ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 27
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر استاد بزرگوار و خانم شایسته
استاد من باهمه حرفهای شما موافقم و موافق بوده ام ولی دراین یک مورد من خودم رو نتونستم راضی کنم که اگر اشتباهی کردیم یا کسی با بی توجهی و اشتباهش به کسی دیگه ضربه بزنه چشم پوشی کنیم
من خدمات خودرویی دارم و بسیار بسیار توی کارم و حرفم حساسم و واس واس دارم وخروجی کاری که از مجموعه ما بیرون میره من هزار بار چکش میکنم چون شغل ما جوریه که با جون آدم ها سروکار داریم حالا همکار ما با بی توجهی و سهل انگاری با شل بستن پیج چرخ ماشینی باعث شد یه خانواده کامل از بین برن تکلیف چیه اون باید چیکارکنه بیخیال باشه خودش رو سرزنش نکنه.حالا توپی که گل نشه اشکال نداره ولی جون آدمی که با بی توجهی از دست بره یکم هضمش برای من سخته.یا مادر بزرگی من داشتم چشمش آب مروارید داشت رفت دکتری که تجربه کافی نداشت قبول کرد چشم مادر بزرگ منو عمل کنه زد کورش کرد الان نمیبینه رفتیم دکتر گفت برید شکایت کنید بیمه هزینش رو بهتون میده الان تکلیف چیه اون دکتر اصلا بیخیال بود و مسولیتی برعهده نگرفت .من توپ بستکتبال داخل سبد نره میپذیرم ولی این برام منطقی نیست .الان من 4سال شاگرد بودم 4سال هم استاد شدم توی کارخودم کارکردم بعداز 8سال یه مجموعه گرفتم و برای خودم کار میکنم الان طرف 6ماه کارنکرده مغازه میگیره و میگه کم کم تکاملو طی میکنم .حالا اگر اون طرف تسمه ماشین مشتری رو شل ببنده و مشکلی برای اون ماشین پیش بیاد باید طرف بگه اشکال نداره من دارم تکاملمو طی میکنم پیش میاد
من ناآگاه نیستم و تمام فایل های رایگان وفایل هایی از شماهم تهیه کردم میدونم کشتی تایتانیک جریانش چی بوده که الان ماداخل کشتی سازی پیشرفتدکردیم میدونم خیلی از دانشمدان ما براثر بی اعتیادی داخل محفظه رو هوای خالص پرکردن و با جرقه منفجر شد و به پیشرفت بشر کمک کرد ولی درک نمیکنم طرف با کم تجربگی و سل انگاری فردی با جون یکی دیگه بازی کنه
ممنون میشم منو راهنمایی کنید درپناهدالله شاد سلامت ثروت مند وسعادت مند دردنیا وآخرت
به نام خداوند مهربان
سلام آقای جلیلی
افرادی که شما از آنها نام بردید در هر صورت جواب فرکانسهای خود را دریافت کرده و شخص خاصی مقصر نیست. خود این افراد با ارسال فرکانس چنین درخواستی را به صورت نا خودآگاه به جهان هستی در زمانی نا مشخص ارسال کرده اند و شخص خاصی که مقصر بدانید وجود ندارد. قدرت تنها در دستان خداوند و خود اشخاص قرار داشته است و اگر بخواهیم دیگران را مقصر دانسته و سرزنش کنیم حتما خود ما نیز توسط سایرین سرزنش خواهیم شد و آن شخص نیز نا آگاهانه به چنین عملی دست زده و ممکن است خود ما نیز در چنین شرایطی چنین اشتباهاتی انجام دهیم و مقصر دانستن آنها علاوه بر این که مشکلی را حل نمیکند باعث می شود جهان نیز ما را در چنین موقعیتهایی یا مشابه آن قرار داده تا ما نیز از این دست اتفاقات را تجربه کنیم. همانگونه که ما نیز اشتباهات زیادی کرده ایم دیگران نیز چنین اشتباهاتی انجام داده باید با خود و دیگران مهربان باشیم و قدرت را تنها به خداوند بدهیم. همانگونه که حضرت موسی نیز فردی را به قتل رسانده و خداوند توبه او را پذیرفت و به مقام پیامبری رسید.
سلامتی، موفقیت،ثروت و سعادت را در دنیا و آخرت برای شما خواهانیم.
خدایا شکرت
بسم الله الرحمن الرحیم…
به نام خدای بخشنده ترین بخشنده ها …
خدایی که منو به آسانی ها هدایت می کند …
به خاطر هر نفسی که می کشم …
به خاطر احساس شادی ها سپاس گزارم …
به خاطر عشقی که در وجودم هر لحظه مثل غنچه ای در قلبم باز می شود …
به خاطر مهر و محبتی که به همه دارم سپاس گزارم … به خاطر اینکه خداوند پیش از من حرکت می کند …
و چه درس های بی نهایتی به من می دهد …
سلام به استاد عباس منش عزیز و مریم خانم شایسته …
سلام به دوستان عزیز …
اینقدر پر از شگفتی ام که می توانم یک کتاب بنویسم …
این داستان : اشتباه و احساس گناه . چیزی که با اون . بعضی افراد می خواهند ما رو کنترل کنند … و بسیار با این موضوع احساس ارزشمندی ما کوفته شده . و له و نورده شده…
استاد حرف های شما خلاف جهت تمام حرف هایی هست که به ما گفتن … خلاف موج جامعه که همیشه تو رو از اشتباهی کوچک اما زندگی تو رو تحت تاثیر قرار می دهد می ترساند.. اما من مثل سهراب سپهری ، من خلاف جهت آب شنا کردن را مثل یک معجزه باور دارم …
یک باور مهمی که در ذهن ما کوفته شده این هست که اگر برای یک کار اشتباه به اندازه کافی تنبیه نشوی و سرزنش نشوی ، امکان انجام دوباره ی اون اشتباه هست . و بسیار بسیار با مثال و غیره به ما ثابت کردن … و به این ترتیب برای اینکه اشتباهی انجام نشود ، بخش مهمی از خود ما رو گرفتن و در بند کردن …( البته این خود ما هستیم که رفتارهای تاثیر گذار رو با خود انجام می دهیم و نباید نقش خودمون رو کم در نظر بگیریم … ) یادم می آید وقتی در گذشته اشتباهی انجام می دادم . کل روزم رو از دست می دادم . مخصوصا رفتار اشتباه با دیگران و به اصطلاح اجتماعی نبودن … چقدر سرزنش پشت سرزنش … چقدر خود تخریبی … اشتباهاتم رو به دیگران می گفتم و گفتنش هم حالم رو بدتر و بدتر می کرد . و اونا هم قرار نبود که رفتاری بهتر از خودم باهام داشته باشند . وقتی که خودم با من چنین رفتاری داشتم…
و اصلا به آسانی نمی توانستم از اشتباهی بگذرم . چون می ترسیدم اگر به آسانی از خودم بگذرم . در آینده این اشتباه رو انجام دهم . و رفتار دیگران با من هم می شود حدس زد … مرتب اشتباهاتم رو به من گوشزد می کردند . منو از اشتباه میترساندن و اگر اشتباهی اتفاق می افتاد . حتی اگر سهم من کم بود . خیلی زمان ها سهم منو بزرگ جلوه می دادن. و خیلی زمان ها برای اشتباهات تنبیه شدم . اما برای کار خوبی که انجام دادم تشویق نشدم . چون وظیفه ام این بود که درست انجام بدهم!
من استاد می ترسیدم. هراس عجیبی داشتم برای اشتباه در مقابل دیگران انجام دادن و فرزندم و همسر و در محیط کار و و و …
و حالا حرف های شما استاد عزیز … واقعا که آب روی آتش هست … چه هدیه ی گران بهایی …
و وقتی به خداوندم فکر می کنم که او اصلا از من نمی خواهد بی خطا باشم … او می خواهد من فقط به او اجازه بدهم که او کارها رو برایم حل و فصل کند . مطمئنم حالا اگر بدترین کارها رو انجام بدهم او با آغوش باز از من پذیرا هست … با باز ترین آغوش … اگر سیستمی نبود … اگر همه چیز نبود لبخندی رو لب …
و من تقوا داشته باشم … کنترل ذهن داشته باشم …
چقدر خوبه استاد به این یقین برسیم تمام خطا های ما قابل جبرانه… می خواستم بگویم 99 .99 درصد اما گفتم وقتی خدا هست به معنای تمام اشتباهات هست … توانایی و بخشندگی اش و رحمتش و جبار بودنش (به معنای جبران کردن ) بی نهایت هست …
یادمان باشد که حضرت موسی یک انسانی رو به قتل رساند و بعد چه اتفاقی افتاد … گفت خدایا ببخشید ..
خدا بخشید و مسیر درست رو رفت و پیغمبر شد … هیچ پیغمبری بی خطا نبوده …همه خطا می کردند و بعد خداوند هدایت می کرده . به بهترین مسیر ها …
به بهترین راه ها …
ما از اولی که دنیا آمدیم همه چیز رو بلد نبودیم. ما دنیا آمدیم که زندگی کنیم … این درس مهمی هست و باور دیگر که در مسیرم به من کمک کرد . اینکه من برای دیگری به دنیا نیامدم … نه برای فرزندی کردن … خدمت کردن … مادری کردن … اینا همه در جایگاهش قرار گرفتم تا به من درس بدهد و چه درس های عمیقی …
باعث صلح بخشیدن به من و نه گرفتن تکه های وجودی من از من … نه برای خورد کردن من به تکه های کوچک تر … بلکه برای دیدن خودم … برای دیدن وجودم … برای یادآوری اینکه خداوند هست در وجود منه … برای گسترش من تا بی انتها …
اگر بفهمیم که ما انرژی هستیم تا ماده و بفهمیم سطح انرژی ما اتفاقات رو رقم می زند …
این فایل ها باعث می شود تا در مورد چالش هایمان صحبت کنیم …
یکی از اشتباهات من به عنوان مادر این بود که من فکر می کردم . کودکم در محیط و به صورت خود به خود حرف زدن رو یادمی گیرد . مدتی درگیر آینده شدم . او رو در مقابل تلویزیون می نشاندم و با او به صورت زبانی ارتباط کمس برقرار می کردم و بیشتر هم فیلم های اینگلیسی و باعث شد کودکم نتواند صحبت کند و بعد چه اتفاقی افتاد …
اولش به شدت ترسیدم . اینکه مشکلی داشته باشد . و استرس غم ناراحتی . سرزنش خودم …
ولی بعد این احساسات رو سعی کردم کنترل کنم … یادمه برای این کار پارک می رفتیم … پیاده وری می کردم …
و اینکه کم کم توانستم ذهنم رو کنترل کنم … احساساتی مثل اینکه اگر من اینقدر خودمو درگیر کتاب نکرده بودم … همش قائل کتاب و … رد کوچک و کوچک تر کردم …
و بعد باهاش یک عالمه بازی کردم … کتاب های مختلف براش گرفتم … بازی های هوشی و …
و باعث شد در زمان کمی هم صحبت کند و دست ورزش اش قوی بشود … و چقدر خودم در این زمینه اطلاعات به دست آوردم و یاد گرفتن بیشتر در لحظه ی حال باشم …
و اما نکته ی مهم دیگر و احساسی که هنوز باید بهش رسیدگی کنم … ترس از این اشتباه … زمان هایی که برای خودم هستم احساس نگرانی برای فرزندم … که نکند دوباره برگشتم به گذشته … و به پیرامونم کم توجه م کنم …
باید به خودم گوشزد کنم که حق داریم که در مقابل فرزندمان اشتباه کنیم … من دارم تلاش می کنم … با او بازی می کنم و با او نقاشی می کشم … اونو بیرون می برم … و جدا از اونا این اعتقاد رو باید پیدا کنیم که خداوند هست و او ما رو هدایت می کند و حالا اگر این اتفاق افتاد . برای دادن درس هایی به من بود . و برای علاقه مند شدن بیشتر من به وقت گذراندن با فرزندم …
و استاد چقدر بچه ی من در این مدت بچه ی آرومی شد . چقدر آسانی ها به سراغ من اومد …
چقدر اطلاعات عمومی اش بالا رفت و چقدر از حرف زدن باهاش لذت می برم …
اشتباهات در روابط …
خوی گاهی اشتباهی و یا حرفی از روی سهل می زنم … و خوب بحثی پیش می آید . خوب یک باور الکی خوب رابطه ی ما هیچ وقت خوب نمی شود . و او قرار نیست تغییر کند و …
و مهم ترین باوری که به دست آوردم این است که تضادی اومد تا بفهمم چی بخواهم … یک خواسته و اینکه همیشه با همسرم در اوج ناراحتی درگیر می شدم . و مرتب خواسته هامو به او گوشزد می گردم و حتی خواسته های غیر منطقی واقعا خواسته هایم از او 99 در منطقی نیست و اصلا وظیفه ی او نیست که برآورده کند …
کاری که کردم مستقل شدم …
و از خداوند خواستم که مستقل تر بشوم … خواسته هایم رو وظیفه ی خودم دونستم که حل کند و نه او …
یاد گرفتم در مورد مسائل به جا او با کسی صحبت نکنم و یا به خدا و خواسته هایم رو بگویم …
د اگر همسرم گاهی منو رک برای اشتباهی سرزنش می کند … احساساتم رو حفظ تر می کنم … و اینکه بله اشتباه صورت گرفته مگر من نباید خطا کنم . مگر قرار بود که معصوم باشم … نه عزیزم من اینطوری هستم و اصلا اشکالی ندارد …
و نکته ی خیلی مهمش هم این هست که خودم هم اشتباه و یا اصلا شخصیت آدم های مقابلم رو می پذیرم و می گم آقا این آدم اینه … اینطور فکر می کند و تو کی هستی که بگویی درسته و یا غلط …
هرکسی به هرصورت که می خواهد اجازه دارد فکر کند و اصلا هیچ اشکالی ندارد. و هیچ فکری قرار نیست دنیای منو محدود کند . بلکه گسترش بدهد …
استادم نکته ی دیگری که یاد گرفتم . پذیرا باشم در مقابل خودم …
خودم رو بپذیرم و نه اینکه مرتب بخواهم تکه های وجودم رو در مقابل دیگران پنهان کنم . چرا که اعتقاد داشتم این ها تکه های اشتباهی منه …
پذیرش کردن خودمان و اشتباهاتمان باعث می شود . آسوده قدم بزنیم …آسوده خودمان باشیم…
و یکی از دلایلی که خواستم خودم باشم . دیون اینکه شما در مقابل دوربین خودتونو…
اشتباه و یا عدم اشتباه و بعد درس یادمی گیریم و ادامه می دهیم …
و اشتباه دیگد ، من در محیط ورزشی ام با مربی ام بحثی داشتم . و در حالی که تلاش داشتم اونو راضی نگه دارم . رفتار درست گذشت کردن …
و بعد مرتب از خودم این سوالو کردم چرا چرا؟؟
جوابش این بود که وقتی کسی رو برای خودت بت و بزرگ کنی و رضایت او رو بالاتر از رضایت خودت قرار بدهی …
همین می شود …
استادم هنوز مبتدی هستم ولی واقعا یاد گرفتم که کنترل ذهن کنم . و خوبی های او رو به خودم گوش زد کنم … و روی ویژگی مثبتش فکر کنم …
و بعد به خودم گوش زد کنم که نیازی نیست همه آدم ها رو راضی نگه داری …
اولین کس خود من هستم . و باید خودم هستم که باید در اولویت باشم . و اینکه استادم دقیقا فهمیدم چه می خواهم … و مستقل تر شدم .. روی پای خودم ایستادم. و نخواستم تعریف خودم رو به دیگری بسپارم .
و اشتباهات درس های بزرگ و بزرگ و بزرگ تر دارند … اگر مسئولیت کارها رو خودت به عهده بگیری … اگر توجه مثبت داشته باشی … اگر خواسته هایت رو در دل ناخواسته هایت پیدا کنی و اونو گنج بدونی …
و اینکه در زیبا بینی و توجه به زیبایی ها و ناتوجهی به نازیبایی ها و قضاوت دیگران و اتفاق ها خوب هنوز خیلی خیلی اشتباه دارم …
و این باعث می شود دوباره توجه مثبت و مثبت کنم … و به خودم یادآوری کنم که به من ربطی ندارد دیگران چه فکری دارند مربوط به خودشان…
البته استاد ترمزهای وهنی خودم هم پیدا می کنم . که یادگرفتیم دانای کل باشیم . نصیحت کنیم. و در مقابل اشتباه دیگران ، غیر انعطاف باشیم …
افرادی که این طورند یا خودشان بیشترین اشتباهاتم می کنند و یا اینکه اصلا زندگی نمی کننند …
اشتباه نکردن به معنای حق طبیعی زندگی کردن از خودمان هست … چرا که وقتی نمی خواهیم اشتباه کنیم . به سبک خود رفتار کردنو از خودمان می گیریم … به سبک خود زندگی کردن ، قدم زدن و می خواهیم تقلید کنیم از دیگران … و در انتها خودمان رو فراموش می کنیم و خودمان رو فراموش می کنیم …
در انجام ایده هایم هم اشتباهاتی انجام دادم و راستش الآن هم نمی دونم دارم درست انجام می دهم و یا خیر …
راستش به قول استاد تا کاری انجام شود . درست و یا غلطش مشخص نمی شود. و من راسخ هستم که این کار رو انجام دهم … و مسئولیتش رو هم به عهده می گیرم و در کنارش هم از خداوند می خواهم که منو هدایت کند …
شاید در این مسیر ناکامی هایی بود … اما بیش از اندازه خوشحالم چرا که خودم رو تجربه کردم …و باعث شده تا آدم های اطرافم هم تحسینشون کنم و اجازه بدهم سبک خودشان زندگی کنند و رفتار کنند و این سودش برای خودم هست…
فایده ی دیگر اینکه به خودم اجازه دادم اشتباه کنم . این هست که به بچه ام هم اجازه ی این کار رو می دهم . و هر وقت خودش می گه مامان باختم . مامان ببخشید فلان کار رو کردم … بهش می گم خوب همه آدم ها اشتباه می کنند و البته درس مهم اینکه ممکنه من در زندگیش تاثیر بگذارم ولی خودش در زندگی اش بی نهایته …
و او خودش هست که در انتها زندگیش رو رقم می زند …
اشتباهات ما هم جهان رو گسترش می دهد و اصلا فراموش نکنیم چقدر خودمان از کارهای مادر پدرمان درس گرفتیم …
شاید اگر پدر استاد عباس منش انسان منفی نگری نبود استاد عباس منش تصمیم نمی گرفت استاد عباسمنش شود …
من هم همین طور … البته هرچه بیشتر کارهای اونا رو موهبت بدونیم بهتره …
فرزند هایی که اعتقاد دارند اشتباه مادر پدرشون اشتباه محض هست و اونا رو قضاوت می کنند . و لقب خنگ . بی رحم و … دقیقا همان اشتباهاتم می کنند … و اشتباهات اونا رو به شکل های دیگ انجام می دهند …
بفهمیم … درک کنیم … انسان بودن ما … مهم ترین دلیل ماست… ما یکبار بیشتر در دنیا نیومدیم…
همه فکر می کنیم که رزرو شویم . هم به معنای بزرگ شدن روح و فهمیدنه… اما این طور نیست … گاهی بزرگ شدن ما به معنای این هست که مرتب تکه تکه از وجود خود کندیم … یا به دیگران دادیم و یا پنهانش کردیم … و به معنای خالی شدن خودمان هست …
چقدر زیباست که گاهی به اشتباهاتمان به عنوان اثر هنری که اشتباهی در دلش یک اثر هنری دیگر در درون خودش خلق کرده نگاه کنیم و بعد لبخند بزنیم و بگیم زیباست نه …
یادمان باشد که در مسیرهای درسا همیشگی نمی توانیم به مسیرهای بکر و رادوست داشتنی برسیم …
علت گم شدن خیلی هایمان اینه که تداوند می خواهد ما رو به جایی ناب ببرد …
خیلی زیباست ، نه ؟؟؟
الآن که دارم اینا رو می نویسم دارم کهری می کنم . که اصلا در مخیله ی ذهن ترسوی من نمی گنجید که بخواهم این کار رو بکنم …
اما دارم به زعم دیگران اشتباه می کنم . و من تسلیم در مقابل این اشتباه …
و سعی می کنم نجوا ها رو خاموش می کنم تا بدون نگرانی و ترس باشد …
سپاس گزار شما استاد عزیز هستم …
چقدر اعتراف های من به اشتباهاتم زیبا بود … هیچ فکر نمی کردم که از اشتباهاتم با چنین افتخار و به عنوان یک شاهکار یاد کنم و خوشحال باشم که اشتباه کردم …
ولی خوب منم مثل استاد سپهری …
خلاف جهت آب شنا کردنو مثل یک معجزه باور دارم و افتخار می کنم به اشتباهات …
سلام به استاد و دوستان عزیز
راستش من با شرکت در دوره احساس لیاقت خیلی بهتر شدم
نمیگم عالیم و مشکلی ندارم ولی نسبت به قبل خیلی بهترم.
گفتگو ها رو که کنترل میکنم،چه تو ذهنم چه با صدای بلند و به خودم بدوبیراه نمیگم،البته هنوز اون اوایل احساس گناهه و احساس اشتباهی بود و کمبود رو دارم.
مثلا وقتی که یه اشتباهی میکنم این حس ها میاد سراغم حس اینکه دوباره اشتباه کردی،کار فلانی رو خراب کردی،سوتی دادی و… اون حسی که بعد این نگاه ها میاد رو دارم ولی سعی میکنم با سکوت و یا حرفهای خوب به خودم زدن و مشغول کردن خودم به کارهای دیگه بیخیال بشم و خودمو ببخشم.اینجوری راحت تر میتونم کنترلش کنم و بگذرم.
به خودم میگم که من خدا نیستم،یه انسانم
همه اشتباه میکنن،پیش میاد
ازش درس میگیرم و بیشتر حواسم رو جمع میکنم
همیشه از خدا میخوام که هدایتم کنه به کار درست و اگه اشتباهی هم کردم خودش به اصلاحش بهم کمک کنه و راستش همیشه اینکارو برام کرده،حالا یا کار رو درست انجام دادم یا اینکه یه راه حلی براش پیدا شده.
میشه یه کارهاییم نکنم بخاطر ترس از اشتباه
تو مثالهایی که زدید من خیلی ترس دارم از اشتباه کردن تو جمع ها،از نگاه و تمسخر دیگران
مثلا انگلیسی صحبت کردن تو جمع یا یه حرکتی انجام دادن
خیلی میترسم نکنه اشتباه کنم و دیگران مسخره ام کنن برای همین از این جور چیزها دوری میکنم.
با اینکه خیلی وقته روی خودم کار میکنم ولی چند وقت پیش سر یه مسئله خیلی با پدرم تند صحبت کردم و ناراحتش کردم.حسابی عذاب وجدان گرفتم و به سختی میتونستم ذهنم رو کنترل کنم. حس خیلی بدی داشتم و انگار که کار کردن روی خودم فایده ای نداره و در کل ذهنم سعی میکرد بخاطر این اشتباه همه دستاوردهام رو نادیده بگیره
شروع کردم به خودم حرفهای خوب زدن که اشکال نداره،میتونم دفعه بعد بهتر عمل کنم،یه لحظه عصبانی بودم و…
بهش زنگ زدموو از دلش درآوردم.اونم خیلی خوب برخورد کرد.
این باعث شد بیشتر حواسم باشه و به رفتارهام فکر کنم
باعث شد که دیگران رو قضاوت نکنم که چرا فلانی فلان جور رفتار میکنه و بپذیرم که آدمها تو یه شرایطی ممکنه اشتباه کنن
به به دوست من (◍•ᴗ•◍)️
خیلی کامنتتو دوس دارم .
خودم به شخصه خیلی از فضای که دوره احساس لیاقت داره تعریف کردند شنیدم .. خیلی دوس دارم منم بتونم تو این فضا شرکت کنم . و حالا خدا هدایتم کرده به این دوره و داره با من درباره احساس گناه حرف میزنه . و بعد هدایت میشم به اینجا جایی که منم احساس میکنم بخشی از این دوره هستم .
داشتم یه فیلم انگلیسی نگاه میکردم . اموزشی بود و کلا تو یه فضای دیگه بود و بعد یهو میام و میبینم میگه
مغز شما ابر کامپیوتره و گفتگو های درونی برنامه نویسی اونه .
یه لحظه جا خوردم . انگار یه فایل از استاد عباس منش دیدم . و همینه و اگه داریم با سرزنش برنامه نویسیش میکنیم که واویلا .
حالا مثلا شما به هر دلیلی با پدرتون بحثتون شده ، چیزی که پیش میاد برای هممون ممکنه .
حالا پدر شما یا من غصه خوردن شما رو نمی خواد . تنها چیزی که میخواد دوباره ببینتون . خودمونو ببخشیم . اینطوری اونا با شاد دیدن ما راحت ترند . کلا وقتی هم با خودمون اوکییم با بقیه هم اوکییم .
من خودم اشتباه بزرگی مرتکب شدم که احساس میکردم که با خانوادم هیچی که اصلا تو این دنیا دیگه نمی تونم زندگی کنم . فکر میکردم که اصلا نمی تونم با خانوادم باشم . اون موقع خیلی محتاتانه به خودم نزدیک شدم . سعی کردم جوری که خودمو پس نزنم با خودم حرف بزنم . به خودم یاد اوری کنم منم حق زندگی دارم . من برای پدر و مادرم فرزند فوق العاده ای بودم همیشه . این شرایط درست میشه .
کم کم به زندکی برگشتم . احساساتمو کنترل کردم و دوباره به زندگی برگشتم . دوباره برگشتم پیش خانوادم .
فارغ از گذشته ایندتو از الان میسازی . فرکانس یعنی در هر لحظه . اینه که سرزنش رو در ذهن من بی معنی میکنه . کوپون الانمو بسوزونم بخاطر چند لحضه قبل ؟
در لحظه زندگی کنم . استاد بود میگفت از چیزی میتونی ببخشی که داری . میخوای پول بدی باید پول دار باشی . می خوای عشق بورزی باید درونت عاشق خودت باشی . اصلا میخوای بقیه رو دوست داشته باشی باید عاشق خودت باشی .
دوست من عاشقتم . خیلی خوشحالم که هممون تو این دوره فوق العاده کنار هم جلو میریم . خودم تا حالا اینطور ریشه ای به مسایلم نگاه نکرده بودم و تمام اینا برام جدیده . انگار منم دارم تو دوره ها شرکت میکنم .
موفق باشی . منتظر نتایج فوق العادت هستم دوست من
موفق باشی
سلام خدمت استاد عزیز
1.اقا من همین دیشب یه اشتباه پر تکرار رو داشتم که در زمینه وسواس فکری بود مشکلم اینکه بیش از حد به یک موضوعی فکر می کنم در حدی که استرس منو در بر میگیره این مشکل رو من طی چند ماه اخیر بارها روش کار کردم اما باز هم دیشب این اشتباه رو انجام دادم
2 دیدگاهی که در مورد این اشتباه داشتم دیدگاه خوبی نبود و تقریباً خودم رو سرزنش کردم و توقعم از خودم بالا بود که چرا این اشتباه دوباره تکرار شد البته من روی خودم در این زمینه کار کردم و نسبت به قبل خیلی خیلی بهتر شدم اما تجربی دیشب به من گوشزد کرد که من باز هم در این زمینه نیاز به کار دارم و طی پیشرفت هایی که داشتم،بالاخره دیشب تونستم سرزنش کردنو کنار بذارم
3 احساسی که داشتم نسبت به این اشتباه احساس منفی بود اما نکته خوبش اینجا بود که این احساس نسبت به قبل کمتر منفی بود و خدا را شکر من در این زمینه پیشرفتهای خوبی داشتم و در نهایت تونستم احساسمو بهتر کنم
4 برای بهبود این مشکل و بازخورد من با این مشکل گفتههای همین فایل که استاد فرمودند خیلی به من می تونه کمک کنه و به جای سرزنش کردن خودم باید سریعتر خودمو پیدا کنم و راحت با مشکل برخورد کنم توقع بیجا از خودم نداشته باشم.
امیدوارم که تجربیات و تمرین من به شما عزیزانی که کامنت رو مطالعه میکنید کمک کرده باشید به امید بهترینها
سلام
برخورد من در مواجهه با اشتباهات بستگی داره به نوع اشتباهی که انجام میدهم
اگه اشتباهات از نوع تکراری باشه بستگی به پاشنه آشیلهام داشته باشه ،بستگی به وابستگیهام باشه ،به رفتارهایی که فکر میکردم درست شده، به هم میریزم ،ارامشم رو نمیتونم حفظ کنم و خودم رو سرزنش میکنم : دیدی هنوز هم ریشهای نتونستی مشکلت رو حل کنی
تو فقط فکر میکردی درست شده
اصلا انگار همیشه این مشکل با تو خواهد بود ،دیدی بازم اشتباه کردی؟
و در این لحظات بسیار احساس ناتوانی عجز و ضعف میکنم
اینها گفتگوهای ذهنی من بلافاصله بعد از انجام اشتباهاتم، ایرادهای شخصیتی که فکر میکردم درست شده هستند
اما بعدش ،فکر میکنم خیلی هم بد نیست هرچند وقت یکبار به واسطه همین اشتباهات متوجه بشم که تا همیشه باید از این درختی که تازه کاشتم مراقبت کنم همیشه باید مواظب ضعف های شخصی ام ، باشم
اشتباهی که همین چند وقت به صورت تکراری دوباره تکرار کردم، دلسوزی، برای دیگران بود دیدم همین آدمی که خیلی دلم با حال شرایط مالیش سوخته و خیلی سعی کردم تو کار باهاش خوب تا کنم ،کار انجام نشده رو به خاطر درک شرایطش حقوق بهش رو پرداخت کردم، چنان ازش بیاحترامی و کم لطفی دیدم که هنگ کردم و با خودم گفتم :حقته دقیقاً این سزای کسیه که دوست داره خدا بلند شه و بشینه جای خدا
درسات رو بگیر ،اخه چقدر از یه سوراخ گزیده شی ، سعی کردم دیدم رو به این قضیه هر چند تکراری مثبت کنم تا کمی احساسم بهتر شه و موفق هم بودم که :ببین فکر میکردی این پاشنه آشیل درست شده, هنوز این باور بیخوده دلسوزی با تو هست , این بار حس میکنم با تفهیم بیشتری درسم رو گرفتم چون شدت ضربه اش برام خیلی محکم بود
یاد گرفتم که حریم و محدوده خودم رو حتماً حفظ کنم به خصوص، در موارد کاری
یاد گرفتم که در مسائل کاری مدیر باشم نه دوست کمتر حرف بزنم جدیتر باشم،خودخواهتر باشم محکم صحبت کنم و درست برخورد کنم
یاد گرفتم همیشه اول کار قرارداد بنویسم و کارم رو محکم بگیرم هر چقدر هم به طرف اعتماد دارم قوانین رو رعایت کنم
اما اگر اشتباه مربوط به برخورد با دیگران یا مسائل روزمره یا باشه ، ناراحتی من شاید به یک دقیقهام نرسه سرزنش که اصلاً کل تلاشم تو این موارد اینه که خودم رو دوست داشته باشم ،و اجازه ندم آرامشم به هم بریزه، به نظرم این مسائل بسیار مسائل کوچیک و پیش پا افتادهای هستند و ارزش کوچکترین ناراحتی و احساس بد رو ندارند
اگه قبلاً با پسرم برخورد درستی نداشتم یا باهاش جدی برخورد میکردم خودم رو خیلی سرزنش میکردم،وبراش دلسوزی میکردم ، اما الان میگم نه ،منم یه آدمم یه میزان تحملی دارم و اینکه فرزندم هم باید مسئولیت کارهاش رو بپذیره،بازخورد رفتارهای اشتباهش رو ببینه و سعی میکنم احساسات عواطف مادرانه با برخورد صحیح و تربیت درست و اصولی با هم انجام بشه و هیچ کفه ای بالاتر نباشه
سپاس
به نام خالق هستی بخش
سلام استاد و مریم جان
من خیلی اینگونه فایلها رو دوست دارم و حتما تمرین رو انجام میدم
از اطلاعات و کامنتها ی دوستان هم عالی هستند و تشکر میکنم از همگی بزرگواران
اشتباه ی که کردم و تلاش میکنم زودتر حلش،کنم یه حساب مالی بود که باعث شد تجربه کنم و درس گرفتم که بجز توانایی و مدل خودت به دیگران فکر نکن
دلسوزی الکی نکن و تلاش کن خودت برای خودت زندگی کنی
و بخاطر دلسوزی باعث شد تا ضرری کنم و هنوز نتوانستم کامل جبران کنم
ولی تلاش خودم رو میکنم و درسش رو بگیرم و پیشرفت کنم
اشتباه ی که میکنم در مورد فرزندانم بیشتر میشه گفت حساس رو درسش حالا نشد کلی غر بزن و بگو اونم دیرتر متوجه میشه و تو هم عصبانی میشی،و این روال ادامه داره
خب دلیل این حرکت اگه من الان بهش سخت نگیرم و یاد نگیره جلو هم کلاسی ها کم میاره،
تو کلاس تنبل میشه و عادت میکنه
جلو دوستان هم سنش همیشه فقط نگاه میکنه و اظهار نظری نداره
باید بلد باشه نمی گم اول باشه ولی باید جزو خوبها باشه
حالا با سخت گیری من درسته یاد میگیره ولی چه تاثیری در روحش داره
اومدم کمی بهتر شدم
جمله تاکیدی که فرزندم درسش رو میخونه به خوبی یاد میگیره و تلاش میکنه
خودش به فکر خودش و یادگیری ش هست
پس توکل کنم و آرام تر باشم
حالا نتیجه سوالات را بهتر حل میکنه و من از اینکه داره پیشرفت میکنه خوشحالم
این روش و کنترل بعد از ناراحتی باعث شده تا زودتر خودم رو آروم کنم و بهتر بتونم به مسائل نگاه کنم
هر زمان اتفاقی میفته من کلا از دید دیگه میبینم و از این رفتار خودم خوشحال تر هستم
خدایا شکرت بابت همه چیز
این مسله در مورد کار هم پیش میاد و سعی میکنم از مشتریان نقد خودم و یا خوب تحویل دادن کار خوشحال باشم و نتیجه خوب بگیرم
امید دارم در مورد مسله مالی هم زودتر تر نتیجه عالی مورد نظرم رو بگیرم خدایا شکرت درسش رو گرفتم و تو بخوبی مرا به مسیر آسانی هدایت کردی خدایا شکرت
شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت
سلام خدمت دوستان و استاد گرامی
من در مورد کارم این موضوع را در نظر گرفتم و پاسخ دادم
زمانی که در کارم به مشگلی برمیخورم و نتیجه ی دلخواه را کسب نمی کنم این سوال را از خودم میپرسم که من کجای راه را اشتباه رفتم که اینجوری شد؟
اول کمی کلافه و عصبی میشم چون از خودم انتظار دارم کمی به خودم زمان میدم و به این فکر میکنم که چه دلایلی در رخ دادن این اشتباه میتونه دخیل باشه و شروع میکنم به بررسی تمام جنبه هایی کا در این اتفاق دخیل بودن و در ذهنم دائما در حال بررسی اون موقعیت یا پوزیشن هستم چه از نظر تکنیکی چه از نظر روانشناسی و اگر خودم به جواب نرسم از دیگرانی که در کار من مشغول فعالیت هستن کمک میگیرم و صحبت میکنم باهاشون در نهایت ایراد کار را پیدا میکنم و اون موقع احساس میکنم یه مرحله رفتم جلو و بعد تمام تمرکزم را روی اصلاح و تقویت اون نقطه ضعف میزارم و خوشحالم که پیداش کردم و میتونم از تکرار دوباره ی اون اتفاق در کارم جلوگیری کنم و به خودم میگم اشکالی نداره که الان ایجوری شد به جاش تو نقطه ضعفت را پیدا کردی و با برطرف کردنش هر روز به سمت بهتر و بهتر شدن پیش میری و تسلطت روی چک لیستت بیشتر میشه و اتفاقای خوب توی راهه تو فقط ادامه بده
به نام رب العالمین
سلام بر استاد عزیز
سلام بر تک تک دوستان عزیزم در این سایت
من وقتی داشتم توی دفترم به این سوال پاسخ میدادم خیلی دقت کردم به اشتباهاتی که انجام داده ام و جالبه که به این نکته رسیدم که تمام اشتباهات من برگشته به احساس لیاقت من و همون نقطه را آسیب زده.
من اشتباهات زیادی در مورد کارم مرتکب شدم که به آدم ها زیادی از حد بها دادم و کار خودم و توانایی خودم را کم فرض کردم و از همون نقطه آسیب خوردم.
و جالبه که سرزنش هایی که به خودم زدم باز هم از همون نقطه بوده که من لیاقت ندارم کار من خوب نیست و هزاران مورد مشابه.
امروز که دارم بررسی میکنم میبینم اون من هستم که باید برای کار خودم ارزش قائل بشم تا دیگران هم ارزش کارم را بدونند.
و اخیرا تقریبا یک سال پیش باز هم من یکی از کارهای خودم یعنی نقاشی خودم را هدیه دادم به یکی از عزیزانم. و جالبه به یکی از عزیزانم یعنی خواهرم . و از اونجایی که اونها بهایی بابتش پرداخت نکرده بودند براشون بعد از مدتی بی ارزش شد. و اون تابلو را یه گوشه ای انداخته بودند.
من وقتی دیدم خیلی خیلی ناراحت شدم و جالب اینجاست دیوار خالی خالی و بی روح شده بود و اینقدر که هر کسی این بی روحی را متوجه میشد . و میگفتند که یه چیزی کمه . اما متوجه نمیشدند .
دیوار را رنگ زده بودند و دیگه تابلو را به دیوار نزده بودند. من خودم را سرزنش کردم که کار من بی ارزشه.
حتما اونو دوست نداشتند و توانایی خودم را زیر سوال بردم.
در حالی که خواهرم با اونهمه ثروت چون بهایی بابتش نداده بود ارزش کار من را نمیدونه و حاضره خونه اش بی روح باشه اما اون را نزنه . چون هر کسی اومده بود از تابلو تعریف کرده بود و میگفتند عجب کار جالب و مدرن و شیکی. از کجا گرفتی.
اما یا حسادت بود که به من ربطی نداره یا بی ارزشی چون بهایی نداده بودند اونم دیگه به من ربط نداره.
درسی که من گرفتم این بود که بابت کاری که انجام میدی ارزش قائل شو حتی برای عزیزترین کسان زندگیت.
همونطور که استاد در مورد فایل هاشون فرمودند که من حتی به خواهرم هم رایگان نمیدهم امروز من متوجه این موضوع شدم.
بله چون من بهای کارهایم را داده ام سال هاست زحمت کشیده ام و توانایی خودم را بالا برده ام و یادگرفته ام پس برای کار خودم ارزش قائل بشم .
این از ناشایستگی من نیست و کار من ارزشمنده بلکه این از احساس لیاقت منه که سرچشمه گرفته.
و این منم که به کارم بها میدهم ارزش میدهم و قول دادم و این قول را تا الان هم انجام دادم به هیچ کس رایگان و هدیه کارم را نمیدهم .
حاضرم برم براش هدیه از بیرون بخرم اما کار خودم را ندهم. من دیگه برای خودم و برای کارهایم ارزش قائل میشم و به دیگران هم اجازه میدم تا اونها هم انتخاب کنند.
برای انتخاب اونها هم ارزش قائل میشم شاید کار من سلیقه اونها نباشه پس دست از سرزنش خودم برداشتم . به دیگران احترام گذاشتم و متقابلا برای خودم هم احترام گذاشتم. و این برای من عالی بوده.
من حتی این مورد که استاد میفرمایند که در مورد انتقال آگاهی های خود به دیگران هم خسیس باشید خیلی دارم کار میکنم.
چرا باید به زور به دیگران اینهمه آگاهی که بابتش زحمت کشیدم متن ها نوشتم خوندم فایل گوش کردم کامنت ها خوندم ، اونها را به راحتی در اختیار دیگران بزارم. شاید این آگاهی ها سلیقه اونها نباشه چرا من باید وقتم را خیلی ارزشمنده برای اونها بزارم و صحبت کنم .
پس جدیدا در صحبت کردن هم خسیس شده ام . و به دیگران احترام میزارم به نظرات و سلایق آنها احترام میزارم.
و متقابلا احترام هم دریافت میکنم چون به خودم بیشتر از همه احترام میزارم و اینجوری نه از دست کسی ناراحت میشم نه دیگه خودم را سرزنش میکنم و نه توانایی خودم را زیر سوال میبرم.
بلکه درس اون اشتباهم را میگیرم و مثل بازی های کامپیوتری میرم مرحله بعد .
استادم ممنونم که از کلام شما گوهر میبارد . استاد عزیز واقعا که تک تک جملات شما ارزشمنده و شاید الان من یک درصد کلام شما را متوجه بشم.
من این را توی این دوسال متوجه شده ام که تمام فایل هایی که در اوایل اومدنم به سایت گوش کرده بودم یه جور دیگه متوجه شده بودم الان یه جور دیگه هستم.
زمانی که شروع کردم به دوازده قدم بازهم یه جور دیگه متوجه شده ام . و جالب باز اینجاست که من قدم پنجم را گرفتم و فعلا دارم هی تکرار میکنم بازهم هر بار تکرار اونها یک جور دیگه متوجه میشم.
خدا را شاکرم که شما استاد عزیز را در مسیر زندگیم قرار داده است.
و همینطور شما که با عشق خالص و بی توقع دارید آگاهی به ما اضافه میکنید هر روز بیشتر، سرشار از عشق خالص شده اید. و این از کلام شما پیداست.
سپاسگزارم
دوستتون دارم
با سلام
امیدوارم همیشه عالی و سلامت باشید
اشتباه بنده در شرایط کاری بوده البته لا توجه به اینکه میخوام در سطح بالای باشم
وقتی متوجه شدم که نمودار رشدهارو میدیدم حسرت خوردم ولی تحسینم کردم بخصوص در شرایط سخت امروزی
اول سرزنش کردم خودمو ولی بعدش گفتم اونا تونستن منم میتونم
ولی اینم متوجه شدم خب یه سری ابزار میخوام که باید دنبالش باشم
اما توحرفه ما کسی درست راهنمایی نمیکه اموزش هم زیاد دیدم باید حس خواستن رو در خدم تقویت کنم و بدنلالش برم
انشالله با قبول کردن اشتباهاتم تکمیل دانشم وقت گذاشتن برنامه ریزی کردن تعهد به انجام وراهنمایی های شما حتما اینبار میرسم به اون سطح موفقیت با تشکر
مریم ارفعی
تهران
با سلام
امیدوارم همیشه عالی و سلامت باشید
اشتباه بنده در شرایط کاری بوده البته لا توجه به اینکه میخوام در سطح بالای باشم
وقتی متوجه شدم که نمودار رشدهارو میدیدم حسرت خوردم ولی تحسینم کردم بخصوص در شرایط سخت امروزی
اول سرزنش کردم خودمو ولی بعدش گفتم اونا تونستن منم میتونم
ولی اینم متوجه شدم خب یه سری ابزار میخوام که باید دنبالش باشم
اما توحرفه ما کسی درست راهنمایی نمیکه اموزش هم زیاد دیدم باید حس خواستن رو در خدم تقویت کنم و بدنلالش برم
انشالله با قبول کردن اشتباهاتم تکمیل دانشم وقت گذاشتن برنامه ریزی کردن تعهد به انجام وراهنمایی های شما حتما اینبار میرسم به اون سطح موفقیت با تشکر