استارت میزنم با تمام وجود تمام تلاشم را انجام میدم تا ب بهترین حالت ممکن و با کیفیت خودم انجام بشه و هر بار دنبال ایده هایی هستم ک این کیفیت و راحتی را بهتر و بیشتر کنم

    و فکر میکنم ک این دیگه ته راه حل هست

    ولی باز میبینم ن،هنوز هم از این ساده تر و راحت تر هم میشه و این سادگی وقتی برای من پررنگ میشه ک ایده ای ب ذهنم میاد را انجام میدم و از پس اون انجام دادنه،قدم های بعدی و راحتتر بهم گفته میشه

    و وقتی باز پروژه مشابه همون پروژه های قبلی را انجام میدم و متوجه میشم ک مثلا در چند موارد ،کاری را اشتباه انجام دادم در حالی ک با توجه ب مدار قبلیم فکر میکردم درست انجام شده

    خودم را سرزنش نمیکنم اصلا،این نجوای تخریب در ذهنم پررنگ نیس ،ب جای این نجوا ،ی صدای امیدوار کننده ای ک خیلی هم واضح و شفافه ،بهم میگه

    مهدا اشکال نداره دفعه بعد حواست باشه ک اینو تکرار نکنی و حتی بهم ایده میده ک چجوری انجام بدم ک این اشتباه تکرار نشه

    ن تنها راه حل میده برای انجام ،بلکه کلی امیدواری میده ک با هم درستش میکنیم،درست میشه و چون احساس خوب مساوی با اتفاقات خوبه

    بهم یادآور میشه ک احساست را خوب نگه دار تا این مسئله ب وجود اومده واست حاد نشده و تا بتونه درستش کنی

    روزی نیس ک خدایا برای دانستن این قوانین شکر نکنم ک با فهمیدن این قانون ک خودم خالق زندگی خودم هستم با افکارم و اگر احساسم را در هر لحظه خوب نگه دارم،همه چی خودش ب بهترین نحو انجام میشه با لذت و راحتی بیشتر

    خدایا واقعا سپاسگزارتم برای هدایتم ب این سایت و اقدامات عملی ک از پسِ فهمیدن قانون برای بهبود خودم انجام میدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    سارا توکل گفته:
    مدت عضویت: 1517 روز

    با سلام و احترام

    مرحله اول: لبه آستین لباس فرم من خراب شده بود و من وقت و هزینه کرده بودم و یراق مناسب لبه آستین پیدا کرده و خریده بودم. دیشب با کلی ذوق بشکاف برداشتم و یراق قبلی را آرام آرام شکافتم. نخ مشکی بود و با اینکه همه چراغهارا روشن کرده بودم ولی راحت نمی دیدم. به هر حال بعد از شکافتن لبه کار را لب دوز کردم و بعد یراق را به آستین سوزن زدم و بعد با دقت شروع به دوخت کردم. ولی در آخر کار یراق کم آمد با اینکه درست اندازه گیری کرده و خریده بودم و کیس هم خورد و دو لبه ابتدا و انتهای کار هم در یک نقطه به هم نرسید. طوری که درز آستین را دوختم لبه اش بالا و پایین ایستاده بود!!!

    مرحله دوم:

    حرصم در اومد. چند بار سوزن ته گردها در نوک انگشتم فرورفته بود، گردنم خشک شده بود، چشمم خسته شده بود، نتیجه کار هم که افتضاح بود، یراق هم کم آورده بودم.ناراحت مونده بودم چیکار کنم.

    مرحله سوم:

    خواستم بشکافم و دوباره درست کنم. ولی منصرف شدم چون هم خسته شده بودم، هم در نور شب خوب نمی دیدم.از دوخت اون یکی آستین هم منصرف شدم چون اولی هنوز درست نشده بود

    مرحله چهارم:

    شب قبل از خواب بهش فکر می کردم .صبح که از خواب بیدار شدم نور کافی بود متوجه شده بودم که چشمانم در نور شب با رنگ مشکی دقت کافی را ندارد.بنابراین شروع کردم و خیلی آرام با دققت درز و یراق را شکافتم و لب دوز را هم شکافتم. چون فکر کردم لب دوز باعث شده لبه آستین تغییر فرم بدهد و یراق کم بیاید. بعد دوباره یراق را گذاشتم و اینبار درست از جای دوخت قبلی بدون سوزن زدن دوختم. و سر پیچها به آرامی از جای دوخت قبلی رفتم. یراق دقیقا اندازه در آمد.بعد لبه آستین را از پشت کار به یراق پس دوزی کردم تا هم ریش نشود و هم دیگر آستین تغییر فرم ندهد. بعد درز آستین را دوختم. عالی درآمد. عالی

    همین کار را برای آستین دیگر هم انجام دادم. و تمام.

    خیلی سریع، بدون کم و زیاد اومدن یراق و بدون نقص. چشمم اصلا خسته نبود و دیدم خوب بود و برای همین سرعتم بالا بود و گردنم هم خسته نشد و نتیجه هم رضایت بخش بود.

    سپاس از شما. این جدید ترین تجربه من در زمینه درس این جلسه بود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    محمدصادق امام بخش زاده گفته:
    مدت عضویت: 1538 روز

    به نام خدا یکتا

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان عزیزم

    من از هم شما متشکرم استاد جان بابت تهیه این فایل‌های ارزشمند که زندگی ما رو متحول می‌کنه.

    میرم سراغ سوال این قسمت

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    آیا احساس شما این بود که:

    ” اشتباهی است که رخ داده و اشکالی ندارد. ببینم چه درسی برایم دارد؛ ببینم چه تغییر یا بهبودی ایجاد کنم که در آینده این اشتباه تکرار نشود؛ ببینم چطور می توانم در این موضوع بهتر شوم”؛

    آیا به شدت خود را سرزنش کردی!

    آیا آن اشتباه را به شخصیت خود وصل کردی و به احساس ناتوانی رسیدی؟!

    آیا به این نتیجه رسیدی که کلا به در این کار نمی خوری؟!

    اشتباهی که من اخیرا انجام دادم این هست که ایمان و باورم نسبت به اینکه باید روی باورهای مالیم کار کنم تا اینکه شرایط مالیم متحول بشه رو انجام ندادم و تعهدم رو از دست دادم و متعهدانه روی باورهای مالیم کار نکردم صرفا دنبال تغییر عوامل بیرونی بودم. از آنجایی که این تجربه رو دارم که همانطور در موضوع سلامتی روی باورهام کار کردم و سلامتی به جسم و جانم نشست، همانطور که تمرکزم رو بردم روی نکات مثبت و روابطم بهبود پیدا کرد، همانطور که رد پای قانون رو در زندگیم مشاهده کردم که چطور با تغییر باورهام اوضاعم بهتر شد و از یک آدم افسرده و یک آدمی که غر میزد و ناامید بود تبدیل شدم به یک فرد پویا و فعال، مثبت نگر، خودم رو باور کردم و از مهارت هام استفاده کردم و سایت زدم، وجه مثبت اتفاقات رو نگاه میکردم و احساسم رو خوب نگه میداشتم و همه چیز به نفعم پیش میرفت اما در موضوع مالی از قانون استفاده درستی نمیکنم و یکجورایی این باور رو دارم که من بی عرضه هستم و طی این 4 سالی که کسب و کار خودم رو راه اندازی کردم کاملا نتیجه مالی از عشق و علاقه ام نگرفتم و چقدر من بی عرضه هستم و من به درد این کار نمیخورم و شروع میکردم به مقایسه کردن خودم با دیگران که ببین این همه آدم و این همه از دوستانم در این سایت رفتن سراغ یک کسب و کاری و زندگی مالیشون متحول شده اما قانون برای من جواب نمیده و من بی عرضه هستم که نتونستم تغییرات چشمگیر مالی ایجاد کنم. تغییرات مالی بوده و من از درآمد صفر تونستم به درآمد و داشتن ورودی برسم ولی این میزان ورودی اصلا استقلال مالی ای برای من ایجاد نکرده و یکجورایی هزینه یک سری زیر ساخت های کاری رو برای من فراهم کرده و خیلی خودم رو سرزنش میکردم و ناتوان میدیدم که ببین تو از لحاظ مالی پیشرفت نکردی و نتیجه این همه عملکرد و تولید آموزش استقلال مالی نبوده.

