پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-07 06:28:452024-02-14 06:17:49پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا ی مهربان، غفور و صبور و بخشنده و ریلکس در برابر رفتارهای افراد که نه شادی بیش از حد مون خدا رو پر هیجان و احساساتی میکنه نه غم و اندوه و گریه و زاری ما در احساساتی کردن خدا تاثیرداره ،بلکه حال و احساس ما چه خوب چه بدش فقط برای ما اتفاقات هم سنگ و هم فرکانس با افکار و باور هایمان را رقم میزند نه برای خدا .
تمام اتفاقات زندگی ام را خودم با ارسال فرکانس هایم رقم میزنم .
من هستم که زندگی هر روزم را ،سرنوشتم را ،اتفاقات قشنگ وبد زندگی ام را رقم میزنم ،ممممننننننننننننن،نه هیچ عامل بیرونی دیگری ،مثل افراد ،مثل وضعیت اقتصادی کشور ،وضعیت هوا ،وضعیت دلار ، یا فرهنگی که در جامعه ما هست این ها همه عوامل بیرون از من هستند وهیچ قدرتی در عوض کردن شرایط زندگی ام ندارند ،هیچ قدرتی ،هیچ قدرتی وجود ندارد به غیر از قدرت درونی خودم ، به غیر از افکار و باور هایم ،
استاد عزیزم از تکرار این صحبت های قشنگی که اولِ این چهار قسمت از الگو های تکرار شونده دارید میزنید خیلی واضح و روشن به ما میگویید که ما عقل سر مون بیاد این خودمون هستیم که افسار ذهنمون رو در دست داریم پس خودمون به هر جا که خواستیم ذهن را هدایت میکنیم .هیچ عامل بیرونی وجود نداره ،
وخیلی واضح به من میگید که تو باید هر لحظه این جمله ها و این صحبت ها رو به خودت بگی .وچقدر برای شما استاد عزیزم تکرار باور های درست لذت بخشه و هیچ وقت صحبت هاتون عوض نمیشه
همیشه اصل و اساس قانون رو هی برای خودتون تکرار میکنید .من از متن روی فایل میگم اخ جون یک فایل جدید. اما وقتی گوش میدهم با خودم میگم عه این صحبت ها رو که تو فایل قبلی هم گفته بود میگم نکنه من دوباره و سه باره دانلودش کردم اما وقتی گوش میدم یه زنگی تو گوشم میخوره که بابا اگر میگی تکراریه پس چرا هنوز تو گذشته ها سیر میکنی پس چرا حرفای استاد خیلی سخت تو کلت میره .
پس باید این مسئله را خیل سهل نپنداری ،وسفت و سخت بچسبی به حل ریشه ای مسأله.
هر شرایطی که پیش میاد خودمون هستیم که با واکنش نشون دادن ما نسبت به ان مسایل به وجود می اوریم .
با باور های بنیادینمان شرایط رو رقم میزنیم ،
یک سوال خیلی مهمم دیگر
وقتی به یک شرایط به شدت استرس زا بر میخورید چه واکنشی نشون میدی ؟؟!!یعنی الگوی تکرار شونده ات در این جور مواقع چیه ؟!
من ادمی هستم که الگو های تکرار شونده ام اینها هستند 1-معمولا استرس شدید در زندگی من فراوان هست خیلی هم از بابت این قضیه سر درگمم که چطوریه که باید این همه در طول روز به دلایل مختلف عصبانیت من بره رو صد
2-چرا باید این همه کنترل افکار و رفتار هایم از دستم خارج بشه
3-چرا من بیشتر اوقات با بچه هایم دعوا کنم
چرا در برابر شیطنت و بازیگوشی بچه ها اینقدر به هم بریزم اینقدر قدرت کنترل افکارم از دستتم خارج بشه ،چی میشه که من این طوری میشم؟چرا خیلی ها این طوری نیستند ،
چرا خیلی ها در برابر مشکلات و تضاد ها و چالش ها میتوانند ریلکس باشند ،
چطور میتونم جواب این سوالات را پیدا کنم .؟؟
معلومه باید هواسم روی خودم باشه نه روی رفتار های بقیه نسبت به من ،رفتار های بقیه آینه رفتار های من هستند ،انعکاس رفتار های من هستند .
استاد عزیزم من وقتی عصبانی و استرسی میشوم بی برو برگرد ضعف شدیدی وجودم رو فرا میگیره باور میکنم که من ضعیفم .قدرتی در کنترل شرایط ندارم ، ناخود اگاه میزنم زیر گریه هی اون اتفاق رو برای خودم مرور میکنم هی میزنم زیر گریه اما همون لحظه های هم که. گریه میکنم به خودم میگم من الان چرا گریه میکنم
چرا اینقدر ضعیفم ،اما ذهن باز دلیلی برایم میاورد:که چون ضعیف و ناتوانم ،چون بدبختم ،چون بی شانسم ،چون قربانی شرایط شدم ،اعتماد به نفسم به کل فروپاشی میکنه در لحظه عصبانیت ،
چقدرررررر طولش میدم تا حالم رو خوب کنم ،چقدر به درو دیوار و وسایل خونه گیر میدم پرتشون میکنم ،در شستن ظرفها همشون رو به هم میکوبم ،خدایی ناکرده همون لحظه طفلای معصوم من دوتا دختر هام بیان چیزی بخوان بهشون با صدای بلند و خشن حرف میزنم و میگم ساکت شین الان اعصابم خورده. حال و حوصله شما ها رو دیگه ندارم ، با من یکی کاری نداشته باشید بزارین تو حال خودم باشم
دوست دارم تو تنهایی خودم برم گریه کنم .گلایه و شکایات رو پیش خدا ببرم .
همه میفهممد که الان یه چیزیم شده از حال و قیافه و طرز صحبتم طرز رفتارم مشخصه ،
برعکس وقتی عصبانی میشم هی بقیه بیشتر سعی دارند که رو مخ من راه برند ، هی کاری کنند که بیشتر عصبانی بشم .
در موقعی که یه استباهم بخواد رو بشه کلی پیش خودم تو ذهن خودم با طرف صحبت میکنم که ببخش من مقصرم دیگه تکرار نمیشه ،
وچقدر ارامشم تا دوسه روز به هم میخوره و حالم بده همش تو خونه راه میرم دوست دارم یا هیچ کی نباشه یا هم کسی باشه که برای من دل بسوزونه ،نه اینکه سرزنشم کنه
اخر،،، بعد دوسه روز به خودم میام میبینم که با این کارها هیچ نتیجه ای نگرفتم که هیچ تازه بدتر هم شدم خوب که گریه هامو میکنم به بچه هام گیر میدم و حتی اون ها رو از یه سری چیزها محروم میکنم . به خودم میام که چقدر اشتباه کردم چرا من این رفتار ها رو دارم ،
دیگه تکرار نمیشه قول میدم که تکرار نشه ،،،اما دوباره و دوباره ،تکرار میشه
قبلا خیلی خیلی شدید و با تعداد بیشتر بود این الگو برام
اما حالا شروع میکنم به ظرف شستن ،جارو زدن ، به باغچه آب دادن ، کندن علف های هرز باغچه ، فایل گوش دادن ، کامنت نوشتن ، تو دفتر نوشتن و سپاسگزاری نعمت ها. اما هنوز الگوی تکراری من نشدند که ناخود اگاه شکر گزاری کنم ، الگوی تکراری من نشدن که حالو احساسم را سریع با بازی با دخترهام خوب نگه دارم .
الگو نشده برام که برم دوش اب سرد بگیرم
الگو تکراری من نشده که پیاده روی کنم آهنگ قشنک و مثبت گوش بدهم . وچقدر با وجود رفتار ها و الگوهای تکرار شونده منفی زندگی برایم رنج اور می شود ،
وچقدر فراموش کار میشوم برای اینکه من عباسمنشی هستم وفراموش کار هستم برای اینکه مسیر من جدا ست ،. مسیر من مسیری به سمت موفقیت هست.
وچقدر حاضر میشوم به خودم صدمه بزنم با دست های خودم مسیر را برای خودم سخت کنم .
من تغییر کردم اما نه اونقدری که راضی باشم. از خودم
همه ی عزیزان را به خدای بزرگ میسپارم
برای خودم ارزوی بهترین ها رو دارم
استاد عزیزم سلااااام. بسیاااار ممنون از این همه تلاش برای اینکه ما خودمون رو بهتر بهتر بشناسیم تا بتونیم هر روز لذتمون از زندگی رو بیشتر کنیم.
استاد من که تا قبل از آشنایی با آموزش های شما، معروف بودم به اشکش لب مشکش، است …و در تمام ناراحتی هایم و استرس ها، 80 درصد گریه گریه گریه ….
ولی به لطف خدا که با آموزش های ناب شما آشنا شده ام، خیلی خیلی زیاد کم شده است و اگر هم گاهی اوقات از شدت موضوع به گریه می افتم، زود از اون حال در میام و به حال عادی برمیگردم و اکثرا هم در اوج ناراحتی هایم، سکوت دارم و تو خلوت خودم هستم. که بعضی اوقات دوستان وقتی میفهمن که من تو اوج اون تضاد بوده ام، میگن تو چطوری تا الان هیچی نگفته بودی. یعنی به جورایی در خلوت خودم میرم تا اون موضوع به حدی برام حل بشه … بعد شاید یکم بتونم ازش حرف بزنم که انشاا… اون هم هر وقت تونستم از تضادم صحبت نکنم، خیلی برام بهتر بوده و. …. خدا رو سپاس
البته استاد من وقتی تو خلوت خودم در اوج استریک میرم، خیلی نمیتونم به فعالیت هایی مثل ورزش کردنم، سنتور تمرین کردنم، برسم. یعنی اصلا نمیتونم تمرکز کنم.
به امید هر چه بهتر شدن حال درونمون
در پناه خدای عشق ها
شیما
به نام رب العالمین
سلام استاد عزیزم مریم جان و دوستان خوبم
خدا رو شکر به خاطر اینکه این فایل رو شنیدم و توفیق درک آگاهی هاش رو پیدا کردم انشالله بهش عمل کنم.
استاد ازتون بسیار سپاسگزارم که این سری فایل ها رو تهیه میکنید تا ما بهتر درونمون و خودمون رو زیر ذره بین ببریم و بهتر خودمون رو و دلایل نتایجمون رو بشناسیم.به لطف خدا و شما هر چی من جلوتر میرم درکم از قانون بهتر میشه و خدا رو شکر بیشتر و بهتر به قانون عمل میکنم.
وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟
خدا رو شکر شرایط استرس زیادی در زندگیم نبوده من از کودکی دختر آرام و ساکتی بودم و یادم نمیاد در شرایط استرس با کسی صحبت کرده باشم یا عصبانی شده باشم ولی همیشه به اصطلاح توی خودم میریختم و با خودم حرف میزدم و ما خودآگاه خودم رو مسئول شرایطم میدونستم و در ذهنم یا در جای خلوتی در تنهایی با خدا حرف میزدم گاهی گریه میکردم البته دوست نداشتم کسی گریه ام رو ببینه و ازش کمک میخواستم و میدونستم که خدا میتونه کمکم کنه مثل اینکه از ابتدا یه چیزی توی وجودم بود که هیچ وقت تمایل به بازگویی مسئله ام با کسی نداشتم و از بیس این رو قبول داشتم که فقط خدا میتونه کمکم کنه البته اون موقع من این کار رو ناآگاهانه انجام میدادم…
الان که به لطف رب العالمین و شما استاد عزیزم قانون رو به یاد آوردم و درکش کردم میتونم بگم یادم نمیاد شرایط استرس برام پیش اومده باشه البته تضادها هستند اما من دیگه اون آدم قبلی نیستم اگه قبلا از روی ناراحتی به خدا پناه میبردم و کمک میخواستم الان می دونم که این مسئله میخواد منو بزرگتر کنه پس از همون ابتدا آگاهانه ذهنم رو مدیریت میکنم و انگار یه ندایی توی قلبم همواره با من صحبت میکنه که آرومم در این شرایط آنقدر که اطرافیانم از این همه خونسردی من تعجب میکنن استرسی در وجودم نمیاد و بلا فاصله میرم دنبال حلش و از خدا کمک میخوام و ایمان دارم اگه به هدایتش عمل کنم جواب میگیرم.
هدایت میخوام و ایمان دارم به راحتی هدایت میشم به مسیر آسانی ها قبلا اگر من از خدا کمک میخواستم شناخت درستی در موردش نداشتم اما الان خدای من خیلی تغییر کرده چون خودم تغییر کردم .بسیار از شما ممنونم که کمکم کردید رب العالمین رو بهتر بشناسم الان بیشتر و بهتر درک کردم که ریشه تمام ناخواسته های زندگیم به دلیل شناخت نادرستی بوده که از خدا داشتم خیلی خوشحالم که الان بهتر خدا رو میشناسم از خدا میخوام هر روز درکم رو نسبت به شناختش بیشتر کنه تا شرک های وجودم رو بیشتر بشناسیم و برطرف کنم.
استاد عزیزم خیلی از شما سپاسگزارم درسته فاصله زیاده ولی قلبها به هم نزدیکه دوستتون دارم انشاالله همواره در پناه رب العالمین شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام
درمورد سوال این جلسه:
من قبلا وقتی ب شرایط ناراحت کننده یا استرس زایی میرسیدم اکثر اوقات گریه میکردم،ب شدت بغض میکردم و ناراحت میشدم، یا خیلی مواقع صحنه رو ترک میکردم و سعی میکردم از اون محیط خارج بشم ، یا همیشه وقتی تو شرایط سخت قرار میگیرم ،از بقیه فاصله میگیرم ، یه مدتی با هیچکی حرف نمیزنم، همش تو خودمم و حتی سعی میکنم جایی باشم که هیچ آدمی دور و برم نباشه، و اینکه هیچ وقت با دیگران درمورد مسایلم حرف نمیزنم.
خیلی وقت هام وقتی شرایط ناراحت کننده بر میخورم سریعا سعی میکنم ب یکی احساس گناه بدم و یجورایی این کارو ناخودآگاه دوست دارم.
ولی خداروشکر الان بهتر شدم و اگاهانه سعی میکنم ب جای فرار از مسئله دنبال راه حل باشم، دنبال کنترل ذهن و احساسم باشم و اینجوری نتایج بهتری هم میگیرم. یه کار دیگه ای که میکنم اینه که میرم پیاده روی یا فایلای استادو گوش میدم و ارومم میکنه.
استاد جان ممنونم از وجودتون.واقعا نعمتید برا ما
سلام به همه و استاد گرامی.
خیلی خوشحالم با شما آشنا شدم با این تفکرات آشنا هستم. خداروشکر در این سایت و باین تفکرات هستم.
اولش یک اعترافی دارم. استاد از وقتی این سری فایلها شروع شده من خیلی به خودم و رفتارهام دقت میکنم .شاید بهتر بگم ازخودم عصبانی هستم که این همه مدت خیلی کارها رو ناخودآگاه انجام میدادم. من خودم شاگرد شما میدونم ولی اصلا به این نکات ریزی که میگفتید هیچوقت دقت نکردم.
این فایلها بمن کمک کرد این باور که من خالق شرایط خودم هستم در من بهتر و بهتر ساخته شود.
این مدت تلاش میکنم هر اتفاقی میفتد به خودم بگم نترس نگران نباش. هر اتفاقی بیفتد من خالق شرایط خودم هستم و میتونم شرایط به نفع خودم درست کنم.
من هر وقت اتفاق یا مشکل پیش میومد یا میترسیدم یا نگران میشدم همش پیش خودم حرص میخوردم ولی با این حال سعی میکردم به راه حل فکر کنم .اما چون عصبانی بودم خیلی نمیتونستم راه حل خوبی پیدا کنم. الان به لطف صحبت ها و فایل های شما هر اتفاقی پیش میاد به خودم میگم من باید یک آدم بیخیال باشم و همه چیز به خدا بسپارم. خب من اگر قرار همه چیز به خدا بسپارم الان باید چیکار کنم. همین موضوع من آروم میکند و یهو یه فکر خوب پیش میاد تا بتونم آرومتر بشم و به راه حل فکر کنم.
من خیلی دوست دارم بتونم انقد به خدا اطمینان کنم که مثل شما سوار دوش خدا بشم اما هنوز خیلی راه دارم.با تشکر از شما.
سلام به استاد وخانم شایسته عزیز..سوال استاد که پرسیدید موقع استرس زا چکار میکنید من خیلی حالم بد میشه موقع دعوا باید به طرف اینقدرحرف بزنم که بهش حالی کنم که من مقصر نیستم نمیتونم خودم رو کنترل کنم همین کنترل نکردنم باعث شد همش اعصابم خورده بشه در طول روز از همه طرف میبینم دعوا شروع میشه ایشالله که بتونم از فایلهای رایگان درس بگیرم ممنونم ازتون استاد خیلی خدارو شکر میکنم که هدایت شدم به سایت شما
به نام خدای مهربونم
سلام و درود به استادعزیزو همه دوستای هم فرکانس
چالش؟؟!!
از نگاه من چه چیزی چالشه ؟؟؟
درگذشته بزرگترین چالشهای من گرفتن رضایت دیگران و جلب توجه دیگران و تایید دیگران بود من آدمی بودم که چالشم ست کردن فلان شال یا روسریم با مانتو و کفش و کیفم بود چالشهای من خوشگلتر دیده شدن بود چالش من مهربونتر دیده شدن بود چالش من این بود که کم نیارم نسبت به کسایی که احساس میکردم خودشونو از من بالاتر می گیرن و چالش من این بود چجوری بتونم وام بهتری بگیرم تا بتونم وسایل خفن تری برای خونم بخرم و توی چشم دیگران کنم
چالش من این بود که چقدددد سخته مدیریت کردن و تمیز نگه داشتن خونم
چالش من این بود که چجور استوری یا پستی بزارم تا لایک و کامنت بیشتری بخورم
و اگه نمیشد سرزنش میکردم خودمو ، تقلا میکردم تا به خواستم برسم و کم نیارم، استوری بیشتر پست بیشتر ، خرید لباس بیشتر و تقلا پشت تقلا و سرزنش و گریه و عصبی شدن و غر زدن با دیگران و وقتی طرف راهکار میداد بهم برمیخوردو فک میکردم منو درک نمیکنه پس میرفتم سراغ یه نفر دیگه و با مظلوم نمایی وگاهی با راهکار گرفتن از خواهرام که چجوری بهتر بتونم روی فلانیو کم کنم و کلی غیبت میکردم تا اون خشمی که داشتم نسبت به ناکامی که درمقابل اون داشتم رو خنثی کنم
استاد من همه این مواردو داشتم مقصر کردن دیگران
گریه کردن خواب زیاد گاهی بی خوابی گاهی پرخوری گاهی روزها هیچ غذایی نمیخوردم و ….
تمام چالشهای من مربوط بود به دیگران
ولی وقتی قانون جذبی شدم
چالشم شد چجوری خودمو بیشتر دوس داشته باشم چالشم شد چجوری بیشتر خودمو بشناسم چجوری فلان باورو درست کنم چجوری به فلان خواسته ام برسم چجوری تایممو خالی کنمو روی خودم کار کنمو فایل گوش بدم وای خدای من چقد دنیام قشنگ شد
چقد حالم خوب شد چقد گریه میکردم چقد عصبانی میشدم چقد دیگرانو مقصر میدونستم و….
ولی باز مجدد بلند میشدمو میگفتم نه مریم تو خودتی که داری دنیاتو میسازی
تویی که خالقی
شاید هنوز هم دیگر نگاه و تایید دیگرانم شاید هنوزم دیگرانو مقصر میدونم شاید خیلی نواقص دیگه دارم که هنوز حتی نفهمیدم ولی خیلی خوشحالم که حداقل یه قدم جلوتر خودمو میبینم و توی مسیر درستم و کم کم دارم مسیر تکاملمو طی میکنم
الگوی تکرار شونده ام الان چیه توی چالشها ؟؟؟
توی مسائل مالی من ضعیف ترینو مشرکترینم گریه میکنم و میرم توی مود قربانی بودن و بشدتی احساس ضعف میکنم که فقط به خدا التماس میکنم
و هنوز انگار اینو درک نکردم که خدا سیستمه و حتی خواستن من از خدا از موضع ضعفه و از روی حس نیاز
توی مسئله روابط خیلی راضیم از خودم نسبت به گذشته خودم تقریبا غر نمیزنم و بلافاصله دنبال راهکارم دیگه کمتر برام نگاه دیگران مهمه و دیگه تایید دیگران مثل گذشته برام چالش نیست
حس گناه وای خدای من حس گناهی که تمام وجودم ازش پر بود درحدی که میتونست منو روزها درگیر خودش کنه و بشدت نسبت بهش ضعف داشتم حس گناهی که نسبت به پسرم داشتم و بزرگترین چالش زندگیم بود درحدی که گاهی آرزوی مرگ میکردم بس که احساس ناتوانی داشتم درمورد حل کردنش ولی این یکسال اخیر بحدی درستش کردم و حلش کردم که گاهی یادم میره من همچین چالشی داشتم و برای حلش آرزوی مرگ میکردم هیچ وقت یادم نمیره و امروز دلم میخاد فقط بخاطر همین حس گناهی که حل کردم ساعتها قربون صدقه خودم برمو کلی بخودم افتخار کنم
چقد قوی تر شدین استاد چقدر قویترشدیم رفقا و چقد قویتر شدم…
دم هممون گرم
سلام خدای من خوبی منم خوبم
استاد این روزا خیلی دوست دارم تو سوالات و جواب هایی که ازم میشه پاشنه آشیل هام رو پیدا کنم نمی دونم تا چه حد موفق م ،خیلی دارم رو خودم کار می کنم، که بتونم خوب جواب بدم، چون اگه جواب های خوبی داشته باشم، یقیناً به راهکار هاش می پردازم و پیشرفت م هی بهتر و بهتر میشه
امروز و الان که دارم این کامنت رو می نویسم دقیقا تو یه چالشی هستم و هی حواسم هست که نجواها شروع نکنن اگرم می خواد شروع کنه جلوش رو می گیرم با همین آگاهی های که دارم، تو این مدار ، با درک همین روزها ، استاد الگوی خراب شدن وضعیت مالی م، و الگوی روابط مخصوصا بین من و همسرم این روزها خیلی خیلی خیلی تکرار میشه، حتی همین الان که دارم می نویسم ، چند دقیقه پیش یه بحث و دعوایی با همسرم داشتم، و هی از خدا سوال میکنم که من باید چکار کنم….
آیا باید این زندگی رو رها کنم ؟؟؟؟
آیا اینها همون تضاد هایی هستند که من باید جسورانه قدم بعدی رو بردارم ؟؟؟؟
الان دارم با خدای خودم که همیشه ، هر لحظه ازش راهکار خواستم بهم داده ، سوال می کنم و میگم خدا جونم خیییییلی دوست دارم همه چیز تو بهترین حال خوب اتفاق بیافته،و دوست دارم وقتی یه تصمیمی در مورد حل مسئله ام، میگیرم حالم عالی باشه به تو وصل باشم، واون لحظه بهترین تصمیم رو بگیرم، گفتم خدا جونم از امشب دوباره یه پیمان سه روزه باهات می بندم، که هر سحر ساعت 3 منو بیدار کن ، چون می خوام برای چندمین بار تکرار کنم گوش دادن به دوره ی دوازده قدم ، از قدم اول شروع کنم و گوش کنم و هی نکته برداری و تمرین ، و فقط این روزا می خوام حالم رو خوب در حد عالی نگه دارم و جواب سوال م ، رو تا سه روز دگه ازت بگیرم، و این بها رو حاضرم بپردازم، چون یقین دارم که اگه حتی شب ها تا صبح بیدار بمونم ارزش شو داره ،باید به جواب سوالم برسم، که….
خدایا من با این شرایط که هروقت بحث مالی تو زندگیم پیش میاد احترام ، عزت، ارزشمندی کنار میره، خدایا منتظر جوابم هستم که تا سه روز ، کار کردن درست و حسابی رو خودم، نگه داشتن حال خوب، نشنیدن نجواهایی که گمراه م، می کنن،و روزه سکوت در برابر نازیبای ها ، ناخواسته ها….
استاد من بیشتر اوقات وقتی با یه چالشی مواجه میشم از این راهکار استفاده می کنم، همیشه جواب گرفتم ، و به خاطر همین ه،که روش حل چالش های زندگی م، و رفتن در دلشون، همین راهکار منه،
استاد جان متشکرم از خدایی که این هماهنگی رو بین شما و من قرار میده من دقیقاً می تونم بگم 99درصد موارد وقتی فایلی رو سایت میاد، که روح من به اون نیاز داره، از شما متشکرم که اینققققققققدر مخلصانه ، اینققققققققدر ، دست ودلبازانه میای و فایل هایی رو رو سایت میگذارید که ارزش شون خیییییلی زیاده، مریم جون متشکرم که رفیق و همراه دوست داشتنی عباس منش هستید و خیلی رها به ما هدیه میدهید . خدایا متشکرم
با سلام خدمت استاد عباس منش عزیزم ،مریم جان شایسته و همه دوستان خوب خودم…
بعد از دیدن این فایل و این پرسش استاد یه حسی درونم گفت که تو هم یه الگوی تکراری توی روابط داری بیا باورهاتو بریز بیرون با خودت روراست باش ببین این اتفاقات مشابه به چه علتی برات رخ میده حالا الگوی تکراری من چیه ؟
اینکه من مدام با همسرم دچار بحث های مشابه هم میشم که تهش به اینجا میرسه که به شدت به همسرم انتقاد میکنم که ببین تو اینطوری هستی یا دوست دارم مستقیم بهش اشتباهش رو گوشزد کنم یابه صورت غیر مستقیم توی صحبت با خانواده م حس کم ارزشی یا کمتر بودن یا عذاب وجدان نسبت به من بگیره که برای من کم گذاشته یا حواسش بهم نیست یا اینطور حس های مشابه اصلا خوشحال میشم وقتی به همسرم مستقیم یا غیر مستقیم حس بی لیاقتی میدم و دوست دارم یا خودم سرزنشش کنم یا خودش خودشو نسبت به رفتاری که با من داشته سرزنش کنه !!!
بخدا یه لحظه اصلا هنگ کردم از افکاری که روی کاغذ میومد و دیدم بله من اصلا کیف میکنم وقتی همسرم حس پایین بودن و کم ارزش بودن میگیره !!!
این خودافشایی که در درونم اتفاق افتاد هم از اینجا شروع شد که من داشتم به جواب این سوال فایل استاد توی ذهنم فکر میکردم و دیدم بله واکنش من توی شرایط استرس زا سریعا انتقاد از همسرم و حس سرزنش دادن به همسرم در لحظه است که ببین من قربانی توام و تو داری با من چه کارها میکنی!!!
بعد که دیدم واکنشم توی بحث ها با همسرم اینه که سریعا بکوبمش گفتم خوب چرا من این کارو میکنم؟؟؟ دلیلم چیه که سریع گارد میگیرم جلوی همسرم؟؟؟
میدونید دوستان ته ته افکارم رو که گرفتم به چه نتیجه ای رسیدم ؟
به اینکه من خودم در مقایسه با خانواده م حس خود کمتر بینی و عدم لیاقت دارم و وقتی یه جورایی مستقیم یا غیرمستقیم به همسرم حس بی ارزشی و عدم لیاقت و پایین بودن و عذاب وجدان میدم انگاری خلا درون خودم پر میشه و میگم آخیش دیدی عزیزم اگه من پایین ترم و خودمو از همه اونا پایین تر میبینم تو هم همینی فکر نکنی خبریه ها و تو خیلی از من سرتری !!!
فهمیدم یه جورایی خودم رو لایق همسرم نمیدونم و از پایین کشیدن اون هم لذت میبرم!!!
از اینکه همیشه به همسرم حس عذاب وجدان بدم لذت میبرم و این باعث شده بارها و بارها توی مشاجره هام با همسرم دوست داشته باشم نقش قربانی رفتار همسرم رو بگیرم تا حرفی برای گفتن داشته باشم و بتونم این حس رو یه جورایی به خورد همسرم بدم!!!
نمیدونم خوشحال باشم که این باگ رو توی شخصیتم پیدا کردم یا ناراحت که یه همچین آدمی بودم ولی همینه بخدا وقتی ته افکارم رو در میارم وقتی به الگوی مشاجره های تکراری مون دقت میکنم میبینم تمام این دعواها اتفاق می افتاده تا تهش این خلا من با عذاب وجدان دادن به همسرم پربشه…
اصلا من دوست داشتم توی رابطه م با همسرم ناخودآگاه شرایطی رو تجربه کنم که رفتار بدی رو از همسرم ببینم و این حس قربانی رفتار همسرم بودن رو داشته باشم تا بتونم سریع بهش انتقاد کنم و سرزنشش کنم تا دلم خنک بشه !!!
استاد عزیزم یه دنیا سپاس گذارم که با این سوالات هوشمندانه خود واقعی من رو بهم نشون دادید تا متوجه بشم چطوری خودم مسئول به وجود آمدن شرایط زندگیم توی شرایط نادلخواه و مشاجره هام با همسرم هستم .
ممنون میشم از دوستان عزیزم اگر راهنمایی برای حل این مشکل شخصیتی من دارن در پاسخ به کامنتم برام بزارن تا بتونم واقعا با این مشکلم روبرو بشم و حلش کنم…
بنام خالق ثروت افرین
سلام به یاد آوران نعمات زندگیمان و سلام به دوستان خوبم دراین مسیر الهی
خدایا مرابه راه راست به راه کسانی که به انها نعمت داده ای هدایت کن
خدایا اسان کن برمن اسانی هارو
خدایا بهترین افرادتوبه سمت من هدایت کن
خدایا کمکم کن تا بتونم بنده خوبی برات باشم تو برای من همه چیزی همه چیز
خدایا شکرت
ازتمام دوستان عزیزم سپاسگذارم برا کامنت هایی عالی که باعث میشه با مطالعه کردنش مرور بشه زندگی به شیوه قبل از اشنایی با استاد عزیزم
ازشما استاد عزیزم بی نهایت سپاسگذارم
چقدر بودن درکنارشما و تلاش برا بهترشدن درکنارشما لذت بخشه
به جرات میگم
این لذت با هیچ چیزی قابل قیاس نیس
اینکه تو بدترین شرایط احساسی قرارمیگیری و درونت پراز استرسه نگرانیه ولی چون تو مدت طولانی ارامش و راحتی داشتی
دیگه اینقدر این احساس برات عجیبه
اینقدر این تجربه ها برات غیرقابل تحمله
که به محض حس کردنش نا خوداگاه پناه میاری به خداوند
چون دیگه این حس برات قابل تحمل نیس
ناخوداگاه همش تکرارمیشه
خدایا کمکم کن خدایا ارومم کن
خدایا این درست نیس
خدایا درستش کن
خدایا دستاتوبزار رو قلبم و منواروم کن
استاد امروز من احساس استرس و نگرانی زیادی رو تجربه کردم ولی بعداز مدت ها داشتم این حس و دوباره تجربه میکردم منتهی دیگه مثل قبل نبود
اولین کاری که کردم درخواست کمک از معبودم بودو شروع کردم به زبون اوردن این کمک چون با اموزه هایی شما یادگرفتم برااینکه ذهنموکنترل کنم میتونم با قدرت کلامم اونو جهت دهی کنم به سمت یکم بهترو یکم بهترو یکم بهتر وبعد توجه کنم به نکات مثبت
استاد خیلی سخت بود ولی تونستم زمان این حس به کمتراز یک ونیم ساعت برسونمش و کنترلش کنم
با صدا کردن خداوند با صدایی یکم بلند و دوش گرفتن و فایل هایی شما و خواب و خداروشکرتونستم کنترلش کنم
خدایاشکرت
استاد بارهاشده تو شرایطی قرارگرفتم که اون نکات طلایی تو دوره ها بصورت ناخوداگاه تو ذهنم مرور شده
و این برامن خیلی خوبه
باعث میشه بیاد بیارم قانون جهان هستی رو همین فایل هایی که میزارید استادالگوهایی تکرارشونده خود همین فایل ها باعث میشه که من تو شرایطی که تجربه میکنم بیاد بیارمشون کلا ذهنم خیلی درگیراین چنین فایل هاشده
من برااین فایل هنوز کامنتی ثبت نکرده بودم چون خیلی جواب درستی براش پیدا نکرده بودم ولی امروز تو اون شرایط یاد این فایل افتادم و دنبال ی چیزی بودم تا تو این شرایط بهتر خودموبشناسم
ببین استاد همین ی فایل بظاهر رایگان چقدر برامن عالی بود چقدر کمک کننده بود
از خدایی خودم برا داشتنه شما استاد عزیزم بینهایت سپاسگذارم
خدایاشکرت
چقدر خوشحالم که تغییرکردم و هرروز تلاش میکنم از قبلم بهترباشم
خوشحالم که همش بدنبال ترمزهام ترس هام نگرانی هام تردید ها م هستم
ازاینکه میدونم و مطمئنم که میشود بهتروبهتروبهترشد
ازاینکه من لایق بهترین ها هستم
استاد درمورد این فایل ارزشمند و این سوال که وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟
من تو اینجور مواقع بیشتر سکوت میکنم و بیشتر سعی میکنم از اون فضا بیام بیرون و بهش فکر نکنم چون واقعا حس استرس داشتنودوس ندارم
یادمه یکبار تو شرایط استرس خیلی زیادی قرارگرفتم و بعد صحبت های تند ی دفعه گریه ام گرفت
دلیل اون گریه هم این بود که یدفعه استاد بخودم اومدم و تو ذهنم بخودم گفتم نباید برامن اینجوری پیش بیاد نباید بامن اینجوری رفتاربشه من با بقیه فرق میکنم چون خودمولایق اون چالش یا شرایط نمیدونستم بصورت ناخوداگاه گریه کردم و این اولین بار بود توزندگی من که من گریه کردم برا ی همچین حس و تجربه ای
ولی درکل استاد من بیشتر سکوت میکنم تا اروم بشم وبعد تصمیم میگیرم ولی درگذشته تو بعضی موارد پدرومادرمومقصرمیدونستم
ولی الان نه الان کمتر این حس و دارم و وقتی این حسوتجربه میکنم مثل امروز میام اگاهانه زمانشوکمترمیکنم و سعی میکنم کمتر تو این حس بمونم و بیشتر دوش میگیرم پیاده رویی میکنم
پیاده رویی و فایل هایی شما معجزه میکنه معجزه
خدایاشکرت
از وقتی باشما اشناشدم استاد شاید باورتون نشه ولی راضیم از زندگیم
درسته هنوز به خواسته هام نرسیدم هنوز به ثروت و تجربه گذر از ثروت نرسیدم
ولی حالم خوبه چه برسم چه نرسم
خوشحال زندگی کردم و دنبال فرصت برا دوباره زندگی کردن نیستم خیلی حالم خوبه و از مرگ ترسی ندارم
خدایاشکرت
شاد باشید که شاد بودن اصل قانونه