ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 23

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مرجان گفته:
    مدت عضویت: 1205 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام ودرودبر استاد عزیزم

    استاد تحسینتون میکنم برای این حد آگاهی که دارید ونتیجه هایی که گرفتید نشون میده عملگرا هستید. تمرکزی که روی هر دوره گذاشتید وموفقیت های بی نطیرتون این باور رادرمن ایجاد میکنه منم میتونم. من شاگرد شماهستم وباید جاپای استاد بگذارم

    استاد عزیزم. هرکجا تمرکز گذاشتم وتمرین انجام دادم نتیجه گرفتم والان میخوام بیشتر تعهد بدم که باتمرکز بیشتری روی خودم کار کنم

    استاد عزیزم دوره ی احساس لیاقت باعث شد بیشتر لیاقت انجام دادن تمرین ها را داشته باشم وهدایت خداوند من رابه سمت دوره کشف قوانین برد واحساس میکنم این دوره سکوی پرش من هست

    استاد با دوره ها یاد گرفتم کمتر احساس گناه داشته باشم. همه ی اتفاقات تجربه ای بود که من بزرگتر بشم. درس بگیرم

    خیلی وقتها بخاطر احساس گناه حتی ناامید زندگی میشدم احساس گناهی که دیگران به من می‌دادند وبعدش خودم.

    احساس گناه بخاطر اشتباهات پدرم که من باید تاوان پس بدم. باعث شد نتونم از خودم دفاع کنم. به قول معروف سوختم وساختم چون فکر میکردم باید تقاص پدرم راپس بدم. یاد گرفتم من توجه کردم من باور کردم دیگه نمیخوام قربانی باشم. من مسعولیت خودم راقبول میکنم. من شرایط واتفاقات زندگیم را رقم زدم با باورهام. باتوجه کردنم

    خیلی جاها موفق بودم بخاطر بازم باورهام. ولی درمورد روابط به شدت ضعیف عمل کردم با این فایل ها تصمیم گرفتم تمرکزی روی روابط کار کنم

    من باید شخصیتم عوض کنم من باید تمرکزم روی شخصیت جدیدم باشه

    هدایت خداوند من رابا سینا آشنا کرد .تونستم بدون ترس واهمه از سو نیت با مردی جوان بارها صحبت کنم. بدون احساسی. دوست باشم. دوستش بدارم به عنوان یه انسان. یه همفرکانسی. یه رفیق

    واین باعث شد خیلی چیزها یاد بگیرم. آگاهی ها بود متصل نبود. عملگرا شدم. بهبود دادم. خواستم دوباره روابطم را ازاول درست کنم .

    خیلی از ترس ها ریخته شد .دوباره روزنه های امید تو قلبم جوانه زد. میفهمم دارم تغییرمدار میدم

    الهی شکر

    استاد بی نهایت سپاسگزارتم. تو پیامبر زمانه ی من هستی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سینا سبزواری گفته:
      مدت عضویت: 1250 روز

      سلام مرجان جااان

      بینهایتت تحسینت میکنم و اینکه داری احساس میکنی که داری تغییر مدار میدی خیلییی عالیه و این از تصمیمات جدیدت و کلا عملکردت هم کاملا واضح هست و تغییزات فوق العاده عالی که انجام دادی و اینقدر متعهد بودی و اینقدر برات مهم بود که تغییر کنی صد در صد نتیجش همینه

      واقعا خداروسپاسگزارم بابت این مدتی که باهم اینقدر صحبت کردیم اینقدر خودمون رو بهبود دادیم و بهتر و بهتر شدیم

      مرجان جان جفتمون بینهایت تغییر کردیم یعنی تغییرات در من هم که کاملا واضحه واقعا اینقدر متعهد شدم و اینقدر میبینم کاری هست که انجام بدم که باور کن وقت خالی ندارم که بخوام به یکسری مسائل اصلا فکر کنم من قبلا نمیدونستم تایمم رو چطوری سپری کنم و گیج بودم که چیکار کنم الان سرشار از اهداف و وظایف روزانه هستم که به خدا میگم خدایا کاش دو برابر به من وقت بدی تا من بتونم بیشتر بازم روی خودم کار کنم ، بیشتر روی مهارتم کار کنم و چقدر میبینم الان این تمرکز برام لذتبخشه و مخصوصا بعد از این سلسله فایل ها خیلی خیلی بیشتر هم شد

      خیلیییی تحسینت میکنمممم واقعا تو بینظیری خیلی ازت یادگرفتم و خیلی انرژی بخش بودی برای من امیدوارم همینطوری پاتو تا ته بزاری رو گاز و ظرفت رو بزرگ و بزرگ تر کنی و تکاملت رو به سرعت طی کنی

      مااشالا به این تعهدت ایول بهت

      مرجان جان من باز دوباره احساس میکنم بازم باید بیشتر روی این جلسات تمرکز بزارم مخصوصا جلسه یک که عادت تحسین کردن رو در من تقویت کرد و چقدررر میبینم این عادت عادت خوبیه و میتونه کمک کننده باشه و چقدر واقعا به خودم کمک کرد که متعهد تر باشه

      اما اینطوری نیست که دو سه بار دیگه گوش بدم و انگیزه بگیرم و بره پی کارش نه باید تکرار و تکرار و تکرار بشه تا بره توی شکل فکر کردن مغزم و به میزانی که ما بخوایم سریع تر اینکار رو بکنیم باید بیشتر و بیشتر به ذهن ورودی بدیم با تراکم بالا و با تمرکز بالا چون این تمرکز باعث میشه توی یک بازه زمانی فقط اطلاعات درمورد اون موضوع خاص بره توی ذهنمون و این باعث میشه مدار مغزی مربوط به این موضوع بهتر شکل بگیره مرجان جان برای همین من میگم خیلی مهمه تمرکز لیزری که من در حین تمرکز حتی چیزی هم نمیخورم دیگه چه برسه که تلفن جواب بدم یا بخوام چندتا کار رو همزمان انجام بدم چون میدونم اهمیت و قدرت تمرکز رو و میدونم چقدر تاثیر میزاره توی سرعت نتیجه چقدرر استاد رو و البتهههه خانم شایسته رو تحسین میکنم برای تمرکز بینظیرشون 3،4 دقیقه اول فایل زندگی در بهشت قسمت 251 رو ببینی تا حدی متوجه میشی که چقدر خانم شایسته این موضوع رو درک کرده واقعاا که بینظیره و من تحسینشون میکنم خداروشکر میکنم که اینقدر داره تحولات خوبی در من شکل میگیره

      واقعا دوست دارم پشت سرهم فقط خودمو رشد بدم و هعی بهبود و بهبود و چقدرحالم الان بهتره چقدر بهتر الهامات و ایده هارو دریافت میکنم که چطوری روی خودم کار کنم و این موضوع خیلی کمک کرده به من

      مرجان عزیزم فقط میخواستم تحسینت کنم (حالا این بین هیجان زده شدم یکسری چیزام نوشتم :))

      و مرسی ازتتتت

      دوستت دارررمم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مرجان گفته:
        مدت عضویت: 1205 روز

        سلام ودرود سینای عزیزم

        اول کامنتم بهت میگم تو بی‌نظیری. تو لایق هستی. پسر فوق العاده هستی اصلا وقتی باهات صحبت میکنم روی ابرها هستم از بس انرژیت بالاست.

        منم دوباره پرشور میشم پرانگیزه که تمرین انجام بدم.

        سینا جان ایده پشت ایده میاد. میدونی الان که روی باور فراوانی واحساس لیاقت کار میکنم توجه وتمرکزم رو گذاشتم روی فراوانی مردهای خوب. اینکه چقدر روابط خوبی بین همسران هست. اگه توماشینی یه زن وشوهر میبینم ذوق میکنم. میگم ببین چقدر روابطشان عالی هست که باهم اومدن بیرون. حتما باهم می‌روند خرید. میدونی اگه یه دختر پسر جواان ببینم دست هم دیگه گرفتن از خوشحالی جیغ میزنم. اینقدر نگاشون میکنم بالبخند وتحسین که خودم غش میکنم از خوشی

        اگه پشت ماشین باشم براشون بوق میزنم ودست تکون میدم. واای که چقدر خوشحال میشم. الان همه چی رو ربط میدم به روابط. مرتب به خودم میگم وااای چقدر روابط خوب فراوان هست چقدر مردهای خوب فراوان هست. امروز هرمغازه ای دیدم که مغازه دارمرد بود تحسین کردم میگفتن ببین چه مرد خوبی برای خدمت به زن وبچه اش داره کار میکنه. انقدر لذت می‌بردم که از شوق اشک می‌ریختم.

        میدونی. این حد از توجه چی شد.

        بعداز ناهار. یدفعه بهم الهام شد برو کنار اقایی بشین فیلم ببینم. اصلا منو بگی. هنگ. یعنی چه. ؟؟من که فیلم وسریال نمیبینم. ولی الهام واضح میگفت. برو. تخمه هم ببر بشکن. دوتا بشقاب تخمه. من واقایی. همسرم متعجب ولی خوشحال که میخوام فیلم ببینم. منم بااکراه روی مبل نشستم وشروع کردم به تخمه شکستن. حالا اسن فیلم خواستگار محترم. مردی که بعداز چهل سال برگشته بود دنبال عشق سابقش وباهم ازدواج کردند. منو بگی. ذوق. خنده. تحسین. نشستم روی زمین. تند تند تخمه میشکستم وهی میگفتم افرین همینه. انگار مسابقه جام جهانی میدیدم. من از الهام خدا رواسمان بودم. از اینکه خدابهم الگو نشان میده که میشه عشق رو در سن بالاهم تجربه کرد. ماه عسل میرفتن پاریس. منم میگفتم افرین آخ جووون. یدفعه همسرم تلوزیون خاموش کرد. گفت پاشو برو نمیخواد فیلم ببینی. داری میمیری از ذوق.

        چقدر خندیدم. چقدر خوشحال از همزمانی ها. چقدر تحسین خودم کردم. وااای چقدر حال واحساسم عالی هست.

        باورت نمیشه چقدر خودم رالایق میدونم. لایق عشق ومحبت بدون قید وشرط

        لایق الهامات خدای مهربونم

        لایق عشق خدا

        جایی هستم که تنها کاری که میتونستم برای بهبود وتمرکز انجام بدم کامنت نوشتن برای تو بود ممنون که هستی.

        دوستت دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    علی و بهار گفته:
    مدت عضویت: 2118 روز

    سوال جلسه سوم:

    وقتی که می خوای یه کاری رو انجام بدی، اگر اشتباه کنی … چه برخوردی می کنی؟ نحوه برخوردت با اشتباهات چگونه است؟ به اشتباهی که اخیرا داشتی فکر کن و ببین که چه برخوردی با خودت داشتی؟

    یه اشتباه خیلی بزرگی که من حدودا 2 الی 3 سال داشتم اون رو انجامش می دادم ادامه دادن یه رابطه نامناسب بود … به این شکل یکی از دایی هام با همسرم من که خواهر زده اش هست به دلایل مختلفی یه سری مسائل بینشون به وجود اومده بود و دایی ام که خیلی دوست اش هم داشتم و البته دارم هنوز و از بچگی ما باهم بزرگ شدیم … چون هم سن هم هستیم با همسرم رابطه خوبی نداشت … نه خودشون و نه خانمشون.

    من به مدت چندسال این موضوعات رو میدیدم و این رفتارهای نامناسب رو کاملا متوجه میشدم … ولی هیچ وقت حاظر نبودم که این رابطه رو تموم کنم … به خاطر اینکه می گفتم نه درست میشه حالا … اشکالی نداره و از این طور حرف ها.

    این روند به حدی ادامه پیدا کرد که دیگه تحمل من تموم شد ولی این تموم شدن تحمل ام حدود 3 الی 4 سال طول کشید و وقتی دیدم که وقتی مثلا یه قراری میزاریم با دایی ام و می خواهیم بریم بیرون و یا خونه هم دیگه رفت و آمد کنیم … همسرم تحت استرس بسیار زیادی قرار میگیره و واقعا داره اذیت میشه.

    وقتی این استرس رو دیدم و دیدم داره چه فشاری رو تحمل می کنه … اونجا بود که تصمیم گرفتم این رابطه رو به صورت کامل قطع کنم و به محض اینکه این کار رو کردم همه چیز درست شد … حال همسرم هر روز بهتر و بهتر شد … هر روز دیگه می خندید … احساس اش خوب بود و خداروشکر همه چیز همون طوری که می خواستم تغییر کرد.

    حالا سوال استاد اینجاست که ببین با خودت چه برخوردی داشتی؟

    برخوردی که من با خودم داشتم این طوری بود که سعی می کردم مدام به خودم گوشزد می کردم که ببین نشانه ها رو باید زودتر درک می کردی .. خدا این همه نشونه به تو داد که این رابطه سالم نیست و باید قطع بشه ولی تو اونها رو نادیده گرفتی … دفعه بعد باید حواست رو بیشتر جمع کنی.

    احساس گناه خیلی خیلی کم داشتم و اگر هم سراغ ام می اومد بلافاصله جلوش رو می گرفتم و از طرفی هم می اومدم نکات مثبت این قضیه رو بررسی می کردم که ذهن ام من رو وارد فاز منفی نکنه … مثلا این قضیه چه نکات مثبتی داشت:

    اینکه اعتماد به نفس همسرم نسبت به قبل از این اتفاق بسیار بسیار بیشتر شد و کلا به خاطر اینکه مدام داشت تلاش می کرد که ذهن اش رو بتونه کنترل کنه و سکوت کنه و به جای گله و شکایت روی ذهن اش کار کنه که قوی تر بشه … پیشرفت ذهنی بسیار عالی در این مسیر براش اتفاق افتاد.

    اتفاق خوب بعدی این بود که من متوجه شدم که نشانه ها رو باید زودتر ببینم .. به صورت معمول خیلی زود احساس ام بهم میگه که این مسیر درسته یا غلط .. اما توی این موضوع خاص نمی خواستم به خاطر علاقه شخصی خودم به این رابطه، احساس ام رو بهش توجه کنم و متوجه اینکه این کار چقدر اشتباهه شدم و بیشتر با خودم به صلح رسیدم.

    یه اتفاق خیلی خوب دیگه ایجاد شدن انگیزه های منفی برای خودم و همسرم بود که اشکال نداره حالا که اینطور شد و اینها دارند این طوری رفتار می کنند ما هم سعی می کنیم با انگیزه بیشتر به سمت اهداف مون حرکت کنیم و اینقدر قدرتمند و قوی بشیم که کسی نتونه واقعا تاثیر خاصی روی زندگی ما بزاره.

    در کل از عملکرد خودم در مواجه شدن به این اشتباه راضی هستم و این به خاطر مدت های زیاد گوش دادن به فایل های استاد بوده و باورهایی که در من تغییر کرده و الان می تونم به این شکل این موضوعات رو در خودم حل کنم.

    من چه باورهایی دارم در مورد اشتباه کردن:

    یه جمله ای که همیشه موقع اشتباه کردن خودم یا دیگران می گم اینه که انسان هوشمنده … یعنی چی؟ یعنی هوش انسان از طریق همین اشتباهات هست که قوی تر میشه و باعث میشه که دفعه بعد اون اشتباه رو تکرار نکنه.

    این باور خیلی به خودم کمک می کنه که هر وقت یه اشتباهی رو انجام میدم … به خودم میگم اشکالی نداره … من هوشمندم … من از طریق این اشتباه یاد می گیرم که دفعه بعد این کار رو بهتر انجام بدم.

    مثلا همه سعی خودم رو می کنم که بتونم توی بازی پینگ پونگ همسرم رو شکست بدم اما اون هر بار میبره و من اشتباهات زیادی رو داخل بازی انجام میدم اما هرگز به خاطر همین باور خودم رو سرزنش نمی کنم که کاش مثلا اون حرکت رو انجام نمی دادم … به جاش به خودم میگم دفعه بعد اگر این طوری عمل کردم احتمالا بهتر نتیجه بگیرم و به این شکل احساس ام همیشه خوبه و مدام در زمینه های مختلف پیشرفت می کنم.

    یه باور دیگه اینکه اشتباه کردن اصلا چیز بدی نیست .. چرا ما باید اشتباه کردن رو بد بدونیم … همه اشتباه می کنند و هیچ کس در طول تاریخ نبوده که اشتباه نکنه … انسان با حرکت کردن ممکنه اشتباه کنه اما می تونه با کنترل ذهن اش از اشتباهاتش درس بگیره و پیشرفت کنه.

    یه باور دیگه ای که دارم اینه که اشتباه کردن ربطی به شخصیت من نداره … یعنی اگر اشتباه کنم این موضوعی ربطی به شخصیت کلی من نداره و اون رو زیر سوال نمی بره … از لحاظ منطقی واقعا نمی تونم اشتباه ام در مثلا کدنویسی رو که منجر به تولید یه باگ شده و مثلا سایت از دسترس برای چند دقیقه خارج شده رو ربطش بدم به شخصیت ام. ربطش میدم به مهارت ام ولی به شخصیت کلی ام هرگز. و با خودم میگم که چیزی نیست الان میرم درستش می کنم و از دفعه بعد بیشتر دقت می کنم که دیگه فلان مسئله رخ نده و علت اش رو واقعا میرم پیدا می کنم که دیگه هم تکرار نشه ولی اجازه نمیدم لطمه ای به شخصیت ام وارد بشه … چون واقعا از لحاظ منطقی این دو تا هیچ ربطی بهم ندارند.

    قسمت سوم سوال: چه درسی من می تونم از این اشتباه بگیرم برای اینکه بهتر بشم؟

    اینکه باج ندم به ذهنم … یکی از بزرگترین درس هایی بود که من در این قضیه گرفتم … اینکه اگر کسی داره به شعورت توهین می کنه، رفتار نامناسبی داره و می بینی داره همسرت اذیت میشه … با قدرت بایست جلوی ترس های ذهن ام بایست و هر کاری که لازمه انجام بده تا اوضاع به نحوی تغییر کنه که تو دوست داری.

    توی این مثال من نمی خواستم که روابط ام رو قطع کنم و یه ترسی از این موضوع داشتم ولی بعد از اینکه متوجه عملکرد اشتباه خودم شدم، بلافاصله گفتم اوکی … دیگه تموم شد … تا الان داشتم به ذهن ام باج می دادم از الان به بعد این کار رو نمی کنم. البته این رو هم بگم که این بنده خدا ها اصلا خبر ندارند که این اتفاقات افتاده و اون هم دلیلش اینه که من معتقدم اگر این اتفاقات رخ داده، عامل اصلی توی ذهن خودم هست نه اون بیرون … هر چی اون بیرون هست عامل بیرونیه که من تسلطی بهش ندارم … ذهن من، باورهای منه که داره اتفاقات زندگی ام رو ایجاد میکنه … من باید بتونم ذهن ام رو کنترل کنم و جلوی خواسته های بی موردش بایستم و به این شکل پیشرفت کنم.

    قسمت چهارم: چه طور می تونم از این درس هایی که گرفتم به صورت عملی استفاده کنم؟

    اقدامی که انجام دادم اینه که جلوی ذهن ام رو واقعا گرفتم و با همه وجودم سعی کردم علاقه شدیدی که به این رابطه داشتم رو در ذهن ام کنترل کنم و کلا این وابستگی رو از بین ببرم و آگاهانه کارهایی رو انجام بدم که منجر بشه به ایجاد فضایی آرام بخش و به دور از هر گونه حاشیه برای خودم و همسرم که به مرور زمان این تجربه رو فراموش کنیم و به خاطراتی تبدیل اش کنیم که هر وقت یادمون اومد بگیم که خداروشکر که ازش گذشتیم و تموم شد و هرگز هم قرار نیست در آینده اتفاق بیافته.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    مصطفی رنگانی گفته:
    مدت عضویت: 1165 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استادعزیز و مریم بانوی مهربان

    سلام خدمت همگی دوستان با عشق

    خدایا شکرت که من رو با این سایت اشنا کردی

    خدایا شکرت که هر لحظه داری هدایتم میکنی بسمت خوبی های بیشتر و نعمت های بیشتر

    در مورد سوال این قسمت از دوره ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده باید بگم

    قبل از اشنایی با شما استاد عزیز من بخاطر اشتباهاتی که میکردم خیلی خودم رو سرزنش میکردم و احساس گناه میکردم

    از خودم رنجش میگرفتم و احساس بی عرضه گی میکردم

    اما به لطف خداوند از روزی که با شما استاد عزیز اشنا شدم و نسبت به قوانین این جهان اگاه شدم

    خیلی خیلی بهتر شدم

    والان بعد از هر اشتباهی خیلی کمتر بهم میریزم و سریع خودم رو میبخشم و به خودم فرصت اشتباه کردن میدم با این باور که میگم اشتباهات جزئی از زندگی هستند و اومدن که منو رشد بدهند

    من همیشه بخودم میگم که اشتباه کردن بد نیست اما تکرار اشتباه بده

    یکی از اشتباهاتی که من روزی صدبار تکرارش میکنم و هنوز نتونستم انجامش ندم بد دهنم یعنی این کلام من از هر ده تا جمله که میگم پنج تاش چرت و پرته ، خیلی شوخی های بیجا میکنم و اصلا کنترلی روش ندارم

    این موضوع به حدی ازار دهنده است که خیلی جاها میترسم صحبت کنم

    با خودم میگم الان باز یه چرت و پرتی میگم که همه ناراحت میشن

    پس من هم حرف نزنم بهتره

    من این مشکل خودمو پزیرفتم و دارم روش کار میکنم که بهتر بشم و الان تا حدودی بهتر شدم

    و دیگه مثل قبل خود ازاری نمیکنم و هر دفعه سعی میکنم که بهتر بشم

    از خدا میخام که کمکم کنه از شما استاد عزیزم سپاسگزارم که با پرسیدن این سوال های خوب باعث میشین که ما خودمون رو بهتر بشناسیم

    دوستون دارم

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    مهرداد یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 982 روز

    سلام به استاد عزیز خانوم شایسته و همه دوستان

    خداراشکر که بازم هدایت شدم به فایلی که شخصیتمون رو تغییر میده میتونیم با ادامه دادن این ذهنیت خوشبختی رو تجربه کنیم .

    استاد من قبل از اشنایی با شما هر اشتباهی توی هر زمینه ای رخ میداد به شدت خودمو سرزنش میکردم و بد بیرا میگفتم و به شدت خودمو تحقیر میکردم و هر کسی هم بهم این اشتباه رو یاداوری میکرد باهاش برخورد میکردم که چرا گفتی و اوج خشم و نفرت بود.

    اما از وقتی با شما اشنا شدم به لطف خداون خیلی خیلی ارامتر شادتر صبورتر و تحمل بیشتر در مقابل اشتباهات و خطاها دارم .

    هر موقع من توی کارم اشتباهی میکنم همون وقت میخندم و سریع عوضش میکنم و اون کار رو یه جور دیگه انجام میدم

    توی کارم اولین محصولی که درست کردم و گذاشتم توی خودنم و خودم دارم ازش استفاده میکنم که همیشه جلو چشمم باشه که به خودم بگم ببین اولین محصولت این بوده و حالا ببین به چه کیفیتی داری تولید میکنی و هر روز هم به خودم میگم چطور میتونم از این راحتتر زیباتر بهتر سریعتر و پر سودتر انجام بشه

    مثلا قبلا کارهایی رو انجام میدادم که وقت بیشتر باید میذاشتم اما با این سوال اون وقتها کمتر شد و یه جور دیگه اون کار انجام شد

    حالا میشه این سوال رو توی همه کارها از خودمون بپرسیم و خداوند هم هدایت و الهام میکنه که چطور تغییرش بدیم

    خیلی راحتتر دارم از اشتباهت درس میگیرم و با هر اشتباهی به خودم میگم این اشتباه داره یه درسی به من میده که باید یاد بگیرم

    خداراشکر میکنم که از وقتی از کارگری اومدم بیرون و با توکل و ایمان برا خودم کار میکنم چقدر ارامش احساس و حال خوب دارم استرس کمتر دارم صبورتر و ریلکستر شدم و همه اینها برمیگرده به باورهای توحیدی که ساختم و خداوند هم هدایتم کرد به این مسیر پر از عشق و لذت

    استاد ازتون تشکر میکنم بابت فایلهای باارزش

    در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    سارا اراد گفته:
    مدت عضویت: 1836 روز

    من این چند روز خیلی فک کردم ببینم عکس العمل ام به اشتباهاتم چیه، با مرور روزهای گذشته ام دیدم اصلا ی جاهایی متوجه نشدم که اشتباه کردم که اصلا بخوام واکنشی نشون بدم! فهمیدم نگاهم به زندگی خیلی اگاهانه نیست و خیلی کارهام رو که از روی ناخوداکاهم انحام میدم واقعا اشتباهه و نمیفهمم! اینو گفتم که یادم بمونه بیشتر توجه کنم به کارها و حرف هایی که در زندگی میزنم، و سعی میکنم از امروز دفتر خاطرات روزانه داشته باشم و روزمرگی هام رو بنویسم تا بهتر بررسی کنم خودم رو.

    اگر من اشتباهی کنم تو زندگیم مثل دعوت اشتباه ی دوست برای همراهی به ی مهمونی وقتی واقعا دوست ندارم بیاد و فقط از روی ضعف خودم میگم و یا آشپزی اشتباه برای پختن غذایی که تا حالا درست نکردم اولین واکنش ام خودسرزنشیه و هی به خودم میگم چرا نتونستی!

    من ی جایی خوندم که اگر اونحوری که با خودت حرف میزنی با دوستات و ادم های صمیمی زندگی ات برخورد میکردی و حرف میزدی الان تنها ترین ادم روی زمین بودی،

    من همین ادمم که انقدر تهاجمی و بد با خودم برخورد میکنم انقدر نامهربون و سخت گیرم که خودم دلم برای خودم میسوزه! با شنیدن این فایل تصمیم گرفتم برای اشتباه بعدی اول از همه با خودم مهربون تر باشم و ازش حتما درس بگیرم و دنبال راه حل باشم و خطا و دلیل اشتباه رو بررسی کنم و پیداش کنم، بایدبجویم ، “جوینده یابنده است” از خدای خودم بخوام که منو هدایت کنه به راه درست و جواب،

    به هدابتگر درونم ایمان بیارم و سکوت کنم تا صداش رو بشنوم، یاد بگیرم تا رشد کنم و سعی کنم اشتباهاتم راهی برای پیدا کردن جواب درست باشه،

    دونستن گزینه اشتباه، پیدا کردن راه درست رو برات راحت تر میکنه.

    و دیگه اینکه مسئولیت اشتباهم رو بپذیرم.

    نپذیرفتن، دلیل اش ترس میتونه باشه ترس از قضاوت شدن، ترس از اینکه ابروم رفت الان مردم فکر میکنن که من چقدر بیسوادم،

    من همیشه از صحبت کردن در جمع میترسیدم دلیل اش اینه که میترسم اشتباه کنم و مردم بهم بخندن و مسخره ام کنن!!!

    خدایا کمکم کن ادم بهتری بشم کمکم کن بهت ایمان بیارم تا دلم ارامش بگیره و از این ترس ها رها بشم، خدایا کمکم کن درکم از زندگی بالا بره و راه راست رو بهم نشون بده، میدونم که همیشه بهم گفتی و من نشنیدم! گوش شنوا و درک بهتر،

    خدایا خدا جونم میخوام که بهتر و بهتر زندگی کنم تجربه کنم این ترس از اشتباه، جلوی تجربه های زندگیم رو گرفته! بهم درک این رو بده که قدرتت رو باور کنم و بتونم بهتر و بهتر زندگی کنم و به خود واقعی که تو هدایتگرش هستی نزدیک تر بشم. آمین

    استاد ممنونم بابت این سری فایل ها، خدا بهتون سلامتی و برکت و شادی و درک بیشتر قوانین بده که شما ناشر هستید و من هم با شنیدن فایل هاتون بتونم درک بیشتری از قوانین زندگی داشته باشم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    مینا حسین نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1551 روز

    بسم رب

    سلام به استاد گرامی و عزیزم

    در جواب به این پرسش باید بگم خیلی فکر کردم

    در بیشتر مواقع خیلی با خودم خوب صحبت میکنم در زمانهایی که یک اشتباه رو انجام میدم

    بیشترین موقعی که شاید کمی حس بد بگیرم از یک اشتباه در زمان رانندگی هست که شاید چیزی که اصولی هست رو رعایت نکردم در لحظه اول شاید بگم اه گند زدی مینا ولی اشکال نداره

    سعی کن دوباره تکرار نکنی (و دقیقا فقط همینقدر طول میکشه و سریع حسم خوب میشه) و اتفاقی که می افته اینه که واقعا تکرارش نمیکنم

    اما اخیراً متوجه شدم صحبت های درونی و خود تخریب من در زمان اشتباهاتم آنچنان نیست

    بیشتر در زمانهایی هست که با حس کمبود مواجه میشم ، مثلا چند وقت پیش با همسرم در مورد این موضوع صحبت کردم که اگه خیلی پولدار بودی و اصلا نیازی به کار کردن بخاطر پول نداشتی ، دوست داشتی چه شغلی داشته باشی؟…

    جواب خودش رو داد و دقیقا همون حوضه ی کاری ای بود که الان داره

    ولی من جوابم چیز دیگه ای بود ، من نقاشم و همیشه آرزوم اینه که نیازی نباشه سفارش قبول کنم ، دلم میخواد چیزهایی که خودم دوست دارم رو بکشم و تابلوهای اورجینالم فروخته بشه

    ولی جوابی که دادم این بود شاید فلان بیزینس رو راه بندازم که ورودی مالی داشته باشم همچنان

    و بعد خودم به نقاشی کردن بپردازم

    چند روز گذشت و جوابی که دادم و از ناخودآگاهم بود رو مرور کردم…

    متوجه باور های محدودم در مورد شغل فعلیم شدم

    متوجه شدم من باور ندارم برای نقاشی های من مشتری زیاده ولی فکر میکنم تو فلان شغل مشتری بیشتره…

    من باور ندارم که از راه نقاشی میتونم پولدار شم ولی از فلان شغل میتونم…

    میدونید؟

    شاید گاهی اصلاح نکردن این باورهای اشتباه ، بدرفتاری با خودمون باشه

    گاهی باید این زاویه دیدمون رو تغییر بدیم تا بفهمیم اشکال کار کجاست

    من باور دارم که به عنوان یک استاد نقاشی و نحوه ی آموزش جزو بهترین های شهرم هستم و من حتی آموزش رایگان در آپارات هم گذاشتم و واقعا هیچ تفاوتی بین هنرجوهای حضوری و غیرحضوریم نیست و نتایج کار هنرجوهای مجازیم داره اینو اثبات میکنه، من دارم ارزش آفرینی بزرگی میکنم

    ولی اونجوری که باید آدمها و مشتریها در اطرافم نیستن

    و این نشون دهنده همین افکار محدود کننده ست ، البته اینو بگم که هربار که بکی از این موضوعات رو در مورد خودم متوجه میشم انگار یه کلید انداختم و در مغزم رو باز کردم

    اینکه اینهارو متوجه میشم و به زبون میارم انگار هر بار راه برام هموارتر میشه ، نشونه ها اینه که هر بار یه شاگرد جدید برام میاد، از جایی که انتظارش رو ندارم پول میاد، هدیه دریافت میکنم از اطرافیانم

    و پر از اتفاقات خوبه این چنینی

    فقط کافیه تو مغزمون سرچ کنیم

    وقتی سوال درست بپرسیم از خودمون ، مغزمون جواب درست بهمون میده

    موفق و پاینده باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 1687 روز

    به نام رب العالمین

    سلام استاد عزیزم

    خدا رو سپاسگزارم که توفیق گوش دادن به این فایل و بهره‌مندی از آگاهی‌هاش رو به من عطا فرمود انشاالله با عمل به آگاهی هاش سپاسگزار خواهم بود انشاالله خدایا شکرت

    اشتباه اخیری که انجام دادم چی بوده و واکنش من نسبت بهش چگونه بوده؟

    اشتباه در فاکتور خرید مشتری بود در سیستم یه کالایی به جای یه دونه دو تا ثبت شده بود و من حساب کردم بعد از چند دقیقه که فاکتور رو نگاه کردم متوجه شدم و چند ثانیه ناراحت شدم آخه سابقه نداشت اشتباه کنم ولی بعد سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم با خودم گفتم اشکال نداره من همیشه درست حساب کردم دفعه اول بود عمدی که نبود انشالله برمیگرده وقتی آروم شدم به فروشنده گفتم و ایشون گفت که از مشتری‌های دایمیه و دفعه بعد که اومد باهاش حساب میکنم ، خدا رو شکر کردم که اشتباهم مبلغ زیادی نبود با خودم گفتم حتما این اتفاق به خاطر اینه که تواناییم در کنترل ذهن بالاتر بره و مهارتم در حساب بیشتر بشه پس بهتره درسش رو بگیرم و به عنوان یه حسابدار در حساب کردن بیشتر دقت کنم و راستش از کنترل ذهنم لذت بردم چون اگر من همون آدم قبلی بودم تا وقتی اون مشتری نمیومد و پولش رو بهش نمی‌دادم عذاب وجدان و احساس گناه ،بسیار بسیار به من فشار می آورد و احتمال زیاد حسابداری رو کنار میگذاشتم اما چون خودم دیدم واکنش متفاوتم رو خیلی بهم حس خوبی داد چون برام واضح شد درکم از قانون بهتر شده و یه موضوعاتی در ذهنم تغییر کرده …

    ذهن ثروتمند در مواجه با اشتباه می پذیره اشتباهش رو و توجه می‌کنه به درسش و به پیشرفتی که با یادگیریش می‌تونه داشته باشه دقت می‌کنه و سعی می‌کنه اشتباهش رو تکرار نکنه و اونو یه فرصت برای یادگیری و پیشرفت میدونه نگاه دیگران براش مهم نیست تمرکزش روی درس و پیشرفتی که اون اشتباه براش داره

    ذهن فقیر اگه اشتباه کنه میگه وای چقدر بد شد چقدر من ناتوانم چقدر ضعیفم و خودش رو سرزنش میکنه و اگه کسی بهش اشتباهش رو بگه عصبانی میشه بهش بر میخوره نظر دیگران در موردش براش مهمه و با باورهای محدود کننده ی خودش سدی میسازه که جلو پیشرفتش رو میگیره

    ذهن فقیر وقتی یه اشتباه کنه ذهنش رو نمیتونه کنترل کنه و دوباره تکرارش می‌کنه و عملکردش رو با عملکرد دیگران مقایسه میکنه

    چیزی به عنوان استعداد ذاتی وجود نداره یه کاری رو ما شروع میکنیم تکرار و تمرین داریم و پیشرفت میکنیم

    آنچه را ما بخواهیم یاد بگیریم و پیشرفت کنیم میتوانیم یادش بگیریم البته بستگی به باورهامون داره به اینکه ذهنیت محدود کننده داریم یا قدرتمند کننده…

    اگه نظر مردم برامون مهم باشه به ما ضربه میزنه سعی کنیم نگاه مردم برامون مهم نباشه مهم پیشرفت خودمونه نگران واکنش مردم نباشیم اگر اشتباه کردیم درسش رو بگیریم و دفعه بعد بهتر عمل کنیم

    وقتی اشتباهی در کاری میکنیم فکر نکنیم بدرد اون کار نمی‌خوریم بلکه موضوع اینه که ما باید مهارتمون رو در موردش بیشتر کنیم و بهتر بشیم به توانایی هامون شک نکنیم و ببینیم ایراد کار چیه و بررسی کنیم تا دلیلش رو متوجه بشیم و اونو برطرفش کنیم

    اوایل که تازه گواهی نامه گرفته بودم می‌دیدم همش باید فکر کنم چکار کنم کی دنده عوض کنم کی چراغ راهنما بزنم کی سرعت رو کم و زیاد کنم چطور بپیچم و می‌دیدم همسرم اصلا به این موارد فکر هم نمیکنه و دست و ذهنش خودکار کارها رو انجام میده حتی وقتی داره با کسی تلفنی صحبت می‌کنه به جای اینکه ناامید بشم به این نتیجه رسیدم تفاوت ما اینه که من تازه شروع کردم و او چندین ساله رانندگی می‌کنه و من هم اگر تکرار و تمرین کنم به اینجا که خودکار ذهنم همه کارها رو انجام بده میرسم تفاوت ما فقط در اینه که من تازه شروع کردم و هنوز آنقدر تکرار نکردم که رانندگی ملکه ی ذهنم بشه…

    استاد عزیزم ممنون از توضیحات و آگاهی‌های این فایل انشاالله با عمل به آگاهی هاش سپاسگزار خواهم بود انشاالله

    دوستتون دارم و از رب العالمین براتون سلامتی شادی ثروت موفقیت و سعادت در دنیا و آخرت را خواستارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    یگانه مدرس نیا گفته:
    مدت عضویت: 1423 روز

    سلام به همگی

    اخیر اخیر ترین تجربه اشتباه من همین چند ساعت پیش بود که از خونه داییم برگشتیم اونجا مافیا بازی میکردیم. اول بگم که این بازی اصلا مورد علاقه من نیست و برام اهمیتی هم نداره اما چون شخصیت همه جا اول شویی هستم خب حالا که بازیش میکردم تمام سعیم رو میکردم که خفن ترین باشم. دور اول شهروند بودمو حدسای خیلی خوبی زدم با دلایل خیلی واضح بقیرو قانع کردم اما دور دوم برگرفته از اون غرور دور پیش طوری به یکی از بهترین بازیکنا شک کردمو توی دل بقیه شک انداختم که متاسفانه باختیم. من خودم رو سرزنش کردم همونجا و بعدشم بقیه یکم باهم حرف زدنو تموم شد.

    اما وقتی برگشتم خونه نیم ساعت بعدش متوجه شدم بینهایت عصبیم و اصلا کنترل ذهنی ندارم. کمی دورو بر رو تمیز کردم ولی بدجور ذهنم غمگین بود گفتم فایل جدید استاد رو گوش بدمو یک درصدم شک نداشتم همونیو خواهم شنید که نیازش دارم استاد گفتن درباره اشتباه کردنو احساس بعدش…

    احساس بعد من سرزنش خودم بود و عصبانیتی که اصلا خودم متوجه نمیشدم دلیلش چیه و احساس بعدی من دقیقا همونی بود که استاد گفتن من ترسیدم که اعضا فامیل دیگه به حرفای من اعتماد نکنن توی بازی های بعدی…

    میخوام بگم ینی چقدر استاد دقیق همه جانبه یک موضوعو میگن.

    درس من ازین موضوع اینه که هیچ وقت صد در صد برای قضاوت بقیه تصمیم نگیرمو همیشه درصدیو برای جای خطا توی ذهنم قرار بدم…واقعا این بازی موضوع با اهمیتی برام نبود اصلا تا اخر عمرم بازیش نکنمو هیچ پیشرفتیم توش نکنم ذره ای اهمیت نداره ولی این احساسی که بعدش داشتم خیلی خیلی واقعی بود من حرف و فکر بقیه بسیار برام اهمیت داره شاید اگر برام همین چند ساعت پیش این اتفاق نمیفتاد متوجهش نمیشدم و اینکه چقدر ذهن من که دوست داره خود نمایی کنه و به همه نشون بده چقدر باهوشه سرزنش گر هم هست و چقدر میتونه من رو اذیت کنه برای بی اهمیت ترین کارها… چقدر باید حواسم باشه بهش که اگر اشتباهی کردم مچش رو بگیرم اگر عصبانی شد بهش بگم با استعداد ترین افراد هم اشتباه میکنند…بهش بگم نظر بقیه هییییچ اهمیتی در زندگی تو نداره مادامی که تو داری درس میگیریو راه درست رو میری و از خودت مطمئنی… بهش بگم اگر اشتباهی کردی به این معنی نیست که تو باهوش نیستی، فقط یعنی به اندازه کافی کار نکردی و این اشتباه درسی داخلش داره که با ادامه دادن یادش خواهی گرفت… تو در هرررر کاری میتونی موفق بشی و به بالاترین درجات برسی و مغز من هیییچ محدودیتی نداره فقط ببین چه درسی داره درسش رو یاد بگیر و خوشحال ادامه بده

    امیدوارم بتونم نگرشم رو توی اشتباهات بعدی زندگیم بهبود ببخشم و ازین ذهنیت محدودکننده به ذهنیت قدرتمندکننده برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    عسل بدیعی گفته:
    مدت عضویت: 606 روز

    به نام زیبایی های جهانم

    سلام استاد عزیزم

    در ابتدا از شما تشکر میکنم بابت تمام این نکاتی که به عنوان هدیه در اختیار ما قرار دادین

    میخوام در مورد آخرین شکست و اشتباهی که اخیرا برام پیش اومده صحبت کنم

    حدوداً دوهفته پیش امتحانات نوبت اول من تموم شد و من خیلی تلاش کردم اما به خاطر اینکه میترسیدم که نمرات پایین بشه و این ترس را با خودم حمل میکردم نتونستم اون طور که باید نمرات خوبی کسب کنم

    البته من توی مدرسه ای هستم که اصلا نمره ی پایین 17 نداریم اما من انتظار نمرات 20 داشتم ولی 19 یا 18 میشدم و خیلی ناراحت شدم

    کلی تو بغل مامانم گریه کردم و خودما سرزنش کردم و احساس بی ارزشی و پوچی میکردم

    اما یه دفعه به خودم اومدم و دیددم که من عسل همیشگی نیستم و خودما جمع و جور کردم برای خودم روتین گذاشتم و خودما دوباره پیدا کردم

    به خودم گفتم اصلا اشکال نداره و توی ترم دوم دوباره میترکونی مثل سال قبل و کلی خودما تحسین کردم تا حالم بهتر شد

    اگر از 5 دقیقه اول و آخر فایل بگذریم ، انگار این فایل مخصوص من ظبط شده بود تمام ضعفای من داخلش دربارش صحبت شده بود که باید آنها را بهبود ببخشم

    و ممنونم از خدای مهربانم

    و ممنونم از شما

    قطعا این فایل را بارها و بارها گوش خواهم داد تا اصلاح شوم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    مجتبی گفته:
    مدت عضویت: 4015 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم

    استاد شاید اگه برگردم به خیلی سال پیش و قبل از آشنایی با این آکاهی ها ، اون موقع ها بابت هر چیزی خودم رو سرزنش و تخریب میکردم ؛ و بخودم احساس گناه میدادم ؛

    ولی خداروشکر الان موقع اشتباه ، خیلی درصدش کمه که بخوام خودم رو تخریب کنم و تایم زیادی اینکارو ادامه بدم ؛

    در‌مورد اون موضوع که گفتین ذهن این توانایی رو داره که هر چیزی رو بخوایم یاد بگیریم و توش پیشرفت‌کنیم ، من چند وقته وارد یه زمینه ای شدم که قبلا هیچ شناختی ازش نداشتم ولی خداروشکر طی این چند ماه که دارم یادش میگیرم ، خب کلی پیشرفت کردم و نسبت به روز اول عالی تر شدم ؛

    این واقعا درسته که اگه ادم چیزی رو بهش علاقه داشته باشه ، با تحقیق و یادگیری میتونه توش ماهر بشه ؛

    مرسی استاد جان بابت این فایل و این آگاهی های ناب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: