پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-07 06:28:452024-02-14 06:17:49پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربانم
سلام استاد جانم و مریم جانم
جواب سوال چهارم
چالش:
اصلا همین الان کلمشو نوشتم قفل کرد مغزم
مخصوصا تو مشکلات عاطفی و روابط وقتی چالشی پیش میاد کلا هنگ میکنم یا نمیدونم باید چیکار کنم یا دقیقا اون کار غلطه رو انجام میدم
عجول میشم
عصبی میشم
بی قرار میشم
مضطرب میشم
دنبال مقصرم
مخصوصا اگر تقصیر من باشه میخوام شونه خالی کنم واقعا ظرفیت اینکه من مثلا دختر خوبی نباشم و ایراد داشته باشم مقصر باشم و از بچگی نداشتم
نمیتونم اولویت بندی کنم تصمیم گیری کنم
نمیتونم خوب گوش کنم
درعوض چشم میبندم دهن باز میکنم متاسفانه
البته استاد همه اینا تا چندماه پیش خیلی وحشتناک زیاد بود و الان چندوقته خشم و اضطراب و اینارو دارم کنترل میکنم اما ریشه ای به باورهای اشتباهم نرسیدم
خلاصه که
کلا مغزم کاراییشو از دست میده تا میشه قلب و احساساتم فعال میشه و اکثر مواقع اشکم درمیاد
حالت تدافعی میگیرم
یعنی گاهی پیش اومده فرار کردم
گاهی دعوا و بحث کردم
و در نهایت همه اینا به ضررم بوده و پشیمون شدم
خیلیم به تکرار شدنشون فکر میکنم
بعد جدیدا چیزی که میشنوم اینه ،تو ذاتت شخصیتت خوب نیست
باسلام خدمت همه ی اعضای خانواده ی استاد عباس منش عزیز من قبل از تغییر و کار کردن روی خودم در شرایط استرس زای شدید و حتی شرایط یکم بد سریع واکنشی ک داشتم گریه ی شدید بود یعنی ساعتها یا حتی روزهایی را در حال گریه کردن بودم و این نتایج بدی و بیماری را برام ب همراه داشت و از وقتی تصمیم گرفتم و خواستم ک دیگه زجر نکشم و خوشحال و سالم زندگی کنم دستانی در زندگی ام امدند ک از لحظه ب لحظه ام لذت میبرم و اگه اون شرایط تکرار بشه گریه ک نمیکنم ب هیچ عنوان ممکنه چند لحظه ناراحت بشم و بریزم بهم یا در شرایط استرس زای شدید ک خداییش خیلی خیلی کم پیش میاد واکنشم الان اینجور شده ک ترک میکنم اون محیط یا شرایط را میرم ب ی محیط دیگه و سعی میکنم تو اون موقعیت نمونم و ب خودم یاد اوری کنم و صحبت کنم ک اگه همون کارهای قبلی را انجام بدم همون نتایج را میگیرم بنابراین سریع میام سراغ شنیدن فایلهای استاد عزیز و بخودم میگم چ کم کاری کردم ک اینطور نتیجه داده و البته خودم را سرزنش نمیکنم فقط ب خودم الارم میدم
سلام به همگی و استاد عزیزم.
بنده در زمان چالش بسیار استرس میگیرم طوریکه اشتهام کور میشود و دل پیچه میگیرم.
من اکثر اوقات از روبه رویی با چالش فراری هستم.
مثلا چندین سال است با اینکه در رشته کاریم تخصص دارم ومدرک مهندسی گرفته ام ولی اعتماد به نفسم از کسی که دیپلم هم نداشت پایین تر بود طوریکه موقع بستن قرارداد ایشان تقریبا 50 درصد بیشتر از من درخواست داد و مورد قبول کارفرما قرار گرفت.
بسیار ناراحت هستم که چرا تا به الان در همان لول کاری البته با تجربه بیشتر درجا زده ام.
دارم میبینم که همکاران دیگر در رشته های دیگر و بخشهای دیگر سمت کارشناسی دارند و عزت و احترام و جایگاه و حقوق بالا و جای پارک اختصاصی ولی من با تجربه بالا و تعهد کاری و نظم بالا و اخلاق عالی در پایینترین جایگاه شغلی قرار دارم.
حتی مدیر من که با سابقه آنجاست مدرک ندارد.
فقط یکی از دستگاههای آنجا را خوب بلد است همین.کار خاصی انجام نمیدهد.
از طرفی میترسم سرپرست یا مدیر جایی شوم چون احساس لیاقت دارم ولی اعتماد به نفس لازم را ندارم و میگویم که من این کار را نکرده ام و بلد نیستم.و بسیار برای من استرس زاست.
در کل از این وضعیت بسیار خسته شده ام و بسیار دوست دارم تا از این وضعیت رهایی یابم و جهش فوق العاده ای در کسب و کارم انجام دهم و درامد بسیار بالایی داشته باشم.
سلام به استاد عزیزم و بقیه دوستان
من تازگی هدایت شدم به کار کردن روی اینکه خدارو و قوانینش رو بهتر بشناسم دارم کتاب چگونه فکر خدارو بخونیم میخونم و تاحالا دوبار مطالعش کردم و همراهش دارم قران رو هم مطالعه میکنم و سعی میکنم با دیدگاه قانون جذب مطابقتش بدم
نمیگم عالیم خدارو شکر خداروشکر تازگی تو درک تکرار کردن یک موضوع بهتر شدم قبلا اصلا درک نمیکردم چرا باید تکرار کنم یک فایلو یک اگاهیو و از شما زیاد میشنیدم یا دوستان دیگه اما چون درک نمیکردم عمل هم نمیکردم اما الانم عالی نیستم و هنوز خیلی راه دارم ولی تو موضوع تکرار کردن مقاومتم کمتر شده خداروشکر منی ک تموم کردن کارا برام سخته تازگی شروع یک کار و ادامه دادن و به انتها رسوندنش برام اسونتر شده چون باور کردم من شخصیتن با پشتکار و تعهد بالا هستم در نتیجه اقدامات عملی ای که انجام دادم و از پسش تا انتها براومدم و به تازگی امتحامات دانشگاهم بودم که باموفقیت علی رغم تنگی زمان پشت سر گزاشتم و در نتیجه ازمونی که در سایت ازخودم گرفتم که تحلیلش این بود که درعین حال باورایی دارم ک ترمزن ک باعث شدن در عین این شخصیت باپشتکار و متعهدی ک دارم به نتیجه نرسم و بعد این سوال برام ایجاد شد ینی این ترمزا چین ؟
و فکر کنم امروز هدایت شدم به اینکه اروم اروم این ترمزارو بشناسم من قبلا وقتی میدیدم شما تو مقدمه فایل نوشتین این سوالارو بپرسین هیچی واقعن به ذهنم نمیومد و همیشه حس میکردم خب منک پاسخی ندارم ولش کن ولی اینبار چون جدی ترم از کنار این فایل که نشونم بود نگذشتم وقبل دیدن فایل کامنت اقا علی خوشدلو خوندم که نوشتن شاید بار اول سوال کنی هیچی به ذهنت نیاد اما هربار پاسخ بیشتری داری به همین دلیل تصمیم گرفتم بهش فکر کنم حتی ذهنم گفت الان مثلا فکر کنی جوابش به چه دردت میخوره و راستش هنوز دقیق نمیدونم پاسخ به این سوال قراره چیجوری منو به باورم برسونه و بعد تغییرش ولی خب چون تصمیم گرفتم سعی کنم به هرچی شما میگین عمل کنم پس پاسخ میدم و حداقلش اینه که بعدا که پیشرفت کردم میفهمم این رشدو و اینکه از کجا به کجا رسیدم
من در شرایطی که خیلی استرس زا هست در اغلب موارد چه واکنش و چه الگوی تکرارشونده ای دارم ؟
اتفاقا همین امروز و همین امشب اتفاقی افتاد ک یکم استرس زا بود و من کاری ک کردم مقصر دونستن دیگران بود و وقتی خوب فکر میکنم میبینم در اغلب موارد میخام از سرخودم ردش کنم و میندازم گردن بقیه و اینجوری استرسم کم میشه یا یکسری رفتارهایی دارم میرم سراغ یکسری چیزها که دوس ندارم واضح بگم یا دقیقا میخابم یاام غذا میخورم مثلا زمان امتحانا اگر نمیرسیدم امتحانیو خوب بخونم میگفتم تقصیر استاده مثلا فلان جور میخاد سوال طرح کنه سختگیره و …کلن یجوری سعی میکنم بهش فکر نکنم و از سرم ردش کنم
یا مثلا وقتی یک مسئولیتی گردنمه و خوب انجامش نمیدم
مثلا تو بحث سرکار رفتن خیلی ان تایم نیستم وقتی یکمی دیر میشه برام راحتتر اینه ک بگم مثلا اخه اینم تایم سرکار اومدنه چرا اینقد زود میگن بیا سرکار
در مواقع استرس زا به شدت تمرکزم میاد پایین جوری که انگار تو یک فضای دیگم و هیچی نیمفهمم اگر کسی باهام صحبت کنه یا چیزی بخاد تازه خیلی عصبانیم و دوس دارم تنها باشم یا مثلا دلم میخاد به دوستم زنگ بزنم و دلداریم بده
یااینکه در روابط عاطفی هم فکر میکنم تقصیر طرفه اگر مشکلی پیش بیاد هم اینکه اعتماد به نفسمم پایینه و مثلا فکر میکنم نکنه من یک مشکلی دارم که این اتفاق افتاده البته منطور از مشکل مشکل فرکانسی و درونی نیست مثلا باخودم میگم نکنه لایق نیستم یا کافی نیستم و دوست داشتنی نیستم و …
اما در واقع مشکل از فرکانسامه نه من
اما نقطه مثبتم اینه که ممولن خیلی تو این فضاها نمیمونم البته بسته به اینکه چه قدر روی خودم کار کرده باشم و اون لحظه یا اخیرا تو چ فضایی بودم ینی ذهنمو کنترل میکردم یا ن واکنشم متفاوته
ممولن زمانایی ک رو خودم کارمیکنم مثل الان به خاطر تعهدی ک به مسیر دارم اولش عصابم خورد میشه میندازم تقصیر بقیه فوش میدم و تازه خود سرزنشیم خیلی میگیرم ولی بعدش مثلا در عرض نیم ساعت یکساعت مثل امشب سعی میکنم تمرکز کنم و به اصل موضوع فکر کنم و راه حلشو پیدا کنم راه حل منطقی و جواب منطقی
و به نظرم بهترین پاسخ به این سوال تقریبن برای هرکسی که واکنش نادلخاهی در مواقع استرس زا داره این باوره که خودشو به صورت صد در صد خالق زندگیش نمیدونه از جمله خودم
الانکه نگا کردم و کامنتمو دوباره خوندم دیدم ریشه اصلی این رفتارها دقیقن از اینه که کنترل اتفاقاتو در دست خودم نمیدونم و فکر میکنم یک عامل بیرونی شرایطو رقم میزنه اصلا براهمینم واکنش مناسبی نداری
ولی وقتی بدونی که تو داری اتفاقاتو رقم میزنی اگر یک اتفاق بدیم بیفته کسی که خیلی قبول داشته باشه خودشه ک همه چیو رقم میزنه به نظرم میزان استرسش به حداقل میرسه و سریع تمرکز میکنه و فکر میکنه چرا این اتفاق افتاد ؟من چه فرکانسی فرستادم؟چطور میتونم این مشکلو حل کنم ؟
پس مشخصه من هنوز خیلی راه دارم تا باور کنم من خالق صد در صد تمام شرایط زندگیم هستم
خداروشکر برای هدایتم به این فایل و پاسخی که بهش دادم امیدوارم براتون مفید باشه براخودم که قطعن هست خصوصن وقتی دراینده برگردم و بخونم شاهد پیشرفتم هستم و اینکه بیشتر باور کردم که من تنها خالق صد در صد شرایط زندگیمم
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و بقیه دوستان
جواب من به سوال این فایل
اگ به چالش برخورد کنی اغلب چه واکنشی نشون میدی ؟
من به محض برخورد با چالش احساس قربانی شدن و ضعف و خود سرزنشی بهم دست میده و حس میکنم جهان یا خدا با من مشکل داره و یه جورایی ناامید میشم کلا
این احساس تا وقتی ک قانون رو به یاد بیارم و آگاهانه سعی کنم به قانون عمل کنم باهام هست
حالا وقتی آگاه میشم چیکار میکنم
البته ممکنه این به یاد آوردن من چندساعت طول بکشه یا حتی چند روز بستگی داره به میزان شدت ناراحت کننده اون موضوع
کاری ک انجام میدم میام مچ ذهن مو میگیرم و اول تمرکزمو از روی اون موضوع ناراحت کننده برمیدارم تا یکم دسترسی احساسی به افکار بهتر پیدا کنم ، بعد ک یه ذره حالم بهتر شد چالش های گذشته ک بهش برخوردم و تونستم مسائل رو حل کنم به یاد میارم و میگم من همون آدمم ک تونستم اون مسائل رو حل کنم یا از پس اون چالش ها بربیام ، خداوند کمک میکنه
قبلاً ک قانون رو نمیدونستم خب این سیکل معیوب تا بی نهایت ادامه داشت مثلا اون احساس قربانی شدن و احساس بی ارزشی منو میکشوند به سمت سیگار و مشروب و مواد مخدر ک آروم شم
اما خداروشکر وقتی قانون رو درک کردم فقط سختی کارم به یاد آوردن قانون و عمل کردن بهش هست
بنام تنها قدرت هستی که منبع هر خیری هست
سلام و عرض ادب به استاد خوشتیپ و خانم شایسته خوش فورم و بروبچه های خوش فکر این بهشت
لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
خدایا تو پاک و منزه هستی من با افکار و باورها و رفتارهای اشتباهم فرکانس های غلط فرستادم و نتیجش این بار سنگینیست که کمرم را خم کرده
امیدوارم منم بزودی مشمول اون بندگان خوب تو قرار بگیرم و مثل خیلی از اعضای این سایت که به مصداق “و وزضعنا عنک وزرک الذی انقض ظهرک” بارهای سنگین رو از دوششون برداشتی بارهاییکه کمرشان را خم کرده بود
امروز پرسش چهارم رو باید جواب بدم
نمیدونم چرا 3 سال شد و هنوز جوابم رو نگرفتم
اما کور سویی از امید هنوز در قلبم هست
با نجوا های شیطان همیشه دست به گریبانم
دیروز گفت دیگه بسه تا حالا باید یک نشونه ای برات میداد دیگه رهات کرده و … منم مثل همیشه به مقابله پرداختم و بهش گفتم ماودعک ربک و ما قلی
استاد میگه در مواجهه با شرایط استرس زا چه واکنشی دارید؟
قبلنا خیلی زیاد بهم میریختم و این بهم ریختگی خیلی طولانی میشد
الان بهم میریزم اما به مدت کمتر
خوب بستگی داره به نوعیت چالش
در مقابل بعضی چالش ها استغفار میکنم و نفس عمیق میکشم تا از کوره در نرم
در مقابل بعضی چالش ها تمام تلاشم رو میکنم تا آتیشش رو خاموشش کنم یا وضعیت رو حداقل آرومتر کنم
در مقابل بعضی چالش ها عصبی میشم و چون درونگرا هستم در درونم عصبانی میشم یا بشدت انرژیم افت میکنه و غمگینم
در مقابل بعضی چالش ها فقط الخیر فی ما وقع میگم و تلاش میکنم ذهنم رو منحرف کنم از واقعه
در مقابل بعضی چالش ها چاره ای جز تحمل ندارم
در مقابل بعضی چالش ها مثل ضرر یا بدهکاری مجبورم پیش دیگران رو بندازم مثلا ازشون قرض بگیرم تا فشار رو کم کنم گرچه در درونم فقط خدا رو اصل میبینم و بقیه رو وسیله ای از طرف خدا
اما نقطه مشترک در مقابله همه چالش ها اینه که خدا
به یادم میاد و از خدا کمک میخوام
خدایا مثل موسی عزیزت منم دستم از همه جا کوتاست و به هر خیری از جانب تو فقیرم
ای که گفتی “الیس الله به کاف عبده؟”
جوابم مشخصه من که جز تو کسی ندارم که بخوام بگم تو نه اون
جستجو ادامه دارد و پیش میریم
دوستتون دارم
به نام خدایم
تو بنویس️
سلام به استاد جان و استاد مریم مهر بانو
استاد جونم ،جونم برات بگه که دیروز دخترم داشت یه انیمیشن نگاه می کرد و من یه قسمتشو شنیدم و الله اکبر از این همزمانی ها
همسر پادشاه از دخترک پرسید تو شرایط استرس زا تو چی کار می کنی؟ دخترک گفت اصولا خیلی بی منطق میشم
و نشانه امروز من هم این فایل بود.
و حالا من تو شرایط استرس زا چی کار می کنم ؟
من چندین سالی هست که دست و پا شکسته روی خودم کار می کنم تو بعضی جا ها خوبم تو بعضی جا ها نه .من اصولا حرف نمی زنم و روزه سکوت میگیرم میرم تو قیافه و چند روزی تو قیافه هستم و چون همسرم هم مثل خودم هست چند روزی جنگ سرد داریم ( البته یه اشکالی داشت این باعث میشد من حرف نزنم و از همسرم دلگیر باشم که چرا تو از من نمی پرسی که چی شده )در حقیقت سکوت من از جنبه درستش نبوده الان هم تقریبا همین طوری هستم من با سکوت اشغال ها رو زیر مبل میکنم
-از یه طرف دیگه من اصولا دیگه خیلی به دیگران کاری ندارم چون تا حدودی قبول کردم که همه چی با خودمه مسئولیت با منه ولی ولی هنوز از خدا ناراحتم و تمام مشکلات را به گردن اون میاندازم
یعنی این حس قربانی بودن را به گردن خداوند و کائنات میاندازم.
-یه مسله دیگه که هست من متوجه میشم سرچشمه چالش ها خودم هستم و به همین دلیل تقریبا واکنش ناجوری با دیگران ندارم اما برای تغیر باورها هم تقریبا کار خاصی نمی کنم.
-پیاده روی میرم و با بغض و گریه با خدا حرف میزنم که دیدی… تو باید کمک میکردی …
-باشگاه میرم
-اشتهامو از دست میدم
مینویسم اون حال بد رو تقریبا میفهمم چرا اون مشکل بوجود امده و اروم میشم(من خیلی منویسم واقعاا میتونم بگم نوشتن برای من شفا ست)
خلاصه بعد از تمام این بغض و اشک ها وحس قربانی بودن توسط خدا مسولیتم رو بر می دارم و میگم چرا این اتفاق افتاده؟ کدوم باور باعث اون شده؟کجا من خودم همین طوری ام؟ کجا خودم این کارو دارم انجام میدم؟
و اکثر مواقع سرچشمه ترس، شرک، از دست دادن،
خودتو لایق ندونستن
و شاید بزر
دیشب یه تضادی با همسرم برخوردم با ارامش حرف هامو زدم می دونستم خیلی هاش ذهنیه ولی گفتم و میدونستم دنبال مقصر هستم ولی باز گفتم و نکته خوب ماجرا این بود که من حرف زدم هر چند ذهنی هر چند دنبال مقصر بودن با اینکه اگاه هم خودم هستم این حرف زدن نشانه خوبی بود برام تا سرکوب نکنم خودم را
فهمیدم من ترس دارم من همیشه منطقی با یک سری مسایل بر خورد میکنم
(من می ترسم رابطه و زندگی ام از دست بره ولی مکانیزم دفاعی ام میگه باشه هر وقت خواستیم به راحتی جدا بشیم اینو از زمان دوستی به همسرم گفتم اگر به هردلیلی دیگه همدیگر دوست نداشتیم به راحتی جدا شیم و به هم اسیب نزنیم حتا اگر پشیمون شدیم و خواستیم با کس دیگه باشیم
خلاصه فهمیدم از ترسم بوده و این جوری از خودم محافظت می کردم)
دیشب بعد از اون تضاد اومدم تو سایت و چقدر کامنت های بچه ها رو خوندم وایییی الهی دست همتون طلا چقدر عالی بود و چقدر اروم شدم
قران هم خوندم در دو فاصله زمانی نکته جالب
هر دو بار اون قسمت های اومد که موسی و خضر باهم مسافرت میرن و موسی دلایل کارهای خضر و نمیدونه
یهو نصف شب یادم افتاد چرا این ایه ها اومد چرا دوبار و اصلا هیچ ربطی به حال و احوال من نداشتند و هیچ ارامشی هم برام نیاورد
نصف شب که از خواب بیدار شدم گفتم خدا جونم چرا این ایات و خوندم من فکر کردم یه چیزی میگی من ارام بشم
فرمودن که تو ام مثل موسی جان هستی حکمت کار ها رو نمی دونی سکوت کن و برو جلو
خلاصه که ایشان دهانم دوختند
و شروع به تکرار باورهای توحیدی کردم
خدا همه کاره است
قدرت دست خداست و لاغیر
هر اتفاقی بیافته قطعا به خیر و صلاح منه
الخیر فی ماوقعه
این تضاد ها لباس مبدل هستند در ظاهر زشتن اما در درونشون گنج ها نهفته است
از امداد و نیروهای غیبی (تضاد ها اتفاقات ناخوشایند)خدا نترسم حوادث تلخ هم امداد و نیروی غیبی الله هستند
این جاها باید عمل کنم اگه عمل نکنم من همون ادم قبلی ام
اگه می خوام تغییر کنم نباید مثل جامعه واکنش نشون بدم
برعکس باید عمل کنم دقیقا جهت مخالف
قال کلا
(وای استاد جون این باور توی فایل اخرتون در مورد موسی بود بههم الهام شد عجب باور شیرینی عجب قدرتی فقط یک کلمه
کلا
الله اکبر که خدا راهش حرفش اسانیه
با یک کلمه قدرت خودشو نشون میده
اونجا که موسی نقاط ضعف خودشو گفت که از دیدگاه ذهن هم چقدر درست بود و خداوند فقط یک کلمه گفت
قال کلا
(فرمود این طور نیست)
هر چی او نجوا ها رشته بودند پنبه کرد با کلا
منم تا نجوا میان میگم قال کلا…..️
و این بیت از پروین جان اعتصامی ناب
وحی امد این چه فکر باطل است
میگه اها راست میگه دیگه اخه این چه فکریه نجوا جان
بیا برو
رهرو ما اینک اندر منزل است .
الهی شکرت شکرت شکرت
عاشقتممممم خدا جونم من و رها نکنیا ️
به نام خدای نور
سلام به استادعزیزم و خانم شایسته عزیزم.
راستش من الان یه چالشی رو دارم میگذرونم که بشدت نیاز به کنترل ذهن داره کل امروزو ذهنم کنترل کردم فایل گوش دادم همزمان توی کارمورد علاقم تمرین کردم یجوری سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم و کلا خودمومشغول کردم ولی دیگه تا یساعت پیش نتونستم و زدم زیرگریه معمولا با چالشای زندگی که روبه رو میشم خیلی ساکت میشم میرم توخودم و هیچی نمیگم و بیشتر وقتا جسمم پیش بقیس ولی ذهنم و روحم یجا دیگس و درگیر اینم که چطور حلش کنم و آخرسربه این میرسم که واقعا نمیخوام انقدر خودمو اذیت کنم و تسلیمم و میخوام خدا برام حلش کنه.
استادمن ازبچگی کلا خیلی اروم و ریلکس بودم وقتایم که استرس میگیرم ساکت میشم و چیزی نمیگم و اطرافیانم که خیلی بهم نزدیکن ازاون ساکت شدنم میفهمن که ترس و استرس اومده سراغم و وقتاییم که ازپس ذهنم دیگه برنیام میزنم زیرگریه واقعا تهش دیگه همینه و بعد اونم دیگه واقعا اکثر مواقع بیخیالش میشم و راجبش مینویسم باخدا حرف میزنم و ترجیح میدم وا بدم تا اینکه ذهنمو با اون همه نجوا بمب باران کنم البته اینم بگم استادعزیزم این ری اکشنا بعد ازآشنایی باشماس بعد ازاینه که یادگرفتم تسلیم خداوند باشم و بجاش توحیدمو قوی ترکنم.
قبل ازاشنایی باشما واقعا اون نجواها و حرفای ذهنم حالمو خییلی بدترمیکرد و راجبشون با بقیه حرف میزدم که بعد اونم حالم خیلی بدترمیشدولی خداروشکر الان ری اکشنام خیلی بهتره و کلا یادگرفتم غر نزنم و میگم اگه قراره راجب این چالشم با کسی حرف بزنم ناخوادگاه غر زدنم پیش میاد پس هیچی نگو و همون روند ساکت بودن و کلنجاررفتن با خودت رو ادامه بده.
استاد ایناییم که گفتم ممکنه برای یه زمان کوتاهی ذهنم رو درگیرکنه و اصلا اینطور نیست کل روز رو درگیرش باشم مثلا امروز که تا حدودی توی کنترل ذهن موفق بودم و بعد اینکه دیگه ازپس ذهنم برنیومدم و زدم زیرگریه یه کوچولو بعدش اشکامو پاک کردم و نشستم ویدیو برای پیج کاریم ادیت زدم و نتجشم خداروشکر خیلی خوبشد.
اون ریلکسی و بیخیالی و اروم بودنی که ازبچگی بام بوده خیلی بهم کمک میکنه توی کنترل ذهنم کنترل خشمم وبه همین دلیله اکثرمواقع احساسی رفتارنمیکنم و بنظر خودم خیلی شخصیت قوی دارم و همیشه سپاسگذارخداوندم بخاطر این شخصیت قوی و خوبی که به من داده استادعزیزم ازشماهم سپاسگذارم که حرف های شما پابه پای من بودن برای ساختن این شخصیت قوی خداروشکر که توی این مسیر قرارگرفتم.
امروز باچالش مالی و فراوانی درگیر بودم البته یه مدت زمانیه که درگیرشم و دارم روی خودم کارمیکنم و سعی میکنم عجله نکنم، توی این کار موفقم؟تاحدودی و وقتی بهش فکرمیکنم یجوری توی ذهنم جنگی به پا میشه که سنگینی شو روی قلبم حس میکنم و با خودم زمزمه میکنم عاطی توسال هاست با باورهای کمبود بزرگ شدی بنظرت توی یکی دوروز میتونی تغیرشون بدی؟نه تکامل میخواد پس عجله نکن عجله ای درکارنیست و ازلحظاتت بیشتر لذت ببر.
من میگم خدایی که تااینجا رسوندتم بقیشم هدایتم میکنه و وقتی با این تضاد روبه روم کرده راه حلشم هست من فقط باید یادبگیرم خودم پول بسازم پول ساختن کارسختی نیست من کار مورد علاقم رو دارم ازانجام دادم اون لذت میبرم و پول میسازم چی ازاین راحت تر؟
میگی چطور قراره پول بسازی وقتی مشتری نداری؟منم بت میگم خداوند مالک اسمان ها و زمینه و این قدرت رو داره ازجایی که فکرش رو نمیکنمم بهم مشتری بده و رزق روزی هرروزم رو بهم بده مثل سری های قبل پس لطفا انقد تقلا نکن خودت مشتری گیر بیاری و توبجاش باید باورهای مالی که نوشتی رو هعی تکرار کنی میدونی چرا؟
چون یه باور با تکرار فراوان ساخته میشه و من با تکرار این باورهای مالی باورهای خوبی درجهت پول ساختن میسازم.
من از وقتی به دنیا اومدم باورهایی توسط خانواده جامعه و… برام ساخته شده ولی الان من اگااااهانه میخوام باورهامو بسازم و خداوند این قدرت خلق کنندگی رو به من داده.
توی کامنتا یه جمله خوندم که میگه(ما نمتونیم چیزی رودفع کنیم،فقط میتونیم جذب کنیم)و خیلی باش ارتباط برقرارکردم.
من برای حال بهترخیلی تصویر سازی میکنم ازاونجایی هم که عاشق اهنگم این دوتارو باهم ترکیب میکنم و گاهی هم میرقصم و بعد ازاون واقعا حالم خوبه و انرژیم بالا وقتاییم که میخوام جلوی فکر کردن به ناخواسته رو بگیرم خیلی اینکارارو انجام میدم خدایاشکرت که توتنهایی خودمم میتونم حالمو خوب کنم و حال خوبم وابسته به یه شخص دیگه ای نیست.
شاد،سلامت،موفق و ثروتمند باشید.
به نام خدا و سلام به استاد عزیز و شایسته بانو
من به الگوهای تکرار شونده زندگیم فکر کردم و تا الان پنج مورد پیدا کردم که واسم در زمانهای مختلف اتفاق میفته و به تکرارشون عادت کردم قطعا هرچی بیشتر فکر کنم الگوهای بیشتری هم پیدا میکنم
فقط سوالم اینه چطور این زنجیره تکرار رو قطع کنم و در جهت بهبود تغییرشون بدم؟
راجب سوال استاد هم باید بگم من درشرایط استرس زا؛ سریع تپش قلب میگیرم و دستام میلرزه و معدم بهم میریزه ، یکی دوساعت باید با خودم تنها باشم و کلی خودخوری میکنم حتی ممکنه گریه کنم. بعد یکی دوساعت باید با یکی حرف بزنم تا یکم اروم شم
اما قلبا از این نوع واکنشم اصلا راضی نیستم و دوست دارم خیلی قوی تر و محکم تر برخورد کنم چونکهجدیدا حساس تر شدم و خیلی زود بهم میریزم
ممنون میشم اگر کسی پیشنهادی از دوره استاد داره که بتونه راهنماییم کنه بگه
سلام و عرض عشق به استادم، بانو شایسته عزیز و دوستان
من هم مثل سایر دوستان خیلی علاقه دارم که راهکار رد شدن ازین روند تکراری ناخوشایند رو یاد بگیرم و بفهمم چه باورهایی منو به سمت بهبود سوق میده.
در مورد سوال است بخش باید عرض کنم
من در مواقع استرس زا و چالشی
اول از همه عصبی میشم
البته کاملا بستگی به موضوع اون مورد داره
و شدت و ضعف اون ری اکشنم متفاوته
ولی معمولا عصبانی میشم و غر میزنم و بقول استاد دنبال مقصر میگردم و ممکنه نیش و کنایه بزنم ، تذکر بدم ،
انگار که خودم هیچ موقع مقصر چیزی نبودم!!
ولی انصافا بعدش سعی میکنم خودم و اطرافیانم رو آروم کنم و ذهنم شروع میکنه به آلارم دادن که دختر داری از مسیر خارج میشی ،
پس سعی میکنم منطقی کنم اون شرایط و دنبال بهترین راه میگردم
و خدارو شکر غیر از خشم ، خیلی احساساتی یا غیرقابل کنترل نمیشم و سعی میکنم خودمو بزارم جای اون شخص یا هرچیزی
و به نوعی خودم رو آرام میکنم و اجازه نمیدم خیلی ادامه دار بشه.
البته این هم باید بگم
اگر دیدم بقیه جای من درحال غر زدن و مقصر دانستن و متشنج کردن فضا هستند،
من سعی میکنم مثل اونها رفتار نکنم و برای تراز شدن ترازو سعی میکنم کمک کنم که بهبود بدم جای غر.
مرسی از همه