ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا
سلام به استاد عباسمنش و همه دوستان عزیز
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
اولش مقاومت میکنم حالا میخواد هر چی باشه ولی بعدش با خودم صحبت میکنم مقاومت ذهنیم رو کم میکنم
من قبلاً 8-7 سال در زمینه فروش کار میکردم حالا از بازاریابی محصولات آرایشی و بهداشتی گرفته تا فروش مدرک:/ و فروش آپارتمان و فروش های دیگه وقتی با استاد و آموزش هاشون آشنا شدم فهمیدم که اگر میخوام آدم موفق و ثروتمندی بشم باید کاری رو انجام بدم که بهش علاقه دارم چون بعدش یک تحقیق گسترده ای هم کردم و فهمیدم در 100٪ موارد تمام آدم های موفق و ثروتمند فقط کار مورد علاقه شون رو انجام میدادند!
خلاصه اینکه در دوره عزت نفس هدایت شدم به کار مورد علاقه ام تصمیم گرفتم یادش بگیرم با این حال هیچی ازش نمیدونستم
ولی این وسط یک مسئله ای بود
اینکه من همچنان داشتم کار قبلیمو که هیچ ربطی به کار مورد علاقه ام نبود را انجام میدادم
یه جورایی میشه گفت میترسیدم اون کارو کنار بذارم
رفته رفته هر توی کار مورد علاقه ام مهارت کسب کردم بیشتر بهش علاقه مند شدم و از اونور هم بیشتر از کار قبلیم متنفر شدم در حدی که نای صحبت کردن با هیچ مشتری رو در مورد هیچ محصولی نداشتم و همین حال بدم در کار قبلیم و حال خوبم در لحظاتی که داشتم کار مورد علاقه مو انجام میدادم باعث شد جهان رسماً منو با چک و لگد بذاره رو کار مورد علاقه ام یعنی از اون کاری که بهش علاقه ای نداشتم اخراج شدم
همین باعث شد تمام تمرکزم بره روی کار مورد علاقه ام البته اولش بازم برای تغییر شغلم مقاومت داشتم بخاطر باورهای خرابی مثل ترس از اینکه مردم چی میخوان بگن یا چون باید تکاملم رو در کارم طی کنم اولش درآمدی ندارم اونو چیکارش کنم خلاصه همه اینا بود بابت همین رزومه میفرستادم به شرکت های فروش ولی عملاً به طور واضحی اوکی نمیشد حالا به هر دلیلی که آخر امدم گفتم آقاااا تو از خدا میخواستی کار مورد علاقه تو انجام بدی هدایت شدی به سمتش حالا بچسب با هر چیزی که هست باید تکاملت طی اینجوری که تا 100 سال آینده ام هیچ اتفاقی در روند پیشرفتم رر کار مورد علاقه ام نمیوفته که
همین باعث شد که کل تمرکزم رو بذارم روی کار مورد علاقه ام یعنی برنامه نویسی سایت که انصافاً روزی بالای 8 تا 10 ساعت براش وقت گذاشتم تا خوب یادش بگیرم الان خداروشکر دارم نشانه هارو میبینم که توی کارم دارم روند پیشرفتمو طی میکنم
عبارت تاکیدی:
هر چیزی رو تغییر بدم باعث میشه که هر بار باکیفیت تر بشه برام بهتر بشه برام آسان تر بشه برام لذتبخش تر بشه برام
والا استاد جان الان مهمترین تغییری که دوست دارم ایجاد کنم تغییر محل زندگیم هستش خیلی دوست دارم شهری که سال هاست داریم توش زندگی میکنم را تغییر بدیم ولی تا الان هنوز انجامش ندادیم به بهانه های مختلف
ولی خیلی این خواسته در من ایجاد شده که دوست دارم برم یه شهر و منطقه ای جدیدتر و بهتر بابت همین تصمیم گرفتم اول از همه روی باورهای توحیدی در عمل را روی خودم کار کنم و بعد برم اون منطقه ای که دوست دارم رو از نزدیک ببینم یکم توی اون منطقه قدم بزنم تا ببینم که این همه آدمی که اینجا دارند زندگی می کنند چطور امدن ، به همون شکل ما هم می تونیم بیاییم
هر چقدر کمتر به آینده ای که باعث احساس ترس و نگرانی در من میشه فکر کنم بیشتر میتونم در برابر خداوند تسلیم باشم
مرسی از استاد عباسمنش عزیز
سلام خدای قشنگم
سلام استاد خوبم و سلام خانم شایسته عزیز
سلام دوستای گلم
تغییر رو من خیلی دوست دارم و باید اعتراف کنم عاشق شکستن مرز های دورمم برای خودم
من سعی میکنم کافه که میرم یک نوشیدنی جدید سفارش بدهم
از وقتی که از شهر مهاجرت تحصیلی کردم و به اصفهان امدم انقدر بهم خوش گذشته که باز هم دلم تغییر توی محل زندگی رو میخواد
اتفاقا دیروز بود من از یسیر خیلی جدید رفتم دانشگاه پیاده که ذهنم رو نسبت به اصفهان باز تر کرد
امروز تنهایی رفتم خرید لباس برای خودم با هدات الله و فهمسدم که سلیقه ام توی خرید خیلی خوبه
تغییر دیگه اینکه جای کمد و تختم رو توی خوابگاه عوض کردم
برای تخت به یک چالش خیلی طولانی پایان دادم و امدم طبقه بالا و دیدم چقدر راحته
از خبر های عالی این روزها پیدا کردن یک دوست فوق العاده است که داره با من زبان تمرین میکند خیلی خوشحالم
استاد ممنونم بخاطر فایل هاتون تمامشون چه عزت نفس 12 قدم قانون افرینش همشون فوق العاده اند همشون
سپاسگذارم سپاسگذارم
به نام الله یکتاااا
سلام به استاد بینظیرم و بانو شایسته
و سلام به خونواده عزیزم
تغیییر بهترین حسیه که بهش دارم و خداروشکر میکنم بابتش حدود 22 سال پیش بعد از کنکور که قبول نشدم تصمیم گرفتم شاغل بشم و مشتاقانه گشتم دنبال کار مورد علاقه ام چون مدرک فنی داشتم و حسابداری تازه جای خودشو تو شرکتها باز کرده بود بعد از چند ماه کارم رو تو یه شرکت عالی شروع کردم و میشه گفت اولین تغییر زندگیم بود که خودم برای خودم رقم زدم و با موفقیتهای عالی روبرو شدم …بعد از6 سال کار و موفقیتهای بدست آمده با شخصی که طبق معیارها خواسته ام بود ازدواج کردم و تغییر بزرگ دیگه ای تو زندگیم رقم خورد که خداروشکر میکنم بعد ازون مادرشدنم که باز هم میشه گفت یک تغییر بزرگ دیگه ای بود برام و ارزشمند …نکته ای که کم کم دیگه داشت اذیتم میکرد مشغول شدن به اصلاح وظیفه مادری بود که داشت بر روی روحیاتم تاثیر میذاشت دیگه اون آدم شاد و مستقل قبل داشت در وجودم کمرنگ میشد طوری که به مرور داشتم هم با شرایط سخت فعلی همراه میشدم و به اصطلاح کنار میومدم و هم به مرز خودخوری و افسردگی نزدیک و نزدیکتر…
این شرایط 10 سال طول کشید و من دیگه به مرحله ای رسیدم که باید انتخاب میکردم یا پیش رفتن با همین شرایط روزمره و کسل کننده یا تغییر هم سخت بود و هم باید انجامش میدادم چون از روحیاتم باخبر بودم و میدونستم که اگر ساعاتی بیرون از خونه مشغول به کار بشم میتونم به شرایط روحی و استقلال مالی خوبی برسم و بهتر میتونم مادری کنم برای دو فرزندم پس تصمیمم رو گرفتم و تغییر رو با آغوش باز انتخاب کردم اوایل تابستان 98 به لطف خدا نیمه وقت مشغول به کار شدم و بچه ها رو هم سپردم به خدای توانا که از مادر مهربان تر که تو خونه بودن …تا از خواب بیدار میشدنو یه صبحونه میخوردنو یه برنامه کودک و بازی من میومدم همسرم هم بعد از من میومد و شرایط خیلی عالی و نرمال پیش رفت چون از خدا خواسته بودم خدایا میخوام تغییر کنم میخوام یه مادر شاد و خوشحال مستقل بشم پس مثل همیشه هوامو داشته باش که انصافا هم همینطور شد که شکرگزار خداوندم
همسرم هم هر چند سال یکبار برای پیشرفت و قبول نکردن شرایط سختی که براش تحمیل میکردن استعفا میداد و میومد بیرون و من بجز اولین بار که استرس سراسر وجودم رو گرفت دیگه استرسی نداشتم چون میدونستم این اتفاق باعث تغییر بهتر شرایطمون میشه چون با هر بار بیرون اومدن و استخدام شدنش تو شرکتهای دیگه چند لول شرایط کاری و حقوقی بهتر میشد و این باور برای من بوجود اومده که هر تغییر تو زندگیم باعث پیشرفتمون شده و باهاش خیلی اوکی هستم و رفتم تو دلش و هم پیش اومدنش رو خیریتی میدونم
خداروهزاران مرتبه شکر در همین یکی دو ماه آینده هم تغییرات بزرگی رو پیش رو داریم که باز هم با آغوشی باز داریم میریم به استقبالش و مطمئنم اتفاقات عالی در پیش داریم …
خلاصه که من بی نهایت از تغییر استقبال کردم و میکنم چون ایمان دارم تغییر برابر با وپیشرفت
در پناه الله یکتا شاد و پیروز باشید
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
اولش سپاسگزاری کنم از استاد عزیز که باز هم یه تمرین جدید و فایل جدید آماده کردن و خیلی خوشحال شدم که تمرین رو انجام دادم تو دفترم و الان اومدم تا اینجا هم بنویسم
و بعد سپاسگزارم از خدای باحال و مهربونم که بهم این همه لطف داره که کمک میکنه تمرینارو انجام بدم
خب حالا برم به جواب سوالات یکی دوتا مثال از هر کدوم بزنم
ولی تو دفترم خیلی نوشتم و باز هم فکر میکنم و مینویسم مجدد
1. تغییراتی که در گذشته ام رخ داده و تقریبا اکثرشون وقتی بودن که پارسال مهر ماه من تصمیم گرفتم تغییر اساسی تو زندگیم بوجود بیارم و از روزای تکراری که داشتم واقعا خسته شده بودم و دوست داشتم زندگیم متحول بشه، و نتایج خوبی که داشته رو مینویسم
اول :
من خیلی خجالتی بودم ،چندین بار تو فایلای دیگه نوشتم ولی اینجا کمی خلاصه تر مینویسم
بعد ذهنم مقاومت میکرد و حس بد میومد سراغم ،یا به چشم آدما نمیتونستم نگاه کنم یا ذهنم میگفت که تو نمیتونی از پسش بر بیای ،اطرافیان میگفتن که خودت نمیتونی کاراتو انجام بدی بری اداره هایی که قراره کارت رو انجام بدی اگرم میرفتم با مادرم میرفتیم که مثلا خجالت نکشم
یا ذهنم مقاومت میکرد تو فارسی حرف زدن و چون ترک زبانم نمیخواستم با گیر کردن و نتونستن تو رسوندن منظورم به آدما باهاشون ارتباط برقرار کنم
حتی من سر این موضوع با کسی هم حرف نمیزدم یادمه آبجیم منو مسخره میکرد میگفت لالی انگار ، وقتی بیرون میری نمیتونی حرف بزنی
ولی وقتی گفتم خدایا کمکم کن و به خودش سپردم یادمه اولش که همیشه اگر مجبور میشدم میرفتم یه مغازه ثابت و خرید میکردم اینبار گفتم هر روز میرم یه مغازه جدید و اینجوری تغییر شروع شد که با آدمای مختلف حرف زدم
حتی به مادرم میگفتم خریدارو بده من انجام بدم نون بگیرم یا جاهای دیگه من قیمت میپرسیدم حتی وقتی مادرم میگفت نون نداریم ذهنم مقاومت میکرد میگفت نرو بشین نقاشی بکش ولی به مادرم گفته بودم بهم یادآوری کن بگو که پس چی شد اون همه اشتیاقت برای تغییر و این باعث میشد من بلند بشم و حرکت کنم و برم نون بگیرم
البته قبلش من میرفتما بازار از سال 96 تا 1401 که وسایل کارمو میگرفتم خیلی بهتر شده بود خجالتم ولی این چند مورد و نمیتونستم و حتی با مشتری هام نمیتونستم رودر رو حرف بزنم
بعد که کم کم خودم با مشتریام حرف زدنی به چشماشون نگاه کردم به مرور زمان که گذشت الان که دارم یادآوری میکنم میبینم چقدر خوب شد که من شروع کردم به تغییر
الان حتی اصلا ذره ای خجالت نمیکشم از نگاه کردن به چشم آدما یا حرف زدن باهاشون
این باورو در خودم شکل داده بودم که
تو که میری بازار برای وسایلات با فروشنده ها حرف میزنی ،اونا هم آدمن اینا هم آدمن تفاوتی باهم ندارن پس بهتره راحت باشی و با مشتریات راحت حرف بزنی و حتی با همه آدما هیچ فرقی نداره همه یکی هستن فقط قیافه ها فرق دارن
الان انقدر خوب شدم به نسبت یک سال و البته در مقایسه با 4 ماه پیشم که با این سایت آشنا شدم زمین تا آسمون تفاوت هست تو شجاعتم و راحت شدنم با همه چی
حتی من فارسی حرف زدنم هم بهتر شده اگر هم گیر کنم اصلا خودمو سرزنش نمیکنم میگم اشکالی نداره من یه زبان بیشتر از بقیه بلدم و این گیر کردن تفاوت رو نشون میده و البته با تمرین میتونم روان تر فارسی صحبت کنم و تلاش بیشتر نیاز داره
حتی من روخانیم ضعیف بود باز گیر میکردم نمیتونستم تند بخونم که از پارسال که پا تو مسیر آگاهی گذاشتم و کتاب و مطالب رو خوندم و از خدا کمک خواستم خدا انگار چشممو انقدر سریع حرکت میده که کلمه های بعدی رو زود ببینم و بخونم الان میبینم چقدر روخوانیم قوی تر شده حتی قبلا من خجالت میکشیدم تو جمع چیزی بخونم ولی الان خیلی راحت میخونم و چند نفری بهم گفتن چقدر خوب روان میخونی یه متن رو و سریع میخونی نتیجه اش فوق العاده بود و از اینم بهتر میشه با تلاش زیادم
مثال درمورد مهاجرت هم قبلا تو فایلای قبل نوشتم که نتایج خوبی داشت برام و من الان حتی اگر برم کشورای دیگه خیلی هم با شوق و اشتیاق استقبال میکنم چون مهاجرت از شهرستان به تهران رو تجربه کردم که اولش خیلی سخت و حتی مقاومام شدید بود که داشت بیمارم میکرد و از لحظه ای که پذیرفتم تغییر رو زندگیم بهشت شد ،از محل جدید که برام جهنم شده بود تبدیل شد به بهشت و عاشقانه این بهشتی که درش زندگی میکنم دوست دارم یا تنهایی سفر رفتن به خونه خواهرم تو یه شهر دیگه در کل با این هم راحتم که اگه تنهایی برم جایی خیلی راحت میتونم البته به کمک خدا از همه چالش ها به خوبی بر بیام
همه اینا با تغییر نگاهم و توجه به زیبایی های تغییر جدید زندگیم باعث اتفاقات عالی شد در زندگیم
از یه تغییری که جدیدا رخ داده برام این بود که
من رنگ روغن رو که شروع کردم میترسیدم کار کردن باهاش رو ولی اونم موفق شدم تا ذهنمو کنترل کنم و وقتی دیدم که در طراحی ضعیف هستم چون سال 96 کلاس طراحی رفتم و دیگه ادامه ندادم تمرین نکردم ضعیف شده بود طراحیم ، یکم مقاومت داشت ذهنم که چجوری میتونی یاد بگیری دیر شده
ولی گفتم نه اتفاقا الان بهترین فرصته که من شروع کنم و از صفر دوباره یاد بگیرم
و چند روزه از یوتیوب ویدیو های پرسپکتیو کار کردن و طراحی هارو نگاه میکنم و دارم تمرین میکنم پیشرفتمو خودم دارم میبینم که با هر تمرین دارم پیشرفت میکنم و نتیجه اش عالی ترم میشه و این مسیر نامحدوده برای پیشرفت بیشتر ،که باید تلاش کنم تمرین داشته باشم
تمرین 2 .
من که استاد گفت آگاهانه مسیر رفتتون به جایی که همیشه میرفتین رو بگین یاد چند وقت پیشم افتادم که تصمیم گرفتم آگاهانه این کارو بکنم و واقعا لذت بخش بود
حتی من با تغییر مسیرم که باعث شد این باور فراوانی در من ایجاد بشه و البته دارم باز تکرار میکنم که فراوانی هست از همه چیز
دریته یه وقتایی هم با تغییر مسیرم شده به مساله ای نا خوب پیش بیام که یه بار دیر رسیدم به کلاسم ولی از همون دیر رسیدن باعث شد یه باور محدودم رو پیدا کنم و تصحیحش کنم به باور قدرتمند که همیشه میشه با بی آرتی یا اتوبوس هم خیلی سریع از یه مسیر به مسیر دیگه در کمترین زمان رسید و سر موقع رسید به جایی که میخوای بری
چون از وقتی با اتوبوس و بی ارتی میرم جاهای دیگه میبینم که چقدر مغازه ها زیادن و فروش تمام وسایل از پوشاک گرفته تا مواد غذایی زیاده و کلی کیف میکنم و میگم ببین مردم جیباشون پر از پول و ثروته و اومدن بازار تا وسیله بخرن و کلی خوشحالی میکردم که دارم انسان های ثروتمند رو میبینم و حتی ساختمونای زیبا و درختای زیبا و طبیعت زیبا
الان که دارم مینویسم یه بارون خاص و زیبا داره میباره تو تهران و یکم تگرگ بارید خیلی هوا زیبا و عالی و تمیزه خدایا سپاسگزارم ازت
این تغییر آگاهانه مسیر رفت و آمدم باعث شد بیشتر زیبایی هارو تحسین بکنم حتی مسیر پیاده روی هام رو آگاهانه تغییر میدادم و از خدا هدایت میخواستم باهاش حرف میزدم خیلی نتیجه اش عالی بود
حتی تغییر آگاهانه ای که تقریبا ده روز دارم انجام میدم اینه که وقتی فایل رایگان استاد رو درمورد قانون سلامتی دیدم
تصمیم گرفتم که بین وعده های غذایی چیزی نخورم و الان میبینم که واقعا دیگه من میلی ندارم به خوردن چیزی در بین وعده هتی غذایی دیگه یه کیک اگه رو میز باشه وسوسه نمیشم که مغزم منو بفرسته سمتش که بخورم اون کیک رو با چای
برام جالب بود من قبلا بارها هر کاری کردم بعد چند روز باز دوباره تنقلات میخوردم ولی الان مامانم میگه یه چیزی میخوری میگم نه گرسنه نیستم دلم چیزی نمیخواد
یا حتی من صبح ها تا ساعت 12 گرسنه نمیشم که چیزی بخورم خیلی باحاله از وقتی متوجه این موضوع شدم که مغز مارو میکشونه سمت خوردن کربوهیدرات و شکر
و تا زمانی که تکاملم طی بشه تا بتونم دوره قانون سلامتی رو بگیرم این روش رو ادامه میدم و بین وعده های غذایی چیزی نمیخورم تا بعد ببینم تو دوره قانون سلامتی چی باید یاد بگیرم
یه تمرین آگاهانه ای که باید انجام بدم و برای خودم نوشتم اینه که کارای نیمه تمام رو با اجرای تمرین قدم به قدم در تمرین چالش اون رو انحام بدم و قدم به قدم برای خودم کوچیکش کنم و برای اتمام کارهای نیمه تمامم قدم بردارم
تمرین 3
الان که میخواستم بنویسم این به دلم اومد که هر چقدر من تغییرات رو با آغوش باز استقبال کنم به خدا نزدیک تر میشم و با خدا رفیق تر میشم حتی خدا خودش بهم کمک میکنه برای تغییرات دیگه آخه خداست که تمام کارای منو انجام میده
منم تلاش و سعیمو میکنم
و این عبارت تاکیدی
که وقتی تو تونستی قبلا این تغییرات رو در زندگیت ایجاد کنی پس مطمئن باش که میتونی تغییرات دیگه رو هم با موفقیت به انجام برسونی و خیلی خیلی راحت و ساده میکنه خدا برای تو این تغییرات رو
عبارت های تاکیدی استاد رو هم نوشتم تا تکرارشون بکنم
در مورد تمرین 4
اون چیزی که میخوام آگاهانه و با تلاش بیشتر انجامش بدم کنترل ورودی های ذهنمه
قبلا هم کنترل میکردم تو این چند ماه ولی میخوام دیگه بیشتر کنترل کنم ورودی های ذهنم رو تا باور های قدرتمند کننده رو تقویت کنم در خودم
و تغییر بعدی اینه که ایده هایی که خدا بهم داده رو بدون تاخیر اجرا کنم و تغییرات رو برای نتایج پایدار ایجاد کنم
که هنوز احساس میکنم دارم مقاومت میکنم در اجرا کردن به ایده هایی که خدا بهم میگه
و یکی اینکه من هر بار میخوام ورزش کنم بعد نقاشی کشیدن یا ورزش روزانه ام باشه برای سلامتی بدنم ولی مقاومت میکنم در خوندن اهرم رنج و لذت که جای رنج و لذت رو باهم تغییر بدم
در مورد کسب درآمدم باید بشینم فکر کنم و بنویسم که کجای کارم ایرادی هست که درست نتونستم اون چیزی که باید رو کسب کنم
به طور کلی برنامه ای که برای استقبال از ذهنیت قدرتمند کننده دارم اینه که یادآوری بشم هر بار که دیدم قدم برنمیدارم
به خودم بگم که طیبه ببین فلان جا حرکت کردی قدم برداشتی خدا چه شگفتانه هایی تو دل مسیرت بهت گفت و همه رو برات حل کرد پس پیش برو و خدا هر لحظه مراقبت هست و کمکمت میکنه و هدایتت میکنه ایمانت رو وقتی نشون میدی که حرکت کنی و ثابت یه جا نمومی حرکت کن و اعتماد و باور داشته باش به قدرتمندی خدا که هیچ کس قدرتی نداره و خداست که همه کار برای تو انجام میده
اینا قسمتی از نوشته های من بود تو دفترم و باز هم فکر میکنم تو دفتر خودم مینویسم و حرکت میکنم براشون
خدایا سپاسگزارم که این تمرینات رو میتونم بنویسم
و خودم رو بشناسم
خدایا شکرت که راه های خودشناسی رو بهم یاد میدی
و البته باید به قول استاد عباس منش که گفتن هر روز باید تمرینات رو انجام بدیم تا تغییرات پایدار باشن
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عباسمنش عزیز وبانو شایسته گرامی و سلام به همه دوستان عزیزم در این سایت بهشتی
ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده قسمت 4
تغییر کردن
سوال این قسمت:
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
پاسخ
همونجور که استادتو صحبت هاشون فرمودند جهان در همه ابعاد در حال تغییر، فکرها تغییر میکنه شرایط آب و هوایی در حال تغییر، همه چیز همیشه در حال تغییر.
من معمولاً تغییر رو دوست دارم اونم تغییری که در جهت مثبت و سازنده باشه و اتفاقاً خیلی هم زود استقبال میکنم و اون مسئله تغییر رو باهاش مواجه میشم ولی پاشنه آشیل من اینه که تو ادامه دادن ممکنه کم بیارم و ادامه ندم مثلاً به خاطر بیماری روماتیسمم و شرکت در دوره قانون سلامتی تو خورد و خوراکم تغییراتی دادم و جوابم گرفتم ولی اینکه بخوام صدر صد بهش عمل کنم نمی تونم و یه مقدار مشکل دارم
تمرین این قسمت:
مرحله اول:
مرحله اول تمرین، بر یادداشت کردن تغییراتی تمرکز کن که در گذشته در زندگی شما رخ داده و در نهایت نتایج مثبتی برای شما به ارمغان آورده است.
تغییر منزل ومهاجرت
شروع زندگی م توی یه خانه بزرگ حیاط داردرشهرستان پاکدشت در اطراف تهران بود و تغییرات از همونجا شروع شد
وقتی که منزلمونو عوض کردیم منزلمون که حیاطدار بود بزرگ بود به مدرسه تبدیلش کردیم و بعد نقل مکان کردیم به زیر زمین منزل پدرم و دوباره باز از اونجا نقل مکان به جای بزرگتر و بعد مهاجرت به شهر تهران که هی این تغییرات که آگاهانه هم صورت میگرفت باعث شده که الان منطقه 1 شهر تهران یه منزل تقریباً خوبی داشته باشیم اینا تغییراتی بود که خودمون آگاهانه به وجود آوردیم.
ومنم نه تنها مقاومت نداشتم بلکه خوشحالم بودم از حابجایی و مهاجرت های به نسبت کوچک
تغییر شغل
یکی دیگه از تغییرات این بود که 20 سال دبیر بودم تو کار خودم حسابی پیشرفت کرده بودم و دبیر موفقی هم بودم به دلایلی پیشنهاد مدیریت دبیرستان به من داده شد و من به راحتی وبدون مقاومت این پست رو قبول کردم که پست به نسبت سنگینی هم بود ولی من رفتم تو دلش وتو این مورد هم خیلی خوب و موفق عمل کردم
تغییر مربی
تو حوزه ورزش یوگا یه مربی داشتیم که خیلی عالی بود و با اون حالمون خوب بود و بهشم عادت کرده بودیم ولی به دلایلی این مربی عوض شد و یه مربی دیگه که به ظاهر سختگیرتر بود اومد و اکثر بچه های کلاس با این مربی مخالف بودند ولی من خیلی زود پذیرفتم و در کلاسها از همون ابتدا شرکت کردم و دوستانی هم که اعتراض داشتن بعد از چند جلسه مجبور شدن که بیان تو کلاس شرکت بکنن چون فقط یه باشگاه بود و یه مربی در نزدیکی محل زندگیمون و الان با اینکه دوباره مهاجرت کردم و از این مربی دور شدم اما هنوز باهاش ارتباط دارم و خیلی هم دوسش دارم و دوستانمم به همین صورت
همگی دوستش داریم و خیلی خوشحالیم که این مربی جایگزین مربی قبلی شد و الانم باهاش رابطه بسیار بسیار خوبی داریم
مرحله دوم:
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
سعی میکنم که این تمرین رو انجام بدم یکی ش همین کامنت نوشتن که خودش یه تغییر ،من قبلا بیشتر کامنتا رو مطالعه میکردم و خودم آخرش بخاطر کمالگرا بودن تو نوشتن کامنت نمینوشتم ولی الان فایل رو که گوش دادم شروع به نوشتن کردم وهنوز هیچ کامنتی روی سایت نیومده که قصد دارم اونو ارسال کنم
و
رانندگی م رو انجام بدم چون نیاز دارم تغییراتی کنم تا بر این ترسم غلبه کنم
مرحله سوم:
چند عبارت تاکیدی مثبت
عبارت های تاکیدی که کمک میکنه ذهنیتمون در مقابل تغییرات بهتر بشه
1-تغییرات همیشه کمک میکنه که من پیشرفت کنم.
2- در دل تغییرات همیشه فرصتهایی هست برای پیشرفت ویاد گیری
3-جهان همواره در حال تغییر و من با هماهنگ کردن خودم با تغییرات میتونم موفقیتهای بیشتری کسب کنم
4-اگه تغییر نکنی از بین میری
5-چقدر خوبه که ما تغییر رو برای خودمون آگاهانه به وجود بیاریم.
6-من در موردتغییر کردن مقاومتی ندارم وخیلی هم با هاش موافقم
مرحله چهارم:
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1:
در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
رانندگی و نوشتن کامنت تو سایت
مورد 2:
مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
میخوام دوباره ثبت نام کنم
رانندگی کردن و خیلی دوست دارم ، با اینکه گواهی نامه دارم و به شدت علاقه به رانندگی دارم ولی به دلایلی نتونستم اینکارو انجام بدم و میخوام در این مورد تغییراتی انجام بدم.
و همچنین کامنت نوشتن رو تو سایت خیلی دوست دارم و میخوام بر کمالگراییم غلبه کنم و مرحله بهبود گرایی رو سر لوحه همه چیز زندگیم قرار بدم
مورد 3:
با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
برنامه من اینه که از تغییرات در همه موارد زندگیم استقبال کنم حتی اگه اولش احساس کنم در مقابلش مقاومت دارم واگه تغییر ناخوشایندی بود بگم حتما خیری توش هست وخدا برا بنده هاش همیشه خیر وخوبی میخواد و اونو بسپرم به خودش بگم خدا خودش منو به بهترین شکل راهنمایی وهدایت میکنه وتسلیم اون باشم
خدایا شکرت بخاطر این سایت الهی وپر از آگاهی
خدایا شکرت که دوباره فرصت نوشتن رو به من دادی
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات پهناور خالق آفرین من ،،
سلام و درود خدمت آرمی قدرتمند عباس منش ،،
تغییر ،،
خدا رو صد هزار مرتبه شکر میکنم که از بعد از آشنایی با استاد عزیزم اصلا شنیدن این کلمه ها برام لذت بخش شده ،، تغییر ،، باور ،، ثروت ،،سلامتی ،،
آقا من از وقتی که یادم میاد تغییر توی زندگیم هر چند وقت یکبار به شدت منو به سمت پیشرفت برده ،، خیلی جاها کاملا غیر ارادی الله الرحمن الرحیم دستمو گرفته و مسیر و به کل عوض کرده خیلی جاها خیلی برام سنگین بوده ولی نتیجه عالییییی شده خیلی برام جالب شاید زبانن و ذهنن حتا خیلی از جاها نمیدونستم که کاملا زمام زندگیم و به دستان مبارک خداوند بخشیدم و اون چنان شاهکار برام کرده که من نتونستم جز اسک شوق ریختن کاری انجام بدم درست عکسش تموم جاهایی که ترسیدم و دست و پا یا به اصطلاح درجا زدم با صورت فرستادتم تو دیوار ،،
تغییر همیشه برای من نشونه از پیشرفت و توسعه داشته ،، خیلی جاها از رابطه عاطفی از تحصیل از کار از محل زندگی از شهر از کشور همیشه همیشه از وسیله نقیله از آدما آدما آدمای اطرافم اصلا اینکه معجزه میکنه توی زندگیت اگر آدم سالم و موفق و توحیدی تو زندگیت باشه بلا استثنا صدو هشتاد درجه عوض میکنه زندگیتو تا آدمای منفی و بیخود و ترکیده ،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که تموم کسایی که یا حس بد و با بدی خواستن به من ضربه بزنن و صد راهم بشن تو خودت به نحو احسن به خودشون برگردوندی و تموم اون اتفاقا رو برای من تبدیل به مسیر پیشرفت و نور کردی ای مهربانترین مهربانان عالم شکرت شکرت شکرت خدااااجونم ،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که لحظه به لحظه زندگیم منو توی گهواره امن و مطمئن خودت محفوظ نگاه داشتی تا به سعادت و خوشبختی و موفقیت و ثروتت رسوندی ،،
دوستان من خیلی وقتا اینو میگم شاید برای تو که داری میخونی به عنوان برادر کوچکترت ی نشونه باشه خیلی از جاها برای اینکه ترسیدم از اینکه تو سری بخورم از اطرافیانم توی منجلاب و توی باتلاق دست و پا زدم تا سکست و قبول نکنم تا بگم من گند نمیزنم من خراب نمیکنم من فلانم من بهترینم ولی غافل از اینکه بابا میپذیرفتم خیلی کمتر از عمر و سرمایه و اعتماد به نفسم هدر میرفت میدونی ی جاهایی خیلی از رابطه هارو میجنگی که ادامه بدی فکر میکنی تموم بشه چه اتفاقی میوفته ولی غافل از اینکه خبر نداری تو فقط ی منبعی برای طرف و اون داره موقتی ازت استفاده میکنه و تو توی آینده اون هیچ جایی هیچ جایی هیچ جایی نداری میدونی مثل چی میمونه خیلی وقتا خیلی از ماها دیدیم این رذیلت و که خیلی از شرکت ها به صورت چند ماه چندماه خیلی از آدمارو به کارگری میگیرن تا نخوان به اونا بیمه و حقوق کامل بدن و عملا دارن اینجوری کار خودشون پیش میبرن با نصف قیمت ،، رابطه ی یکطرفه دقیقا اینجوری که تو داری طرف مقابلت و تامین میکنی تا اون سر صبر طرف دلخواهش و پیدا کنه ،، میدونی من امروز چند ساعت داشتم توی پیاده روی به حرفای استاد عزیزم دقت میکردم دیدم چقدر جالب واقعاً من ندونسته این طرز فکر رو داشتم،، من داشتم برای خودم مثال اینو میزدم که دقیقاً مثل ماشین جدید و پر قدرت و آخرین سیستم میمونه که تو مسیر پر پیچ و خمی که نمیشناسی از اول بخوای تخته گاز بری و همش باید یکدفعه سیخ ترمز کنی و هم پدر ماشین در میاد هم خودت ،، بهتر اینه که آدم جایی که نمیشناسه آهسته آهسته با دنده سنگین تر بره تا مجبور نشه هی ترمز کنه ترمز من برای خودم تغییر مسیر و پیچ مثال زدم بعد که مسیر خودمون پیدا کردیم شغل دلخواهمون رابطه ی عاطفی دوطرفه سالم مسیر درست و اتوبان پیشرفت و هدایت و سعادت الهی پیدا کردیم اون موقع آی بگازیم که لذت ببریم از این پیشرفت و از این رابطه و از ثروت و سلامتی و سعادتی که نسیبمون میشه ،،
چقدر قشنگ مثال زدن استاد عزیزم که بابا حتی خداوند توی فصل ها توی آب و هوا توی کره زمین توی آسمون توی تک تک لحظات جهان هستی تغییر آفریده هیچ لحظه ای با لحظه قبل یکی نیست همه چی در حال گردش
««« کل فی فلک »»» پس تو هم بچرخ باباااا منعطف باش درجا نزن ،، به خداوندی خدا قسم این دوره مقدس قانون سلامتی کاری با من کرده منو از خواب غفلت بیدارم کرده اصلا هر روزم پر از امید و عشق و لذت شده روزی نیست که خودمو نبینم و لذت نبرم سجده نکنم به درگاه خداوند متعال و شکر گذاری ننویسم خوب تغییر از این قشنگ تر ،، ینی بچه ها تغییر به نظر من برای تک تک ما واجب تر از هر چیز چرا چون تغییر میکنیم تا مسیر درست و پیدا میکنیم آهان یادم اومد داشتم با خودم میگفتم اتفاقاً خدایا یادم بنداز اینو برای بچه ها بنویسم این جمله ی چرت که توی نو جوونی شنیدیم هممون که از این پله اون پله نپر ،، من خودم مثال میزنم بیش از بیست تا سی تا مسیر و حرفه و شغل و همه چی عوض کردم چه اشکالی داره وسیله نقلیه خریدم دوباره فروختم چه اشکالی داره تغییر تغییر تغییر آقا ما انسانیم اصلا هدف از خلقت منو تو انتخاب قدرت انتخاب و خلق کردن و قدرت تجربه کردنه ،،، چرا باید در گیر چهار چوب ها باشیم چقدر قشنگ یاس عزیز تو شعرش میگه دند نرم کاسبا چهار چوب و غالبا غریب و آشنا ««« من رو خاکریز باورام وایسادم »»» باورای خودتو بسار خدای خودتو بساز اگه خدات خدای بی عرضه و ضعیف بندازش دور خدای تو باید قدرت بهت بده عزت نفس بهت بده حالا هزاریم تو تا آخر عمرت دولا راست بشو وقتی برای رییس بانک و رییس شغلت و هر انسان دیگه تا کمر دولا میشی ینی خدارو نشناختی ینی ضعیفی ینی ایمان نفهمیدی چیه ینی هر چی پدر مادرو اطرافیانت تو مغذت کردن آکبند نگهداشتی این زندگی دوزار نمی ارزه ،، بزن زیر میز بازی خودتو عوض کن ،، بگو من اشرف مخلوقات خداوند هستم خدای من قدرت مطلق کل کائنات فرمانروای کل کائنات ،، کل هستی آسمان و زمین به تسخیر من در آورده من بیام برای چند میلیون پول تا کمر دولا راست بشم جلوی این و اون ،، به بزرگی خداوند که از لحظه ای که نیت کنی عزت نفست و حفظ کنی و از خداوند بخوای خدایا من به بزرگی و کرم تو ایمان دارم عزت نفس منو حفظ کن کل کائنات گوش به فرمان تو میشن ،، تغییر ینی قدرت ،، انسانی که میتونه تغییر کنه انسان قدرتمند و انسان های قدرتمند محبوب درگاه الهی هستن چرا چون میفهمن بازی این دنیارو میدونن باتلاق چیه گیر افتادن چیه ،، خدایا صد هزار مرتبه شکرت که منو تو هر لحظه زندگیم تو آغوش خودت محفوظ نگاه داشتی ،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که ثروووووتتتتمند و شااااااد و سلامت هستم ،،
بنام الله یکتا که هرآنچه دارم از اوست
سلام استاد عزیزم با تشکر فراوان برای تهیه این سری فایلها و آموزشهای آگاهی بخش
سوال اول
اگر تغییری در روند عادی زندگی من پیش بیاد عکی العمل من چطور خواهد بود ؟
و جواب من قطعا اینکه به چشم یک چالش پیش رو بهش نگاه میکنم و همیشه سعی کردم خیلی زود موهبتشو درک کنم و تمرکز خودمو بزارم روی حل کردنش به نحوی که پیشرفت کنم
البته که نگاه من قبلا اینطور نبود و با دنبال کردن آموزشهای استاد میشه گفت توی این زمینه انصافا بهتر شدم .اگر بخوام مثلا بزنم تغییر جهتهای کاری منه که بارها توی کسب کارم تغییراتی پیش اومد که باعث مسیرهای که زحمات زیادی براش کشیدم رو عوض کنم .یه مثال سادشم مربوط میشه به رفتن شاگرد من که خودم آموزشش دادم و خیلی زود هم تونستم یه نفر بهتر جایگزینش شد
یا یه مثال دیگه مربوط به بیزینس قبلی منه که توی یه مدت زمان بسیار کوتاه شریک من جوری رفتار کرد که من مجبور به تسلیم شدن بشم ولی خیلی راحت اون مسیر قطع کردم و وارو مسیر شغلی دیگه شدم . در کل مقاومت خاصی نسبت به تغییر ندارم
من فایلهای رایگان استاد خیلی زیاد گوش دادم و وقتی این فایل رو پلی کردم بی اختیار صدای استاد در گوش من میپیچید که میگفت اگر وارد مسیرهای جدید نشی نمیتونی از فرصتها و مزایای که توی اون موقعیتهای جدید هست بهره ببری
اون فایل رایگان من زمانی گوش میدادم که تا خرخره زیر قرض بودم و تمام تلاش من این بود که بتونم فرصتهای جدید ازش استفاده کنم و همین اتفاقم افتاد .تمام لذت زندگی من از اون روزها شروع شد که بشدت شجاعتر و بی باکتر شده بودم و هر روز من پر از چالش بود
آدمهای جدید و با کیفیت و موقعیتهای کاری جدید رو شروع کردم و همین الانم بهش فکر میکنم ذهنم پر میکشه برای اون روزها .اعتراف میکنم یکم فاصله گرفتم از اون شرایط ولی مطمئنم این فایل و کامنتهای که اومد روش میتونه سوخت من برای کارهای جدیدم باشه
من اشق تغیرم چون حس زنده بودن بهم میده
من مثل آسمانی که یه لحظه هم تکرارری نمیشه و همیشه در حال تغییر هستم چون اساس جهان بر پایه تغییر
تمام پیشرفتهای من از همین تغییرات شروع شده و خداوند عاشق آدمهای مثل منه که عاشق تغییر هستن و هماهنگ با قوانین خداوند یعنی در حرکت بودن
لذت زندگی در حرکت کردن و تجربه هر لحظه زندگی
من کودک درونم تازه شده 8 سالش و مثل بچها عاشق تجربه کردنم
خدای من همیشه حمایت کننده منه در پی این تغییرات
استاد عزیزم برنامهامو میچینم برای تغییرات جدید توی زندگیم و همین انرژی مدیون آگاهی های شما هستم
سپاسگزارم از شما و تمام دوستانی که مارکت میکنن در این خود آگاهی
سلام ودرود بر شما استاد نازنینم مریم عزیز وهمفرکانسیهای دوست داشتنی خودم
این فایل بسیار بی نظیر وعالی بود مثل همیشه
از خدا میخوام که هر لحظه ما را هدایت کنه تا عمل کنیم با تمامیتمون ولذت ببریم از این مسیر الهی ودرست
استاد من از زمانی که آشنا شدم با قوانین به علت باورهای قبلی ومقاومتهای ذهنی که داشتم این روند خیلی کند پیش میرفت وهرچقدر فایلهای شما را گوش میدادم یخهای ذهن من آرام آرام باز میشد من به اکثر جوابهایی که شایداز کودکی داشتم میرسیدم ومیرسم ومیدونم هنوز خیلی راه مونده که باید طی کنم اما همش پر از لذته چون آگاهی یعنی روشن شدن چراغهایی که تورا به مسیر درست هدایت میکنه
استاد من توی روابطم با اطرافیانم مخصوصا مادر شوهرم بسیار ترمز داشتم وچون ایشون از جوانی همسرش را از دست داده وبا بسیاری از مشکلات روبه رو شده بود با 5بچه
زمانی که من وارد خانواده ی همسرم شدم بنا به توصیه پدرم که همیشه باید در کنارشون باشم وعروس خوبی باشم دیگه این یک باور غلطی برای من ایجاد شده بود که من همه جوره باید هوای ایشون را داشته باشم واین روند باعث شد من 23 سال با اونها توی یک خونه وکلی 00000000
من بعد از آشنایی با سایت شما ومدتی که روی خودم کار میکردم وترمزهام را شناسایی کردم که من هرگز مسئول آرامش وشادی و…..دیگران نیستم وفهمیدم که من با این کارم عزت نفسم واعتماد به نفسم را زیر پاهای خودم له کرده ام وچقدر رفتارم شرک آلود بوده وچقدر ترس که مبادا منا اذیت کنن با حرفهاشون همه جوره خودم را کوچک وخوار کرده بودم اما من تصمیم گرفتم برای خودم ارزش قائل بشم وبه امید نتایج بودم وبالاخره نتایج از راه رسید وخیلی راحت همه چی عالی شد کسی که حتی یک لحظه حاضر به دور شدن از ما نبود شرایطی پیش اومد که ماه ها از کنار ما میره وکسی کا همیشه انتظار داشت من هرروز ساعتها در کنارش بشینم واون از دردهاش بگه الان رفته وهر 15 روز یکبار بهش زنگ میزنم واون بسیار با روی گشاده وخوشحالی باهام صحبت میکنه کسی که اگر یک روز بهش سر نمیزدم کلی بهم اخم وناراحتی میکرد چون در منزل ما ودر طبقه پایین زندگی میکرد
استاد یاد گرفتم به دیگران عشق بدم ولی به اندازه وخودم را در الویت قرار بدم من انسانی هستم که حق دارم که آزاد باشم فارغ باشم از دغدغه داشتن برای دیگران
دومین تغییر اینه که من تصمیم گرفتم شغلی که داشتم از قبل (آرایشگری)راتغییر بدم والان مشغول آموزش دیدن نقاشی کاری که آرزوی زمان کودکیهام بود وبعد از ازدواج هم یک مدت کلاس رفته بودم ولی رها کردم قصد دادم کلاس آموزش برای کودکان بگذارم توی همون مکانی که سالن آرایشی بود ودر ساختمون خودمون هست کمی توی این زمینه هم ترمز داشتم ولی دارم غلبه میکنم برترسهام ومیدونم خدا هدایتم میکنه چون من در آغوش خدا هستم مربی عزیزی دارم که همانند یک خواهر دوستم داره وازم میخواد که بعد از آموزشهام در کنارش توی آموزشگاهش برای بچه ها آموزش داشته باشم البته یاد گرفتم روی احدی جز خدا حساب نکنم وخودم را به جریان هدایت میسپارم
سومیش رانندگیه که قبلاآموزش دیدم ولی هنوز میترسم چون خیلی وقته که پشت فرمون ننشسته بودم تا امروز صبح که با همسرم به پارک رفتیم برای پیاده روی ومن تا اونجا را رانندگی کردم وبه خودم قول دادم با ایمان به دل ترسهام برم وبر اونها غلبه کنم
استاد خدا را شکر قویتر شدم موضوعاتی که روزها فکرم را درگیر میکرد یا وابستگیهام به اطرافیانم خصوصا همسرم
نگرانیهام در مورد فرزندانم خواهر وبرادرم وپدر ومادرم خیلی اذیتم میکرد ولی میبینم که الان چقدر تغییر کردم خدا راشکر خیلی خوشحالم ومسیر خودم را دارم آرام آرام میرموآرامش رادراین نمیبینم که اونقدر خودم را به این درو اون در بزنم تا به آرامش برسم به خیلی چیزها
من از لحظه هام لذت میبرم فقط حرکت میکنم وامیدم بی نهایته چون میدونم به موقع اش همه چیز به سادگی به زیبایی وعزتمندانه به من داده خواهد شد باتشکر ازشماعزیزان دوست داشتنی
سلام به بزرگترین استاد دنیا و همراهان و خانواده عزیزم .
بزرگترین تغییری که به خاطر دارم جدا شدن از همسر اولم بود که 23 سال تمام مشکلات رو تحمل کردم اما از تغییر خیلی میترسیدم اصلا فکرش واسم عذاب آوربود اول اینکه از تنها زندگی کردن میترسیدم و اینکه از پسش برنیام دوم بیش از حد از عکس العمل همسرم درباره جدا شدن میترسیدم چون ایشون آدم خیلی قلدرو بزن بهادری بود و من اصلا از عنوان کردن بحث طلاق میترسیدم فکر میکردم در جا منو میکشه اسم طلاق بیارم .به هر حال بعد 23 سال تحمل دل به دریا زدم و بعد از 4 سال مقاومت و پیگیری و بالاخره معجزه وار موفق به طلاق شدم بعد کلی زجرو اذیت ،اما دیگه مصمم شده بودم راهم رو باید تغییر بدم و انجامش دادم و هر بار که به این موضوع فکر میکنم به خودم میگم بازم خیلی زودتر از اینا باید اقدام میکردم .
کلا من در برابر تغییر خیلی مقاومت میکردم چون وابستگی و دلبستگی شدید نصبت به هر چیزی داشتم ,حتی وقتی میخواستیم خونه عوض کنیم یا یادمه توی دوران دبستان وسط سال مجبور شدیم مدرسه رو عوض کنیم و چند ماه به مدرسه غریبه ای رفتیم
که دل کندن از مدرسه قبل خیلی واسم سخت بود و هر روز چندین دقیقه جلوی مدرسه سابق میایستادیم و با حسرت بهش نگاه میکردیم .
هر وقت از خونه ای به خونه جدید نقل مکان میکردیم تا مدتها دلتنگ خونه قدیم بودم و انگار قلبم رو یکی توی مشتش فشار میداد. حتی روز آخری که اسباب کشی میکردیم گریه میکردم بابت خاطراتی که داشتم و تغییر مکان .
به هر حال خیلی تغییر واسم سخت و ترسناک بود .
تا اینکه با دوره 12 قدم آشنا شدم و الان تغییر واسم خیلی خیلی راحت شده و میدونم هر تغییری به خیر و صلاح منه و قطعا چیز بهتری در انتظارمه بنا به قوانین جهان .
قبلنا به زور تغییر میکردم اما جدیدا به دلخواه ،گرچه هنوز کمی میترسم اما خیلی زود قانع میشم که این موضوع حتما به نفع منه.
تصمیماتی که برای تغییر روتین زندگیم گرفتم
بیدار شدن صبح زوده ،راستش جدیدا یه کاری استارت زدم که هنوز مشتری ندارم و هر روز صبح به خودم میگم حالا که مشتری ندارم چرا باید صبح زود برم ؟ تا اینکه با خودم گفتم وقتی من این جمله و این طرز تفکر رو دارم معلومه که مشتری نمیاد من اول خودم باید باور داشته باشم که مشتری میاد اگه من نسبت به کارم متعهد باشم و سر وقت سرکار حاضر باشم .از دو روز پیش تغییر کردم و راس ساعت خودم رو به محل کارم میرسونم ..
تصمیم تغییر بعدی اینه که واسه خودم برنامه ریزی روزانه داشته باشم تا بتونم از وقتم نهایت استفاده رو ببرم
مشکل بعدی دیگه م اینه که سختمه وسایلی که لازم ندارم دور بریزم و همش میگم شاید یه روز لازمم شد . تصمیم گرفتم روی این مسأله کار کنم و هر چیزی که مدت زیادی ازش استفاده نکردم رو بریزم دور تا با تقویت کردن باور فراوانی جا برای وسایل جدید باز بشه .
عبارت تاکیدی .
همه موفقیتها در دل تغییر به وجود میاد .
من باید آگاهانه تغییر کنم و با توکل و ایمان حرکت کنم تا به بهترین ورژن خودم تبدیل بشم .
تغییر کرم ابریشم گر چه خیلی سخته اما نتیجه ای به زیبایی پروانه شدن در پی داره.
تغییری که باید انجام بدم اما به تعویق انداختم
تغییر در اصلاح تغذیه تا بدنی سلامت تر داشته باشم و پیگیری درمان و انجام آزمایشات که باید ماه ها پیش میرفتم .
برنامه ای که برای این تغییر به تعویق انداخته دارم. میخوام پس اندازی برای این کار کنار بزارم تا از پس هزینه های آزمایش و دکتر بربیام انشاالله .
از این به بعد باید در جستجو باشم که ببینم چه تغییری باعث پیشرفتم میشه و آگاهانه خودم این تغییر رو انتخاب کنم قبل از اینکه جهان منو مجبور به تغییر کنه .
استاد سپاس و شکر بابت وجود پر ارزش تون که ما رو به سمت راه های موفقیت هدایت میکنید .
سلام به یگانه خالق جهان هستی که من را خالق آفرید که با کنترل ذهن تغییر دهم و خلق کنم ذهنیت قدرتمند کننده را در برابر ذهنیت محدود کننده ام خدایاااا شکرت
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین
و سلام و صد سلام به دوستان عزیزی که با اون چشمان خوشکل شون این کامنت منو می خوانند و از اینکه منم با خواندن کامنت های زیبا و پر محتوا تون به درک و آگاهی بیشتری هدایت میشم ممنون و سپاسگذارم و بهترین ها هدیه ی راه تان باد..
امروز صبح خیلی خیلی زود یعنی قبل از ساعت 3 صبح خداوند با آرامش و سرحالی منو از خواب شیرین و رویایی ام بیدارم کرد .. البته سحر خیزی رو خیلی دوست دارم ولی فکر نمی کردم اینقدر زود بیدار بشم تازه آن هم با سرحالی تمامممممممم .. خلاصه اول صبحی داشتم با ذهنم مرور می کردم که الان باید چی کارهایی رو انجام بدم.. که به یاد آوردم که یک تعهد و تمرین مدیتیشن و ضربه تراپی ارتعاش پول و ثروت رو باید 21 روز انجام بدم و نوزدهمین روزم بود ..((( این هم یک تغییر است که بجای اینکه مدام بنویسم سبب باور پذیری و باور سازی مداوم صبحگاهی ام شده))) یعنی اول باید بپرم دستشویی و بعدش توی آینه توی چشمام نگاه کنم و بخودم مدام بگم عاشقتمممم عاشقتممنم و هی از خودم توی آینه تعریف و تمجید و شکرگذاری کنمممننم .. بعدش شروع به مسواک زدن با دست برعکس همیشگیم انجام بدم و با دست مخالفم مسواک بزنم اینم یک تغییره( خیلی خوبه هااا انجام بدید امتحانش بعد از چند روز فوق العاده عالیع) .. این خودش یک چالش تغییر و تحول هستش… امروز صبح می خواستم بپرم برم دستشویی و این اعمال رو جلوی آینه و با نگاه کردن توی تخم چشمانم … و اون ارتعاش و ارسال فرکانس رو انجام بدم. اقدام عملگرانانه.(البته اگر دوست داشتید طرز انجام دادن این ضربه تراپی رو براتون هم می نویسم) . خلاصه توی همین افکار بودم که گفتم بذار اول ایمیل های سایت رو چک کنم ببینم چه خبره .. .. اوووووهههه اوهههه ههههه. یک عالمه ایمیل های قطاری بچه ها رو دیدم .. زدم روی کامنت رضوان عزیز دیدم قسمت چهارم ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده روی سایت قرار گرفت … کامنت بسیار عالیع رضوان عزیزم رو خواندم و تقریبا متوجه شدم محتوای فایل جدیدمون چی هست .. اینکه آیا از تغییر تحول استقبال می کنیم و یا چه تغییر تحولاتی رو انجام میدم .. البته هزار تا حرف توی ذهنم چرخید که بیام راجب تغییر تحولات صحبت کنم … البته هنوز نتونستم فایل رو ببینم چون بعد از دستشویی و ضربه تراپی و این حرف ها و نوشتن دفتر شکرگذاری و نوشتن ستاره ی قطبی حدودا دو ساعتی تمرکزی روی ذهنم کار کردم بعدش اومدم که سایت رو باز کنم دیدم نخیررررررر انگار امروز اصلا سایت برام باز نمیشه . گفتم اشکالی نداره میرم توی نوت بوک هر چیزی رو که میتونم می نویسم .. یعنی این روتین صبح گاهیم که باید حتما ی سر و گوشی توی سایت بزنم تغییر کرد اولش ی کم سعی کردم که سایت باز بشه ولی دیدم انگار نمی خواد باز بشه .. بعد یاد سریال سفر به دور آمریکا اون قسمتی که پله ی آر وی خراب شده بود افتادم که استاد رها کردند و رفتند تفریح….. گفتم … باشه . حالا که نت اجازه نمیده و باز نمیشه برم بشینم.. هم بنویسم و هم لحظه ی سپیده دم هلویی آسمان رو تماشا کنم …
خب تا اینجا کلی تغییر تحول برام پیش اومده و انگار یک جورایی با محتوای این فایل جدید در هماهنگی کامل هستم البته مدتی هست که توی دفترم مدام تقاضای یک تغییر تحول عالی رو در مورد چند موضوع مهم نوشتم.. چون استاد گفتند وقتی همه چی خوب هست اقدام به تغییرات بکنید نذارید جهان با چک و لکد تغییر تون بده خودتون زودتر اقدام کنید…الان هم واقعا همه چی عالیع ولی من شروع به اقدام کرد .. آهان یک چیزی رو یادم اومدم که باید بنویسم .. چقدر جالب از وقتی از خداوند درخواست مو نوشتم تغییر و تحول شروع شد .. چند روز پیش دخترم بهش زنگ زده میشه و دیدم با خوشحالی و خنده از اتاقش پرید بیرون و گفت یکی از دوستان قدیمیش که یک سالن مزون داشته و قبلنا جای دیگه اجاره کرده بود تغییر داده و آمده این جای جدیدش ….. از اینکه این خبر رو شنیدم خیلی خوشحال شدم که دخترم دوباره توی یکی از سالن های دوستش مشغول بکار میشه که اون دوستش هم تازه این سالن جدید رو افتتاح کرده یعنی از جای قبلیش که توی اندرزگو بود جابجا شده اومده فلکه سوم تهرانپارس مشغول کار شده یعنی آین تغییر و تحولات آنچنان با هم در هماهنگی هست که نگم براتون … از اونجایی که برای دخترم خیلی خیلی این مسیر عالی هست یعنی از پردیس تا تهرانپارس و محل جدید کارش همش نیم ساعت هستش دوم اینکه هفته ای دو یا سه روز میره سالن . سوم اینکه صاحب سالن هم دوستشه .. و چهارم اینکه هم آدم ثروتمندی و با شخصیت و خوش اخلاقی هستش و هم این که این سالن جدید ملکش مال خودشه و نیازی نداره که اجاره بده . و پنجم اینکه خیلی خوش اخلاق هستش و دخترم هم خیلی خوشحال هستش پس این تغییر تحول خوب هم برای دخترم عالی شد و هم برای من خوب و عالی شده هم برای اون دوستش عالی شده و هم برای خلق و مردم که سبب یک خدمتی برای افراد شده و از همه مهمتر پول و ثروت ساخته میشه و سبب رشد و پیشرفت و گسترش جامعه و جهان و مردم میشه … خدا رو شکر و بقول خانم شایسته همش سوده و سود خدایاااااا شکرت ….و غر غر های دخترم تمام شد و روابطش با من مدت هاست که خوب شده بود ولی الان دیگه خیلی عالی شده انگار همه چی سر جای خودش قرار گرفته … میبینید چطوری کارها بصورت زنجیر وار با هم جور میشه و درست میشه ؟؟؟؟؟ یعنی تغییر تحول خوب به آن تغییراتی گفته میشه که همه چی خودش خود بخود درست و حسابی درست بشه .. و البته که از استاد قشنگم یاد گرفتم که هر چی پیش آید خوش آید و به درک صحیح این جمله ی طلایی هم هدایت شدم الخیر و فی ما وقع
یکی از تغییر تحولات اخیرم روتین روزانه ی زندگیم بهم ریخته بود …
داستان اینه که… مدت هاست که من شب ها قبل از ساعت 9 شب می خوابیدم یعنی دوساعت قبل از خوابیدن میومدم دفترمو می نوشتم و ی چکاپ می کردم و لیست ستاره ی قطبی رو تیک میزدم و یا چی کارهایی رو انجام دادم و یا باید انجام بدم و یا در دست اقدام هست و بعدش باور سازی و بعد از این کارا …. میرفتم توی رختخواب و شروع می کردم کامنت دوستان رو خواندن تا اینکه تا قبل از ساعت 9 شب نمی فهمیدم کی خوابم برده….. بعدش صبح ها تا قبل از ساعت 4 صبح و گاهی قبل از 3 صبح با لذت و خوشحالی بیدار میشدم تا شروع کنم به سپاسگذاری کردن و نوشتن و غیره ….. خب تا اینجای داستان رو دقیق توضیح دادم … حالا نمیدونم چی شد که کلا روتین این سیستم لذت بخش خود بخود یهویی تغییر کرد .. یعنی شبها عقربه ی ساعت تند تند می رفت به دوازده و یا از یک و دو نیمه شب میگذشت و من هنوز خوابم نمیبرد هی میرفتم کامنت ها رو می خوندم که شاید چشمام خسته بشه و خوابم ببره خلاصه از اونجایی که سحر خیزی جزو روتین زندگیم شده بود و جزو اساس و بنیاد اولیه ام شده حالا فکرشو بکنید اصلا نمی تونستم صبح زود بیدار بشم .. یعنی رآس ساعت همیشگیم بیدار میشدم ولی خواب آلو و بی رمق و خسته و دوباره می خوابیدم . یهو میدیدم آسمان روشن شده و داره طلوع میشه و گاهی بعد از لحظه ی طلوع خورشید بیدار میشدم .. خب دیگه یک خواب شبانه هفت هشت ساعت لازمه بدن هستش بخصوص فعالیت ذهنی خیلی بیشتر از فعالیت فیزیکی انرژی می گیره…
استاد جان نمیدؤنید چقدر ناراحت میشدم .. اصلا نمی تونستم بپذیرم که تا لنگ ظهر بخوابم … یا اینکه نتونم تسبیح خداوند رو زودتر از همین گیاهان و پرندگان بجا نیارم… انگار کل اون روزم از بین رفت پیع کارش .. انگار تمام کارام روی زمین مونده .. انگار به هیچ کاریم نمی رسیدم .. یعنی کاملا تمرکزم بهم می ریخت .. یعنی این روند حدودا بیشتر از یک هفته ای ادامه داشت و بعدش نجواها اومدند سراغم … اینکه آره.. که چی هرشب زود می خوابیدی که صبح زود بیدار بشی ؟؟؟؟؟؟
اینکه… حالا مگه چی میشه شبها زود نخوابی؟؟؟؟
خب حالا مگه چی میشه صبح ها زود بیدار نشی و مدیتیشن ها و سپاسگذاری ها رو دیرتر انجام بدی؟؟؟؟
خب دیرتر برو روی بالکن با کلاغ ها و پرندگان و خورشید و آسمان و ماه و ستاره و آب و هوا چاق سلامتی و احوالپرسی کن….
دیدی خاله آت هم با زبان و بی زبانی داشت متلک بهت مینداخته که مگه آدم مرغه که زود بخوابه….
البته من با تغییر و تحولات در بیشتر مواقع اوکی هستم ولی در بعضی مواقع ذهنم قفل میشه و مقاومت میکنه مثل همین تضادی که در سحر خیزیم و یا سایت برام باز نمیشد پیش اومد..اصلا توی کتم نمیره .. به هیچ عنوان نمی تونم قبول کنم که یک روز کامنت ها رو نخوندم و کامنت ننویسم و فایل نبینم و صدای استادم رو نشونم . واقعا خیلی برام سخته .. برای همینه از اعماق وجودم و از صمیم قلبم برای این سایت گرانبها مون و استادادن عزیزم و دوستان نازنینم تشکر و قدردانی می کنم خدایاااا هزاران هزار بارشکرت … برای تمام فایل ها و نوشته ها و گفته های استادان عزیزم و برای تک تک این جمله های الهی که در اینجا نوشته شده و در این جهان هستی ثبت و ضبط شده ممنون و سپاسگذارم
استاد جان و خانم شایسته ی نازنینم خداوند عزت تون رو زیاد کنه . خداوند بهتون عمر با عزت و سلامتی و تندرستی بی نهایت بده . استاد جونم عاشق تونم بخدا امروز بیشتر از همیشه عاشقانه دوستون دارم خدایااا شکرت وووای اشکم در اومدددد
خب بریم بقیه ی داستان …
منم فکر کردم که چیکار کنم دوباره بتونم روال سحر خیزی مو روبراه کنم ..
استاد جان میدونید چیکار کردم … بچه ها خخخخ..
وقتی اومدم دفتر ستاره قطبی و شکر گذاریم و بنویسم. . می گفتم …. خدایاااا شکرت که شبها قبل از ساعت 9 شب با آرامش ذهنی و قلبی سرم رو بر روی بالینم قرار میدم و در آغوش گرم و نرم الهی به خوابی شیرین و رویای فرو می روم و از اینکه صبح ها قبل از ساعت 4 صبح با آرامش و آسایش بیشتر خداوند از آغوش گرم و نرم الهی ام بیدارم می کند مممنون و سپاسگذارم خدایاا شکرت ممنونم…
اینو هر روز صبح برای تشکر و سپاسگذاری نوشتم و هی تکرار و تکرارش کردم .. انگار جهان تو رو با خواسته آت امتحان می کنه .. نخیر اصلا … من باید شکرگذارتر هم بشوم … مدام نهیب زدم و ادامه دادم … خدا رو شکر انگار ذهنم پذیرفت و براش منطقی شد که برای انجام دادن این کارهای تمرکزی و احساس خوبم باید در بهترین زمان و مکان باشم تا بتونم روی باورهایم و این سایت عزیزم و کامنت نوشتنم تمرکزی کار کنم
خدایاااا شکرت که همه ی کارهایم و همه ی امورات زندگی ام رو چیده مان و برنامه ریزی میکنی به سادگی براحتی به آسونی و سهولت و به زیبایی و عزتمندانه و از کوتاهترین مسیر سر و سامان بخشیدی قبل از اینکه من برسم قبل از اینکه من نگرانش باشم قبل از اینکه ضرر و زیانی باشه توانگرم کرده ای خداوند پشتیبان و حامی و محافظ و هدایتگر من است خدایا شکرت که والاترین نظم و هماهنگی با مدیریت الهی در زندگیم حاکم است خدایااآاا شکرت ممنون و سپاسگذارم ..
خدایاااا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم
خدایاااااا ما را هدایت کن به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت و پول و ثروت و برکت و سلامتی و تندرستی و دل خوش و شادی و شادمانی را داده ای و امنیت و آزادی در تمام جنبه های زندگی و خلق آگاهانه در انجام دادن و جهت دهی درست و مناسب افکار و باورها و ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدود کننده را داشته باشیم.
IN GOD WE TRUST