ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

490 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امید جعفرزاده گفته:
    مدت عضویت: 1950 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته

    چه واکنشی نسبت به تغییرات نشون میدم؟

    شخصا کلا به هر تغییری واکنش نشون میدم. کوچکترین چیز مثل یک غذا اگر از ظاهرش خوش نیاد سریع میگم اینو نمیخوام.

    ولی از زمانی که با شما و سایت آشنا شدم سعی کردم‌ تغییر کنم و برم تو اون چالش البته که هنوز بازم مقاومت های زیادی دارم ولی بهتر شدم.

    بزرگترین تغییری که تو زندگیم ایجاد کردم تحویل دادن مغازه ام بود من 3 سال در نقطه ای از تهران مغازه ای داشتم و دراین مدت تمام دارایی ام رو از دست دادم تو این 3 سال با شما آشنا شدم و یادم هست صحبت هایی از شما رو میشنیدم که میگفتین یا خودتون تغییر میکنید یا دنیا شما رو‌ با چک و لگد تغییر میده که من اون موقع جز دسته دوم بودم.دقیقا همون زمان پندمیک بود و کسب و‌کارم داغون.اون زمان دوست داشتم مغازه رو تحویل بدم ولی ترس،استرس از چک هام ،بدهکاری وافکار منفی اجازه نمیداد که این کار رو بکنم. (تا قبل از تحویل مغازه همش به خودم میگفتم فردا درست میشه از ماه بعد ولی نشد.)

    بگذریم من همه چیز رو‌از دست دادم تا اسفند 99 که تصمیم خودم رو‌گرفتم و مغازه رو تحویل دادم و از همون لحظه تمام اتفاقات عالی برام رقم خورد.نشونه های تغییر مثبت: وقتی به طلبکارها تماس میگرفتم و موضوع رو میگفتم همشون خیلی خوش برخود و با احترام میگفتن ایراد نداره برو هر زمان که داشتی طلب ما رو بده.

    احساسم عالی بود و واقعا از خوشحالی و حس خوب روی زمین نبودم وجمله شما که همیشه میگین(اگر کاری میخواین انجام بدین به احساستون نگاه کنید،اگر احساستون خوب بود یعنی تصمیم درسته اگر نه اشتباه)

    صاحب مغازه هم با من کنار اومد و ختم به خیر شد.

    وبعد از تغییر و تحویل مغازه اتفاقات خوب پشت سر هم افتاد:

    در آمدم هر روز بیشتر و بیشتر شد

    زمان بیشتری برای خانوادم گذاشتم

    تونستم دوره دوازده قدم رو‌بگیرم

    و هزاران اتفاق عالی کوچک و بزرگ دیگر

    ایمان پیدا کردم که اگر میخوام زندگی ام تغییر بدم باید حرکت کنم یعنی قانع نباشم یعنی برم تو دل ناشناخته ها و‌به این هم ایمان پیدا کردم که زمانی که حرکت کنیم مسیر هی برامون بازتر میشه.خیلی مثال دارم از اینکه تغییر باعث پیشرفتم شد.

    من اون زمان تونستم ذهنم رو کنترل کنم و اجازه ندم افکار منفی بر من چیره بشن که خدارو شکر من پیروز شدم.و میتونم بگم که باورهای قدرتمند کننده ام بر محدودیت هام چیره شد.

    در حال حاضر وضعیتم ثابت شده و من از چند وقت پیش تصمیم جدی گرفتم که کسب و‌کارم رو در همین زمینه که کار می کنم یک تغییر عالی بدم و در حال حاضر در حال تدارک برای این تغییر هستم و میخوام کسب و کارم رو به صورت آنلاین کنم.البته که این ایده از زمان مغازه داری در ذهنم بود ولی به علت نداشتن شرایط اصلا سمتش نرفتم ولی الان دارم این تغییر رو ایجاد میکنم.

    الان دارم روی باور هام کار میکنم

    روی نکات مثبت قضیه دارم کار میکنم و تمرکزم رو روی کار گذاشتم

    دارم سخت افزارش رو درست میکنم

    و در کل دارم زمینه رو فراهم میکنم با این باورها که:

    این ایده ای که دارم میتونه من رو به اهدافم برسونه.

    شاید تو مسیر با چالش های دیگه روبرو بشم ولی مطمئن هستم هر اتفاقی برای من رخ بده خیر است.

    عبارات تاکیدی مناسب کار پیشروم:

    جهان در حال گسترش هست و من هم میتونم کسب و کارم رو گسترش بدم

    با راه اندازی کار آنلاین دیگه به یک مکان محدود نیستم

    دسترسی بیشتری به افراد ایران و دنیا دارم

    در هر زمان از شبانه روز میتونم فروش داشته باشم و ثروت بسازم

    آزادی زمانی به من میدهد

    این ایده از طرف پرودگار است و خودش منو هدایت میکنه

    در حال حاضر برای من جلو دوربین رفتن و صحبت کردن خیلی سخته ولی دارم انجامش میدم و برای اولین بار با چهره خودم از محصولم ویدیو گرفتم این موضوع رو همیشه به تعویق می انداختم و در حال حاضر این کار رو انجام دادم هم ویدیو از چهره و هم به صورت صوتی از محصول.

    از زمان آشنایی با سایت عباسمنش خیلی موضوعات بود که مقاومت داشتم ولی الان کمتر شده مثل آموزش دیدن،تلوزیون ندیدن،ورودی مناسب به ذهنم دادن و …

    استاد سپازگزارم از شما برای این آگاهی هایی که با ما به اشتراک میزارین و امیدوارم جواب کاملی داده باشم و کمکی به باورهای خودم و دوستان️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    hasan hemati گفته:
    مدت عضویت: 2011 روز

    سلام و درود واقعا ممنونم بابت فایل جالبی که گذاشتید به نظر من ریشه تمام پیشرفت های بشر و رشد کردن تمام ما آدم ها بر میگرده به تغییر و هر کسی تونسته تغییر کنه زندگیش از همه جانب بهتر شد من خودم وقتی به زندگیم نگاه میکنم میبینم هر جا تغییر کردم در زندگیم اونجا خیلی پیشرفت کردم و باید هر روز تغییر کنی تا پیشرفت کنی درباره این موضوع من 50ددرصد تغییر رو میپذیرم و 50 درصد مقاومت دارم و ی مقدار دیر تغییر میکنم ولی هر جایی که تغییر کردم سریع جواب داره و نتایج عالی گرفتم مخصوصا بحث مالی و به امید خدا سالهای آینده میخوام تغییرات در الگوی مالی و تغذیه رو تغییر بدم تا نتایج عالی بگیرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2027 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته

    تا همین دو سال قبل ، من به روتین خیلی مشخص و واضح داشتم ، آدم کوکی !

    انقدر روتین من ثابت بود که اگه یهویی یه پیشنهاد بیرون رفتن میدادن یا هرچیزی می‌شد ،من اصلا نمیرفتم سمتش … با همیشه یک رستوران میرفتم، یک نوع غذا سفارش میدادم و اگه هر چیزی تغییر می‌کرد اصلا حس خوبی نداشتم… تازه جالب اینه که مطمئن بودم که چقدرم روش خوبیه و با افتخار میگفتم من باید از قبل بدونم اون روز چی کار میکنم و کجا میرم و … برای همین مسلما خیلی موقعیت ها رو از دست میدادم

    اما الان هر مدل تغییر، چه تغییر در روزمره و چه تغییر در شرایط و حتی مسیر رسیدن به خواسته اتفاق بیفته از هم نمی پاشم و اتفاقا گوشه ذهنم دارم که قراره با این چالش تجربه بیشتری کسب کنم ، حتما این تجربه بعدا به کار میاد … و یه باور خیلی خوب هم ساختم که همیشه به ذهنم میاد « جایی که راه نیست، خداوند راه را می گشاید» که مشخصه چقدر این باور توحیدی میتونه منو دلگرم کنه به ادامه دادن

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1174 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    در مورد تغییر ذهن من هم خیلی مقاومت دارد

    به حدی مقاومت دارد که خیلی اوقات من را از کارن منصرف می کند

    این واقعا برای من اذیت کننده می شد

    اما اکنون به این درک رسیده ام که به تغییرات پاسخ مثبت بدهم

    چرا که من با تغییر کردن است که می توانم به موفقیت برسم

    زمانی هایی که من دل به تغییر نمی دهم این را کامل حس می کنم که یک وابستگی در وجود من به وجود آمده است

    ترس هایی که در ذهن خودم دارم

    نگرانی هایی که در مورد این تغییر برای من رخ می دهد

    اما و اگرهایی که در این راه ممکن است برای من رخ بدهد

    اینها همگی در ذهن من فیلم وار حرکت می کند و در کل مانع از حرکت من می شود

    این را به خوبی یادم می آید که در سر کار خودم خیلی تحت فشار بودم

    خیلی اذیت می شدم

    خیلی درگیری های ذهنی داشتم

    همه اینها سبب می شد که من نتوانم براحتی آرامش داشته باشم

    قصد داشتم که حرکتی را انجام بدهم

    اما هزار و یک ترس در ذهن خودم داشتم

    نگرانی بابت وام های بانکی ام

    اقساطی که داشتم

    ترس پیدا نکردن کار جدید

    ترس از بیکار بودن

    ترس از شناخته نشدن

    همه و همه باعث می شد که من نتوانم براحتی و آسانی قدم به جلو بر دارم

    خدا را شکر که با استاد عزیز آشنا شدم

    کم کم با کارکردن روی ذهنیت خودم و با آشنا شدن با قوانین و با شناخت خودم از استعدادها و توانایی های خودم

    آرام آرام شروع به قدن برداشتن کردم

    این تغییر در من به جایی رسید که اکنون خودم کارفرمای خودم هستم

    هر چند از مدتی کار خودم را تغییر می دهم

    مسیر خودم را تغییر می دهم

    این سبب می شود که بتوانم به راحتی و آسانی قدم بردارم

    به جلو بروم

    هنوز هم باز ترس هایی در ذهن خودم دارم ولی خیلی سعی می کنم که بتوانم با کار کردن روی خودم و ذهنیت خودم به راحتی تغییرات را بپذیرم

    چقدر خوشحال هستم که می توانم خودم را برای تغییر آماده کنم

    خیلی از اوقات سعی می کنم بصورت عمدی تغییرات را در خودم ایجاد کنم

    مثلا نوع اصلاح موهای خودم

    تغییر نوش پوشیدن لباس های خودم

    تغییر مسیر حرکت رفت و آمد خودم

    خیلی اوقات با خودم این را تکرار می کنم که من باید تغییر کنم تا بتوانم پیشرفت کنم

    این تغییر برای رشد من است

    برای بهتر شدن من است

    اکنون با خدایی دوست و همراه هستم که او برای من بهترین و عالی ترین است

    خداوند را شاکرم که من را به این مسیر عالی هدایت کرده است

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فروانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    hanife sepehri گفته:
    مدت عضویت: 1444 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به همه دوستان عزیزم که این کامنت من رو میخونن .

    وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ میدهد ،چه واکنشی نشان میدهید ؟؟

    استاد عزیزم اگر تغییر در روند زندگی من رخ دهد مثل از دست دادن رابطه عاطفی خیلی خیلی خیلی به هم میریزم تا مدتی اما وقتی که می‌بینم چاره ای جز پذیرفتن این تغییر ندارم تمام تلاشم رو میکنم که زندگی رو از اون جایی شروع کنم که اون رابطه حذف شده اون هم چون مجبور میشوم ودیگر دستم به جایی بند نیست.

    به هر دری می زدم تا این رابطه عاطفی پایدار بمونه اما نمیشد که نمیشد.

    .بیشتر سعی میکنم رها کنم اما باز این ذهن است که میماند ومن را وادار میکند تا به یاد گذشته باشم و حسرت گذشته را بخورم اما باز میبینم چک و لقد میخورم، دوباره رها میشوم، از دست نجوا های ذهنی، جوری که به خودم میگم نه این دفعه شاید جواب داد

    نه این دفعه فرق میکنه .

    شاید چیزی که من رو خوشحال می‌کنه دست گیرم شد! .

    اما درست وقتی رها میکنم که برو بابا!! من هم با این توهماتم خودم رو مسخره کردم …..باز میبینم که اتفاقی رخ میدهد که دوباره من به حالت قبل برگردم یک الگو ی تکرار شونده .

    استاد عزیزم بعضی روز ها به جایی می‌رسم که دیگه هیچ فایل و هیچ ادم و هیچ گردشی من رو به ارامش درونی نمیرسونه. از درون اونقدری احساس پوچی سراغم میاد که از زمین و زمان خسته میشوم بعضی موقع ها نمیدونم چرا به خودم میگم فلان فایل رو گوش کنم اما باز خودم رو سر زنش میکنم که تا کی من فقط گوش کننده یا شنونده باشم .!چرا از خودم یه حرکتی نمیزنم!که به نفع خودم باشه !

    چرا تووتغییر کردن این قدر ضعیفم .

    اما چون میدونم و ایمان دارم که این سخنان شما حقیقت محض

    هی خودم رو وادار میکنم که ادمه بدم بنویسم احساس خودم رو به سمت زیبایی هل بدم دوباره به خودم میام و می‌بینم که چقدر این تغییر موهبت با خودش به همراه داره .

    مثلا وقتی تصمیم گرفتم که دیگه کم تر سر رفتن به خونه مادر بحث کنم ورهاکنم وبه خدا بسپارمشون

    خیلی خیلی راحت تر و اسان تر همسرم ما رو می بره خونه مادرم .

    قبلا رفتن من به خونه مادرم این جوری بود باید از یک هفته قبلش به همسرم التماس میکردم ترو خدا اجازه بده. ترو خدا مادرم مریضه ترو خدا هر کاری بخواهی انجام میدم فقط بزار یک ساعت برم مامان بابام رو ببینم . همه میرن تو من رو نمیگذاری .

    جواب همسرم چی بود ؟میگفت کسی پدر مادر نداره فقط تو داری !! فلانی و فلانی رو ببین دوسه ماهه خونه مامان باباش رو ندیده . من هم کلی گریه و التماس و قهر و عصبانیت وبحث و دعوا می‌کردم .اخرشم به شکل خیلی خیلی بدی فقط اجازه میداد که بزار بابات بیاد دنبالت من که نمی‌برم تو رو .کلی نقشه می‌کشیدم برا یه توکه پا رفتن خونه مادرم .

    حتی بیشتر وقت ها بدون اینکه بفهمه خودم به اعضای خانوادم زنگ میزدم که سریع بیاین دنبالم الان همسرم خونه نیست ولی باید زود برگردم .چون خونه مادرم یه دو سه کیلو متری از ما فاصله داشت روستای دیگه ای بود .

    وای به حال اون روزی که میفهمید من بدون اجازه میرفتم باز کلی دعوا و حتی کتک کاری .

    تا اینکه واقعا روی خودم کار کردم دیگه خسته شده بودم از خونه مامان رفتن از بس که زندگیم به مشکل برخورد و چک و لقد ها رو به تمام معنا خوردم .دیگه یه مدت خودم اسم پدر مادر ام رو هم نمی اوردم جوری که همسرم خودش تعجب کرده بود . من واقعاً دیگه تصمیم گرفته بودم که وابستگی رو بزارم کنار .

    خودش تصمیم می‌گرفت که بریم یا من رو بفرسته .

    وچقدر این تغییر به نفع من شد وچه قدر با عزت و احترام شدم پیش همسرم .وچقدر پدر مادرم از اینکه از سر شوق میریم خونشون خوشحال ان . ولی بعضی وقت ها بازیِ استفاده از قانون رو فراموش میکنم سر و کله بحث ها پیدا میشه اما زود تصمیم میگیرم با استفاده از همون راه تغییری که سودش به حال من است زندگی ام را بر وفق مرادم تجربه کنم . ولی باید خیلی متعهد تر باشم . هوشمندانه تغییرات را با اغوش باز بپذیرم چون واقعا فرصت های طلایی دیگری را تجربه میکنم.

    وخیلی زندگی ام شیرین تر میشود .

    من دعای همیشگی ام اینه که خدایا اونقدررررییییی از درون پر پر بشوم که تحت تأثیر ادم ها قرار نگیرم که زندگی را به خاطر رضایتشان تغییر دهم .یا سبک شخصی خودم را به خاطر دیگران تغییر دهم .

    استاد عزیرم کاش که بدونم واقعا این کامنت من رو خوندید . چون وقتی در مورد موضوعاتی صحبت میکنید که مثل اتفاق زندگی منن یقین پیدا میکنم که شما خوندید . وجواب هایی که از صخبت های شما دریافت میکنم را با حون دل باور میکنم فقط باید عمل کنم .تا نتیجه بگیرم

    به خدا میسپارمتون .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    زهرا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1009 روز

    با سلام و وقت بخیر خدمتظ استاد عزیزم و مریم جان مهربانم.

    بله استاد جان من هم طبیعتاً در مقابل تغییر ها مقاومت شدید داشتم مخصوصا در مقابل خانواده از قبیل دوری و … .

    اما از شب عید سال1401 که خداوند نظر و رحمتی بر بهبودی و روند زندگیم داشت با شما و سایت معجزه آورتون آشنا شدم و من چقدر خوشبختم برای حضور شما ، مریم جان ، این سایت و حضور دوستان پر مهر ، پرعشق و پرنور بچه ها و دوستان این سایت …. عباسمنشی های جذاب و دوست داشتنی️ با کامنت هاییکه هر کدامشان تک تک نور خدا بر روح و قلبشون تابیده و رسوخ کرده عالی عالی عالی ️

    ببخشید از موضوع اصلی دور شدم بله من قبل از آشنایی با شما و هدایت های الهی شما بسیار مقاومت می کردم .

    اما اما اما …. حال تبدیل به شخصیتی محکم و استوار شدم که هیچ تغییری دل بنده را تکان نمی دهد و چنان آرام و عالی در پی حوادث و تغییرات تصمیم می گیرم که دیگران را تحت تأثیر آرامش و حرکاتم قرار می دهم و مرتبا از آرامش بنده و درست تصمیم گیری هایم مرتبا مرتبا از من تشکر می شود. و این بسیار جذاب است و از خداوند یکتا ، از مهربانم ، از خالقم ، از منبام ، از عشقم ، از نورم کمال تشکر را دارم که با اعتماد کردن به خودش و قبول تغییرات چنان آرامشی جسم و روح را در برمی گیرد که از دیدگاه و نگاه خودت خوشبخت ترین فرد در زندگیت خواهی شد و به شخص خودت احترام خاصی می گذاری و مرتبا مراقب جسم و روحت باشی .

    از خداوند یکتا می خواهم همگی سرشار از نور الهی باشیم و در پناه آرامش الهی تغییرات را در آغوش بگیریم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    سمیه عباس پور گفته:
    مدت عضویت: 1941 روز

    سلام به همگی

    ممنون از استاد عزیز و دوست داشتنی بابت این فایل های عالی.

    من معمولاً نسبت به تغییرات اول یکم مقاومت دارم اما وقتی که در موقعیت قرار بگیرم خودمو با شرایط وفق میدم.

    تغییری که باعث شد من پیشرفت کنم و اتفاقات خوب برام بیفته تغییر حوزه کاریم بود. وقتی جابجا شدم اول یکم برام سخت بود. چون در شرایط شغلی جدید تنها بودم و تقریباً منزوی شده بودم. اما همین باعث شد ادامه تحصیل بدهم و مدرک کارشناسی حقوق بگیرم. حقوقم بیشتر شد. چندسالی در این انزوا قرار داشتم اما من از این فرصت استفاده می کردم. روی خودم کار می کردم. فایلهای استاد رو گوش می کردم. شکر گزاری می نوشتم. پیشاپیش بابت تغییرات شغلی عالی تری که برام پیش میاد خداروشکر می کردم تا اینکه سال گذشته شرایط عالی پیش اومد و من جابجا شدم و هم از لحاظ شغلی و هم درآمد به لطف خداوند مهربانم پیشرفت خیلی خوبی برام ایجاد شد.

    در مورد سوال اینکه چه تغییری باید در خودم زندگیم ایجاد کنم و خودم هم میدونم که باید تغییر کنم . یکی اینکه باید حتماً وزنم رو کم کنم، باشگاه برم و در شیوه غذاخوردن خودم تغییر ایجاد کنم.دوم اینکه روی خودم باید کار کنم تا از این شرایط بد و حال بدی که در زندگی ام با همسرم دارم خارج بشم. باید تلاش کنم تا از این شرایط خارج بشم.

    سوم اینکه دوست دارم زبان انگلیسی یاد بگیرم و باید وقت بذارم و تمرین کنم.

    عبارت تاکیدی اینکه من در پناه خدایم و خدا در هر تغییری که من بخوام در زندگیم ایجاد کنم کنارمه و حمایت و تشویقم می‌کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    معین کوه پیما گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    سلامم درود به همه عزیزان دل

    روز 48ام فکر کنم دیگه شمارش از دستم فکر کنم خیلی در رفته

    تغییر

    نمیدونم از کی شروع شد ولی به زندگیم جلا داد

    تغییر رنگ لعاب زندگی هستش وقتی که تغییر نکنیم و دنبال رشد نباشیم مردیم

    من انسان هارو دو دسته میبینم

    1 کسایی که رشد نمیکنن و میترسن از محدوده امنشون بیاین بیرون و بهشون میگم انسان های مرده

    2کسایی که رشد میکنن زندگی میکنن حرکت میکنن و تغییر میکنن و تلاش میکنن بهشون میگم انسان

    نمیدونم کی بود کدوم فایل بود و به این درک رسیدم از اون موقع سعی کردم تغییر کنم

    سعی کردم حرکت کنم با من بیاید خلاصه ای به 1 سال خورده ای پیش که دوازده قدم رو شروع کردیم

    سال پیش ما میخواستیم که رشد کنیم تغییر کنیم 12 قدم رو خریداری کردیم با مادرم قدم اول

    وضعیت مالی زیاد خوب نبود و بدیهی داشتیم و چیزه جذابی نبود از ته دل میخواستیم تغییر کنیم میخواستیم از 10-

    بیایم بالا برسیم حداقل به صفر که بتونیم شروع کنیم، سپاس گذار مادرم هستم که استارت رو زد

    و دوره رو خریداری کرد در قدم اول و منم هم قدمش شدم

    گوش کردم گوش کردم اول پی این بودم که یک مشکلی از کار دربیارم و بگم استاد کلاه برداره

    و خوب گشتم گشتم گشتم هیچی هیچی هیچی

    بعد گفتم تست کنیم ببینیم چیه؟ تست کردم دیدم اع شد که

    میخوام بگم من تغییر کردم منی که کلا توی این مدار نبودم تغییر کردم من معین کوه پیما تغییر کردم

    سال پیش من مهارت هام خیلی کم بود

    درامدم کم بود

    عزت نفسم کم بود

    اعتماد به نفس نداشتم

    چاق بودم

    خودمو دوست نداشتم

    من تغییر کردم

    من رشد کردم اولین تغییر نوشتن ستاره قطبی بود مخالف بودم خیلی زیاد نوشتم جواب گرفتم

    شد اولین روتین من توی کل عمر زندگی من تا حالا یک کاری رو هر روز انجام نداده بودم

    اصلا بلد نبودم شروع کردم هر روز و هر شب نوشتن

    نتایج فوق العاده عالی اومد امروز فقط از تغییر حرف میزنم

    بعد کار نداشتم و بدم میومد برم سرکار که دوسش ندارم و برای خودم نیست

    من تغییر کردم رفتم کار کردم

    پول دراوردم و دوره هارو خریداری کردم دوست پیدا کردم

    هم قدم پیدا کردم اقای سامانی عزیز

    وضعیت مالی بهتر شد

    مهارت یاد گرفتم

    تغییر کردم

    میدونید اولش سخت بود ترس برم داشته بود که شاید نتونم

    شاید شکست بخورم ولی دم اقای موسوی گرم

    سفته ازم گرفته بود و خوب ترس داشتم ولی میدونید مثل مبارزه ای برام بود با خرسی که اگه نکشمش منو میکشه

    و یاد گرفتم متحد باشم و کلی چیز دیگه که با ملیارد عوضش نمیکنم درس های گرانبهایی بود

    من کار رو یاد گرفته بودم گفت بیا بیرون رفتم بیرون و باز تغییر کردم

    رفتم یک کار دیگه که کلا با اون متفاوت بود

    تغییر کردم

    اولش مقاومت داشتم ولی رفتم جلو شدم مدیر و باز از شرایط یکسان بدم میومد و باز تغییر کردم

    و بلاخره رسیدم به چیزی که میخواستم

    رسیدم بهش و میدونم پاداش ها نزدیکه

    به جایی رسیدم که هر وقت یک چیزی ساکن میشه باید تغییرش بدم باید عوضش کنم

    و این عالیه

    در مورد نتایج تا الان توی بسیاری از کامنت ها گفتم وجدانن خیلی زیادن و نمیشه اینجا همه رو گفت ولی تا حدودی بهشون اشاره کردم

    در کل (شدم معینی جدید کسی که 180 درجه با معین 1 سال پیش فرق داره) کسی که هر روز روتین داره

    از جمله همین روتین هر روز کامنت گذاشتن توی سایت زنجیره ای هستش که منو وصل کرده به سایت

    و تا الان حفظش کردم فکر کنم نزدیک 50 روز شده

    روتین های بسیاری دارم

    بریم برای سوال دوم

    سوال دوم

    میدونید از این جهان خوشم میاد چه تو بخوای چه نخوایی جهان در حال تغییر و تو باید تغییر کنی و تغییر میکنی در اخر

    ولی میخوای به سختی تغییر کنی یا به سادگی

    حین فایل یک ایده اومد تغییر سبک فروش تصاویرم

    من تا الان فایل رو میذاشتم توی یک فرمت و تمام ولی الان یک ایده خفن اومد که عالیه

    و شاید بشه جزو همون تغییر

    من با هوش مصنوعی کار میکنم و خوب میدونید هر روز باید چیزهای جدیدی یاد بگیرم چون لذت بخشه

    و دوست دارم یاد بگیرم هر لحظه

    و برای اینکه دوره ام با کیفیت ترین باشه برای همه خودم رو با کیفیت ترین نگه میدارم

    و امروز تغییر کردم با هوش مصنوعی جدیدی اشنا شدم

    خوب سخته که تو با یک هوش مصنوعی بلد باشی کار کنی یا هرچیزی و نرم افزارش رو تغییر بدی

    ولی میدونم خیلی خوبه

    تغییر بعدی که میدونم باید انجام بشه

    شاید زود خوابیدنم باشه

    نمیدونم

    بعدی

    دفعه بعدی که بخوام برم دانشگاه از جایی دیگه میرم

    بعدی

    میدونید من همش درحال یاد گیریم نمیدونم حساب میشه یا نه

    دارم انیمیت یاد میگیرم و خوب من ارتیست 2 و 3 بعدی هستم چه به انیمیت ولی دارم یادش میگیرم

    خیلی خفنه خیلی باحاله اول گفتم با بلندر کار میکنم خوب یادش گرفتم بعدد گفتم نه میرم کریتا یادش گرفتم

    بعد دیدم نه باید با یکی دیگه باشم رفتم اوپن تونز بعد دیدم دانشگاه اومد گفت بریم تون بوم هارومونی

    خیلی ذوق زده شدم که قرار چیز جدید یاد بگیرم و خوب کلی حال قرار بکنم

    تغییر بعدی انشالاه خونه مون هست قرار بریم یک خونه خیلی باحال تر و زیبا تر

    با کلی امکانات در منتطق عالی از مشهد که خیلی خفنه

    انشالاه بریم از اونجا براتون کامنت میزارم

    بریم برای سوال بعدی

    سوال سوم

    عبارت تاکیدی

    من یک تصویر ساختم و زدم به دیوارم خودم درحال موج سواری هستم

    و اینو بهم میگه که معین اگه تغییر نکنی امواج تو رو خفه میکنن

    من دوست دارم تهاجمی باشم با خودم چون اون موقع است که متوجه میشم

    و با همه همین جوری هستم تهاجمی نه دعوایی ها نه یکجواریی مثل استاد توی قدم 7 بود یا 8 قسمت 1 یا 2

    که استاد یکم سفت و محکم صحبت کرد

    البته خدام همیشه باهام مهربونه

    دمش گرم

    خوب دور نشیم

    معین باید تغییر کنیم چون این تغییر کردن به زندگیت رنگ میده

    تغییر یعنی زنده بودن

    تغییر یعنی حال خوب

    تغییر یعنی رشد

    تغییر یعنی رسیدن به اهدافت

    وقتی تغییر میکنیم و میریم توی دل مسیر های جدید

    کلی چیز یاد میگیرم مثل موقعی که تغییر کردیم و از دو بعدی به 3 بعدی رفتیم

    و کلی پیشرفت کردیم

    مثل موقعی که از دوبعدی به هوش مصنوعی رفتیم

    تغییر خیلی خوبه

    اگه واقعا میخواید درکش کنید تستش کنید

    بیاید از چیز کوچیکی که دارید تغییرش بدید و تستش کنید و متوجه منظور من میشید

    خیلی کیف میده

    بریم برای سوال چهارم

    سوال 4

    1 یاد گیری یک نرم افزار هست که مدیر دانشگاه بهم گفته و به تعویقش انداختم (نمیدونم چرا ولی فکر میکنم ترس از برگزاری همایش داره این کار رو میکنه و به تعویقش میندازه)

    2 برگزاری همایش حالا به صورت انلاین و افلاین (حضوری ) (برای انلاین درگیرش هستم وامروز هدایت شدم ولی ترس دارم

    و ترس از مسخره شدن و شاید نشدن و جواب ندادن یا اینکه مردم نیان )

    3 کمتر دیدن انیمه(میدونید خیلی لذت بخشه میدونم که بده ولی از این ور هم توشون قانون رو رعایت میکنن وخیلی ژاپنی ها به قانون تکامل و رشد کردن و موفق شدن اهمیت میدن و خوب برام انگیزه شده و بهم انگیزه میده میتونم بگم

    اگه قرار به سرگرمی باشه جزو 3 تا برتر سرگرمی های من هستن

    4 فعالیت بیشتر ( حواس پرتم راه حل نشستن و حرکت نکردن و سرچ نکردن در صحفات گوگل )

    همینا برای فعلا

    مورد 1

    برم نصبش کنم و برم توی دلش اسونه و کاری نداره الان میرم نصبش میکنم کم حجم هستش

    فقط باید تصمیم بگیرم تا برم توی دلش تمام

    مورد 2

    اول برم پاور پوینت یا همون چیزی که میخوام بگم رو بنویسم

    دوم برم اول انلاین برگزار کنم نمیدونم کجا هدایت میشم حالا شاید اپارات یا هم محیط

    و قبل از برگزاری به دوستانی که ثبت نام کردن اطلاع رسانی بکنم و امادشون بکنم

    و فکر کنم وقتی پاور پوینت اماده بشه منم اماده میشم و ترس رو میزارم کنار فقط باید شروعش کنم

    قدم اول رو بردارم خودشون میان بعدی ها میان به راحتی

    برای حضوری باید اولی رو حلش کنم تا برسم به حضوری

    مورد سوم

    انیمه های که چرت هستن و الکی هستند رو دیگه نگاه نکنم

    بیشتر از یک تایمی بیدار نباشم

    و کم کم کمشون کنم

    زیاد برای این مورد نمیدونم و بخوام راحت بگم میخوام باشه

    میخوام انیمه ببینم، ولی نباید از کنترل خارج بشه

    مورد چهارم

    فعالیت بیشتر

    فقط باید تمرکزم رو بیشتر کنم و زیاد بلند نشم از جام و زیاد از این سایت به اون سایت نرم و اموزش های توی حوزه خودم رو نبینم برای فعلا

    بریم برای مرحله 4 قسمت 3

    چه چیزی

    وقتی حالت خوب باشه همه اتفاق های که برات می افته شاید ظاهری ترسناک داشته باشن ولی باطن زیبایی دارن

    پس باید اینو بدونم که اگه حالم خوب بود و اتفاقی افتاد متما باشم برام درس خیلی خوبی داره و ازشون پذیرایی کنم و یادش بگیرم و رشد کنم

    تغییر یعنی زندگی کردن

    وقتی داری تغییر میکنی کلی کیف میده کلی چیز یاد میگیری کلی چالش های باحال میخوری که چطوری انجامش بدی

    خوب اینم از این میدونم کامنتم زیاد شد

    ولی خوب بود

    کیف کردم و انجامشون میدم و در روز های بعدی براتون وقتی جواب گرفتم میگم

    و انجامش دادم یعنی چه جواب بگیرم چه نه میگم

    عاشقتونم تا درودی دیگر بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1752 روز

    به نام خداوندبخشنده ی جهان گستر

    سلامودرودخداوند به استادعزیزوگرانقدرم ومریم بانو بهترین الگوی زندگی من

    سپاسگزارخداوندم که باردیگرفرصت پیداکردم تا بتونم ازتغییراتم ونتایجم درزندگیم بگم

    جوابی که من درمورد این سوال دادم این بود که قبل از آشناییم بااین قانون همیشه فکروباورم این بود که مافقط میتونیم تو تغییرات دکوراسیون زندگیمون فعال باشیم،هیچوقت به این فکرنمیکردم که من ایراد اساسی دارم و دلیل اتفاقات ناخوشایندزندگیم‌رو همیشه عوامل بیرونی میدونستم و میگفتم خوب فلان ادم ایرادداره،من چیکارکنم،یافلان اتفاق افتاده من‌چیکارم،حتما تقدیرم این بوده…

    یعنی همیشه فکرم این بود که یک خانم توزندگیش حق داره غربزنه،حق داره گله ووشکایت کنه،میتونه دخالت دیگران حالشو خراب کنه،حق داره گریه کنه،حق داره احساس مظلوم نمایی کنه و همیشه حرف زور توسرش باشه،یااینکه سرنوشت هرخانم خانه داری اینه که از جونوقلبش مایه بذاره برای همسروفرزند و خودش بایک لباس بی کیفیت ونامناسب و غذای ته دیگی سهمش شدن،دیگه تقدیر هرخانم خانه داریه وباید بسوزه ووبسازه،،چون اصولا اینجور رفتارهارو ازمادرو اطرافیانم دیده بودم وگفتم خوب منم بهترازین نمیتونم باشم،ویجورایی پذیرفته بودم که خوب دیگه هرزن خانه داری نهایت تقدیرش همینه…

    خلاصه بعداز آشنایی باقانون فهمیدم که هرآدمی فارغ از جنسیتش،هیچ کسی هیچ قدرتی توزندگیش نداره و هرکسی باورش این باشه که دیگران به اندازه ی پشیزی درزندگیش نمیتونه دخالت کنه و قدرتی نداره،خوب این باورباعث شد خیلی جاها با طی کردن تکاملم جوری رفتارکنم که کسی حق این رو نداشته باشه که کوچکترین دخالتی توزندگیم داشته باشه و همین باعث شد که یکسری رفتوآمدهای حاشیه ای هم اززندگیم حذف بشه

    وقتی باورکردم که فارغ از جنسیتم حق دارم بهترین لباس باکیفیت رو بخرم،باتنهایی خودم حال کنم،ازوجود خودم لذت ببرم،بهترین غذارو تو تنهایی خودم بخورم،خوب این تغییردرمن باعث شد که همسرم و فرزندم اونجوری رفتاربامن کنند که من باخودم دارم،و باعث شد اونهاهم مثل خودم بامن خوش رفتاری کنند

    وقتی باورکردم که میشه کارهای خونه رو بدون غرولند لذتبخش کرد و با عشق انجام داد،خوب این تغییرم باعث شد همسرم هم بهتر قدر کارهام رو بدونه،هنوزهم نمیتونم بگم تواین مورد پرفکت شدم ولی میتونم باجرأت بگم بالای شصت درصد تونستم کارهامو بدون هیچ غروشکایتی انجام بدم

    قبلا اونقدر مقاومت داشتم با رفتارهای همسرم که اگه لباس زیرش رو توی حمام نمیشست یک جنجال وحشتناکی به پامیکردم،واون نه تنها این کارو هزاران بار تکرارمیکرد و منو عصبانی تر میکرد،بلکه اجبارمیدونستم که حتما بااید من تومسائل بهداشتیش بهش تذکربدم،و دست آخرهم خودم باید لباسهاشو دراکثرمواردمیشستم

    ولی ازوقتی که همه چیو سعی کردم رهاکنم،و خودم رو مسئول کارهای کسی ندونم،شرایط هم جوری توزندگیم پیش رفت که دیگه نمیخواد همیشه تذکربدم،چون اولا خیلی دیگه سخت نمیگیرم،و همینکه سخت نمیگیرم،آسون میشم برای آسونیها و همسروفرزندم تومسائل شخصی بهداشتیشون بهتر عمل میکنند

    ازوقتی که باورکردم که مظلوم نمایی باعث میشه توشرایطی بیوفتم که بیشتر احساس مظلوم نمایی کنم،خوب یکسری تغییرات در رفتاروکلامم ایجادکردم که میتونم به جرأت بگم بالای هشتاددرصد کسی این اجازه رو نداره بخواد جوری بامن رفتارکنه که من احساس مظلوم نمایی کنم

    کلا ازوقتی که باورکردم هرانسانی میتونه تغییرکنه و تغییرات فقط مختص جابجایی وسایل یا تغییرات دکوراسیون خونه نیست،بسیار مشتاقانه ازتغییرات درونیم استقبال کردم و انصافا خیلی خوب دارم پیش میرم هرچند که هنوز خیلی خیلی جای کاردارم که بهترعمل کنم

    ازوقتی که کمک همسرم اومدم وعمدا توی کارهای مغازش باهاش همکاری کردم،خیلی از منیت ها وغرورهام رو کنارزدم،خیلی جاها وقتی توحسابوکتاب بامشتری اشتباه عمل کردم،آگاهانه ازش عذرخواهی کردم،و جوری رفتارنکردم که مشتری بگه عجب آدم مغروری بود یه عذرخواهی ازدهنش بیرون نیومد

    هروقت مشتری درخواست محصولی میکنه آگاهانه درجوابش باصدای رسا وواضح کلمه ی چشم رو بکارمیبرم،منی که غرورم اجازه نمیداد حتی بایک مرد غریبه چشم توچشم بشم و جواب سلامش رو بدم،الان خیلی عالی میتونم با آقایون توی مغازمون رفتارکنم..

    واما درمورد تغییرات بنیادین خونمون:

    من همیشه تو تغییرات خیلی اساسی دکوراسیون خونمون مقاومت داشتم این بود که هیچوقت حاضرنبودم یک تغییراساسی بنیادین تو زندگیمون ایجادبشه،مثلا من همیشه مبلمان یا بخاری رو تغییرات مختلفی میدادم،ولی ازینکه مثلا پرده های خونمون یا فرش خونمون یامثلا مدل لامپهای خونمون رو عوض کنیم،مقاومت داشتم و یجورایی هم باور محدودکننده توی ذهنم بود که کلی باید هزینه کنیم،و ازیک طرف هم مقاومت داشتم برای اینکه که پیش خودم این فکرومیکردم که اگه زیادی به این خونه برسیم،و هزینه های زیادتو این خونه کنیم مثل سُرب به همین خونه وومحله میچسبیم و یجورایی دیگه دلمون نمیاد یا نمیخوایم ازین محل مهاجرت کنیم

    وقتی دیروز این فایل رو گوش دادم،تموم اون تغییراتی که دوست داشتم توی خونمون اجراکنم و چندین سال بخاطر مقاومتهام انجام نداده بودم،باورتون نمیشه فرشهای توی خونمون رو جمع کردم و یک قلموچکش برداشتم و افتادم به جون اُپن آشپزخونمون،چون سالها بود این اُپن روی مخ من بود ولی به دلیل باورهای محدودم دلم نمیومد خرابش کنم،یعنی این فایل چنان روی من تأثیرگذاشت که فاصله ی تصمیمم تاعملم درعرض کمتراز یک روز بود

    واتفاقی که افتاد این بود که بعداز ده سال تحمل کردن اُپن آشپزخونمون بلاخره تونستم دل ازش بکنم و توی اون روز بسیاربارانی بسیار پرانرژی و مشتاقانه به استقبال تغییربنیادین توی خونمون رفتم،و چققدر روحیه ی منوهمسرم بعدازبرداشتن این اُپن بازشد،بخدا که انگار یک کوهی ازدماوند ازجلوی چشم ما رد شده بود

    کلی فضای خونمون بازترشد،وای نمیدونید که چقدراحساس سبکی و راحتی میکردم،والان بفکراینم که کل وسایل خونمون رو از لامپ گرفته تا فرشو پرده کلا همه رو عوض کنم و کلی از وسایلهای داخل کابینتمون رو ازآشپزخونمون حذف کنم،اونقدر این دروزو حالوانرژیم عوض شده که باخودم میگم ای کاش زودتر این کارو کرده بودم

    واقعا تغییرات درهمه ی جنبه های زندگی لازمه ی هرانسانیه و این تغییرات هست که زندگی آدم رو لذتبخش میکنه

    استادجان ازتون ممنونم که بهم یاددادید ایمانم رودر عمل نشون بدم،واقعا اونقدر ازتون یادگرفتم که فاصله ی تصمیم تا عملم درعرض چندساعته حتی گاهی کمتر،و این رو مدیون آموزشهای شماهستم

    چون قبلا شنیده بودم عجله کاره شیطونه،من فاصله ی کم تصمیم تاعملم رو عجله نمیدونم این رو یک توکل و یک ایمان به غیب میدونم که تصمیمم رو فوری عملی میکنم و خداوند از جایی که فکرشو نمیکنم برام خیروبرکت میرسونه وهمه چیو به خیرمن تموم میکنه

    کلا بااین نوع شخصیتم خیلی حال میکنم،چون اگه رگبارم ازآسمون بباره من باید همون روز تصمیمم درعمل اجرابشه

    قبلا هم این ویژگی رو داشتم اما بیشتروقتها دودوتا چهارتامیکردم و گاهی وقتا منصرف میشدم،ولی به لطف آموزشهای شما،الان نزدیک به دوساله گواهی نامم رو گرفتم،منی که سالهای سال دوست داشتم زودترگواهی رانندگیموبگیرم

    سالهای سال بود که دوست داشتم کاملا خودخواهانه زندگی کنم و خودم رو مسئول بدبختیها وبیماریهای دیگران ندونم،الان کاملا خودخواهانه متمرکزشدم به بهبود خودم وزندگی خودم،خیلی حرفها هم میشنوم که صفا عروس خوبی برامون نشد،،دیگه گوشم بدهکار این حرفها نیست،و میفهمم که چقدر داره زندگیم رنگوبوی خدا رو‌میگیره و چقدر از حواشی دور شدم،و چقدر منوهمسرم درکنارهم رابطه ی عاشقانه عالیی رو باهمدیگه داریم

    خدارو صدهزاران مرتبه شکر بخاطر حسوحال خوبم،دراین موقع شب،باکلی کاروشستو شو،بازهم باانرژی عالی بیدارموندم و کامنتم رو نوشتم

    عاشقتونم و شمارو به خداوند بلندمرتبه میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    محمدرضا قناد باشی گفته:
    مدت عضویت: 778 روز

    سلام دوستان عزیزم

    وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟

    من همراه کاری که دارم تا ساعت 6 بعدظهر به بعد شروع کردم یادگیری

    شغل دوم

    الان 5 ماهه با خستگی میام و چون داره تغیرات ایجاد میشه و من هم کامل گرا هستم دوست دارم زودتر یاد بگیرم و از شغل قبلی ام رها بشم

    خیلی بهم فشار میاد چون مطالب سنگین و سخته ولی من مدام به خودم میگم من موفق میشم مثل ترک سیگار میتونم مثل ورزش کردنم میتونم باید بتونم الان البته بگم شکم خودم و با ورزش دارم آبش میکنم میگم محمدرضا نامید نشو تو میتونی باید مثل اونها که تونستی و بعضی موقع ها نامید میشدی و میزدی جاده خاکی ولی در نهایت شروع کردی محمدرضا و تونستی آفرین پسر میتونی …

    مرحله اول

    چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟

    اولش خیلی سخته مثل لاغر شدنه

    هر روز دوندگی و ورزش و غذا کمتر خوردن و نگاه کردن به شکم گنده و نامید شدن ولی ادامه دادم تا امروز بعد از 15 روز مادرم گفت چقدر لاغر شدی گفتم خودم متوجه نشدم انگار دیگران بهتر متوجه میشند…

    خوب قبلا هم تجربه ترک سیگار

    و لاغری داشتم ولی موفق نشدم نباید بگم چون قبلا موفق نشدم پس الان هم موفق نمیشم….

    مرحله دوم

    برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.

    اولش نفسم میگه شیرینی رو میزه بخورش..میگه بابا ورزش ولش کن امروز فردا ورزش کن امروز خسته ایی..میگه آموزش برای شغل جدید نبین عوضش فردا ببین..حالا من چی میگم مورد اول شیرینی رو نمی خورم به خودم میگم محمدرضا جان اگر بخواهی شکم گندت بره تو لابد قربانی کنی میگه چیو؟میگم

    لذت خوردن شیرینی ووو عزیزم

    دومیش میگه ورزش نکن خسته ایی

    میگم محمدرضا جان یک کم ورزش کن حالت بهتر میشه شروع که میکنم حالم بهتر میشه و گرم میشم کامل انجام میدمش..

    سومیش میگم اگر بخواهی درامدت زیاد بشه باید روی خودت کار کنی عزیزم یاد بگیری تا در حرفه جدیدت

    به درامد ایده آل برسی امسال اجاره خونه 14 ملیون سخته اگر یاد نگیری

    وضعیت ات سال بعد بدتر میشه

    از اهرم رنج و لذت استفاده میکنم

    جوابه

    مرحله سوم

    یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.

    من توانمند هستم در هر شغل جدیدی

    من به توانایی هایم که خدا داده به من ایمان دارم

    من شکر گذارم که امروز به خوبی ورزش کردم

    من شکر گذارم برای استقامت ام

    من به لطف خدا مانند موفقیت های قبلی به موفقیت میرسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: