ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 3
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام پرودگار یکتا
سلام
من معمولا از تغییر استقبال میکنم و خودم هم همیشه دنبال تغییر هستم.
هر چه فکر میکنم تغییری در گذشته من نبوده که مقاومت چندانی داشته باشم بلکه بیشتر تغییرات را خودم آگاهانه انجام دادم حال بعضی از آن تغییرات به ضررم تمام شده و خیلی از اوقات به نفعم شده
یادم میاد اولین تغییر بزرگ من ترک تحصیل بود و اولین شغلی که رفتم تعمیررلوازم منزل بود حدود 6ماه در اون کار مشغول بودم و چیزهای زیادی یاد گرفتم اما اون شغل دلخواه من نبود،
و دومین تغییر بزرگ من بیرون اومدن از اون کار ورفتن به کار گچبری ساختمان بود که از همون اول که وارد شغل گچبری شدم عاشقانه اون کار رو دنبال میکردم حدود دوازده سال در اون کار فعالیت داشتم و پیشرفتهای زیادی در زمینه اون کار و از نظر مالی برایم ایجاد شد و بعد تصمیم گرفتم تغییر بزرگ دیگری در کارم ایجاد کنم و وارد کار ساخت و ساز شدم در این کار هم سعی کردم نو آوری هایی رو داشته باشم که اکثرا رضایت بخش بوده
زندگی روتین برای من کسالت آور هست و همیشه دنبال تغییر بوده و هستم
حتی در ساخت و ساز هم مدتی با اینکه همه آپارتمان میساختن من خانه های دوبلکس میساختم و با صرف زمان کمتر سودآوری بیشتری رو تجربه میکردم،
اما به یک تضادی برخورد کردم که مجبور شدم آپارتمان سازی کنم اما در همین مورد هم سعی میکنم تغییرات و نوآوریهایی رو در نما و دکوراسیون داخلی ایجاد کنم، به این شکل آپارتمان های من خوشبختانه همیشه با قیمت بالاتری نسبت به همکارانم به فروش میره و هر وقت تصمیم به فروش میگیرم خیلی سریع واحدها بفروش میرسن
با تشکر
خدانگهدار
با سلام و عرض ادب خدمت استاد عباس منش و سرکار خانم شایسته و همه دوستان گرامی
در مورد تغییر باید بگوییم که اگر شرایطی پیش آمده من اون تغییر را با آغوش باز پذیرفتم حالا بوده که اولش برام گنگ بوده و در این تغییر چه چیزی برای من پیش میاد آیا موارد از قبل بهتر میشه یا بدتر ولی تا جای که شده و یادم میاد مقاومت سنختی نداشتم در برابر تغییر
موردی که در حال حاضر توی ذهنم هست تغییر شغلم هست من هم مثل استاد عباس منش یک مغازه داشتم و متوجه شده بودم که درآمدم مرتبا داره کم میشه ولی مقاومت داشتم برای تغییر تا اینکه به لطف خدا یک ایده بهم الهام شد و ایده این بود که خودم یک سایت بزنم و از همون موقع شروع کردم و بعد از مدتی هم صاحب مغازه منو کلا جواب کرد و من خیلی دنبال مغازه گشتم ولی برام جور نشد تا اینکه وسایل مغازه که یک کافی نت بود آوردم خونه و کارم را از داخل خانه ادامه دادم و برنامه نویسی سایت را خیلی بهتر ادامه دادم اون موقع یه جورایی خیلی نگران آینده بودم ولی بعدا خیلی خیلی خدا را شکر کردم که اصلا این تغییر اتفال افتاده و همین الان که دارم این پیام را مینویسم یک ایده برای بهتر کردن سایت و درآمد زایی سایت بهم الهام شده که میتونم درآمد سایت را بهتر کنم
در مورد قسمت دوم : همیشه سعی میکنم تغییرات لازم را انجام بدم مثلا با راهنمایی یکی از دوستان متوجه شدم که من هم باید برای کارم تبلیغ کنم و حقیقتا نه کسی دلسوز دارم که مورد اعتمادم باشه و نه پول زیادی دارم و الان من هم مثل استاد که گفتن من خودم میرفتم برگه در سطح شهر پخش میکردم من هم خودم یک روز را از هفته بهاینکار اختصاص دادم و هر هفته یک محله را میگردم و برای تبلغ سایتم به اون محله مورد نظر میرم
در مورد قسمت سوم : عبرات تاکیدی که در حال حاضر به ذهنم میرسه این هست
1- خدایا وضع زندگیم را از همه لحاظ بهتر کن کن
2- من عاشق تغییرات خوب در زندگیم هستم
قسمت چهارم : مثلا من همین چند ساعت قبل از اینکه این کامنت را بنویسم من یک الهام بهم شد برای تغییر کارم و با این کار کاربران سایتم بهتر احساس لذت میکنند که در سایتم فعالیت داشته باشند
به نام الله یکتا
سلام به استاد و دوستای عزیزم
اول بگم که خداوند توفیق اینو به من داد که بعد از 6 سال که در این خانواده حضور دارم، همین چند روز پیش دوره بینظیر عزت نفسو برای خودم بخرم و از بیس شروع کنم دوره ها رو گوش دادن و برم جلو
الان جلسه اولو بار سومه که گوش دادم ولی عجیب با صحبتای استاد و تغییرات همین چند روز من هماهنگه.
من همیشه آدم تغییر پذیری بودم، خودم همیشه خواستار تجربه چیزای جدید بودم، چه توی راهی که میرم، مثلا از خدا میخوام هدایتم کنه ممکنه هردفعه از یه راه متفاوت برم، چه توی غذایی که میخورم ممکنه یه دفعه یه غذای جدیدی بیاد جلوم من سریعا میرم امتحانش میکنم
و بزرگترین و حساس ترین تغییر زندگیم مربوط میشه به 3_4 روز پیش تا همین دیشب که بالاخره اون تغییر نهایی شد
من یک سال و نیم با دختر خانمی که هم کلاسیمم بود توی دانشگاه، خیلی دوست بودم، دوستای واقعا صمیمی، به قول خودش من بهترین دوستش بین همه آدما بودم و اون هم واسه من ارزشمندترین و نزدیکترین آدم بود.
اما قضیه اینه که من بیشتر از یه ساله که در دلم حس عشق بی وجود اومده بود، با اینکه میدونستم اون همیشه میگه از رابطه عاطفی و عشق و عاشقی بدش میاد ولی احتمال میدادم که ممکنه واسه من فرق کنه، واسه همین این مدت زیاد حرفی نزدم در موردش و فقط محبت و رفتار خوب و صمیمانه بود که از من میدید، حدودا یک ماه آخر رفتارمو بردم به سمت اینکه عاشقانه ابراز محبت کنم چون خسته شده بودم از هیچ حرکتی نزدن،
اما جالب بود برام که آخر این یک ماه بهم گفت اصلا متوجه نشده که نیت من عشق و نه دوستی سادست، ولی احتمالا به خاطر دوره عزت نفس بود که من تصمیم گرفتم قبل از روز ولنتاین بالاخره جواب نهایی رو بگیرم و هم خودمو راحت کنم از توی برزخ زندگی کردن هم اون بفهمه ماجرا چیه. چون واقعا برزخ فشارش بیشتر از نتیجه نامطلوبه چون استاد توی دوره گفتن که تردید و شک بزرگترین سمه برای اعتماد بنفس و چقدر سم ها توی ذهن من ترشح شده به خاطر اینکه این همه وقت سفره دلمو باز نکرده بودم چون میترسیدم به منم جواب منفی رو بده که به بقیم داده، به قول شما مقاومت داشتم از تغییر دادن این رابطه.
اتفاقی که افتاد و خیلی برام عجیب بود، گفت عشقی توی وجودش فعلا نیست و فکر میکنه عشق زندگی آدمو نابود میکنه، البته نکته خیلی خوشحال کننده برام اینجا بود که پرسیدم اگر الان این حسو نداشتی، بازم جواب رد بهم میدادی؟ و گفت نه و من براش کسی بودم که میخواسته
خیلی جالب بود که پل بین من و اون یه دوستی بود که خیلی صمیمانه و بدون تغییر بود، نه شدتش کم و نه زیاد میشد، پنیری بود که جابجا نمیشد،
ولی با خودم عهد کرده بودم و به قولی پی این قضیه رو به خودم مالیده بودم که یا جواب مثبت میگیرم و یه رابطه عاشقانه رو شروع میکنیم، یا هر اتفاقی بیفته میشه الخیر فی ما وقع. آماده بودم واسه جواب نادلخواه. با اینکه خیلی دوسش دارم.
آخرین حرفامون دیشب به این سمت رفت که یه مدت نمیتونه حتی حضوری باهام صحبت کنه و ببینتم و شاید واسه یه مدت نخواد باهام در ارتباط باشه، مایی که هرروز و هرشب با هم صحبت میکردیم.
ولی به خودم گفتم اولا من باید یه فرقی داشته باشم با بقیه ناسلامتی دارم میگم دارم روی خودم کار میکنم، دوما من آماده بودم که اگه اونطوری که میخوام نشد، شاید ظاهرش بد باشه و درد داشته باشه ولی باعث بهتر شدن اوضاع میشه، یا اینه که اون نظرش عوض میشه(که البته خودش باید بخواد و من نمیتونم تغییری در وجودش بدم) یا مسیر زندگیمون جور دیگه ای پیش میره
بهم گفت کاشکی از عشق و رابطه حرفی نمیزدی و میذاشتی بعد از تموم شدن دانشگاه میگفتی شاید زمان نظرشو در مورد عشق عوض میکرد ولی، این میشد یک سال دیگه رابطه برزخی و شک و ترس و دودلی.
و من دردشو چشیده بودم و حاضر نبودم یه اشتباهو دو بار تکرار کنم.
به قول استاد توی دوره، یه کاریو انجام بدی و نتیجش حتی بد بشه به ظاهر، بهتر از اینه که انجام ندی و همش فکر کنی که ممکنه نتیجه خوبی نداشته باشه. حداقل از خودت مطمئنی که کم نذاشتی، متوقف نشدی
آدم با اعتماد بنفس کسی نیست که مطمئنه همیشه موفق میشه ولی مطمئنه که همیشه ادامه میده.
جواب نه بهتر از بی جواب موندنه با اینکه رفیقام همه فکر میکردن امکان نداره جواب رد به من بده.
از این خوشحالم که قدمی برداشتم واسه واضح شدن تکلیفم، توی ترس نگفتنش نموندم.
مورد بعدی در مورد کارمه، چندین سال با رفیقم زیردست بودیم و شرایط مالی بد و شرایط کاری منزجر کننده
الان یک ماهه جداییم و داریم باهم کار میکنیم، هم بیشتر درآمد داریم هم آرامش خاطری داریم که با هیچ چیز عوضش نمیکنیم
حتی تغییر توی ظاهرم، موهام همیشه کوتاه بود ولی تصمیم گرفتم بلند بذارمشون و الان حتی وقتی استایلشم نمیدم رو همون حالت شلخته خودشم یه حالت خوبی میگیره و بهم میاد
از تغییر توی لباسام بگم که هیچ وقت لباس گشاد و راحت نمیپوشیدم ولی امتحانش کردم و دیدم بد نیست
واسه بحث ورزش و تمرینم(بدنسازی) یه مربی بهم گفت که حیفه که جاده خاکی بری و درست بدنتو پرورش ندی، من همون لحظه بهش گفتم پس من در اختیارت، کاری که لازمه رو انجام بده و الان حس میکنم که دارم بهتر میشم.
خداروشکر میکنم از اینکه الان دارم این صحبتارو مینویسم. خداروشکر میکنم که مثل بدنه جامعه رفتار نکردم، خداروشکر میکنم که هرچند کم ولی به هدایت الله خودم سعی کردم گوش بدم چون اگه بهش گوش بدی به همه چیز میرسی، اگر گوش ندیم به هیچی نمیرسی.
خدایا شکرت واسه استاد عزیزم
واسه اولین دوره خودم در سایت بعد از این همه سال که باید تکاملمو طی میکردم.
خدایاشکرت
دوستون دارم
دستتون در دست الله یکتا
سلام به استاد جانم و خانوم شایسته نازنینم در پشت پرده ک دارن همپای استاد زحمت میکشن واسه تدوین این فایلا
جا داره ازتون سپاس گزاری کنم و بهتون خسته نباشید بگم
جواب بخش اول
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
خواه تغییراتی سطحی مثل تغییر دکوراسیون، غذا و … باشد یا تغییرات جدی تری مثل تغییر در منبع درآمد، محل زندگی، رابطه عاطفی و …
آیا در برابر آن تغییر مقاومت می کنی یا با آغوش باز از آن تغییر استقبال می کنی؟!
اگه بخام صادقانه انجام بدم این تمرین رو من شخصیتی به کل نیستم ک از تغییرات استقبال کنم و اصولا تغییر ی چیزی مخصوصا اگر ناگهانی باشه بهم میریزونه منو
چون من اصولا اهل برنامه ریزی کردن و پیش بینی حدودی شرایط پیش روم و رفتاری ک باید داشته باشم هستم و وقتی این وسط تغییری رخ میده خوشحال نمیشم…نمیگم ناراحت میشم ..اگه این تغییر تو چیزایی باشه ک دوس دارم و دلخواهم دربیاد اون تغییر ینی مثلا ی تغییر تو دکوراسیون خونه باسه و اون تغییر هم مطابق دلخواه من باشه اوکیم و خیلیم خوشحال میشم ولی اگه اون تغییر تو چیزی باشه ک من باش حال نکنم و به شکلی ک من دوس دارمم اتفاق نیفتاده باشه به شدت بهم میریزم و اگه کسی اطرافم باشه غرو ناله و شکایت میکنم مدام با کلامم و اصولا خودمو ادم انعطاف پذیری اصلا نمیدونم و فردیم ک توی نقطه ی امنش میمونه اکثر اوقات و خیلی دوس دارم زندگیم طبق اونچه ک انتظارشو دارم و مورد پیش بینیمه پیش بره و واقعا تغییره اگه ب دلخواه من نباشه تو اون موضوع خاص ک احتمالشم زیاده نباشه منو واقعا میریزونه بهم
اره ی جورایی به چشم اختلال بش نگاه میکنم و تو فکر فرو میرم درگیر این میشم ک چرا چنین چیزی پیشومده ..و اصلا خوب نیس چون من دوسش ندارم
و تابه حال سعی نکردم در مورد تغییری ک پیش میاد این عوض کردن زاویه دید رو ب کار ببرم چون نتونستم ذهنمو کنترل کنم
و کلا ادمی هستم ک ی روتین نسبتا مشخص رو دوس دارم و ی تغییر مخصوصا اگه خوشایند من نباشه میتونه روال زندگی و احساسی منو بهم بریزه حسابی و مدت ها درگیرش میشم و مقاومت میکنم در برابر اکثریت تغییرات
مرحله اول
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
1/چند سال پیش ک تو دوره اموزش رانندگی ثبت نام کرده بودم موقع امتحان شهر جلسه اخر مربی من مریض شد و کلا خانه نشین شد و به من گفتن اگه میخوای جلسه اضافه برداری ی مربی جدید بت انداختیم ک حتی من خودمم انتخابش نکرده بودم
اولش خیلی ترسیدم ناراحت شدم عصبانی شدم دقیق یادم نمیاد ولی استقبال نکردم چون ب شدت به مربی خودم عادت کرده بودم باهم حسابی رفیق شده بودیم و رابطمون عالی بود و ب روش اموزش دادنشم عادت داشتم و باش راحت بودم و میترسیدم با ی مربی جدید کار کنم نمیخواستم مربی خودمو میخواستم ولی وقتی زنگ زدم ب مربی جدیدم خیلی انرژی مثبت ازش گرفتم خانوم بی حاشیه ای بود و بسیار مثبت نگر و اروم و منم چون در حال کارکردن رو خودم بودم مربی منفی نگرم ازم دور شد و این خانوم ب من افتاد
خوب من اولش ک نمیدونستم ولی جلسه اولو ک باش رفتم روندم خیلی عالی بود حتی از اونم بهتر و اسون گیر تر بود و حتی بهترم اموزش میداد ..اجازه میداد هرجا دوس دارم دوبل بزنم و خیلی رفتارش خوب بود و من اونجا خداروشکر کردم ک مربیم عوض شد عجب شانسی اوردم ..بعد مدام تو راه از موفقیت و چیزای خوب حرف میزدیم و کلی بهمون خوش میگذشت حتی میزاشت با دنده 3 تو اتوبان برونم یا هر دنده ای ک خواستم
ینی انقد خداروشکر کردم مربیم عوض شد ک حد نداره
این خانوم به شدت انرژیش مثبت بود
و این تغییر ب شدت دلخواه من بود
2/ تغییر خونمون بود ک قرار بود تو خونمون ساخت و ساز انجام بشه و هممون مجبور بودیم تو ی اتاق بخوابیم با 3 4 تا حیوون خونگی ..کلی بهمون سخت گذشت و حدود 2 و نیم س ماهی طول کشید خونه ما ب کل کوبیده و از نو ساخته شد همه چیش ولی واقعا ارزششو داشت اولش خیلی مقاومت کردم خیلی غر زدم ولی تهش بارها بارها خداروشکر کردم و هنوزم میکنم ک خدایا چ قدر ارززششو داشت ما باید بالاخره ی بار این کارو میکردیم و حتی حاضرم مجدد برای این تغییرات جدیدک توخونه اتفاق میفته دوباره تو اون شرایط زندگی کنم با ارامش و حس خوب بیشتر
3/ تو زندگیم چندین بار رابطه دوستی با جنس مخالف رو تجربه کردم ک تو زمان هایی ب شدت وابسته شده بودم تو روابطام جوری ک اصلا نمیتونستم جدا شم و تغییر کنم اصلا و حیات خودمو و حال خوب خودمو در گرو اون رابطه ها میدیدم ولی شرایطی پیشومد ک ی سریاشو مجبور شدم قطع کنم دیگه ب ته رسیده بود و مجبوری مجبور شدم تغییر کنم ن این ک انتخاب خودم باشه و ی رابطه ایم بود ک طرف منو با بدترین شرایط ترک کرد ولی الان این ها بهترین اتفاقای زندگیمن ینی این رابطه ای ک طرف منو ترک کرد انقد ب غرور من لطمه وارد کرد ک من خودمو قوی تر و بهتر کردم و اون رابطه های قبلی نتونست اندازه این انقد تاثیر بزاره رو من
رفتارم با جنس مخالف عوض شد و برای خودم بیشتر ارزش قاعل بودم خدای خودمو پیدا کردم بیشتر عاشق خودم شدم و هزار تا اتفاق قشنگ دیگه و واقعا این تغییر ک ب دلخواه من نبود و ی دفعه برای من پیشومد درهای برکت رو ب روی من باز کرد و الان اصلا ازین ناراحت نیستم ک این رابطه ها تموم شد اصلا ازون ادما ناراحتی ندارم و تازه ازشون ممنونم بینهایت ممنونم ببینمشون ازشون تشکرم میکنم ک باعث شدن خودمو بیشتر دوس داشته باشم و قوی تر بشم و پوست کلفت تر و خدارو توی وجودم از قعر تاریکی و شکست عشقی پیدا کردم و حتی بعد اتمام اون رابطه ای ک طرف منو ترک کرده بود هم ی دوره ای به اسم بازگشت عشقم من شرکت کردم ک طرفمو برگردونم اوایل و خودمو قوی کردم و دوست داشتم و ساختم و در اخر دوره جوری شد ک منه معتاد وابسته به اون ادم ک بدونش نمتونستم زندگی کنم دیگه نخواستم اون برگرده جالبه و حتی نبودنش بیشتر خوشحالم میکرد و خوشحال بودم ک رفته و عاشق خودم و خدام شده بودم و این تغییرات و اون رابطه ها چ قد ب نفع من تو قوی تر شدنم و تغییر شخصیتم و نحوه برخوردم با ادما مخصوصا جنس مخالف شده جوری ک در رابطه اخرم ب خاطر استانداردای بالاتری ک برای خودم داشتم رابطه رو خودم کات کردم اگه چه خیلی زود نبود ولی ده برابر بهتر از قبل عمل کردم و واسه خودم ارزش قاعلم برای احترامم و وقتم
البته باورای مخربی تو روابطم دارم و باید درستش کنم تا رابطه دلخواهمو جذب کنم
مرحله 3
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.
_هر تغییری ک تو زندگی ما به وجود میاد به نفع ما میتونه باشه اگر ک با اغوش باز و با نگاه متفاوت ک خیر هستن و به نفع ما بپذیریمشون
_احساس خوب داشتن به هر تغییری میتونه نتیجه اون تغییر رو حتی اگر ب ظاهر نادلخواه باشه ب نفع ما تغییر بده
_99 درصد ادما ب دنبال تغییر نیستن و از تغییر میترسن و من اگه کمکم شخصیتمو تغییر بدم و از تغییرات کوچک استقبال کنم و ادامه بدم میتونم خوشحال باشم ک با 99 درصد مردم عادی متفاوتم و دارم متفاوت عمل میکنم
_جهان مثل دریا مواج و هر لحظه در حال تغییره .هیچ چیز ثابت نیس پس هر کس ک ناخدای خوبی باشه روی موج های این جهان ، همراه با این تغییرات بشه میتونه در و مروارید و پاداش از دل این جهان برداشت کنه و سلامت ب ساحل و هدفش برسه
_خدا همواره با شجاعانه با کسایی ک از تغییرات استقبال میکنن و همواره در غیر منتظره ترین شرایطم احساس خودشونو خوب نگه میدارن و نعمت هارو میبینن
_اگه من حتی ی تغییر کنم شخصیت امروز من هیچ ربطی به دیروز من نداره من قوی ترشدم
_تغییر کردن باعث میشه تجربیاتم بیشتر بشه با اون ادم قبلی ک بودم متفاوت تر میشم خیلی فرق میکنم و چ قد باعث پیشرفتم میشه تو خیلی جاها و باعث میشه به خودم افتخار کنم
_اگه خودم خودجوش تغییر کنم و خودمو مجبور ب تغییر کردن کنم باعث میشه خیلی از مساعل اساسی زندگیمو ک باهاشون درگیرم زودتر حلشون کنم و بیفتم تو دلشون و از اساس و ریشه هم حلشون کنم درست مثل استاد ک مساعل اصلی زندگیشو کامل حل کرده و دیگه مساله چندان اساسی تو زندگیش نداره چون مساعل اساسی زندگیشو از پایه و ریشه حل کرده
مرحله 4
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
درحال حاضر دوکار کار هس ک میدونم باید انجام بشه ولی به تعویقش انداختم
یکی اینه ک میدونم باید ی وقتی بزارم چند ماه بشینم با تمرکز روی یکی از تضادای زندگیم ک درحال کارکردن روشم کار کنم تمرکزی هرروز ساعاتی رو بهش اختضاص بدم اما تنبلی میکنم هرروز انجامش نمیدم و خوب مشکلمم فرقی نکرده و اون تضاد به شدت داره بم فشار میاره تو زندگیم
و دوم مدتیه ک بیکارم و تصمیم دارم دگ از خونه موندن فاصله بگیرم و برم سر کار مورد علاقم ولی هر بار ی بهونه میارم ک پول نداره ی مدت باید رایگان کار کنم اموزش ببینم حال ندارم برم بزار بعد عید راهش دوره و ازینجور بهانه ها و خوب هیچ درامدیم ندارم و این مساله ساز شده برام خواسته هایی دارم ک از پس تهیشون برنمبام و این بهم فشار اورده خیلی و میدونم باید تغییر کنم بالاخره ی روزی باید مهارت یادبگیرم ولو بدون حقوق و باید وایسم وردستی کار کنم اما تغییر نکردم تا الان
مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
تصمیم دارم انجام بدم این دوکارو
ب مدت شیش ماه عهد کردم هرروز روی باورام تو تضادی ک برام پیشومده کار کنم و هرروز چندین ساعتو بش اختصاص بدم و بعد شیش ماه نتیجشو ببینم ک بهتر شده یا ن تمرکزم بعد تصمیم ب ادامه یا تغییر روشم بگیرم و دفتر براش اماده کردم و پرسشنامه دادم کافینت برام اماده کنن ک بدم مردم پر کنن و حتی از دیروز شروع هم کردم تا حدود شیش ماه تمام تلاشمو بکنم باورامو تغییر بدم
و درمورد دومی شغلم تصمیم دارم مدام پیگیر اگاهیای کار باشم و ب محض دیدن اولین جا در محلمون زنگ بزنم برم و اقدام کنم تا بالاخره جایی پیداکنم ک کار کنم و زودتر اموزش مهارتو شروع کنم و الان قراره دوروز دیگم برم ی جا کار کنم اگه اوکی بود ک ادامه میدم نبود تسلیم نمیشم و میرم سراغ ی جای دیگه تا بالاخره جایی کامل فیکس مشغول شم و اموزشو شروع کنم
مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
خوب من فایل شمارو ذخیره میکنم سعی میکنم گوشش بدم بیشتر و تلاش میکنم اصلا از همین لحظه از کوچیک ترین کارا ی تو اتاق و تو خونم شیومو ویا روش انجام اون کارو عوض کنم و یا هرجور شده ی غذآیی ک خوشم نمیادو امتحان کنم و بیشتر و بیشتر تمرین کنم ک شخصیت استقبال کننده از تغییرات در من بهتر بشه
و همینطور در مورد مساعل کلان و بزرگ زندگیمم مثل وضعیت مالیم و کارو شغل و روابطم و سلامتیم سعی میکنم هر تغییری ک ب ذهنم رسید باید انجام بدم ک پیش تر باشه این تغییر و نرسه ب زمانی ک جهان مجبورم کنه خودم انجامش بدم
زودتر کار مورد علاقمو برم توش و مهارت کسب کنم ک زودتر ب درامد برسم و خلق ارزش کنم
زودتر واسه حل تضادای زندگیم دست ب کار شم البته تمرکزی سعی میکنم کار کنم روشون چون من خیلی ازین شاخه ب اون شاخه میپرم و این نقطه ضعف منه
و سعی میکنم شخصیتمو خودم زودتر بهتر کنم و ادم بهتری خودم بشم تا مجبور نشدم و بتونم روابط بهتری رم ب خودم جذب کنم
و سعی کنم زودتر قبل این ک بیشتر چک و لقد از جهان بخورم هشدارهاشو بگیرم و تغییر کنم تا له نشدم مثل تغییر دادن شرایط عزت نفسم و انجام تمرینات دوره عزت نفس با گوشت و پوست و استخونم و برم سراغ تغییرات و خودم داوطلبانه بخام ک تغییر کنم و مساعل زندگیمو از ریشه حلشون کنم و اولشم با تغییرات کوچییک در امورروزانم شروع میکنم تا از تغییر ترسم بریزه و بیشتر یاد بگیرم ک منعطف باشم
استاد جان خیلی ازتون سپاسگزارم این فایلم مثل فایلای قبلیتون فوق العاده بود
بابت زحمات شما و خانوم شایسته عزیزم سپاسگزارم
دوستون دادم
بنام خدای مهربان
سلام ب محمدامین عزیز و دوسداشتنی
خداروشکر بخاطر هدایتم ب کامنت شما
چقد خوب پاسخ دادین آفرین و باعث شدین بهتر درک کنم ک چطور باید ب سوالا پاسخ بدم
واینکه حسم گفت براتون کامنت بنویسم
من قبلا چندبار کامنت های شماروخوندم و واقعا آگاهی های نابی دریافت کردم مخصوصا کامنتی ک درمورد باورهای ثروت ساز نوشتین
خیییلی عالی بود واقعا دمتون گرم
واصلا باور پذیر نبود برام ک تاحالا فقط از فایلهای رایگان استفاده کردین
این نشون میده ک چ درک بالایی داشتین از فایل های رایگان خیییلی تحسینتون میکنم واقعا و بهتون تبریک میگم
و ی چیز دیگه دوست خوبم
محمد امین جان
درمورد رابطه احساسی ک دارین میخواستم بگم
شاید ظاهر قضیه دردناکه و واقعا سخته
ولی ی مدت دیگه ک برمیگردی و نگاه میکنی ب پشت سرت
میگی خدایا شکرت بخاطر تضادی ک بهش خوردم
چقد باعث رشدم شد
چقد باعث پیشرفتم شد
چقد بهم کمک کرد تا خواسته م و بشناسم
خودمو پیدا کنم
و ی چیز دیگه داداش گلم
شما لایق بهتربن هایی:))
چ رابطه عاطفی داشته باشی
چ نداشته باشی
چ دستاوردی داشته باشی
چ نداشته باشی
چ ثروت داشته باشی
چ نداشته باشی
ارزشمندی
ارزشمندی تو ب واسطه درونته
و همین جوری ک هستی کافی هستی و همین جوری ک هستی دوسداستنی هستی و ارزشمند:))
واینکه دوستدارم
راستی ی عکس جدید هم از مدل موهای خوشگلت بزار پروفایل برامون
بنام خداوندهدایتگر
که هرچه دارم ازاوست
باسلام وعرض وقت بخیروعرض ارادت حضوراساتید گرانقدر وهمه سروران گرامی عضوخانواده صمیمی عباسمنش
سوال این قسمت:
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟
واکنش من به تغیرات مثبت میباشد ومن کلا آدم تنوع طلبی هستم وهمیشه ازتغیرات استقبال میکنم ومشکل اینجاست علیرغم این ویژگی تنوع طلبی که دارم بسیارهم محتاط ومحافظه کار هستم صادقانه بخواهم بگویم درمقابل تغیرات بزرگ واساسی ترسو بودم وکماکان هستم وهمیشه ازتقیرات بزرگ ترس داشتم وحاضرنیستم تاازدایره امنم خارج شوم وبه همان سبک زندگی چندین ساله عادت دارم واهل ریسک نیستم
سوال این قسمت:
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
مثال اول:
زمانی که کارمندبودم ازجابجایی وارتقا خیلی میترسیدم وبه همان کارکارشناسی عادت کرده بودم وازمواجهه باچالشها وحشت داشتم اما درسال 94 بعداز 29 سال خدمتم یه جورایی مجبور به تقیر شدم وباپذیرش پست مدیریتی به عنوان بخشدار یکی ازبخشهای مهم شهرستانمون واردعرصه تازه ای اززندگی وحیطه کاری ام شدم علیرغم اینکه محل خدمت جدیدم تا محل زندگی ام فاصله 70 کیلومتری داشت اما اینقدراین تقیر برای من شیرین بود که بهترین دوران کاری ام بود وچقدربه رشدشخصیتیم کمک کرد وازهمه مهمتر چقدربرای مردم منطقه مثمرثمر بودم وچه اتفاقات وکارهای بزرگ عمرانی درمنطقه رخ داد که بعداز گذشت4سال ازبازنشستگی ام مردم شریف بخش مربوطه به من لطف دارند وبه مناسبتهای مختلف به من پیام تبریک ارسال میکنن وازخدمات من تشکرمیکنن
خوب این اتفاق خوب زمانی برای من رخ داد که هنوز باقوانین آشنا نبودم وزندگی باری به جهت داشتم اما تجربه بسیار جالبی بود وخیلی ازترسهام ریخته شد .
مثال دوم:
ازسال 98 که خداوند دوستم داشت ومنو به بزرگترین مسیر تقیرزندگی ام هدایت کرد ومنو بااستادعباسمنش وسایت ایشان اشنا کرد
وبا قوانین جهان هستی اشناشدم و من تغیرات بزرگی رادروجودم احساس کردم دررفتارم درگفتارم درکردارم درحوزه روابط ،سلامتی ،ارامش اماکماکان در برابر تقیرات بزرگ ذهنم مقاومت داشت ازجمله مقاومت درمقابل تغیرمحل سکونتم
من ازاستادعباسمنش آموخته بودم که تغیر لازمه پیشرفت است اگر آدم تغیرنکنه دقیقا مثل آب راکداست که خیلی سریع میگنده
همانطور که درکامنتهای قبل به تفسیرتوضیح دادم من بیش از35 سال دریک محله وخونه ای که خودم ساخته بودم زندگی میکردم واین درشرایطی بود که من یک خونه نوساز و ملک بسیاربارارزش هم داشتم صرفا بخاطر ترسهام حاضرنبودم ازمنطقه امنم خارج بشم وهمه اش میگفتم حالا مگه این خونه ای که داریم چطوراست ؟ مگه چی کم داره خیلی هم خوبه ومسله روبراخودم توجیه میکردم
اما ته دلم تغیر میخواست وخیلی دوست داشتم که یه حرکت درست حسابی بزنم وخودمو ازاین وضعیت یکنواختی که دچارروزمرگی شده بودن نجات بدم سرانجام به لطف خدای مهربان که همه چی روبه خودش سپرده بودم لحظه موعود فرارسید ومن 3ماه پیش خونه ای که 4سال برای فروش گذاشته بودم باقیمت عالی ونقدفروش رفت بلافاصله باپولش یه خونه آپارتمانی شیک درمرکز استان خریدم که خیلی دوست داشتم درکرمان خونه بخرم ودرشهرخودمون هم درخونه نوسازم مستقرشدم ومتوجه شدم که این ترسهای که ازتغیر جابجایی ومحل سکونتم داشتم چقدر بی خود وپوچ بوده ازهمین 3ماه قبل به واسطه این تقیر کلی احساس بزرگی میکنم کلی روحیه ام شادتر وشاداب ترشده کلی اعتماد به نفسم بالا تررفته اصلا فکرمیکنم یه آدم دیگه ای شدم
متوجه شدم چقدرکارها راحت انجام میشه همه اش فکرمیکردم که این تغیرات وریسک کردن درزندگی برای دیگران است ومن جسارت این کارها روندارم
همین امروز عصر باهمسرعزیزم که باهم دراین مسیرزیبا هستیم درباره ثمرات این تغیرباهم صحبت میکردیم البته با همسر نازنینم دربرابر این تغیر اختلاف عقیده ای داریم اما درمجموع ازاین عملکردمون ابراز رضایت داشتیم وگفتم قطعا این حرکت برای ما خیراست واتفاقات بهتر وبزرگتری برای ما درراه است
وجالبتراینکه امشب پسرگلم که درکرمان درحال انجام خدمت سربازی میباشد ودرخونه کرمان زندگی میکنه آمد پیش ما و صحبت شد وگفت یکی ازدوستان میخواد کرمان خونه بخره ورفتیم پیش همان بنگاه املاک که خودمون خونه خریدیم گفت میدونین ظرف همین 3ماه شما نزدیک به 1میلیارد ازخرید اپارتمان درکرمان سود کردین
کلا این موضوع تغیر ازصبح امروزدرذهن من حرکت میکردومیچرخید تااینکه اواخرشب بود برحسب عادت آمدم سایت تاتعداد دیگری ازکامنتهای فایل توحیدعملی 10روبخونم متوجه فایل جدید شدم ازسلسله فایلهای ذهنیت قدرتمند کننده دربرابر ذهنیت محدودکننده باموضوع تغیر واقعا شگفت زده شدم بابت این همزمانی دقیقا موضوعی که من ازاول صبح امروز ذهنم درگیرش بود ویه جاهایی نجواهها سرکی میکشیدند ومیخواستن حس من بدکنن اما این فایل ارزشمند وصحبتهای گهرباراستادعباسمنش عزیز حجت رابرمن تمام کرد وبارها اززبان استاد شنیده ایم که میگویند اقا زمانی داری روی خودت کارمیکنی واحساست خوبه هراتفاقی هراتفاقی آقاجان هراتفاقی برای تورخ میده به نفع وصلاح توست وقطعا خیرتودراین اتفاق است حتی اگر ظاهرش بدباشد.
عاشقتونم ودوستتون دارم خیلی زیاد
درپناه حق
به نام خدا
سلام خدمت استاد و خانوم شایسته و همه ی دوستان
درمورد سوال این جلسه که چه واکنشی نسبت به تغییرات دارم
خدمتتون عرض کنم که من استاد تغییر شرایط هستم و هر چند وقت یک بار این کار رو با اغوش باز انجام میدم
و خیلی دوست دارم که خودم رو تو شرایط جدید قرار بدم
بخصوص تو شرایط کاری یعنی بر خلاف باورهای خیلی ها که میترسن شغل عوض کنند و تا اخر عمر تو یک شغلی که اصلا دوست ندارند ادامه میدهند
من خیلی راحت این کارو انجام میدم و میرم تو شرایط کاملا متفاوت و جدید و دوست دارم که خودم رو بیشتر تجربه کنم تو همه ی زمینه ها
یک تجربه خیلی خیلی تازه دارم تو همین هفته ی گذشته که روال زندگی عادی روزانه من بطور ناگهانی و بدون برنامه ریزی قبلی بهم خورد
خانومم و فرزندم رفتن مسافرت و من تنها شدم
میخام بگم که تونستم در کمتر از پنج دقیقه شرایط رو بپزیرم و قبول کنم
هر روز بلند میشدم در تنهایی خودم برای خودم چایی و صبحانه درست میکردم
میشستم تمرین ها مو انجام میدادم
میرفتم سر کار باز دوباره ظهر میومدم برای خودم نهار درست میکردم و استراحت میکردم و میرفتم سر کار و شب میومدم شروع میکردم به کامنت خوندن و این یک هفته تنهایی رو اصلا نفهمیدم کی تموم شد
به نظر خودم خیلی تجربه جالبی بود و خیلی رشد کردم خیلی چیزها یاد گرفتم مخصوصا تو زمینه اشپزی واقعا رشد کردم و کلی غذاهای جدید یاد گرفتم
و از همه مهمتر یاد گرفتم که بیشتر قدردان زحمات خانومم باشم و بیشتر ازش تشکر کنم
یاد گرفتم که این خونه ای که هر روز میبینی اینقدر تمیز و مرتبه و همه چیز سر جای خودشه پشتش یک دنیا عشقه که عزیز دلت داره هر روز بدون منت انجامش میده
یاد گرفتم که بیشتر قدردان این غذاهای خوشمزه ای که هر روز از سر کار میام خونه و امادست باشم
خیلی چیزها هست که برای ما عادی شده و اصلا دیگه برامون مهم نیست و قدر دان و سپاسگزار نیستیم
و فقط وقتی که از دستش میدیم میفهمیم که چقدر مهم بوده
توی این یک هفته فهمیدم که چقدر وجود یک زن توی خونه بعنوان یک دوست و یک همراه لازمه
یاد گرفتم که هر روز چقدر عزیز دلم متواضعانه تمام کارهای خونه رو انجام میداده و من چقدر مغرورانه فکر میکردم که وظیفه شو انجام میداده
خلاصه که این تغییرات خیلی باعث رشد ما میشه اگه بتونیم درکش کنیم و ازش درس یاد بگیریم
از شما استاد عزیز صمیمانه سپاسگزارم که باعث میشین که ما خودمون رو بیشتر بشناسیم
خیلی دوستون دارم
در پناه الله مهربان شاد و سلامت باشید
به نام الله یکتاااا
سلام به استاد بینظیرم و بانو شایسته
و سلام به خونواده عزیزم
تغیییر بهترین حسیه که بهش دارم و خداروشکر میکنم بابتش حدود 22 سال پیش بعد از کنکور که قبول نشدم تصمیم گرفتم شاغل بشم و مشتاقانه گشتم دنبال کار مورد علاقه ام چون مدرک فنی داشتم و حسابداری تازه جای خودشو تو شرکتها باز کرده بود بعد از چند ماه کارم رو تو یه شرکت عالی شروع کردم و میشه گفت اولین تغییر زندگیم بود که خودم برای خودم رقم زدم و با موفقیتهای عالی روبرو شدم …بعد از6 سال کار و موفقیتهای بدست آمده با شخصی که طبق معیارها خواسته ام بود ازدواج کردم و تغییر بزرگ دیگه ای تو زندگیم رقم خورد که خداروشکر میکنم بعد ازون مادرشدنم که باز هم میشه گفت یک تغییر بزرگ دیگه ای بود برام و ارزشمند …نکته ای که کم کم دیگه داشت اذیتم میکرد مشغول شدن به اصلاح وظیفه مادری بود که داشت بر روی روحیاتم تاثیر میذاشت دیگه اون آدم شاد و مستقل قبل داشت در وجودم کمرنگ میشد طوری که به مرور داشتم هم با شرایط سخت فعلی همراه میشدم و به اصطلاح کنار میومدم و هم به مرز خودخوری و افسردگی نزدیک و نزدیکتر…
این شرایط 10 سال طول کشید و من دیگه به مرحله ای رسیدم که باید انتخاب میکردم یا پیش رفتن با همین شرایط روزمره و کسل کننده یا تغییر هم سخت بود و هم باید انجامش میدادم چون از روحیاتم باخبر بودم و میدونستم که اگر ساعاتی بیرون از خونه مشغول به کار بشم میتونم به شرایط روحی و استقلال مالی خوبی برسم و بهتر میتونم مادری کنم برای دو فرزندم پس تصمیمم رو گرفتم و تغییر رو با آغوش باز انتخاب کردم اوایل تابستان 98 به لطف خدا نیمه وقت مشغول به کار شدم و بچه ها رو هم سپردم به خدای توانا که از مادر مهربان تر که تو خونه بودن …تا از خواب بیدار میشدنو یه صبحونه میخوردنو یه برنامه کودک و بازی من میومدم همسرم هم بعد از من میومد و شرایط خیلی عالی و نرمال پیش رفت چون از خدا خواسته بودم خدایا میخوام تغییر کنم میخوام یه مادر شاد و خوشحال مستقل بشم پس مثل همیشه هوامو داشته باش که انصافا هم همینطور شد که شکرگزار خداوندم
همسرم هم هر چند سال یکبار برای پیشرفت و قبول نکردن شرایط سختی که براش تحمیل میکردن استعفا میداد و میومد بیرون و من بجز اولین بار که استرس سراسر وجودم رو گرفت دیگه استرسی نداشتم چون میدونستم این اتفاق باعث تغییر بهتر شرایطمون میشه چون با هر بار بیرون اومدن و استخدام شدنش تو شرکتهای دیگه چند لول شرایط کاری و حقوقی بهتر میشد و این باور برای من بوجود اومده که هر تغییر تو زندگیم باعث پیشرفتمون شده و باهاش خیلی اوکی هستم و رفتم تو دلش و هم پیش اومدنش رو خیریتی میدونم
خداروهزاران مرتبه شکر در همین یکی دو ماه آینده هم تغییرات بزرگی رو پیش رو داریم که باز هم با آغوشی باز داریم میریم به استقبالش و مطمئنم اتفاقات عالی در پیش داریم …
خلاصه که من بی نهایت از تغییر استقبال کردم و میکنم چون ایمان دارم تغییر برابر با وپیشرفت
در پناه الله یکتا شاد و پیروز باشید
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
در مورد تغییر ذهن من هم خیلی مقاومت دارد
به حدی مقاومت دارد که خیلی اوقات من را از کارن منصرف می کند
این واقعا برای من اذیت کننده می شد
اما اکنون به این درک رسیده ام که به تغییرات پاسخ مثبت بدهم
چرا که من با تغییر کردن است که می توانم به موفقیت برسم
زمانی هایی که من دل به تغییر نمی دهم این را کامل حس می کنم که یک وابستگی در وجود من به وجود آمده است
ترس هایی که در ذهن خودم دارم
نگرانی هایی که در مورد این تغییر برای من رخ می دهد
اما و اگرهایی که در این راه ممکن است برای من رخ بدهد
اینها همگی در ذهن من فیلم وار حرکت می کند و در کل مانع از حرکت من می شود
این را به خوبی یادم می آید که در سر کار خودم خیلی تحت فشار بودم
خیلی اذیت می شدم
خیلی درگیری های ذهنی داشتم
همه اینها سبب می شد که من نتوانم براحتی آرامش داشته باشم
قصد داشتم که حرکتی را انجام بدهم
اما هزار و یک ترس در ذهن خودم داشتم
نگرانی بابت وام های بانکی ام
اقساطی که داشتم
ترس پیدا نکردن کار جدید
ترس از بیکار بودن
ترس از شناخته نشدن
همه و همه باعث می شد که من نتوانم براحتی و آسانی قدم به جلو بر دارم
خدا را شکر که با استاد عزیز آشنا شدم
کم کم با کارکردن روی ذهنیت خودم و با آشنا شدن با قوانین و با شناخت خودم از استعدادها و توانایی های خودم
آرام آرام شروع به قدن برداشتن کردم
این تغییر در من به جایی رسید که اکنون خودم کارفرمای خودم هستم
هر چند از مدتی کار خودم را تغییر می دهم
مسیر خودم را تغییر می دهم
این سبب می شود که بتوانم به راحتی و آسانی قدم بردارم
به جلو بروم
هنوز هم باز ترس هایی در ذهن خودم دارم ولی خیلی سعی می کنم که بتوانم با کار کردن روی خودم و ذهنیت خودم به راحتی تغییرات را بپذیرم
چقدر خوشحال هستم که می توانم خودم را برای تغییر آماده کنم
خیلی از اوقات سعی می کنم بصورت عمدی تغییرات را در خودم ایجاد کنم
مثلا نوع اصلاح موهای خودم
تغییر نوش پوشیدن لباس های خودم
تغییر مسیر حرکت رفت و آمد خودم
خیلی اوقات با خودم این را تکرار می کنم که من باید تغییر کنم تا بتوانم پیشرفت کنم
این تغییر برای رشد من است
برای بهتر شدن من است
اکنون با خدایی دوست و همراه هستم که او برای من بهترین و عالی ترین است
خداوند را شاکرم که من را به این مسیر عالی هدایت کرده است
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فروانی ها
سلام استاد عزیزم سلام به مریم جان وهمه دوستان
استاد چقدر سخاوتمندانه برای ما وقت میزارین واگاهیهاتون رو در اختیار ما میزارین بینهایت سپاسگذارم
واما سوال در برابر تغییر چه واکنشی داریم
استاد من خیلی عاشق نقطه امنم واز تغییر میترسم
دقیقا وقتی به چیزی عادت میکنم دلم میخواد تا آخر عمرم همون شکلی باشه
چقدر جسارت میخواد که آگاهانه بخوای وضعیتتو تغییر بدی
فقط یه ایمان قوی باعث میشه خودتو بسپری به شرایطی که خداوند برات رقم میزنه
یه ایمان قوی باعث میشه به هدایتهات گوش بدی
یه عزت نفس فوق العاده باعث میشه درلحظه تصمیم بگیری
میشه گفت هدایت شما مهاجرت بوده خدا میدونه هدایت من چیه فقط باید ظرفمو بزرگ کنم تا به هدایت اصلی برسم
میدونی استاد اینقدر باید روی خودم کارکنم که درزمان تغییر وقتی به تضادی خوردم بتونم ذهنمو کنترل کنم
تغییرات کوچیک رو خیلی خیلی دوست دارم وهمیشه انجامش میدم
اعتبار همه اتفاقات رو از خداوند میدونم وخودمو در برابر هرتغییری رها میکنم
من هرروز دارم روی تغییر رفتارم کار میکنم
روی وابستگی به اطرافیانم کارکنم تادر نبود اونها زندگی عالی داشته باشم
هرتغییری که رخ میده حتما خیریتی توشه
پیش به سوی تغییرات حتما میام از تغییراتم اینجا مینویسم
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ» (برای انسان از پیش رو و پشت سر، مأمورانی است که همواره او را به فرمان خدا حفظ میکنند. یقیناً خدا سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمیدهد تا آنکه آنان آنچه را در وجودشان قرار دارد تغییر دهند. و هنگامی که خدا نسبت به ملتی آسیب و گزند بخواهد هیچ راه بازگشتی نیست؛ زیرا برای آنان جز خدا هیچ یاوری نخواهد بود ؛ رعد 11)
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار و همه دوستان بزرگوارم در این سایت. الهی که در پناه رب العالمین همواره شادکام و سلامت باشید و حال دلتون عالی باشه.
چند سال پیش یه کلیپ توی فضای مجازی منتشر شده بود که احتمالاً دیدینش یه آقایی بود توی جنگل یه آهو میبینه و داره فیلم میگیره هیجان زده میشه میگه: «دوستان عزیز هم اکنون آهو، آهو» حالا من بهتون میگم «دوستان عزیز هم اکنون باران ، دوستان عزیز هم اکنون رحمت الهی ، دوستان عزیز هم اکنون هدایت و نشانه»
وقتی داشتم از پنجره بارون رو تماشا میکردم و از صدای بارون و رعد و برق لذت میبردم گفتم خدایا با من حرف بزن … زنبور عسل توی وحی تو سهم داره، خیر سرم من اشرف مخلوقاتت هستم ، مگه میشه تو با من حرف نزنی …؟!
چند لحظه بعدش اومدم سراغ گوشی و دیدم یکی از دستان خداوند، روی یکی از گروه های تلگرام یه کلیپ 10 ثانیه ای فرستاده. که قسمتی از این آیه توی کلیپ نوشته شده همراه با صدای اذان موذن زاده، الله اکبـر … «قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْهَا وَمِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ» (بگو: خدا شما را از آن [سختی ها] و از هر اندوهی نجات می دهد، باز شما به او شرک می ورزید).
این صدای اذان برای من نوید بخش اتفاقات و خبرهای خیلی خوبه. هر وقت از رب العالمین درخواست نشانه و هدایت کردم و نشانه من رو صدای اذان قرار داد بعدش یه اتفاق بسیار خوشایند برام رقم زد. سری قبل صاحب خونه بهم پیام داد که برای قراداد جدید، پول پیش خونه رو افزایش داده بود. و من چون شرایطش رو نداشتم ظرف یه ماه، گفتم خدایا خودت حلش کن، من وام نمیگیرم. با اجازه ات خونه رو پس میدم به صاحبش میرم یه چادر مسافرتی میخرم توش زندگی میکنم ولی وام نمیگیرم… چند لحظه بعد یه پیام صوتی دریافت کردم که صدای اذان بود… گفتم خداوند جوابمو داد. الله اکبـر ، و یه صدایی توی قلبم گفت: منم که دستام سقف اتاقت میشه ، نگران نباش. از وقتی از رب العالمین درخواست کردم تا وقتی صاحب خونه بهم پیام داد «فلانی نیازی به افزایش پول پیش نیست، مهم شخصیت شماست که برام ارزشمنده، با همون پول پیش قرارداد پارسال برات تمدید میکنم» فقط و فقط 15 دقیقه طول کشید …
الله اکبـر …
دغدغه و نگرانی ما هر چقدر بزرگ باشه ، الله اکبر
روبروی ما هر قدرت و هر شخصی باشه، الله اکبر
خداست که از همه برتر و بالاتر و قدرتمندتره، نگران چی هستی ، یاد جمله معروف خانم شهریاری می افتم «کجا دنبال چی بگردم؟!»
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
بریم سراغ تمرین این فایل …
(مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
دوتا تغییر عمده و بسیار چالش برانگیز پیش روی زندگیم دارم. اول از همه که به نظرم میرسه تمرکز زیادی رو داره ازم میگیره و از جلسه دوم شیوه حل مسائل متوجه این پاشنه آشیلم شدم موضوع زندگی مشترک منه که از وقتی شروع کردم روی خودم کار کردن متوجه شدم که من و این انسان عزیز و گرانقدری که توی زندگیمه تقریباً هیچ شباهتی به همدیگه نداریم و هر کدوم متعلق به یه مدار دیگه هستیم و هر چقدر من بیشتر روی خودم کار میکنم این کنتراست شدیدتر هم میشه و مطمئنم دیر یا زود جهان هستی بین ما فاصله میندازه، حالا اینجا من بخاطر یه سری ترسها و دلسوزی ها و ترمزهای ذهنی نمیذارم جهان کارشو انجام بده. همش میخوام ادای قهرمانها رو دربیارم و هر بار جهان هستی با یه نوازشی بهم میگه: آقای سوپرمن، لطفاً بشین سر جات ادای خدا رو درنیار… ولی من مشرک و بی ایمان وارد ترسهام نمیشم و همش پام روی ترمز دلسوزی و قهرمان بازیه و در برابر تغییر مقاومت میکنم. با اینکه رابطه عاشقانه درخواست خودم بوده ولی خودم هم در برابر تغییر مقاومت نشون دادم.
و موضوع دوم در رابطه با شغل منه که با توجه به درخواست های من برای اینکه شرایط بهتری داشته باشم و انسان مفید تری باشم، توی شرایط شغلیم جهان هر بار به شکلی بهم این هینت رو میده که باید تغییر کنی، اگه اینجا بمونی فاسد میشی، اگه اینجا بمونی نمیتونی ایده هات رو اجرا کنی. من به وضوح دارم میبینم آینده این صنعت به چه شکله، هر پالایشگاه جدیدی که ساخته میشه مکانیزمهای پیشگیری و کنترل حریق، مدرن تر و هوشمندتر میشه و هر روز نیاز به نیروی انسانی کمتر میشه. شاید این موضوع تا پایان بازنشستگی من محقق نشه ولی آیا این اون ماموریتیه که خداوند برای من در نظر گرفته بود؟ آیا این اون ماموریتی بود که حتی کوه ها حاضر نشدن امانت الهی رو بر عهده بگیرن و این ماموریت به انسان سپرده شد ؟؟؟ وقتی به سوی خداوند برگشتم بگم خدایا من تمام این سالها N کیلومتر شیلنگ پهن کردم و N هزار متر مکعب آب هدر دادم …
«هَیْهَاتَ مَا ذلِکَ الظَّنُّ بِکَ ، وَلاَ الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِکَ»
مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
در حال حاضر که روی آموزشهای سایت و مخصوصاً موضوع توحید و در کنارش دوره عزت نفس رو دارم کار میکنم. در ادامه قصدشو دارم دوره دوازده قدم، و احساس لیاقت رو دوباره کار کنم و همچنین دوباره برگردم سراغ حل مسائل و در آینده دوره عشق و مودت و روانشناسی ثروت. در کل همین الان هم بیکار ننشستم و دارم تغییراتی رو ایجاد میکنم. در مورد رابطه دارم باورهای جدیدی رو میسازم و آگاهانه دارم کنترل ذهن میکنم که یک سری اشتباهات گذشته رو تکرار نکنم و ترمزهایی که شناسایی کردم رو با تکرار و تمرین برطرف کنم ؛ در مورد شرایط شغلم هم هر روز روی یک سری موضوعاتی که مربوط به آزادی مالی میشه دارم کار میکنم ، باورها و الگوهای هم جهت با خواسته ام رو پیدا میکنم. از طرفی یه سری کتابها و جزوه ها تهیه کردم در مورد یه موضوعی که بهش علاقه دارم و دارم مطالعه اش میکنم.
مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری در گذشته من آدمی بودم (هنوزم تا حد زیادی هستم) که در برابر تغییر مقاومت نشون میدادم. همیشه وقتی یه تغییری حاصل شده نهایتاً نتیجه اش خوب شده در مورد کارم بارها این موضوع رو تجربه کردم که وقتی یه تغییری شروع میشد اولش مقاومت داشتم ولی بعداً متوجه شدم چقدر خوب شد که این تغییر رخ داد. چند سال پیش رئیس اداره عوض شد، همه دربرابر رئیس جدید گارد گرفتن. من از همون اول با این موضوع کنار اومدم. و پذیرفتم و اتفاقاً بعداً دیدم چقدر از نفر قبلی آدم بهتریه.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
یادمه سالها پیش که یه جوون 24 ساله بودم و توی نیروی دریایی شاغل بودم با همین ذهنیت تغییر (البته با باورهای غلط) تصمیم گرفتم شغلم رو رها کنم و برم سراغ یه شغل جدید. البته کلی هم چک و لگد خوردم اونم بخاطر تغییر شغل نبود ، که بخاطر باورهای غلط خودم بود. چون من تکاملم رو طی نکرده بودم. میتونست اون چک و لگد ها هم نباشه. من به صورت ناگهانی مثل یک سامورایی شرافتمند هاراگیری کرده بودم. مدتی طول کشید و در شرایط فعلی قرار گرفتم. شرایط فعلی کارم خیلی شرایط ایده آلیه با باور اکثریت جامعه اما این اون چیزی نیست که منو خوشحال کنه.
وقتی توحید سرلوحه کار آدم قرار بگیره و باور داشته باشی که در مدار توحید هر تغییری باعث رشد و پیشرفته، حتی اگه ظاهر تغییر برامون کراهت داشته باشه ولی نهایتاً نتیجه به نفع ماست. «وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»
اگه قرار بر تغییر نکردن بود ما هنوز غارنشین بودیم.
مسیر توحید یعنی تکامل یعنی تغییر.
مسیر توحید و هدایت رب العالمین یعنی من دستم توی دست خداست و هر بار یک مدار یک مدار میرم بالاتر و این یعنی تغییر.
یادم باشه که از این به بعد از تغییر و تجربیات جدید استقبال کنم.
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
الان که کامنتم رو نوشتم ساعت 2:20 است ولی یه ارور روی سایته که اجازه ارسال کامنت رو نمیده پس حتماً الان وقتش نیست. یه کپی از کامنتم توی یادداشت گوشی نگه داشتم تا در زمان مناسب ارسالش کنم. توکل بر خدا.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشید.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام به حمید حنیف و مومن و موحد و ثروتمند و خداجویم
این درخواست شما از خداوند:
“”وقتی داشتم از پنجره بارون رو تماشا میکردم و از صدای بارون و رعد و برق لذت میبردم گفتم خدایا با من حرف بزن … زنبور عسل توی وحی تو سهم داره، خیر سرم من اشرف مخلوقاتت هستم ، مگه میشه تو با من حرف نزنی …؟!””
دقیقا درخواستی بود که لحظاتی قبل منم از خدا خواستم ولی من شینا رو گفتم، نه زنبور عسل. قبل از نماز کامنت شینا رو خونده بودم که چطور هم صدای خدا را شنیده و هم نجوای شیطان رو تشخیص داده، موقع راز و نیاز با خدای مهربون، باران شروع به باریدن کرد و منم همچنین درخواستی رو از خدا کردم که خدایا همونطور که واضح و روشن با شینا صحبت می کنی با من حرف بزن.
بعد هدایت شدم به کامنت شما، وقتی به این قسمت رسیدم خنده ام گرفت.
حمید عزیز ان شاءالله بتونی به زودی زود تغییرات مثبت رو در خودت ایجاد کنی و از نشتی انرژی جلوگیری کنی. آخه شما چرا اجاز میدی انرژی نشتی کنه شما که آتشنشان هستی و جلوی نشتی ها رو می گیری.( کلی لبخند)
در پناه حق سعادتمند و ثروتمند و توحیدی باشی، مرد بزرگ
سلام ودرود من راازشهر زیبای یزد پذیرا باشید
حمید جان عزیز. دوست همفرکانسی من. بخاطر این کامنت سراسر آگاهی وپیام خدا بی نهایت سپاسگزارم
وقتی از خداوند هدایت میخوای ودست خداراباز میگذاری هدایت ها میاد واین بار به وسیلهی یکی از بهترین دست هایش حمید عزیز برام پیام فرستاد. که نترس ونگران نباش. من هستم. قدرت دست منه. هیچ قدرتی بالای دست من نیست
امشب یه اتفاقی افتاد که بدجور دلم شکست. حالم گرفته شد. ولی توی دلم مرتب میگفتم قدرت فقط دست توهه تو کمکم کن. تو هدایتم کن
خدایا به وضوح میبینم که باید تعییر کنم وبه استقبال تغییرات جدید رفتم. گاهی کنترل ذهن سخت میشه. ولی تسلیم شدم. یه دوش گرفتم وگفتم خدایا تو بگو. تو کمکم کن. برای کار دیگه ای وارد ایمیلم شدم که هدایت شدم به کامنت شما. دلم ارام شد.
دوست خوبم ممنون وسپاسگزارم بخاطر اینکه کامنت نوشتید.
منم هدف این مدتم را روابط گذاشتم. وهرروز دارم از همسرم فرکانسی دور تر میشم. ولی باور های غلط ترس ها جلوی کار جهان رامیگیره. هربار به دلیلی.
مطمعنم خدا کمک وهدایتم میکنه
سلام بر برادر توحیدیم حمید امیری
آقا بسی کامنت شما برام لذتبخش بود و امروزم و ساخت
سپاسگزارم که وقت می زارین و کامنت ارسال می کنید.
آل موست آل ویز کامنت های شما رو می خونم و غرق در حال خوب میشم،
اما این کامنت خصوصا پارت اولش یه رنگ و بوی دیگه ای برام داشت !!!
( داشتم از پنجره بارون رو تماشا میکردم و از صدای بارون و رعد و برق لذت میبردم گفتم خدایا با من حرف بزن … زنبور عسل توی وحی تو سهم داره، خیر سرم من اشرف مخلوقاتت هستم ، مگه میشه تو با من حرف نزنی …؟! )
این تکه رو هم که داشتم می خوندم از ذهنم رد شد که شاید وقتشه منم این صحبت رو با خدای خودم داشته باشم و ازش بخوام برام نشونه هاش رو بفرسته ،
بلیو ایت اور نات در کسری از ثانیه یه نوتیفیکیشنی بالای گوشیم ظاهر شد، از یکی از باشگاه هایی که دنبالش می کردم و بابت مسیر و هزینه بالا پایینشون می کردم اومد ( خیلی مختصر بگم هزینه هر جلسه اینها حدود 800 هزار تومنه که خب برای من خیلی قابل توجه هست و برای همین پروسه انتخاب و … طولانی شده)
پیام این بود :
Good afternoon, you are on the list of clients who won a free trial lesson
You can use the certificate until the end of next week
When would be a convenient time for you to sign up?)
اگه این نشونه نیست پس چیه ؟
قبول استاد من دیوانه شدم از دیدن این نشونه ؛)
خلاصه که در این برهه از زندگی،
بین تموم دوستانی که کامنت هاشون رو می خونم و لذت می برم،
با کامنت های شما گویا هم مدارترم .
لطفا بیشتر کامنت بزارید و مثل قبل طولانی یییی .
الهی که به زودی زود به مدار و فرکانس عالی خواسته هاتون دست پیدا کنید.
سلامت و شاد و پر روزی باشید .
بنام خدای هدایتگر..
درودبربنده ی توحیدی وارزشمندخداوندحمیدعزیز
اول یه تشکرویژه میکنم بابت کامنت هایی که سراسرنوروآگاهی رب درش جاریه وشمابادستان مبارکتون به نگارش درمیارین که همیشه برای من هدایت کننده بوده نوشته هاتون، خدازوشکربرای وجود وحضور ارزشمندتون دراین خانواده توحیدی.. واینکه خداوندپاسخ میده درخواست های ماروحتی قبل ازاینکه اون درخواست درذهن مابوجودبیاد، چون خواسته های ما هم صاحبش خداونده پس قبل ازمابهش اگاهه وبعدماآگاه میشیم.. چندروزپیش من شب دلم خواست که برای فردا قلیه ماهی داشته باشیم یرای ناهار، داشتم باخودم فکزمیکردم که بایدبرم سبزی یگیرم ماهی بگیرم دیدم کلی بایداینوروانوربرم برای خریدداشتم فکرمیکردم که به جاش چیزی درست کنم که دردسترس هست وبزورمیخواستم میل وعلاقه به یک غذای دیگه رودرخودم بوجودبیارم، ازاونجایی که شاگردعباسمنشم گفتم خواسته هاهمیشه پاسخش ازقبل داده شده توسط خدا پس روی خودش حساب کن خدازوچه دیدی شاید برات اورددرخونه.. چندلحظه بعدش خواهرزادم زنگ زدکه شب کاره وفرداصبح میخوادبیادازسرکارمسقیم خونه ما، وگفت که یه چیزی میخوام برات بیارم که خیلی دوست داری، سریع گفتم قلیه ماهی؟؟ گفت ازکجامیدونستی، آره، چون توقلیه ماهی های آشپزخونه فولاد رودوست داری.. وتعریف کردکه چی شده که اضاف اومده غذا که میخوادبیاره برای من، گفت که امروز یکی ازهمکارام یه دفعه گفته مریضه ونمیاد ومن به جاش مجبورشدم شیفت شب هم بمونم، واینکه یه همکاردیگ ام هم قبل ازاینکه شام بیارن برامون کاری براش پیش اومدورفت مرخصی وغذای اونم موند، واینطوری شدکه الان چندتا غذا اضاف هست میخوام بیارم واسه توکه دوست داری.. یعنی خدا قبل ازاینکه من بخوام وبگم برای خواسته ی من تدارکشودیده بود واجابت کرده بود، نه تنهامن غذای موردعلاقموخوردم که دیگ مجبورنبودم برای برادرم هم بخوام ناهاردرست کنم غذابرای اونم بود.
بااین مثال خواستم بگم اگرتغییردرچیزی به قلبت الهام شده یعنی این تغییرخواسته خداوندهست واجابتش وراه اجابتش هم بعهده خودشه وخودش اینوضمانت کرده، وفقط باید ازقدرت تغییرودرخواست، که نعمت بزرگ خداوندبه ماهست لذت ببریم وسپاسگزارباشیم برای این نعمتی که به ما انسان هابخشیده..
برای شما دوست ارزشمندم آرزو میکنم لحظه لحظه نورهدایت خداوندبرقلب وذهتون جاری باشه وهمواره روی جریان هدایت اسانی خودش سوارباشین ولذت ببرین ازمسیرزندگی… آمیین
سلام به شیرینِ عزیز.
خواسته ای اومد تو ذهنم مجدد که سپردمش دست الله.
گهگاهی نجوا میاد که بگه چطوری و … من رهاش میکنم و روی خدا حساب میکنم.
دقایقی پیش که فکرم دوباره روی خواسته ام رفته بود، چند مورد هم بهش اصافه کردم و نوشتم و رهاش کردم.
کامنت شما برام دقیقا نشونه بود در موردِ خواسته ام:
خواسته ها همیشه پاسخش از قبل داده شده توسط خدا، پس روی خودش حساب کن.
از این مستقیم تر دیگه نمیشه خدا باهام صحبت کنه.
الهی شکر.
مرسی که مثالِ قلیه ماهی رو نوشتی (نوشِ جانت) و باعث شدی توجهم مجدد به فقط روی خدا حساب کن جلب بشه.
نور خداوند بتابه به هر لحظه از زندگیت شیرین جان.
خداوندا تو خودت میگی صدای من بلندتر از صدای شیطانه، دست من بالاتر از دست های دیگه است، عاشقتم که انقدر بی نقص و کامل و بی نهایتی.
سلام اقا حمید چه عکس زیبایی از خودتون گزاشتین بسیار زیباست ی هماهنگی بین شما و طبیعت تو عکس هست توی رنگ بندی.
توی چهره تون لباستون و اون فضا انگار هماهنگی رخ داده براتون زیباست عکستون
هر کامنتی که رد پای خداوند هست توش میشینه ب دل و جان ادم
گفتگوی توحیدی تون برای موندن توی مسیر زیبا بود و اجابت خداوند و یاریش خداوند هیچ موقع دیر نمیکنه اگر باروش کنیم و جا نزنیم
هیچ قدرتی بالاتر از خداوند نیست هر کی باورش کنه ب نفع خودشه هر کی براش جهاد کنه ب نفع خودشه
ب قول خودتون همچی توحیده تقواست حساب نکردن روی بقیست
مرز باریکیه بین معجزه و سر در گمی و اینکه بزار خودم درستش کنم خودم ی فکری کنم براش ن تو همین ک روی خدا حساب کنی کافیه همین ک گفتگوی ذهتتو کنترل کنی کافیه ممنون از کامنتتون دارم از شما و بقیه دوستان و این سایت یاد میگیرم البته دارم میخونم در این حد هم ب وجد میام از توحید خدایا شکرت
خدا حافظتون
به نام خدا
سلام حمید عزیز
خوب ی برادر ؟؟!!!!
چقدر دلم برات تنگ شده بود
خیلی وقت بود که نشده بود برات کامنت بذارم اما کامنت هات رو میخوندم و کیف میکردم
آقا چه عکس زیبایی گذاشتی بیا حالا که بهت نزدیکتر شدم برای پروفایل من هم عکس بذاربرادر من هر کاری میکنم نمیشه
راستی من کنگان هستم تا شما ی ساعت کمتر فاصله دارم اما جهان با قوانین کار میکنه اگر در مدار هم باشیم میبینیم هم رو
ولی من 16 روز هست که اینجا هستم و قرارع یکی دوروز دیگه برگردم
آقا بی نهایت اینجا لذت بردم با اینکه برای کار اومدم ولی بخدا کلی کیف کردم وار هوای خوب و پاک و تمیز از بودن با آدم های خوب
از دریا و ساحل قشنگ و پاک که نگم برات خودت بهتر میدونی چی میگم
من اینجا توی خونه ی آقایی به اسم اسماعیل کنگانی کار میکنم و قرارع خونش رو خوشگل کنم و بهش تحویل بدم آقا چقدر این مرد نازنین هست و چقدر بزرگوار و مهربان و دوست داشتنی خیلی خوشحال شدم که با چنین انسان های شریفی آشنا شدم و همه این ها از لطف خداست
حمید جان برای تو هم آروزی موفقیت میکنم امیدوارم شاد باشی و موفق
یا حق
سلام و درود فراوان جواد عزیز.
الهی که حال دلت عالی عالی باشه و در پناه رب العالمین بینهایت متنعم و ثروتمند باشی. جواد جان منو ببخش که اینقدر با تاخیر کامنتتو جواب میدم.
اون روزهایی که کامنتتو دریافت کردم فکر میکنم هفته روزکار بودم و شب وقتی برمیگشتم خوابگاه خیلی خسته بودم. این خستگی ها جمع شد و هفته بعدش چند روز منو ناک اوت کرد. الهی که در بهترین زمان و مکان و شرایط بتونم ببینمت. خدا رو صد هزار مرتبه شکر که توی زمان بسیار خوبی اومدی جنوب رو دیدی. اونم شهر کنگان که ساحل قشنگی داره. و کلی مغازه ته لنجی.الهی که همیشه شاد و سلامت و موفق باشی. در پناه رب العالمین باشی.
«فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»