پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدرضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    بنام خداوندی که وجودم از وجودش نورانی است

    سلام به استاد عزیزم، مریم عزیز و تمام عزیزانم که در این مسیر لذت بردن از زیبایی ها و نعمت ها، همسفریم

    من در گذشته زمان های که دچار استرس میشدم، اگر بصورت حضوری بحث میشد و طرف مقابل جز نزدیکانم بود که با عصبانیت و فریاد زدن سعی میکردم ب نفع خودم تمام کنم

    اگر شخص غریبه ای بود یا با سکوت مقابلش، یا ترک محل به بحث و استرس ناشی از اون خاتمه میدادم

    و بعدش باید کلی خوراکی های شیرین و قنددار مخصوصا شیرینی و کیک میخوردم

    اما بعد از دوره قانون سلامتی تونستم کنترل کنم و دیگه شیرینی نمیخورم

    اما اگر بتونم، میخوابم، و اگر دیگه خیلی شدید باشه سعی میکنم انقدر پیاده روی کنم یا با کاری فیزیکی خودم مشغول کنم که هم تمرکز از روی اون مسئله بردارم و هم خسته بشم تا بتونم راحت بخوابم

    گاهی اوقات ک افسار ذهنم از دستم درمیره ک غرق احساس بد میشم، زمانی ک ی لحظه اگاه میشم سریع خودم باید وصل کنم به سایت استاد یا یکی از فایل های ک باورهای توحیدی در من زنده میکنه این هم ب لطف دوره شیوه حل مسائل هست که باور کردم که تمام مسائل راه حل دارند، ساده، آسان و در دل خودش که من توان انجام و حل اون مسئله دارم

    کنترل ورودی ها یعنی سرچشمه اون استرس قطع کردن مثل جواب تلفن افراد ندادن در اوج استرس ها و گوش کردن به فایل های استاد در زمان های ک استرس زیادی دارم بنظرم بیشترین کمک بهم کرد تا بتونم مسائل حل کنم

    در پناه الله یکتا همیشه شاد و خوشحال و ثروتمند و سعادتمند باشید در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1929 روز

    به نام خالق عشق و زیبایی

    درود و خداقوت به استاد عزیز و بانو شایسته گرامی و همه دوستان خوبم در این خانواده صمیمی و الهی

    یکی از اونجاهایی که من خیلی خوب میفهمم که خیلی زیاد نسبت‌به گذشتم تغییر کردم دقیقاً درخصوص همین مورده. اولاً که موقعیت‌های استرس‌زا، یعنی شرایطی که بخواد خیلی منو بهم بریزه که تسلطم رو از من بگیره یا به حالت استیصال برسونه، خیلی کمتر شده و دوماً واکنش من نسبت‌به این شرایط بسیار متفاوت شده.

    قبلاً اگر شرایطی پیش میومد که نگران یا ناراحتم میکرد و برام چالش‌برانگیز میشد به زمین و زمان فحش میدادم و همه رو مقصر میدونستم غیر از اونی که باید و این جو زندگی و روابط من رو خیلی کدر کرده بود. اما از زمانی که با قاون آشنا شدم و درک کردم که این من هستم که دارم اتفاقات زندگی خودم رو خلق می‌کنم و به‌ویژه در دوره دوازده قدم واکنش من تغییر بسیار محسوسی داشت. یعنی به‌جای اینکه بیام دیگران رو مقصر بدونم به خودم میگم ببین این شرایط با توجه به فرکانس‌های خودت ایجاد شده و یه مرحله‌ای است که برای رشد بیشتر باید پشت سر بگذاری، بنابراین به‌جای اینکه انگشت اتهامت بره سمت دیگران، بررسی کن ببین چرا این مسئله به‌وجود اومده و چه درسی میتونی از این موضوع بگیری. بهتره بگم از زمانی که این باور روتقویت کردم که اتفاقات زندگیم همینجوری نمیفته بسیار دید و واکنش متفاوتی نسبت بهش نشان دادم.

    معمولاً من تو این شرایط خیلی ساکت میشم، دلیل این سکوت هم اینه که اول می‌خوام سعی کنم مسئله رو خوب بشناسم و واکنش هیجانی و احساسی نسبت بهش نداشته باشم. بعد که مسئله رو شناختم و سعی کردم که بهش مسلط بشم شروع می‌کنم به اقدامات لازم انجام دادن برای رسوندن خودم به احساس خوب(چون باورم بر این هست که زمانی راه‌حل مناسب میاد که حالم خوب باشه و در حالت احساسی نامناسب هر کار و تصمیمی که بگیرم نتیجه خوشایندی برام نداره) و بعد بالافاصله که از تصمیم مطمئن میشم اقدام میکنم. مثلاً یکی از اون کارهایی که خیلی بهم کمک میکنه تو این شرایط پیاده‌روی کردن، معمولاً تو این شرایط من از حالت نرمال بیشتر راه میرم و بیشتر قدم میزنم به شدت برام تاثیرگذاره و عمدتاً افکاری که در ذهنم مرور میشه یادآوری توحیده، جلسات 9-10 راهنمای عملی، فایل فقط روی خدا حساب کن، جلسات مربوط با هدایت دوازده قدم، فایل‌های توحید عملی و جلسه فوق‌العاده قدم پنجم که درخصوص آیه عسی ان تکرهو شئا هست و یه جلسه فوق‌العاده قدم هشتم که درخصوص برخورد با مسائل هست و به تازگی دوره فوق‌العاده شیوه حل مسائل و کشف قوانین هم بسیار بهم کمک میکنه در این شرایط. یعنی معجزه میکنن این فایل‌ها برای من.

    معمولاً خیلی اینجور مواقع سعی می‌کنم از جسمم کمک بگیرم برای رسیدن به تعادل احساسی مطلوب. قبلاً تمرین‌های ورزشی سنگین انجام میدادم اما الان ورزش یوگا رو خیلی بیشتر باهاش ارتباط میگیرم و خیلی بهم کمک کرده که آرام باشم و پذیرای شرایط باشم و باهاش به خوبی برخورد کنم. به‌خصوص تمرین تنفس عمیق که باعث میشه کاملاً جریان خون و انرژی در بدن به سطح تعادلی برسه.

    آیات انا لله و انا الیه راجعون و من یتوکل علی‌الله و هو حسبه و الا بذکرالله تطمئن‌القلوب هم بسیار بهم کمک میکنه، کلاً یادآوری مرگ در این شرایط خیلی آرومم میکنه خیلی آتش درونیم رو زود خاموش میکنه.

    وقتی همچین شرایطی برام پیش میاد انگار یه جورایی داره درک و ایمان من به چالش کشیده میشه، اینکه من چقدر این آگاهی‌ها رو درک کردم و در مرحله اجرا میتونم ازشون استفاده کنم. اینکه چقدر باور کردم مفهوم الخیر فی ما وقع رو. چقدر اعتقاد دارم که برگی بی‌اذن خداوند روی زمین نمیفته، هر اتفاقی که میفته در جهت رشد بیشتر منه. من در این موارد خیلی مفهوم عزت‌نفس و توحید رو بیشتر درک می‌کنم.

    یکی از پاشنه‌های آشیل من در بحث کار دقیقاً همین مورد بود، یعنی من تو این شرایط اصلاً نمی‌تونستم خودم رو کنترل کنم و واقعاً همه چیزو بهم میریختم. کافی بود یه نفر ازم انتقاد کنه یا اونجوری که من انتظار دارم باهام برخورد نکنه، دیگه تموم بود فاتحش خونده بود طرف. به‌همین دلایله که خیلی از افراد براشون این حد از تغییراتی که من داشتم قابل باور نیست.

    همین امروز داشتم با یکی از اقوام صحبت می‌کردم که برگشت گفت من واقعاً نفهیمدم تو از کی انقدر فهمیده و عالی شدی اصلاً آدم لذت میبره از مصاحبت با تو انقدر که خوش انرژی هستی.

    من میفهمم که از وقتی من با خودم به صلح بیشتری رسیدم و خودم رو بیشتر دوست داشتم این صلح و علاقه رو نسبت‌به دیگران و دنیای اطرافم هم ایجاد کردم. یعنی نه‌تنها آدم‌ها رو مقصر ندوستم بلکه ازشون سپاس‌گزار شدم که ببین چه خوب چه بد تو داری بازتاب درون من رو نشون میدی و من خیلی درس‌ها میتونم از تو بگیرم.

    اما همچنان درخصوص آستانه تحمل باید رو خودم کار کنم، با اینکه خیلی خیلی نسبت‌به گذشتم بهتر شدم اما همچنان نیاز دارم که روی این مسئله کار کنم. دوره شیوه حل مسئله در این مورد خیلی کمک‌کنندست چون انقدر طبیعی و آرام مسئله حل میشه که اصلاً باورت نمیشه که یه روزی این مسئله یه ترمز محکم برای تجربه احساس خوب در زندگیت بوده.

    یه سری شرایط هستند که از نظر بقیه شاید به من مرتبط نباشه و نیاز داشته باشه که یه عاملی از بیرون تغییر کنه یعنی من با توجه به بازخوردی که از دیگران در خصوص این دسته از مسائل گرفتم متوجه این نوع نگاه افراد شدم که تصور می‌کنند کنترل و حل این مسئله از عهده ما خارجه، درصورتی که برای منی که خودم رو شاگرد این راه میدونم اصلاً همچین چیزی رو باور ندارم. بارها و بارها خصوصاً تو این دو سال اخیر جاهای که دیگران گفتند خوب دیگه اینو که نمیشه کاریش کرد و دیگه تو که کاری از دستت برنمیاد و اصلاً فکرش هم نکن من تو اینجور موقعیت‌ها مصمم‌تر میشم که اون مسئله رو حل کنم، یعنی انگار به رگ توحیدیم برمی‌خوره وقتی یکی میگه نمیشه دیگه اینجور جاها پای خدا رو میارم وسط میگم باید اینو برام حلش کنی، من این حرفا حالیم نیست، باید خداییت دو اینجور جاها بیشتر نشون بدی. یادم نمیاد تا حالا همچین روحیه‌ای رو داشته باشم و نتیجه مطلوب و دلخواهم رو نگرفته باشم، یعنی در موقعیت‌‌های که به‌زعم دیگران هیچ ایده و هیچ راهی نبوده این نگاه توحیدی چنان راهگشا بوده که کسی باور نداشته که مگه میشه آخه؟

    واقعیت من مفهوم توحید رو در اینجور شرایط خیلی بهتر درک کردم اما متوجه شدم که یه جورایی داره این ترمز به وجود میاد که برای توحیدی زندگی کردن باید تو شرایط خیلی حساس و سخت قرار بگیری و مومن واقعی اونیه که پدرش در بیاد از بس تو شرایط حساس قرار گرفته و از خودش ایمان نشون داده و بعد گفتم نه این درست نیست، این نگاه مغایره با قوانین الهی. طبق قانون کسی که نگاه توحیدی داره و طبق قانون عمل میکنه آسان میشه برای آسانی‌ها. تمام پیامبران هم از زمانی‌که توحید رو بهتر درک کردند دیگه شرایط عجیب و خاصی رو تجربه نکردند که بخواد ایمانشون رو به چالش بکشه. یعنی این باور رو در خودم ساختم که هرچقدر درک من از قوانین و توحید بیشتر بشه کارها باید برام آسان‌تر بشه و اگر آسان نیست به این دلیل که من باید بیشتر در خودم توحید رو پرورش بدم.

    وقتی آدم نگاه توحیدی داره آرام میشه و میتونه برخورد مناسبی به مسائل داشته باشه. دلیل اینکه مسائل برای ما زجرآورند اینکه ما قدرت رو دادیم به مسائل و نتونستیم باور کنیم که مسائل ما کوچکتر از ما هستند. وقتی آدم بزرگ‌تر از چیزی باشه خیلی راحت‌تر میتونه با اون قضیه برخورد کنه و همه چیز براش خیلی راحته. مثل یه پدری که می‌خواد با بچش بازی کنه. چون پدر بزرگ‌تر و قوی‌تر و آگاه‌تره خیلی ساده با بچه برخورد میکنه چون میدونه درنهایت برنده بازیست. این دقیقاً همون نگاهی است که ما باید نسبت‌به مسائل زندگی ایجاد کنیم، یعنی اگر باور کنیم که ما بزرگ‌تر از هر مسئله و چالشی هستیم واکنش‌های خیلی ساده و راحتی نسبت‌به مسائل داریم.

    اصلاً برای من شده شبیه یک بازی میگم خب حالا قرار که یه مرحله توحیدی‌تر بشم، بسم‌الله الهی به امید تو رفتیم که رفتیم.

    یادم میاد چند وقت پیش که درخصوص سایت داشتم با یکی از اقوام صحبت می‌کردم که ایشون مدیر داخلی اون مجموعه و مسئول سایت بود تعریف میکرد که یک روز متوجه میشه سایتشون کلاً از دسترس خارج میشه و خودش نگران و آشفته که چجوری به رئیس بگم این موضوع رو. خلاصه تصمیم میگیره هرجور شده بگه به رئیس و نکته اینجاست که با برخورد بسیار عالی رئیس مواجه میشه. این بنده خدا با استرس میگه که آره اینجوری شد و رئیس فقط یه کلام میگه فداسرت.

    برای این دوستمون باور کردنی نبود که رئیس همچین برخوردی داشته باشه اما من به‌عنوان صاحب یک کسب‌وکار خیلی درس گرفتم که آقا دلیل اینکه این مجموعه انقدر موفقه به‌این خاطره که همچین رئیسی داره و این رئیس چنین شخصیت و دیدی نسبت‌به مسائل داره، به همین خاطره که این مجموعه انقدر رشد کرده که از یک‌سال قبل همه محصولاتش به فروش میرسته. این فرد واکنشی عمل نمیکنه و اصلاً واکنش نامناسبی نسبت‌به اتفاقت نشون نمیده که برای من به‌شخصه چقدر تحسین‌برانگیز و آموزنده بود.

    خداروشکر میکنم که در این مسیر هستم و با این آگاهی‌ها آشنا میشم. استاد با تک تک ذرات وجودم از شما سپاس‌گزار هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      جابر عثمانی حسن آبادی گفته:
      مدت عضویت: 1140 روز

      سلام احسان عزیزم

      من از خوندن کامنت های شما بسیار لذت میبرم

      خیلی تغییرات شما شبیه تغییرات من در زندگیم هست و من واقعا حس خوبی نسبت به دیدگاه های ارزشمند شما دارم

      برات بهترین ها رو میخوام عزیزم

      یه داستانی بگم درمورد همون قسمت آخری که گفتین درمورد برخورد رئیس با کارمندش

      داستان از این قرار بود که داداشم از سربازی که اومد بعد صحبت اینا و کلی خندیدن و شادی کردن

      گفت بزار برات یه داستان خنده دار تعریف کنم منم گفتم حالا بزار ببینم چیه دیگه

      آقا صحبت صحبت صبحت تا بحث به اونجایی رسید که توی پادگان

      رئیس اون بخش یه روز میاد توی خوابگاه بچه ها و همه رو جمع میکنه و شروع میکنه به صحبت کردن و شنیدن حرف های بچه ها

      میگفت این رئیس ما سوال کرد که بچه ها همتون توی یک برگه هرچقدر مسئله و مشکل توی اینجا دارین بنویسد و یه 20 دقیقه بعد ازتون میگیرم و بعد اون فردی که مشکلاتش از همه بیشتره میاد جلوی بقیه و براش حل میکنیم

      آقا 20 دقیقه تموم شد و بعد یکی از بچه رو رندوم صدا میزنه و میاد جلو جمع و سلام و احوال پرسی و بعد میگه اون کاغذتونو بدین ازین حرفا

      بعد اون دو سه صفحه ای بنده خدا نوشته بود رو در یک لحظه میگه این رئیس ما پاره کرد و هممون چشمامون از شدن گرد شدن میخواست بزنه بیرون

      و بعد لبخندی زد و گفت مشکلات حل شد

      اون بنده ی خدایی که اون جلو بود اصلا انگار از اون حصاری که دورش بود آزاد شد

      هممون اصلا میگفت نگاهمون به مشکلات عوض شد

      اصلا آدم دیگه ای شدیم

      می‌خواستم بگم نحوه ی برخورد ما با موضوعات میتونه متفاوت باشه و نتایج متفاوتی داشته باشه…

      ازت مچکرم برای کامنت های زیبات..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    ندا رنجبری گفته:
    مدت عضویت: 3354 روز

    من در شرایط استرس زا به شدت متعهد میشم برای کنترل ذهن، خیلی قانون رو جدی میگیرم و ایمان دارم که اگر بتونم احساسم رو خوب نگه دارم حتما اون مسئله حل خواهد شد.

    در‌شرایط استرس زا کمی از واکنش های اطرافیانم و سرزنش هاشون واهمه دارم

    از اینکه من رو مقصر بدونن اما در هر صورت همیشه و همیشه تا جایی که به یاد دارم خیلی خوب ذهنم‌ رو کنترل کردم و مسئله رو مدیریت کردم و در نهایت هم به راه حل مناسب هدایت شدم و به این دلیل که بار اولی که این اتفاق افتاد با کنترل ذهن تونستم یه پاداش بزرگ بگیرم این رفت توی ذهنم که وقتی چالش میاد زمان رشد و جامپ به مدار بعدی هست و در تمامی موارد برای من همین بوده.

    چرا با این قطعیت میگم به خاطر اینکه شرایط بحرانی خیلی خوب توی ذهن آدم باقی می‌مونه خاطراتی که مربوط میشه به چالش‌های اساسی توی ذهن آدم ماندگار هست و من تمامی اون‌ها رو یادم هست و واکنش‌های خودم هم یادم هست.

    اما متاسفانه وقتی شرایط خوب هست من شل می‌گیرم شل می‌زنم و اونقدر جدی و متعهد نیستم و همیشه با خودم میگم کاش من قانون رو و کار کردن روی باورها رو و کنترل ذهن رو همونطور که توی شرایط سخت دارم توی زمان راحتی هم می‌داشتم و نمی‌دونم این شل زدن من وقت آسایش از کدوم باور مخرب نشئت می‌گیره؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    هدیه سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به همگی

    وقتی توی شرایط استرسی یا چالشی قرار میگیرم واکنشم اینکه فرار کنم از اون موقعیت مثلا بیشتر اینجوریم که گوشیمو برمیدارم و میرم اینستا یا تلگرام یا یوتوب و فیلم های چرتو پرت میبینم بعدش حالم بدتر میشه و راه میرم و راه میرم و میگم چیکار کنم

    با خودم خیلی صحبت میکنم خودمو دعوا میکنم سرزنش میکنم که چرا اینجوری شد چون مطمئنم خودم زندگیمو میسازم و کسی مقصر نیست بعدش به خودم میگم اینجوری نمیشه باید یه کاری کنم و یه سری تصمیمات برای اون قضیه در نظر میگیرم و کمی آروم میشم

    گاهی هیچ راه حلی به ذهنم نمیاد اینطور مواقع دوباره میرم تو فضای مجازی

    من بار ها این حالت رو داشتم

    و مثلا از غروبش تا موقع خواب با آهنگ گروه فیلم ها خودمو سرگرم میکنمم ولی موقع خواب بد تر از قبل دور خودم میچرخم و از دست خودم شاکیم که چرا کل روز وقتمو هدر دادم و بعدش میگم خب حالا هرچقدر هم با خودم دعوا کنم چیزی عوض نمیشه (قبلن تا یک هفته یا بیشتر خودمو سرزنش میکردم ولی کم کم کمش کردم )

    بعدش یا میام توی سایت و نشانه ی امروز من رو ببینم یا هم قرآن میخونم و میگم خدایا هدایتم کن کمکم کن چیکار کنم

    و خیلییی جالبه توی اون فایل جواب میاد یا توی آیه های قرآن

    سعی میکنم این مدت تو حال بد بودن رو کم ترش کنم و زود تر به خدا توکل کنم

    وقتایی که راه حل رو پیدا میکنم میگم خدایا دمت گرم بازم کمکم کردی حالا باید اجراش کنم کهههه نمیکنم !!!!!! یا تا نصفه راه میرم و رها میکنم دوباره اوضاع سخت و استرسی میشه دوباره …

    این مهم ترین موضوع زندگیه منه اینکه این الگو مدام داره تکرار میشه !!! اینکه یه مدت خوب عمل کنم رها کنم تو دردسر بیفتم فرار کنم دوباره برگردم و این چرخه هی تکرار بشه

    برام شده آرزو که کی میتونم اینجوری نباشم ؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    فرنگیس محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2651 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان همفرکانسی ام

    وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟

    البته که چالش داریم تا چالش

    گاهی که دغدغه‌ها و چالش‌های اطرافیان رو میشنوم، بهشون میگم این مشکلات ت از نظر من مشکلات نیست شکلاته

    یعنی منظورم اینه که یه چالش یا یه مشکل ممکنه برای یه نفر خیلی سخت باشه مواجهه باهاش، حل کردنش و برای یه نفر اون اصلاً چالش حساب نشه که دقیقاً برمی‌گرده به پاشنه آشیل‌های ما به نقاط ضعفمون در اون مورد خاص و از هر فردی تا فردی دیگر. متفاوت هست

    مثلاً الان که تابستونه خیلی ها رو میبینم که کل دغدغه زندگیشون اینه که کدوم کلاس‌ها برای بچه‌هاشون بهتره که ثبت نامشون کنند ، یه وقتی از جایی جا نمونن ،یا کدوم مدرسه خیلی رسیدگیشون فوق العاده که یه وقتی بچه تو مدرسه مشکلی براش پیش نیاد،..

    که چند هفته است درگیر این قضیه‌ان،و اصلا به این که مثلاً تو تابستون واسه خودشون چه برنامه‌ای بریزن حتی فکر نکردن

    خب برا ماعباسمنشی ها ،اصلاً اینا چالش حساب نمی‌شه حس می‌کنم هرجا خوب باشه و به نفع من ،پس همونجا هدایت می‌شم و نسبت به خیلی از مسائل رها ی رها هستم

    اما خب ،یک سری چالش‌ها هستند که برای من خیلی مهم اند ،مثلاً برام مهمه که بتونم محصولاتمو با سود خیلی بالا بفروشم چون باید به چند نفر حقوق بدم، اصلاً نمی‌تونم ریسک کنم یا به سود کم قانع باشم

    اول که:خیلی ترس دارم که در شروع کار اشتباه نکنم

    که الان دقیقاً وسط یکی از همون چالش‌ها هستم در این موارد خیلی آرومم ,ساکتم و در درون با خودم درگیر ،و از زوایای مختلف باید قضیه رو بررسی کنم خیلی مشورت می‌کنم و قضاوت بقیه برام مهم نیست« به لطف دوره عزت نفس» نظر همه رو می‌پرسم

    کاملا بی اشتها میشم حتی پیش اومده وقتی که وارد یه چالشی شدم که یه جورایی خط قرمز من بوده و خیلی بهم برخورده و خیلی ناراحت بودم تا سه روز من چیزی جز آب نخوردم

    حتماً حتماً به غار حرای خودم میرم « کوه »میرم با خودم خلوت می‌کنم و منتظرم که آروم بشم تا خداوند با من صحبت کنه این راهکار همیشه جواب داده حداقلش اینه موقتا که حالم خیلی خوب میشه و اون موقع میتونم به راه حل ها فکر کنم

    خواب م کامل به هم میریزه و وسط شب بیدار میشم تو حیاط قدم میزنم

    فایل های آرامش در پرتو الهی رو گوش میدم

    آهنگ گوش میدم ،شده که فقط یه آهنگ رو یه ساعت تکراری گوش دادم چون آرومم می‌کرده ،

    یه سری چالش‌ها هم هستند که آنی آدم خیلی به هم می‌ریزه و اولین راهکار برای من اینه که گریه کنم تا یه کمی آروم بشم بعدش تازه میشنم فک میکنم چکار کنم

    یه سری چالش‌ها هم هستند که دیگه وسطشون افتادی و چاره‌ای جز قوی بودن نداری ، تو اینجور موارد واقعاً عالی عمل می‌کنم و از خودم بسیار راضی هستم و بسیار خودم رو تحسین می‌کنم مثل موقعی که تو کوه داشتم ریلکس می‌کردم و سه تا سگ گله بزرگ منو دوره کرده بودن به شدت پارس می‌کردن ، تو این موارد چون می‌دونستم تنهای تنها هستم و فرار من کاملاً به ضررمه به صورت معجزه آسایی من کاملاً ریلکس نشسته بودم و از جام تکون نمی‌خوردم تازه باهاشون صحبتم می‌کردم تا چوپانشون اومد و اینا رواز من دور کرد

    یا یه وقتایی که مثلاً یه جایی گیر افتادم یا کسی گیر افتاده کاملاً می‌تونم احساسمو کنترل کنم و همیشه راه حل‌های خیلی منطقی و کارآمد به ذهنم رسیده و همه از این نظر منو من رو تحسین می‌کنند ،فکر میکنم هممون واقعاً در شرایط اضطرار عالی عمل میکنیم وقتی چاره ای جز قوی بودن نداریم

    در مواجه شدن با چالش‌ها دوره عزت نفس خیلی به من کمک کرده ، همیشه تلاش می‌کنم تا اون ندای آرامبخش وجودم رو گوش کنم که خداوند با منه، همه چی ممکنه تا اینجا کمک کرده منو از این به بعد هم کمکم می‌کنه

    اعتراف میکنم که صدای الهی که در وجودم هست در مواجهه با چالش‌ها خیلی ضعیف میشه و نجواهای ناامید کننده خیلی صداشون قوی‌تره، و تلاش نمیکنم تمرکزم رو بزارم رو صدای الهی وجودم،و موفقیت هام رو بیارم بیارم که تو همشون خداوند پیشاپیش من کارم رو انجام داده و طبق صحبت خودش در قرآن، خداوند ما رو رها نکرده

    یادم میاد روزهایی رو که از شدت فشار تضاد ها ،ارزوی مرگ میکردم ، ولی الان که همه اونا رو پشت سر گذاشتم میبینم، اتفاقاً چقدر قوی‌تر شدم ، از لحاظ روحی خیلی با گذشته متفاوت شدم و خیلی از مسائل و مشکلات که برای بقیه خیلی مهمه و شاید یک هفته به خاطر ش به هم بریزند به نظر من جوکه و شاید برای من به یک ساعت هم نرسه و این رشد شخصیتی و اعتماد به نفس رو به لطف اون چالش ها و حل کردنشون و رد شدن از اونها پیدا کردم

    گاهی شده که به همسالان خودم که نگاه میکنم

    از همون اول استخدام شدند و چندین ساله یه زندگی یه نواخت و بدون دغدغه دارن

    اما من چند تا شغل تا العان عوض کردم و جالبه تو همه شون خودم مدیر بودم و نیروی کاری داشتم اون موقع‌ها با استاد آشنا نبودم و به تمام معنا حسرت اونایی که شغل ثابت دارند رو می‌خوردم ولی الان که به زندگی خودم و به گذشته خودم چالش‌هایی که پیش میومد ،به اینکه چقدر خوب نیروهام رو مدیریت می‌کردم ،به اینکه چقدر خوب شد اون شرایط پیش اومد تا من تا حدود زیادی شیوه ارتباط موثر با آدم‌ها رو یاد بگیرم، به پول‌های زیادی که ساختم،که یک ماه اندازه نصف سال اونها من درآمد داشتم فکر می‌کنم ،ناراحت نیستم خیلی هم خوشحالم، من خیلی رشد کردم من به نسبت سنم و همسالای خودم تجربه کاری خیلی زیادی دارم این رو مدیون اون چالش‌ها هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    مينا جان گفته:
    مدت عضویت: 1490 روز

    سلام

    امیدوارم عالی باشید.

    در مورد جواب سوال قبلا یادم میاد من عادت داشتم همیشه یه نفر را مقصر کنم و اگه موضوع اصلا ربطی به شخصی نداشت یهو بی دلیل به کسی می پریدم و سر یه موضوع بیخودی ازش ایراد می گرفتم و روی اون خالی می کردم. و عادت داشتم مسایلم را به کسی نگم و توی خودم بریزم و ذهنم کلی برام دلیل برهان و نگرانی می ساخت از سالها پیش و به من ثابت می کرد تو مسیول این اتفاق نیستی.

    مدتها بعد که کار دارم می کنم اوایل وقتی شرایط ترس ایجاد میشد

    یه مدتی سکوت بودم و به خودم می پیچیدم و هی خدا رو صدا می کردم و می نوشتم تا آروم بشم

    و گاهی کسی دم دستم بود باز سر یه کارش با هاش بحث می کردم. ولی بعدش خودم می فهمیدم که این رفتار مال اون اتفاقیه که فکرم درگیرشه.

    الان خیلی زیاد از خدا هدایت می خوام و صداش می کنم ولی اولش می ترسم و صدای تپش قلبم را می شنوم و بعد می گم خدایا چکار باید کنم یه موقع هایی یهو یه آرامشی میاد ناخودآگاه و بهم میگه آروم باش پاشو خودت و جمع کن مگه شک کردی به راهی که توش هستی و کلی از تمام حرفهایی که مدتها شنیدم که بهم امید و انرژی میده اتوماتیک وار میاد و من تکرارشون میکنم ولی تا مسیله حل نشه هی ادامه میدم و سردرگمم و البته اون وسطا نجوا ها و ترسها هم میاد که حتی کوچکترین نجوا انقدر قدرت داره که من باید چندین جمله مخالفش بگم که بی اثرش کنم به محض لحظه ای مکث قدرت میگیره .

    و یکی از کارها که بسیار حالم را خوب میکنه اینه که بزنم بیرون و برم تو دل طبیعت و راه برم و یه فایل گوش بدم یا با خودم و خودش حرف بزنم.

    ولی الان من متوجه نشدم که من چه باورهایی داشتم از قبل که اون عکس العمل ها را نشان میدادم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    علی عضدی گفته:
    مدت عضویت: 1357 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم..

    من توی زندیگم وقتی که به یک چالش یا یک مسئله ناگهانی برخورد می کنم. به شدت به هم میریزم.

    ینی به این صورت که خیلی خیلی سریع داغ می کنم و واکنش نشون میدم از خودم. به شدت عصبانی می شم و به زمین و زمان فحش میدم که بماند از خودم و خونه و حتی اون منطقه ای که هستم متنفر می شم.

    من به این شکل نیستم که وقتی به چالش بخورم به راحتی بخوابم. ذهن من مثل پردازنده کامپیوتر 100% اشغال میشه. و حتی وقتی که میخوام بخوابم تا صبح خوابم نمی بره و همش ذهنم درگیره با سرعت بینهایت. و توی این شرایط خیلی دلم میخواد یک شخصی به من یک حرفی بزنه و یک دل سیر با طرف دعوا خیلی شدیدی بکنم.

    اصولا توی این شرایط، شبیه به یک زامبی می شم….

    درکل خیلی سخت میشه خودم رو آرام کنم تا مسئله رو بشینم سرفرصت حل کنم چون اکثر اوقات میخوام با عجله، سریع همه چیز حل بشه..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    جواد صنمی گفته:
    مدت عضویت: 1945 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی محترم و دوستان عزیزم با کامنت های عالی و فوق العاده ای که مینویسند تا ما هم از تجربیات اون ها استفاده کنیم

    استاد عزیزم بابت این فایل های گرانبها بی نهایت متشکرم که همین فایل الان شدن خودشون یک دوره عالی

    و اگر من شخصاً بخوام از این آگاهی ها به نحو احسنت استفاده کنم صد در صد زندگیم از این رو به اون رو میشه

    سوال :

    وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟

    من وقتی در این شرایط قرار میگیرم خیلی حال و احساس بدی بهم دست میده

    یکجورایی نا امیدی

    شاید خیلی سرزنش کنم خودم رو

    یا بخوام خدا و یا کسی رو مقصر بدونم

    احساس قربانی شدن رو شاید داشته باشم

    و حتی بوده وقتهایی که حتی بخوام گریه کنم و گریه هم کردم

    کلی نجواهای شیطانی هم سرم فرود میاد و کلی هم اذیت میشم

    اما به لطف خدا چون در مسیر یادگیری و پیشرفت هستم و در این سایت هستم و نتایج استاد و دوستان رو میبینم و میخونم که اون ها هم توی شرایط خیلی بدتر از من کنترل ذهن کردن و پاداش گرفتن من هم خودم رو جمع و جور میکنم و سعی میکنم که کنترل کنم ذهنم رو

    شاید این افکار منفی و حال بد در این شرایط استرس زا خیلی کم باشه زمانش نمی‌دونم چقدر طول می‌کشه اما واقعا سریع حال خودم رو خوب میکنم و از این افکار میام بیرون

    البته به لطف خدا خیلی کم شده این استرس ها در من با اینکه من قبل از آشنایی با این سایت شدیداً استرسی بودم و خدا کمکم کرد که با این استاد آشنا شدم وگرنه معلوم نبود چه بلاهایی سر خودم میاوردم از این استرس ها

    خدا بهم رحم کرد

    و یک چیزی که خیلی بهم کمک می‌کنه و سعی در بهبود شرایطم می‌کنه گفتن این جمله هست به خودم که

    این اتفاق بخاطر افکار و باورهای خودم بوده و چون خودم ناخودآگاه خلقش کردم پس میتونم خودم بهترش کنم

    حالا که من این فرکانس رو فرستادم سعی میکنم که درستش کنم و نذارم که این اتفاق به ظاهر بد حالم رو بد کنه

    و گفتن این جمله که هر اتفاقی بیفته الخیر فی ما وقع هست و قطعا برای من درسی داره و خوب هست برام و باید الان آرام باشم

    شاید به خوبی آلن که نوشتم نتونم اجرا کنم ولی به اندازه ای که تونستم کنترل کنم ذهنم رو نتیجه گرفتم به لطف خدا و خیلی هم جواب داده بهم

    و راه کار من برای خودم در این شرایط که دچار چالش استرسی میشم این هست که پیاده‌روی میکنم و با خودم حرف میزنم و خودم رو آروم میکنم و با خودم مهربان هستم

    پیاده‌روی که میگم منظور بالای 5 6 کیلومتر هست اینقدر با خودم حرف میزنم و دلیل و منطق میارم تا آرام بشم شاید به حال خوب و شادی عالی نرسم اما کمی بهتر میشم و همین کمی بهتر کمکم می‌کنه تا به شرایط جور دیگه ای نگاه کنم

    آخرین چالشی که خیلی درگیرش شدم مربوط به یک سال و نیم پیش هست که کلی به چالش کشید من رو و تقریبا 9 ماه درگیرش بودم هر روز و هر دقیقه اما هر روز هم صحبت میکردم با خودم و هر دقیقه به خودم امید میدادم

    و الان به لطف خدا خیلی بهتر هستم و خیلی چیزها یاد گرفتم و خیلی اعتماد بنفسم بیشتر شده و بهتر آموزه های استاد رو استفاده کردم و نتیجه های بهتری هم گرفتم به لطف خدا

    ممنونم استاد از شما بابت این فایل های کران بها البته این فایل رو هنوز گوش نکردم اما می‌دونم که چه آگاهی های نابی داره

    از دوستان عزیزم هم بابت کامنت های خوبشون تشکر میکنم که کمک می‌کنه بهم تا بهتر قانون رو درک کنم و عمل کنم و ایمانم به خدا هم بیشتر بشه

    در پناه الله مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  9. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1315 روز

    به نام تنها فرمانروای هستی

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و تمامی دوستان خوب خانواده عباس منش

    خدایا شکرت ‌نمیدانم چه کلمه‌ای در وصف این فایل بگم که هر بار گوش می‌کنم قلبم بازتر و درونم پر از لذت و احساس خوب از این آگاهی که استاد در اختیار ما می‌گذارد هستم و سپاسگزارم از این همه آگاهی استاد

    چقدر استاد چالش خوب و به جایی بود ممنونم اما من وقتی در این شرایط‌ها قرار می‌گیرم چند مورد هست که آن کار را انجام می‌دهم تا از استرس و یا شرایط سخت دور شوم

    وقتی به شرایط استرس‌زا یا سخت برخورد می‌کنم چه کاری انجام می‌دهم

    اول اینکه در مورد شرایط سخت به دنبال مقصر می‌گردم تا تقصیر را گردن کسی بندازم واز سر خودم باز کنم و سریع تو ذهن خودم یک دیالوگ می‌سازم و طرف را مقصر می‌دانم تا از این ابزار استرس را از خودم دور می‌کنم

    اما در بعضی از موارد خیلی سریع عصبانی می‌شوم و اصلاً کنترل نمی‌توانم داشته باشم و همه چیز را در هم قاطی می‌کنم و کلاً تعادل خودم را از دست می‌دهم

    اما در مواردی دیگر سعی می‌کنم بیشتر موقع دور شوم از آن محیط تا استرس از من کم شود و بتوانم تعادل پیدا کنم

    اما در 99 درصد از موارد وقتی به شرایط استرس زا و سخت برای من به وجود می‌آید خیلی سریع پلک‌هایم روی هم می‌رود خوابم می‌گیرد و در هر شرایط یا حالتی باشم یعنی سنگینی چشم‌هایم را احساس می‌کنم و به خواب عمیقی می‌روم و الان هم همینطور هستم و وقتی که تایمی را می‌خوابم و بیدار می‌شوم ایده ها و فکر ها به سراغم می‌آید تا بتوانم کنترل اون شرایط را که استرس زا هست را به دست بگیرم و آن را حل کنم

    اما در موارد دیگه‌ای که وقتی این شرایط به وجود می‌آید از آن استرس زا فرار می‌کنم و نمی‌خواهم با اون برخورد داشته باشم و شانه خالی می‌کنم چون در توانم اون شرایط را نمی‌توانم حضم کنم و محل را ترک می‌کنم تا آرام شوم

    و در موارد استرس زا بعضی مواقع تپش قلب و دست و پاهایم شروع به لرزش می‌کند و استرس بیشتری برای خودم وارد می‌کنم استاد سپاس بیکران از این مبحث مهم و درست

    و خدا قوت به همه دوستان با کامنت‌های بی‌نظیر دوست داشتنی که منتظر تجربه خوبشان هستم

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت و سعادتمند و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  10. -
    فریده داداشی گفته:
    مدت عضویت: 1688 روز

    سلام وقت بخیر،من هر وقت که استرس خیلی شدید میگیرم تمام رشته هام پنبه میشه.تمام باورایی رو که روشون کار میکردم که مثلن من دوس داشتنی ام منم میتونم ماشین خوب ازدواج عالی سفر های عالی تفریح و پول زیاد داشته باشم رو از بین میبرم فقط و فقط از خودم متنفر میشم تنها چیزی رو که متاسفانه به خودم میگم اینکه من یه دختر بی عرضه بی دستاورد بدرد نخورم که تو زندگیش به جایی نرسیده. معمولن یکی دو روز زمان میبره تا کم کم حالم خوب شه و فایلهای استاد گوش میدم که همش میگن تمام زندگیت دست خودته. این جمله استاد رو باید خیلی خوب بتونم یاد بگیرم و در زندگی عملیش کنم. همش فک میکنم که باور کردم اما وقتی موقعیت استرس زا پیش میاد. میبینم که این درس رو یاد نگرفتم. امیدوارم به لطف خدای بزرگ بتونم از دوره کشف قوانین زندگی که خریدم نتایج عالی بگیرم ممنون از استاد عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: