پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مطهره گفته:
    مدت عضویت: 1813 روز

    سلام استاد مهربونم ممنونم ازتون بابت این فایل فوق العادتون

    استاد من وقتی یه مشکل یا مساله ی پر استرس پیش میاد واسم باید با یکی دردودل کنم و چه بسا ک اونو بارها پیش خودم تکرار کنم و هی بهش فک کنم و بهش بال و پر بدم ولی از الان فهمیدم راهکار چیه

    بقول قران فاعرض عنهم

    و خب تاالانم بارها اعراض کردم

    ولی از امروز بیشتر تلاش میکنم ک دیگه حداقل سعی کنم اروم باشم و بسپرمش ب خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    Tohid گفته:
    مدت عضویت: 2744 روز

    به نام خدا

    درود

    وقتی در شرایط استرس زا قرار میگیرم بسیار خشن و عصبی میشوم

    انگار جنگ طلب میشم و حریف میطلبم برای جنگیدن

    و برای سرکوبش میرم سیگار میکشم (در حال حاضر سیگار نمیکشم و فقط وقت هایی این کارو انجام میدم که تو شرایط استرسی قرار میگیرم)

    فراموش میکنم که هیچ عامل بیرونی ای تاثیر گذار نیست چه در جهت مثبت چه در‌جهت منفی

    میرم سمت گیم زدن با گوشی ، فیلم نگاه کردن ، اکسپلور ، وای پای اکسپلور که کلی دوپامین فیک و اشغال وارد مغز میکنه و مغزو تسخیر میکنه

    این باور که هیچ عامل بیرونی تاثیر گذار نیست برای من حالا حالا خیلی کار داره

    اونم منطقی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2199 روز

    پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4

    با درود و وقت بخیر خدمت همگی

    دوستان عزیزم وقتی کامنت های شما دوستان را در این قسمت خواندم فوری نت برداری کردم و سوالات و چالش های شما انگار چالش های من هم بود … انگار بیشتر فهمیدم چه باید بکنم .. انگار باورهای منو بسمت درست و مناسب میبرد ..

    تعدادی از نت برداری هامو از کامنت دوستان رو اینجا می‌نویسم شاید چالش شماها هم باشه باید بهشون جواب بدیم و بدنبال الگوهای تکرار شونده مون باشیم ..

    اصلا بفهمییم این الگوها از کجا آب میخوره

    یا اینکه بقول استاد عزیزمون از خودمون سوال های درست و حسابی بپرسیم و با پرسیدن سوال های مداوم به جواب و راه حل ها هم هدایت میشویم

    تعدادی از نت برداری های من….

    چرا من نباید ثروتمند باشم؟

    چه دلیلی وجود داره؟

    چرا من نباید زندگی شاهانه داشته باشم ؟

    چه منطقی پشت این سوال ها هست؟

    چرا الان نمیتونم درآمدمو حداقل 3 برابرش کنم؟

    چه لوازمی را می‌خوام بفروشم ؟

    چرا بعضی وقتا مشتری دارم ولی بعضی وقتا ندارم ؟؟

    یعنی چرا فروش من سینوسیع ؟؟؟

    باورهای فراوانی مو چطوری تقویت کنم؟؟؟؟

    یکی از باورهای خوبی که پیدا کردم اینه

    وقتی 1 تومن رو 2 تومن میکنی خیلی راحت تر 2 تومن رو 5 تومن می کنی

    وقتی تو شرایط استرس زا قرار میگیری واکنشت چیه؟

    ما نمیتونیم چیزی رو دفع کنیم!فقط میتونیم جذب کنیم!نمیتونیم به جهان بگیم چیو نمیخوایم!سیستم اینجوری کار نمیکنه

    این نجوای شیطانه که مسائلو انقدر بزرگ میکنه که ما احساس بی کسی و کوچکی و عجز میکنیم

    خدایاااا شکرت که خدایی دارم که حواسش بهم هست و هرگز دیر نمیکنه و در وقت درستش دقیقا بهم میگه چکار کنم

    وقتی از کامنت ها نت برداری میکردم . کامنت خانم سعیده رضایی رو با عشق خواندم اینکه …زمانی فرزند دلبندش خاک های گلدون رو روی فرش و موکت ریخته بود به فرزندش چیزی نگفت فقط موقع جمع کردنش گفت از اینکه بوی گلهامو استشمام کردم لذت بردم و گفتم چه خوب شد مدتی بود بوی خاک بهم نخورده بود. این عنصر حیات بخش و آرامش بخش طبیعت

    چقدر حالم خوب شد از اینکه فوری بیاد چالش های سالها پیشم افتادم ایشون رو تحسین کردم . اینکه ای کاش در چنین مداری بودم جور دیگری با چالش ها در مورد فرزندانم برخورد میکردم و از همان چالش ها با عشق لذت می‌بردم و آن چالش ها رو برای خودم بزرگنمایی نمی‌کردم ومن هم قسمت مثبت داستان زندگیمو مثل سعیده جان می‌دیدم . هر چند زمان بسرعت گذشت ولی تمام آن چالش های قدیم مسیر تکامل من بود تا اینجایی که الان ایستاده ام ..

    قبلنا برای هر چالشی پغی میزدم زیر گریه و یا در موقعیت های استرس زا احساس ترس نگرانی و خشم و توهم و قربانی بودن داشتم یعنی زاویه ی نگاهم همیشه بسمت عزت نفس پایین بود . یعنی خودمو ارزشمند نمیدونستم و راحت‌ترین کار این بود که زانوی غم بغل بگیریم و های های اشک بریزم مثل بدبخت بیچاره ها زار بزنم در صورتی که من خوشبخترین انسان ها بودم ولی قدردان نعمت ها و موهبت هایم نبودم . احساس میکردم همش در مسیر اشتباه قدم گذاشتم و مدام برای اشتباهات و چالش های گذشته ام خودم رو سرزنش میکردم و خیلی مسایل دیگر بخصوص بعد از آن چالش های ورشکستگی های پول و مالی که بدنبال آن تضادها. تضادهای دیگر را در پی داشت تضاد پشت تضاد و چالش پشت چالش های غیر قابل تحمل . انگار همه ی درها به روم بسته شده بود و هیچ راهکاری پیدا نمیشد …

    اصلا دوست ندارم به گذشته نگاه کنم و یا بیاد بیارم ولی انگار همین گذشته ها شده ترمزهای مخفی ذهنم .. انگار باید بیاد بیارم و با بیاد آوردن آن تضادها و چالش ها بسرعت بسمت رشد معنوی ام حرکت کردم

    الان دیگه اصلا اشکم بندرت در میاد

    اصلا دیگه برام هیچ چیزی مهم نیست

    هر اتفاقی میوفته فورا بفکر حرف های استاد میوفتم و میگم. الخیر و فی ما وقع. . یعنی زاویه ی نگاهم سیصد و شصت درجه با قدیم ها تفاوت داره هر چند اتفاقات و چالش های الآنم به هیچ عنوان قابل مقایسه با آن قدیما نیست !!! الان بمراتب تضادها بمراتب کمتر شده .. تازه این چالش ها و تضادها را دوست میدارم چون داره خواسته هامو برام شفاف می‌کنه . و بیشتر از هر زمان دیگری خواسته های واقعی من نمایانتر شده .. الان هم گهگاهی بندرت اشک میریزم ولی خیلی زود احساسمو تغییر میدم .. خیلی زود خودمو بسمت نکات مثبت هل میدم .. خیلی زودتر میتونم تغییر جهت بدم … خیلی زودتر متوجه میشم که نباید در احساس نامناسب بمونم … چون به خداوند ایمان و اعتماد دارم و مطمعن هستم که راههای جدیدی به روی من گشوده خواهد شد .. در واقع فهمیدم که باید روی باورهای درست و مناسبی بیشتر کار کنم

    کامنت دوستان عزیزم واقعا خودش یک دوره ی آموزشی هست و باید از یکایک عزیزان تشکر و قدردانی کنم مرسی مرسی که هستید یک نکته ی جالب که توی کامنت دوست عزیزم پیدا کردم این کامنت بود ..

    کامنت نسیم زمانی عزیزم را نت برداری کردم… این رو از فیلم اسکارلت یاد گرفتم، فکر کنم اگه مورد اورژانسی نباشه این هم خیلی جواب میده. بر باد رفته بود اسم فیلمش. اتفاقای خیلی بد که میفتاد خبر بد بهش میدادن، میگفت فردا به اون فکر میکنم، الان کار مهمتری دارم. چقدر خوبه که بتونیم این باور رو در خودمون جا بندازیم .. و بگیم الان کار مهمتری دارم

    دقیقا الان دارم مهمترین کار زندگی مو انجام میدم اینکه فایل ها رو میبینم … اینکه صدای استاد عزیزمون رو می شنوم … اینکه کامنت های دوستان رو میخونم … اینکه فوری دفتر شکرگذاری مو میذارم جلوم و شروع به سپاسگذاری میکنم و مینویسم .. اینکه مدیتیشن های سپاسگذاری و امتنان دارم و از نعمت های زندگیم تشکر میکنم .. اینکه میرم پیاده روی و فایل ها رو گوش میکنم و با خودم خلوت میکنم .. اینکه به آواز پرندگان گوش میکنم و از هوای تازه و پاک شهر عزیزم پردیس بهشتی لذت میبرم .. خلاصه کلی کارهای مهمی دارم که باید بهشون برسم

    هر چند بفکر فروش جنس هام هستم و فعلا مشتری ندارم و یک چالش برام شده ولی بقول نسیم جون فردا بهشون فکر میکنم و الان کارهای مهمتری دارم

    البته در هر قسمت از زندگیم چالش هایی وجود داره که باید بنوبت و بکمک و همکاری خداوند حلش کنم و همچون چالش های گذشته از آنها عبور کنم ..

    خدایا تمام جنبه های زندگی من نیاز به ترمیم و بهبودی کامل و با کیفیت و معجزه های الهی تو را دارد پس با معجزاتت خودت این چالش ها را به آسونی حلش کنم و من را در جهت رسیدن به خواسته ها و آرزوها و رویاهایم هدایتم کن

    بقول یک عزیزی گفت..

    یک عمر باید بفهمیم که غصه نخوریم چون نه خوردنی بود و نه پوشیدنی

    فقط دور ریختنی بود و چقدر دیر متوجه میشیم که زندگی همین لحظات و روزهایی است که منتظر گذشتش هستیم

    خدایااا کمکم کن که بتونم بیشتر از همیشه در این قسمت فعالیت و تلاش ذهنی داشته باشم تا بتونم الگوهای تکرار شونده ی مخربی که سالیان سال با من همراه بوده را شناسایی و در ادامه بنفع خودم تغییرشون بدم الهی آمین

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی و انرژی و سلامتی و پول و ثروت. و نعمت و برکت می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به خداوند اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      الهام رمضانپور گفته:
      مدت عضویت: 1398 روز

      سلام و درود رویای زیبای سایت

      رویا جون کامنتهای شما رو دنبال میکنم و بی اغراق هربار یه نکته یاد میگیرم..گرچه که به خاطر مشغله ها نمی رسم ازتون تشکر کنم اما واقعا شما تحسین بر انگیزین و کامنتای پر محتوا میذارین..مثلا یه نکته مهم از کامنتاتون مثلا این بود خدایا برنامه ریزیای زندگیم با تو..من نمیدونم خودت یه جور برنامه بریز..منم چون در حال نوشتن پایان ناکه هستم و دو تا دختر 13 و 5 ساله دارم..شاغل هم هستم و گاهی واقعا از کمی وقت مستاصل میشم یاد این جمله میوفتم و به خدا میگم خدایا برنامه ریزیا با تو..کمک کن پایان نامم تموم شه و منم فرصت کنم درست و حسابی روی خودم کار کنم…انگار با این جمله آروم میشم که برنامه ها رو تو بچین خدا جونم..این دفه نکته گلدون سعیده خانم که برای من که دو تا بچه دارم چقدر کاربردی بود که در هر خرابکاری از بچه ها یه نکته مثبت در بیارم..وای رویا جون خیلی خیلی روح لطیف و پر مهری دارین..این موضوع توی همه جملاتتون پیداست…نتیجه های خیلی خوبی در انتظار شماست.. مطمئنم…دوستت دارمم و می بوسمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        رویا مهاجرسلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2199 روز

        درود و وقت بخیر خدمت دوست عزیز و پر تلاشم خدا قوت عزیزم با اینکه شاغل هستید و دو بچه ی دسته گل فرشته های زمینی دارید و همسر و کار بیرون و کار خونه واقعا خدا به کار و زندگیت خیر و برکت بده و خودش بهترین چیده مان و هماهنگی و نظم رو به زندگیت بده تا بتونی بهمکاری خداوند همه ی کارها تو هندل کنی که بی گمان بلطف خداوند همه‌ی کارها رو خودش چیده مان می‌کنه بازم خدا قوت جانانه الهی را براتون آرزومندم

        الهام عزیزم نمی‌دونم چطوری ازت تشکر کنم بابت این کامنت زیبا و تاثیرگذارت . اینکه با روشن کردن آن چراغ جادویی آبی رنگ سایت کلی گل از روم شکفته شد و کلی ذوق کردم و دلم شاد شاد شد و کلی گوشه ی لبم چسبید به گوشه ی گوشم بخصوص وقتی گفتی رویای زیبای سایت کلی اعتماد بنفسم یهویی اوج گرفت و ذوق کردم

        مرسی مرسی مرسی عزیزم الهی چراغ دلت همیشه به نور و الطاف الهی روشن و نورانی باشه ..

        وقتی نقطه ی آبی رو دیدم همینطوری که داشتم ذوق میکردم یهویی یک آرزویی کردم چون اگر بتونم احساسمو به همین زیبایی در مورد خواسته ای داشته باشم یعنی تونستم از میدان کوانتومی و غیر فیزیکی خواسته ام را بسمت تجربه ی زندگیم فرا خوان کنم و خواستم ازت تشکر و قدردانی کنم بابت این خیر و برکتی که بمن هدیه دادی شکرگذارم مرسی مرسی عزیزم

        شما همیشه بمن اظهار لطف دارید امیدوارم همه ی کارهات معجزه وار براتون آسون بشه و آرامش روزافزون بینظیری رو در کنار عزیزان تون و اون دسته گلهاتون داشته باشید که والاترین نعمت های الهی را در زندگی تون دارید فرشته های کوچولو تو ببوس و از تمام لحظات زندگیت لذت ببر که این لحظات بسرعت میگذره و چقدر خوبه با عشق و لذت بگذره

        ممنون و سپاس و کلی قلب و چشمهای قلبی و ستاره ای*

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مریم نظری گفته:
    مدت عضویت: 2067 روز

    سلام به استاد عزیزم

    من هرچقدر فکرکردم به این نتیجه رسیدم که در شرایط استرس زا(برای من شرایطی که با یکی دارم بحث و دعوا میکنم )چه واکنشی نشون دادم بیشتر مواقع به شدت و ساعت ها گریه کردم و چون دوست ندارم کسی متوجه بشه گریه میکنم و از اینکه کسی گریه مو ببینه خیلی بدم میاد همیشه اون محل و آدم ها رو میخوام ترک کنم و میذارم میرم کلا و تنهایی ساعت ها گریه میکنم وجالبه وقتی آروم میشم وگریه ام تموم میشه وقتی یکی میاد دنبالم یکی که باهاش خیلی راحتم (فقط همسرم) دوباره به شدت گریه ام میگیره چرا؟ چون همش ازم سوال میپرسه چیشده چرا ناراحتی (در صورتی که خبری از ماجرا نداشته باشه یا اگر داره میخواد از خودم بشنوه)شاید چون میدونم همیشه به من حق میده و حمایتم میکنه حتی اگر اشتباه از من بوده باشه، براش توضیح میدم و شروع به گریه کردن میکنم در حین گریه کردن هم دارم به خودم میگم که خودم جذب میکنم مقصر خودمم ولی بازم انگار دوست دارم دلم برای خودم بسوزه یا همسرم بهم دلداری بده یا شاید هم از اینکه چرا اون لحظه فلان کارو نکردم یا چرا فلان حرف و نزدم و هی به خودم میگم کاش اونکارو کرده بودم تو اون شرایط و با گفتن ای کاش ها و سرزنش کردن خودم و اینکه احساس بی ارزشی میکنم بخاطر رفتارم و همیشه فکر میکنم غرورم خورد شده و بخاطر اون اتفاقاتی ک جذب کردم گریه ام میگیره و احساس ضعیف بودن میکنم در صورتی که میدونم گریه ام تموم بشه میشینم دوباره روی خودم کار میکنم و همه چیو درستش میکنم و به نفع خودم میبینم اون اتفاقات رو ولی انگار وقتی یه مدتی دوباره همه چیز خوب میشه فراموش میکنم و روی خودم کار نمیکنم و دوباره اون اتفاقات مشابه برام پیش میاد.

    شرایط استرس زا برای مثال: یک بحث و دعوای وحشتناک با خواهرم

    دوباره دعوا با دوتا همکارانمون توی کار که باعث شد خودم بخاطر غرورم برم بگم من میخوام استفعا بدم بااینکه مقصر اونها بودن

    یا دعوا توی خونمون با خانواده

    یا وقتی همسرم توی ورزش جلوی چشمم خیلی خطرناک خورد زمین توی حرکت ورزشیش اما خداروشکر طوریش نشد ولی من خیلی گریه کردم و بجای اینکه به همسرم دلداری بدم خودم داشتم به شدت گریه میکردم

    یا اگر موضوع خودم هم نبودم مثلا خواهرم بوده و اون اتفاق رو هم من دیدم همش خودم روسرزنش کردم چرا فلان کارو نکردم یا نتونستم از خواهرم دفاع کنم و… اونجاهم تنهایی کلی گریه کردم

    وقتی از خودم میپرسم چرا گریه میکنم ؟

    چون دلم برای خودم میسوزه و احساس ضعیف بودن میکنم یا در مواقعی فکر میکنم کوچیک شدم یا تحقیر شدم یا غرورم خورد شده یا در شرایط دیگه خودم رو خیلی مظلوم میبینم که در حقم ظلم شده و همه ی این ها برمیگرده به اینکه اعتماد به نفس پایین دارم و احساس بی ارزشی و بی لیاقتی میکنم چون وقتی من خودم رو ارزشمند بدونم حتی اگر کسی بهم بی احترامی یا تحقیر هم بکنه ذره ای برام مهم نیست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    علی کربلایی گفته:
    مدت عضویت: 926 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و تموم افراد سایت

    خوب من قبل از این ک با استاد آشنا بشم مواقعی ک با شرایط بد و استرسی روبرو میشدم معمولا آهنگ گوش میکردم الکل میخورم یا پرخاش میکردم و بیشتر هم دوست داشتم تنها باشم از این ک کسی بخواد دلداری بده یا هرچی اصلا خوشم نمیاد . اما الان ک با استاد اشنا شده خیلی ارومم مواقعی هم ک اتفاقی میفته اولش ک خیلی شدیده میام تو سایک یکی از ویس ها بصورت رندوم گوش میکنم و با خودم حرف میزنم ک ببین اگه نت نی خودت کنترل کنی ذهنت کنترول کنی و زیاد توجه کنی بهش اتفاق های بعدی و بدترشم میفته و سعی میکنم کمکم اتفاقو کنترل کنم ز کمک استاد و حرف زدن با خودم ک اره قانون اینجوریه باید کانون توجه رو کنترل کنی و همیشه از بچگی اینو تو مشکلات ب خودم میگفتم مگه قبلیا حل نشد خوب اینم حل میشه حالا اگه من ناراحت باشم یا خوشحال پس بهتره حالم خوب باشه و لذت ببرم از همه لحضات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    آیدا گفته:
    مدت عضویت: 1757 روز

    به نام خدایی که همیشه کنارمه

    خدایا شکرت که با این احوالات این دو روزم این نشونه برام فرستادی

    استاد عزیزم و مریم جانم سلام

    استاد چی بگم از این سوالی که پرسیدید و چقدر این سوالی هست که من با حالی که این دو روز دارم واقعا باید بهش فکر کنم و جواب بدم

    حدود یک ماه بیشتر که با خودم عهد بستم به صورت جدی رو خودم و باورهام کار کنم تو این یک ماه باورهای نادرست زیادی پیدا کردم دوره فوق العاده دوازده قدم که به نظرم مثل معجزه تو زندگی میمونه رو شروع کردم فایل هایی که استاد رو سایت میزارن با دقت میبینم که این فایل های رایگان در حد محصولات واقعا با ارزش و بی نظیرن و ممنونم بابت سخاوت شما استاد عزیزم که این آگاهی هارو رایگان در اختیار اعضای سایت خود قرار میدین و البته تغییر دیگه ام اینکه شروع کردم به کامنت گذاشتن و خوندن کامنت های فوق العاده دوستان

    سوال این بود که تو شرایط ناجالب و سخت چیکار میکنیم و چه رفتاری نشون میدین ؟

    ما داریم روی خودمون کار میکنیم روی باورهامون ولی خب شرایط نادلخواه برامون پیش میاد چون ما هنوز باورهای ناجالب داریم و خالص نیست باورهامون و‌هنوز اون باورهای مخرب داریم ،دو روزی هست که حالم خیلی خوب نبود منی که خیلی شدید میدونم و باور دارم احساس بد مساوی اتفاقات بد هست ولی خب بعضی مواقع با شرایط نادلخواه یهو خودمو رها میکنم تو اون افکار در واقع انگار خسته شدم از این شرایطی که دارم از مثلا کمردردم که البته بگم در مورد این الگوی تکرار شوندم که اول هفته به یه آگاهی رسیدم فهمیدم تمام این مدت افسار زندگیمو داده بودم به بدنم که اون منو هر جا میخواست میبرد همش نگرانش بودم نکنه مریض شه نکنه بلایی سرش بیاد با یه عطسه دکتر بودم منو از خیلی از تفریحات دورهمیا و خوش گذرونیا منع کرد چون حالش خوب نبود و میگفت آیدا کجا میری سرت درد میکنه معدتو مواظب باش الانم یک ساله از هر سفری جا موندم منی که تمام لذت زندگیم سفر کردنه به خاطر یه کمردرد الکی از خیلی از خوشیا جا موندم و به خودم اومدم دیدم افسار زندگیمو دادم دست بدنم در واقع به باورهای اشتباهم ، شنبه با فهمیدن این موضوع یه تلنگری بهم زده شد که باعث شد که خودم مالکیت زندگیمو دستم بگیرم و نه بدنم و نه اون باورهای نادرستم، تمام باورهای نادرست نوشتم و باورهای درستو جلوش جایگزین کردم گفتم آیدا ترس از مرگ داری برای همین میترسی بدنت طوری بشه بلاخره که آخرش هممون یه روزی میریم پیش خداوند و ما هممون یه تایمی داریم برای زندگی روی این کره خاکی چرا ازش لذت نبرم چرا همش تو ترس این باشم که نکنه بدنم طوری بشه گفتم این ترسو کنار میزارم از زندگیم لذت میبرم من میخوام این تایمی که خداوند بهم عطا کرده برای زندگی تو این جهان مادی بگردم کل زیبایی که خداوند خلق کرده رو ببینم ولی با این ترسم جلوی برآورده شدن تمام این خواسته هارو گرفته بودم و این یه ترمز بزرگ برای رسیدن به خواسته هام بود گفتم خدایا من دیگه زندگیمو به تو میسپارم قبلا هم اینو زیاد گفته بودم ولی بهش عمل نمیکردم اینو میگفتم و بعد دوباره میگفتم خوب آیدا کدوم دکتر خوب باید پیدا کنی برای فلان موضوع و من فقط تو حرف زندگیمو به خدا سپرده بودم تو واقعیت عملم چیز دیگه ای بود ‍️

    ولی تو این هفته نشستم نوشتم برگه ها پر کردم و با خودم گفتم آیدا ببین تو یه تایم محدود داری برای زندگی روی این زمین پس لذت ببر از زندگیت اینقدر ترس نداشته باش ،اینقدر لذت ببر و بگرد دنیارو که هر زمان خدا اومد گفت بیا بریم با آغوش باز بری به سمتش ولی اگه همش بترسی همش تو دکترا باشی و هیچ زیبایی نبینی هیچ لذتی تو دنیا تجربه نکنی بازم اون تایم میرسه ولی با کلی گلایه و شکایت و حسرت این دنیارو ترک میکنی تو میخوای کدوم باشی

    دیدم من واقعا میخوام تمام زیبایی هایی که خداوند خلق کرده رو ببینم میخوام تجربه رابطه ی فوق العاده رو داشته باشم میخوام اینقدر ثروتمند بشم که هر چی دوست دارم بخرم ،میخوام من اینارو میخوام با ذوق و شوق هم میخوام ولی بدجوری پام رو ترمز بوده که این هفته کشفش کردم ولی خب این پاشنه اشیل من بوده الگوی تکرار شونده ای که سال هاست با منه و مطمئنا یک شبه همه چی خوب نمیشه دو روزی بود که خیلی اوکی نبودم کمردردم زیاد شده بود و من تو این شرایط نادلخواه کاری که میکنم متاسفانه یهو از این تعهدی که دادم سست میشم میگم اخه یعنی چی من تو این سن چرا باید درگیر این موضوع باشم بعد اینو میگم و یهو همه چی نادلخواه پشت سرش میاد میگفتم چرا تا الان اون آدمی که من دوست دارم وارد زندگیم نشده و کلی چیزای ناجالب دیگه و کاری که میکنم یهو اینستاگرامی که حدود دو ساله گذاشتمش کنار یهو واردش میشم اونجا کلی دوستامو میبینم که کنار همسرشون هستن تو سفرن و به جای اینکه تحسینشون کنم میگم منی که چند ساله دارم فایل گوش میکنم نباید یه زندگی بهتر از اینا داشته باشم واقعا، نباید تا الان اون فرد فوق العاده تو زندگیم میومد مگه اصلا اون ادما رو خودشون کار کردن که الان اونجان یهو میزنم زیر کاسه کوزه همه چی ‍️

    الان اینجام بعد اون دو روز و بعد از دیدن این نشانه که بشینم فکر کنم چرا بعد از هر اتفاق نادلخواه یهو همچین رفتاری نشون میدم الان میدونم که فقط با گوش دادن به فایلا زندگی ادم تغییر نمیکنه باید عمل داشته باشی به اون صحبتا باید بخوای که تغییر که کنی و واقعا تو عمل نشون بدی

    من میدونم که احساس خوب مساوی اتفاقات خوب هست اینو با تمام وجودم تو این دو سال که وارد این مسیر شدم دیدم

    سه ماهی هست شروع کردم به دیدن سریال فوق العاده زندگی در بهشت از قسمت اول تقریبا هر شب میدیدم و جمعه ها چند قسمت پشت سر هم میدیدم و هر جمعه بلااستثنا وقتی تمرکزی چند قسمت این سریال میدیدم برای من یه اتفاق فوق العاده میوفتاد یا به دورهمی فوق العاده دعوت میشدم یا دوستم بهم زنگ میزد بیا بریم بیرون یا یه خبر عالی میشنیدم میخوام بگم ایمان آوردم به این جمله احساس خوب مساوی اتفاقات خوب با این حال بعضی مواقع میشه از مدار یکم درمیام مثل این دو روز ولی خب تمام تلاشمو میکنم خیلی سریع برگردم میدونم که منم انسانم با اون باورهای مخربی که داشتم و دارم و با اون عجول بودنم که میخوام سریع برسم به اون خواسته هام ممکنه یهو یه روزی اینجوری باشم ولی میگم که من خیلی تغییر کردم من خیلی زود از این احوالات درمیام خیلی سریع شروع میکنم به کنترل کردن ذهن و کلامم منی که تو زمان عصبانیت یا برخورد با یک چیز نادلخواهم چندین روز یا هفته درگیر اون موضوع بودم الان میگم فوقش یک روزه

    بعد دو سال عضو این سایت بودن ، اتفاقات فوق العاده ای برام افتاده که خودم بهش فکر میکنم میبینم چقدر راحت یه سری موضوعات بی نظیر برام پیش اومده و خب میدونم که اون سیستم قوانین جهانه میدونم با ادامه دادن به این مسیر با برداشتن ترمزهام و اصلاح باورهای مخربم میرسم به خواسته هام،من میدونم موقعی که رابطه فوق العاده ای میبینم باید تحسین کنم ،باید از اعضای بدنم متشکر باشم که منو تو این جهان مادی همراهی میکنن خلاصه باید باورهامو درست کنم که باورها همه چیزن و واقعیت زندگی مارو باورهامون تشکیل میدن

    خدایا شکرت که الان اینجام شکرت که دارم خیلی از مسائل زندگیمو میشناسم و حلش میکنم خدایا ازت بی نهایت سپاس گزارم که حتی وقتی یکمی از مدار خارج میشم نشونه برام میفرستی که بگی حواست به من هست و تو بیشتر از من میخوای که من به خواسته هام برسم

    استاد عزیزم خیلی خیلیییی ازت سپاس گزارم شما دستان فوق العاده خداوند هستی بر روی زمین که این آگاهی های فوق العاده رو به ما بگین که ما با عمل کردن به این آگاهیا بتونیم بریم تو اون مسیر فوق العاده زیبا و سر سبز ،سوت زنان و با شادی و با لذت بردن از مسیرمون و در کمال راحتی برسیم به تمام خواسته هامون

    عاشقتم استاد عزیزم و میخواستم یه خواهشی داشته باشم از شما و مریم جانم که البته میدونم برای به روز رسانی دوره فوق العاده کشف قوانین سرتون شلوغ هست ولی اگه تونستین باز هم از این سریال فوق العاده زندگی در بهشت برامون بزارین با این که دو سه روز گذشته از تمام کردن دیدن همه ی قسمتای این سریال فوق العاده ولی دلتنگم برای پارادایس اون فضای فوق العاده اون کلبه چوبی روی اون دریاچه بی نظیر که عاشقشم دیدن اون رابطه بی نظیر بین شما و مریم جانم ، دیدن اون همه ثروت و نعمت و حتی دیدن براونی اون اسب فوق العاده و اون مرغ و خروسا که چقدر اون فضارو فوق العاده تر کردن امیدوارم به زودی یه قسمت جدید از این سریال فوق العاده ببینم و البته که حرفا دارم درباره ی این سریال بی نظیر که بماند در زمان مناسبش

    عاشقتونم همیشه شاد ‌و سلامت باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    ساناز رستمی گفته:
    مدت عضویت: 1465 روز

    سلام به همگی دوستان

    من معمولا تو شرایط استرس زا بشدت حالت ترس و شاید احساس خفقان میکنم احساس اینکه همه جا تیره و تاره… در این حالت مغزم خیلی سریع دنبال راه حل میگرده، دلیلش اینه که بدنم تحمل اون حجم از استرس رو نداره و فورا میخواد از اون موقعیت خارج بشه

    خب خیلی جاها خوبه و خوب جواب داده یعنی به سرعت موقعیت رو بررسی میکنم و تصمیم میگرم ( البته الان که فکر میکنم میبینم مخصوصا نسبت به مواجه با آدمها از زمانی که ترسم ازشون کمتر شده و حرف مردم برام کمتر شده میتونم سریع واکنش نشون بدم جواب مناسب بدم این البته به خاطر آموزه های استاده)

    یا بارها پیش اومده که تو خانواده شرایط استرس زا پیش اومده و سریع راه حل پیدا کردم و ازش خارج شدیم

    اما این سمت خوب قضیه است سمت بدش اینه که اگر راه حل پیدا نشه سعی میکنم سریع موقعیت رو ترک کنم حتی اگر به ضررم باشه چون تحمل حجم از استرس رو ندارم یا اینقد فکر میکنم که به سمت افسردگی یا ناامیدی ممکنه نزدیک بشم

    ولی جدیدا یکی دو موردی که پیش اومد من با آموزه های استاد خودم رو یکم آروم کردم و بعدش از دوستان در عقل کل کمک گرفتم تا راه حل بدن و خدا رو شکر خیلییی خوب بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سولماز ستاری گفته:
    مدت عضویت: 2269 روز

    با سلام خدمت استادگرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم :

    من در مواقع با موارد استرس زا یا چالش برانگیز، قبلا کلا میزدم زیر گریه .

    یعنی حتی موارد ساده ای مثل اینکه تو سن دبیرستان ،خواب موندم و صبح دیر رسیدم کلاس،بعد اتفاقا امتحان هم داشتیم ووقتی رسیدم دقیقا برگه ها را معلممون جمع کرد،و منم کاملا خونده بودم درسمو،و خوب معلممون هم گفت برو بشین،ولی خودم ناخودآگاه زدم زیر گریه.

    بعدش همه میگفتن چی شده و من بغض گلومو گرفته بود و نمیدونستم چی بگم.و زبونم بنداومده بود.

    ولی چون درونگرا هستم قطعا حالاها سعی میکنم گریه نکنم ولی مطمینم در خلوت خودم عزاداری میکنم.و اینکه صددرصد به دنبال مقصر بودم تا همه تقصیرهارا گردنش بندازم و خودم را تبرئه کنم.

    ولی در مورد پرتاب و شکستن اشیا واقعا بسیار کم پیش اومده ،شاید یکی دو بار.

    و اینکه اگر در این مواقع استرس ،شیرینی یا شکلات در دسترسم باشه ،بلاستثنا همه شو میخورم ،تا شاید اروم بشم.و اصلا متوجه نمیشم کی تموم شدن.ولی غذا خور نیستم در این مواقع.چون کلا غذا تو این شرایط از گلوم پایین نمیره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 909 روز

    سلام سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و باهوش

    به به چه روز خوبی پراز آگاهی و پراز روزی و ثروت و فراوانی در زندگیم خدایا شکرت سپاسگزارتم

    سوال ؟ در شرایط استرس زا و چالش بر انگیز چکاری انجام میدهیم ؟

    من قبلا ها وقتی استرسی داشتم یا انفاقی برام میافتاد سریع هم قضاوت میکردم و هم به شدت ناراحت میشدم تا چند روز کش میدادم و گریه میکردم

    و حالم چند روز بد بود ولی مهم الانه که وقتی استرسی دارم واکنش من فقط سکوته و ترجیح میدم حرفی نزنم و قضاوت نمیکنم نه خودمو نه اون طرفو

    و سریع میام تو سایت و نشانه رو میزنم و به فایلی هدایت میشم و راهنماییم میکنه و کامنتها رو میخونم و آروم میشم و همون کار رو انجام میدم

    مثلا چند روز پیش یه مسله ای منو ناراحت کرد و سریع اومدم نشانه رو زدم

    و به فایل سفر به دور امریکا هدایت شدم که یعنی رها کن و به زیباییها توجه کن به داشته هات توجه کن و وقتی تو آروم باشی هدایت میشی

    ممنونم از شما استاد عزیز و مهربان

    خدایا من بهترین ثروت و بهترین خدشبختی و بهترین زندگی رو میخواهم در تمام جنبه ها

    خدایا شکرت سپاسگزارتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    زهره یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1417 روز

    درود بر استاد نازنین ام عیدتون مبارک

    ربم سپاسگزارم به خاطر هدایت من به این نکته اساسی

    الگوهای تکرار شونده

    وباورهای بنیادین ما

    وچالش

    اینکه ببینیم چه الگوهایی برای ما هی تکرار میشوند

    وچه باور های بنیادینی باعث به وجود آمدن اون الگوها میشه

    من استاد وقتی به شرایط استرس زا برخورد میکردم دقیقا دنبال مقصر میگشتم وعصبانی میشدم وهمیشه یه نفر رو مقصر اون اتفاق میدونستم ولی یه چند وقته که تمام سعیمو میکنم که اون مشکل رو حل کنم به هر روشی که قلبم بهم میگهواز خدا هدایت میخوام والبته که بعضعی وقتا هی راجبش حرف میزنم ودنبال اینم که هی اون موضوع رو برای خودم دائم توضیح میدم وگاهی اوقات با اطرافیانم هم راجبش زیاد صحبت میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: