ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 33 (به ترتیب امتیاز)

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نیلوفر قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1145 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم

    و سلام به تمام دوستان خوبم در سایت

    جواب به سوال این قسمت :

    اخرین باری که اشتباه کردم و برخوردم با اون اشتباه چی بوده؟

    دوست دارم از موارد کوچیک شروع کنم

    مثلا یادمه هفته پیش پدرم یه محصولی رو داد براش عکاسی کنم و چون بلد نبودم به چه شکله یک قسمتی ازش رو شکوندم و خب اون محصول هم امانت بود

    خسارت خاصی نداشت اما یه تفاوتی که تو دوره عزت نفس کردم این بود که قبلا من تمام این طور اشتباهاتم رو ربط میدادم به شخصیتم مثلا میگفتم چقدر دست و پا چلفتی ام

    البته خیلی ا9ز اون افرادی که باهاشون شوخی دارم و صمیمی هستم میگن اینو اما

    من خیلییییی تلاش کردم که به خودم بگم

    اینکه لیوان رو شکستی اصلا ربطی به شخصیت تو نداره

    دفعه بعدی بیشتر مواظب باش یا موقع ظرف شستن عجله نکن

    یا مثلا قبلا وقتی با کسی بد حرف میزدم خیییییلی خودم رو سرزنش میکردم الان اگه از دستم در بره

    میگم عیبی نداره تو توی مسیر تکاملی خودت هستی و داری روی ضعف هات کار میکنی

    در کل عزت نفس خیلی کمک کرد که من خودم رو زیاد سرزنش نکنم اما باز این پاشنه آشیل هست

    مثلا من وقتی اومدم ترمزهام رو در مورد اهدافم پیدا کردم

    باز رفتم تو حالت سرزنش

    که اره چرا اینکارو کردی این چه بلایی بود سر خودت اوردی

    با دست خودت خودتو انداختی تو چاه

    اما باز سعی میکنم خودم رو آروم کنم و بگم

    من بهترین‌کاری بلد بودم رو انجام دادم

    نتیجه اش مهم نیست من 100 خودمو گذاشتم

    ناآگاه بودم 0000هنوزم خیلی جای کار دارم اما بهتر شدم خیلی بهتر شدم

    وای یکسری اشتباهات تو زندگیم کردم که هنوز سخته که خودم رو ببخشم….

    خیلیم سخته

    مخصوصا اونجاها که احساسم رو کنترل نکردم

    اما‌باز میگم عیبی نداره واقعا من رشد کردم و یاد گرفتم مهم ترین چیز واسه جلوگیری از اشتباه این هست که احساساتم رو کنترل کنم و یاد میگیرم از دفعه بعد هر احساسی که دارم رو کنترل کنم

    اخرین اشتباهی که کردم باز بخوام بگم مثلا اون روز کلید رو جا گذاشتم تو خونه وقتی داشتیم میرفتیم مهمانی در حال که همون یک کلید رو داشتیم

    و خب مجبور شدیم شب رو خونه خالم باشیم

    اولش خیلی ناراحت شدم که این چه‌کاری بود اخه چرا انقدری عجله میکنی چرا انقدر لباس واست مهمه تو نباید به ظاهرت اهمیت بدی ( به خاطر اینکه حاضر شدنم طول کشید این اتفاق افتاد و عجله کردم )

    و در کل خیلی این حرفا به خودم زدم ولی تهش گفتم حتی اگه قرار باشه من حرف دیگران واسم مهم نباشه در‌مورد ظاهرم این یک سیر تکاملیه !

    من در مسیر درستی هستم و هر روز بهتر از دیروزم میشم و درکنارش خب پیش میاد ادم کلیدش رو جا بزاره از طرفی الان احساست رو کنترل کن از مهمانی لذت ببر بعدا یکاریش میکنیم‌ حتی با لباس مهمانی مجبور شدم شب رو بمونم خونه خالم اما خیلی خوش گذشت صبح جمعه کنار هم بودیم و میگفتم الخیر فی ما وقع

    و خب فردا مسئله رو حل کردیم

    در مورد اشتباه های اینطوری از بچگی خیلی به خودم سخت نمیگرفتم اما یکسری اشتباه هایی که باعث شد دوستی هام بهم بخوره یا روابط ام رو بارها با خودم تکرار میکنم و در اصل روی اون بخش از قضیه باید بیشتر کار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 758 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به استاد وهمه عزیزان.

    کلید:توانایی به نام خودشناسی.

    فایل:ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده.

    خدارو شکر.

    سوال :واکنش تو نسبت به اشتباهات.

    در بعضی موارد که اشتباه می کنم اگر سرزنش بقیه مخصوصا شوهرم همراهش بشه خوب حالم بد می شه و شاید تا یکی دو روز به خودم بگم دیگه هرگز اون کار رو انجام نمی دم اما خدارو شکر با نعمت سایت سعی می کنم حالم رو بهتر کنم ودوباره برم وانجامش بدم.

    در بعضی موارد که فقط سرزنش خودم نسبت به خودم هست راحتتر کنار می یام وسعی می کنم خودم رو ببخشم و معمولا چند ساعت بعد حالم خوب می شه.

    در بعضی چیزها سعی می کنم درسش رو بگیرم وبهتر عمل کنم اما بعضی موارد هم باز تنبلی می کنم و توجه نمی کنم وبعدها ممکنه دوباره اشتباه کنم.

    اشتباه

    تقریبا ماه قبلی بود توی آزمون استخدامی ثبت نام کردم وبا اینکه واقعا حفظیاتم عالی هست وازمونهای تستی رو خیلی خوب از پسش برمی یام اصلا دنبال منابع آزمون نرفتم حالا می شد از سایتها به صورت پی دی اف هم گرفت و خوند اما وقتم رو تلف کردم و نخوندم وسر جلسه امتحان به شدت پشیمان شدم وبه خودم گفتم تو یا دوست نداری این کار رو که پس چرا اسم نوشتی یا دوست داری وهزینه کردی پس چرا وقت نذاشتی وبه شدت سرزنش کردم خودم رو.

    ولی بعد از اومدن به خونه به خودم گفتم تو یک بار دیگه وقت داری آزمون بعدی می تونی بخونی پس تلاشت رو بکن .

    درسی که گرفتم اینه که اگه به چیزی یا کاری علاقه ندارم وقتم رو و سرمایه رو تلف نکنم و اگر هم علاقه هست که باید تلاش هم باشه.

    ایده ها

    گرفتن منابع این آزمون وبرنامه ریزی برای خوندن که دارم عمل می کنم اما باز هم عالی نیست وخودم متوجه می شم همه وقتم رو نزاشتم وحالا که دارم می نویسم می خوام به خودم قول بدم همه تلاشم رو بکنم من باید از روی منابع بخونم حفطیات عالیه می تونم نکته برداری هم بکنم که مجبور نباشم باز به گوشی برگردم واز روی چک نویسهام دوباره روخونی کنم و خودم می دونم تو این زمینه اگه وقت بزارم حتما نتیجه می گیرم.

    اشتباه

    من آشپزی رو در شیرینیها برنجها وکبابها عالیم اما خورشتهام خوب نمی شه و وقتی می پزم شوهر وپسرم غر می زنن گاهی عصبی می شم ومی گم دیگه هرگز خورشت نمی پزم گاهی هم چیزی نمی گم اما حالم بد می شه وخودم رو سرزنش می کنم که تو اصلا آشپزی بلد نیستی.

    درس

    باید نکات مثبت خودم رو توی غذاهای دیگه بیینم وتوجه کنم که شاید توی اون غذاها نکات رو بهتر رعایت می کنم ووقت می زارم ودقت بیشتر می کنم یا شاید هم چون باورم شده اونا رو خوب می پزم اثر می گزاره رو دقتم وخوب می شه.

    ایده

    برم سرچ کنم روشهای پخت رو وامتحان کنم دقت کنم ادویه ها رو زمان پخت رو وظرف های مخصوص رو.

    در مورد قورمه سبزی نتیجه گرفتم چون من سبزی رو سرخ نکرده فریز می کنم برای پخت خورشت توی قابلمه جواب نمی ده پس گذاشتم آرام پز وصبح زود هم گذاشتم هم ظرفم عوض شد هم وقتم بیشتر ودیدم که خورشتم بهتر شده بود واینکه قورمه سبزی هر چی می مونه جا افتاده تر وبهتر می شه پس اگر زودتر بزارم و بپزه بتونم کمی هم خاموش بهش وقت بدم جا افتاده تر می شه واینکه لیمو عمانی رو هم در زمان مناسب اضافه کنم.

    اشتباه

    به دلیل اینکه قبلا با شرایط سختم دچار استرس واضطراب و عدم اعتماد به نفس شده بودم اینا رو به پسرم هم انتقال دادم و روزهایی بود که وقتی برای رفتن به مدرسه استرس داشت به شدت خودم رو سرزنش می کردم ومی گفتم تو این جور کردی بچه رو وگاهی گریه می کردم واز خودم بدم می یومد .

    خدارو شکر با اومدن به سایت وبهتر شدن حالم به پسرم هم کمی کمک شده.

    اول سعی می کردم اموزشهای استاد در مورد اعتماد به نفس رو بهش یاد بدم بعد فهمیدم که من فقط باید روی خودم کار کنم واین تغییر من باعث تغییر پسرم هم می شه وکم کم دیدم با ارامشی که پیدا کردم سوالاتش رو یا مشکلاتی که داشت رو بهتر جواب می دادم وهمین باعث شد پسرم هم کمی بهتر بشه.

    هر چی محیط خونه ارام تر مادر در آرامش بیشتر بقیه هم خود به خود با ورود به این محیط ارامش می گیرند.

    ایده

    بیشتر از هر وقتی روی حس لیاقت واعتماد به نفسم کار کنم وعمل کنم فایلهای مربوطه رو گوش بدم تمرینات رو انجام بدم ونخوام به زور پسرم رو عوض کنم چون هیچ کس قادر به تغییر دیگری نیست مگر خودش بخواد.

    اشتباه

    اشتباهاتم سر کار وتوی مغازه که شوهرم خیلی ناراحت می شه وغر می زنه .

    قبلا کار رو رها می کردم می یومدم خونه ودفعه های دیگه هم مسولیت اون شکل کار رو قبول نمی کردم. والبته که خودم رو سرزنش می کردم.

    اما حالا بهتر شدم وقتی غر می زنه می گم درست بهم یاد بده تا یاد بگیرم مگه تو از اول بلد بودی و هر چی می گه به قول معروف پوستم کلفت شده می شینم ودیگه کار رو رها نمی کنم قهر نمی کنم .

    ایده

    خودم می تونم انجام اون کار یا کار کردن توی اون سایت رو راهنماش رو از اینترنت بگیرم و بنویسم کدها رو تا وقتی می خوام انجام بدم راحتتر باشم.

    ویه مورد که تازه فهمیدم به پسرم هر موقع حوصله داره یاد بدم این باعث می شه برای خودم هم جا بیفته.

    اشتباه

    تصادف ماشین که چقدر براش حرص خوردم وخودم رو نمی بخشیدم چون خسرات بدی زده بودم.

    درس اینکه جو گیر نشم وقتی کاری رو تازه یاد گرفتم واحتیاط کنم.

    البته که ترسش باعث شده هرگز پشت فرمون نشستم اما باید بتونم براین ترسم فائق بیام.

    ایده

    اموزشهای دوباره و تمرین در محیط های امن وطی کردن تکامل.

    البته که کلا شوق وعلاقم رو از دست دادم وباید خیلی تلاش کنم.

    اشتباه

    وقتی توی جمع مخصوصا خانواده خودم قرار می گیرم اموزشهای سایت یادم می ره به خودم که می یام قاطی غیبتها وتهمتها شدم واز هر دری گرونی ونبود حرف زدم.

    بعد که می یام خونه به شدت خودم رو سرزنش می کنم ومی گم تا حالا هزار بار قول دادی ولی عمل نکردی.

    اما خودم رو می بخشم چون خدا هم من رو می بخشه ودوباره شروع می کنم.

    ایده

    یه چیزی دستم کنم یا علامتی ب زارم جلو چشمم باشه که هر وقت دیدمش زبونم رو نگه دارم وبه بهانه ای پاشم برم خودم رو مشعول کاری کنم.

    برای یه مدت رابطم رو کم کنم تا این کارها عادت بشم برام.

    تمرین کم حرف زدن چون خودم می فهمن که پر حرفی هام وحرف زیاد زدنهام هست که باعث می شه از مسیر خارج بشم باید یاد بگیرم وقتی از خونه می رم بیرون زیپ دهنم رو ببندم و فقط در مواقع ضروری باز کنم.

    شاید خوب باشه یه زیپ کوچولو رو دستم بکشم که هر وقت دیدمش زیپ دهنم رو بلندم.

    خدایا شکرت کمکم کن عامل به این آگاهیها باشم وزندگیم سرشار از ارامش وشادی بشه.

    برای همه دوستان ارزوی موفقیت وشادی دارم.

    استاد متشکرم متشکرم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    فریبا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2422 روز

    “مستانه محمدی‌”

    به نام فرمانروای کائنات کسی که در هر لحظه داره هدایتم میکنه که مسیر درست رو انتخاب کنم و حالم خوب باشه

    سلام به استاد عزیز خانم شایسته مهربون و همه دانشجوهای دانشگاه توحید

    حدودا 6 ماه پیش برای اینکه فروشندگی یاد بگیرم یه مغازه‌ای شروع به کار کردم، که رفتن به اونحا هم کاملا هدایتی بود، همون روزای اول، به روز که داشتم چوب لباسی های فلزی رو جابه جا میکردم که مغازه رو مرتب کنم، چوب لباسی ها به شیشیه ویترین خورد و قسمتی از اون رو شکست، اولش این فکرها اومد تو ذهنم، مثلا اومدی کار مفید انجام بدی زدی همه چی رو داغون کردی، الان حتی اگه کل مغازه رو هم تمیز کنی جبران نمیشه ، اصلا کی بهت  گفت الان اینجا رو مرتب کنی، خلاصه تو ذهنم داشتم به خودم کلنجار می رفتم، که یهو به خودم اومدم یاد این افتادم اگه خونه خودمون بود و الان یه لیوان رو می‌شکستم مامان چی می گفت؟ خب صد در صد می گفت فدای سرت اشکال نداره مواظب باش خورده شیشه تو دست و پات نره(البته اینم بگم اگه قبلا بود مامان هم کلی سرزنش میکرد، ولی الان چند سال هست که کاملا برعکس شده)، بعد به خودم گفتم اگه من بهترین نزدیکترین آدم و دوست خودم هستم حتی از مامانم هم نزدیکتر پس باید رفتاری بهتر از اون با خودم داشته باشم، پس به خودم گفتم اصلا شیشه شکست فدای سرت،قربون خودم برم  مواظب باش با دقت جمع کنی شیشه هارو که تو دست و پات نره، صاحب مغازه هم هر چی گفت مهم نیست، انسان اشتباه میکنه عمدی که نشکستم، آقای فتاحی(صاحب مغازه) که برگشت بهش گفتم یه دسته گل به آب دادم یه قسمتی از شیشه ویترین رو شکستم و و اون هم کاملا خونسرد و کمال مهربانی گفت فدای سرت خانم محمدی اصلا مهم نیست الان زنگ میزنم شیشه بُر بیاد درستش کنه. این اتفاق یه یادآوری بود برای خودم که تقریبا هر روز با خودم تکرارش میکنم، و خواستم با شما هم به اشتراک بزارم و بگم که تمام کائنات طوری با تو رفتار میکنه که خودت با خودت رفتار میکنی.

    وقتی اشتباه میکنی_  

    1.این احساس که این اشتباه انجام شد اشکال نداره، ازش می تونم درس بگیرم ازش مثل یه فرصت استفاده کنم برای یادگیری، بشینم ببینم دفعه بعد که خواستم انجام بدم چجوری انجام بدم که اشتباه نکنم، چطور می تونم از این اشتباه به نفع خودم استفاده کنم

    2.اگه اشتباه کنی یعنی تو آدم اشتباهی هستی، وصلش کردی به شخصیتت انگار من آدم بی عرضه ای هستم من ناتوانم

    3. آقا اصلا من بدرد این کار نمی‌خورم

    4.این اشتباه نشون میده من آدم بدرد نخوری هستم نشون میده که من آدم بی عرضه ای هستم، من ناتوانم

    5.به شدت عصبانی شدن، به خودت بدو بیراه گفتن، خودت رو تحقیر کردن، و اگه کسی اشتباهم رو بهم بگه ممکنه حالت تدافعی بگیرم، بحث کنم یا مقاومت کنم قوی می پذیره میگه که آقا مسیر پیشرفت از اینجا یاد می گیرم شاید دفعه اول درست انجام ندم ولی بازخوردهایی که میگیرم بهبودهایی که میدم دفعه بعد هی بهتر و بهتر میشه

    6.من اگه یه بار اشتباه کردم دیگه هیچوقت نمی تونم تو این موضوع پیشرفت کنم(به جای اینکه به خودم سخت بگیرم و خودم دو سرزنش کنم دفعه دیگه چطور می تونم از این اشتباه به نفع خودم استفاده کنم)

    7.اشتباه خودشون رو با کارای درست بقیه مقایسه می‌کنن من اینجا اشتباه کردم ببین فلانی چقد خوب داره عمل میکنه بنابراین فلانی استعدادش رو دا ه ولی من ندارم^جمله استاد  اما ذهنم بهش اضافه میکنه  و لیاقت هم ندارم، ریشه در یک فکر از گذشته دور که بقیه لایق خوشبختی اند ولی من نه چون از کودکی در سختی بزرگ شدم بنابراین،  بقیه عمرم هم در سختی هستم الان که فکر می‌کنم این جمله رو هزاران بار شنیدم، و به نظرم باید کلی روش کار بشه

    8.من باید سعی کنم دایره دیدم رو بالا ببرم،

    اگر این اشتباه نبود شاید این درس رو خوب نمی گرفتم

    9.تو هیچ زمینه ای نیست که شما نتونی توش پیشرفت کنی،   میتوانی تلاش کنی، فک کنی، ایده بدی  اشتباه کنی از اشتباهاتت درس بگیری یاد بگیری و پرفکت، حتی اگه هیچوقت اون کار رو انجام ندادی آنچه را که من بخواهم یاد بگیرم می توانم یاد بگیرم

    10.استعداد ندارم من بدرد فلان کار نمی خورم سر در نمیارم، اگه بخواییییی می تونی بهتر بشی

    11.اشتباه نکنم مردم ممکنه منو به عنوان یه آدم شکست خورده بشناسن

    استاد واقعا سپاسگزارم به خاطر این دسته فایل‌ها که رو سایت قرار میدین، من عاشق‌تونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    علی شایان گفته:
    مدت عضویت: 583 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان خوبم

    اولش داشتم فک میکردم و میگفتم من اصن اشتباهی یادم نمیاد کرده باشم و من چقد خفنم و اینا:)))

    ولی گفتم بزار از امروز شروع کنم و به امروز که فک کردم ثانیه اول اشتباهام اومد جلو چشمم

    مثلا چن ساعت پیش داشتم رانندگی میکردم و پدرم کنارم بود

    تو یه خیابون خیلی تنگ و شلوغ بودیم که یه ماشینم از روبرو اومد سمت چپ خیابون یه فضای خالی بود و من رفتم اونجا که ماشین رد شه و پدرم گفت که این چه کاری بود تو تو هر جا که بودی فقط سمت راست باید بمونه و اون ماشین روبرو هم همیمطور حتی تو همچین جای تنگ و شلوغی

    ولی من سریع ذهنمو کنترل کردم و گفتم حالا که هر رد شدیم و رفتیم حالا تزین به بعد میرم سمت راست و سعی کردم از اشتباهم درس بگیرم و بنظرم واکنش خوبی بود

    امیدوارم این سلسله فایلارو استاد ادامه بدن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1009 روز

    بنام خدای مهربان ،سلام استاد عزیزم ،خیلی ممنون ازشما به خاطر این فایلهای عالی که خیلی تاثیرگذاره ،خیلی خوشحالم برای به چالش کشیدن ما که میتونیم باهر جواب کلی چیز یادبگیریم،

    سوال اگر کاری رو اشتباه انجام میدی نحوه برخوردت باخودت چی بود؟ایا ازش درس گرفتی ،فکرکردی بهش،یا خودتو سرزنش کردی؟

    خب من قبلاً اگر اشتباهی میکردم سعی میکردم بهش فکر نکنم و آشغالها روزیر مبل قایم میکردم ،چون نمیخاستم باهاش روبرو بشم واین باعث میشد ،بازهم تکرارش کنم ،من سر این خودمو سرزنش میکنم که چرا به فلان کس کمک کردم واون کاری کرد که ازخودم متنفر بشم این منو عصبی میکرد،حالا بعد دوازده قدم خب خیلی باخودم رفتارم خوبه ،من بیشتر میترسم ازواکنش همسرم چون به شدت سرکوب میکنه چون اینجوری بزرگ شده ،من وقتی رانندگی میکردم باکوچکترین اشتباه تکرار میکرد تو مال این کار نیستی ولی جالبه من اهمیتی به حرفاش نمیدادم ولی اذیت میشدم من اصلأ خودمو تخریب نمیکنم وهربار دخترم میگه من نتونستم نمره خوبی بگیرم ،خودشو سرزنش میکنه همیشه بهش میگم چرا اینو به خودت میگی؟چراانقدر بدحرف میزنی باخودت؟چون کلا من عادت ندارم کسی رو سرزنش کنم چون فکر میکنم توی اون لحظه ادمها به اندازه کافی خودشون حالشون بد قرارنیست من بدتر کنم یادندارم به کسی تو اشتباه سرزنش وتخریب کنم ،جالبه بعضیا میگن اگه من اینجوری به خودم بگم دوباره تکرار میکنم ولی من اینجوری فکر نمیکنم ،حتی توی رانندگی وقتی مربی باهام بد وتند صحبت میکرد باهاش برخورد میکردم واجازه نمیدادم تخربیم کنه،همونطور که به کسی چیزی نمیگم باخودمم خوب صحبت میکنم ودیگه تکرار نمیکنم مگر اتفاق غیر منتظره که نمیشه جلوشو گرفت،خداروشکر که امروز خیلی خودمو دوست دارم من میدونم که فرصت هست برای بهتر شدن ،اینو استاد هم گفت قرارنیست من مثل کسی که بیست ساله رانندگی کرده باشم تازه همونم اشتباه میکنه ،اگر بخام هرکاری رو انجام میدم چیزی به عنوان استعداد وجود نداره این باور قوی که استاد که الگوی منه انجامش داده رو هرلحظه تکرار میکنم ،دارم این باورهای مثبت جایگزین میکنم باور های محدود کننده که از دیگران توذهنم مونده ،من اشتباه میکنم ویاد میگیرم وسعی میکنم مهارتمو تواون زمینه افزایش بدم ،عبارت های تاکیدی قدم نهم ازدوازده قدم کلی منو کمک کرد،من مینویسم که مریم توبهترینی فقط بلد نیستی بعد یاد کارهایی که ازپسش براومدم میفتم واونارو به خودم یاداوری میکنم ،یادمه امتحان رانندگی داشتم ازمون هربار رد میشدم به شدت ازواکنش همسرم ومادر همسرم اذیت میشدم ولی به خودم میگفتم بالاخره انجامش میدی من نگران بودم الان اصلأ برام مهم نیست ،بعضی ها در اطراف ما منتظرن تواشتباه کنی تا قضاوتت کنن،یادمه خونه مادر شوهرم غذا درست نمیکردم چون میترسیدم خراب کنم ولی بعدا که خودش کلی غذا خراب کرد ومن چیزی نگفتم شروع کردم غذا پختن جالبه کسانی ازت ایراد میگیرن که خودشون چیزی بلد نیستن ،من امروز توی روابطم هم کلی رشد کردم قبلاً واکنشم اصلأ جالب نبود ولی الان میدونم چه رفتاری باید انجام بدم اینم یکی دیگه از چالشهای زندگی من بود استاد عاشقتم برای دوستان گلم بهترین ها رو ارزو میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    فلورا قاسمي گفته:
    مدت عضویت: 288 روز

    سلام استاد و مریم جان

    نمیدونم چرا تو این صفحه و اینجام چون خداوند الهام کرد انتخاب کرد و گفت بنویس..

    استاد من باز خواب شمارو دیدم نمیدونم نمیدونم چرا؟

    شاید بخاطر شرایط زندگى ام که درآن قرار دارم..

    شاید چون صبح تا شب در بیدارى فقط خداوند شمارو در مسیرم قرار میده براى آگاهى و شب در خواب هم همینطور…من نمیدونم

    همین لحظه الهام شگفت انگیزى در من جوانه زد،بخاطر جایى که هستم و تنها جایى که باقى مونده براى من در زندگى اونم بخاطر اینکه همیشه میگفتم زمین و اسمان و درختان اینجا براى خداست..و حالا بعداز از دست رفتن تمام چیزایى که داشتم خدا این باور رو در من شکل داد، البته که قبلش هدایت شدم به هاى شما مثل هروز با هدایت خدا دقیقا براى همون لحظه حال من.

    و الان بعداز نیایش با خدا با تمام وجودم متوجه شدم که خداوند صحبتهاى امروز شمارو براى من تکمیل کرد با ذکر مثال.

    بعد یه حسى گفت برو براى سید بنویس

    گفتم آخه سید بیاد پیام منو بخونه خدایا

    گفت من بخوام میخونه تو فقط بنویس

    گفتم آخه پیش بچه ها من خجالت میکشم

    گفت اون که بخواد ببینه فقط میبینه

    تو فقط بنویس مگه سید نگفت هر کارى شروع میکنى بگو بسم الله

    بسم الله بگو و بنویس

    گفتم کجا بنویسم کدوم صفحه، بازم گفت تو فقط برو بنویس

    گفتم تایید باید بشه گفت من تایید کردم .

    استاد منم اومدم وارد سایت شدم و فقط دکمه زدم دکمه زدم تا رسیدم به اینجا..

    حالا نمیدونم نمیدونم نمیدونم

    فقط خدا میدونه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1247 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    زمانی که اشتباهی مرتکب می شویم با خود چگونه برخورد می کنیم؟

    آیا آن را فرصتی برای یادگیری رشد و پیشرفت می دانیم؟

    یا

    به شدت خود را سرزنش و تحقیر کرده و اشتباهات خود را متصل به شخصیتمان می کنیم؟

    چه واکنشی در برابر اشتباهات خود نشان می دهیم؟

    واکنش ما:

    نشانگر ذهنیت و باورهای ماست

    ذهنیت قدرتمند کننده با انجام اشتباه:

    آن را پذیرفته و اشتباهات را فرصتی برای رشد و پیشرفت می داند از آنها درس گرفته و به نفع خود از آنها استفاده می کند بازخوردها را دریافت و در جهت بهبود خود از آنها بهره برداری می کند

    ذهنیت محدود کننده با انجام اشتباه:

    خود را به درد نخور بی عرضه ناتوان می داند به شدت عصبانی شده و به خود دشنام می دهد خود را تحقیر و سرزنش می کند

    اگر کسی اشتباهات آنها را گوشزد کند:

    بسیار ناراحت شده و با طرف مقابل بحث و گفتگو می کند

    اغلب افراد با انجام کوچکترین اشتباه:

    کار مورد علاقه ی خود را ادامه نداده و با باورهای نامناسب سدی برای عدم پیشرفت خود ایجاد می کنند

    باید بپذیریم:

    -یادگیری روند و مسیری تکاملی دارد

    -همه ی افراد اشتباه می کنند

    -با انجام هر اشتباه باید از آنها درس گرفته پیشرفت کنیم

    -از اشتباهات خود در جهت مناسب استفاده کنیم

    باورهای محدود کننده در زمینه ی اشتباه کردن

    *زمانی که اشتباهی مرتکب می شود احساس ناتوانی می کند

    توانایی را عامل بیرونی می داند که: قابل بهبود نیست

    در واقعیت:

    در تمام زمینه ها می توانیم مهارت ها و توانمندی های خود را بهبود دهیم

    ما توانایی یادگیری تمام مهارت ها را داریم:

    استعداد ذاتی در هیچ زمینه ای وجود ندارد

    اشتباهات: قسمتی از مسیر یادگیری است همه ی افراد اشتباه می کنند: مهم نوع نگاه ماست

    *فکر می کند اگر اشتباه کند مردم بر روی او حساب نمی کنند

    ما مراقب هستیم اشتباهی مرتکب نشویم چون:

    از واکنش افراد نسبت به خود می ترسیم

    در واقعیت:

    ما باید به سبک شخصی خود عمل کنیم نظر دیگران در مورد ما به هیچ وجه اهمیت ندارد

    اصول شخصی خود را داشته و طبق آنها عمل کنیم

    *اگر در انجام کاری اشتباهی مرتکب شوم به درد نخور هستم و باید انجام کار را متوقف کنم

    از تجربیات جدید فرار کرده چون:

    فکر می کند به درد انجام این کار نمی خورد

    در واقعیت:

    با تمرین و تکرار : در انجام تمام کارها موفق خواهیم شد خود را به خاطر انجام نادرست کارها سرزنش و تحقیر نکنیم

    بسیاری از مواقع اشتباهات ما :

    تنها به دلیل استفاده از روش های نامناسب است راه تحقق اهدافمان را تغییر داده تا نتایج ما متفاوت شود

    قانون یادگیری

    به میزانی که بر روی مغز خود کار کرده و مهارت مورد نظر را بارها و بارها با احساس خوب تکرار کنیم:

    مهارت ما در انجام آن کار افزایش خواهد یافت

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    عباس نوربخش گفته:
    مدت عضویت: 645 روز

    بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش

    سلام وادب واحترام

    استادبنده خیلی سالهای پیش اشتباه که میکردم خودخوری میکردم وکم میاوردم اماازتقریبا13سالگیم به اینورخیلی خیلی اشتباه کردم وهمشون شده تجربه های بی نظیرواینجا همیشه یاداستادانیشتین میفتم که گفته :کسی که اشتباه نکنه تجربه نمیکنه وکسی که تجربه نکنه هرگزموفق نمیشه

    خداروشکریادگرفتم که هرکاری روحتی یکبارهم ندیده باشم روتودلش برم وحتی بااشتباهات وغلط یادبگیرم وبشه برام تجربه وبخاطرهمینهاهست که توی زندگیم به قدرت میتونم بگم بیشترکارهای فیزیکی روتودلش رفتم واولاش اشتباه میکردم وبعدیادش گرفته ام وتجربه شده والان توتمام زندگیم بدردم خورده ومیخوره

    وخداروشکرمیکنم که قانون رو خداوندبرای ما گذاشته وتمام خلق زندگیمون روبه دستان خودمون سپرده وبی نهایت خوشحالم که ازطریق خداوندبه صورت هدایتی باشما استادعزیزآشناشده ام وبی نهایت درسهای بزرگی درزندگیم ازشما گرفته ام

    سپاسگزارم ازهمه شما عزیزان سایت ودوستان بی نظیر سایت عباس منش عزیزم

    یاحق//

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 206 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام و احترام…

    من چند روز پیش متاسفانه یه اشتباهی انجام دادم که اون لحظه متوجه اشتباهم اصلا نبودم چون عصبی بودم خیلی..و نتونستم اون لحظه تصمیم درست بگیرم …و خییلی ناراحت بودم از کاری که انجام دادم …. نمیدونم چرا اون لحظه فک کردم باید خودمو با قسم خوردن به یه نفر که اصلا اهمیتی نداشت راجب من چه فکری میکنه خودمو ثابت کنم و قسم خوردم که داری اشتباه فک میکنی و اصلا همچین چیزی نبوده….در حالیکه به شدت با قسم خوردن مخالفم مخصوصا برای ثابت کردن خودم به کسی … چون به نظرم با قسم خوردن بیشتر خودتو گناهکار نشون میدی و‌ طرف مقابلت فک‌ میکنه با قسم خوردن میخوای خودتو تبرئه کنی ….و من اون لحظه باید یاد صحبتهای استاد میفتادم که لازم نیست خودتو به کسی ثابت کنی اصلا مهم نیست فکر دیگران راجب من … و من اینجا اشتباه کردم و باید محکم جواب میدادم که اصلا برام مهم نیست که چی فکر میکنی راجب من…..ولی خب درس بزرگی گرفتم با اینکه تا چندین روز اعصابم خیلی خورد بود و‌ خود خوری میکردم سر این موضوع و تعهد دادم به خودم که هیچوقت این اشتباه رو تکرار نکنم …..من برای کسی زندگی نمیکنم و برای خودم زندگی میکنم و اصلا نگاه مردم و حساسیت مردم نسبت به خودم رو اصلا اهمیت نمیدم و دنبال قانع کردن هیچکسی نیستم ….آگاهی های این فایل چقد حالمو خوب کرد خدایا شکرت…….چقد خودمو سرزنش میکردم چقد داغون بودم چقد حتی گریه کردم و‌ از خدا خواستم کمکم کنه….خدایا شکرت همیشه هوامو داشتی و داری …

    بخشیدن خودم وقتی اشتباه می‌کنم،نه تنها به آرامش ذهن کمک می‌کنه، به ما اجازه می‌ده تا با انرژی مثبت بیشتری به جلو برم….وقتی خودمو‌نمیبخشم و‌به خاطر کار اشتباه مرتب خودمو سرزنش میکنم و‌خود خوری میکنم حالم به شدت بد میشه و دیگه اصلا تمرکز ندارم…

    در لحظه باید خودمون رو ببخشیم به خاطر اون کار اشتباه ازش درس گرفت و دیگه تکرارش نکرد…..

    مررسی استاد عزیزم برای این فایل بی نظیر…

    خدایا شکرت …. خدایا خیییلی دوستت دارم ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    سمانه بابایی گفته:
    مدت عضویت: 206 روز

    به نام الله هدایتگر

    سلام بر استاد عزیزم و سایر همراهان گرامی

    چند روزی بود که ذهنم درگیر این مسأله بود که دیگه نمیخوام بعضی از اجناس مغازمو به صورت معوق خرید کنم. از اون جایی که یک سری از شرکت ها و افراد به من این فرصت رو میدادند که باری که ازشون میخرم رو تا یکی دو هفته بعد یا یکی دو روز بعد تسویه کنم، من هم قبول می کردم و باهاشون اینجوری کار میکردم. با خودم درگیر بودم که تا کی باید به این روش پیش برم و صبح به صبح که میام مغازه ذهنم درگیر پرداخت فاکتور معوق باشه و خودم برای خودم هر روز دغدغه درست کنم. و خیلی پشیمون شدم که برای شب عید یک سری از اجناس مغازه رو معوق خریدم که الان باید داخل عید همش کار کنم و پول اون معوقات رو پرداخت کنم. خلاصه این که از این شیوه حس خوبی نمیگرفتم و فکر میکردم که روشم اشتباهه. چون وقتی از شرکت هایی که فقط نقد بار میارن برام، ازشون نقدی خرید میکنم، وقتی بارشون رو توی مغازه ام خالی میکنن، کارت موبایل میدم، نقدی همون لحظه حساب میکنم جدای اینکه تخفیفات نقدی هم شامل حالم میشه، خیلی احساس فوق العاده ای پیدا میکنم و حس توانمندی در من بیشتر میشه، و همون لحظه دفتر شکرگزاریمو باز میکنم و با تمام وجود سپاس گزاری میکنم از خداوند که به من این توانایی رو داد که بتونم این جنس مغازمو به صورت نقدی خرید کنم. اما وقتی باری رو معوق میزارم اصلا حس خوبی ندارم و روی دوشم سنگینی میکنه. اما خودم رو سرزنش نکردم و از خدا خواستم که منو راهنمایی کنه و یک راهکاری بهم نشون بده تا بدونم چاره ی این کار چیه و چگونه و از چه روشی از شر این فاکتورهای معوق خلاص بشم؟

    تا اینکه دیروز صبح یک ایده به ذهنم رسید که صد البته این ایده رو پاسخی از جانب خدای هدایتگرم میدونم و حتی یک درصد هم اونو به ذهنم نسبت نمیدم و به من به صورت خیلی واضح و دقیق گفته شد که :

    سمانه، الان که هنوز توی قسط و پرداخت بدهکاری هات هستی و هم باید حواست به پرداخت اقساطت باشه و هم جور کردن جنس مغازت، پس هر وقت که دیدی قفسه مغازت از چندین جنس داره خالی میشه، نیا همزمان همه رو باهم سفارش نده بلکه بیا اولویت بندی کن و ذهن خودتو کنترل کن و تشخیص بده که از بین این چند کالایی که نداری کدومش جزء کالای اساسی به حساب میاد. مثلا اگه روغن هم داره تموم میشه و یکی از برندهای کیک هم داره تموم میشه اولویت با روغنه، چون روغن جزء کالای اساسی به حساب میاد و اگر یه مشتری بیاد بگه خانم روغن داری؟ اگه نداشته باشم وسیله دیگه ای نمیتونه جای روغن بگیر و از مغازه دست خالی میره بیرون و من نتونستم نیاز مشتری رو برطرف کنم و خدمتی ارائه کنم. اما اگر کیکی از یک برند خاص بخواد و من تموم کرده باشم میتونم کیک هایی یا بیسکویت ها و شیرینی هایی از برندهای دیگه بهش معرفی کنم و در اکثریت موارد طبق تجربیات گذشته در کارم، مشتری قبول میکنه و برمیداره، یعنی اون خدمت رسانی و رفع نیاز مشتری از طرف مغازه من انجام میشه، مسلماً که همراه با این خدمت رسانی ثروت هم میاد. بعد از این الویت بندی، اول باید به شرکت، روغن سفارش بدی و اگر باز هم موجودی داشتی کیک سفارش بدی. با این روش هیچ وقت توی خرید معوق نمی افتی و ذهنت درگیر فاکتور معوق نمیشه و به اندازه ی موجودی و فروش روزانه ات واسه مغازت جنس میاری. خیلی این ایده به من احساس خوبی میداد و قشنگ ترین راهکاری بود که میتونستم پیدا کنم. واقعا ممنون دار خداوند هستم که منو انقدر راحت و واضح راهنمایی کرد.

    با شناختی که از خود گذشته ام دارم اگر سمانه ی قبل از این آگاهی ها بودم و همچین اشتباهاتی برام پیش میومد، به شدت خودمو سرزنش میکردم و میگفتم تو بی عرزه ای، تو اصلا نمیتونی خودتو کنترل کنی، تو اصلا نمیتونی تشخیص بدی که واسه مغازت چجوری خرید کنی، چی خوبه چی بده، مغازه دارهای دیگه چقدر قشنگ مدیریت میکنن و روز به روز موفق تر میشن و تو روز به روز داری عقب تر میری و کلی ازین خودسرزنش گری های دیگه…..

    ولی چون توی این مدت یکساله مدام دارم روی تربیت ذهنم کار میکنم که از دل اشتباهات و تضادهایی که برام پیش میاد درس بگیرم و ایده دربیارم انصافا توی این مورد آخر خیلی خوب عمل کردم و اصلا خودم رو سرزنش نکردم. عوضش از خداوند یک راهکار درست و آسون خواستم که خداوند هم بهم نشون داد.

    دوست دارم یک مثال دیگه ای از ذهنیت محدود کننده بزنم یادمه وقتی از همسرم جدا شدم، هرکس اسم ازدواج مجدد رو میاورد و بهم پیشنهاد میداد که تو جوونی، سعی نداری، نباید خودتو تنها کنی، باید دوباره ازدواج کنی، به خودت یک فرصت دیگه بده…

    اما ذهن من انقدر با این باور محدودکننده و مخرب پر شده بود و به شدت دربرابر این حرفها مقاومت میکرد و اصلا گوشم بدهکار این حرف ها نبود. یا مستقیم به اون افراد میگفتم و یا به خودم یادآور میشدم که من اصلا بدرد زندگی مشترک نمیخورم، من اگر دوباره هم ازدواج کنم باز هم به ناسازگاری و طلاق کشیده میشود. چون من اون توقعاتی که از مردها دارم رو در هیچ مردی پیدا نمیکنم و هیچ مردی نیست که باب دل من باشه.

    خلاصه اینکه این باور ضعیف در ذهن من قوی بود و ریشه کرده بود که من حاضر شدم کلا قید ازدواج مجدد رو بزنم و هر موردی که برام پیش میومد رو رد کنم، فقط به خاطر این باور اشتباه که من آدم زندگی مشترک نیستم. ولی توی این مدت یکساله اومدم خیلی روی این باور کار کردم و به خودم یادآور میشدم که من باید از درون تغییر کنم وقت میخوام با کسی باشم که به لحاظ فکری و فرکانسی با من هم مدار باشه و حرف ها و منطق های من براش عجیب غریب نباشه، یا رفتار اون برای من رنج آور نباشه و مطمئنم که خداوند میخواد هنوز بیشتر روی خودم کار کنم و مسیرهای قشنگی رو پیش روی من قرار میده.

    میخوام از استاد عزیزم تشکر کنم بابت این آگاهی های ناب و انتشار اون ها در قالب قوانین زندگی، و خودم رو بسیار تحسین میکنم بابت عمل کردن به این آگاهی ها و قوانین، که انصافا توی یکسال اخیر کیفیت زندگیم از این رو به اون رو شد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: