پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 5 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

501 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ماری گفته:
    مدت عضویت: 1766 روز

    سلام و صد سلام به استاد دوست داشتنی و خانم شایسته قشنگ و مهربون و دوستان عزیزم

    یه چیزی فکرمو مشغول کرده توی این یکی دو روزه که با دیدن این فایل حس کردم اینم به نوعی الگوی فراره

    من از سال 99 عضو این سایت زیبام ولی در حالیکه دوتا دوره عالی داشتم هنوز متوجه نشده بودم باید چجوری ازشون استفاده کنم و از نیمه های 1400 و با شروع کردن دوازده قدم رویایی بود که تازه متوجه شدم جریان چیه و درستتر روی خودم کار کردم

    ولی توی این کار کردنها یه الگویی دارم که خیلی بهش فکر میکنم

    مهمترین دلیل من برای شروع کردن این مسیر رسیدن به رابطه ی رویاییم بود

    و اصلا چیزی که باعث شد به این سایت و به استاد هدایت بشم تضادی بود که توی روابط بهش برخورده بودم ولی هر بار میام تمرکزمو روی این قضیه بذارم یه حسی بهم میگه ارزش نداره وقتت رو واسه رابطه و ازدواج تلف کنی

    موفقیت شغلی و مالی خیلی مهمتر و با ارزشتره و باید ازدواج رو تو اولویتهای خیلی پایین تر بذاری و اصلا انگار دلم میخواد از این قضیه فرار کنم و اتفاقا جهان هم به خوبی کمکم میکنه و پروژه هایی رو به سمتم هدایت میکنه که جوری شبانه روزی وقتمو بگیره که در بهترین حالت در حین کار کردن میتونم فایلا رو گوش کنم و انقدر خسته میشم که عملا همه ی تمرکزم میره روی اون پروژه

    نمیدونم چطوریه که هم دلم میخواد به رابطه ی دلخواهم برسم و هم انگار نسبت بهش گارد دارم و ازش فرار میکنم

    قلبم میگه یه مدت پروژه قبول نکن و بشین یه بیس خوب در مورد روابط برای خودت بساز ولی منطقم منو از بیکاری و دست رد به سینه ی کارفرما زدن میترسونه

    و این الگو داره از 1400 تا حالا تکرار میشه و من توی شغلم نتایج خوبی گرفتم ولی توی روابطم یه مدت تمرکز میکنم اتفاقات خفن و معجزه واری میفته حواسم میره سمت یه کار جدید و اون برام از هر چیز دیگه ای توی دنیا مهمتر میشه و دوباره عقبگرد میکنم

    راستش این الگوی فرار رو توی دوستای همسن و سال خودم هم زیاد میبینم که خودمونو با موفقیت مون تعریف میکنیم و با اینکه دوست داریم یه رابطه ی خوب تجربه کنیم ولی دایما خودمونو توی کار و موفقیت شغلی غرق میکنیم

    یه جوری که نیازمون به رابطه رو فراموش کنیم و به نظرم تعادل زندگیمونو بهم زدیم

    در مورد خودم میدونم که باید بهای خواسته مو بدم و بهاش یه مدت خلوت کردن با خودم و تمرکز جدی روی هدفمه

    باید همونقدر که تا حالا تمرکز روی موفقیت کاریم گذاشتم روی روابط هم درست کار کنم و به نتیجه برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      مهدی نامجوفر گفته:
      مدت عضویت: 1367 روز

      سلام ماری خانم

      عجب چیزی گفتین در رابطه با فرار کردن از رابطه عاطفی که اولویت رو گذاشتین روی موفقیت مالی. و فرار از حل مسئله روابط

      دقیقا مشکل منم هست یا فکر من هم همینطوری هست من همش فرار می کنم از رفتن توی ی رابطه عاطفی

      و هی به خودم میگم رابطه مهم نیست مهم اول موفیقت مالیم هست و به قول قدیمیها با پا پس میزنه با دست پیش میکشه شدم به خدا انقدر دختر خوب و نازنین اطرافم هستن اما نمیدونم انگار زره تنم کردم نه موفقیت مالی پدیدار میشه اونطوری که من میخوام و نه رابطه عاطفی شکل میگیره که علتش هم تمرکز نداشتن روی هیچ کدوم از این موارد نیست. نتیجه هم خوب معلومه دیگه .تا وقتی ذره بینی روی یک موضوع نشینم کار کنم نتیجه ای هم نمیاد.

      خیلی سپاسگزارم به خاطر وقتی که گذاشتین و نوشتین با عشق

      برای شما خیلی زود یک رابطه فوق العاده مثل رابطه استاد جان و مریم خانم رو از خدا خواستارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    رضوان یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2221 روز

    به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

    سلام به عباد خاص خدای رئوف و مهربان و رزاق ِ وهاب

    سلام به استاد عشق و توحید سلام به مریم جانم

    استاد تو را سپاس بخاطر این فایل های گرانبها.

    سوال:

    چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟

    من از بچگی از آمپول زدن میترسیدم و فراری بودم،(یادمه 6 سالم بود خونه عمه ام بودم مریض شدم مرا برد دکتر. داروهایم رو که گرفت دیدیم آمپول توشون هست. تو دلم از عمه ام میترسیدم بگم من آمپول نمیزنم. خلاصه شانس با من یار شد و رسیدیم به یه جدول من نمیتوستم از اون رد بشم عمه ام گفت این کیسه قرص رو بگیر بیا بغلم تا ردت کنم، همینطور که تو بغل عمه داشتم از جدول رد میشدم کسیه داروه را انداختم تو جوب.خخخخ) (یبار هم اومدن تو مدرسه واکسن بزنند من نماینده بودم همینطور که بچه‌ها را صف میدادم یواشکی رفتم بیرون و واکسن نزدم)

    وقتی بزرگ تر شدم سعی کردم با این مسئله کنار بیام ولی باز از اینکه برم چکاب بدم فراری بودم و هستم. وقتی به علتش فکر کردم 2 تا علت براش پیدا کردم یکی که حوصله شلوغی رو نداشتم که خدا را شکر الان حلش شده میتونم با گوش دادن فایل یا توجه به نکات مثبت افراد یا اون محیط خودم را سرگرم کنم. می ماند یه مسئله اون هم بحث هزینه است که برمی گرده به باور کمبود و باورهای مخربی ثروت که نم نم داره اوکی میشه.

    برای دکتر رفتن مشکلی نیست ولی با چکاب اصلا حال نمی کنم مگر اینکه مجبور بشم یا اینکه بصورت مستقیم از استاد بشنوم که مثلا سالی یبار برید چکاب اونوقت میرم.

    یکی دیگه از کارهایی که از اون فرار می کنم ورزش کردن است،حالا به هر دلیلی یه جورایی تنبلی می کنم ولی با این حال ورزشم رو دارم ولی روزی که ورزش ندارم خوشحالم (چرااااا)

    خدایا همه ی ما را به خودت نزدیک و نزدیک تر بگردان و توفیق هدایت و نعمت به ما عطا کن.

    آمین یا رب العالمین

    در پناه حق عزیزای دلم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1267 روز

      سلام و درود رضوان عزیز

      دختر چکار کردی پروفایلتو؟! (کلی استیکر خنده)

      خدایی خلاقیتتو قوربون

      دیروز که دیدم کلی خندیدم، خیلی قشنگه خدایی، کارت عالیه، یه پا هنرمندی واسه خودت، چقدم طبیعی و هماهنگه، مو لای درزش نمیره

      انشااله سلفی های خفن تری بگیری با استاد و مریم جان، و این پروفایل تجربه زندگیت بشه.

      رضوان جان ورزشو پشت گوش ننداز، اصلا ورزش ترشح هورمون شادی و احساس خوب میکنن جدا از سلامتی، انگار خداوند اونو جز لذتهای اورجینال برای بشر قرار داده، از ما گفتن

      در پناه خداوند دلشاد و سالم و ثروتمند باشی دوست عزیز.یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
      • -
        رضوان یوسفی گفته:
        مدت عضویت: 2221 روز

        به نام خدای مهربان

        سلام آقا اسدالله عزیز

        مررررررررررررررررسی بایت تمجید از پروفایلم. خودم کلی با هاش حس خوب می گیریم و کلی انرژی بهم میده، دیروز بود این ایده به ذهنم زد، بعد گفتم باید دقیقا عکس تو آفتاب باشه. رفتم تو حیاط عکس گرفتم کَلم سوخت تا یه عکس واضحی در اومد کلی گرفتم تاریک میشد. خلاصه انگار واقعا پیش استاد و مریم جونم هستم خیلی حس خوبیه. تازه قراره برم تو پارادایس هم باهاشون سلفی بندازم، فقط منتظر هدایت خداوندم. خدایا شکررررررررت

        سپاس گذارم بخاطر توصیه به ورزش حتما بای روش کار کنم مثل قانون سلامتی که الان دیگه لب به قند و شکر وشیرینی و فست فود نمی زنم نون و برنج رو تقریبا حذف کردم. ورزش رو هم باید جزء اولویت هایم قرار بدم.

        باز هم سپاس گذارم. مراقب مهربانی هایت باش.

        در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و جوان تر و موفقیت تر باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      محمد حسین تجلی گفته:
      مدت عضویت: 2224 روز

      به نام الله مهربانی ها

      درود به شما دوست عزیز و هم مدارم خانم یوسفی عزیز

      امیدوارم همین الان که داری این دیدگاه من رو می خوانی حال دلت عالی باشه

      دوست داشتم در این دیدگاه ازتون تشکر کنم به خاطر درس ارزشمندی که در عمل به من یاد دادی

      استمرار و استمرار و استمرار

      خیلی وقته که می بینم شما در سایت فعالی و برای دوستان پاسخ به دیدگاهاشون می نویسی و یا خودت دیدگاه می نویسی

      ما شا الله ، آفرین

      من اینقدر این دیدگاه نوشتن ها و فعالیت های مستمر شما رو دیدم

      یکی از انگیزه هام برای فعالیت بیشتر در سایت الگو برداری از همین عمل کرد های شما بوده و هست ، به همین خاطر هست که الان مدتی هست به لطف خدا فعال تر شدم و با دوستای عزیزم در سایت در ارتباطم

      یه احساس خوش قلب بودن و خوش انرژی بودن و شفاف بودن و صادق بودن از شما میگیرم

      یه حس بی شیله پیله بودن و خودتون بودن

      خیلی حس خوبیه

      من خودم هم همینجوری هستم

      اگه دیدگاه های قبلی بنده رو خوانده باشین

      دیدیدن که نوشتم من آدم خوش قلب و دل پاکی هستم ، بارها آدم ها هم این ویژگی فوق‌العاده ‌ی من رو بهم گوش زد کردن

      از شما و یه سری بچه های دیگه سایت هم همین حس رو میگیرم و

      این…. خیلییییی حس‌خوب و پاک و خدایی ای هستش

      خانم یوسفی عزیز چقدر کیف کردم با عکس پروفایلت

      دمتون گرم به خاطر اعتماد به نفس ستودنی ای که دارید

      خیلی هم عکس قشنگ و جذابیه

      خیلی هم طبیعی در اومده به حدی که اگه عکس اصلی و دو نفره استاد و خانم شایسته رو نمیدیدم تشخیصش‌ راحت نبود… :)

      واییی اونجایی که در جواب به آقا اسدالله زرگوشی گفتی: خودم کلی با هاش حس خوب می گیریم و کلی انرژی بهم میده، دیروز بود این ایده به ذهنم زد، بعد گفتم باید دقیقا عکس تو آفتاب باشه. رفتم تو حیاط عکس گرفتم کَلم سوخت تا یه عکس واضحی در اومد کلی گرفتم تاریک میشد اونقدر برای این ذوق و علاقه و اون قسمت گفتی کلم سوخت به وجد اومدم که یه لبخند عمیق ، خیلیییی عمیق و تحسین برانگیز روی لب هام نشست و اشک‌ توی چشمام جمع شد

      خدایاااا شکرت

      کجای دنیا یه همچین رفقای دوست داشتنی ای می توانم داشته باشم

      براتون از خدای مهربان و تونا از اونی که فرمانروای این جهانه بهترین ها رو می خواهم

      شاد باشید :)

      خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        رضوان یوسفی گفته:
        مدت عضویت: 2221 روز

        به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

        سلام به محمد حسین عزیز و خوش قلب و مهربان

        محمد حسین عزیز دقیقا الان بهترین حس و حال را داشتم و در آرامش کامل کامنت شما را خواندم و اشک هایم از این هماهنگی و این دعای خیر شما که گفتید؛

        امیدوارم همین الان که داری این دیدگاه من رو می خوانی حال دلت عالی باشه

        نمیدونم چطوری از شما تشکر کنم بخاطر این حجم انرژی مثبت که بمن دادید.

        ان شاءالله هزاران برابر این انرژی به سمت شما برگرده و دلتون شاد و لباتون خندان و حسابتان میلیارد تومان پول دارا باشه.

        سپاس گذارم بخاطر این پاسخ زیبایتان و تحسین کردنتان.

        ان شاءالله بهترین ها از آن شما باشه.

        مراقب اون قلب رئوف و مهربان تان باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2969 روز

      بنام الله

      سلامی از اعماق وجودم با یه عالمه حس عالی به رضوان عزیز

      وای رضوان وقتی دیدم پروفایلت ر وعوض کردی وازهمه جالب تر سلفی عکس خودت ومریم جان واستاد گذاشتی چقدر تحسینت کردم احسنت به این همه خلاقیت احسنت به تو وای رضوان عزیز از آمپول زدن گفتی من بشدت میترسم ولی ورزش را دوست دارم عاشق هندبال هستم

      عاشق رضوان دوست داشتنی وخلاق هم هستم کلی انرژی گرفتم هم از پروفایلت وهم قضیه انداختن کیسه داروها توی آب

      بهترین بهترینها را برات آرزو دارم

      درپناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        رضوان یوسفی گفته:
        مدت عضویت: 2221 روز

        به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

        سلام فهیمه جانم مهربان بانوی زیبا و توحیدی

        سپاس گذار لطف و محبت وافرت هستم و از خدای مهربانم می خوام همیشه خنده بر لب، شادی در دل و انرژی در جریان داشته باشه. و روز به روز خانه دلت بزرگ و بزرگ تر شود و پذیرای صاحب خانه اصلی شود و دم به دم لحظه به لحظه با اون همکلام و همراه بشی و منور به نورش بگردی.

        فهیمه جان سپاس مجدد، مراقب اون همه مهربانی هایت باش. دوستت دارم زیبای فرهیخته

        در پناه حق موفق و پیروز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سحر احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2570 روز

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان

    من از هر موقعیت جدید فرار میکردم. تازگیا که ماشین خریده بودم از بنزین زدن فرار میکردم. اما وقتی مجبور شدم انجام بدم کم کم برام راحتر شد.من از خرید میوه و مواد غذایی فرار میکردم اما وقتی خودم مجبور کردم بهتر شد.

    مثلا از رفتن به مکانیکی و صافکاری و تعویض روغن فرار میکردم اما من خودم مجبورم میکنم که انجام بدم و وقتی چند بار انجام میدم بهتر میشم اما این تو وجودم هست که از انجام کار فرار کنم.

    نمیدونم چرا اینجوری هستم از انجام کارهای جدید که تا حالا انجام ندادم فرار میکنم اما وقتی انجام میدم میفهمم ای بابا این که کاری نداشت چرا انقد تو ذهنم موضوع سخت و پیچیده کردم.

    البته من کمال گرای در حال بهبود هستم یعنی میترسیدم کار انجام بدم و خوب نشود این یکی از دلایل فرار از موقعیت جدید بود.

    من چند وقت بود میخاستم تمرین آگهی بازرگانی انجام بدم و ازش فرار میکردم . امروز انجامش دادم. گفتم هر اتفاقی بیفتد باید انجام بدم فکر کن یک اسلحه بالای سرت است که میگه یا انجام بده یا میکشمت .این کمک کرد انجام بدم. رفتم پیش دو تا خانم میانسال و بهشون گفتم من یک تمرین دارم شما فقط گوش بدید من بگم. بعد از روی موبایل آگهی خوندم. خیلی هم خوششان اومد گفتند راجع تمرین بگو ما هم انجام بدیم جالب بود. برام دست هم زدند. شاید باورتون نشود این ذهن من چند وقته چقد حرف زد گفت مسخرت میکنند میخندد میگویند چقد مسخره است. اما هیچکدوم رخ نداد.

    من خیلی حالم خوب شد اصلا از خودم تعجب کردم این کار که انقد راحت بود چرا انقد سختش کردم. امروز خیلی خوشحالم. من استاد دانشگاه هستم بارها برای دانشجوهام تدریس کردم سمینار ارایه دادم اولش سخت بود ولی الان عالی هستم طوری که همه به من میگویند شما ذاتا معلم هستید این تکنیک را از کجا بلد هستید چه کتابی خوندید در حالی که من هیچ تکنیک خاصی ندارم این در ذات من است.یعنی من اصلا نمیدونستم من تکنیک خاصی دارم وقتی دیگران گفتند فهمیدم بعضی از کارهای من تو کتابها به عنوان تکنیک سخنرانی و تدریس هست.

    باورتون میشود من که همیشه در حال ارایه درس یا سمینار هستم از آگهی بازرگانی میترسیدم و انجام نمیدادم. این ذهن مکار میگفت اون مطلب علمی هست و اونها همه گوش میدهند اما تعریف از خود فرق دارد. کلاس نیست که مجبور باشند یا بخواهند موضوع یاد بگیرند. یعنی این ذهن خوب میدوند چطور نگذاردکه پیشرفت کنید.

    با ارزوی شادی برای همه دوستان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  4. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1562 روز

    بسم‌الله الرحمن الرحیم

    سلام به همه عزیزانم

    یکی از افراد نزدیک به من هست که من نمیتونم کلا ازش بکَنم و جدا بشم هر زمان که این فرد هست من سعی میکنم ازش دور شم به دلیل حرفها و افکار نامناسبی که داره .تا جایی که بتونم سعی میکنم باهاش برخوردی نداشته باشم اما گاهی نمیشه چون از عزیزان نزدیک به من هستن و همون لحظه که استاد گفتن از چی فراری هستین بلافاصله این فرد اومد توی ذهنم .

    یادمه چند سال قبل از همصحبتی با همسرم هم فراری بودن و سعی میکردم که زیاد باهاش صحبت نکنم چون به بحث خاتمه پیدا می‌کرد ولی به لطف خدا مدتی دیگه از اون بحثها خبری نیست و به لطف خدای مهربونم همسرم کلی با چند سال قبل فرق کرده البته که هنوز بعضی از رفتارهاش رو دوست ندارم اما همین که یک فرد متفاوت با قبل شده برای من نشانه است و بسیار بسیار زیبا و دلپذیر

    خدایا شکرت

    خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای نه آنان که غضب کرده ای و نه گمراهان آمین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  5. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2490 روز

    الگوهای تکرار شونده قسمت 5 فرار

    بنام خدای غفور رحیم

    با سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی دوستان خوبم

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و با اونها هر بار ی کم بزرگتر

    اولین آگاهی که با شنیدن و دیدن این فایل تصویری درک کردم خود واژه فرار بود .

    امروز صبح که داشتم فایل چشم زخم استاد رو گوش میکردم استاد در مورد ریشه ی زلق صحبت میکردن که فقط دو بار توی قرآن تکرار شده و بنابراین جز آیه های محکم نیست و از اهمیتی هم برخوردار نیست

    بعدش که اومدم سراغ این فایل ی چیزی بهم گفت برو ریشه کلمه فرار رو سرچ کن توی قرآن ببین خداوند چی گفته اگر این موضوع مهم باشه حتما خداوند در موردش صحبت کرده و دیدم که بله کلمه ی مهمیه و 11 بار به شکل های مختلف تکرار شده :

    فِرَاراً 3

    فَفَرَرْتُ‌ 1

    الْفِرَارُ 1

    فَرَرْتُمْ‌ 1

    فَفِرُّوا 1

    تَفِرُّونَ‌ 1

    فَرَّتْ‌ 1

    الْمَفَرُّ 1

    یَفِرُّ 1

    و جالب بود برام چون من تا حالا اصلا دقت نکرده بودم که این کلمه عربیه و به همون صورت هم داره توی فارسی استفاده میشه و این اولین آگاهی برای من بود با دیدن عنوان این فایل .البته که آیه های زیاد دیگه ای هم هست که از خود این واژه استفاده نشده ولی مفهوم فرار توشون هست که همین هم باز اهمیت این موضوع رو بیشتر نشون میده و از اونجایی که استاد میگن برای درک ی مفهوم برید تمام آیه هایی که ریشه سه حرفی اون کلمه توشون تکرار شده رو کنار هم بزارین تا به ی درک درستی از اون مفهوم برسین وقتی تمام آیه ها رو کنار هم گذاشتم :

    1.یوم یفر المرء من اخیه

    روزی که آدمی از برادرش فرار میکند

    2.یقول الانسان یومئذ عین المفر

    انسان در آن روز میگوید راه فرار کجاست؟

    3.قل لن ینفعکم الفرار ان فررتم من الموت اوالقتل و اذا لا تمتعون الا قلیلا

    بگو اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید گریختن هیچ سودی به حالتان ندارد و در این صورت جز اندکی بهره مند نمیشوید

    4.قل ان الموت الذی تفرون منه فانه ملاقیکم ثم تردون الی العالم الغیب و الشهاده فینبءکم بما کنتم تعلمون

    بگو بی گمان مرگی که از آن می گریزید به شما خواهد رسید و سپس به سوی دانان نهان و آشکار باز گردانده می شوید و شما را از اعمالی که انجام میدادید آگاه می سازد

    5.فرًت من قسوره

    از شیری گریخته اند

    6. ففروا الی الله انی لکم منه نذیر مبین

    پس به سوی الله بگریزید همانا من برای شما هشداردهنده ی آشکاری از سوی او هستم

    7.فلم یزدهم دعاءی الا فرارا

    ولی دعوت من تنها بر فرارشان افزود

    8. و اذ قالت طاءفه منهم یا اهل الیثرب لا مقام لکم فارجعوا و یستاذ فریق منهم النبی یقولون ان بیوتنا عوره و ما هی بعوره ان یریدون الا فرارا

    و آنگاه که گرو هی از آنان گفتند ای اهل یثرب جای ماندن و اقامت ندارید بازگردید و گروهی از منافقان از پیامبر اجازه می خواستندو می گفتند خانه هایمان بی حفاظ است حال آنکه نبود آنان قصدی جز فرار نداشتند

    9. و تحسبهم ایقاضا و هم رقود و نقلبهم ذات الیمین و ذات الشمال و کلبهم بسط ذراعیه بالوصید لو اطلعت علیهم لولیت منهم فرارا و لملئت منهم رعبا

    گمان میکردی بیدارند حال آنکه خوابیده بودند آنان را به چپ و راست میگرداندیم و سگشان در دهانه ی غار دستانش را گشوده بود اگر به ایشان نگاه میکردی از آنان روی برمیگرداندی و میگریختی و همه ی وجودت از دیدنشان آکنده از ترس می شد

    10. ففررت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما و جعلنی من المرسلین

    و چون از شما ترسیدم از شما گریختم و سپس پروردگارم به من حکمت بخشدی و مرا از پیامبران قرار داد

    با توجه به این آیه ها میشه انواع فرار رو تشخیص داد:

    فرار از انسان های دیگر

    فرار از یک موقعیت

    فرار از یک حیوان درنده

    فرار از یک وظیفه و مسئولیت

    فرار از یک چیزی مثل مرگ

    فرار به سمت یک مکان و یا از یک مکان

    که همه ی اینها ریششون در ترسه

    اما یک نوع فرار هم وجود داره و اون رفتن به سمت خداونده که در اصل گریختن از آنچه که نادرسته به سمت آنچه که درسته

    و وقتی بر میگردم و مسیری که تا به الان پیمودم رو بررسی میکنم یعنی قبل از آشنایی با استاد و بعد از آشنایی با استاد این مسیر بودن با استاد تمام اون انواع فرارها رو که ناشی از ترس بود رو توی وجودم کمرنگ کرد :

    منی که به شدت از حیوانی مثل سگ میترسیدم الان شرایط جوری هست که تمام روستای ما توی طول شب و روز پر از سگ هایی هست که از کنارم رد میشن و در 99 درصد مواقع کاری باهام ندارن

    منی که از انسان های دیگه به شدت گریزان بودم الان خیلی این گریز کمتر شده \

    منی که سعی میکردم اتفاقات بد زندگیم رو به گردن دیگران بندازم الان میدونم که همش رو خودم به وجود آورده بودم همونطوری که الان نوع خوبش رو خودم به وجود میارم و نوع بدش خیلی کمتر شده

    منی که از مرگ به شدت میترسیدم الان برام ی چیز طبیعی شده که طبق قول و وعده ی خداوند برای هر کسی اتفاق می افته و جز روند طبیعی جهانه

    منی که میخواستم از اینجا فرار کنم سعی کردم تا جایی که میتونم با اینجا به صلح برسم و الان در شرایط خوبی هستم با محیط اطرافم

    منی که از خدا فراری بودم الان سعی میکنم خلوتی برای خودم داشته باشم تا از دست انسان های شیطانی به سمت خودش برم

    و ی نوع فراری که من به شدت قبل از اومدن توی این مسیر باهاش مواجه بودم فرار از خودم بود که نمیخواستم خودم رو اونجوری که هستم بپذیرم و با خودم دوست باشم و با هم کنار بیایم که اینهم خیلی بهتر شدم توش ولی هنوز هم بعضی وقتها میخواد جوانه بزنه که سریع ورودیهاش رو قطع میکنم

    سپاسگزارم استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      سید میثم رضوی گفته:
      مدت عضویت: 2231 روز

      سلام خانم سلطانی عزیز

      چقدر جالب نوشته بودید، و بجای فرعیات رفته بودید دنبال اصل داستان و کلیت رو از قرآن درآورده بودید،

      چه کار خاص و زیبایی کردید که کمتر دیده میشه،

      چقدر آگاهی داشت این نوشته‌هاتون،

      کامنتتون خیلی بهم آگاهی داد و کمکم کرد تا بیشتر موارد اصلی رو بفهمم،

      متشکرم خانم سلطانی عزیز

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        نسرین سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 2490 روز

        سلام به آقا میثم عزیز .سپاسگزارم به خاطر لطفتون.بله مدتیه سعی میکنم هر چیزی رو از استاد میشنوم برم توی قرآن سرچش کنم ببینم چی گفته شده در موردش چون استاد همیشه در مورد اصول صحبت میکنه نه فروع و وقتی اینکار رو میکنم بهتر درک میکنم موضوع رو و مطمان تر میشم از حقانیت صحبت های استاد

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1168 روز

    سلام به استاد عزیز

    درود به دوستان خوب خودم در این سایت فوق العاده

    خوشحالم که این فایل جدید استاد را می شنوم و می توانم نکته های عالی را از آن یاد بگیرم

    می دانم که تمام اتفاقات زندگی خودم را توسط افکار خودم خلق می کنم

    واکنش هایی که من به آن اتفاقات می دهم احساسی را به جهان صادر می کنم و این احساس سبب می شود که اتفاقات خوب و یا بد برای من رخ بدهد و این من هستم که خالق زندگی خودم هستم

    خیلی اوقات اتفاق هایی برای من رخ می دهد که این اتفاقات یک جور تکرار شونده است و این اتفاقات سبب می شد که من همیشه ناراحت بشوم و حالم گرفته بشود

    تا قبل از این از این اتفاقات همیشه فرار می کردم

    مثل اینکه الگوهایی که

    هر وقت حرفی می زدم و کارمندان من قبول نمی کردند ناراحت می شدم و بهم می ریختم

    هر وقت تغییراتی که بخواهم در سیستم خودم ایجاد کنم با مخالفت کارمندان خودم روبرو می شوم و این سبب می شود ناراحت بشوم

    براحتی نمی توانم پول را نگه دارم

    براحتی نمی توانم کسب در آمد کنم

    اکنون می فهممم که علت این اتفاقات تمام افکار و باورهایی است که در ذهن خودم دارم

    ترس هایی است که در ذهن خودم دارم

    کمبود ها و خلاهایی است که در ذهن خودم دارم

    همه اینها بر می گردد به این موضوع که من می خواهم یک کار را تمام و کمال انجام بدهم و یک نوع کمال گرایی افراطی در ذهن من وجود دارد

    به خودم می گویم که چرا فقط برای من رخ می دهد و چرا برای خیلی از افراد دیگر اینگونه نیست

    پس این نشان می دهد که هر چه است در ذهن و افکار خودم است

    روبرو شدن با مشکلات

    روبرو شدن با مشکلات کارمندان خودم

    صحبت کردن های مهم و اساسی در مورد کار خودم با پرسنل خودم

    زمانی که ناراحت هستم دیگر نمی توانم خودم را کنترل کنم

    در مورد خرید و حساب کتاب همیشه من فراری هستم

    هر موقع که بخواهم خریدی را انجام بدهم و استعلام قیمت بگیرم را از دیگران می خواهم انجام بدهند و خودم از آن فرار

    می کنم

    هر زمان که می خواهم حساب و کتابی کنم سخت است برایم

    زمانی که پول ندارم و طلب کارها به سراغم می آیند از کوره در می روم و نمی توانم ذهن خودم را کنترل کنم

    چقدر الگوهایی در ذهن خودم داشتم که اصلا به آنها اینگونه تا بحال فکر نکرده بودم

    ممنون از استاد عزیز بخاطر تهیه این فایل عالی

    سپاس از خدای خودم

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 811 روز

      بنام الله مهربان

      سلام بر سعید عزیز و گرامی

      کامنت شما رو خوندم .

      همین که فعالیت میکنید توی سایت و بنده کامنت هاتون رو مطالعه میکنم و تمرکز دارید. نقطه قوت شماست و ما اومدیم اینجا روی خودمون کار کنیم و از خودمون یک شخص دیگه بسازیم.

      خواستم ازتون تشکر کنم برای فعالیت تون، توی این سایت اللهی .همیشه پیگیر کامنت های خوبت و تاثیر گذار تون هستم .

      خداوند رو شاکرم برای وجود استاد و استاد شایسته و وجود شما و تک تک دوستان ،

      بهترین، بهترین ها رو برات از خداوند متعال خواستارم.

      انشاءالله خالق و معمار زندگیت بشی…

      و سلامتی و ثروت .رفیق همیشگیت بشن.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ابوالفضل رجبی گفته:
      مدت عضویت: 789 روز

      سلام بر سعید عزیز

      در این الگو‌های تکرار شونده ای که ذکر کردید شباهت های زیادی با هم داریم …و امروز از خداوند هدایت خواستم تا به من بگه مشکلم چیه و کجاست ..

      چه باورهایی. درونمون وجود داره که باعث میشه برای خرید و‌استعلام خودمون اقدام نکنیم و دیگری رو بفرستیم ؟

      آیا از کمال گرایی مفرط میاد ،غرور پشتش هست ؟که با خودمون میگیم من نباید برم من بابد درگیر کارای بزرگتر بشم .من اگه برم از فلانی قیمت بگیرم یا خرید کنم کوچیک میشم

      اینکه موقع حساب کتاب با دیگران با اینکه طلب کار هم هستم و پولم رو میخوام اغلب پشت گوش میندازم و ازش فرار میکنم و این خیلی باعث رنجش من شده و میخوام بدونم وه باوری درون من هست که اینقدر قوی هست که سالهاست منو دچار این وضع کرده تا انشاالله بتونم درمانش کنم

      ممنونم از همه شما عزیزان که با شهامت نظراتتون رو کامنت میکنید .این نظرات مسیر زندگی افراد رو‌تغییر میده و راهنما و چراغ زندگی افراد در دل تاریکی هاست .الهی سکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سعید صادق زاده گفته:
        مدت عضویت: 1168 روز

        سلام دوست عزیز

        کمبود عزت نفس یکی از مهمترین دلایل این نوع رفتار می باشد

        زشت است

        خجالت می کشم

        اگر از من ناراحت بشود

        ترس از بیان کرده درخواست خود

        نداشتن شهامت در ابراز عقیده و یا اگر مشکلی در کار باشد

        اینها همگی ناشی از کمبود عزت نفس و احساس لیاقت درونی در ما است

        از طرف دیگر داشتن کمال گرایی سبب می شود که ما نتوانیم از قدم های کوچک شروع کنیم و بخواهیم که همه چیز تمام و کمال باشد و این خود سبب می شود که تا همه چیز در ذهن ما خوب نباشد ما نخواهیم حرکت کنیم و این خود برای ما یک ترمز بازدارنده است

        ذهن اجازه نمی دهد که قدم به قدم جلو برویم

        اجازه نمی دهد که بخواهیم ارام آرام جلو برویم

        باید همه چیز خوب و تمیز و بی عیب و نقص باشد که این در وهله اول واقعا شدنی نیست

        اینها همگی ریشه در عزت نفس و احساس لیاقت درونی در ما دارد

        دوره عزت نفس

        دوره احساس لیاقت

        واقعا به همه ما در این راه کمک عالی و خوبی می کند

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1051 روز

    بنام رب العالمین

    سلام استاد جونم

    امروز وقتی اومدم که کامنت بخونم متوجه شدم من از خوندنِ کامنتِ یک نفر فرار میکنم و بیشتر اوقات ازش رد میشم

    اولین بار به خودم گفتم حتما تو فرکانس هم نیستیم که دوست ندارم کامنتشو بخونم

    بعد کامنتش و تو یکی از محصولات دیدم و گفتم الله اکبر چرا من بهش توجه میکنم و خودم متوجه نیستم ؟؟؟

    اخه طبقِ قانون به هر چی توجه کنی جلوت سبز میشه و شروع کردم به تحسین کردنش و کامنتشو توی اون محصول خوندم و اتفاقا خیلی لذت بردم و گفتم خب خداروشکر موضوع حله

    اما نگو این آدم با نوعِ نوشتنش میخواد ی موضوع مهمتر و بهم بگه

    و امروز متوجه شدم که جریان چیه !!! چون از خودم پرسیدم چرا من از خوندنِ کامنت این آدم فراری هستم ؟؟

    چرا ؟؟؟؟

    برای اینکه تو یکی از کامنت هاش با لحنی پرخاشگرانه و سرزنشگر بقیه رو خطاب کرده بود که اگه تو سایت هستین و هنوز نتیجه نگرفتین برای اینکه توهم زدی و درست تمرینات و انجام نمیدی و من از آدم هایی که فکر میکنن خیلی میفهمن یا خیلی خوب هستن و بقیه رو نصیحت یا سرزنش میکنن بیزارم

    قشنگ حالم و بد میکنن و اصلا دوست ندارم باهاشون روبرو بشم و جالبه چون از این موضوع بدم میاد یعنی دارم بهش توجه میکنم دقیقا دو تا دوست پسرم همین اخلاق گَند و داشتن

    خب طبق قانون چطوری باید این مشکل و برطرف کنم ؟؟؟

    باید احساسم و نسبت بهش خوب کنم با تغییر زاویه دید!!!!

    چطوری ؟؟؟

    این آدم چون خیلی دلسوزه دلش میخواد به غرور سازنده من بربخوره تا با ایمان بیشتر رو خودم کار کنم و از نتایج لذت ببرم

    این آدم چون خودش داره بهشت و تجربه میکنه دلش میخواد همه مثل خودش بهشت و تجربه کنن

    این آدم خیلی مهربونه و همینکه وقت میزاره و کامنت مینویسه یعنی آدمی که در مسیر درست داره خودش و بهبود میده

    این آدم دستی از خداوندِ برای آگاهی بخشیدن

    وای خیلی حسم نسبت بهش خوب شد

    خداروشکر

    پس باید این تمرین و در مقابل هر آدمی با این ویژگی انجام بدم

    آخه ایمان دارم که احساس خوبم من و بخدا متصل میکنه

    احساس خوبم یعنی فرکانس ِ همجهت با خواسته هام

    جاتون خالی بارونِ شدید میاد و آسمون آفتابی

    اصلا ی بهشتی که نگم براتون

    عاشقتونم

    استاد جونم سپاسگزارتم مردِ بزرگ

    تشکر میکنم بابت ِ تک تک فایل های نابتون

    راستی اول فایل 8 که میگین آگاهی های الان اومده و نمیتونید بخاطر شرایط تصویر داشته باشین

    من و میخکوب میکنه تا آخر فایل

    از دیروز واقعا نمیدونم چند بار این فایل و گوش دادم

    واقعا بینظیره

    سپاسگزارتونم

    بعد ارسالِ کامنت یهو ی صدایی بهم گفت سارا تو خودت خیلی آدم‌ها رو سرزنش کردی

    یادته به مهلا میگفتی اینجوری غذا درست کن

    یا ماریا رو سرزنش میکردی که حواسش به بچه هاش نیست

    یا شبنم رو سرزنش میکردی بابت رفتارش

    و هزارن مثال دیگه

    ای داد بیداد

    دقیقا اون آدم آینه خودمه

    واسه چی من بقیه رو سرزنش میکردم ؟؟؟؟!!!

    الان هم خوشحالم هم ناراحت

    بازم خداروشکر متوجه شدم عمقِ فاجعه رو

    واقعا دلم گرفت از خودم

    اما خدا بهم داره میگه اشکال نداره همینکه متوجه شدی و میخوای توبه کنی و عملِ صالح انجام بدی من هم حمایتت میکنم و آسونت میکنم در این مسیر رشد و بهبود

    یاد حرفتون افتادم استاد تو جلسه 4 عشق و مودت

    که میگید تنها فرمول درست شدنِ روابط تمرکز بر زیبایی هاست

    و دنبال هیچ راه حل دیگه ایی نباشید

    خدایا من تسلیمم خودت کمکم کن

    خدایا به نورانیت و شکوهت وجودم رو از آلودگی ها که من و از تو دور میکنه پاک کن

    خدایا از جهنمی که خودم ساختم به بهشت هدایتم کن

    خدایا توحید و در تک تکِ سلول هام گسترش بده

    ای صاحبِ هستی

    یعنی با تمام وجودم دوست دارم عزت نفسم و اساسی درستش کنم

    خدایا سپاسگزارتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      Fatima گفته:
      مدت عضویت: 809 روز

      سارای عزیزم سلام

      درس امروز از کامنت شما گرفتم ،بسیار سپاسگزارم ازتون

      من کجا میتونم با تغییر زاویه دیدم کماکان از زندگی لذت ببرم؟

      اتفاقات تکرار شونده چه درسی برای من دارن که با ناراحتی ازشون مانع دیدن درسشون شدم؟

      درس دیگه اینکه ،اتفاقات بی دلیل نیستن و خیلی مواقع بازتاب رفتار خودمونن

      من چه رفتاری کردم که الان این رفتار تکرار شونده دریافت میکنم؟

      ازت ممنونم عزیزم

      درپناه خدا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
      مدت عضویت: 1715 روز

      خدارو هزاران هزاران هزار بار بیشتر شکر و سپاس.

      سلام خانم مرادی همت، چقدر خوشحال شدم کامنت شما را خوندم.

      چقدر خوشحال شدم که اینجوری آدم پیشرفت میکنه، اینجوری بهمون گفته میشه، اینجوری میتونیم بفهمیم و خداوند یکتا هدایتمون میکنه و مارا به بهترین حال میرسونه.

      قلبم باز شد از دیدن این خودشناسی ای که داشتید. خدارو بینهایت شکر و سپاس.

      بی نهایت از رب یکتا سپاسگزارم. که چقدر قشنگ وقتی مدارمون بالا میره، وقتی باورهای درست میسازیم همینطور خدا به حال و شرایط بهتر هدایتمون میکنه.

      من چندتا درس گرفتم از کامنتتون که خدای عزیزم هدایتم کرد بخونم.

      1. اینکه حتی با اینکه شاید کاری و راهی را بلدی، نخواه کسی را هدایت کنی. (یه جورایی اینو با گوشت و پوست و استخوانم درک کردم.)

      2. اگر با یه چیزی و یه کاری حالت زیاد خوب نمیشه بیا و ببین چرا اینجوری میشی؟ اینطوری خودت را بهتر میشناسی.

      خدارو شکر خیلی زیاد.

      منم توی این چند وقت به تمام اون چیزی که ازش میترسیدم برخورد کردن و دیدم چقدر تو خالی است.

      تازه فهمیدم چقدر جای کار دارم و دارم تغییرات را روی خودم ایجاد میکنم. خیلی زیاد و قدم به قدم.

      اینا به لطف رب العالمین هست.

      امیدوارم هر روز زیباترین ها را تجربه کنید، از هر لحاظ خداروشکر.

      ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    فهیمه ومحمد گفته:
    مدت عضویت: 2131 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز,سلام دوستان توحیدی من تو سایت

    سوال:

    چه شرایط یا موقعیت هایی هست که شما از مواجه شدن با آنها فراری هستید و سعی می کنید تا حد امکان با آنها برخورد نکنید؟

    استاد من ازمهمونی رفتن و اومدن مهمون به خونمون فراریم ,مخصوصا اگه غریبه باشن ,,کلا دوست ندارم برم تو سالن پذیرایی وقتی مهمون میاد

    چون هر کسی میاد خونمون تاکید میکنم هر کسی ,بدون استثناءبحث و حرف زدنشون به سمتی میره که چرا ما ازدواج نکردیم ,,چند بار هم من به فامیل و دوستان گفتم شما انگار حرفی باسه گفتن ندارین و از قصد این بحث رو پیش میکشین که ما رو ناراحت کنین و دعوا راه بندازین تو خونمون ,چون بعد از اینکه از مهمونی میایم خونه ,,یا اینکه مهمون از خونمون میره بعدش کلی بحث و دعوا و ناراحتی پیش میاد, ,

    همیشه هم یه حرف میزنن ,یک نفرتون قبول کنه ازدواج کنه تا راه باز بشه برای بقیه ,تا طلسم شکسته بشه ,وقتی این حرفا رو.میزنن دلم میخواد دستشون بگیرم بندازم از خونه بیرون و بگم به شما ارتباطی نداره ,,

    الان که دارم مینویسم این کامنت رو همین احساس بهم دست داده و واقعا ناراحت میشم از دخالت افراد تو زندگی دیگران ,من هیچوقت به خودم اجازه ندادم از دیگران بپرسم ,کجا سرکار میری ,چقدر حقوق میگیری ,,چرا ازدواج نمیکنی ,,شوهرت چیکارس ,این لباس رو چند خریدی ,در صورتی که دیگران تو زندگی من و خانوادم این سوالات رو میپرسن سوالاتی که شخصی و دوست ندارم کسی ازم بپرسه , ,,

    استاد نازنینم واقعا ازتون سپاسگذارم بابت این سوالات که باعث میشه خودم رو بهتر بشناسم واقعا تا الان به این اتفاقات زندگیم اینجوری نگاه نکرده بودم خیلی خیلی دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  9. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1911 روز

    به نام رب هدایتگرم

    هروقت مهمون قراره بیاد ناخودآگاهم بفکر راه چاره ای میوفته که فرار کنم

    شنیدن این فایل همزمان شد با شنیدن خبر یک جشن بزرگ که کلی مهمون قراره تا یکی دوروز دیگه بیان خونمون و برای جشن عقد آماده بشن ،این مهمونا غریبه نیستن خواهرا و برادرا با خانوادشون هستند ولی ذهن من کاری به غریبه و آشنا نداره بلافاصله بعد ازاینکه اسم مهمون و مهمونی باشه، شروع میکنه به ایده دادن برای اینکه توی جمع نباشم‌ و راه دررویی پیدا میکنه .

    خیلی جالبه من رو حالت اتوماتیک قرار دارم یعنی چه بخوام چه نخوام دلشوره هام خودبخود هروقت قرار باشه مهمون بیاد شروع میشه!

    اینم بگم که من تو خونه مسئولیت زیادی ندارم یعنی غذاپختن و پذیرایی و تمیزکاری انجام نمیدم و کسی کاری بهم نداره اگه بخام انجام میدم و نخوام انجام نمیدم،خواهرم که هنوز مجرده تمام این کارها رو انجام میده البته منم اغلب اوقات که مهمون بیاد کاری که حس خوبی بهم میده مثلا پذیرایی یا آماده کردن سفره و ….رو بصورت خودجوش انجام میدم،اینو گفتم که مشخص بشه دلشوره و فرارم از مهمونی بخاطر کار کردن و پذیرایی نیست ؛با این اوصاف قطعا موضوع عمیقتری در پس ذهنم هست که منو مجبور به فرار میکنه.

    اینم بگم که وقتی مهمون میاد کلی خوش میگذره ، من شوخ طبعم و بگو بخندم به راهه پس متوجه شدم فرار ذهنم برای قبل از اومدن مهمونه وقتی مهمونا میرسن تمام دلشوره ها و فرارها تموم میشه !

    به دوتا آدم متفاوت تبدیل میشم یکی قبل از اومدن مهمونها که اضطراب و دلشوره داره یکی بعد از اومدنشون که خیلی آروم و شاده و بهش خوش میگذره!

    ( الان که مینویسم متوجه شدم مهمون اومدن بیشتر از مهمونی رفتن اضطراب و دلشوره برام ایجاد میکنه)

    حالا میخام ذهنم رو شخم بزنم یسری دلایلی هست که ممکنه فرار من از مهمون اومدن و مهمونی رفتن بخاطر اینها باشه:

    یک) خیلی روی وسایلم حساسم دلم نمیخواد کسی بهشون دست بزنه یا برداره و بدون اجازه استفاده کنه؛ خواهرزاده و برادرزاده ها همیشه تجسسی توی وسایل شخصیم دارن که برای جلوگیری از این امر همیشه سعی میکنم قبل از اومدن اونها سروسامونی به وسایلم بدم، مهم ها رو در جای امنی بذارم اینجوری خیالم راحته( فکر میکنم دلیل اصلی فرارم این مورد نیست چون گاهی ما خونه کسی دیگه بودیم و مطلع شدم براشون مهمون قراره بیاد که دوباره همین الگوی فرار و مواجه نشدن با مهمونا رو بصورت ناخودآگاه داشتم)

    دو) بعضی از مهمونها مثله خانمِ برادرم یا خاله ها یا… در مورد کار و درسم و خیلی از مسائل شخصی سوال های عجیب غریب میپرسن که هیچوقت دلم نخاسته جوابشون رو بدم از مجبوری و برای احترام گاهی چیزایی بهشون گفتم که بعدا پشیمون شدم و خودمو سرزنش کردم ،شاید یکی از دلایل مهم فرارم از مهمون همین باشه.(کمبود عزت نفس)

    سه) وقتی مهمون برامون بیاد برنامه های شخصیم بهم میخوره که شامل فایل شنیدن ,نوشتن ، تجسم کردنو خیلی از تمرینهای دیگه ای که نیاز به تمرکزداره هست، یا اگر انجام بدم خیلی ناقصه و درب و داغونه، احساس خوبی بهم نمیده یا سبک تغذیه قانون سلامتی رو ممکنه نتونم رعایت کنم و بعدش که مهمونا میرن مدتی طول میکشه تا به شرایط قبلی برگردم (کمالگرایی رو اینجا تشخیص دادم من منتظرم شرایطم پرفکت باشم و بعد تمرین کنم خودمو به شرایط وابسته میکنم یعنی خلوتی و سکوت و تمرکز بالا / همچنین رودروایسی و کمبود عزت نفسم اینجا کاملا مشخصه بخاطر اینکه در جمع باشم و‌ دورهم باشیم سبک تغذیه شخصیم رو کنار میذارم یعنی حاضرم حال بد رو تحمل کنم برای لحظه ای کنارِ جمعی بودن که هیچ سودی برام نداره!﴾

    ولی این مورد فکر میکنم دلیل اصلی نیست چون سالهای قبل که تمرین و تغذیه خاصی نداشتم اضطراب و فرار از مهمون اومدن همراهم بود.

    چهار) ترس از قضاوت شدن بخاطر لباسی که پوشیدم، بخاطر اندامم، به خاطر رنگ موهام ، و در کل بخاطر مسائل ظاهری؛ حین نوشتن این مورد ذهنم خیلی مقاومت میکرد : نه این جز دلایل نیست در مورد تو صدق نمیکنه ننویسش ، ولی همین مقاومت بهم میگه ی چیزی هست که ذهنم نمیخاد باهاش مواجه بشه!

    میخوام بنویسم و هرچی تو پس زمینه ذهنم هست بکشم بیرون ،الهی به امید تو

    تو فامیل ما شخصی هست که به ایرادگیری معروفه

    از همه ی عیبی میگیره و بهشون میگه حتی از صدا و لحن صحبت کردن ،از میمیک صورت در برخورد با احساسات متفاوت ، از رنگ پوست و فرم صورت ، از لباس پوشیدنها که خیلی فراوون ایراد میگیره ، حتی چندوقت پیش از زمان دستشویی رفتن افراد ایراد میگرفت°-°

    منم قبلا از تیر و ترکشهای این فرد در امان نبودم کارش برام خوشایند نبود خیلی ناراحت شدم و تا مدتها بخاطر ایرادگیری هاش خودخوری میکردم،اما جدیدا برام کمتر شده چون بی محلی میکنم و توجیه نمیکنم خودمو اون فردم دیگه برای ایرادگیری سمت من نمیاد ، خب همیشه یکی از مهمونهای پایه ثابت ما همین فرده ! یعنی بیشتر از بقیه رفت و آمد میکنه ،هر مهمونی بیاد این فردم به همراهشون هست و من الان میتونم اضطراب و دلشوره هام از مهمون اومدن رو به این اتفاقی که قبلا برام افتاده ربط بدم .

    کاملا معلوم شد یکی از ترسهای من عیب و ایرادهایی هست که این فرد توی جمع و دورهمی ها از هرکسی دلش بخواد میگیره و تو جمع مطرح میکنه ، براش مهم نیست چه احساسی در فرد مقابلش ایجاد میشه ،بیشتر این ایرادها از جنبه تحقیر مطرح میشه مثلا درمورد یکی از فامیل میگفت فرم صورت زشتی داره چونه زشتی داره هیشکی اینو نمیگیره! یا فلانی عجب صدای نکره ای داره!

    برام واضح شده بود اما الان واضحتر شد یکی از دلایل اصلی دلشوره و اضطرابم از مهمون اومدن مهم بودن نظر دیگرانه ، من هنوز به حدی رشد نکردم که حرف بقیه برام کم اهمیت یا بی اهمیت باشه ، بنابراین راهکار ذهنم برای جلوگیری از رنجِ قضاوت شدنها و حرفهای بقیه، فرارکردن از مهمون و‌مهمونی رفتنه که این رویه رو در پیش گرفته و بصورت یک الگوی تکراری همیشه از همین راهکار میخواد استفاده بکنه !

    یعنی به جای حل ریشه ای مسئله ،میاد صورت مسئله رو پاک میکنه چون من تا حالا حل مسئله بلد نبودم!!

    در اکثر جنبه ها هر سوالی مطرح میکنید متوجه میشم مهم بودن نظر بقیه عامل اصلی مشکلاتمونه بخاطر اینکه از بچگی بارها و بارها شنیدیم و باور کردیم نظر مردم مهمه و نتیجه این شده که برای مردم زندگی کنیم ؛

    فلانجا نرو مردم چی میگن،با فلانی دوست نشو مردم چی میگن، فلان لباسو‌ نپوش مردم چی میگن، ازدواج کن سنت داره زیاد میشه مردم‌چی میگن، حتما باید اون مهمونی رو برم مردم‌چی میگن و ….. که همه میدونیم چقدر این موارد زیاده و جزیی ترین مسائل شخصی رو در برگرفته!!!

    نوشتن معجزه میکنه بخدا ،هنگام شروع فقط میدونستم از مهمون اومدن فرار میکنم دلایلش برام اینقدر واضح نبود ولی با نوشتن هر کلمه ای ،به درک بهتری میرسیدم و باعث شد بررسی کنم که دلیل اصلی مشکلاتم چیه و من دارم از کجا بارها و بارها ضربه میخورم!!

    چرا اینهمه نظر بقیه برام مهم شده؟

    اصلا این بقیه و مردمی که همیشه ازشون حرف میزنیم کجا هستن کیا هستن ؟

    آیا این مردم با اینهمه مشغله و کار میتونن به ما فکر کنن؟

    اصلا فکر بقیه درمورد ما مگه تاثیری تو زندگیمون داره؟

    بالفرض مردم منو بد قضاوت کنن آیا تاثیری در ذات مقدسم داره؟

    بالفرض کارها و رفتارام مورد پسند مردم نباشه چی میشه؟ رزق و روزیِ من قطع میشه یا از الطاف خدا بی نصیب میشم یا….؟

    خیلی جالبه هرموضوعی رو بشکافیم اهمیت عزت نفس بالا داشتن بیشتر و بیشتر مشخص میشه

    نفست گرم استادجان که فرمودی اگر تمام موفیقیتها رو در یک کفه ترازو بگذاریم و عزت نفس رو در یک کفه دیگر،قطعا سمت عزت نفس سنگینتره،

    و‌الحق که چقدر این حرف درسته

    شاید در شروع عضویت درک مناسبی نداشتم ولی به مرور دارم متوجه این جمله شما میشم.

    چه سلسه فایلهای خوبیه ممنونم استادجان ،خیلی دلم میخاست دوره کشف قوانین رو بخرم اما به دلیل اینکه دوره های زیادی دارم که همشونو نصفه نیمه کار کردم بنابراین جلوی کمالگراییمو گرفتم ، داشتن دوره های زیاد که مهم نیست مهم عمل کردن و درکه مباحثه،مهم بارها و بارها گوش کردن به یک دوره س تا ناخودآگاهمون با اون آگاهی ها یکی بشه.

    یاد ی جمله افتادم که در زمان کنکورم تو تبلیغ کتابهای کمک درسی میگفتن خوندن کتابهای زیاد مهم نیست مهم اینه کتاب خوب را باید بارها و بارها بخوانید.

    و حالا منی که به این درک رسیدم باید بتونم ازش استفاده کنم و به سمت بهبود حرکت کنم.

    در پناه الله یکتا شاد و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2969 روز

      سلام نجمه عزیز

      خدارو سپاسگزارم که به کامنت پرمحتوات هدایت شدم درسته وقتی خط به خط کامنتت را می‌خواندم من این جمله ات را تصدیق کردم

      نظر بقیه عامل اصلی مشکلاتمونه بخاطر اینکه از بچگی بارها و بارها شنیدیم و باور کردیم نظر مردم مهمه و نتیجه این شده که برای مردم زندگی کنیم ؛ وفکر میکنم اینکه بطور ناخود آگاه دنبال تایید طلبی پدر ومادر بودیم وابستگی هایی که پدر ومادر وخواهر وبرادران بزرگترا خود داشتیم تو عالم بچگی دوست داشتیم یکی که قدرت بیشتری داره ازمون حمایت کنه پس مدام دنبال این بودیم تایید بشیم توسط بقیه حالا اگرتعداد بچه ها تو یه خانواده بیشتر که دیگه رقابت هم میومد وسط وتو دوست داشتی همیشه بهترینه باشی (حس کمالگرایی)

      صمیمانه سپاسگزار وجودتم درسته نوشتن معجزه میکنه خواندن کامنت دوستان هم معجزه میکنه وقتی کامنت بقیه رامیخونیم متوجه میشیم عه چه جالب من یادم به این مورد نبود الان یادم آمد ومرور میشه تو ذهنم

      مرسی که نوشتی انرژی خوبی بهم دادی یجوری که منم یه نقطه تاریک تو ذهنم را کشف کنم

      بهترینها را بای تو که بهترینی آرزو میکنم

      دوستت دارم ومیبوسمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        نجمه رضائی گفته:
        مدت عضویت: 1911 روز

        سلام فهیمه ارزشمند و دوستداشتنی

        ممنونم که نظر نوشتی و احساس خوبم رو دوچندان کردی.

        انصافا من هر چه بیشتر در راستای خودشناسی قدم برمیدارم به موضوعاتی میرسم که میگم اینکه واقعا شرکِ خالصه!

        مثلا ترس های واهی واقعا واهی دارم که تو وجودم از باورهای منفیم تغذیه کردن و الکی بزرگ شدن مثل همین اهمیت نظر دیگران.

        طی این دوروز که جشن داشتیم و قبلش با نوشتن کامنتم دلایل فرارم رو پیدا کرده بودم، خیلی متفاوتتر عمل کردم فرصت خوبی بود تا آگاهیامو عملی کنم به خودم گفتم یبار متفاوت باش ببین چه مزه ای داره .

        تو این دوروز بیشتر به خودم و حس خوبم اهمیت دادم اولش کمی احساس بد داشتم،منی ک وقتی مهمون میومد تموم سعیمو میکردم تا بهشون خوش بگذره و راحتِ راحت باشن حتی با اذیت شدن خودم! اما اینبار به اندازه 5درصد تمرکزم رو از روی اونها برداشتم و روی خودم گذاشتم اولش حس خودخواهی داشتم اما میگفتم این خودخواهی سازنده است عیبی نداره ادامه بده.

        کشفیات جالبی داشتم یکیش اینکه من خودم هستم که باعث میشم دیگران ترغیب بشن عیب و ایراد ازم بگیرن،

        چه لزومی داره لباسی که برای پوشیدن تو جشن انتخاب کردم و خودم دوسش دارم از همون فردی که به عیبگیری تو فامیلمون معروفه ،نظر بخوام؟؟

        تو ذهنم اون فردو بزرگش کردم و میخوام از نظر اون عالی باشم!! حتی اینو کشف کردم که موقع خرید هر چیزی ،به این فکر میکنم که آیا چیزی که میخوام بخرم از نظر اون قشنگه؟ مورد تاییده یا نه؟

        میدونم چرا چون اون اگه بگه لباست یا کفشت خوبه دیگه حله و از نظر بقیه هم ایرادی نیست در صورتیکه با نظر اون فرد اگه پیش برم راحتی خودمو فراموش میکنم!

        اینبار اصلا ازش نظر نپرسیدم چون من سادگی و راحتی رو ترجیح میدم .

        مدام به خودم میگفتم به اندازه سرسوزنی هم شده سعی کن نظر کسی مهم نباشه چون تغییراتم از همین مسائل روزمره و کوچیک باید شروع بشه ،میگفتم فقط همین امروز سعی کن نظر نپرسی ،همین الان به خدای درونت متصل شو و ببین اون چی میگه ،قدرتو به کسی نده حتی برای همین مسئله کوچیک .

        بنابراین شیکترین و راحتترین لباسامو پوشیدم ساده ترین و قشنگترین مدل مو از نظر خودمو داشتم، کفشی پوشیدم که راحت باشم و بتونم زیاد برقصم چون عاشق رقصیدنم و در کل نخاستم از کسی نظر بپرسم یا برای تایید بقیه کاری انجام بدم .

        تجربه جالب و خوبی بود،کسی کاری به من نداشت و چقدر راحت بودم حتی مادرم که خیلی حساسه حتما در حضور آقایون فامیل روسری داشته باشم و هروقت تو مهمونی یا خونمون میدید که طبق نظرخودش لباس نپوشیدم بلاخره یجوری تذکر میداد و حسموو چندثانیه بهم میریخت ،ولی تو این جشن حس میکردم اصلا منو نمیبینه که بخواد چیزی بگه !!!!!!

        دلیلشم واضحه چون من تمرکزمو رو خودم گذاشته بودم.

        تصور میکنم اگه تمرکزمو بیشتر روی خودم بذارم چقد همه چی راحتتر از این میشه.

        ریزشدن تو اتفاقاتمون خیلی خوبه هنوزم باید حسابی همین یک مسئله رو از زوایای مختلف بررسی کنم چون احساسم میگه هنوزم باورای ریزی هست .

        ازت ممنونم فهیمه عزیز که باعث شدی دوباره در رابطه با این موضوع بنویسم.

        سپاسگزار خداوندم برای داشتن دوستانی مثل شما

        از خداوند متعال سعادتمندی و شادی برات میخوام.

        انشاالله در این راه ثابت قدم باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      رسول بنادری گفته:
      مدت عضویت: 1421 روز

      دورد بر شما نجمه خانم عزیزم

      شما چقدر چهره و اندام فوق العاده ای دارین

      در مورد مسخره شدن توسط دیگران اینو باید ب یاد بیاریم ک شما هر کاری بکنی مردم درموردت حرف میزنن

      پس وقتی قراره هر کاری بکنین پشت سر شما حرف زده بشه حداقل کاری ک میدونیم درسته رو انجام بدیم

      کاری ک بهمون حس خوب میده

      سبک زندگی خودمون رو داشته باشیم

      بابا مردم پیامر رو مسخره میکردن – میگفتن دیونه شده – همون پیامبری ک قبل از پیامبر شدن ب واسطه ی امانت داریش ب محمد امین معروف بود

      اون رو مسخره میکردن

      خدا بارها ب پیامبر میگه سخن یا کفر اونا تو رو ناراحت نکنه

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        نجمه رضائی گفته:
        مدت عضویت: 1911 روز

        سلام دوست ارزشمندم .

        امیدوارم بهترینها براتون اتفاق بیوفته‌.

        خیلی ممنونم که وقت گذاشتید و نوشتید .

        با این سلسله سوالها کم کم توی این موضوع یعنی اهمیت حرف بقیه دارم بهتر میشم و روند رشدم رو دوست دارم چون منطقیه و توقع ندارم به یکباره همچیز حل بشه.

        با بهبودهای کوچیک بهتر میشم.

        ولی این افشاگری و فکرکردن و پی بردن به ریشه مسئله برای من لازم بود .

        خداروشکر ارتباطش رو کشف کردم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
      مدت عضویت: 1715 روز

      سلام خانم رضائی.

      عالی بود. چقدر نکات خوبی یاد گرفتم.

      اول) اینکه خداروشکر چه خوب خودتون را شناختید. خدارا میلیاردها بار شکر.

      دوم) اینکه چقدر جالب این نوشتن میگند معجزه میکنه، همین جاهاست. واقعا آدم وقتی شروع میکنه به نوشتن در موردش به نتیجه میرسه.

      اینم یه سوالی بود که همیشه داشتم و الان خداوند از طریق کامنت شما بهم پاسخ داد. میخوای بدونی چیکار باید بکنی؟ چجوری خودتو بشناسی؟ بنویس. شروع کن به نوشتن و مرحله گذاشتن برای حل مسئله ات.

      سوم) این نظر دیگران مخصوصا توی من خیلی خودشو نشون داده. همین الانش که دارم روی خودم کار میکنم 90 درصد کارهام و حرکت کردن هام و نکردن هام به خاطر نظر دیگران هست. اینم یه باگی هست یه پاشنه آشیل از منه که دارم خیلی روش کار میکنم.

      چهارم) این تمرکز کردن که مهمترین سرمایه ماست چقدر مهمه.

      پنجم) احساس خوب چقدر تاثیر داره. یعنی شما با احساس خوب نشستید، نوشتید و به نتیجه رسیدید که کجای کار را باید اصلاح کنید. اینم خیلی عالیه.

      ششم) اینو از دوره عزت نفسو شیوه حل مسائل میگم، چقدر مهمه که ما کارهای عقب افتاده ای که همیشه ذهنمون به تعویق می اندازه را انجام بدیم و حلشون کنیم. این باعث تقویت عزت نفس ما میشه، الان همین نوشتن شما و ریشه یابی مسئله باعث میشه:

      1. دیگه وقتی مهمون میاد اون استرس و نگرانی سراغت نیاد.

      2. عزت نفست تقویت بشه چون میفهمی من اگر بنویسم میتونم بفهمم کجا ایراد دارم و خدا هدایتم میکنه.

      هفتم) به من اینو میگه چقدر خوندن کامنتهای دوستانم و هم خانواده ای هایم، اینجا بهم کمک میکنه، این باعث میشه منم کلی درس بگیرم، درسهایی که واسه الانم عالیه، مثلا خوندن کامنت شما و یه دوست عزیز دیگه ام باعث شد من بفهمم امروز چقدر مهمه که تمام تمرکزم روی خودم باشه.

      امیدوارم هر روز بیشتر از قبل توی کامنت هاتون پیشرفت شخصیتی تون را ببینم و این به من کمک کنه ایمانم را تقویت کنم.

      ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        نجمه رضائی گفته:
        مدت عضویت: 1911 روز

        سلام به روح پاکت علیرضای عزیز.

        خییلی ممنونم که وقت گذاشتی و نوشتی ،خدامیدونه چه هدایتهای خوبی از همین پاسخها که دوستان در جواب مینویسن دریافت میکنم.البته کامنت ها عالیه خیلیم غوغا میکنه.

        در مورد نوشتن میخام بگم که تجربیات شیرینی دارم واقعا ایمان آوردم که نوشتن معجزه میکنه.

        دفترهای چندین سال پیشمو که ورق میزنم ،دررابطه با موضوعات زیادی با خودم حرف زدم انگار دوتا آدم مختلف باهم در حال مذاکره ان

        هربار که میخونمش تعجب میکنم گاهی اشک میریزم باورم نمیشه اونهارو خودم نوشته باشم!

        چون جنس صحبتها خیلی خالص و نابه.

        مثلا تو موضوعی سوال پرسیدم از خودم : نجمه چرا در برخورد با پول خرج کردن حست بده ؟ یا نجمه جان چرا وقتی حرف زور میشنوی به جای دفاع از خودت،سریع حالت گریه داری؟

        و بعد جواب و پرسش هایی که حین نوشتن همون موضوع ادامه پیدا کرده خیلی حسش خوبه و پر از اطلاعات مهمه ، انگار پیر فرزانه ای روبروم بوده اون گفته و‌ منم نوشتم! راهکار داده و قربون صدقم رفته!! الله و اکبر

        دوسه تا دفتر دارم پر از سوال و جوابه ،قبلا خیلی خیلی بیشتر مینوشتم ، برای خیلی از مسائل فعلیمم میرم سروقت دفترا و موضوع رو پیدا میکنم همیشه به جواب میرسم مثل ی راهنما عمل میکنه.

        و الان تو این نظرت هدایتم رو دریافت کردم میخوای بدونی چیکار باید بکنی؟ چجوری خودتو بشناسی؟ بنویس. شروع کن به نوشتن و مرحله گذاشتن برای حل مسئله ات

        چون مدتیه کمتر از قبل مینویسم اما خب وقتی خداوند به این واضحی از قلم شما بمن میگه (باید بنویسی) این خوده خوده هدایته و من باید بگم چشم.

        خیلی نکات خوبی نوشتی دوست عزیزم ممنونم ازت .

        امیدوارم هرروز موفقتر عمل کنی و از نتایج خوبت برامون بنویسی.

        در پناه الله هدایتگر باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1925 روز

    به نام خالق عشق و زیبایی

    درود و خداقوت به استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان بزرگوار خودم در این جمع الهی

    فایل‌های اخیر استاد به‌شکل فوق‌العاده‌ای برای من تأثیرگذار بوده یعنی در این دوره کشف قوانین و این روزها بیشتر از همیشه دارم به خودم و زندگی، افکار و باورهایی که دارم فکر می‌کنم و اصلاً زندگی برام شکل تازه‌ای پیدا کرده. از زمانی که دارم خیلی جدی‌تر روی این قانون که: من هستم که دارم اتفاقات زندگیم رو خلق می‌کنم کار می‌کنم، نگاهم به تک تک اتفاقات زندگیم بازتر شده، امیدم به هدایت خدا و ایمانم به یاری او خیلی خیلی بیشتر از گذشته شده. الان بیشتر از یک هفتست که دارم روی جلسه دوم دوره کار می‌کنم و اصلاً باورم نمیشه که چقدر این فایل آگاهی درونش هست، یعنی انقدر جای کار داره همین فایل که باید مدت‌ها روش کار کرد تا تازه به‌قول استاد این سیمان‌های ذهنیم آرام آرام باز بشه و بتونم بفهمم که داستان از چه قراره چون منی که ادعا داشتم خیلی خوب روی خودم کار کردم با شروع این دوره و فایل‌های اخیر متوجه شدم که نه به اون اندازه که فکر می‌کردم رشد برام مهم نبود، ثروتمند بود و ثروتمند شدن برام مهم نبوده و مطالب رو خیلی جدی نگرفتم. استاد وقتی به موضوع این فایل فکر کردم به این نتیجه رسیدم که شاید بزرگ‌ترین فرار من در زندگی فرار از پذیرش قوانین و تغییر سبک زندگیم به سبک قانون بوده یعنی خیلی جاها میدونستم که کار درست چیه و طبق قانون چه کاری درست‌تره اما من از انجامش فرار کردم. مثلاً وقتی میدونم که باید ورودی من حداقل سه برابر خروجیم باشه بارها از اینکه بخوام این اصل رو در زندگیم بپذیرم فرار کردم. بارها از اینکه جهان قانون کبوتر با کبوتر رو رعایت میکنه فرار کردم و خواستم زور بزنم تا نظر کسی رو جلب کنم یا کسی رو همراه خودم کنم. بارها از اینکه ورودی‌های ذهن من هستند که دارند باورهای من رو ایجاد می‌کنند فرار کردم و خواستم قانون رو برطبق رفتارهای خودم منطبق کنم نه اینکه خودم رو با قانون منطبق. از اینکه بپذیرم همه چیز باوره، اگر من باورهای درستی داشته باشم لاجرم به مسیرهای درست هدایت میشم و اگر باورهام صحیح نباشه هدایت به مسیرهای نادرست حتمیه.

    بله استاد مهم‌ترین فرار من در زندگی فرار از قوانین ثابت جهان هستی بوده.

    فرار از حل بسیاری از مسائلی که تو زندگی، کار و روابطم هست هم جز اساسی‌ترین فرارهای من محسوب میشه یعنی به‌حای اینکه بیام مثلاً الان می‌بینم یه مسئله‌ای تو کسب‌وکارم هست اون رو‌حل کنم میام بهش بی‌توجهی می‌کنم. یکی از اصول مهمی که دوره شیوه حل مسائل دربارش صحبت میشه همین تفاوت اعراض از ناخواسته و حل مسئله است که من میبینم هنوز باید روی این اصل خیلی بیشتر کار کنم، به این معنا که اگر بخواهیم طبق این اصل که نپذیریم اتفاقات نامناسب و شرایط سخت رو عمل کنیم به‌جای اینکه ازش فرار کنیم و بگیم به ما ربطی نداره بیاییم برای خودمون تعریفش کنیم و براش راهکار پیدا کنیم. همینجوری که دارم می‌نویسم می‌فهمم که الان یکی دیگه از فرارهای ما در زندگی فرار از رعایت قانون تکامله.

    یکی از مواردی که من خیلی همیشه ازش فراری هستم اینکه یه نفر بخواد یه حرف زوری بزنه یا مجبور کنه من رو که به شیوه دلخواه اون عمل کنم که به نظرم یکی از بهترین فرارهای زندگیم محسوب میشه چون متوجه شدم دلیل اینکه من فکر می‌کنم مجبور هستم اینکه به اون فرد تو ذهنم قدرت دادم و وقتی همچین موقعیتی پیش میاد در واقع داره این هشدار رو به من میده که آقا باز داری مشرک میشیا باز داری قدرت رو میدی به کسی غیر از خودت و خداوند. یعنی من متوجه شدم عزت‌نفس پایین و شرک من بوده که باعث شده خودم رو در موقعیتی قرار بدم که بخوام مجبور باشم برای انجام یک کار.

    موضوع دیگه‌ای که من گاهی ازش فرار می‌کنم فرار از پذیرشه. پذیرش خودم و وضعیت زندگیم که این هم باز برمی‌گرده به فرار از قانون. یعنی خیلی از اوقات البته به نسبت‌گذشته کمتر اما همچنان ازینکه بپذیرم شرایط زندگیم رو و باهاش به صلح برسم و به‌دنبال راهکار برای بهبودش باشم فرار می‌کنم. خیلی‌وقت‌ها من از انجام بهبودهای کوچک سازنده فرار کردم فقط به‌این دلیل که نتوستم جلوی کمال‌گرایی خودم رو بگیرم و از مسیر بهبود خودم لذت ببرم و بخوام یه دفعه یه نتیجه بزرگ بگیرم و به همه ثابت کنم که من هم توانستم.

    خداروشکر می‌کنم در این مسیر دارم زندگی کردن رو تجربه می‌کنم. دوره کشف قوانین برای من شده دوره یادآوری، یادآوری قوانین و توانایی‌های که در خلق اتفاقات زندگیم دارم. از استاد عزیزم بی‌نهایت سپاس‌گزارم هستم که این فضا را بوجود آوردند تا روح‌های خدا را به خدا نزدیک‌تر کنند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای: