ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2198 روز

    ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3

    بنام خداوند غفور و بخشنده و مهربانم

    سلام و درود خدمت استاد عزیزم لباس بیکانیز تون خیلی مبارک و زیباست

    و سلام به خانم شایسته ی نازنینم

    و سلام به همه ی دوستان عزیزم

    استاد جان من هم از شما تشکر و قدردانی می کنم که این چالش های خودشناسی و خودسازی رو در این بستر سایت برامون فراهم کردید و یک خداقوت ویژه ای رو براتون آرزومندم .. استاد جان با این چالش های که گذاشتید یاد امتحانات نهایی میوفتم اینکه تکاپوی بچه ها بیش از هر وقت دیگه ای بیشتر میشه .. اینکه انگار تلنگری بهمون وارد میشه که اینجا هم از نقطه ی امن خودمون خارج بشیم و سرعت رشد و پیشرفت مون رو برای خودسازی و خودشناسی و موقعیت ذهن مون در جنبه های مختلف افکارمون رو بسنجیم .. استاد جان واقعا یک دنیا تشکر و قدردانی برای تلاشی که از شما استاد عزیزم میبینم که دوست دارید بدونید شاگردان تون دارند چی کار می کنند .. و یا آن تههه تهههه افکارشون چه خبری هست ..چقدر تغییر کردند .. و یا این آگاهی ها و فایل ها چقدر تاثیر گذار بوده و چقدر تغییر ایجاد کرده .. استاد جان جا داره از صمیم قلبم و از اعماق وجودم از شما تشکر و قدردانی کنم که در این حد دلسوزانه بفکر بر و بچه های سایت هستید که البته این آگاهی ها فراتر از حد این تشکرهاست فقط می تونم بگم که الحق والنصاف استاد بودن برازنده ی خردمندی چون شماست ممنون و سپاسگذارم..

    استاد جان در مورد اشتباهات سوال کردید .. شاید اگر قبلنا بود برای کوچکترین اشتباه و خطایم کلی توی سر خودم میزدم و کلی خودمو و دیگران رو مورد سرزنش قرار میدادم و یا اصلا به گردن نمی گرفتم و اشتباهم رو نمی پذیرفتم و همیشه دنبال مقصر می گشتم و فکر می کردم مستحق مجازات و عذاب وجدان و عذاب الهی هستم و کلی خودم رو سرزنش می کردم و همه جا هم جار میزدم یا ای یهالناس من این کار کردم و یا این اشتباه رو کردم و یا این خطا رو کردم و بیاید منو مورد سرزنش قرار بدید و یا عذاب وجدان بهم بدید و اشکمو در بیارید شاید کمی احساس تحقیر کنم و دلتون برام بسوزه و حالم خوب بشه *(البته از جهت منفی) با این احساس عدم لیاقت حالم خوب بشه و ووووو …. ولی استاد جان .. من دیگه اون آدم قبلی نیستم چون هیچ تعلیم و تربیت درست و درمانی نداشتم.. قوانین رو نمی‌دونستم .. آگاه نبودم…. منم مثل اکثر مردم جامه با چنین فرهنگی که از خانواده و مدرسه و جامعه و رسانه ها و فیلم ها و اقوام و غیره بود رشد کرده بودم …. ولی الان با آموزه ها و آگاهی هایی که در این سایت آموختم خیلی خیلی بهتر شدم نمی‌گم صد درصد ولی با فایل های دانلودی هدیه عزت نفس در همین سایت تونستم این احساس گناهی که بخاطر اشتباهات و یا خطاهایی که مرتکب میشدم رو بهبود ببخشم .. البته قبلنا خیلی خیلی اشتباه می کردم یعنی اشتباهاتی که بنظرم غیر قابل بخشش و یا غیرقابل برگشت بود یعنی اینقدر خودزنی می کردم . یعنی آنقدر عذاب وجدان به خودم تحمیل می کردم که از زندگی کردن سیر میشدم … ولی خدا رو شکر الان همیشه برای هر کاری با خداوند مشورت می کنم و همیشه هدایت الهی می‌طلبم و دیگه با فکر و درایت به موضوع نگاه می کنم حتی جمله ها و گفتار و کلام و رفتارم رو خیلی خیلی بیشتر از همیشه کنترل می کنم و بطور خلاصه آگاهانه ورودی ذهنمو کنترل می کنم که سبب خیر برام شده که نتیجه اش خروجی درست و مناسب هست … البته الان هم اشتباهات ریز ریزی دارم که دیگه بچشم خطاهای سخت بهش نگاه نمی کنم وقتی خداوند بخشنده و غفور و توبه پذیر هست حتما منو بخاطر خطاهای گذشته ام بخشیده پس منم باید دقت کنم که دیگه تکرار نکنم و مواظب اعمالم باشم … مثلا الان خیلی خیلی آرامش دارم و ذهنم در آرامش بیشتری هست و همیشه از خداوند سپاسگذاری می کنم … یکی از عذاب وجدان هام فوت مادرم بود که مدام خودآزاری بخودم تحمیل می کردم ولی بلطف آن فایل های بی نظیر دانلودی عزت نفس بعد از چند سال کار کردن باورها مو تغییر دادم و اینکه هر کسی مسعول اعمال خودش هست رو کاملا پذیرفتم و خدا رو شکر می کنم که از موهبت های دنیا استفاده کرده و الان هم ادامه ی این مسیر رو در جهان دیگری ادامه میده هر چند دلتنگش میشم ولی خب به این فکر میکنم که ما هم در این دنیا مسافریم و باید آگاهانه سعی کنیم درست زندگی کنیم پس باید بیشتر بفکر خودم باشم خدایا شکرت ..

    یا گاهی شده که توی خیابون بودم فکر کردم مسیرمو اشتباهی رفتم و یا مسیرم رو دور کردم ولی بعدش فهمیدم بصلاحم بود … یعنی از وقتی به این جمله ایمان و باور پیدا کردم که الخیر و فی ما وقع کلا به ا شتباهاتم از منظر خیر نگاه می کنم و مطمعن شدم که خداوند هدایتم می کنه و یا بخاطر تضادهایی شاید دچار اشتباهاتی میشدم و آرامشمو از دست میدادم و شلوغ کاری می کردم و سبب اشتباهات بیشتر و بدتری میشدم ولی الان فهمیدم که تمام تضادها نشونه ها و هدایت های خداوند هست و میخواد منو بسمت جلو هل بده و بعبارتی تضادها همان فرشتگان و ناجیان الهی هستند که می‌خوان به من بگویند مسیرم اشتباه هست و باید تغییر جهت بدم …. البته برای هر اشتباهی اولش یکمی ناراحت میشم ولی سریع خودمو جمع و جور می کنم .. حتی اگر بر حسب اتفاق غذام بسوزه و یا خوب از آب در نیاد بعدش میفهمم که یک درسی برام داشته اینکه شاید نباید اون غذا رو درست می کردم و یا شاید چیز دیگری باید انجام میشد و و برام مناسب نبود و یا یک روش پخت دیگری میداشتم و یا یک غذای بهتری در راه است … در هر صورت دیگه مثل گذشته با اشتباهاتی روبرو نمیشم که بخوام سخت بگیرم خدارو شکر .. البته در این زمینه خیلی روی خودم کار کردم و کلا اشباهاتم خیلی کمتر شده چون همیشه از خداوند هدایت می خوام که منو در مسیر درست و مناسب هدایت کنه … البته استاد عزیزم … خیلی مسایل دیگر ی هست که در جنبه های دیگر زندگیمان وجود داره که اگر بخواهیم ریز بشیم خیلی زیاده که البته درس های خودشو داره….این که مثلاً در روابط قبلنا اشتباهات زیادی در روابط داشتم ولی الان بحث مدارها رو متوجه شدم و یا اینکه برای روابطم ارزش قایل هستم و مثل گذشته با هرکسی نشست و برخواست نمی کنم و یا بهتر بگم دایره ی روابطم رو بر اساس افکار خودم تعیین می کنم هر چند جهان هم خودش زحمت می‌کشه و یک سری افراد را از زندگیم دور کرد و یا یک سری افراد جدید برای کمک به من آمدند و در مسیرم قرار گرفتند. بطور کلی در این زمینه هم اشتباهاتم خیلی کمتر شده چون سعی می کنم بازم آگاهانه روابط مو داشته باشم و صادق بودن اولویت من در روابط هست و شکر خدا جهان هم آدم های خوب و صادق و مثبت اندیش و آزاد اندیش رو بسمت من هدایت کرده ..

    استاد جان اگر بخوام اعتراف کنم یکی از اشتباهات بزرگ من در گذشته اشتباهات در امور مالی و پولی من بود که سبب ورشکستگی و تضادهای مالیم شد .. امید دارم در این زمینه بیشتر روی خودم کار کنم و قدردان این موهبت الهی در زندگیم باشم که پول و ثروت منو بیشتر بخداوند نزدیک می کنه تا آزادی در انجام دادن هر کاری رؤ داشته باشم البته مطمعن هستم که ایندفعه باورهای درست و مناسب و قدرتمندی در ذهنم ایجاد میکنم که پول و ثروت با من دوست و رفیق باشند و برای پول احترام و ارزش بیشتری قایل باشم که هستمممم البته همیشه عاشق پول بودم ولی عاشقی که درست بلد نبود عاشقی کنه …

    من با ثروتمند شدنم می خوام به جهان کمک کنم

    من با ثروتمند شدنم به روند رشد و پیشرفت جهان کمک میکنم

    من می خوام با ثروتمند شدنم به روند و رشد. و پیشرفت خودم کمک کنم

    استاد جان جمله ای که در پرتو آگاهی قسمت 9 گفتید رو اینجا دوست دارم بنویسم

    به یاد داشته باش

    تو ذهنت نیستی

    تو افکارت نیستی

    تو جسمت نیستی

    تو تنها مشاهده گر همه اینهایی و تنها وظیفه تو آرام نگاه داشتن خودت است.

    استاد جان می‌دونم کامنتم طولانی شد ولی در زمینه های دیگه هم می خواستم بنویسم ولی به همین اندازه بسنده می کنم .. الان هم چون دیدم فایل جدید روی سایت اومده گفتم تا فایل رو دیدم سریع بیام اون ذهنیت مو بنویسم .. تا بعداً با خواندن کامنت های دوستان به درک و آگاهی های بیشتری هدایت شوم

    ممنون و سپاسگذارم

    خدایا کمکم کن که در مسیر لذت زندگیم اشتباهاتم تبدیل به خیر و برکت برام باشه و درس هاشو سریع بگیرم…

    چه جمله ی زیبایی انیشتن گفته اینکه.. زیبایی‌های این لحظه را که در آن هستی، تماماً درک کن و به قول انیشتن، “بقیه چیزها جزئیاتند.

    خدایااا  شکرت…  خدای  قادر  متعال  که  سرچشمه ی  نیکی محض من است  هر  نامرادی  را  از زندگی  من  و  جهان من  حذف می کند  و  هیچ چیز  منفی نمی تواند   وارد وجودم و   زندگی ام  شود..

    خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2313 روز

    به نام خداوندم

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم جانم

    سلام به همه دوستان بهشتیم

    اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    آیا احساس شما این بود که:

    استاد احساساتم وقتی یه اشتباهی انجام میدم بستگی داره تو چه زمینه ای اشتباه کرده باشم متفاوته

    مثلا اگه تو آشپزی یه اشتباهی انجام بدم از اون اشتباهم درس میگیرم و تجربه میشه برا دفعه بعدم

    اما اگه تو رفتارم با فرزندانم یا همسرم یا نزدیکانم یه اشتباهی بکنم خیلی خودمو سرزنش میکنم مثلا همین دیروز که انجمن اولیا ومربیا مدرسه دخترم زهرا بود همراه پسر کوچکم محمد رفتیم از اونجایی که مدرسه هم یه روز بدون کتاب برا بچها گذاشته بودن وقتی رفتیم تمام بچها تو حیاط مدرسه سرگرم بازی وتفریح وخوردن خوراکی‌های مختلفی که آورده بودن،انجمن هم تو نمازخونه مدرسه برگزار شده بود.وقتی خواستم محمد همراه خودم ببرمش قبول نکردبرا همین گذاشتمش پیش زهرا رفتم جلسه،از اونجایی که صحبتهایی که در این جلسه گفته می‌شد با عقاید ونظرات من مغایرت داشت اصلا نمیتونستم صدم وثانیا هم اونجارو تحمل کنم برا همین سریع از جلسه اومدم بیرون وقتی اومدم تو حیاط مدرسه دیدم به محمد خیلی خیلی خوش گذشته وتمام دوستای زهرا دور محمد گرفتن همه دوست داشتن باهاش بازی کنن وقتی همسرم اومد دنبالم که بریم خونه محمد قبول نمی‌کرد میخواست بمونه،منم از اونجایی که باید میومدم خونه ناهار درست کنم ساعت 3 هم بایدمیرفتیم نونوایی اصلا زمان نداشتم که بخام بایستم تا محمد بیشتر با بچها بازی کنه براهمین محمد رو با گریه آوردیم خونه.اینجا استاد عذاب وجدان میگیرم خود سرزنش هام شروع میشه که چرا بیشتر صبر نکردم محمد بازی کنه وبا اختیار خودش بیاد خونه نه با اجبار منو همسرم.

    موضوعی که اخیرا بهش بر خوردم استاد،کار نونوایی که 22 همین برج که میاد یک ماه هست که شروع کردیم نوع نون کر نون هستش که با دستگاه پخت میشه وخیلی تو کارم رشد کردم ونسبت به اوایل عالی شدم اما استاد چالشی که بهش برخوردیم اینکه مردم استان یزد خیلی طرفدار نون تافتون تنوری هستن وتا آخر ماه قراره بریم برا پخت نون در تنور که برا من سخته.بادستگاه راحت میتونستم با یه دستکش نخی نون ها رو جمع کنم ومشتریها رو راه بندازم وهمسرم مسئولیت چونه گرفتن نون زدن تو دستگاه هستش،حالا وقتی بریم واسه تنوری من نه میتونم نون از تنور با انبر دربیارم نه چونه بگیرم استاد اینجا با این چالش کنار اومدم ودارم برا چونه گرفتن تمرین میکنم ومیدونم که موفق میشم وهیچ کاری برام نشد نداره وبرا چونه گرفتن هم ماهر میشم.

    سپاسگزارم استاد عزیزم وقت وزمان میزارید واین فایل های بی نظیر برای ما آماده میکنید خدا خیرتون بده

    سپاسگزارخداوندم هستم که در مسیر درست قرارم داده

    درپناه الله مهربان شاد وسالم وسعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    اصغر و پرسیلا گفته:
    مدت عضویت: 1492 روز

    بنام خداوند رحمان

    به قول هادی عامل گزارشگر کشتی

    شیرمادر،نان پدر حلالت دلاور خداقوت پهلوان

    سلام براستادقلبها

    سلام بربهترین استادمعاصر

    سلام براستاداشاعه دهنده توحید

    سلام براستادعشق استادسیدحسین عباسمنش

    خدایابی نهایت ازت سپاسگزارم که  منو هدایت کردی به مکتب استادعباسمنش

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    خدایاشکرت

    استادنازنینم زبان قاصراست ازاین همه سخاوت ومهربانی ودریا دل بودن شما که سلسله فایلهای به اصطلاح رایگان باعنوان

      ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده

    که حکم یک دوره رادارد برامون پخش میکنین

    برای تشکرفقط میتونم ازخداوند برایتان عمر پربرکت وطولانی درخواست کنم تاسالیان سال سایه تان برسرمان مستدام باشد.

    “امین یارب العالمین”

    استادعزیزم خدای رحمان هدایتمون کرد وبرنامه ام راچید وروزگذشته عازم سفر چندروزه شدیم به شهرخاطره انگیز بندرعباس درنزدیکی شهربندرعباس تابلو آب گرم ” گنو” رودیدیم ویادخانم شایسته نازنین افتادم که دریکی ازقسمتهای سریال سفربه دورامریکا به آب گرم ” گنو ” اشاره کرد وازخاطرات شیرینش گفته بود

    وشب گذشته رفتیم منطقه ” سورو” وکلی خاطرات استادنازنین ازآن خانه واتاق سیمانی که بارها اززبان استادشنیدیم  که انجا زندگی میکردند برامون زنده شد وجلو چشممان رژه رفت انگارخودومون آنجا زندگی میکردیم

    کلا به شهرزیبای بندرعباس تعصب واحساس خاصی دارم وخیلی به من حس خوبی منتقل میکنه به جهت اینکه  شهربندرعباس  که یه جورایی سکوی پرتاب استاد بوده وخاطرات دانشگاه ازادبندرعباس، کرایه کشی باماشین دنده ارژانتینی،میدان برق ،میدان یادبود ساعتها پیاده روی لب ساحل ومسیرخونه تادانشگاه  ومرور این خاطرات خیلی لذت بخش است که یه آدم تونسته ازچه جایی وموقعیتی به چه جایگاهی برسد و این الگو چقدر میتونه باورما روقوی کنه که همه چیز  ممکن است وخداوند این قدرت رابه انسان داده است تاخالق زندگی خودباشد

    سوال این قسمت:

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    پاسخ:

    استادنازنین درباره سوال مطرح شده مثال‌های ورزشی وفوتبالی جالبی رامطرح کردند واشاره کردند که  تمام بازیکنان تیم ملی ژاپن درهمه خطوط وسرمربی تیم بعدازشکست ازایران شکست راخاضعانه پذیرفتند وازمردم کشور ژاپن عذرخواهی کردند وبه اشتباهات خوداعتراف کردند وگفتند این شکست کلی براشون درس داشته است وهیچ کس به جز خودرامقصرشکست ندانستند

    اماهمین مثال رومیشه تعمیم داد به جامعه فوتبال ایران  ونگرش افراد به اینگونه اتفاقات که تیم‌ها چه درعرصه ملی یاباشگاهی بعدازهرشکست زمین زمان رامقصرشکست میدونند الا خودشون رو از داور،زمان بازی ،برنامه ریزی ،چمن زمین، سرما،گرما ،شرجی هوا گرفته تا .‌..‌

    به طور مثال همین بازی شب گذشته تیم ملی ایران باقطر

    چندروزقبل ازبازی  بعدازانتخاب داورکویتی همه کادرفنی تیم بازیکنان ورسانه هادادفریادزدند چراداورعرب انتخاب شده برای بازی این داور عرب است این داور بی تجربه است این داوربهمان است این داور…

    مشخص است چونکه می‌خواهند فینال تمام عربی شکل بگیره  وتیم قطرهرطور شده میخواد بیادفینال اگرتیم ایران تمام تمرکز خودشو گذاشته بود روی بازی خودش وکنترل ذهن داشت راحت تیم قطررامیبرد چون همه آمار به نفع  فوتبال ایران بود اما وقتی بازی شروع شدبه وضوح شاهد بودیم که بازیکنان ایران تمرکز لازم رانداشتند

    تیم ایران پیش ازبازی خودشو ازپیش باخته میدونست ودقیقا همین اتفاق هم افتاد بجای اینکه به اشتباهات خودشون دربازیهای قبلی پی ببرن ونقاط ضعف تیم روبررسی کنن فرارروبه جلو داشتن که اگرتیم نتیجه نگرفت بگویند ماگفته بودیم که مقصرکیست اشتباه ازطرف مانبوده!!!

    امایک مثال ازخودم: دقیقا من چندروزپیش دچاریک اشتباه شدم وان این بود

    برادرزاده ام رفته خواستگاری یک دختربااصالت ونجیب وخانواده دار ومن سه روزقبل رفتم مغازه دایی عروس خانم که فروش وتعمیر قطعات کامپیوتر ولپ تاب داره برای خریدشارژر لپ تاب ازانجایکه ماباهم اشنایی قبلی داشتیم من بدون فکروتامل به ایشون تبریک گفتم وموضوع راتوضیح دادم اماای دل قافل ایشان اصلا ازماجراخبرنداشتند من آمدم خونه به همسرم گفتم که چه سوتی دادم وهمسرم گفت کاش نگفته بودی

    من دریک لحظه به هم ریختم و شروع کردم خودمو سرزنش کردن اما بعدازچنددقیقه خودمو جمع جورکردم وذهنم راکنترل کردم وگفتم  اتفاقی که افتاده من چیزی رونمیتونم عوض کنم وبهتراین است که از این اشتباه درس بگیرم و تلاش کنم ازاین پس هیجان زده نشم وخودمو کنترل کنم  وبه موقع  ودرزمان مناسب  صحبت مناسب داشته باشم  حتی اگه قراراست خبرخوش وخیری رابه کسی بگویم همان لحظه باخدای خودم صحبت کردم وگفتم خداجونم شایدمن اشتباه کرده باشم کاری ازمن برنمی اید خودت موضوع رامدیریت کن تا موجب دلخوری برای هیچ کس پیش نیاد من درس این اشتباه روگرفتم .

    عاشقتونم ودوستتون دارم خیلی زیاد

    درپناه خداوند بزرگ شاد سلامت وثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    اعظم گفته:
    مدت عضویت: 898 روز

    سلام به روی ماه استاد عزیزم و دوستان گلم

    خداروصدهزار مرتبه شکر بابت این آگاهیهای ناب و مشارکت دوستان عزیزم

    استاد جانم چه لباس زیبا و خوش‌رنگی پوشیدین چشمهامون قلبی شد

    و اما سوال.. وقتی مرتکب اشتباهی میشی توی کاری که انجام میدی چه واکنشی داری : استاد عزیزم باید بگم که نحوه ی برخورد با خودم در زمان اشتباه کردن اینه که خودم رو سرزنش میکنم و احساس ناخوشایندی میگیرم و تاثیر خوبی نمیزاره و یه مدتی طول می‌کشه تا اینکه به خودم بیام و بهتر بشم .البته این مدت خیلی دارم سعی میکنم که از هر لحاظ روی خودم کار کنم و بهتر بشم و خداروشکر میکنم بابت تغییرات خوبی که داشتم ولی این سوالهای عالیتون باعث میشه آدم چقد خودشو بشناسه و هر بار یه لایه جدید از خودش براش رو بشه و انگار آدم میگه واااای من این خصوصیات رو‌دارم و چقدر نیاز به کار کردن روی خودم دارم ..

    چقدر ذهنیت محدود کننده ای دارم و اینجوری بار اومده بودیم که اگه یه نفر اشتباه مارو بهمون بگه فقط باید دفاع کنیم و کم نیاریم و حتی استاد جان چقدرررر من این الگو رو دیدم توی تمااام اطرافیان و اتفاقا چقدر هم جدیدا بهش توجه میکردم که هر کسی هر اشتباهی می‌کنه من ندیدم قبول کنه و تمام تلاشش رو می‌کنه که تقصیر رو گردن دیگری بندازه و یه دلیل بیاره که چون این اتفاق افتاد یا چون تو اینکارو کردی من این اشتباه رو کردم و حتی قبل اینکه کسی حرفی بزنه اونیکه اشتباه کرده با حق بجانبی و شاکی میاد که توچرا اینجور بودی یا اینکارو کردی و باعث شده من این اشتباه رو بکنم وای استاد نمیدونی این الگو چقدررررر توی اطرافیان من هست

    اینکه ماها تلاش کنیم که فقط همین یه مورد رو درست کنیم چقدرررر همه چی بهتر میشه فقط همین یه مورد که هر کسی اشتباه خودش رو بپذیره وای که چقدر دنیا قشنگتر میشه

    وای استاد این سوالاتون باعث میشه آدم می‌ره درون خودش رو نگاهی میندازه و میگه ای وااااای و اتفاقا یه لحظه انگار هر بار که به سوالاتون جواب میدم انگار شوکه میشم که من چقدر ذهن محدود کننده ای دارم و خبر ندارم

    چقد قشنگ بود استاد صحبتهاتون در مورد بازیکنهای ژاپن .و چقدر میتونیم درس بگیریم از این همه مسعولیت پذیری و پذیرفتن اشتباهاتشون.اتفاقا الان که دارم کامنت می‌نویسم و الان که این فایل عالی اومد روی سایت لحظه ایه ‌‌که بازی ایران و قطر تموم شد و چقد حالمون گرفته شد از باخت تیم ملی و من مثل همیشه اومدم تو سایت که حس و حالم بهتر بشه و دیدم فایل جدید اومده و اینقدر پر بار و پربرکت و حس و حالم بهتر شد

    استاد جان سپاسگزارم بابت این آگاهیهای رویایی که دارید در اختیارمون میزارید و امیدوارم بتونیم بهترین استفاده رو داشته باشیم همینکه سعی کنیم اشتباهاتمون رو بپذیریم و اونارو فرصتی برای رشد و پیشرفت ببینیم و درسمون رو ازش بگیریم

    خدایا خودت کمکم کن که بتونم استفاده کنم از این آگاهی ها

    چقدر این حرفها به آدم آرامش میدن همینکه بدونم یه اشتباه به این معنی نیست که تو استعداد نداری یا تو ناتوانی یا فرصتی نداری و اینکه هر کسی اشتباه می‌کنه بهترین بازیکن ها هم دروازه خالی رو گل نکردن .این چقدر می‌تونه کمک کنه که آدم با یه اشتباه یا چند اشتباه عقب نشینی نکنه یا خودشو سرزنش نکنه و درسش رو بگیره و پیش به سوی ادامه ی مسیر

    وای استاد چقدرررر در خودم و در اطرافیانم دیدم این باور محدود کننده رو که یه اشتباهی رو مرتکب شدیم و باعث شده که کلا دیگه از اون هدف یا کار دست بکشیم و بگیم که نه من به درد این کار نمی‌خورم برای خودم پیش اومده که یه کاری رو شروع کردم و چون یه مشکلاتی سرراهم بوده کلا گذاشتمش کنار و گفتم این کار به درد من نمیخوره

    وای وای استاد چه چیزایی از خودم استخراج میکنم ..فقط خدا خودش کمکم کنه که هزاران بار این فایل رو گوش کنم و عمل کنم

    خدایا راه را به من نشان بده و بگذار خیر و برکت را به وضوح نظاره کنم

    استاد بی نهایت سپاسگزارم و شکرگزار خدای بزرگم که من رو در این مسیر قرار داده

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      اکرم برزگری گفته:
      مدت عضویت: 691 روز

      سلام عزیزمهربون

      چه خوب متوجه این ذهنیت محدودکننده شدیدکه واقعا هم درسته که وقتی یه نفراشتباهمون روبه مامیگه سعی میکنیم دفاع کنیم از خودمون توضیح بدیم ودرموردش مسوولیت پذیری مون کمه منم میخام روی این ذهنیت کارکنم تابهتربشم وبپذیرم اشتباهم رووبگم دفه بعدسعی میکنم ازاین بهترعمل کنم وواردخودسرزنشی هم نشم

      خیلی سپاسگزارم برای یادآوری این موضوع تا بهتربتونیم به رشدمون کمک کنیم ودرسمون روازش بگیریم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سید عظیم بساطیان گفته:
    مدت عضویت: 816 روز

    بنام خداوند بخشنده ی مهربان ”

    خداوند عشق ”

    خداوند محبت ”

    سلام بر استاد گرامی و خانم شایسته

    و سلامی دیگر بر دوستان زیبا اندیشم ”

    نمیدونم چقدر عشق می ورزی و میگی خلقش میکنم ”

    بالاخره میشه، وقتی چنین روحیه ای در تو هست ”

    یه وقتهایی تلاشم نمیخاد”

    بالاخره به صد میرسه، استقامت خیلی مهمه و جا نزنی؟

    برای اینکه اونجاست ”

    ایمان داشته باش به دستش میاری؟

    هر طوری شده، لذا میگی چرخ بر هم زنم ….

    من باید به دستش بیارم، من نه آنم زبونی کشم…

    وای که دنیا انسان ها دنیای باور های آنهاست”

    دنیای اندیشه هاشونه ، دنیای اعتقاد ادشونه ”

    دنیای لیاقت هاشونه” دنیای استقامت و تلاششونه ”

    اینارو باید داشته باشی ، تا اسباب بزرگی رو فراهم کنی ، و گرنه تکیه بر جای بزرگان ”

    میلیونرها ”

    ثروت مندان ”

    دانشمندان ”

    نمی توان زد ”

    همه چیز قانون مند است در جهان هستی ”

    بهشت را به بها دهند نه به بهانه! !!!

    باید تلاش کنی تا به امتیاز صد برسی ”

    روحیه مهمه، احساس مهمه ”

    یک روحیه ی زیبا رو میگن عشق ”

    همچنان باید عاشقانه بدانی که میشه بالاخره ”

    خدا خواسته به تو چه؟!

    تو تلاش کن .تو فقط پیامتو ابلاغ کن.

    فقط کار تو ابلاغ پیام است ” یاالله ”

    مهمترین اصل اینه چه احساسی رد و بدل میشه، با کائنات ”

    نکته اینجاست میخوای یه کار رو شروع کنی ، و نمی تونی چه جوری، نمی دونی از کجا ؟

    منابع شو نداری ، به اندازه ی کافی پول نداری، تکنولوژی شو نداری، راهشو بلد نیستی، نقشه نداری، نمی تونی درکش کنی ؟

    قانون خدا میگه نگران نباش،

    تو همون قدر که درکش کنی ، و عاشقش بشی؟!

    کائنات منابع برات میاره، مشتری برات میاره، پول بهت میده، راه رو بهت نشون میده، یک روزی میاد و راه رو بهت نشون میده، نور به زندگیت میده، راهو بهت نشون میده ”

    دنیات رو قشنگ تر میکنه”

    لذا از لحظه طلب تا لحظه ی دریافت ”

    پدیده ای بنام تعامل با کائنات خدا ”

    فکر عالی ، یک راه

    احساس عالی یک راه

    اون یک راه، این یک راه ”

    به عبارت دیگر کائنات راه رو بهت نشون میدن ”

    دوست من ” تو نگران نباش ”

    لذا مهمترین اصل ، برداشتن قدم اول است ”

    که پاتو بذاری تو اون راه، اگر چه نمی دونی ؟

    مثلا میخوای بری کاشان در تاریکی شب

    مسیر رو که تو نمیدونی، شبم هست و تو جاده رو نمی بینی. اتومبیل تو فقط صدمتر اول رو بهت نشون میده، بقیه ش تاریکه و هیچی نمی دونی ”

    ولی مهم نیست، صد متر اول ، و بعد صد متر بعدی رو بهت نشون میده ”

    این قانون کائنات است ”

    باید اون چیزیکه من میخام باید بشه ”

    تا الان عقلم نمی رسید ”

    خواب بودم، تا الان همه چیز رو مشکل میدیدم ”

    تا الان مانع میدیدم ”

    دوست من ” مانع ایی وجود نداره ” .

    .

    .

    وجودتون پراز عشق خدا “

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      زری گفته:
      مدت عضویت: 757 روز

      هاااااای

      اوه اوه چه کردی رفیق

      you are the best

      فوق العاده بوددد

      ممنونم که درک قشنگتو مینویسی تا ما ازش یاد بگیریم و از چشم تو به دنیا نگاه کنیم

      قسمت آخرش دیگه دیوونه کننده بود واقعا تا حالا به مسیرمون مثل رانندگی در شب نگاه نکرده بودم

      واقعا که مسیر ما همینه و همینطور طی میشه

      هرجا که بترسی و 100متر بعدی رو نری جلو

      بزنی بغل بگی صبح که هوا روشن شد میرم

      همونجا متوقف میشی

      دیگه نمیتونی جلوتر بری چون اون قسمت مهم ایمان رو حذف کردی

      ایمان به غیب

      ایمان به دست هدایتگر الله

      خدایا قلب هممونو به نور ایمان روشن کن

      قلبمونو هدایت کن

      و جاری باش در تک تک لحظاتمون

      درکل که عالی بود این کامنتت آقا عظیم

      و البته اون یکی کامنتتم خوندم معرکه بود

      یک بودم جلوش صدتا صفر گزاشتم

      پر از انرژی

      پر از انگیزه

      never give up

      تو عالی هستی در نوشتن

      جوری کلماتو روهم سوار میکنی که یه متن فوق العاده خلق میشه

      یه متن خوندنی و به یاد ماندنی

      یه ردپای انگیزه بخش

      عاشقتم

      در پناه رب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سید عظیم بساطیان گفته:
        مدت عضویت: 816 روز

        بنام خداوند جان ”

        سلام و درود بر بهترین دختر دنیا ”

        وقت عالی ،متعالی

        مرسی که برام نوشتی ”

        همیشه به بنده لطف دارید ”

        شما خودت بهترینی”

        Watch your self

        Watch your beauty

        I love you from the bottom of my heart

        از خداوند متعال سپاسگزارم چون زیباست .زیبایی رو دوست داره ”

        و زیبایی مثل شما رو آفرید ”

        بابت تمام خوبی هات ازتون ممنونم ”

        بارالها ”

        چتر رحمتت را بر سر دوستان همیشه باز نگه دار ”

        بهترین ها رو برات آرزو مندم ”

        فرشته ی عاشق ”

        واقعا بی نظیری”

        تحسین میکنم شما رو “

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    FARANAK گفته:
    مدت عضویت: 1030 روز

    سلام به استاد و همه ی عزیزان امیدوارم حالتون عالی باشه

    من حدود یکی دو سال قبل وارد سایت شدم یه نگاهی کردم و رفتم !

    الان حدود 4 ماهی میشه که واقعا وارد این جمع شدم و هر روز تقریبا بدون استثنا وارد سایت میشم و مطالبی رو یاد میگیرم

    این اولین کامنتی هست که میذارم

    قبلا با قوانین آشنایی داشتم ولی یه جای کار آموخته هام حس میکردم کم داره

    وقتی رسما حدود سه چهار ماه پیش با این سایت آشنا شدم تصمیم گرفتم به طور جدی تمام مطالب رو از اینجا دنبال کنم اول رفتم یک سری فایل ها رو از شما استاد عزیز گوش دادم که ببینم شما چه کسی هستید و چیزی که خیلی زیاد توجهمو جلب کرد اونجا بود که گفتید یک روز از خداوند خواستید که ابراهیمش باشید و توحید رو در جهان گسترش بدید …

    وقتی تصمیم گرفتم کاملا آموزه ها رو دنبال کنم از خداوند خواستم بهم نشونه بده آیا مسیری که با استاد عباسمنش و این سایت میخوام شروع کنم درسته یا نه

    همون لحظه به قرآن رجوع کردم

    و این آیه جلوی چشمم اومد :

    “در ابراهیم و کسانی که با اویند برای شما اسوه و الگوی نیکویی ست” … بخشی از آیه ی زیبای 4 سوره ی ممتحنه

    همین حالا هم راجع بهش مینویسم تموم وجودم در برابر خداوند به ذوق میاد به تواضع به وجد و عشق …

    همون موقع که چشمم به این آیه افتاد اشک از چشمام سرازیر شد و یاد اون لحظه ای افتادم که استاد از خداوند خواسته بود که ابراهیمش باشه …

    سه چهار ماه میگذره من هر روز و هر روز برکت و نشونه ها رو تو زندگیم بیشتر دیدم و کلیدش رو تنها به گزینه ی توحید میدم فقط و فقط توحید

    مفهوم توحید در وجود من چنان عوض شد که انگار قبلا هرگز نمیدونستم

    اوایل فقط و فقط فایل های استاد رو گوش میدادم اما اخیرا کامنت ها رو هم میخونم و تازه فهمیدم اون شب چرا خداوند در جواب من گفت در ابراهیم و کسانی که با اویند برای شما اسوه و الگوی نیکویی است ‌…

    من واقعا نه تنها از استاد و مریم عزیز که از تک تک دوستان یاد میگیرم با عشق .

    این فایل های جدیدی که استاد میذاره و پاسخ هایی که دوستان میگن همش پر از درسه و یادگیریه

    این فایل در مورد اشتباهات بود

    و من فقط میخوام بگم

    مدت هاست که وقتی به ظاهر اشتباهی میکنم فقط سعی میکنم مسیر رو مرور کنم، درس هام رو یادبگیرم و نتیجه رو بسپارم به خداوند و گذر کنم. دوستان هم خیلی خوب اشاره کردن تو کامنت هاشون

    وقتی نشونه های خداوند رو به خوبی دنبال کنی وقتی گیرنده ی قلبت رو فقط روی سیگنال خداوند تنظیم کنی محاله اشتباهی رخ بده اگر هم اشتباهی رخ بده احتمال خیلی زیاد فقط ظاهرش اشتباهه توش کاملا لبریز از خیر و برکته و بر فرض اگر هم واقعا اشتباه کنی باز هم به استناد به قرآن کریم بخشی از آیه ی زیبای 70 سوره ی فرقان :

    “خداوند بدی ها رو به خوبی ها تبدیل میکنه ”

    وقتی حتی انگاری یه اشتباه مرتکب شدی باز هم به خداوند توکل کن وقتی خداوندی چنین توانا و مهربان داری دیگه چه جای نگرانی و سرزنش چه جای ترس و غم ؟

    فقط سعی میکنی درس هاتو یادبگیری و بگذری

    ایمان داشته باش با خدایی روبه رو هستی که قادره حتی بدی ها رو به خوبی ها تبدیل کنه

    و یکی از دوستان، آقای زرگوشی که همیشه از کامنت های خودشون و شینا زرگوشی که فکر میکنم دختر بی نظیرشون باشن یاد میگیرم، توی کامنتشون در همین قسمت یک مثال زیبا از این مورد گفتن که بسیار عمیق و ارزشمند بود .

    پس هیچ جایی برای ناراحتی برای شماتت برای غم وجود نداره

    من باز هم کلید رو به توحید میدم فقط توحید

    در کنار خداوند بودن هیچ جایی برای ترس و غم نمیذاره …

    برای استاد عزیز مریم عزیز و همه ی شما عزیزان که خداوند هدایتم کرد تا از همگی نور و عشق و ایمان یاد بگیرم ، زندگی پر از عشق و شادی و ثروت و سلامتی و لمس حضور خداوند در تک تک ثانیه هاتون رو میخوام .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    محمد مهزیار گفته:
    مدت عضویت: 536 روز

    سلام خدمت استاد جانم و همه دوستان عزیز و بزرگواران ارجمند

    من نزدیک یک سال هست که مراقبت میکنم از رفتارم ،قبلا خیلی سریع به اشتباهی که انجام می‌دادم واکنش نشان میدادم ،خودم و به شدت سرزنش میکردم ،درگیر نشخوار ذهنی میشدم ولی خداروشکر الان کوچکترین اشتباهی که رخ میده رو سریع بررسی میکنم و دنبال نقاط قوتش میگردم و تلاش می‌کنم اشکالاتم و رفع کنم ،خیلی عالی شده ،اصلا با آدم سابقی که بودم قابل مقایسه نیستم اینقدر که سریع به خودم جایزه میدم با عبارات تاکییدی و خدارو شکر میکنم

    از همه دوستان منشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    مهیار ضیائی گفته:
    مدت عضویت: 3321 روز

    به نام رب العالمین

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان گرامی

    این سوالتون خیلی بهم چسبید. خدارو هزاران مرتبه شکر، استاد جانم به لطف دوره احساس لیاقت و قسمت گفتگوی درونی و بارها و بارها کار کردن روی اون قسمت من در این مورد واقعا پیشرفت زیادی کردم. قبلا وقتی اشتباهی هر اشتباهی حتی کوچک مرتکب می شدم یه کلمه خیلی بدی با معنی گند زدی ناخودآگاه تو ذهنم بدون هیچ کنترلی به خودم می گفتم.

    ولی بعد از تمرکز روی بهبود گفتگوی درونی ام با مهیار جونم که هنوز هم ادامه داره توی این مورد خیلی خوب شدم. الان در زمان اشتباه خیلی خیلی خیلی سریع حالم رو خوب می کنم و در شاید 90 درصد مواقع از همون لحظه اول حالم خوبه و اصلا بهم نمیریزم.

    اینقدر که این جمله رو تکرار کردم: اشتباه کردم؟ کیه که اشتباه نکنه؟ اشتباه جزئی از زندگیه، پیش میاد آدم درس میگیره و پیشرفت می کنه. الان به محض اینکه یه اشتباه کنم اینقدر که این جمله رو تکرار کردم و نشسته توی ذهنم این جملات میاد و پرونده رو می بنده و ذهنم تغییر می کنه روی درسی که گرفتم.

    واقعا خدارو هزاران بار شاکرم. من همون مهیاری هستم که به خاطر یه اشتباه کوچیک روز خودم رو خراب می کردم و بس که خودم رو سرزشنش و تخریب می کردم و بارها به یادم میومد. اصلا الان دیگه این موضوع آروم بودن من در اشتباه الگو شده برام در بقیه مسائل و هر بار به خودم میگم همین شخصیت رو در هر موضوع دیگه ای هم بسازم می تونم همینقدر تغییر کنم و زندگیم رو بهبود بدم.

    «اگر این اشتباهه نبود، شاید این درس رو اینقدر خوب نمی گرفتم.»

    تمرین:

    چند روز پیش با همسرم در مورد اینکه یه زمانی بچه دار بشیم یه صحبتی کردیم و من از کوره در رفتم چون من اصلا دوست ندارم حتی به این موضوع بچه فکر کنم. یعنی یهو ساکت شدم. رفتم تو فکر و حالم از حالت خوب خارج شد.

    اول که چند دقیقه غرق فکر کردن بودم و اصلا حرف نزدم همین طور حالم داشت با افکار منفی بدتر میشد. اما به خودم گفتم الان دستتو داری می کنی توی آتیش، می خوای ادامه بدی؟ و فکرمو بردم به این سمت که من چرا اصلا راجع به این موضوع اینقدر گارد دارم که اصلا دوست ندارم نه راجع بهش فکر کنم نه حرف بزنم! اینکه این موضوع تونست اینقدر من رو بهم بریزه، یهو بیشتر از هرچیزی ناراحتم کرد. اینجا بود که یهو ذهنم اومد سرزنشم کنه که انگار راه یهو بسته شد. تموم. یهو گفتم مهیار جون اشتباه جزئی از زندگیه پسر آدم اشتباه می کنه ولی درس میگیره و پیشرفت می کنه. خب حالا ریشه این موضوع توی تو چیه؟ چرا تو اینقدر از این مسئله بچه بدت میاد؟

    و جالب اینجاست که وقتی این سوال رو پرسیدم صحنه ها و ریشه هایی که باعث شده این موضوع در من ایجاد شه رو دیدم تو ذهنم که بیشترشون بر میگرده به سنین کودکی خودم. و اونجا بود که به خودم گفتم مهیار این موضوع برات یه چالشه که باید حلش بکنی. تو باید توی این موضوع با خودت به صلح برسی.

    و موندم فکر کردم راجع به ریشه هایی که از کودکی ام نشات گرفته بود. از یه سری چیزها که من به عنوان یه بچه 9 10 ساله دیدم و از همونجا توی ذهنم بچه داشتن تبدیل شد به بدبختی، از دست دادن آسایش، فداکاری و از خود گذشتگی و… کلی چیزایی که تو ذهنم ناخواسته است. و این ها همیشه باعث میشه به راحتی این جمله از دهنم در بیاد: من از بچه بدم میاد!

    اما واقعا موندم به اینا فکر کردم. از درون می دونم از بچه بدم نمیاد. همیشه همبازی خوبی برای بچه ها هستم. هم خودم با تمام وجود بازی می کنم و حال می کنم هم اونا. همه بچه ها هم دوستم دارن. ولی این جمله ای که همیشه ناخودآگاه میگم «من از بچه بدم میاد» و عکس العمل های مختلفی که راجع به این موضوع داشتم این ذهنیت منفی رو به وجود آورده.

    درسی که از این موضوع گرفتم اینه که، این توانایی در جمع کردن خودم خیلی کمکم کرد تا بتونم سریع به خودم مسلط شم پس بازم قوی تر رو خودم کار کنم تا زودتر بتونم فکرم رو تغییر جهت بدم. و درس بعدی برام این بود که من باید با چیزی که به هر دلیلی با هر ریشه ای ازش خوشم نمیاد به صلح برسم نه اینکه بتونه من رو بهم بریزه و زمان ارزشمندم رو با حال بد از من بگیره. و مهم تر از همه اینکه یه جمله منفی رو راجع به یه چیز همش تکرار نکنم.

    اولویت من باید حال خوبم باشه و گارد داشتن من توی یه موضوع می تونه این حال خوب رو بد کنه ولی در صلح بودن با خودم میتونه به من همیشه کمک کنه. و یادم باشه که همه چیز درسته و من باید باز زاویه نگاهم اون درستی را ببینم.

    وقتی این مورد پیش اومد که البته کل این ماجرا شاید 10 دقیقه طول کشیده باشه، من واقعا تصمیم گرفتم دیگه این کلمات رو تکرار نکنم و همون طور که خیلی از موارد رو با رنج و لذت جلوگیری کردم از انجامش، برای این موضوع هم همین کار رو بکنم و سعی کنم بگردم دنبال نکات مثبتی که توی بچه ها هست و به صلح برسم و لذت ببرم، نه اینکه حالم رو بد کنم.

    خدارو هزاران مرتبه سپاسگزارم برای این تغییرات فوق العاده و واقعا لذت می برم از این روند لذت بخش پیشرفت.

    سپاسگزارم از شما استاد بی نظیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    مجتبی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3345 روز

    بنام خداوند هدایتگر مهربان

    سلام ودرود بر استاد عباس‌منش عزیز

    قبل از پاسخ دادن به سوال این جلسه، جا دارد که من هم از شما تشکر کنم بخاطر فراهم کردن این سایت با ارزش و الهی، مکانی که میشه براحتی و بدون نگرانی از قضاوت دیگران خود را و شخصیت درونی خود را بروز داده و بیرون ریخت و جالبتر اینکه این افشا کردن فقط و فقط به خودشناسی بیشتر ما ختم خواهد شد نه اینکه بترسیم که ممکن است که برون‌ریزی‌ها باعث دردسر ما شود

    و بقول خانم شهریاری عزیز این مکان جایی است برای صلاه کردن و یک غار حرائی است برای در دل آن رفتن و با خدای خود راز ونیاز کردن

    که به جرأت میتوان گفت مشابهی همانند آن در کیهان یافت نمیشود و این لطف شما جای تحسین و سپاسگزاری دارد

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    بعد از اینکه من از شغل قبلی خودم بازنشسته شدم با توجه به علاقه‌ای که به گل و گیاه و گلخانه داشتم، نزد یکی از آشنایان که گلخانه تولید صیفی‌جات داشت رفته و بمدت یکسال مشغول کارآموزی شدم

    بعد از یکسال و دومرتبه کشت که در این مدت داشتیم، صاحب آن گلخانه بعلت سن زیادی که داشت، به من گفت که حوصله انجام یک کشت جدید را ندارم و به من پیشنهاد داد که گلخانه را از وی اجاره کنم و خودم شخصا بطور مستقل مشغول کار شوم ولی به من این تضمین را داد که در کنار من باشد و از تجربیاتش مرا بهره‌مند سازد

    من با توجه به سی‌سال شغل کارمندی که داشتم و ترسهایی که از انجام یک کار مستقل در وجودم بود و نجواهایی که متاسفانه بسراغم آمد، از پذیرش این پیشنهاد خودداری کردم و آن شخص هم گلخانه را بمدت دو سال به شخص دیگری واگذار کرد

    بعد از اینکه من دیگر به آن گلخانه نمیرفتم و مجبور بودم در خانه اوقاتم را سپری کنم، بازهم نجواها بسراغم آمد منتهی اینبار در جهت عکس که چقدر اشتباه کردی که این گلخانه را نگرفتی

    اگر خودت مشغول شده بودی الان هم سرگرمی داشتی و هم درآمد

    و وقتی که میدیدم صیفی‌جات روز بروز افزایش قیمت دارد و چقدر گلخانه‌داران منفعت میبرند از کرده خود پشیمان شدم و شروع به سرزنش کردن و خودخوری نمودم

    و این ضعف و عدم توانایی‌ام در راه‌اندازی یک کسب‌وکار جدید که مطابق علاقه‌ام بود همیشه به رخم کشیده میشد و احساس ناتوانی و عدم لیاقت بسراغم می‌آمد و به من یادآورمیشود که من آدم بی‌عرضه و ناتوانی هستم

    بعد از دوره فوق‌العاده احساس لیاقت که یک جلسه راجع به این موضوع داشت، کمتر این احساس درونم نمایان میشود، ولی هنوز هم در لابلای افکارم از اینکه این کار را انجام ندادم خودم را سرزنش کرده و احساس پشیمانی میکنم ولی به لطف آموزه‌های استاد در این دوره، سریع از این احساس بیرون می‌آیم

    وقتی باورهای ذهنیت محدود کننده را عنوان کردید دقیقاً داشت برای من تمام آنها تداعی میشد که:

    *من بدرد تولید نمیخورم، و توانایی راه‌اندازی این گلخانه را ندارم

    *برای شغل آزاد و داشتن یک کسب‌و کار مستقل ساخته نشده‌‌ام و مرا همان کارِ کارمندی بس است

    *اگر در این شغل جدید اشتباه بکنم تمام سرمایه‌ام را از دست میدهم ولی اگر وارد اینکار نشوم اتفاق خاصی برایم نمی افتد و میتوانم با همان حقوق بخور و نمیر کارمندی زندگی‌ام را سر کنم

    *بعد از اینکه پیشنهاد اجاره کردن گلخانه را رد کردم انگار تمام دنیا برای من به پایان رسیده و انگار هیچ گلخانه دیگری در این شهر وجود ندارد که من بتوانم در آنجا به علاقه‌ام بپردازم

    اصلاً بطرز عجیبی این میل و علاقه زیادی که به این کار درون من بود، خاموش شد و من دیگر نه تنها وارد این کار نشدم بلکه کمتر هم به آن فکر میکنم و این براین خیلی تعجب‌آور هست که من که در مدت یکسال هرروز صبح ساعت 6 از خانه بیرون میرفتم و فاصله 30 کیلومتری را طی میکردم تا به آن گلخانه برسم و بدون دریافت ریالی دستمزد مثل یک کارگر در آنجا کار میکردم و عاشق این کار بودم، پس اینهمه شور وشوق و اشتیاق چی شد و کجا رفت ؟

    الان که استاد در اینخصوص مثال زدند فهمیدم که این خاموش شدن عشق و علاقه من به این کار بخاطر این بوده که من ذهنیت محدودی داشتم

    که من بدرد اینکار نمیخورم،

    من توانایی این کار را ندارم،

    اینکار سالها تجربه میخواهد که من ندارم،

    اینکار گاو نر میخواهد ومرد کهن که من نیستم

    اگر در اینکار موفق نشدم و شکست خوردم تمام سرمایه‌ام از دستم میرود

    و از بس این نجواها درون من بود این احساس شور و اشتیاق و علاقه درونم کشته شد

    تمرین این جلسه

    مرحله اول

    همانگونه که در بالا به آن اشاره کردم اشتباه اخیر من اجاره نکردن گلخانه و به راه‌اندازی نکردن یک کار جدید که مطابق با عشق و علاقه‌ام بود

    مرحله دوم

    بله کاملاً خودم را سرزنش کردم و خودم را یک فرد بی‌عرضه که توانایی یک کار مستقل را ندارد پنداشتم و متاسفانه با توحه به اینکه فکر میکردم آدم توانمندی نیستم از ادامه دادن به اینکار خوداری کردم و این عشق و علاقه را درون خودم خفه کردم

    مرحله سوم

    الان که فکر میکنم میبینم من با توجه به اینکه سی‌سال کار کارمندی کردم و هیچ تخصص و توانایی در زمینه کشاورزی و گلخانه‌داری نداشتم، اما در طول این یکسال کارآموزی در گلخانه خیلی اطلاعات در زمینه کشت محصولات بدست‌آوردم و در خیلی زمانها پیشنهادهایی به صاحب آنجا ارائه میدادم برای بهبود روند کار که خود آن شخص تعجب میکرد از پیشنهاد من و میگفت که چرا من قبلاً این کار را نکرده‌ام

    پس من انسان توانمندی هستم و همانگونه که استاد فرمودند تمام انسانها توانایی رشد و پیشرفت در تمام زمینه‌ها را دارند و قدرت اینکه کار جدید را یادگرفته و در آن هرروز بهتر و بهتر بشویم را داریم

    همانگونه که من در طول مدت کارمندی توانستم به بالاترین درجات شغلی برسم و با سمت بالایی بازنشسته شدم، با توجه به اینکه استعداد خوبی در زمینه یادگیری مطالب جدید دارم و این بارها و بارها به من ثابت شده است میتوانم در هر شغل جدیدی هم که وارد آن میشوم توانمند شده و رشد کرده و به سطح بالایی برسم

    مرحله چهارم

    من میخواهم این شور و علاقه و عشق به کار تولید و کشاورزی و گلخانه‌داری را در وجودم دوباره زنده کنم و در اولین فرصت در یک گلخانه مجددا مشغول بکار گردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    میلاد آمای گفته:
    مدت عضویت: 2151 روز

    .

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته مهربان

    و سلام به تمام دوستان نازنین

    .

    .

    .

    خدارو شکر میکنم بخاطره این سلسه فایل های عالی که استاد داره آماده میکنه،

    استاد انگار برای من و برای این لحظه از زندگی من آماده شده

    و داره بیشتر خودمو به خودم میشناسونه، بخصوص توی این روزها که من در حال تغییرم و در حال کار کردن روی خودم هستم

    و این آگاهی ها میاد که مسیر رو برام روشن تر کنه و بگه ادامه بده،

    استاد چقد خوب که در مورد اشتباهات صحبت کردید

    چون حس میکنم آنقدر به ما در کودکی گفتن که باید همه کارها رو بی نقص انجام بدی و اگر نقصی داشته باشه و اشتباه بکنی اصلاً اون کارت ارزشی نداره و فاقد ارزش و اعتباره و بخوام مثالشو بزنم اینگونه میشه گفت که بخصوص در زمان مدرسه

    ما دو نوع دانش آموز بودیم

    که یکی ممتاز بود و معدلش 20 و یکی تنبل و معدلش پایین و ملاک رشد یه دانش آموز رو در نمره گرفتن میدونستن و اون شاگرد ممتازه اگه یه وقتی یه نمره پایین تر از 20 میگیرفت

    خانواده و اطرافیان و معلمان میگفتن چه فایده تو باید همیشه 20 باشی و نباید اشتباه کنی

    و اگر نمره ات پایین شده پس تو دیگه ارزشی نداری و خیلی بی عرضه ای و باید بی نقص عمل کنی

    و ازون بر هم اون شاگرد تنبل که درس نمیخوند که دیگه کلا همه میکوبیدنش وحتی خودش هم خودشو تحقیر میکرد

    یعنی هر دو طرف از اون بر بوم میفتادن

    و این موضوع برای من اتفاق میفتاد با اینکه شاگرد ممتاز بودم همیشه و معدلم 20 بود ولی اگر یه وقت یه کلمه در دیکته غلط مینوشتم سر اون باید کتک میخوردم دیگه معلم یا خانواده نگاه نمیکرد که بابا من اون همه لغات رو درست نوشتم حالا این یدونه که چیزی نیست

    ولی الان تا حدودی این نگرش تغییر کرده ولی خب بازم هست،

    و همین نگرش از کودکی که با ما اومده باعث شده که حتی ما همین الان هم نه تنها از یکدیگر انتظار داریم که همیشه بی نقص عمل کنیم و اشتباه نکنیم

    بلکه حتی در مورد خودمون هم اون قاضی درونی هستش که میگه نباید اشتباه کنی

    خب

    بریم سراغ سؤالات

    1) به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.

    2) توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟

    آیا خودت را سرزنش کردی؛

    آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؛

    یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد؟

    3) چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟

    این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟

    از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟

    4) چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟

    .

    .

    .

    واقعیت را بخوام بگم در مورد اشتباهات گذشته بخصوص در این مدت 6 ماهه که بر روی دوره احساس لیاقت کار کردم خیلی مهربان تر شدم نسبت به خودم و اگر هم اشتباه کنم میگم اصلاً مهم نیست، حالا اشتباه شده فدا سرم

    پیش میبرم، من چیزی رو از دست ندادم و راحت گیر شدم نسبت به خودم و اتفاقاً خیلی هم پرو وار به خودم و ذهنم میگم که اصلاً خوب کاری کردم که اشتباه کردم، اگه من اشتباه نمیکردم که متوجه ایراد هام نمیشدم،

    پس، انسانِ و خطا کردن هاشِ که رشد کنه

    همونطور که موسی پیامبر زد یکی رو کشت و خطا کرد و به اشتباه خودش پی برد تونست راه درست رو پیدا کنه

    یا نصوح با هزاران بار خطا تونست به مسیر برگرده پس من هیچی رو از دست ندادم پس بیخیال خطا پیش میرم،

    تازه من که مثل موسی نزدم آدم بکشم

    یا مثل نصوح نرفتم حمام، زن های مردم رو دید بزنم

    یا مثل بابک زنجانی نرفتم اختلاص کنم

    یا مثل خیلی های دیگه نرفتم دزدی کنم

    حالا یکسری اشتباهات کوچک دارم انجام میدم که برای رشدم مفیده و حتی اگر هم اشتباه بزرگی کنم بازم برای رشدم مفیده

    پس دلیل نداره که خودمو مجازات کنم

    مهم اینه که من خودمو پذیرفتم و مطمئنم که خدا هم منو پذیرفته با تمام خطاهام و اصلاً خدا میدونه که من خطا کارم

    من فراموش کارم

    من ناسپاسم

    اون خدا به من آگاهه و همه این ویژگی های منو میدونه

    اگه قرار بود که من بی نقص باشم باید میشدم خدا دیگه

    پس اینجا بین من و خدا فرق هست که

    من انسان هستم با یکسری ویژگی های انسانیِ مخصوص به خودم و خطا و اشتباه جزئی از منه و تا آخر عمر هم بامنه و همین ویژگی باعث رشد منه

    و این ضرب المثل اینجا صادقه که میگن

    ((شاه می بخشه شیخ علی خان نمی بخشه))

    اینجا خدا منو میبخشه و میگه ادامه بده ولی ازون بر، من میگم نه من اشتباه کردم حقمه که سرزنش بشم

    موضوع اینجاست متأسفانه.

    پس نگاه من به خودم مهمه که من خودمو با اشتباهاتم پذیرفتم و اشتباه جزئی از من هستش و نمیتونم بی نقص عمل کنم و مهم اینه که من بلند شم و ادامه بدم و مسیر رو اصلاح کنم و پیش برم

    ولی استاد یه چیزی رو باید بگم در پیرو کامنت قبلم در فایل قسمت 2

    abasmanesh.com

    که گفتم من از کار فروش در املاک فرار میکردم و سمتش نمیرفتم و

    الان با دیدن این فایل و نوشتن نکات مهم این فایل، فهمیدم فقط به این دلیل بود که یادمه اون اوایلِ کارم در املاک بودش که در کارم چندین بار رفتم توی کار فروش ملک و اشتباه کردم و اون موقع مدیر املاک و سرپرست هی سرزنش کردن و گفتن تو بلد نیستی و فروش سخته و فلان و بساره و بعدش ذهن چموش من هم بعد اون بارها تکرار کرد که گفت آره

    تو اصلاً بدرد کار فروش نمیخوری

    تو بی عُرضه ای و ناتوانی

    تو اصلاً نمیتونی قرارداد فروش بنویسی

    تو اصلاً مناسب برای کار فروش نیستی

    و

    همون بهتره که در قرار داد اجاره باشی و اجاره بنویسی و همین باعث شد که خودم رو هی سرزنش بکنم و بیخیال فروش بشم ولی اجاره رو با قدرت پیش میرم و در اجاره نوشتن به قدرت بالایی برسم ولی در فروش با اینکه دلم میخواست قرارداد فروش بنویسم ولی ذهنم همیشه میگفت سخته فروش و تو نمیتونی تو از پسش بر نمیای تو عُرضه نداری

    و ازون بر هم میرفتم توی بحث مقایسه کردن خودم با بقیه مشاوران املاک و با اینکه داشتم قرارداد اجاره عالی مینوشتم ولی این ذهن میگفت چه فایده تو که فروش بلد نیستی و همین باعث میشد که احساس بی لیاقتی کنم و بگم کارم که ارزش نداره

    ((یعنی واقعاً خودشناسی مهم ترین بخشه کار ماست که بدونیم چرا داریم هر رفتاری رو از خودمون نشون میدیم))

    ولی با دوره احساس لیاقت، این توانایی رو احیا کردم که من بسیار توانمند و خیلی هم با عُرضه هستم و توانایی انجام هر کاری رو دارم چه قرارداد اجاره نوشتن، چه قرار داد فروش نوشتن، چه قرارداد مشارکت و کلنگی نوشتن و چه هر قراردادی در کارم

    و آنقدر توانایی هامو به خودم گفتم و نوشتم که باعث شد به سمت پیدا کردن باور های فروش برم و کتاب های فروش رو بخونم یعنی خدا منو هدایت کرد به سمتشون

    اول به دوره روانشناسی ثروت 3 و جلسه فروش که استاد گفتش که برید کتاب های فروش رو بخونید تا نگرش هاتون تغییر کنه و باید بگم که

    ( من فقط سر اون جدالی که ذهنم همیشه در مورد فروش باهام داشت اصلاً به سراغ خوندن کتاب فروش نمیرفتم و آشغال ها رو زیر مبل قایم میکردم و میگفتم من از کار فروش بر نمیام و مهم تر ازون نمیخواستم کلمه ” نه ” را بشنوم

    از بس گفته بودن که باید همیشه بله بشنوی در همه جا)

    و همین کار باعث شد که برم باورهای فروش در بیارم و با خودم در طی روز تکرار کنم و اهرم رنج و لذت فروش رو نوشتم، تا کار فروش برام لذت بخش باشه و منی که از کار فروش ملک متنفر بودم و فرار میکردم باعث شد که به سمت فروش برم و با اینکه هنوز به اون نتیجه مدنظر فروش و قرارداد فروش نرسیدم ولی مسیر بهبود گرایی ها اومد و ایده های کارهای فروش اومد و با دلال های زیادی آشنا شدم و رفتم تو دل ترس هام و رفتم فایل های فروش رو دیدن و حس گرفتن از خونه

    و با هر بار رفتن به دیدن خانه اونقدر نتیجه پایانی فروش رو برای خودم لذت بخش میکنم و حس میگیرم که انگار من اونو فروختم و همین باعث شد که ادامه بدم و حرکت کنم و مشتری های دست به نقد خرید هم برام اومد

    ولی خب باز هم باگ هایی دارم که دارم برش قدم میدارم و رفعش میکنم و مطمئنم که آنقدر فروش مینویسم که بی رقیب میشم چون خیلی عطش فروش در من زیاد هستش و مسیر رو دارم میبنم که دارم نزدیک و نزدیک تر میشم بهش و

    استاد جان میخوام از نتایج همین 2 روز گذشته بگم که بعد از نوشتن کامنت قسمت 2،

    خداوند منو هدایت کرد، یکی از دوستان قدیمی ام در املاک که قبلاً با هم بودیم بهم زنگ زد که میلاد کجایی و چیکار میکنی و منم گفتم که هیچی از فلان جا اومدم بیرون و میخوام سرپا کار کنم و گفتش که بیا بریم یه املاک

    و انگار خدا برام فرستاده بودش که بیاد من را به یک دفتر املاک ببره و بعدش خودش رفت

    و جالبی این بودش که من همیشه در ستاره قطبی مینوشتم که خدایا منو به سمت کسی که توی کار فروش حرفه ای هستش هدایت کن که کار فروش رو و کار املاک رو خیلی بهتر یاد بگیرم و بتونم خیلی راحت تر رشد کنم و این مسیر برام باز شد و هدایت شدم به همان شخصی که از خدا میخواستم

    و میدونم که موفقیت هام نزدیک به منه و داره به سمت من میاد و

    جالبی داستان این هستش که اون طرف خودش هم در مسیر قانونه ولی با اساتید دیگری و خدا منو هدایت کرد به این سمت که بتونم فروش رو خیلی عالی یاد بگیرم ازش

    ولی

    ما انسان ها خیلی عجول هستیم و باید به خدا و به برنامه ریزی هاش اعتماد کنیم و بدانیم که هیچ برگی بدون اذن خدا از درخت بر زمین نمی افته

    و باز دیروز یه اتفاقی که افتاد این بود که یکی از بچه های سایت بهم پیام داد توی واتس اپ که شما مشاور املاک هستی و میخواستم خونمون رو بهتون بسپارم که روش کار کنی و گفتش خونمون توی شمال در شهر نور هستش ولی با اینکه من در تهران مشاور هستم ولی همین باب آشنایی من با ایشون شد و باز این هم یه نشونه از خدا بود که اتفاقات عالی داره رخ میده و کلی نتایج قشنگ توی راهه و در مسیر زندگی منه و من فقط باید ادامه بدم و ایمانمو بیشتر کنم و مهارت فروش رو در خودم بیشتر کنم

    مهارت حل مسئله رو در خودم بیشتر کنم

    ذهنمو قدرتمند تر کنم

    .

    .

    .

    و چقد حال کردم با این جمله آخر فایل که گفتید که:

    آنچه را من بخوام میتونم آن را یاد بگیرم و چیزی بنام استعداد ذاتی وجود نداره

    و باید باور کنی که هر آنچه رو که بخوای میتونی آن رو یاد بگیری اون هم با تمرین و تکرار و تکرار و مغز این توانایی رو داره پس به توانایی هات شک نکن و برچسب به خودت نزن و نگاه تدافعی به خودت نداشته باش

    و کار مغز اینه که هر چقد ازش کار بکشی میتونه در آن زمینه قوی و قوی تر بشه و این خاصیت مغزه و بعد از یکجایی به بعد مغز ناخودآگاه این کار رو انجام میده و تصویر و ارتباط در ذهنت شما شکل میگیره و یک مسیر جدید در سیم کشی مغز شکل میگیره و مطمئن باش که میتونی در هر چیزی بهتر و بهتر و بهتر بشی به شرطی که اصلاً نترسی از اشتباه و خجالت نکشی و خودتو سرزنش نکنی.

    .

    .

    .

    و استاد یه مشکلی دیگه ای هم که من داشتم اینه که؛

    من انعطاف پذیری نداشتم بخصوص در بحث فروش و بارها خدا خواست کمکم کنه ولی من فرار میکردم و گوش نمیدادم به حرف های خدا که میگفت میلاد جان تو توانایی یاد گیری فروش رو داری و چیز سختی نیست تو رَوش هات اشتباهه تو نگرشت نسبت به فروش اشتباهه و باید رَوش هاتو تغییر بدی و نترسی و تو میتونی در کار فروش هم موفق بشی ولی من ازش الکی میترسیدم و فرار میکردم

    ولی الان در موقعیتی قرار گرفتم که همه چی داره خودش خود به خود برام ایجاد میشه و در مسیر حرکت میکنم و قله های موفقیت به من دارن چشمک میزنن

    و منم دارم یواش یواش به سمتشون پیش میرم و بدستشون میارم

    چون دارم روی خودم خیلی خوب کار میکنم و استمرار دارم و به نتیجه کاری ندارم و از مسیر دارم لذت میبرم و پیشرفت های کوچولو کوچولوی خودمو میبینم و ذوق میکنم و به جلو پیش میرم

    خدایا شکرت بخاطر هدایت هر لحظه ات.

    عاشقتونم رفقا…

    .

    .

    .

    ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین

    تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      فرزاد گفته:
      مدت عضویت: 1816 روز

      درود برشما میلاد جاان

      دمت گرم رفیق و همکار عزیز

      چه کامنت دلی و پر از اگاهی نوشتی

      تحسینت میکنم بابت این قلم زیبات

      و استمرارت توی مسیر

      جالبه نمیدونم کی توی پروفایلت زدم که هر موقع کامنت گذاشتی به من خبر بده و تو این یکی دوروزه دیدم ایمل اومد که شما برای این فایل قسمت های قبل کامنت گذاشتی و من رد میکردم گفتم سرحوصله بیام و بخونم ولی پشت گوش مینداختم (با اینکه دوره عزت نفس رو دارم روش کار میکنم ولی دارم از این نقص رنج میبرم وگاهی ذهنم میره برای سرزنش که خیلی موقع ها با اگاهی دوره عزت نفس جلو شو میگیرم وخیلی مواقع هم اسیرش میشم ومیتازونه ) تا اینکه الان ایملو بازکردم دیدم نوشته میلاد آمای که یادم اومد کامنت های زیبای قبلت تو 12قدم و قبل اینکه فایل رو ببینم خوندن کامنتتو لذت بردم پر از اگاهی بود و به دلم نشست بخصوص اونجایی که درمورد نجواهات برای کار فروش ملک میگفت که دیدم منم درگیر بیشتر این مشکلات و نجواهای ذهن هستم و وبا اگاهی که از استاد عزیز وشما دوستان یاد گرفتم دارم روزبروز بهتر میشم ولی هنوز خیلی جای کار دارم این کامنت رو تو جواب به شما نوشتم که بگم دمت گرم که ادامه دادی و تسلیم نشدی وانقدر قشنگ تجربتو شر کردی و اسم اون کتاب هایی که در مورد فروش ازشون نوشتی رو بنویسی که منم استفاده کنم.

      بازم میگم دمتگرم میلاد جان

      بهترین هارو از خدا برات ارزومندم

      در اغوش گرم خدا باشیم ️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: