پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-photo.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-30 07:02:222024-02-14 06:19:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان و سلام به استادان ارزشمندم که همواره فایل هایی رو میذارن و ما رو به نحوی هدایت میکنن که بهتر و عمیق تر تفکر کنیم و اون پاشنههای آشیل مخفی رو پیدا کنیم و چه لجحظه ای هست اون لحظه درک ضعف ها و اون لحظه که با شوق و ذوق به خودمون میگیم: اهاااااا، پس قضیه از این قراره ….. اکی
در مورد این الگوهای تکرار شونده در زندگی، هر بار یسری چیزا توی ذهنممیاد و چقدر درکم رو بالاتر میبره
چقدر کامنتهایی که از دوستانم در قسمت اول خوندم، برام جال فکر شد و باید بگم بعضی هاش در مورد خودم هم صادق بود
اما حالا اینجا میخوام یه الگوی تکرار شونده دیگه در روابط رو بنویسم که الان دارم بهتر درکش میکنم و چقدر تا حالا از این مورد، احسس افتخار میکردم و خودم رو انسان خوبی می دونستم اما حالا واقعا درک میکنم که این نتنها باعث افتخار نبوده بلکه فقط یه باری روی دوش من بوده و چقدر زندگی من رو سخت تر کرده و باعث شده مثل اون فردی بشم که یه گاری به خودش بسته و داره توی سر بالایی با بدبختی اونو میکشه و بالا نمیره که هیچ، خود اون فرد رو هم داغون میکنه، یعنی واقعا شونه ها رو خورد میکنه
حالا اون الگوی تکراری من در روابط چیه؟؟؟
با افتخار خدمتتون عرض کنم که من انسانی هستم که دوست دارم، تمایل دارم و افتخار میکردم که همیشه باید همه رو راضی میکردم
حالا به هر قیمتی
یعنی خودم اصلا در اولویت نبودما و فقط اینکه فلانی، حالا همسرم باشه، یه عضو از خانواده همسرم باشه، یا یه عضو از خانوادم باشه یا دانشجوهام باشن یا همکارام یا هر کس دیگه، باید اونا راضی میشدند و حالا دیگه من هیچی، باید همه مدل جان فشانی میکردم که اونا راضی بشن
الان چند موردش رو که بنویم میبینید که چطور این افتخار سالهای سال من، من رو اذیت کرده و هنوز هم ادامه داره، یعنی دقیقا امروز طبق یسری اتفاقات متوجه این مورد شدم و انرژی که از من گرفته و نه تنها همه راضی نشدن بلکه یه جاهایی طلبکار هم شدن
اول از خانواده خودم، از مامانم بگم
این قضیه مامانم سر دراز دارد و دوباره به یه قضیه دیگه برمیگرده که همانا احساس قربانی شدن هست
خدمتتون بگم که من بچه آخر خانواده و عزیز دردونه خونمون بودم و هستم
در 25 سالگی با یه فرد غریبه از یه شهر غریب و با فرهنگی کاملامتفاوت از خودم ازدواج کردم که خانوادم هم راضی نبودن اما به هر طریق به خواسته من احترام گذاشتن و من ازدواج کردم
از اونجایی که من اون موقع هیچ چیزی از قوانین نمیدونستم و پر از ایراد بودم و بسیار هم در روابط با جنس مخالف بی تجربه، همیشه احساس گناه داشتم که من چرا خانوادم رو رها کردم و به یه شهر غریب اومدم و مامانم همیشه گریه میکنه و ناراحته از دوری من
یعنی نمیدونید که من چه سالهایی رو از زندگیم به خاطر همین احساس گناه تباه کردم و چقدر الگوهای تکراری ناخواسته در روابط در زندگی من اتفاق افتاد و از اونجا که من میخواستم این قضیه احساس گناه رو یه جوری پاکش کنم و مامانم رو حداقل راضی کنم، کلا شدم سنگ صبور مادرم
خودم هیچی از زندگیم رو تعریف نمیکردما اما هر بار که میومدم و یام شهرمون پیش خانوادم، مامانم هر چی صحبت و درددل از این چند ماه که من نبودم رو داره، باید با من در میان بذاره و همش این نظر رو داره که من با خواهرت نمیتونم این حرفا رو بزنم اما تو فرق داری و من از اون احساس گناه و از اون احساسی که باید مامانم رو از خودم راضی نگ دارم کلا میشم و میشدم گوش ، که ایشون صحبت کنه و در حالی که شاید حال من خیلی خوب بود، با اون حرفا کامل حسم تغییر میکرد
یعنی امروز که مامانم شروع کرد به صحبت، گفتم وای بر من ….. من چه کردم با زندگی و حس و حال خودم که بعد از 14 سال زندگی، هنوز این احساسات و باورها در من هست و من هنوز باید ساعتها و روزها سنگ صبور مادر باشم و حکایت های این چند ماهه بعد از عید به این طرف رو از ایشون بشنوم و دل به دل اسشون بدم
یا مثلا توی دانشگاه، سعی میکنم کارهای دانشجوها رو به نحو احسن انجام بدم، حتی شده به نحوی که از ساعات استراحت خودم بزنم و کار اضافی برای خودم درست کنم
دانشجو میخواد زودتر از موعد فارغ التحصیل بشه، من درس اضافه ارائه میدم تا مشکلش حل بشه
دانشجو تداخل کلاسی داره، جوری برنامه رو بچینم تا تداخلش حل بشه
دانشجو ریدینگ داره، براش جوری جفت و جور کنم تا راحت ترین امتحان رو بده و سختی خاصی نکشه و ……
در آخر کار هم اگه یه مویی بره لای درز یکی از این وارد، همون دانشجو که تا دیرز هزار بار تشکر میکرد، میاد و کلا ارث پدرش رو از من طلب میکنه
یعنی میخوام بگم اینکه من فقط میخوام همه راضی باشن و من خودم در اولویت آخر باشم، شده برای من دردسر و تا حالا اصلا هیچ توجهی بهش نکردم
امرئز سر همین قضیه دود 30 دقیقه داشتم با دانشجوها تلفنی صحبت میکردم و اینو بهشون ثابت میکردم که مقصر خود شما هستید
یعنی فکر کنید چه اوضاعی هست
منی که همه تلاشم رو کردم که بهترین نتیجه بدست بیاد، به خاطر باورهای خودم، داره چه الگوهایی برام تکرار میشه
من باید ، باید ،باید همه رو راضی کنم حتی اگر خودم ضربه بخورم، خودم اذیت بشم، خودم حسم بد بشه، خودم تایم استراحتم هدر بره ووووووو
یعنی امروز چقدر دقیق این مورد رو درک کردم و میدونم دوباره این راضی کردن بقیه داره از کجا نشات میگیره….. از اینکه من، به حرف بقیه در مورد خودم، بسیار اهمیت میدم
من عزت نفسمو هنوز خوب روش کار نکردم
با اینکه بعد از این دوره خیلی تغییرات مثبتی کردم اما حالا که عمیق تر فکر میکنم ( با این فایلهای جدید و کامنتهای جدید) متوجه میشم که نه، هنوز ب بسم الله هستم
عزت نفس رو هر چی روش کار کنیم باز هم کمه
روی مشخص کردن اولویت های زندگی، دوست داشتن خود بدون دلیل و شرط، روی احساس ارزشمندی حتی اگر هیچ کاری برای بقیه انجام ندی ، باید خیلی کار کنم
یعنی باید بارها و بارها این دوره عزت نفس دوره بشه، مرر بشه، در موردش فکر بشه و بعد باورهای مخرب و خلاف اون رو بکشیم بیرون و اساسی و از ریشه حلش کنیم
باید خیلی بیشترو بهتر کار کنم
ممنونماستادان ارزشمندم بابت این فایلها که باعث خودشناسی عمیق ماها میشه
اصلا از خودافشایی ترسی ندارم
خدا رو شکر با همین دوره عزت نفس خیلی راحت تونستم روی خیلی از ترس هام پا بذارم و راحت، ضعف هام رو بشناسمو بیانشون کنم و میخوام خود بهتری رو بسازمو امید دارم که قطعا برای من و ماها، خواهد شد
سپاس از همراهی شما نازنینام
دنیا دنیا عشق و سلامتی و حال خوب و آرامش در کنار دنیا دنیا ثروت رو برای هممون آرزودارم
سلام به استاد عزیز و مریم مهربانم
سلام به دوستان عزیزم
امروز برام نشانه اومد که باید تمرین آگهی بازرگانی رو انجام بدم، یکی دو ماه پیش میخواستم انجامش بدم ولی مقاومت داشتم تا اینکه فراموشم شد، باز امروز دیدم باید انجامش بدم، خدای من چقدر سخته، چقدر سخته توی ذهنم، باید مقاومتمو بشکنم، باید بتونم، باید بشه، میدونم اگه انجامش بدم مدارم بالاتر میره، میدونم برای رشدم لازمه میدونم اینا رو، باید تکاملمو طی کنم، حتی وقتی به این فکر میکنم برم توی پارک و توی جمع انجامش بدم قلبم تند میزنه، گفتم باید از یکی دونفر شروع کنم، از خانواده م شروع کنم بعد برم سراغ غریبه ها، از خدا هدایت خواستم و فکر کردم شاید برای شروع بد نباشه بیام اینجا و خودمو تبلیغ کنم، میدونم این کار شاید برای بعضی ها خیلی راحت باشه، ولی برای شروع من اوکیه، از مجازی و این سایت شروع میکنم و کم کم قدمای بعدی رو برمیدارم، خب من عاطفه ام، 30 سالمه و از سنم کمتر نشون میدم، همه اینو همیشه بهم گفتن، همیشه از بچگی تا الان بابت زیباییم تحسین شدم، دختر باهوشی هستم و تحصیلات مقطع ارشد ادبیات دارم از دانشگاه ملی و با معدل الف فارغ التحصیل شدم، همیشه اگر به مشکلی بخورم دنبال راه حلش میرم، خودم دنبال راه حل میرم و تا حلش نکنم ول کن نیستم، حتی چیزای کوچیک مثل مواردی که برای گوشی یا لپ تاپم پیش میاد، انقدر دنبال یادگیری میرم تا حلش کنم و اینو باور کردم که من میتونم به راحتی از پس هر مسئله ای بربیام، اندام خیلی خوبی دارم و از وقتی یادمه دختر مستقلی بودم و حتی فروشندگی کردم، الان پریمیر رو یاد گرفتم و هر روز هم در حال یادگیری بیشترم و درامدم هم از این راهه، روابطم خوبه و انسان مهربون و بخشنده ای هستم، خوش قول و خوش سلیقه ام و البته خیلی هم خوشتیپ، خوش خطم و توی نقاشی هم استعداد دارم، بلدم پته که سوغات کرمانه بدوزم، بافتنی بلدم و میتونم لیوان و فنجونای چوبی بسازم و ازش درامد هم داشتم، خیلی مودبم و همیشه سعی کردم خوش برخورد و بافرهنگ باشم، تمیز و مرتبم و همیشه بوی خوب میدم و به بدن و جسمم اهمیت میدم، برای پوست و موهام ارزش قائلم و بهشون رسیدگی میکنم، موهای فر بسیار زیبایی دارم که هرکس میبینه میپرسه موهای خودته؟انقدر که سالم و زیبان، دستپخت خوبی دارم و قورمه سبزی هام خیلی خوشمزه میشه، کیک و دسر بلدم درست کنم، خودمو دوست دارم و خودمو با همه ویژگی های مثبت و نقص هام پذیرفتم و در تلاشم خودمو بهبود بدم، امیدوارم به زودی تمرین آگهی بازرگانی رو حضوری انجام بدم و از نتایجش بیام و تعریف کنم. دوستتون دارم
بنام رب العالمین
سلام به روی ماهت عاطفه جونم
هزار ماشالا شما خیلی هم زیبا هستی هم هنرمند
خیلی از کامنتت لذت بردم و کلی تحسینت کردم
آگهی بازرگانی بینظیره ، منم هر وقت بتونم انجامش دادم و میدم
با تمام وجودم تحسینت میکنم و میدونم عزت نفسی میسازی که کولاک میکنه
تو لایق و برازنده ی بهترین ها هستی
مخلوق زیبای خداوند
دوستت دارم و میبوسمت عزیزم
سلاااام سارای عزیزم، سارای قشنگممم.
ممنونم مهربون کامنتت کلی بهم انرژی داد، شما هم خیلی زیبایی، خوشحالم که دوستای عالی مثل شما دارم، اره واقعا در تلاشم عزت نفسمو بهبود بدم و دوره عزت نفس رو بخرم البته بعد از قدم 12، خداوند همیشه هدایت میکنه، بازم ممنونم بابت کامنتت، بهترین ها رو برات میخوام، دوستت دارم و منم میبوسمت
سلام دوست عزیز و هم فرکانس ام
خیلی لذت بردم از کامنت شما من قبل از اینکه کامنت شمارو بخونم عکس پروفایل شمارو دیدم بعد کامنت زیبای شمارو خوندم خیلی حس قدرتمند بودن و حس اعتماد بنفس گرفتم و چقدر این تمرین آگهی بازرگانی درست و قوی هستش بعداز خوندن کامنت رفتم دوبار عکس شمارو دیدم باورتون نمیشه عکس شما زیباتر شده بود و جذابیتتون چند برابر هزار ماشاالله
آرزوی بهترین هارو براتون دارم انشالله تو بلندی ها شمارو ببینم
من چونکه تو یک خانواده مذهبی بزرگ شده بودم بلد نبودم با جنس مخالف ارتباط برقرار کنم و میترسیدم با دختری که نمیشناسمش صحبت کنم
یک روز باموتور بودم و یکه خانم با ماشین در حال حرکت بود رفتم کنارش و این تمرین آگهی بازرگانی رو انجام دادم اولش خیلی ذهنم مقاومت میکرد ولی انجامش دادم رفتم کنار ماشین با اعتماد به نفس سلام کردم و خودم و توانایی هایم رو بهش گفتم (تمرین آگهی بازرگانی ) بعدش اون خانم با ماشین آمد کنار ماشینشو پارک کرد و به من گفت علی آقا میشه منو موتور سوار کنی من عاشق موتور سواری هستم و بعد گوشیشو درآورد و خودش شماره منو گرفت من باورم نمیشد بعد از این موضوع چنان اعتمادبه نفسی پیدا کردم که راه رفتم عوض شده خیلی از درون احساس لیاقت می کردم و همش به خودم میگفتم ببین استاد عباس منش هرچی میگی
راست میگه باید انجام بدی و ایمان داشته باشی خدایا مرسی که استاد عباس منش رو آفریدی
آخه من قبلآ فکر میکردم باید با ماشین خارجی بری تا دخترا باهت دوست بشن
ممنون از شما بانو عاطفه که این کامنت شما باعث شد که بیشتر به آموزهای استاد عباس منش ایمان بیارم
عااااشقتم استاد عباس منش خوش اندام
سلام عاطفه جان
احسنت به شما که هم خیلی زیبایی وهم هنرمند ومهربانی وخوش سلیقه بودنت را هم از کامنتت میشه حس کرد هم از چهره بی نظیرت
تحسینت میکنم چه ایده خوبی منم تا حالا آگهی بازرگانی ام را انجام ندادم واز این کار شما من هم ایده گرفتم از همین سایت شروع کنم
روی ماهت را میبوسم ومنتظر خواندن نتایج موفقیتهای فوق العاده ات هستم
سلام فهمیه مهربانم
ممنون و سپاسگزار خدا هستم بخاطر وجود دوستانی چون شما که دستان خدایید و از جنس نور، ممنون بابت نظر زیبات و انرژی مثبتت، بهترین ها سهم قلب پر از مهرت فهمیه قشنگم، میبوسمت و برات آرزو میکنم که اهدافت از چیزی که فکر میکنی بهت نزدیکتر باشن
سلام به استاد عزیز دوست داشتنی و خانم شایسته عزیز
استاد شما واقعاً بینظیرید وقتی داستان فرهاد کوهکن توی ذهنم میاد ی تشبیه زیبای خطور میکنه ک شماهمون تیشهای هستید و من فرهاد و با حرفهاتون که همون تیشه است که دست منو فرهاده روی خودم میزنم و از خودم یک تندیس زیبا میسازم
من هر لحظه خدا رو شاکرم به خاطر داشتن چنین استاد بینظیری که توی مسیر راه من قرار گرفت و راه درست زندگی کردن رو داره به من یاد میده ستاد عزیزم امروز شما یه سوال دیگهای فرمودید
در مورد اینکه چه نوع افرادی توی ارتباط جذب میکنید؟ استاد راستشو بخواین توی ارتباط عاطفی من بیشتر افرادی که سمت من میومدن آدمای مغرور آدم های بسیار خسیس ادمهایی که اصلاً اهل عاطفه و محبت نبودن یا به اصطلاح بگم من توی ارتباطشون بودم بی توجه بودند مثالش م اینه که تولدم که میشد یا عید به هر مناسبتی من محروم بودم از یک تبریک حالا بماند برای کادو من اصلاً انتظار نداشتم چون کلاً اونا آدمای خسیس بودن یا اگر خسیس نبودن نیازمند بدهکار بودند بسیار بسیار آدمای غرغرو ناامید منفی نگر استاد ی موضوع مشترک اینکه همه اونا متفق القولن که من ساده ام وای استاد ی چیزی میگم یه چیزی میشنوید آدمهای سو استفاده گر اونها وقتی میدیدند که از من به قول معروف آبی گرم نمیشه خیلی عامیانه میگم ارتباط ما حتی به خداحافظی هم نمیکشه تموم میشه و اصلاً تو یک لحظه ک میفهمند تلاششون نتیجه نمیده ارتباط تموم ، چون این موضوع خیلی منو اذیت میکنه الان سالهاست که من تنهام راستی یادم رفت بهتون بگم که بیشتر آدمهایی که سمت من میومدن کم سن و سال بودن بچه و من اصلاً دوست نداشتم یا اینکه خیلی بزرگ بودن اما اونایی که مناسب سن من بودن همون شرایط بالا رو داشتن بازم به درد من نمیخوردن
اما در محیط کاری در ارتباط با همکارام توی محیط کاری من همیشه به محل کاری هدایت میشم که متاسفانه متاسفانه حقوق خیلی کمی عاید من میشه اما با این وجود من توی کارم میدرخشم و عالیم بخاطر همین موضوعی که من خوب کار میکنم همکارا از من بدشون میاد یه جورایی خوششون از من نمیاد بعد یه جورایی زیرآب منو میزنن هر ازگاهی که من میرم گزینش متوجه میشم بچهها خیلی حرف زدن حرفهایی که صحت نداره و وقتی من میام چند روز حالم بد میشد مدتهاست تو محیط کارم خیلی دورو ورم رو خلوت کردم و باهاشون ارتباط ندارم جالبه استاد اونهایی که زیرآب منو میزنن درسته یه مدتی موفق میشن حال منو بد میکنن اما به طور معجزه آسا خودشون دچار مشکل میشن از اونجا میرن یه موضوع دیگه کم اهمیت اما پرتکرار من روی کرایه تاکسی خیلی حساسم به خاطر همین همیشه رانندههایی برخورد میکنم که پول بیشتر از من میگیرن و همیشه من سر این موضوع اعصابم خورده
و این داستان من ادامه داره
به نام یگانه خالق هستی ..
سلام به استاد نازنیم ومریم جان .ودوستان خوبم ..
چه الگوهای تکرار شونده ای درباره ی روابط درزندگی شماهست؟
روابط عاشقانه ,روابط خانوادگی ،روابط دوستی ،روابط اجتماعی و روابط کاری…….
توروابط خانوادگی ،یه الگوی خوبی که همیشه برامتا به العان اتفاق افتاده اینه که همیشه توهرشرایطی بودم چه خوب چه سخت همههوامو داشتن .
همه کمکم میکنن .اصلا اونقدر دوستم دارن وباعلاقه وقلبی کاری برام انجاممیدن خودم میمونم…
واقعا من همیشه ازوقتی یادم میاد چه فامیل چه دوست،. همیشه دستی ازدستهای خداشدن توزندگیم وبهمکمک کردن ،کاری برام انجام دادن ..
واقعا ازخدا بینهایت سپاسگذارم..
و العان که به این سوال فکرمیکنم میبینم ..
این پترن زیبا همیشه توزندگیم بوده…
درسته شاید ازلحاظ روابط با همسرم خیلی موفق نبودم واون روابطی که دوست داشتم رونتوستم خلق کنم ..
ولی ازلحاظ روابطم با اطرافیان چه خانواده خودم چه همسرم .چه آشناها دوستان همسایه ها ..
همیشه بهم لطف زیاد محبت وعشق وکمک زیادی داشتن .وبینهایت باورم داشتن ودوستمداشتن ودارن….
وقتی العان بهش فکرمیکنم ..
میبینم حتی توسخت ترین شرایط زندگیم ..افرادی که حتی من هیچ شناخت زیادی ازشون نداشتم هم باعشق کنارم بودن وبهم کمک کردن..
وخدا همیشه هوامو داشته ..خدایا ازت سپاسگذارم
توروابط کاریم هم یادمه اون تایمی که تومهد کارمیکردم ..اونقدر فضای مهد وجو مهد رو عالی میدیدم ولذت میبردم همه بامن خوب بودن همه دوستم داشتن وهنوزم دارن .واگه یه روز سرکارنمیرفتم حتما ازمسراغ میگرفتن…
وجالب اینجا بود .من یه اخلاق خوبی دارم اصلا تومحیط کاری به کسی کارندارم وهمه ی تمرکزم روی کارمه حالا هرکاری که باشه واسه همین خداروشکر هیچ وقت من تواین سالها هرگز چیزی ندیدم و نشنیدم که ناخوشایند باشه..
مدیرها مربی ها دوستان همه باعشق ومحبت قلبی بامن رفتارمیکردن ..
وبعضا توکارهای هنریم تشویقم میکردن ..
ویه جورایی حمایتمم میکردن…
واقعا ازخداسپاسگذارم که همیشه لطفش شامل حالم بوده..
هرآنچه هم که توزندگیم نداشتم و ندارم به واسطه ی عدم باورم نسبت به اون خواسته بوده…
وحالا که خداروشکر خودم رو شناختم خدارو توزندگیم دارم وروی باورهام کارمیکنم همه چیز عالیتر شده خدایا شکرت…
درمورد مساعل عاشقانه .من روابط عاشقانه ای رو با همسرم تجربه نکردم ..
نمیخوام بگم روابط عاشقانه ای درجوانی نداشتم داشتم .وخیلی هم تجربه ی شیرین وجذابی برامبود..
ولی توروابطم با همسرم خیلی باورهای اشتباه زیاد دارم ..
شاید بزرگترین دلیلشم برمیگرده به خانوادم وروابط پدرو ومادرم باهم..
وافرادی که زندگیشون خیلی شبیه پدرو مادرم بود ومن توجوی بزرگ شدم ..که اصلا روابط عاشقانه سالم ندیدم ..
وبرام خیلی چیز عجیبی بود دیدن روابط خیلی عاشقانه وصمیمی یه جورایی برام غیر قابل باور بود…
الگوی تکراری زندگی من .
درمورد نحوه ی کارکردن همسرم هست .البته این یکیشه چون ایشون باذوق وشوق یهکاری رو شروع میکنه وبعد میخواد با قرض وپول گرفتن ازبقیه کارشو گسترش بده وبعد مثل همیشه همه چی زود خراب میشه …..
وطلبکارها رو بامن طرف میکنه .وتو شرایط سخت بهم زورمیگه ….
البته العان متوجه شدم چرا منو مقصر میدونه چون این توضمیر ناخودآگاه من هست ازگذشته وعدم باورمن از اینکه همسرم نمیتونه کاری رودرست پیش ببره ..
که البته اینم متوجه شدم .که ایشون خیلی کمال گرا هستن..ومیخوان حالا به هر صورتی بهترین کارو انجام بدن که بقیه به به و چهچه کنن ..
من البته آمدم رو باورهام کارکردم ..
خدارو شکر خیلیم خوب جواب داد..
اینکه دروحله اول روابطم باهاش بهتر شد یه جورایی یه ترسی از ایشون داشتم اون ازبین رفت کاملا ..
بعد هم اینکه چون دیگه اون طرز فکرودرموردش نداشتم ومدام باخودم میگفتم ایشون ازعهده ی کارش برمیاد وموفق میشه….
والبته اینبار بهتر ازقبل بود توکارش ..واصلا دیگه من
ایشون رو سرزنش نکردم نهحرفی زدم ..وسعی کردم اون وجه خوب همسرم رو ببینم ومدام اوناروبهش میگفتم .وتشویقش میکردم…
وچقدر تأثیر داشت این کارم وخیلی همسرم آرامتر مهربانتر وخوش اخلاق تر شده بود..
ولی خوب چون خودش یک سری عادات اشتباه داره هربار یک سری کارها براش تکرار میشه ..
ومن دوست دارم بفهمه ولی اصلا متوجه نمیشه..
منم سعی میکنم فقط روی نکات مثبتش تمرکز کنم..
باهمین روند کارکردن روی باورهام…
باعث شد کلا همسرم ازمدوربشه بره جای دیگه ومن اصلا نه غری ازش میشنوم نه آه وناله ای چه اینکه حالا چیکارکنم ونکنم ..
وخیلی زندگی من ارامترشده ..
نه اینکه من خوشحال باشم ازنبودشون .نه بلکه میدونم اینکارجهانه چون کلا ایشون فضای فکریش بامن خیلی فرق داره ..
میگم خدا همیشه هوامو داره وهادی وحامی منه ..
من قلبا همسرم رو به خاطر وجودش هرآنچه که هست دوست دارم به خاطر اینکه ازخداست ومیدونم اونهم داره مسیر تکاملش رو به این شکل طی میکنه که البته خواسته ی خودشه …
من دیگه هرگز سعی نمیکنم کسی رو به خواسته ای خودم هدایت کنم ویا حرفی بزنم که اصلا هنوز تومدارش نیست حتی همسرم وبچهام……
تنها تمرکزم روی خودمه.
ولی هنوز مجبورم با طبکارهای همسرم روبه رو بشم ..
البته اینم خیلی کم شده ..
یعنی دیگه کسی حضوری نمیاد بامن درمورد همسرم وکارش صحبت کنه…
این موضوع کمترشده ..
درکل هرچی بیشتر روی خودم باورهای کارمیکنم اتفاقات ناخوشایند زندگیم خیلی خیلی کم شده …
خیلی زیاد وواقعا ازخداسپاسگذارم خدایا شکرت
که هرروز دارم رشد میکنم پیشرفت میکنم ..
من واقعا این روزها حالم خوبه واحساس خوبی دارم ..
وازهرانچه که دارم لذت میبرم وخدارو شکر میکنم..
حتی همسرم ..
چون میدونم هرآنچه توزندگیم تابه حال تکرار شده ..وفقط وفقط به خاطر این بوده که من باوراشتباهی داشتم ..
اگه العان اینجام واینقدر تغییر تو باورهام توروابطم با همسرم با بقیه داشتم توتمام جهات زندگیم ..
حتم دارم خیلی بهتر هم خواهد شد ومیشه خدایا شکرت ..
خدایا ازت میخوام مارو به راه راست هدایت کنی راه کسانی که به آنها نعمت داده ای نه راه گمراهان وغضب شده گان..
خدایا تنها ترو میپرستم وتنها ازتو یاری میجویم ای مهربانترین مهربانان ….
استاد عزیزم بینهایت بابت این فایل ازت سپاسگذارم ….
که اینقدر خوب باطرخ این سوالها باعث میشن منه مریم بشینم فکرکنم ببینم چه پترنهایی توزندگیم داره تکرار میشه واونارو پیدا کنم وحلشون کنم ..
ازتون سپاسگذارم بینهایت ..
در پناه الله یکتا باشید.
سلام سلام
آقاجان من الان ی فکری تو ذهنم جرقه زد ک خیلی برای خودم حس میکنم باگ بزرگیه ک هیچ رابطه ای از رابطه هام با جنس مخالف بیشتر از 5،6 ماه نمیشه
صبح ی بسته ی پستی اومد جلوی در خونمون برای مستاجرمون(تازه ازدواج کردن و عروس دامادن)این بسته ی پستی ام ب همه نمیدن خود اون طرف باید باشه تا تحویل بگیره خلاصه مستاجرمون نبود ک بسته رو تحویل بگیره و انگاری ی نوشته ای گذاشتن لای در ک آقای فلانی بیا بسته رو از فلان جا تحویل بگیر(اینو مامانم اومد تعریف کرد ک آره لای در همچین چیزی بود و منم آوردمش گذاشتم جلوی در خونشون ک اومد ببینه شاید باد ببره و نبینش)
حالا نکاتشو میخواستم بگم آقااا باگ ذهنمو فهمیدم از طریق این اتفاق ک چی تو ذهن من داده میگذره آخه خانوم خانواده ی مستاجر ما هم ی چند وقتیه خونه نیست من ببینید چ فکری کردم گفتم نکنهههه زنه قهر کرده رفته و نامه از دادگاه براشون اومده حتی از مامانم پرسیدم گفتم مامان آدرس رو کجا زده بود ک مطمئن بشم ک این پست از کجا اومده بود
وااای من بخاطر تجربه هایی ک داشتم سریع این فکر تو ذهنم اومده ک آقا نکنه رابطه ی اینا بهم خورده و قراره از هم جدا بشن
این الگو برای من تکرار شده ک با کی وارد رابطه شدم5،6ماه بیشتر طول نمیکشه حالا یا اخلاقمون بهم نمیخوره من بهم زدم یل اون رابطه اولیم ک سر وابستگی من و هماهنگ نبود ذهن و روحم بهم خورد و ادامه دار نشدن هیچ کدوم چ باگ بزرگی اونوقت تعجب میکنم ک چرا عشق وارد زندگیم نمیشه
ی مورد دیگه ام ک الان یادم اومد اینه پسرا دنبال رابطه ی پایدار نیستن فقط دخترا رو برای خوشگذرونی میخوان و اینم میتونه علت همون الگوی تکرارشوندم باشه ک باید روی این دوتا سد محکم خیلی کار کنم ک خیلی بد میشه اگه اینا بازم تکرار بشن
استاد ممنونم بابت این فایل زیبا و دوستان ممنون بابت کامنتای زیباتون ک خیلی جرقه ها میزنه تو ذهن آدم ک خودشو بیشتر بشناسه
سلام بر استاد عزیز و دوستان خوبم
یادمه توی فایل گفتید میخواید یه کتابی بنویسید درباره ی پیش فرض های ذهنی و الان این فایل ها انگار همون کتابن که شما انگار از روش برا ما میخونید
استاد شما رو بابت این درک و مهارت در کارتون بی نهایت تحسین میکنم که اینقدر بر تمام زوایا کارتون اگاهید و مسلطید واقعا الگوی من هستید در این باره خداروشکر که هستید
و نکته دوم از فایل های شما باور بی نهایت ایده هست توی هر کاری رو برای من خیلی باور پذیر تر میکنه
الگو های تکرار شونده در روابط :
من توی روابطی که داشتم ادمایی بودن که خیلی وابسته من میشدن و انقدر که حاضر بودن تمام ادمای دیگه زندگیشون رو بزارن کنار و با من باشن یه جورایی این که میگن طرف مهره مار داره به صورت ناخوداگاه در من بوده و اصلا اگاهانه هم روش کار نکردم و چند نفر پشت سر هم دقیقا همین ویژگی رو داشتن و این انقدر زیاد بود که منو اذیت میکرد و از اونجایی که قانون میگه به هر چی بچسبی ازت فرار میکنه دقیقا من داشتم فرار میکردم و با اینکه اون افراد هر کاری که ازدستشون بر میومد بر خوشحال کردن یا رفاه من انجام میدادن ولی من دوست نداشتم وقت زیادی رو باهاشون بگذرونم و یه جورایی این توجه بیش از حد منو اذیت میکرد
و انقدر این عشق و علاقشون به من زیاد بود که باعث میشد منو فقط برا خودشون بخوان و اگه من با کسی دیگه ای هم دوستی حتی ساده ای داشتم به شدت ناراحت میشدن و میگفتن مگه ما چی کم داریم که تو با بقیه دوستی و خیلی حسادت میکردن و من خیلی اذیت میشدم و نمیتونستم حتی با یه نفر رابطه دوستانه معمولی داشته باشم
و خب بهای سنگینی بابتش پرداخت کردم چون من هم یه جورایی میخواستم تلاش کنم که اونا رو تغییر بدم و مدت زیادی وقت گذاشتم و نتیجشم شد دعوا و ناراحتی و بسیار مشکلات عجیب ولی خب خدا رو شکر اینو درک کردم من توانایی تغییر دیگران رو ندارم
به قول استاد وقتی پترن ها تکرار میشن اگه ادامه بدی اوضاع فقط بدتر و بدتر میشه
این یه توهمه که طرف مقابل رو میتونیم عوض کنیم یک درصدم اگه عوض بشه خواسته خودشه و الا اسمون به زمین بیاد زمین به اسمون ما نمیتونیم و نخواهیم تونست که حتی تغییر کوچیکی در دیگران بدیم
و فقط خودمون رو نابود میکنیم
این رابطه ها که نیاز باشه ما اخلاقیات دیگران رو مثه خودمون کنیم یا اونجور که میخوایم کنیم یا باتلاقه که حتی میتونه اخلاقیات خودمون رو هم عوض کنه
انقدر این چک برای من سنگین بود که هیچ وقت دردش نمیزاره دیگه بخوام حتی فکر کنم به تغییر دیگران
وقتی این قضیه رو فهمیدم رابطه ها رو کات کردم و هر چقدر که اصرار کردن و التماس و خواهش من دیگه نپذیرفتم
حتی امتحانشم نمیکنم که بخوام کسی رو تغییر بدم
الان به خودم میگم نه بقیه رو مثه خودت کن نه مثه بقیه باش خودت باش تر کس که تو مدارت باشه وارد زندگیت میشه
هر کسم تو مدارت نباشه نشونه ها واضحن سعی کن ببینیشون
باید این باور ها رو که در وجودم دارم شناسایی کنم وببینم مشکل از کدوم باور منه که این افراد جذب من شدن البته از وقتی که عزت نفسم رو بردم بالا که بتونم به افراد نا مناسب نه بگم دیگه اون روابط رو ندارم و روابط بهتری جذب کردم شکر خدا
ولی میدونم باید درستشون کنم و تمرکزی روش کار کنم
و نکته دیگه ای که هست دقیقا منی که انقدر تو بعضی از افراد انقدر اهرم سیندرلایی دارم باز تو روابط با بعضیا انگار احساس بی ارزشی و کمبود میکنم ینی میخوام بگم میشه دوتاش رو داشت
و حسابی احتیاج دارم به دوره عزت نفس که انشالله به زودی روش کار میکنم
این الگو خیلی وقتا با بی عقلی ساخته میشن مثلا من یادمه قبلا یه جوی شده بود میخواستم خودمو جلو همه نارحت و درگیر مشکلات نشون بدم احساس میکردم این کار منو خاص تر میکنه که سرم شلوغ باشه و همش درگیر یه مشکل باشم نمیدونم چرا اما این واقعا با بی عقلی محض بود و از کمبود ازت نفس و توجه
مثه کسایی که میرن سیگار میکشن الکی الکی که بگن ما خاصیم مثلا طرف 15 سالشه با اینکار میخواد بگه چقدر مشکل دارم و سیگار کشیدن رو بزرگ بودن تصور میکنه
و خب یه سری الگو تکرار شونده مثبت تو روابط کاری :
من همیشه تو کارایی که داشتم صاحبکار های خوبی داشتم ینی اغلب عالی بودن مخصوصا رفتارشون با من عالی بود
مخصوصا از وقتی اگاهانه روی این قضیه کار کردم
خیلی به من احترام میزاشتن ینی از بقیه هم بیشتر کلا لحن حرف زدنشون و رفتارشون خیلی با من خوب بوده
خیلی خوش حساب بودن
مثبت بودن ینی رفتارهای خیلی اموزنده ای داشتن و تفکر مثبت داشتن ،اسون گیر بودن و واقعا من این خلق کردم چون اگاهانه بهش توجه میکردم
همکارای خوبی داشتم همشون واقعا با من خوب بودن ینی اگه باهمه هم مشکل داشتن با من خوب بودن و احترام میزاشتن
یا مشتری هایی که توی کارای مختلف داشتم 95 درصد خیلی خوش برخورد و رفتار خیلی خوبی داشتن با من
و باور لیاقت خیلی مهمه توی روابط و تا زمانی که خودت رو لایق بودن تو رابطه با فردی ندونی اون رابطه برات یا پیش نمیاد یا لذت بخش نخواهد بود
عاشقتونم مرسی استاد واقعا عالی بود این فایل
سلام وآرزوی سلامتی برای استاد نازنینم ومریم مهربانم
و دوستان عزیز
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
شادی آورد گل و بادصبا،شاد آمد
خدای بزرگ شکرت واقعا دارم میشنوم
این کلمات بسیار جاندار و سرشار از شور عشق از جناب حافظ شیرازی نازنین است که دقایقی پیش به ذهنم الهام شد
استاد عزیزم ممنونم به خاطر لقمه های خوشمزه و بسیار تاثیر گذار که برایمان سخاوتمندانه گرفتید و میگویید کافیه بگیری ونوش جان کنی
ممنون از شما که به هدایت ها و الهامات وایده هایتان عمل کردید وآنرا،عاشقانه در اختیار ما میگذارید
الگوهای تکرار شونده
آدم هایی که در مدارمنقرار میگیرند،به من توجه کمتری دارند….که حتما برمیگرده به بحث عدم احساس لیاقت و عدم عزت نفس
بچه هام بااین که خیلی دوستم دارم الگوهای رفتاری ناشایسته ای دارند
که این حتما برمیگرده به کانون توجهم
در حرف زدن گاهی تپق میزنم که حتما برمیگرده به احساس عدم لیاقت ،،،که البته کمرنگ تر شده
همسرم چند وقت یک بارنصفه شب مست میاد خونه ویه،عالمه اذیت میشیم،،،نمیدونم علتش چیه
شاگردایی که قراره درسشون بدم پول کمتری میدند،،ودیر میدند،،،به جز یک مورد
مادرم به خواهر برادرای دیگم توجه بیشتری داره،،بااینکه خیلی به من لطف داره ،،،که این برمیگرده به احساس عدم لیاقت من،،،،که البته این بی توجهی بسیار کمتر شده
چندین بار شنیدم که دوستان و آشنایان از برخورد من لذت بردند
ولی چراغ های چشمک زن زیبایی در زندگی ام پیدا شده است که بعداً میام براتون بنویسم
// ما یه شبه نمیتونیم تغییر کنیم و نتایج یه شبه نمیاد//
//معجزه ای از بیرون رخ نمیده،باید کار کنیم تا نتیجه بگیریم //
با سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته مهربان و دوست داشتنی
اول از همه خواستم تشکر کنم که فایل به این مهمی که آنقدر باارزش هست را بطور رایگان در اختیار ما قرار دادین
من در روابطم توی هر رابطه ای که وارد میشم اول رابطه همه چی عالیه و انگار من همونی بودم که اون طرف یه عمر دنبالش میگشته ولی بعد از ی مدت انگار که همه چی یهویی وبا بهونه های الکی تمام میشه و رابطه کاملا یکطرفه میشه
مورد دوم اینکه وارد رابطه که میشم طرف تا قبل از من از نظر مالی خوب بوده ولی من که می رم تو رابطه انگار من بد شانس باشم وضع مالی طرف میپکه و نابود میشه
مورد سوم اینکه من توی هر رابطه ای فکر میکنم من باید از خودم بگذرم و زیادی مهربونی و خوبی میکنم مثل مامانها که مراقب بچشون هستن
مورد چهارم اینکه در همه روابط توجه زیادی به من نمیشه و انگار اولویتهای من اصلا مهم نیست فقط خواسته های اونه که مهمه
ممنون از سایت بسیار ارزشمند شما که بسیار ارزشمنده
وبا سپاس فراوان از شما استاد عزیز و واقعا دوست داشتنی
چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟
برای پاسخ دقیق تر به سوال، به این جوانب فکر کن که: آیا می توانی یک سری الگوهای مشابه یا ویژگی های مشترک را در رفتار یا شخصیت آدمهایی پیدا کنی که با آنها در ارتباط هستی؟
با سلام
توی روابطم با دوستانم و یا همکارام سر کارم با افرادی هستم که بهترین هستن،از نظر اخلاقی ،کاری،متعهد و کار درست،یعنی همیشه از من یه پله یا چند پله بالاتر و من افتخار میکنم که همیشه با بهترین ها رفاقت دارم چون باعث میشه خودم رو بالاتر ببرم
اما همین افراد بعد یه مدت تبدیل میشن به ظالم و من مظلوم… احساس قربانی بودن دارم،خلا و تنهایی که هیچ کس نمیتونه پر کنه…توقع از اونها دارم،خودم بی نهایت محبت میکنم اما محبت هام نادیده گرفته میشه و من به شدت به خاطر وابسته شدن به اونها و توقع داشتن محکوم میشم….مدت هاست به این الگو پی بردم و چه ضربه ها که ازش نخوردم!!!
میدونید امروز خیلی به این موضوع فکر کردم،خیلی،فکر کردم به ریشه اش،کجا و چطور شد که من این الگو رو به وجود آوردم ،،،،چی شد این الگو رو انتخاب کردم؟؟
شاید قبلاً یه الگویی بوده که بهش نیاز داشتم،اما الان اون نیاز از بین رفته و من هنوز الگو رو حفظ کردم
به این نتیجه رسیدیم که من تو ذهنم خیلی خودم رو بچه فرض میکنم،تو ذهنم هنوز بزرگ نشدم…و یه بچه که لایق دوستای بزرگ نیست،یه بچه که نمیتونه همسر باشه،اصلا یه بچه که نمیتونه بچه داشته باشه….یه بچه باید بچگی کنه
شاید مسخره باشه،اما فکر میکنم یه جایی توی بچگیم جا موندم و دیگه نیومد بالا،،،اره مثل اکثر مردم جامعه تو خونه ای بزرگ شدم که واسه دختر و زن هیچ ارزشی قایل نبودن،من میوه چهارتا پسر بزرگ شدم ،با اینکه بچه سوم خانواده بودم اما هیچ وقت دیده نشدم،من در تمام طول بچگیم تنها بودم،بعدا فایل فقط روی خدا حساب کن،چنان غوغایی درونم به پا کرد که نگو
استاد میگفتن خدا در تمام روزهایی که تنها بودی،در تمام روزهایی که تنها بودی خدا دوستت داشته
اره من اون روزهای تنهایی خدا رو پیدا کردم ،اما نه خدای واقعی رو ،خدای مذهبیون رو،اما همین که میدونستم یه قدرتی هست بهم آرامش میداد،اما نمیدونستم باید ازش درخواست کنم،نمیدونستم میتونم فقط به خودش تکیه کنم،نمیدونستم اون بالاترین قدرت هاست ،قران رو می خوندم اما نمیفهمیدم چی میگه،اونم واسم یه خدای جبار بود
من اون ذهنیت بچه بودن رو انتخاب کرده بودم تا بقیه بهم محبت کنن،تا به من به عنوان یه بچه خوب توجه کنن،من ناجی بقیه باشم و بقیه ازم راضی باشن،من مظلوم باشم تا بقیه ازم حمایت کنن،من محتاج بودم،،،،اون روزها توی دعواها و کتک کاری های پدر و مادرم من بچگی رو انتخاب کردم تا آسیب نبینم،،،من ناجی رو انتخاب کردم تا دوست داشتنی باشم
اما همه اون انتخاب ها نا آگاهانه بود،من فقط هشت سالم بود که پدرم مادرم رو از خونه بیرون کرد و فرستاد شهرستان خونه پدر بزرگم وخودش با بقیه برادرام رفت گردش و من باید مراقب یه بچه یک ساله میبودم ،،،من تو نقش ناجی فرو رفتم،حتی الان که برادرکوچیکم ازدواج کرده شرایط طوری پیش رفت که اومد طبقه بالا و مستاجر ما شد
اما الان من می خوام بیام بیرون ،می خوام بزرگ شم،می دونم که تکامل می خواد
چند روز قبل مادرم زنگ زد و گفت پول داری تا سر ماه بهم قرض بدی؟نداشتم،گفتم ندارم که حتی اگر داشتم هم نمیدادم ،اما اگر کنه قبل بودم حتما قرض میکردم از دوستی یا از همسرم،و حتما پول رو یه جوری به مادرم میرسوندم
من خیلی از این ذهنیت ضربه خوردم،احساس بی ارزشی ،عدم لیاقت،اینکه بقیه اگر کاری واسم انجام میدم نمیتونم بپذیرم
یا اینکه اگر دیگران به من لطفی کنم خیلی وقت ها ناراحت میشم و حتی ناراحتم رو بهشون نشون میدم،اعتراض میکنم که چرا نداشتیم خودم کارم رو انجام بدم
من حتی نمیتونم صحبت های همسرم رو گوش بدم،چون فکر میکنم الان داره بهم ظلم میکنه الان داره من رو سرزنش میکنه و سناریوهای داغون تو ذهنم نوشته میشه
من دستان خدا رو رد میکنم،من جلوی ورود نعمت ها به زندگیم وایستادم….بعد خدا رو مقصر میدونم
خدایا به تو پناه میبرم،هدایتم کن
بنام خدای مهربونم
سلام استاد جونم
همون خدایی که هدایتم میکنه هر لحظه بهم گفت استاد داره با این فایل میزانِ نیاز به تایید بچه ها رو مورد تحقیق قرار میده
استاد یاد داستانِ اویس قَرنی افتادم که هرگز پیامبر و ندید اما در فرکانسِ پیامبر بود
استاد درسته شما را از نزدیک ندیدم اما قلبم ،قلبتون و حس میکنه و چقدر از دریافتِ این انرژی حس خوبی دارم
استاد ایمان دارم که دوره ی جدید ،بینظیره و قرارِ ی انقلاب جدید در نسل گذشته یی که به شدت احساسِ بی ارزشی دارن ایجاد کنه
و چقدر جهان به وجود شما افتخار میکنه
چقدر احساسِ فوق العاده یی دارم از اینکه در صراط المستقیم هستم
الهی بینهایت شکرت
الله مهربان پشت و پناهتون باشه مردِ بزرگ
بنام الله مهربان
سلام و عرض ادب دارم خدمت خواهر و جواهر ارزشمند سارای دوست داشتنی …
کامنت های شما رو با عشق می خونم و لذت میبرم. و هر موقع خواستم براتون بنویسم جهان اجازه نمیدادو فاصله داشتم با فرکانس شما .(همون داستان اویس )
خداوند رو شاکرم برای وجود شما و اون قلم تواناتون اون حس پاک و اون روح پاک پاکتون…
به شخصه دو ستتون دارم و بهتون عشق می ورزم.
دست تمام دوستان رو به گرمی میفشارم و با تک تک سلولهای بدنم شاکر خداوندم برای وجودشون…
به قول شهریار عزیز ”
با علی (ع ) خدا رو شناختم
مرسی که هستید
مرسی که نوشتید.
با امید به اینکه
همواره توفیق، رفیق، طریق سعادت، سیادت و سلامت شما باشد.
سلامتی و بهروزی
شما رو از خداوند متعال مسئلت دارم.
اندازه ی حس های قشنگت
دوست دارم.
امضای الله مهربان پای تک تک آرزوهات.
امیدوارم در زمان و مکان مناسب شما رو زیارت کنم .
انشاءالله