پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6 - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-17 06:13:342024-08-04 11:30:31پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 6شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟؟
خداروشکر برای این فایل های ارزشمند که داره به من کمک میکنه که باورها و ترمزهام رو پیدا کنم خدای من هربار که میخواستم بیام و روی این فایل ها کارکنم ذهنم چقدر بازی درمیآورد و من رو گمراه میکرد و همیشه به یک بهونه ای از زیر بار دیدن و کارکردن روی این فایل ها شونه خالی میکرد تا اینکه چند روز پیش با تضادی برخوردم و از خدا هدایت خواستم و زیر دوش آب توی حموم یاد این فایل ها افتادم و دوروزه که دارم این فایل ها و کامنت هاش رو شخم میزنم و مطمئنم که اتفاقات خوبی میخواد بیفته.
اما در مورد این سوال باید بگم که اکثر توضیحات و مثال هایی که استاد گفتند من دارم نقشش رو بازی میکنم یعنی در روابطم نقش حامی و منجی رو دارم توی روابط اینطور هستم که اگر برای کسی مشکلی پیش میاد من سریع میپرم وسط و از شب و روزم و از جسم و جانم میکنم تا اون مشکلش حل بشه .
توی روابطم همیشه رضایت طرف مقابل خیلی برام مهمه و اکثرا نظر و راحتی طرف مقابل رو به آسایش و نظر خودم ترجیح میدم
بارها شده یه کاری برای مشتری انجام دادم و یک سوم مبلغ رو ازش گرفتم و همیشه میگفتم عیب نداره در عوض الان پیش خودش میگه چه آدم خوبی اما یه گوشه ذهنم هم همش خودم رو سرزنش میکردم که چرا نظر خودت رو نمیگی چرا مبلغ واقعی رو نمیگی چرا خودت برای خودت ارزش قائل نیستی و در 95 درصد موارد اون آدم هایی که براشون یک سوم قیمت کار کردم و فکر میکردم الان میگن چه آدم خوبی اتفاقا برعکس با من قطع همکاری میکنن و من همش حرص میخورم و خودم رو سرزنش میکنم و در دل خودم با اون آدم ها میجنگم و میگم شما قدر من رو نمیدونید برو با یکی دیگه کار کن وقتی ده برابر قیمت من و با نصف کیفیت کار من برات کار انجام داد اونوقت قدر من رو میدونی و همیشه فکر میکنم اون مشتری ها روزی با ندامت میان و میگن هیچکی مثل تو نمیشه و ما میخواهیم با تو ادامه بدیم اما اینا فقط توهمات ذهن منه و اون آدم ها میرن و پشت سرشون هم نگاه نمیکنن و دوباره من وارد مدار مشتری جدید میشم دوباره همین اتفاقات تکرار میشه .
گاهی به خودم میگم چرا دارم این رفتار ها رو میکنم چرا قیمت واقعی رو از مشتری نمیگیرم؟
چرا بیشتر از توانم برای مشتری انجام میدم؟
و گاهی دلم میخواد من زودتر با اون مشتری قطع همکاری کنم چون احساس میکنم دارم برای رضایت اون و برای جلب توجه اون کار انجام میدم و از خودم و خواسته هام میگذرم اما ذهنم میگه استاد گفته خودت رو بیکار نکن و کارت رو انجام بده همزمان هم روی خودت کارکن و با این توجیه به همکاری ادامه میدم اما بعد از چند وقت اون مشتری با همون ویژگی هایی که گفتم با من قطع همکاری میکنه نمیدونم ایراد کارم کجاست؟
نمیدونم آیا باید قطع همکاری کنم یا این وضعیت رو ادامه بدم خیلی این روزها ذهنم درگیره و خیلی دلم میخواد الگوی تکرار شونده اشتباهم رو پیدا کنم خیلی تشنه تغییرش هستم .
توی روابط عاطفی ام هم من نقش حامی و ایثارگر رو بازی میکنم یعنی من باید حواسم به زن و بچه ام باشه من باید برای تفریح اون ها برنامه داشته باشم من باید برای حل مشکلات فکر کنم و راه حل بدم ایده بدم و اون ها هیچ کاری نکنند فقط من همهی کارها رو انجام بدم.
ممنونم از استاد عزیزم بابت این فایل زیبا
ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی
سلام به استاد عزیز ومریم جون وهمه دوستای عزیزم در سایت.
درمورد سوالی که استاد پرسیدن باید بگم الگوی تکرار شونده من در ارتباط با جنس مخالف اینه که خیلی بحث میکنم با طرف مقابل،خیلی گیر میدم وتوضیح میدم که حرف من درسته وخیلی خودم رو توضیح میدم ومیخام طرف مقابل رو قانع کنم.برای همین این مرتب داره برای من در ارتباط های سطحی با جنس مخالف پیش میاد وهرکی میاد یه شرایطی پیش میاد که من باید باهاش بحث کنم توضیح بدم واین الگوی تکرارشونده هی داره تکرار میشه که جدیدترین موردش درمورددکسب وکار من پیش اومده ومن فروردین ماه از یه اقا بار عمده خریدم برا مغازم وهنوز بعد سه ماه جنس بهم تحویل داده نشده ومن هر روز دارم با این اقا بحث میکنم توضیح میدم اون توضیح مبده و هنوز مسئله حل نشده ومن با این تضاد مواجه شدم که بدجوری منو تحت تاثیر قرار داده ومن از یک طرف هرکاری میکنم حال خودم رو خوب نگه دارم از طرف دیگه نگران سرمایه ام ومغازم وکسب وکارم هستم که فروشمم به شدت پایین اومده یعنی از یه طرف خودم رو بستم به سایت واموزشها وتوکل برخدا از طرف دیگه نگرانی ونجواهای ذهن امونم نمیدن که کسب وکارنوپات داره صدمه میبینه،از خدای مهربان میخام معجزه کنه واین تضاد رو حل کنه من هم تمام درس های لازم رو از این تضاد گرفتم. درپناه خدا موفق باشید
به نام خدا
سلام به همگی
این سلسله فایل های الگوهای تکرار شونده داره خوب منو به خودشناسی نزدیک میکنه .
وقتی این سوالا مطرح میشه به عمق وجودم میرم ، خودمو کنکاش میکنم ، بیشتر درونمو میبینم و از این الگوی ماتریکسی شخصیتم در میام و به اصلم نزدیکتر میشم .
سوال امروز :
در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟
1. به نسبت سنم شاید به خاطر تربیت خانواده یا ملاحظاتی که خودم داشتم همیشه بزرگترهای فامیل و غریبه و مسئولین دانشگاه و … بهم احترام میزاشتن و یه جوری الگو بودم برای همین تو دوره دانشجویی سعی میکردم دوستامو کنترل کنم و همیشه هواشونو داشته باشم تا خطایی نکنن که بعدا به درسشون یا روحیه شون لطمه ای بخوره . با اینکه دوستم نداشتم تو کاراشون دخالت کنم یا روشون فوکوس کنم ولی تحت تاثیر اون شعارهایی که میدن که دوست خوب هوای دوستشو داره ، یا همه نسبت به هم مسئولیم برای خودم دردسر درست میکردم .
2. تو روابط همیشه سعی میکنم صلح رو برقرار کنم . طوری که اگه طرف مقابل به خاطر کاری که نکردم دعوامم کنه بازم خونسردیمو حفظ میکنم و جوابشو نمیدم یا با آرامش جواب میدم . راستش قبلا اصلا اینطوری نبودم ولی از خیلی سال پیش تصمیم گرفتم تغییر کنم چون اگه دو طرف بخوان با هم کل کل کنن حرمت و لذت رابطه میره . برای همین معمولا بعدا که طرف مقابلم حالش بهتر شد به یه طریقی برای عذر خواهی اقدام میکنه .
3. مدتی سعی کردم تو روابطم با هر کس نقش حمایتی زیادی داشته باشم تا به قول معروف ” خدا خوشش بیاد” و از یه جایی دیدم که ( به خاطر ارتعاشی که میدم ) انقدر دردسر و زحمت از این و اون سرم آوار شده که اعصاب و روانم بهم ریخته بود . بعدا که با استاد آشنا شدم و فهمیدم که هر کس مسئول کارای خودشه و من هیچ تاثیری تو زندگی کس دیگه ای ندارم تا خودش نخواد مثل معتادی که یه شبه ترک میکنه از همون روزی که این موضوع رو فهمیدم رفتار اشتباهمو ترک کردم و به شکر خدا الآن به هیچ وجه هیچ کار و زحمتی از هیچ کسی بهم داده نمیشه و پیوسته وقتم صرف کارای خودم میشه . حتی چون تو محل دوستان بهم لطف دارن اوایل برای قبول مسئولیتی بهم پیشنهاد دادن و خیلی اصرار داشتن که حتما بپذیرم.
یکی از اون افراد که سنشون از من خیلی بیشتره و براشون خیلی احترام قائلم با یه شخص دیگه اومدن دره خونه و اصرار داشتن که اون مسئولیت رو بپذیرم و حتی گفتن که ما مسئولیم که اون کارو با هم انجام بدیم و مردمو که الان تشخیص نمیدن سوده این کار چیه نجات بدیم ، احساس وظیفه ، رسالت و …
با احترام به ایشون گفتم من مسئول کاره مردم نیستم و وقتی مردم صلاح خودشونو نمیدونن بزارید از جهالت خودشون لذت ببرن اون بنده خدام که فکر نمیکرد با اون همه اصرار من رد کنم از شنیدن “وقتی مردم صلاح خودشونو نمیدونن بزارید از جهالت خودشون لذت ببرن” رفت تو فکر و به نظرم داشت به این فکر میکرد خودشم دیگه پیگیر نشه …
4. تا قبل از دوره عزت نفس به خاطر چهره جدیم سعی میکردم تو روابط دیگران رو بر خودم ارحج بدونم که احساس امنیت داشته باشن و جلوم دستپاچه نشن ( بعضی وقتها غریبه ها از اینکه باهام حرف بزنن می ترسیدن یا وقتی با هم تو اتاق ، تاکسی یا آسانسور بودیم (چه آقا چه خانم ) تا وقتی خارج نمیشدن استرس داشتن ). از یه جایی به بعد نمی دونستم برای چی ولی به راحتی نادیده گرفته میشدم که با دوره عزت نفس فهمیدم که دارم از خودم میکنم تا دیگران راحت باشن . از اون موقع دارم روی این ضعفم کار میکنم و دیگه برام مهم نیست که کسی بخواد ازم بترسه یا احساس امنیت نکنه یا حتی جامعه انتظارش چی باشه . چون برای خودم ارزش بیشتری قائل شدم و دارم با خوده واقعیم زندگی میکنم .
به هر حال آگاهی های سایت و استاد باعث شد تو این مدت خیلی از وقتمو سیو کنم و انرژی و اعصابمو برای ارتقای شخصیت و کارهام صرف کنم که همینجا باید هم از خدا و هم از استاد و خانم شایسته تشکر کنم .
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار و مریم بانوی عزیز.
استاد من از وقتی یادم میاد همه از شخصیت من به عنوان فردی آرام که هم صحبتی با او مایه ی آرامش انسان میشه یاد میکنند. والبته خیلی مواقع اصلا قصد آرام کردن کسی رو ندارم ولی وقتی باهاشون صحبت میکنم به من میگن که احساس آرامش میکنند. وقتی تصمیم میگیرم که با صحبت کردن با شخصی آرومش کنم خیلی به من فشار میاد و احساس میکنم دارم ولخرجی انرژی میکنم ولی از وقتی که با قانون فرکانس توسط شما استاد آشنا شدم دارم سعی میکنم خودم باشم و تلاش نکنم کسی رو آرام کنم بلکه با آرام نگه داشتن خودم این فرکانس آرامش رو ارسال میکنم و اتفاقا این بسسسسیار قوی تر از حرف زدن عمل میکنه. مثل نگاه کردن به طبیعت به گلها و درختان که آرام هستند و خودشون هستند و ادا در نمیارن و با نگاه کردن به اونها احساس آرامش میکنیم. اصلا استاد من در دانشگاه شما آموختم که همه چیز فرکانسه و علت اینکه حرف های شما این قدر در عمق جان نفوذ میکنه فرکانس فوق العاده قوی هست که شما با کارکردن روی خودتون ارسال میکنید. خداوند مهربان روسپاسگزارم به خاطر این قوانین ثابت و بی نظیر که در جهان هستی وجود داره و البته که تنها اهل ایمان میتونند در این مسیر رویایی حرکت کنند و خدارو سپاس به خاطر همزمانی زندگی من با شما ومریم بانوی عزیز و هدایت من به این مسیر زیبا.
از خداوند مهربان برای شما و تمام دوستان آرزوی توفیق روز افزون دارم.
بنام خالق ثروت افرین
سلام به یادآوران نعمات زندگیمان و سلام به دوستان خوبم دراین مسیرالهی
خدایاشکرت
چقدرمن این فایل هارو دوس دارم
استادشما کاملا درست میگید دررابطه بابقیه ادم ها میشه به راحتی گفت که چجور تکرارشونده ای دارن ولی بخودم که میرسه باید کلی فکرکنم کلی کامنت بینظیر دوستانومطالعه کنم تابتونم به شناخت درمورد خودم برسم
واقعیتش استاد از وقتی رو خودم کارمیکنم خیلی چیزارودیگه بسختی بیاد میارم خیلی تغییرات درمن شکل گرفته که گذشته خودموبسختی بیاد میارم
امادرمورد این سوال
در روابط خودت با دیگران – خصوصا روابط عاطفی – شما چه نقشی را بازی می کنید؟
1- درروابط عاطفی من بیشتر ناجی هستم بیشترحال خوب کنم
ی موردم اینکه من توروابط خیلی مراقب شرایط مالی طرف مقابلم هستم
استاد جوری بود که همیشه بهم میگفتن توچقدر با مابقی دخترافرق داری چقدر سطح توقعت پایینه
2- درمورد دنبال صلح بود یادمه درگذشته اینجور بود خیلی ولی الان نه خداروشکر با اموزش هایی شما خیلی تغییرات بزرگی درمن رخ داده
3- درمورد قربانی شدن فکر میکنم منم اینوداشته باشم تو روابط اونجور که بایداهمیت و ارزش قائل داده بشه نمیشه
ازشما استادعزیزم برااین چنین فایل ها ارزشمند بینهایت سپاسگذارم
خدایاشکرت
بنام رب هدایتگرم
درود به استاد عزیزم و همه عزیزان
استاد من دقیقا قبل اینکه این فایل رو تموم کنم یه اتفاقی برام افتاد و یه حرفی رو شنیدم ک خیلی بهم ریختم دراین حد ک دلم شکست و اولش خیلی ناراحت شدم از طرف بخاطر حرفش…چون یکی از نزدیکانم بود..
ولی بعدش با گفتگوی ذهنی جهت دهی کردم افکارمو و فهمیدم اتفاقا چ خوب ک این اتفاق افتاد چون من پاشنه اشیلم رو فهمیدم…
با اینکه من انتقاد پذیر میدونم خودمو تو خیلی مسائل ولی یه موردی هست استاد، ک من وقتی بهم یجوری حرف بزنن (افرادی ک مهمن برام) .. که انگار ته حرف و منظور این باشه که بی عرضه ای… من خیلییی بهم میریزم..و من همین چندی پیش اینو متوجه شدم که این خیلیییی پاشنه اشیل منه..
چرا بهم میریزم ؟ چون طبق فایل شیوه مدیریت انتقادات، اینو خودمم قبول دارم دیگ..
پس من در واقع احساس بی عرضگی، بی لیاقتی دارم ته ذهنم … حالا میفهمم چرا بااینکه موفقیت هایی داشتم و همیشه از همون بچگی شاگرد اول بودمو و همیشه جایگام خوب بود تو محل تحصیل و کارو روابط و… ولی اونو برا خودم کوچک میبینم و میگم خب ک چی…
درحالیکه برا دیگران اگ باشه میگم دمش گرم بابا..
استاد من خیلی باید کار کنم رو این پاشنه اشیلم..
بعد این ماجرا ک کلی ناراحت شدم سریع خودمو کنترل کردم و صورتمو شستم و از شخصی هم ک بهم حرفی زد ک منظور اینطور برداشت شد، اصلا ناراحت نیستم چون جذب خودم بود و خودم اینطور فکر میکردم ک اینو میبینم.. خداروشکر میکنم ک خدا هدایتم کرد از طریق دستانش، من باور محدودکننده و بسیار مخربم رو بشناسم.
گفتم همین الان بیام بنویسم که یادم باشه که این باور خیلی مهمه و باید کارکنم روش.
خدایا خودت هدایتم کن.
استاد جان دررابطه با سوالی ک تو این فایل پرسیدین… من به شخصه از خیلیا شنیدم ک خیلی مشاور خوبی هستی و منم ب این ویژگی ام افتخار میکردم چون واقعاا نقش یه مشاور، ناجی یه کسی که میخاد کمک کنه صلح برقرار کنه رو همیشه ایفا میکنم حالا شدتش گاهی کم و زیاد میشه..
ولی از وقتی رو خودم کار میکنم بشدتتتت کمتر پای مشکلات و مسائل بقیه میشینم و توجهی نمیکنم..
خدایا دوستت دارم
مرسی که هستی
سلام خدمت استاد عزیز و تمامی دوستان این سایت الهی
من اگه بخوام در مورد سوال این جلسه و نقشهای که در روابط با دیگران بازی میکردم توضیح بدم فک کنم تا خود صب باید بنویسم چون واقعا توی این قضیه خیلی مشکل دارم
من قبل از آشنایی با استاد بدلیل شرایط که توی خانواده داشتم و مادری دلسوز و پدری سخت گیر ،همیشه سعی میکردم نگاهم رو به سمت مادرم که عاشقانه نسبت به ما دلسوزی داشت بدوزم و همین موضوع باعث شد آدم بسیار احساسی باشم و همیشه خودمو مسئول خوشبختی همه بدونم الا خودم
من یادمه وقتی که بیزینس خودمو راه انداختم یکی از مهمترین دلایلش این بود که کمبودهای که از طرف پدرم در خانواده داشتیم رو من بتونم جبران کنم
همین اتفاقم افتاد و این بیزینس من بدلیل اشتیاق فراوانی که داشتم خیلی زود به درامد رسید و همیشه کل درآمدمو صرف خانوادم میکردم ،جوری که هر چقدر پول میساختم دو دستی تقدیم مادرم میکردم تا بتونه مخارج 3 برادر و 4 خواهر منو مدیریت کنه
زندگی من شده بود از صب تا شب سر کار بودن و پول ساختن و کل این پول صرف خوشبختی اعضا خانواده کردم ،بطوری که خواهرام هر کدوم به شغلی دست پیدا کردن که واسطه مستقیم بدست آوردن اون شغل میشه گفت فقط منبع درآمد من بود
بردارهام هم همینطور و الان خدا رو شکر هر کدومشون صاحب کسب خودشونن و همه اینا از درامد من به وجود اومد براشون
خلاصه این شده بود وظیفه من که هر چقدر کار میکنم به جز یه مقدار کمشو بقیشو دو دستی خرج خانوادم کنم بطوری که اگه اون مقدار جزئی که خرج خودم میشد یکم بیشتر میشد همه شاکی بودن
توی بحث روابط اینقدر بی عزت نفس بودم که فک میکردم کسی نمیتونه منو دوسداشته باشه و من بدربخور نیستم ،و این باور مخرب باعث شد وارد روابطی بشم که اصلا علاقه ای بهش نداشتم و بماند که سالها درگیر این موضوع شدم هر روزش برام جهنم بود
تحول من بعد از آشنایی با استاد شروع شد ،یکی یکی ترسهامو شناسی کردم و آروم آروم بهش غلبه کردم توی بحث روابط
اولین باوری که خیلی مخرب بود و ترس زیادی ازش داشتم حرف مردم بود که خیلی طول کشید بهتر بشم داخلش ولی به هر اندازه که غلبه کردم و بهتر شدم توش نتایجشم و آرامشم و خودخوریهای بی جایی که برای رضایت بقیه داشتم کمتر شد و همین الانم قشنگ حسش میکنم که علفهای هرزش بعضی وقتا دوباره ریشه میزنه و باثد بیشتر روش کار کنم ،
واقعا اگه آدم بتونه این پاشنه آشیل از بین ببره کلی از مسائلش حل میشه چون واقعا من اینو حس کردم
من توانایی تغییر هیچکس ندارم و هر کسی در هر جایگاهی هست در لایقترین جای خودشه
این باور توی روابط با افراد بیداد میکنه .من هر چقدر ضربه خوردم وقتی ریشه یابیش کردم فهمیدم از همین موضوع ،دلسوزیهام ،خودمو لایق ندونستن ها ،
قبلا هر کاری میکردم که دیگران ازم خوشحال و راضی باشن ولی هر چقدر توقع دیگران از خووم کم کردم و فهمیدم اگه قرار کاری بکنم برای کسی باید با نیت باشه که منفعت این کار برای خود منه در وهله اول و مهم خود منم و اینکه این کار طرف مقابل چه برداشتی کنه ازش به خودش ربط داره یعنی میتونه اینجوری باشه که به کمک محسوبش کنه یا میتونه از همون موضوع به ضرر خودش استفاده کنه
من همیشه درگیر این بودم که چرا فلانی این کارو میکنه باید عوض بشه ،ولی الان اصلا برام مهم نیست و بجاش تمرکز میزارم رو خودم چون میدونم از تغییر دیگران عاجزم و فقط تمرکز میزارم رو خودم
قربانی بودن تو رابط از نقطه ضعفای من بود ولی الان خیلی بهتر شدم
شپاسگزارم از شما استاد عزیز
سلام استاد عزیزم
سلام خانم شایسته
و سلام دوستای گلم
میخوام از خودم بگم از نقش من در روابط نقش من در روابطی که تا حالا تجربه کردم دختر یک خانواده بودن نوه یک نفر بودن دوست یک نفر بودن و خواهر کسی بودن همه و همه حمایت کردن بوده
من ناخودآگاه یا آگاهانه همه رو دوست دارم ساپرت کنم انگار لذت میبرم که توی ذهن ادما ادم مهمی باشم ادم تاثیر گذاری باشم
خیلی پیش میومد قبلاً الان کمتر شده که مثلاً خانواده میخواستن برن یه جایی و بچههاشونو پیش من میذاشتن و از تمرکز من زده میشد و من بچههاشو نگه میداشتم و احساس توقع و احساس خالی شدنم رو اونا هم پر نمیکردم و من متوقع بودم ازشون
من توی روابط دوستام این بار سنگین رو روی دوش خودم حس میکردم که باید بین این دو گروه یا دو نفر توازن ایجاد کنم نه میتونستم خود واقعیم باشم نه میتونستم لذت ببرم اصلاً هیچی
من همیشه خیلی خیلی به بقیه به کارهای بقیه اولویت میدم تا کارهای خودم
مثلاً این کار خیلی روی مخمه و نمیتونم تمرکز کنم خودم اولویت آخرم کارهای خودم اولویت آخره مثلاً اگه یه کاری یه وظیفهای بهم داده بشه حالا نمیدونم این خوبه یا بد ولی همه چیزو ول میکنم اون کارو عالی عالی بینظیر انجام میدم میذارمش کنار حالا میام به خودم میرسم یعنی اگه وسط یه پروژه مهم باشم و یه کاری بهم بگن من نمیتونم بگم نه شاید مثلاً توی 80 درصد مواقع برم 20 درصدشو بگم نه ولی اینو تو روابطم میتونم بگم دارم
اینکه خیلی خیلی میخوام همه چی رو مراقبت کنم ازش میخوام
سر و سامون بدم همه چی رو تا چه میدونم حساب کتابای کار پدرم فکر میکنم وظیفهمنه که من حساب کتابای پدرمو انجام بدم وظیفمه که من حال مادرمو خوب کنم وظیفهمنه که من کاری کنم که به خواهرم خوش بگذره وظیفهام من کاری بکنم که جمع بخندن و شاد باشم
وظیفه منه که کمک کنم این کارو بکنن و همیشه خودمو مسئول کار میبینم وقتی که توی جمع هستم یعنی من دقت کردم لذت نمیبرم از اون محیط خیلی خیلی کم شده ولی خب بازم هست یک محیط زیبا یه جای خیلی خوبیه فضای خیلی خوب نمیتونم لذت ببرم میخوام کار انجام بدم میخوام کمک کنم من همیشه کمک کنندم توی همه چیز و این فکر میکنم پاشنه آشیلمه
خیلی متشکرم استاد به خاطر این سوالا
من خیلی با این سوالا مقاومت دارم خیلی خیلی
ولی خب سعی میکنم بهشون جواب بدم و هرجور شده ذهنم رو قانع کنم تا بیام به این سوالا جواب بدم
استاد ازتون درخواست میکنم درخواست کردن رو من از خود شما یاد گرفتم
تا فایلی درست کنید در مورد اینکه
ناجی و حمایتگر دیگران نباشیم
تشکر
خدانگهدار
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
استاد باز هم ممنونم ک ب طور ناخودآگاه دارین مارو با تمرینات و فکر کردن ب خودشناسی و شناخت و اصلاح حرکت های خلاف قانون میرسونن
همیشه سعی داشتم نقش آشتی دهنده و وصل کننده رو داشته باشم در حالی ک قانون این بود ک رو فرد ک در فرکانس هم نیستن باید از هم جدا می شدند الان خداروشکر هم از آدم های سمی فاصله گرفتم ک نتیجش ندیدن همچین اتفاقاتی است و هم از دیگران بی جهت درخواست میکردم و هم الان خودم دیگر ب آدم ها نمی چسبم و تسلیم تر شدم در برابر قانون های خداوند و حالم عالی تر شده و هر قطع ارتباطی رو در جهت خیر خودم و رسیدن ب خ استه هام میدونم 7واسته های من بزرگن پس وقتی آدم های کوچیک از زندگیم حذف میشن نباید احساس بد داشته باشم بلکه برعکس اجازه بدم حذف بشن تا انسان های بزرگتر بیان
همیشه در تخیلات خودم نقش حامی و ناجی رو در ارتباطاتم مخصوصا عاطفی تصور میکردم و از این کار لذت میبردم تا این ک بالاخره رابطه ای از ویژگی هایی ک رویایی بود برام جذب کردم یعنی رابطه ای طرف مقابل دنبال ناجی بود و حالش خراب بود تا این ک با استاد آشنا شدم و فهمیدم ک من آرامش رو میخام و اگر آرامش رو میخام باید فردی رو بخام ک خودش رو مسئول حال خوبش بدونه و خودش بتونه زندگیش رو مدیریت کنه و فقط با هم لذت ببریم
همیشه خواستم ک آدم ها باهام راحت باشن دوستان زیادی از این طریق داشتم اما اکثرا از اون ور بوم می افتادم و گاهی وقت ها ب خاطر افکار خودم اشتباه رفتار میکردن و احساسم بد میشد و میگفتن ناراحت نشی میگفتم ن در خالی ک ناراحت میشدم باید برای خودم شخصیت و احترام بیشتری قائل بشم و از جمع هایی ک بسیار درونش شوخی وجود داره فاصله بگیرم
درود بر استاد گرامی
بنده تو روابط خیلی از اینهایی که گفتید رو دارم . حتی بصورت ترکیبی
بطوریکه بعضی مواقع شده خودم رو قربانی میکنم تا صلح ایجاد کنم
مثل زمانی که تو روابط یه سری اتفاقا افتاده که بعد طرف به من گفته که مقصر توعی و از اونجایی که من واقعا به جایی رسیدم که علاقه ای ندارم حتی ذره ای در مورد ناخواسته بحث کنم و از طرفی چون میدونم طرف خیالش راحت میشه وقتی که بفهمه مقصر نیست ، برای همین خودمو قربانی میکنم و میگم باشه بابا من مقصرم.
با خودم میگم که وقتی این بحث ناخواسته تموم کنم ، صلحی ایجاد کردم چون فکر میکنم اگه باهاش بحث کنم ، از مدار و فرکانس صلح دور و دورتر میشیم
خیلی این مورد اتفاق افتاده و من همیشه بعدش به خودم گفتم که تو مقصر نیستی و سعی کردم عزت نفسمو حفظ کنم
بعضی مواقع من تو روابط بسیار بسیار نقش مچگیر رو بازی میکنم. خیلی مچ میگیرم.
حالا قبلا که وقتی مچ میگرفتم به طرف میگفتم و بحث ایجاد میشد ولی از وقتی قانون رو بیشتر درک کردم ، الان تو ذهنم مچ میگیرم و به طرف هم نمیگم.
که این مچگیری دیگه ناخودآگاهه احساس میکنم و از اونجایی که ذهن خیلی تحلیل گره، برای من اینطوریه که همه چیزو (خوب و بد) رو تحلیل میکنه ، که اینجا من وارد عمل میشم و توجه میکنم به خوبی ها
این نقش من تو روابط برای باور ها هم کار میکنه. خیلی خیلی موقع ها شده که من حرفی میشنوم تو روابط که ذهنم برام باورهای مخرب طرف رو لیست میکنه ، ولی خب خداروشکر قانون رو بهتر درک کردم و خواستار تغییر طرف نیستم مگر اینکه خودش بخواد. اما خب نه که آگاهی های شما باعث شده ، ذهنم بیشتر از قبل تحلیل گر بشه
چون قبلا ، ذهنم اصلا تو این قضیه نبود که بیاد باور های مخرب افراد و خودم رو تحلیل کنه اما الان با این آگاهی های شما ، باعث شد یک لول بالاتر برم.
و حتی همین هم برام چالش شده که به باور های مخرب طرف توجه نکنم و خب چالش برانگیزه. هنوز مسترش نشدم
خیلی الگو ها هست و تو خودم میبینم و نشون میده که باید بیشتر فکر کنم ، که چه باورهایی دارم که موجب شده این نقش ها رو تو زندگیم داشته باشم که هم میتونه باور های خوب ازش دربیاد هم باور های بد
که با آگاهی شما ، خوبا رو تقویت میکنم و قدرت بدی هارو میکاهم
سپاس گزارم از خانم شایسته که لیست کردند الگو هارو توی متن همین فایل که بتونیم کامنتشو بنویسیم اما گمان دارم که کامل لیست نشده برای همین باید فایل رو دوباره بررسی کنم و خوب میشد که کامل لیست کنند که ما یادمون بیاد و بیشتر بنویسیم.
سپاس گزارم بابت اینکه هستید :)