    اشتباهات دیگری رو هم انجام دادم شل گرفتن در خصوص باورهای توحیدی و باورهای قدرتمند کننده ی بخش فایل های دانلودی هست و من در گذشته خیلی عالی روی این موضوع کار کردم و انقدر باورهام تقویت شده بود که مقاومت های ذهنیم برای عملکرد صحیح و مطابق قانون داشتن بسیار کم شده بود و فاصله فکر و عملم تقریبا صفر شده بود و اتفاقات دلخواه به شدت زیاد برام رخ میداد اما من تمرکزم و تعهدم رو از دست دادم و شل گرفتم و هر بار که اراده میکردم که فایل ها رو گوش بدم و تکرار کنم که باورهام بازسازی کنم این احساس رو داشتم که فایده نداره تو به درد این کار نمیخوری و هر چقدرم تعهد داشته باشی و تلاش کنی نمیتونی باورهات رو تغییر بدی و باز هم شل میگیری و همین اتفاق هم می افتاد به خاطر این نجواهای ذهنی و باز هم عملکرد من رو تحت تاثیر منفی قرار میداد، مثلا فایل گوش میدادم و به این فکر میکردم که خب الان چه تغییری کردی، تغییرت چشم گیر نیست و به درد این کار نمیخوری ببین باورسازی مثبت در زمینه مثلا توحیدی اصلا جواب نداده بهت و تو ناتوانی. انتظار بالا از خودم داشتم و این انتظار بالا نمیگذاشت که تکاملم رو طی کنم و شخصیتم تغییر کنه، به جای دیدن همون نکات مثبت و نشانه های اولیه مثبت رو دیدن، تمرکزم روی این بود که به اندازه قبل قوی نیستی و نمیتونی هم قوی باشی

    مرحله اول:

    به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.

    در توضیحات بالا در مورد اشتباه اخیرم صحبت کردم که در خصوص مسائل مالی و مسائل کار کردن روی باورهای قدرتمند کننده و مثبت هست.

    مرحله دوم:

    توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟

    آیا خودت را سرزنش کردی؛

    آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؛

    یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد؟

    احساس ناتوانی کردم و احساس کردم که من بی عرضه هستم و نمیتونم از پس کنترل ذهنم بر بیام و نمیتونم نتایج دلخواه رو ایجاد کنم و مخصوصا وقتی به این فکر میکردم که 4 سال تلاش کردی اما نتیجه دلخواه نیست خیلی بیشتر احساس ناتوانی میکردم ولی با این حال هنوزم مسیر کاریم رو ادامه میدم و فایل تولید میکنم و در طول روز سعی ام رو گذاشتم بر اینکه زمان بگذارم برای روی باورهام کار کردن و تمرکز کردن روی نکات مثبت اما این حس ناتوانی مشهود رو دارم که ببین اینقدرم که تو کار میکنی روی خودت پس چرا نتایجت بزرگ نمیشه پس تو ناتوانی.

    مرحله سوم:

    با توجه به توضیحات استاد عباس منش درباره ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده در برخورد با اشتباه، به این موضوعات فکر کن که:

    چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟

    این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟

    از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟

    درسی که از اشتباهاتم میگیرم این هست که اگر بتونم نجواهای ذهنی رو کنترل کنم و ادامه بدم و مخصوصا روی باورهای مالیم با تعهد کار کنم میتونم شرایط رو کاملا تغییر بدم و مثل ده ها دوستی که در این سایت دارم که زندگی مالیشون رو کاملا متحول کردن منم میتونم این تغییر رو ایجاد کنم. نتیجه مالی نامناسب میتونه انگیزه باشه برای من که بیشتر حرکت کنم و بیشتر روی باورهای مالیم کار کنم. همون باورهایی که در سایت به صورت هدیه استاد قرار داده و همون باورهایی که در قدم اول استاد در خصوص مسائل مالی گفته، و همون باورهایی که در اپلیکیشن ثروت استاد گفته و من هنوز اون فایل ها رو دارم رو میتونم به کار بگیرم برای اینکه شرایط مالیم رو متحول کنم. میتونم از این زاویه به این موضوع نگاه کنم که همانطور که در زمینه سلامتی، روابط و شخصیتی تحول در زندگیم ایجاد شد میتونم با کار کردن روی باورهای مالیم شرایط فعلیم رو هم تغییر بدم. میتونم از این زاویه نگاه کنم همانطور که بازیکنان بزرگ فوتبال هم اشتباه میکنن و توپ هاشون رو گل نمیکنن و دروازه خالی رو بیرون میزنن و اشتباه میکنم من هم آدم هستم و اشتباه میکنم و قرار نیست من بدون عیب و ایراد باشم بلکه من میتونم اشتباه کنم و بعد از این اشتباهات درس بگیرم و عملکردم رو تغییر بدم و همچنان به مسیرم خودم ادامه بدم و اگر باز هم اشتباه کردم درس اشتباهاتم رو بگیرم و اصلاح کنم و باز به مسیر خودم ادامه بدم. مگر بازیکنی که دروازه خالی رو گل نمیکنه و پنالتی هاش رو خراب میکنه مثل مسی و رونالدو که دیگه بهترینه بهتران هستن از کارشون ناامید میشن و کنار میکشن؟ نه اونها اتفاقا انگیزه میگیرن و بیشتر تمرین میکنن و از تجربه شون استفاده میکنن و نتایج عالی رو کسب میکنند و ادامه میدن پس من هم میتونم درس بگیرم و ادامه بدم. این تفکر رو میتونم داشته باشم که مغز من توانایی های بیشماری داره و با تکرار و تمرین هر موضوعی میتونه رشد کنه و مهارت های من رو بهبود بده و هیچ کاری نیست که من نتونم یادبگیرم و انجامش بدم و مگه بقیه آدم ها از شکم مادرشون توانمند بودن؟ نه اونها هم تمرین کردن و بهتر شدن پس اگر من هم تمرین کنم بهتر میشم و میتونم نتایج مالیم رو عوض کنم. حتی خود استاد عباس منش هم در دوره ای نتایج مالی خوبی نمیگرفته اما تمرین کرده و تونسته مسئله رو حل کنه و درس گرفته از اشتباهاتش پس من هم میتونم شرایط رو تغییر بدم و بهتر بشم.

    مرحله چهارم:

    پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟

    اینکه باورهای مالی مناسب رو از فایل ها استخراج کنم و بنویسم و شروع کنم به مثال پیدا کردن برای این باورها و تکرار کردنشون که میتونه این تغییر باورها نتایج مالی من رو تغییر بده. مثل باورهای مالی اپلیکشن ثروت و مثل دسته بندی باورهای ثروت ساز که فایلهای هدیه هستند و مثل کار کردن روی فایل ثروت قدم اول دوازده قدم. اینکه هر روز تعهد داشته باشم و حداقل یک فایل گوش بدم برای باورهای قدرتمند کننده و تکرار این روند و گوش دادن ها و فکر کردن به فایلها میتونه باورهای من رو تغییر بده چون با تمرین کردن نتایج بهبود پیدا میکنه و هرچقدرم نتیجه کوچک باشه با ادامه دادن بزرگ میشه.

    عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    ایوب عبدی گفته:
    مدت عضویت: 1716 روز

    سلام به استاد و دوستان عزیز

     راستش من با شرکت در دوره احساس لیاقت خیلی بهتر شدم

    نمیگم عالیم و مشکلی ندارم ولی نسبت به قبل خیلی بهترم.

    گفتگو ها رو که کنترل میکنم،چه تو ذهنم چه با صدای بلند و به خودم بدوبیراه نمیگم،البته هنوز اون اوایل احساس گناهه و احساس اشتباهی بود و کمبود رو دارم.

    مثلا وقتی که یه اشتباهی میکنم این حس ها میاد سراغم حس اینکه دوباره اشتباه کردی،کار فلانی رو خراب کردی،سوتی دادی و… اون حسی که بعد  این نگاه ها میاد رو دارم ولی سعی میکنم با سکوت و یا حرفهای خوب به خودم زدن و مشغول کردن خودم به کارهای دیگه بیخیال بشم و خودمو ببخشم.اینجوری راحت تر میتونم  کنترلش کنم و ‌بگذرم.

    به خودم میگم که من خدا نیستم،یه انسانم

    همه اشتباه میکنن،پیش میاد

    ازش درس میگیرم و بیشتر حواسم رو جمع میکنم

    همیشه از خدا میخوام که هدایتم کنه به کار درست و اگه اشتباهی هم کردم خودش به اصلاحش بهم کمک کنه و راستش همیشه اینکارو برام کرده،حالا یا کار رو درست انجام دادم یا اینکه یه راه حلی براش پیدا شده.

    میشه یه کارهاییم نکنم بخاطر ترس از اشتباه

    تو مثالهایی که زدید من خیلی ترس دارم از اشتباه کردن تو جمع ها،از نگاه و تمسخر دیگران

    مثلا  انگلیسی صحبت کردن تو جمع یا یه حرکتی انجام دادن 

    خیلی میترسم نکنه اشتباه کنم و دیگران مسخره ام کنن برای همین از این جور چیزها دوری میکنم.

    با اینکه خیلی وقته روی خودم کار میکنم ولی چند وقت پیش سر یه مسئله خیلی با پدرم تند صحبت کردم و ناراحتش کردم.حسابی عذاب وجدان گرفتم و به سختی میتونستم ذهنم رو کنترل کنم. حس خیلی بدی داشتم و انگار که کار کردن روی خودم فایده ای نداره و در کل ذهنم سعی میکرد بخاطر این اشتباه همه دستاوردهام رو نادیده بگیره

    شروع کردم به خودم حرفهای خوب زدن که اشکال نداره،میتونم دفعه بعد بهتر عمل کنم،یه لحظه عصبانی بودم و…

    بهش زنگ زدموو از دلش درآوردم.اونم خیلی خوب برخورد کرد.

    این باعث شد بیشتر حواسم باشه و به رفتارهام فکر کنم

    باعث شد که دیگران رو قضاوت نکنم که چرا فلانی فلان جور رفتار میکنه و بپذیرم که آدمها تو یه شرایطی ممکنه اشتباه کنن

     

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      مهدی بیرانوند گفته:
      مدت عضویت: 1839 روز

      به به دوست من ⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠️⁩

      خیلی کامنتتو دوس دارم .

      خودم به شخصه خیلی از فضای که دوره احساس لیاقت داره تعریف کردند شنیدم .. خیلی دوس دارم منم بتونم تو این فضا شرکت کنم . و حالا خدا هدایتم کرده به این دوره و داره با من درباره احساس گناه حرف میزنه . و بعد هدایت میشم به اینجا جایی که منم احساس میکنم بخشی از این دوره هستم .

      داشتم یه فیلم انگلیسی نگاه میکردم . اموزشی بود و کلا تو یه فضای دیگه بود و بعد یهو میام و میبینم میگه

      مغز شما ابر کامپیوتره و گفتگو های درونی برنامه نویسی اونه .

      یه لحظه جا خوردم . انگار یه فایل از استاد عباس منش دیدم . و همینه و اگه داریم با سرزنش برنامه نویسیش میکنیم که واویلا .

      حالا مثلا شما به هر دلیلی با پدرتون بحثتون شده ، چیزی که پیش میاد برای هممون ممکنه .

      حالا پدر شما یا من غصه خوردن شما رو نمی خواد . تنها چیزی که میخواد دوباره ببینتون . خودمونو ببخشیم . اینطوری اونا با شاد دیدن ما راحت ترند . کلا وقتی هم با خودمون اوکییم با بقیه هم اوکییم .

      من خودم اشتباه بزرگی مرتکب شدم که احساس میکردم که با خانوادم هیچی که اصلا تو این دنیا دیگه نمی تونم زندگی کنم . فکر میکردم که اصلا نمی تونم با خانوادم باشم . اون موقع خیلی محتاتانه به خودم نزدیک شدم . سعی کردم جوری که خودمو پس نزنم با خودم حرف بزنم . به خودم یاد اوری کنم منم حق زندگی دارم . من برای پدر و مادرم فرزند فوق العاده ای بودم همیشه . این شرایط درست میشه .

      کم کم به زندکی برگشتم . احساساتمو کنترل کردم و دوباره به زندگی برگشتم . دوباره برگشتم پیش خانوادم .

      فارغ از گذشته ایندتو از الان میسازی . فرکانس یعنی در هر لحظه . اینه که سرزنش رو در ذهن من بی معنی میکنه . کوپون الانمو بسوزونم بخاطر چند لحضه قبل ؟

      در لحظه زندگی کنم . استاد بود میگفت از چیزی میتونی ببخشی که داری . میخوای پول بدی باید پول دار باشی . می خوای عشق بورزی باید درونت عاشق خودت باشی . اصلا میخوای بقیه رو دوست داشته باشی باید عاشق خودت باشی .

      دوست من عاشقتم . خیلی خوشحالم که هممون تو این دوره فوق العاده کنار هم جلو میریم . خودم تا حالا اینطور ریشه ای به مسایلم نگاه نکرده بودم و تمام اینا برام جدیده . انگار منم دارم تو دوره ها شرکت میکنم .

      موفق باشی . منتظر نتایج فوق العادت هستم دوست من

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    حمیده اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2076 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان…

    اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ

    بﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻧﺎم ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻛﻪ [ ﻫﻤﻪ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ] ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ;(علق 1)

    خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ

    [ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻪ ] ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﻠﻖ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩ .(علق ٢)

    اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ

    ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻛﺮﻳﻢ ﺗﺮﻳﻦ [ ﻛﺮﻳﻤﺎﻥ ] ﺍﺳﺖ .(علق ٣)

    الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ

    ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻗﻠﻢ ﺁﻣﻮﺧﺖ ،(علق 4)

    عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ

    [ ﻭ ] ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﺗﻌﻠﻴﻢ ﺩﺍﺩ .( علق 5)

    سلام به استاد عریزم، خانم شایسته نازنین و تمام دوستان ارزشمندم…

    خیلی خوش اومدین به جلسه سوم دوره بینظیر « ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده »

    این آگاهی ها باعث شدن نگاهم به مسائل زندگی، اشتباهات زندگی و اتفاقاتش عوض بشه، به جایی رسیدم که براحتی ازشون نمیگذرم،یا اگر هم بگذرم وقتی دوباره این آگاهی ها رو می‌شنوم بر میگردم و مرورش میکنم. یکی از اشتباهاتی که من مرتکب شدم عدم کنترل ذهنمه در زمینه روابط .

    همیشه فکر میکردم تو روابط قوی ام، الان دارم از همین جنبه کلی پاشنه آشیل از خودم پیدا میکنم.

    وقتی من از دوره احساس لیاقت استفاده میکردم یه مسئله تکراری برام چندین بار تکرار شد در زمینه روابط و قطعا این یه آلارم بود برای من که باید اینجا خودتو اصلاح کنی. خب، این الگوی تکرار شونده نشون میداد یه اشتباهی رو من دارم تکرار میکنم، در واقع درسشو نمیگرفتم که برم مرحله بعد…

    اشتباه تکراری منجر به نتایج تکراری میشه.

    حالا اشتباه چی بود؟ نمی‌تونستم تمرکزمو بزارم رو نکات مثبت فرزند خوانده ام یا حداقلش این بود که تمرکزمو بردارم ( رها کنم) اینو نمی‌تونستم انجام بدم…و وقتی تکرار میشد بهم میریختم، برای ساعاتی کاملا کنترل از دست ذهنم می‌رفت. و اینو کاملا بهش آگاه بودم که باید سعی کنم آروم باشم اما من نمیتونستم.اینو چندین بار تکرار کردم و هر دفعه به دعوا و کنتاکت بیشتر ختم شد. وقتی این اتفاق می‌افتاد خودمو سرزنش میکردم، اما کوتاه..به خودم میگفتم باید عالی باشم که اینم اشتباه بود..داشتم میافتادم تو دام کمالگرایی

    اما هی که با دوره احساس لیاقت جلو اومدم و با کار کردن رو خودم متوجه شدم که کمالگرایی خودش یه ضعف شخصیتیه در وجود من که باید درست بشه، این که من دارم در مسیر بهبود قدم بر میدارم این خودش عالیه…و بعد به خودم میام و آگاهی ها رو به خودم یادآور میشم و دوباره به مسیر بر میگردم.

    چه درس هایی گرفتم از این اشتباه؟ کنترل ذهن چیزی بود که میدونستم اما وقتی پای عمل می‌رسید لنگ میزدم…درسی که گرفتم این بود که با خودم به صلح درون برسم، آرامش داشته باشم، تمرکزمو کنترل کنم، و سعی کردم گفتارمو کنترل کنم و خدایی هم عمل کردم، یه وقتایی میشد اوضاع میخواست از دستم در بره اما آگاهانه با رسیدن به صلح درون خودمو کنترل کردم…خداوند کمکم کرد تا بتونم اوضاع رو کنترل کنم. و الان اتفاقی که افتاده اینه که اون تضادهای تکراری رفتن…چون من با خودم به صلح درون رسیدم.

    البته که هنوز جای بهتر شدن داره، هنوز یه جاهایی از کوره در میرم و دچار اشتباه میشم…راهکاری که دارم اینه که رو خودم کار کنم. تنها راه اینه که تمرکزم رو به زیبایی ها و نکات مثبت نگه دارم. به نظر من یه راهکار اساسی برای دوری از اشتباه کردن اینه که رابطمونو با منبع حفظ کنیم…آگاه باشیم به اینکه احساسمون چطوره؟ تو این جلسه هم که در مورد اشتباه کردن بود مهم اینه که اجازه ندیم خودمو تواناییهامو ندید بگیرم و باعث احساس خود سرزنشی بشم و باز اون قانون مهم که هرگز نباید فراموش بشه‌‌… احساس خوب = اتفاقات خوب / احساس بد= اتفاقات بد

    استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم ازتون برای این آگاهی های ناب و ارزشمند….

    همچنان پرقدرت ادامه میدیم…

    مراقب زیباییهامون باشیم…

    عاشقتوووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: