پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 815 روز

    به نام خدا

    ردپای 70

    هفتادمین سلام خدمت استاد عزیز و دوستای خوبم

    نمیدونم آدمای دیگه تو چه سالی از زندگیشون ،خودشون پیدا میکنن،علاقشون اهدافشون دلیل های زندگیشون پیدا میکنن

    نمیدونم آدما تو چه سنی حس میکنن خوبه که به دنیا آمدن ،یا اصن چقد خوبه که دنیا آدمی مثل اونارو داره

    تو همچین روزایی زندگی میکنم ،شاید سخت تر از روزهای قبل پرکارتر پر جنب و جوش تر

    اما حقیقتا سرزنده تر از هر موقعی !دیگه بچه مدرسه ای نیستم که اصلا نمیدونه خب برم مدرسه که چی ،یا اونقدر بزرگ نیستم که کارهام تموم شده باشه و هدفی نداشته باشم و بگم ،بیدار شم که چی؟

    حالا که تو این رنج سنی ام ،دلم میخواد لذت کافی و وافی ببرم !خوب پرجنب و جوش باشم و واس خواسته هام تلاش کنم

    اگه نرسیدم ،زمین و زمان فوش ندم ،برگردم به درونم که داداش اشتباه زدی؟!

    تو زمانی که ،کلی کار میکنی و شب میگی اخیییییش ،خب بقیه اش ؟منو هنوز میتونم

    این لذت زندگی هدفمنده

    خیلیا اینارو تجربه نمیکنن ،از بین اونایی که تجربه میکنن ،یه سری هستن که ناامید میجنگن

    مثل گذشته من!

    من تو 5 سال گذشته، تنبل و تن پرور نبودم اما درجا زیاد زدم،الان که مرور میکنم میبینم به خاطر بی ایمانی بود که نتیجه نمی‌داد

    شاید بپرسی چه ربطی داره ؟ربطش اونجاس اگه ندونی و مطمئن نباشی یه خدایی هست که کارات درست میکنه ،دستت میگیره ،آدم مناسب سر راهت میذاره ،همراه سختی آسونی میاره ،تا به چالش بخوری ،دست از تلاش میکشی

    اما ایمان همون فن استادی که آخرین لحظه به دادت میرسه

    نور چشمات میشه ،قوت دستات میشه ،آگاهی ذهنت میشه

    چقدر خوشبختم که رمز فهمیدم

    این رمز حتی برای منه تازه کار جواب داد ،چه برسه به روزی که بارها تمرینش کردیم

    این ته خوشبختیه

    خلاصه کلام فکر میکنم جای خوبی از زندگیم ،شاید روی کاغذ از خیلیا عقب تر ،یا با دودوتا چهارتا ماشین حساب از خیلیا کم ثروت تر

    اما جایی از زندگی که میدونی راه درسته ،تو درستی،هدف درسته،قدمات درسته

    جایی که میتونی وایسی و یه نفس راحت بکشی

    راستش بخوای خودم سختی دعوت کردم، خودم قوی شدن انتخاب کردم ،حالا نمیدونم بعضی وقتا چرا غر میزنم

    حالا منم و کلی کار انجام شده و کلی دیگه کار انجام نشده

    کلی ترس حل شده و کلی ترس که باید باهاش روبه رو بشم

    و این بهای تبدیل شدن به شخصیت مورد نظرمه

    خوشحالم که قبل از سیلی جهان تصمیم گرفتم پیش قدم بشم ،به قول استاد وقتی اوضاع خیلی خوبه وقته تغییره

    دلم نمیخواد راکد بمونم ،درجا بزنم و دلم به شرایط خوب خوش کنم

    وقت اهداف جدیده

    ازتون ممنونم استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مبینا حیدری گفته:
    مدت عضویت: 2188 روز

    به نام خدا سلام

    وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟

    وقتی موضوع این جلسه رو گوش دادم اول این موضوع به فکرم رسید که شرایط استرس زا برای من چیا هستن ؟

    مثلاً توی کارم ،تو اتاق عمل وقتی شرایط بحرانی یا به قول معروف استرس زا میشه ،من خیلی خوب میتونم مدیریت بحران کنم بارها پیش اومده بیمار بدحال داشتیم همزمان یه بیمار بد حال دیگه هم پذیرش دادم همزمان برای یکی از همکاران مشکل پیش اومده همزمان یکی دونفر باهم بحث و لجبازی کردن همزمان یکی از پزشکان عصبانی شده و همه چیز رو به هم ریخته،اما من تونستم با چند تا جمله و یادآوری وظایف به همکارام و ایستادگی خودم و چندتا دستور استراتژیک به همکارا ،مدیریت بحران کنم و بارها به خاطر این موضوع تشویقی گرفتم،البته اون تشویقی ارزشش واسم بسیار کمتر بوده از رضایت درونی که داشتم .

    اما وقتی تو روابط عاطفی نزدیکم دچار چالش میشم یا یه مسئله ای پیش میاد خیلی عجول میشم،می خوام سریع همه چیز حل بشه و تموم بشه

    میشه گفت کمالگرا هستم.نمی تونم ذهنم رو کنترل کنم ،مثلا با همسرم صحبت می کنم تا زودتر به نتیجه برسیم و تموم شه،احتمالا دنبال مقصر میگردم و چون اکثر مواقع خودم رو مقصر می‌دونم دلم می خواهد زودتر این دادگاه ذهنی که برای خودم برپا کردم تموم شه

    بعضی وقتها عصبی میشم و به شدت دوست دارم محیط رو ترک کنم اما نمیشه و میرم تو حیاط و یه چای می نوشم یا یه موسیقی می‌زارم یا یه فیلم خوب میبینم

    راستش خیلی دوست دارم بیشتر احساساتم رو کنترل کنم،خیلی مواقع استرس خاصی ندارم یا شاید چیزی یادم نمیاد،به خاطر شغل پر استرسی که دارم شاید مدیریت استرس واسم آسونتر شده و البته حتما به خاطر دریافت آگاهی های استاد عزیزم هم هست.مثلا امروز تو شهرمون درگیری و عملیات شده بود و ما آماده باش بودیم،همه خیلی پر استرس اخبار رو پیگیری می‌کردن ،،،اما من تو همین شرایط رفتم تو اتاق استراحت و خوابیدم⁦:⁠-⁠)⁩

    اما اکثرا در مواقعی که تو خونه دچار چالش میشم گریه ام میگیره و این اشک های من ،همسرم رو عصبی می‌کنه ،بعضی وقتها هم گریه هام باعث میشه بقیه هم احساساتی بشن و یه کاری واسه من انجام بدن که بعداً همه مون پشیمون میشیم⁦⁦:⁠-⁠)⁩

    الان خیلی بهترم،هنوزم گریه ام میگیره اما دیگه اجازه نمیدهم اشک هام رو کسی ببینه و بقیه رو هم احساساتی کنم

    مثلاً دیشب رفته بودیم مهمونی یه موضوع ساده من رو احساساتی کردو دوباره اشک تو چشمام جمع شد،رفتم تو دستشویی ⁦:⁠-⁠)⁩ و یه کم با خودم حرف زدم و تو آیینه از خودم و توانمندی هام تعریف کردم و حالم اوکی شد و اومدم و بعدش با حرف زدن با بقیه و عذرخواهی بابت اینکه ترک شون کردم، رفتیم تو فضای گفت و خنده و رقص و دیگه کلا موضوع فراموشم شد.

    عاشقتونم استادم بابت آگاهی های زندگی بخش.سپاسگزار کامنت های فوق العاده دوستانم هستم،با دقت و عشق همیشه می‌شینم پای خواندن کامنت هاتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1922 روز

    سلام به همه دوستانم و استاد عباس منش عزیز و عزیز دل هممون مریم جان

    من خیلی قبل تر به شدت توی شرایط استرس زا حالم بد میشد گریه میکردم خشمگین میشدم دنبال مقصر میگشتم و حتی پیش بقیه گله و شکایت میکردم

    خیلی وقته چنین شرایطی رو تقریبا تجربه نکردم

    منتها از زمانی که دارم روی خودم کار میکنم به نسبت که این شرایط کمتر میشد واکنش های من هم تغییر میکرد یه دوره ای با خوردن خودمو کنترل میکردم یه جاهایی با سرزنش خودم بعد از اون با خوابیدن ، دوش گرفتن ، سکوت کردن

    و اخیرا میشینم فکر میکنم راه حل پیدا میکنم و با خودم جوری برخورد میکنم که حسم بهتر بشه تا بتونم راه حل مناسبی رو انتخاب کنم میشینم نعمت هامو میشمرم و شکرگزاری میکنم

    الان که بررسی میکنم میبینم قبلا که آگاه نبودم خیلی واکنشم شدید بود به اطرافیانم

    و بعد که کمی اگاه شدم فقط واکنش به خودم بود مثل همون سرزنش و خوردن زیاد و… و بعد که بهتر درک کردم با خودم مهربون تر شدم و با خواب و دوش و سکوت و بعد که بازم بیشتر درک کردم از خودم سوال میپرسم که چکار کنم بهتر پیش بره و مدیریت بحران میکنم

    وااای استاد ازتون خیلی سپاسگزارم که با این فایل ها و سوالات اینقدر به ما کمک میکنین که به درک بهتری از خودمون و زندگیمون برسیم

    خدایاااا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سعید گنجی گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    به نام خدای مهربان و هدایتگر

    سلام استاد و دوستان عزیزم

    خب استاد عزیز جواب این سوال که

    وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟

    قبلا همیشه در شرایط استرس و چالش من ترس شدیدی داشتم . یجورایی دوس داشتم فقط هرچه سریعتر این شرایط تموم بشه چون اصلا تحمل سختی و چالش رو نداشتم و توی این شرایط ها فقط میخواستم یکی بهم کمک کنه حالا خدا یا بنده هاش که البته بیشتر خدارو ظاهری صدا میکردم بیشتر تفکرم این بود فردی کمکم کنه و شرک داشتم خیلی شدید . و وقتی این شرایط را رد میکردم دیگه خیلی عالی اعتبارشو میدادم به اینو اون .

    کلا آدمی عجول بودم و اصلا تحمل چالش سختی رو نداشتم و دقیقا استرس شدید میگرفتم و شروع میکردم به افسردگی گرفتن و افتادن به پای اینو اون که اگه میتونن کمکم کنن . حالا چه خانواده چه دوستان چه افرادی که با قدرت میدیدم . یا در خیلی شرایط استرس زا که اتفاقی میفتاد خیلی بحث میکردم با اینو اون فکر میکردم با بحث کردن و … و انداختن مشکل به گردن اینو اون حتما حل میشه .

    الان نزدیک 3سالی میشه وقتی با آموزش های استاد آشنا شدم و اومدم روی خودم کار کردم و توکل کردم دیگه میتونم بگم بیشتر از 80 درصد بهتر شدم و هرموقع در شرایط سختی قرار میگیرم یا با چالشی مواجه میشم میگم این اتفاق اومده تا من قویتر بشم و این یک پله برای قدم برداشتن من به سمت خواسته هامه . «الخیر فی ما وقع» هر اتفاقی برام بیفته در جهت خیر هست . و با توکل به خدا سعی میکنم حل کنم و اگه شرایط به گونه ای باشه که با ترک کردن آن محیط یا اینکه توجه نکردن و بحث نکردن با کسی سعی میکنم خونسرد باشم .

    کلا خیلی توی این سه سال تغییراتمو بهتر دیدم نسبت به قبل . همین که همیشه توکل میکنم به خدا اینکه همیشه هراتفاق خیر و موفقیت میبینم تونسته در شرایط به ظاهر سخت و چالشی استرسم کمتر بشه .

    اینکه خدا یه رفیق همیشگی هست برام ازش کمک میخوام و اینطوری دلم آروم میگیره .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2161 روز

    به نام تنها فرمانروای جهان و جهانیان

    سلام ودرود

    خدا را بینهایت سپاسگزارم که در این مسیر الهی هستم و پا بر جا

    وقتی قانون را بدونی دیگه با برخورد به تضاد به دنیای اطرافت مثل قبل واکنش بد نشون نمیدی ، احساست را تا می تونی به حالت خوب می بری و نگهش میداری و اگر واکنش نشون بدی یعنی قانون را نمی دونی

    استاد جونم من خیلی با شما حال می کنم اصلا دوستتون دارم الهی قربونتون برم خود خودم

    اونقدر استاد جون شما قانون را برای من ساده ، روان و شفاف کردی که دیگه تضاد چیه بابا بگو راه حل میاد خودش میگه بله بفرمایید در خدمتم

    خدا را بی نهایت سپاسگزارم

    امروز کولرماشینمون خراب شد و همسرم برد تا درستش کنه و ماشین نداشتیم تا از سرکار بریم خونه .. خب تضاد .حالا واکنش ..من می خندیدم و به همسرم نازنینم گفتم بریم لذت ببریم؟؟ گفت بریم سوار تاکسی شدیم تا خونه اونقدر با هم خندیدیم و لذت بردیم که خدا می دونه… چه راننده هایی را باهاشون صحبت کردیم چقدر خوش اخلاق و خوش برخورد بودند خدا را شکر این مثال ها را من خیلی دارم که اگر بخواهم بگم چند صفحه میشه

    وقتی قانون را بدونی و تمرین کنی دیگه غصه ای نداری والا به خدا

    …………………..

    یا اینکه من تضاد بزرگی که داشتم اینکه …من هر چی دوست و رفیق داشتم زود از دستش می دادم و همیشه خدا تنها بودم و در بیشتر مواقع گریه میکردم و با اون فرد یا افراد زیادی قهر بودم شاید به سالها هم طول می کشید و اومدم روی این فکر کردم و دیدم کاملا درسته

    الان خدا را صد هزار مرتبه شکر خیلی بهتر شدم چون باز هم به همون واکنش من نسبت به اون تضاد بود که با هیچ کسی دوست و رفیق نبودم

    و الان خدا را شکرخیلی با همه و همه حال میکنم چون خودم را خیلی دوست دارم و همیشه با دیگران که هستم سعی میکنم به حرف های شخص مقابلم گوش کنم و سریع نخواهم حرف خودمو به کرسی بنشونم و بگم فقط حرف من درسته و شما داری اشتباه میگید، بلکه اون فکری که دارم که درسته را برای خودم نگهش می دارم و می بینم اون شخص آیا در مدار خوبی هست یا نه که من باهاش صحبت کنم و بعد از تمام شدن حرف هاش من هم صحبت میکنم آگاهانه و در بیشتر مواقع حرف را به جهت مثبت و خوب می کشونم

    دیدگاه من این هست که خداوند در هر بشر و بنده ای یه خلاقیت یه هنر گذاشته که من می تونم با دوستی با اون بنده حالا هر کسی می تونم از اون استفاده کنم و ازش کمک بگیرم در جهت خواسته و خواسته هام مثلا یه دوستی دارم ایشون در بیشتر مواقع قیمت زمین و ملک را میدونه و هر موقع بهش بگم قیمت ها را می دونه و بهم میگه یا خواهرم در زمینه لوازم آرایشی تمام مارک ها را می دونه ، برادرم در زمینه درس اون برادرم در زمینه گل و گیاه خیلی اطلاعات داره و هر موقع یه گیاهی را ازش بپرسی میدونه و اطلاعات زیادی را بهم میده

    پس نتیجه ام از روابط پایدار اینکه من می تونم با در نظر گرفتن فکر مثبت در مورد افراد روابط خوبی را برقرار کنم

    ……………………………….

    من همسرم وقتی به شرایط استرس زا بر می خوره که من هم از ایشون خیلی یاد گرفتم خودش را به بی خیالی می زنه مثال علی بی غم بودن را خیلی استاد در دوره ها گفتن ایشون هم همین طوریه و خیلی احساس آرامش به من هم میده این حالت و یا اینکه سکوت می کنند که این را هم از ایشون یاد گرفتم که در بعضی مواقع سکوت کنم و چیزی نگم نه در همه ی شرایط بلکه شرایط را بسنجم و سکوت کنم چون در بعضی از شرایط باید حرف زد و اون سکوت باعث سرخوردگیت میشه بیشتر

    خدایا شکرت

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    طاهره ایران خواه گفته:
    مدت عضویت: 1284 روز

    سلام و خدا قوت به استاد عزیز و دوستانم

    در مورد سوال این فایل من باید بگم از جملات مثبت استفاده میکنم . اینکه من بنده برگزیده خداوندم و خداوند همیشه کنارم هست و حواسش به من هست پس می‌سپارم به خودش . اینکه تو لایق بهترینهایی توانمندی و حتما توانایی حلش و تحملش رو داشتی که توی این چالش قرار گرفتی خداوند آگاهترینه. و نفس عمیق کشیدن و یوگا . و من همیشه وقتی توی این شرایطم میگم یا لطیف و این کلمه جادویی منه مثل عصای جادویی. و البته نوشتن خودکار برمیدارم و هر چی تو ذهنم میاد مینویسم و در آخر از خدا میخوام به مسیر درست هدایتم کنه و بابت تمام مواقعی که کنارم بوده و هست سپاسگزاری میکنم و چقدر این نوشتن من رو آروم میکنه ایده جدید به ذهنم میاد و نمیدونم چطور ولی خود بخود مسئله حل میشه

    در آخر بابت فایل های عالیتون ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 1465 روز

    به نام خداوند وهاب

    سلام خدمت استاد و مریم بانوی عزیز و همه دوستان

    من وقتی با یه چالش سخت و استرس زا مواجه میشم استرس همه وجودمو میگیره قفل میشم ذهنم جسمم فکرم همه چی قفل میشه هنگ میکنم احساس ناتوانی خیلی شدیدی بهم دست میده و ناامید از همه جا و همه کس رو به خدا میارم اصولا از اونجایی ک من همیشه دورم شلوغه تو ذهنم باهاش حرف میزنم تمام حس و حواسم میره به اون یعنی واقعا ن کسیو میبینم ن چیزی میشنوم تو ذهنم زار میزنم گریه میکنم عجز و ناله میکنم و ازش میخوام کمکم کنه بهش میگم میدونم تقصیر خودمه ولی خداجون من بندتم خطایی کردم تو به بزرگی خودت ببخش تو خدایی و باید خداییتو نشونم بدی این مسئله منو حل کن اون لحظه اروم میشم و تو بیشتر مواقع مسئله خیلی راحت حل میشه ولی از اونجایی ک من ادب نمیشم باز میفتم تو همون مسئله تکرار شونده باز روز از نو و روزی از نو و خدا همچنان لطف و مهربانی و بزرگی و قدرتشو بهم ثابت میکنه بیشتر مسائل من تکرارین چون فکر میکنم درسشو نمیگیرم و باز اون مسئله برام تکرار میشه به طرق مختلف و میدونم همش نشآت میگیره از کمبود عزت نفسم و درتلاشم که دوره عزت نفس روتهیه کنم

    البته دوره دوازده قدم رو تهیه کردم و صحبتایی و راه کارایی درمورد بهبود عزت نفس استاد گفتن و تمرین دادن ولی من هنوز نتونستم بعد یکسال و خورده ای اون تمرین رو انجام بدم تو ذهنم خیلی راحته ولی وقتی میخوام عمل کنم یه استرسی وجودمو میگیره و هزارتابهونه برا انجام ندادنش جور میکنم و به تعویقش میندازم حتی دوره حل مسائل رو تهیه کردم و چه دوره های بی نظیری دارن استاد حتی فقط گوش دادن بهشون افکار و باورها و زندگی آدمو زیرورو میکنه و ارامشی وارد زندگی میشه چه برسه به اینکه بخواییم تمریناتشو انجامبدییم دوازده قدم ک شاهکاره ولی میدونم مشکل از منه که هنوز به اون درجه نرسیدم من ادم بسیار سهل انگار و پشت گوش بندازی هستم و این خیلی مشکل بزرگی هست برای وقتی تمرینات استاد رو انجام میدم همه چی خیلی خوب پیش میره همونجوری که میخوام در حد تغییر و تکاملم ولی وقتی که دست میکشم از تمرینات اوضاع کاملا برعکس و به هم ریختا و شلوغ پلوغ میشه که حتی وقتی نمیمونه که بیام تو سایت وقتم و انرژیم خیلی الکی حدر میره

    خدارو هرلحظه شکر میکنم که با استاد آشنا شدم و تو این سایت هستم و واقعا زندگسم نسبت به قبل خیلی خیلی بهتر شده و با خدایی اشنا شدم که بسیار دوستداشتنیه و هیچوقت لطفشو از من دریغ نمیکنه وهرلحظه داره هدایتم میکنه

    ممنون از دوستان که وقت گذاشتین و کامنت منو خوندین آرزوی بهترینها رو دارم براتون و برای همه کسایی که تو سایت هستن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    هدا حیدری گفته:
    مدت عضویت: 782 روز

    سلام و عرض ادب

    خدمت استاد گرانقدر و خانم شایسته مهربان و دوستان تلاشگرم

    درمورد واکنشم به موقعیت های استرس زا میتونم بگم بسته به شرایط و موقعیت واکنش های منم فرق میکنه

    در مواقعی که استرس زیاد باشع خیلی هوشیارانه عمل میکنم از خواب خوراک میزنم تا دنبال راه حلی باشم همه چی امتحان میکنم که بتونم چالش رو حل کنم

    بعضی موقعه ها زیاد میخوابم هرچند خواب بدتر میکنه بنظرم ولی مغزم از شدت فکر کردن زیاد خسته میشه حالت خواب آلودگی بهم میدع

    بعضی وقتا که چند وقته این عادتو ول کردم ناخود آگاه میرفتم سراغ خوراکی ولی چون انقدر میخوردم معده ام اذیت میشد دیگه سعی کردم کنترل کنم این عادتو

    تو مواردی هم شده میرم باشگاه با تمرینات سنگین بهتر میشم

    دیگه گاهی هم اگر موقعیت نباشع برم بیرون هنزفری میزارم گوشم و صدا اهنگ رو بلند میکنم بازی کامپیوتری یا دیدن فیلم سریال هم کمی کمک کنه

    و گاهی اوقات هم عصبانی میشم و از کنترل خارج میشم که این بدترین حالت ممکنه .

    ممنون از استاد عزیزم برای مطرح کردن سوالاتی که بتونیم به خودشناسی بیشتر برسیم

    در پناه الله شاد سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 1555 روز

    سلام به استادای عزیزم و دوستای فوق العادم

    در موقعیت های استرس زا و ناراحتی چ واکنشی نشون میدین از خودتون؟

    من وقتی خیلیی استرس داشته باشم، سیستم بدنم به کل بهم میریزه و دل پیچه و مدام تو دسشویی هستم و از بچگی این همرام بوده. جوریکه کل اعضای خونوادم متوجه میشن من دچار استرس شدم باز ک مدام میرم دسشویی. مورد دیگه تپش قلب و لرزش دستام هست.

    اگه دچار چالشی بشم ک استرس و ناراحتی و عصبانیت باهم همراه باشن سعی میکنم با دعوا راه انداختن با بقیه ک هیچ ربطی هم ب موضوع ندارن خودمو اروم کنم، داد میزنم و با سروصدا مخصوصا با مامانم صحبت میکنم و همه چی رو سر اون خالی میکنم. یا خیلی با لحن بدی با دور و بریام ک در اون لحظه کنارم هستن صحبت میکنم.

    وقتی ک هیجاناتم بسیار بالا باشه ک ندونم چیکار کنم ولی اون هیجانات ن از سر خشم و ناراحتی باشه بلکه از سر ی اتفاق خوبی باشه ک براش استرس دارم اونموقع شروع ب پرخوری میکنم و هر چیزی ک دم دستم باشه بصورت پشت سرهم میخورم تا جایی ک حالم بد میشه از درهم و برهم خوردن غذاها و خوراکیا.

    وقتی هم ک دچار ناراحتی شدید باشم و استرس نداشته باشم، کلا نمیتونم هیچییی بخورم و بدنم اینقد بی جون میشه ک فقط میخوابم.

    امیدوارم خدا هدایتم کنه تا بتونم این احساسات رو کنترل کنم و بهتر مدیریت کنم چون خیلییی واضحه ک استرس و ناراحتی و خودخوری و کلا احساسات بد چققد اثرات منفی روی بدنم و اتفاقات پیش روم میذارن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    امیررضا شیخ شعاعی گفته:
    مدت عضویت: 1286 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان هدایتی عزیزم در سایت

    پاسخ سئوال: وقتیکه من به شرایط استرس زا بر میخورم عموما باور ها و فکرهای اضطرابی بهم دست میده مثلا همش با موهای سرم ور میرم یا ناخن هامو میخورم و بدتر از اون همش توی این شرایط فقط و فقط فکر منفی و بد میکنم و عموما نتایج منفی هم رخ میده برام – توی این شرایط با خانواده و دوستان و اطرافیانم گلاویز میشم و بهشون تهاجم میگیرم. گاهی مواقع به خودم و سلامتیم آسیب میزنم مثلا من نوشابه نمیخورم توی شرایط استرس زا میام نوشابه میخورم و برنامه تمرینی خودم و برنامه تغذیه هودم رو کلا زیر سئوال میبرم.

    از کارهای خوبی که در این شرایط برای خودم انجام میدم هم بگم: یکی از کارهای خیلی خوبم این هست که سعی میکنم برای یه جای آروم و ساکت و میشینم با خودم اینقدر صحبت میکنم تا به یک نتیجه گیری در باره این شرایط استرسزایی که برام پیش اومده برسم مثلا با ماشین میرم یه روستا نزدیک شهر و توی راه فقط با خودم صحبت میکنم و جالبیش اینه که وقتی با خودم صحبت میکنم خیلی دوستانه و داش مشتی وار با خودم صحبت میکنم و از همه مهمتر توی این شرایط نتیجه برام بهتر و باحالتر میشه به لطف پروردگار

    هر موقع سعی کردم در شرایط سخت، نترسم ادامه بدم قوی باشم مثبت باشم بخندم و حالم خوب باشه نتایجم فوق العاده تریننننن حالتش بوده و به این درک هر روز دارم بیشتر و بیشتر میرسم به لطف پروردگار

    سپاس پروردگار مهربان و روزی رسان و عشقم

    خدا عشقه عشق

    ممنون استاد خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: