پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

524 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیرحسین خواجوی گفته:
    مدت عضویت: 1697 روز

    سلام خدمت استاد عزیز خانم شایسته و همه دوستان

    من هرچی فکر کردم که الگوی تکرار شونده من در روابط عاطفی چیه اولش چیز خاصی به ذهنم نرسید و یکم بیشتر که فکر کردم فهمیدم که الگوی تکرار شونده من در روابط عاطفی اینه که رابطه بعداز یه مدت زمانی کوتاه از بازه 1 هفته تا 2 ماهه دیگه کات میشه یعنی مدت زمان شروع یه رابطه عاطفی تا پایانش نهایتا 2 ماهه

    این الگو از زمانی که 16 ، 17 سالم بود هست تا الان که 27 سالمه

    نمیدونم داستان چیه واقعا ولی یه جای کار تو ذهن من ایراد داره

    حقیقتش ذهنم بهم میگه چون از لحاظ مالی به شرایط خوبی نرسیدی هنوز دخترا میان تو رابطه با تو و بعدش رابطه کات میشه چون از لحاظ مالی نتیجه ی خاصی تو زندگیت نیست.

    ولی آگاهانه به خودم میگم بابا خیلی ها تو شرایط منن حتی پایین تر ولی رابطه عاطفی شونم خوبه

    ولی واقعا جای سوال شده برام که چرا رابطه عاطفی من نهایتا تا 2 ماهه و بعدش همه چی تموم میشه

    البته من 5،6 سالی هست که وارد رابطه عاطفی خاصی نشدم ولی هرچی رابطه عاطفی تو ذهنم هست همین الگو تکرار شده

    ولی فکر میکنم منشا رخ دادن این الگو برمیگرده به باور احساس لیاقت، احساس ارزشمندی که اگر بنیادین این باور در ذهن من شکل بگیره عملا دخترای خوب دخترای شبیه من(که علاقه به پیشرفت، رشد شخصیت، ) دارند وارد زندگی من میشن و درکنار هم از زندگی لذت می‌بریم

    اگر باور احساس لیاقت در من شکل بگیره عملا وارد هر رابطه با هر دختری نمیشم چون لیاقت خودم رو درک میکنم و بهترین رو اون موقع انتخاب میکنم

    البته بهترین طبق اون مداری که توش هستم دیگه

    من هر جوری فکر میکنم که به خواسته هام مثل نتایج مالی، خواسته هام روابط عاطفی فکر میکنم میرسم به “احساس لیاقت”

    خداروشکر بابت این آگاهی

    تشکر استاد جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      لیلا گفته:
      مدت عضویت: 1247 روز

      سلام امیرحسین عزیز

      جمله ای که نوشتی شاید چون از لحاظ مالی درسطح مناسب از نظر خودت نیستی نمیتونی یه رابطه عاطفی پایدار رو تجربه کنی همونطور که خودت هم متوجه شدی این یه باور نادرست و یه ترمز هست و باعث میشه ذهنت دائما بگه اول باید ازنظر مالی به فلان سطح برسی بعد وارد رابطه بشی در صورتی که این دو تا ربطی به هم ندارن من الگوهایی رو دیدم که پسره از لحاظ مالی حتی یه شغل سطح پایین هم نداشته ولی با دختر خیلی خوبی ازدواج کرده ، دیگه تو رابطه دوستی که افراد اون توقعات مالی که تو ازدواج دارن رو هم ندارن .

      و توهمین چنتا فایل اخیری که استاد گذاشتن درمورد روابط میگفتن هیچکس بی نقص نیست تو همین الان میتونی یه رابطه عالی داشته باشی و نیاز نیست که پرفکت باشی یه مسیر همیشگی رو به پیشرفت در پیش داری عوامل بیرونی مثل پول ، قیافه ،محل زندگی و… نمیتونه مانع ایجاد یه رابطه خوب بشه نمیدونم فایل چرا با وجود تلاش فراوان به اهدافم نرسیدم 2 رو دیدی یا نه اگه ندیدی حتما ببین این موضوعو برات روشنتر میکنه .

      و یه موضوع دیگه اینکه روابطی که در گذشته تجربه کردی و رفتارهایی که دیدی متناسب باافکار و مدار اون زمان تو بوده وقتی باورهای درستی بسازی و احساس خوبی داشته باشی آدمهایی متقاوت با گذشته وارد زندگیت میشن .

      و درمورد احساس لیاقت هم حق با شماست تقریبا هممون هر مشکلی رو دنبال میکنیم ریشه اش برمیگرده به احساس لیاقت و ارزشمندی .

      امیدوارم بهترین هارو تجربه کنید در تمام ابعاد.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        امیرحسین خواجوی گفته:
        مدت عضویت: 1697 روز

        سلام لیلا خانم

        من داشتم به کامنت شما جواب می‌دادم که مشتری میومد و میرفت موبایلمم زنگ خورد و کامنتی که براتون نوشتم رو پاک کردم و از اول دارم مینوسم چون خیلی نکات ارزشمندی نوشتی که گفتم باید برای تشکر جواب کامنت شما رو بدم

        اول از خدا تشکر میکنم که از طریق یکی از دستان قدرتمندش که شما هستی پیامش رو به من منتقل کرد

        ممنونم ازت.

        دقیقا ترمز مخفی منو بهم یادآوری کردی اونم :

        باید به سطح مالی نسبتا خوبی برسم بعد وارد رابطه عاطفی بشم.

        یعنی مهم نیست چقدر مهارت دارم یا چقدر خوش قیافه هستم ، تا وقتی این ترمز رو برطرف نکنم مسئله حل نمیشه به قول استاد آشغال هارو میدم زیر مبل.

        و باور بعدی که خودتون هم شاره کردین احساس لیاقت هست

        این احساس لیاقت خیلی ریشه داره هرچی کار میکنم تا ذهنم رو رها میکنم میشه روز از نو روزی از نو

        اما به قول استاد وقتی مشکل رو شناسایی میکنیم 90 درصد راه رو رفتیم

        و یه تشکر دیگه بابت اینکه فایل با وجود تلاش بسیار به خواسته ام نرسیدم رو معرفی کردی حتما میرم میبینم الان

        مرسی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      نیلوفر آبی گفته:
      مدت عضویت: 1054 روز

      سلام دوست عزیز

      کامنت شما دقیقا شرایط خودم بود. منم وارد هر رابطه‌ای شدم بعد دو سه هفته همچی تموم شده و یا نهایتا نزدیک دو ماه در ارتباط بودیم. بیشتر این روابطو خودم کات کردم چون طرفم اونیکه میخواستم نبود.

      الان وقتی به روابط گذشته فکر میکنم، منم مثل شما احساس عدم لیاقت به ذهنم میرسه. انگار من خودمو لایق عشق پاک و خالص نمیدونستم و آدمای اشتباهی اومدن سمتم.

      یه کد دیگه که تو ذهنم ساخته شده اینکه فکر میکردم برای رسیدن به رابطه دلخواهم باید وارد اجتماع بشم و تو شغلم خودمو ارتقا بدم(البته ابن خیلی خوبه و بخشی از رشد شخصیتیمه).

      انقدر درخواست دادم که اخیرا به طور خیلی جالبی یجایی با کمی فاصله از محل زندگیم و در مرکز شهر یه گالری گرفتم. به امید خدا از هفته آینده اونجا مشغول به کار میشم و هرروز آدمای جدید میبینم. با این اتفاق درواقع یکی از کدهایی که تو ذهنم بود، اصلاح میشه. چون میدونم تو این محیطی که واردش شدم آدمای خوبی میان سمتم.

      البته این نکته مهمم فراموش نکن “برای جذب عشق اول باید خودت عشق بشی، به خودت عشق بورز و خودتو همه جوره زیبا و عالی ببین و با آدما مهربون و خوب رفتار کن”

      به امید اتفاقای عالی‌تر و رشد بیشتر…

      شاد، پیروز، سعادتمند و پر از عشق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        امیرحسین خواجوی گفته:
        مدت عضویت: 1697 روز

        سلام نیلوفر خانم

        تیکه آخر کامنتتون واقعا درسته و قبولش دارم بصورت 100 درصد

        که خودم رو دوست داشته باشم عاشق خودم باشم بعد جهان خودش آدم هایی که عاشقم هستن رو وارد زندگیم میکنه

        بله شمام کار درستی کردید هم در کسب وکار پیشرفت میکنید هم آدم های خوب رو می‌بینید تحسین میکنید و در نهایت جذب میکنید

        براتون روابط عاطفی با اون شخصی که دوست دارید رو آروز میکنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    مریم بانو گفته:
    مدت عضویت: 1054 روز

    به نام خدای مهربان عشق و معجزه و ثروت

    دوباره یه روز خوب ،یه رویای قشنگ واسه آینده

    زندگی با تو داره به خوب و بد لحظه ها می‌خنده

    خودتو آماده کن واسه روزای خوب ،واسه ی تغییر

    چیزی جز فکر خودت نداره رو انرژی تو تاثیر

    بره بالا بالاتر بره بالا بالاتر انرژی مثبت

    دنیا یعنی فرصت واسه زندگی بهتر

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به استاد مهربان و جذاب و خوش تیپ و خوش هیکلم

    سلام به خانم شایسته زیبا و دوست داشتنی عزیزم

    سلام به دوستای هم فرکانسی عزیزم

    استاد عزیزم ،تو دنیای سردم به تو فکر کردم

    به تو فکر کردم ،به تو آره آره

    به تو فکر کردم که بارون بباره

    به تو فکر کردم دوباره دوباره

    به تو فکر کردن ،عجب حالی داره

    حواسم نبود که به تو فکر کردن خود آسمونه

    استاد عزیزم در مورد الگوهای تکرار شونده نقش من تو روابط که پرسیدید ،من تو روابطم خیلی خودخواه هستم ،و تو همه جنبه ها فقط خواسته های خودم و درنظر میگیرم و فقط فقط فقط خودم و خوشی و منفعت خودم و درنظر میگیرم ،شاید برای طرف مقابلمم هم خیلی کارها انجام بدم و تو رابطه براش خیلی مفید باشم ولی بیشتر به آرامش و خواسته های خودم فکر میکنم البته یه چیزی بگم تو همه روابطم اینطوری هستم ،..حتی با دوستام یا فامیل با این حال همه دوست دارن باهام رابطه داشته باشن و رفت و آمد کنن ولی خودم زیاد دوست ندارم .تازه روابطم خیلی کمتر از قبل شده با دوستام فقط یه عده ای که بودنشون تو زندگیم ضرورت داره .اینم بگم قبلاً کامل برعکس بود همه چی مثل یه دربازکن که در همه چیو باز می‌کنه فقط کار همه رو راه می انداختم به خیلی ها باج دادم ،خیلی ها ازم سواستفاده های زیادی کردن….

    استاد عزیزم همه دار و ندار منی ،همیشه بهار منی

    بد جور میای به حال و هوام

    دیگه نمیشه تو رو نخوام

    استاد عزیزم ازتون ممنونم .مرسی که هستین

    از خدا ممنونم که شما رو آفرید

    خیلی دوستتون دارم

    شما و مریم عزیزم و به خدای بزرگ و مهربان میسپارم .

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    زهره یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1417 روز

    درود خدمت استاد عزیزم

    مریم جان شایسته

    وبقیه خانواده انتخابی من

    خدایا کمکم کن الگوهای تکرار شونده منفی رو در خودم کم کنم وباورهای مناسب را برای خودم بسازم وراه هدایت تو را دریابم.

    دقیقا استاد من همه این نقشهایی که گفتین رو دارم نقش حامی،حمایت کننده ،دلسوز ،مراقب ،مسئول،کسی که صلح میکنه زود،قربانی،ناجی،کمک کننده،دلقک بازیم میکنم،دقیقا بقیه رو همیشه خوشحال میکنم،انتقاد هم خیلی میکنم خوهارمو که باهاش کار میکنم،دقیقا کمالگرا هم هستم،از خود گذشته هم هستم طوری که حس میکنم الان دارم اذیت میشم ودوست ندارم که دیگه اون نقش ها رو اجرا کنم وخسته شدم استاد خیلی زیاد ولی سعی میکنمخودمو سرپا نگه دارم وهر جور شده انرژی رفتمو برگردونم ودوباره با انرژی بیشتر شروع کنم واز خداوند سپاسگزارم که منو حمایت وهدایت میکنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    محمدرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1336 روز

    به نام تنها قدرت جهان

    به نام اول و آخر همه چی

    سلام استاد نازنیم

    سلام خانم شایسته

    سلام دوستان توحیدی.

    استاد میدونم تایید مکنید که وقتی آدم روی توحید کار میکنه چه حالی میشه

    انگار شجاعترین خودت میشی

    انگار ی آدم دیگه ای میشی وقتی نگاه توحیدی پیدا میکینی

    وقتی دست شیطان ذهنت رو میخونی و شرک های مخفی وجودت رو یکی پس از دیگری پیدا میکینی

    حال و احساس این روز هام واقعا عالیه

    چقدر این حرفتون درسته که ما باید بریم توی فرکانس خدا وودریافت کنیم از طریق قلبمون الهامات خداوند رو

    و با قلبمون ارتباط بگیریم با خدا

    باهاش صحبت کنیم

    عشق بازی کنیم

    گوش کنیم و بشنویم صدای الهام رو

    استاد الان چند روزه توی دعاهام همش از خدا

    برای خودم خودش رو میخوام

    میخوام دلم رو پاک کنم و دعوت کنم به خونه دلم

    میخوام تعهد فولادین بدم به تغییر

    استاد واقعا از خدای خودم این روزها با قدرت

    با حس خوب

    با ایمان و توکل میخوام که تغییر کنم

    استاد واقعا وقتی توحید رو میاری توی دلت

    شرک کاری جز رفتن نداره

    وقتی روشنایی میاد تاریکی دیگه معنایی نداره

    میخوام پاره کنم زنجیرهای شرک رو از وجودم

    میخوام تعهدی بدم تا مرگ و تغییر

    میخوام بگم بمیرم بهتر از اینکه با شرک زندگی کنم

    در خفت و خواری زندگی کنم

    در ترس و بدبختی زندگی کنم

    استاد میدونی الان خواسته هام تغییر کرده

    اولایل میخواستم فقط سریع پولدار بشم

    ولی الان ی چیز بالاتر میخوام

    الان حسی که شما تو بندرعباس بهش رسیدید

    و فهمیدید که چقدر لطیف شدید

    چقدر از درون آروم شدید

    استاد من اون حسی رو میخوام بهش برسم که شما چه در اون زمون که هیچی از لحاظ مالی نداشتید و الان که زندگی رویایی با بهترین امکانات رو دارید اون حس تغییر نکرده در شما

    من دنبال اون حسی ام که وابسته به عامل بیرونی نباشه

    .برای خودمم منطقی میکنم که برای رسیدن به این هدفم باید قربانی بدم

    باید ادامه بدم

    باید عوض بشم

    و وقتی چیز با ارزش و بزرگی میخوای باید قربانی بزرگی بکنی

    خدیا سپاس گذارتم.

    بریم سر موضوع فایل.

    در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید.

    من همیشه نقش مسول میدونم نسبت طرف مقابل.

    و این یعنی شرک

    این یعنی نقش خدا رو بازی کردن

    و این یعنی خلاف قوانین زندگی کردن

    استاد من همیشه خودم رو مقصر میدونستم

    مقصر منه که طرف بهش خوش نمیگذره

    مقصر منه طرف حالش خوب نیست

    مقصر منه که طرف باور های اشتباه داره

    مقصر منم که طرف موفق نشده

    کلا مقصر همه چی خودم رو میدونستم

    و همیشه و همیشه ی ترس از این مسولیت داشتم

    همیشه در گیر بودم

    همیشه سوخت مخرب حال خوبی و احساس ارزشمندی و اینکه بابا تو چقدر خفنی

    بابا تو خود فردینی

    بابا تو دیگه آخر مهربونی

    بابا تو دیگه عزیز خدایی و بهشتی و بهشتی هستی

    بابا تو کار درست

    عقل کل

    بهترین

    دیگه هرچی فکر کنی .

    استاد این باوری که به من یاد دادی که تو قدرت این رو نداری به جای طرف مقابل فرکانس بفرستی

    آبی بود روی آتیش برای من

    اقا نمیشه امکان پذیر نیست

    بر خلاف قوانینه

    قوانین ثابته بفهم

    درک کن خدا برای بهترین بنده هاش مثل ابراهیم قوانینش رو عوض نکرد

    قانون رو بفهم و درک کن و زور نزن و از خدا به خاطر قوانین ثابتش سپاس گذار باش

    و فقط درک کن و هماهنگ با قوانین زندگی کن

    بعد ببین که ارزشش رو داره

    بعد ببین که ارزشش رو داره مسئولیت تمام زندگی ات رو بپذیری

    فقط زندگی خودت

    استاد این حرف ها

    وواین خدایی که َشما دارید ترویج میکنید

    برای همه نیست

    و در هر مکتبی نیست

    خدا رو به خاطر وجود شما سپاس گذارم

    و الان با باور های جدید زندگی خودم رو روی توحید میسازم

    که اول قبول میکنم تمام مسئولیت زندگی ام رو

    در تمام ابعاد

    وبعد عوامل بیرونی رو قطع میکنم و قدرت رو میدن به درون خودم

    من اولدعاشق خودم و خدای خودم میشم بعد توی رابطه عشق رو تجربه میکنم

    نمیدونم چی بگم

    فقط میدونم خبر هایی خوشی برام هست

    اتفاقات خوبی برام صف کشیدن تا رخ بدن

    ایمان دارم که من و باور هام

    الان از خدا میگم من قدم اول رو برداشتم ما بقیه رو قدم به قدم من رو ببر جلو

    فرمون رو میدم به تو

    تو باش همه چیز و همه کسم

    تو تو تو ای خدای مهربانم

    ای گمشده من

    ای که تو بودی و من نبودم

    قدرت در خودم بودم بیرون دنبالش میگشتم

    ثروت و عشق و خوشبختی در درون من بودو من همه کار برای همه کس میکردم.

    استاد تو توحید 6 میگید بعضی موقع ها ما به خاطر مشرک بودنمون خیلی کثیف رفتار میکنیم.

    یادمه قرار بود ی بنده خدایی برام از طریق دوستش که دوستشم از طریق دوستش یرام ی کار توی ی شرکت ردیف کنه

    و خدا رو شاهد میگیرم

    که 2 سال تمام من برای اون شخص بندگی کردم

    همه کار کردم

    تمام تلاشم رو کردم

    دیگه نگم که چیکارا نکردم

    که چون بهم هر دفعه قول میداد که برام کار جور میکنه

    وای بر من مشرک

    وای بر منی که چقدر کثیف رفتار میکردم

    خدایا به خاطر تمام گناهانم از تو مغفرت میخوام

    ببخش من رو که تو بخشنده ای

    تو همه چی هستی

    فقط تویی

    خدایا حالا که دستم رو گرفتی آوردی توی این سایت

    خودت عزت بده به باقیه عمرم در این دنیا

    استاد عاشقانه دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    سمانه امینی گفته:
    مدت عضویت: 959 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد عزیز..

    چند هفته ای میشه که به تضادی برخوردم( الگو تکرارشونده) و فقط از خدا میخواستم و میخوام که خودش منو هدایت کنه به سمت اون آگاهی که نیاره منه و این فایل قبل از دیدنش به چشمم بُلد بشه خدایا سپاسگزارم؛ دقیقا همون چیزی باشه که نیازه منه دقیقا خودم رو با خودم خداوند آشنا کرد

    حالا که وجودمو کنکاش میکنم میبینم وااایی چه باورهایی در اعماق ذهنم شکل گرفته که مال من نیست که خودم از زندگی یه چیزایی رو میخوام یکسری هدف ها و خواسته هایی رو دارم ولی باورهام قفل و زنجیر شدند بهم، پام رو میزارم روی گاز ولی باورهام مثل ترمزهستند؛ انگار در وجودم یکسری زخم هایی هستند که ازشون بی اطلاعم درد دارم ،نمیتونم حرکت کنم نمیتونم بدوام و نمیدونم درده از کجاست و خداوند با نشانه هاش با صحبت کردن باهام داره نشونم میده و دارم آروم آروم التیام میبخشم دارم نور وارد زخم هام میکنم ….

    _ من در روابط دوست دارم توجه ها بهم باشه،دوست دارم مورد تایید همه در همه جوانب باشم،

    دلم نمیخواد همسرم قدرت داشته باشه دلم میخواد قدرت من بیشتر باشه انگاری خوشم میاد یکی سطحش ازم من پایین باشه و من نصیحتش کنم مراقبش باشم…

    صلح طلب هستم خیلی وقت ها میشد که خودم رو بی نهایت اذیت میکردم که همسرم ناراحته من بتونم کاری کنم حالشو خوب کنم انگار دوست دارم ناجی باشم بتونم حال همه رو خوب کنم ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    فهیمه ومحمد گفته:
    مدت عضویت: 2137 روز

    سلام به استاد نازنینم و خانم شایسته مهربون و دوستان توحیدی من تو این سایت ارزشمند

    استاد من همیشه تو رابطه عاطفیم نقش قربانی شدن رو داشتم و همیشه عزیز دلم رو.مقصر میدونم و فکر میکردم در حقم بی معرفتی میکنه ,,از وقتی که فایل قربانی شدن تو دوره عزت نفس رو گوش کردم متوجه این ترمز قوی خودم شدم که من همش دلم میخواد قربانی باشم و حس گناه بدم به عزیز دلم ,و اونم رفتاری رو باهام میکنه که جواب فرکانس خودم بوده ,همیشه به عزیز دلم میگفتم تو که منو اینقدر دوست داری جرا باهام اینطوری میکنی ,همیشه یه جواب بهم میداد ,میگفت بخدا نمیدونم چرا ,,اما من الان دارم میفهمم واقعا راست میگفته چون داشته جواب فرکانسای منو به خودم برمیگردونده اون که مقصر نبوده من باعث شدم اونطوری باهام رفتار کنه با احساس قربانی شدنم ,,قبلاوقتی اون جواب بهم میداذ متهمش میکردم به دروغ گفتن و دوست نداشتن من ,اون بنده خدا هم میگفت اشتباه فکر میکنی واقعا دست خودم نیست نمیدونم چرا اینجوری میکنم ,,من خودم رو یه ادمی میدونستم که کاملا تو رابطه ام با عزیز,دلم ادم خوبه منم و ادم بده داستان عزیز دلم ,اما به قول استاد مقصر منم من که این رفتار رو از عزیز دلم بر انگیخته کردم الان یه مقدار بهتر شدم از قبلم ,تا یه فکری به ذهنم میاد متوجه میشم این ریشش از قربانی شدنه یا نه و سریع اعراض میکنم در صورتی که قبلا اینقدر به اون فکر پرو بال میدادم تو ذهنم واصلا متوجه نمیشدم که حالم بدمیشد مثلاهمین ترمز من در مورد زنگ زدن و پیام دادن ریشش از احساس قربانی,شدنم میاد دیگه ,من به عزیز دلم همش میگم من زنگ میزنم پیام میدم تو چرا زنگ نمیزنی ,برات مهم نیستم ,به فکرم نیستی همش حس قربانی شدن حس جلب توجه ,حس بی ارزشی دادم و همونم دریافت کردم ,,خدا خودش کمکم کنه ,,به هر خیری که از خدا بهم برسه بهش فقیرم

    این روزا خیلی خیلی به هدایت و.کمکش نیاز دارم ازش میخوام قلبم رو اروم کنه قلبم روبه خودش نزدیکتر کنه امین

    استاد نازنینم خیلی خیلی ازتون ممنونم بابت این سوالات ارزشمندی که میپرسین تا به درون خودم برم خودم رو بهتر بشناسم ,من اصلا متوجه این الگوها و رفتار تو وجودم نبود قبل این فایلاتون

    ان شاالله همیشه شاد و سلامت و خوشبخت باشین کنار خانم شایسته عزیز ,و همه ی دوستانم تواین سایت توحیدی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    علیرضا جلالی گفته:
    مدت عضویت: 1038 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی بزرگوار

    استاد میدونم روزانه بارها وبارها از شما تشکر وقدردانی میشه به خاطر راهی که در اون هستید و چراغ راه خیلی از افراد شده اید اما باید برای رضایت قلبی خودم من هم باز ازشما تشکر کنم و خدارو ازبابت این بنده خوبش سید حسین عباس منش عزیز شکرگزار باشم.

    استاد من الان قدم پنجم دوره دوست داشتنی دوازده قدم هستم که واقعا داره زندگی من رو متحول میکنه و تونستم خداروشکر تا الان متعهدانه با دوره دوازده قدم جلو بیام و هر روز نکته تازه ای رو یادبگیرم و سعی کنم به اون عمل کنم اما دقیقا از دیروز که فایل پنجم الگوهای تکرار شونده رو گوش کردم وامروز فایل ششم شما دقیقا دست گذاشتید روی پاشنه آشیل چندین وچند ساله من در روابط با دیگران وروابط عاطفی که من این رو پاداش جهان و هدایت خداوند میدانم که بعد از پنج قدم متعهدانه حضور در دوره دوازده قدم به من داده شد. اگر چه خود دوره دوازده قدم هم استاد خودشناسی و شناخت خود هست و از همون قدم اول شروع کرد به شخم زدن روح وجسم من وبسیاری از باورها و ذهنیت های من در مورد موضوعات مختلف مثل روابط وثروت و …

    اما از دیروز انگار من تازه خودم رو شناختم و مساله ای که سالهای سال اون رو با خودم داشتم و جالب تر اینکه روی مسایل دیگر زتدگی ام هم تاثیر منفی داشت پیدا کردم.

    استاد من از دیروز و با فایل که امروز گذاشتید متوجه شدم الگوی تکرار شونده من از کودکی نیاز به محبت زیاد بوده و این باعث شده نقش من در روابط با دیگران وروابط عاطفی نقش قربانی و کسی که داره بهش ظلم میشه باشه و همانطور که شما گفتید جهان هم شرایط واتفاقاتی با این باور من برای من بوجود آورده.

    آه خدای من چقدر من ظلوم وکفور بودم و مصداق لا تعقلون بودم تا الان.

    از دیروز که دارم به این موضوع فکر میکنم متوجه شدم که من در خانواده ای بزرگ شدم که روابطم با پدر و مادر و خواهر برادرم روابط رسمی و تقریبا خشکی بوده و اون سطح مطلوب عاطفی و محبت کردن رو نداشتم حالا با مادرم مقداری بهتر بود ولی در مجموع روابط رسمی بود و این باعث شد من در دوستی هام به عنوان دوست با معرفت شناخته بشم که خب دلیش رو حالا میدونم که بخاطر جلب محبت دوستانم بوده و سعی کردم اون خلا رو با معرفت ومحبت بیش از حد برای دوستانم جبران کنم و جالب اینکه بهترین دوست دوران زندگی من هم دقیقا مثل من بود و در همچنین خانواده ای بزرگ شده بود و از همکلاسیهای دوران مدرسه من بود و ببینید جهان چقدر دقیق همه چیز رو کنار هم میچینه.

    این مساله نیاز به محبت به قدری در من شدید بوده که اتفاقا بیشترین دلخوری های من هم از کسانی بوده که باهاشون روابط دوستانه خیلی خوبی داشتم چه پسر و چه دختر و این مساله با من همراه بوده تا اینکه علیرضا بزرگتر میشه و وارد اجتماع بزرگتر و بازار کار و بعد از اون ازدواج و استقلال بیشتر برای زندگی میشه اما از اون جایی که علیرضا همیشه نیاز به محبت زیاد داشته و از طرفی نقش قربانی رو توی روابط به عنوان یک باور پذیرفته بوده توی هر کدوم از مراحل زندگیش این باور کلی مشکلات و بدبختی ها براش به وجود آوردند.

    استاد خداشاهد هست که الان این کامنت رو مینویسم ماشین رو گوشه خیایان پارک کردم و دارم کامنت مینویسم ازبس که ذوق دارم از شناخت خودم وشناخت پاشنه آشیلی که من رو تا اسفل السافلین برد…

    این الگوی تکرارشونده متاسفانه در رابطه من با همسرم هم به بدترین شکل خودش رو نشون داده و باعث شده بدترین شکل رابطه رو تجربه کنم و فقط یک مثال رو بخوام بگم اینکه چند سال قبل که من در کسب وکارم به مشکل خوردم و داستانش رو توی کامنتها گفتم خب مسائل مالی و بدهی ها فشار آورده بود والحق وانصاف همسرم با من بد همراهی وهمسری نکرد اما من که خودم رو قربانی میدونم و نیاز به محبت فراوان باعث میشه که فقطط از ایشون توقع داشته باشم وتوقعاتم با واکنشهایی مثل ایرادگیری عصبانیت قهر سردی روابط حرف نزدن و…همراه باشه.

    خب من به خاطر پرداخت بدهی ها مجبور شدم حتی کارگری کنم اون هم یک کارسنگین که برای من که مدیر مجموعه ای بودم هم از نظر جسمی وهم وجهه خودم سنگین بود ولی این موضوع باز بخاطر همون پاشنه آشیل والگوی تکرار شونده واکنشهای منفی رو توی روابط برای من رقم میزد و کلی هم انرژی از من می‌گرفت چون باعث میشد من توقعاتی از همسرم داشته باشم حالا که دارم میرم کارگری و دارم روز و شب کار میکنم وزحمت میکشم وعرق میریزم پس همسرم باید چنین باشه وچنان باشه واینجوری از من قدردانی کنه ….و هزاران باور شرک آمیز دیگه. از یک طرف با سایت و آموزشهای استاد کار میکردم و خداروشکر کلی وضعیت من تغییر کرد ونتایج عالی داشتم .تونستم تا الان بیشتر از 90درصد بدهی ها رو بدهم و کلی نتایج خوب دیگه از ساخت خونه توی همون شرایط البته نه کامل وشروع به کار توی یک مجموعه عالی با حقوق وشرایط عالی و…. اما از طرف دیگه این الگو هنوز با من بوده و هست و انرژی من رو میگیره ‌ واحساس من رو بد میکنه و شیطان رو بر ذهن وفکر من مسلط میکنه.

    خداروشکر با دوازده قدم تونستم به خودشناسی خوبی برسم و این دوتا فایل هم که انگار فقط برای من گذاشته شده تا من حسابی خودم رو حلاجی کنم و باورهای مخرب خودم رو بشناسم.

    جالب اینکه توی محیطهای کاری قبلی هم این الگو وجود داشت و باعث شد من تصمیمات درستی نگیرم و خودم رو توی شرایط بدی قرار بدهم و البته جهان هم شرایط هماهنگ با باورهام رو برای من بوجود بیاره‌. خدایا تو چقدر عادل هستی و حقیقتا که هیچ تغییری دز سنت الهی نیست.

    هر چه بیشتر مینویسم وفکر میکنم ردپای این باور و این الگو رو توی زندگی خودم بیشتر پیدا میکنم و بیشتر خودم رو میشناسم که با خودم چه کردم.اما خداروشکر و خداروشکر که هدایت شدم و پاداش کار کردت روی خودن ودر نسیر بودن رو گرفتم و چقدر احساس خوبی دارام احساس سبک بودن و سبکبالی از این جا دیگه یک جهاد اکبر نیاز هست برای تغییر یک بها پرداختن برای رسیدن به خواسته یک حرکت رو به جلو. باید همون طورکه شرایط مالی

    ام رد تونستم تغییر بدهم اینجا هم اراده خودم رو نشون بدهم و بتونم روابطم رو از نو بسازم بدون ترس بدون شک بدون خجالت یا هر چیز دیگه ای که باعث بشه من رو از هدفم دور کنه باید با اراده محکم و فقط از خدا خواستن شروع کنم به تغییر در روابط.

    تو پای در راه بنه و هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید کرد

    و حتما که ارزشش رو داره تغییر کنم و خداوند هم پاداش خواهد داد ومن رو هدایت خواهد کرد.

    امیدوارم کامنتم برای دوستانم هم مفید باشه دوستانی که واقعا تک هست و با اونها کلی چیزها یاد گرفتم دوستانی مثل رضا عطاروشن عزیز سمیه رازگردانی عزیز لیلا شب خیز عزیز علی قویدل عزیز و دوستان خوب دوازده قدمی مهشید و سارا عزیز وخیلی دوستان ناب دیگه .

    خوشحال میشم دوستان که کامنت من رو خوندند راهکارهای و راهنمایی های خودشون رو به من بگن تا بهتر بتونم خودم رو تغییر بدهم.

    باز هم از بنده خوب خدای مهربانم استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم.

    شادباشید وتندرست وثروتمند در دنیا آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    طوبی گفته:
    مدت عضویت: 977 روز

    بنام خدا

    در روابط با دیگران ، بخصوص روابط عاطفی چه نقشی را ایفا میکنی؟

    از دوران نوجوانی و دربین دوستام همیشه کمک کننده وناجی بودم وخودم هم تا جایی که میتونستم به افراد کمک میکردم .واین در حالی بود که بیشترین ضر به رو هم از همین افراد میخوردم . در نقش حامی دلسوز دایه مهربانتر از مادر..والان که فکر میکنم میبینم من تایید میخاستم از بقیه که از کمبود عزت نفسم میومد.خیلی جاها نقش قربانی رو بازی میکردم . یادمه یه مدت برادر زادم یه دوره ای لوسمی گرفت ومن چون مجرد بودم وخوب مهر بونم بودم وحمایتگر هم بودم و…. یه مدت از همه کارام افتاوه بودم ویه پام بیپارستان بود ویه پام خونه و خیلی به خودم افتخار میکردم گه دارم کمگ میکنم وخدا منو میبینه وخواسته هامو براوروه میکنه …طبق اونوچیزایی که تو مغزمون گرده بودن ( ادم خوب به دیگران کمک میکنه ..حالا اگه برادرت باشه که دیگه واجبه وهزارتا حرف مزخرف دیگه)

    حالا بماند که بعدش بدهکار هم میشدم

    البته الگوی من توای موارد مامانم بود که روش نمیشد به کسی نه بگه و همش خودخوری میکرد ونگران بود واسنرس داشت که اخرش با cancer از دنیا رفت .‌

    حالا یه چیز دیگم یادم اومد از بچگی هر جا میرفتم تو فامیل درو همسایه و.به من میگفتن تو چفدر مظلومی واین شوه بود باور من وتو خود بخوان حدیث مفصل….

    تو بحثا وگفتگوها همیشه میخاستم به سمت ارامش هدایت کنم بحثو ولی خوب کاسه کوزه ها سر من میشکست

    کم کم بزرگ شدم ووارد زندگی شدم با کسیکه اوایل تا بحث میشد من کوتاه میومدم هر دفم برا خودم دلیل میاوردم که حالا دستش تنگه وحالا سر کارش مشکل داره تا اینکه چشامو وا کردم دیدم همش من دارم کوتا میام ودارم قربانی میشم واصلا من مهم نیستم و طرف هر کادی دلش میخاد میکنه ومیگه تو خونه خودم راحت نباشم ؟ به توام جواب پس بدم؟ ومن همش دنبال راه نجات بودم تا اینکه وارد سایت شدم .با دوره عژت نفس شروع کردم ودیگه بحثا کمتر شد ومنی که همیشه نقش حامی یاریگر دایه رو برای همسرم داشتم دیگه کاری به کارش ندارم اگه جلو ت ی وی خوابش ببره وروش پتو نباشه یا مریض بشه وغذای مناسب نخوره و …. به خودم میگم خودش اینقدر میفهمه که چکار باید کنه..عیبی نداره بزار ببینه نتیجه کارش چی میشه..تا خودش نخواد هیچی درست نمیشه. یادمه اوایل که روش پتو نمیزاشتم چند بار میخاست با حرفاش به من احساس گناه بده ..ولی وقتی دید من همچنان مصمم هستم .اگه سرما هم بخوره نمیاد جلو من اه وناله کنه..خخخخخخ

    اما در مورد دخترم که سه سالشه .وقتی کوچکتر بود حیلی ازش مراقبت میکردم و هر جا میرفت دنبالش بودم …الان تا حدی ازادش گزاشتم اما 100 درصد نه چون به نقرم کوچیکه هنوز و باید از دور بپامش. که کار خطر ناکی نکنه . کم کم پذیرفتم خدا اون رو هم هدایت میکنه حتی اگه من نباشم.

    درسته تغیراتم خیلی بزرگ نبوده اما همینا رو براخودم بزرگ میکنم تا به ذهن چموشم بفهمونم منوتا اینجا اومدم بقیشم بت کمک خدا میرم جلو ..الخیر فی ما وقع

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 1246 روز

    سلام

    من ضربه های زیادی تو زندگیم‌ از نقش قربانی بودن تجربه کردم

    چرا؟

    ریشه ش به چی برمیگرده؟

    ( یه استاد مهربون و باکمالات دارم همیشه میگه اگه میخوای مساله ای رو حل کنی دنبال ریشه ش باش)

    به حرف مردم

    به کمبود عزت نفس و دوست نداشتن خودم

    به باور کمبود

    به ایمان ضعیفم و عدم توحید

    1- چرا میگم حرف مردم ؟

    چون برام مهم بود که من مورد ظلم واقع بشم و من همیشه نقش آدم خوبه ی داستان رو حالا تو زندگی یا تو محل کارم پیدا کنم و طرف مقابل حالا همسر ، خانواده همسر ، رئیس یا همکار یا دوست یا…. بهم بدی یا ظلمی کنن و من حالا یا گذشت کنم ( اونم نه از نوع گذشتی که بخاطر آرامش خودم یا اعراض باشه، گذشتی که علتش کوتاه بودن دستم از همه جا باشه )

    یا تلاش فراوان کنم برای احقاق حقم و باز هم حقم خورده بشه و باز بگم دیدی ؟ ظلم شد در حقم ، منم ساکت نموندم اما اونا حق من و ندادن

    که تهش چی بشه؟

    همه بگن چه آدم مظلوم و خوبی هستی تو

    و اونا چقدر بد هستن

    و از این کنتراست ایجاد شده خودم رو تو دل مردم جا بدم و خوب جلوه کنم

    غافل از اینکه دلسوزی دیگران نفعی به حال من نداشت بلکه بقیه هم به‌خودشون اجازه سو استفاده و بدی کردن میدادن

    و این موضوع کمی از آموزه های دینی ما هم سرچشمه میگرفت

    همین که برای مظلومیت امام حسین گریه میکنیم که سه هزار نفر ریختن سرش و مظلومانه شهیدش کردن و یه امام مظلوم رو در نظر ما بهتر از یک امام قوی جلوه دادن تا براش اشک بریزیم و دکان دستگاه خودشون پابرجا باشه و همیشه یه عده آدم غمزده که بیشتر برای مشکلات خودشون گریه میکنن تا مظلومیت اون امام، پای منبرهاشون بشینن

    یا مثلا امام دوم یا امام رضا که مظلوم واقع شد وزهر بهش دادن ، یا امام هفتم که همش در زندان به سر می‌برد و هیچ قدرتی برای نجات خودش نداشت، نیومدن بگن اون امام حتی تو اون شرایط هم سرگرم آموزش دین بود ، سرگرم صحیفه نوشتن بود ، و داشت از کاری که می‌کرد حتی راز و نیاز با خدا و اشک شوق ریختن برای معبود یکتا لذت میبرد و خیلی چیزهای دیگه رو نگفتن یا خیلی کمتر گفتن

    و ما فکر کردیم اگر قراره مردم ما رو دوست داشته باشن باید یه عمر زجر و ظلم و سختی رو تحمل کنیم

    2- حالا این اهمیت به حرف مردم ریشه ش در چی بود ؟؟

    کمبود عزت نفس

    و دوست نداشتن خودمون

    به من یاد داده بودن آدمی که اول رضایت دیگران رو در نظر نگیره خودخواهه

    و خودخواهی یعنی غرور

    و آدم مغرور رو کسی دوست نداره

    و من از اون ور بوم افتادم

    و اصلا خودم رو آدم حساب نمیکردم

    نقش دایه دلسوزتر از مادر رو بازی می‌کردم

    انگار همه آدم بودن جز من

    نتیجه این رفتار چی بود؟ ظلم و بدی بیشتر دیدن

    نابود شدن عزت نفس

    جذب یک خانواده ی مغرور و از خود راضی که همون یه ذره عزت نفس من رو 25 سال لگدمال کردن و مدام سرکوفت زدن که تو هیچی نبودی ما به اینجا رسوندیمت ، پس ساکت باش و حرف نزن

    بله

    اینا جذب خودم بودن

    مسئولیتش رو بپذیرم

    و تلاش کنم برای بهبود و اصلاح اون باروهای اشتباه

    3- ایمان نداشتم که این بنده های خدا هم اگه از من راضی نباشن ، نه بعلت ظلم نکردنِ من به اونا ، بلکه بعلت بیش از حد فداکاری کردن و خوبی کردن من، خدای اونها هست که باز هزاران بنده ی بهترش رو برای کمک به من بفرسته

    خدا روشکر میکنم که خیلی بهتر شدم اما هنوز تو بحث تاییدطلبی جا دارم برای کار کردن

    نمونه ش همین چند روز پیش

    یکی از دوستانم که باهم سفر کربلا بودیم و خییلی به من ارادت داشت از بندرعباس حدود 1200 کیلومتر اومده بود که از شهر ما رد بشن و من و ببینن و برن مشهد

    و لطف کرده بود یک عالمه انبه و لیمو شیرازی و چندین ظرف ترشی های خوشمزه و خرما و… برام آورده بود

    همون روزی که می‌خواست بیاد اتفاقا من با دختر جاریم قرار گذاشته بودم بریم روستا دیدن مادرش که پاش شکسته بود و همزمان هم دختر جاریم اومده بود دنبالم هم این بندگان خدا که اولین بار بود شهر ما اومده بودن و آدرس رو به سختی تا یه جاهایی پیدا کرده بودن رسیدن یه نقطه ای اطراف خونه ما

    و من که نمیدونستم اینهمه وسیله برام آورده و فقط فکر کردم برای دیدن من اومده ، آدرس اون نقطه از شهر که چند تا چهارراه دورتر از خونه ما بود بهشون دادم و گفتم همونجا بمونید تا خودم پیاده بیام همدیگه رو ببینیم و منم با دختر جاریم برم روستا، از طرفی دختر جاریم هم چون نذر داشتن برای امامزاده ی روستا شیر ببرن توزیع کنن چون روز پنج شنبه و شب عید غدیر بود، عجله داشتن

    این دوستم که سر اون چهار راه دیدمش اونهمه میوه و وسیله رو از ماشینش پیاده کرد و من و دیدن و رفتن سمت مشهد ، و من موندم با اونهمه وسیله که هم عجله داشتم هم خودم ماشین نداشتم ببرم خونه، همزمان دختر جاریم اومد و بهشون گفتم پس بیاید وسایل و تو ماشین شما بزاریم و بریم روستا که دیر نشه ، برگشتنی میبرم خونه

    برگشتنی شد ساعت 12 شب

    و من طبق اخلاق قبلیم که همیشه فکر میکردم یکی یه خوبی کوچیک در حق من بکنه من بااااید صد برابر اون بهش خوبی کنم تا به گردنم چیزی نمونه و منت کسی سرم نباشه، بیشتر اون وسایل وخوراکیها رو به زور دادم به اونا

    و بعد فهمیدم خب اشتباه کردم

    اون دوستم با هزار امید و بخاطر علاقه به من از راه دور اینهمه وسیله برای خود من آورده نه برای کسی که ندیده و نمیشناسه

    و من چیزی که خودم استفاده میکنم و دوست دارم رو برای چی اونم بدون رضایت قلبی و اونم با توقع جبران از طرف مقابل به زور بهش بدم که بعدا اگه تلافی نکرد رابطه مون به هم بخوره یا دلخوری پیش بیاد؟

    نقش دلسوز ، دایه مهربان تر از مادر ، ژان وال ژان ، کوزت ، قربانی و…و…و… اینا نقش‌های من در گذشته بود که میخوام تغییر نقش بدم

    و اول وجود نازنین خودم رو دوست داشته باشم

    و

    به قول استاد اگه کمک یا کاری هم در حق کسی میخوام بکنم توقع جبران نداشته باشم و از ته دل با تمام وجود دلم بخواد اون کار رو انجام بدم

    و بگم اگه منم نباشم یکی دیگه انجام میده ، دستان خدا بسیارند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    یوسف احمدی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2488 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت استاد عزیزم، مریم خانم شایسته و دوستان جانم

    با یه فلش بک به گذشته شروع کنم، قبلا که کلا خودمو وقف دوستان کرده بودم، خونمون پاتوق قهوه خوردن دوستام بود، همیشه چند میلیون پولم دست دوستام بود، موتورم که گاهی حتی تا 20 سی روز دست دوستام بود، موتورم رو اگر نیاز داشتم زنگ میزدم دوستم می اورد واسم بعد میگفت مثلا فلان ساعت بیارش که میخامش!!! یعنی عزت نفس هیچ و کلا خودمو وقف همه کرده بودم و در مقابل از هیچکس قدم مثبتی نمیدیدم، با اینکه همیشه انسان معتبری بودم تو هر جمعی و اکثر جاها به قولی بزرگ اون جمع بودم ولی از اینور یه وجهی داشتم که باید به همه خدمت میکردم همه طوره! اصلا جور در نمیاد بزرگ جمع و خدمت کار همه بودن!!! این هم باورم بود که من با مرامم و همه میگن یوسف سلطان معرفته ولی الان میدونم که نیاز داشتم به این حرفا چون با خودم در صلح نبودم و نیاز به تایید داشتم و طبق قانون هم نتیجه ای در کار نبود. بعد که آشنا شدم با استاد و قانون کم کم دیگه پول قرض دادن شد خط قرمزم، دور دوستا رو خط کشیدم و بلطبع کسی هم دیگه نبود بیاد موتورم رو ببره یا هر وسیله ای و خونم هم دیگه پاتوق نبود. رفته رفته ورق برگشت و تو ارتباطاتم دوستام بیشتر بهم خدمت میکنن در حالی که من خیلی کم پیش میاد کاری واسه کسی انجام بدم(مثلا تو ساخت خونه کلی کارا رو رایگان دوستان انجام دادن حتی ساخت در و پنجره، یا رنگ سقف مغازم که باز رایگان، یا تخفیف خیلی زیاد وقتی برم از مغازه هاشون خرید کنم و زیادن اینطور مواردی) بعد از اون مرور گذشته الان اگر بخام بگم نقشم چیه تو روابط پی میبرم که تمرکز ناخودآگاهی به ضعف دوستام و همسرم دارم و به قولی توجهم به چیزای منفیه بخصوص تو بحث نظم، مورد بعدی تو روابط با دوستان خانوادگی انگار تلاش میکنم خیلی خوب نشون داده بشم و کمی از اصل خودم ب دورم، هرچند با اون وضع گذشتم خیلی اوکی ترم از قبل ولی الان که زوم کردم و به قولی بی پرده میخام بنویسم میبینم این ضعف رو هم هست و یه مورد دیگه اینه که انگار ته ذهنم هنوز تو روابط نقش رئیس رو دارم و اگر نافرمانی باشه بهم برمیخوره، ناگفته نمونه که قبلا تو روابط عاطفی خیلی گیر میدادم و باید همچی با اجازم بود و کلی خط قرمز داشتم که الان واقعا 80 درصد بهتر شده ولی خب مواردی که اشاره کردم رو باید بهتر کنم. استاد جان ممنونم که واقعا کارتون ارزشمنده و تو مدت اخیر خیلی خیلی دارین کمک بیشتری میکنید به پیشرفتمون.

    به خداوند بزرگ میسپارمتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: