ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 26

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محجوبه گفته:
    مدت عضویت: 2141 روز

    سلام سلام کامنت14

    استاد همین اول کامنتی بگم که چه فایل با کیفیتی چه عکس با کیفیتی چه فضای دلنشینی.

    هزاران بار سپاس که وقت میزارید راهنمایی میکنید فکت میدین تا بتونیم خودمون رو کند و کاو کنیم. واقعا برا وقتی که برامون میزارید هزاران بار سپاس گذاریم.

    سوال:اخیرا چه اشتباهی انجام دادی؟

    جواب:اخیرا همش خودمو مقایسه میکنم با دیگران. میدونم کار بدیه. ولی وقتی میبینم طرف هیچ کاری انجام نمیده کارهای روزمره انجام میده خونه داری میکنه خدا هم براش میرسونه ناامید میشم.

    میدونم مقایسه کردن کار بدیه. همین دیشب همین مقایسه کردن تو ذهنم بود داشتم میگفتم ببین فلانی فقط داره بچه داری میکنه خانه داری میکنه ببین چقدر شوهرش براش خرج میکنه چقدر محبتشو بهش ابراز میکنه. چقدر تو زندگیش برکته.

    براش گوشی ایفون خریده سفر خارجی دو نفری میرن چقدر براش هدیه های خوب میخره. چون شوهرشم باور فراوانی داره ولی همسر من نه!

    بلور کمبود داره!5 ساله میگه فلان مسافرت رو نمیتونیم بریم ما پول نداریم!

    فلان ماشینو نمیشه بخریم ما پول نداریم!

    فلان وسیله خونه رو نمیشه بخریم پول نداریم!

    و…..

    ولی شوهر اون یک بارم از این حرفا نمیزنه!

    چیزی که هست مقایسه کردن خودمه. گاهی میگم 20 سال از زندگی مشترکم گذشت پس کی کی اتفاق میفته!

    این اشتباه منه که مقایسه میکنم خودمو.

    با اینکه دیشب همسرم گفت برات یه گوشی ایفون دیدم به زودی میخرمش بازم زیاد خوش حال نشدم. این نجوا تو ذهنم بود که چی گوشی خریدی بالفرض ماشینم برام عوض کردی مسافرت چی؟ مسافرت خارجی که نمیای.

    واای خدا میدونم ذهنیتم اشتباهه ولی چیکار کنم.

    همش تو ذهنم همینا میچرخه.

    دیشب رفتیم خرید یکم لباس و خرت و پرت خریدیم ولی بازم خوش حال نشدم.

    میدونم شادی درونیه. شادی به خرید نیست به ظاهر نیست باید درونی باشه تا از درون شاد نباشی شکرگذار نباشی کره ماه هم که بری شاد نمیشی ولی جدیدا این نجواها خیلی تو ذهنم میاد.

    نتیجه این اشتباه و مقایسه کردن:

    دیشب همسرم ازم ناراحت شد دلخور شد باهام سر سنگین شد. برا منم که اصلن اهمیت نداشت.

    نصف شب پاشد رفت جدا خابید.

    درسی که میتونم بگیرم:

    باید از این اشتباه درس بگیرم کاری به بقیه نداشته باشم.

    اقا اول اینکه خودتو با بقیه مقایسه نکن.

    دوم اینکه خوش حال بشو بگو افرین مبارکش باشه انشالله خدا بهش بیشتر بده. اون بخره فلانی داشته باشه یک الگو میشه برا همه. میفهمیم که شدنیه.

    اگر اون خریده اگر خدا بهش داده به منم میده.

    خوش حال شو دیده تو بزرگتر کن.

    کار خیلی سختیه. ولی شدنیه.

    اگر اولش نمیتونی اینجوری فکر کنی اینجوری که میتونی حرف بزنی. با حرف زدن شروع کن بگو افرین مبارکش باشه. از خزائن خدا کم نمیشه خزائن نعمت خدا بی نهایته نامحدوده. به منم میده. انشالله به خوشی استفاده کنه.

    بعد خدارو شکر کن بابت کارت بابت پولی که الان هر ماه داری درمیاری. تا همین 3 ماه پیش حسابت صفر بود ولی الان 7 تومن تو کارتت پول داری تازه تونستی از پول خودت مسافرت کویر بری تونستی 6 میلیون هزینه کلاساتو خودت بدی.یعنی 10 میلیونم خرج کردی یعنی تو 4 ماه 17 میلیون پول ساختی.

    با خودت تکرار کن من توانمندم. خدا به همه نعمت میده به منم میده. همونجور که تاحالا بهم داده و تونستم پول بسازم بازم بهم میده. همونجور که به فلانی اون نعمت و اون نعمت و اون نعمت رو داده به منم میده.

    مگه هدفت از کار کردن این نیست که به ارزوهات برسی مسافرتهای مختلف بری؟

    بعد 3 ماه کار کردن پول دراوردن تونستی یکیشو که کویر بود تیک بزنی اونم از پول خودت.

    پس به کسی کار نداشته باش سرت تو کار خودت باشه تمرکزتو بزار رو خودت فقط خودت.

    استاد عزیزم ممنونم ازتون به خاطر همه این اگاهیا.

    هنوز خیلی جای کار کردن دارم باید خودمو بسازم.

    سخته ولی من میتونم. چون از پس خیلی از کارهاییکه فکرشو نمیکردم بر اومدم پس بازم میتونم.

    خدایااا کمکم کن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    امیر بهمنش گفته:
    مدت عضویت: 909 روز

    به نام خالق کیهان سلام استاد عباسمنش

    برای من این فایل و این موضوع به شدت با چالشی که اخیرا برام پیش اومد رابطه داشت

    من دقیقا همون روز بازی ایران و ژاپن عصر تو راه برگشت به خونه بخاطر اینکه روز قبلش برف خوبی باریده بود خیابونا یخ زده بود با بی احتیاطی کامل داشتم با سرعت بالا رانندگی میکردم و یه جا ماشینم لیز میخوره با جدول برخورد سنگینی میکنم اول میخوام یه چیزی رو بگم اونم اینکه ما تو این موقعیت ها که اون شرایط شدیدا برانگیخه مون میکنه بسیار خوب میتونیم اون افکار آسیب زننده و محدود کننده مون رو در بیارم به خوبی خاطرمه از ماشین که در اومدم اولین چیزایی که داشتم بهشون فکر میکردم اینا بود: چقدر کارت احمقانه بود اینایی که رد میشن یا بعد نزدیکام چی فکر میکنن یه همچنین اشتباهی رو کردی و از این قبیل چیزا و بعدیش اینکه امیر میدونی حالا چقدر باید پول خسارت بدی؟ همه چیو بهم ریختی برنامه هات بهم ریخت اون روز گذشت ( بماند اینکه من اون روز کنار خیابون مونده بود و هیچ نمیدونستم باید چکار کنم دو سه تا جوون غریبه هم سن و سال خودم اومدن کمکم شاید برام بیشتر 10 تا آدم رو پیگیری کردن برای یدکش و بردن ماشین و حتی تعمیرگاه های پیشنهادی )

    من بعد از اینکه ماشینو گذاشتم تعمیرگاه اولین کارم این بود بدون هیچ بهونه ای گفتم که من مقصر این اتفاق بودم اشتباه کردم بی احتیاطی من بوده واقعا هیچی رو دیگه نمیتونی عوض کنی اول شروع کردم تموم چیزها پوینت هایی که از اون اتفاق میتونم یاد بگیرم و گرفتم رو برای خودم نوشتم از چیزهایی که تجربه و مهارت رانندگیم رو بالا میبره تا باورهای شرک آلود ترس از قضاوت و فکر نظر بقیه راجبم تا کمبود ثروت ناامیدی بعد رفتم سراغ اتفاق هایی به ظاهر بدی تو زندگیم که به آیه عریز الخیر فی ما وقع معنی داده بود رو مرور کردم و شد عبارت تاکیدی اصلی این یک هفتم

    من یه سری از مکالمه هام با خودم خیلی بهترم کرد

    اشتباه جزئی از روند یادگیری و حرفه شدن تو یک مهارته با تجربه شدن تو یک مهارته و یکی حالت هاییه که تو باهاش به عمیق ترین حالت یه چیزی رو یاد میگیری که اگه پوینت هاشو برای خودت دربیاری اگه این تجربه رو امروز درک نمیکردی ممکن بود دو روز دیگه تو یه جای دیگه شرایط پیچیده تری برات بوجود بیاد تو نمیتونی مسیرتو از نگاه خداوند از بالا ببینی بدون که داره هدایتت میکنه و اگه خودت رو مدریت کنی قطعا خیر های متعدد این اتفاق رو تو زندگیت میبینی

    برای بحث هزینه ها خسارتی هم که بهم وارد شد یه چیزی کلا آرومم کرد تونستم به خودم مسلط بشم اونم این بود که من به خودم نگاه کردم دیدم من تو همچین اتفاقی جیبم به اندازه کافی پول دارم تو با جیب پر یه همچین اتفاقی برات افتاده ها اگه این اتفاق پارسال برات میوفتاد تو پول تعمیر ماشینت رو نداشتی اصلا حواست هست؟! من اول ماه چکاپ فراکانسی سال اول دوره 12 قدم رو پر کردم میزان پول ازاد پس اندازم 13 برابر شده و مرور اینا باعث شد که بتونم تو این قسمتم به خودم مسلط بشم و همین چند شب گذشته هم وقتی دوباره داشتم کارمو مرور میکردم یه حس شفافیت و وحدت بیشتری نسبت به کارام دارم که اولین نشونه خیر بودن این اتقاقه برام چون من داشتم چندتا تصمیم و چندتا کارو تو همین برهه باهم میبردم جلو این اتفاق باعث شد الویت بندی فوکسم روی بیزنسم باشه که در شرف راه اندازیش هستم و در ادامه به اضافه کردن بقیه چیزا به روندم فکر کنم.

    از اینکه وقت گذاشتید و کامنت منو خوندید سپاسگزارم امیدوارم براتون مفید بوده باشه

    استاد عباسمنش عزیز در پناه الله شاد سلامت خوشبخت ثروتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    فرهاد ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 943 روز

    درود من فرهاد هستم که 423 روز هست عضو سایت و شاگرد استاد هستم

    در خصوص اشتباهات میخواستم اتفاقی که دو روز پیش برای من افتاد بگم

    من به مبحث شرک و توحیدی که استاد بیس اصلی تدریس استاد هستند خیلی علاقه مند هستم و پیگیری میکنم که بتونم بصورت خیلی خوب از پس یکتاپرست بودن بر بیام،دو روز پیش زمانیکه تو فرودگاه دهلی بودم و اضافه بار زیادی هم داشتم از زمان سوار تاکسی شدن به سمت فرودگاه مرتب سرچ میکردم اضافه بار چقدر هزینه میگیرن و چکار باید بکنم و کلی فشار عصبی به خودم آوردن و به جای اینکه کار رو دست خدا بسپارم و از خودش آگاهی بخوام و دنبال اشنا گشتن و کسیو پیدا کردن که بار رو شیر کنم که هزینه ندم بالاخره با کلی تلاش بی ثمر من جریمه شدم صد دلار ،و زمانیکه پول رو پرداخت کردم یهو به خودم اومدم که من چقدر مشرک بودم و کار رو به خدا نسپرده بودم یاد ورود استاد به آمریکا افتادم که با خیال راحت تا آمریکا تو پرواز خوابیدن و مامور آمریکایی شش ماه ویزا بهشون دادن و حتی بدون اینکه بارهاشون رو چک کنن اجازه ورود رو براشون صادر کردن و چون بعد از ورود به ایران نیز باز هم میخواستم پول گمرک بابت بارها پرداخت کنم گفتم خدایا اشتباه کردم و دریافت کردم اشنباهتم رو من مشرک بودم و همه کارها رو به خودت میسپرم همزمان تو این فکر بودم که اذان صبح گفته شد و من به سمت گمرک حرکت کردم و بهم گفتن برید سمت اتاق پرداخت جریمه شاید باورتون نشه من بع راحتی و بدون پرداخت جریمه از گمرک خارج شدم،کافیست کافیست کافیست فقط مشرک نباشیم همه کارها رو به خودش بسپاریم و حرکت کنیم ،شاید در کلام راحت باشه بگیم مشرک نیستیم اما در طول روز بارها بارها ما افرادی رو در کنار خداوند قرار میدهیم که اگر فلانی بود بهتر بود و اگه این نبود اینجوری نمیشد

    پیدا کردن اشتباهات و اقرار به آن استارت برای موفقیت است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    به نام خداوند بخشاینده ام

    سلام ب استاد عزیز و دوستانم

    اشتباه اخیر، راستش هرچه فکر کردم یادم نیومد ک اشتباه بزرگم چی میتونه باشه؟

    اشتباهات رفتاری میاد سراغم، ک مثلا پشیمون میشم بعدش، میخواد منو سرزنش کنه بهم عذاب وجدان بده و بگه چه قدرنشناسی چرا اینجوری حرف زدی و بعدش خیلی راحت خودم رو میپذیرم و با اون فرد شروع ب صحبت میکنم و یادش میره، توی ذهنم پشیمون میشم ولی مستقیما از خود فرد عذرخواهی نمیکنم نمیدونم این اشتباه است یا ن، ولی ب خودم میگم دیگه سعی میکنم تکرارش نکنم. یه سری اشتباهات رفتاری پیش اومده بعد با خودم حرف زدم فهمیدم از کمبود عزت نفسم هست و بعد کم کم رفتم تو دلش.

    مثلا همین امروز ب یکی گفتم چاق و بعدش پشیمون شدم و اصلا خودم رو سرزنش نکردم و گفتم آهان یادم اومد ک نباید کسی رو قضاوت کنم دارم درست میشم خدا خودش می بینه میدونه من پشیمونم و درحال بهبود خودم و بعدش ازش کلی تعریف کردم تو ذهنم و ب خودش گفتم چقدر موهات نازه و کلی باهم معاشرت کردیم ب طوری ک مطمئنم اصلا یادش رفت حرفم رو.

    توی بازی پینگ پنگ من با حرفه ای ها بازی میکردم و اصلا خودم رو سرزنش نمیکردم ‌و خودم رو کلی تشویق میکردم و میگفتم اون از شکم مادرش ک بلد نبوده، تمرین کرده یاد گرفته. درصورتی ک می دیدم اون افرادی ک خیلی حرفه ای هستن خودشون رو کلی سرزنش میکنن و من همش میگفتم اوکیه فقط ی بازیه.

    من در کل دنبال چالش و تجربه های جدیدم، مثلا نقاشی رو سفال، ک یکی از دوستام ب من یاد داد و من کلی پیشرفت کردم و هیچ وقت اگر اشتباه رنگی پیش می اومد خودم رو سرزنش نمیکردم و این ویژگی باعث شد ک تو زمان کوتاهی از خودش هم حرفه ای تر بشم و کارهای خیلی خوب و تمیزی زدم.

    باز شمع سازی رو هم امتحان کردم، و گفتم اقا من فقط میرم انجامش میدم و توی کلیپ های اموزشی یوتیوب هم خود مربی میگفت لطفا کارهای ابتدایی خودتون رو با کارهای صدم هزارم من مقایسه نکنید. ینی نگفتم من ب درد این کار نمیخورم.

    اشتباهات کاری پیش میومد قبلا تو اداره و با تذکر محترمانه مدیرمون من میگفتم چشم درست می فرمایید و قبول میکردم اشتباهم رو و اصلا خودم رو سرزنش نمیکردم یا توی دلم ب ایشون چیزی نمیگفتم ولی همکاران همون اشتباهات رو مجدد تکرار میکردن و مجدد تذکر داده میشد.

    یا یه سری اشتباهات قیمت گذاری تو مغازه ک میخواست بهم عذاب وجدان بده ولی میگفتم اشکال نداره داری یاد می گیری و خدا می بینه درستکاری تو رو و خیلی راحت با اینکه تجربه اولم بود قشنگ راه و چاهو خدا بهم یاد داد.

    توی اشپزی ک مسئولیتش گاهی با من بوده، اگر خوب نمیشد ک بارها میش می اومد،من اصلا و ابدا خودم رو سرزنش نکردم و بقیه هم کمتر نظر  منفی میدادن:)) دقیقا همون بررسی روش های بهتر و سوالاتی ک از خدا میپرسم و هدایتم میکنه خیلی روش خوبیه.

    کلا ادم سرزنگشری نیستم ب همین خاطر اشتباهاتی ندارم ینی کلا آسان گیرم ب خودم میگم ادمم یاد میگیرم همه ک کامل نیستن. یه قسمتی اش برمیگرده ب این ویژگی ام ک سعی میکنم حرف مردم برام مهم نباشه‌.

    و البته سعی میکنم در مقابل اگر کسی اشتباهی انجام میده بهش آسون بگیرم و بهش بفهمونم ک اشکالی نداره از این ب بعد اینطوری رفتار کن. اگر چیزی شکست اگر غذایی ریخت رو لباس ک اینا از افکار محدود کننده خانواده میاد و روی اینا خیلی کار کردم و بهتر شدم.

    و یکی از اشتباهم قضاوت کردن عه، ک خیلی ب خودم گوشزد میکنم نه اخلاق و نه رفتار کسی رو حتی توی ذهنت هم قضاوت نکن، نگو من قانونو بلدم، چرا اینجوری رفتار میکنه، اگر من بودم این رفتار بجا و درست رو انجام میدادم، چرا انقدر چاقه، چقد میخوره، من همه چیز دانم، من کاملم، بقیه نمیدونن من میدونم، من عالیم میدونم کجا چه حرفی بزنم با کی چطوری برخورد کنم.نباید این حرف و میزد، اینو بدون همه ما در مسیر تکامل خودمون هستیم و داریم بهبود می دیم خودمون رو، تو از اول ک خوب نبوده رفتارهات الان داری کم کم یاد می گیری، و خیلی از خدا میخوام یادآوری کنه بهم و کمکم کنه تو مسیر بهتر کردن شخصیتم. الان ک اینو نوشتم این ب ذهنم اومد ک آقا هرکسی هر رفتاری داره ب تو ک آسیب نمیزنه، همه ک نباید عالی باشن، بالاخره خیلی از خوبی هایی ک یاد می گیریم از تضادش پی میبریم، بزار اون آدم هه باشن، بزار برا خودشون زندگی کنن، بزار با همتن اخلاقیات و طرز تفکرشون زندگی شون رو ادامه بدن و تو کاریت نباشه، جهان دو قطبی عه، همه جور شخصیت داخلش هست، اگر قرار باشه تو برای هر فردی خط کش بگیری دستت و تذکر بدی پس بهبود شخصیت خودت چی میشه؟ اگر همش بخوای ب دیگران حتی توی ذهنت تذکر بدی پس اون وقت برای خودشناسی ات از بین میبره، و اون آرامش و صلح درونت رو از کجا میخوای پیداش کنی؟

    پس تمرکز فقط و فقط روی خوبی های افراد و بهبود شخصیت خودت، انگشت قضاوت ات رو از روی بقیه بردار. خداروشکر برای این اگاهی ام

    سپاسگزارم استاد عزیزم ک با عشق این فایل هارو تهیه میکنید، در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 916 روز

    به نام خداوند مهربان و رزاق و وهابم

    به نام خالق زیباییهای این جهان پهناور که هر چی بگردیم و بگردیم زیباییهایش تمومی نداره نامحدود

    سلام و صد سلام به استاد زیبا ومهربانم سلام به خانم شایسته عزیزم سلام به دوستان توحیدیم دلم برای همتون تنگ شده بود

    این چند روز کلی مهمان داشتم و الان وقت کردم بعد از نظافت کلی بیام و با کامنت خوندن و نوشتن خستگیمو در بیارم خب اشتباه کوچیکه من تو این چند روز این بود ،

    عروسی پسر یکی از اقوام همسرم بود از اونجایی که ما با بیشتر اقوام رفت و آمدی نداریم همه تو عروسی بودن الا ما

    و دوشب پیش بعداز عروسی آخر شب یه تعدادی از مهمانها که از تهران اومده بودن

    برای خواب اومدن منزل ما و ما میدونستیم اینا میان و کلی از ما سوال میکنن که چرا عروسی نیومدین مگه قهرین و از این سوالهای چرت و پرت…

    و من و همسرم قول دادیم هیچ حرفی نزنیم چون اونا متوجه حرفهای مانمیشن و هر توضیحی بدیم انرژی ما تخلیه میشه

    اما از اونجایی که شیطون هم همیشه کنار ماست نذاشت و یکم نتونستم خودمو کنترل کنم و رفتم تو مدار اونا

    و الان درسی که گرفتم از این اشتباهم اینکه بیشتر باید روی کنترل ذهنم کار کنم که بتونم در این مواقع فقط سکوت کنم و ذهنمو به سمته زیباییهاببرم و میدونم که با کار کردن بیشتر و با گوش دادن فایلها و عمل کردنش در این مواقع نتیجه خوبی میگیرم

    اتفاقا دیشب موقع رفتنشون گفتن فردا شب بیاین کنار هم باشین و من هم که متوجه اشتباه خودم شدم گفتم ممنونم نمیتونیم بیایم کلی کار داریم اگر بریم و مثلا کنار هم باشیم ماهم دوباره میربم تو مدار اونا و گله و شکایت و حرف از گذشته میشه و بعد باز کنترل ذهن خیلی سخت میشه و اینطوری با قبول نکردن خودمون رو راحت کردیم و این از نظر ما بسیار کار خوبیه

    استاد عزیزم ممنونم از شما که این فایلها رو میذارین و با سوال پرسیدن و ما روبه چالش کشوندن بهتر خودمون رو می‌شناسیم که بابا تو هنوز اینجا ها کار داری بیشتر باید روی این قسمت کار کنی

    اگر این موقعیتهاپیش اومد چطوری با خودت کنار بیای چکار کنی که بتونی بیشتر کانون توجه تو به مسیر درست هدایت کنی استاد عزیزم من فهمیدم که از هر اشتباهی به جای اینکه ناراحت بشیم و خودمون رو سرزنش کنیم درس بگیریم که این اشتباه به من یک هشدار داد که کبری بیشتر باید هواستو جمع کنی و این اشتباهت رو کمو کمتر انجام بدهی

    که اگر مشابه این اتفاقات برات پیش اومد چطوری ذهنتو کنترل کنی که تو مدار اونا نری سپاسگزار همچین استاد عزیز توحیدیم سلامت و ثروتمند باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    دکترای احساس حمید مهدیزاده گفته:
    مدت عضویت: 2366 روز

    سلام و دروووود

    همین االان میخواستم فایل شماره 3 این قسمت رو دانلود کنم رفتم فایل 2 رو دانلود کردم پلی کردم فهمیدم که اشتباه کردم

    اگر قبلا بود ی چیزی بخودم میگفتمم اون کودک درون رو ناراحتش میکردم

    ولی الان مواظب بچه ام هست و ازش مواظبت میکنم چون خطا هم بکنه دوسش دارم میبخشمش و باهاش با مهربونی و نرمی برخورد میکنم

    و قبلا بلد نبودم این نوع رفتار کردن رو با خودم

    یک اشتباهی هم کردم اون زمان بورس چقدر بهم گفته میشد بیا بیرون ولی من نیومدم توی مدار فقر بودم و این با اینکه همیشه سعی کردم اعراض کنم و توجه نکنم و توجه ام رو بزارم روی زیبایی ها اما هر بار یادم میفته ی حس ناراحتی در درونم هست چون خودم رو نتونستم ببخشم فقط ازش فرار میکردم بخاطر عدم اگاهی کامل نسبت به این موضوع

    وقتی انسان احساس ارزشمندی پایینی داره نمیتونه خودشا ببخشه و نمیدونه که اقا خودشه که ارزشمنده اینکه چجوری با خودش رفتار کنه رو نمیدونه

    ولی الان هر مشکلی باشه میشینم می نویسم ریشه های اون رو و منطقی با ذهنم حرف میزنم و شرک های درونم رو یاداوری میکنم و ارزشمندی خودم رو یاداوری میکنم باعث میشه راحتتر بتونم احساس ارزشمندی و احساس قدرت کنم

    ی وقتایی هست الهام میاد مثلا فلان کار رو انجام بده ولی من انجامش ندادم بعد پشیمون شدم چرا انجامش ندادم چرا اصلا نمیدونستم اون الهام هست و این باعث شده بیشتر توجه کنم به الهاماتی میاد برام تا انجامش بدم و دچار پشیمونی نشم

    و چند سالی بود قانون رو کار میکردم و عملگرا نبودم انچنان وقتی متوجه شدم خب فشار خیلی بدی میتونه باشه بگی بخودت چرا انقدر بی ارزش بودی روی خودت کار نکردی اما خیلی راحت پذیرفتمش و با خودم مهربون بودم و همون صدایی ک میاد میخواد حالتو بد کنه یعنی شیطان هست ک وعده فقر میدهد میام از موضع قدرت احساسم رو خوب میکنم خداونده وعده فراوانی و فزونی میدهد و این نگاه خیلی بهم کمک میکنه راحت بگذرم از اشتباهاتم

    در پناه الله یکتا شاد سعادتمند خصوصا ثروتمند و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    الی لعلیانی گفته:
    مدت عضویت: 1307 روز

    سلام خدمت شما استاد عزیزم و مریم جان مهربان که همیشه با صداش و پیام‌های زیباش باعث شادی خانواده میشه.

    من مدت زیادی که جز خانواده عباس منش هستم اما در واقع من چیزی از شما خرید نکردم ،در تمام این سالها فقط شنونده بودم ،همسرم به شما علاقه داره و هر روز پیگیر سایت است .شنیدن حرفها و گفته های شما اول برای من غیر قابل باور بود ،گویی من در سیاره دیگه ای زندگی میکردم و شما در سیاره ای دیگر ،کم کم در ذهن و قلبم نفوذ کردید ،و من بدون انجام تمرینات یا گوش دادن به کل یک جلسه از آموزه های شما چیزهایی را فرا گرفتم .این یاد گرفتن هایی که غیر ارادی بود باعث می‌شد که هر وقت همسرم مشکل یا مسئله ای براش پیش می آمد، از آموزه های استادم استفاده می‌کردم و آنهارا طوطی وار برایش بیان می داشتم .بسیار برایم جالب بود که قانع میشد ،باورتون شاید نباشه گاهی با خودم فکر میکردم که خوب این حرفها واقعیه ؟اگر نبود که اون اینقدر آرام نمیشد یا لبخند نمی زد .خوب ببخشید که طولانی شد .

    زمانی طولانی سپری شد و من متاسفانه با اینکه مادر دوتا بچه هستم اشتباهی بزرگ کردم .

    از اونجایی که استاد گفتن به اشتباهت فکر کن و اون اشتباه بگو؟

    همین قدر بگم که اشتباهم باعث شد بهم تهمت بدی زده بشه .

    آنقدر برایم بد بود که حتی روم نمیشد به خانواده ام باز گو کنم ،اما من ابتدا توانستم خودم را ببخشم و این مطلب را هم از آموزه ها و گفته های قبلی استاد آموخته بودم ،اما مرتب فکرم در گیر مسئله بود و با خودم می اندیشیدم که چطور خانومی به سن و سال من چنین اشتباهی را مرتکب می‌شود. و همین ذهن مشغولی سبب شد که مادرم و مادر همسرم پیگیر من شوند ،و ای کاش نمیشدن یا من صبورتر می بودم .

    تا زمانی که باخودم بود خوب من هر روز خودم را بمیبخشیدم و روز بعد سرزنش میکردم اما از زمانی که با آنها مطرح شد قضیه بغرنج تر شد ،چرا که هر وقت آنها را می‌دیدم، صورت اندوهگین و آشفته آنها مرا بیشتر می رنجاند. و این به این دلیل بود که من باعث این دل مشغولی آنها بودم .اما بلاخره باخودم حرف زدم و کنار آمدم و از خدا خواستم که مرا ببخشد و من نیز خودم را بخشیدم ،از خدا خواستم که مشخص شود که این اشتباه از جانب من نبوده ،و …به آرامش رسیدم.

    اما چیز دیگری ذهنم را آشفته می‌کرد، اینکه هر بار آن دو بزرگوار را ببینم چه ،

    حالا برای آرامش آنها دعا میکردم که باورم کنند و ایمان داشته باشند که من خطا کار نیستم ،باورتان نمی‌شود در کمال ناباوری مادرشوهرم با یک قوری چای به خانه مان سر زد و گفت که باور دارد که کار من نیست و از امروز فقط تصویر سازی می‌کند که آنها هم فهمیده اند که تهمت اشتباهی زده اند و شرمنده کارشان خواهند شد.(این در حالی است که مادرشوهرم همیشه برای کوچکترین چیزها خیلی خیلی بهم میریزند،و هر چیز کوچکی حتی وقتی نباشد ایشون نگران هستند که پیش بیاید)

    وای باورتون شاید نشه ولی من از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم ،اما برای سوال دوم :درس های زیادی را گرفتم

    صبور بودن،آرام بودن،کمتر احساساتی باشم ،انسانها آن چیزی که بیان می‌کنند نیستن،

    آن کس که بد دیگران جلوی تو میگه مطمئنا بد توراهم جلوی دیگران میگه.

    کسی که افکار منفی داره حتی اگر عزیزت باشه باید ازش دوری کنی.

    اما از همه اینا که بگذریم ،من واقعا خدایی دارم که بودنش آرامش قلبم و شادی روحم و بخشندگی وبزرگواریش بی حد اندازه است .البته اینها را می‌دانستم اما گویی کور بودم و برایم از مهربانی خدای نازنینم تعریف می‌کردند، مثل وصف جنگل و طبیعت و من همیشه سر تکان میدادم که آری درست می‌گویید، اما الان دارم میبینم ،و حقیقت به زیبایی برایم روشن شده .احساس می‌کنم این اتفاق برایم لازم بود ،دیگر از اتفاقی که افتاده ناراحت یا دل شکسته نیستم ،چون میدانم که خدا بارها و بارها صدایم زد ،بارها آموزه های استاد را شنیدم و از کنارش سر سری عبور کردم .استاد عزیز،باید بدانید که همسرم تمام مطالب شمارا خریداری کرده و با گوش و جان آنها را فرا می‌گیرد، وبارها من هم تصمیم گرفتم شروع کنم به گوش دادن به یکی از دوره ها ،اما شاید یکی ،دو جلسه را گوش میکردم و بعد میگفتم من که از زندگی ام راضی هستم

    من که خوشبختم ،همین قدر برای من کافی است و ادامه نمی‌دادم اما با این پیش آمد بزرگ برای من گویی خدا میخواست که من نه گوش و چشم که قلب بشوم برای شنیدن صحبت‌های شما و شاید باورتون نشه که این درس های جدیدی که دارید میدید برای منه ،برای منی که در عالمی دیگر سیر میکردم مخصوصا درس سوم .حالا هر روز صبح که بیدار میشوم تمرین ستاره قطبی را انجام می‌دهم، و هرشب قبل از خواب، بخاطر آن روز ویژه ای که داشته ام از خدا سپاس گذارم .حالا متوجه شده ام که تضاد ها اومدن تا ما رشد کنیم من آسوده ام که همه چیز در زمان درست و به موقع حل می‌شود.و خدا همه چیز را کاملا درست خواهد کرد.

    ممنون از شما و خانم شایسته عزیز که وقت میزارین و این متن طولانی را مطالعه می کنین.روز خوش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مینا دهقانی گفته:
    مدت عضویت: 527 روز

    سلام و عرض ادب

    در مورد اشتباهات من آخرین اشتباهی که داشتم توی محل کارم بود چون حسابدار هستم یک چک 15 میلیونی رو 150 میلیون ثبت کردم بعد که متوجه شدم خیلی بهم ریختم و شروع کردم به نجوا کردن با خودم و سرزنش کردن خودم ولی خدا را شکر سریع به مسیر برگشتم و دنبال راه حل گشتم با شرکت مقابل تماس گرفتم عذر خواهی کردم و قضیه خیلی بهتر از اونی که من فکرش رو میکردم حل شد کلا موضاعتی که توی ذهنم بود اتفاق نیفتاد.

    درسی که گرفتم این بود که عجله نکنم هیچوقت استرس نداشته باشم و حسابها رو چک کنم.

    ممنونم ازتون استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    سمیرا علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 925 روز

    با نام پرودگار مهربانی ها

    سلام به استاد عزیز و دوستانم

    اشتباه اخیر من ک انجام دادم ….

    داستان از این قرار شروع شد ک من این ماه دیر رفتم بازار برای خرید جنس

    و کل جنس های بازار مال شب عید بود

    درصورتی ک مشهد هواش سرده الان

    من برای مغازه کراپ و تاپ و لباس های بهاره آورم

    و این کار باعث شد فروش مغازه من بیادش پایین

    چون لباس های گرم عملا نداشتم

    همش خودم سرزنش میکردم ک چرا اینکار کردم

    چرا دیر رفتم جنس بخرم ک الان همش باس تیشرت باشه

    همیشه بازار لباس2ماه جلو تره برای خرید جنس جدید

    این ماه من واقعا با شرایط سختی اجاره مغازم پرداخت کردم

    درسی ک من گرفتم این بود من باید برای ورودی های مالیم حساب کتاب داشته باشم

    باور های محدود کننده نداشته باشم

    من قشنگ با این باور محدود کننده راه فروش لباس هارو بستم

    اعصابم به شدت داغون بود

    و نشخوار فکری زیادی داشتم

    وقتی این فایل گوش دادم اشتباه خودم پذیرفتم

    نشستم فایل هایی از استاد گوش دادم ک روی باور های خودم کار کنم

    فهمیدم نباید اشتباه گردن عوامل خارجی بندازم

    صفر تا صد ماجرا را مسئولیتش با منه

    سپاسگزار پروردگارم هستم برای پیدا کردن این پاشنه آشیل خودم

    مسئولیت کار خودم قبول کنم

    درپناه پرودگار باشید …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    moghadam گفته:
    مدت عضویت: 2326 روز

    مهری

    به نام خالق بی همتا پروردگار زیباییها

    سلام

    و اما قسمت اول جواب این سوال،

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در ان زمان چه واکنشی داشتی؟ چطور با خودت برخورد کردی؟

    هر چه فکر میکنم میبینم اگه اشتباهی هم رخ داده، اگه موقعیتی هم پیش اومده که باعث شده من اشتباهی انجام بدم انگار که برای رشد شخصیت من لازم بوده. قبل از اشنایی با استاد خیلی به هم میریختم و احساس خیلی بدی بهم دست میداد. احساسی که از عدم عزت نفس بود. ناخودآگاه از انحام اون اشتباه خیلی ناراحت میشدم. خودم رو سرزنش میکردم. با خودم دوست نبودم. خدایا ببخش منو. اصلا به خودم اهمیت نمی دادم.

    ولی از وقتی روی خودم کار کردم بخصوص دوره ارزشمند عزت نفس رو کار کردم بعد دوره افرینش فوق العاده روی من اثر داشت. شخصیت من خیلی تغییر کرده. خیلی راحت تر ارتباط برقرار میکنم و اگه اشتباهی هم رخ بده درسش رو میگیرم. یعنی سعی میکنم حالم رو خوب نگه دارم و دنبال کشف خودم هستم. یعنی میگم چرا من این اشتباه رو انجام دادم. چه چیزی در درونم باید تغییر کنه. متلا من یک ماه پیش برای ازمون رانندگی در استرالیا اقدام کردم. با این که 15 سال در ایران رانندگی کرده بودم ولی خوب شرایط اینجا و نوع رانندگی کاملا متفاوت هست بخصوص که راننده در سمت راست خودرو هست. زمان برد تا استفاده صحیح از راهنما و برف پاک کن، رانندگی، قوانین جدید رو یاد بگیرم. وقتی در ازمون به دلیل سرعت زیاد رد شدم اولش کمی جا خوردم و پیش خودم گفتم عحب افیسر سخت گیری. ولی احساسم رو کنترل کردم.

    به جای بد و بیراه گفتن شروع کردم تمرین بیشتر. دیدم من چقدر هنوز نیاز داشتم به تمرین بیشتر. چقدر در تمرین من تونستم مفهوم صبر رو بهتر درک کنم. چقدر این صبوری تونست بهم کمک کنه در سایر موارد زندگی. اصلا چقدر این رد شدن باعث شد درک من از خودم از اطرافیان از محیطی که دارم زندگی میکنم متفاوت تر و بهتر بشه. هر لحظه به خاطر همون اشتباه کوچک سپاسگزار خداوند هستم. چون باعث شد من خیلی بزرگتر بشم.

    بعد از گوش‌دادن به ادامه صحبت های استاد به این نتیجه رسیدم که خوب من در مرحله درست عمل کردم.یعنی تونستم احساسم رو کنترل کنم و دوباره ثبت نام کنم. تمرین کنم و بتونم سرعتم رو کنترل کنم. تا اینجا عالی. بعضی مواقع که با دوستان میرفتم برای تمرین فرض میکردم که آفیسر بغل دستم نشسته.یهو اضطراب وجودم رو می‌گرفت و ناخودآگاه اشتباهاتی رو آن انجام میدادم. در مرحله اول باید ترس از امتحان و نگرانی رو در خودم ریشه یابی کنم. خوب اگه من راننده خوبی هستم و اینو باور دارم دیگه نیازی نیست که نگران باشم. حالا اون شخص آفیسر باشه یا کس دیگه ای . بر فرض محال که اشتباهی هم انجام بدم و رد بشم آسمون که به زمین نمیاد دوباره امتحان میدم دوباره تمرین میکنم . من باور دارم که جهان بر اساس عدل و زیبایی است . خوب جای نگرانی نیست. اگه من درست عمل کنم اگه من شخصیت کاملی داشته باشم در همون زمان قبول میشم وگرنه اون درس اونقدر تکرار میشه تا من توی اون زمینه متبحر بشم. من در شکست قبلی فهمیدم که باید صبور باشم . عجله نکنم. سعی کردم در زندگی روزمره هم قانون صبر رو تمرین کنم و چقدر نتیجه عالی بود. مواردی پیش اومد که فقط با اندکی صبر و تعمل من تونستم عکس العمل عالی نشون بدم و نتیجه بینظیر بود . از دوستان کسانی بودند که بهم پیشنهاد دادند برو فلان محل ،برو با فلان آفیسر فلان ساعت بهتره . راستش اول خیلی وسوسه میشدم و اقدام هم میکردم ولی وقتی به نتیجه نرسید فهمیدم طبق آموزشهای استاد اگه من تغییر کنم و شخصیت متفاوت و توحیدی داشته باشم اگه تمام جهان هم متحد بشن تا منو شکست بدن ولی اگه خدا بخواد منو بالا ببره این اتفاق میفته. مهم من و کنترل احساسم هست. 

    درس دیگه ای که برام داشت بحث عزت نفس بود. یعنی اگه من در هر شکستی نگاهم رو عوض کنم و درسش رو بگیرم و با تمرین اون رو در خودم نهادینه کنم دیگه نگاه بقیه و حرف و حدیث ها برام ارزشی ندارد. دیگه تلاش نمیکنم خودم رو به بقیه نشون بدم یا حتی با اونا مقایسه کنم. من انسان یونیک و منحصر به فردی هستم که تجربیات خاص خودم رو دارم . 

    پس من با آرامش در آزمون شرکت میکنم و موفق میشم به شرطی که درسهام رو خوب یاد گرفته باشم وگرنه جهان به هیچ وجه خطا نمیکنه . زیر آبی رفتن معنایی ندارد . 

    الهی بینهایت سپاس به خاطر این آگاهی های ناب و ارزشمند و استادی که بینهایت توحیدی عمل می‌کنه و من با دیدنش انگیزه میگیرم با قدرت ادامه بدم. دوستان قدرتمندی که خواندن کامنت هاتون ایده های عالی بهم میده . 

    الحمدلله رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: