ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 41 (به ترتیب امتیاز)

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ماهی مون گفته:
    مدت عضویت: 868 روز

    سلام وقت بخیر استاد عزیزم خدارو شکر می کنم که منو با شما آشنا کرد گاهی با خودم فکر می کنم که کاش خیلی زودتر با شما آشنا می شدم ولی همونطور که به هدایت ایمان پیدا کردم مطمئنم که در زمان درست به سمت شما هدایت شدم . موضوعی که می خوام مطرح کنم نمی دونم چقدر به این قسمت مربوط هست اما خب چون سوال این بود که چه اشتباهی اخیرا مرتکب شدم . باید بگم که آخرین اشتباه و وحشتناک ترین اشتباه من ارتباط با یه آدم بسیار بسیار بسیار سمی بود که متاسفانه من آسیب های زیادی از این آدم دیدم و هنوز هم که یک ماهو نیم از تموم شدن اون رابطه ( مدت زمانش خیلی کوتاه بود) میگذره ولی هنوز ترس و دلهره و نگرانی منو رها نکرده چون اون آدم اعتیاد شدید به شیشه داشت و من هم برای اولین بار این کار رو باهاش انجام دادم متاسفانه و خیلی آسیب به جسم و روح خودم زدم و الان خداروشکر به لحاظ جسمی خوبم اما به لحاظ روحی مدام نگرانم که نکنه از سمت اون آدم برام مشکلی پیش بیاد و یا اینکه از من عکس و فیلمی داشته باشه بعدا بخواد اذیتم کنه البته من تو این مدت خودم رو با کارهای مثبت دارم میبرم جلو و هر روز در حال گوش دادن به فایل های استاد هستم و خیلی وقت ها میتونم ذهنمو کنترل کنم اما هنوز ترس و نگرانی و حس سرزنش دارم و وقتی یاد او تایم و اون رابطه و اون آدم میوفتم حس بدی نسبت به خودم پیدا می کنم و واقعا دلم میخواد به آرامش برسم با خدا صحبت میکنم مدام که بهش میگم میدونم تو صاحب و مالک و نگهبان منی تو کمکم کن به آرامش صد در صد برسم و میدونم که میتونست اتفاق های بدتری برام بیوفته اما خداوند نذاشت این اتفاق بیوفته و منو نجاتم داد و من از این زاویه هم نگاه میکنم اما واقعا دلم میخواد هدایت شم به سمت آرامش و این موضوع برای همیشه برام حل شه . ممنونم ازتون استاد هزاران بار هزاران بار خدارو شکر میکنم که شمارو دارم امروز برای اولین بار میخوام قدم اول دوره 12 قدم رو بخرم و ان شالله شروع کنم بی صبرانه منتظرم … استاد عاشقتونم الهی اون روز برسه که از نزدیک ببینمتون و میدونم که این اتفاق میوفته ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    Leili گفته:
    مدت عضویت: 573 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام به استاد عباسمنش عزیز

    استاد عزیزم خداوند را شاکرم که منو با شما آشنا کرده

    چقدر خوب توضیح میدین و گره ذهنی ما رو و اشکال کارو بهمون میگین

    من سال آخر کارمندیم رفتم دوره رنگ مو رو دیدم

    چقدر اشتباه تو این زمینه داشتم

    اول اینکه به کسی نگفتم چون ترسیدم موفق نشم و از حرف مردم ترسیدم

    دوم وقتی چندجا رفتم که دستیار بشم وقتی مهارتم در حد استاد نبود خیلی ناراحت شدم

    و حتی احساس بی عرضگی کردم

    و بعد برای فرار رهاش کردم

    بعد بچه دار شدم و خوشحال بودم که به بهانه بچه دور شدم

    من باید بدونم کسی از شکم مادرش مهارت نداره و استاد نیست و تکرار و تمرین مادر تمام هنرها و مهارتهاست

    خیلی از موارد بود که اشتباه میکردم حقیقتآ اولش خیلی ناراحت میشدم و ولی وقتی اروم میشدم ادامه میدادم و به خودم امید میدادم

    یکیش رانندگیه که اشتباه میکردم خیلی ناراحت میشدم ولی رهاش نکردم ادامه دادم الان خیلییی بهتر شدم

    امیدوارم بتونم از شکست قدرتمندانه استفاده کنم نه اینکه منو محدود کنه و رها کنم و ناامید بشم

    از خداوند برای شما عمر باعزت میخوام

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    پونه زرگرزاده گفته:
    مدت عضویت: 1700 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم

    استاد این فایل های ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده کولاکی به پا کرده تو وجودم

    اینجا خواستم یه تشکر ویژه داشته باشم ازتون

    استاد وقتی دقت کردم به رفتارهای این روزهام میبینم من بدلیل کوچکترین اشتباه ها ،مثلا خوب درنیومدن غذا خودم سرزنش میکنم،خودخوری میکنم درحالیکه بزرگترین فوتبالیست ها هم اشتباه میکنن ولی چرا برای این همه کارای خوب و عالی در طول روز به خودم افرین نمیگم

    ولی به محض کوچکترین خطا کلی غر میزنم به خودم

    دارم تمرین میکنم به خودم احترام بذارم حتی وقتی اشتباهی رخ میده

    دارم تمرین میکنم ذهنیت قدرتمند کننده بسازم نه ذهنیتی که محدودکننده است و سالها اذیتم کرده

    امروز تو مترو مسیر و برعکس سوار شدم ،بدون اینکه بگم چرا اینجوری شد دیرم میشه حالا

    از واگن پیاده شدم نشستم روی صندلی،یه لبخند زدم و رفتم که خط عوض کنم

    وای چه احساس خوبی داشتم

    یه تمرین ساده بود ولی فوق العاده بود

    همین تمرین های ساده داره از من ادم متفاوتی میسازه و این نتایج متفاوتی رو برام رقم میزنه

    استاد عزیززززززم ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    میترا گفته:
    مدت عضویت: 2020 روز

    سلام استاد وقتتون بخیر

    چقدر من عاشق این دسته فایلها هستم

    که خودمون رو با خود واقعی مون روبرو می‌کنه و سفری به درون هست بجای تمرکز بر بیرون و دیگران که هیچ کنترلی روش نداریم !!

    عنوان فایل توانایی بنام « خودشناسی »

    ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدودکننده

    که چقدر تفاوت در نتایج ایجاد میکنه !!

    اشتباهی که من اخیرا مدام در زندگیم تکرار کردم در زمینه روابط بوده و اعتماد بیجا به دیگران که نگم چه ضربه هایی خوردم و چقدر احساس خودتخریبی داشتم و خود سرزنشی !

    دلیل عمیق‌تر و کنکاشی به درون خودم که اینه که من چون خونوادم زیاد سین جینم میکردن انگار ته ذهن خودم این بودش که باید زیادی دلیل تمام رفتارام ، افکارم رو به دیگران توضیح بدم و بااینکه فکر میکردم نه من دنبال تایید دیگران نیستم اما چرا بودم

    و ترس از این اشتباه مدام من رو به تکرار اون اشتباه وا می‌داشت و تمرکزم روش بود و تو سیکل معیوب گیر افتادم !!

    در برخورد به این اشتباه مدام خودم رو سرزنش میکردم و دوباره تکرار مکررات !!

    درس‌هایی که میتونم بگیرم :

    همه مثل خودم صداقت ندارن

    نیاز نداره هرچیزی رو توضیح بدم و دنبال تایید دیگران باشم

    همه به قصد خوب سمت ادم نمیان و من باید یاد بگیرم حد و مرز گذاشتن برای ادم ها رو !!

    اما تمرکزم رو بذارم روی آدمهای خوب که بسیار زیادن روی جنبه خوب آدمها اما نیازی هم نداره ساده باشم و همیشه از سادگیم ضربه بخورم و زودباور باشم هرکی هرچی گفت سریع قبول کنم و باور کنم حرفاش رو !!

    پی آدمها نباشم و « انقدر آدمها رو برای خودم بت نکنم مهم نکنم »

    و برگردم دوره عشق و مودت در روابط رو دوباره کار کنم

    و خودم این سیکل معیوب که توش گیر افتادم و مدام تکرار میشه رو قطع کنم !!

    در برخورد با اشتباه متأسفانه بسیار احساس خود سرزنشی داشتم و اینکه من به درد نمی‌خورم به درد رابطه نمی‌خورم و اینهمه ویژگی خوب شخصیتی خودم مثل صداقت انسانیت فکر کردن به دیگران اهمیت دادن خوب بودن مهربان بودن همه رو زیر سوال ببرم و ربطش بدم به شخصیتم و اینجوری عزت نفسم رو پودر کنم !!

    فقط یه اشتباه بوده و شناختن آدمها

    و کاری که میتونم انجام بدم برای بهبود این شرایط ، در وهله اول دیگه دربارش با دیگران صحبت نکنم و اجازه ندم با من صحبت کنن در این باره و اشتباهات گذشتم در حالیکه مسیرم الان اصلاح شده و خودم میدونم ، دوباره به یادم بیارن و تا این زخم‌ها میخوان خوب بشن دوباره بکنم و چرخه ای از اتفاقات بعضاً جدا ناپذیر !!

    یک جایی تنها شدم و چقدر این تنهایی لذت بخش هست با خودم و خدای خودم خلوت کردم و هدایت خواستم

    هدایت به انسانهایی بهتر

    دوست داشتن خودم

    کار کردن روی باورهام و دوره عشق و مودت و از همه مهمتر ، رها کردن گذشته و بخشیدن خودم !

    اشتباه اسمش روشه تا به کجا و چند سال ؟! این سرزنش دنبالم بیاد و نابودم کنه واقعا که انصاف نیست خدا از پیش بخشیده اما ما ، نه خودمون رو بعضاً سخت می‌بخشیم یا نمیبخشیم!!

    من فقط خودم رو تجربه کردم و آدمها رو کمی بهتر شناختم و واقع بین تر شدم !

    اگر درسش چندسال درد داشت !! اما خداروشکر میکنم که ختم بخیر شد و با کلی تجربه بهتر شدم ، رشد کردم و بهتر انتخاب میکنم اما اینبار ، هدایت خدا رو هم در نظر میگیرم و مطمئنم هرچی از طرفش برسه ، خیره

    ممنونم استاد عزیزم برای این فایل بسیار ارزشمند

    اینجا ، من میگم ، ما با خودمون و خدای خودمون آشتی میکنیم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    رضیه واحداصل گفته:
    مدت عضویت: 865 روز

    درود ب استاد عزیزم و مریم قشنگم

    درود ب دوستای هم فرکانسیم

    جواب سوالی ک شما پرسیدین ک راجب اشتباهی ک اخیرا کردم ..اشتباهم این بود ک از سر احساساتی ک فوران کرده بود و نجواهای بیش از اندازه ی ذهنم مربوط ب یک مسئله ای ک میتونستم نادیده بگیرم اونو اما

    نتونستم جلوی خودمو بگیرم و هرکاری کردم

    ک خودمو اروم کنم نشد

    و تبدیل ب یک مشاجره ی وحشتناک

    ک اصلا ارزش اینو نداشت ک بخوام اینجوری بهم بریزم امااا

    بعدش ک اون دعوای غیرقابل تصورم تموم شد

    بعد چندساعت ک اروم شدم

    خیلی باخودم کلنجار رفتم ک

    کارت اشتباه بوده خودمو سرزنش کردم

    ولی خیلی از اونکارم درس گرفتم ک بار دیگه

    اگر همچین مسئله ای رخ بده باید بیشتر روی خودم تسلط داشته باشم و زود از کوره در نرم

    من خیلی زود عصبانی میشم و احساساتم بیشتر وقتا برام تصمیم میگیرن..و جلوی خشممو نمیتونم بگیرم اکثر اوقات

    اما اینو یاد گرفتم ک خودمو بیشتر کنترل کنم وبعدش ب عاقبت اون اشتباهی ک کردم فکر کنم

    دقیقا وقتی ک اون اشتباه رو کسی ب روی من بیاره و ب من بگه تو فلان کارو نباید میکردی اشتباه بود

    واقعا حالت تدافعی میگیرم و ممکنه بد رفتار کنم

    ک ن کارمم خیلی درست بوده و تو داری اشتباه میگی

    حاضر نیستم حتی حرفای اون طرف رو بشنوم ک چ چیزی داره میگه

    ممکنه ب نفع من باشه اما همیشه حرف اون شخص رو قط کردم و قبول نکردم حرفاشو

    ولی درکل ادمی نیستم ک از اشتباه کردن بترسم

    و اینو بگم ک ب درد اینکار نمیخورم چون همیشه وقتی توی هرکاری اشتباه بکنم میفهمم ک اره این شیوه غلطه

    و باید بیشتر فکر کنم و حتما راه دیگه ایی هست ک اونو باید پیدا کنم و چندتا راه جدید بهم الهام میشه و اونو انجام میدم و نتیجه میگیرم بعدش همکارا ازم میپرسیدن ک ما ب این مشکل برخوردیم و نمیدونیم واقعا چکار کنیم داریم دیوانه میشیم

    منم راهشو بهشون میگفتم و خیییلی خوشحال میشدم ک من اونو تونستم حل کنم و ب بقیه هم کمک کنم

    کلا کمک کردن ب بقیه رو خیلی دوس دارم

    الان در حال حاضر مسئله ای ک دارم

    توی زندگی مشترکم هست و هربار ب یک موردی بر میخورم ولی خداروشکر ی راهی پیدا میکنم ب لطف خدای مهربونم

    و حتی توی بچه بزرگ کردنم و تربیت و رفتاری ک بادخترم دارم

    چون بچه اولم هست و تجربه ی کافی ندارم برای بعضی از رفتاراش یا کارایی ک میکنه

    ولی ازاشتباهاتم همیشه درس میگیرم و میرم سراغ یک راه دیگه وبعد پیدا میکنم اونو

    میرم برای کامنت خوندن بقیه دوستای عزیزم

    لذت بخش ترین کاری ک میتونم بکنم

    همینه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    آتنا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 606 روز

    سلام استاد

    با توکل به خداوند تمرین امروز رو شروع میکنم

    من یه اشتباهی کردم و خب تصمیم گرفته بودم خودمو کنترل کنم و عصبی نشم و نق نزنم موفق هم شدم اما یه دفعشو خیلی داشتم فوران میکردم اما بعدش با خودم حرف‌زدم گفتم اوکی اشکال نداره و آتنا ببین تو الان اگه حالت خوب باشد اتفاقات خوب میافتد و بلعکس

    و از اونجا به بعد درس گرفتم و بیشتر خودمو کنترل تونستم بکنم.

    تو یه مورد دیگه هم شکست خوردم و دوباره دارم واسش تلاش میکنم و از اشتباهات گذشتم درس گرفتم و خوشحالم که اون اشتباهات رو کردم تا ازشون درس بگیرم و الان خداوند من آگاهی مو نسبت به قبل هزااااار برابر کرده و خداوند رو هزاران مرتبه شکر میگم که بهم درس و آگاهی داد.

    تمرین:

    جواب سوال اول

    من یه آزمونی داشتم و داخلش درصدای خیلی بدی گرفتم

    چه واکنشی نشون دادم؟

    اول یکم گریه کردم چون گفتم چرا چرا؟

    من که خونده بودم ،شاید هوشش رو ندارم

    ولی بعد گفتم نه آتنا تو تلاش درستی نکردی

    شیوه اَت اشتباه بود، تو هر روز تست نزدی هر روز نخوندی ،تمرکز نداشتی،آزمون تحلیل نکردی …

    چه درسی از این اشتباه گرفتم

    فهمیدم که بااااید تمرکزم رو فقط بذارم روی یه چیز و به صورت مستمر براش تلاش کنم و تعداد تستمو باید بالا تر ببرم چون آزمون تستیه

    نه اینکه فقط بخونم و یه تعداد کمی تست بزنم

    به چه شکل میتونم این بهبود هارو در عمل بیارم

    من دارم هر روز درس میخونم و فقط جمعه ها رو به خودم استراحت میدم و متمرکز تر شدم و از اهرم رنج و لذت رو هم که به تازگی به لطف الله یاد گرفتم استفاده میکنم و هر روز حداقل 20تا تست میزنم و چند روز یه بار 10تا تست از آزمون سال های گذشته تحلیل میکنم و نتیجه رو سپردم به خداوند انشاالله ایندفعه نتیجه عاااااالی میشه و فوق العاده آزمونم رو به یاری یکتا خالق شکست ناپذیرم میدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    سید مهدی جزایری گفته:
    مدت عضویت: 2086 روز

    سلام استاد

    سلام دوستان

    من صحبت‌های اصلی استاد در این فایل رو تایپ کرده‌ام و اینجا می گذارم تا به صورت نوشتار جلوی چشم باشد و راحت استفاده کنیم

    تقدیم به شما:

    سوال)

    وقتی که شما کاری را درست انجام نمی دهی یا اشتباه می‌کنی – هر کاری اعم از کار و شغل و آشپزی و سرمایه‌گذاری و ورزش و …. – نحوه برخورد شما با اشتباهات چگونه است؟

    به اشتباهی که اخیراً مرتکب شده ای فکر کن و ببین که چه برخوردی با خودت داشته ای:

    • آیا این احساس رو داشتی که اشکال ندارد از آن می‌توانم درس بگیرم و فرصتی است برای یادگیری و پیشرفت و راحت بودی با اشتباه کردن

    • یا این که به شدت خودت را سرزنش کردی و این اشتباه را وصل کردی به شخصیتت، انگار که من اشتباه هستم و من بی عرضه و ناتوان هستم

    (پاسخ من شخصی است. بماند استیکر لبخند)

    افراد شکست خورده با اولین اشتباه پا پس می کشند و می‌گویند این فاجعه است و من به درد این کار نمی خورم. ولی آدمی که ذهنیت قوی دارد می‌پذیرد، آدم که در شکم مادرش همه چیز رو بلد نیست که

    باورهای محدودکننده درباره این موضوع:

    1. اگر من در کاری اشتباه می‌کنم به این دلیل است که در انجام درست آن کار ناتوان هستم.

    انگار توانایی، یه چیز ثابتی است و اگر طرف نداشته باشد دیگه انگار نمی‌تواند آن را بهبود ببخشد.

    در حالی که ما می‌توانیم خودمان را بهبود بدهیم، در هر زمینه ای. هیچ زمینه ای نیست که شما نمی توانید در آن بهبود پیدا کنید، مثل ورزش یا ریاضی یا نجاری یا آشپزی …..

    هیچ چیزی اینطور نیست که بگید من به درد این کار نمی خورم.

    اصلاً مغز این توانایی را دارد که می‌تواند یاد بگیرد در هر چیزی که بخواهد و بهرت و بهتر شود و در این مسیر اشتباه هم می‌کند، هیچ اشکالی ندارد. اشتباه قسمتی از مسیر است

    2. اگر من اشتباه کنم مردم دیگه من رو خیلی حساب نمی کنم یعنی از واکنش دیگران می ترسیم که مبادا اشتباه کنیم.

    مردم اصلاً نظرشان مهم نیست. ما برای مردم زندگی نمی کنیم نظرات مردم در مورد رفتار و تصمیمات ما خیلی مهم باشد، این به ما ضربه می‌زند.

    تا جایی که ممکن است سعی کنید نگاه مردم و حساسیت این که مردم در مورد شما چه فکری می‌کنید را کمتر و کمتر کنید.

    مهم این است که خودم می‌دانم دارم پیشرفت می‌کنم و رو به جلو هستم. دنبال توضیح دادن به آنها و یا قانع کردن آنها نباش.

    3. افراد می‌گویند اگر من در چیزی و کاری اشتباه کنم یعنی من به درد این کار نمی خورم، و کلاً بعدش به این قضیه فکر نمی کنند و از آن فرار می‌کنند.

    نه، هر کاری را شما شروع کنی احتمالش هست که در آن اشتباه کنی. این بدان معنا نیست که شما به درد آن کار نمی خوری به این معناست که یک سری درسها را هنوز بلد نیستی و آن درس ها قابل یادگیری است و آنها را یاد می گیری و تکرار و تمرین می‌کنی و ادامه می‌دهی و بهتر می شوی.

    هر چه بیشتر روی یک موضوعی کار کنی، مغز در آن زمینه قوی تر و قوی تر می‌شود…

    این قانون یادگیری است، به شرطی که نترسی از اشتباه کردن، خجالت نکشی اگر اشتباه کردی خودت رو سرزنش نکنی و فکر نکنی بی عرضه هستی چون اشتباه کردی

    تمرین این جلسه

    به یک اشتباهی که اخیراً مرتکب شده ای فکر کن و آن را با جزئیات بنویس (آشپزی، کار در شرکت، در ارتباطات یا هر چیز دیگه ای)

    در قسمت دوم بنویس که چه واکنشی نشان دادی و چه احساسی داشتی وقتی آن اشتباه رو انجام دادی

    در قسمت سوم بنویس که چه درسی من از این اشتباه می‌توانم بگیرم برای این که بهتر بشوم و دیگر آن را تکرار نکنم.

    در قسمت چهارم بیا بنویس که چطور آن درس هایی را که از اشتباه اخیر گرفته ای، به چه شکل در عمل از آنها استفاده کنی.

    در نهایت هم ذهن تان را مانیتور کنید که هر وقت اشتباه می‌کنید چه واکنشی نشان می‌دهد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    مرضیه قادری گفته:
    مدت عضویت: 705 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله النور..به نام خدایی که گفت:هر وقت درباره ی من از تو پرسیدند،بگو من نزدیکم واجابت می کنم دعای هرکسی که مرا بخواند…سلااام و ارادت خدمت محظر شما خوبان عالم،استاد عزیزم و خانم شایسته در پشت صحنه…می خام اینجا به سوالی که مطرح کردید جواب بدم،اینکه نحوه ی برخوردم با اشتباهم چگونه است،اینکه چه واکنشی رو نشون دادم به اشتباه بزرگی که اخیرا انجام دادم؟باورم نمیشه،این منم،امروز میخام نسبت به اشتباهی که انجام داده ام اعتراف کنم که قبلا مطرح کردنش برام خیلی سخت بود،اونم توی سایتی که چندین هزار نفرمخاطب داره.ولی می خوام،بنویسم،آقا من دنبال تغییرم،دنبال بهبودم.وقتی این مطالب رو می شنوم به خودم می گویم،کاش چندین سال پیش این مطالب رو می شنیدم،اما من‌جزو اون دسته افرادی هستم که اول طعم باختن رو شنیدم وبعد هدایت شدم به این آگاهی ها،من سال گذشته آزمون قبول نشدم وبه دروغ به خاطر فشاری که ازطرف دیگران به من بود،گفتم من قبول شدم،واین اشتباه مربوط به یک سال ونیم پیش است،که تا چندین ماه نتونستم خودم رو ببخشم،همش خودم رو ازدید دیگران قضاوت می کردم،اینقدر توی احساس گناه وسرزنش خودم فرو رفته بودم که اصلا به بهبود فکر نمی کردم،تا اینکه ازخدا هدایت خاستم وخداوند هدایتم کرد،وشش ماه واندی می‌شود که خدا پرده ازقلبم برداشت وگوش جانم شنید این آگاهی های ناب رو،کم کم ازاحساس گناهم کم شد،بی خیال آزمون وموقعیت تحصیلی شده بودم،دراون شرایط بدجور احساس ضعف وناتوانی برمن غلبه کرده بود،ازخودم گریزان بودم.اما این لحظه با راهنمایی هایی که خداوند ازطریق دستانش انجام داد،دارم برای این آزمون تلاش می‌کنم.وخدارو بی نهایت شکر میکنم.اما درپاسخ به این سوال که این اشتباه چه فرصت هایی برای بهترشدن دارد…راستش چیزی که باعث آرامش من می شود این است که این اشتباه بودکه باعث شد ازهمه نا امیدشوم،ازهمه دست بکشم وازخداوند هدایت بخاهم،به واسطه این اشتباه بود که من با قوانین واین سایت بهشتی همراه با عطر وفضای بهشتی آشنا بشم.به خاطر این اشتباه بود که بهم یاد داد،حرف ونگاه مردم برایم کمتر مهم باشد،به واسطه ی این اشتباه بودکه فهمیدم من هم می توانم آرزوهایم را از گلیمم درازتر کنم،من هم می توانم خواسته های بزرگتر داشته باشم.،یادم داد به خودم احترام بزارم وبرای خودم ارزش قائل باشم،یادم دادهدفم بهبود زندگی شخصی خودم باشد.اما از راهکار هایم که بنویسم،اولیش این بود که تنهایی را به وقت گذراندن با افراد بدبین انتخاب کردم..دومین هم این بود که من همیشه دلسوزی فراوان نسبت به اعضای خانواده داشتن ویه جورایی غصه شون رو خوردن که فکر می کردم کارخوبیه،اما این روزها نسبت به این مسئله بهترشدن.راستش بیشترین تغییر ی که برای من لازم بود انقلاب ذهن وانقلاب درونی بود،انگار پیچ ومهره های ذهنم اشتباه بهم بسته بودن،اگر قبلا هدفم ازدرس خواندن،ثابت کردن خودم به بقیه بود ولی الان هدفم رشد خودم وبهبود شخصیت خودمه….نمی دونم چقدر این کلماتی که اینجاتایپ کردم،چقدر باسوال وتمرین درارتباطه،اما ممنونم ازشما برای پرسیدن این سوال ها،خدایا شکرتتت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    حسن محمدی گفته:
    مدت عضویت: 555 روز

    به نام الله توانا

    حمد و ستایش مخصوص الله است که فرمانروا و صاحب اختیار جهانیان است

    سلامی به گرمی عشق خدمت استاد عباس منش عزیز و تیم تحقیقاتیشون

    من شغلم پیمانکاریه و بیشتر در زمینه سازه های بتنی فعالیت دارم چند وقت پیش به یاری خدا شروع کردم اما متاسفانه

    بابت ابزار هایی که وارد کارگاه شد بود سرپرست من اقدام به دریافت رسید از نگهبان نکرده بود.

    این سهل انگاری خیلی منو اذیت میکنه چون بی حساب کتاب دارایی که داشتم اونجا و اگه به هر دلیل اوجا مفقود بشه من

    نمیتونم چیزی از کسی طلب کنم.

    این در حالیه که همین اتفاق یا بهتره بگم این اشتباه توی کار من رخ داده و مسئول همه این ضضر ها و حال خراب فقط و

    تنبلی خودمه و بس

    چه احساسی داشتند زمانی که این اشتباه رو انجام دادید؟

    به شدت حس بی عرضگی داشتم که توان انجام این کار رو ندارم و به شدت خودم رو سرزنش کردمکه من لایق یشرفت و

    این نعمت خدا نیستم

    با چه نگاهی میتونی به این اشتباه نگاه کنی و چه درسی بگیری از این موضوع؟

    بعد از دو بار گوش دادن به حرف های استاد عزیز با خودم کنار اومدم که هر شخصی میتونه اشتباه کنه ولی نکتش اینجاس

    که امروز به این نتیجه رسیدم وقتی اشتباه خودم رو کامل خدا بهم نشون داد پس قطعا کمک میکنه که دیگه تکرار نشه

    دوم اینکه مثل دانش آموزی که تا درسی رو پاس نکنه به کلاس بالاتر نمیره خدا از من میخواد که این درس رو کامل بفهمم و

    امتحانش رو به یاری خودش قبول بشم که من رو به ارتقا بده ، من رو به مدار بالاتر هدایت کنه که اونجا با این اشتباه

    متحمل خسارت های بیشتر نشم

    چطور میتونیم که این بهبود ها رو در عمل اجرا کنیم؟

    من امروز به خودم و خدای خودم قول میدم که ر گاه پروژه ای خواستم انجام بدم نهایت تلاشم رو بکنم که موقع تحویل

    وسایل خودم حضور داشته باشم و از نگهبان رسید بگیرم و در کل به کارهام لباس نظمبپوشونم

    تمام تلاشم رو بکنم که کارهام رو به تعویق نندازم

    بی کران از خدای مهربان و بخشنده و رزق رسان و هدایت گر خودم سپاس گزارم که این بنده خودش رو به این سایت و این

    فایل های ارزشمند هدایت فرمودند

    در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند با حال عالی باشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    مسلم مرادی گفته:
    مدت عضویت: 868 روز

    به نام خالق هستی

    الهی صد هزار مرتبه شکرت بابت که خداوند این فرصت را بهم داده تا بتونم فایل های استاد عزیز را نگاه کنم و گوش بدم و هر لحظه هدایت میشم

    سلام وقت بخیر

    در مورد اشتباهات یکی از مشکلات من که واقعا اذیت میشدم نه گفتم به اطرافیان بود حالا چه سر کار یا بیرون و این کار باعث می شد که خیلی خود خوری کنم مثال ماشین میدادم به کسی خودم لازم داشتم ولی نه نمیتونستم بگم و میدادم و همش با خودم در گیر بودم که چرا دادی و خود خوری میکردم یا چیز های دیگه که این کار باعث می‌شد به‌خودم ارزش و اهمیت ندم واقعا جهان این کار را هی تکرار می‌کرد و من اذیت میشدم ولی از زمانی که نه گفتن را یاد گرفتم وقتی به زمان و وقت خودم ارزش و خود خوم ارزش قائل هستم و وقتی دلم رازی نیست راحت نه میگم و برآن مهم نیست که چه فکری طرف مقابلم میکنه چون خودم مهم هستم و این نه گفتم خیلی جاها پاشنه آشیل کارها بود و به لطف خدا و کمک های استاد یاد گرفتم که نه بگم

    نگاه به این مسئله نه گفتن اینکه دیگه مهم نیست که چی میگن ولی قبلا که نه نمیتونستم بگم همش ذهنم باهام صحبت می‌کرد و که طرف مقابل میخواد چی بگه و واز اینکه نه میخواستم بگم خجالت میکشیدم الان نه دیگه خجالتی در کار نیست و راحت نه میگم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: